تنها، انقلاب قهری کمونیستی نجات دهنده است!

تنها، انقلاب قهری کمونیستی نجات دهنده است!  جنگ امپریالیستی را فقط با جنگ طبقاتی می توان برای همیشه پایان داد!

« اگر کارگران آلمان بدون گذر کامل از یک پروسۀ رشد طولانی انقلابی قادر به گرفتن قدرت سیاسی و اجرای کامل منافع طبقاتی خودشان نیستند، …ولی، آنها باید با درک روشنی از منافع طبقاتی خود، با اتخاذ هر چه سریعتر موضع مستقل حزبی خود، و با بستن راه عبارات سالوسانه خرده بورژوازی دمکرات، مبنی بر عدم نیاز به تشکیلات مستقل حزبی پرولتاریا، بخش عطیمی از پیروزی نهائی شان را خود به سرانجام برسانند. ندای جنگ آنها باید این باشد: “انقلاب مداوم”.» ( لندن، مارس ۱۸۵۰ مارکس- انگلس   کلیات آثار مارکس- انگلس به انگلیسی، جلد ۱۰، صفحات ۲۷۸-۲۷۷
بدون جنگ طبقاتی، جنگ ها ادامه یافته و در نهایت منجر به نابودی نسل انسان می گردند! ضرورت انقلاب قهری کمونیستی اساسا، در درک این نکته است!

جنگ های کنونی مثل جنک در اوکراین، جنگ بین امپریالیست های غربی و روسیه، جنگ دولت صهیونیستی اسرائیل بر علیه کارگران و زحمتکشان فلسطین، جنگ باصطلاح داخلی در سودان، برمه و… جنگ های امپریالیستی و ارتجاعی و پیش درآمد جنگ سوم جهانی – جنگ نابودگر نسل انسان – هستند و به هیج وجه قابل پشتیبانی نیستند. مدافعان این جنگ ها جز سرمایه داران و نوکران آنها، نمی توانند، باشند!
دولت های امپریالیستی – دستگاه های بوروکراسی نظامی طبقه سرمایه دار -، با افزایش بودجه های نظامی خود را بیوقفه برای جنگ سوم امپریالیستی آماده می کنند. تنها طبقه  کارگر می تواند، این تلاش ها را منکوب کرده و با جنگ طبقاتی، سرمایه داران  را از اریکه پائین کشد و نه هیچ نیرو، جنبش دیگر اقشار و طبقات!

کس ، حزب و یا جریانی می تواند در شرایط کنونی مدعی کمونیسم باشد که اعلام انقلاب قهری کمونیستی برای درهم کوبیدن دولت سرمایه داری و ایجاد دیکتاتوری طبقاتی انقلابی پرولتاریای مسلح نماید و طبقه کارگر را برای آن فراخوان داده و آماده نمایدحزب مخفی کارگران آگاه، بهترین، مهم ترین و اساسی ترین تشکل برای آمادگی طبقه کارگر برای به پیروزی رساندن انقلاب کمونیستی است.

“کسی که فقط مبارزۀ طبقاتی را قبول داشته باشد، هنوز مارکسیست نیست و ممکن است هنوز از چارچوب تفکر بورژوایی و سیاست بورژوایی خارج نشده باشد. محدود ساختن مارکسیسم به آموزش مربوط به مبارزۀ طبقات – به معنای آن است که از سر و ته آن زده شود، مورد تحریف قرارگیرد و به آنجا رسانده شود که برای بورژوازی پذیرفتنی باشد. مارکسیست فقط آن کسی است که قبول نظریۀ مبارزۀ طبقات را تا قبول نظریۀ دیکتاتوری پرولتاریا بسط دهد. وجه تمایز کاملاً عمیق بین یک خرده بورژوای عادی (و همچنین بورژوازی بزرگ) با یک مارکسیست در همین نکته است. با این سنگ محک است که باید چگونگی درک واقعی و قبول مارکسیسم را آزمود.” لنین، دولت و انقلاب، اوت – سپتامبر ۱۹۱۷

طبقه کارگر در سطح جهانی، بویژه در کشورهای سرمایه داری پیشرفته – کشورهای امپریالیستی غرب می بایست درک کند که امروزه، هنگامی حتی در مبارزه برای خواست های اقتصادی در شرایط کنونی به یک پیروزی می رسد که برای به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمونیستی چشم انداز روشنی داشته و آن را اعلام  و برای آن اساسا تلاش نماید.

سیاست و استراتژی طبقه کارگر در شرایط کنونی می بایست برای واژگونی سیستم سرمایه داری امپریالیستی باشد و  خود را برای رهائی از سرمایه – از کارگر بودن – برده نوین – برده کار مزدوری – آماده نماید. طبقه سرمایه دار توسط دولت سرکوب گر و اتحادیه های کارگری مزدور سرمایه با رهبرانی که حقوق برابر با رئیس جمهوران و نخست وزیران، نمایندگان مجالس قانون گذاری و… دارند، کوشش می کند که هر روز بیشتر از روز قبل، بر سودش بیافزاید که جز از گرده ی طبقه کارگر از جای دیگری کشیده نمی شود و این را با سیاست به مرگ بگیر تا به تب راضی شود، پیش برده و می برد.

طبقه کارگر با درپیش گرفتن سیاست و استراتژی تعرضی یعنی اعلام مبارزه ی طبقاتی تا پیروزی انقلاب قهری کمونیستی، برای درهم کوبیدن دولت سرمایه داران، برای ایجاد دولت کارگران در شکل شوراهای مسلح کارگران – دیکتاتوری انقلابی طبقاتی پرولتاریای مسلح، این را  می تواند و می بایست برعکس نماید. طبقه کارگر این نیرو را دارد و اما سازمان می خواهد که حزب مخفی کارگران آگاه  مهمترین و اساسی ترین وسیله طبقه کارگر برای اتخاذ و پیش برد چنین سیاستی  تا پیروزی است که در حال حاضر فاقد آنست. با جریانات علنی با هر نام و شکل و شمایلی نمی توان انقلاب کمونیستی ضرور و لازم را به پیروزی رساند. حزب کارگران آگاه  با یک مبارزه مخفی و با موجودیت دادن به کمیته های مخفی  بویژه در جوامعی همچون ایران موجودیت می یابد. این را حتی کارل مارکس در سال های اولیه پیروزی سرمایه داری اعلام نموده و لنین آن را تئوریزه نموده است . فقط اعتصاب نیست که انقلاب را می آفریند، بلکه انقلاب هم می تواند اعتصاب بیآفریند! این را تجربه کارگران در روسیه تزاری در سال های ۱۹۰۴ و ۱۹۰۵ نشان داد!

این را می توانید در نوشته روزا لوکزامبورگ ، اعتصابات حزب سیاسی و اتحادیه های کارگری ، ۱۹۰۶، در مخفی گاه در فنلاند نوشت، بخوانید. در جائی از این نوشته روزای سرخ – رفیق کارگران  می نویسد :

» انقلاب روسیه دقیقا عکس دقیقا به ما تصویر مخالفی  را  ارائه می دهد، از درون گردباد و طوفان، از آتش و التهاب اعتصاب توده ای و جنگ های خیابانی ، آن چنانکه ونوس از کف دریا زاده می شود. اتحادیه های کارگری جوانی، تازه و قدرتمند دو باره بر می خیزند« ، صفحه ۴۴ .

اعتصاب انقلاب ، انقلاب اعتصاب ، باز انقلاب تا پیروزی ادامه می یابد. این است قانون دیالکتیک ، تبدیل و تحولات و تغییرات همیشه و دائمی در همه چیز! حرکت بیوقفه!

«  این ایرادهای اقتصاددانان بورژوا، همان گونه که گفته ایم، همه درست است؛ اما فقط در چهارچوب دیدگاه آنان درست است. اگر مسئلۀ تشکل های کارگری واقعاً همان می بود که علی الظاهر هست، یعنی اگر هدف این تشکل ها تثبیت دستمزد می بود، اگر رابطۀ بین کار و سرمایه رابطه ای ابدی می بود، این تشکل ها در برخورد با ضرورت چیزها درهم شکسته می شدند. اما آن ها [نه وسیلۀ تثبیت دستمزد بلکه] وسیلۀ متحد ساختن طبقۀ کارگر و آماده کردن کارگران برای برانداختن کل جامعۀ کهنه و تضادهای طبقاتی آن هستند. و از این دیدگاه، کارگران حق دارند اگر بخندند به استادان باهوش بورژوایی که هزینۀ این جنگ داخلی را از نظر تعداد کشتگان و مجروحان و خسارت های مالی به رخ آنان می کشند. کسی که می خواهد دشمن اش را شکست دهد دربارۀ هزینه های جنگ با او بحث نمی کند. و اقتصاددانان می توانند میزان بیگانگی کارگران با این کوته فکری را از این واقعیت دریابند که بیشتر این تشکل های کارگری را کارگرانی درست کرده اند که دستمزدشان بیشتر از کارگران دیگر است و این که کارگران هرچه قدر بتوانند از دستمزدهایشان می زنند تا صرف ایجاد تشکل های سیاسی و صنعتی و برآوردن نیازهای این جنبش کنند. و وقتی نوع دوستیِ آقایان بورژوا و اقتصاددانان شان گاه آنان را چنان خیرخواه و نیکوکار می کند که اندکی چای یا مشروب یا قند وشکر و گوشت به حداقل دستمزد یعنی به کمترین حد زندگی کارگران اضافه می کنند،و واکنش کارگران تا حد شرم آوری برای آنان غیرقابل درک می شود آنگاه که می بینند کارگران بخشی از همان حداقل دستمزد را صرف هزینۀ جنگ با بورژوازی می کنند و حداکثر لذت زندگی را از فعالیت انقلابی شان می برند.»، کارل مارکس در باره تشکل کارگران.

کمونیست ها  جز با تلاش و کوشش در مبارزه طبقاتی و ادامه آن تا پیروزی انقلاب قهری و ایجاد دیکتاتوری پرولتاریای مسلح برای نابودی جامعه ی طبقاتی سرمایه داری و ایجاد جامعه ی کمونیستی شناخته نمی شوند!
« کائوتسکی با دانمشند مآبی دانشمندترین سفیه کابینه نشین یا با چشم و گوش بستگی یک دختر بچه دهساله می پرسد : وقتی اکثریت در دست است چه نیازی به دیکتاتوری وجود دارد؟ ولی مارکس و انگلس توضیح می دهند :
– برای درهم شکستن مقاومت بورژوازی،
– برای ایجاد رعب و وهراس در دلهای مرتجعین،
– برای حفظ اوتوریته مردم مسلح علیه بورژوازی،

برای اینکه پرولتاریا بتواند دشمنان خویش را قهرا سرکوب نماید.
کائوتسکی این توضیحات را نمی فهمد. او که شیفته « خالص بودن » دموکراسی است و جنبه بورژوائی آنرا نمی بیند، « بنحوی پیگیر» اصرار می ورزد که اکثریت، چون اکثریت است، نیازی به « درهم شکستن  مقاومت اقلیت ندارد، نیازی به « سرکوب قهری » اقلیت ندارد و کافیست سرکوبی در مواردی انجام گیرد که « دموکراسی نقض شده است. کائوتسکی که شیفتۀ « خالص بودن » دموکراسی است من غیر عمد مرتکب همان اشتباه کوجکی میشود، که تمام دموکراتهای بورژوا همواره مرتکب آن می گردند : بدین معنی که او برابری صوری را ( که در دوران سرمایه داری سراپا کاذبانه و سالوسانه است) بعنوان برابری واقعی می پذیرد! مطلب بی اهمیتی است! ص ۲۲». لنین انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد!

کارگران سراسر جهان متحد، متحزب و مسلح شویم! انقلاب قهری کمونیستی را به پیروزی رسانیم تا موفق به واژگونی کامل جامعه طبقاتی سرمایه داری شده و خود را رها نمائیم! کارگر بی سازمان و غیر متحد، کارگر در «خود»، افزایش دهنده ی سود سرمایه و سفت کننده زنجیر خویش است!
« انقلاب زیبا و با شکوه است، همه چیز دیگر پوچ و بیهوده است»، روزا لوکزامبورگ.

اکنون باید پذیرفت که همه چیز جز انقلاب  کمونیستی مرگزاست!
رفیق شما
حمید قربانی – انسان بیوطن
۲۵/ اکتبر/۲۰۹۶ اسپارتکوسی/ ۲۰۲۳ میلادی

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate