بدون به پیروزی رساند انقلاب قهری کمونیستی و …

بدون به پیروزی رساند انقلاب قهری کمونیستی و گذراندن دوران دیکتاتوری طبقاتی انقلابی پرولتاریای مسلح، لغو کاپیتالیسم و رسیدن به کمونیسم – رهایی انسان غیر ممکن شده است!
تنها طبقه کارگر قادر به این کار است!

« بدون انقلاب قهرى، تعويض دولت بورژوايى با دولت پرولترى محال است. نابودى دولت پرولترى(دیکتاتوری پرولتاریا- من) و بعبارت ديگر نابودى هر گونه دولتى جز از راه “زوال” از راه ديگرى امکان پذير نيست.»، لنین- دولت و انقلاب.

 کارل مارکس : بین جامعۀ سرمایه دارى و جامعۀ کمونیستى یک دورۀ تحول انقلابى از اولى به دومى وجود دارد. متناظر این دورۀ تحول، یک دورۀ گذار سیاسى نیز هست که دولت در آن چیزى نمى تواند باشد جز دیکتاتورى انقلابى پرولتاریا. اکنون برنامه [گوتا] نه به این آخرى مى پردازد و نه به سرشت دولت در جامعۀ کمونیستى.»، ترجمۀ سهراب شباهنگ.

مبارزه طبقاتی کارگران در سراسر جهان آن گاه برای رهائی طبقاتی از کارگر بودن – از بردگی نوین – بردگی کارمزدوری از تولید سود و انباشتن ثروت برای سرمایه داران و فقر و بدبختی، نادانی و فقر، فحشاء مرگ و میربرای خود، انجام خواهد گرفت که با چشم انداز و استراتژی انقلابی – به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمونیستی برای درهم شکستن دولت کنونی – دولت طبقه سرمایه دار امپریالیست برای ساختن دیکتاتوری طبقاتی انقلابی پرولتاریای مسلح – شوراهای مسلح کارگران و زحمتکشان زن و مرد، پیر و جوان، برای لغو شرایط موجود اجتماعی بطور کامل از طریق زور و جبر، انجام گیرند. در غیر این صورت، همواره شکست می خورند، گرچه در ظاهر پیروز هم گردند!

چنین انقلابی در صورتی به پیروزی می رسد که کارگران بعنوان نیروی اساسی به پیروزی رساندن آن، در مرحله نخست خود را در ارگانها،نهادها و تشکلات طبقاتی – توده ای  و بویژه حزب اساسا مخفی و با پرنسیپ های آگاهانه، ولی آهنین – حزب کارگران آگاه، انقلابی و کمونیست متشکل شده باشند.
روی کارگران آگاه باید تکیه شود، زیرا که اولا فرزندان طبقات دیگر اجتماعی و شرکت کنندگان در دیگر جنبش ها و بویژه فرزندان طبقه سرمایه دار و خرده بورژوا که به هر علتی خود را ناراضی از وضعیت موجود می یابند و تمایل می یابند که در کنار کارگران قرار گیرند، بنا به شواهد بیشمار تاریخی، در مقاطع تعیین کننده به علت خواستگاه طبقاتی شان که در منافع طبقاتی شان در حفظ پایه های سیستم موجود نهفته است، به گفته ی مشهور گرامشی ” به آخور طبقاتی شان” بر می گردند و دست به خیانت می زنند.
این نشان می دهد که چرا؟ مارکس و انگلس در مانیفست حزب کمونیست نوشتند : ” رهائی طبقه کارگر بدست طبقه کارگر ممکن است ” و نه نوشتند که این رهائی با مشارکت طبقات دیگر اجتماعی! و یا چرا؟ آنها بارها به این مسئله پرداختند که ” کمونیسم حرکت طبقه کارگر برای لغو شرایط موجود اجتماعی است”.

 بنا براین، مهمترین و اساسی سازمان آماده کننده ی طبقه کارگر برای به انجام رساندن انقلاب قهری کمونیستی، یعنی، حزب کمونیست نمی تواند، فقط و یا اساسا روی برنامه مثلا کمونیستی و یا به قول خیلی ها سوسیالیستی تکیه کند و از طبقات دیگر نیروی اصلی و اساسی اش را بگیرد .یا خاستگاه طبقاتی رهبران و یا کادرها، برایش علی الوسویه باشد!

 اینکه، حزب طبقه کارگر از کارگران آگاه اساسا نیروی رهبری و کادری خود را می بایست بگیرد را، شما می توانید، در این گفته ی لنین هم به روشنی. لنین که در سال۱۹۰۵ نوشته شده است، بیابید :

” در هر کمیته ی حزبی از ۱۰ نفر، ۸ نفر کارگر و ۲ نفر روشنفکر”، البته او فراموش نمی کند که فورا بنویسد ” این در شرایط دیکتاتوری تزاریسم است، همین که شرایط کمی باز شد، این نسبت به ۹ نفر کارگر و ۱ نفر روشنفکر”، می باید، تغییر کند. “، فاکت از ذهن است.
ضرورت انقلاب قهری پرولتارها از اینجا بر می خیزد که اولا دولت سرمایه داری مجهزترین دولت تاریخ جوامع طبقاتی تا کنون است و نمی توان چنین دولتی جز با یک نیروی سازمان یافته و مسلح از سر راه برداشت  و دوما و بویژه حوادث خونین سال ۱۸۷۱ در فرانسه که یه کمون پاریس معروف شده است، به کارگران نشان داد که کارگران نمی توانند، دولت موجود را در دست بگیرند، تغییراتی در آنجا ایجاد نمایند و از این دستگاه نظامی بوروکراسی به نفع خویش و برای رسیدن به اهداف خویش استفاده کنند. این مسئله در پیام شورای کل جمعیت بین المللی کارگران – انترناسیونال اول که نام دیگرش جنگ داخلی در فرانسه است، بوسیله مارکس بخوبی تئوریزه شده است. حتی این قدر مهم بود که در سال ۱۸۷۲، در مقدمه مانیفست کمونیست مارکس و انگلس نوشتند :

” نظر به تکامل فوق العاده صنایع بزرگ در عرض بیست وپنج سال اخیر و رشد سازمانهای حزبی طبقه کارگر که با این تکامل صنعتی همراه است ونیز نظر به تجربیات عملی که اولا در انقلاب فوریه و آنگاه به میزان بمیزان بیشتری در کمون پاریس ، یعنی هنگامی که برای نخستین بار مدت دو ماه پرولتاریا حکومت را بدست داشت – حاصل آمد. این برنامه اکنون در برخی از قسمت ها کهنه شده است. بویژه آنکه کمون ثابت کرد که “طبقه کارگر نمیتواند بطور ساده ماشین دولتی حاضر و آماده ای را تصرف نماید و آنرا برای مقاصد خویش بکار اندازد.” (رجوع کنید به “جنگ داخلی در فرانسه؛ پیام شورای کل جمعیت بین المللی کارگران، چاپ آلمانی، صفحه ۱۹، که در آنجا این فکر بطور کامل تری شرح و بسط داده شده است.)*

لنین هم انقلاب قهری برای درهم کوبیدن دولت کنونی و بویژه قبول دیکتاتوری پرولتاریا را نشانه مارکسیست بودن افراد، جریانات و احزاب می داند :

“: آنچه که در جنگ داخلی ” ماشین دولتی ساخته شده” خوانده می شود در نامه ۱۲/۴/۱۸۷۱ ( نامه مارکس به گوگلمان – حمید قربانی) ” دستگاه بوروکراسی – نظامی” خوانده می شود. و آنچه که در جنگ داخلی با عبارت ” فقط بدست گرفتن” مشخص شده یک بار دیگر، اما دقیق تر، روشن و بهتر، در نامۀ ۱۲/۱۲/ ۱۸۷۱ ( ماه نوشته شده ۱۴ که با توجه به اینکه چنین ماهی موجود نیست یا باید ماه ۴ باشد و یا ماه ۱۲ که من ماه ۱۲ را ذکر کرده ام. حمید قربانی) فرموله می شود. ” انتقال از یک دست بدست دیگر” روشن کننده تر از همه تصحیحی است که در جنگ داخلی غائب است. نه انتقال ماشین بوروکراسی – نظامی از یک دست بدست دیگر بلکه داغان کردن آن.کمون آغاز به انجام این کار نمود اما متأسفانه آن را تکمیل نکرد. “

 “کسی که فقط مبارزۀ طبقاتی را قبول داشته باشد، هنوز مارکسیست نیست و ممکن است هنوز از چارچوب تفکر بورژوایی و سیاست بورژوایی خارج نشده باشد. محدود ساختن مارکسیسم به آموزش مربوط به مبارزۀ طبقات – به معنای آن است که از سر و ته آن زده شود، مورد تحریف قرارگیرد و به آنجا رسانده شود که برای بورژوازی پذیرفتنی باشد. مارکسیست فقط آن کسی است که قبول نظریۀ مبارزۀ طبقات را تا قبول نظریۀ دیکتاتوری پرولتاریا بسط دهد. وجه تمایز کاملاً عمیق بین یک خرده بورژوای عادی (و همچنین بورژوازی بزرگ) با یک مارکسیست در همین نکته است. با این سنگ محک است که باید چگونگی درک واقعی و قبول مارکسیسم را آزمود.” لنین، دولت و انقلاب، اوت – سپتامبر

۱۹۱۷ البته خود مارکس در باره خویش در نامه ای به وایدمایر در سال ۱۸۵۲ چنین می نویسد :
“تا آنجا که به من مربوط میشود، هیچ امتیازی به واسطۀ کشف وجود طبقه ها در جامعۀ مدرن، یا کشفِ پیکار میان آنها ازآن ِ من نمیشود… کاری که من انجام دادم و تازگی داشت، نشان دادن این نکته ها بود: ۱- هستی طبقه ها صرفاً وابسته به مرحلۀ تاریخی ِخاصی در تکامل تولید است۲ – پیکار طبقاتی به طور ضروری به دیکتاتوری پرولتاریا منجر می شود. ۳- این دیکتاتوری صرفاً پایۀ گذار به انحلال تمامی طبقه ها و استقرار یک جامعۀ بدون طبقه خواهد بودند.
” امروزه همین ۲ پدیده مهم و اساسی و معیار کمونیست بودن ، یعنی، انقلاب قهری کمونیستی برای درهم شکستن دولت کنونی و دیکتاتوری طبقاتی انقلابی پرولتاریای مسلح را اکثر جریانات مدعی کمونیسم، سوسالیسم مسکوت می گذارند و یا در ضدیت بدان ها مطلب می نویسند تا ثابت کنند که دموکراسی را قبول دارند، آزادی برای همه را قبول دارند، آزادی بیان برای همه را قبول دارند، برابری را قبول دارند، در صورتی تا دولت هست، هیچ گاه آزادی برای همه موجودنیست، زیرا دولت خود نشانه طبقاتی بودن جامعه است و دولت طبقاتی در جامعه و دولت طبقاتی همواره دستگاهی است که تحمیل اراده طبقه حاکمه را بر طبقه و یا طبقات و اقشار محکوم را تأمین کند و تأمین می کند.بنا بر این، آزادی برای همه در صورتی از تخیل به واقعیت می پیوندد که دولت بطور کلی ملغی شود که الغاء دولت به الغاء جامعه طبقاتی بطور کلی گره خورده است. این الغاء فقط در جامعه ی کمونیستی در فار عالی آن تحقق پذیر است. زیرا که فقط در چنین جامعه ای طبقات اجتماعی ملغی می شوند، زیرا که کمونیسم الغاء جامعه متکی بر طبقات و بر مالکیت خصوصی است. کمونیسم جامعه ی با مالکیت اشتراکی و تنها جامعه ای است که ” هر کس در آن بقدر نیرو – استعدادهایش فعالیت می کند و به قدر نیازهایش بر داشت می کند”.

 دیکتاتوری انقلابی پرولتاریای مسلح، دولت تبدیل جامعه طبقاتی به جامعه ی بدون طبقات – دولت تحول جامعه از کاپیتالیسم به کمونیسم است.
اما، مدعیان کمونیسم، وانمود می کنند که حکومت کارگری – اداره شوراپی و نه دیکتاتور پرولتاریا را که در آن سرکوب هست،سرکوب طبقه سرمایه دار خلع ید شده از مالکیت بر ابزار تولید توسط به پیروزی رسیدن انقلاب قهری\رولتارهای متحزب و مسلح، ولی هنوز زنده است را، قبول ندارند که آنها مخالف خون ریختن از دماغ کسی هستند، در اساس برای اینکه تا از حملات زهرآگین و خشمگینانه دولت کنونی محفوط مانند، مورد قبول و عطوفت حاکمان قرار گیرند و آزادیخواه لقب گیرند و ضد دیکتاتوری نمایش داده شوند، خود را محکوم به قبول همین جامعه موجود می کنند، زیرا که از قبول و تلاش برای برقراری دیکتاتوری پرولتاریای مسلح- دولت ملغی کننده ی جامعه طبقاتی سرمایه داری امپریالیستی پرهیز می کنند. آنها بدین وسیله طبقه کارگر را فریب می دهند به توهم رسیدن به یک جامعه مرفع و آزاد بدون جنگ طبقاتی – جنگ ناگزیر – دوران دیکتاتوری انقلابی طبقاتی پرولتارهای مسلح  دچار می سازند، خود به نیروی حافظ نظام سرمایه داری تبدیل می شوند!به نیروی ترپز کننده برای نابودی نظام نابود گر تبدیل می گردند!
 تولید سرمایه داری در حالیکه تکنیک و سازمان پروسه تولید اجتماعی را ترقی میدهد گور کن ثروت ها یعنی زمین و کارگر است.”، کارل مارکس، کاپیتال جلد اول،۱۸۶۷ُ ترجمه ی ایرج اسکندری

 رادیکال هایشان مانند تروتسکیست ها و مائوئیست ها، رادیکالیسم شان را نه در قبول انقلاب قهری کمونیستی و فراخوان به طبقه کارگر و تلاش برای انجام آن برای درهم کوبیدن دولت کنونی، آفریدن دیکتاتوری پرولتاریای مسلح از درون پیروزی انقلاب قهری پرولتری، انقلاب سخت و خونین کمونیستی، بلکه در تصرف دستگاه دولت، بدست گرفتن قدرت سیاسی، در اخیتار گرفتن دولت کنونی – دستکاه نظامی بوروکراسی اختاپوس گونه و بر قراری کنترل دموکراتیک بر وسائل تولید از طرف کارگران و یا دموکراسی نوین و امثالهم می دانند!

 مثل همین نویسنده ی مطلب زیر :
https://www.wsws.org/en/articles/2023/05/30/omos-m30.html
حمید قربانی – انسان بیوطن
۳۰ /۵/۲۰۹۶ سال اسپارتاکوسی

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate