انقلاب قهری کمونیستی طبقه کارگر، تنها راه نجات است!

انقلاب قهری کمونیستی طبقه کارگر، تنها راه نجات است!
هیچ چیز دیگری قادر به نجات جامعه نیست یا پیروزی در جنگ طبقاتی و یا مرگ و نیستی!*
۱

دولت سرمایه داری و ارتجاعی  در ایران با تمام قدرت نظامی و پلیسی در مقابل کارگران و زحمتکشان قرار دارد! خیابان ها و میادین در ایران را به پادگانهای نظامی دیروز تبدیل کرده بودند. هرگز سلاح نقد جانشین نقد سلاح نمی گردد.  .

” در حقیقت، خود آگاهی طبقاتی پرولتاریا تنها در جریان مبارزه سیاسی است که وسیع ترین امکان ظهور و رشد خود را باز می یابد. طبقه کارگر تا هنگامی که خود را فاقد هر گونه قدرت بالفعلی برای سرنگونی دشمن ببیند، طبیعتا هیچگونه کوششی نیز در راه نفی فرهنگ مسلط نمی تواند داشته باشد. او پس از عزم به تغییر زیربناست که عوامل روبنائی را برای پیروزی خود به خدمت می گیرد، و به مثابه بشارت دهنده نظمی نو مطلقا متفاوت با نظم کهن، بینش اخلاقی و فرهنکی خاص خود را می پذیرد و شکوفان می کند. ” . ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا- چریک فدائی خلق امیر پرویز پویان. ۱۳۵۰.*۲

“همه اش که نباید ترسید، راه که بیافتیم ترسمان می ریزد” صمد بهرنگی، ماهی سیاه کوچولو، نقل از ذهن.
” بدتر از حکومت نظامی”  لینک زیر مطلب، تهران دیروز!
خبر گزاری های دولتی و رسمی “در ایران خبری نیست”! چنین رذالتی کسی ندیده و چنین رذل هائی را “مادر گیتی “نزائیده!

دولت سرمایه داری جمهوری اسلامی در ایران برای موجودیت خویش دست بهر جنایتی می زند، اگر چه، این جنایت به کشته شدن حداقل نصف جمعیت زنده در ایران تمام شود! چنین دولتی را فقط می شود با نیروی مادی مجهز، سازمان یافته و مسلح طبقه کارگر و متحدین اش درهم شکست، جامعه را رها کرد و نه هیچ کار دیگری!
دولت سرمایه داری یک مجموعه از نیروهای سرکوب گر مستقیم مانند ارتش، ژاندارمری، پلیس، گاردهای نظامی مختلف ووو لباس شخصی – دار و دسته های مسلح –  و غیر مستقیم مانند مجالس قانون گزاری، دادگستری، زندان، متولین دین و مذهب و فر هنگ – فرهنگ مسلط در هر جامعه فرهنگ طبقه مسلط – است که در تار و پود جامعه تنیده است! جامعه را فاسد ورشوه خوار، پست و فروپاشیده و درهم ریخته نموده است! جامعه را به کانون  گند و کثافات، خون و چرک، کشتار و تنفر و نفرت، جنگ همه بر علیه همه، تبدیل کرده است. جلوی تنفس جامعه بشری را گرفته است. این دولت را باید درهم کوبید، قبل از اینکه همه چیز را نابود نماید!
دولت سرمایه داری را بویژه در عصر ما، عصر امپریالیسم، نمی توان نگه داشت، دولت سرمایه داری را نمی توان تسخیر و تصرف کرد، نمی توان از آن طبقه کارگر برای رسیدن به اهداف خویش استفاده نماید، دولت سرمایه داری را نمی توان دست بدست کرد، دولت سرمایه داری را  نمی توان از سر راه برداشت، جز با قهر سازمان یافته ی پرولتاریای متحد، متحزب *۳و مسلح! باید این دستگاه بوروکراسی – نظامی را در هم شکست، منهدم و داغان نمود و هیچ از آن باقی نگذاشت، برای آن نیاز به یک انقلاب قهری پرولتارهای  سازمان یافته ومسلح است! *۴

بنا بر این، می بایست براین امر آگاهی کامل یافت :
بدون سازمان مخفی طبقاتی طبقه کارگر- کمیته های مخفی و حزب مخفی کارگران آگاه،، بدون جنگ طبقاتی، بدون انقلاب – انقلاب قهری کمونیستی تغییری در جامعه ایران اتفاق نمی افتد که رهائی بخش باشد.
می بایست دولت موجود را منهدم نمود، منهدم نمودن دولتی بدین مجهزی فقط توسط طبقه کارگر متحد، متحزب و مسلح ممکن است!
این کاری نیست که با روسری برداشتن، نافرمانی مدنی، مبارزات مسالمت آمیز و بدون خون آمدن از بینی کسی، در چارچوپ قوانین، زنانه و یا مردانه، جوانانه و.. انجام پذیر باشد. می بایست سیاست واقتصاد را  موجود را بطور همه جانبه و ریشه ای تغییر داد، واژگون نمود و از کار انداخت و این کار را تنها و فقط طبقه کارگر قادر به انجام است! سیاست دفاعی مرگ است. سیاست کمونیستی- پرولتری- تعرض است! جنبش های طبقات و اقشار دیگر جنبش  دفاعی، رفرمیستی و درون سیستمی هستند! آنها اقتصاد و سیاست دیگری جز اقتصاد و سیاست موجود ندارند! به شعارها و مطالبات و خواست ها بویژه پشتیبانان کشوری، منطقه ای و جهانی شان توجه کنی!
ضرب المثل فولکلوریک اسپانیایی :  بگو با چه کسی گام بر می دارد تا بگویم تو از نظر سیاسی کیستی؟

“بدون انقلاب قهرى، تعويض دولت بورژوايى با دولت پرولترى محال است. نابودى دولت پرولترى(دیکتاتوری پرولتاریا- من) و بعبارت ديگر نابودى هر گونه دولتى جز از راه “زوال” از راه ديگرى امکان پذير نيست.”، لنین- دولت و انقلاب.

بدون مرگ دولت – زوال دولت – رهایی جامعه غیرممکن است و در نهایت نابودی و نیستی جامعه، امری اجتناب ناپذیر است.

“مسلم است که اسلحه انتقاد نمیتواند انتقاد اسلحه را جانشین شود. قهر مادی را باید بوسیله قهر مادی سرنگون کرد وحتی تئوری، هنگامی که توده گیر شد به صورت نیروی مادی در می آید. تئوری هنگامی میتواند توده گیر شود که به عنوان مسأله ای مربوط به انسان [۲]عرضه گردد. و تئوری هنگامی میتواند مسأله ای مربوط به انسان عرضه گردد که رادیکال گردد. رادیکال بودن، یعنی دست به ریشه ی مطلب گذاشتن. اما ریشه انسان خود انسان است.” کارل مارکس،نقد اصول حق هگل،۱۸۴۴، مقدمه، ص ۷ – ۶،
حمید قربانی – انسان بیوطن
۱۸ سپتامبر ۲۰۹۶ اسپارتاکوسی/۲۰۲۳ میلادی.

بدتر از حکومت نظامی! – گزارش میدانی از ۲۵ شهریور در تهران

بدتر از حکومت نظامی! – گزارش میدانی از ۲۵ شهریور در تهران – اخبار روز – سايت سياسی خبری چپ (akhbar-rooz.com)

یادداشت ها

۱* – *-  طبقه کارگر در سیر تکاملی خود، سازمانی را جانشین جامعه کهنه بورژوایی خواهد ساخت که فاقد طبقات و اختلافات آن ها است و دیگر در واقع قهر سیاسی ای وجود نخواهد داشت، زیرا درست همین قهر است که مظهر رسمی اختلافات طبقاتی در درون جامعه بورژوائی است.

در این فاصله، آنتاگونیسم بین پرولتاریا و بورژوازی، مبارزه یک طبقه علیه طبقه دیگر است مبارزه ای است که عالی ترین تجلی آن، یک انقلاب کامل است.

در ضمن آیا جای تعجب است که جامعه ای که براساس اختلافات طبقاتی بنیان گذاری شده است، به تضاد بی رحمانه ای که نتیجه غائی آن تصادم تن به تن است، منتهی گردد؟

نباید گفته شود که جنبش اجتماعی در برگیرنده جنبش سیاسی نیست. هیچ جنبش سیاسی ای وجود نداشته است که در عین حال یک جنبش اجتماعی نیز نبوده باشد.

در نظامی که طبقات و اختلافات طبقاتی در آن وجود نداشته باشد، رفورم های اجتماعی، دیگر انقلابات سیاسی نخواهند بود. تا وقتی که این زمان فرا برسد، در آستانه هر تغییر شکل کلیِ جدید جامعه، آخرین جمله علم الاجتماع همواره چنین خواهد بود:

« یا مرگ یا مبارزه، جنگ خونین یا نیستی، مسئله به صورت سرسختانه مطرح است. »(ژرژ ساند ) (۱) پایانِ فقر فلسفه، کارل مارکس، ۱۸۴۷

۲- ” هم برای ایجاد این آگاهی کمونیستی در مقیاسی وسیع، و هم برای موفقیت خود این امر، تغییر و دگر گونی انسانها در مقیاسی عظیم ضروری است، تغییری که تنها می تواند در جنبش عملی، انقلاب، صورت پذیرد؛ بنابراین، انقلاب نه تنها بدین خاطر ضروری است که طبقه فرمانروا نمی تواند به هیچ طریق دیگری سرنگون شود، بلکه ایضاٌ بدین خاطر ضروری است که طبقه ای که آن را ساقط می سازد، تنها با انقلاب می تواند خود را از شر کثافات قرون رهائی بخشد و برای ایجاد جامعه ای با طرحی نو، شایسته و مناسب گردد.ص ۶۵– ترجمه تیرداد نیکی- کارل مارکس فردریک انگلس- ایدئولوژی آلمانی . بنا بر این باید اراده طبقاتی را به کار انداخت و برخاست، رفقا، باید برخاست!
ضرورت دیکتاتوری طبقاتی انقلابی پرولتاریای مسلح

“دیكتاتوری پرولتاریا بی‌دریغ‌ترین و بی‌امان‌ترین جنگ طبقه جدید علیه دشمن مقتدرتر یعنی بورژوازی است كه مقاومتش پس از سرنگونی (ولو در یك كشور) ده بار فزونتر گردیده و اقتدارش تنها ناشی از نیروی سرمایه بین‌المللی و نیرو و استواری روابط بین‌المللی بورژوازی نبوده بلكه ناشی از نیروی عادت و نیروی تولید كوچك نیز هست. زیرا تولید كوچك متأسفانه هنوز در جهان زیاد و بسیار هم زیاد است و همین تولید كوچك است كه همواره، همه روزه، هر ساعته، به طور خود بخودی و به مقیاس وسیع، سرمایه‌داری و بورژوازی را پدید ميآورد. بنابر مجموعه این علل دیكتاتوری پرولتاریا ضروری است و پیروزی بر بورژوازی بدون یك جنگ طولانی، سرسخت و حیاتی و مماتی، جنگی كه مستلزم پایداری، انضباط، استقامت ، تزلزل ناپذیری و وحدت اراده است ، امكان‌پذیر نیست.

و.ا. لنین _ ” بیماری كودكی ” چپ روی ” در كمونیست ” _آوریل – مه ۱۹۲۰

کسی که فقط مبارزۀ طبقاتی را قبول داشته باشد، هنوز مارکسیست نیست و ممکن است هنوز از چارچوب تفکر بورژوایی و سیاست بورژوایی خارج نشده باشد. محدود ساختن مارکسیسم به آموزش مربوط به مبارزۀ طبقات – به معنای آن است که از سر و ته آن زده شود، مورد تحریف قرارگیرد و به آنجا رسانده شود که برای بورژوازی پذیرفتنی باشد. مارکسیست فقط آن کسی است که قبول نظریۀ مبارزۀ طبقات را تا قبول نظریۀ دیکتاتوری پرولتاریا بسط دهد. وجه تمایز کاملاً عمیق بین یک خرده بورژوای عادی (و همچنین بورژوازی بزرگ) با یک مارکسیست در همین نکته است. با این سنگ محک است که باید چگونگی درک واقعی و قبول مارکسیسم را آزمود.” لنین، دولت و انقلاب، اوت – سپتامبر ۱۹۱۷
*۳- کارل مارکس:

مبارزات اقتصادى و مبارزات سیاسى
یک:
طبیعتا هدف نهایى جنبش‏ سیاسى طبقۀ کارگر، تصرف قدرت سیاسى است؛ و طبیعتا براى این منظور، سازمانى از طبقۀ کارگر که داراى درجه‌اى از انکشاف قبلى بوده و در جریان خود مبارزات اقتصادى تشکیل شده و رشد یافته است، ضرورى مى‌باشد. (توجه کنید کارل مارکس از سازمان سیاسی طبقۀ کارگر صحبت می کند و این را با گفته های منصور حکمت و مخصوصا (حزب زنان، حزب کودکان، حزب منصور حکمت، بیانیه بمناسبت یازدهمین سالگرد تأسیس حککا)، مقایسه نمائید- من)

 اما از طرف دیگر، هر جنبشى که در آن طبقۀ کارگر به عنوان طبقه به مخالفت با طبقات حاکم برمى‌خیزد و مى‌کوشد آنها را به وسیله فشارى از خارج تحت سلطه‌ى خود درآورد، جنبشى سیاسى است. مثلا کوشش‏ براى به چنگ آوردن کاهش‏ زمان کار از سرمایه داران منفرد در یک کارگاه یا فقط در یکى از شاخه هاى صنایع به وسیله‌ى اعتصاب و نظایر آن، جنبشى صرفا اقتصادى است. در مقابل، جنبش‏ به منظور به دست آوردن قانون هشت ساعت کار و نظایر آن، جنبشى سیاسى است. و به این ترتیب است که از همه‌ى جنبش‏ هاى اقتصادى منفرد کارگران، در همه جا جنبشى سیاسى پدید مى‌آید. یعنى جنبش‏ طبقه به منظور پیروز گرداندن منافع خویش‏ در شکلى عمومى، و در شکلى که داراى نیروى الزام اجتماعى عام مى‌باشد. اگرچه این جنبش ‏ها به وجود یک سازمان قبلى نیاز دارند، معهذا به نوبۀ خود وسایل انکشاف چنین سازمانى مى‌باشند.

در آن جایى که هنوز طبقۀ کارگر به درجه‌ى کافى سازمانى دست نیافته، تا بتواند علیه قهر دسته جمعى _ یعنى اقتدار سیاسى طبقات حاکم _ به مبارزه‌اى قاطع بپردازد، در هر حال باید با کار تهییجى پیاپى علیه شیوه‌ى برخورد سیاسى دشمنانۀ طبقات حاکم نسبت به ما، این طبقه را به آن درجه‌ى سازمانى ارتقا داد. در غیر این صورت، طبقۀ کارگر به صورت آلت دست طبقات حاکم باقى خواهد ماند.
(تلخیص‏ از نامه‌ى مارکس‏ به ف. بولت، مورخ بیست و سوم فوریه ۱۸۷۱،  به نقل از «کارمزدى و سرمایه»، انتشارات سوسیال، پاریس‏، ۱۹۷۲)

دو :

_ با توجه به این که پرولتاریا به عنوان طبقه، فقط در صورتى مى‌تواند علیه قهر دسته جمعى طبقات مالک وارد عمل شود که در حزب سیاسى مجزاى خویش‏، در تخالف با همه‌ى اشکال قدیمى احزاب طبقات مالک، متشکل گردد؛ _ با توجه به اینکه تشکل پرولتاریا در حزب سیاسى‌اش‏ براى تضمین پیروزى انقلاب اجتماعى و هدف نهایى آن، نابودى طبقات، ضرورى است؛ _ با توجه به این که باید وحدت نیروهاى طبقه‌ى کارگر، که از قبل در مبارزات اقتصادى تحقق یافته، به عنوان اهرم توده هاى این طبقه در مبارزه علیه اقتدار سیاسى استثمار کنندگانشان به کار آید؛ کنفرانس‏ به اعضاى انترناسیونال خاطرنشان مى‌سازد که در جریان مبارزه‌ى طبقه‌ى کارگر، فعالیت اقتصادى و فعالیت سیاسى این طبقه به طرزى ناگسستنى با هم پیوند دارند.
(تلخیص‏ از قطعنامه‌ى کنفرانس‏ لندن انجمن بین المللى کارگران _ انترناسیونال _ سپتامبر ۱۸۷۱، به نقل از همان ماخذ.)]

یک نکتۀ دیگری لازم است اینجا از زبان مارکس گفته شود و آنهم لزوم و ضرورت در هم شکستن دولت موجود، دولت سرمایه داری است. این را کارل مارکس بعد از در خون غرق شدن کموناردها درکمون پاریس و بررسی علل شکست دولت پرولتاریا – کمون پاریس بود که توانست به این درک کامل برسد که  پرولتاریا نمی تواند از دستگاه دولتی موجود برای رسیدن به اهدافش استفاده نماید:” کمون ثابت کرد که طبقه  ی کارگر نمی تواند به طور ساده ماشین دولتی حاضر و آماده ای را تصرف نماید و آنرا برای مقاصد خویش به کار اندازد.” مانیفست کمونیست، پیشگفتار چاپ آلمانی، سال ۱۸۷۲. حروف درشت از من است.

*۴ – صفت مشخصۀ سرمایه داری ماقبل انحصاری – که سال های هفتاد قرن نورده نقطۀ اوج آن بود- بحکم خواص اساسی اقتصادی خود، که در انگلستان و آمریکا بویژه بطور تیپیک متجلی گردید، حداکثر صلح دوستی و آزادیخواهی نسبی بود. ولی صفت مشخصۀ امپریالیسم یعنی سرمایه داری انحصاری که فقط در قرن ۲۰به نضج نهائی خود رسید، بنا بر خواص اساسی اقتصادی خود، حدقل صلح دوستی و آزادی خواهی و حداکثر تکامل همه جائی نظامی است. « توجه نکردن» باین نکته هنگام بحث در بارۀ تحول صلح آمیز یا قهری تا چه اندازه تیپیک و محتمل است، معنایش سقوط تا مرحله ( یک توله سگ پودینه روی زانو نشین – من) متعارفی ترین چاکران بورژوازیست. لنین انقلاب پرولتری و کاپوتسکی مرتد، لنین، ۱۹۱۸    ص ۱۱.
لنین درجزوه ای که برای نوشتن کتاب دولت و انقلاب خویش، اساسا، از آثار مارکس و انگلس نُت برداری کرده است، به نام مارکسیسم در باره دولت– وظایف انقلاب در رابطه با دولت مینویسد :
دو خطای کمون پاریس عبارتند از: استدلات مارکس در مورد علل شکست محتمل کمون از اهمیت بسیار برخوردار هستند. : « آنها (کارگران پاریس) اگر شکست بخورند تقصیر هیچ کس دیگری جز خوش قلبی خودشان نیست. آنها می بایستی بلافاصله بسوی ورسای پیشروی می کردند. .. لحظۀ مهم و حساس بخاطر وجدان معذب به هدر رفت. آنها نمی خواستند جنگ داخلی را شروع کنند مثل اینکه … تیرس* قبلا جنگ داخلی را شروع نکرده بود… اما اشتباه دوم آنها : کمیتۀ مرکزی خیلی زود قدرت ( که تا آنزمان در دست کارگران مسلح بود – حمید قربانی) را تحویل داد تا میدان را برای کمون باز بگذارد و باز هم از روی وجدان شرافتمندانه (ص. ۷۰۹ (۱)،

نت برداری لنین : هر دوی خطاها ناشی از کوتاهی در تهاجم، ضعف در آگاهی و عزم راسخ در داغان کردن دستگاه دولتی بوروکراسی- نظامی و حاکمیت بورژوازی است. اما مارکس چه چیزی را در کمون ستایش می کند؟ انعطاف پذیری، پیشقدمی تاریخی و قدرت فداکاری این پاریسی ها را (همانجا) ص ۳ اثر لنین. ترجمه سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر.
لنین در همین صفحه  در چند پاراگراف بعد، در باره دولت : آنچه که در جنگ داخلی ” ماشین دولتی ساخته شده” خوانده می شود در نامه ۱۲/۴/۱۸۷۱ ( نامه مارکس به گوگلمان – حمید قربانی) ” دستگاه بوروکراسی – نظامی” خوانده می شود. و آنچه که در جنگ داخلی با عبارت ” فقط بدست گرفتن” مشخص شده یک بار دیگر، اما دقیق تر، روشن و بهتر، در نامۀ  ۱۲/۱۲/  ۱۸۷۱ ( ماه نوشته شده ۱۴ که با توجه به اینکه چنین ماهی موجود نیست  یا باید ماه ۴ باشد و یا ماه ۱۲ که من ماه ۱۲ را ذکر کرده ام.  حمید قربانی) فرموله می شود. ” انتقال از یک دست بدست دیگر”  روشن کننده تر از همه تصحیحی است که در جنگ داخلی غائب است. نه انتقال ماشین بوروکراسی – نظامی از یک دست بدست دیگر بلکه داغان کردن آن.کمون آغاز به انجام این کار نمود اما متأسفانه آن را تکمیل نکرد.
اینک این استدلال انگلس:

” … درباره اين که قوه قهريه در تاريخ نقش ديگرى نيز ايفا مي کند» (علاوه بر عامل شر بودن) «که همانا نقش انقلابى است، درباره اين که قوه قهريه، بنا به گفته مارکس، براى هرجامعه کهنه‌اى که آبستن جامعۀ نوين است، بمنزله ماماست، درباره اين که قوه قهريه آنچنان سلاحيست که جنبش اجتماعى بوسيله آن راه خود را هموار ميسازد و شکلهاى سياسى متحجر و مرده را درهم ميشکند – درباره هيچيک ازاينها آقاى دورينگ سخنى نمي گويد، فقط با آه و ناله اين احتمال را میدهد که براى برانداختن سيادت استثمارگران، شايد قوه قهريه لازم آيد – واقعا که جاى تأسف است! زيرا هرگونه بکار بردن قوه قهريه بنا به گفته ايشان، موجب فساد اخلاقى کسانى است که آن را بکار مي برند و اين مطالب عليرغم آن اعتلاى اخلاقى و مسلکى شگرفى گفته مي شود که هر انقلاب پيروزمندانه‌اى با خود به همراه ميآورد! اين مطالب در آلمانى گفته ميشود که در آن تصادم قهرى، تصادمى که به هرحال ممکن است به مردم تحميل گردد، حداقل اين مزيت را دارد که روح آستان‌بوسى، روحى را که درنتيجه خوارى و ذلت جنگ سى ساله در اذهان مردم رسوخ کرده است، از بين ببرد. و آن وقت اين شيوه تفکر تيره و پژمرده و زبون کشيشانه جسارت دارد خود را در برابرانقلابى‌ترين حزبى که تاريخ نظيرآن را نديده است عرضه دارد.”  (ص ١٩٣ چاپ سوم آلمانى، پايان فصل چهارم بخش دوم.)

انقلاب قهری کمونیستی-۱.pdfانقلاب قهری کمونیستی-۱.docx

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate