زیگزاگهای رضا پهلوی و بحران لاعلاج راست سلطنتی 

جریانات سلطنت طلب در ایران دچار یک بحران هویتی عمیق  و لاعلاج هستند. آنها پول زیاد دارند. از حمایت برخی از چهره های دولتی بدرجه ای برخوردارند. هواداران دو آتشه نسبتا پرشماری در خارج کشور دارند. داعیه احیای سلطنت و قدرت هم زیاد دارند. اما یک مشکل “کوچک” که دارند اینست که سلطنت با این دوره و زمانه اصلا نمیخواند و بویژه فضای سیاسی جامعه ایران و انقلاب زن زندگی آزادی زمین تا آسمان با سلطنت طلبی فاصله دارد. این دو جنبه که به هم کاملا مربوطند بسیار مهم و حیاتی و در عین حال آشکار است. میشود ساعتها در مورد آن سخن گفت. هرکس که با فضای جامعه و تلقیات و سیاستها در این دوره آشنا باشد قطعا میفهمد که سلطنت یعنی چند قرن عقب کشیدن ساعتها و این در عصر اینترنت و مدیای اجتماعی و رادیکالیسم و مدرنیسمی که بویژه در جامعه ایران جریان دارد و امروز خود را با انقلاب “زن زندگی آزادی” نشان میدهد، مطلقا احیای شاه و سلطنت که یک بار هم با انقلاب مردم به زیر کشیده شده است غیر ممکن است. 

رضا پهلوی چهره شاخص سلطنت طلبی است و سمبل و آینه تمام نمای تمام تناقضات و مخمصمه های آنها نیز هست. او که شاهزاده و ولیعهد است و تنها وارث سلسله پهلوی و نقطه اتکاء سلطنت طلبان در ایران است، زیگزاگهایش دیگر هر روزه است و به جزء جدایی ناپذیری از شخصیت و هویتش تبدیل شده است.  یک روز در مدح رژیم پدرش سخن میگوید و حتی از اعدام انقلابیون و مخالفین به نحو زمختی دفاع میکند، یک روز میگوید گناه پدر را نباید به حساب پسر گذاشت و دوره پدر را جداگانه باید بررسی کرد، یک روز میگوید پدرش سوسیالیست بوده! یک روز میگوید من طرفدار جمهوری هستم و به من فشار نیاورید که شاه شوم!، اخیرا هم میگوید بدنبال راهی برای شاه شدن به شیوه “انتخابی” میگردد.  (فعلا به قبلترها که دست دوستی به سوی رفسنجانی و خاتمی و روحانی دراز کرد کاری نداریم). 

اما فقط در مورد سیستم حکومتی نیست که رضا پهلوی به اینطرف و آن طرف نوسان میکند. این گیج زدنها و این طرف و آن طرف رفتنها در تمام حوزه های سیاسی خودش را نشان میدهد. او زمانی از اینکه کشور چند ملیتی است سخن گفت و مورد حمله شدید و تند دیگر رهبران طرفدار سلطنت قرار گرفت تا حدی که علنا به او نامه نوشتند و او را خائن به سلطنت خواندند که از تمامیت ارضی دست شسته است. بعدا تا امروز او اعلام میکند که “تمامیت ارضی خط قرمز من است” و با کسی که این شعار و سیاست را قبول نداشته باشد مطلقا نمیشود همکاری کرد. او سه سال پیش در مصاحبه با مراد ویسی خبرنگار رادیو فردا در پاسخ به این سوال که امنیت کشور بعد از جمهوری اسلامی چگونه خواهد بود گفت ” اولین ابزار حفظ امنیت در کشور کی ها خواهند بود؟ مگر کسانی نیستند که اسلحه دستشان است؟ یعنی همین نیروهای انتظامی هستند. یعنی همین ارتشی ها یعنی همین بسیجی ها و همین اعضای سپاه در بخش نظامی و مسلحش”. باور کردنی نیست. اما حقیقت دارد. ایشان  میخواهد امنیت جامعه بعد از جمهوری اسلامی را با بسیج و سپاه و ارتش و نیروهای انتظامی موجود حفظ کند! به قول یکی از مجریان تلویزیونی “هرجا بگویی این اپوزیسیون این کشور است ازت تست کوکائین میگیرند!”.اما همین جناب رضا پهلوی سه روز پیش در آخرین مصاحبه اش بعد از تجمع بزرگ ایرانیان خارج کشور در بروکسل برای تروریستی اعلام کردن سپاه ، یک چرخش صد و هشتاد درجه ای کرد و گفت که سپاه پاسداران باید در لیست گروههای تروریستی قرار داده شود! 

چرخشها و گیج سریهای این جناب زیاد است. و مردم وسیعا از آنها خبر دارند. هنر او اینست که صد و هشتاد درجه چرخش میکند و به روی مبارک هم نمی آورد.   

فاشیسم سلطنتی 

اما اینجا بحث من فقط در مورد رضا پهلوی نیست. میخواهم تناقضات و بحران کل سنت و سیاست و جهت گیری ای را که این جناب نمایندگی میکند یعنی سلطنت طلبی را اشاره کنم. این روزها شاهد اوج تازه ای در هیستری سلطنت طلبان در خارج کشور هستیم. آشکارا به شیوه های فاشیستی و کف به دهان آوردن و تعرض فیزیکی به مخالفین و امثال اینها میخواهند فضای خارج کشور را تسخیر کنند. دلیلش این است که اینها خود را بازنده می بینند. آنها به عیان می بنند که در انقلاب و خیزش داخل کشور جایی ندارند. تلاشهایشان برای چرخاندن تجمعات و تظاهرات به شعارهای سلطنتی و راست بدون نتیجه مانده و شکست خورده است. خود را کاملا مغبون می بینند.

 کلا انقلابی که میخواهد حکومت اسلامی و کل سنتهایش را به زباله دان بیندازد با سنت سلطنت که با مذهب و اسلام و دیکتاتوری عجین است خوانایی ندارد. رضا پهلوی خود در جایی گفت “اگر قرار به اسلام ستیزی باشد من ترجیح میدهم همین حکومت اسلامی سرجایش بماند”.  این جوهر سلطنت است و جامعه تماما از مذهب و اسلام و آقا بالا سر و دیکتاتوری میخواهد عبور کند. به این دلیل است که نگرانی سراپای سلطنت طلبان و ساواکیهای سابق را فراگرفته و با خشم و عصبانیت و هیستری فاشیستی بیشتری به مخالفین سلطنت حمله میکنند و با زور و تهاجم و پرچم برافرازی و فحاشی و کتک کاری سعی میکنند فضای تجمعات و تظاهرات ایرانیان در خارج کشور را در انحصار خود بگیرند. همراهی چهره های شناخته شده ای مثل حامد اسماعیلیون و مسیح علی نژاد و کسان دیگری با رضا پهلوی (که اشتباه بسیار مهلک آنها به دلیل سطحی گری سیاسی است) امر را بر طرفداران سلطنت مشتبه کرده است که با اتکا به این چهره ها و با این شیوه های فاشیستی میشود کل جامعه را به سمت راست منحرف کرد. با همین توهم بود که هفته گذشته در سخنرانی رضا پهلوی، برای اول بار چهره منفور پرویز ثابتی از گردانندگان اصلی ساواک شاه را که در میان مردم بسیار منفور است رونمایی کردند و حتی شعار زن زندگی آزادی را به شعار “زن زندگی پهلوی” تغییر دادند و به مخالفین حمله فیزیکی کردند و تقلاهای بسیار دیگر از این نوع. با این رونمایی و کل این تلاشهای فاشیستی، نشان دادند که چه خواب وحشتناکی برای مردم این کشور دیده اند.  ژست حقوق بشری رضا پهلوی در عرض سه روز در برابر چشم مردم دود شد و هوا رفت.  

بنظرم این همراهیها و ائتلافهایی که  با راست سلطنت طلب به نحو سیالی تشکیل شده محکوم به شکست و از هم پاشیدن است. سطحی نگری و بی افقی سیاسی شاید باعث شود کسانی فکر کنند که رضا پهلوی یا سلطنت در ایران آینده ای دارد. اما واقعیت جامعه ایران را نه کریدورهای خارج و نه جای دیگری تعیین نمیکند. این کارگران و معلمان و زنان و جوانان و مردم در داخل کشور هستند که اوضاع را رقم میزنند و دولتها ناچارند به دنبال مردم حرکت کنند. بیش از ۵ ماه از انقلاب زن زندگی آزادی گذشته است و گرایش راست و سلطنت طلبی علیرغم برخورداریش از بلندگوهای قوی و متعدد و تبلیغات گسترده، و چهره های شناخته شده در خارج کشور، نه تنها نتوانسته است صدایی را از داخل ایران به نفع خود بلند کند. بلکه برعکس منزوی تر شده است. تشکلهای کارگران و معلمان و بازنشستگان و زنان، و دانشجویان منشوری را منتشر کردند که بر جامعه ای آزاد و انسانی و مدرن و بدون آقا بالا سر تاکید میکند و بند بند آن ۱۸۰ درجه خلاف و ضد توطئه گری برای مصادره انقلاب است. 

راست یا باید با منشور ۲۰ تشکل و کلا با این جهت گیری  انقلاب مردم ایران همراه شود که در آن صورت زیر پای خود را خالی کرده است و با مقدسات و تابوهای خود خیانت کرده است و دچار بحران و از هم گسستگی سریعتر و بیشتری میشود، یا باید علیه آن و متضاد با آن موضعگیری کند که در آن صورت جامعه از آن کاملا عبور خواهد کرد. جا خالی دادن و راههای میانه نیز راه به جایی نخواهد برد و فورا افشا خواهد شد. منشور ۲۰ تشکل عصاره کل انقلاب زن زندگی آزادی است. و راست و سلطنت طلبی با هیچ چیز این منشور خوانایی ندارد. 

در مورد بحران سلطنت طلبی و کلا جریانات راست از جنبه های دیگری نیز میشود بحث کرد که امیدوارم در نوشته های دیگری به آن بپردازم.*

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate