در مورد فدرالیسم

در میان جریانات اپوزیسیون ایرانی، شماری مبلغ فدرالیسم هستند و تبلیغ میکنند که کشور ایران باید به مناطق فدرال، یا خودمختار تقسیم شود و هر بخش به شیوه فدرالی اداره شود. آنها سیستم های فدرال  در کشورهایی مثل سویس و آلمان و ایالات متحده و امثال آنها را مثال میزنند تا نشان دهند که سیستم فدرال بهتر از سیستم سراسری و متمرکز است. اینجا میخواهم نکاتی را در مورد فدرالیسم اشاره کنم و نشان دهم اولا در کشورهایی که سیستم های فدرال فی الحال وجود دارد، تاریخ طولانی و کشاکشها و جنگها و تحولات پیچیده ای طی شده که نهایتا به توازنی رسیده و باعث به هم پیوستن مناطق متفرق و پراکنده زیر چتر فدرالیسم شده است. و ثاثیا برعکس ادعاهای مدافعین آن، تلاش برای رفتن به سمت فدرالیسم میتواند برای جامعه ایران بسیار زیان بار و خطرناک باشد. و نهایتا اینکه فدرالیسم ربطی به آزادیهای سیاسی در کشور ندارد و مشغله و مساله جریانات مدافع آن نیز هیچگاه آزادیهای سیاسی نبوده است. 

فدرالیسم یک سیستم حکومتی است که هم اکنون  ۲۶ کشور جهان را در بر میگیرد. از جمله میتوان ایالات متحده آمریکا، آلمان، هندوستان، سودان، سویس، نیجریه، روسیه، بلژیک، اتیوپی و کانادا را به عنوان کشورهایی با سیستم فدرال اسم برد. از نظر تاریخی برخی حکومتها در قلمروهای یونان قبل از میلاد و حتی نیاکان این دولتها که دیگر نامی از آنها باقی نمانده مثل اتحادیه پلوپونزی و غیره به عنوان سیستمهای فدرال نام برده میشوند. بحث ما اینجا در مورد سیستم فدرال به معنای امروزی تر آن است که دولت – ملتهایی با این سیستم تعریف شده اند و قدیمی ترین آنها در قرون ۱۸ و ۱۹ ریشه دارند. 

 نامگذلریهای بسیار متفاوتی بسته به اینکه چه درجه از خودگرانی و استقلال در مناطق فدرال وجود دارد و در چه حوزه هایی، به سیستمها فدرال داده میشود: فدرالیسم یگانه، دوگانه، مشارکتی، متقارن، نا متقارن، پایدار و امثال اینها. این نامگذاریها بر اساس نحوه و میزان تقسیم قدرت میان مرکز یا قدرت سراسری از یک طرف، و نهادهای فدرال یا استانی و یا مناطق خود مختار صورت گرفته است. در واقع این نامگذاریها به تفاوتهای عملی کردن فدرالیسم و میزان و نحوه تقسیم اختیارات در کشورها و مناطق مختلف اشاره دارد. اینجا اساسا بحث بر سر اینست که کلا آیا فدرالیسم برای جامعه ایران عملی است، مفید است، یا نه، و چه عواقبی در بر دارد و غیره.

 در این رابطه مهم است که بدانیم که اساسا دو نوع سیستم فدرال، یا فدراتیو در میان همه این سیستمها قابل تفکیک است یکی فدرالیسم استانی و دیگری فدرالیسم اتنیکی یا قومی – ملی.  یعنی در یک حالت کشور به مناطق و دولتهای جداگانه فدرال بر اساس تعلقات قومی و اتنیکی و زبانی مردم در این مناطق تقسیم میشوند. و در حالت دیگر گفته میشود هر استان در همان شکلی که هست به یک محدوده فدرال تبدیل میشود. 

در سیستم فدرال برای نمونه تصمیم در مورد تامین امنیت داخلی (پلیس، زندانها و غیره)، اداره روستاها و شهرها و کلا شهرداری، معیارها و میزان تخصیص منابع مالی و اقتصادی، بدرجه ای تصمیم گیری در مورد آموزش،  و امثال اینها معمولا به مناطق فدرال محول میشود. و سیاستهای خارجی کلان، ارتش و دفاع و قوانین اساسی، سیاستهای پولی و اقتصادی اصلی و سراسری و نظیر اینها را هم دولت مرکزی به عهده دارد. و ارگانها و نهادهایی نیز نقش واسطه میان دولت مرکزی و دولت محلی را به عهده دارند. 

سوق دادن کشور به این سمت اولین معضلی را که پیش می آورد  تعیین مرز دولتهای محلی یا قلمروهای فدرالی است. اینکه کدام شهر و کدام روستا جزو کدام منطقه است و چه بخشی از مردم جزو کدام منطقه محسوب میشوند، قطعا موضوع جنگها و کشاکشهای طولانی و خطرناک  خواهد بود. این کشاکشها بویژه اگر کسی بخواهد کشور را بر اساس تقسیم بندی های قومی و زبانی دسته بندی کند، بسیار عمیق و لاینحل و زیانبار خواهد بود. و حتی حرکت کردن بر اساس تقسیمات استانی نیز مطلقا مانع تفرقه و کشاکش های زیانبار میان مردم نخواهد شد. 

خود اینکه تقسیم اختیارات چگونه صورت گیرد، و در چه زمینه هایی و در چه حدودی اختیارات باید به مرکز، یا به مناطق فدرال محول شود موضوع کشاکش و منازعات بسیاری بوده و خواهد بود. هزاران عرصه اقتصادی و سیاسی و قضائی و نظامی و امنیتی در هر کشور برای تصمیم گیری وجود دارد که برای تک تک آنها باید قانوگزاری کرد و تصمیم گرفت که کجا دولت مرکزی حق دخالت دارد و از چه طریقی، و کجا دولت محلی فدرال تصمیم گیرنده است و مرکز حق دخالت ندارد. 

یک مشکل و کشاکش مهم دیگر در مورد فدرالیسم اینست که اختصاص منابع مالی و اقتصادی بر چه اساسی صورت میگیرد. آیا بستگی به میزان درآمد هر استان و منطقه ای دارد؟ در آن صورت مناطقی که زیرساختهای اقتصادی ابتدایی و بسیار ضعیفی دارند دچار فقر و بی تامینی خواهند شد. یا اینکه بستگی به جمعیت هر بخش و منطقه منابع مالی به آن اختصاص می یابد؟ اینها موضوع بحث و جدل جدی است. در کشورهای مختلفی که بر اساس فدرال اداره میشوند هر کدام از اینها بعد از مباحثات و جدلهای بسیار تعیین شده است. اینطور نیست که یک الگوی سراسری و تعیین شده وجود دارد و بر اساس آن تصمیم گیری میشود و مشکلی پیش نخواهد آمد. 

معضل دیگر نحوه تعیین یا انتخاب نمایندگان دولت مرکزی و نهادهای مختلف مرکزی است. اگر فرض بر این باشد که نمایندگان دولت مرکزی بر اساس یک نفر یک رای تعیین میشوند، نتیجه این میشود که مناطقی که جمعیت کمتری دارند عملا امکان شرکت در دولت مرکزی را نخواهند یافت و آنها که جمعیت بیشتری دارند همیشه دولت مرکزی را تعیین خواهند کرد. در نتیجه در هرکدام از کشورهای فدرال بعد از بحث و جدلهای بسیاری سیستمهایی برای جلوگیری از پایمال شدن حقوق مناطق کوچکتر ابداع شده است. اما همچنان مشکلات و معضلات زیادی در این مورد وجود دارد. بفرض در ایالات متحده آمریکا هر ایالت بدون در نظر گرفتن جمعیت آن، با دو سناتور در مجلس سنا نمایندگی میشود و این بحثهای زیادی را دامن زده است. از آن طرف مجلس نمایندگان به شیوه هر نفر یک رای بطور سراسری انتخاب میشود که مشکل کنار زده شدن  رای ایالات کوچکتر را در بر دارد. 

با این توضیحات میرسیم به بحث اصلی طرفداران سیستم فدرال. اساس استدلال فدرالیستها اینست که که میگویند فدرالیسم باعث از بین رفتن دیکتاتوری و همچنین تبعیضات ملی میشود. چرا که قدرت در یک مرکز متمرکز نیست. ادعاهای بسیار بیشتری در مورد مزیت سیستم فدرال بر سیستم غیر فدرال صورت میگیرد.  اما اساسی ترین آنها همین است.  

***

فدرالیسم و رفع ستم ملی

مهمترین استدلال مدافعان فدرالیسم اینست که با فدرالیسم میشود ستم ملی را از بین برد. ایراد و ضعف این بحث روشن است. ستم ملی از طریق رفع ستم ملی علیه مردم تحت ستم از بین میرود نه با کشاکش بر سر تقسیم کشور و فدرالیسم. سوال اینست که ستم ملی چگونه میتواند از بین برود؟ 

ممکن است یا  از طریق جدایی و استقلال بخش تحت ستم مردم از طریق مراجعه به آراء مردم تحت ستم، به ستم و تبعیض ملی پایان داده شود، یا ممکن است از طریق تغییر و سرنگونی رژیم و سیستم ستمگرانه در سراسر کشور از طریق انقلاب سراسری و ایجاد یک نظام برابر و آزاد که در آن همه مردم حقوق برابر داشته باشند این ستمگری و تبعیضات پایان داده شود. که در ایران فضا به این سمت یعنی به سمت انقلاب متحدانه همه مردم و پایان دادن به کل ستمگریها از جمله ستم ملی پیش میرود. اینکه کسی بخواهد کل سیستم سیاسی کشور را به سمت تکه تکه کردن مردم و فدرالیسم سوق دهد تا به زعم آنها بشود یک بخش از مردم از ستم خلاص شوند، قطعا نتیجه عکس خواهد داشت. و در فضای بلبشو و بحران سیاسی و حتی احیانا جنگ داخلی که نتیجه آن خواهد بود، آسیبهای آن به همه مردم از جمله به مردم تحت ستم ملی میتواند بسیار مهلک و مخرب و پرهزینه باشد. طرفداران فدرالیسم شق های فوق را کنار میگذارند و تنها راهی که در پیش میگذارند مرز کشیدن میان بخشهای مختلف مردم است. 

فدرالیسم و آزادیهای سیاسی 

اینکه تقسیم اختیارات میان دولت مرکزی و دولتهای محلی باعث جلوگیری از دیکتاتوری میشود از بقیه ادعاها بی پایه تر است. آزادیهای سیاسی به حوزه حقوق فردی و شهروندی مربوط است نه به تقسیم قدرت و اختیارات میان دولتهای محلی و مرکزی. در سیستم فدرال اساسا بحث بر سر اینکه مردم بطور سراسری یا محلی چه حقوقی داشته باشند مطرح نیست. بلکه تمام بحثها بر سر  اینست که دولتهای محلی و دولتهای مرکزی چه اختیاراتی داشته باشند. حق رای عمومی، حق رای زنان، برابری زن و مرد، آزادی بیان، حق تشکل و اعتصاب و کلا حقوق شهروندی در مناطق مختلف ، بخودی خود موضوع فدرالیسم نیست.

 طبعا در کشورهای مختلف بسته به اینکه جنبشهای آزادیخواهانه و دموکراتیک چه وزن و جایگاهی در جامعه دارند، در جدالهای سیاسی برای تعیین نظام حکم بر کشور، این حقوق را به تصمیم گیرندگان تحمیل کرده و میکنند، اما نکته اصلی اینست که فدرالیسم تقسیم اختیارات میان مردم نیست. بلکه تقسیم اختیارات میان کسانی است که بر مردم حکمرانی میکنند. تجربه نشان داده است که حکمرانان محلی در مواردی میتوانند بسیار از حکمرانان مرکزی دیکتاتورتر و سرکوبگرتر باشند. تجربه دولت اقلیم کردستان در عراق متاخرترین تجربه ای است که در برابر چشم ما قرار دارد و نشان میدهد که دولت محلی میتواند دولتی سرکوبگر و فاسد و ضد مردمی باشد که یک ذره حقوق و آزادیهای سیاسی را برسمیت نمی شناسد.  

در مورد رابطه آزادیهای سیاسی و فدرالیسم اگر دقت کنید حق رای عمومی و حقوق برابر  زن و مرد و حق تشکل و اعتصاب  در تمام کشورهایی که سیستم فدرال دارند بعضا بیش از یک قرن بعدتر عملی شده است. در ایالات متحده آمریکا در سال ۱۷۸۸ اولین پایه های سیستم فدرال گذاشته شد و بعد تکمیل تر شد، اما تا تقریبا یک قرن بعد در بخشهایی از این کشور نه فقط آزادیهای سیاسی وجود نداشت بلکه هنوز سیستم برده داری غالب بود. حتی بعد از پایه گذاری سیستم فدرال، در ایالات جنوبی این کشور شمار بردگان افزایش پیدا کرد. حق رای زنان در سال ۱۹۲۰ و بعد از رشد جنبش حقوق زنان تحت تاثیر انقلاب اکتبر روسیه، در ایالات متحده آمریکا به اجرا گذاشته شد. در آلمان سیستم کنفدراسیون آلمانی که میشود گفت پایه های سیستم فدرالیسم این کشور را گذشته در سال ۱۸۱۵ تاسیس شد و در سال ۱۸۶۶ با پیوستن یا الحاق پروس به این کشور تکمیل گردید. اما حق رای زنان در سال ۱۹۱۹ یعنی بیش از یک قرن بعد از تاسیس کنفدراسیون آلمانی برسمیت شناخته شد که آنهم تحت تاثیر انقلاب اکتبر روسیه و زیر فشار  جنبشهای گسترده در دفاع از حقوق زنان و آزادیهای فردی بود. اگر به تاریخ دیگر کشورها هم نگاه کنیم متوجه میشویم که در اکثر کشورهای دنیا اوضاع کما بیش به همین شکل پیش رفته است.  

بنابرین این بحث که گویا فدرالیسم آزادی می آورد، بی پایه است. آزادی های فردی و مدنی را جنبشهای آزادیخواهانه ای به پیش میبرند که امرشان آزادی باشد، نه جریانات و نیروهایی که مصالح تنگ نظرانه و ناسیونالیستی و قومی خود را دنبال میکنند و مدافع تقسیم قدرت میان دولتهای محلی و مرکزی هستند. 

قلم گرفتن تاریخ 

رجوع به نمونه هایی مثل سیستم سویس و بلژیک و کشورهایی پیشرفته ای شبیه آنها در واقع خلط مبحث از جانب مدافعین فدرالیسم است که نشان دهند که سیستم فدرال میتواند به رفاه و آزادی های گسترده منجر شود. اینهم مطلقا بحث معتبری نیست. همین الان کشورهای پاکستان و اتیوپی و سودان هم جزو کشورهای فدرال محسوب میشوند اما مدافعان فدرالیسم به وضعیت آنها اشاره نمیکنند. 

در کشورهایی مثل سویس و بلژیک و غیره که اشاره شد اینطور نیست که اینها کشورهای یکپارچه ای بوده اند و بعدا مردم در یک روز آفتابی نشسته اند و تصمیم گرفته اند به دلیل مزیت فدرالیسم بر سیستم متمرکز،  به سیستم فدرال روی بیاورند. روند درست برعکس بوده است. همه کشورهایی که سیستم فدرال دارند بعد از کشاکشها و جنگها و تفرقه های بسیار، از قلمروها و مناطق پراکنده و متفرق به فدرالیسم رسیده اند، نه برعکس.  سویس بعد از کشاکشهای قرون پیش به فدرالیسم ویژه ای رسیده است که در نتیجه الان دارای چهار زبان رسمی است و تنها کشوری است که رسما پایتخت ندارد. هندوستان یک کشور فدرال محسوب میشود و در این کشور بیش از ۴۰۰۰ زبان رایج است که خود گویای پراکندگی جمعیتی و قلمروهای زبانی و قومی و مذهبی بسیار متنوع است. کشوری با این تنوع عظیم میان مردمی با زبانها و مذاهب و قومیتهای مختلف را، بدون سیستم فدرال نمیشد زیر یک پرچم گرد آورد و اداره کرد. 

بحث ما بر سر مزیت سیستم متمرکز بر سیستم فدرال بطور کلی نیست.  ما معتقد نیستیم که سیستم متمرکز و یکپارچه الزاما یک سیستم انسانی تر یا پیشرفته تر یا آزادانه تری است.  بحث بر سر اینست که وقتی در کشوری مثل ایران مردم متحدانه دارند علیه حکومت اسلامی میجنگند و مبارزه و انقلاب میکنند، و قبل از آن هم در برابر دیکتاتوریهای پهلوی همبستگی سراسری خود را بارها نشان داده اند، و همبستگی عمیق و سراسری ای میان مردم حاکم است که بویژه در انقلاب اخیر زن زندگی آزادی شاهد بودیم که چگونه مردم تبریز و سنندج و زاهدان و تهران و شیراز و بقیه شهرها و مناطق با هم در همبستگی با هم علیه حکومت می چنگند، پیش کشیدن بحث و جدل و گفتمان فدرالیسم یک عقبگرد و یک حرکت بسیار زیان بار است که میتواند تفرقه آفرین باشد و لطمات جبران ناپذیری به اتحاد مردم وارد کند. چنین تلاشی اگر احیانا در جامعه جا باز کند، میتواند جنگها و کشاکشها و اختلافات عمیقی را در مورد اینکه مرز این استان و آن ایالت کجاست و حقوق و اختیارات مرکز و ایالات چگونه باید باشد و هزار مساله دیگر، در میان مردم دامن بزند. این نوع تلاشها بدون تردید و مستقل از نیت مدافعانش، عملا در خدمت حکومت اسلامی و نیروهای ارتجاعی و ضد مردمی خواهد بود. البته نیت مدافعینش هم یک تفرقه افکنی ناآگاهانه نیست. این جریانات مصالح ناسیونالیستی و فرقه ای خود را میخواهند تحت لوای دامن زدن به بحث و جدل بر سر فدرالیسم پیش ببرند. 

بهر رو در تمام کشورهایی که در آنها فدرالیسم مستقر است، همانگونه که اشاره شد بعد از یک تاریخ طولانی از کشاکشهای میان قلمروهای مختلف نهایتا با کمک فدرالیسم توازنی برقرار شده است. یعنی بعد از ایجاد توازنی در این جنگها و کشاکشها، با فدرالیسم نوعی همزیستی ممکن شده است. مدافعین فدرالیسم در ایران میخواهند مسیر عکس را طی کنند. از فضای اتحاد و همبستگی در میان مردم، میخواهند به سمت تفرقه و جنگهای قومی و محلی حرکت کنند. 

نمیشود تاریخ کشورها را قلم گرفت و از ته تاریخ حرکت کرد. فدرالیسم سویس و آلمان و بلژیک هرکدام تاریخ خود را دارند. این فریبکاری است که کسی بخواهد بدون اشاره به آن تاریخ، آخر ماجرا را نشان دهد و تبلیغ کند که فدرالیسم خوب است و باید به این سمت رفت. 

***

حقیقت اینست که جریانات ناسیونالیست و قوم گرا با دفاع از فدرالیسم در پی رسیدن به نان و نوای خویش هستند و تصور میکنند که اگر کشور بر اساس فدرالیسم تقسیم شود، آنها هم در گوشه ای از این کشور به جاه و مقامی خواهند رسید. آنها عملا هم نشان داده اند که مشغله و مساله شان آزادیهای سیاسی و حقوق برابر مردم نیست. 

از آن طرف جریانات ناسیونالیست فارس و سلطنت طلب با استناد به تبلیغات جریانات قومی در دفاع از فدرالیسم، بر طبل جنگ با “تجزیه طلبی” میکوبند و فدرالیسم را بهانه ای برای سمپاشی و حمله علیه مردم کرد و بلوچ و آذری میکنند.  ستم ملی برای هر دوی این جریانات یک نوع ابزار و بهانه است که به کمک آن هویت سیاسی خودشان را تعریف میکنند.  هیچکدام نه راه حلی برای آن دارند و نه در جهت پایان دادن به آن بطور جدی تلاش و مبارزه میکنند.  

همین فضا به خودی خود نشان میدهد که گفتمان فدرالیسم همانقدر زیانبار و خطرناک است که گفتمان “تمامیت ارضی” و تهدیدات جریانات عظمت طلب و سلطنت طلب. جریانات سلطنت طلب و ناسیونالیست فارس مقابله مردم مناطق مختلف با ستم و تبعیضات ملی را با مهر تجزیه طلبی مورد حمله و تعرض قرار میدهند و مخالفت و سمپاشی علیه هرگونه اعتراض به تبعیضات ملی و قومی را به محور ابراز وجود خود تبدیل کرده اند.  

با دفاع قاطع از حقوق برابر همه مردم در تمام شئون اجتماعی باید به مقابله با هر دوی این جریانات راست و بورژوایی پرداخت. فضای جامعه ایران بویژه در انقلاب زن زندگی آزادی نشان میدهد که بخشهای پیشرو مردم بسیار آگاهتر و همبسته تر و روشنتر از این هستند که به دام این نوع تبلیغات بیفتند و باید همین فضا را هرچه بیشتر تقویت کرد. 

۰۷ /۰۳/۲۰۲۴

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate