آقای بهروز فراهانی! چیزی از شما کم نمی شود اگر منصف و صادق باشید

جنبش چپ و کمونیستی ایران و کمونیستهای ایران اگر امروز سری تو سرها دارند، و حرفی برای گفتن، از آن بیشتر ادعای در کشمکشهای سیاسی، بیش از هر چیز مدیون شخص منصور حکمت ( جنبشی که او شکل داد، تئوریش را پرداخت و تشکیلات متناسب با آن را سازمان داد) هستند. این ادعای گزاف نیست. عین واقعیت است. 

لازم نیست که حتما خودت را متعلق به جنبش کمونیسم کارگری بدانید تا به آن اذعان کنید. کافی است که به اندازه سر سوزنی انصاف داشته باشید تا آنرا به زبان بیاورید. او کمونیسم را در ایران از برج عاج پایین کشید و به زندگی روزمره گره زد. به شدت معتقد بود زیر پوست هرانسانی با انصافی یک سوسیالیست است. او کمونیسم و کمونیستها را به میان مردم برد. کمونیسمی که شخصیتهایش، پشت نام سازمان های مطبوعشان مخفی بود؛ و در میان خود سازمان، شخصیتها آن سازمان همدیگر را بیشتر با نام مستعار میشناختند.

 او به کمونیسم ایران چهره داد. از شخصیتهای کمونیست خواست نامشان زیر نوشتهایشان بنویسند و بعدتر خواست بهترین عکس ۴*۳ شان ضمیمه نوشته شان کنند. تا جامعه ببینند با یک اشخاص معین طرف هستند نه با اشباح. او بود که گفت هر جا میکروفن جلو کمونیستها گرفتن حرفتان را بزنید و قهر نکنید چون آن میکروفون مربوط به رسانه های بورژوازی است! و سر همین اینها، بر سر تک تک شان، مجادله کرد. قانع کرد که کمونیسم یک پدیده اجتماعی است نه اوراد عجیبی که در معابد سرخ نگه داری میشود. کمونیسم بر سر انسان است. اساس سوسیالیسم انسان است. بسیارانی را با خود همراه و هم نظر کرد و کمونیسم را به یک نیروی اجتماعی تبدیل ساخت. 

و بودند کسانی که به شدت به انکار و نفی ایده های او پرداختند؛ و بعد چون خود را در معذوریت دیدن بی سر وصدا از در پشتی نقدهای او را بی آنکه آنها را پذیرفته باشند، برای سرپا نگه داشتن خود و سازمان مربوطه شان وارد کلام خود کردند. مانند بحث “اسطوره بورژوازی ملی و مترقی” که سازمانهای که مدافع آن بودند با یک تجدید چاپ یا بخشنامه سازمانی صفت ملی و مترقی را از نوشته ها زدودند اما در باورشان مانند سنگ خارا ماند که ماند. بودند و هنوز هستند کسانی که این بحثهای او را انحراف قلمداد کردند و چهره درهم کشیدن  و بهانه ساختن “انتقال طبقاتی” صورت نگرفته و رفتند و الان …! بگذاریم اما نگذریم!

این روزها ما شخصیتها چپ و کمونیسم را با چهره میشناسیم، بجز آنهای که هنوز در خانه های تیمی دهه ۵۰ زیست میکنند. این بخاطر این نبود که بسیارانی از شخصیتهای چپ و کمونیسم به نقد روش سازمانی کمونیسم سنتی نشسته باشند بلکه ضرورت زمانه مجبورشان کرده از پشت پرده بیرون بیایند. در زمانه ای که رسانه های تصویری حرف اول را میزنند چهره پنهان کردن مضحک ترین کار ممکن دنیا است. به نظر بدیهی می آید اما منصور حکمت بر سر سر تک تک اینها مجبور میشد مدام “کفر” بگوید!  

همه این مقدمات برای این بود که جناب بهروز فراهانی در برنامه تلویزیونی با مجری گری آرش کمانگر نشان داد نه صداقت دارد نه انصاف. در این برنامه این دو به هم دل دادند و قلوه گرفتند و لابه لای آن یک جوری یکی از مهمترین دستاوردهای منصور حکمت و کمونیسم کارگری تحریف کردند.

این یادداشت برای این نیست  بحثهای ایشان را که تا همین اواخر تا آنجا که جا داشت از انقلاب ۵۷ کابوس ساختند و تا میتوانستند اپوزیسیون راست را بزرگ کردند تا شاید خود را بزرگ جلوه دهند، دوباره مطرح سازد. در این برنامه تلویزیونی با عنوان “فروپاشی ائتلاف رضا پهلوی و ….” مدعی بودند ما از اول گفتیم سرانجام همین خواهد بود! ایشان سر مست از اینکه  بله ما از اول پیش بینی میکردیم که کار رضا پهلوی به بن بست میرسد!!! ( این روشها همانگونه که اشاره شد مسبوق به سابقه است)

از این مبحث بگذریم، در میان سخنان این دو بزرگوار حرف بدانجا کشید که از منشور بیست تشکل حرف به میان آمد و در جای بهروز فراهانی اشاره به بند آزادیهای بی قید و شرط سیاسی این منشورکرد و در کمال بی انصافی این را ربط داد به “سابقه درخشان بیشتر از ۵۰ سال کانون نویسندگان ایران” که خواستار “آزادی بی هیچ حصر و استثنا اندیشه و بیان” بودند. واقعا جناب فراهانی! سابقه این خواسته به بیشتر از ۵۰ سال پیش در کانون نویسندگان بر میگردد؟

جناب فراهانی شما را دعوت میکنم پای سخنان فرج سرکوهی در برنامه کلاب هاوسی به تاریخ  دوشنبه ۱۴ فروردین بنشیند. ایشان ضمن دفاع از منشور بیست تشکل، و نیز ضمن حمله به چپها و کمونیستها و تحقیر آنها درست خلاف ادعای شما میگوید. ( جناب فراهانی میتوانید به دقیقه ۳۱ تا ۳۵ آن مراجعه کنید و عین سخنان ایشان را گوش کنید.)

فرج سرکوهی به عنوان یک عضو فعال کانون نویسندگان ایران که چیزی نمانده به خاطر همین موضوع جانش را از دست بدهد در آن برنامه که در سایت گویا با عنوان ” تحلیل متفاوت فرج سرکوهی درباره منشور عجیب جمهوری‌خواهان در خارج” باز نشر شده، به صراحت میگوید “آزادی بی قید و شرط یعنی چی؟” و این را وقتی میگوید که آزادی بی هیچ حصر و استثنا منشور کانون نویسندگان را در مخالفت با آزادی بی قید و شرط باز تعریف میکند و تاکید میکند این دو متفاوت هستند. فرج سرکوهی تا آنجا پیش میرود که متاسفانه در دفاع از حرف خود، به سفسطه آخوندی متوسل میشود مثال آزادی پورنوگرافی کودکان می آورد که از بی معنی بودن آزادی بی قید و شرط گفته باشد!  با این حال جالب است او به عنوان یک نویسنده و منتقد ادبی تاکید میکند :” وقتی منشور (بیست تشکل) از آزادی بی قید وشر ط عقیده و بیان و اندیشه می گوید این از مترقی ترین منشورهای انجمن قلمهای دنیا و بیانیه کانون نویسندگان دو پا جلوتره “، و ادامه میدهد: ” البته من معتقدم نباید دو پا جلو بود! “

بد نیست اینجا به چند سند کانون نویسندگان نیز اشاره کنیم شاید جناب فراهانی از برخی چیزها خبرندارد.

کانون نویسندگان نه بیش از ۵۰ سال پیش بلکه منشور این کانون در سال ۱۳۷۸ تاکید دارد:

 ” با توجه به روح عمومی بیانیه‌ی اول کانون (اردیبهشت ۱۳۴۷) و «موضع کانون نویسندگان ایران»(مصوب فروردین ۱۳۵۸) با استناد به «متنِ ۱۳۴ نویسنده»(مهرماه ۱۳۷۳) اصول و مواضع زیر را اعلام می‌کند:

۱. آزادی اندیشه و بیان و نشر در همه‌ی عرصه‌های حیات فردی و اجتماعی بی هیچ حصر و استثنا حقِ همگان است. این حق در انحصار هیچ فرد، گروه یا نهادی نیست و هیچ کس را نمی‌توان از آن محروم کرد.

۲. کانون نویسندگان ایران با هرگونه سانسور اندیشه و بیان مخالف است و خواستار امحای همه‌ی شیوه‌هایی است که، به صورت رسمی یا غیررسمی، مانع نشر و چاپ آرا و آثار می‌شوند.

  1. …..”

تمام توجه کانون از آزادی اندیشه و بیان، متوجه نشر است. چنانکه در نامه مشهور” ما نویسنده ایم” به امضای ۱۳۴ نویسنده به صراحت اعلام میکنند: ” ما نویسنده‌ایم، یعنی احساس، تخیل، اندیشه و تحقیق خود را به اشکال مختلف می‌نویسیم و منتشر می‌کنیم.” بیانیه اول کانون “اعلامیه حقوق بشر را سند بالا دستی” خود میداند و در آنجا اشاره میکند” آزادی اندیشه و بیان در فطرت آدمی است و هیچ جبر و تحکمی نباید قادر به محو آن باشد. آزادی اندیشه و بیان، تجمل نیست، بلکه یک ضرورت است؛ ضرورت رشد آینده‌ی فرد و جامعه” و همه اینها با توجه به منشور سال ۱۳۷۸ متوجه نشر و چاپ آرا و آثار است نه چیز دیگر. آنها خود را نویسنده می شناسند، میشناسانند و به عنوان یک نویسنده مهمترین خواست شان نشر و چاپ و بدون سانسور آرا و آثار است. این موضع مترقی چه ربطی به آزادی بی قید و شرط سیاسی و بیان اندیشه و تشکل و … دارد؟

و اما  شما آقای بهروز فراهانی بهتر از هر کسی میدانید که خواست آزادی بی قید و شرط سیاسی وبیان و اندیشه تاریخ آن به تابستان سال ۵۹ برمیگردد و آدرس آن به منصور حکمت و اتحاد مبارزان کمونیست و حزب کمونیست کارگری و جنبش کمونیسم کارگری. اما در چشم تنگ شما باید همه اینها را سانسور کرد. مبارزه با سانسور یکی از اهداف بسیار مهم کانون نویسندگان ایران است که بخاطر آن جانهای عزیزی از همین کانون ( پوینده و مختاری و … بکتاش آبتین آخرین آنها) به وحشیانه ترین شکلی گرفته شده. حداقل وجدان داشته باشید. بخاطر خواست کانونی که فلسفه وجودی اش مبارزه با سانسور است یکی از مهمترین بخشهای تاریخ کمونیسم معاصر ایران را سانسور و تحریف نکنید.

جناب فراهانی به عنوان یک سوسیالیست، یک چپ، کمی منصف باشید. باور کنید اذعان به نقش مهم و دوران ساز منصور حکمت چیزی از شما کم نمی کند، بلکه برعکس به شما اعتبار می بخشد که منصفانه به تاریخ و مبارزه بر سر آزادی و رهایی نگاه میکنید.

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate