اعتراضات بازنشستگان، پرده ای دیگر از کشمکش طبقاتی

۱

حضور وسیع و قوی و مستمر بازنشستگان تامین اجتماعی؛ از ۱۶ خرداد به این سو در کف خیابان، زیر تیغ آفتاب و در زیر نگاه سرکوبگران باطوم به دست، و در ادامه مبارزات یکشنبه های اعتراضی، بیش از پیش کشمکش اصلی در جامعه را عیان ساخته است.

“بازنشستگان” آن بخش از طبقه کارگر است که پروسه استثمار مستقیم ایشان به پایان رسیده است. و باید تاکید کرد حق بازنشستگی نتیجه خیرخواهی بورژوازی نبوده، این حق نیز، نتیجه مبارزه مستقیم طبقه کارگر ایران برای راه اندازی بیمه تامین اجتماعی بوده است. بورژوازی زخمی از این حق، همیشه در پی آن بوده هر جور شده نقطه پایانی بر آن بگذارد، که تاکنون نتوانسته است. اما تا توانسته با یورش به سطح معیشت این بخش از طبقه کارگر سعی در جبران ضربه ای را که تحمل کرده داشته و تلاش کرده ارزان سازی کارگر را حتی تا دم مرگ یک کارگر و آوار فقر بر خانواده او تداوم دهد.

حاکمان اسلامی سرمایه  آن بخش از دستمزدی را که بابت آن درطی سی سال و حتی بیشتر از این مدت از کارگران کسر شده، برای سود آوری بیشتر در جاهایی مانند “شستا” سرمایه گذاری کرده که خود به یکی از بزرگترین بنگاههای اقتصادی در خاورمیانه تبدیل شده است. به این هم اکتفا نکرده اند و  موجودی صندوق تامین اجتماعی را چه مستقیم مانند سیطره قاتلینی مانند مرتضوی بر آن، و چه غیر مستقیم با عدم پرداخت بدهی بسیار سنگین دولت به این صندوق بالا کشیده اند. و یا حتی این روزها مشخص شده که هزینه خرید هواپیماهایی بویینگ، که به اسم دستاورد برجام جا زده بودند از این صندوق برداشت شده است و تلاش تبهکارانه ای برای غارت دسترنج کارگران بوده است. نکته اصلی اینست که چه دولت، چه کارشناسان سرمایه کارگر بازنشسته را به عنوان صاحب حق برسمیت نمی شناسند. به او به مثابه موجودی نگاه می کنند که دوران مصرف اش تمام شده و باید آماده مردن باشد و اصلا انتظار نداشتند که کارگر بازنشسته را بعد از دهه ها به کار کشیدن و تاب و توان او را ازبین بردن، نای اعتراض کردن داشته باشد.

پرچم مبارزه طبقاتی، اکنون در دست بازنشستگان است که به صراحت فریاد بر می کشند:” معیشت و منزلت حق مسلم ماست”؛ اعتراضات جاری بازنشستگان گوشه ای دیگر از مبارزه طبقاتی است که حق خود را با اتکاء به توان خود در کف خیابون بدست آمدنی می دانند.

۲

تحولات سیاسی جاری در ایران بیش از پیش از وقوع یک انقلاب خبر میدهد که اکنون دارد ریشه های خود را می گستراند. این پدیده را دیگر هیچکس نمی تواند کتمان کند که”انقلابی در پیش رو است”؛ پی آمد بسیار مهم هر انقلابی حضور گسترده توده مردمی است که تا دیروز اصلا داخل آدم محسوب نمی شدند. اکنون این توده با خواسته های بسیار صریح و روشن حق خود را از زندگی طلب میکند.

انقلاب پیش رو، انقلابی از جنس انقلاب ۵۷ نیست، و مهمترین تفاوت این دو، این است که اکنون توده کارکن جامعه در پی همه خوشبختی و همه آزادی است و این اصلی ترین مطالبه شان است و به کم راضی نیستند. بهترین شاهد گواه این امر مبارزه مستمر تنها یک بخش از طبقه کارگر یعنی بازنشستگان در خیابان است که هر روز در کشمکش دائمی شعارهایش آبدیده تر و مشخص تر میشود، که نشان میدهد قرار نیست با افزایش چند درصدی حقوق، مسئله تمام شده تلقی شود. ظاهرا در مبارزه جاری همه چیز به زیر پا گذاشتن “مصوبه قانونی شورای عالی کار” خلاصه میشود و کارگران بازنشسته در مباحثات خود با نمایندگان و جناب سرهنگان نیروی انتظامی بر آن تاکید می کنند. اما شعارها گویای یک دگرگونی اساسی است. اینجا بحث بر سر منزلت آدمهایی است که یک عمر کار کردند و انتظار یک زندگی شرافتمندانه انسانی را دارند که فریاد میزنند:” تامین اجتماعی چه اسم اشتباهی”.

در همین مدت که مبارزات بازنشستگان دور جدید آن شکل گرفته است؛ دوباره سرو کله رضا پهلوی هم پیدا شد. خیلی سعی کردند سخنانش و پرچمش را به زور بکنند تو چشم “ملت”؛ همه هیاهوها اما برای دو تا سه روز بود. این سخنان نتیجه ای نداشت جز اینکه بیشتر صفوف راست را بهم ریخت، تا آن حد که یکی شان گفت:” صدای پای فاشیسم می آید!”  از سوی دیگر چپی که متوجه جنبش سوسیالیستی جاری و فعال در کف خیابان نیست، گویی گزک دستش آمده تمام توجهاش رفت به سمت شاهزاده که خود میگوید من عددی نیستم! و بیشتر نقد هم روی این متمرکز شد که “اسپرم شاهانه” ایشان افشا شود. و فکر می کنند با افشا کردن شاهزاده،  گور به گور کردن پدر و پدر بزرگش، مانع آنچه در انقلاب ۵۷ رخ داد، خواهند شد. چپی که بعد از ۴۳ سال هنوز خودش را در سال ۵۷ می یابد، هنوز نگران است که یک خمینی پشت پرده باشد، چپی که خودش را مفلوک می یابد شاهزاده که برای دو روز پیدایش میشود بعد غروب میکند را میبنند، اما جنبش قدرتمند کف خیابان را باور نمی کند. برای همین پیش از آنکه در پی سازمان دهی آن باشد در پی آسیب شناسی آن است. این چپ باید از پشت پرده ها بترسد.

این چپ، تصویری که اپوزیسیون راست از انقلاب ۵۷ ساخته و آنرا یک کابوس تعبیر کرده که بر سر “پیشرفت ایران و ایرانی” بود و گر نه ما الان یک کره جنوبی بودیم و دبی جیب راستمان بود و ترکیه جیب چپمان، قبول کرده است. از سوی دیگر در تحولات جاری خود را بی وظیفه می یابد، چون به تعبیر خودش نه تشکیلات مستقل کارگری می بینند، نه پرچم سرخی در تظاهراتی، نه شعار زنده باد سوسیالیسمی. مبارزات بازنشستگان و گرسنگان را تحسین می کند اما باور ندارد که این جنبش زمینی و قدرتمند جایی برای شاهزاده و متخصصان سرمایه نگذاشته است. بر فرض که برای دوره ای راست دست بالا را داشته باشد، این امر آنچنان زود گذر خواهد بود که تاریخ نویسان بورژوازی بعدا خواهند نوشت یک توطئه ای در کار بوده(!) چرا که جنبش طبقه کارگر با همه خواستهایش، با تمام توانش رو در روی خود می بینند.

۳

در فردای سرنگونی جمهوری اسلامی این مردم قرار نیست دست روی دست بگذارند و قانع بشوند ” کِشتی بان را سیاست دگر آمده”، و کار را باید دست “نیروهای متخصص” و “دولت کارآمد” سپرد تا همه چیز درست شود. در این صورت شاید چیزی درست شود اما تماما به نفع سرمایه داران است. آن بحث که در کف جامعه عملا مطرح است، این است که خود کِشتی سیاست باید عوض شود نه فقط کِشتی بان.

” جنبش سوسیالیستی جنبش طبقه کارگر است”، یک شعار نیست، کلمات قصار نیست، زینت بخش نوشته یا کتاب نیست، بلکه حکایت از جنبش سرزنده ای دارد که در ایران روز بروز بیشتر خود را نشان میدهد که در بطن هر مبارزه معین طبقه کارگر این جنبش قوام می یابد و آگاهتر میشود، و در یک مبارزه معین، جمعیت آگاهتر و به همان نسبت متشکل تر بیرون می آید.

این درست است از نظر فیزیکی مکانی در ایران نیست که جمعیتی دور هم جمع شوند و حرفهای شان را یک کاسه کنند و دستور العمل های معینی را پیش ببرند. این مشکل اما به یمن وجود شبکه های اجتماعی بر طرف شده است. بازنشستگان در چندین و چند شهر مختلف، از جنوب تا شمال، از شرق تا غرب و مرکز ایران به خیابان می آیند، شعارها و حرف شان یکی است. این خود به خوبی بیانگر یک تشکل سراسری است که در شبکه های اجتماعی شکل گرفته است. شعارها و صحبتهایی که همگی چپ و سوسیالیستی است. اگر چپ و سوسیالیسم را یک جنبش زمینی بشناسیم نه یک جنبش انتزاعی در مخیله آکادمیسین ها، اگر چپ و سوسیالیسم را مرکز بحثها و جدلهایی بر سر چگونگی تامین معیشتی که در پی آن منزلت انسانی تامین میشود بشناسیم آنوقت، آنچه در خیابانها جاری است را میتوان به عنوان جلوه ای از جنبش سوسیالیستی به رسمیت شناخت.

جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر روز بروز نیروی بیشتری میگیرد و به شدت خودش را مطرح میکند. اگر فلان رسانه خود را ناچار می بینند یکی در میان، از کمونیستها و فعالین جنبش کارگری دعوت بعمل آورد تا “نظر کارشناسی ” خود را مطرح کنند نتیجه توان جنبش جاری است.

اگر روزی، روزنه ای به روی جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر باز شده بود تا چشمی بر قدرت داشته باشد اکنون به شکافی عظیم تبدیل شده و نیروی اجتماعی خود را متشکل تر می یابد. هیچ شاهزاده ای، هیچ “پژوهشگر موسسه مطالعاتی” مستقر در واشنگتن و لندن و جاهای دیگر توان مقابله با این جنبش را ندارند، تنها بخاطر اینکه آنها پیشرفت ایران و ایرانی را در استثمار ۹۹ درصد جامعه میدانند و جنبش اعتراضی جاری بر سر معیشت و منزلت انسانی برای کل جامعه، به جنگ با یکی از هارترین حکومتهای سرمایه برخاسته است، مسلما در مقابل هیاهوی راست تسلیم نخواهد شد.

با توجه به تحولات جاری ما بزودی شاهد حضور قدرتمند شاغلین طبقه کارگر در کف خیابان خواهیم بود.  این آن فرصت تاریخی برای کمونیسم است که میتواند نه تنها ایران و ایرانی، بلکه کره زمین و بشریت را نجات دهد. چرا که خوشبختانه ما در ایران از یک حزب آگاه و قبراق و سرزنده، حزب کمونیست کارگری برخورداریم که خود را انعکاس و نماینده جنبش جاری و قوی در کف خیابانهای ایران میداند. و به عنوان نماینده کل جامعه در مقابل حکومت بدنبال معیشت و منزلت انسانی است، که خواسته طبقه کارگر است. که این حزب خود را نماینده طبقه کارگر در قبال جامعه میداند. .

خرداد ۱۴۰۱

 

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate