به بهانه مرگ هوشنگ ابتهاج !

مناظره تلفنی با اسد رفیقی قدیمی و دوستی شعر دوست از ایران!
دوشنبه ۱۵ اوت ۲۰۲۲

معرفی کوتاه
من و اسد با هم هم زندانی بودیم در سالهای ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۷ خورشیدی در زندان شماره یک قصر بند هشت که بعدا در سال ۱۳۵۶ به زندان شماره چهار منتقل شدیم. اسد از طریق رفیقی عزیز که رژیم فاشیست اسلامی اعدامش کرد (خلیل بلوریان) در زندان با هم آشنا شدیم. حالا هر دو بازنشسته هستیم. البته اسد دوسال از من جوانتر است یعنی ۶۷ ساله است و کارمند بازنشسته. یکی از خاطرات باهم
(هر وقت من و خلیل کردی صحبت میکردیم اسد میخندید و میگفت کردی زبان آسانی است.
درست اگر یک سیب زمینی داغ بگذارید توی دهنت و حرف بزنید مثل اینکه کردی حرف میزنید). اسد آدمی شوخ طبع و سر زنده بود.
از سال ۱۹۹۵ از طریق دوستی مشترک دوباره اورا پیدا کردم و گاه گاهی با هم تلفنی بحث میکنیم. امشب با هم گپی سیاسی داشتیم.
/////////////////////////////////////
سلام اسماعیل خوبی خیلی وقت بود با هم حرف نزدیم
سلام اسد عزیز خوبی بچه هات خوبن؟
اسد – مرسی همه چی خوبه فقط مرگ نا بهنگام (ه ا سایه ) خیلی همه را پکر کرده.
آها مرگ هوشنگ ابتهاج . خوب چرا تورا پکر کرده اون که بسوی امام راحلش پرید به تو چه!
اسد – چی میگی اسماعیل اون یک شاعر نو پرداز و شعر هایش زبان زد خاص و عام است. بخصوص در شعر نو دست بالایی دارد مثل نیما. شعر ارغوانش را خوندی ؟
نه خودت میدونی من زیاد به شاعر و شعر علاقه ای ندارم. حالا شعر را بفرست از طریق مسنجر ببینم چه فرموده.
اسد- باشه همین الان. این شعر حرف ندارد اشاره میکند به اختناق که میگوید
ارغوان،
شاخه هم‌خون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی ست هوا؟
یا گرفته است هنوز؟
من در این گوشه که از جهان بیرون است
آفتابی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست…..
………………..
میدانی چه میگوید
آفتابی به سر نیست
از بهاران خبری نیست
این یعنی اختناق هست و نور امیدی نیست.
جواب- این تفسیر شما شبیه به تفسیر انسانهای پامنقلی و خمار است اسد جان. تو روشنفکرچپی بودی آدم تحصیل کرده ای هستی. این همه مبارزات کارگری و مبارزات مردم آزادیخواه را در ایران نمی بینی؟
اسد- ببین کاری به سیاست ندارم ولی شاعری توانا بود.
اسد جان – شاعر توانا یعنی چی این جناب به پا بوس یکی از جنایتکار ترین انسانهای دنیا رفت – خمینی جلاد. این آدم هنوز بدست بریده حضرت عباس قسم میخورد. تازه رفته پیش یار غارش. بمن و تو چه؟
امثال این آدمها زیاد است اسدعزیز خود رژیم فاشیست اسلامی اینها را در سایه خود پرورش میدهد وجلو می اندازد. این جناب که عنوان سایه برای خودش انتخاب کرده در سایه قدرت حکومتی ۹۴ سال زندگی کردو از محبوب های فرح پهلوی و حکومت پهلوی بود و حالا هم تا زمان در گذشتش به آرزوی کربلای حسینی بود. این مرد یک توده ای خجول و نون به نرخ روز خور بود مثل همه توده ای ها. همین الان روز نامه های رژیم برایش مجلس ختم گذاشته اند و قرار است در خاک سپاریش نوحه خوانی کنند. این و همپالگی اش جناب شجریان همیشه در سایه حکام زیستند و به مردم و مبارزات مردم تف انداختند. آقای ابتهاج افتخار گرفتن جایزه از دست حداد عادل قاتل را در توبره شعریش دارد.
اسد – ببین این برای اینکه حرفش را بزند مجبور بود به رژیم باج بدهد.
اسد جان این حرفها از تو بعید است. همین حرفی که میزنید یعنی خیانت کردن به مبارزات کارگران و مردم آزادیخواه و تف انداختن به گور صد ها هزار انسانی که بدست این رژیم کثیف اسلامی سر به نیست شدند یا جلو چشم مرد بدار آویخته شدند. ابتهاج و صد من شعرش دکان بود برای خیانت به هزاران زندانی سیاسی در ایران. ابتهاج یکی از خدمت گزاران تثبیت فاشیسم در ایران است. به این شعرش نگاه کن که در مسنجر برایت فرستادم.
از روز نامه کیهان وقت
روز ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ همزمان با ورود امام خمینی به میهن، روزنامه کیهان در صفحه نخست خود شعری از هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه) درج کرد که در قالب شعر نو سروده شده بود. کیهان این شعر را در شماره ۱۰۶۲۷ با تصویری از نقشه ایران که به صورت مشتی گره کرده برآمده و تبدیل به علامت پیروزی شده و شاخه گلی نیز در میان داشت چاپ کرد.
///////////////////////////////////
در بگشایید
شمع بیارید
عود بسوزید
پرده به یکسو زنید از رخ مهتاب
شاید این از غبار راه رسیده
آن سفری همنشین گمشده باشد
ه ا سایه
//////////////////////
آره اسد جان آقای سایه عادت داشت در سایه فاشیسم پهلوی و اسلامی مثل موش در دالانهای حاکمیت رفت و آمد کند. به مبارزات مردم تف بیاندازد و کاسه لیس حاکمیت شود.
اسد- سکوت و کمی مکث ……..
اسماعیل جان شما ایران نیستی مردم از دست این حاکمیت ذله شدند.
اسد جان تنها راه خلاصی از این وضعیت مبارزه و اتحاد برای سرنگونی فاشیسم حاکم است. مسله من و تو مرگ یک شاعر فکسنی نان به نرخ روز خور نیست. مسله من و میلیونها مثل من و شما اتحاد و مبارزه است. چیزی که متاسفانه جزو فرهنگ بعضی ایرانی نیست مثل ابتهاج نان به نرخ روز خورد و یا گاهگاهی نقی میزد.
ابتهاج- شجریان- مولوی و دیگر کسانی مثل اینها را فقط خاُن به مبارزات مردم ایران میدانم زیرا همیشه مردم را به عاداتی مذهب خزوع و خشوع دعوت میکردند. سنت شان اشاعه روضه خوانی و گریه کردن است.
اسد جان بگذار بهت بگویم شخصا به شاعر جماعت و خواننده جماعت اعتقاد ندارم زیرا نود در صد شان نان به نرخ روز خور هستند. خیلی بندرت کسانی مثل سعید سلطان پور و امثال هم وجود دارند.
اسد – من باهات موافق نیستم اسماعیل – شاعرانی مثل مولوی و حافظ جای خاصی دارند.
اسد جان من و تو میتوانیم اختلاف داشته باشیم ولی من زیر بار شعر ارغوان و شاعرانی که تسلیم طلبی را اشاعه میدهند نخواهم رفت.
شما باید بعنوان یک روشنفکر آگاه آدمهای شیادی مثل ابتهاج را به جامعه بشناسانید و مدافع برابری انسان و اتحاد و مبارزه انسانها برای یک دنیایی فارغ از سانسور و فارغ از حاکمیت فاشیسم تلاش کنید عزیزم. بنظرم باید با این فرهنگ و متد شاعر پروری وداع کرد. شاعری که همیشه در سایه حاکم زیست میکرد و میکنند.
اسد- خدا حافظ اسماعیل جان مثل اینکه ما در دو دنیای متفاوت زندگی میکنیم.
نه اسد جان ما از دو دیدگاه مختلف به دنیا نگاه میکنیم. دنیا دنیای سرمایه داری است با فرهنگ سرکوب هر صدای آزادیخواهی است. برای من سرنگونی حاکمیت سرمایه با تمام اعوان و انصارش از جمله ابتهاج ها و فرهنگ ابتهاج سازی هاست.
اسد- اوکی شب خوش اسماعیل جان.
شب خوش اسد عزیز به همه سلام برسان و مواظب خودت باش..

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate