علیه جنگ باید متحد شد!! در حاشیه جنگ در اکراین، کودکان اولین قربانیان جنگ هستند.

امپریالیسم غرب دیروز عراق، سوریه، یمن ، افغانستان و کل خاورمیانه را در آتش جنگی سی ساله قرار داده است که هنوز که هنوز است در جریان میباشد. امروز فاشیستهای حاکم بر روسیه مردم بیدفاع اکراین و شرق اروپا را تهدید و بمباران مینمایند. زیرا سرمایه داری برای خود و استثمار بیشتر و ماندن خودو تسلط قدرت جهانیخود زندگی انسانهارا نابود میکند تا خود سرپا باشد. زیرا توسعه سرمایه داری لزومش به انقیاد کشاندن آسایش مردمان جامعه است. این تنها راه توسعه برای سرمایه داری است. فاشیستهای حاکم  در روسیه، آمریکا و اروپا  مزدور بانکها و نظام فاسد سرمایه داری هستند

بنا بر این باید سریعا علیه این جنگ خونین در اکراین متحد شد و خواستار قطع فوری این جنگ شد. نیروی انسانهای آزاد یخواه و برابری طلب در جهان باید علیه این توحش موجود سرمایه داری که کودکان و مردم بیدفاع را قتل عام، بی خانمان  مینماید.

 

چند سال پیش یک مقاله مفصل در مورد جنگ و قربانی شدن کودکان نوشتم که با توجه به وضعیت اسفبار جنگی که در اکراین در جریان است. مناسب میدانم که این نوشته را دوباره منتشر کنم زیرا مناسب با این اوضاع و رهنمودهایی دارد که خیلی مهم و رهنماست در برخورد با کودکانی که روزانه در جنگ زندگی شان  تلف میشوند و یا بر صفه تلویزیون یا به انواع مختلف در دنیای مجازی آنرا مشاهد ه و شاهد زنده آن هستند.

 

 

کودکان اولین قربانیان جنگ هستند !!
اسماعیل مولودی ۲ اوت ۲۰۱۰

. مدد کار اجتماعی و مشاور در امور خانواده، فعال حقوق کودکان در سوئد

جنگ یکی از وحشتناکترین حادثه ها در زندگی آدمهاست ، که تاثیرات روانی و روحی را برجامعه و بخصوص کودکان بجای میگذارد. دوباره این روز ها صحنه های جنگ بر صفحه تلویزیون و وسائل ارتباط جمعی در دنیا نشان داده میشود. سومالی، دارفور، جنگهای داخلی گروههای اسلامی در بغداد، حضور سربازان آمریکایی درافغانستان و عراق. صحنه های دلخراشی که تروریستهای اسلامی یا سربازان حکومتهای خودکامه در تایلند، فلسطین و اسرائیل بوجود میآورند. این صحنه ها شديدترين و مخربترين عوارض خود را بر کودکان ميگذارد.
در جنگهاى عصر حاضر هميشه ٩٠ درصدر مردم عادى تلفات داده اند. در مقايسه با صد سال قبل که مردم عادى ده در صد تلفات را داشتند. آنچه که براى کودکان از همه نگران کننده تر است. اين است که جنگ آسايش زندگى آنانرا بهم ميزند، مدرسه، محل بازى، خانه و کاشانه شان، نزديکانشان هم بازى هايشان را از دست ميدهند. بزرگترها در بدترين حالت هنوز امکان دارند با هم تماس بگيرند و با هم باشند ولى کودکان اين امکان را از دست ميدهند. والدين براى حفظ جان کودکانشان مجبور هستند آنها را در پناهگاهها نگهدارند. ولى در همان حال کودکان کمبود همبازى هايشان را با گوشت و پوست و استخوان درک ميکنند و ازش بشدت رنج ميبرند. در يک کلام کودکان ابتدايى ترين حقوق انسانى خود را از دست ميدهند. جنگ زندگى کودکان و رشدشان را متوقف ميکند و ابتدايى ترين نيازههايشان که بازى است، را از دست ميدهند. جلو چشمانشان همه چيزشان را ازشان ميگيرند، خانه خرابى، آزاوگى و مجبور به مهاجرت شدن بدون اينکه حتى نظرشان را بخواهند، مريضى، بى آبى و بى بهداشتى اولين قربانيانشان را از کودکان ميگيرد.
در ده سال اخير طبق آمار سازمان نجات کودک بیش از دوميليون کودک جان داده اند. بيشتر از يک ميليون بدون سرپرست شده اند. ٦ ميليون کودک بشدت ناقص شده اند و تا آخر عمر ناقص خواهند زيست. ده ميليون کودک به بيمارى هاى روانى دچار شده اند. بيش از بيست ميليون کودک هر ساله مجبور به مهاجرت ميشوند يا در درون مرزهاى کشورى شان يا به خارج از آن. هر ماه هزاران کودک بوسيله مين در افغانستان و سومالی کشته و يا زخمى ميشوند.
کودکان در جنگ عزيزانشان و سرپرستانشان را ازدست ميدهند. کودکان بى سرپرست بيشتر مورد تجاوز جنسى، اذيت و آزار جسمى و روحى و سو استفاده هاى اقتصادى قرار ميگيرند. کودکانى که شاهد خشونت و جنگ هستند بيشترين قربانيان امراض روانى طولانى مدت ميشوند. در شرايطى که کودک در محيطى آرام و با امکانات ابتدايى زندگى بزرگ نميشوند. اين کودکان دوران قشنگ کودکى خود را از دست ميدهند که تا آخر عمر از آن رنج میبرند. کودکانى که دوران کودکى خوبى ندارند زندگى نرمال و آرامش روحى کافى در زندگى بزرگ سالى هم نخواهند داشت.
چگونه بايد به کودکان که شاهد صحنه های خونین جنگ هستند برخورد کرد!
در همه جا خبر جنگ هست ، از تلويزيون ، راديو ، روزنامه ، صحبت هاى خانوادگى و گاها خود کودکان جنگ را تجربه کرده اند و يا بنوعى از عواقب و زيانهاى جنگ صدمه ديده اند. همين که مجبور شده اند از ديار خود کوچ کنند، جوانانى که بخاطر گريز از جنگ از همه چيز خود بريده اند، کودکانيکه بدون سرپرست در کشورهاى مختلف آواره هستند و عزيزانشان را از دست داده اند قربانيان جنگ هستند.

تحقيقات فراوان روانشناسى کودکان نشادن ميدهد که خشونت واقعى مثل جنگ و خشونت در اطراف زندگى و محيط تاثير مخربى بر روان کودکان ميگذارد، تا خشونت در شوخى و فيلم ها. اما مسئله اين است چگونه بايد مثل پدر و مادر و کسى که سرپرستى کودک را بر عهده دارد با کودکان صحبت کرد؟ تلويزيون صحنه هاى دلخراش بمبارانها ، گريه کودکان زخمى ومادران و پدرانى که درزير زمين ها خود راقايم کرده اند. صداى گوش خراش آژيرهاى دود و آتش، حمل جنازه های عزیزان از دست رفته شان، صحنه تلويزيون که خود افراد بزرگسال را تحت تاثير قرار ميدهد تا چه رسد به کودکان.
يکى از محققان وسائل ارتباط جمعى بنام خانم Cecilia Von Fcilitzen در تحقيق بزرگى که کرده ميگويد بچه از ديدن صحنه هاى واقعى خشونت بيشتر صدمه ميبنند تا انيکه از ديدن فيلمهاى خشونت و يا حمله حيواناتى که در فيلمها نشان ميدهند. به همين دليل ايشان تاکيد ميکنند که اتفاقات واقعى در دنيا مثل آتش سوزى سيل و آتش فشان و جنگ بيشتر بچه ها ر اتحت تاثير قرار ميدهد و آنها را وحشت زده ميکنند. زيرا بچه ميداند که اين آدمها واقعى هستند و هم اکنون از اين حادثه و فاجعه صدمه ميبينند. هم چنين خانم Cecilia اشاره ميکنند که بچه هاى بزرگتر بدليل درک بيشترشان از واقعيات درنتيجه احساس خطر بيشترى خواهند کرد.
مسئله اين است که اتفاقاتى که درحوادث واقعى مثل جنگ اتفاق مى افتد را نميتوان از خاطره ها زدود. نميتوان کشته شدن آدمها را گفت شوخى است و يا بچه هاى آواره و گرسنه اى که دسته دسته جان ميدهند را ناديده گرفت. هميشه جنگ وحوادث، بيشترين صدمات انسانى وجانى را به بچه ها ، زنان وپيران و افراد ناقص ميزند. کسانى که سرپرستى بچه را بعهده دارند بايد اين مسئله ر اخيلى جدى بگيرند. نبايد فراموش کردجدى گرفتن اين مسائل اعتماد به نفس به بچه ميدهد. خانم Cecili ميگويد تمام مسائل مربوط به جنگ و يا ترس بچه ها را بايد جدى گرفت. نبايد ساده از کنار آن گذشت. چون اگر اين نوع ترس ها که در بچه ها بوجود ميايد اگر از ابتدا روان درمانى نشوند دير و ياد زود اثرات نامطلوبى بجا خواهند گذارد. متوسل شدن به خشونت ، از دست دادن احساس همدردى با انسانها ، دپريسون گرفتن و عصبانيت ضايعه هايى است که به بچه ها صدمه ميزند.
يکى ديگر از روانشناسان بنام Bj²n Svensson ميگويد : صحبت با بچه ها در مورد اتفاقات لازم است ايشان کتابى در مورد اتفاق ١١ سپتامبر نوشته تحت عنوان بچه ها و اتفاقاتى که از صحفه تلويزيون ميبنند. شخصيت و طرز زندگى تجربيات شخصى از جنگ و حوادث ناخوشايند همه در وضعيت کودکان تاثير دارد. کودکانى که در محيط هاى نا امن و خشن زندگى ميکنند يا کرده اند، مشگلات زندگى از ناهنجارى هى روحى و روانى را با خود حمل ميکنند، تا بچه هاى که در محيط هاى امن زندگى کرده اند. بزرگسالان راحت ميتواند صحنه هاى جنگ را زود فراموش کنند بدليل اينکه هم تجربه زندگى بيتشرى را دارند و هم مشغلات ديگرى درزندگى را دارند که برايشان مهمتر است. ولى کودکان بعضا روزها و ماهها به يک صحنه دلخراش فکر ميکنند. اگر اين جدى گرفته نشود و به موقع مورد بحث و گفتگو با بچه قرار نگيرند، بر ذهن و روانش تاثير مخربى ميگذارد.
کودکانى که، بچه گريانى را در صحنه جنگ ميبينند اولين چيزى که به مغزشان خطور ميکند زندگى روزانه خودشان است و ترس از اينکه مبادا به آن وضعيت دچا ر شوند. فکر ميکنند نکند زمانى او هم مثل آن کودک گريان پدر و مادرش و يا سرپرستش را از دست دهد. مثلا بچه ها گاها فکر ميکنند ، نکند صدام بى ابوش بتوانند خانه آها را هم بمباران کنند. چون بچه ها همه تصاوير را که ميبينند فورا بازندگى روزانه خود مقايسه ميکنند و خطر اينکه آرامش و زندگى شان بهم بخورد آنها را تحت فشار قرار ميدهد. ترس در زندگى بچه خيلى نقش باز ميکند. در صورتيکه بزرگسالان فاصله فاجعه ها و زمان و نوع آنها را با توجه به دانش و تجربه خود تشخيص ميدهند ولى بچه به مسئله نزديک و دورى حادث زياد فکرنميکنند بلکه خود حادث آنها رابيشتر تحت تاثيرميگذارد.
بخصوص اگر خود يا نزديکانشان درحادثه شريک باشند. مثلا بچه هائيکه هم اکنون خويشان و نزديکانشان در عراق زندگى ميکنند. مسئله محيط زندگى و نزديکى بمحل حادث ، و حتى نوع زندگى بخش ديگرى از مسائلى است که بر روان بچه تاثيرميگذارد، کودکانى که از نزديک شاهد خشونت هستند و يا درزندگى آنرا تجربه کرده اند با کوچکترين حادثه وحشت ميکنند( مار گزيده از نخ سياه و سفيد ميترسد) فشار روحى و خاطره از تحربيات تلخ فورا به سراغشان ميايد و نميتواند بر احساساتشان تسلط پيدا کنند، نميتواند مشگلاتشان را به سادگى حل کنند.
حوادث و مراحل مختلف دارند

١ در مرحله اول شک ناشى او حادثه به سراغ کودکان و يا هر کس ديگر ميايد و در اين مرحله حادثه قابل هضم نيست و کودک نميتواند قبول کند که چه واقعه اى اتفاق افتاده ، ابعادش ، تاثيرات آنرا در نمکند. و حشت و ترس ايجاد ميشود و در اين مرحله فردانسبت به قبول حرف اين و آن و توضيحات گارد ميگيرد. منطق در اين مرحله خريدارى ندارد. با رفتار و کردار حرکاتى از خودشان نشان ميدهد که گاها معقول نيست . اذيت ،خشونت، زدن ، خودآزارى و يا بشدت عصبى و فعال بودن. اين مرحله در بين آدمها مختلف است و اين دقيقا بستگى به تجربيات و نيز محيطى که دراولين دقايق او راملاقات ميکند.
٢ درمرحله دوم ، ميشه باکودکان صحبت کرد . مرحله اى است که زمان شک به سر آمده و منطق و حرف شنوى جايى باز ميکند و ميشه تزديکش رفت و بغلش کرد و در کنار نشست و کودکان دوست دارند در وهله اول والدين و يا سرپرست خودرا در کنار خود داشته باشن و دوست دارندپيش آنها بخوابند. در اين مرحله توجه بزرگسالان به کودکان خيلى مهم است. خيلى اهميت دارد که سريع در دسترس بچه باشيد و به سئوالاتش جواب دهيد و با صبورى بهش گوش کنيد. در اين مرحله حضورفيزيکى بزرگان بخصوص پدر و مادر ، سرپرستان و نزديکان کودک خيلى اهميت دارد.
طبق تحقيقاتى که روانشناسان برکودکانى که جنگ خليج ر اتجربه کردند هميشه اظطراب و دشدره دارند، برنامه آينده خود ر انميتوانند سازمان دهند. هميشه درانتظار اتفاقات ناگواراند، در انتظار حادثه بسر ميبرند و از آرامش روانى برخوددار نيستند. کودکانى که در دوران کودکى دلهره و تشويش را تجربه کرده اند در دوران بلوغ افسرده هستند. خانم Marianne Lerner از زوايه روانشناسى جسمى از ديدگاه يک روانشناس ميگويد وقتى بزرگها دچار فشار واظطرابات روحى مشوند دچار انواع بيمارهاى جسمى نيز ميگردند. هيجانات احساسات وقتى درمرحله فشار روحى قرار ميکرد. بدن بشدت عکس العمل نشان داده ميشود.
١ هيجانات داخلى که تاثير متقابل از اتفاقات درمحيط ميگيرد.
٢ هيجانات داخلى (arousal) و تاثيرات بيولوژى بر جسم دارد.
يا تاثيرات روانى
تاثيرات جسمى مثل ضربان قلب بالارفتن ، خشک شدن لبها، منقبض شدن عضلات در همان حال از نظر روانى استفاده کردن از کلمات و خيالات و خوش بينى ها در اين حالت بزرگ سالان راحت تر ميتوانند با مشگلات دست و پنجه نرم کنند. اما بجه ها هنوز آنچنان بزرگ نشده اند و سازمان روحى و روانى شان آنچنان شکل نگرفته که هيجانات درونى خود را ابراز دارند، کنترل کنند و به آن جواب بدهند. در چنين حالتى والدين ميتوانند با قرار گرفتن در کنار کودکان و نيز نزديکى و همدلى با آنها اين امکان را فراهم آورند که کودکان احساسات خودرا ابراز دشته و برش کنترل داشته باشند. اين حالت را در روانشناسى ميگويند Holding يعنى کمک کنيد که کودک هيجاناتش ر اکنترل کند و به نحو درستى ابراز دارد. در کنار بودن کودکان و جواب به سوالاتشان و همدلى با آنها کمک ميکند که کودکان با کمک محبت و هم يارى والدين ويا سرپرست شان احساسات و هيجانات روانى خود را بشناسند و به بتدريح بتوانند بر مشگلات و ناملايمات روحى خود فايق آيند. يعنى درون خود تکيه گاهى براى خو بسازند که کمک شان باشد. اين مرحله را Psyke ميگويند.
زمانى که کودک بتواند برهيجانات درونى خود فايق آيد ميتواند مشگلات روانى خود را بشناسد و با تجربه اى که دارد به خوبى از عهده آن بر آيد و درمقابل حوادث ناشى از آن خود را حفظ کند ودر مقابل حوادث ناشى از آن خود را حفظ کند. اين مرحله را Representationer ميگويند.
٣ مرحله سوم وقتى است که مرحله عکس العمل ناميده ميشود. دراين دوره يا مرحله کودک تلاش ميکند خاطره صحنه ها وماجراى ناگواررا فراموش کند، ولى هنوز خود را از نظر روانى بسته است و بصورت جدى ميخواهد از خود حفاظت کند.دراين مرحله خواب ديدن و حشت در شب، غذاب وجدان ، ترس از ديدن دوباره تصوير از حادثه ، مشگل تمرکز حواس ، بى خوابى و آزردگى به سراغ کودک ميايد.

وظيفه پدر و مادران و يا سرپرستان در اين مرحله
١ کودک نياز به ترحم، نزديکى، محبت و دوستى دارد. والدين بايد به دقت به سوالها و صحبتها گوش کنند و در همان حال بايد به کودک احساس امنيت داد و بخصوص نزدکى فيزيکى و در کنارش بودن خيلى اهميت دارد.
٢ صحبت کردن با کودکان بايد درحد سوالات آنها باشد و لازم نيست مسئله را پيچيده کرد، سعى شودبه همان سادگى که بچه سوال ميکند جواب هم بگيرد.
٣ به سوالاتى بايد جواب بدهند که بچه ميکند. از صحبت در مورد مسائل حاشيه اى و يا بغرنج جواب دادن به سئوالات حتما بايد پرهيز شود.
براى اينک از حوابهاى حاشيه اى جلوگيرى شود لازم است بزرگسالى که در کنار بچه است، سوالى را که شنيده اند را تکرار کنند و از بچه بپرسند که سئوالاتش را دست فهميده اند. خانم Birgitta Jeldin Aberg که روان شناس کودکان است ، ميگويد خيلى اهميت دارد که والدين دقيقا به همان سئوالاتى جواب دهند که بچه ميکند نه زياد و نه کم. والدين ميتوانند از تجربيات خود استفاده کرده و در مورد احساسات بچه ها صحبت کنند و بگويند بچه چه احساسى دارد و چه فکرهايى ميکند. بايد عکس العملى که بچه نشان ميدهند راتائيد کرد و احترام بهش گذاشت تا نشان بدهند که اين عکس العملها طبيعى است. اين به کودکان احساس امنيت روحى ميدهد که تصويرى واقعى از خود داشته باشند . فکر نکنند که آنها غير عادى فکر ميکنند و يا ديوانه اند.
مثلا وقتى در اين حالت بچه بشدت ميلرزد و يا بخود ميشاشد و يا گريه و استفراغ ميکند بايد بزرگسالانى که درنزديک بچه هستند با نهايت محبت بگويند اشکالى ندارد. بهيچوجه نبايد بچه ها را سرزنش کرد و يا بهشان پرخاش شود. انسانها در مراحل مختلف و نسبت به رويدادها، هريک بنوعى عکس العمل نشان ميدهند.
٤ وقتى بچه در مرحله سوم است بايد تلاش براى حل مشکل و مداوى آنها کرد.
در اين مرحله کودکان احتياج فراوانى دارند که درمورد احساسات خود حرف بزنند در مورد اتفاقى که برايشان افتاده ، بايد اجازه داد تمام احساساتشان را ابراز دارند، بايد اجازه داد در مورد افکارشان راجع به حادثه صحبت کند، حتى خوش خيالى هايشان نگرانى هايشان و ترس شان از حادثه، بايد اجازه داد حادثه را با زبان و درک خود تعريف کنند.
صحبت و بحث با کودکان بايد اجازه داد بهر روشى که خود دوست دارند نظرات خود يا افکار خود را بيان کنند. بايد فضاى ساخت که کم کم واقعيات را قبول کنند و احساسات خود را در مورد حادثه بيان دارند. در چنين مرحله اى که کودک اجازه ميابد يا امکان ميابد حرف دلش را بزند حاظر مبشود با نوشتن ، نقاشى کردن حتى بازى کردن احساسات و درک خود را از حادثه ابراز دارند. حتى زمانى که کودکان با خشوت نظرات خود را ابراز ميدارند لگه ميزنند و يا داد ميکشند و يا به در و ديوار ميکوبند بايد به رسميت شناخت ( البته بايد از آزار رساندن به ديگران و اذيت اطراف بشدت جلوگيرى شود) جنگ از آن جمله حوادثى است که هضمش براى بچه ها خيلى مشگل است. Birgitt Jeldin Aberg ميگويد توضيح دادن جنگ براى کودکان ساده نيست. زيرا کودکان حالى نيستند( مثلا آمريکا از آن دور دنيا به خاک عراق چگار دارد) و نميتوانند قبول کنند.
در اين جا خيلى مهم است که بزرگان و والدين اجازه ندهند تحليل ها و نظرات خود را به کودکان تحميل کنند و يا از زوايه نظرات وتحليل هاى خود جنگ را براى کودکان توضيح دهند ( مثلا صحبت مورد اينکه امپرياليسم و سرمايه دارد و ناسيوناليسم …… چه هستند) زيرا غيرممکن است کودکان از اين بحث ها سر در آورند.
البته نبايد به کودکان دروغ گفت نبايد واقعيات را از آنها پنهان کرد. اما اين مسئله به سن و تجربه کودکان ارتباط مستقيم دارد. ميشود در لفافه بعضى توضيح ها را داد ولى بايد ساده و قابل فهم ذهن آنها باشد. مثلا بچه هاى کوچک خيلى کنکرت و مشخص فکر ميکنند و آنها نميتوانند در لفافه حرف را قبول کنند. بچه اغلب به خوب و بد و يا خوشى و ناخوشى همه فکر ميکند اين مسئله را بخوبى ميداينم. مثلا نظر يک کودک در مورد همبازى اش يک روز ميايد ميگويد دوستم خيلى خوب است و خيلى دوستش دارم و روز بعد ميگويد خيلى احمق است و ديگر دوستم نيست. بهمين سادگى هم اوضاع را ميبيند و تفسير ميکند.
اما بچه هاى بزرگ ترميتوانند به جزئيتات ماجراها پى ببرند و دنبال نمونه ها ميگردند. اطلاعات و و حقايق را پى ميگيرند. بدين وسيله ميخواهند بر ترس خود غالب شوند ونيز هراس و دلهره خود را کم کنند. هم چنانکه قبلا گفتم کودکان هميشه به محيطى که خود درش هستند فکر ميکند ترس از اين که جنگ درمحيط زندگى آنها اتفاق افتد، ترس از ينکه مبادا عزيزانش را از دست دهد، والدين بايد توضيح قانع کننده براى آنها داشته باشند.
در بالا اشاره کردم که چگونه بزرگترها بايد به سوالات جواب دهند. مثلا اگر بچه ات بپرسد آيا جنگ به سوئد ميايد؟ امريکا ميتوانند به سوئد حمله کنند؟ فکر کن چه جوابى بايد بدهيد.
براى اينکه بتوانيم به کودکان درمشکلات و شرايط جنگى کمک کنيم ، بايد در هر مرحله به سن و تجربه زندگى آنها و محيطى که درش رشد کرده اند توجه کرد. نويسندگان کتاب بچه ها در جنگ و روان درمانى که درسال ١٩٩٥ از طرف سازمان نجات کودک در سوئد انتشار داده شده ميگويند.
بچه هاى سه ساله براى زندگيشان خيلى به کمک سرپرستان خود و مناسبات با آنها احتياج دارد. دستگاه حفاظتى و روحى آنها آنچنان قوى نيست که خود بتوانند مشگلات را دسته بندى کنند تا بتوانند تشخيص دهند از چه رنج ميبرند. بچه ها نميتوانند اتفاقات محيط خودرا تجزيه و تحليل کنند در بهترين حالت سعى ميکند خودرا بشکلى مشغول کنند تا از نظر روحى از محيط خارج شوند. والدين يا سرپرست نزديک آنها تنها کسى است که ميتواند بچه را از اين حالت و اوضاع خلاص کند و اورا به دنياى واقعى برگرداند.

منابع:
روان جسمى ، روان تنى ماريانا لرنر ١٩٨٧
چگونه از کودکان حفاظت کنيم روزنامه سونسکا داگ بلادت ٢٣ ٣ ٢٠٠٣
بچه ها ، جنگ و روان درمانى از انتشارات سازمان نجات کودک در سوئد ١٩٩۵

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate