ادای بی احترامی به خلقی ستمدیده

پس از قتل قاسم سلیمانی توسط دولت فاشیستی وقت آمریکا، هرچند این قتل در تضاد با تمام قراردادها و تعهدات بین المللی بود، و می بایست محکوم شود، اما حتی یکنفر، برای مرهم دل ذوب شدگان هم که شده، پیام همدردی ارسال نکرد و در مراسم ادای احترام او نماینده گسیل نکرد.

سلیمانی از منظر اپوزیسیون که مورد حمله نیروی قدس قرار می گرفت و بسیاری از اعضای خود را در این عملیات موشکی، کمین و… از دست داده بود، یک تروریست و طبیعتا سزاوار مجازات بود.

اما قدس تحت فرماندهی سلیمانی و زیر نظر و دید مستقیم نیروهای ائتلاف و سازمان ملل به اشرف و لیبرتی حمله می کرد. به زبانی ساده تر، قدس ابزار پیشبرد اهداف آمریکا و شرکاء برای تثبیت نظام اسلامی در ایران بود. پس از کشته شدنش، حتی در ظاهر هم که شده، جهان می بایست برای سلیمانی اشک تمساح می ریخت، اما مخرج مشترک عکس العمل اکثر دولتها، سکوت و یا تقدیر از نقض حقوق بین الملل توسط ترامپ بود.

قتل قاسمی، به جناح هار در نظام اسلامی بهانه داد تا نظام را به سوی افراطیگری مفرط کشانده، افزایش در غنی سازی، و تولید سلاح هسته ای را در دستور کار قرار دهد. کسی نیست که این واقعیات را نداند، اما به مجرد گزارش ناپدید شدن هلیکوپتر، چهره واقعی منافق خود را به نمایش گذاشت.

علی اف ابراز نگرانی کرد. اروپا ابراز نگرانی کرد، آمریکا با نگرانی حوادث را دنبال می کرد، عراق برای یافتن لاشه اعلام آمادگی کرد، ترکیه پهپاد به آسمان فرستاد، عربستان و امارات و قطر اعلام کردند که تمام توان خود را در اختیار ایران می گذارند. چرا؟

بالاخره پس از اینکه ج.ا. آماده شد تا خبری که همه از آن مطلع بودند را رسما ابلاغ کند، سیلی از پیامهای همدردی و مرثیه نویسی و بزرگنمایی و اعلام یک روز و دو روز و سه روز و ۵ روز عزای عمومی در ایران و کشورهای همسایه مخاطبین را هدف قرار داد.

لاشه ها به تبریز و تهران جهت نمایش قدرت و پایگاه اجتماعی نظام، بخصوص پس از افتضاح انتخاباتی، منتقل شدند. خیابان ها پر شد از سینه زنان فرمایشی و ذوب شدگانی که رهبر آینده خود را از دست داده بودند. فرانس ۲۴، فرانس پرس، رویترز، سی ان ان، بی بی سی، الجزیره، راشاتودی، و… مراسم بدرقه لاشه را گزارش دادند، تا افکار عمومی جهانی متوجه اهمیت ج.ا. شوند.

در کنار همه اینها، میهمانان خارجی جهت شرکت در مراسم ادای احترام وارد تهران می شوند. از هنیه گرفته تا امیر قطر. از وزیر خارجه مصر تا رئیس جمهوری تونس، از رئیس دومای روسیه که حامل پیام سوزناک پوتین بود، تا عمران خان. از وزیر خارجه چین که به هنگام ملاقات با صفری از ادامه همکاری دو دولت در آینده، برنامه های راهبردی، و مقام شامخ رئیسی صحبت به میان می آورد تا نخست وزیر گرجستان و ارمنستان، و تعداد زیادی از نمایندگان ویژه کشورهای سنگاپور و…. یکی پس از دیگری، به صف وارد سالن اجلاس سران شده، برتابوت رئیسی فاتحه خواندند و ادای احترام کردند؛ گویی که گاندی کشته شده است.

گویی همه الزایمر گرفته و اعدام چندین هزار زندانی سیاسی طی چند هفته و ماه در تابستان ۱۳۶۷ را فراموش کرده بودند و عامدا، با سفیدنمایی چهره کریه نظام اسلامی و گذشته رئیسی شریک جرم شده بودند.

گویی همه آمده بودند تا بازشدن دروازه رحمت تجارت آزاد و تعامل دیپلماتیک به روی ج.ا. را به نمایش بگذارند.

و یا… شاید….
اصل داستان چیز دیگریست.

اسماعیلی رئیس دفتر رئیسی در مصاحبه ای رسما اعلام می کند که هوا خوب بود، هیچ هوای مه آلودی وجود نداشت، هلیکوپتر ناگهان ناپدید شد.

هیچ پرنده ای در آسمان ناگهان از صحنه رادار ناپدید نمی شود، مگر اینکه مورد اثابت موشک قرار بگیرد و یا منفجر شود. آیا همه و همه این نمایش برای ساکت نگهداشتن جمهوری اسلامی و کنترل وضع حاد و شکننده است؟ آیا با این پیامها و گرامیداشت ها و حضور دیپلماتیک شخصیتهای ارشد سیاسی ۶۸ کشور، می خواهند از عکس العمل رژیم جلوگیری شود؟ یادمان نرود که یکی دو ساعت پس از گزارش سانحه، سایت دیدگاه از قول ایزدی گزارش کرد که ممکن است دست خارجی پشت این فرود سخت باشد. اما ایزدی بعد از آن دیگر دنبال قضیه را نگرفت.

هر چه که باشد، چه هجمه دیپلماتیک و حق السکوت، و یا اپیزمنت، فاشیست ها همیشه، و به موقع به داد هم می رسند.

آنها بخوبی می دانند که این رژیم رفتنی است، و روز به روز به زوال خود نزدیکتر می شود. می دانند که نمایش بدرقه میلیونی ذوب شدگان، نمادی از خواست اکثریت قاطع مردم نیست و آنها را به عقب نمی نشاند. دقیقا به همین خاطر همگی تلاش می کنند که جهان خبردار نشود زیر پوست جامعه به ستوه آمده ایران چه خروش آتشینی نهفته است. می دانند نظام اسلامی حتی با بمب اتمی و پشتیبانی جهانی هم ماندنی نیست و باید برود، اما میخواهند فروپاشی را به تعویق بیندازند.

دردناک اینکه ملت شریف و ستمدیده ایران در مسیر رسیدن به آزادی تنهاست. همیشه تنها بوده…  هیچکس در زمان جنگ ایران و عراق، مهرماه ۱۳۶۰، تابستان ۱۳۶۷، و تیر و آبان و دی… سالهای بعد، به حمایت از این خلق ستمدیده برنخاست. اپیزمنت و سازشکاری از دستور کار دول فاشیست و منافق خارج نشد، نمی شود، و ملت شریف ایران برای سرنگونی باید تنها روی توان فرزندان خودش حساب باز کند.

فرزندانی که استوار، بی امان در خیزش های اجتماعی و کانون های شورشی سیاست جهانی را به عقب خواهند راند. مراسم ادای احترام به لاشه رئیسی و پیامهای ارسالی بر این نکته باردیگر تأکید دارد که باید یکی شویم. برای سرنگونی باید یکی شویم. باید از فاشیسم دوری گزیده و همراه خلق ستمدیده، یک صدا، پایه های نظام را هدف قرار دهیم.

بگذار تمام روسای دول جهان زیر بازوان رژیم منفور را گرفته و برای لحظه ای بیشتر او را بر سرپا نگهدارند. مگر همه در مراسم تاجگذاری محمدرضا پهلوی شرکت نکردند؟ آیا نظام منفور سلطنتی ماندگار شد؟

من و تو با هزاران دگر،
این راه را دنبال می‌گیریم.
از آنِ ماست پیروزی.
از آنِ ماست فردا، با همه شادی و بهروزی (هوشنگ ابتهاج)

علی ناظر

(۳ خرداد، سالروز جانباختن چریکهای  فدائی خلق اميرپرويز پويان، اسکندر صادقی نژاد، رحمت اله پيرونذيری است. یادشان گرامی، راهشان پر رهرو که همچون تندر ایستادند، راه را روشن کردند و رفتند بی آنکه رفته باشند).

۳ خرداد ۱۴۰۳
۲۲ مه ۲۰۲۴

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate