پاسخ به نقدی هیستریک و غیر متعارف در باره شکست یا پیروزی؟

امروز در سایتی، انسان محترمی (با لحنی که شایسته فرهیختگان نیست) به برخی از نکات در بخش نخست شکست یا پیروزی (از این قلم) اشاراتی چند داشتند. بدون اینکه به نام سایت و یا نویسنده اشاره کنم، فکر کنم چند نکته لازم به تأکید است.

۱-     اگر به پایان بخش دوم توجه شود، «شکست یا پیروزی» ادامه دار است، و هنوز نتیجه ای گرفته نشده است که اپوزیسیون شکست خورده یا پیروز شده است. منتقد کمی عجولانه تصمیم گرفته اند که منظورم اینست که اپوزیسیون شکست خورده و به رد آن پرداخته اند (ولی ایکاش منظور ایشان آگاه کردن این قلم بود). حتی اگر منظورم این می بود که اپوزیسیون شکست خورده، در یک جنگ، طرفین بارها شکست می خورند و پیروز می شوند، و جنگ ادامه پیدا می کند تا به نتیجه برسد.

۲-     ایشان شکایت کرده اند که چرا از فلانی و یا فلان سازمان نام برده ام وقتی مبرهن است که آن شخص مردار سیاسی است (ظاهرا، اگر اشتباه نفهمیده باشم، منظور از نقد مقاله من، برجسته کردن این نکته است).
به راستی متوجه نمی شوم که اینهمه هیاهو در مقاله ایشان بخاطر چیست؟ چرا ایشان تا به این اندازه جوش آورده اند؟ بیاییم بپذیریم که ایشان از همان ب بسم الله تا ی یاسینی که سعی کرده اند بیخ گوش من بخوانند، درست و بی کم و کسر صحیح است. بسیار خوب، چرا تا به این حد سنگ پرانی و خشم؟ ایشان می توانستند با لحنی متین، و جملاتی منطقی و متعارف هرآنچه نوشته اند را به من بگویند و به من آگاهی بدهند، و من بیاموزم.
شخصا فکر می کنم که متن مقاله ناتمام من، پا روی عصبی گذاشته که نباید می گذاشت، در غیر اینصورت اینچنین برخورد هیستریکی لازم نبود.

۳-     برای روشن شدن ذهن این هموطن، و شاید برخی دیگر از خوانندگان لازم می بینم که نکته ای را تکرار کنم.
نظر من، در باره آقای مسعود رجوی و مجاهدین مشخص است. با کسی هم تعارف ندارم. لازم هم ندارم یکی به نعل بزنم یکی به میخ. این ویژگی سیاستبازان است. هدف این قلم برای خواننده روشن است و می داند که به دنبال سیاست بمثابه ابزاری برای رسیدن به قدرت هم نیستم.
پس وقتی می نویسم مجاهدین «فرزند خلق» هستند، و تا زمانی که عکس آن به من ثابت نشود به این باور پشت نمی کنم، (این نکته را بارها نوشته ام). دیگر لازم ندارم یکی به نعل و یکی به میخ بزنم.

۴-     مجاهدین خطا بسیار کرده اند، که برخی از آن در این دو بخش نخستین آمده است. همیشه هم انتقاد خود را به آن خطا ها، در مقالاتی مبسوط به روشنی بیان کرده ام. حال، اگر این هموطن می خواهد مجاهدین و یا شورائی ها را مردار سیاسی بخواند، حق ایشان است، ولی من با این قبیل واژه ها انس نگرفته ام، و در انتقاداتم ادبیات دیگری استفاده می کنم.
می تواند (بقول ایشان) بخاطر این باشد که من به مجاهدین و شورا متوهم هستم. این نظر و حق ایشان است که اینگونه فکر کنند. من این برداشت را نه درست می دانم و نه وقتش را دارم که بخواهم ایشان را قانع کنم که اشتباه می کنند. من بنا به شناخت و اصول خود به یک سری نتیجه گیری ها رسیده ام. ایشان فکر می کنند که اشتباه می کنم. بسیار خوب، ولی لازم نیست تا به این حد عصبی شده و با جملاتی هیستریک مطالب و نظرات مرا نقد کنند.

۵-     من فکر می کردم که شعری که در بخش نخست آورده ام از مولاناست. مولوی شناس نیستم. خواننده اشعارش هستم و بس. حال اگر اشتباه می کنم، از خوانندگان پوزش می خواهم که اطلاعات غلط منتشر کرده ام و از ایشان که این نکته را به من (حتی با لحنی که شایسته یک انسان فرهیخته نیست) گوشزد کرده اند، تشکر می کنم، ولی ایکاش مرا لایق دانسته و نام شاعر اصلی را می نوشتند تا متن مقاله خود را تصحیح کنم.

۶-  ایکاش مقاله را اینچنین گزینه ای نقد نمی کردند، و آن را مثله نشده به نقد می کشیدند تا باعث ارتقا آگاهی خواننده شود.

به هر روی، این هموطن گرامی و مدیر سایتی که مقاله ایشان را منتشر کرده، من و مجاهدین، و از همه ما مهمتر، ۸۰ میلیون خلق ستمدیده ایران، قربانی این نظام هستیم. حال اگر به این نکته باور داریم، تلاش کنیم بجای پرخاش و برخورد هیستریک، اطرافیان خود را با زبانی متین و محترم، آگاه کنیم. این روش همیشه مؤثرتر است.  یکی از دلایلی که ما درجا می زنیم، رعایت نکردن روند آگاهی رسانی، و فرهنگ نقد است.

برای این هموطن شادی و اعصابی آرام آرزو می کنم.

شاد باشید

علی ناظر

۹ مهر ۱۴۰۰

۱ اکتبر ۲۰۲۱

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate