حیف که نمی فهمی!!

از زاویه سیاسی، جامعه شناختی، پوپولیستی، و خلاصه از خیلی جهات، آنچه در این نوشتار آمده و نوشته ام درست نیست؛ ولی چه کنم که این قلم صاحب مرده نمی تواند جلوی خودش را بگیرد و فقط به نوشتن حرفهای قشنگ و همه پسند، بسنده کند.
مثل اینکه قلمم از جوهر پر نشده، مثل اینکه وجود و جوهرش سراسر نفرت شده، و هرچه می خواهم به کمک هر دو دست از نوشتن باز دارمش، نمی شود، و هر از گاهی که زورم به او می رسد، به صورتم جوهر، به رنگ خون، پرت می کند، و درشت می نویسد، پس وظیفه تو چیست؟ و من، درمانده، می مانم که پاسخ قلمم را چه بدهم؛ بخصوص وقتی طرف صحبتم، بخشی از ملت ایران است.
به قلم نهیب می زنم که با مردم نباید با این زبان و لحن سخن بگویی، و در پاسخم درشت می نویسد، با آنهایی که می فهمند، و نه آنهایی که خود را به نفهمی می زنند، و یادآوری می کند «رسول ایران‌نژاد ۳۵ ساله، همسرش، شیوا محمدپناهی ۳۵ ساله، آنیتا ایران‌نژاد ۹ ساله و آرمین ایران‌نژاد ۶ ساله در این حادثه جان باخته‌ و اجسادشان کشف و شناسایی شده و فرزند ۱۵ ماهه آنها همچنان مفقود است.» (غرق‌شدن قایق مهاجران در کانال مانش؛ جان‌باختگان ایرانی هستند – بی بی سی، ۷ آبان ۱۳۹۹).

درمانده می مانم که چه بگویم.
 
«دبیر ستاد حقوق بشر [جمهوری اسلامی] گفت: همه ایرانیان مقیم خارج می‌توانند به کشور بیایند و اگر کسی فکر می‌کند مشکلی دارد می‌تواند مراجعه کرده و درخواست خود را ارائه بدهد تا رسیدگی‌های لازم در خصوص آن در خواست انجام شود.» و «سخنگوی قوه قضاییه گفت: ایران متعلق به همه ایرانیان است و ایرانیان خارج از کشور اگر قصد بازگشت به ایران را دارند، حمایت می‌کنیم.»
بجز اینکه، واژه حقوق بشر، با ستاد یا بی ستاد، با دبیر و یا بدون آن، در نظام اسلامی، از ریشه بی معناست، و اینکه لازمه ورود به روند «مراجعه و درخواست» و یا «حمایت»، همچنین به این معنی است که سفارت اشغال شده ایران توسط حامیان و عاملان جنایت در ایران، توسط تو «ایرانی تبعیدی مقیم خارج» به رسمیت شناخته شده است. تضمین جمهوری اسلامی برای «رسیدگی های لازم»، این نظام را ملتزم به هیچ اخلاق و رفتار متعارفی نمی کند.
به جز همه و همه اینها، اگر فرض گرفته شود که رفتن به ایران پشت پا زدن به تمام دلایل زندگی در تبعید، و شعارهای این چهل و اندی سال که می دادی نیست، و با این عمل شنیع، به تمام واژگان اهانت نشده است، حداقل بپذیر که این عمل تو سدی خواهد شد پیش پای آنهایی که از ایران گریخته و می خواهند پناهجو شوند، اما بخاطر تو در دریای مانش و یا در کامیون های بی اکسیژن و هوا، خفه می شوند. اگر به همه و همه اینها بی توجهی کنی؛ یک نکته میماند و آن جان و رفاه و امنیت شخصی خود تو، مسافر به ایران، است.
سخنان این آقای دبیر ستاد یا سخنگوی قضاییه(؟)، برای اولین بار زده نشده است. پیش از او، و در زمان روحانی، احمدی نژاد، خاتمی و رفسنجانی هم تکرار شده، و در هر کدام از این دوران، تعدادی از تبعیدیان مقیم خارج که یادشان رفته برای چه نام «تبعیدی» به آنها سنجاق شده، در تور «ستاد حقوق بشر» افتاده، و برخی از آنها به هنگام بازگشت و یا حین اقامت در ایران به دادستانی برای توضیح و توجیه و پاسخگویی و بازجویی فراخوانده شده اند، که تعدادی از آنها هماکنون در زندان به سر می برند، البته اگر اعدام نشده باشند، و یا هواپیمای حامل آنها مورد اصابت موشک قرار نگرفته باشد.
روشنتر بنویسم شاید بفهمی. می خواهم از خودت بپرسی مسافرین هواپیمای اوکراینی چه کسانی بودند؟ اگر تابعیت کانادایی و یا… داشته و محل اصلی زندگی آنها ایران نبوده، پس چرا به ایران سفر کرده بودند؟ مگر نه اینکه آنها و یا امثالهم، به همین قبیل وعده و وعیدها تن داده، و فکر کرده بودند که می شود به ایران سالم سفر کرد و سالم برگشت.
و یا افرادی که تابعیت انگلستان دارند، و برخی در زندان اسیر هستند.
چرا کسی از آنها نمی پرسد که چرا به ایران سفر کردی؟ مگر نشنیده بودی که در ایران اسارت، شکنجه، اعدام، چشم از حدقه درآوردن، تبعیض مضاعف علیه زنان، اسیدپاشی به صورت زنان، کودکان کار، تغذیه روزانه از زباله دانی، اعتیاد، تن فروشی برای امرار معاش، شکنجه و اعدام کارگران، شکنجه و اعدام دانشجویان. مگر این اخبار را نشنیده ای؟ پس چرا چادر و چاقچور می کنی و به ایران سفر می کنی، و برای راحتی خیال، نخست از سفارت جمهوری اسلامی درخواست می کنی که به تو اذن دخول بدهد؟ مگر نمی فهمی، یا دچار کُندی ذهن شده ای؟ چرا آن می کنی که هر آدم عاقل و فهمیده ای می داند خلاف عقل سلیم است؟ بدتر اینکه، وقتی تن به این فضاحت و ذلت می دهی، چرا دیگران را ترغیب می کنی و جارچی جمهوری اسلامی می شوی که «من رفتم و چیزیم نشد»؟ مگر تو، مزدور بی جیر و مواجب این جنایتکاران هستی؟
شاید ادعا می کنی که سیاسی نیستی و از این همه ظلم و جور بی خبر بودی، وگرنه نمی کردی. اولا، تو تبعیدی هستی، یعنی سیاسی هستی، و بی خبری بی معنی است. حتی اگر این واقعیت را نادیده بگیریم، چرا وقتی رفتی و همه چیز را با چشم خودت دیدی، سال بعد و سال بعد از آن، بازهم تن به این خفت اخلاقی دادی؟ آیا واژه ای بجز بی غیرتی، بی وجدانی، بی شرمی، ذلت، می شود بکار برد؟
دبیر ستاد حقوق بشر نظام اسلامی، حقوق می گیرد که این اراجیف را به هم به بافد؛ بسیار خوب، تو چی؟ تو حقوق بگیر چه کسی هستی؟ و اگر تو را گرفتند و شکنجه کردند و به پای طناب دار رفتی، چرا از دیگرانی که در جرم تو شریک نبوده اند، توقع حمایت داری؟ چرا برای رهایی تو، برای اعدام نشدن تو، برای کوتاه شدن حکم حبس تو، و بالاخره برای اجازه خروج تو از ایران، فعالین حقوق بشر سرنگونی طلب باید وقت و انرژی بگذارند؟
چرا نمی فهمی که این فعالین کارهای مهمتر از نجات تو «توریست بی وجدان»، دارند؟ شاید باید با تو «توریست ذلیل» قهر انقلابی کرد و گذاشت تا در سیاهچالهای اسلامی بپوسی و بمیری؟ شاید این قهر انقلابی باعث شود تا دیگران بفهمند که پشت و پا زدن به واژه هایی همچون تبعیدی و گفتمان با سفارتی ها، بهائی دارد که باید پرداخت.
ولی اگر هیچ چیز نمی فهمی، شوربختانه، یا خوشبختانه، این را، مثل همه آپورتونیست ها، خیلی خوب می فهمی و می دانی که فعالین سیاسی و حقوق بشر به مفاهیمی فراتر از اقدام دونمایه تو  باورمندند، و نمی توانند با اسرا در زندانهای جمهوری اسلامی، قهر انقلابی کنند، و تو را تنها رها کنند. و این ویژگی بارز آنها، به تو دلگرمی می دهد تا به توریست بودن، و به اپورتونیست بودن خود ادامه دهی و هر از گاهی به سفارت اشغال شده ایران سری بزنی و خوش و بشی بکنی، تا بتوانی برای تعطیلات به میهنت باز گردی. میهن؟!
چه غم انگیز است که تو از میهن پرستی فقط موس موس کردن با پاسداران مقیم سفارتخانه را آموخته ای. میهن برای تو یعنی دید و بازدید با عمه و خاله و دایی. یعنی راست و ریس کردن ارث، میهن یعنی فخر فروختن به دیگران که «منو ببینین که چی پوشیده ام، که چه مدرکی گرفته ام، که….» بی آنکه بفهمی جوانان ستمدیده و فراموش شده ایران هم می توانستند همان مدرک تو را بگیرند اگر نظامی مردمی حکومت می کرد. که می توانستند به اندازه تو در رفاه باشند اگر توله های خمینی، ایران را به چنین منجلاب اقتصادی و فساد نکشانده بودند.
حیف که نمی فهمی! نمی فهمی که مشکل معیشت یعنی چه، وگرنه هزینه سفر به ایران ویران شده را به عنوان کمک تحصیلی به جوانی در ایران هدیه می کردی.
حیف که نمی فهمی، وگرنه به داخل سفارت جمهوری اسلامی وارد نمی شدی. نمی فهمی، چون خودپسندی و اول من، چشم عقل تو را کور کرده…
حیف که نمی فهمی، وگرنه به لیست تمام جانباختگان این چهل و اندی سال خلافت اسلامی و پنجاه سال سلطنت شاه شاهان نگاهی می انداختی و شرم می کردی که هم از توبره می خوری و هم از آخور.
حیف که نمی فهمی، چرا یک خانواده باید در دریای مانش آنقدر دست و پا بزند تا از خستگی تن به مرگ بدهد.
نمی فهمی در آن لحظات آخر، در دل آن مادر و پدر که کودکانشان در حال غرق شدن هستند و کاری از دستشان بر نمی آید، چه می گذرد.
حیف که نمی فهمی!!
علی ناظر
اول دیماه ۱۴۰۰
۲۲ دسامبر ۲۰۲۱
کریسمس نزدیک است، لطفا مواظب سلامت خود و عزیزانتان باشید و از کوید۱۹ دوری کنید.
 
Print Friendly, PDF & Email

Google Translate