به شستشوی نگردد سیاهروی سپید،نگاهی به نقش آفرینی رضا پهلوی _ بخش پایانی

به مناسبت ۲۰ آبان – بحرین استان چهاردهم ایران
لینک به بخش ۱، ۲
شاهزاده رضا پهلوی به درستی می گوید که در ۱۳۵۷ مردم می دانستند چه نمی خواستند، اما نمی دانستند که چه می خواستند. به زبانی ساده، مردم سلطنت پهلوی را نمی خواستند.
در بخش های پیشین به برخی از دلایل پشت کردن مردم به سلطنت محمدرضا شاه اشاره شد؛ اما در کنار آن دلایل دیگری از جمله اقتصادی، معیشتی، آزادی های فردی، زندانی سیاسی، و… هم بود. پرداختن به دلایل خیزش مردم برای سرنگونی نظام سلطنتی شاید این سلسله نوشتار را به کتابی قطور تبدیل کند. بهمین خاطر، فقط به چند نکته که در دیگر مراجع هم آمده اشاره می کنم. شایان به ذکر است که شاهزاده رضا پهلوی در ارتباط با اشکهای پدرشان به هنگام خروج از ایران گفته اند «اشک پدرم، اشک ایران بود».
در اینکه ملت شریف ایران از زمانیکه نتایج «انقلاب» مشروطه توسط رضاخان میرپنج نادیده گرفته شد، اشک می ریزند، شکی نیست، اما اشک محمدرضاشاه به هنگام خروج از کشور (که روزنامه های وقت در سرتیتر نوشتند شاه فرار کرد)، با اشک کودکان کار، اشک کارگران بیکار، بازنشستگان تهیدست و… بسیار متفاوت است. شاهزاده رضا پهلوی حتما با این ضرب المثل آشنا هستند که «میان ماه من با ماه گردون، تفاوت از زمین تا آسمان است». البته محمدرضا شاه تنها به هنگام ترک ایران اشک نریخت. در ۲۴ آبان ۱۳۵۶، به هنگام سفر محمدرضا شاه به واشنگتن، تظاهرات گسترده ای در آنجا توسط دانشجویان ایرانی شکل گرفت و پلیس آمریکا برای پراکنده کردن معترضین از گاز اشک آور استفاده کرد که به اشک ریختن محمدرضا شاه انجامید. از سوی دیگر، همزمان در تهران دانشجویان دانشگاه های شریف و تهران هم تظاهراتی داشتند که توسط نیروهای امنیتی محمدرضا شاه سرکوب شده، و بسیاری دستگیر و شکنجه شدند، اما محمدرضا شاه اشک نریخت. بگذریم.
شاهزاده رضا پهلوی در موارد مختلف از تمامیت ارضی سخن گفته اند. به راستی، دفاع از تمامیت ارضی یعنی چه، و چرا شاهزاده پهلوی، تصمیمات غلطی که پدر و پدر بزرگ ایشان اتخاذ کرده اند را دائما نادیده گرفته و از پدرشان که بخشی از ایران را در یک رفروندام نمایشی، به بیگانه سپرد، انتقاد نمی کنند؟ و از تحریف تاریخ توسط استثمارگران، با انتشار اسناد تاریخی، کوشش نمی کنند.
به برگهایی از تاریخ مراجعه کنیم:

پیمان سعدآباد و ازدست دادن بخشی از خاک ایران در زمان زمامداری رضاشاه: در سایت پرسمان آمده،
«…. – جدایی دهکده توریستی فیروزه در خراسان شمالی و اعطای آن به روسیه که امروز جزو قلمرو ترکمنستان محسوب می‌شود.
– امضای قرارداد ننگین سعدآباد با کشورهای همسایه عراق ، ترکیه و افغانستان و جدایی بخش‌های زیادی از ایران
– بخشیدن اروند رود به عراق که سال‌ها بعد در جنگ تحمیلی تاوان‌ها دادیم
– جدایی رشته کوه‌های آرارات و بخشیدن آن به ترکیه
– جدایی مناطق «بولاغ‌باشی»، «جوزر»، «قوری‌گل» ایران توسط ترکیه در زمان رضاشاه
– جدایی روستاهای «سیرو» و «سرتیک» و برخی مراتع متعلق به کردهای «جیکانلو»ایران توسط رضاشاه
– جدایی دشت ناامید در سیستان به مساحت ۳ هزار کیلومتر در سال ۱۳۱۷
– غصب۲۱۶۷ از روستاهای کشور و صدور سند این روستاها به نام خود
…» آیا برای شاهزاده رضا پهلوی بی توجهی رضاشاه به تمامیت ارضی ایران سوال برانگیز نیست؟

« گر چه در پیمان سعد آباد سخنی از «….جدا شدن بخش هایی از ایران به میان نیامده اما اصل انعقاد این پیمان در راستای هم پیمان کردن کشورهای ایران ،ترکیه ،عراق و افغانستان در راستای سیاست و منافع منطقه ای انگلستان شکل گرفت بر همین اساس، انگلیسی‌ها کوشیدند تا با هم‌پیمان کردن این کشورها در قالب یک عهدنامه عدم‌تعرض که به عهدنامه «سعدآباد» شناخته شد، از منافع خود در خاورمیانه و به‌ویژه تقابل با روس‌ها حراست کنند. مرکز ثقل پیگیری این سیاست انگلیسی‌ها بر دوش رضاخان قرار گرفت. رضاشاه برای جلب رضایت سه دولت دیگر حاضر شد که تعارضات مرزی خود را با آن‌ها حل کند و در این راستا، به دلیل تسامح و ساده‌بینی او‌، نهایتا کشور و مملکت ایران هزینه سنگینی را متحمل شد.رضاخان در راستای سیاست حسن همجواری دیکته شده توسط انگلستان، عهدنامه مرزی ۱۳۱۰ را با ترکیه به امضاء رسانید و بخشی از ناحیه آغری داغ و آرارات را به دولت ترکیه واگذار نمود. حسین مکی به نقل از سرلشکر ارفع نقل می‌کند که رضاخان بر این باور بود که «منظور این تپه و آن تپه نیست. منظور من این است که ما با هم دوست باشیم»( حسین مکی ، تاریخ بیست ساله، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۴، ص۱۵۳-۱۵۴) علاوه بر آن بر مبنای معاهده تحمیلی با دولت عراق در سال ۱۳۱۶ ، حق کشتیرانی در سراسر اروندرود – به استثنای پنج کیلومتر آبهای مقابل آبادان تا خط تالوگ- به دولت عراق واگذار شد.( عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی ۱۳۰۰-۱۳۵۷، تهران، نشر البرز، ۱۳۶۵،ص۳۹-۴۰) رضاخان نسبت به دیگر عضو پیمان سعدآباد، یعنی افغانستان نیز عطوفت و سخاوتمندی بیشتری نشان داد و در مذاکرات بر سر هیرمند و آب آن، با حکمیت انگلیسیها، میزان سهم آب ایران از رود هیرمند به یک‌سوم تقلیل پیدا کرد و «از ۱۸۱۴۶ کیلومترمربع مساحت کل سیستان، ۷۳۷۴ کیلومترمربع از آن ایران و ۱۰۷۷۲ کیلومترمربع جزو خاک افغانستان شد.»( داریوش رحمانیان و فضل الله براقی، تاریخ ایران، بهار ۱۳۸۹، شماره ۶، ص ۳۵)رضاخان همچنین منطقه چکاب و مناطق نمک خیز مرز ایران و افغانستان را، نیز جهت اعتمادسازی به افغانها تقدیم نمود.( حسین مکی ، پیشین، ص ۳۴۳)همه این سخاوتمندی پهلوی اول جهت تثبیت پیمانی بود که وقوع جنگ جهانی دوم، آتش آن را در نطفه خفه نمود و دیری نگذشت که بیهودگی پیمان سعد آباد بر همگان آشکار شد چرا که با وقوع جنگ جهانی دوم و اتحاد شوروی و انگلیس برای اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰ نه تنها هیچ یک از متعاهدین این پیمان به یاری ایران نشتافتند بلکه حتی دولت عراق خاک خود را پایگاه حمله انگلستان به ایران قرار داد….» (برگرفته از سایت پرسمان)
جدا شدن بحرین:«۲۰ آبان سال ۳۶ بحرین که قرن‌ها تحت حاکمیت ایران بود به عنوان استان چهاردهم ایران معرفی شد، اما ۱۴ سال بعد این استان با حمایت محمدرضا

پهلوی از کشورمان جدا شد و این اقدام در سکوت رسانه‌‌ها صورت گرفت. » هویدا در عکس العمل به اعتراضات در مجلس می گوید «به من گزارش داده‌اند که چند نفر از آقایان هنگام طرح مسالۀ بحرین اشک تمساح می‌ریختند. » محمدرضا شاه در سال ۱۳۴۵ در مصاحبه ای با گاردین چنین می گوید « با توجه به اینکه نفت دارد به پایان می‌رسد و مروارید به پایان رسیده است، بحرین از نظر ما اهمیتی ندارد.» ابراهیم تیموری، آخرین سفیر در امارات، خاطر نشان می کند «هر وقت بحرین ازسوی عثمانی و مصر تهدید می‌شد، شیخ بحرین می‌گفته که من تابع ایران هستم و وقتی خطر رفع می‌شد، ادعای استقلال می‌کرده؛ علت‌العلل فقدان حاکمیت ایران بر بحرین پس‌از نادرشاه، درگیری ایران با روس‌ها بوده است. ایران به‌دلیل خطر روسیه و برای از دست ندادن حمایت انگلستان، بسیاری از پیشنهادهای غیراصولی آن کشور را می‌پذیرفته است. »
ثروت ملی
آقای رضا پهلوی در آذر ۱۳۹۷، در گفتگویی با بی بی سی یشنهاد می دهند «کشورهای غربی اموال ایران در خارج از کشور را ضبط » کنند. اگر منظور آقای رضا پهلوی اینست که عوامل جمهوری اسلامی ثروت ملی را به تاراج برده و از کشور خارج کرده اند، آیا به همان نسبت درست نیست اگر از کشورهای غربی خواسته شود تا کلیه اموال منقول و غیر منقولی که محمدرضاشاه، خانواده اش، و ایادیش از ایران خارج کرده اند، را هم «ضبط کنند»؟ اصولا چرا خود ایشان، که بارها اذعان داشته اند نه برای تصاحب قدرت، بلکه رهایی ملت ستمدیده ایران فعال هستند، داوطلبانه بیلانی از ثروتی که توسط پدرشان خارج شده، و در اختیار ایشان است را به ملت ایران گزارش نمی کنند؟
بارها پای صحبت های شاهزاده آقای رضا پهلوی نشسته ام و از نحوه سخن گفتن ایشان لذت برده ام. ایشان یک فعال سیاسی تحصیلکرده، دموکراسی خارج دیده، و سرد و گرم سیاست چشیده به نظر می رسند. اما و متاسفانه فقط در حرف.
وقتی به عمل می رسد، مخالف هستند که کودتا علیه دولت ملی دکتر مصدق صورت گرفته و دخالت بیگانگان در امور داخلی کشور را محکوم نمی کنند.
وقتی به پدر بزرگشان می رسد، مخالف هستند که خط راه آهنی که کشیده شد تنها یک هدف داشت و آن کمک به متفقین برای ارسال اسلحه به شوروی، و اگر به ارتش و قوای انتظامی سروسامانی داده شد به این خاطر بود که انگلستان در جنوب از درگیری با قیام کنندگان ایرانی در جنوب به ستوه آمده و نمی خواست با فدا کردن سربازان خود بهای اشغال جنوب ایران را بپردازد.
وقتی به بحرین و شهرک های هم مرز با افغانستان، ترکیه، جمهوری آذربایجان و عراق که این آخری به ۸ سال جنگ منجر شد، و اخیرا تنش های مرزی با جمهوری آذربایجان می رفت تا به جنگی همه گیر منجر شود، نمی پذیرند که همه اینها نتیجه بذل و بخشش های پدر بزرگ ایشان است.
وقتی به درگیری ها در خلیج فارس می رسد، ایشان فراموش می کنند که اگر بحرین هنوز بخشی از ایران بود، موقعیت ایران به لحاظ ژئوپلیتیک و نظامی بسی قویتر بود.

ایشان می خواهند به عنوان سمبل اتحاد شناخته شوند. اگر از عهده این مهم بر می آیند، نگارنده شخصا در این مورد ایرادی نمی بیند، به شرطی که در مواضع سیاسی صادقانه برخورد کنند.
اگر مخالف نقض حقوق بشر هستند، هر نقض حقوق بشری در هر زمانی (حتی زمان پدربزرگ و پدرشان) را هم محکوم کنند.
اگر مخالف دزدی و چپاول ثروت ملی توسط ایادی جمهوری اسلامی هستند، دزدی های زمان پدرشان، و تاراج زمین ها در زمان پدر بزرگشان را هم محکوم کنند.
اگر موافق «جمهوری» هستند، در چند کلام ساده و روشن و بدون اما و اگر، خود را یک جمهوریخواه معرفی کنند. از ایشان نمی خواهم که نظام آینده را تعریف کنند، بلکه به روشنی بگویند که یک «جمهوریخواه» هستند.
و بالاخره اگر از وابستگی به بیگانه دوری می جویند، وابستگی پدر بزرگ و پدرشان به سیاستهای دیکته شده انگلستان و آمریکا را تقبیح کنند، و به زبانی روشن، که حتما از عهده سخنوری چون ایشان بر می آید، بگویند که آنچه پدربزرگشان در پیمان سعدآباد و پدرشان در ارتباط با بحرین کرد چیزی نبود بجز وطن فروشی.
در غیر اینصورت، سخنوری به تنهایی شکم گرسنگان و دست تهیدستان را پر نمی کند.
در پایان، به جای دعوت از سرداران سپاه پاسداران برای پیوستن به ایشان، از سرداران سپاه بخواهند که در راستای اضمحلال سپاه تلاش کنند، و انبارهای اسلحه را در اختیار مردم قرار دهند. و یا حداقل از خانه هایشان بیرون نیایند تا فرزندان راستین خلق، جل و پلاس نظام اسلامی را به خلیج فارس ریخته و کشور را از پلیدی پاک کنند.
اما شاهزاده پهلوی هرکاری که می کنند، از سپاه نخواهند که در امر کودتا با ایشان همگام شوند، چرا که از چندی پیش رئیسی و همقطارهایش دست به کودتایی خزنده زده که امروز اثرات آن نمایان شده، و دور نخواهد بود روزی که دروازه های کشور را برای ورود جهانخواران و تاراجگران استثمارگر باز کنند.
علی ناظر
۲۰ آبان ۱۴۰۰
۱۱ نوامبر ۲۰۲۱
منبع: سايت ديدگاه

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate