انقلاب و بینش « جهان بینی» 

با درود فراوان به کارگران مبارر! 

انقلاب پدیده اجتماعی پیچیده، بهم تنیده و انفجاری توده های بغایت ستمدیده و استثمار شده علیه طبقه ستمگر و استثمارگر بغایت منفور.، منزوی،  بیکفایت و درمانده از حکومت است تا با درهم کوبیدن نطم کهن و مبتنی بر ذهنیت و بینش نوین خود نظمی عدالت جو برپا دارند. 

پدیده انقلاب نه امری ارادی و فرمایشی بلکه از بطن جامعه و عوامل درونی آن سرچشمه میگیرد و همچون آتشفشانی که از عمق متحول کره زمین فوران میکند در مسیرش ویرانی حیات زائی ایجاد میکند.  

توده ها در انقلاب با اقدامات جسورانه و مبتکر و از خودگذشتگی های شگرف و وحدت « درموارد معدود خشونتهای کینه توزانه»  که در موارد عادی زندگی به ذهن شان هم خطور نمیکند، آنچه را که متعلق به نظام ستمگر است در هم میکوبند. در افق وقوع انقلاب حاکمیت منفور از کار افتاده حتی با خدعه و فریب و رفرم و ابراز پشیمانی و سازش قادر به تداوم حاکمیت نیست و همین سازش های دیر هنگام بنزینی است بر آتش انقلاب.  

انقلاب با ویرانی نظم کهن زمینه ساز نظم نوین است و همین فردای انقلاب است که اهمیت هدایت بینشی انقلاب  توسط نیروهای اجتماعی درگیر را مشخص میکند. 

اتقلاب اجتماعی علیرغم نا معینی های متعدد از نظمی هم برخوردار است  که وقوف به آن فردای انقلاب را رقم میزند.  هر چند انفلاب خارج از اراده فرد و گروهی است اما قابل هدایت توسط بینش معینی است که همراه روند انقلاب در توده ها جا افتاد و بر نتیجه آن اثر میگذارد.  

بررسی سریع دو انقلاب که به فاصله ۶۲ سال از همدیگر در دو کشور مختلف بوقوع پیوسته و خاطره اش زنده است اهمیت عنصر بینش را در هدایت و فردای انقلاب و سازندگی را روشن میسازد. 

دو انقلابی که تقریبا همچون اکثر انقلابات عوامل درونی ایجاد کننده اش شباهت های متعدد  با همدیگر دارند  اما با دو نتیجه متفاوت. 

انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه و دیگری انقلاب ” قیام ” ۱۳۵۷ ایران که از سوی قاصببن خدعه گر به انقلاب اسلامی شهرت داده شده. 

انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ را حزبی کارگری و آگاه به رهبری فردی فرهیخته و نافذ با جهان بینی نوین و بینش سوسیالیستی ( که سالها آموزش و سازماندهی طبقه کارگر را انجام داده بودند)  هدایت نمودند و در فردای انقلاب هدایت ساختمان نظم نوین را رقم زدند. 

در قیام ۵۷ که با سرنگونی رژیم سلطنتی خود به واقع انقلابی بزرگ است و توده ها شگفتی های بزرگی از خود نشان دادند اما هدایت و سمت و سو دادن ذهنیت توده ها از سوی فردی خدعه گر و فریبکار ولی شدیدا علیه محمد رضا شاه ( مهمترین نقطه مشترکش با توده ها)  صورت گرفت که با پشتوانه دستگاه روحانیت و سازماندهی سنتی مساجد و هیئت های مذهبی و در فقدان موثر نیروهای دیگر ( البته به لطف شاه و امپریالیسم امریکا که نیروهای دیکر علیه شاه را قلع و قمع کرده بودند و زمین را برای خدعه گر شخم زده بودند)  مهر خود را بر فردای قیام زد و نه تنها سعی در ممانعت از تخریب اساسی بنیاد های ستمگر شاهنشاهی نمود بلکه به بازسازی و ایجاد سریع بنیاد های سرکوبگر جدید بهمان قساوت  و حتی بدتر و گسترش سرمایه داری عنان گسیخته تر پرداخت که همچنان ادامه دارد.  

نطام جمهوری اسلامی در روند ۴۲ ساله خود همان روندی را طی کرده و میکند که سلطنت پهلوی رفته بود و عوامل انقلاب را در بطن خویش پرورش داد و در نهایت به سرنگونیش انجامید.  

در رژیم جمهوری اسلامی پس از یک افت اولیه مبارزات توده ائی و کارگری روند اعتلایی یافته و رژیم پیوسته مرتجع تر،  فاسد تر،  منفور تر و منزوی تر گشته و خواست گذر از جمهوری اسلامی و دست یابی به نظامی مبتنی بر عدالت اجتماعی و آزادی و حاکمیت شورائی مقبولیت کارگری و توده ایی بخود گرفته.  از همین منظر هدایت انقلابی ذهنیت توده ها و ساختمان  فردای پس از سرنگونی جمهوری اسلامی اهمیت اساسی دارد.   

در روند مبارزاتی علیه رژیم توده ها به ویژه کارگران بنوعی از “ذهنیت” حکومت مورد نظر خود  ” شورا ” آکاه گشته اند و این خود دست آورد و گامی عظیمی است و امکان گسترش،  عمومیت و مرکزیت یافتن  آن نیز با مبارزات خود کارگران مساعد تر میگردد.  

شورا نه تنها ابزار اداره حاکمیت فردای انقلاب  بلکه در مبارزات کنونی توده ها نقش موثری میتواند داشته باشد.  همچنانکه مبارزات کارگران نیشکر هفت تپه نمونه ایی از آنست. 

گرچه در شورا ها مشارکت طبقه کارگر وزنه بسیار موثریست و کارگران آگاه منادیان تفکر انقلابی هستند،  اما شورا در اساس کلیت جامعه از کارگر گرفته تا زحمتکشان و دیگر اقشار غیرکارگری را در بر میگیرد که حق شان است و حامل بینش و جهان بینی الزاما کارگری نیستند که این هم طبیعیست.  زیرا شورا ابزار حکومتی کارگران و زحمتکشان تواما است و جایگزین سازمان سیاسی و آموزشی مختص طبقه کارگر نیست. همچنانکه سازمان سیاسی و حزب طبقه کارگر جایگزین حاکمیت شورائی کارگران و زحمتکشان نمیتواند باشد.

حزب و سازمان سیاسی طبقه کارگر، پیشگام و دانشکده انقلابی طبقه و آموزش دهنده بینش و جهان بینی انقلابی سوسیالیستی و سازماندهی آن برای کسب قدرت سیاسی توسط طبقه کارگر و حاکمیت شورایی آن و هدایت و آموزش ساختن   جامعه ایی عاری از استثمار و ستمهای جنسیتی…… و عاری از خودبیگانگی و بدون طبقه و همساز با طبیعت،  است.

و در فقدان تدارک و گسترش موثر جهان بینی انقلابی در ذهنیت توده ها بینش  بورژوازی  با رنگ و لعاب های جدید تمامی از خود گذشتگی کارگران و زحمتکشان را مجددا میروبابد.  

دقیقا وجود همین ذهنیت و بینش انقلابی است که رژیمهای استبدادی پهلوی و جمهوری اسلامی دشمنی ددمنشانه ایی را با برپایی سازمان سیاسی طبقه کارگر از خود نشان داده اند. هر چند در فرصت کوتاهی که پس از قیام بوجود آمد بینش “سازمان محوری”  قاصر از تلفیق با طبقه کارگر شد. 

با پیشرفت مبارزات کارگران علیه حاکمیت جمهوری اسلامی و گسترش فساد و انزوای آن هم نیاز و هم احتمال سازمانیابی حزبی پر رنگتر میشود و از فرصت ایجاد شده بهره جست.  همچنانکه مبارزات کارگری شرایط جنبش شورائی را ممکن و مقبولیت بخشیده. 

مزدک. 

سی خرداد ۱۴۰۰

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate