تغییرات محسوس است … نترسید، اسمش را بیاورید

تغییرات محسوس است

چند هفته ایست که داستان تفاهم نامه با چین عنوان اصلی اخبار شده است ـ نظرات همه را می خوانیم و می شنویم. بخش قابل توجهی از آنها تحت تأثیر تبلیغات قوی آمریکا و هوادارانش، منفی است و انواع و اقسام عیب و ایراد را متوجه این تفاهم نامه که در حقیقت کادری است برای قرارداد های آینده، می  نماید. قدیم به این نوع اسناد حقوقی می گفتند قانون یا قراداد «چهاردیواری» که همان ترجمۀ کادر بود.

متأسفانه بیشتر اظهار نظر ها احساسی است و اثری از اطلاع دقیق در آنها نیست و البته به همین دلیل مورد توجه مردمانی که عاطفه را بر عقل برتری میدهند، قرار می گیرد که نشان ناپختگی است و هر کسی را که دلواپس آیندۀ ایران است، نگران می کند. به هر صورت این سخنان که بیشتر متکی بر شایعات است، چندان محل توجه نیست، بخصوص که هنوز هم جزئیات کار مشخص نشده است تا بتوان انتقاد و ایراد دقیق طرح نمود.  

به هر صورت، مخالفت با نفس سرمایه گذاری جا ندارد. همۀ کشور های دنیا دنبال سرمایه گذار می گردند و همه می دانیم که آمریکا به هر قیمت هست می خواهد جلوی هر گونه سرمایه گذاری را در ایران بگیرد، با تحریم و تهدید و… نوکران داخلیش می کوشند تا در هر نزدیکی با چین خرابکاری کنند، مساعی تبلیغاتی هم در خارج بر قرار است. این سیاست چندین سال هم موفق بوده و مشکلات بیشماری برای ایرانیان فراهم آورده است.

همانطور که قبلاً نیز نوشته ام، نزدیکی ایران و چین و روسیه، امری منطقی و لازم است و اول نیرویی که این سه را به سوی یکدیگر سوق داده و می دهد، آمریکاست که می خواهد همۀ دنیا را تابع خود کند و توانش را ندارد. پس برای شکستن این اتحاد می کوشد، بدون اینکه از عهده بربیاید. آیندۀ منافع ملی ایران، فارغ از نوع رژیمی که مدعی تأمین آنهاست، متعادل کردن زورگویی ایالات متحده با نزدیکی به قدرت های مستقل از آن است.

از آنجا که سیاست خارجی محل برخورد بی محابای نیرو هاست، حفظ استقلال مستلزم ایجاد تعادل قدرت است و در این میان رنگ وزنه ای که در ترازو می گذارید، اهمیتی ندارد. قدیم دولت هایی که خواستار متعادل کردن فشار غرب بودند، به دلیل وجود کمونیسم از این کار احتراز می کردند. استثنای اول کار قرارداد ۱۹۲۱ با شوروی بود که با کودتای ۱۲۹۹ سترون شد. مصدق هم در میانۀ جنگ سرد قادر به چنین تغییر جهتی نبود، ولی با اینهمه استقلال خواهیش سرمشق کشور های جهان سوم شد. امروز دیگر داستان کمونیسم بلا موضوع شده، پس نشستن و کتک خوردن از آمریکا مطلقاً توجیهی ندارد. کشور هایی هم که در جنگ جهانی دوم، از ترس جان با شخص استالین متحد شدند، در موقعیتی نیستند که به کسی رهنمود عکس بدهند.

ولی آنچه از همۀ این سر و صدا های در نهایت کم اهمیت، مهمتر است، اثرات عینی نزدیکی با چین است که به سرعت بسیار زیاد خود را نشان داده است. هم کوتاه آمدن آمریکا برای مذاکره با طرف ایرانی، هم شل شدن سر کیسۀ برخی دولت ها که سال ها بود به بهانۀ تحریم های آمریکا از پرداخت دیون خود به ایران تن می زدند و در نهایت واکنش های مذبوحانۀ اسرائیل که تمامی دست و پا زدنش برای شعله ور کردن جنگ و نابودی ایران، متکی به ایالات متحده بود، چون خودش قادر به این کار نبود و حال به عیان می بیند که ابزار اصلیش از کار افتاده.

شعار های تبلیغاتی این گونه در مقابل واقعیت رنگ می بازد. واقعیت اینجاست، آنچه بدان نام مسخره و متضاد «واقعیت مجازی» داده اند و به کمک دستگاه های تبلیغاتی و در رسانه های اجتماعی به خورد همه می دهند، در حقیقت مشتی دروغ است که به ناحق نام واقعیت را غصب کرده. واقعیت و مجاز را یکی نگیرید.

۹ آوریل ۲۰۲۱، ۲۰ فروردین ۱۴۰۰

++++++

نترسید، اسمش را بیاورید

حتماً در مراودات اجتماعی و حین گفتگو با این و آن، بار ها به این نکته برخورده اید: 

بسا کسان حین سخن گفتن از موضوعی، مایل به کاربرد کلمات دقیق و گاه حتی نامیدن آنچه بر سرش بحث است، نیستند ـ به قول فرانسوی ها دائم دور کاسه می گردند. رفتارشان به کسانی می ماند که بین نام یک چیز و خودش نوعی ارتباط جوهری قائل هستند و از آنجا که از خودش هراس دارند، از آوردن نامش پرهیز می کنند. می گویند از ما بهتران تا گرفتار خشم اجنه نشوند.

دو مثال می آورم که برای همه آشناست.

نگاه کنید و ببینید که از وقتی که ترامپ کوشید با کودتای نیم پز خود، سیر انتخابات دمکراتیک آمریکا را بر هم بریزد و مملکت را به سوی فاشیسم ببرد، چند نفر حاضر شده اند در اشاره به این وقایع، با صراحت از کلمات کودتا و فاشیسم که کلمات مناسب برای وصف آن هاست استفاده نمایند. در عمل فقط گروه هایی که چپ و به قول آمریکایی ها لیبرال یا رادیکال محسوب می گردند، از کلمات درست استفاده کردند و می کنند. تریبون هایشان هم  سایت های به اصطلاح مترقی است که بی رودربایستی حرفشان را می زنند و انتقاداتشان را از سیستم کشور خودشان مطرح می سازند. بقیه، از آن جایی که می ترسند برای خود دشمن بتراشند و یا وحدت طبقۀ حاکم و به خیال خود، مملکت را مخدوش سازند و البته گاه نیز از سر بیسوادی سیاسی، مطلقاً از کاربرد کلمات درست رو می گردانند. افتضاحی که بر پا شد، در تاریخ کشورشان بی سابقه بود و هنوز معلوم نیست دامنه اش تا کجا بکشد، ولی طور رفتار می کنند که گویی نه خانی آمده و نه خانی رفته. به این امید که خودش درست خواهد شد.

مثال ایرانیش هم، لااقل مثالی که بسیار مورد علاقۀ من است، مورد لائیسیته است. معنای کلمه بسیار روشن است، بحث های طولانی بین ایرانیان معنای آن و مصادیقش را بر همه معلوم کرده است و این هم روشن شده که علاج درد ایران، برپایی نظامی لائیک است که مسئلۀ دخالت مذهب در سیاست را حل کند. ولی ببینید هنوز چه تعدادی از کسانی که در سیاست ریشی می جنبانند، از به کار بردنش خودداری می کنند. دلایل احتراز از این کار با مورد آمریکایی فرقی ندارد:

 از یک طرف ترس از طرف شدت صریح با روحانیت و با تقدس، از طرف دیگر بی سوادی سیاسی و این تصور که کلمات بطری های خالی است و هر چه را بخواهند می توانند در دل هر کلمه ای که انتخاب کنند، جا بدهند، امروز پپسی کولا، فردا کوکا کولا.

مشکل اصلی که از چنین رویکردی برمی خیزد دو جنبه دارد:

 یکی ناتوانی از تحلیل درست مشکل، چون به هر صورت مفاهیم را برای این کار ساخته اند؛ 

دوم فلج شدن در مقابله با چیزی که از اسمش هم هراس دارند، چه رسد به خودش. 

شاید آمریکایی ها تصور می کنند که نقداً خطر از سرشان گذشته که نگذشته. دولت ضعیف بایدن به هر کاری برسد حتماً به مقابله با مدعی دغلی که پشتیبانی حزب جمهوریخواه را هم دارد، نخواهد پرداخت. دعوا قدری عقب افتاده، ولی مشکلی حل نشده. ایرانیان که حتی عذری در حد آمریکایی ها هم ندارند. چون چهل سال است که در چنگال دیوند و خواندن ورد اصلاح طلبی هم که از ابتدا جز رمالی سیاسی نبود، دیگر قادر نیست که توهم حل کردن مشکل بدون رویارویی صریح با سیاست مذهبی را در ذهن آنها زنده نگاه دارد.

اصل حرف من بسیار ساده است: برای توصیف هر پدیده از مفاهیم درست استفاده کنید، اگر غیر از این کنید، نه به شناختش قادر خواهید بود و نه به مقابله با آن.

۲۸ مارس ۲۰۲۱، ۸ فروردین ۱۴۰۰

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate