دو نوشته … تروریسم سیاسی … بار که را به مقصد می یرد؟

بار که را به مقصد می یرد؟

این چندمین بار است که در بارۀ حرکت های اعتراضی بی عاقبت می نویسم، از جنبش سبز که بزرگترینشان بود تا به امروز. کاریست خسته کننده، چون تکرار هشداری چند و چندین باره است که اثرش  چندان روشن نیست و گاه گویی که نیست و ردی از امید و امید بخشی هم در آن نیست. حکایت هر بار همان است که بود. حرکت های اعتراضی پراکنده که ممکن است وحدت هم پیدا کند ولی نه شعار کارساز دارد و نه رهبری کارآمد، از استراتژی هم که بهتر است حرفی نزنیم… این هم باری دیگر. دلیل مکرر کردن سخن جلب توجه به یک نکته است که پایین تر خواهید دید.

اعتراضاتی که از خوزستان و به دلیل کاملاً مشخص و غیر سیاسی شروع شد، قدری بسط پیدا کرده و یکی دو شعار از قبیل مرگ بر دیکتاتور هم که بیش از سیاسی بودن، در حکم فحش است، به آن علاوه شده است. رسانه های بزرگ خبر را انعکاس می دهند و ترغیب به توسعه اش می کنند، چند گروه سیاسی بر آتش می دمند به امید واهی اینکه از نمد کلاهی ببرند، برخی هم نشسته اند به تماشا که این دفعه دیدی شد!

امید ها از چند منبع نیرو می گیرد: وسعت، تنوع و تکرار. شمار و تنوع هر چه بیشتر شرکت کنندگان، اعتراضات را مؤثر خواهد کرد و هنگامی که این ها مکرر شد، رژیم در برابر آنها از پا خواهد افتاد.

به عقیدۀ من همۀ این تصورات بی پایه است. ماهیت یک جنبش صنفی بر اثر این عوامل تغییر نمی کند و سیاسی نمی شود. کمیت فقط وسعت بیشتر می آورد، ولی لشکر بی برنامه، چه ده و چه صد هزار؛ تنوع به همان نسبت که خواست ها را گونه گون می کند، از هم دورشان نیز می سازد؛ تکرار هم فقط یک طرف را فرسوده نمی کند، پیشرفت لازم  است و پیشرفت نقشۀ راه و هدف مشترک و ثابت می خواهد تا اقلاً بشود اندازه اش گرفت. سیاسی شدن هم با چند شعار حاصل نمی گردد و تازه نفس سیاسی شدن هم ضامن پیروزی نیست. در جنبش سبز دیدیم که پیروزی به عناصری نیاز دارد که در آن جنبش نبود و البته این جا حتی سایه اش هم نیست.

نقداً در شرایط فعلی، که قرار است که ماهیت سیاسی به حرکت اعتراضی بدهد؟ خود مردم؟ تودۀ مردم نمی توانند به طور خود انگیخته و خلق الساعه، ماهیت حرکت را عوض کنند. پس کس دیگری باید این کار را بکند. ببینیم که مترصد است.

نگاهی به الگوی تبلیغاتی و تشویقی که به مردم عرضه می شود، بیاندازیم. نه چهره ای در آن بارز است، نه شعاری غیر از مخالفت کلی با نظام در آن عرضه می شود و نه راهکاری غیر از ریختن به خیابان و ابراز خشونت هر چه بیشتر و رفتن به سوی «براندازی» به مردم پیشنهاد می شود. داستان مبهم و گنگ است. این روش ایجاد اغتشاش به کار تزلزل نظام می آید و لابد مروجانش تصور می کنند که می تواند به فرو افتادن آن ختم شود. ولی چگونه؟

این فکر که مملکت به قدری شلوغ شود که کار از دست حکومت دربرود، شاید در ذهن برخی باشد. ولی با روش فعلی، باید دیر یا زود درگیری مسلحانۀ وسیع پیش بیاید تا نظام سقوط کند. شاهدیم که توصیهُ اشغال نقاط حساس و آتش زدن اینجا و آنجا، مثل همیشه، از سوی گروه های معینی به سوی مردم روان است. نکته در اینجاست که وقتی برخورد مسلحانه وسعت بگیرد، مردمی که خواه ناخواه به این گرداب کشیده شده اند، در موقعیتی نخواهند بود که جهت و هدف نهایی آنرا معین سازند. چشم اینها جایی دورتر از افتادن رژیم را نمی بیند و شر و شور درگیری هم جایی برای تفکر در این امور باقی نمی گذارد. چنین وضعیتی، مناسب ترین فرصت عمل را برای گروهی پدید می آورد که سازماندهی و نیروی مسلح داشته باشد و بتواند از طریق آن و حتی بدون اعلام رسمی وجود خود، وارد عمل بشود، هم مردم را به هر شکل که می خواهد هدایت کند و هم بتواند در نهایت حاصل کار را درو نمابد.

ببینیم در موقعیت فعلی، که در این موقعیت قرار دارد. البته انواع گروه های منطقه ای که از خارج تغذیه می شوند، محیط مناسبی برای عمل یافته اند، ولی از آنها گذشته فقط یک گروه می تواند به همین ترتیب و در سطح ملی عمل کند: مجاهدین. اینها که هنوز در ایران شبکه دارند و لاف در اختیار داشتن سلول های پر شمار مقاومت را میزنند و ظاهراً همین امکاناتشان را در اختیار دولت اسرائیل گذاشته اند تا تسهیلات ترور و خرابکاری را برای آن فراهم بیاورند، در بهترین موقعیت برای استفاده از آشوب گستردۀ مسلحانه قرار دارند. چون سازماندهی و امکانات عملیاتیشان درست مناسب کودتا برای قاپیدن قدرت به روش لنینی است. این ارث چپ که از ابتدا جزو سرمایۀ سیاسی مجاهدین بوده است، می تواند به سرعت کارساز بشود. با نفرتی که مردم از اینها دارند، بسیار منطقی است که به این صرافت افتاده باشند. کسی که قرار نیست به رضایت خود، قدرت را به اینها بدهد، پس باید خود فکری بکنند.

ظاهراً مجاهدین به این امر که شرکتشان در تظاهرات و کوشش برای خشونت آمیز کردن آنها، مورد توجه و اشاره قرار بگیرد، بسیار حساسند و احتمالاً دلیل اصلی واکنش شدیدی که خود و همدستانشان، از پهلوی طلب گرفته تا همین کارمندان کنتراتی نو محافظه کاران، در برابر خانمی که روی این مسئله انگشت گذاشته بود، نشان دادند، از همین دغدغه سرچشمه می گرفت.

به هر صورت، خطر جدیست و نباید به آن کم توجهی کرد. پادزهرش، دادن جهت سیاسی روشن به حرکت است تا نشود به این طریق از آن سؤاستفاده نمود. امروز تظاهرات بی هویت سیاسی خطرناک ترین کار است چون در حکم تولید خمیر بی شکلی است که معلوم نیست که می خواهد با آن نان بپزد.

 بدیهی است که در نهایت، ابراز مخالفت مردمی است که باید نظام موجود را ساقط کند، ولی این مخالفت باید هویت روشن و جهت درست هم داشته باشد. بدون این دو، فقط برای آنهایی که مترصد سؤاستفاده هستند، سوخت فراهم خواهد آورد. اگر مردم معترض از ابتدای کار هویت سیاسی خود را درست روشن نکنند، هر فداکاری که بکنند فقط به آب به آسیاب آنهایی خواهد ریخت که در دل حرکت، زیر چشم مردم ولی در عین حال، پنهان از چشم مردم، کمین کرده اند تا به رغم مردم، قدرت را از همین مردم بربایند.

۲۹ ژوئیۀ ۲۰۲۱، ۸ مرداد ۱۴۰۰

————–

تروریسم سیاسی

روشی که طی انتخابات اخیر ریاست جمهوری اسلامی توسط عده ای از فعالان سیاسی به کار گرفته شد، صورت شیوۀ عمل ثابت این گروه را پیدا کرده است.

اول ببینیم کدام گروه. مقصود اینهایی است که اصولاً گوش به فرمان آمریکا هستند و مجری سیاست های اسرائیل، همین پهلوی طلبان و مجاهدین و حزب کمونیست کارگری. اینها به رغم اینکه چهره و نام متفاوت دارند، پیروانشان به هم شباهت ندارند و مارک ایدئولوژی و نقاط ارجاعشان به تاریخ، متفاوت است، در جهت سیاستی واحد گام برمی دارند. توجه به اینکه چه می گویند، چندان اهمیت ندارد. باید دید که به کدام سو روانند و وقتی این را مورد توجه قرار بدهید، می بینید که راهی مقصد واحدند. معیار اصلی ارزیابی اینجاست، نه شعار های این و آن.

حال در این سیر به سوی هدف واحد، ترتیب عملشان نیز بیش از پیش به هم شباهت پیدا کرده و معلوم است که از مرجع واحد فراگرفته اند. حزب کمونیست… که نزدیکیش به اسرائیل از بدو تأسیس بر همه روشن بود، از سال ها پیش این روش پرخاشجویی و حملۀ بی محابا به دیگران را پیشه داشت و انگشت نما بود. حال آن دو دیگر نیز به وی پیوسته اند و به رهنمود های ارباب اقتدا می کنند. شرط اول دست یازیدن به این رفتار، بیگانگی مطلق با دمکراسی و آزادیخواهی است که این هر سه دارند.

دفعۀ قبل، آنهایی که می خواستند در خارج رأی بدهند، هدف حملات این ها بودند و حال نوبت حمله به اشخاص هم رسیده است. از دید پرخاشگران هر کس که عین سخنان آنها را به زبان نیاورد و دقیقاً مواضع آنها اتخاذ ننماید، هدف حمله است، این که حرف و موضع خودش چیست،  اصلاً اهمیت ندارد. اصغر فرهادی یکی از اهداف اینها بود و معلوم است که کار در اینجا ختم نخواهد شد.

اعمال این شیوۀ تروریسم سیاسی، نقداً فقط در خارج از کشور ممکن است، چون در داخل، عوامل حکومت دست بالا را دارند و با امکاناتی بسیار بیشتر از این ها به انجام وظیفه مشغولند. در اینجاست که به یمن وجود دمکراسی، این ترتیب عمل می تواند میدان پیدا کند و سر و صدا به پا کند و اسباب زحمت بشود. روش درست همانی است که احزاب تندروی چپ و بخصوص راست، در قبال مخالفان در پیش می گیرند و تا دستشان به اسباب اعمال زور نرسیده، نقداً به این ترتیب از خجالت دیگران درمی آیند.

این ترتیب رفتار که انگ گروه های فاشیستی را بر خود دارد، فضای فعالیت سیاسی در خارج از کشور را مسموم می کند. زیرا میدان بحث و گفتگویی را که به یمن وجود دمکراسی، فراهم آمده، مثل خوره می خورد و تنگ می کند و در نهایت می تواند نابودش سازد. هدف هم جز این نیست. همان سیاستی که می خواهد تمامی خاورمیانه را به زمین سوخته تبدیل کند و ورای این ویرانی، مقصود و مقصد روشنی هم ندارد، در فضای اپوزیسیون فرصت نمایش پیدا کرده تا از همین حالا، بخت برقراری آزادی در ایران را که به مقدار زیاد در گرو برنامه ریزی و طرح اندازی همین اپوزیسیون خارج از کشور است، از آزادیخواهان برباید.

ایجاد دو قطبی بین دو جبهه که هر دو ضد دمکراسی باشد و هیچ کدام هیچ گونه تمایلی به آزادی نداشته باشد، اول بار نیست که در تاریخ ما روی می دهد. در انقلاب اسلامی هم داستان از همین قرار بود. در آن زمان فقط بختیار بود که این دو قطبی را شکست و کوشید تا آزادی را نجات بدهد، ولی متأسفانه توفیق نیافت. این بار نمی باید به کسی فرصت داد تا بخت دستیابی به دمکراسی را از مردم ایران برباید ـ چه در داخل و چه در خارج.

۲۳ ژوئیۀ ۲۰۲۱، ۱ مرداد ۱۴۰۰

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate