دو نوشته … اسم ما و عکس بقیه! … مصیبتی که بر سرمان آوردند

اسم ما و عکس بقیه!

یک بخش عمدۀ حملات تبلیغاتی جمهوری اسلامی متوجه است به لیبرال های برانداز. کاریست منطقی چون همۀ اینها میدانند گروهی که فاتحۀ رژیمشان را خواهد خواند همین گروه است. البته صفت لائیک را فراموش کرده اند یا به عبارت دقیق تر از ذکرش احتراز کرده اند، چون این یکی آنقدر داغ است که دستشان را می سوزاند و اضافه کردنش به عبارت اصلی، مایۀ جلب توجه مردم خواهد شد و حتماً کمانه خواهد کرد.

ولی نکتۀ جالب اینجاست که هر وقت از این لیبرال های برانداز صحبت مب کنند، به جای این که نشانی ایران لیبرال را بدهند که مرجع اصلی عرضه و ترویج این فکر است، می روند سراغ هشتگ زنانی که چند سال است در توییتر و فیسبوک مشغول خودنمایی هستند و در حقیقت نه لیبرال هستند و نه برانداز، پهلوی طلبند و مستظهر به آمریکا و به همین دلیل نه حرفشان، یعنی تک جمله هایی که می پرانند، بردی دارد و نه مردم جدیشان می گیرند و نه این که اصلاً کاری ازشان بر می آید که برای نظام اسلامی خطری ایجاد کنند.

قبلاً هم به این موضوع اشاره کرده ام که اولین و ابتدایی ترین بخش آگاهی سیاسی، شناختن حریف است، درک اینکه با که طرف هستید و اگر بخواهم کلمۀ غلیظی به کار ببرم، دشمنتان کیست. اگر این آگاهی نباشد، هر قدر خمیرتان را ورز دهید  نانتان فطیر می ماند. می دانیم که لیبرال ها اصولاً در این زمینه ضعیف تر از دیگران هستند. زیرا آزادی را حق همه دانستن و این قبیل مضامینی که اسباب اصلی فکر و عمل آنهاست، از دشمن جویی و دشمن بینی بازشان می دارد. فکرشان بر این مدار می چرخد که بالاخره باید همه را وارد بازی دمکراسی کرد و در آن نگاه داشت، پس باید از نقطۀ مقابل به میدان سیاست نگریست. در مقابل، گروه هایی که به آزادی عنایتی ندارند، در این زمینه چابکند و خیلی زود حسابشان را با دیگران روشن می کنند.

اسلامگرا ها جزو همین دسته هستند و همگی دیده ایم که چگونه از ابتدا بر این اساس عمل کرده اند و مخالفان و رقبا را به ترتیب و با خشونت تمام از میدان بیرون رانده اند. طبعاً از آنجا که دعوای تعیین نظام سیاسی ایران با برد آنها تمام نشده، کشمکش ادامه دارد. طی سال هایی که از استقرار نظام اسلامی گذشته، پاسخ سیاسی درخوری که باید به این حکومت داده شود و به عبارت عامیانه، واروی آن، به مرور شکل گرفته است. این وارو دقیقاً لیبرالیسم قاطع با تأکید بر لائیسیته است که بالاخره به دیار نیستی خواهدشان فرستاد، پس هر طلبه ای هم فهمیده که باید آنرا هدف گرفت.

طبعاً اسلامگرایان مایلند تا از این حریفی که مرگ خود را در چشمانش می بینند، تصویری عرضه نمایند که به کار خودشان بیاید، نه ملت ایران که چشم به راه یافتن جایگزین جدی برای رژیم موجود است. همه گیری سطحی و بی مایۀ عبارت براندازی، یا بهتر است بگویم هشتگ #براندازم، فرصت را برای حکومتیان فراهم آورده تا بکوشند با ترسیم چهره ای که مطلوب خودشان است، دشمن اصلی خویش را بی اعتبار جلوه بدهند، یعنی تمامی داستان براندازی از موضع لیبرال و لائیک را به حد بچه بازی های توییتری تقلیل بدهند که ناشدنی است.

کار بی عاقبت است. علم کردن این حریف خیالی و بی محتوا، به دستگاه های تبلیغاتی  خوراک می دهد، ولی کارآیی عملی ندارد. البته در توهم غرق شدن کار مطبوعی است، اما واقعیت را نمی توان با خیالبافی قلب کرد. اسلامگرایان دارند به این ترتیب خودشان را گول می زنند و به خود دلخوشی می دهند که حریف را سیاه کردیم، ولی همین ترویج عبارت «لیبرال برانداز» هم در نهایت به همان هایی که در این زمینه جدی هستند مدد خواهد رساند.

صریح بگویم: هر قدر هم که دست و پا بزنید، بلا از همان جایی که باید و خود می دانید بر سرتان آوار خواهد شد و در صفحات کتب تاریخ دفنتان خواهد کرد.

۲۴ ژانویۀ ۲۰۲۲، ۴ بهمن ۱۴۰۰

….

مصیبتی که بر سرمان آوردند

چهل سال است که آمریکا مدعیست می خواهد حکومت اسلامی را ساقط کند و کارنامۀ مساعیش پیش چشم ماست. ولی همین آمریکا در یک زمینه، موفقیت چشمگیر ـ هرچند نه کامل و مطلق ـ به دست آورده: از حیز انتفاع انداختن اپوزیسیون همین حکومت. می فرمایید چطور؟ عرض می کنم!

تا موقعی که اپوزیسیون ایران که تنها رهبر واقعیش شاپور بختیار بود، معنای درستی داشت، متأسفانه عده ای هم به سودای مال حول و حوش آن می چرخیدند و اگر فرصت دست می داد به صفوفش رخنه می کردند. طبعاً با هزار جور ابراز عشق به میهن و ارادت به رهبری که دوره اش کرده بودند. می آمدند تا حداقل حقوقی به جیب بزنند و اگر فرصت دست داد، لقمۀ چربی به نیش بکشند و اگر دولت مدد کرد بارشان را حسابی ببندند. یکی از دستگاه هایی که از این افراد لطمه خورد، دستگاه بختیار بود، ولی تنها او نبود، همه لطمه دیدند. در عوض کفتار ها فربه شدند و هنوز تماشای رفاهشان مایۀ لبخند آنهایی است که یادشان هست اسباب کار از کجا تأمین شده است.

در آن زمان هیچکدام دستگاه های اپوزیسیون محض کسب مال بر پا نشده بود، هدف و برنامۀ همه ـ البته در سطوح مختلف ـ سیاسی بود، هرچند میزان آسیب پذیریشان در برابر سؤ استفاده متفاوت بود. به هر حال، در همۀ موارد، اصل بر کوشش سیاسی بود و سؤ استفاده امر جنبی، انگلی مزاحم و مضر. اتفاقی که بعد از حذف بختیار افتاد، این بود که اپوزیسیون دیگر شکل و ترکیب اولیه اش را از دست داد و در عمل آن فسادی که قبلاً زائده بود تبدیل شده به بدنۀ اصلی.

تحول به سرعت اتفاق افتاد و پول و مساعی آمریکا که می خواست به این ترتیب مخالفان ایرانی حکومت را آلت دست خود بکند، درانجامش نقش اساسی داشت. مشکل این بود که اپوزیسیون عملاً بی صاحب شده بود و در معرض همه گونه اغوا بود و قوی ترین وسوسه ها از جانب قدرتی عرضه می شد که نه تنها با جمهوری اسلامی دشمنی می ورزید، این دشمنی را که از حد حکومت بسیار فراتر می رفت، زیر گفتار آزادیخواهانه استتار کرده بود و از این گذشته، امکانات مالی فراوان و در مقیاس ایران، سرسام آوری در اختیار داشت که برای بسیاری جذاب می نمود. چه بهتر از اینکه هم رفاهت تأمین شود و هم ژست مبارز بگیری؟ اگر وجدانی بود و اعتراضی کرد، همیشه می توان جواب داد که پول از هر منبعی آمده صرف مبارزه شده و نباید سخت گرفت، پاکی هدف تلافی آلودگی وسیله را می کند…

از آنهایی که اصلاً به سودای مال وارد میدان شده بودند، حرفی نمی زنم چون تکلیفشان روشن بود و با سر به خدمت ارباب جدید شتافتند. گذرا بگویم که جذب این ها و جمع کردنشان دور یک قطب قوی و معین، می توانست به اپوزیسیون کمک کند، چون به این ترتیب نخاله هایش جدا می شدند و در گوشه ای مجتمع می گشتند. ولی داستان به اینجا ختم نمی شد. آنچه سیاست آمریکا می طلبید چنگ انداختن بر کل اپوزیسیون بود، چون وسیله ساختن از آن مستلزم کنترل کاملش بود. اگر قرار بر این م یشد که خدمتگزاران آمریکا یک طرف جمع شوند و باقی در سویی دیگر، کاری به آن صورت پیش نمی رفت.

این سودای انحصار بود که باعث شد دلالان سیاست آمریکا و اسرائیل که می توان نام نو محافظه کار بر آن نهاد، دوره بیفتند تا هر استعداد درجۀ چندمی را هم که جایی به چشمشان می خورد به استخدام سیاستی که مبلغش بودند در بیاورند. در کنار استخدام افراد، رسانه های مستقل نیز که شمارشان چندان زیاد نبود ولی به هر صورت مخل یکدستی بودند، به هر ترتیب شده، از جمله با خریداری با قیمت بالا به قصد تعطیل، از دور خارج کردند تا میدان برای رسانه های رسمی و روزنامه نگاران مزدور خالی شود.

آن چه که امروزه اپوزیسیون می نامند، فقط زیر فشار حکومت اسلامی به این صورت در نیامده. این فشار همیشه بوده و جهت معین هم داشته است، ولی شکل و بردش روشن بوده و هیچگاه توان اینکه ماهیت اپوزیسیون را قلب کند، نداشته است. نداشته چون از موضع مقابل آن عمل کرده و می کند و نفس این امر ـ خواهی نخواهی ـ به حریفش قوام و دوام می دهد. نقش ایالات متحده در ایجاد موقعیت فعلی بزرگتر از جمهوری اسلامی است. چون نه فقط امکانات بیشتر داشته است، از موضعی وارد عمل شده که حکومت نمی توانسته بشود. حکومت نمی توانسته نقش مخالف خود را بر عهده بگیرد و سیاستی را که جهت مخالف با خودش دارد، ترویج کند. آمریکا می توانسته و در این راه سیاست مزورانه ای را که می دانیم پیش گرفته و بسیاری کسان، بخصوص این نوخاستگان سیاسی تازه از ایران آمده را از راه به در برده و کسانی را که باید سرمایۀ اپوزیسیون می شدند، از ما مبارزان جدی دزدیده است. کلاه شرعی مبارزه با استبداد را هم برایشان دوخته تا هر که پا سست کرده و دنبال توجیه میگردد، از آن استفاده کند.

در نهایت آیا این وضعیت اپوزیسیون واقعی باید اسباب تعجب باشد؟ به تصور من خیر! خوب نگاه کنید، مگر دشمنان ملت ایران غیر از این دو هستند؟ چرا باید در مورد اپوزیسیونی که خواستار بهروزی این ملت است، موضعی غیر از این اتخاذ نمایند؟

۲۴ ژانویۀ ۲۰۲۲، ۴ بهمن ۱۴۰۰

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate