رسیدی که رسید

از میان تبعات خروج آمریکا ازافغانستان، یکی اهمیت بسیار داشت ولی با این وجود مثل فشفشه ای که میشکفد، آهی از بیننده میگیرد و ناپدید میگردد، به سرعت از زیر چشم همه رد شد و رفت: اینکه اسرائیل بعد از سالها مخالفت و موش دوانی و تفرقه اندازی و هو و جنجال و کارشکنی و گردن کلفتی و خلاصه زدن هر رنگی که در آستین داشت، یکشبه و سریع و صریح آمد و گفت که با محدود شدن ایران در چارچوب برجام موافق است. یعنی تمامی زیاده گویی ها و زیاده خواهی هایش را در این باره که اصلاً توافقی نمیباید انجام بپذیرد و دنیا چنین و چنان بشود، یکشبه به دست فراموشی سپرد.

دلیل کار البته روشن بود: اسراِئیل، برنامۀ خاورمیانۀ نوین را که انعکاس رؤیا های آشفتۀ خودش در باب منطقه است، به آمریکا فروخته بود و تحققش را بر عهدۀ این کشور که قرار است حامیش باشد ولی عملاً به خدمتش در آمده، محول نموده بود. این هم مثل هر برنامۀ دیگری که در دستور سیاست خارجی آمریکا قرار میگیرد، در عمل وارد قرع و انبیق نهاد های سیاسی این کشور شد تا ازهزار سو تأثیر بگیرد و به هزار دست ورز داده شود تا نتیجه ای عملی از آن حاصل گردد. نتیجۀ عملی، افتضاحی است که شاهدیم. خروج از افغانستان لکۀ ننگ جدیدی است که آمده روی لکۀ ننگ ورود به این کشور را بپوشاند ـ لکه گیری به روش آمریکایی.

خلاصه اینکه لنگ انداختن آمریکا مترادف کور شدن امید اسرائیل برای راه افتادن جنگ با ایران بود. خود اسرائیل که توانش را نداشت، وقتی آمریکا عقب کشید، داستان منتفی شد. تا یادم نرفته، اضافه کنم که سیاست عربستان سعودی در قبال جمهوری اسلامی هم به سرعت وارد خط تحول از رقص شمشیر به رقص شکم شده است. هدیۀ دیگری برای از راه رسیدگان اصولگرا.

نتیجۀ کار که رسانه های داخل هم دائم بر آن تأکید مینمایند، تقویت منطقه ای نظام اسلامی است که هم دارد میوۀ عقب نشینی مظفرانۀ آمریکا را میچیند و هم با یکدست کردن مسئولان دولتی، در بهترین آرایش برای استفاده از موقعیت قرار دارد – تصور اینکه واکنش اصلاح طلبان به چنین فرصتی چه میتوانست باشد، قوۀ تخیل خیلی قوی لازم ندارد…

در این میان، طبق معمول، یک عده نگران شده اند که ایوای، نظام هم باز تقویت شد و خلاصی ما از دستش باز هم عقب افتاد!

این واکنش رایج و به عبارتی عادی است نسبت به هر نوع تقویت نظام اسلامی، ولی واکنشی است نادرست، چون هر تقویتی در هر جا، معنای زورمندی در برابر ملت ایران را ندارد. اینطور نیست که تقویت نظام اسلامی در هر زمینه و هر حوزه به تمامی اجزای آن سرایت کند و سراپایش را به یکسان تحکیم نماید. نیرو گرفتن در سیاست خارجی که با در نظر گرفتن تهدیدات متوجه به ایران، زائد هم نیست، مطلقاً به معنای توان گیری نظام در داخل کشور و افزایش عمرش نیست.

اسباب قدرت در خارج و داخل یکی نیست. در خارج، آنچه مهم است و مرجع نهایی، زور است، حال چه در قوای نظامی تمرکز بیابد و چه در دیپلماسی باز بتابد. این زور نه حاجت به اثبات دارد و نه توجیه. اثبات سر خود است و توجیهی نیز غیر از وجود خویش نمی طلبد. اما در داخل، زور مرجع نهایی نیست. درست است که بدون زور نمیتوان حکومت کرد، ولی فقط به زور هم نمیتوان حکومت کرد. در داخل، زور باید در خدمت چیز دیگری قرار بگیرد و خودش نمیتواند خود را توجیه کند، محتاج این است که مرجع معتبری این کار را بکند و نقطۀ ضعفش هم همین «چیز دیگر» است. این که سست شد، زور هم سست میشود.

توجیهاتی که برای زور عرضه میگردد، هر شکلی داشته باشد، باید در نهایت ملت را قانع کند. دمکراسی تنها راه جلب و بیان رضایت ملت نیست، یکی از انواع است، ولی چه دمکراسی، چه هر چیز دیگر، زور در داخل کشور پشتوانه میخواهد و این  تکیه گاه جز ملت نمیتواند باشد. اگر زور سیاست خارجی به این راحتی در داخل کارآیی داشت، اتحاد شوروی هیچگاه سقوط نمیکرد.

حرف آخرم را بزنم: حکومت در صورتی تقویت میشود که شما تقویتش کنید. دستتان را از پشتش بردارید، سست میشود؛ به آن ضربه بزنید، سقوط میکند. جایی برای نگرانی نیست، مگر از اینکه به خودتان شک کنید.

۲۵ سپتامبر ۲۰۲۱

۲ مهر ۱۴۰۰

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate