سه گانۀ پیوسته

این روز ها بسیار صحبت از امنیت کشور و اهمیت آن می شود. سخن درست است و در اهمیت امنیت شکی نمی توان روا داشت. ولی فقط همین طور صحبت از امنیت کردن، قدری لخت است. اگر بگوییم امنیت مهم است، حرفی نیست، ولی امنیت تنها امری نیست که مهم است، پس بلافاصله این سؤال پیش میاید که مهمتر از چیست؟ معمولاً امنیت در سه گانه ای که هر نظام سیاسی قرار است برای مردم تأمین کند، جا می گیرد، در کنار رفاه و آزادی و معمولاً به نسبت این دو مهم تر فرض می شود. به تصور من سنجش رابطۀ این سه با هم، برایمان بهتر روشن خواهد کرد که اهمیت امنیت یعنی چه و ارتباطش با آن دو دیگر از چه قرار است.

دیدگاه رایج ارتباط این سه را خطی فرض می گیرد و بر اساس آن استدلال می کند. از این شروع می کنم و سپس به رابط دوری می پردازم که به نظر من واقع بینانه تر است.

به موازات هم یا در امتداد هم

تمایزی که بین این سه قائل می شویم ـ چنانکه باید ـ مفهومی است. مفهوم مجزا کننده و ایستاست و به یمن این دو خاصیت است که امکان شناخت را برای ما فراهم می نماید. بافت پیچیده و در هم و متغیر واقعیت، به این ترتیب است که قابل شناخت می شود. اما این جدایی مفهومی، تصوری را نیز به ذهن متبادر می سازد که نباید از آن غافل ماند: اینکه هر یک این ها می تواند جداگانه تحقق بیاید. وقتی سه چیز مجزا باشد و در تعریف هیچکدام اتکایی به دیگری لازم نباشد، پیدایش چنین تصوری عادیست.

پیامد بعدی تجزیۀ مفهومی، این است که وقتی سه مفهوم را کنار هم می چینیم، تمایل داریم نوعی سلسله مراتب در بینشان برقرار سازیم. نفس نوشتنشان در یک سطر و در پی هم، ما را به این سو سوق می دهد. کار سختی هم نیست، تقریباً همه این کار را می کنند و ترتیب اهمیت آنها را به همان شکلی بیان می کنند که در ابتدا آمد. اول باید امنیت داشت و زنده ماند، بعد اسباب حیات و بالاخره و علاوه بر این دو آزادی، تا بتوان از زندگانی به درستی بهره مند شد. سخنی که بدیهی جلوه می کند. گاه حکمت عامیانه هم به یاری این تصویر می آید: آزادی به چه کار شکم گرسنه می آید و…

این سلسله مراتب نیز به نوبۀ خود تصویر دیگری را در پی می آورد: نوعی تابعیت منطقی که خطی است. به این ترتیب که هر یک از این سه، در تحقق آنها یا آنی که پس از وی میاید، نقش دارد. حال یا به این صورت که اصلاً بعدی از قبلی زاده میشود یا اینکه قبلی شرط تحقق بعدی است و اگر نباشد، این امر ممکن نمی گردد. این هم در وهلۀ اول غیر منطقی به نظر نمی آید. اگر امنیت موجود نباشد نه می توان تولید اقتصادی منظمی داشت که مایۀ رفاه است و نه می توان از آزادی قابل قبولی برخوردار بود. دنبالۀ حرف این است که می توان اولی را داشت بدون دو دیگر و اولی و دومی را بدون سومی. ترتیب پیدایش، ترتیب حذف را هم در دل خود دارد و نوبتی که برای تحقق آنها تصور شده، در جهت عکس، نوبت حذف نیز می تواند باشد: ببینیم که اول از کدام یک می توانیم صرف نظر کنیم…

پی آمد چهارمی هم می تواند در دنبال باقی ظاهر شود: این که اگر به یکی از اینها بیشتر سهم بدهیم، سهم آن دو دیگر کم خواهد شد. انگار نیرویی که برای تحقق یافتنشان موجود است، محدود است و هر سه از منبع واحدی تغذیه می کنند. در این حالت نه تضاد، ولی نوعی هم کاسه گی بین این سه فرض واقع می شود و این تصور به آسانی در ذهنمان جا خوش می کند که اگر به یکی برتری می دهیم باید از سهم دو دیگر کم بگذاریم.

این نگرش انتزاعی و منطقی، مجموعه ایست از تصاویری که با هم ارتباط دارد و هنگام تفکر به آسانی به هم وصل می شود و در پی یکدیگر قرار می گیرد. ذهن ما برای رفتن به این راه آمادگی دارد و به سهولت در آن میسرد. ذهن، راحت به این بازی های منطقی کشیده می شود، بخصوص که این گونه استدلال ها نوعی احساس بی نیازی از توجه به تاریخ را نیز موجد می گردد، امری که بسا اوقات برای دوستداران تفکر انتزاعی، مطلوب هم هست، مزاحمتی است که به این ترتیب رفع می شود.

در نهایت، از آنجا که این مجموعه، صورتی بریده از تاریخ و پست و بلند آن دارد، تصور خنثی بودنش و فراتر قرار گرفتنش از انتخابهای سیاسی، آسان متبادر به ذهن می گردد. مختصری توجه لازم است تا روشن بشود که چنین نیست و ترتیب تحلیل معمول رابطۀ این سه، از بابت سیاسی معنا و جهت روشن دارد.

رابطۀ دوری و متقابل

به تصور من، ارتباط بین این سه را دوری و متقابل در نظر آوردن، واقع بینانه تر است و رابطۀ واقعی آنها را، چنانکه در دل تاریخ به آن بر میخوریم، روشنتر می کند.

اول از همه توجه داشته باشیم که میدان تحقق این سه مفهوم، میدان پاک و مسطح و خالی از اصطکاک عالم مجردات نیست تا قرار باشد ما در آن ساختمانی را که نقشه اش را از روی حساب و منطق طرح کرده ایم، یکپارچه و بی هیچ عیب و علتی بنا کنیم. محل تحقق این سه، میدان تاریخ است با تمام شلوغی ها، بی نظمی ها، تضاد ها و تنازعاتی که در دل دارد. وارد شدن در تاریخ یعنی وارد شدن در جامعه و در روابط انسانی. از این گذشته، قالب تحقق این سه، جدولی نیست که روی کاغذ رسم می کنیم تا هماهنگی ها و تضاد ها را مشخص کنیم و ترتیبات همنشینی سه مفهوم را مشخص نماییم. قالب تحقق این سه در دل تاریخ، نظام سیاسی است و به تناسب تنوع و امکان تحقق نظامهای سیاسی است که باید امکان و ترتیبات همنشینی این سه را سنجید و احیاناً تحقق بخشید.

در تاریخ، تصویر ایستا، جای خود را به تصویری پویا میدهد و تأثیر خطی به تأثیرات متقابل. در این حالت، ترتیب اهمیت این سه نیز ثابت نمیماند و هر کدام در زمانی و به اقتضای موقعیت، میتواند مهمتر به نظر بیاید و در موقعیت برتر قرار بگیرد.

از امنیت شروع میکنم که صدر نشین این تقسیمبندی است تا معلوم شود که چرا نمیتوان به صورت مجرد در نظرش آورد و بدان اهمیت مطلق داد.

اول از همه باید امنیت خارجی را از امنیت داخلی جدا کرد. وقتی جدا کردیم، اهمیت امنیت خارجی بیش از امنیت داخلی جلوه می کند. دلیل هم روشن است، باید واحدی سیاسی وجود داشته باشد تا امنیت داخلی آن و رفاه و آزادی مردمانش موضوعیت داشته باشد. امنیت خارجی هم بیش از هر چیز محتاج قدرت و در نهایت زور است، اگر بود، تأمین است و اگر نبود، در مخاطره. پس این مؤلفه عملاً در صدر قرار می گیرد و اگر قرار باشد که موقعیتش را به رسمیت بشناسیم، از بابت نظام سیاسی هم تمایل به مناسب شمردن سامانی پیدا می کنیم که بتواند بیشترین زور را در اختیار حکام بگذارد ـ اگر لازم بود به ضرر رفاه و آزادی. یادآوری کنم که قرار نیست امنیت خارجی صرفاً حیات واحد سیاسی را تضمین کند، بلکه باید ترتیبات خاصی از این حیات را تضمین نماید، از جامعه ای با سامان معین دفاع کند. برتر شمردن صرف آن، تصویری بسیار ناقص از روابط اجتماعی به ما عرضه می دارد.

اما حتی در این مرحله هم که بهترین موقعیت برای توجیه برتری امنیت است، اگر دقت کنیم و به منبع قدرت توجه کنیم، معلوممان می شود که کم کردن رفاه و آزادی، الزاماً منتهی به قوی تر شدن حکومت در صحنۀ روابط خارجی نمی شود. در مرحلۀ بعدی که امنیت داخلی است، این ارتباط عیان تر می گردد. تأمین امنیت داخلی نمی تواند فقط در سطح حفظ جان باقی بماند، مگر در عالم فرضیاتی نظیر عقاید هابز که می خواهد نقطۀ شروع تشکیل واحد سیاسی را با عرضۀ فرض پایۀ نظریاتش، تصویر کند. اگر شاهدید که توجیه گران نظام اسلامی، هر جا پا داد، با این ذوق و شوق از هابز صحبت می کنند و به او ارجاع می دهند، به این دلیل است. ولی وقتی واحد سیاسی موجود است، باید از حد این فرض ابتدایی فراتر رفت و به پیچیدگی حیات واقعی سیاسی و اجتماعی توجه مبذول نمود. در تاریخ، قرار نیست جامعه یا واحد سیاسی، از پایه و بدون هیچ مقدمه ای تأسیس گردد، ما با جوامع موجود سر و کار داریم. امنیت داخلی، اگر رفاه یا حداقل مالکیت و نیز آزادی را در نظر نگیرد، کمابیش بی موضوع می شود. در اینجا، رفاه و آزادی نمود بیشتری پیدا می کند. ترکیب قدرت هم که در سیاست خارجی، وجه مبتنی بر زور آن خودنمایی می کند، در اینجا پیچیده تر میشود و دو بعد بسیار مهم دیگرش که یکی مبتنی بر نفوذ معنوی و دیگری بر تفویض خود خواستۀ اختیار است، به خوبی در معرض دید قرار می گیرد. قدرت فقط زور نیست، حکومت کردن هم فقط اعمال زور نیست.

آنچه در مورد امنیت به روشنی معلوممان می گردد، این است که بدون رفاه و آزادی، توان بسیج نیرو برای تحقق خویش را نخواهد داشت و مهمتر از آن، بی هدف خواهد شد، هدفی نخواهد داشت که قرار است تحققش تأمین نماید. امنیت را میتوان هدف شمرد، ولی نه هدفی غایی که باقی امور در جنبش حالت وسیله را داشته باشد. امنیت خود وسیله ایست برای تأمین بسیاری چیز های دیگر و از جمله رفاه و آزادی، نه مفهوم برتری که قرار است باقی اولویتش را بپذیرند و تابعش گردند و سر آخر به این برسند که اگر هیچ نداریم، در عوض امنیت داریم!

به سراغ آن دو دیگر هم که برویم، منظره ای غیر از همین احتیاج متقابل نخواهیم دید.

رفاه، داشتن امکانات بیش از حد احتیاج است.این که رفاه حاجت به امنیت دارد، بسیار روشن است. تأمین رفاه مستلزم فعالیت اقتصادی کامیاب است و این امر محتاج امنیت، هم برای محافظت ازمالکیت و هم برای حفظ اعتبار قرارداد ها و جلوگیری از تقلب. حاجتش به آزادی هم روشن است، اقتصاد موفق، اقتصاد آزاد است و اگر آزادی نباشد، تولید و تبادل کالا کم بازده خواهد بود.

آزادی یعنی داشتن حق و قدرت برای بهره وری از گزینه های هر چه بیشتر. حاجت آزادی به امنیت نیز به نوبۀ خود امر بدیهی است. جایی که امنیتی در کار نباشد، نمی توان از آزادی صحبت کرد، چون نه قانونی هست و نه حقی. اینکه هر کس بتواند به تناسب توانش، هر چه که بخواهد بکند، آزادی نیست، هرج و مرج است که البته در نبود امنیت، بلافاصله برقرار می گردد. احتیاج به رفاه هم روشن است. آزادی یعنی حق و توان کاری را داشتن. توان اقتصادی، بخش مهمی است از توانی که به ما فرصت میدهد تا گزینه های هر چه بیشتری را در معرض انتخاب داشته باشیم و به عبارت دیگر آزادی بیشتری داشته باشیم. حق داشتن ولی توان استفاده از آنرا نداشتن، موقعیت مطلوبی نیست.

نکته در اینجاست که این سه را نمیتوان هدف غایی شمرد، حتی آزادی را که این اندازه برای آزادیخواهان عزیز است. هر یک از اینها در مرحله ای هدف است و تأمینش حائز نهایت اهمیت. البته به ترتیبی که از پیش تعیین شدنی نیست و در طول زمان ثابت هم نیست و به اقتضای موقعیت تغییر میکند زیرا نوبت تاریخی با نوبت منطقی متفاوت است. ولی هر سۀ اینها در نهایت وسیله است، هم نسبت به یکدیگر و هم نسبت به خواستهایی که از این فهرست سه گانه بیرون است.

نتیجه گیری

در نهایت، به تصور من، بین این سه بیشتر با رابطه و احتیاج متقابل سر و کار داریم تا یکسره و خطی. ارتباط آنها زایشی و یکسره نیست و قرار نیست که این سه به نوبت حاصل ما گردد یا از دل هم بیرون بیاید. اینها باید با هم از راه برسد و به نسبت یکدیگر معنی پیدا کند. خارج از عالم فرضیات و در دل جوامع موجود، ما همیشه با هر سهُ اینها سر و کار داریم. بین آنها تعادلی سه گانه برقرار است نه سلسله مراتبی خطی. هیچ کدام اینها قرار نیست باقی را حذف کند. قرار هم نیست که یکی الزاماً به ضرر دیگری عمل کند. طبعاً راجع به تعادل بین آنها می توان اظهار نظر کرد و به تناسب موقعیت تاریخی تصمیم گرفت. اهمیت موضعی بیانگر اولویت موضعی است نه برتری مطلق. قرار نیست که یکی فدای دیگری بشود. خلاصه اینکه ترتیب اهمیت آنها ثابت نیست و به تناسب موقعیت تاریخی تغییر میکند.

امری که مرا به نوشتن مقالۀ حاضر واداشت، بار سیاسی دیدگاه رایج در باب ارتباط امنیت و رفاه و آزادی بود که اصولاً به ضرر آزادی که در آخر صف قرار می گیرد، عمل می کند. این ترتیب رایج که به ظاهر از بابت سیاسی بی طرف است و قرار است حقایقی بدیهی و روشن و منطقی و فراتر از سیاست را برای ما بیان سازد، اساساً، مانند گویی که به دلیل وزنش در سراشیب می غلطد، به سوی حکومت هایی میل می کند که آزادی را پس می زنند و دائم به پس صحنه می رانند. این امر مهم، در حالت معمول، خیلی در معرض دید نیست و یافتنش محتاج مختصری دقت است.

اساسی ترین نکته که مایلم در آخر مطلب بر آن تأکید کنم، این است که امنیت، هر قدر هم که مهم باشد که هست، هدف خودش نیست، وسیله است برای اهدافی دیگر و اگر آزادی و رفاه در کار یا لااقل در افق نباشد، جستجو و کسب امنیت بی هدف می شود و به همان نسبت بی معنی.

۲۳ دسامبر ۲۰۲۰، ۳۰ آذر ۱۳۹۹

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate