سه نوشته

برگشتیم سر جای اول

وقایع اخیر افغانستان موجب تأثر شدید افکار عمومی شده و این امر در بین ایرانیان به خوبی محسوس است. چرا نباشد؟ چه ملتی از افغانها به ما نزدیک تر؟ تماشای تسلط دوبارۀ طالبان به این مملکت، وقتی هنوز یاد فجایع حکومت اول آنها از یاد نرفته است، بسیار دردآور است، بخصوص که با عجز همراه باشد.

نمی خواهم در اینجا به وجه عاطفی کار بپردازم که در حقیقت حاجت به تحلیل هم ندارد. می خواهم یکی دو کلمه در باب  بعد سیاسی مسئله و طبعاً نقش امریکا بگویم. قدح و ذمی که نثار آمریکا میشود همه شاهدیم. می گویند که مسئول این وضعیت هستید که درست است، طی این اشغال طولانی کاری برای افغانستان نکرده اید که درست است، حکومت های دست نشانده و فاسد روی کار آوردید که درست است و در نهایت کلید مملکت را به طالبان تقدیم کردید و رفتید که باز هم درست است. همۀ اینها از دیدگاه منافع ملی افغناستان و بهروزی مردمش مهم است، ولی نکته این جاست که سرنوشت مردم این کشور و ایران و کل خاورمیانه و باقی جهان سوم، اصلاً در سیاست آمریکا محلی از اعراب ندارد.

از دیدگاه این سیاست، تمام این کشور ها و مردمانشان فقط وسیله هستند. ابزاری که قرار است منافع آمریکا را تأمین نمایند و به خودی خود ارزشی ندارند. نگاه کنید، همین الان از تنها چیزی که نگران هستند پایین آمدن اعتبارشان در دنیاست به دلیل جا خالی کردن در برابر طالبان، همین و بس. 

لابه هایی هم که در بارۀ سرنوشت زنان افغان و… می کنند از مقولۀ تعارفات معمول حقوق بشری است و از قماش مساعی سوگواران اجاره ای که برای گرم کردن مجالس کفن و دفن استخدام می شوند. نگرانند که همسایه ها چه خواهند گفت؟ 

لابد پشت سرمان میگویند که چهل سال بعد از شوروی، ما هم ناچار شدیم تا در مقابل همان اسلامگرایان، میدان را خالی کنیم. ولی این روشن است که اگر با این سرعت و به این سادگی خارج شدند و چنان که به نظر می آید، دیگران را نیز تشویق به ترک مقاومت کردند، برای این است که پردۀ بعدی بازی را در نظر دارند.

خروج از افغانستان و دادن دور به دست طالبان، نقطۀ ختم آشوبی موضعی است که وقایع یازدهم سپتامبر در سیاست منطقه ای آمریکا ایجاد کرد. می دانیم که در مقابله با شوروی، آمریکا و متحدانش روی اسلام حساب باز کرده بودند و این حساب با تمام پست و بلند وقایع، هنوز دایر است. اول اختلالی که در آن پیش آمد، انقلاب اسلامی ایران نبود، عهد شکنی خمینی بعد از پیروزی بود که با گروگان گیری به طور کامل عیان گشت. دومی عملیاتی بود که بن لادن از افغانستان رهبری کرد و به اشغال عراق و افغانستان و… انجامید.

مشکل اول هنوز بر جاست و روز به روز هم برای آمریکا بیشتر دردسر آفریده است. دومی مدتی دوام کرد ولی امروز شاهد ختمش هستیم. اگر چهل سال پیش چریک های اسلامگرا فقط به کار مقابله با شوروی می آمدند و برای همین هم اختراع و تقویت شدند، امروز می توانند فواید بیشتری نصیب آمریکا سازند. روسیه که دنبالۀ شوروی است و هنوز هدف است، چین و ایران هم به آن اضافه شده اند. یعنی استقرار دوبارۀ این گروه ها در افغانستان می تواند از سه جهت به آمریکا فایده برساند. معامله سراسر سود می نماید، همانطور که چهل سال پیش. اینکه در عمل چه واقع شود، در آینده معلوم خواهد شد. می دانیم که سیاستگذاران آمریکایی کوتاه مدت طرح می ریزند.

نقداً طالبان که تازه دستشان به قدرت بند شده، در قبال سه کشوری که قرار است هدف مزاحمتشان باشند، خوشرویی نشان می دهند و به صراحت یا به طور ضمنی چنین وانمود می کنند که سر به راه شده اند. مختصر تعارفی است تا اختیار کشور را کامل به دست بگیرند. وقتی جا خوش کردند، به برنامه ای عمل خواهند کرد که برایشان ریخته شده است. بخصوص که همراهان همیشگی، سعودی و اماراتی و پاکستانی، هوایشان را دارند. ورود ترکیه به ماجرا جدید است و ظاهراً امکان بهره برداری از سنی مذهبان و بخصوص ازبک ها، اردوغان را به طمع انداخته تا علاوه بر باقی نقاط، قاشقی هم در کاسۀ آش افغانستان بگذارد. هرچند امکان اینکه فرصت چشیدن آن برایش فراهم بیاید، کم است. آمدن و محافظت از فرودگاه کابل، بیشتر به دربانی می آید تا صاحب خانگی. در جایی که آمریکا از میدان به در رفته، نیرو فرستادن ترکیه، جدی گرفتنی نیست.

کوشش آمریکا در افغانستان ـ مانند هر نقطۀ دیگر خاورمیانه ـ متوجه است به بهره برداری از اختلاف شیعه و سنی که در حد فکر و توان متحدان عربش و در صدرشان عربستان سعودی است که دورتر از مذهب را نمی بیند. روشن است که کوشش جمهوری اسلامی نیز، مانند همیشه متوجه به فراتر رفتن از مذهب و دادن بعد ایدئولوژیک به درگیری هاست و مرتب کردنشان حول دو قطب همراهی یا دشمنی با آمریکا.

احتمال اینکه برداشت جمهوری اسلامی بتواند در افغانستان غالب شود بسیار کم است، چون توان درک و تحلیل طالبان هم حتماً از پشتیبانان منطقه ایشان بیشتر نیست. تنها افغان هایی که می دانند آمریکا چه بر سرشان آورده و آگاهند که نیکبختی شان به مقدار زیاد تابع قطع نفوذ آمریکاست، آن هایی هستند که چندان با اسلام سیاسی میانۀ خوبی ندارند و طبعاً دلیل هم ندارد که به گفتار جمهوری اسلامی روی خوش نشان بدهند.

آمریکا هنوز با مهرۀ اسلام بازی می کند و هماورد اصلیش هم که جمهوری اسلامی باشد، نیز به همچنین. دعوا با جمهوری اسلامی بر سر اسلام نیست، بر سر تمکین به سیاست آمریکاست. جایگزین کردن اسلامگرایان فعلی با اسلامگراین مطیع، یعنی اصلاح طلبان، هنوز کم خرج ترین گزینه برای گرفتن اختیار ایران است. رضا پهلوی و همراهانش گزینۀ یدک هستند.

توجهتان را بی دلیل معطوف به این نکنید که حکومت طالبان به رسمیت شناخته خواهد شد یا نه. وقتی قدرتی واقعاً موجود است، رسمیت حقوقی آن، امریست فرعی. بهتر است حواستان به خلیل زاد های ایرانی باشد که در داخل و خارج جولان می دهند.

—–

سخن روز

پهلوی طلبی نوین- رامین کامران

طرفداری از سلطنت پهلوی برای آنهایی که عمرشان قد می دهد و اگر نه دوران شاه، لااقل دوران بلافاصله بعد از سقوط پهلوی را دیده اند، پدیدۀ آشنایی است. طرفداران شاه که بعد از انقلاب چندان رو نشان نمی دادند و به مرور فعال شدند، بیشتر میانسالان یا سالخوردگانی هستند که که محل تمرکزشان غرب آمریکاست و فعالیتشان از حد اعلامیۀ گاه و بیگاه و بی محتوا و در صورت امکان گردهمایی  های پراکنده در حول و حوش چلوکبابی های محل فراتر نمی رود. طرفداریشان از رژیم آریامهری ریشه در گذشته دارد که به یاد دارند و طی آن زندگانی مطبوعی داشته اند و احیاناً فایده ای که از نظام قبلی برده اند. از روز اول جزو منظرۀ ثابت اپوزیسیون بودند و هنوز هم هستند. از آن جا که معمولاً امکانات مالی دارند و دستشان هم به خرج کردن می رود، فعالیتشان به چشم می آید. فعالیتی که حالتی آیینی گرفته است و مه مترین خاصیتش واقع شدن است، نه راه بردن به جایی و اجرای برنامه ای.

ولی چند سالی است که نسل جدیدی از پهلوی طلبان به میدان آمده است. نسلی که جوان است و هیچ تجربه ای از دوران پهلوی ندارد ولی پر شر و شور است و بسیار فعال ـ البته در  حوزۀ مجازی. نوع گرایش این ها به نظام اتوریتر پهلوی به کلی با گروه قبلی متفاوت است. تجربۀ مستقیمی در کار نیست، اطلاع تاریخی نیز به همچنین. آن چه جای این دو را گرفته است، رشته ایست از تصاویری از آن دوران. برخی ممکن است از طریق خانواده و آشنایان به آنها منتقل شده باشد، مثل حکایت هایی که سالمندان از دوران جوانی خویش برای جوانان تعریف می کنند. ولی قسمت اصلیش برگرفته است از تبلیغات تصویری که توسط چند کانال تلویزیونی معلوم الحال همه جا پخش می شود و آنهایی که در رسانه های اجتماعی به عموم عرضه می گردد.

طرفداری اینها از پهلوی ها تصویری است و عاطفی نه تاریخی و ایدئولوژیک. اطلاعات تاریخی شان بسیار کم است و از بابت ایدئولوژیک هم که می دانیم دست حکومت پهلوی، مثل همۀ حکومت های اتوریتر،خالی بوده است و چیزی نداشته که برای علاقمندان به ارث بگذارد. مانده تصاویر پرشماری که دائم تکثیر می شود.

این وضعیت باعث شده تا بخشی از فعالان سیاسی ایران، عملاً بر مبنایی رفتار بکنند که با دیگر گروه ها فرق اساسی دارد. البته وجه عاطفی در همه جا هست، ولی غالب شدنش بر وجه گفتاری و عقلانی، وضعیتی یگانه ایجاد کرده است. البته سودازدگی می تواند از ایدئولوژی هم برخیزد، موارد مثال کم نیست و یکی از آنها همین مملکت خودمان. اما سودازدگی عاطفی و مبتنی بر تصاویر که مورد نظر من است، به کلی به آن متفاوت است و مهمترین تفاوتش، مقاومت بیشتر آن در برابر گفتار عقلانی است.

وقتی وجه استتیک کار این اندازه بر ذهن مسلط می گردد، جلب توجه سودازدگان به ابعاد تاریخی و منطقی کار، بسیار مشکل می شود، چون معادل تغییر عقیده نیست، مستلزم تغییر بنیادی بینش است. تغییری که در حکم بلوغ فکری و عقیدتی است و پا فرا نهادن از نوعی نگرش اسطوره ای به نگرش عقلانی. می دانیم که شرایط فعلی و محاصرۀ تبلیغاتی که همۀ ما در میانش قرار داریم، مطلقاً تسهیل کنندۀ چنین تحولی نیست. مضافاً به اینکه در مقایسه با گفتار عقلانی ـ حال چه محکم و چه سست ـ افسانه بسیار در برابر تغییر مقاوم تر است.

به هر صورت، پهلوی طلبان غیر از همین افسانه ها چیزی در چنته ندارند و احتمالاً از استحکام پیوندی که بدین ترتیب بین هواداران این گزینه ایجاد میکند، خرسندند. ولی این استحکام بهایی هم دارد که نباید از یاد برد. بهای بریدن از واقعیت، انعطاف ناپذیری در برابر آن است و پیامد این یکی ناکامی در رسیدن به هدف. اما ناکامی فقط پیامد سودازدگی نیست، علاجش هم هست. وقوعش بیماری را رفع خواهد کرد. باید تا آن موقع صبر کرد.

۱۷ اوت ۲۰۲۱، ۲۶ مرداد ۱۴۰۰

—-

سخن روز

جا برای لشوش نداریم- رامین کامران

اپوزیسیون از روز اول لات و لش های خودش را داشته که بسیار کم شمار و حاشیه ای بوده اند. برگ های پلاسیده ای که باد انقلاب به خارج پرتشان کرده بود و چون خدماتشان مشتری و حامی نداشت، در حاشیۀ فعالیت های سیاسی جولان می دادند، بدون این که نقشی بازی کنند. همین رنگ و بویی از تهران قدیم را سوقات آورده بودند تا همه بدانند که مخالفت با جمهوری اسلامی فراگیر است و به قولی فراطبقاتی.

ولی اخیراً لات بازی وارد مرحلۀ جدیدی شده چون برخی از گروه های سیاسی  لات پرور شده اند و در صدرشان پهلوی طلبان که از قدیم الایام با این گروه حساب جاری داشته اند. فقط اینها نیستند البته، مجاهدین که ارتش خصوصی خود را دارند و گروهک های دیگری هم که از این کار ها بلدند، جای خود را دارند. ظاهراً اینها که همگی از سیاست خاصی تبعیت می کنند، خیال دارند به این ترتیب و با این لشکر دیگران را از میدان برانند و اختیار اپوزیسیون را به دست بگیرند.

کار البته بی عاقبت است، چون در محیط دمکراتیک اروپا و آمریکا، سر و کار لات واقعی با پلیس است و لات های مجازی هم که مورد اعتنا قرار نمی گیرند، مگر از سوی کسانی که برای کل کل کردن در فیس بوک و توییتر وقت اضافی دارند. ولی بی عاقبتیش به معنای بی پیامد بودن نیست. این گروه ها با دست یازیدن به خشونت، آنهم از همین جا و با این امکانات قلیل که بیشتر اسباب مسخره است تا چیز دیگر، خود را به حاشیۀ اپوزیسیون جدی رانده اند.

وضع مجاهدین که از قبل روشن بوده و جذامیان اپوزیسیون بوده اند، خرده پا ها هم که چندان اهمیتی ندارند. می ماند پهلوی طلبان که بر خود نام مشروطه خواه گذاشته اند. بازندۀ بزرگ این روش همین ها هستند. چون به این ترتیب با گذشتۀ ننگین خانوادۀ پهلوی تجدید عهد نموده اند و یاد بیست و هشت مرداد را در خاطر همه زنده کرده اند. ظاهراً به خیال خود، می خواهند دوباره قیام ملی بکنند… جالب است که وقتی می کوشند گفتار خود را تغییر بدهند و ادعای دمکرات بودن بکنند و دو تا حرف غالبی چهار تا دروغ تاریخی را دستمایۀ کار بکنند، در نهایت با اتخاذ روش های سنتی، رشته ها را پنبه می کنند و اگر هم دستاوردی داشته اند به بادش می دهند.

مثل قدیم می گوید که رفتار هر کس اقتضای طبیعت اوست، ولی گزینش سیاسی را نمی توان به حساب طبیعت افراد منظور نمود. انتخابی است آزاد که هر کس می کند. ولی این را میتوان گفت که هر گزینۀ سیاسی لوازمی دارد که نمیتوان به انتخاب شخصی تغییرشان داد. دشمنی با دمکراسی مستلزم ابراز خشونت است. حال یا با پرسنل حزبی این کار را می کند یا باید از جای دیگر نیرو فراهم نمایید. ایدئولوژی که نبود تا برایتان گردن کلفت بسیج نماید، باید اجاره کنید و اجاره ای ها همین ها هستند. شاه هم اگر عوض شود، لشکرش همان است که بود.

۱۷ اوت ۲۰۲۱، ۲۶ مرداد ۱۴۰۰

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate