خواب و خیال یک شاهزادهٔ پاسدارنشان! ‎‎

بدنبال قتل جنایتکارانهٔ مهسا امینی(ژینا) توسط گشت ارشاد اسلامی( بخوان سپاه پاسداران)، موج اعتراضات مردمی، کل ایران را فرا گرفته و وحشت مرگ و نیستی را در دل پاسداران نظم موجود افکنده است.
پاسدار بسیجی های مدافع شاه و شیخ و مشتی مزدور باصطلاح “خشونت پرهیز’ بمانند مور و ملخ در رسانه های ارتجاعی – امپریالیستی گرد هم آمده اند تا با جلو انداختن یک شاهزادهٔ خرفت و پاسدار نشان به اسم رضا پهلوی، از آب خون آلود، ماهی های چاق و چله بگیرند و زهرمار کنند!!!
به ناگهان همگی انقلابی و «تحول طلب» شده اند،منتها انقلابی که در آن قرار است ارتش و سپاه و بسیج دست نخورده باقی بمانند و فقط یک عده از سران و مسئولان دون پایهٔ، این ارگان‌های قتل و جنایت، محاکمه و محکوم شوند تا در نهایت همه چیز بخوبی و خوشی و سلامتی سپری و منتفی شود. ولی آیا چنین چیزی امکانپذیر هست؟ واقعییت اینست که «ارتش ایران» که در دوران رضا شاه پایه های آن ریخته شد، در اصل شاخهٔ نظامی خاندان کودتاچی و امپریالیسم ساختهٔ پهلوی برای سرکوب و کشتار مخالفین و منتقدین، تحت عنوان برقراری نظم و تمشیت و از بین جنبش های انقلابی و مترقی دوران خود بود.
در اصل، بقدرت رسیدن رضا شاه توسط انگلیس و ارتجاع داخلی و تشکیل “ایران نوین’ !!!؟ با نیروی قهریه و قتل عام هزاران هزار نفر در شمال و غرب و جنوب و شرق ایران پیش برده شد. و این راهی بود از سوی انگلیس برای نابودی دستاوردهای محدود انقلاب مشروطه و جلوگیری از رشد و گسترش جنبش های انقلابی -دمکراتیک در ایران آنزمان.
بنابراین، با برقراری سلطنت مطلقه و خداگونهٔ رضا شاه پهلوی، جامعهٔ ایران به زندانی تاریک و مخوف برای میلیونها انسان ستمدیده تبدیل شد. ارتش شاهنشاهی بعنوان شاخهٔ نظامی سلطنت طلبان نقش عظیمی در همه آن جنایات داشت. ارتشی که به هنگام اشغال ایران توسط متفقین بسال ۱۳۲۰ در عرض یک هفته از هم پاشید و هر کس به دیار و کاشانهٔ خود برگشت!
پس در هیچ زمانی، چیزی به اسم «ارتش ملی» به مفهوم بورژوایی و اروپایی آن در ایران وجود نداشته است و ندارد! چرا که ما در هیچ دورانی با یک دولت «ملی» که بعنوان نمایندهٔ یک طبقه و بر اساس یک پارلمان و مجلس انتخابی، حکومت کرده باشد، مواجه نبوده ایم.
به همین جهت، به هنگام فوران خیزش ها و قیام های تمام خلقی در ایران، نیروهای انقلابی و مترق، خواهان انحلال و انهدام ارتش و دیگر ارگان‌های شکنجه و جاسوسی و تجاوز بوده و هستند. یعنی اگر کسی از چنین خواسته و مطالبهٔ انسانی دفاع نکند، چیزی جز یک کفتار وحشی و درنده خو نیست! زیاد هم مهم نیست که چقدر قسم به دمکراسی و حقوق بشر بخورد، چنین کسانی در نهایت چیزی بیش از یک موجود خون آشام که در خدمت نظم حاکمند، چیز دیگری نیستند!
حال می رویم سراغ موضوع بعدی که همانا اشاره دارد به وصلت تهوع آور شاه و شیخ، بویژه پیوند آنان در صد سال اخیر .
همانطور که می دانیم، هنگامیکه خمینی ملعون در ۱۲بهمن ۱۳۵۷ از پاریس وارد تهران شد، نه با خودش زندان و ارتش و ساواک و شکنجه گر و خبر چین آورد و نه چوبه های دار و میادین متنوع تیرباران و اعدام.
در واقع، این ماشین قتل و کشتار شاهنشاهی بود که حاضر و آماده از سوی مقربان درگاه سابق شاه و دولتهای غربی به خمینی به ارث رسید تا او و دار و دستهٔ ملی – اسلامیش بعد از تشکیل جمهوری اسلامی، دمار از مخالفین رژیم گذشته و منتقدین رژیم جدیدالتأسیس اسلامی در آورد و کارهای ناتمام و نیمه کارهٔ خاندان ننگین پهلوی را تکمیل کند.
و چون خمینی و نیروهای ملی- مذهبی، بعنوان یک پروژهٔ امپریالیستی بقدرت رسیده بودند، وظیفهٔ داشتند تا تتمهٔ سازمانها و نیروهای چپ و کمونیست و دمکرات را از ریشه برکنند و ریشه کن نمایند تا خیال سرمایه داری مالی انحصاری از بابت این کشور مهم خاورمیانه راحت و آسوده شود.
بعد از بیعت اکثریت سران ارتش با خمینی به هنگام سقوط حکومت شاه به تاریخ ۲۱ و ۲۲ بهمن ۱۳۵۷, دستگاه مخوف ساواک نیز در ۲۶ بهمن همان سال به خدمت دولت جدید درآمد تا بمانند زمان شاه گوربه گور شده به تعقیب مجاهدین خلق و کمونیست های انقلابی بپردازد . دستگیری محمد رضا سعادتی(مجاهد) و تقی شهرام( پیکاری سابق، وی به همگام دستگیری از سازمان پیکار اخراج شده بود)، نمونه های از پیشبرد سیاست های شاه توسط شیخ بود. با اینحال، نیروهای ملی – اسلامی برهبری خمینی به داشتن ارتش بعنوان شاخهٔ نظامی شاهدوستان راضی نبودند و دوست داشتند برای سرکوب مؤثرتر‌خواسته های انقلابی کارگران، دهقانان فقیر و بی زمین، ملیتهای تحت ستم و بویژه زنان انقلابی، شاخهٔ نظامی خود را تشکیل دهند. بنابراین، تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به تقلید از تشکیلات اس اس های آلمان نازی در زمان هیتلر، در دستور کار ابراهیم یزدی از سرکردگان نهضت آزادی مهدی بازرگان قرار گرفت و در این مسیر از کمک و همراهی کسانی چون محسن سازگارا، نیز برخوردار شد.
پس مشخص شد که ارتش،شاخهٔ نظامی تشکیلات سلطنت طلب و پهلوی چیها بود و سپاه پاسداران نیز شاخهٔ نظامی اسلامیونی است که در مکتب خمینی شیوهٔ تجاوز به طفل شش ماهه تا پیرزن ۹۰ ساله را بخوبی آموخته اند و همین جانوران درنده خو و ضد بشر قرار است در فردای سرنگونی رژیم اسلامی به خدمت شاهزاده رضا پهلوی در آیند.
باری، ای خوانندهٔ گرامی ! زندگی مسالمت آمیز ارتش شاهنشاهی و سپاه اسلامی در عرض این ۴۴ سال تصادفی و «الابختکی» نیست،بلکه ذاتی ‌و ماهوی است.
تازه، خودشاهزادهٔ مفت خور و انگل زاده نیز، بارهای بار در مصاحبه ها و گفتگوهای بی سر و ته خویش، به این واقعییت اعتراف فرموده اند که میل شاهانهٔ ایشان بر این قرار گرفته است که کل ساختار ‌سپاه و بسیج با حقوق و مزایای کامل، حفظ و حراست خواهد شد تا از ” میهنش” در مقابل متجاوزان فرضی دفاع کنند!!!
در این وسط نیز، عده ای دلال و حراف خمینی صفت در نقش وکیل وصی شاهزادهٔ ابله در فضای مجازی ‌پیدا شده اند و در نقش چماقداران شاه و شیخ عربده می کشند و زوزه سر می دهند. در این میان می توان به پروژه وزارت اطلاعات سپاه تحت نام «فرشگرد» اشاره کرد که هنوز چیزی نشده برای نیروهای چپ و کمونیست و مجاهدین خلق بخاطر شرکت در قیام سال ۵۷ و سرنگونی شاه خط و نشان می کشند و عر عر سر می دهند و از دیگران نیز می خواهند که بمانند ایرج مصداقی،اسماعیل وفایی یغمایی، علی میرفطروس، مانی، مجتبی واحدی و‌وو از درگاه خاندان پهلوی بسرکردگی شاه رضا توبه کنند و به راه حمایت مستقیم از سپاه و ارتش و بسیج بپیوندد !
چون، این با منطق شاهانه و خاندان پهلوی جور در نمی آید که عده ای هم از ایشان دفاع کنند و هم از سپاه و بسیج بدشان بیاید! دمکراسی و آزادی هم از دید خاندان مشنگ پهلوی، بی حد و‌حصر نیست و بی پایانی دارد!
به قول معروف: نوکران شاه و شیخ را فکر کردن نشاید، آنان را کاسه لیسی و پارس کردن باید!
با توجه به مطالب بالا، تنها راه رهایی توده های ستمدیدهٔ ایران از کارگر و معلم و دانشجو گرفته تا دیگر لایه های تحت ستم، نابودی و انهدام و انحلال ارتش و‌سپاه و بسیج و دیگر ارگان‌های سرکوب بعنوان سد و دیوار دفاعی و مستحکم مناسبات و نظم حاکم است.
منتها، بخشی از مردم آگاهبدنبال قتل جنایتکارانهٔ مهسا امینی(ژینا) توسط گشت ارشاد اسلامی( بخوان سپاه پاسداران)، موج اعتراضات مردمی، کل ایران را فرا گرفته و وحشت مرگ و نیستی را در دل پاسداران نظم موجود افکنده است.
پاسدار بسیجی های مدافع شاه و شیخ و مشتی مزدور باصطلاح “خشونت پرهیز’ بمانند مور و ملخ در رسانه های ارتجاعی – امپریالیستی گرد هم آمده اند تا با جلو انداختن یک شاهزادهٔ خرفت و پاسدار نشان به اسم رضا پهلوی، از آب خون آلود، ماهی های چاق و چله بگیرند و زهرمار کنند!!!
به ناگهان همگی انقلابی و «تحول طلب» شده اند،منتها انقلابی که در آن قرار است ارتش و سپاه و بسیج دست نخورده باقی بمانند و فقط یک عده از سران و مسئولان دون پایهٔ، این ارگان‌های قتل و جنایت، محاکمه و محکوم شوند تا در نهایت همه چیز بخوبی و خوشی و سلامتی سپری و منتفی شود. ولی آیا چنین چیزی امکانپذیر هست؟ واقعییت اینست که «ارتش ایران» که در دوران رضا شاه پایه های آن ریخته شد، در اصل شاخهٔ نظامی خاندان کودتاچی و امپریالیسم ساختهٔ پهلوی برای سرکوب و کشتار مخالفین و منتقدین، تحت عنوان برقراری نظم و تمشیت و از بین جنبش های انقلابی و مترقی دوران خود بود.
در اصل، بقدرت رسیدن رضا شاه توسط انگلیس و ارتجاع داخلی و تشکیل “ایران نوین’ !!!؟ با نیروی قهریه و قتل عام هزاران هزار نفر در شمال و غرب و جنوب و شرق ایران پیش برده شد. و این راهی بود از سوی انگلیس برای نابودی دستاوردهای محدود انقلاب مشروطه و جلوگیری از رشد و گسترش جنبش های انقلابی -دمکراتیک در ایران آنزمان.
بنابراین، با برقراری سلطنت مطلقه و خداگونهٔ رضا شاه پهلوی، جامعهٔ ایران به زندانی تاریک و مخوف برای میلیونها انسان ستمدیده تبدیل شد. ارتش شاهنشاهی بعنوان شاخهٔ نظامی سلطنت طلبان نقش عظیمی در همه آن جنایات داشت. ارتشی که به هنگام اشغال ایران توسط متفقین بسال ۱۳۲۰ در عرض یک هفته از هم پاشید و هر کس به دیار و کاشانهٔ خود برگشت!
پس در هیچ زمانی، چیزی به اسم «ارتش ملی» به مفهوم بورژوایی و اروپایی آن در ایران وجود نداشته است و ندارد! چرا که ما در هیچ دورانی با یک دولت «ملی» که بعنوان نمایندهٔ یک طبقه و بر اساس یک پارلمان و مجلس انتخابی، حکومت کرده باشد، مواجه نبوده ایم.
به همین جهت، به هنگام فوران خیزش ها و قیام های تمام خلقی در ایران، نیروهای انقلابی و مترق، خواهان انحلال و انهدام ارتش و دیگر ارگان‌های شکنجه و جاسوسی و تجاوز بوده و هستند. یعنی اگر کسی از چنین خواسته و مطالبهٔ انسانی دفاع نکند، چیزی جز یک کفتار وحشی و درنده خو نیست! زیاد هم مهم نیست که چقدر قسم به دمکراسی و حقوق بشر بخورد، چنین کسانی در نهایت چیزی بیش از یک موجود خون آشام که در خدمت نظم حاکمند، چیز دیگری نیستند!
حال می رویم سراغ موضوع بعدی که همانا اشاره دارد به وصلت تهوع آور شاه و شیخ، بویژه پیوند آنان در صد سال اخیر .
همانطور که می دانیم، هنگامیکه خمینی ملعون در ۱۲بهمن ۱۳۵۷ از پاریس وارد تهران شد، نه با خودش زندان و ارتش و ساواک و شکنجه گر و خبر چین آورد و نه چوبه های دار و میادین متنوع تیرباران و اعدام.
در واقع، این ماشین قتل و کشتار شاهنشاهی بود که حاضر و آماده از سوی مقربان درگاه سابق شاه و دولتهای غربی به خمینی به ارث رسید تا او و دار و دستهٔ ملی – اسلامیش بعد از تشکیل جمهوری اسلامی، دمار از مخالفین رژیم گذشته و منتقدین رژیم جدیدالتأسیس اسلامی در آورد و کارهای ناتمام و نیمه کارهٔ خاندان ننگین پهلوی را تکمیل کند.
و چون خمینی و نیروهای ملی- مذهبی، بعنوان یک پروژهٔ امپریالیستی بقدرت رسیده بودند، وظیفهٔ داشتند تا تتمهٔ سازمانها و نیروهای چپ و کمونیست و دمکرات را از ریشه برکنند و ریشه کن نمایند تا خیال سرمایه داری مالی انحصاری از بابت این کشور مهم خاورمیانه راحت و آسوده شود.
بعد از بیعت اکثریت سران ارتش شاهنشاهی با خمینی به هنگام سقوط حکومت شاه به تاریخ ۲۱ و ۲۲ بهمن ۱۳۵۷, دستگاه مخوف ساواک نیز در ۲۶ بهمن همان سال به خدمت دولت جدید درآمد تا بمانند زمان شاه گوربه گور شده به تعقیب مجاهدین خلق و کمونیست های انقلابی بپردازد . دستگیری محمد رضا سعادتی(مجاهد) و تقی شهرام( پیکاری سابق، وی به همگام دستگیری از سازمان پیکار اخراج شده بود)، نمونه های از پیشبرد سیاست های شاه توسط شیخ بود. با اینحال، نیروهای ملی – اسلامی برهبری خمینی به داشتن ارتش بعنوان شاخهٔ نظامی شاهدوستان راضی نبودند و دوست داشتند برای سرکوب مؤثرتر‌خواسته های انقلابی کارگران، دهقانان فقیر و بی زمین، ملیتهای تحت ستم و بویژه زنان انقلابی، شاخهٔ نظامی خود را تشکیل دهند. بنابراین، تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به تقلید از تشکیلات اس اس های آلمان نازی در زمان هیتلر، در دستور کار ابراهیم یزدی از سرکردگان نهضت آزادی مهدی بازرگان قرار گرفت و در این مسیر از کمک و همراهی کسانی چون محسن سازگارا، نیز برخوردار شد.
پس مشخص شد که ارتش،شاخهٔ نظامی تشکیلات سلطنت طلب و پهلوی چیها بود و سپاه پاسداران نیز شاخهٔ نظامی اسلامیونی است که در مکتب خمینی شیوهٔ تجاوز به طفل شش ماهه تا پیرزن ۹۰ ساله را بخوبی آموخته اند و همین جانوران درنده خو و ضد بشر قرار است در فردای سرنگونی رژیم اسلامی به خدمت شاهزاده رضا پهلوی در آیند.
باری، ای خوانندهٔ گرامی ! زندگی مسالمت آمیز ارتش شاهنشاهی و سپاه اسلامی در عرض این ۴۴ سال تصادفی و «الابختکی» نیست،بلکه ذاتی ‌و ماهوی است.
تازه، خودشاهزادهٔ مفت خور و انگل زاده نیز، بارهای بار در مصاحبه ها و گفتگوهای بی سر و ته خویش، به این واقعییت اعتراف فرموده اند که میل شاهانهٔ ایشان بر این قرار گرفته است که کل ساختار ‌سپاه و بسیج با حقوق و مزایای کامل، حفظ و حراست خواهد شد تا از ” میهنش” در مقابل متجاوزان فرضی دفاع کنند!!!
در این وسط نیز، عده ای دلال و حراف خمینی صفت در نقش وکیل وصی شاهزادهٔ ابله در فضای مجازی ‌پیدا شده اند و در نقش چماقداران شاه و شیخ عربده می کشند و زوزه سر می دهند. در این میان می توان به پروژه وزارت اطلاعات سپاه تحت نام «فرشگرد» اشاره کرد که هنوز چیزی نشده برای نیروهای چپ و کمونیست و مجاهدین خلق بخاطر شرکت در قیام سال ۵۷ و سرنگونی شاه خط و نشان می کشند و عر عر سر می دهند و از دیگران نیز می خواهند که بمانند ایرج مصداقی،اسماعیل وفایی یغمایی، علی میرفطروس، مانی، مجتبی واحدی و‌وو از درگاه خاندان پهلوی بسرکردگی شاه رضا توبه کنند و به راه حمایت مستقیم از سپاه و ارتش و بسیج بپیوندد !
چون، این با منطق شاهانه و خاندان پهلوی جور در نمی آید که عده ای هم از ایشان دفاع کنند و هم از سپاه و بسیج بدشان بیاید! دمکراسی و آزادی هم از دید خاندان مشنگ پهلوی، بی حد و‌حصر نیست و بی پایان دارد!
به قول معروف: نوکران شاه و شیخ را فکر کردن نشاید، آنان را کاسه لیسی و پارس کردن باید!
با توجه به مطالب بالا، تنها راه رهایی توده های ستمدیدهٔ ایران از کارگر و معلم و دانشجو گرفته تا دیگر لایه های تحت ستم، نابودی و انهدام و انحلال ارتش و‌سپاه و بسیج و دیگر ارگان‌های سرکوب بعنوان سد و دیوار دفاعی و مستحکم مناسبات و نظم سرمایه داری حاکم است.
منتها، بخشی از مردم آگاه و نترس ایران ،در طی ۱۲ روز قیام ستم سوز خود ضمن سردادن شعار مرگ بر خامنه ای و وای به روزی که مسلح شویم! همچنین این شعار را نیز فریاد زده اند:
مرگ بر ستمگر ! چه شاه باشه چه رهبر!
البته، پیشبرد یک خط انقلابی و دمکراتیک برای سرنگونی جمهوری اسلامی، بعنوان یکی از مخوف ترین پایگاه های امپریالیسم جهانی به نیروی بسیار و توازن قوا میان ستمدیدگان و رژیم ستمگر اسلامی و حامیان غربی آن، بویژه آمریکا بستگی دارد.
از هم اکنون آمریکا و اروپا خود را آماده کرده اند که به هنگام سرنگونی جمهوری اسلامی فرسوده و از هم پاشیده، تا حد امکان ساختار قتل و کشتار سرکوب آنرا، دست نخورده و سالم در خدمت دولت بعدی قرار دهند .
شاهزاده رضا پهلوی امیدوار است با کمک سیاست بازان کوروش پرست وطنی و بخشی از فرماندهان و کارگزاران رژیم اسلامی ‌و نیروی اصلی جابجایی قدرت ،یعنی امپریالیسم آمریکا، انگلیس و فرانسه به سریر سلطنت و ولایت صعود کند تا ایشان چند سالی، بطور واقعی احساس شاه بودن کند و مزهٔ سلطنت را بچشد.
منتها باید گفت که کابوس عجیبی در کمین شاهزادهٔ مظلوم و بی کس و کار نشسته است!!!
سیامک دهقانی

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate