مقاله نویسی به سبک فریبا مرزبان! ‎

من در سایت آزادی بیان، مقاله ای از خانمی به اسم فریبا مرزبان خواندم که بخاطر اشتباهات عدیده ای که در آن دیدم، فکر کردم پرداختن به بعضی از آنها، خالی از لطف و صفا نیست!

خانم فریبا در نوشتهٔ: «هر آنچه شرط عقل بود»! با ذهنی درهم برهم‌ و مغشوش و با چسباندن تکه نوشته های بی سر و ته به یکدیگر‌، سعی کرده است چیزی به خواننده بگوید که معلوم نیست آن چیز چیست؟

منتها، ایشان بعد از نام بردن از صدام حسین، هیتلر و خمینی ملعون و گور به گور شده،ناگهان بیاد مهدی سامع، رهبر یکی از شاخه ای سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، (عضو‌ شورای ملی مقاومت) می افتد و می نویسد:« گفته می شود «مهدی سامع» هنگامی که در خانه تیمی بوده به رفیق هم سنگرش تجاوز کرده است. و بی جهت نیست که پشت اشخاص مذهبی ایستاده و از مجاهد گرفته تا ملی -مذهبی و حقوق بشر آنها را ارجح می داند بر‌دیگران»(پایان نقل قول).

این یک اتهام سنگین حقوقی از سوی خانم فریبا مرزبان به آقای مهدی سامع است که یکی از دشمنان سرسخت جمهوری اسلامیست و بخش زیادی از عمر و زندگی خویش را در راه مبارزه با رژیم شاه و جمهوری اسلامی صرف کرده است. فریبا می بایستی منبع و سرچشمهٔ این اتهام را ذکر کند و اسم رفیق هم تیمی سامع را که مورد تجاوز او قرار گرفته بوده بیان نماید! زیرا، زدن اتهام تجاوز جنسی به مخالفین جمهوری اسلامی فقط می تواند کار‌ سربازان بدنام امام زمان برای حذف فیزیکی و سیاسی آنها باشد.

بنابراین، خانم‌ فریبا مرزبان بعنوان یک‌ زندانی سیاسی سابق باید بنویسد که مهدی سامع در چه سالی و در کجا رفیق هم‌تیمی اش مورد تجاوز قرار داده بود!

اصلا مهدی سامع، تا قبل ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ و آغاز مبارزهٔ مسلحانه در زندان بسر می برده است و در طول نبرد چریکی بر علیه رژیم جنایتکار شاه در هیچ خانه تیمی نبوده است. خود مهدی سامع در مورد دومین دستگیریش در جزوهٔ : «حمید اشرف نویسندهٔ جزوهٔ حماسهٔ سیاهکل نیست»، اینگونه می نویسد:« من و حسن پور در یکروز دستگیر شدیم،در ۲۳ آذر ۱۳۴۹».

البته مهدی سامع برای اولین بار و در ارتباط با گروه فلسطین در سال ۱۳۴۸ دستگیر می شود.

اینکه چرا خانم فریبا مرزبان در این مقاله و بدون هیچ مقدمه ای تهمت تجاوز جنسی به مهدی سامع را مطرح می کند، چندان بر نگارندهٔ این نوشته معلوم و مشخص نیست.

واما، موضوع دوم که مشخص می کند، فریبا مرزبان آسمان و زمین را به هم می بافد تا شاید چیزی گفته باشد، مربوط می شود به فاجعهٔ ۴ بهمن ۱۳۶۴ که در گاپیلون، واقع در‌کردستان عراق روی داد.

اطلاعات خانم مرزبان از این فاجعه بقدری سطحی و ناچیز است که من فکر می کنم داستان آن را از زبان زندانبان خود در زمان اسارتش شنیده باشد.

چراکه، ایشان در‌سال ۱۳۶۴ یعنی زمان درگیری درون تشکیلاتی اقلیت، در زندان بسر می برده است.

مثلا فریبا تعداد کشته شدگان فاجعهٔ ۴ بهمن را ۹ نفر اعلام می کند که تقریبا دو برابر نفرات کشته توسط اعضای اقلیت از یکدیگر می باشد.

در چهار بهمن ۶۴ و در زد و خورد شاخهٔ کردستان اقلیت با کمیته مرکزی، ۵ نفر به اسامی به اسامی زیر کشته می شوند: ۱- کیکاووس درودی(عباس پرولتر)،۲- سعادت محمدی (هادی)،۳-حسین محمد زاده(حسن)،۴-مسعود محمدی(اسکندر)،۵- سید فریدون بدرود(کاو).

در ضمن، این‌درگیری بخاطر رادیو نبود. بلکه بیشتر بخاطر عدم برگزاری کنگرهٔ دوم سچفخا(اقلیت) بود که بخشی از اعضای آنموقع تشکیلات خواهان برگزاری آن بودند و کمیتهٔ مرکزی وقت سازمان به رهبری عباس توکل، حسین زهری و مستورهٔ احمدزاده معتقد بودند که در زمان مناسب حتماً، آنرا برگزار خواهند نمود.

فعلا، مسألهٔ من پرداختن به تمامی جزئیات و چگونگی درگیری درون تشکیلاتی اقلیت در ۳۵ سال پیش نیست، زیرا، این واقعه آنچنان دچار مرور زمان شده است که کسی حال وحوصلهٔ پرداختن بدان را در شرایط کنونی ندارد.

اشاره من به این موضوع فقط از این زاویه بود تا میزان کم اطلاعی و بی دقتی خانم فریبا را نشان دهم. همین!

اگر لازم باشد در این‌رابطه بیشتر خواهم نوشت!

سیامک دهقانی

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate