کومله و دوران سپری شده! ‎

من گهگاهی در سایت آزادی بیان مطالبی از بعضی اعضای حزب کمونیست ایران و کومله می خوانم که پنداری نویسندگان و نگارندگان آنها، دراواخر دههٔ هشتاد میلادی و آغاز ۱۹۹۰ قرار دارند و زندگی می کنند.

به نظرمن،همهٔ کسانی که بحث “جناح سوسیالیستی ” و “ ناسیونالیستی ” و”گرایش راست” در حزب کمونیست کومله برهبری ابراهیم علیزاده را مطرح می نمایند،هنوز در ۳۰ سال پیش و قعر بحث های منصور حکمت و جزوهٔ “تفاوت های ما” و “ فراکسیون کمونیسم کارگری در دل حزب کمونیست ”سیر می کنند، بحث ها و نظراتی که در عمل باعث لت و پار شدن کومله و انسجام درونی آن شد. اما قبل از پرداختن به موضوع حزب کمونیست ایران(حکا)و کومله، باید گفت که در این میان، نوشته های جمشید عبدی ، ضمن جمع و جور بودن، شاعرانه و خواندنی نیز می باشد.

و اما،همانطور که همه می دانند! حزب کمونیست ایران در سال ۱۳۶۲ با ادغام دو جریان: سازمان زحمتکشان کردستان (کومله) و اتحاد مبارزان کمونیست(سهند)به لیدری منصور حکمت تشکیل شد و توانست تعدادی از جدا شدگان ‌پیکار و چند اقلیتی و آرخایی(ارتش رهایبخش خلق‌های ایران منشعب از جریان اشرف دهقان) را هم جذب کند و به فعالیت و جنب و جوش وادارد!

بعد از تشکیل حکا و انتخاب عبدالله مهتدی به دبیرکلی آن و منصور حکمت بعنوان تئوری ساز این جریان، بناگهان، تشکیلات توده ای و رزمندهٔ کومله به زاییده حکا و در اصل محفل روشنفکری سهند تبدیل شد و عاشقانه همهٔ هست و نیست خود را در خدمت نظرات آقای حکمت قرار داد. باید اعتراف کرد که در آن سال‌ها، اکثر ‌پیشمرگان و رزمندگان کومله عاشق و شیفتهٔ منصور حکمت و رهبری او بودند و اصلا فکر نمی کردند که در رأس حزب جدیدالتأسیس، اختلافات عمیقی بر سر وجود ناسیونالیسم و سوسیالیسم وجود داشته باشد. چون صادقانه در حال جنگ و نبرد با نیروهای نژادپرست و هیتلر صفت حکومت جنایتکار خمینی بودند و با شعار زنده باد کمونیسم ‌ و انترناسیونالیسم پرولتری ، به مصاف پاسداران قتل و کشتار و تجاوز می شتافتند.

در آن سالها کل تشکیلات کومله با اعتماد صدرصد به نظرات منصور حکمت، با شادابی و انرژی فراوان مشغول مبارزهٔ عملی با رژیم بود. زیرا، دیگر جریانات چپ و کمونیست در کردستان سرگرم جنگ و جدال‌های بیهوده و بی معنی در رابطه با خوب یا بد بودن مبارزهٔ مسلحانه بر علیه رژیم بودند! بواقع، عملیاتهای نظامی کومله توانسته بود این جریان را به یک نیروی مادی و واقعی در کردستان ایران تبدیل کند و شور و شوق انقلابی را در میان مردم بویژه جوانان برانگیزد.

در آنزمان تئوری مسلط بر خط و برنامهٔ حکا و کومله، “ مارکسیم انقلابی” به ابتکار منصور حکمت بود. بر اساس این “تئوری” ایران‌یک جامعهٔ سرمایه داری بود و جمهوری اسلامی هم نمایندهٔ غیر متعارف این سرمایه داری! شوروی و بلوک‌ شرق نیز سرمایه داری دولتی محسوب می شدند و نتیجه شکست انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ بودند. “مارکسیم انقلابی” خودش را تنها نمایندهٔ چپ و کمونیسم در سطح جهان می دانست و حکا و کومله را هم‌پیش برندهٔ آن خطاب می کرد.

در آنموقع شعار حزب کمونیست ایران برای رهایی کارگران و زحمتکشان از چنگالهای رژیم اسلامی چنین بود: سرنگون باد جمهوری اسلامی- برقرار باد جمهوری دمکراتیک انقلابی!

خلاصه! حکا و منصور حکمت چنان در هم تنیده شده بودند که هیچ احدی فکر نمی کرد که ایشان روزی با شیوه ای “ مدرن و متمدنانه” از تشکیلات کومله و حکا بعنوان شاخهٔ غیر کردی این تشکیلات استعفا دهد و بدنبال ساختن یک حزب جدید برود.

بایستی به این واقعییت اشاره کرد که اکثر کادرهای کومله و حکا تابع بی چون چرای افکار و اندیشه های منصور حکمت بودند که عملا نمی توانستند بدون وجود او به حیات فکری خود ادامه دهند و مطلقا از هیچ نوآوری در عرصه نظری برخودار نبودند.

به همین جهت، هنگامیکه منصور حکمت در سال ۱۹۹۱ میلادی از تشکیلات حکا استعفاء داد، بخش‌های زیادی از فرماندهان و پیشمرگان کومله بدنبال او روان شدند و به حزب کمونیست کارگری ایران که در همان سال تشکیل شد، پیوستند. حتی عبدالله مهتدی هم تا سال ۱۹۹۴ گرایش شدیدی به حزب کمونیست کارگری داشت و با عشق و علاقه فراوان سیاست های آن را دنبال می کرد.

بنابراین، وقتی یکنفر بنام ناصر زمانی، در سایت آزادی بیان ادعا می کند که گویا جناح راست برهبری ابراهیم علیزاده «می خواهد مارکسیسم انقلابی را از ریشه بزند.»، فقط یک ادعای بی پایه و اساس را مطرح کرده است !

چون بعد از رفتن منصور حکمت از حکا بسال ۱۹۹۱ وجود چیزی به اسم “مارکسیسم انقلابی” در این تشکیلات منتفی شد .” مارکسیسم انقلابی” در اصل همان حزب کمونیست کارگری بود که از سال ۱۹۹۱ تا سال ۲۰۰۲ (زمان مرگ حکمت )توانست در خارج کشور بخشی از نیروهای چپ مخالف رژیم را سازماندهی و فعال کند.

واقعییت دیگر اینست که کومله بعد از جدایی منصور حکمت و پیروان “مارکسیسم انقلابی” ، می بایستی حزب کونیست ایران را در همان زمان منحل می کرد و تمام توش و توان خود را برای تقویت و سازماندهی کومله بسیج می نمود تا شاید به این روز سیاه نمی افتاد.

اگر یکی دو سال بعد از رفتن منصور حکمت و طرفدارانش از کومله، رهبری این سازمان، حکا را منحل می کرد و بخاطر لج بازی با منصور حکمت این زائده ناجور بر بدنهٔ سازمان زحمتکشان را برنمی تابید ،شاید هم اکنون کومله دچار این همه انشعاب و شقه شقه شدن نمی شد.

هم اکنون حکا شده است محفلی برای بیان نظرات صد من یک غار و غیر قابل فهم کسانی چون عباس منصوران و صلاح مازوجی ووو که فکر می کنند، می توانند حیات نباتی حکا را احیاءِ نمایند و به حزبی سرتاسری تبدیل شوند.

باباجان! منصور حکمت که استاد شما بود، با همه تلاشش قادر نشد حکا را سرتاسری کند و در نهایت از رهبری آن استفاء نمود و حککا را تشکیل داد، حال معلوم نیست چطور محفل باصطلاح چند نفرهٔ جناح چپ کومله، بعد از گذشت ۳۸ می خواهد به این هدف برسد؟

به نظر من کومله باید یکبار برای همیشه بند ناف خود را از حکا جدا کند و با آزادی خاطر بر علیه نظم موجود به مبارزه بپردازد.

محفل چپ های خودخوانده حکا نیز می توانند به جریانات رنگارنگ و منشعب از حزب کمونیست کارگری بپیوندند!

من به اینان توصیه می کنم که با پیوستن به دو حزب حکمتیست (خط رسمی و غیر رسمی) دلی از عزای مبارزات “انترناسیونالیستی- کارگری “ در آورند و جناح “ناسیونالیستی و قومگرا”!!! برهبری علیزاده را به حال خود واگذارند!

حداقل چنین پیوستنی، اینست که از این همه بحث های الکی و بیهوده در دنیای اینترنتی و مجازی جلوگیری می کند. خب، حالا از من گفتن، از شما نشیندن!

سیامک دهقانی

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate