خشم کومله بر حق است

واقعییت اینست که تشکیل حزب کمونیست ایران در سال ۱۳۶۲ زائده ای بود بر پیگر کومله انقلابی و رزمنده . بعد از اتحاد محفل شبه روشنفکری اتحاد مبارزان کمونیست(سهند) با سازمان زحمتکشان کردستان (کومله) و تشکیل مصنوعی حزب کمونیست ایران، زمینه های نابودی و تشتت کومله بعنوان یک نیروی اجتماعی و توده ای فراهم آمد.
اعتماد رهبری کومله به سهند و منصور حکمت بقدری زیاد بود که با تمام وجود خود را در اختیار « مارکسیسم انقلابی»او قرار دادند و به هیچوجه به جدایی اتحاد مبارزان کمونیست از صفوف کومله فکر نمی کردند و برده وار خود را تحت رهبری ایشان قرار داده بودند!
تا اینکه بناگهان بحث های منصور حکمت تحت عنوان “تفاوت‌های ما” در میان رهبری و بدنهٔ کومله پخش شد و همه را گیج و ویج کرد و عده ای را هم دچار سرخوردگی و پریشانی فکری نمود. این بحث های منصور حکمت مصادف بود با بحران شوروی و بلوک شرق ‌و نزد‌یک‌شدن فروپاشی سوسیالیسم در بخشی از اروپا.
تا اینکه در سال ۱۹۹۰ عراق به کویت حمله کرد و وضعیت منطقهٔ خاورمیانه و جهان بر هم خورد و فرصتی برای منصور حکمت و ایرج آذرین فراهم نمود تا زمزمه های جدایی خود برای تشکیل یک جریان جدید را اعلام کنند. در این موقع، اردوگاههای کومله دچار اغتشاش و بی نظمی بی پایانی شده بودند و کسی هم از چرائی آن سر در نمی آورد. چون تاقبل از برملا شدن بحث های منصور حکمت، کسی نمی دانست که در صفوف کومله و شاخهٔ فارسی زبان آن یعنی حزب کمونیست ایران سه گرایش عجیب و غریب وجود دارد و فقط منصور حکمت و دوستان او از آن خبر داشتند و بقیه از وجود این گرایشات من درآوردی و خطرناک بی خبر بودند!!! اما چون هیجی ثابت و ایستا نیست! در نتیجه، حمله آمریکا در ۱۷ ژانویه ۱۹۹۱ به عراق بهترین فرصت را فراهم نمود تا اتحاد مبارزان کمونیست سفرهٔ خویش را از کومله بدبخت و هاج و واج مانده جدا کند و با جذب بخشی از کادرها و پیشمرگان آن برای تشکیل حزب کمونیست کارگری ایران بیش از پیش بکوشد. الغرص منصور حکمت بعنوان رهبر پر اتوریتهٔ حزب کمونیست و کومله در سال ۱۹۹۱ از مقام خود استعفاء داد و به همراه رضا مقدم، ایرج آذرین و حمید تقوایی در نوامبر همانسال در دانمارک حزب کمونیست کارگری ایران را تشکیل داد تا بقول خودش کمونیسم واقعی و اصیل را از زیر آواز فروپاشی سوسیالیسم روسی بیرون بکشد!!!
خب، تا اینجا به منصور حکمت هیچ ایرادی نیست! زیرا طرف به این نتیجه رسیده بود که حزب کمونیست ایران که ۸ سال پیش از آن توسط خود او تشکیل شده بود دیگر «ظرف مناسبی » برای نجات کودکان برزیلی و گرسنگان بنگلادشی و بدبختان آفریقایی نمی باشد و برای نجات بشریت از زیر ستم مناسبات سرمایه داری به یک تشکیلات جدید و “مدرن”!!!؟؟؟ نیاز است. در نهایت منصور حکمت بدنبال تحقق ذهنیات خویش روان شد و پروژهٔ کمونیسم کارگری را آغاز کرد!
منتها، بدبختی اینجا بود که بخشی از رهبری حزب کومله بویژه عبدالله مهتدی، اصرار عجیبی در حفظ نام حزب کمونیست ایران داشتند و با لجاجت و لجبازی بر حفظ آن پا می فشرد و حتی تا سال ۱۹۹۴ کشته و مردهٔ منصور حکمت بود. ابراهیم علیزاده هم یک وضع بینابینی و دیپلماتیک داشت و از نظر تئوری و نظری چیزی در چنته نداشت، با اینکه یک انقلابی چپ و ضد جمهوری اسلامی بوده و هست.
به نظر من، رهبری کومله می بایستی از همان سال ۱۹۹۱ حزب کمونیست ایران را بعنوان یک تشکیلات مصنوعی و سرکاری منحل می کردند و تمام هم و غم خود را مصروف تقویت و رشد کومله می کردند تا در ادامه شاهد جدایی عبدالله مهتدی و عمر ایخانی زاده و روت کمونیستی از صفوف خویش نباشند. اما بدبختانه چنین نشد.
منتها هنوز دیر نیست! کومله می تواند با یک تأخیر سی ساله یکبار برای همیشه خود را از شر حزب کمونیست ایران که کاری بجز گپ و گفتگو با جریانات نیست در جهانی مثل هستهٔ اقلیت، فداییان اقلیت،سازمان اتحاد فداییان کمونیست (سافک)، سازمان راه کارگر( حسن حسام) و حزب حکمتیست ندارد خلاص کند.
کومله باید خود را از این ذهنیت دوگانه و شیزوفرنی نجات دهد و به پایه های مادی و واقعی خویش برگردد.
کومله نباید کوچکترین محلی به جریانات چند نفره و مردهٔ اینترنتی و دنیای مجازی بگذارد. چون این جریانات بجز عده ای پیر و پاتال بالای هفتاد سال که با دهها مشکل روحی و جسمی مواجه اند چیز دیگری نیستند!
کومله با رهایی از حزب کمونیست جعلی و انتزاعی می تواند و قادر است بخشی از نیروهای جوان و‌ رزمنده را بسوی خود جلب کند. بنابراین ، نبایستی کومله منکوب اعلامیه ها و نوشته های مشتی آدم دل مرده و بی خاصتی شود که برای سرگرمی و فرار از واقعییات خود، کاری بجز نوشتن و دادن اطلاعیه ها و نوشته های بی پشتوانه و بی خاصیت ندارند. همین!


سیامک دهقانی

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate