پاسخی به “قطعنامه”ی دو نهاد کانون نویسندگان ایران در تبعید و انجمن قلم ایران در تبعید

حسن حسام و عباس سماکار چه می‌گویند؟

(سعید یوسف)

می‌گویم حسن حسام و عباس سماکار، چرا که این دو هستند که گاه از پس پرده و گاه آشکار، خط سیاسی و اغراض شخصی خود را در کانون نویسندگان ایران در تبعید و انجمن قلم ایران در تبعید پیش می‌برند. به دلیل اعمال سانسور (در نهادی که برای مبارزه با سانسور تشکیل شده)، اجازه نمی‌دهند که صدای منتقدان به گوش دیگران برسد تا همگان بتوانند با آگاهی از چند و چون هرآنچه که پیش آمده، رأی مستقل خود را بدهند. اکنون نیز به خواست و با هدایت آنان، چنین قطعنامۀ مفتضحانه ای به نام این دو نهاد منتشر می‌شود. انگار سعید یوسف مانند بیوۀ مائو دست در کار توطئه‌ای علیه این دو نهاد بوده و حالا افتخار خنثی کردن این توطئه نصیب آنان شده است. چه توطئه ای؟ جز بیان حقیقت و تقاضای پاسخگو بودن مسئولان چه خواستی مطرح شده؟ آیا پایبندی به حقیقت و بیان آن و پاسخگو بودن مسئولان تا این اندازه دشوار است؟ آیا چنین چیزهائی «زمان» می شناسد که بگوئید الآن وقتش نیست؟ مصلحت اندیشی آنجا که پای بیان حقیقت در میان است؟ اگر شما می‌خواهید نهادهائی را که باید جایگاه گلهای سر سبد فرهنگ‌ورزان تبعید باشند به چنین مصلحت اندیشی‌ها و اغراضی آلوده کنید، دیگر چه آبروئی برای آنها باقی می‌ماند؟ یا چه آبروئی در عرصۀ سیاست برای آن چپی باقی می‌ماند که شما مدعی رهبری اش هستید؟

.

آیا خودتان می‌دانید که حرف شما در این قطعنامه ای که به جمعی ناآشنا با همۀ جزئیات مسائل تحمیل کرده اید چیست؟ آنطور که قطعنامۀ شما می‌گوید (و یا نمی‌گوید، و ما باید «ناگفته ها» و فضای سفید مانده میان خطوط آن را بررسی کنیم):

– هیچ اشکالی ندارد اگر در یک رأی گیری نا کامل بصورت ایمیلی و بدون اطلاع همۀ اعضاء، کسی برای هیئت دبیران انتخاب شود و انتخاب او نیز حتی اعلام بیرونی و رسمی نشود (حتی در وبسایتهای این دو نهاد)

– هیچ اشکالی ندارد اگر یک عضو کانون یا انجمن قلم از یک تروریست جمهوری اسلامی حمایت کند (چون شاعر است و ساده است و دچار شوک شده) و به این حمایت سالها ادامه دهد، حتی پس از محکومیت رسمی این شخص در دادگاههای غرب و در حالیکه این عضو (زیبا کرباسی) حالا دبیر انجمن قلم هم هست – دریغ از یک تذکر، یک ابراز تأسف و تقبیح، دیگر بماند تعلیق عضویت یا اخراج. 

– هیچ اشکالی ندارد اگر آزارگری جنسی (محکوم یا متهم به آزارگری) در این دو نهاد راه پیدا کند و حتی به عضویت هیأت دبیران در آید، آن هم پس از آنکه خبر محکوم شدن وی در دستگاههای قضائی غربی رسانه ای شده و مطرح است. و حتی اشاره ای به موضوع آزار جنسی نباید بشود (حتی در این «قطعنامه» و بعنوان یکی از موارد انتقاد و اعتراض منتقدین!)، شاید چون ممکن است یکی از اعضای هیئت دبیران کنونی هم خود را از سوی جنبش فراگیر و جهانی «می تو» (من هم) در تهدید ببیند. 

.

همین الآن از چین به ما خبر رسید که مرحوم بیوۀ مائو نیز در حیرت است که چرا «زنان» عضو در این دو نهاد چنین خاموش اند و در این مورد هیچ نمی‌گویند؟ شمایان دیگر چرا؟

.

مرگ بر جمهوری اسلامی!

پیروز باد مبارزۀ کارگران ایران برای احقاق حقوقشان!

پیروز باد مبارزۀ مردمان ایران برای رهائی از ستم ملی!

درود بر زنان برابری خواه و آزادیخواه میهن مان!

ولی همچنان و به همان اندازه: هرچه فروزان‌تر باد چراغ حقیقت!


پاسخی به “قطعنامه”ی دو نهاد کانون نویسندگان ایران در تبعید و انجمن قلم ایران در تبعید*

.”قطعنامه” ای سراپا تحریف و سانسور علیه ما (سعید یوسف و هایده ترابی) به نام کانون نویسندگان ایران در تبعید و انجمن قلم ایران در تبعید منتشر شده است. آیا هیچ یک از اعضائی که در این دو نشست حضور داشتند و در این دو نهاد ماندند، اعتراضی به صدور این “قطعنامه” نداشتند؟ آیا لازم نبود تعداد آرای مخالف یا ممتنع ذکر شود؟ آیا لازم بود حتما به شیوۀ سازمانهای سیاسی خود این آقایان و نه نهادهای دمکراتیک، شائبۀ وجود نظری واحد ایجاد و القاء شود.

۱ – برخلاف ادعای نویسندگان این «قطعنامه»، هایده ترابی از همان ابتدا مخالف کاندید شدن خود بود و هیچ تمایلی به این امر نداشت و پیشنهاد دیگران برای کاندید شدن را رد کرد. اعضائی هستند که می توانند بر این واقعیت شهادت بدهند. او و سعید یوسف اعضائی از کانون را کاندید کردند. اسامی کاندیداهای ما: ناصر رحمانی نژاد، شریفه بنی هاشمی، شادیار عمرانی، یوسف عزیزی بنی طرف، اعظم نورالله خانی، داریوش معمار، مجید میرزائی و حتّی عباس سماکار!

کورسوی امیدی بود که ترکیبی چند صدائی از منتقدان جدّی، “بیطرفها” و حتّی نماینده ای از کسانی که در زد و خوردهای لفظی علیه منتقدان شرکت داشتند، در هیأت دبیران حضور یابند تا شاید تعادلی برقرار شود. این نماینده یعنی عباس سماکار از پیشقراولان حملات و اتهامات ناروا به همین منتقدان بود و طرفدار سرسخت سانسور و حذف بیانیۀ دوازده نفر. 

۲ -از داریوش معمار و مجید میرزائی کوچکترین شناختی نداشتیم. فکر می کردیم که شاید اینان بیطرفی اختیار کنند و حضورشان در هیأت دبیران مفید واقع شود. داریوش معمار باید عضو کانون نویسندگان ایران بوده باشد. ما به صرف اینکه عضویت وی از سوی کانون ایران تأیید شده و هیأت دبیران کانون تبعیدی هم آن را به درستی بررسی کرده است، با عضویت وی مخالفتی نکردیم و حتّی وی را با نیّت خیر کاندید هم کردیم. پس از رأی دادن به وی متوجه شدیم که خیر، ایشان هم نه تنها بیطرف نیست، بل که سانسور نامه های اعتراضی و انتقادی اعضاء را تأیید می کند و مخالف انتشار بیرونی مباحث کانونی است. 

۳ – چون همۀ کسانی که ما به آنها امیدی داشتیم، عقب نشستند و حاضر نبودند کاندید شوند، هایده ترابی به شرط کاندید شدن آقای یوسف عزیزی بنی طرف، حاضر شد کاندید شود. آقای عزیزی بنی طرف هم بالاخره با اصرار زیاد پذیرفت. با وجود بارها بالا و پائین کردن رأی آقای عزیزی بنی طرف، نشد او را ناک اوت کنند. او رأی لازم را داشت. امّا عزیزی بنی طرف کنار کشید، زیرا هایده ترابی رأی کمتر آورده بود. پس از کنار کشیدن آقای عزیزی بنی طرف، هایده ترابی نیز حاضر نبود به عنوان رزرو (یا علی البدل) در لیست باقی بماند و به طور قطعی کنار کشید.

ما بر کاندید شدن یوسف عزیزی بنی طرف اصرار داشتیم، زیرا بر این باور بودیم و هستیم که ایشان توانائی، آگاهی و تجربۀ زیادی به عنوان نویسنده و عضو سابق هیأت دبیران کانون در ایران دارد، در عرصۀ فعالیت میان فرهنگی نیز جایگاه برجسته ای دارد. او می توانست صدای رسائی از اهل قلم تبعیدی غیرفارسی زبان در هیأت دبیران کانون تبعیدی باشد. جالب اینجاست که حسن حسام می گفت که تازه واردان تجربه کافی برای دبیر شدن ندارند و به این بهانه با کاندید شدن عزیزی بنی طرف پرسابقه مخالفت می کرد. با همین منطق او رفیق ناشناسا و تازه وارد خود را که هیچگونه تجربۀ کانونی نداشت، کاندید دبیری کرد و به او رأی داد. 

.

۴ – علی اصغر فرداد از پیش با صرف وقت زیاد امکانی را برای رأی گیری دقیق و مخفی (بدون اشتباه) در انتخابات به صورت آنلاین فراهم کرده بود. رأی گیری امّا به شکل مخفی برگزار نشد. شمارش آراء به طرزی غیر حرفه ای بارها و بارها انجام شد و ناظران بیطرفی بر آن دید نداشتند. رأی برخی ها خوانده نمی شد. از جمله یکی دو بار رأی هایده ترابی خوانده نشد. رأی گیری در فضائی مسموم و سرگیجه آور انجام شد. ریاست جلسه با عباس سماکار، مجید میرزائی و اعظم نورالله خانی بود. رئیس کل عباس سماکار بود. همۀ اعضای این کمیته کاندیداهای مشترکی داشتند و از این منظر بسیار به هم نزدیک بودند. مجید میرزائی هم که ما ساده دلان گمان می کردیم تازه وارد است و شاید بیطرف و بی غرض، از رفقای نزدیک حسن حسام و عباس سماکار بود. هنگام شمارش چندین و چند بارۀ آراء دندان بر جگر گذاشتیم. این زمان چقدر طول کشید؟ خنده مان گرفته بود که این دیگر چه بساطی است! هیچ نگفتیم تا فردا بیاید. 

۵ – در طول نشست همگانی کانون عباس سماکار فرصت طرح بحث و دیدگاه برای منتقدان را به نشست روز بعد موکول می کرد. در همان روز نخست دست کم سه بار نوبت هایده ترابی را برای صحبت رعایت نکرد. وقتی هم که این “خطا” گوشزد شد، سماکار گفت که در نوبت بعدی وقت می رسد. در نوبت بعدی گفت که دیگر وقت نیست. یازده ساعت جلسه در نشست اول با وقت گذرانی عباس سماکار به هدر رفت. ما را به بازی گرفته بودند. منتقدان فرصت کافی برای طرح نظرات را نداشتند. در همان سه دقیقه ای که ما فرصت داشتیم، تیتروار اشاره ای هم به مسئلۀ آزار جنسی و موضع کانون نویسندگان و انجمن قلم کردیم که باز نشد. و حالا می بینیم که در همین قطعنامه شان هم آن اشاره به مسئلۀ آزار جنسی را حذف کرده اند.

 ۶ – طبق عرف و معیارهای کانون و انجمن قلم، اعضای همبستۀ هر دو نهاد حق شرکت در نشستهای همگانی همدیگر را دارند. علی کامرانی با وقاحت تمام تا ساعاتی پیش از برگزاری نشستها به هایده ترابی و منتقدانی اجازه شرکت نمی داد به بهانۀ اینکه اینها عضو انجمن نیستند. چهار بار به او ایمیل فرستاده شد. تازه بار چهارم ردّیه را فرستاد. جالب اینجاست که حضرات مرتب از یکی بودن و همبسته بودن این دو نهاد دم می زنند.

۷ – در نشست روز اول و روز دوم، آن دبیران کینه توزی که می خواستند سر به تن ما منتقدان نباشد، چند بار ما را متهم به توطئه گری و برنامه ریزی علیه کانون و انجمن قلم کردند. ظاهراً رویشان نشد که همدستی با جمهوری اسلامی را مطرح کنند، ولی در این «قطعنامه» به شکلی تلویحی و زیرکانه اشاره ای گنجانده اند. شرم بر آنها باد!

.

۸ – در نشست روز دوم هایده ترابی و سعید یوسف فرصتی برای طرح نقدهاشان و پیشنهادهاشان نیافتند. نوبت که به هایده ترابی رسید، عباس سماکار گفت فعلاً دربارۀ انتخاب جانشین حرف بزنید. حرفهای دیگر بماند برای دور بعد. هایده ترابی منتظر ماند. نوبت به فریار اسدیان رسید تا حمله اش به سعید یوسف را از سر بگیرد. او خارج از موضوع چرندیاتی می گفت، ولی رئیس جلسه یعنی عباس سماکار حرف او را قطع نکرد. نگفت که این خارج از موضوع است. هایده ترابی اعتراض کرد که چرا چنین است؟ چرا تبعیض هست؟ چرا این فرد می تواند خارج از موضوع، به سعید یوسف بپرد؟ میکروفن هایده ترابی مرتب بسته می شد. امّا توهینها و عربده های فریار اسدیان کماکان به گوش می رسید. هایده ترابی گفت من استعفا می دهم. سعید یوسف و هایده ترابی هر دو از جلسه خارج شدند و به اعظم نورالله خانی تلفنی اطلاع دادند که استعفا داده اند و دیگر در نشست نخواهند بود. (البته گویا خانم نورالله خانی این موضوع را به جمع منتقل نکرده بود.) 

.

۹ – همۀ تکمه ها زیر دست رئیس کل بود. همه چیز در دست خودشان بود. می گفتند حرف نزنید شماره بزنید. می گفتند در چت هم ننویسید. چت هم می نوشتیم، خوانده نمی شد. یا اینکه چتها غلط پست می شد و منظور درک نمی شد. رفقا و دوستان بی فرهنگ و کینه ورز شان را و بله… به معنای حقیقی افرادی مرتجع را علیه ما بسیج کرده بودند. ناسیونال-شووینیستهائی که می خواهند سر به تن ما نباشد، آمده بودند که بزنند. ما استعفا دادیم. آنها درست همین را می خواستند. آنها می خواستند که همۀ منتقدان پیگیر و پرسنده و مسئول استعفا دهند. و ما این هدیه را به آنها دادیم. زیرا راه گلو را بسته بودند. زیرا هدف گفتگو نبود، زدن بود. و براستی از این جماعت انتظاری جز این نمی رفت.

.

۱۰ – در “قطعنامه” آمده است که ما نامه هائی توهین آمیز نوشته ایم. کدام نامه ها؟ در صفحۀ فیسبوک ما نامه ای نیست. شعر است و داستانکی طنز آمیز و چند یادداشت اعتراضی از ما مستعفیان.

۱۱ – از اینکه فایل صوتی نشستها بی کم و کاست و حذف در دسترس همگان قرار بگیرد، استقبال می کنیم. امّا باید توجه کرد که فایل صوتی همه چیز نیست. مجموعۀ چتها را هم با همۀ گنگی ها و ناروشنی ها باید دید. 

۱۲ – اسنادی هم در دست ماست. از جمله ایمیلهای فحاشی و متلکهای وقیحانۀ دبیر وقت انجمن قلم (زیبا کرباسی) به هایده ترابی درست ساعاتی پیش از برگزاری نشست کانون. ما از انتشار هر سندی که به روشنگری بیانجامد، دریغ نخواهیم کرد.

.

سعید یوسف، هایده ترابی

۱۶ ژوئیه ۲۰۲۱

.

* تاریخ ذکر شده در زیر این “قطعنامه” ۱۱ ژوئیه است ولی ظاهراً کسانی آن را در تاریخ ۱۶ ژوئیه انتشار بیرونی داده اند.

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate