بولتن بین المللی ! حزب کمونیست مارکسیست لنینیست

رفقای عزیز! حزب کمونیست مارکسیست-لنینیست  

 رهبر کمونیست زکی گوربوز و فرمانده اوزگور نام اوغلو جاودانه هستند! با گرم ترین سلام های انقلابی! رفقای ما در مسیر مبارزه طبقاتی و شورایی، آگاهانه زندگی خود را وقف پیمانی کردند که وعده داده بودند. اسلحه ها و اندیشه های انقلابی کمونیست ها را هرگز نمی توان  از بین برد و زدود!

. اکنون سلاح  آنها در دست رزمندگان است و علیه دشمنان طبقاتی هدف قرار گرفته و پرچم نبرد آنها در اهتزاز است. من به عنوان یک انترناسیونالیست کمونیست در مبارزه در کنار شما بوده و هستم. رفقا، یک بار دیگر همبستگی خود را با شما، انقلاب روژاوا و شورای انقلابی جنبش آزادیبخش و خودمدیریتی در منطقه اعلام می کنم.

 با همبستگی

 عباس منصوران ۳۰ ژانویه ۲۰۲۳

بولتن بین المللی: ! MLKP حزب کمونیست مارکسیست لنینیست- 

فرماندهان سرخ جاودانه‌خواهند ماند !

رهبر کمونیست، زکی گوربوز و فرمانده اوزگور نام‌اوغلو جاودانه هستند.

 سر افراز باشید رفقا! 

استعمار انکارگرای فاشیستی با حمایت امپریالیسم آمریکا، رفقا زکی گوربوز(Zeki Gürbüz)، عضو کمیته مرکزی MLKP و کمیته کردستان حزب ما، و فرمانده جوان اوزگور نام اوغلو(Özgür Namoğlu) را به قتل رسانده است.  مبارزه ما برای آزادی و سوسیالیسم در همه جا ادامه دارد و ادامه خواهد داشت.  وعده ما به دشمن استعمارگر فاشیست، طیب اردوغان و باند فاشیست نژادپرست غرق در خون او این است: شما نمی‌توانید جلوی حزب، انقلابیون و مردم ما را بگیرید.  پرچم های مبارزه فرود نمی‌آیند وشلیک  لوله ‌ای تفنگ آزادی متوقف نمی‌شوند.  دشت بذر باران سرهات ( (Baran Serhat پیوسته شکوفا خواهد شد. شما از سرنوشت هیتلر و موسولینی گریزی نخواهید کرد!  

برادران و خواهران!

رفیق زکی گوربوز که در روژاوا و سراسر جهان به احمد سورش معروف است و نام حزبی تول‌هیلدانآغری را برخود داشت، در ۲۰ ژانویه ۱۹۶۶ در منطقه پرتک درسیم به دنیا آمد.  پس از به‌پایان رساندن دوره ابتدایی در روستای آشاغیقل باغچه و دوره راهنمایی و دبیرستان در ناحیه پرتک، در دانشکده آموزش و پرورش در شهر آمِد ثبت نام کرد.  سپس به استانبول رفت و تحصیلات خود را در دانشکده دامپزشکی ادامه داد.  رفیق زکی گوربوز در سنین جوانی با افکار انقلابی پیوند یافت.  رفیق‌مان در نوشتارهایی که برای حزب نوشته بود، یادآور شده بود که: این راه را به دلیل “واقعیت کشوری که در آن به دنیا آمدم و مردمی که با آنها زندگی می کنم” برگزیده بود. پس از فارغ التحصیلی در دانشگاه استانبول در سال ۱۹۸۵، با محافل انقلابی ارتباط برقرار کرد. او به خواندن مجلات و کتاب‌های منتشره در آن سال‌ها پرداخت و در رویدادها و بحث ها شرکت می‌کرد. او به عنوان یک جوان انقلابی سازمان نیافته در اولین تظاهرات بزرگ و غیرقانونی جوانان دانشجو پس از کودتای فاشیستی ۱۲ آوریل ۱۹۸۷ شرکت کرد و در تظاهرات دانشجویی پس از آن و در تمامی مراسم اول ماه مه در میدان تقسیم شرکت می‌کرد.  در سال ۱۹۸۹ به سازمان جوانان یکی از سازمان‌های پیشین ما پیوست و مبارزات انقلابی  سازمان‌یافته‌ی خود را آغاز کرد. در خارج از دانشگاه در دبیرستان‌ها و محله‌ها کار می‌کرد.  در سال ۱۹۹۲ در کنگره سازمان جوانان به عضویت کمیته مرکزی انتخاب شد و در آنجا نماینده بود.  در همان سال با افتخار و سرافراشته ۱۵ روز از شکنجه‌های سخت، جان سالم به در برد.  پس از پیروزی انقلاب وحدت در ۱۹ شهریور ۱۹۹۴ در کارهای حزبی شرکت کرد. او تا پایان سال ۱۹۹۵ در کمیته استانی هاتای، تا سال ۱۹۹۸ در کمیته استانی ازمیر، تا ژوئیه ۱۹۹۹ در راس فعالیت های چوکوروا، تا تابستان ۲۰۰۰ در کمیته استانبول  به فعالیت پرداخت.  از سال ۱۹۹۷ تا کنگره سوم در بهار ۲۰۰۲او به عنوان عضو کمیته مرکزی MLKP برای کل مبارزات انقلابی فعالیت کرد. پس از کنگره سوم، بنا به تصمیم جمعی، در خارج از کمیته مرکزی باقی ماند و مسئولیت تأسیس وظایف ویژه ای را که زیر نظر رهبری حزب بود، بر عهده گرفت.  از سپتامبر ۲۰۰۶ که حزب ما مورد حمله شدید قرار گرفت، او به عنوان عضوی از کمیته مرکزی کار را از سر گرفت. از آبان ۲۰۰۷ تا کنگره چهارم و از کنگره چهارم که خود نیز سازماندهی کرد تا پاییز ۲۰۱۲دبیر کمیته مرکزی بود. وی در سال ۲۰۱۰ یکی از بنیانگذاران آکادمی حسین دمیرچی اوغلو در مناطق دفاعی مدیا بود. او در اواخر سال ۲۰۱۱ با دست شکسته از مرزها عبور کرد و در استانبول فعالیت هایی انجام داد.  پس از انجام برخی وظایف ضروری و یک بازداشت کوتاه در یونان، در سپتامبر ۲۰۱۳ به روژاوا بازگشت و به عنوان یک رهبر انقلابی کمونیست و سوسیالیست و یک فرمانده سرخ، سال‌ها با شجاعت و اشتیاق برای پیروزی و دفاع از انقلاب در روژاوا مبارزه کرد.  رفیق تولهیلدان آگری که در ۳۴ سال زندگی ۵۷ساله خود به عنوان یک انقلابی سازمانیافته دو قرن زندگی کرد، از فعالیت در بین دانشجویان، طبقه کارگر و تنگدستان شهری گرفته تا تشکیلات شبه نظامی، از وظایف ویژه تاسیس مرکزی، کار آموزشی نظامی روستایی در ترکیه، از تدارکات جنگ در کوهستان تا انقلاب روژاوا، پس از کار و جنگ در زمینه های مختلف، به عنوان یکی از اعضای کمیته مرکزی MLKP و کمیته کردستان MLKP جاودانه شد.  وی به عنوان یکی از بهترین نمایندگان نسل پیروزی، دستمایه پیشرفت در تمامی سازمان ها و عرصه هایی بود که در آن فعالیت می‌کرد، اراده‌مند سخت ترین تصمیم ها، رهبر سخت ترین فرایندها، نماینده امید و خوش بینی بود.  

او نماینده نمونه ای از قوام گفتار و کردار در سادگی کامل بود.  او کمونیستی بود با رویاهای بزرگ انقلابی.  او در برابر موانع متوقف نشد و به طور خستگی ناپذیر علیه فاشیسم، استعمار انکارگرا، نظام پدرسالار، سرمایه داری و امپریالیسم مبارزه کرد.  یاد و خاطره او را همیشه به عنوان یادآوری، رویا، شجاعت و پایگاه راهنما برای نبردهای بزرگتر، جنگهای بزرگتر و شکوهمندتر گرامی خواهیم داشت.

برادران و خواهران!

 Özgür Namoğluرفیق اوزگور نام‌اوغلو (فیرات نوال) در دفاع از انقلاب در روژاوا و در مدرسه حزب، با نام حزبی رفیق اوزان کوتلار در ۱۵ ژوئن ۱۹۹۴ در ازمیر از مادری انقلابی و پدری انقلابی متولد شد. تا سن مدرسه در شرایط مخفیانه با مادر و همرزمانش زندگی می کرد. او مجبور شد دوران تحصیل خود را با خویشان بگذراند.

 در سنین کودکی اشتیاق، استواری و مقاومت را آموخت.  او در سال‌های ۲۰۰۰-۲۰۰۱ با نیروهای حزبی آشنا شد.  و در سال ۲۰۰۸ خاطرات فضای انقلابی دوران کودکی و احساسات روابطش با حزب را به اروپا برد. او در تظاهرات شرکت می‌کرد، به انجمن ها و پایگاه‌ها رفت و آمد داشت.  در سال ۲۰۰۹ در سن ۱۶ سالگی به عضویت KGÖ درآمد. او در آلمان، دورتموند، بوخوم، اسِن و دویسبورگ تلاشگر جوانان مبارز بود. او به مدت یک سال در فعالیت‌های آنتیفا سرخ شرکت کرد. خبر جاودانگی رفقای یاسمین چیفتچی و یلماز سلچوک ُ‌شور مبارزاتی در عرصه سیاسی-نظامی را در دل او بیدار کرد. چنین اندیشید که با توجه به شرایط جسمانی بازویش نمی تواند آنگونه که می‌خواست موفق شود، این آرزو را در دل خود نگه داشت. جاودانگی رفیق سرکان توسون در رفیق اوزگور به نیروی موفقیت تبدیل شد و ندای رفیق ایوانا هافمن به قدرت عملا و افزود رفیق، با عزم راسخ عازم مناطق دفاعی مدیا شد تا زندگی جدیدی را آغاز کند.  وی در زمستان ۱۳۹۵ در آکادمی حسین دمیرچی اوغلو آموزش عقیدتی، سیاسی، تشکیلاتی و نظامی دید. در همان سال برای دفاع از انقلاب به روژاوا رفت. او اکنون یک چریک آزاد، با اعتماد به نفس، شجاع و یک فرمانده پرشور ومشتاق بود که پتانسیل خود را به انجام رساند. او از شنگال و مناطق دفاعی مدیا برآمد و  به عنوان یکی از اعضای فرماندهی آکادمی شنگول بوران گردید و با موفقیت تلاش کرد تا مبارزان، فرماندهان و تک‌تیراندازان (سابوتر) مجرب را با آگاهی حزبی آموزش دهد. او خود را با عزم خویش، توانایی خود در یادگیری، مهارت های خود، که با جهش و گذر از محدودیت ها گسترش داد، و دنیای معنوی کاملاً تغییر یافته اش نمایان گردید . او مسئولیت امنیت رهبر کمونیست زکی گوربوز، رفیق تولهیلدان آگیری را بر عهده گرفت. او با احساس مسئولیت و وظیفه و عشق رفاقتی به وظیفه خود عمل کرد. رفیق اوزگور که پرورش یافته‌ی رهبران نیرومند و فرماندهان شجاعی چون بایرام نماز و زکی گوربوز بود و نام اوزان کوتلار را با افتخار یدک می کشید، از شأن و حق و جایگاه عضویت حزبی که در ۲۰ آوریل ۲۰۱۶ تا آخرین بار به آن دست یافت، پاس داشت.  یاد و خاطره رفیق اوزان کوتلار، فرمانده جوان را با تواضع، فداکاری بالا، احساس وظیفه آشکار، عزم قوی و انرژی برای یادگیری، تغییر و تحول و عشقی پرشور به همرزمانش با پرورش اوزان‌های جدید، گرامی خواهیم داشت.  مبارزه در رهبری و فرماندهی آنها، و مبارزات و اقدامات‌اشان علیه فاشیسم، استعمار انکارگرا، نظام مردسالار، سرمایه داری و امپریالیسم، و انجام وظایف انترناسیونالیستی با تمام قوا گسترش یافته و فرامی روید. این  است عهد و پیمان  ما به خلق‌هایمان. 

   ۶  ژانویه ۲۰۲۳

 کمیته مرکزی MLKP

جنبش انقلابی خلق HBDH

 احمد  شورش Şoreş و فرات نوال برای همیشه در اتحاد انقلابی‌مان  زندگی خواهند کرد! 

کادرها و فرماندهان مهم اتحاد‌ انقلابی‌امان، رفیق احمد شورش  Şoreş، عضو کمیته مرکزی MLKP و کمیته کردستان و رفیق فیرات نوال در حمله حکومت فاشیست AKP-MHP  جاودانه شدند. آنها برای همیشه بر پرچم  اتحاد انقلابی ما در مبارزه برای انقلاب و سوسیالیسم در اهتزاز خواهند بود. طبقه کارگر، زنان، جوانان و همه ستمدیدگان به نام شما خواهند جنگید و پیروز خواهند شد. رفیق احمد در بسیاری از لحظات مبارزات انقلابی وظایف مهمی را بر عهده گرفته است. او در بسیاری از لحظات و عرصه‌های مبارزه، از شکنجه‌هایی که روزها در جوانی مقاومت کرد تا زندان، از وظایفی که در سطح مرکزی به عهده گرفت تا خروج از کوه‌های آزاد، رفیقی پیشگام بود.  از روزی که با مبارزات انقلابی آشنا شد تا امروز، لحظه لحظه زندگی او با مقاومت و پیروزی همراه بوده است. رفیق احمد  انقلابی، همیشه خود و مبارزه را از نظر ایدئولوژیک و عملی پیش برده است. آکادمی‌هایی که او پیشگام بود، میراث انقلاب و سوسیالیسم را از طریق اقدامات نظامی-سیاسی گسترش داد و در هر زمینه‌ای که وارد شد انقلابی تر شد. در مناطق روستایی، در شهرها، در مناطق دفاعی مدیا، در روژاوا و در هر جایی که زندگی وجود دارد، آموزش و اقدامات انقلابی را به بهترین شکل سازماندهی کرد. او همچنین نام راهپیمایی‌های توفانی، در سخت ترین لحظات با اراده انقلابی پیشتاز بود.  رفیق احمد متولد ۱۹۶۶، بیشترین سالهای عمر ۵۷ساله خود را به عنوان پیشگام بنیانگذار در شهرها و کوههای مختلف گذراند و به عنوان یکی از فرماندهان سرخ اتحاد انقلابی جاودانه شد.  رهبری او اساس اتحاد انقلابی ما برای مبارزه و سرنگونی فاشیسم خواهد بود.  سهم ارزشمند او در مبارزه عزم ما برای کسب آزادی خواهد بود.  رفیق فیرات نوال نیز از آغاز انقلاب در سال ۱۹۹۴ با مبارزه بزرگ شده و مبارزه را آموخته است. با حزبی که در سنین جوانی همراه شد، کارهای تشکیلاتی انجام داد و وظایف خود را مسئولانه انجام داد.  مبارزه نظامی-سیاسی او به دلیل وضعیت فیزیکی بازویش آنگونه که  آروزی همیشگی‌اش بود به پیش نرفت، در سال ۱۹۹۵ با ندای همرزم جاویدانش به این مبارزه پیوست.  او نه تنها به شدت نظم و انضباط داشت، بلکه آموزش های ایدئولوژیک، سیاسی و نظامی نیز به پیش برد. او این آموزش ها را برای آموزش و تجربه‌ی رزمندگان جدید  گسترش داد. احساس مسئولیت، شجاعت، انضباط و اراده در انجام وظایفش از او فرماندهی ساخت که در عین حال امنیت رفیق احمد، ضرورت‌های انقلاب را برآورده می‌ساخت.  امید، انضباط، اراده و بسیاری دیگر از کمک های رفیق فرات نوال در مبارزه متحد، خمیرمایه نسل پیروزی ها خواهد بود.  نام او با مبارزه یکپارچه در اقدامات، مواضع و تمامی لحظات مبارزه زنده خواهد ماند. فاشیسم اشغالگر AKP-MHP با تمام توان به هر نقطه از کردستان حمله می کند.  نیروی فاشیستی که فکر می‌کند با حمله به هر اینچ مربع از خاک کردها می تواند  از ادامه‌ی جنگ عادلانه را جلوگیری کند، اشتباه می کند. جنگ عادلانه‌ی ما در برابر حملات تهاجم و سلاح های شیمیایی بیش از پیش در میان مردم گسترش خواهد یافت.  حمله و اشغالگری، استثمار کارگری و قتل عام فاشیسم AKP-MHP با اقدامات ما حل و فصل خواهد شد. از این رو برای تک تک رفقای جاودانه خود، کشتارگران را پاسخگو خواهیم خواست.  ما به عنوان HBDH، یاد رفقای جاودانه احمد و فرات را به نیرویی تبدیل خواهیم کرد تا در قبال آنها پاسخگو باشیم و عزم آنها را پیمان پیروزی خودسازیم.  ما قدرت فاشیست را مسئول این قتل عام خواهیم دانست.  سوگند یاد می کنیم که یک روز بدون حساب باقی نمی ماند! 

شهدای انقلاب جاویدانند! 

رفقا احمد و فرات جاودانه اند! 

شهید نامیرین! ۸

 ژانویه ۲۰۲۳

 کمیته اجرایی HBDH

پ ک کPKK-:

 زکی گوربوز و اوزگور نام‌اوغلو در مبارزه  جاودانه‌ خواهند ماند. ما با تأسف فراوان باخبر شدیم که هم‌رزم ما زکی گوربوز، عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست مارکسیست-لنینیست (MLKP) در منطقه انقلابی روژاوا جان‌ باخته است. اعلام می کنیم که با احساسات انقلابی در سوگ اعضای کمیته مرکزی و دوستان MLKP برای رفقایمان زکی و اوزگور نام‌اوغلو که همراه وی  به قتل رسید، شریک هستیم. ما به عنوان پ‌ک‌ک اعلام می‌کنیم که انتقام انقلابیون به قتل رسیده را خواهیم گرفت و به محاکمه دشمنان انقلاب ادامه خواهیم داد.  رفیق زکی از جمله نخستین دوستان انقلابی ما بود که به کوه‌های کردستان آمد. در آن زمان اتحاد تاریخی بین انقلابیون ترکیه و کردستان وجود نداشت.  در همان زمان، راه زکی به کوهستان، تشکیل جنبش انقلابی متحد خلق (HBDH) را ممکن کرد. او یکی از اولین کسانی بود که راه را برای HBDH هموار کرد و یکی از فعال ترین پیشگامان در اجرای عملی آن بود.  این  اقدام  هم در مورد عملکرد او در مناطق دفاعی مدیا و نیز در مورد عملکرد انقلابی بعدی او در کلان شهرهای ترکیه صدق می کند. رفقا   MKPزکی گوربوز و اوزگور نام اوغلو را که در ۳ ژانویه با احساسات انقلابی عشق، احترام و قدردانی در شهر حسکه به شهادت رسیدند، به یاد می آوریم.  ما اعلام می‌داریم که یاد آنها در مبارزات انقلابی مان جاودان خواهد ماند.

MKP

رفقا احمد و فیرات جاودانه اند!  

ما در برهه‌ای قرار داریم که مبارزه بین انقلاب و ضدانقلاب با شدیدترین درجه ممکنه در جریان است. این مبارزه از همان ابتدا خونین و بی امان بوده، با فداکاری های فراوان گسترش یافته و تا به‌امروز ادامه داشته است. امروز نیز همانند دیروز خونین، مثل دیروز بی امان و مثل دیروز به قیمت گزاف به نفع انقلاب به ‌پیش می رود.  بنابراین نیروهای ضدانقلاب بی رحمانه حمله می کنند و برای بقا خود دست به هر کاری می‌زنند. (…) رفیق احمد پیشتاز انقلابی بود که بیشتر عمر خود را در راه مبارزه انقلابی  تقدیم کرد و با وظایف و مسئولیت هایی که بر عهده گرفت سهم مهمی در مبارزه انقلابی داشت. او رفیقی بود که بر هرکسی که  تماس می‌‌گرفت اثری عمیق بر جای می‌گذاشت و با نگرش مصمم و شجاعت خود الگو قرار گرفت. او پرچم مبارزات انترناسیونالیستی را در خط مقدم روژاوا به دوش کشید، با تمام وجود در مبارزه مردم روژاوا علیه داعش شرکت کرد. (…) او همچنین نقش فعالی در ترویج دستاوردهای روژاوا و در روند ساخت و ساز داشت.  رفیق فیرات نوال در دوران جوانی خود تجربیات انقلابی عظیمی به دست آورد، او با آگاهی از این که باید پرچم پیشینیان خود را مانند آنها در مسئولیت‌های پیشگامی حمل کرد، جای خود را در سنگرهای پیشگامی به‌دست گرفت. او نقش مهمی در درک مفهوم جدید دشمن از جنگ و توسعه روش‌های انقلابی جایگزین داشت. او پرچم رزم همرزمان جاودانه اش را در خط مقدم به دوش می کشید.  دولت فاشیست «ترکیه» و همدستانش می خواهند با کشتن رفقای احمد و فیرات به مبارزات انقلابی ضربه وارد آورند و بذر سرخوردگی و بدبینی را در صفوف انقلابیون بپاشند. اما سنگین‌ترین پاسخ‌ها به این حملات را شهدای ما می دهند که تا آخرین نفس، مقاومت،‌ پیکار و مبارزه می کنند. دوستان و دشمنان بدانند که حملات و انواع تبلیغات سیاه  دشمنان بیهوده است. مبارزه انقلابی در حال گسترش است وانقلابیون در حال مبارزه هستند.  شهدای ما نیروی مبارز و اراده ما می‌باشد.  جنگ ما با نیرویی که از آنها می‌گیریم با قاطعیت بیشتری از جایی که آنها  بازایستانده شدند ادامه خواهد یافت.  ما از رفقای احمد و فرات با احترام یاد می کنیم و عهد می‌بندیم که یاد آنها را هموراه در مبارزات انقلابی خود با همراه داشته باشیم. از همه شهدای انقلاب و سوسیالیسم در شخص آنها با احترام یاد می کنیم. 

۸  ژانویه ۲۰۲۳ 

کمیته مرکزی MKP

DKP/Birlikاتحاد 

زکی گوربوز و اوزگور نام اوغلو در مبارزه ما زنده هستند (…) دیکتاتوری فاشیستی می خواهد با یک برنامه ریزی خاص و ترورهای سیاسی به سبک ضد چریکی همه نیروها را بسیج کند تا کادرهای پیشرو انقلاب ترکیه و کردستان را در روژاوا نابود کند. کادر برجسته MLKP احمد Şoreş و مبارز جوان فرات نوال به عنوان بخشی از این طرح خاص هدف ترور قرار گرفتند. احمد شورش، انقلابی با بیش از سی سال سابقه مبارزاتی است. که در تمام این مدت در مبارزات انقلابی ترکیه  مبارزه کرده و در انقلاب شرکت داشته است و خیابانی نیست که نپیموده وهیچ منطقه ای  نیست در آن نجنگیده باشد.. در مبارزات انقلابی، اخیراً در فرآیند دفاع و سازندگی انقلاب در روژاوا شرکت داشته است. در هشت سالی که در روژاوا بودیم، رفیق احمد شورش را که دوش به دوش در تمام جبهه‌های مبارزه به همراه جنگیده بودیم، به عنوان یک پیشتاز کمونیست، یک فرمانده بسیار عالی و بی باک، شناختیم.  مبارزات رفیق احمد و صدای تفنگ او در همه جای انقلاب روژاوا طنین افکن بود. او با درنوردین راهی نفس گیر و عزمی راسخ در زندگی انقلابی خود اراده ای انقلابی را آشکار کرد که بر شرایط سختی که با آن روبه رو بود چیره آمده و سختی ها را مدیریت کند. ما شاهد رهنمودهای او در عبور از شرایط سخت، کار و تلاش خستگی ناپذیر وی  در برابر بار سنگین مبارزه بوده‌ایم.  رفیق فیرات، علیرغم مدت زمانی که می توان آن را کوتاه نامید، در مبارزات انقلابی، بدون تردید، بی امان و تسلیم ناپذیر، انقلابی گری  پیوسته‌ای را در خود رشد دا. د او روحیه انقلابی آن زمان را پذیرفت و رویه انقلابی را توسعه داد و به عنوان رفیقی  مهربان، کوشنده، شاد و همراه و سرسخت در توسعه مبارزات انقلابی، با احساس مسئولیت بالا و به کارگیری تمام انرژی، بر هرکسی که  دیدار داشت تاثیر می‌‌گذاشت.  رفقا احمد و فرات زندگی خود را وقف انقلاب کردند، انقلابیونی انترناسیونالیست بودند، مبارزه انقلابی متحد خلق های ترکیه و کردستان، مبارزه ستمدیدگان مانند جنگاور از جبهه به جبهه، از سنگر به سنگر، نماد یک زندگی انقلابی نفس گیر و جنگ انقلابی گردیدند  و در این مبارزه جاودانه شدند.

. (…) ۸ ژانویه ۲۰۲۳

DKP/Birlik

  TKP-ML CC

 احمد شورش و فرات نوال جاودانه‌اند! 

کسانی که با ارزش ترین دارایی های خود، یعنی جان خود را به آرمان های آزادی و انقلاب می‌بخشایند، جاودانه‌اند.  ما در این مبارزه با هر حمله دشمن،‌ به آرمان آزادی و انقلاب بیشتر پایبند خواهیم بود و ‌ارزش‌ها  را تاپای جان والایی می‌بخشیم.  حکومت قتل‌عام ترکیه فکر می کند که با حمله به رهبران، فرماندهان و مبارزان آزادی و انقلاب، اراده مردم آزادی خواه را در هم خواهد شکست.  با این حال، جایی که او بیشتر در اشتباه است، همانجایی است که در آن شکست خواهد خورد.  انقلاب با هزینه‌های هنگفت و کارهای دشوار به پیش می رود و می‌یابد.  انسان‌های با وجدان و شرف، کارگران استثمار شده و همه گروه‌های زیر ستم هرگز کسانی را که جان خود را در مبارزه فدا کردند فراموش نمی‌کنند . فریاد می زند، خشم‌اش را برآتر می‌سازد و تفنگش را  به سینه می‌فشارد.  رفقا، احمد شورش و فرات نوال کارهای مهم و ارزشمندی انجام داده اند. (…) احمد شورش تنها برای انقلاب و مبارزات آزادیخواهانه مردم در سرزمینی که در آن متولد و بزرگ شد مبارزه نکرد؛ او برای تحقق و تقویت مردم برادر و انقلاب روژاوا مبارزه و تلاش کرد. او در تمام حرکات آزادی روژاوا شرکت کرد. او زندگی در خور یک فرمانده، یک مبارز آزادی سپری کرد.  در دوران پیشگامی، برای تقویت مشارکت رزمندگان  بسیار تلاش کرد. او با علم به اینکه آزادی تنها با جنگ به دست می آید، بر مشکلات و وظایف جنگ تمرکز کرد.  ما با رفیق احمد شورش از روابط و وظایف او با مبارزان ملی آزادی کرد، انقلابیون ترک و مبارزان بین المللی آشنا هستیم. درست مانند اولاش بایراکتار اوغلو، باران سرهات، نوبار اوزانیان، سرن گونش، آینور آدا و بسیاری از رفقای دیگر که نمی‌توانیم نامشان را ببریم، او آگاهی، تلاش و اراده خود را به رشد انقلاب روژاوا تقدیم کرد.  ما با رفیق فرات نوال در همان مواضع با دشمن مشترک جنگیدیم.  تمرین مبارزه در سنین پایین، پیوستن به مبارزات انقلابی از اروپای غربی تا سرزمین های روژاوا، بدون تردید برای پیروزی انقلاب، پیام مهمی برای همه جوانان انقلابی است.  او جایگاه‌های انقلابی مثال زدنی را برای جوانانی که آینده شان ربوده شده و به دنبال آزادی بودند، نشان داد. یکی از نام های گرانبهای مشعل آزادی که انقلابیون ترکیه سعی در برافراشتن آن در سرزمین های روژاوا دارند. (…) 

DKP/BÖG 

رفقای احمد شورش و فرات نوال جاودانه هستند! 

ما از آنها انتقام خواهیم گرفت! (…) رفیق احمد شورش به عنوان صدای رسای کارگران، زنان، همه اقوام تحت ستم، به ویژه مردم کرد، در هر مبارزه علیه امپریالیسم، سرمایه داری و فاشیسم با انجام وظایف کمونیستی در طول زندگی خود، زندگی انقلابی را سرشته است. رفیق احمد شورش از دوران جوانی با برخورداری از روحیه انقلابی که کودتای نظامی ۱۲ شهریور سعی در نابودی آن داشت در مبارزات انقلابی شرکت کرد. او یک مبارز و فرمانده کمونیست شد که در هر مسئولیتی که برعهده گرفت، در هر شهری که بود، در هر مبارزه‌ای که رهبری می‌کرد، روحیه‌‌ی انقلابی را در میان توده ها گسترش می‌داد و سازمان داد و به تجربه می‌گذاشت  و به مبارزه انقلابی شتاب می‌بخشید.  فعالیت‌های رفیق احمد شورش، در مبارزات انقلابی‌اش گواه رویه‌ای عینی است که رفقا، دوستان، طبقه کارگر و مردم زیر ستم، تجربه‌کرده و دید‌ه‌اند، در حالی که گواه پنهان‌کاری، نبوغ سازمانی مارکسیست-لنینیستی و مهارت انقلابی بودند که برای دشمن قابل درک، دیدن و لمس شدن نبود.  رفیق احمد Şoreş رفیقی است که در هر لحظه از انقلاب روژاوا پیشاپیش دویده است و پرچم انترناسیونالیسم را همراه با حزب ما به عنوان “ژنرال سرخ” به اهتزاز درآورده است، همانگونه که  رفیق بایراکتار اوغلو، رهبر و بنیانگزار و فرمانده حزب ما به او گفت.  رفیق احمد انقلاب، به عنوان یک رهبر کمونیست که یک عمر در مبارزه برای آزادی جنگید، و نام او در تاریخ انقلاب، طبقه کارگر و مردم زیر ستم ثبت خواهد شد. طبقه کارگر ترکیه و مردم روژاوا “ژنرال سرخ احمد  انقلاب را فراموش نمی کنند.  رفیق فیرات نوال به عنوان نام شجاعت و عزم انقلابی جایگاه خود را در میدان های نبرد انقلابی  دارا است، او به عنوان نامی که می تواند در هر وضعیت و شرایطی علیه سیاست جنگی ویژه فاشیسم AKP-MHP عمل کند.  رفیق فیرات نوال به عنوان پیشاهنگی کمونیستی و فرمانده جنگ چریکی، با تلفیق  مواد انفجاری انقلابی جوانان با مهمات تمام نشدنی مبارزه مسلحانه، دقیق ترین و مهم ترین وظایف مبارزه انقلابی را بر عهده گرفته است.  رفیق فیرات نوال با شخصیت انقلابی خود رفتاری متواضع، ساده و صمیمانه از رفاقت در سنگر بود.  رفقای ما، احمد انقلاب و فرات نوال جاودانه اند.

۹ ژانویه ۲۰۲۳ کمیته مرکزی

 DKP/BÖG

احمد انقلاب (شورش) و فیرات نیوال را در سفر آخر همراهی کردند فرماندهان سرخ احمد انقلاب و فیرات نیوال در آخرین سفر خود در مراسم بزرگ خداحافظی در شهر حسک همراه شدند. در این مراسم صدها نفر شرکت کردند که نمایندگانی از اداره خودمختار شمال و شرق سوریه، نیروهای دموکراتیک سوریه (QSD)، MLKP/KKÖ، DKP/BÖG، TKP-ML، MKP نیز حضور داشتند. DKP-Birlik، PYD، جنبش کمونیست انقلابی (TKŞ)، زنان کمونیست انقلابی (JKŞ)، جوانان کمونیست انقلابی (CKŞ). مراسم وداع با برگزاری مراسم نظامی و یک دقیقه سکوت آغاز شد. پس از سخنرانی به نمایندگی از خانواده شهدا، شورای نظامی موسسات دفاع مقدس به سخنرانی پرداخت. سخنگوی شورای نظامی ق.س.د با یادآوری تمام سال های مبارزه گفت: ما با ۴-۵ دوست شروع کردیم، ده ها هزار، هزاران ده هزار و امروز صدها هزار شدیم، حالا هیچکس نمی تواند اراده ما را با تانک و تانک بشکند. اسلحه. مبارزه ما ادامه دارد.” بریتان آسیا از طرف سازمان وحدت و همبستگی خلق ها (SYPG) قول داد که انقلاب را گسترش دهد و از آن دفاع کند و از همه کشته شدگان انتقام بگیرد: «زمانی که انقلاب در روژاوا شروع شد، صدها مبارز از سراسر جهان، ترکیه و شمال. کردستان به انقلاب روی آورد، این اتفاق به رهبری و هدایت رفیق احمد افتاد، در سال ۲۰۱۹ دشمن با شهید کردن رفیق باران خواست ما را بشکند، رفیق احمد ابتدا پرچم رفیق باران را به اهتزاز درآورد، او در تمام آزادی ها شرکت کرده است. تهاجمی علیه داعش از سال ۲۰۱۳. او هم به عنوان یک فرمانده سرخ و هم جنگنده ای که هرگز تسلیم نشد، جای خود را گرفت. دوست و دشمن باید بدانند که هر یک از ما، حتی اگر تنها یکی از آنها باقی بماند، احمد انقلاب، باران سرحات و فیرات نیوال هستیم. آخرین قطره خون.” بریتان آسیا گفت که فیرات نیوال روی خود را به سمت کوه های آزاد و انقلاب روژاوا برگرداند وقتی همه به سمت اروپا چرخیدند و گفت: “ای دشمن بربر، خوب گوش کن، هوال باران کشته شد، اما ده ها و صدها زن و جوان از روژاوا در حال رشد هستند. شما هوال احمد و حوال فرات را به قتل رساندید، اما امروز صدها نفر وعده انقلاب و پیروزی خود را تکرار می کنند. خالد پور به نمایندگی از جنبش انقلابی کمونیستی (TKŞ) به یاد می آورد که احمد Şoreş در ترکیه، در باکور و همچنین در کوه های آزاد و روژاوا جنگید. وی منافع استعماری دولت فاشیست ترکیه را محکوم کرد و گفت: “تمام تلاش دولت ترکیه بر این است که مردم کرد هیچ جایگاهی کسب نکنند. تاریخ دولت ترکیه بر اساس نابودی مردم کرد است. ما به دولت ترکیه و نیروهای تاریک بگویید که هرگز نمی توانید اراده مردم ما را بشکنید. ما با روحیه هوال احمد و هوال فرات به مبارزه خود تا پیروزی ادامه خواهیم داد.” در پیامی که از طرف خانواده زکی گوربوز قرائت شد، آمده است: “ما اعتقاد راسخ داریم که شما این دو انقلابی را به قلب خود برده اید و با آنها به شیوه ای که بومی آنهاست خداحافظی خواهید کرد. احمد انقلاب عزت، افتخار و افتخار ماست. رفیق ما در سرزمین کشتارها به دنیا آمدیم، درسیم محل شورش و شورش است، تصادفی نیست که انقلابی شدیم، برادرم فرماندهی است که برای کشور خودش جنگیده است، می خواست تاج ۳۴ ساله خود را بر سر بگذارد. یک سال زندگی انقلابی با انقلاب روژاوا در راه روژاوا گفت من به کشورم، وطنم کردستان می روم تا برای ایدئولوژی انقلاب و سوسیالیسم خودم بجنگم، خیلی خوشحال شد و گفت: نه. هر انقلابی این شانس را دارد. او سالها در آنجا جنگید. سخت ترین وظایف را انجام داد. ما به عنوان خانواده او به او افتخار می کنیم. ترکیه و کردستان.

 پیروزی،‌ پیروزی، ‌شهید نمی‌میرد! An serkeftin,an serkeftin.Shehit Namir

 که در.” خانواده اوزگور نام اوغلو این پیام را ارسال کردند: “از رفقا زکی و اوزگور خداحافظی می کنیم. زکی رفیق بسیار ساده و ارزشمندی بود. اوزگور فرزند حزب بود. او تا سن ۶ سالگی در کنار رفقا بود. روند اوزگور. گذراندن با رفقایش برای تصمیم او شکل‌دهنده بود. او می‌خواست به هر قیمتی در کنار رفقای خود باشد. و این کار را کرد. می‌دانم که او از حضور در آنجا بسیار خوشحال بود. همچنین سایر تسلیت های نیروهای انقلابی ترکیه، کردستان و جهان قرائت شد. گواهینامه های شهادت برای زکی گوربوز و اوزگور نام اوغلو به نمایندگی از خانواده گوربوز و نام اوغلو به زرگه برخو و میحمد علی خلو اهدا شد. در این مراسم سرودها و راهپیمایی های زکی گوربوز پخش شد و هر دو شهید بر دوش همرزمان خود با شعار «فرماندهان سرخ جاودانه اند» تشییع شدند. در مراسم تشییع جنازه دو فرمانده کمونیست، کمونیست ها سوگند انقلاب را قرائت کردند.

زکی در کودکی با بره و بز های روستا دلبسته بود. و بسیار دوستشان داشت و با نام صدایشان می کرد. همه ما چنین بودیم.  سپس دوره ابتدایی را د روستا به پایان رساند، دبیرستان و دبیرستان در ناحیه پرتک(Pertek).  او در دانشکده علوم تحصیل کرد و ما ادبیات. در طول مسابقات فوتبال بین کلاس‌ها، حریفان ما را با بدن‌های کوچکشان روی زمین می انداختند، ما را مسخره می‌کردند.  نسل آن روزها سخت کوش بود، جوانان درخشان ما امروز را روشن کرده اند.  اما دولت هرگز به فکر این جوانان نبود، همیشه آنها را کنار می‌گذاشت و وقتی متوجه شدند که در حق آنها ستم شده است، شروع به سازماندهی علیه نظام کردند.  زکی در تمام عمرش تسلیم نشد.  او در پرتک در انواع و اقسام شغل‌ها، از پسرک کفشی گرفته تا هندوانه فروش، از درو تا غلتک اسکیت. در عصرها کار می کرد و کارهایی را که با زحمت به دست آورده بود، سر سفره می‌‌آورد. او عصرها ساعت ها کتاب، رمان و نوشته های فلسفی می خواند.  اگر درست یادم باشد حتی در آن زمان  انتشاراتی اشتراکی به نام  خانه بیلگه کیتاپ اوی (خانه کتاب اشتراکی) بود و مدام کتاب و مجله و … می خرید و درک بسیار پیشرفته‌ای نیز از هنر داشت. آشکاربود که زودتر از ما می‌فهمید و یاد می‌گرفت؛ درست مثل ساز.  به یاد دارم در دهه ۸۰، قبل از ۱۲ سپتامبر، تجمعی در منطقه ما علیه قتل‌عام مرعش ترتیب داده شد و در وقایع بعدی او از میان بوته‌ها به خانه خزیده بود و از دست سربازان فرار می‌کرد. در آن زمان فکر کرد از دست آنها فرار کرده است، با این حال، سربازان پس از آن به خانه آمدند، به او نگاه کردند و گفتند: “این فقط یک کودک است” و او را رها کردند و به جای او روستایی دیگری را که در خانه بود دستگیر کردند. و به اشتباه او از اهالی پرتک بود. این اتفاق او را متوجه ساخت که این سیستم چقدر عوضی است. زمانی که زکی در مؤسسه تعلیم و تربیت، یعنی دانشکده در  شهرآمِد تحصیل می کرد، من در دانشگاه وان تحصیل می کردم.  وقتی در شهر وان  بنا به یک نقشه‌ی پلیس دستگیر و به سیاهچال آمد انداخته شدم، با برادرم و جمعی از اهالی روستا در آنجا خانه‌ای اجاره کرده بودند و به مدرسه رفته بودند. ز کی که اولین ظلم‌ها و بی عدالتی ها را در آن زمان دیده بود، آنها را  دریافت و حفظ کرد و بعدها که پلیس خانه ما را پیوسته جستجو می‌کرد و به ما فشار می‌آورد و وقتی شخصاً آنها را در استانبول تجربه کرد، این درک را تکامل داد.  وارد یک مبارزه سازمان یافته شد و مبارزه انقلابی خود را آغاز کر.د زکی در درازای زندگی انقلابی‌ خویش هرگز خود را در برتر قرار نمی‌داد و از خانواده و محیط خود برای منافع شخصی‌اش استفاده نکرد. م ثلاً یک بار که می خواستم برایش چیزی بخرم، به من گفت: «اگر دوستانم به تو نزدیک شوند و تو فرصت کمک به آنها را داشته باشی، به من کمک می کنی!»  بیشتر به فکر یاران و همرزمانش بود تا خودش.  زکی تدر مامی عمر خود دقیق بود.  هر جا می رفت به جای سربار بودن به حفظ نظم و حل مشکلات کمک می کرد. او همانقدر که انقلابی بود آشپز نیز می شد.  خلاصه هر آنچه را که نیاز داشت در اختیار داشت و هرگز از استفاده  شخصی از آن ‌‌ها استفاده نکرد. به نظر او زندگی باید از هر نظر اشتراکی و مشترک باشد.

در اواخر دهه ۸۰، یک دوره اوج گیری مبارزات ملی در منطقه ما بود.  بنابراین ما هم به عنوان جوانان در آن سال ها تحت تأثیر آن قرار گرفتیم و این را در هر کاری که انجام می دادیم، به ویژه در ترانه‌های کردی، منعکس می کردیم.  زکی خود را به آوازهای کردی نیز مجهز کرده بود و در عروسی‌ها عصای عصا، بینگول سبکی، دی لری و حتی هوار هوار می خواند. عشق او به زبان کردی در جوانی شکوفا شد. شاید بتوانم بگویم که این عشق او را به روژاوا آورد.  نیازی نیست مقاله ام را زیاد به درازا بکشانم، دوستانش و کسانی که او را می شناختند،‌ پیشتر در مورد مبارزه و زندگی او نوشته و می‌نویسند.  در پایان می‌خواهم چند خط از نامه‌ای را که برایم فرستاده و دلیل رفتنش به روژاوا را توضیح می‌دهد، نقل کنم. او همیشه در قلب ما زنده خواهد بود، من او را از دست ندادم، او نمرده است، سر بلند بود  و خواهد بود و  من از این زاویه  سر بلند…  

 در از این نامه آمده است: “همانطور که می دانید من در روژاوا هستم، خوشحالم، در زمان مناسب و در مکانی مناسب هستم. وضعیت روحی، روانی و جسمی من بسیار خوب است. امتیاز دیدن و تجربه انقلاب وارد زندگی انقلابی من شده است.  برای یک  انسان انقلابی، هیچ چیز بهتر از این نیست.  بنابراین، من خوش شانس هستم، حتی اگر افرادی مانند ما نیز کمی مجال به دست بیاوریم یا به سمت شانس روی بیاوریم. به نوعی من از این فرصت استفاده کرده بودم که به اینجا آمدم. اروپا جایی بود که هرگز به ماندن و انجام کارهای انقلابی فکر نمی‌کردم، بنابراین ترجیح دادم به سرزمینم، مرکز انقلاب، آنجا باشم. من با فکر زندگی و مشارکت فعال در این لحظه تاریخی، در این روند تاریخی عمل کردم.»

آری، برادر عزیزم «فرمانده سرخ» زکی! اکنون به ابدیت این سرزمین پیوسته‌ای.  تو در سرزمین خورشید،‌با رنگ سرخ همبافته شده‌ای. یک روز، یک روز آنجا هم تو را در آغوش می گیرم و آرزوی تو را در آنجا  تجربه می کنم. دوستت دارم.

خاطرات خواهر زکی گوربوز: یک انقلابی شادمان

به ناگهان شبی، پیامی دریافت می کنی که از درون گریه ات می‌گیرد و در خموشی و درازایی طولانی فرو می روی.  و سپس که جمله «زکی را از دست دادیم، تیر خورد» در گوش تو طنین انداز می شود، خشم تو را  انباشته می کند،  نفس‌کشیدن را از دست می‌دهی و تپش قلب خود را می شنوی.  شما در مارپیچ واکنش بدنتان به درد گرفتار شده‌اید.  به سوی گذشته‌ها شیرجه می‌زنی، زیباترین تجربه‌ها  همانند نوار فیلم در برابر دیدگانت می‌چرخند.  متوجه می‌شوی که دوران کودکی‌ات، نیمی از زندگی‌ات را از تو جدا کرده‌اند، امیدت برای دیدار دوباره از بین رفته است و تلاش می‌ورزی تا بفهمی چه اترخ داده است. این همان احساسی بود که در ۳ ژانویه ۲۰۲۳  هنگامیکه‌ فهمیدم قهرمان سرخ من در روژاوا، به دست حکومت فاشیست ترکیه و همدستانش به قتل رسیده است. اینگونه سوم ژانویه به عنوان یک روز سیاه در زندگی من ثبت شد.  کسانی که زکی را به قتل رساندند، بی‌رحمی یک دولت فاشیستی را به اوج رساندند و زوزه‌ی پیروزی اعدام غیرقانونی خود را فریاد زدند. بله، زکی ما، رفیق ما، مبارز کمونیست ما را به صورت فیزیکی از میان بردند، اما نتوانستند قوام یافتگی او را در مبارزه برای آزادی، اراده اش، مبارزه او را در روح آرمان‌هایش و انقلابی گری مبارکش را که در تاریخ  نگاشت، بکشند.  یکی از جنبه هایی که نباید دربیان و انتقال ۳۴ سال مبارزه سازمان یافته زکی فراموش کنیم، مکانی است که در آن زاده‌ شده ایم، شرایطی که در آن بزرگ شده ایم و محیطی که ما را شکل داده است.  ما در درسیم که حماسه‌های مقاومت در آن نگاشته شد و قتل عام صورت گرفت، چشم به زندگی گشودیم.  دوران کودکی خود را با گوش دادن به کشتار درسیم و داستان قهرمانانی که با آن مبارزه کردند گذراندیم. در ۱۲ سپتامبر، ما در خانه‌هایی بزرگ شدیم که میزبان انقلابیونی بود که افسانه‌های مقاومت را در سیاه‌چال‌ها می‌نوشتند و کادرهای انقلابی که رهبران مبارزه شدند.  بنابراین، ما با مبارزات انقلابی بیگانه نبودیم. فرمانده سرخ از سنین پایین با ویژگی‌های اشتراک، کار، همبستگی و هوشمندی که با نام او (زکی) همخوانی دارد، متمایز بود.  زکی در مدرسه موفق، در خانواده فعال، در کار و مسئولیت مشترک، سخت کوش، کنجکاو، خندان و خوش چهره بود. او قبل از ۱۲ سپتامبر در تظاهرات بایکوت دبیرستان پرتک شرکت کرد و در کنار برادران و خواهرانش ایستاد و باحمله‌ی سربازان، با تلاش فراوان فرار کرد تا دستگیر نشود. در یکی از آن روزها که می‌خواست وارد خانه شود و بگوید که تعقیبش نکرده اند، سربازی درست پشت سرش وارد خانه شد. اما سرباز به دلیل سن کم وی، او را جدی نگرفت و دستگیرش نکر.د  با این حال، در این زمان، از قبل مشخص بود که او در آینده در کجا قرار خواهد گرفت.  سپس تاریکی ۱۲  سپتامبر، دستگیری، بازداشت و فرار فرا رسید. ظلم و ستم همیشه در جغرافیای ما وجود داشته است. ما اجازه نداشتیم به زبان مادری خود صحبت کنیم، زیر فشار سوزان سیاست همسان سازی علیه علوی‌ها بودیم. هر از چند گاهی پلیس به خانه ما حمله و همه جا را تفتیش می کرد. در یک حمله دیگر در تعطیلات تابستانی، زکی خود را در برابر پلیس قرار داد. وقتی پلیس متوجه شد اهالی خانه دانشجو هستند، به خاطر عکس العمل او مجبور شدند قبل از خروج از خانه عذرخواهی کنند.

زکی می خواست در دانشگاه بخصوص در استانبول مرکز مبارزات انقلابی  راه یابد و این کار را کرد.  او  به عنوان بخشی از فعالیت های انقلابی خود در بین جوانان دانشگاه، در تعطیلات تابستان برای ما کتاب می آورد.  کتاب‌های مارکسیستی-لنینیستی، انتشاراتی که در آن بحث های تشکیلاتی برگزار می شد. او کتاب‌هایی درباره شکنجه و مقاومت در زندان و کتاب های کلاسیک می‌آورد.  درباره کتاب هایی که می‌خواندیم بحث می کردیم و نظر می دادیم.  ما به ویژه با تأثیرات آزار و اذیت جنسی و تجاوز جنسی در شکنجه بر «شرافت» و قضاوت‌های ارزشی جنسیتی که نمی‌توان بر آنها چیره شد، می‌پرداختیم. ما دلایل اجتماعی،، سیاسی و ایدئولوژیکی زیربنای چنین فروپاشی‌هایی را مورد تجزیه و تحلیل قرار دادیم و در مورد اقدامات لازم برای جلوگیری از تکرار آنها صحبت کردیم. روی مبل دراز کشیده بود و کتاب می خواند و چپ و راست می چرخید. شطرنج و تخته نرد می زدیم و گاهی ساز می زدیم و پیاده روی و آهنگ‌های محلی می خواندیم.  فیگورهای هلی را یاد گرفتیم، بدون خستگی در عروسی‌های همسایه‌گان به صورت گروهی رقصیدیم و گاهی با زکی دستور پخت را از کتاب‌های آشپزی آزمون می‌کردیم، زیرا به دلیل امکانات محدود جغرافیایی ما فقط فرهنگ آشپزی محدودی وجود داشت.  فرآیندی که طعم‌های جدید را کشف کردیم. یکی از بارزترین خصوصیات او این بود که کارش را با جزئیات و مدبرانه برنامه ریزی می‌کرد و آن را به بهترین شکل  به‌اجرا در‌می آورد. در شطرنج، فوتبال، نواختن ساز و در بسیاری از رشته‌های دیگر، مصمم بود که به همان اندازه در تمرین انقلابی‌اش موفق باشد.  ما به عنوان خواهر و برادر عمدتاً در مورد تقسیم کار جنسیتی و برابری جنسیتی در خانه صحبت و بحث می کردیم.  تقسیم کار اجتماعی، خانوادگی و سنتی که بر من تحمیل شده بود را مردود دانستیم و بحث کردم.  بزرگترین پشتوانه من، موضع ایدئولوژیک سوسیالیستی برادرانم بود.  به همین دلیل درک من و به اشتراک گذاشتن کارهای خانه در عمل برای آنها نسبتاً آسان بود.  زکی، بزرگترین پشتیبان من در این امر بود.  زکی می گفت: انسان باید نخستین کسی باشد که از نظر تئوری از این امر دفاع می‌کند. و این نگرش اصولی را در طول زندگی خود نشان داد.  دیده‌ایم که او در مبارزات انقلابی خود را با نگرش پایدار، قوام، انضباط، سخت‌کوشی، سازماندهی و احساس مسئولیت نیرومندش متمایز کرد. او در رسیدن به اهدافش مصمم و پیگیر بود. او بسیار دقیق بود و از تاکتیک‌های خاصی در برابر آزار و اذیت پلیس استفاده می کرد.  در صحبت‌هایش رفتار شکیبانه، گوش شنوا و صمیمانه اش خودنمایی می کردند و در بحث های ایدئولوژیک سازش ناپذیر بود. او ممتنع و حاضر به سازش نبود.  موضع ایدئولوژیک او روشن و همسو با اصول مارکسیستی-لنینیستی بود.  فروتن و متواضع بود و با اقتدار و مقامش حرف نمی زد. او همیشه سعی می کرد دیگری را درک کند. او نسبت به کسانی که آرمان هایی را که در تئوری می پذیرفتند، ولی عملی نمی کردند و به شدت از آنها انتقاد می کردند، تحمل نداشت.  مقاومت او در برابر شکنجه‌های شدیدی که در شکنجه‌گاه Gayrettepe بر او وارد شد، تنها یکی از نمونه‌ها از اقدامات مثال زدنی است که در دوران زندان از خود نشان داد. او به پشتوانه‌ی نظم و انضباط انقلابی، توجه متمرکز و موفقیت های تاکتیکی، در جریان مبارزات انقلابی از آزار و اذیت و حملات متعدد در امان ماند.  به دلیل آزار و شکنجه شدید حکومت، جلسات ما به ندرت و با  دقت و پیش بینی‌های شدید برگزار می شد. حتی اگر برای مدت کوتاهی بود، با هم صحبت کردیم و در مورد مسائل مختلف بحث کردیم. او در مورد مسائل، افراد، مکان‌های فعالیت‌هایی که علاقه مند بود، سؤال می کرد و به نظرات من گوش می داد. او با جدیت فراوان گوش می‌کرد و گاهی از گفتگوهای به ظاهر ساده، نتیجه گیری سیاسی می کرد. او از برادرزاده هایش مراقبت می کرد و نقش فعالی در رشد ‌آغازیم آنها داشت.  همیشه در چشمانش  خنده بود و همه کسانی که با او در پیوند بودند به عنوان یک انقلابی شادمان یاد می‌کردند. او در خانه‌هایی که بازدید می‌کرد، نگرش عملی بر اساس رد نقش‌های جنسیتی که آموزش داده می‌شد، اتخاذ می‌کرد.  او اولین کسی بود که به آشپزخانه می‌رفت و فضای خانه را تمیز و مرتب  می‌گذاشت و با تکنیک تهیه غذا و سالاد توجه‌ها را به خود جلب می‌کرد و با این ویژگی‌ها اثری عمیقی از خود به جای گذاشت.  او با این کار باعث جهشی در آگاهی جنسیتی زنان در این خانه‌ها شد و به آنها می‌گفت: “شما قرن ها به ما خدمت کردید، حالا نوبت ماست”.  او با نمایان ساختن کارهای خانگی، دل زنان را به دست می‌آورد.

Översättningen går inte att spara eftersom den är för lång

در آخرین دیدارمان، او منتظر بود تا زندگی انقلابی خود را با انقلاب روژاوا  بر تارک سر بگذارد که گفت: «به کردستان می‌روم، سرزمینم و در آنجا به مبارزه‌ام ادامه می‌دهم». او به عنوان یک کمونیست خردمند و هوشمند تصمیم گرفت که در زیر آتش به سرزمین مادری خود برود تا رویای خود را برای یک کردستان متحد سوسیالیستی محقق کند. « چند انقلابی از امتیاز زندگی، ساختن، دفاع و مشارکت در یک انقلاب برخوردارند؟ من در اینجا بسیار خوشحال هستم.  آری، ما خطرات حضور در جبهه جنگ را می‌دانیم و از آن آگاه هستیم.  اما ما به خوبی می‌دانیم که نیروهای اشغالگر امپریالیستی در استفاده از روش‌های جنگ کثیف، محدودیتی نمی‌شناسند. در حالی که آنها مبارزانی را که در برابر وحشی گری داعش در روژاوا و سایر مناطق کردستان مقاومت می کنند قهرمان می دانند، در همان حال از همکاری با دیگر نیروهای اشغالگر و فاشیست که می خواهند همان را قتل عام‌ها را انجام می‌‌دهند، دریغ نمی ورزند.  آنها سعی می کنند نیروهایی را که برای آزادی مردم می جنگند، بدنام کنند و بهای آن را با «تروریست» خواندن در چشم مردم بپردازند.  ما می توانیم ببینیم که امروز با حملات هدفمند، ترورها و سلاح های شیمیایی که علیه زکی، اوزگور، همه کادرها، مبارزان و رهبران آزادیخواه انقلابی استفاده می شود، سیاست ریاکارانه و وحشیانه آنها چقدر گسترده است.  در حالی که زکی و اوزگور بر اساس رویاهای آزادی مردم در روژاوا علیه بربریت داعش می جنگیدند، در همان حال همچنین نقش فعالی در ایجاد انقلاب داشتند. جمهوری فاشیستی ترکیه و همدستانش زکی و اوزگور را به قتل رساندند و با حمایت قدرت های امپریالیستی جنایتی علیه بشریت مرتکب شدند. در این منطقه که تحت کنترل امپریالیست های آمریکا و روسیه است، جمهوری ترکیه می تواند با استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین دست به قتل بزند و خود را به عنوان یک قاتل در مطبوعات معرفی کند. به این راضی نیست، سازوکار قضایی ندارد، اما غیابی مجازات می‌کند و آنها را در ملاء عام به عنوان “تروریست” معرفی می کند.  تروریست‌های واقعی کسانی هستند که مردمی را می کشند که برای آزادی و استقلال  می‌جنگند.  روزهاست که می‌شنویم که کشوری در کشور دیگری انقلابیونی را می کشد و این را حق خود می داند.  گویی این کافی نبود،  انقلابیون را به «جرمی» که حتی در کشور خود محکوم نکرده است را «محکوم»، اعلام می کند تا بهانه‌ای برای حمله خود فراهم کند. بله، ممکن است صحبت از عدالت در کشوری که فاشیسم حاکم است غیرواقعی باشد.  با این حال، بر اساس توافق‌های بین‌المللی که برای آن جنگیده‌ایم، باید اراده کنیم تا کسانی که مرتکب جنایات جنگی شده‌اند پاسخگو کنیم و راه‌هایی برای محاکمه آنها  بیابیم. من روش‌های جنگ کثیف و جنایات فاشیسم را حتی اگر با موقعیت طبقاتی آنها همخوانب داشته باشد، مشروع نمی‌دانم و هرگز نمی‌پذیرم. در هر وضعیت و در هر شرایطی به مقاومت، صدای خود و مبارزه با آن ادامه خواهم داد. همانگونه که شکنجه جنایت علیه بشریت است، اعدام‌های فراقانونی، قتل و ترور نیز جنایت علیه بشریت است و هرگز قابل پذیرش نیست. هزاران قلب، برای فرمانده سرخ، زکی گرد هم آمدند.  روزها همبستگی خود را نشان دادند و در غم خود شریک شدند.  در عین حال با احترام و تحسین و قدردانی فراوان اعلام کردند که زکی در مبارزه زنده است.  من قاطعانه عبارت “تسلیت به خاطر از دست دادن شما” را رد می کنم و بسیاری از مردم عمدا از استفاده از آن خودداری کردند.  چنین زخم عمیقی که در دل ما ایجاد شده است، التیام نخواهد یافت و تا عدالت انقلابی محقق نشود، بهبود نمی‌یابیم. علاوه بر این، زکی برای ما نمرد، او جاودانه است.  او در آرمان‌ها، مبارزات، تجربه‌‌ها و راهنمایی‌هایش زندگی می‌کند و خواهد ماند.  زکی، انقلابی، رزمنده و فرمانده رام نشدنی، جاودانه شد زیرا در کشوری که می خواست به آنجا برود و همخوان با آرمان هایش بود، جنگید.  یک انقلابی شادمان، او به رویایی که ما هنوز نتوانستیه‌ام آن را محقق کنیم، دست نیافته، قهرمان ما شد.

بسیار دلم برات تنگ میشه برادرم، احمد انقلاب!

خانواده اوزگور ناماوغلو-  Özgür Namoglu 

او در جایی که می خواست  بسیار خوشحال بود. اوزگور در ویدئویی با کمال سادگی گفت: «من اینجا هستم زیرا به ضرورت مبارزه مسلحانه اعتقاد دارم.» در سخنان او مشخص بود که او خود را به شرکت در دفاع از انقلاب در روژاوا محدود نکرده است. او معتقد بود که مبارزه برای سوسیالیسم و انقلاب تنها با کار در اروپا قابل انجام نیست. او گفت که مبارزه انقلابی فقط با مبارزه مسلحانه به موفقیت می رسد. مادر اوزگور زنی بسیار قوی است زمانیکه از او پرسیده شد: «به نظر شما چرا او را ترک کرد؟» مادرش پاسخ داد: «اوزگور می‌خواست در آنجا حضور داشته باشد تا بخشی از انقلاب در روژاوا باشد.» او از ۱۷ سالگی به انقلاب پایبند بوده است.  او زمانی که در یک کارخانه کار می‌کرد با ایده های انقلابی آشنا شد. او در کنار کارش در طبقه کارگر، سالها بر اساس نیازهای انقلابی،‌به طور پنهانی کار کرد. اوزگور در آن روزهای کار غیرقانونی در سال ۱۹۹۴ زاده شد، روزهایی که  اتحادانقلابی محقق شد و MLKP در حال سازمانیابی بود. اوزگور در یکی از نامه‌های خود نوشت: من با حزب به دنیا آمدم.  منظورش چی بود؟ پاسخ مادرش چنین است: «اوزگور در حزب  زاده شد، درون حزب رشد یافت و از کودکی در کنار همرزمانش بود. او کودکی بود که رفقای این منطقه را به خوبی می‌شناخت، ظرافت‌ها و ارزش‌های آنها را می‌شناخت.” به دلایل سیاسی، خانواده مجبور شدند در سال ۲۰۰۳ به اروپا بیایند.  هنگامیکه اوزگور به اروپا آمد، وظایف و مسئولیت‌هایی را در زمینه جوانان و کارهای حزبی به عهده گرفت.  با این حال او تحولات روژاوا را نیز از نزدیک دنبال می‌کرد. در جریان کمپین بازسازی کوبانی، همراه با هیئت ICOR به روژاوا سفر کرد. او ۳.۵ ماه در کوبانی ماند و در ساخت یک مرکز بهداشتی کار کرد.  زمانی که اوزگور در کوبانی بود، گروه های داعش در ۲۵ ژوئن ۲۰۱۵ حمله ای را انجام دادند و بیش از ۲۵۰ غیرنظامی را قتل عام کردند.  یک ماه پس از این کشتار، کشتار سوروچ در ۲۰ جولای رخ دادد.  هر دو قتل عام بر تصمیم اوزگور تأثیر گذاشت. آنگاه که به آلمان بازگشت، به همه پیرامونیان گفت که چرا باید به روژاوا بروند.  مادرش درباره آن روزها می‌گوید: «اوزگور از این واقعیت که مردم آنجا مبارزان با داعش را در آغوش گرفتند، به ویژه زنانی که با ایمان و مصمم در جنگ شرکت کردند، بسیار تحت تأثیر قرار می‌گرفت.» او گفت که هرکس می‌تواند کمک کند باید به روژاوا برود و آن هوا را تنفس کنند. آنها باید در آنجا مشارکت کنند.” در زندگی اوزگور، جاودانگی مبارز چریکی MLKP، ایوانا هافمن نیز معنای مهمی داشت.  مبارز انترناسیونالیست ایوانا هافمن فرزند پدری آفریقایی و مادری آلمانی است. او در شهر دویسبورگ به دنیا آمد و پرورش یافت.  پس از مدتی کار جوانان کمونیستی در اروپا، به مناطق آزاد روی آورد. ایوانا در ۷ مارس ۲۰۱۵ با دفاع از انقلاب در روژاوا جاودانه شد.  مادرش در این باره گفت: “جاودانگی ایوانا باعث جهش در کار اوزگور در اینجا شد. او در اینجا فعال تر شد. قبلاً تلاش هایی برای رفتن به روژاوا وجود داشت. بعد از ایوانا به امری حتا نیرومندتری تبدیل شد.”

اوزگور به گفته مادرش پیش از پیوستن به روژآوا با مادر و پدرش صحبت کرده است: “در واقع او می خواست بی خبر برود. اما بعد از صحبت با من و پدرش آنجا را ترک کرد. وقتی دراین باره صحبت کرد، هیچ قصدی برای متقاعد کردن ما نداشت.  او به ما گفت که دارد می رود. من به او گفتم که برای من خیلی سخت است. می دانستم که ممکن است دیگر او را نبینم، یا برای مدت درازی شاید. همچنین  تلاش شد نظرش را تغییر دهد و به او گفت که راه‌ها و زمینه‌های مبارزه زیادی وجود دارد که می‌تواند بدون ترک آن به این مکان کمک کند، اما او مصمم بود و نمی‌توانم بگویم نرو».  مادرش در توصیف  فرزندش، رفیق اوزگور به روابط انسانی و ویژگی های بسیار او اشاره کرد: “او برای همراهان خود ارزش زیادی قائل بود. او سبکی در رابطه داشت که هر فردی که با او در تماس بود احساس ارزشمندی می کرد.” اوزگور از ناحیه بازو کم توانی داشت. یک دستش کم‌توان تر بود. مدتی این را مانعی برای تصمیم خود برای رفتن به مناطق آزاد می‌دید. با این حال او با این وضعیت کنار نیامد: «او این کمبود خود را پنهان نمی‌کرد، اما در مورد چگونگی انجام کارهایی که نیاز به قدرت داشت، مردد بود، به خصوص در زمینه سیاسی و نظامی که می خواست برود. آخرین جراحی روی دستش  پیش از رفتن،  برای تقویت بازویش  درخواست کرد. پزشکانش گفته بودند که این عمل ضروری نیست.اما اوزگور بسیار متعهد به این عمل بود. پس از عمل، از نظر روانی احساس بهتری داشت.  من می‌خواهم همرزمانش از او به‌عنوان فردی دلسوز و حساس یاد کنند  و نشان داد با وجود موانع می‌توان به موفقیت‌های زیادی دست یافت.»  در راه مراسم یادبود در اشتوتگارت، مادرش به عکس‌های اوزگور نگاه کرد و گفت: «او بسیار خوشحال است. اوزگور کودکی بسیار خندان بود، اما همیشه لبخند در چشمانش نبود. در آن هنگام که چیزی به دست آورد، هنگامی‌که احساس کرد به جایی تعلق دارد، لبخند زد.  چشمان او نیز در عکس‌هایش در روژاوا خندان است. اوزگور هم اینجا با ما و همراهانش خوشحال بود. اما آنجا خودش را شناخت و دریافت، به‌پیش شتافت و بخشی از انقلاب شد.  لبخند در چشمان او این را به ما می‌گوید.  او در آنجا بسیار خوشحال بود.» او می‌گوید: «هیچ چیز سخت‌تر از این نیست که یک مادر فرزندش را از دست بدهد.» اما انگیزه‌ها و عزم اوزگور به او قدرت می‌‌بخشد: «اگرچه امروز دیگر فعالانه درگیر کار نیستم، اما به سوسیالیسم و مبارزه طبقاتی اعتقاد دارم و هنوز هم معتقدم. هیچ چیز سخت تر از این نیست که یک مادر فرزندش را از دست بدهد. سخت است که دیگر نتوانم او را ببینم یا لمسش کنم. اما مادران دیگر با من تفاوتی ندارند. اوزگور برای آنچه که به راستی  به آن اعتقاد داشت، چیزی که به‌راستی به آن اهمیت می داد ایستاد. او در آنجا نبرد کرد، او خیلی خوب عمل کرد. او میراث بسیار ارزشمندی برای آینده برای ما به جای گذاشته است.”

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate