پوتین پرورش یافته ی بلشویسم است

در انتخابات ِ فرمایشی ِ روسیه ولادیمیر پوتین طبق ِ پیش بینی ها پیروز شد ( در جامعه ها و حاکمیت های استبدادی- تک صدایی، انتخاباتی که کاندیدا یا یکی از کاندیداها خود مجری و برگزار کننده ی انتخابات باشد، هم انتخاباتی است فرمایشی و صوری برای ساکت کردن ِ افکار ِ عمومی وهم نتیجه ی آن از پیش آماده و معلوم، و از این رو قابل ِ پیش بینی است). انتخابات ِ روسیه برای جامعه ی ما قابل ِ فهم و درعین ِ حال آموزنده است. چرا که نوع ِ حکومتی را که طرفداران ِ روسیه و شوروی ِ سابق می خواهند در ایران برپا نمایند به طور ِ عینی و عملی در معرض ِ دید و نظر و قضاوت قرار می دهد.

روسیه جز در مقطع ِ دو ماهه ی سرنگونی ِ تزاریسم تا قدرت گیری ِ بلشویک ها هیچگاه جامعه ای دموکراتیک نبوده است. تنها در همان فاصله ی دو ماهه بود که روس ها طعم ِ دموکراسی و آزادی های سیاسی را چشیدند به طوری که لنین و دار ودسته ی دشمن ِ دموکراسی اش هم با استفاده از همان دموکراسی و آزادی ها بود که به یاری ِ « امپریالیسم ِ آلمان» آزادانه به روسیه باز گشته،به جای تلاش برای تعمیق و نهادینه کردن ِ آن دموکراسی ِ نوپا از آن آزادی ها سوء استفاده کرده و کودتایی را ترتیب دادند که به سرنگونی ِ حکومت ِ موقت و آزادی های سیاسی ِ تازه پا گرفته در روسیه انجامید. آزادی هایی که دیگر هرگز نه در روسیه و نه در دیگر جمهوری هایی که قدرت به دست ِ بلشویک ها افتاد تکرار نشد.

پیروان و طرفداران ِ بلشویسم و حزب ِ کمونیست ِ روسیه در ایران، پوتین را متهم می کنند که با ایجاد ِ محدودیت و بستن ِ فضای سیاسی ورقابتی و برقراری ِ اختناق در جامعه توانسته قدرت را درروسیه برای خود وحزب اش قبضه وانحصاری نماید. اما سوآل این است: مگر لنین و استالین و دیگر رهبران ِ مادام العمر ِ « اتحاد شوروی » در فضایی دموکراتیک با انتخابات ِ آزاد به قدرت رسیدند؟ یا مگر کسی جز همان دارو دسته ی حزبی و وابستگان ِ رانتخوار ِ حکومتی رای به رهبری ِ مادام العمر ِ آنان داده بود؟. آن ها هم از همان اکتبر ۱۹۱۷ با کودتای نظامیان ِ طرفدار ِ بلشویسم که کم ترین شناختی از بلشویسم وحکومت ِ بلشویکی نداشتند به قدرت دست یافتند. رهبرانی که نه با رای اهالی انتخاب شده بودند و نه وقتی در قدرت بودند جز با مرگ یا با کودتا حاضر به ترک ِ قدرت نشدند. یعنی آنقدر به صندلی ِ قدرت و حکومت چسبیده بودند که یا به مرگ ِ طبیعی کنار رفتند یا باتوطئه ی هم حزبی های نظامی پادگانی شان از صدر ِ حزب و حاکمیت به زیر کشیده شدند.

امروزه گویا ما آن شیوه ی کسب ِ قدرت و روش های حفظ ِ آن را فراموش کرده ایم که ادعا می کنند دموکراسی ِ بلشویکی عالی ترین نوع ِ دموکراسی است.

انتخابات ِ اخیر ِ روسیه و پیروزی ِ پوتین نخستین نوع ِ این انتخابات ها و« پیروزی ِ چشمگیر» نبوده است.تمام ِ انتخابات های دوران قدر قدرتی ِ بلشویکی نیز به همین شیوه و روال بوده اند.

این چه دموکراسی یی است که یک نفر کاندیدای اصلی وچند نفر برای خالی نبودن ِ عریضه آنهم با صلاحدید ِ همان کاندیدای همه کاره ی اصلی وبرای گرم کردن ِ تنور ِ انتخابات و بستن ِ دهان ِ منتقدان به میدان ِ بدون ِ رقابت بیایند. رقابتی که از همان ابتدا برنده اش معلوم است که کسی جز شخص ِ رهبر ِ مادام العمر ِ فعال مایشا نیست.

درانتخابات ِ اخیر، گنادی زیوگانف رهبر ِ حزب ِ کمونیست( بلشویک) که سال هاست از اسب افتاده اما هنوز از اصل نیفتاده می گوید نتیجه ی انتخابات را ازقبل میدانسته.

این چه حزب ِ کمونیست ِ «با صداقتی» است که به خاطر ِ منافع ِ فرقه ای ِ کوتاه مدت اش هم شریک ِ دزد است و هم رفیق ِ قافله. یعنی با آنکه نتیجه ی انتخابات ِ فرمایشی را از پیش می داند باز در آن شرکت میکند و بدتر از آن با آنهمه کبکبه و دبدبه ی هفتاد سال حاکمیت ِ بلامنازع ِ حزبی و تبلیغات ِ فریبکارانه در « ابر قدرتی» ی اقتصادی ونظامی و دمکراسی ِ بی نظیر ِ سیاسی و ایجاد ِ بهشت ِ زمینی در روسیه مجبور می شود تن به اراده ی پوتین بدهد ودر انتخاباتی شرکت کند که می داند بازنده ی آن است. پرسش این است: چرا این حزب نتوانست نظر ِ اهالی ِ روسیه را به آن « گذشته ی پر افتخار ودرخشان»  جلب کند تا دست ِ کم برای ابراز ِ مخالفت با فعال مایشایی ِ پوتین به کاندیدایش رای سلبی بدهند؟.

آیا غیر از این است که آن ۷۷ درصد ِ واجدان ِ شرایطی که به پوتین رای دادند – اگرواقعن این درصدها درست باشند- پوتین را با همه ی عیب و ایرادها و یکه تازی های اش در سیاست ِ داخلی و خارجی ِ روسیه بر کمونیسم ِ بلشویک ها ترجیح داده اند؟ 

کم ترین انتظار ِ منطقی و عملی از رای دهندگان اگر نسبت به پوتین به دلایل ِ تاریخی و خصوصن به دلیل ِ کنار گذاشتن ِ قهری ِ بلشویک های مدعی ِ نمایندگی ِ طبقه ی کارگر از قدرت توسط او و یلتسین نظر ِ خوشی نداشتند ، این بود که به یکی از رقیبان ِ او مثلن کاندیدای حزب کمونیست ( پاول گرودینین ) رای دهند. در حالی که نه تنها چنین نکردند بلکه برعکس، حتا به احتمال ِ زیاد برای آنکه کاندیدای این حزب ِ امتحان داده و مردود شده ی تاریخی رای نیاورد ناگزیر به پوتین رای داده اند.

افزون بر اینها، این انتخابات و انتخابات های مشابه آن از زمان ِ گذار از تک حزبی و تک صدایی ِ بلشویکی به ظاهرن چند حزبی اما تک صدایی ِ پوتینی، بیانگر ِ این واقعیت است که بدون ِ دموکراسی و آزادی های بی تکلف وبی قید وشرط ِ سیاسی ، برای جامعه فرقی نمی کند چه کسی و چه حزب و دار و دسته ای درقدرت باشد. جامعه ای که هفتاد سال زیر ِ حاکمیت ِ مستقیم و یکه تاز ِ بلشویکی بوده و رنجها و سختی ها کشیده، برای اش چه فرقی می کند زیوگانف ِ بلشویک رهبر ِ حکومت ِ نامطلوب اش باشد یا پوتین ِ پرورش یافته و آموزش دیده در مکتب ِ «کا.گ.ب» ی همین بلشویک ها. مسئول ِاصلی ِ این بی تفاوتی ودر واقع بی اعتنایی به انتخابات ِ فرمایشی که در رویکرد ِ دو گزینه ی بد وبدتر خود را نشان می دهد، نه فقط پوتین و دارودسته ی اکنون در قدرت ِ او، بلکه عملکرد ِهفتاد ساله ی بلشویک هاست که جامعه را نسبت به سرنوشت ِ خود بی تفاوت و پاسیو کرده است.

واقعیت این است که ولادیمیر پوتین پرورش یافته و تعلیم دیده ی مکتب ِ کیش ِ شخصیتی و خدایگان بندگی ِ ولادیمیر ایلیچ لنین است با همان خصوصیات ِ فردی و استبداد ِ فکری و عملی ِ او. همچنان که کا.گ.ب. که او فعال ِ تشکیلاتی- اطلاعاتی ِ آن بود نیز برآمده و تداوم دهنده ی راه و روش و عملکرد ِ « چکا» سازمان ِ اطلاعاتی- امنیتی ِ سرکوبگر ِ ساخته و پرداخته ی شخص ِ ولادیمیرایلیچ لنین بود. لنین از۱۹۱۷ که قدرت را با کودتا تصاحب نمود تا هنگام ِ مرگ رهبر ِ بی رقیب و بلامنازع ِ شوروی بود و همچون کودتاگران هیچگاه رهبری ِ خود را که متکی بر اسلحه و بگیر وببند و تیرباران بود موکول به مراجعه به آرای عمومی وتایید ِ جامعه نکرد. صندوق ِ رای ای که او از آن بیرون آمد خشاب ِ اسلحه ی سربازان ِ بی سواد یا کم سوادی بود که او آن ها را دهقان و طبقه  کارگر  می نامید. این شیوه ی خود فرمانی و خود برگزینی و فرمانفرمایی ِ مادام العمری راه و رسمی شد برای جانشینان ِ او که امروز در خود برگزینی و ریاست بر جامعه ی پوتین هم نمود پیداکرده است. از اینجاست که نسبت ِ پوتین به بلشویسم ِ لنین می رسد. حلقه ی رابط ِ این دو نیز نه دموکراسی ِانتخابی ِ متکی بر آرای عمومی، بلکه سازمان ِ اطلاعاتی- امنیتی و نیروهای مسلح ِ حافظ ِ چنین سازوکار ِ غیر ِ دموکراتیکی است. فقط کودتا گران اند که این حق را برای خود- و سلاح شان – قائل اند که مادام العمر رهبر باشند و به رای و نظر ِ جامعه و شهروندان ِ کشور بی اعتنایی کنند: درپادگان فرمانده را سربازان( زیر دستان) انتخاب نمی کنند بلکه خود ِ مقرات ِ حاکم بر سازوکارهای اجباری ِ پادگان و کیش ِ شخصیت ِ حاکم براین سازوکارهاست که هم فرمانده را برمی گزیند وهم سربازان و ساکنان ِ پادگان را موظف به فرمانبری و اطاعت از فرمانده و رهبر می سازد وهم جانشین ِ رهبر را پیش از مرگ ِ او یا همزمان با مرگ اش بی اعتنا به خواست ِ اهالی ِ پادگان تعیین می کند.

نتیجه گیری یا در واقع درس گیری ِ ما- جامعه ی ما- از این بحث جز این نباید باشد که با تغییر ِ رژیم که خواه نا خواه در پیش است، جز به نیروی مادی و آگاهی و اراده ی معطوف به رهایی از هرگونه جبر ِ درون پادگانی و بی نیاز از فرمانفرما و رهبر ِ مافوق ِ جامعه اتکا نداشته و اجازه ندهد باز هم یک فرمانده کل قوا بر مقدرات اش حاکم گردد. تنها شرط ِ این بی نیازی، خودفرمانی وخودگردانی ِ جامعه ی همبسته ی رهاشده از استبداد  ، و بر قراری ِ فوری و بی قید وشرط ِ آزادی های سیاسی از طریق ِ نهادهای انتخابی به شیوه ی دموکراتیک توسط ِ خود ِ شهروندان است که کل ِ جامعه را نه به یک پادگان بلکه به یک وحدت ِ همبسته ی خود فرمان و خودگردان تبدیل نماید. با این توضیح که منظور از خود فرمانی و خود گردانی نه با درک و برداشت ِ آنارشیستی بلکه در مفهوم ِ ماتریالیستی تاریخی ِ دولت ِ دموکراتیک ِ جایگزینی که از درون ِ نهادهای خود انتخابی ِ شهروندان  ِ جامعه سر بر می آورد و زمینه ساز ِ مقدمات ِ اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ِ لازم و ضرورت مند برای گذار به دوران ِ سوسیالیسم و کمونیسم خواهد بود.

توضیح: این مقاله به دلیل ِ تجاوز ِ نظامیان ِ تحت ِ فرمان ِ پوتین به اوکراین بازنشر می یابد.

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate