سعید صالحی نیا: لنینیستی که نمی داند لنینیست است!

«چند پاسخ ِ دیگر به خدامراد فولادی و نقدش به لنینیست ها از موضع ِ راست» عنوان مطلبی است به قلم ِ صالحی نیا در سایت ِ آزادی بیان که احتمالن هنوز در صفحه ی نخست آن موجود و در دست رس است. عنوان ِ مطلب چنان است که گویی تاکنون صالحی نیا بارها به نقدهای من بر لنین و لنینیسم پاسخ داده و این چندمین پاسخ ِ او به این نقدهاست که از دید ِ او از موضع ِ راست هستند.

اگر خوانندگان ِ نقدهای من بر لنین و لنینیسم و همین آخرین نقد با عنوان ِ «خوش بُوَد گر محک ِ تجربه آید به میان» را خوانده باشند می دانند که تمام ِ این نقدها بدون ِ استثنا از دیدگاه ِ تئوریک و مستند به آموزش های نظری ِ ماتریالیستی دیالکتیکی ِ مارکس و انگلس علیه دیدگاه های ایده آلیستی (کانتی – نیچه ایستی) و ضد ِ تکاملی ِ لنین و لنینیست ها هستند. لنینیست ها نیز از نگاه ِ من شامل ِ تمام ِ فرقه ها و دارودسته های پیرو ِ اندیشه ی لنین می شوند که همگی به دنبال ِ کسب ِ قدرت ِ سیاسی اند. صالحی نیا در این میان خود را «کمونیست ِ کارگری ِ منفرد» و پیرو ِ اندیشه ی منصور حکمت می نامد.

اما در اینجا سؤال این است که آیا اولن پیرو اندیشه ی حکمت می تواند مخالف ِ لنین و لنینیسم باشد آنچنان که صالحی نیا ادعا می کند، و ثانین می تواند توده ای به معنای لنینی – بلشویکی ِ آن نباشد؟

پاسخ هر دو پرسش را در بررسی همین مطلب ِ او و با توجه به اصطلاح پاسخ هایی که به مقاله ی من داده است می توان یافت.

من در نقدهای مستند و مستدل ِ تاکنونی ام بر لنین و لنینیسم کُل ِ این جهان نگری را در وجوه ِ مختلف ِ فلسفی – سیاسی و نظری – عملی بررسی کرده و نشان داده ام که لنین و لنینیسم در وجه فلسفی ایده آلیست و پیرو اندیشه ی کانت – نیچه، و در وجه عملی (پراتیک ِ سیاسی) پیرو بلانکی بوده و هست.

لنینیسم با هر نام و عنوانی و دروجود ِ هر فرقه و دارودسته ای و با هر ادعایی ظاهر شود همین دو خصوصیت ِ ایده آلیسم ِ فلسفی و عملکرد ِ سیاسی را داراست، چه با نام ِ حزب ِ توده یا با نام ِ هر حزب و شخصیت منفرد ِ دیگری.

یک مشخصه ی اصلی ِ لنینیسم، عبارت است از واپس گرایی و ضدیت با راه رشد ِ سرمایه داری ِ هنجارمند. درواقع، مشخصه ی اصلی ِ لنینیسم که تعیین کننده ی دیگر نظرگاه ها و راهبردهای عملی ِ آن است، تفکر و گرایش ِ واپس گرای ِ پدرشاهی ِ متعلق به دوران ِ ماقبل ِ سرمایه داری یعنی دوران ِ فئودالی است. به این معنا که لنین و لنینیست ها، مخالف ِ نظام ِ پیشرفته ی سرمایه داری ِ هنجارمند و قانونمند و مناسبات ِ آن و از جمله دموکراسی ِ بورژوایی، و از همین دیدگاه مدافع ِ راه ِ رشد ِ غیرسرمایه داری، و مدافع ِ سرمایه داری ِ انحصاری – رانتی ِ دولتی ِ متکی بر استبداد ِ سیاسی ِ نظامی – پادگانی و رهبری ِ فرقه ای مردسالار بر جامعه اند. از این رو، ضدیت ِ آنان با دموکراسی ِ بورژوایی نه از موضع ِ انقلابی و سوسیالیستی آنچنان که تبلیغ و ترویج و تظاهر می کنند، بلکه از موضع ِ واپس گرای فئودالی پدرشاهی و خدایگان بندگی است که من در مقالات ام به کرات آن را توضیح داده ام.

صالحی نیا در مطلب یاد شده می نویسد: «بحث ِ دموکراسی ربطی به لنینیزم ندارد.» اما مشخص نمی کند اولن پس آنهمه تبلیغی که لنینیست ها در مورد ِ دموکراسی ِ بعد از این ِ خود می کنند به چه معناست، ثانین نظر ِ خود ِ او در مورد دموکراسی ِ بورژوایی، واقعن موجود و دموکراسی بعد از این ِ لنینیست ها و از جمله منصور حکمت چیست.

آقای صالحی نیا! بدون آنکه چپ اندر قیچی بزنی و حاشیه بروی نظرت را درباره ی دموکراسی در حکومتی که قرار است «پیروان واقعی منصور حکمت» از دید تو در جامعه ی ما ایجاد کنند به من و خوانندگان توضیح بده.

صالحی نیا نوشته است: «فولادی بر این ادعاست که لنینیست ها گویا واقعن در موضع ِ بالاتر از دموکراسی قرار دارند و عیب شان این است.» کجا من ِ فولادی چنین امتیازی به لنینیست ها داده ام که آنها را بالاتر و برتر از دموکراسی بدانم. من همیشه گفته و نوشته ام که ضدیت ِ آنها با دموکراسی از موضع ِ استبداد ِ پدرشاهی و حاکمیت ِ نظامی پادگانی است. تو با تمام ادعاهای ات حرف های مرا نفهمیده ای. لنینیست ها با دموکراسی از هر نوع اش مخالف اند و نه فقط با دموکراسی ِ بورژوایی. متوجه می شوی؟ آقای صالحی نیا! با تحریف و وارونه گویی که نمی شود چیزی را ثابت کرد!

نوشته است: «لنینیسم و کمونیزم ِ ایرانی». مثل ِ اینکه ایشان نمی داند لنینیسم و کمونیسم ِ آن به عنوان یک واحد یکپارچه ی نظری – عملی، یک جهان بینی و ایدئولوژی واپس گرای متعلق به دوران پدرشاهی است که نه تنها در ایران بلکه در تمام ِ کشورها پیروانی دارد که جا را بر تمام ِ ایدئولوژی های واپس گرای دیگر از جمله ایدئولوژی های ایده آلیستی مذهبی تنگ کرده است. توده ایسم و کمونیسم ِ لنینی، هم اکنون هم در چین و روسیه و ویتنام و کوبا هست و هم در اروپای غربی و آمریکا. مؤلفه های این توده ایسم و کمونیسم در همه ی کشورها هم یکی و همسان است و آن ضدیت با پیشرفت گرایی ِ قانونمند و دفاع از راه ِ رشد ِ غیر ِ سرمایه داری و تبعات آن – آنهم در کشورهای پیشرفته! – است.

نوشته است: «فرض کنیم لنینیست ها (احزاب لنینیست) مریم رجوی را آوردند کردند رهبرشان. شما راضی می شوید. فرض کنیم یک روز در میان رهبر عوض کردند. خدامراد به انقلاب ِ بورژوادموکراتیک اش می رسد؟»، و در ادامه: «هیچ حزب سیاسی با آوردن ِ یک مریم بانو یا مینا احدی یا اشرف ِ دهقانی نمی شود گل و بلبل …». اولن، اینها تمامن سفسطه و تحریف ِ عقاید ِ من با جوک گویی و مزه پرانی به شیوه ی منصور حکمت است. ثانین، صالحی نیا با تحریف ِ نظرات ِ عام ِ من و فروکاستن ِ این نظرات به دعواهای خانوادگی ِ حکمتیسم ِ خودش با حکمتیسم ِ دیگر فرقه ها و کمونیسم کارگری و دیگر فرقه های لنینیست و غیر لنینیست (مجاهدین) از اصل ِ مساله فرار کرده است. بحث ِ من اساسن بر سر ِ آوردن یک زن در رهبری تشکیلات نیست، بلکه مشخصن بر سر مردسالاری و پدرسالاری به مثابه نگرشی واپس گرا در نگاه به نقش و جایگاه زنان در رهبری حزب و تشکیلات و مهم تر از آن رهبری ِ دولت و حکومت ِ بلشویکی – لنینی و از جمله حکومتی است که قرار است در آینده «کمونیسم ِ کارگری ِ» حکمت ها و صالحی نیاها در جامعه ی ما برقرار سازند. مثالی هم که من در مورد ِ رهبری ِ زنان بر حزب ها و دولت های سرمایه داری های نرمال زده ام، به این معنا نیست که آنها ایده آل من هستند، بلکه به این مفهوم است که این حکومت ها و حزب های بورژوایی در دادن ِ اهمیت و جایگاه ِ ارزشی – انسانی به زنان یک گام (دوران) تاریخی پیشرفته تر و امروزی تر از لنین و لنینیست هایی هستند که به قصد فریبکاری تظاهر به برابری ِ زن و مرد می کنند. ثالثن، از اینها که بگذریم، آقای صالحی نیا، شما سؤال من از احزاب و فرقه های لنینیست و مشخصن از رهبران ِ آنها را با سؤال جواب داده اید. سؤال های مرا در آن مقاله بخوانید و اگر از سوی آن احزاب و رهبران شان نمایندگی دارید به آنها پاسخ دهید. اینکه «من عندی» (سر از خود) بگویید اگر چنین و چنان شود، اگر این زن و آن زن رهبر شود… یک خیالبافی ِ محض و توجیه ِ مردسالاری و پدرسالاری ِ ماهیتن تاریخی ِ لنینیست هاست و شما با این بی ربط گویی و فرافکنی راه فرار از پاسخگویی ِ لنینیست ها و از جمله رهبران ِ فرقه های حکمتیست به سؤال ِ تاریخی دورانی را باز گذاشته ای. ضمن آنکه در همین بیان ِ خیالبافانه، هزل گونه و شوخی شما نیز نوعی تحقیر و فروکاست ِ زنان از موضع اقتدار ِ مردسالارانه می توان مشاهده نمود.

آقای صالحی نیا! شما شاید در سیاست (پراتیک سیاسی) مخالف ِ لنینیسم ِ حزب توده باشی، اما در جهان بینی ِ فلسفی یقینن پیرو ِ توده ایسم ِ لنینی هستی که برخلاف ِ ادعاهای اش که خود را ماتریالیست ِ دیالکتیکی می دانست در عمل اما پیرو کانت و نیچه بود. به این معنا که: او که از اعتبار و حیثیت ِ فلسفه ی علمی ِ مارکس و انگلس نزد ِ روشنفکران و خصوصن سوسیال دموکرات های روس به خوبی اطلاع داشت، چپ آوازه می انداخت و از راست می رفت. یعنی خود را مارکسیست و پیرو فلسفه و سوسیالیسم علمی جار می زد اما در پراتیک سیاسی بر اختیارگرایی و اراده گرایی ِ سوبژکتیویستی ِ کانت و نیچه بی اعتنا به قوانین و ضرورت های مادی ِ حاکم بر جامعه ی روسیه تکیه داشت و عمل می کرد. (رجوع کنید به نقدهای فلسفی من بر لنین و لنینیسم). وقتی شما به عنوان ِ حکمتیست ودرواقع لنینیست مخالف ِ ماتریالیسم ِ دیالکتیک باشید جز این نیست که در فلسفه ورزی همانند ِ لنین دارای تفکر کانتی نیچه ای و درواقع ایده آلیست هستید. آنچنان که همه ی لنینیست ها و از جمله توده ای ها که مورد بغض و نقد شما هستند نیز برخلاف ِ ادعای شان چنین تفکر راهگشا به کسب ِ قدرت ِ سیاسی دارند. خود ِ اعتقاد به انقلاب ِ سوسیالیستی در یک جامعه ی عقب مانده به صرف ِ وجود ِ حزب ِ لنینی (کمونیست) یعنی وجود ِ سوبژکت ِ آگاه – البته به زعم ِ خودتان – نه تنها ویژگی ِ حکمتیسم ِ شما، بلکه خودویژگی مشترک ِ همه ی لنینیست ها و ازجمله حزب ِ توده است. آن که خود را پیرو اندیشه ی مارکس بداند اما حزب را سوبژکت و عامل و عنصر ِ آگاه ِ پراتیک انقلابی بداند (امثال ِ منصور حکمت) اولن مارکسیست نیست، ثانین هیچ فرقی با دیگر کمونیست های کارگری و غیرکارگری و یا توده ای ِ پیرو ِ لنین ندارد.

ایراد ِ صالحی نیا به کمونیسم ِ کارگری ِ احزاب ِ حکمتیست و به طور ِ کلی ایراد ِ همه ی احزاب ِ لنینیست بر یکدیگر و بر حزب توده نیز نه از موضع ِ پرولتاریایی و سوسیالیسم و کمونیسم مارکسی، بلکه از موضع سوبژکت ِ پراتیکی ِ حزب و فرقه ی خود و راهبرد و راهکار ِ خاص ِ هر حزب و فرقه است که با راهبرد و راهکار ِ پراتیکی ِ دیگران به ویژه پراتیک ِ کسب ِ قدرت سیاسی و رهبری بر جامعه ی هر کدام تفاوت دارد. حزب ِ توده هم از همین منظر و با همین درک و رویکرد با حکمتیست ها و دیگر لنینیست ها اختلاف نظر و موضع دارد. یعنی درواقع هم حکمتیسم ِ صالحی نیا و هم توده ایسم ِ حزب توده از یک آبشخور سیراب می شوند و آن هم وجود ِ یک سوبژکت ِ مشخص و فاعل ِ اختیارمند بااراده ی معطوف به قدرت ِ تن ندهنده به قانونمندی است که با دیگر سوبژکت ها و فاعل ها و عامل های اختیارمند و اراده مند در امر ِ انقلاب و کسب قدرت سیاسی ناهمخوان است. به عبارتی در عملکرد ِ خوویژه ی هر حزب و فرقه ی لنینیستی رهبر ِ فرهمند ِ خود قانونگذاری وجود دارد که آن حزب و فرقه کارگزار ِ اوامر ِ آن رهبر ِ فرهمند برای رسیدن به قدرت ِ سیاسی است. دلیل ِ اصلی ِ رهبرگزینی ِ مادام العمر ِ فردی و مردی در میان ِ دارودسته های لنینیست نیز همین سوبژکتیویسم خود فرمانده و خود عمل کننده در تشکیلات ِ آنهاست. جناب ِ صالحی نیا! حال متوجه می شوید که انتخاب نکردن ِ یک زن به رهبری ِ حزب و دولت ِ لنینی – بلشویکی یک اصل ِ سوبژکتیویستی ِ کانتی – نیچه ایستی ِ عقب مانده از دوران است و نه آنچنان که شما به شیوه ی منصور حکمت با هزل و تمسخر و خنده توضیح دادید صرفن امری تصادفی و سلیقه ای که می تواند با بذل و بخشش ِ نیکوکارانه و فداکارانه ی مردان به زنان تفویض گردد.

همین اختلاف نظر و برداشت ِ خودویژه ی متفاوت ِ هر سوبژکت ِ عمل با دیگر سوبژکت ها را ما در میان ِ سران و رهبران ِ بالای حزب ِ بلشویک مثل لنین، استالین، تروتسکی و بوخارین هم مشاهده می کنیم. اختلاف نظری که حتا به حذف ِ فیزیکی سوبژکت های مخالف سوبژکت ِ رهبری نیز می انجامد. این هم جالب است که در میان ِ این رهبران ِ فرهمند و سوبژکت های همه کاره تاکنون هیچ زنی نتوانسته اظهار وجود نماید.

در پایان ِ این بحث به این مساله هم اشاره کنم که سعید صالحی نیا ادعا می کند: «مارکسیسم ربطی به آموزش های مارکس ندارد». می دانیم مارکسیسم عمدتن به آموزش های فلسفی – تئوریک ِ مشترک ِ مارکس و انگلس و توضیحات انگلس بر اندیشه ی مارکس گفته می شود. من به سعید صالحی نیا پیشنهاد می کنم برای اثبات ِ ادعای اش در این مورد که مارکسیسم ربطی به مارکس ندارد یکی از آثار ِ فلسفی – تئوریک ِ انگلس، یا دست به نقدتر مقاله های خود ِ من که درچارچوب ِ آموزش های مارکس هستند را بررسی ِ تطبیقی با نوشته های مارکس نموده و بی ارتباطی شان با اندیشه ی مارکس را مستندن و مستدلن یعنی با نقل قول آوری ثابت کند. همچنان که موظف است با همین روش همخوانی ِ نظرات ِ منصور حکمت و خودش را با اندیشه ی مارکس به ما نشان دهد. در ضمن، بهتر است ایشان به جای اتهام زنی به شیوه ی معمول توده ای لنینیست ها، «راست» بودن ِ مرا با نقل ِ نوشته هایی از من و آوردن ِ بدیل ِ «چپ ِ» خود در برابر ِ آن نظرات ِ راست حرف ِ خود را علمی و اثباتی نماید. به عنوان نمونه همین نوشته ی پیش رو را واخوانی و نقد کند تا معلوم شود ماتریالیسم دیالکتیکی ِ من راست است یا ایده آلیسم ِ سوبژکتیویستی و متافیزیکی ِ لنینیست – حکمتیست ها.

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate