جمهوری اسلامی از ترس خشم مردم، آرمیتا گراوند را در بی خبری مطلق کشت!

آرمینا گراوند در تاریخ ۹ مهرماه ۱۴۰۲ درمترو تهران با مامورین گشت حجاب بان به دلیل بی حجابی درگیر شد وبا اصابت سرش به لبه مترو به زمین افتاد و به کما رفت. 

مهسا امینی در تاریخ ۲۲ مهر ۱۴۰۱ دراتوبوس گشت ارشاد مورد ضرب و شتم قرار گرفت و به کما رفت. درتاریخ ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ درگذشت. 

فاصله ی قتل مهسا و آرمینا توسط اوباشان اسلامی یک سال و ۱۳ روز است. هر دو با یک روش و هردو هرگز از کما به زندگی برنگشتند. 

 در فاصله این دو قتل عمدی و رسمی دولت اسلامی بیش از ۲۰۰۰ نفر دیگر درخیابانها کشته شدند یا از کوهها پرت شدند و یا اینکه  از ساختمانها هل داده شدند یا در زندانها داروهای کشنده به آنان تزریق شد و یا بعد از آزادی از زندان خودکشی کردند. 

زلزله ای که جمهوری اسلامی بعد ازمرگ مهسا تا پای سقوط برد و انقلابیون به پشت اتاق خواب سران جنایتکار رژیم رسیدند تمام نشده است و پس لرزه های آن هنوز ادامه دارد. بی حجابان هنوز به مقاومت خود ادامه میدهند وبرای قوانین اسلامی تره هم خورد نمی کنند. آرمیتا که به کما رفت رویا ذاکری (دختر تبریزی)  را گرفتند و به تیمارستان فرستادند و در سنندچ، کرمانشاه، اهواز و بجنورد ، مشهد دخترهای دیگر مداما در مقابل زنان گشت مرگ مقاومت نشان می دهند و مورد ضرب و جرح قرار میگیرند. مهرجویی و همسرش را به قتل رسانند و فاشیست های چاقوکش را در قزوین و سنندج وصد جای دیگر به جان مهاجرین افغانی تبار انداختند. این داستان هر روزه ی زندگی درجمهوری اسلامی است. بکش و حکومت کند. اما همه اینها اگر ترس نیست چه چیزی را بیان می کند؟

بقول دوستی مرگ آرمیتا را با قطره چکانی به جامعه تزریق کردند تا خبر احکام نیلوفر حامدی و الهه محمدی پخش شود و جامعه دچارارعاب کافی بشود. در این گفته حقیقت دیگری نهفته است. جمهوری اسلامی می داند که هنوز مردم بپا خواسته درکمین هستند تا تکلیفشان را با این همه جنایت و سرکوب یکسره کنند. میدانند که زلزله بازهم خواهد آمد. قاتلان خواب از چشمانشان ربوده شده است. 

قاتلین مهساها ، نیکا، آرمیتا ، سیاوش، حدیث ، مهدی و محمد و هزاران جانباخته دیگر را همه می شناسند. متهمین درجه یک سران دولت حنایتکارجمهوری اسلامی است که ازهرجنایتی رویگردان نیست تا بتواند بقای خود را تضمین کند. 

سناریو قتل آرمیتا گراوند یک سناریو تکراری است. سناریویی که اکنون به دستگیری خانواده او و تبعید جسد او به نقطه ی دورافتاده ای،  دور از محل تولد و زندگی آرمیتا تبدیل شده است. همه اینها ترفندهای ترس است. رژیم میداند که حرکت زنان را برای تغییرات بنیادی در زندگی و وجود اجتماعیشان نمی تواند متوقف کند. حجاب اسلامی دیگر کارش تمام است و اکنون با ریختن این بیرق نظام کل سیستم آپارتاید جنسی در ایران در خطر فرو ریزی قرار دارد. در بطن این حرکت اجتماعی عظیم، اسلام بعنوان ایدئولوژی حاکم نشانه است. با فرو رفتن هر خاکریز و دیواری که نشانه ی آپارتاید جنسی است راه برای پیشروی بطرف فرو ریختن پایه های نظام هموارتر میشود. 

آما آنچه که اکنون باید در دستور رهبران عملی و فعالین و آکتویست ها، تشکلهای محلات قرار گیرد شناسایی خواهران گشت ارشاد و محجبه های مجری نظام در خیابانهاست که با مشت های خونین بر سر زنان جوان آنها را به کام مرگ می فرستند. این مزدوران باید شناسایی و افشا شوند و به مردم معرفی شوند. هرقتل عمد دولتی باید قاتلینش معلوم شوند تا به راحتی نتواند به کشتار جوانانی که درمقابل قوانین متحجرو عهد عتیق قدبرافراشته اند ادامه دهند. 

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate