لغو اعدام در گرو سرنگونی رژیم اسلامی است!

فشرده سخنرانی در کلاب هاوس

با سلام به حضار. از برگزار کنندگان تشکر میکنم که من را به این پانل دعوت کردید. سلام دارم به سخنرانان نرگس محمدی، مینا احدی و لیدا احمد و دوستانی که در جلسه هستند. عنون این بحث “جنبش نه به اعدام و راهکارهای مقابله با اعدام و قتل در زندان” است. برای جواب به این سوال میخواهم از لحاظ  تاثیرات روانی اعدام  بر جامعه و فرد صحبت کنم و از این سر به فلسفه اعدام برسم.

 

اعدام قتل عمد دولتی است. دولت هایی مثل جمهوری اسلامی که اعدام می کنند، برای آن خود را سازمان داده اند، برنامه دارند، یک دم و دستگاه عریض و طویل از پلیس و پلیس مخفی، ارتش، دادگاه، وکیل، تبلیغات و سازمان آموزشی، درست می کنند که اعدام کنند. دلاٍیلی که برای اعدام هم عنوان می کنند همان چیزی است که همه میدانیم. “جلوگیری از آشوب و مقابله با جنایت، حفاظت از منافع مردم و جامعه، مقابله با بزهکاری”. در کشورهایی مثل ایران “محاربین با خدا” هم در این لیست قرار دارند. اعدام فقط در زندانها نیست. در خیابان، در داخل زندانها وقتی که زندانیان را نقشه مند به جان هم می اندازند، در میدانهای جنگ اسیران و زخمیان را اعدام می کنند. همه جای جامعه را به محل اعدام مردم تبدیل کرده اند.

مجموعه دلاثل فوق را وقتی از منظر اجتماعی نگاه می کنیم یک پشیز ارزش ندارد. امروزه هیچ محقق با وجدانی روی اینها سرمایه گذاری نمیکند. درهیچ جای دنیا اعدام جلو دزدی را نگرفته است. این دلائل در پایه و اساس برای دفاع از دزدان و حکومتهای ضد مردمی است. دزدهای بزرگ روزانه مردم را غارت می کنند و کسی هم مقابلشان نیست. کودکان از گرسنگی میمرند و مردم فقیر و زحمتکشی که به دارو درمان دسترسی ندارند از بین میروند. کارگران حقوقشان پرداخت نمیشود و فرزندانشان دچار سوء تغذیه و فاقد ویتامین لازم برای رشد هستند از بین می روند. این در حالی است که چپاولگران و سردمداران رژیم از همه نعمات برخوردار هستند. جواب اعتراض به وضع موجود زندان و اعدام است. اعدام حکم طبقات حاکم برای مجازات آحاد محکوم جامعه است. میخواهند هر مقاومتی را در مقابل چپاولگری سرکوب کنند. جوهیل در سال ۱۹۱۵ در آمریکا اعدام شد، چرا که در ترانه های انقلابیش کارگران را به متتشکل شدن ترغیب میکرد. برایش پرونده ساختند و صدایش را خفه کردند.

اینها را گفتم که بگویم چرا این شکل از مجازات اجرا میشود. نفس کشتن و به قتل رساندن انسان درهمه جوامع بشری برپایه قدرت طلبی و ایجاد رعب و وحشت بوده است و هنوز هم همین معنا را دارد. رژیم اسلامی برای ادامه وجود ننگین خود باید دست به جنایت بزند. جامعه ای که می رفت سیل راه بییندازد و آخوند و مرتجع و همه دم و دستگاه ملی مذهبیونی را که پشت اینها رفتند را با خود ببرد، به عقب نشینی وادار کردند. مردم را ترسانند و عقب نشاندند. اعدام این تاثیر را روی موجی که راه افتاد بود داشت. جمهوری اسلامی یکی از حکومت های تیپیکی است که اتفاقا با قتل عام و سرکوب روی پاهای لرزانش هنوز بند است.

در رابطه با فرد هم همین اتفاق می افتد که فرد را ایزوله و به عقب نشینی وارد می کند. اول اسید پاشیدند. بعدا یک میلیون آخوند کپک زده را وارد میدان کردند، زنانی را که “نه به حجاب اسلامی” گفتند در روز ۸ مارس ۵۸ “فاحشه” نامیدند. در خیابانهای پشت دانشگاه تهران لباسهایمان را پاره پاره کردن و سال بعد کشتند. هم زندانی من در زندان اوین فرزانه ۱۳- ۱۴ ساله را برای فروش یک نشریه چپی اعدام کردند. موسی خیابانی، سعید سلطانپور، تقی شهرام، …  و بعد کشتارها شروع شد.

جنبه دیگر تاثیرات اعدام تلاش برای عادت دادن جامعه و فرد به خشونت است. اعدام در ملأعام و سنگسار جنگ روانی با مردم است. تصورش را بکنید اعدام در ملأعام چه تاثیرات روانی مخربی روی کودکانی می گذارد که مردی را که یک شیشه شیر دزدیده وسط میدان محل زندگیشان بالای دار می برند. تمام افرادی که روزها و ماههای بعد از این میدان عبور می کنند این تصویر در مقابلشان قرار دارد. در کنار اعدام، روزانه عقب مانده ترین سنت ها و تبلیغات علیه فرد و بویژه زنان و علیه حقوق انسانی تبلیغ می شود. این حکومت برای پیشبرد سیاستهای ضد انسانی به سنتهای عقبمانده و مردسالاری دامن می زند. در خانواده و جامعه نابرابری را قانونی کردند. براین اساس در خانواده مرد را بعنوان مرجع قانون و اجرا کننده قوانین خشونتبار تعیین کردند. همین قانون زن را “ناقص العقل” اعلام میکند، برای زنان ویژگیهای خاصی تعریف می کند و انتظار دارد که زن فرمانبر و مطیع با این ویژگی ها بار بیاید، وگرنه محکوم به نابودی فیزیکی است. “شرافت” مرد در مقابل خدا که مرد است مرکزیت دارد. به مردان اجازه چند همسری می دهد ولی برای دختر جوانی که برای اولین بارعاشق شده جزای مرگ تعیین میکند، آتشش میزنند و یا سرش را می برند. تجاوز به کودکان تحت عنوان “ازدواج”، کودک را با ترس بار می آورد. قوانین خدا همه جا حاکم است و فرد در مقابل قانون معنایی ندارد.

حقوق فردی در رابطه با دولت و قوانین اسلامی تنظیم می شود. این یک رابطه متقابل نیست. فرد در مقابل قانون است. یعنی اطاعت مطلق. در جمهوری اسلامی قانون “چشم در مقابل چشم” که قانون دوران بربریت است جاری است. حق زندگی کردن و انتقام را در اختیار خانواده داغدیده میگذارد تا حق اعدام را برای خود حفظ کند. جلاد هم همیشه خودش است. در سال ۸۳ عاطفه رجبی ۱۶ ساله  را بعد از تجاوز و شکنجه به جرم “جریجه دار کردن عفت عمومی” در ملأعام بدار کشیدند و طبق شهادت شاهدان عینی ۲۰ دقیقه جنازه این نوجوانان در بالای دار باقی ماند. در جلسه ای که در این رابطه با نمایندگان احزاب مختلف پارلمان سوئد داشتم یکی از نمایندگان حاضر در جلسه حالش بهم خورد و مجبور شدیم که جلسه را یک ساعت متوقف کنیم. عادت به این نوع خشونت نداشت. 

آنوقت این سوال پیش می آید که پس چرا مردم شورش می کنند و بازهم در مقابل قانون و حکومت ایستادگی می کنند؟ جواب این سوال روش است؛

 

قتل عام، فشار، تاثیر سرکوب و اعدام همیشگی نیست. چرا که سرکوب و فشار و ترس با طبیعت انسان سازگار نیست. انسان آزاد بدنیا می آید. اگر ترس می توانست انسان را اسیر خود کند، هنوز ما در دوران غارنشینی زندگی می کردیم  و از ترس همانجا خود را قایم کرده بودبم. ولی ترس مان شکست، زندگی و بقا ناچارمان کرد بیرون بیائیم، جهان را تسخیر کردیم. این اتفاقی است که در ایران افتاد، مردم بعد از عقب نشینی اولیه اکنون مدتهاست به خیابانها برگشته اند و در میدان مبارزه علیه جمهوری اسلامی هستند. جامعه ایران دستخوش تغییراتی جدی است. نه رئیسی و نه هیچ خدای دیگری نمی تواند کلیت رژیم را از زیر ضربات سهمگین مردم نجات دهد. حضور مبارزات کارگران، جنبش برابری طلب و رادیکال زنان، معلمان و جوانان، مردم خسته از اعدام و گرسنگی و فقر جامعه ایران را در مقابل تغییراتی عظیم قرار داده است. شورش های شهری و اعتراضات با سرکوب وحشیانه و اعدام جواب می گیرد. برای ترساندن جامعه رئیسی جلاد به عنوان رئیس دولت جنایتکار انتخاب می شود. انتخابی که  کارت آخر رژیم است.

در رابطه با این سوال که راه مقابله با اعدام چیست؟ در جامعه ایران جنبش های مختلف وجود دارد که تلاش دارند امتیازاتی بدست بیاورند، یا در قانون تغییراتی بوجود آورند. جواب به این سوال بنا به مصلحت و دیدگاه های طبقاتی و سیاسی با هم اختلاف دارند. جنبش علیه اعدام هم یکی از این جنبش هاست. به نظر من مردم ایران مردم متمدنی هستند که در کلیت علیه اعدام هستند. مردم ایران اعدام نمی خواهند. فعالیت و اقدام برای جلوگیری از اعدام و  نجات جان حتی یک نفر هم مهم است و برای این کار باید از تمام اهرم های فشار بر جمهوری اسلامی استفاده نمود. مبارزه با تمام اشکالی که نفس زندگی انسان را دچار خطر و نابودی می کند یک امر مهم است. ما بعنوان کمونیست های کارگری و خط منصور حکمت سالهاست این مسئله در دستور کارمان قرار دارد. جنبش علیه اعدام بدون مبارزه کمونیست ها معنایی ندارد. چرا که حتما با اما و اگرهای زیادی همراه خواهد شد.

 

برای من کمونیست لغو همیشگی اعدام و مقابله با کشتن انسانها جواب روشنی دارد. با حکومتی که دستش به خون صدها هزار از انسان کمونیست، آزادیخواه و مخالف جمهوری اسلامی آلوده است نه از سر تغییر قانون بلکه از طریق سرنگون این رژیم امکانپذیر است. چگونه می شود که با حکومتی که معلم معترض را زندانی می کند، سهیلا حجاب و آتنا دائمی را برای مخالفت با حجاب زندانی می کند، آن بلاها را برسر سپیده قلیان آورده که همه میدانیم، رهبر کارگری را زندانی و دق مرگ می کند، نوید افکاری معترض به بیکاری و فقر را با یک قلم چراخانی برسر دار می برد، هزاران انسان را به گرسنگی و فقر و فحشا کشیده است و هر صدای حق طلبی را در گلو خفه می کند، کنار آمد! هیچ مماشاتی جایز نیست و این همان صحبت آخری است که من دارم. 

غیر از این راه کج رفتن است که ادعا نمود با یک مبارزه مدنی میشود جمهوری اسلامی را سرعقل آورد. آنهم در شرایطی که جنبش سرنگونی طلب و مبارزات زحمتکشان جامعه در میدان است. این حکومت حتی حاضر نیست توصیه های دوستان کمی آنورتر خود را بشنوند و به نصایح آنها گوش دهد. در شرایط کنونی هرگونه راه حلی غیر از سرنگونی انقلابی رژیم خاک به چشم مردم پاشیدن است. باید تلاش کنیم که لغو کامل اعدام را در کنار امر سرنگونی جمهوری اسلامی به خواست جنبش سرنگونی طلب تبدیل کنیم. *

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate