ما مردمیم

ما مردمیم !

آنجا که نان و آزادی

کبوتری ست سربریده ،

سایه ی تو جان می گیرد

غرقه در خون

سینه ،

زخمی

گلوله ،

در گردن

پا ،

آش و لاش

می آیی

می نشینی

کنار سفره ی خالی

دست فرو می بری درسینه

و قلب پُرتـپشِ خونین

می نهی میان ِدیس ِ پُر از خالی

و پچپچه می کنی :

قا بلی ندارد

همین را دارم

ببخشید !

 

از کابوسی چنین قهّار

به آیینه پناه می بریم

تا خود را بیا بیم

تنها

اما

چهره ی خونین تو پیداست

با لبخندی تلخ،

نگاهی مات؛

خیره به گوشه ای !

 

سمتِ نگا هت را پی می گیریم

شگفتا !

باز هم به تو می رسیم !

در قا بی نشسته ای

آرا سته به روبا نی سیاه

با لبخندی تلخ

و نگا هی مات.

 

از نگاهِ مات تو

که در قابِ عکس زندانی ست ،

می رسیم به خیا بان

آنجا ؛

غریب_ غوغایی ست

در تلاطم فریاد بی صدایان !

خون ، شَتک زده

بر دیوارِ شهر ها

جنوب شهر،

غرقه ی در خون

حلبی آباد ،

غرقه ی درخون

تمشیت گاه ،

غرقه ی درخون

ا وین،

غرقه ی درخون

فشا فویه،

غرقه ی درخون

قزل حصار،

غرقه ی در خون

نیزارهای ما هشهر،

غرقه ی در خون

از شمال تا جنوب ،

از مشرق تا مغربِ این خاکِ گُربه سان

خون

جنون

خون

جنون

خون

خون

خون

خون …..

و صف صف ،

چوبه های دار

سرشار از سربه دار!

 

یکی نیستی

دوتا نیستی

صدتا نیستی

هزار هزاری ؟

نه نه !

بی شماری

در غرقاب ِ خون و جنون

شنا می کنی

سینه ،

زخمی

گلوله ،

در گردن

پا ،

آش و لاش

می آیی

می نشینی

کنار سفره ی خالی

دست فرومی بری در سینه

و قلبِ پُرتَپش ِخونین

می نهی میان ِدیسِ پُر از خالی

و پچپچه می کنی :

قابلی ندارد

همین را دارم

ببخشید ……

 

ما

اما

مردمیم

مردمانیم

زانو نمی زنیم

و باز ،

تو را می زاییم !

یک نفس

هزارهزار…

۱۵/۱۱/۲۰۲۰

پاریس

 

Print Friendly, PDF & Email

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد


Google Translate