شبنم 

 

چشمان ات خیره به کدامین گلدان است

پشت این پرده شبنمی افتاده است

زنی با جنبشی از گلها روئیده

سبزه ها با دستان تو آشناست

باغهای گسترده

و زلال چشمه ساران

از بهار امید تو گذر کرده

از راه می رسی

با حماسه های دیرین

و عظیم،چون سرودی

با نسیم همسرایان

در تالار هیجان

میان هلهله های بی پایان

وجستجوی رنگ انگشتانت

ستاره می بارد

سخن از دیالوگ های افزون

بر لبان ترانه ای

به وسعت آسمان

در نگاه شعر من

نشسته رقص پروانه ای

تو شکسپیری

و من بازیگر عشق توام

به کدامین روز می اندیشی؟

و فراموشی ات را

در کدامین گلدان به جا ماند؟

بهار، مانیفست زندگی است

وتو آغاز شکوفه هایی

زچشم من بی انتهایی

 

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate