دو وجه مبارزات کمونیستی …

دو وجه مبارزات کمونیستی، بدیل سوسیالیستی و مبارزه سیاسی و طبقاتی برای زندگی بهتر در جوامع سرمایه داری 

“هیچ سامان اقتصادی- اجتماعی هرگز پیش از آنکه نیروهای تولیدی ناظر بر آن به رشد کامل رسیده باشند از میان نمی‌رود؛ و مناسبات برتر تولیدی جدید هرگز پیش از آنکه شرایط مادی موجودیت‌شان در چارچوب جامعه قدیم فراهم آمده و به بلوغ رسیده باشد جانشین مناسبات قدیم نمی‌شوند. لذا انسان‌‌ها تنها انجام تکالیفی را در دستور کار خود می‌گذارند که از عهده انجامش برمی‌آیند. زیرا بررسی دقیق‌تر همواره نشان می‌دهد که مساله خود تنها زمانی بروز می‌کند که شرایط مادی حل آن دیگر شکل گرفته یا لااقل در شرف شکل‌‌ گرفتن است.” مارکس، پیشگفتار کتاب در نقد اقتصاد سیاسی

دلیل نگارش این متن اینست که در یک نگاه کلی گرایش تبیل شدن بدیل سوسیالیستی به عنوان تنها راه و شیوه مبارزه سوسیالیستی  در راس برنامه ای اکثریت قاطع احزاب سیاسی قرار گرفته است. و مبارزه سیاسی و طبقاتی برای زندگی بهتر در جوامعه باز بورژوایی در کشورهای در حال توسعه را کاری مذموم و غیر کمونیستی قلمداد می نمایند. و به استناد به مارکس بدون توجه به اینکه مارکس در کشورهای توسعه یافته سرمایه داری که راس نظام سرمایه داری و تعیین کننده حرکت سرمایه جهانی بوده می زیسته و نه در کشورهای توسعه نیافته، که مسلما برای مارکس بجز آلترناتیو سوسیالیستی در این جوامعه راس هرم سرمایه چه چیز دیگر می توانسته باشد. مسلما او کشورهای عقب افتاده را در معادلات خود به هیچوجه نمی گنجاند و برای آنها تا شکلگیری کامل نظام سرمایه داری انقلابات بورژوایی را در ذهن داشت و در مورد تلاش برای سهم خواهی بیشتر از سرمایه را توسط کارگران در کنار بدیل دانستن سوسیالیسم دو شق مهم مبارزات طبقاتی و کمونیستی می دانسته است.

اینکه سوسیالیستها می بایست برای آلترناتیو خود دائما تلاش و تبلیغ نمایند و لاغیر، امری ست کاملا منطقی. آما اینکه با این ایده ما دور سیاست و دخالتگری برای زندگی در جوامعه باز بورژوایی را خط بکشیم، امری ست خلاف. بگذریم از اینکه در میان ما کسانی هستند که هر نوع فعالیت سیاسی، هر حزب کمونیستی را در جوامعه باز بورژوایی انحراف این احزاب از مارکسیسم برآورد می کنند. امر فعالیت در جوامعه باز بورژوایی که شاید فردا بعد از براندازی رژیم اسلامی هم یکی از شرایطی باشد که با آن روبرو باشیم امری کاملا مارکسی و لنینی ست. و آنها هیچگاه مبارزه برای بدیل سوسیالیستی را منهای مبارزه و تلاش و فعالیت در جوامعه باز بورژوایی ندانسته اند. و همچنین مورد دیگر، اینکه بعضی در میان ما به این نتیجه رسیده اند که نه جامعه باز سیاسی و نه توسعه اقتصادی دیگر در کشورهای همانند ایران ممکن نمی باشد و از آنجا به این نتیجه رسیدند پس تنها راه سوسیالیسم است و هر که این تز را نمی پذیرد یک جریان انحرافی کمونیستی می باشد. بنظرم این حکم یک مقدار تعجیل در به نتیجه رسیدن بدون مطالعه لازم است، این ایده ها و این تزها احتیاج به کار بیشتر در این زمینه و ارائه شواهد متقنن خیلی خیلی بیشتری دارند. و تاکنون در سطح جنبش کمونیستی به چنین تحقیق و مطالعه و جمعبندی که “نه جامعه باز سیاسی و نه توسعه اقتصادی دیگر در کشورهای آمریکای لاتین یا خاور میانه یا شرق آسیا یا آفریقا و … ممکن نمی باشد” صورت نگرفته است و برنخورده ایم. و در این حالت نظری و عقیده مندی این رفقا اگر روی تز اشتباهی تاکید می کنند، می شود سدی مخرب در جریان اصلی و طبیعی مبارزه در جوامعه بورژوایی که با احکام نسنجیده خود ایجاد نموده اند و این آدرس اشتباهی و گمراه کننده به جنبش و طرفدارانشان سبب تفرقه و انشقاق در صفوف کمونیستها و درگیری و مارک زنی در چپ و سبب سستی موفقیت و شکست کمونیستها می شود. 

من فکر می کنم اینکه کجا انقلاب سوسیالیستی می تواند موفق عمل کند می تواند آغاز خوبی برای پیگیری بحث باشد. همانطوریکه می بینیم امروز اتحادیه اروپا شکل می گیرد چون اقتضای کارکرد بهتر اقتصاد به کشورها تحمیل می کند که چنین اتحادیه ای شکل گیرد. هیچ کشور اروپایی به تنهایی نمی تواند از لحاظ اقتصادی موفق عمل نماید و  یا جدا از باقی کشورهای اتحادیه و دنیا موفق عمل نمایند. 

سوسیالیسم هم در یکی از این کشورها، بدون امید به انقلابات سوسیالیستی در سطح اروپا، با توجه به سطح رشد صنعتی و تکنولوژیک و درصد سهم در اقتصاد جهانی، نمی تواند امید به موفقیت داشته باشد. مثلا بلژیک یا اسپانیا، پرتقال، … به تنهایی به هیچ وجه نمی توانند موفق عمل نمایند. البته سه تایی اینها هم از لحاظ درصد کم حجم اقتصاد جهانی نزد ایشان کار چندانی از پیش نخواهند برد، هر چند شاید تاثیر بسزایی در تحریک افکار عمومی جهانی در گرایش به سوسیالیسم و انقلابات بازی نمایند. آما وقتی به آلمان می رسیم می گوییم اولین اقتصاد بزرگ اروپاست، این کشور می تواند انگیزه مهمی به باقی برای حرکت به سوسیالیسم بدهد یا فرانسه و بریتانیا به عنوان دومین و سومین اقتصاد اروپا به مقیاس کمتر از آلمان می توانند تاثیر گذار باشند. و البته لازم به تکرار نیست که هر پیروزی انقلاب سوسیالیستی می تواند دامینو-وار برای انقلابات دیگر هم عمل نماید صرف نظر از قدرت اقتصادی این کشورها. آما باقی کشورهای اروپایی و اسکاندیناوی به تنهایی نه. آما کشورهای اسکاندیناوی با هم می توانند تاثیر موثری در پذیرفته شدن سوسیالیسم در سطح اروپا داشته باشند. در کانادا با وجود سرمایه داری آمریکا، دشمن غدار سوسیالیسم، و وابستگی ۷۵% اقتصاد کانادا به آمریکا غیر ممکن است که سوسیالیسم موفقی داشته باشیم. کشورهای آمریکای لاتین همه به تنهایی نمی توانند سوسیالیسم موفقی داشته باشند. اگر چندین کشور آمریکای لاتین با هم عمل کنند تاثیر مثبتی خواهند داشت و موفقیت بیشتری همچنین در پا برجایی سوسیالیسم شان. آمریکا به تنهایی اگر سوسیالیستی شود موفقیت خیلی بالایی را دارد و کشورهای دیگر هم خیلی سریع به سوسیالیسم می گروند، بخاطر اینکه آمریکا اولین و بزرگترین اقتصاد دنیاست. و بزرگترین سد موفقیت سوسیالیسم در دنیا. چین هم بعد از آمریکا و اروپا و اسکاندیناوی با پیشرفتهای صنعتی و تکنولوژیک امروزین و سهم بسزایش در اقتصاد جهانی می تواند موفق عمل نماید. و همینطور … آما از یاد نبریم وقتی از سوسیالیسم صحبت می کنیم منظور سیستم تک حزبی و جامعه استبدادی و دیکتاتوری نیست. مشارکت حداکثری مردم در بالاترین سطح مشارکت در سرنوشت خود با دارا بودن حقوق دموکراتیک و مادی منظور است. در جمعبند ایده مرکزی در بالا در ارتباط با بحث ما اینستکه سوسیالیسم موفق زمانی شکل می گیرد که از لحاظ اقتصادی دارای صنعت و تکنولوژی لازم بوده و در درصد حجم اقتصاد جهانی هم دارای درصد مناسبی باشد.

سوسیالیسم در ایران بخاطر توسعه نیافتگی صنعتی و تکنولوژیک و قلّت گرایش به ایده کمونیسم و قرار داشتن در منطقه ای که همه کشورهای توسعه نیافته و غیر صنعتی محاصره اش کرده اند شانس موفقیت نازلی را در موفقیت سوسیالیسم دارا ست. آما اگر کثرت عظیمی از کارگران یا جمعیت کشور از انقلاب سوسیالیستی استقبال نمایند با تمامی مشکلات ساختاری صنعتی و وتکنولوژیک، من هم یکی از آنهایی خواهم بود که در تلاش و مبارزه برای حفظ و برپایی سوسیالیسم خواهد بود. آیا انقلاب سوسیالیستی در ایران می تواند جرقه انقلابات سوسیالیسنی در منطقه باشد؟ کاملا واضع است که چنین انتظاری از منطقه کاملا غیر منطقی ست و هم اصلا امکان پذیر نیست، منطقه هم آن کثرت لازم کمونیستها را برای انقلاب دارا نیست و هم از لحاظ و تکنولوژی و صنعت در آن سطح لازم نیست. دو عامل توسعه نیافتگی در مقیاس جهانی با کشورهای پیشرفته صنعتی و تکنولوژیک و عدم وجود گرایش کثرتی مناسب از توده ها(کارگران و زحمتکشان) به کمونیسم در پیروزی سوسیالیسم کمتر در میان چپها بحث شده است. و خصوصا با امر دوم کثرت مناسب  کمونیسم برای موفقیت پیروزی کمونیستها در انقلاب، معمولا به شکل سطحی و بی اهمیّت پرداخته شده است. که توده ها زمانی که کمونیستها در اقلیتی موثر در راس حرکت براندازانه حاکمیت بورژوازی قرار بگیرند توده ها هم به آنها خواهند پیوست، خلاصه می شود. آما اینکه فردای این براندازی، توده ها چه اندازه با اقدامات کمونیستی برای محو بورژوازی همراهی داشته باشند و یا تا چه حد با آن موافق باشند حرفی در موردش نیست. و برای کسی روشن نیست و همه چی تنها به فال نیک گرفتن شاید خلاصه شود. برای موفقیت انقلاب کمونیستی احتیاج داریم توده ها کمونیسم را بشناسند و کثرتی مناسب به این راه بپیوندند و خواهان اقدامات زیر و زبر کننده زندگی که تا دیروز با آن خوی داشتند را داشته باشند و مقاومت ضد انقلابی از خود نشان ندهند. برای این مهم احتیاج به فضای پیش از انقلاب هست که بتوان با توده ها تماس حاصل کرد و آنها را در زمین مادی مطالباتشان همراهی کرد تا به فعالیت در جمع کمونیستها تشویق شوند، تا در فردای انقلاب از کمیّتی قابل توجه برای توجیه توده ها بر خوردار باشند. نه اینکه امروز در شرایط اختناق و سرکوب این کار را نمی کنیم، آما در این شرایط بسته و خفقان چند درصد ضعیفی از، کمونیستها تنها می توانند تاثیر گذار باشند.

 آمریکای لاتین با گرایشهای سوسیالیستی و موفقیت هایش از طریق انتخابات پارلمانی چندین تجربه ارزنده را برای جنبش جهانی کمونیستی بهمراه داشته اند. هر چند به دلایلی چند نتوانست موفقتر از آنی که انتظار می رفت عمل نمایند. اولین تجربه ارزنده موفقیتهای پارلمانی احزاب چپ این مهم را به همه ما گوشزد می کنند که در فضای باز سیاسی سوسیالیستها می توانند با موفقیت اکثریت آرا را به خود جلب نمایند و با برنامه های دموکراتیک به نفع توده های کار و زحمت کارگران و دهقانان و … نویدبخش آینده ای که با کثرت هر چه بیشتر توده ها به سوی ساختمان سوسیالیسم گام خواهند برداشت. دومین تجربه گرانقدر این است که می بینیم که چگونه ارتجاع داخلی به همراه ارتجاع جهانی بسرکردگی آمریکا در پی نابودی حاکمیتهایی که پیروز آن سوسیالیستها می باشند عمل می نمایند. سوسیالیستها در پیروزی و شکست همراه توده ها می آموزند و توده ها می آموزند دوستان و دشمنانشان کیانند و چگونه دشمنان داخلی و بین المللی بسرکردگی آمریکا از هیچ نوع توطئه و دروغ آشکاری فرو گذار نخواهند کرد. که این راه، راه ساده ایی نیست و می بایست برای آرمانهای انسانی خود هزینه های بسیار کنیم و همچنین برای موفقیت کارگران ما هزار مرتبه بیشتر از جناح راست احتیاج داریم فضای باز سیاسی بر قرار باشد و برای مقابله با ترفندهای دشمنانه جناح راست و حامیان جهانی آن از هیچ کوششی در حفظ فضای باز سیاسی دریغ نورزیم. سومین تجربه گرانقدر آنست که با اعتماد به توده های کار و زحمت و شورا هایشان با شفاقیت هر چه تمامتر، گام به گام حرکت و برنامه های فوری و دراز مدت برای توده ها تشریح گردد و همچنین فقط با پشتیبانی و مشارکت توده ها به پیش برده شود. و دهها درسهای آموزنده دیگر در زمینه اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و آموزشی و سازمانگرانه و شورایی دیگر که در این مجال نمی گنجد. در بولیوی به دروغ می گفتن اوا مورالس  در انتخابات ریاست جمهوری تقلب کرده و حزب حاکم انتخابات را نبرده است و به کمک ارتش او را از پست قانونی ش  به متواری شدن از کشورش مجبور ساختن، آما در انتخابات دیگر بعد از چندین ماه، با حاکمیت کودتایی راست، دوباره باز هم حزب مورالس برنده انتخابات ریاست جمهوری می شود و سیاهی به ذغال می ماند. 

تجارب لاتین آمریکا در پیروزی های انتخاباتی پیاپی این پیغام را به کمونیستهای کشورهای در حال توسعه می دهند که می توان با کمک به تثبیت فضای دموکراتیک و فضای باز سیاسی خیلی سریع توده های به جان آمده را همراه خود نمود، توده هایی که می توانند تجربه کنند که انتخاباتی که منجر به پیروزی کمونیستها بشود، چه پیآمدهای مثبتی برای زندگی آنان خواهد داشت از قبیل درمان و آموزش و پرورش و مهد کودک، سرپناه(خانه) رایگان، دستمزدهای مناسب کاری به همراه بیمه بیکاری و بیمه درمانی و ایمنی کار و ایجاد اتحادیه های کارگری مستقل و قانونی و آزادیهای سیاسی و … در شمارش بخش کوچکی از اقدامات کمونیستها برای توده های میلیونی کار و زحمت می باشد. یکی از عاملهای موفقیت سوسیالیسم در هر کشوری گرایش کثیری از توده های کار و زحمت به کمونیسم است. برای انقلاب کمونیستی احتیاج به کمونیست داریم، نمی توان به حرکتهای کارگری بدون تلفیق با ایده کمونیسم امیدوار انقلاب کمونیستی بود. گرایش میلیونی توده ها در کارزار های موفقیت آمیز درون سیستم بورژوایی آن قوای آشنا با کمونیسم و مارکس را فراهم می آورند.

می دانیم اصلاحات در جهت بهبود زندگانی کارگران و توده های کار و زحمت در جوامعه بورژوایی که توده های میلیونی در آن فراموش شده گان این سیستم هستند کم نیستند و رفرمها در سیستم بورژوایی فقط با همت کمونیستها می تواند به ثمر مطلوب خود برسند و متحقق شوند. بله تا تضاد کار و سرمایه هست، جنگ طبقاتی برای سهم خواهی مناسب یک زندگی انسانی دائما موجود است و برای دفاع از دستآوردها و پیشروی می بایست همیشه هوشیار و آماده  و در میدان بود. همین مقاومت و مبارزه طبقاتی سبب گرایش میلیونی به کمونیستها و توسعه یافته گی سیاسی و اجتماعی و فرهنگی در جوامعه بورژوایی در حال  توسعه خواهد شد و تا زمانیکه پیشرفته ترین کشورهای سرمایه داری سوت پایان بازی و شکست بورژوازی را نکشند، و یا لااقل طلیعه حرکتهای سوسیالیستی در کشورهای پیشرفته سرمایه داری به چشم نیآید ما کشورهای در حال توسعه می بایست به توسعه سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و سازماندهی وسیع کمونیستی خود ادامه دهیم. و خود را برای انقلاب رهایبخش آینده روز به روز آماده تر سازیم.

حسین جوینده

۴ ژوئن ۲۰۲۱

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate