نقش مخرب توهم مذهبی و راه نجات از آن

نقش مخرب گرایشات افراطی مذهبی در کشور و منطقه ما، احتیاج به مستندات ندارد کافیست یک نگاهی به رژیم حاکم بر ایران، طالبان در افغانستان، گروهای تند رو شیعی و سنی در عراق، داعش و النصره در سوریه و عراق، حماس و افراطیون یهودی اسراییلی، حوثی ها در یمن، در تمام دنیا مثلا در شرق آسیا افراطیون بودایی که به تناسخ باور دارند و می گویند یک حشره را هم نمی بایست کشت هزاران هزاران مسلمان میانماری را قتل عام کردن و در افریقا و … همینطور. 

البته می شود به عیان دید استفاده از مذهب و افراطیگری مذهبی و تهییج آن ربط به مسائل سیاسی و در نهایت وصل به قدرت و ثروت یا برای تثبیت این انحصار و یا برای بدست آوردن آن است. مثلا در افغانستان آمریکا میلیاردها خرج کرد نیروهای مذهبی را بسیج کند و همه جنگجویان اسلامی مستقیم و غیر مستقیم از منبع مالی و سلاحهای آمریکایی در این جنگ برخوردار بودند. که شوروی را در افغانستان شکست دهند تا خود بر این خوان مواد مخدر افغانستان بنشینند. در عراق برای ماندن جنگ شیعه و سنی را راه انداختن تا ماندن خود را در عراق توجیه کنند و تا کنترل منابع نفتی عراق را در دست بگیرند و صدامی که سرپیچی از ارباب عالم کرده و حالا نفت را دیگر به دلار هم نمی فروخت و خطری هم در منطقه خصوصا علیه اسراییل شده بود حذف نمایند. همچنین در عراق بدترین نوع حاکمیت را بر حسب مذهب و قومیت به شکلی از اشکال فدرالیسم براه اندختن که دیگر کسی غم کشور به خود هموار نکند و همه در این تقسیمات منطقه ایی فقط به خود بیاندیشند و طرحی برای تکیه پاره کردن عراق به سه یا چهار کشور کوچک طرح ریختند. هر چند در این طرح تقریبا موفق نشدند آما سبب بسیاری نابسامانیها از این طریق شدند. در لیبی آدمخورهای مذهبی را بجان قذافی و کشور لیبی افکندن و تمامی زیر ساختهای آن کشور را در بمب بارانهای پیاپی از بین بردند. سوریه را باز هم از طریق النصره و داعش و بمب بارانهای پیاپی اسراببل و ترکیه و …، اکثر شهرهایش را به تلی خاک تبدیل نمودن که ۵۰ سال زمان و منابع مالی احتیاج به باز سازیش می باشد. که طبق تجربه کشور خودمان هنوز بعد از ۳۵ سال خرمشهر به همان حالت ویرانه زمان جنگ باقی مانده و از آن شهر  زیبا قبل از جنگ چیزی نمانده، نه رژیم و نه فعالیتهای اقتصادی مردم نتوانسته به توان مالی برای باز سازیش برسدد. در ایران رژیم مذهبی از مذهب اهرمی ساخته برای استبداد و سرکوبگری تا بتوانند بر اریکه قدرت به ثروت اندوزی خود بپردازند. و همینطور باقی جاهای دیگری که در این مجال به پرداختن تمامی آنها نمی رسد.

وقتی دستهای پشت پرده از اهرم مذهب استفاده می کنند توده ها را در این جهت تعمیق می کنند و حالا همین توده های متوهم خود نیرویی می شوند مخرب و متحجر در مقابل همنوعان خود. اینان میشوند چماقداران و سرکوبگران هم طبقه اییهای خود. اینان به خاطر تعمیق مذهبی و نادانی ابزار سرکوب توده ها و به بیانی ابزار سرکوب خود و هم منافعی های خود می شوند. و جای دوستان و دشمنان در مخیله متوهمشان عوض می شود. در مقابله با حکومتگران و منافع داران در این سیستم شما می بایست هم در میان خود بجنگید و هم با حکام و هم با منافع داران در این رژیم. بدترین نوع توهم و بی رحمانه ترین شکل توهمها توهم مذهبی ست. زمانی امپراطوریها توانستن پای بگیرند که توانستن همه را زیر یک پرجم به حرکت در آورند ملیت و زبان حوزه محدودی را پوشش می دهد چند خدایی هم یعنی چند دسته گی بهترین نیروی بسیجگر خارج از زبان وملیت تک خدایی و هم دینی می بوده است. دیدیم این هم دینی و تبدیل شدن به امت چه نتیجه مثبتی برای رژیم داشت ورای اختلافات قومی و زبانی همه یکپارچه زیر پرچم اسلام به سرکوب هم قومیتی و هم زبانان، مخالفین اسلام چه سیاسی و دینی می پرداختند. 

اندیشه رنسانس غربی دوری گزیدن از خرافه دین و مذهب بود و تنها ایده ایی که توانست دین را به حوزه خصوصی هدایت نماید همین نگاه غربی بود. و این هدایت به حوزه خصوصی ممکن نمی بود مگر آنکه شرایطی که اجازه بروز اندیشه برتر را بوجود می آورد تا بتواند خود را از این طریق به اثبات رساند آن شرایط رهایی در زمانیکه فئودالیسم حاکم بود کلیسا و شاه هر دو زمیندار می بودند و انسان رعیت ارباب چه کلیسا و چه شاه و شاهزادگان و …می بود و این شرایط رهایی مهیا نمی توانست باشد. می بایست سیستمی بوجود آید که انسان در جایگاهی قرار گیرد که از بند رعیت بودن رها باشد و بتواند نیروی کار خود را به هر که دوست داشت بفروش رساند. بتواند تصمیم بگیرد کار کند یا نکند. این شرایط را سیستم سرمایه داری فراهم نمود. اکنون انسان می توانست در این رهایی نسبی تصمیم بگیرد و در تصمیمگیری مسلما به تعقل بپردازد. در این شرایط و زمانه است که انسانها به رهایی بیشتر به اوقات فراغت بیشتر به آزادی بیشتر اندیشید و برایش قیام و مقاومت و اعتصاب کرد. اندیشه های رهایش را مکتوب کرد و سدها را شناسایی نمود. کسانیکه موجب وضعیت بدتر برایش بود را شناخت. پی می برد که اوست زاینده همه ثروتها و مکنتهای دنیاست، و چرا او از این ثروتها و مکنتها بی بهره مانده است. 

دانش و تجربیات جوامعه انسانی دائما در گردش مادی و معنویست. جامعه ما از دانش مادی غرب از قاشق و چنگال تا موتور و ماشین و لپ تاپ و تلفن هوشمند بهره برده است آما متاسفانه از دانش معنوی این تغییر و تحولات بهره کمتری برده است یا بالکل در میان توده های میلیونی به خاطر استبداد حاکم نبرده است. مثلا اندیشه حقوق بشر، احترام به عقاید دیگران، احترام به حریم خصوصی افراد، حقوق مدنی، آزادی بیان و آزادی مطبوعات، جان خود را پای آزادی مخالف خود دادند، به آزادی احزاب و به دموکراسی به انتخابات آزاد احترام گذاشتن و … متاسفانه نه در افغانستان نه در ایران نه در عراق و نه در سوریه و نه در لیبی و…. با این بخش از گنجینه معنوی غرب تماسی حاصل نشد. هنوز آثار بسیاری از فیلسوفان غرب در میان مردم ما و منطقه آشنایی و درکی از آن موجود نیست و تنها امروز لایه ایی نازک از جامعه به این درک نائل آمدن. هنوز همانند زمان شاه هنر سینما فرهنگ لات منشی و لوتی گری برش حاکم است و باز هم قشر نازکی از این سینما به مسائل واقعی و منطقی جامعه توجه دارند، و از فرهنگ داش مشتی و لوطیگری سینمایی فاصله گرفته اند. استبداد شاهی و استبداد آخوندی حاکم تنها در جهت تعمیق توده هاست چون حقوق بشر، آزادی مطبوعات ، آزادی بیان، آزادی احزاب و انتخابات آزاد و … را همه را دشمن خود می پنداشتن. و هر کس چیزی از این بخش معنوی تمدن غرب می گفت و می گوید درفش و تازیانه و زندان و اعدام را برای خود باید بجان بخرد. تنها راه راهی از خرافات و ستم و استبداد، آشنایی با بخش معنوی تمدن غرب در گام نخست می باشد.

حسین جوینده

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate