آیا تفاوتی مابین حزب و سازمان موجود است؟

آیا سازمان کمونیستی و مارکسیستی که منویات کارگری را تا رسیدن به حاکمیت کارگری و کمونیسم پیگیری می کند حزب کمونیستی محسوب نمی شود؟

کمونیسم بدیل جامعه بورژوایی می باشد. و کمونیسم به مفهوم مارکسی آن، که تغییر مناسبات حاکم و لغو مالکیت، و به همین ترتیب محو طبقات و کار مزدی منظور آن است، تنها زمانی محقق می شود که کارگران به عنوان طبقه اکثریت جامعه، بدیل کمونیستی را در مقابل بورژوازی بپذیرند. به همین خاطر برای اینکه کمونیسم بتواند ایده بدیل بورژوازی شود. کسانیکه به ایده بدیل کمونیستی باورمند هستند می بایست به صورت متشکل(حزبی) و سیستماتیک به ترویج ایده بدیل در یک جنبش عملی و انقلابی در میان کارگران بپردازند. مارکس در همین زمینه می گوید:” … هم برای تولید آگاهی کمونیستی در مقیاس انبوه، و هم برای موفقیت در هدف، تغییر انسانها در مقیاس توده ای ضروری است. دگرگونی که فقط در یک جنبش عملی ، انقلابی می تواند اتفاق بیفتد.” و همچنین :” طبقه ای که اکثریت اعضای جامعه را تشکیل می دهد و از آن آگاهی از ضرورت یک انقلاب بنیادی ، آگاهی کمونیستی ناشی می شود ، که البته ممکن است با تدبر و تعمق از جایگاه این طبقه در میان سایر طبقات نیز (ضرورت انقلاب و آگاهی کمونیستی) بوجود آید.” ضرورت انقلاب کمونیستی “ایدئولوژی آلمانی” 

ایده از سازمان  کمونیستی به حزب کمونیستی بر آمده از تاریخ واقعی جنبش کمونیستی ایران در اواخر دهه چهل و شروع  پنجاه و تا کنون است که به خاطر خفقان و سرکوب حکومت پهلوی چه در مبارزات اقتصادی کارگری و چه آزادی سیاسی بخشی از نیروهای کمونیستی برای مقابله با این خفقان حاکم، دست به ترورهای انقلابی برای شکستن این خفقان حاکم زدند که به توده ها این غرور را بدهند که فرزندان این سرزمین و طبقه شان در مقابل خفقان رژیم خاموش نمی نشینند و جواب ترور ارتجاع حاکم بر توده ها، را با ترور سرخ علیه رژیم بپا می دارند. این گروه های انقلابی به شکل خانه های تیمی عمل می کردند و نمی توانستند به صورت تشکیلات کمونیستی دارای برنامه و در ارتباط علنی با اعضا و کارگران باشند. این تشکلات حتی از سازمان خواندن خویش در آن زمان ابا می داشته اند.  

و زمانیکه بعد از انقلاب به سازماندهی سراسری خود با نشریه سراسری و عضویتها، خود را زیر عنوان سازمان چریکهای فدایی خلق ایران و سازمانهای دیگر سازماندهی کردند سازمان خود را حزب نمی خواندن به دلیل اینکه خود را دارای برنامه مدون و همچنین در ارتباط تنگاتنگ با کارگران نمی دانستند. تشکیل حزب کمونیست را منوط به ارتباط مستقیم و فراگیر سازمان مطبوعشان با کارگران محول می دانستند و تا تفوق به این امر، حزب کمونیستی مارکسیستی کارگری را تنها اسم می پنداشتند، و نه عملا حزب کمونیستی. و می شود گفت، نوعا حزب کارگری و حزب کمونیست را یکی می پنداشتند. هر چند در تقابل با سیستم سرمایه حاکم اسلامی به شکل منسجم در همه عرصه های برنامه ایی همانند یک حزب کمونیستی با تاکتیکها و استراتژی درست با رژیم سرمایه اسلامی مواجه شدند. 

گره حزب نخواندن این تشکیلات کمونیستی را می توان در وسواس انقلابی و مسئولیتی بزرگ پنداشتن حزب کمونیستی و تردید در پیشبرد صحیح آن و همچنین تردید در سطح دانش مارکسیستی در سطح رهبری را، سبب نپذیرفتن این مسئولیت دانست. امری که فی الواقع در عمل به عنوان یک حزب کمونیستی بعد از انقلاب ۵۷ اجابت نموده بودند. این واقعیت ست که این سازمانها همان احزاب کمونیست بودند که به دلایل برشمرده بالا از حزب بودن خویش طفره می رفته اند. به این خاطر می گویم “طفره می رفتند” چون امروز از زاویه دیگر خود را حزب کمونیست نمی شمارند و آن اینستکه با اعتماد به نفس به اینکه می دانند سازمانی از لحاظ تئوریک مارکسیستی مکفی و از لحاظ ساختار تشکیلاتی و سیاسی کمونیستی عمل می نمایند و تنها به بهانه نداشتن اتوریته وسیع در میان کارگران است که حزبیت را ورای خود می دانند. که کاملا واضع است دلیل صحیحی نیست. زیرا یکی پنداشتن حزب کمونیستی و تشکلات کارگری؛ آن هم در کمیّت بالا آن مد نظر رفقاست و چه بسا اگر سازمان مطبوع ایشان هم همگی از پرولتاریا باشند باز هم حداقلی در میان کارگران می باشند که باز هم به تعبیری جدای از پرولتاریا با ایده کمونیستی می باشند. بدینترتیب به دید این رفقا حزب کموننیستی زمانی حزب کمونیست هست که همه کارگران با او باشند، که این غیر ممکن است.

اینکه احزاب کمونیستی به معنای واقعی زمانی حزب کمونیستی هستند که در حین باورمندی جمعی به کمونیسم و باور به برقراری جامعه کمونیستی بعنوان بدیل سرمایه، سطحی از رابطه را با طبقه کارگر می بایست ایجاد نمایند، که کمکی در ایجاد حاکمیت پرولتاریا، که مرحله اول کمونیسم به قول مارکس است، قابل انکار نیست. که به بیانی افشاگر احزاب کمونیستی ست که تنها درعرصه حرف و تئوری احزاب کمونیستی هستند و هیچ ارتباط واقعی با طبقه کارگر ندارند. احزاب کمونیستی می بایست هم در تئوری هم در عمل همراه و همگام کارگران باشند. احزابی، کمونیست واقعی هستند که درگیر با کارگران، در احقاق مطالباتشان در همه عرصه های ممکن باشند. و با حضور خود در میان آنها بتوانند کارگران را جذب ایده کمونیستی کنند. و حزب کمونیستی بدین نحو است که به هدف خویش نائل می آید. آما نباید عدم دستیابی به این مهم، حزب کمونیستی مثلا یک درجه پاییتر به سازمان تبدیل شود، بلکه می بایست این حزب در جهت نزدیکی و یگانگی با کارگران بیشتر کوشا باشد. آما از یاد نبریم حزب کمونیستی اصلیترین و مهمترین بخش جنبش کارگری با پرچم داری بدیل کمونیسم با متد مارکسیستی است، و مسلما در تلاش پیوستن کارگران کمونیست به صف خویش دائما می کوشند.

چرا احزاب کمونیستی مارکسیستی نمی توانند با وجود دارا بودن برنامه مشخص و سازمان یافتگی و پیگیری در جهت احقاق مطالبات شناخته شده کارگری و نقد نظام سرمایه داری حاکم در تلاش برای آلترناتیو کمونیستی هنوز احزابی کمونیستی محسوب نشوند؟ و نامی کمتر بر خود بگذارند! به تعبیر رفقا سازمان. می دانیم حزب کمونیستی در تلفیق دو امر مهم به یک حزب کمونیستی واقعی تبدیل می شوند یکم پرچمداری بدیل کمونیستی در مقابل سرمایه داری و دیگری پیوند تنگاتنگ با طبقه کارگر و بسیج آنها به جانب پرچمداری بدیل کمونیستی، برای ایجاد حاکمیت پرولتاریا و بعد به جامعه کمونیستی ست.

مارکس در مانیفست مشکلی با داشتن حزبی کمونیستی طبقاتی حتی خارج از احزاب کارگری ندارد. و آنها را یکی نمی پندارد.

کمونیستها با پرولترها بطور کلی چه نسبتی دارند؟ کمونیستها یک حزب خاص در مقابل دیگر احزاب کارگری نیستند. آن ها منافعی جدا از منافع کل پرولتاریا ندارند. آن ها اصول* ویژه ای را َعلم نمی کنند که جنبش پرولتاریائی را مطابق آن ها قالب بگیرند”. مانیفست کمونیست مارکس   – به تعبیری جمله بالا در ارتباط با بحث ما اینست، تایید اینکه، هر چند به عنوان حزب کمونیستی، حربی جدای از شما هستیم آما اساس کار و برنامه ما شما می باشید. و این جدایی، مسلما این حزب کمونیست را به چیزی کمتر مثلا سازمان تبدیل نمی کند. هر چند در نگاه نگارنده این سطور حزب و سازمان یک معنی را دارا می باشند و تنها به این معنی سازمان را از حزب کمتر بیان می کنیم که رفقا خود چنین می پندارند.  

“پس کمونیستها از لحاظ عمل، مصمم ترین و پیگیرترین بخش احزاب کارگری همه کشورها هستند، و از لحاظ تئوریک امتیازشان بر بقیۀ توده پرولتاریا در روشن بینی شرایط، مسیر و نتایج عمومی حرکت پرولتاریائی است.”  مانیفست کمونیست مارکس   –به تعبیری این متن شمارشی ست، از تفاوتهای کمونیستها با احزاب کارگری. کمونیستها “مصمم ترین و پیگیرترین ” و “امتیازشان از لحاظ تئوریک” و ” در روشن بینی شرایط، مسیر و نتایج عمومی حرکت” که لنین هم “در چه باید کرد” از زاویه دیگری به اهمیت آگاهی بخشی کمونیستی و نگاه مارکسیستی(که او آنرا آگاهی سوسیال دموکراسی می خواند) توسط حزب کمونیست تاکید می ورزید. کمونیستهای مارکسیست هم هدف را نشان می دهند و هم سمت و سوی حرکت را با مسلح بودن به دانش مارکسیستی مشخص می نمایند و از این منظر حزب کمونیستی اهمیت بسزایی برای موفقیت پرولتاریا داراست.

در نقل قولهای بالا نمی بینیم کمونیستها برای جدایشان از احزاب و تشکیلات کارگری خود را نیمچه حزب کمونیست، اینجا به بیانی سازمان بنامند. بلکه خود را حزب کمونیست، پرچمدار کمونیسم با متد مارکسیستی برای رسیدن به کمونیسم می دانند. و دیگر به این نمی پردازیم که حزب کمونیستی که مارکس و انگلس و لنین که در آن شروع به فعالیت کردند در بدو پیدایش چه تعداد بودند و در ادامه در راس و بدنه آن چه تعداد از کارگران را تشکیل می دادند.

ما کمونیستها به شکل حزبی در بر گیرنده و مروج دهنده ایده ی کمونیستی هستیم که پرولتاریا در بطن زندگی و جایگاه اجتماعی خود در دل همین سیستم به ان نائل شده اند، یعنی طبقه کارگر در شکل تولید جمعی/اجتماعی این سیستم به عملی اشتراکی می پردازد آما ثمره این کار اجتماعی به جیب سرمایه دار می رود و کارگران از محصول کار اجتماعی خود بی بهره می شوند. و رفته رفته جدایی کار فکری و یدی آدمی را همانند قسمی از ماشین تبدیل نموده و … مارکسیسم با آگاهی و درک دیالکتیکی مناسبات حاکم از وجود ساختار ماتریالیستی تاریخی در دل مناسبات اجتماعی حاکم پی به عنصر رهایبخش طبقه کارگر برده که با بدیل کمونیسم می توانند سبب رهایی بشریت بشوند.  

رفقای فدایی و راه کارگر و دیگران خود را بعنوان حزب کمونیستی به رسمیت نمی شناسند و خود را سازمان کمونیستی قلمداد می کنند، که در جهت حزب کمونیستی در حرکت می باشند. که در دنیا تنها این رفقا می باشند که چنین تفاوتی را بین حزب و سازمان قائل می باشند. بحث از جانب باورمندان به یکی بودن سازمان و حزب کمونیستی به عنوان حزب کمونیستی اینست که، این سازمانها، احزاب کمونیستی می باشند و  حزبیت را با اتوریته داشتن در میان کارگران یکی کردن را بحث قانع کننده ایی نمی دانند. چرا که احزاب کمونیست با تلاش و مبارزات پیوسته در جهت احقاق مطالبات کارگران را پی می گیرند و با پرچم داری کمونیسم تا برقراری کمونیسم بعنوان بدیل سرمایه این راه را دنبال می کنند. اتوریته داشتن در میان کارگران توسط کارگران در حزب زمانی نائل می شود که کارگران به اجماع به کمونیسم مارکسی بگروند. آما تا زمان اتخاذ مقبولیت کارگری این حزب از حزب کمونیست بودنش کم نمی شود و در حین انجام و بثمر نشاندن چنان تاثیر کمونیستی در میان کارگران توسط کارگران این حزب تنها با کمونیست بودن و مارکسیست بودنش شناخته می شود و به پیش می رود.

حزب کمونیست مارکسیستی حزبی ست با تشکیلات دموکراتیک و منسجم و طبقاتی، و دارای برنامه ای که پیگیر مطالبات آنی و آتی کارگری ست. همچنین این حزب انقلابی کارگران مبارزاتش برای بدیل سوسیالیستی می باشد. هر حزبی که از چنین چهارچوبی برخوردار باشد حزب طبقاتی کمونیستی کارگران می باشد. بدینترتیب اساسا فرقی مابین حزب و سازمان با ساختار و اهداف بالا که ما به عنوان حزب کمونیست مطرح نمودیم و می شناسیم موجود نیست. 

حسین جوینده

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate