راه بهار

راه بهار

میان یاده ها گشتم!
میان رنجهای بی شمار
تو را انجا جستجو کردم
میان خشت های گرم و سوزان تابستان
درون آن تنوری،
که مادرم هر روز گونه اش را می سوزاند
من چهره ای غمگین ام
و قلب پر اندوهم
برای آن خیابان اعتراض می تپد…
پدرم به تماشای آفتاب نشسته
سپیده
مادری که از سایه ها می گذرد
و آغاز خوشبختی را
بر شکوفه یی می نشاند
اینک راه بهار
در باران جستجو کردیم
توده ها ر‌ژه می روند….
و توطئه گران
در پی گسستن اتحاد!
خواهرم گفت:
سرشار از عشق
سر شار از سرودی که
گرسنگان ز بر کنند.
برادرم استثمار را تجربه کرد
و من حقیقت را در فاصله های
طبقاتی شناختم
به همدیگر اندیشیدیم
و در چهار فصل زمانه
تاریخ ما شکوهمند شد!
شهری زلفهایش را به باد سپرد
و دشت ها به سان جنبش
هیجان ،تولدی دیگر روئید
شهری بر اشفت
عمامه به سران
زیر پلکهای هوسشان کفر خواندند
ما سرود خوان
نظم تان را بر هم زنیم
و مکرر، روزگارتان را به سیاهی می کشانیم
آری
آری
ما ‌عظیم ترینیم
در جهان باشکوه ایستاده ایم.

هژیرنینا
۳/۳/۲۰۲۴

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate