روزهای “جشن”اسرائیل، روزهای “سیاه” فلسطین(ناسیونالیسم ننگ بشریت است)

در کشور اسرائیل در نیمه اول ماه مه هر سال و امسال هم روزهای “جشن استقلال و تاسیس دولت اسرائیل” برگزار میشود. روزهای “جشن اسرائیل”، در میان مردم کشورهای عربی و مشخصا در فلسطین روزهای “نکبت”، روزهای “سیاه” نامگذاری شده است. همین پدیده این سئوال را به جلو میراند که چرا این روز و این مناسبت انسانهای بیشماری را در کنار هم، در همسایگی هم و حتی در شهری مثل اورشلیم، انسانهایی در محله و مدرسه را  به “سیاه پوش و سرخ پوش” تفکیک میکند. عده ای را شاد و سرمست و عده ای را عذاب زده و غمگین چشم در چشم هم و رودرروی هم قرار میدهد. این چه رویدادی است که جشن عده ای، عزای عده بیشمارتری محسوب میشود!؟ چه چیز این تراژدی عمیق ایجاد شده میان انسانهای منتسب به هویت یهودی و عربی را توجیه میکند. و همین پدیده جنگ و کشتار و تباهی بیش از هفتاد سال برپاشده میان شهروندان عرب زبان و عبری زبان را توضیح میدهد؟

از اواسط قرن بیستم، جنگ میان یهودیان و فلسطینیان را دو کشور از هم منفک و با مرزهای جدا و به رسمیت شناخته شده از قبل شروع نکردند. نیروهایی تا مغز استخوان دشمن با مردم هر دو طرف، آتش این جنگ را در میان شهروندان یک جغرافیا، در میان مردمان سالها زندگی کرده با هم، در میان ساکنین محله و کوچه و شهر و روستا و در میان همکاران مزرعه و کارگاه و کارخانه و همکلاسیهای مدرسه و دانشگاه شعله ور کردند. انسانهای سالها زندگی و کار و معاشرت و دوستی کرده در کنار هم را به جان هم انداختند. از آن دوره تاکنون، چند نسل از انسانهای دو طرف این جدال قدرت ناسیونالیسم و مذهب و ارتجاع طرفین به  گوشت دم توپ جنگ و کشتار “اعراب و اسرائیل” تبدیل شده اند و ظاهرا پایانی بر آن متصور نیست.

بر متن ظلم و اجحافات مهیب و کشتار وسیع و سبعانه یهودیان توسط فاشیسم هیتلری، ناسیونالیسم یهود هدفمند و وسیع باد زده شد. بورژوازی یهود و حامیان جهانی اش ایده ملت و کشورسازی یهود را پروراندند. صهیونیسم را به جلو راندند. با ایجاد کشور اسرائیل در منطقه تحت الحمایه امپریالیسم بریتانیا از میراث امپراتوری عثمانی و با گسترش اشغالگرانه دامنه مرزهای آن، با تبدیل کردن عرب زبانان و فلسطینیان در مرزهای کشور نوبنیاد به تبعه درجه دوم و حتی بدتر، بذر کینه و نفرت قومی و مذهبی عمیق را کاشتند. در صف مقابل هم ارتجاع و ناسیونالیسم عرب بهانه به دست آورد و با چشم بستن بر ابتدایی ترین حقوق مردم یهود بر طبل جنگ کوبیدند. به این ترتیب طبقات استثمارگر طرفین برای این نزاع کیسه دوختند. ارتجاع دو طرف، جنگ بیش از هفتاد ساله پر از مصائب تاکنونی را بر مردم بخت برگشته دو طرف تحمیل کردند. در واقع جواب سئوال بالا اینست که ناسیونالیسم و مذهب و اساسأ ارتجاع ناسیونالیستی دو طرف نیروی محرکه و شکل دهنده مصائب و زشتی های تاکنونی میان اسرائیل و فلسطینیان بوده است.

مردم اسرائیل و فلسطین چه در گذشته و چه امروز حق داشته و دارند، از حقوق برابر برخوردار باشند. حق داشته و دارند به هر شکلی که خود انتخاب میکنند، سرنوشت خود را تعیین کنند. حق داشته و دارند اکنون در دو کشور متساوی الحقوق در کنار هم در همسایگی هم و در همکاری با هم زندگی کنند. این حق طبیعی شهروندان دو طرف این ماجرا است. اما آنچه تامین این حق طبیعی و سرراست را اینچنین پیچیده و دردناک کرده، چیزی جز کارکرد ناسیونالیسم، فاشیسم، شوونیسم و مذهب در دو طرف متکی بر حمایت امپریالیسم و قدرتهای بزرگ جهانی نبوده است. ناسیونالیسم در اینجا هم مثل همه جای دنیا پوشش منافع زمینی طبقه استثمارگر بورژوازی اسرائیل و عرب است. بورژوازی دو طرف در رقابت با هم بر سر کسب سهم بیشتر از قدرت منطقه ای و برای تثبیت قدرت خود بر مردم تحت حاکمیتشان به ملت سازی و کشورسازی و دولت سازی احتیاج داشته و دارند. ناسیونالیسم به عنوان جنبش سیاسی و ایدئولوژی بورژوازی، ملت و کشور را میسازد تا قدرت را به دست بگیرد و قدرت خود را در قالب دولت تحمیل و تثبیت کند و قبل از همه حاصل رنج و کار طبقه کارگر و مزد بگیران جامعه ای را که داعیه دفاع از آنها را دارد به جیب بزند، و در راستای همان منافع طبقاتی و در رقابت با دولتهای بورژوازی دیگر در سطح منطقه و دنیا دامنه قدرت خود را افزایش دهد. تمام تجربه تاریخی این حقیقت را نشان میدهد، که در غیاب راه حل انسانی و مترقیانه، پرچم اعتراض و برحق موجود به دست ارتجاع می افتد. در نزاع دیرینه فلسطین و اسرائیل هم همین اتفاق افتاده است. در تمام این دوران ارتجاع ناسیونالیستی دو طرف مبنای جنگ و کشتار و خصومتی  را کاشتند، که دامنه آن هنوز و هر روزه انسانهای زیادی را به کام خود میکشد. 

در پس نزاع طولانی و پرمصیبت اعراب و اسرائیل چهره مهیب و ضد انسانی ناسیونالیسم با همه زشتی های دنیای سرمایه داری خوابیده است. این واقعه و در مقابل هم قرار گرفتن روز “جشن” اسرائیل و روز “نکبت” اعراب بیش از هر پدیده ای این حقیقت انکارناپذیر و این گفته عمیق منصور حکمت را تاکید میکند که “ناسیونالیسم ننگ بشریت است”.

ناسیونالیسم بستر و پایه عروج فاشیسم، شوونیسم، صهیونیسم، راسیسم و انواع دسته بندیهای ملی و قومی ضد انسانی دنیای معاصر بوده است. این حقیقت، در بیش از دو قرن اخیر با تکیه بر صنعت خرافی “ملت سازی” و با حمایت کاپیتالیسم و قدرتهای بزرگ سرمایه داری در سراسر جهان تجربه شده است. بر این اساس جنگهای جهانی اول و دوم و جنگ سرد و پایان جنگ سرد و جنگ خلیج و خاورمیانه و سناریوهای سیاه مناطق شوروی سابق و بالکان و عراق و افغانستان و  رواندا و … و اکنون جنگ ارتجاعی در اوکراین انسانهای بیشمار را به کام مرگ برده است. یک محور اصلی ناامنی دنیای امروز برای بشریت، ناسیونالیسم و فاشیسم و شوونیسم برخاسته از این جنبشها، ایدئولوژیها و سیاستهای ضدانسانی است. انسان آگاه پا گذاشته به قرن بیست و یکم یکبار برای همیشه میتواند با تکیه بر حقوق و اختیار بی چون و چرا و بی قید و شرط و جهانشمول انسان، و به دور از دسته بندیهای خرافی ملی و مذهبی، با احیای سوسیالیسم، جنبش بازگرداندن اختیار به انسان، به سیطره سرمایه و از جمله ناسیونالیسم این ننگ بشریت پایان دهد. 

سیزدهم مه ٢٠٢٢ 

***

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate