«انشای کودکانه» ٭از من دلیگیر نشوید… اگر قصه های کودکانه می نویسم که در آن بوسه های محبت به تصویر تازه یک سیب سرخ برابر با رویای خوشبختی آن زن تن فروش له شده زیر پای مردان هوسباز جهل ٭من قصه نویس عشق عریانم رویای کودک کار را خیلی ساده، با انشای ابتدائی یاد آور آن درد ...
ادامه مطلب »شعر
باز نشرمنطومه : در ماه مه
باز نشرمنطومه : در ماه مه * شیکاگو شیکاگو در ماه مه حمام خون گلولهی سُربی تن بی¬جانِ کارگران در میدان و پرچم خونین در اهتزاز □ بعد از گذار سالهای فراوانِ بادپا فریادشان هنوز بر گِرد خاک میپیچد: کارگران جهان متحد شوید □ شیکاگو شیکاگو در ماه مه حمام خون گلولهی سُربی تن بیجانِ کارگران در میدان و پرچم ...
ادامه مطلب »پر گرفتن ترانه
پر گرفتن ترانه، دلیلی برای مرگ حنجره ست من پرگرفتن پرنده را دیدم که در اوج پرواز ترانهی«من فرزند ایرانم، یکی از هزارانم » را می خواند… ۲۸ آپریل ۲۰۲۴ میلادی”شمی صلواتی”
ادامه مطلب »درختی
گفتمت: بیدار شو آب را طفلی دیدم باد و سنگها میرانْد و نیز گفتم: زیر آب و ثمرهها، زیرِ پوست گندم، وسوسهییست رؤیای آن دارد تا سرودی باشد؛ برای زخم، در ملکوتِ گرسنگی و گریستن. برخیز، ندایت میکنم، شناختی صدا را؟ منام برادرت خِضر اسبِ مرگ، زین میکنم و برمیکَنم دروازهی روزگار.
ادامه مطلب »به خاطر دوست داشتن
تو را به جای همه کسانی که نشناختهام دوست می دارم تو را به خاطر عطر نان گرم برای برفی که آب میشود دوست میدارم تو را به جای همه کسانی که دوست نداشتهام دوست میدارم تو را به خاطر دوست داشتن دوست میدارم برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت لبخندی که محو شد و هیچ گاه ...
ادامه مطلب »دل شکسته
«دل شکسته» پریشانتر از هر زمان می بینم سخت رنجدیده ی، [ رفاقتها مثل قدیم نیست حرف هیچ کس، امروز سند نیست…» ای دوست دل شکسته ی من، من دیدم احساسات چون بال پرنده در اوج پرواز سوخت. و مهربانی ها دل به سنگ سپردن زیبائی ها شکستند و- دل به خاک دادن و دفن شدند… ای دوست دل شکسته ...
ادامه مطلب »در ایام نوجوانی
در ایام نوجوانی من مرگ خدا را در خواب و بیداری دیدم زمانی که! خمینی را بر مدار آسمان – رقصانیدن و سایهی، نگاهها را بسوی ماه چرخاندن «عکس امام در ماه ست» در آن شب، آسمان سیاه و شهر تاریک بود و من جسد متعفن خدا را می دیدم که ...
ادامه مطلب »تقدیم به شکسته دلان
«تقدیم به شکسته دلان» *به هر کسی که سلامی دادیم به خیالش محتاج دعایم غافل از اینکه ما مطربیم در پی احیای مجلس ذوق *** *به من نگو رفیق- رفقایی زیادی در زندگی بودندو- ...
ادامه مطلب »نوروز و دل پریشان من
*نوروز و- «دل پریشان من» نوروز برای من خاطرهست، برعکس دیگران ! معنای خاصی از زندگی ست. *یاد آور «سنندج سرخ» اتحاد و همدلی مردم از جان گذشته همراه با فتوای آیتالله خمینی با خیابانهای غلیتده در خون از جنایات حزباللهیها… *نوروز برای من يادآور گردان شوان و- آشنايان نزدیک خیلی نزدیک. نزدیکتر از خورشید و ماه *نوروز برای ...
ادامه مطلب »هندسه ای ناموزون
تقدیم به زنده یاد ( احمد رضا احمدی ) میانِ لحظه و هَوا آمیخته با این مَعرکه ایم : آیا می شود یا نه که با هر نَفَس ، به میهَنِ تو حَتّا نَزدیک تَر : به موطنِ مَن خیره بمانیم و گَرده هایِ خون را در مَشامِ مان احساس نکنیم ؟ مَگر آب هایِ راکد اضطرابِ هزارانْ نَعره ...
ادامه مطلب »داستان شکم من و رمضان
داستان شکم من و رمضان این شعر دوران جونیمه،(با کمی تغیر) که یک روز را روزه گرفتم و موضوع امروز هم که هست مصرعی در باب روزه خوار و روزه گیر و این داستان بگیر و مگیر از کجا آمده است و چه کسانی شده اند اسیر یادمه در نوجوانی یک روز گرفتم روزه تا حالا هم که از شصت گذشته ام دلم ...
ادامه مطلب »من، زنم
من، زنم با احترام به : مادرقمی من سلیطه نیستم زنم شیخکِ پلشت هرزه چشمِ ِبد سرشت! آنکه دختران ِ تی ه بخت را به قرص نان و سرپناه درجوارمرقدِ امام ِهشتمش به رختحواب خوک می کشد، سلیطه است! **** من زنم زنم مادرِزمین! درشکوه آتشی که گیسوان به بادمی دهم، رقص می کنم، چرخ می ...
ادامه مطلب »دایه شریفه
دایه شریفه شعر و متن: شادی سابُجی ۱ الا ای ملّت ِ ایران ! چه کیفی می کنم می بینم ات اینگونه بس شادان، ۲ الا ای ملّت ِ ایران ! چه کیفی می کنم شادی ات می گردد چنین فواره بر شومان ، ۳ چنین گسترده اما در سراسرهای کوی و بزرن ِ ...
ادامه مطلب »راه بهار
راه بهار میان یاده ها گشتم! میان رنجهای بی شمار تو را انجا جستجو کردم میان خشت های گرم و سوزان تابستان درون آن تنوری، که مادرم هر روز گونه اش را می سوزاند من چهره ای غمگین ام و قلب پر اندوهم برای آن خیابان اعتراض می تپد… پدرم به تماشای آفتاب نشسته سپیده مادری که از سایه ها ...
ادامه مطلب »بیدار شوید
تقدیم به جانْ فدا ( رفیق زهرا آقا نَبی قُلهَکی ) بیدار شوید از چَمبَرِ خیال به پا خیزید که خونِ آمیخته با ماه ! ضَجّه یِ هزارانْ آدَمی در حُکومتِ نظامی ست هر اُجاق : به ستاره ای خاموش یا فُرواُفتاده بر زمین ، می ماند که با وَعده هایش ، گُرسنگان را در عُبور از ایستْ بازرسی ...
ادامه مطلب »اگر !
تقدیم به دو جانْ فدا ( رفیق خشایار سَنجری … رفیق کیومرث سَنجری ) اگر ! به سَنگْ فَرشِ هر پیاده رو گوش بِسپارید پِچْ پِچِ مُبارزانی را حکایت می کند که ، دَقایقی کوتاه یا طولانی عابران اَش بوده اَند بی تَردید آنان : به کوچه ای حَوالیِ چراغ و درخت دلْ باخته بودند شاید آنان : از ...
ادامه مطلب »زمان را
تقدیم به جانْ فدا ( رفیق بهروز عبّاس زاده دهقانی ) زمان را از اُتاقَکِ هر فانوسِ دَریایی ، که شاهد باشید کِشتی ها و دود کِش هاشان ، پیغام ها دارند به وَقتِ لَنگر : نامه ها و اجناسِ گوناگون خالی می شوند مَلوان ها … با چَشمانی نَمکْ اَندود و بازوانی پُرآشوب اَند که مَعشوقه ای شَهوانی ...
ادامه مطلب »و رای باطله اول بشد
و رای باطله اول بشد شعر و متن و عکس: شادی سابُجی ۱ الا ای هموطن ! باطل بکن با سرعت ِ عالی، ۲ نظام ِ جهل ِ آخوندی که ایران را تماما منجلاب ِ خون، ۳ بسا کرده است و می کرد وُ چنانش هیچ خجلت نیست ! ۴ الا ای هموطن، از رای ما، ...
ادامه مطلب »انفجار سکوت
انفجار سکوت می خواست فریاد بزند. دیگر نمی توانست. کسی نبود که بشنودش؛ کسی نمیخواست بشنود. از این رو او از صدای خودش میترسید و آ ن را در خود فرو میخورد. سکوتش منفجر میشد تکه های بدنش به هوا پرتاب شده بود با دقت تمام آنها را جمع می کرد بی هیچ صدایی در جاهای خودشان میگذاشت و فاصلهها ...
ادامه مطلب »نازنین دوست
نازنین دوست(!) با تو سخن می گویم از چیزهای که در کلام نیست و نه در نوشتن «قابل رؤیت» از خندیدن که این روزها گم است از شادابی که در میدان تیر، به دارش آویختند و درخت جهالت را به جایش کاشتند تا مردم حماقت را بپذیرند و به هیچ بودن خود ایمان بیاورند اینگونه که امروز جهل بر مسند ...
ادامه مطلب »