شعر

نوروزیان در راه بهاران

نوروزیان در راه بهاران ++ با بزمِ شعله و دمِ دهل و سورِ سرناها درین دلِ زمستانِ و وحی سوگوارای ها دوباره موج گرما و شادی و امید برپاشد. با خیز بهاران و شکستِ سرددلان در کمرِ زمین و چشم زمان و دل زندگان شوقِ کرشمه و شور امید و نوا نمایان شد. دوباره با برِ گرم و بوی نرم ...

ادامه مطلب »

فصلی آن سوی این نسل

هنوز به آخر نرسیده است کار نسلی که همچنان می سوزد در هیاهو.   نسلی که در پیچش حرفهای پوشالی چون برگ خزان می ریزد و می رود که فراموش شود.   نسلی که چنگ در  چنگ اوج سیاهی روزنه ی روشن زندگی را به پایانی چنین هولناک وا نمی گذارد.   باز هم در ابتدای کوهی دیگر می ایستد ...

ادامه مطلب »

دیوارکمون

بازنشراین شعررا به مناسبت صدوپنجاهمین سالگشت کمون تقدیم می کنم    دیوارکمون             این دیوار دربارش رگبار                    ماند گار                                مانده است نه پیر می شود                      نه جوان نه خسته               نه دلگران استوار ایستاده است در گُلبا رانی بی پایان ،  تاریخ را ورق می زند                     چرا که نام ترا                  بر سینه حک کرده است ترا که ...

ادامه مطلب »

دنیای ممنوع

من در دنیای ممنوع زندگی می‌کنم بوئیدن گونه دلبندم ممنوع ناهار با فرزندان سر یک سفره ممنوع همکلامی با مادر و برادر بی‌نگهبان و دیواره سیمی ممنوع بستن نامه‌ای که نوشته‌ای یا نامه سربسته تحویل گرفتن ممنوع خاموش کردن چراغ ، آنگاه که پلک‌هایت به هم می‌آیند ممنوع بازی تخته نرد ممنوع اما چیزهای ممنوعی هم هست که می‌توانی گوشه ...

ادامه مطلب »

مذهب

مذهب یک باغ ِ بی بر سراب ِ توهم اندوه زار نه سبز می بالد نه بر شانه های سوخته از رنج ِ کار چتر ِ گیسو می گشاید نه عطش ِ رهروان ِ تشنه را راهی به چشمه سار می نماید بی همهمه باغی شباهنگ های شعر و شور و شادی را خو داده با سکوت دورترین چشم انداز ...

ادامه مطلب »

دختران شورشی

ترانه سرودِ  “دختران شورشی” به گویش لُری  ( به مناسبت هشت مارس)   دختر قشنگهِ شورشی  دِ کوه چی شیر وِر می کشی تنفنگِته بیر وِ دَس   زُلفت مثلِ دُم اَسبه خیالِ دستگیرو تخته بیا سیمو جنگی برقص   چَشیا قشنگِت اَشگینه سواَ سَرِت نازَنینه شنگه قطارهِ بِیر وِ دَس   اوُ چَشِ مَسِت خُماره دل مینه دل جایی ...

ادامه مطلب »

حماسه  

  نامت را با سپیده آموختم و غرورت در استوار کوه وقتی آفتاب پشت پرده می افتد چشمانت در من اعتماد  می گشایم رازهای شکوهت را  تصویر رهایی ! در شکست آینه  رخت حماسه بسته ایی و من در تو جنبشی عظیم جستجو می کنم، بر این خیابان رساخیز خیره، به تیر مژگان ات می درخشد به رژه ی پایکوبان ...

ادامه مطلب »

کبوتران پارک اوپن هایمر

کبوتران پارک اوپن هایمر در شگفتم از چه کبوترهای پارک اوپن هایمر هرگز محبوس یا متهم نمی‌شوند به خاطر اعمالی که غیرمجاز و خصوصی مرتکب می‌شوند در آنجا هر روز می‌بینم که پرنده‌های گستاخ بر نیمکت‌هایی که «تنها برای سفید»هاست با وجود قدغن بودن می‌نشینند آیا آنان حقوق ویژه را نمی‌شناسند؟ پلیسی سفیدپوست از آنجا می‌گذرد با یونیفرم کامل و ...

ادامه مطلب »

هرگز از یاد نبردیم آزادی و صلح را

حال چند سالی‌ست که آواره‌ایم از جزیره‌ای خشک و بی آب و علف به جزیره‌ی خشک و بی‌آب و علفی دیگر در حال حمل چادرها بر پشت‌مان بی‌آنکه فرصت برپاکردن‌شان را داشته باشیم بی‌آنکه فرصت کنیم دو سنگ را کنار هم بچینیم تا بر آن‌ها دیگچه‌امان را بار بگذاریم بی‌آنکه فرصت کنیم صورت‌مان را بتراشیم نصفه‌سیگاری دود کنیم. از احضار ...

ادامه مطلب »

به آرامی آغاز به مردن می‌كنی

به آرامی آغاز به مردن می‌كنی اگر سفر نكنی اگر كتابی نخوانی اگر به اصوات زندگی گوش ندهی اگر از خودت قدردانی نكنی به آرامی آغاز به مردن می‌كنی زماني كه خودباوري را در خودت بكشی وقتي نگذاري ديگران به تو كمك كنند به آرامي آغاز به مردن می‌كنی اگر برده‏ی عادات خود شوی اگرهميشه از يك راه تكراری بروی ...

ادامه مطلب »

کلمه نجات

“کلمه نجات” می توانستم شاعری باشم ولگردِ قمارخانه های بوینس آیرس مَحفِل نشینِ خواب و زن وامضاء و اعتیاد. نوحه سرایِ گذشته های مُرده گذشته های دور گذشته های گیج. اما تا کی…؟ از امروز گفتن و برای مردم سرودن دشوار است، و ما می خواهیم از امروز و از اندوهِ آدمی بگوییم و غفلتی عظیم که آزادی را از ...

ادامه مطلب »

شعار انقلاب

  يك سوال و يك جواب/ كنيم دوباره انقلاب محو آخوند جنایت/ انقلاب تا نهايت شورش و جنگ حق ماست/ تا ولايت پا بر جاست نان مسكن آزادى/ اتحاد عشق آبادى خامنه اى ولايتش باطله/ شوراها توده اى كامله كانونهاى شورشى/ جنگاور يورشى ضامن حق مردم/ چه گنج باشه چه گندم از مشروطه تا به حال/ آزادى بوده محال از ...

ادامه مطلب »

دشمنان امید

آن‌ها دشمنان امیدند ، عشق من دشمنان زلالی آب و درخت پر شکوفه دشمنان زندگی در تب و تاب آن‌ها برچسب ِ مرگ بر خود دارند دندانهائی پوسیده و گوشتی فاسد بزودی می‌میرند و برای همیشه می‌روند آری عشق من آزادی نغمه خوان در جامه نوروزی بازو گشاده می‌آید آزادی در این کشور

ادامه مطلب »

يك انقلابى

وقتي اختناق افزايش مي‌يابد بسياري جرأت خود را از دست مي‌دهند اما اوشجاعتش بيشتر مي‌شود او نبردش را سازماندهي مي‌كند حتي حول يك سكه بي ارزش از دستمزد يا آبي براي درست كردن چاي و حول قدرت در كشور   او سؤال مي‌كند در مورد ثروت از كجا آمده‌يي؟ او سؤال مي‌كند در مورد نظرگاهها كه به درد چه كسي ...

ادامه مطلب »

ایران، کنام ِدیانت و گورستان ولایت؟!

ایران، کنام ِدیانت و گورستان ولایت؟! + در غروب خرد، خرد خوار و زار گشته ی خدا گویند که ما، بیدارِ و برپا بودیم ـ و دردا چنان نبود. ما، در دامِ درگاهِ نان و آزادی، سربسر خواب بودیم، گول خوردیم و گمراه شدیم. + وای بر ساده دلی ما، شرم و شرر بر نرمخوئیِ بینش ما که توانستند، چند ...

ادامه مطلب »

Google Translate