زهره مهرجو

در ستایش شعر … عبور فصل ها

“در ستایش شعر” از: زهره مهرجو بدانسان که درخت ها در بهار شکوفه می دهند  و پرندگان شادمانه بر آنها به تکاپو در می آیند، بسان ابرها که در آسمان کنار  می روند  و راه را  بر روشنی باز  می کنند… و بسان قطره های باران که به رودها فرو می ریزند و  رودها، به دریاها… بگذار تا همه چیز ...

ادامه مطلب »

طنین خاک

طنین خاک از: زهره مهرجو برای آرام ز. و شعرهای ناتمام دیگر آسمان ابریست… و از چشم حزین پنجره ها  دیریست که اشکی فرو نمی غلتد. بر دیوارهای کهنه و غبارآلود این دیار   پیچک مرگ تنیده… و چنگال های کریهش را  هر دم بر گلوی آزادگان دلیر حلقه می کند. در فضا بوی خون  و فقر و درماندگی  موج می ...

ادامه مطلب »

“آزادی، آهنگ باران بهار…”  پنج شعر از لانگستون هیوز

“آزادی، آهنگ باران بهار…”  پنج شعر از لانگستون هیوز ترجمۀ زهره مهرجو «آزادی»    آزادی* امروز امسال یا هر زمان دیگری از طریق سازش و ترس، بدست نمی آید! من به همان اندازه که دیگری حق روی پاهای خود ایستادن و صاحب زمین بودن دارم. از شنیدن این سخن که: “بگذارید چیزها مسیر خود را طی کنند..” خیلی خسته می ...

ادامه مطلب »

“ایتاکا” سروده ای از کنستانتین. پ. کاوافی

“ایتاکا” سروده ای از کنستانتین. پ. کاوافی  ترجمه زهره مهرجو ایتاکا هنگامی که عازم ایتاکا می شوی باید آرزوی سفری دراز کنی پر از ماجرا… پر از آگاهی. با *لاستریگونیان ها، سایکلوپ ها و پوزئیدون خشمگین مواجه نخواهی گشت اگر آنها را در درون روح خود حمل نکنی… اگر که روح تو آنها را در مقابلت بر نیفرازد. باید به ...

ادامه مطلب »

“تنها این نور، سالگرد” دو شعر از: فیلیپ سوپو

“تنها این نور، سالگرد” دو شعر از: فیلیپ سوپو  ترجمۀ زهره مهرجو تنها این نور   تنها این نور، که دست های تو می کارندش تنها این شعله و چشم های تو… این کشتزارها، این خرمن نشسته بر روی پوست تو تنها این گرمی صدای تو، تنها این آتش فقط تو!   زیرا تو آن آبی که رؤیا می بیند… ...

ادامه مطلب »

“حلقۀ صلح، اطمینان” دو شعر از: پُل ِالوار

“حلقۀ صلح، اطمینان” دو شعر از: پُل ِالوار  ترجمۀ زهره مهرجو حلقه صلح من از درهای سردی، از درهای تلخی خود عبور کرده ام… تا بیایم و لبان تو را ببوسم. شهر به کوچکی اطاق ماست  جایی که در آن، جریان بیهوده شرارت  کفی اطمینان بخش برجا می گذارد. موج صلح، یگانه آشنای من تویی… تو به من انسان بودن ...

ادامه مطلب »

“ترانه، بهار” دو شعر از: پُل ِالوار

“ترانه، بهار” دو شعر از: پُل ِالوار  ترجمۀ زهره مهرجو   ترانه   در عشق زندگی هنوز آب زلال چشمان کودکانه اش را دارد، دهانش گُلی است هنوز که می شکفد… بی آنکه بداند چگونه.   در عشق زندگی هنوز  دستان گیرای کودکانه اش را  دارد، پاهایش از نور می آیند… و به سوی نور باز می گردند.   در ...

ادامه مطلب »

“دوستت دارم” شعری از: پُل ِالوار

“دوستت دارم” شعری از: پُل ِالوار  ترجمۀ زهره مهرجو   دوستت دارم، به خاطر تمام زنانی که نشناخته ام، برای همۀ زمان هایی که نزیسته ام برای شمیم دریای بزرگ و رایحه نان داغ به خاطر برفی که ذوب می شود برای نخستین گل ها… برای حیوانات پاکی که انسان آنها را نمی ترساند دوستت دارم به خاطر دوست داشتن! ...

ادامه مطلب »

شعر

  “شعر” از: زهره مهرجو   شعر سفری ست پرماجرا،  تجربه شگرف برانگیخته شدن حواس هنگامی که دریای سخن امواج نیرومندش را به سویت می افکند…  مقاومت نکردن خود را به بالهای عظیم احساس واندیشه سپردن  دمی در فرازها اوج گرفتن  دمی دراعماق غوطه ور شدن   تا سرانجام در برابرت دریا آرام گیرد… و ساحل با لبان باز  بازآمدنت ...

ادامه مطلب »

سروده هایی از میکیس تئودوراکیس

از آنرو که سازش نکردم سروده هایی از میکیس تئودوراکیس ترجمۀ زهره مهرجو   جوان دلیر ۱۹۶۱   درختان می گریند ناقوس ها و  یارانت می گریند…   مردانه در محل کار مردانه در خانه تو سخن گفتی و محلۀ ما مملو از پرنده بود.   دستت را دراز کردی و ماه را چیدی، درست همانگونه که مرگ شبی تو ...

ادامه مطلب »

راز

راز عمیق و بی پیرایه می سرودی، خورشید در کف دستانت می زیست ظرافت احساس از نم نم نُت هایت می بارید… ژرفای ادراک از قلمت می تراوید، عشق نیروی لایزال تو بود  راز تداوم… و جاودانگی ات!

ادامه مطلب »

آوای بهار

      گوش کن به صدای آرام درخت ها در بهار هنگامیکه شاخه هاشان خم می شوند و در آب روشن جویبار به تصویر خود می نگرند… برگ های سبز و سرخ بر آنها در وزش ملایم نسیم می لرزند و عطر شکوفه ها را در فضا می پراکنند…   پرندگان کوچک جست و خیز کنان در هوا صعود ...

ادامه مطلب »

رؤیاها

  ماه صورت گرد و روشنش را  در آسمان بزرگ آشکار می کند،  مثل رُز سپیدی که در زیر آفتاب گرم می شکفد.   نگاهش که می کنی  رؤیاها در ذهنت زنده می شوند  زیبا، جوان و وحشی… بسان اسب هایی که در جنگل شتابان به سوی افق دور می تازند… سایه هاشان در رنگین کمان نقش می بندد گیسوان ...

ادامه مطلب »

Google Translate