نوید اخگر

من شاعر شورم ولی در فکر شیرین نیستم

من شاعر شورم ولی در فکر شیرین نیستم در جان کندو بوده ام شیرین شیرین نیستم در باختن با من بُودی در سوختن با  من بشو در این گدار بی امان شهدی و شیرین نیستم پایم تاول دستم تاول گفتار جاویدان تاول  در رهگذار این تاول قندی و شیرین  نیستم من با پرستش آمدم عاشق چو مجنون آمدم زنیور گلها ...

ادامه مطلب »

پوتین از تجاوز نظامی به خاک اروپا تا کشاندن تروریست ها و …

پوتین از تجاوز نظامی به خاک اروپا تا کشاندن تروریست هاو فاشیست  های اسلامی به شهر های اکرائین برای کشتار مردم سه هفته  از تجاوز نظامی  روسیه و به اکراین میگذرد و عزم جزم نیروهای مردمی آن کشور ماشین کشتار و تجاور پوتین  را در آن اکرائین به گل نشانده است. رجب صفروف  نماینده پوتین در یک مصاحبه چند سال ...

ادامه مطلب »

بگو به عشق بیاید که من ندای تو باشم

روز زن هشت مارس بر زنان ایران و جهان بخصوص زنان مبارز اکرائین مبارک باد ملکه زیبائی اوکراین با سلاحی در دست شرافت زنان مبارز کشورش را به جهانیان اعلام میکند. پوتین در  کنار جنگ سالاری روسی گروه های ترور اینترنتی در اقصا نقاط جهانرا با همت کا گ ب خودش درست  کرده بطور مثال بر روی مقاله من که ...

ادامه مطلب »

در غم این خزری یا که خلیجی تو جواد

در غم این خزری یا که خلیجی تو جواد یا که در فکر فرار ترک فقیهی تو جواد ماله کش چاپچی و مرتجع اسلامی بند باز حامی این دین کثیفی تو جواد خون ما شعله و خاکستر ما فریاد است دزد و غارتگر این کشور مائی تو جواد ننگ بر دین تو آئین کثیف تو و آن ملایت نوکر و ...

ادامه مطلب »

پیمانه پر شراب بکن شوکرانه نه

پیمانه پر شراب بکن شوکرانه نه مستی و رقص نه بی دلبرانه نه از عشق یار بگو چون که میرسی جز بوسه های تفته و جز عاشقانه نه در معبد شکوه دل احساس هر غزل شادی بکن هزار بکن سوگوارانه نه چشمت چو آبی دریا و من غریق قایق بساز بساز ولی شوربختانه نه در هر ستیز با خود اسلام ...

ادامه مطلب »

چون زلزله سیلاب کرونا همه از موی زنان است‎‎

  هر لحظه در این فاصله گفتند کسی هست در چنبرهء بی نظری باز نهال نفسی هست سنگی که ز آن قُله بیفتاد و ره بست برایت گفتند که بازم ره بی خار و خسی هست اینجا همه در بند و زندان ریایند بسنجید در شهر شما آفت دین و قفسی هست؟ هر کودک دل مرده و مصلوب به این ...

ادامه مطلب »

اخگری اما ز شاعر های دوران برنخاست‎‎

اخگری اما ز شاعر های دوران برنخاست‎‎ لب به لب بگذاشت ماهی بر حباب لحظه ای عمر ها بگذشت اما از دل دریا ندائی برنخاست با صدف گفتم چه داری در دل هر آزمون گوهری را او نشانم داد اما جستجوئی برنخاست عاشقش بودم بتر از عشق بلبل ها به گل گل شگفت و من شگفت اما نگاهی بر نتافت ...

ادامه مطلب »

بر تن شیخان مذهب تیغ کم دارم هنوز‎

در  دل این زندگی آغوش کم دارم هنوز تکه جانی از نگاه عشق کم دارم  هنوز یادم آمد با تو آنشب زیر باران بوسه ها گفتمت از خیس یادت باز کم دارم هنوز شعله ها از آن نگاهت روی جان هر غزل دیده ام اما ولیکن شعله کم دارم هنوز پرچم آزادگی در دست تو در شهر عشق در دل  هر سنگری معشوق ...

ادامه مطلب »

وای از آن لحظه که هنگامهء طوفان بشود 

وای از آن لحظه که هنگامهء طوفان بشود قد دریای خروشان قد امواج گریزان بشود وای از آن لحظه که لیلی سر این دار بلند قصه  گوی تن خونریز  هزاران بشود نشنیدید که گفتیم که این دیو پلید روزگاری بشود در غُل و زنجیر فراوان بشود کارگر در کف بی نانی و بی چیزی مُرد مرد دهقان هدف گرگ بیابان بشود نام ...

ادامه مطلب »

سال جدید

سال جدید میلادی بر مردم ایران و جهان خجسته باد تو عمر منی کاش که هر لحظه تو باشی چون عطر گل یاس معطر تو بپاشی از بوسهء آن لعل لبانت که عسل خورد؟ بر گوهر هر بوسه تو باشی و بپاشی در جام سحر چون دم خورشید بر آفاق روشن شوی و نور به سامانه بپاشی با بودن تو ...

ادامه مطلب »

شب یلدای ایران‎

  ین خانه پر از سرخ انار است خون دل هر میوه انار است هر آتش پر شعله در این شهر خونین تر از اندوه انار است در چلهء امسال بگوئید و بخوانید خونشعلهء هر سفره انار است ناداری و این فقر و چپاول تو ندیدی؟ اندوه بزرگی است که در جان انار است کو تیغ ستمکش که ببرد نخ ...

ادامه مطلب »

با دشمن بد کین بگو بر خشم طوفان بسته ام‎

من عهد و پیمان بسته ام با مهر یاران بسته ام با دشمن بد کین بگو بر خشم طوفان بسته ام با عشق در میخانه هابا رقص جان در صحنه ها با رعد در افلاک خود سیلی به باران بسته ام فریاد شعر و شاعران موسیقی خوش باوران بر آرشه خونین دلان نُت را به سامان بسته ام بر رزم ...

ادامه مطلب »

رامش عزیزمان رفت

رامش عزیزمان رفت تسلیت به خانواده ایشان مردم ایران و جامعه هنری https://www.youtube.com/watch?v=XJ5dsce24f8 صحنه در صحنهء دل خون شد و رفت غم و اندوه نصیب من مجنون شد و رفت شیخ دیوانه  و کشتار و تبعید چه کرد؟ آتشی بر تن بیداری وجدان شد و رفت نغمه در نغمه زدم جوهر فریاد چه شد؟ شهر خاموش نهیبی بر سامان زد ...

ادامه مطلب »

در سفر های عشق جانم باش

در سفر های عشق جانم باش روی آئینه پُر نشانم باش دشت پُر بذر روی لبهایت رویش صد نهال و حالم باخنده کن شادی و هزار قطعه شعر رقص هر آتشی تو آنم باش صبح آواز هر پرنده با غنچه نبض باران بروی برگم باش آه از این کودکان فقر و مادر دهر دست پُر بار بهر نانم باش با ...

ادامه مطلب »

یک نفر یک خبر از عشق ندارد بدهد؟

یک نفر یک خبر از عشق ندارد بدهد؟ یا که یک بوسه ز معشوق ندارد بدهد؟ دلم از بی خبری بی اثری پوسیده است یک نفر گرمی معشوق ندارد بدهد؟ من یکی والهء این صورت و اندام شدم یک نفر آدرس جانانه ز این شوق ندارد بدهد؟ زیر باران تن خیسش لب خیسش دریاست قایقی راه به آن کلبه معشوق ...

ادامه مطلب »

Google Translate