مهستی شاهرخی

زمین مرکز جهان است

زمین مرکز جهان است در این لحظه با کلام خدا در دستم سوگند یاد می کنم: زمین صاف است زمین مرکز جهان است و زمان ایستا‌ست * در نهایت ندامت و پشیمانی، تصحیح می‌کنم زمین به دور خود نمی‌چرخد این خورشید است به دور زمین می‌چرخد اصلاً همه سیارات به دور زمین می‌چرخند اعتراف می‌کنم ماه همیشه شیفته زمین بوده ...

ادامه مطلب »

«زنی به نام زندگی»

«زنی به نام زندگی»   ژینا زنی به نام زندگی  زنی به نام آزادی ژینا نامت رمز شد به نام تو که زن بودی به نام تو که سرآغاز زندگی بودی به نام تو که سرشار از زندگی بودی به نام تو که هر تار مویت خواستار آزادی بود ژینا تو برای زندگی آفریده شده بودی هر تار گیسوانت آزاد ...

ادامه مطلب »

«بهشت سیاه‌پوشان»

اینک میهن سیاه‌‌پوش است جادوی سیاه پیروز است مردمان سرخ در گور خفته‌اند سروهای سربلند بر خاک افتاده‌اند نونهالان سرسبز را با داس‌ ریشه‌کن کرده‌اند حکومت شب و حاکمان تیره‌دل بر مسند قدرت فرمان می‌رانند کروکودیل‌ها ‌ و دایناسورها از عصر حجر به اکنون پریده‌اند اورانگ اوتان‌ها به شغل برگزاری نظم جمعیت برگزیده شده‌‌اند تنها رقص مورد تایید «از ما ...

ادامه مطلب »

خروش دریا

خروش دریا همیشه پیش از هر طوفان ، سکوتی‌ست همیشه پس از هر طوفان ، سکوتی‌ست اما هر سکوتی پس از طوفان، آرامش نیست و هر آرامشی پس از هر خروش، سکوت نیست * چگونه می‌شود دریا را از طوفان بازداشت؟ چگونه می‌توان جلوی موج‌های خروشان دریا را گرفت؟ چگونه می‌توان آهی که از ژرفای دل دریا برخاسته را خنثی ...

ادامه مطلب »

«شازده کوچولوی من»

«شازده کوچولوی من» مهستی شاهرخی پرنس من شازده کوچولوی من تازه به راه افتاده است  سیاره به سیاره دنبال دوست می‌گردد  گرچه بزرگان دوستی آغاز نمی‌کنند مگر با بزرگان مرام بزرگان به کار گماردن زیردستان، چه پرنس، چه شیخ است مرام بزرگان بازی شطرنج با مهره‌هاست پرنس کوچک من سرانجام به جستجوی دوستی با بزرگان برخاسته پرنس کوچولوی من فراموش ...

ادامه مطلب »

ابوعطا خوانی

«ابوعطا خوانی»     سر بالا که می‌رود آب، قورباغه  می‌خواند ابوعطا با پنبه سر می‌برید عطا، درگیر خوانش رمان است عطا صادر می‌کند در خفا، فرمان مرگ و حذف را عطا حکم قتل و خفه کردن را، یا طنابی به دور گردن را حکم کشتن محکوم دست بسته را، یا حکم بریدن زبانش را عطا در خفا تایید حکم ...

ادامه مطلب »

خدای رنگین کمان

خدای رنگین کمان برای کیان  خدای رنگین کمان آن بالاها نیست خدای‌ رنگین کمان این پایین‌هاست، این‌جا، کنار من خدای ‌رنگین کمان قهارو جنگجو نیست خدای رنگین کمان مهربان است و بخشنده خدای ‌رنگین کمان بالاتر از ادیان است خدای ‌رنگین کمان فراتر از احزاب است خدای رنگین کمان سلطنت نمی‌داند و نمی‌خواهد پروردگار ‌رنگین کمان نمی‌خواهد ظالم و سفاک ...

ادامه مطلب »

نویدهای آزادی

           به یاد آبتین نویدهای آزادی دنیا این‌گونه نمی‌ماند  زمین در چرخش است  زمستان می‌رود  بهار از راه می‌رسد  قانون طبیعت این است  تا بهار چیزی نمانده * شاعر چه ایستاده، چه نشسته، پای در زنجیر، دست بر قلم بر بستر مرگ، شعری بگو! تنها شعر است که از دیوار زمان می‌گذرد شعری پویا که با تار و پود زندگی‌ات بافته ...

ادامه مطلب »

خیابان

خیابان  روزها در خانه مانده‌ایم ماه‌ها در خانه حبس بوده‌ایم سال‌هاست با هم حرف نزده‌ایم پس از مدت‌ها سکوت و سکون، امروز به خیابان می‌رویم امروز دیگر خانه زندان ما نیست امروز از خانه خارج شده‌ایم امروز در خیابان هم‌دیگر را می‌‌بینیم امروز در خیابان می‌بینیم ما تنها نیستیم، ما بی‌شماریم امروز در خیابان دست همدیگر را می‌گیریم امروز در ...

ادامه مطلب »

مهسا، روزهای بهتری در راه است

مهسا در زمان جاری و زنده است دنیا از مهسا نیروی مبارزه می‌گیرد مهسا نمرده است، او به زندگی پیوسته است اکنون ذرات مهسا در همه جهان پراکنده شده است مرگ نمی‌تواند ژینا را برای همیشه از بین ببرد نیروی مثبت و نیک ژینا به سوی دنیا پخش شده است زندگی با تولد آغاز می شود شور جنبش با ژینا ...

ادامه مطلب »

ما زنده می مانیم

ما زنده می مانیم ما زنده می مانیم حال ما خوب خواهد شد دوباره بر سر پایمان خواهیم ایستاد از نو به زندگی لبخند خواهیم زد گیاهان شور رستن آغاز می‌کنند گلها میل شکفتن آغاز می کنند زمین سراسر سبز و خرم خواهد شد بارانی از مهر باریدن خواهد گرفت از دل‌هایی که شوق تپیدن دارند مهر گیاه خواهد رویید ...

ادامه مطلب »

برای تو

برای تو برای تو که در معدن طلا کار کردی و دستمزد ناچیزت را ندادند، اعتراض کردی ترا به شلاق محکوم کردند برای تو که در هفت تپه کار کرده بودی، ماه ها حقوقت را ندادند، اعتصابت را با بازداشت و زندان و خشونت پاسخ دادند برای تو که کولبر بودی و بار بر دوش از کوهستان گذشتی، دم مرز ...

ادامه مطلب »

آآآ مانند آآآبان

آآآ مانند آآآبان آ مانند آبان، ماه باران آ مانند ابری آبستن باران آ مانند آسایش یا آشوب آ مانند آبروی آبدیدگان آ مانند آرامش، آبادانی آ مانند آزادی، آزادگی آ مانند آدم، آسمان آ مانند آزار و اذیت انگل و انگل زادگان آ مانند آرمان و آرزو و آمال انسان‌ آ مانند آبگینه، مانند داشتن زلالی و شفافیت اینه ...

ادامه مطلب »

آب! آب! کارون تشنه است!

آب! آب! کارون تشنه است! چشمه آب ندارد. چراغ نور ندارد. سفره نان ندارد. خلیج ماهی ندارد. گاوها تشنه اند.  جوجه ها تشنه اند. کودکان تشنه اند. مردم تشنه اند. هوا گرم و آلوده و مسموم است. مگر انسان برای بقا چه میخواهد؟ هوا، آب، نان! * خوزستان داغ و توفانی است کارون در خود میخروشد.  کرخه دهانش بسته است ...

ادامه مطلب »

انتخابات

انتخابات در خیابان های بی رهگذر بی رأی در مسجدهای شسته با گلاب کرونایی بر سر رنگین سفره های خوراک و میوه و نوشابه در رستوران های مجلل و محافل لاکچری هرگز در مجلس نیستی اما بیش از همیشه حضور داری * حضور داری با سکوتِ نجیبت حضور داری با انتخابِ دُرُستت حضور داری با نرفتنت حضور داری با نیامدنت ...

ادامه مطلب »

به آهستگی

امروز خنده هایم را دزدیدند، امروز نفسم به تنگ آمد، امروز همه نیرو و انرژی ام، همه کرانه هایم و دریاهایم، همه چشمه ها و معدن هایم همه کشتزارها و دشت هایم همه جاده ها و پل ها و رگ هایم، امروز چشم بادامی ها به آهستگی خانه ام را تسخیر کردند. * امروز روز جهانی تآتر بود اما همه ...

ادامه مطلب »

ماسک ها

«ماسک ها» دیگر هیچکس را نمی‌شود شناخت چهره همه پشت ماسک ها پنهان است یک سال گذشته است و همه به گذاشتن ماسک عادت کرده اند همه ماسک را چون پوزه بندی بر روی دهان پذیرفته اند و دم نمی زنند * قرن بیستم قرن ارتباطات بود، قرن بیست و یکم قرن توهمات است دیگر از کنار هم رد میشویم ...

ادامه مطلب »

بارانِ گلوله ها در آبان

زن شالش را بر سر انداخت و به خیابان رفت. مدیر مدرسه را تعطیل کرد و بچه ها به خیابان ریختند. «پول نفت گم شده، خرج فلسطین شده» معلم و پسرش پویا در خیابان، در میان تظاهرات علیه گرانی بنزین بودند. «بنزین گران تر شده، فقیر فقیرتر شده» ابراهیم تعمیرکار کنار خیابان به تماشای صف تظاهرکنندگان ایستاد. دخترک نوجوان در ...

ادامه مطلب »

Google Translate