شعر

جَزر و مَد

تقدیم به زنده یاد ( سهراب شهید ثالث )   آی غُربتِ شورش ای آشنا هَمهَمه کنید که : بر طبلِ سالیان نکوبند زیرا صحنه و صدا شرحِ زنگار است بر صفحاتِ تاریخ انگار آدمی به صُوتِ فاتحان نمی ماند ! آنان که حدیثِ غایب را در مِصرع و مَشقِ رسولان می جویند : باوری به شهوتِ کلام با سیّال ...

ادامه مطلب »

همان جنگ راستین

از آن رو که پرولتاریا با رشادت و ایثار می‌جنگد او را به جنگ گسیل می‌دارند؛ چرا و برای که می‌جنگد؟ بر او معلوم نیست و نباید بدان بپردازد.‏ لعنت به جنگ شما!‏ تنها به ضیافتش بروید!‏ ما تفنگ‌ها را بر زمین می‌کوبیم،‏ و در جنگ دیگری شرکت می‌کنیم همان جنگ راستین.‏ پرولتاریا به خط مقدم می‌رود،‏ اما سرداران پشت ...

ادامه مطلب »

سپید بانگِ طبیعت

تقدیم به زنده یاد ( علی رضا اسپهبد )   تنها شعبده یِ ما حدسِ باران بود : زیرِ ناودانک و پنجره … میانِ اراده و اَبر و سالیان ، آن نرمکْ دقایقِ ناشاد با عبورِ ارابه ها و فتحِ پوتین ها با حیرت و خشم گذشت انگور خُشکید پیاله شِکُفت و سَراَنجام خدایگانِ بیم و بیمار عصمتِ پاسبان ها ...

ادامه مطلب »

گفتا شراب خواری؟

گفتا شراب خواری؟ گفتم شرابِ شادی واریز در میانِ نبضِ دوگانه قلبم، گفتا شراب خواری؟ گفتم که جان جانا؟ آری، بلی، ولی کم. گفتم که رودِ مستی، آن رودِ پر ز هستی، آن رود شب به مستی، خشکیده شهر من وای! انگور و گندمانش، ای وای پنبه هایش. کِشت بهاره اش مُرد، افسوس ! کُشته گشته، نبضِ روان شهرم، کِشت ...

ادامه مطلب »

از زندان برایت می‌نویسم

از زندان برایت می‌نویسم از زندان برایت می‌نویسم نزدیک به سه هزار نفر این‌جا زندانی هستیم. مردمی هستیم ساده سخت‌کوش و اندیشه‌ورز با پتویی مندرس بر پشت‌مان. یک پیاز و پنج دانه‌ی زیتون شاخه‌یی از نور در کوله پشتیِ‌مان. مردمی به سادگی درختان در نور آفتاب با یک جرم در پرونده‌مان تنها یک تقصیر که ما همچو شما عاشق صلح ...

ادامه مطلب »

به دو پستان بریده ی پروانه سوگند 

به دو پستان بریده ی پروانه سوگند  (بیست و سه مصرع شعر خودتبعیدی به مناسبت بیست سومین سالگرد قتل دولتی بسیار فجیع بانوی ملی گرا و ایران دوست خانم پروانه فروهر-اسم رمز: یا زهرا !) شعر و متن از: شادی سابُجی به دو پستانِ خونچکان بریده ی پروانه ایی خندان و خوشرو سوگند که زخم ِنمک خورده ی باز، همیشه ...

ادامه مطلب »

آخرینْ سَمفونی

تقدیم به زنده یاد ( محمّد قاضی )   کافه ها را با انجمادِ خاکستر و ، واژه با نقطهْ کوبِ یقین بر صندلی و میز به یاد می آورم اتومبیل ها را با نازکایِ جاده بر زاویهْ گردانِ نگاه با تکرارِ مُبهمِ آژیر هنگامِ تعقیبِ صدایی ممنوعه ، به خاطر دارم نه ! شیون نکن فرصتِ سوگْ واری نداریم ...

ادامه مطلب »

تقسیم سعادت…

«تقسیم سعادت…»      ٭٭٭٭ ٭بهبود مرا!     در لابلای كتابهای کهنه؛                      [جستجو نکنید      ٭٭٭٭ نه در صف چپگرایانم و-  نه در خانه رستگرایان!      ٭٭٭٭ با گذر از قومپرستان، بیگانه با هر دینی!                   [من انسانم   ...

ادامه مطلب »

شعر

  “شعر” از: زهره مهرجو   شعر سفری ست پرماجرا،  تجربه شگرف برانگیخته شدن حواس هنگامی که دریای سخن امواج نیرومندش را به سویت می افکند…  مقاومت نکردن خود را به بالهای عظیم احساس واندیشه سپردن  دمی در فرازها اوج گرفتن  دمی دراعماق غوطه ور شدن   تا سرانجام در برابرت دریا آرام گیرد… و ساحل با لبان باز  بازآمدنت ...

ادامه مطلب »

آآآ مانند آآآبان

آآآ مانند آآآبان آ مانند آبان، ماه باران آ مانند ابری آبستن باران آ مانند آسایش یا آشوب آ مانند آبروی آبدیدگان آ مانند آرامش، آبادانی آ مانند آزادی، آزادگی آ مانند آدم، آسمان آ مانند آزار و اذیت انگل و انگل زادگان آ مانند آرمان و آرزو و آمال انسان‌ آ مانند آبگینه، مانند داشتن زلالی و شفافیت اینه ...

ادامه مطلب »

پسرم

پسرم ستاره‌ها را به خوبی بنگر شاید دیگر نبینیشان. شاید دیگر در نور ستار‌ه‌ها نتوانی آغوشت را به بی‌انتهایی افق باز کنی پسرم افکارت به اندازه‌ی تاریکی‌های روشن شده با ستاره‌ها زیبا، دهشتناک، قدرتمند و خوب است. ستاره‌ها و افکارت کامل‌ترین کائنات‌ند. پسرم شاید سر کوچه‌ای همچنان که از ابرویت خون می‌چکد بمیری، یا با چوبه‌ی دار جان دهی. خوب ...

ادامه مطلب »

ای برده! کیست که آزادت کند؟

ای برده! کیست که آزادت کند؟ آنان که در قعر ژرف‌ترین مغاکند -ای رفیق!- تو را می‌بینند و فریادت می‌شنوند. بردگان، رهایت سازند. همه یا هیچ‌کس. هیچ یا همه. کس به تنهایی نجات خویش نتواند. تفنگ یا زنجیر؛ همه یا هیچ‌کس. هیچ یا همه. ای گرسنه! کیست که غذایت دهد؟ گر خواهی تکه کنی نانی نزد ما بیا، که گرسنگانیم. ...

ادامه مطلب »

نوروز امسال

«نوروز امسال» پیام  نوروز امسال ما انسانی ست “اسلام زادیی ( مذهب زادیی)”         از دولت و از جامعه ست، نوروز امسال ما  متفاوت تر وانقلابی است با پرچم مشترک برای رهایی  از درد برای خلاصی از شر مستبدين! با یک پیام انسانی برای احیای،  یک جامعه انسانی ست. نوروز  امسال ما متفاوت تر از هر زمان ...

ادامه مطلب »

بگذارید برگردم

تقدیم به جانْ فدا (رفیق امیر پرویز پویان) بگذارید برگردم: برایِ ناتمامِ خاطرات برایِ پرواز و برایِ ابدیتِ یک بوسه و  کوچه ای فراموشْ شده در انتهایِ  پاییزْ گونِ حافظه بگذارید برگردم … بگذارید بالْ نوازِ فرشته گان بر غریبْ گسترِ کهنْ سالِ سرزمین اَم بتابد و من،  از دقایقِ بی مرز از حوالیِ دریچه و دریا عبور کنم شاید ...

ادامه مطلب »

در اتریش چه می گذرد

در اتریش چه می گذرد راینولد میترلنر، سیاستمدار پیشین اتریش در کتاب خود ( تغییر قدرت، یا هنر دسیسه) منتشر شده در آپریل ۲۰۱۹ ، از پیشینۀ مطالبی صحبت می کند که امروز به عنوان رسوایی دولت اتریش سر فصل اخبار روز اتریش است او در کتابش می گوید: تقریبا سیاست هرگز در انتخاب مفهوم بهتر نیست، ولی در کسب ...

ادامه مطلب »

و می گفت آزادی…

دهانی که می گوید دوست اَت می دارم                      چه شکلی دارد؟ دست هایی که طرحِ آغوش می سازند                   به چه رنگ است؟ آری    هیچ چیز و هیچ کس یادمان نیست فقط صدایی روشن در شبی زلال را                       به خاطر می آوریم! صدایی که می نواخت صلح          و می گفت آزادی…   #یانیس ریتسوس #ترجمه امید آدینه  

ادامه مطلب »

هم صدایی

«همصدایی» سینه ام در آتش سرخ سوخت. وجودم از ناله های جانسوزِ دلِ مردمِ آغشته به غم سوخت. جانم در سفر روزگار از نابرابری ها سوخت. آتش شد پریشان، دلش بر من غریب سوخت. هوای آرزوی دلم غروب کرد باز ! دلم خواهد چو کوه بلند و قوی و تا زنده ام استوار و محکم میزبان زیبایی ها باشم. همچو ...

ادامه مطلب »

می بینی؟

می بینی؟     وحشت و رؤیا           پدر و مادرم هستند  و حیاطِ خانه مان              موطن اَم را وسعت می دهد! گویی قدم گاه اَش            رویشِ اساطیر و انجمنِ ترانه های قدیمی ست می شنوی؟         من این چنین زیسته اَم   پوچ و بیهوده   –        اینک چرا باید بمیرم             و نقطه چینِ پایان و پرواز                     چگونه معمایی خواهد داشت      نگاه کن:             زمین ...

ادامه مطلب »

عریان دل تنها

«عریان دل تنها» طناب و چوبه دار،  که گفتن  تقدیر ماست   خودمان خریدیم یا کسی بر گردن ما انداخت راستی چه کسی بود که تقدیر را در ذهن ما کاشت؟..» سالهاست، هنوز صدها سال است  که  از جهل خود،  بیگانه با خویش                       تن به بردگی دادیم  «یعنی در ...

ادامه مطلب »

Google Translate