ظریف الدوله ی زیرک ! 

ظریف الدوله ی زیرک ! 

شعر: شادی سابُجی 

 

1    ظریف الدوله ی زیرک ! شنیدستم به دیروزان، 

۲    نُطَق کردی، نُطَق کردی، نُطَق های وَزَغ واره چنان کردی، 

۳    و از لالی برون گشتی، دو سال و نیم می باشد، 

۴    و یا شاید سه سال و ذره ایی باشد که آن کُرسی سابق را ، 

۵    که آن کرسی سابق را به زیر آن نشیمن گاه ِ والایت نمیداری !

 

6    ظریف السلطنه، احمق ! کجا بودی به روز  ِ قتل ِ نیکاها به پشتِ بام  ِ بلورا کشاورزان ؟ 

۷    زبان در مقعد ِ سرخ و زَرافشان ات گره می خورد و لالی را بلد بودی، 

۸    و لالی را فقط از تو، به روز  ِ قتل ِ اَسراها و مهساها فقط دیدیم ! 

 ۹    و ناگاهان به جنگ ِ جُودها و آن فینیقی ها دوباره ناگهان از لانه بیرون شد بلاغتها، 

 

10    و بس خوش می دویدی روی طبل ِ حضرت ِ آقا، و رقاصی به دستان و کمر کردی ؟

۱۱    فریب الدوله ی خائن ! به ظهر  ِ قتل آرمیتا، نُت ِ آن صد نُطَق هایت نمی آمد ؟

۱۲    جوات ِ ماله کش در چشم  ِ تاریخی ! حقیرا ! ای خفیفا ! روبَه مُلّا و آقایی ! 

۱۳    ملیجک جان  ِ آن دربار ِ ناصر شاه قاجاری، بسا والاتر از این پرفسور باشد ! 

۱۴    به خوبی یاد ِ این دوشیزه ی تاریخ می ماند، که گفتی پرفسور هستی، 

۱۵    بله با صد بلاغت ها، تو گفتی پرفسور، بهر حقوق ِ این بشر هستی،

 

16    کجا بودی به صبح ِ قتل ِ آن نُه ساله ی کودک به شهر  ِ “ایذه- کوهستان” ؟

۱۷    چرا نُطقی نمی کردی به آن جنبش، برای زندگی ، آزادی زن های ایرانی؟

۱۸    گلویت مملو از سرب ِ هوا وُ آن خوراک ِ گاوهای بیت ِ آقا باد ! 

۱۹    بله ای پرفسور ! ماله کش اعظم ! تو عُظمای علیلان را خدای دهر می دانی ! 

۲۰     و راه ِ چاپلوسی را بِه از، این راه تهران تا یکی چالوس می دانی ! 

 

21    بله ای پرفسور ! ماله کش اعظم ! بله، دار  ِ سکوت ات کَر چنان می کرد

۲۲    اما، گوش های خوب ِ آن ایرانه خانم را که زخمین و زغالی بود می دیدی؟!

۲۳    الا ماله کش  ِ اعظم ! تو ملعون چه منفوری، به سطر  ِشعر  ِتبعیدی ” اکنونشاعران”حالا، 

۲۴    و گر یک جُو از این وجدان  ِتاریخی، به اصطبل  ِوجودت نیز می داری، 

۲۵    بلوچستان برو، بر قبر ِ  ِ آن “هستی نارویی”! بزن صد ماله های چوبک و آهن به سر باری ! 

 

26    بگو من آمدم، هستی ! زیارت، قبر  ِ تو هستی ! تو کودک واره ی هفت ساله ایی هستی ! 

۲۷    ظریف ام من ! ظریف ِ صد ریاکاری، ظریفانه که می مالم مفاهیم  ِکلیدی را به صد باری، 

۲۸    فریب ام من، فریب ِ آن فریب ِ بس ظریفانه، ظریفم من ظریف ِ بس فریبانه، 

۲۹    ظریف السلطنه با صد بلاغت ها فصاحتها ! فریب ِ روبَه جمهوری  ِ کشتار  ِ انسانها ! 

 

30    و نقدی هم اگر بر جُودهای پرخشونت واره می داری کنون حالا،  به چِلُم روزی این جنگی ، 

۳۱    بزن اول یکی آن یک جوال ِ نقد خود، بر مقعد ِ آن آیت الاشرار  ِ بیتُ الخون، بله حالا !

۳۲    که استعمار  ِ این جمهور و جمهوریک ِ اسلام و قرآنی، که زالو گشته خون  ِ این جوانان، “ها !”، 

۳۳    بسا بدتر بود از آن یکی جُودان، که بر خاک ِفلسطینی زده چنگی و نوش ِ جان کُند آبی به دریاها !  

۳۴    ظریف الدوله ی حیلک ! کمی چسب و کمی ماسه بریزی در دهان خود، و یا آن مقعد ِ آقا ! 

 

35     و شاه  ِ بیت این شعر است اکنون خاتمه یابد بسا حالا، بسا فردا و فرداها :  

۳۶    صدای وَحّی  ِمردم می رسد از خاک ِ ایران، “ها !” ! و روز ِ آن جزا نزدیک و نزدیک است بر مُلا و مُلاها ! 

 

فرانسه، حومه ی اندیشه ورزی برای ایرانه خانم ، در سایه سار دریاچه 

۱۷نوامبر و ۱۹ نوامبر ۲۰۲۳ برابر با ۲۶ و ۲۸ آبان ماه ۱۴۰۲ 

 

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate