" /> ديدگاه ها: March 2020 Archives

« February 2020 | Main | April 2020 »

March 31, 2020

کرونا و گفتمان حق معیشت و حقوق شهروندی

کرونا و گفتمان حق معیشت و حقوق شهروندی

اگر فیلم "روح ۴۵" یا «The Spirit of 45» به کارگردانی کن لوچ را ندیده اید حتما نگاه کنید. این فیلم که یک فیلم مستند بسیار قوی و زیباستُ، فضای اجتماعی انگلستان را در دوره بعد از جنگ جهانی دوم به تصویر میکشد و نشان میدهد که در دوره پس از جنگ جنبش حق طلبی و سوسیالیستی چقدر در انگلستان همه گیر و قدرتمند شده بود و اعتراض به نابرابری طبقاتی و سیستم حاکم همه جا میجوشید. در پرتو آن کلمنت اتلی رهبر لیبرال چپ حزب کارگر انگلیس توانست حتی وینستون چرچیل را که در آن روزها در کل جامعه بعنوان قهرمان جنگ جهانی معرفی شده بود و از حزب محافظه کار بود، با اکثریت بسیار کوبنده ای شکست دهد و قدرت را در دست بگیرد. در پرتو همین جنبش اجتماعی چپ و رادیکال و برابری طلبی بود که دولتهای رفاه در اروپا شکل گرفتند و در انگلستان درمان برای عموم رایگان شد، بیمه بیکاری برابر آخرین حقوق به اجرا گذاشته شد، همه شهروندان حق مسکن و معیشت پیدا کردند و صنایع اصلی مثل ترانسپورت و نفت و گاز و انرژی ملی اعلام شد و بسیاری از دیگر حقوق شهروندی تعریف شد و به اجرا گذاشته شد. (اینکه خود این اصلاحات تلاشی بود از موضع اقتصاد کینزی برای مقابله با کمونیسم و فضای رادیکال و چپ فعلا اینجا مورد بحث نیست).

دوره امروز و بحران کرونا تفاوتهای زیادی با دوره پس از جنگ جهانی دوم دارد. اما حداقل از یک نظر بسیار شبیه است.  گفتمان تامین معیشت و حقوق شهروندی مثل دوره پس از جنگ، امروز در شروع این بحران در همه کشورها جریان دارد و بسرعت دارد اجتماعی و همه گیر میشود و قطعا ابعاد بسیار وسیع تری بخود خواهد گرفت. این گفتمان امروز تنها مربوط به سوسیالیستها یا کارگران نیست. طیف وسیعی از مردم از میان لایه های مختلف جامعه درگیر همین بحث هستند. این بحث که دولت موظف است زندگی همه مردم را تامین کند و به همه افراد بدون در نظر گرفتن اینکه کاری داشته یا نداشته اند حقوق ماهیانه مکفی ای برای تامین زندگی و مسکن پرداخت کند، درمان را رایگان در اختیار همه قرار دهد و امثال اینها، یک گفتمان عمومی و بسیار گسترده است. در کنار این بحث به نحو گسترده تری امتیازات بالایی ها و ثروتمندان مورد حمله و تعرض قرار میگیرد. در رسانه ها نیز این بحث با سایه روشنهایی بازتاب گسترده ای دارد. زیر فشار همین بحثها و گفتمانها و از ترس از هم گسیختن شیرازه جامعه، دولتها در کشورهای مختلف بسته های حمایتی برای اقشار محروم تدارک دیده اند و تلاش میکنند نشان دهند که دارند به این خواست عمومی پاسخ میدهند. از جمله حقوق و دستمزد کارگران و کارکنان و کارمندانی که بیکار شده اند پرداخت میشود. در برخی کشورهای اروپایی از جمله انگستان حتی به کسانی که کار آزاد داشته اند بر اساس در آمد سه ماه گذشته، به آنها حقوق پرداخت میشود. و اقداماتی از این قبیل. 

دلیل این وضعیت و به جریان افتادن بحث و گفتمان برابری طلبی و حقوق شهروندی روشن است. اپیدمی کرونا هم مثل جنگ نفس زندگی و امنیت و معاش مردم را نشانه رفته است و کل شیرازه اجتماعی را زیر سوال برده است. میلیونها نفر امکان تامین معیشت و زندگی شان را از دست میدهند یا نگرانی وضعیت زندگی و معیشت بر کل زندگی آنها سایه افکنده است. تهدید محرومیت و بیماری مهلک همه جا را فرا گرفته است.  بدون دخالت دولت و بدون بکارگیری ثروتهای عمومی در خدمت زندگی مردم، ادامه زندگی معمول برای اکثریت مردم عملا غیر ممکن میشود. این توقع و انتظار که باید ثروتهای عمومی در خدمت زندگی مردم قرار گیرد، امروز صرفا یک خواست آرمانی نیست. بلکه یک توقع و انتظار فوری و عملی است. یعنی انتظار فوری همه مردم اینست که دولت مسکن، درمان، معیشت و رفاه تک تک شهروندان را تامین و تضمین نماید. در شرایطی که کل زندگی اجتماعی به تلاطم و به خطر افتاده است، ثروتمندان و سرمایه داران حداقل در کشورهای پیشرفته سرمایه داری براحتی نمیتوانند در برابر مردم شانه بالا بیندازند و به زندگی و کسب و کار خود ادامه دهند.    

روشن است که کرونا یک بیماری ترسناک و مهلک است و تا کنون جان هزاران نفر را گرفته است. باید امیدوار باشیم که این بیماری هرچه سریعتر تحت کنترل قرار گیرد و بشریت از این فضای ترس و نگرانی و انزوا که شباهت به دوره های جنگ دارد بیرون کشیده شود. اما این را هم باید توجه کرد که ترس و نگرانی کارگران و اقشار کارکن جامعه با ترس و نگرانی طبقه سرمایه دار با هم متفاوت است. بالایی ها بیشتر از کرونا از همین فضای حق طلبی و برابری طلبی و شیوع جنبش تامین معیشت و  توقعات و انتظارات بالای مردم ترس و وحشت دارند. دارند چورتکه می اندازند که چگونه میتوانند در همین دوره نیز از معیشت فقیرانه کارگران بدزدند و به ثروتهای میلیاردی خود بیفزایند. بعضی هایشان حتی از فضای کرونا برای اخراج سازیها استفاده میکنند. نمونه هایی مثل پتروشیمی لردگان در خوزستان و یا کنتورسازی قزوین آخرین نمونه ها از این دست هستند که در ایران در همین روزها شاهد بودیم. مدیر پتروشیمی لردگان به صدها نفر ازکارگران قراردادی پیامک میدهد و میگوید تا هفته آینده به دفتر بیایید و تسویه حساب کنید و بروید. در کنتورسازی قزوین هم به کارگران گفته اند کارخانه تعطیل است و همه شما اخراج هستید و بروید تلاش کنید بیمه بیکاری بگیرید. خامنه ای هم که همه میدانیم که گفته است در شرایط  کرونا باید چندین برابر تولید کرد!  در برخی کشورهای دیگر هم نمونه هایی از این دست را بسیار شاهد هستیم. در کل  همه جا سرمایه داران چه در دولت چه در مدیریت کارخانجات و چه جاهای دیگر مغزشان مثل هم کار میکند و نقطه عزیمتشان همین است. اما فضای اجتماعی و توازن قوا در کشورهای مختلف متفاوت است. بویژه در ایران تحت حاکمیت اسلامی سرمایه داران قبل از اپیدمی کرونا جنبش سرنگونی و اعتراضی و حق طلبانه بسیار فعال گسترده و شفاف بود و با وارد شدن به بحران کرونا، فضای جامعه از توقع و انتظار از حکومت بسیار فراتر رفته و خشم و نفرت و انزجار است که همه جا بیش از پیش ریشه دوانده و گسترده تر میشود. مردم نه فقط به دلیل از دست دادن کار و در آمد و معیشت خود، عصبانی هستند، بلکه حکومت را عامل شیوع کرونا میدانند و این را همه جا دارند ابراز میکنند. بعلاوه یک جنبش ضد سرمایه داری قدرتمند قبل از کرونا در جامعه جریان داشت و اکنون این جنبش با خشم عمومی از حکومت و از سرمایه داران مفتخور و حریص بیش از پیش انباشته میشود.

نکته ای که من میخواهم اینجا روی آن تاکید بگذارم اینست که با اپیدمی جهانی کرونا، امروز در همه جا این جنبش و گفتمان برابری طلبی و حق شهروندی و نفی امتیازات طبقاتی، آنچنان قدرتمند است که میتوان امیدوار بود که در پس بحران کرونا، این جنبش انسانی بسیاری از جوامع را یک گام مهم جلو بکشد.

هیچ تردیدی نباید داشت که در پس بحران کرونا جوامع به نقطه قبلی باز نمیگردند. با شروع گفتمان معیشت و برابری و حقوق شهروندی،‌ فضا برای تعمیق این بحثها و به چالش کشیدن کل جامعه طبقاتی و سیستم سرمایه داری و بردگی مزدی بیشتر فراهم میشود. گوشها برای شنیدن ایده های انسانی و برابری طلبانه و سوسیالیستی بازتر میشود. صدای مردم محروم بیشتر شنیده میشود. بی عدالتی ها و نابرابریها بیشتر مورد تعرض قرار میگیرد. رهبران جنشهای چپ و انسانی امکان بیشتری می یابند که جامعه را با سیاستهای روشن رو به آینده مجهز کنند و همبستگی و اتحاد محکمتری را میان بخشهای مختلف کارگران و مردم محروم ایجاد نمایند. اما جریانات دیگر نیز بیکار نخواهند نشست و تلاش میکنند جامعه را با عقاید و نظرات و سیاستهای خود اشباع کنند. اما شیب اوضاع به نفع چپ و انسانگرایی و برابری طلبی است. و بشرطی که ما خوب کار کنیم میتوان امیدوار بود که مدافعان سیستم حاکم یک گام جدی عقب رانده شوند.

کرونا یک بیماری است. اما امروز همه کس بوضوح می بیند که این سیستم سرمایه داری است که با سوق دادن ثروتها و ظرفیتهای اجتماعی به سمت سود اندوزی، نه فقط کار جدی ای برای مقابله با امراض و بیماریها حتی در کشورهای پیشرفته سرمایه داری صورت نداده، بلکه ظرفیتها و امکانات نابودی زندگی بشر را با سلاحهای عظیم کشتار جمعی و دفاع از نهادها و دیکتاتوریهای سرکوبگر صد چندان کرده است. تناقض سرمایه داری با زندگی اجتماعی بوضوح خود را جلوی چشم همه مردم گذاشته است و صد برابر قبل این صداها امروز به گوش میرسد. در یک کلام دوره جدیدی در حال شکل گیری است. دوره ای که ارزشهای حاکم و نظم موجود وسیعا به چالش کشیده میشود. باید برای این دوره آماده بود و کاری کرد که نتیجه فوران اجتماعی و چالش سیستم حاکم، جلو امدن گفتمان های پیشرو و  ارزشهای انسانی و نهایتا یک سیستم و جامعه انسانی و برابر و مرفه باشد. اگر این بحث بتواند تلاش گسترده تری در این جهت را دامن بزند و هشدار و منشاء هوشیاری بیشتری در این جهت باشد، به هدف خود رسیده است.

۲۶ مارس ۲۰۲۰

 

 

موقعیت جمهوری اسلامی بعد از کرونا. چه باید کرد؟

متاسفانه معضل کرونا در جامعە جهانی و ایران نیر، در حال رشد و گسترش می باشد و دارد سیر صعودی را طی میکند. تاکنون بیشتر از ۷۰۰ هزار نفر بدان مبتلا شده و دهها هزار نفر قربانی شده اند و متاسفانه هر لحظه سیر صعودی دارد.

اوضاع و احوال ویژه ای را بر تمامی جهان تحمیل کرده است. میتوان تاکید کرد که بنوعی آشفتگی را از هر لحاظ بر آرایش سیاسی- جهانی – تولیدی، زیستی و معیشتی و مراودات اجتماعی را تحمیل کرده است. مراکز علمی پزشکی و تحقیقی در اقصی نقاط جهان برای دستیابی به " واکسن و درمان " این اپیدیمی کشنده،  وسیعن در تلاشند و حتمن دیر یا زود به آن دست خواهند یافت. عملن علم بردین و مذهب و خرافه مذهبی پیروز خواهد، شد  جامعه بشریت را از شر این بلای شوم طبیعی نجات خواهند، داد. همچنانکه در سالهای 1346- 1352 شیوع طاعون سیاه باعث تسریع در نشان دادن پایه های پوچ و اساسی مسیحت و کلیسا و رخ دادن رنسانس در اروپا گردید. سکولاریسم و مدرنیسم را بمیدان راند. جدائی مذهب از دولت را متحقق نمود.

سیر این روند  تاکنون بر این است که، پایه های اساسی نظام تولیدی اجتماعی سرمایه داری و کل ایدئولوژی  تمامی مذاهب و ادیان موجود از جمله دین اسلام در ایران و منطقه  را " چه در حاکمیت و چه در بعد سنت خرافی اجتماعی " در اساس به چالش کشیده و بنوعی بی ارزش تر کرده است. بتوان بموقع استفاده نمود و این ویروس ضد انسانی را با بزیر کشیدن حکومت اسلامی به زباله دانی تاریخ ریخت!

قطعا، بعد طی کردن این دوره و کنترل این پدیده شوم، تمامی جهان و از جمله مردم ایران که با نهایت غیر مسئولانه برخورد کردن حکومت اسلامی را دیدند، بعد از مدتی از زیر بار شوک ناشی از لحاظ روانی و روحی این وضعیت، بیرون میاید. در نتیجه آرایش جهانی از لحاظ اقتصادی- سیاسی و اجتماعی و مراودات و مناسبات دولتها رشد " ناسیونالیسم و محلی گری " و تحمیل شرایط هر چه بدتر زندگی زیستی و معیشتی را دولتها برای جبران سود های از دست رفته سرمایه داران، بر اکثریت مردم جهان تحمیل می کنند. اخراج و بیکاری سازی وسیعی به کارگران و زحمتکشان تحمیل میشود،  فاصله طبقاتی به نسبت قبل از شیوع کرونا بیشتر و عرصه های اصلی نبرد و تضاد طبقاتی عیان تر خواهد، شد.

 

سیر روند جاری بنفع حکومت اسلامی نیست!

 

همچنانکه  در پرتو تلاشهای جهانی اشاره کرده ام، سیر روند بنفع  تداوم موجودیت و بقاء حکومت اسلامی نیست. دیر یا زود " کرونا ویروس " کنترل خواهد، شد. اعمال غیر مسئولانه حکومت اسلامی بر حافظه جامعه معترض ایران حک شده است. حکومت اسلامی در موقعیت بدتری از لحاظ اقتصادی- سیاسی و اجتماعی، قرار میگیرد. هیچ راه گریزی بجز سرنگون شدنش در برابر جامع،وجود ندارد. پایه های ایدئولوژیکی اش ویران. سیتسم و زیر بنای اقتصادی – تولیدی و سیاسی- اجتماعی اش که از قبل در حال فرو ریختن بود، در بنیان فروپاشیده تر میشود. مبانی عینی سیاسی-  اجتماعی اعتراضات توده ای آبانماه چون آتش زیر خاکستر، همچنان در حال غلیان است و بطور حتم بعد از سر گذراندن شوک وارد شده در اثر این پدیده شوم و انسان کش، چون آتشفشان فوران خواهد کرد. حکومت اسلامی ناتوانتر از گذشته با این حرکت سیل آسای خانمان برانداز توده ای روبرو خواهد، شد. زیرا توان و امکان جوابگوئی هیجگونه خواستی را ندارد. و ... گسیل نیروهای نظامی به خیابابانها تحت عنوان مبارزه با ویروس کرونا،  گامی است آگاهانه و سازمانیافته، برای جلوگیری از آن، در تداوم حفظ بقاء اش، که رژیم اسلامی خود و جامعه نیز، بر این امر واقف اند. دارند صف آرائی میکنند!.

 

چه باید کرد؟

 

گام اساسی این است که، مردم باید باور کنند. خطر کرونا ویروس جدیست. لازم است در حفظ سلامتی خود و جامعه تلاش کنند. از تجمعات غیر ضروری دوری کنند. کمیته های همیاری و همبستگی محلات را نه تنها، برای بشکست کشانیدن این اپیدیمی یاری بدهند، بلکه در گسترش بخشیدن بدان تلاش کنند. تا بتوان حکومت اسلامی را در حال حاضر، موظف به تامین امکانات بهداشتی- زیستی و معیشتی مردم نمود. بدین شیوه، سنت و همبستگی انسانی- اجتماعی و مبارزاتی را که شکل گرفته است،  تداومش را تظمین و پایه های اجتماعی اش را مستحکم کنند.

 اشاره کرده ام که، متاسفانه شیوع و گسترش و سیر رو به صعود کرونا ویروس، چون بلائی خانمانسوز عملن بجان جامعه بشری افتاده است. هرلحظه انسانهای بیشماری قربانی میشوند. بواقع همه مسائل را تحت شعاع قرار داده است. در ایران و کردستان نیز حکومت اسلامی نهایت غیر مسئولانه بودنش را در حفظ سلامتی جامعه، بنمایش گذاشته و حفظ بقائش را در اولویت قرارداده، است. مطمئنند که، سیر روند بنفع شان نیست. دیر یا زود " کرونا ویروس " کنترل خواهد، شد. بر" جامعه وجنبشهای چپ و راست نیز، محرز است "  کل دنیا و از جمله حکومت اسلامی در موقعیت بدتری از لحاظ اقتصادی- سیاسی و اجتماعی، قرار میگیرد. جنیش کمونیستی و چپ، نباید غافل باشد. لازم است از دریچه و تداوم  اعتراضات توده ای اجتماعی آبانماه سازماندهی و همبستگی اجتماعی را در هیبت کمیته های همیاری و همبستگی موجود در محلات را در دستور بگذارد، چون شبکه ای بهم بافته شده اجتماعی آنرا سازمان بدهد. نه تنها در پروسه روند سرنگونی انقللابی حکومت اسلامی بلکه سر بزنگاه تعیین کننده، و درتقابل و شرایط در بعد از سرنگونی، در تقابل با جنبش راست و برای تامین و تضمین منافع اکثریت مردم زحمتکش جامعه، چون پیکری واحد،  بتواند بمیدان آید.

 راه کار عملی زیر میتواند چون مبنا ئی برای جلوگیری از غافلگیر شدن را در دستور قرار داد و در آن جهت عمل کرد:

... جنبش کمونیستی و چپ – قطب چپ وظیفه ای بسیار خطیر دارد. باید جدا از بهم بافتن کمیته های همیاری کنونی و بر این زمینه ایجاد تشکیل شوراهای کارگری و مردمی را برای کنترل محل های کاری و زندگی، فراهم کند. باید با آمادگی کامل در بزنگاه سیاسی تعیین کننده تحت هدایت قطب کمونیستی و چپ، بموقع و بدون فوت وقت اعمال اراده مردم را از طریق مکانیزم شوراها برای اداره جامعه، مادیت بخشید. نباید اجازه داد دستاوردهای مردم زحمتکش به یغما برود. نباید اجازه داد ارتجاع بشیوه دیگر اینبار در قبای قومی- و بویژه در کردستان درقبای کردایتی خود را تحمیل کند. تحت هژمونی سیاسی – اجتماعی و هدایت گری قطب کمونیستی و چپ. عمل شود و... در این راستا لازم است هوشیارانه، نکات زیر را در دستور کار قرار داد و برایش تلاش کرد:

  • سرنگونی حکومت اسلامی یک امر مهم و اولویت مبارزاتی است. در این راستا نباید از هیچگونه تلاش سازمانیافته و هدفمند، دریغ نمود.نفرت بی حد و مرز از رژیم اسلامی وجود دارد. اما، این نفرت نباید صرفا به سرنگونی حکومت اسلامی ترجمان شود. گام اساسی بعدی و سیستم حکومتی جایگزین را نباید فراموش کرد.ازهم اکنون باید با برنامه، هدفمند، سازمانیافته و با دورنمای روشن حرکت کرد. جامعه را مطلع و به انتخاب واقعی که منافعشان تامین شود، واقف نمود.
  • لازم است در محلات آماده بود، سازماندهی کرد و متشکل شد. کنترل و فضای محلات را در دست گرفت و فضای آزادیخواهی را دامن زد. از ابراز وجود و هرگونه مزاحمت ارتجاع قومی- مذهبی و اعوان و انصارشان بویژه، مزدوران و اوباش اسلامی جلوگیری کرد.
  • شبکه وسیعی متشکل از گروههای پیشرو و آزادیخواه در سطح شهرهای کردستان، را تشکیل داده وبه تبادل اطلاعات و همفکری و همگامی عملی پرداخت و تحت هژمونی سیاسی – اجتماعی و هدایت گری قطب کمونیستی و چپ. بتوانند بموقع وارد عمل شوند.
  • در برابر هر گونه جریان ارتجاعی بویژه مزدوران کهنه و تازه رژیم واکنش نشان داده و با آگاهگری و بسیج فضای آزادیخواهی علیه تحرکات ارتجاعی، محیط را بر آنها تنگ کرده و از محله و شهر طرد کنند.
  • در هر مرکز و رشته کارگری در محلات و شهرها باید زمینه ایجاد شوراهای کارگری و مردمی را ایجاد کرد و از این طریق اعمال اراده مستقیم توده کارگر و مردم را در مبارزات جاری و در فردای تحولات در جامعه کردستان تضمین کرد.
  • در خاتمه برای تقابل جدی و اساسی برای سرنگونی انقلابی حکومت اسلامی و تقابل با جنبش ناسیونالیسم کرد و زد و بند از بالا و بازی با سرنوشت مردم در کردستان بعد از حکومت اسلامی، سازماندهی سراسری در ابعاد وسیع درجامعه کردستان ضرورتی مبرم است. وظیفه رهبران عملی کارگری، کمونیست، و جنبشهای توده ای اجتماعی این است که برای مرتبط شدن و ایجاد شبکه سازماندهی وسیع این محافل حول " پلاتفرمی مشخص یابرنامه حاکمیت مردم در کردستان " تحت هژمونی سیاسی – اجتماعی و هدایت گری قطب کمونیستی و چپ.، برای مادیت بخشیدن به حاکمیت مردم بر اساس شوراهای مردمی، اقدام کنند.

اسماعیل ویسی

10 فروردین 1399- 29 مارس 2020


esmail.waisi@gmail.com

 

نگاهی به جنبش زنان در ایران

نگاهی به جنبش زنان در ایران

زنان و مردان در ایران اسیر یک حکومت مستبد مذهبی هستند و تحت لوای یک سرمایه داری بسیار فاسد و مافیایی، اکثریت مردم زیر ستم سیاسی و اجتماعی و در فقر و محرومیت زندگی میکنند. البته، آسیب های اجتماعی برای زنان بیشتر است و در چارچوب قوانین مذهبی قرون وسطائی تحمیل گشته در جامعه و وجود روابط هژمونگرانه مردانه، آنان با تبعیضات و ناتوانیهای بسیار عمیق تر روبرو هستند. یعنی علاوه بر تحمیل قوانین شرعی و ایدئولوژیک بسیار سنتی و مخرب بر زنان، آنها به لحاظ اقتصادی نیز بسیار محرومتر و ناپایدارتر از مردان میباشند. در واقع، تداوم سلطه اقتدار سیاسی و اجتماعی از سوی حکومت و سنت مرد سالارانه باعث گردیده که تبعیض های متنوع اجتماعی و اقتصادی، قانونی و حقوقی و از جمله خشونتهای اجتماعی و خانوادگی گریبانگیر زنان در ایران باشد. آسیبهائی چون حجاب اجباری، تفکیک های جنسیتی، فرهنگ زن ستیز و منع حضور و کنشگری زنان در جامعه شرایط وخیمی را برای زنان و دختران ایجاد نموده است.

سوال اصلی این است که در برابر جنبش زنان که خواستار آزادی، حقوق برابر و عدالت اقتصادی/اجتماعی هستند چه نوع راهکارهای سیاسی نهفته است؟ برجستگی موضوع در این است که از همان اوان مبارزه جهانی برای حقوق زنان از اواخر قرن 19، نه تنها برای برابری حقوق در خانواده و جامعه بلکه مشخصا در جهت احقاق حق رای، قانون کار مترقی و حمایت اجتماعی در عرصه های مختلف زندگی، تلاش شده است. در واقع، جنبشهای اعتراضی زنان در عرصه های مختلف اقتصادی و باز تولید اجتماعی و از جمله در راستای داشتن حق سقط جنین، خدمات عمومی مراقبتی و بهداشتی و علیه انواع خشونتهای درون خانه، محل کار و سطح اجتماع و برابری جنسی و جنسیتی مبارزه نموده اند. اما در ایران هنوز بخشهای بزرگی از این حقوق اولیه برقرار نشده است. در عین حال تحت سیاستهای ارتجاعی و سرکوب گرانه حکومت، برای جنبش زنان روشن است که بخش عمده مطالبات آنها همان خواسته های طلب گردیده از سوی طبقاتِ محروم و فرودست، نیز میباشد و علاوه بر وجود نابرابریهای جنسیتی در همه شئون جامعه، ستمهای اقتصادی و اجتماعی علیه اکثریت غالب مردم (زن و مرد) همچنان پابرجا ست.

واقعیت اینست که در میان جنبش اعتراضی آزادیخواهی و عدالت طلبی، همه توده های درگیر هستند و در بین مطالبات و مبارزات آنها پیوند های گوناگون وجود دارد و بدان خاطر سرکوب فعالیتهای آزادیخواهانه اجتماعی و بازداشت کنشگران و منتقدان اجتمای، چه مرد چه زن، همواره ادامه دارد. زنان دوشادوش مردان علیه سرکوبهای حکومتی و برای آزادی و عدالت مبارزه میکنند و نیل به آزادیهای دمکراتیک، حقوق برابر، تشکلهای مستقل، تعیین حداقل مزد، منع قرار دادهای موقت و سفید امضا و ایجاد امنیت شغلی از جمله خواسته های مشترکِ عمومی برای زنان و مردان در جامعه است. با توجه به وجود اشتراک عمل در راستای حقوق دمکراتیک و عادلانه، بدیهی است که ایجاد پیوند بین مطالبات متنوع اقتصادی و اجتماعی در میان جنبشهای مردمی یک ضرورت است.

اگر در جوامع دمکراتیک ترِ سرمایه داری، جنبشهای کارگری و مردمی فرصت بیشتری برای مبارزه با ستمهای اقتصادی و اجتماعی، نه فقط در حیطه های کارمزدی و ریاضتهای اقتصادی، بلکه در عرصه های باز تولید اجتماعی (فعالیتهای معطوف به تولید و حمایت از زندگی انسانی)، خدمات اجتماعی، بهداشتی، مسکنی، حقوق زنان و اقلیتهای ملی و مذهبی و محیط زیست، دارند، اما در جامعه بسته ایران که تبعیضات جنسیتی در قانون مملکت عجین گشته، کنشهای اجتماعی بخاطر سرکوبهای حکومتی تنها به حیطه بسیار کمرنگ و از جمله مطالبات معاشی محدود گشته است. بنابراین، چندان فرصت سیاسی وجود ندارد که مبارزات جنش زنان بر فراز گرایشها و سطوح مختلف و از جمله ایده های لیبرالی و سوسیالیستی به پیش رود. در عین اینکه مشکلات دیگرِ اجتماعی و از جمله تداوم افکار مذهبی در میان بخشهای سنتی یکی از علل برای جذبه کمتری به حقوق واقعی زنان در میان بخشهایی از جامعه میباشد، اما، برغم وجود سرکوبها و بازداشتهای حکومتی، کنترل و سانسور روابط عمومی و اجتماعی و موانع اجتماعی، کنشگران راه آزادی و برابری در اشکال متنوع به حمایت از حقوق زنان ادامه میدهند.

در واقع یکی از موانع اصلی در مقابل جنبش زنان این است که در نبود وجود یک اپوزیسیون وسیع و منسجم که دارای برنامه و استراتژی معین مبارزاتی و فرهنگی باشد، تحرک سیاسی و اجتماعی کمتری، نیز در میان کنشگران آزادیخواه زنان یرقرار میباشد. در غیر آنصورت، با پیوستن کنشگران مدافع زنان به جنبشها و تشکیلاتهای وسیع مردمی در میدانهای مبارزه و از جمله راهپیمایی ها و اعتصابها، مقاومت مردمی نیرومندی تحقق میابد. به یاد داشته باشیم که در هفته های اول انقلاب 57، زنان در سطح میلیونی به تظاهرات خیابانی دامن زدند اما متاسفانه از حمایت قاطع اعظم جریانات سیاسی چپ و دمکرات برخوردار نشدند. در شرایط کنونی نیز بخاطر تداوم سرکوبهای شدید سیاسی و نبود تشکلهای مردمی و از جمله سازمانهای مستقل مدافع حقوق زنان برای آزادیهای دمکرات و عدالت اجتماعی، مبارزات برای حقوق برابرِ جنسیتی هنوز ضعیف است.

البته تک قهرمانانی در جنبش زنان و از جمله دختران خیابان انقلاب و ورزشگاه ها و مادران دادخواه در ایران هستند که در فقدان آزادی احزاب و تشکلات سیاسی و فرهنگی و استفاده از اینترنت، توئیتر و فیسبوک و سایر وسایل ارتباط جمعی حکومت را به چالش جدی میکشند. اما این فعالیتهای شهامت انگیز جایگزین فعالیتهای جمعی، تشکیلاتی، منسجم و دارای برنامه نمیشود. پیوست مبارزاتی بین جنبشهای مردم و بویژه جنبشهای زنان و کارگری، سنگ بنای پیروزی انقلاب دمکراتیک در ایران است.

فرامرز دادور

31 مارس 2020

سیستمِ حاکم بر جهان، در خدمت به بشریت نیست

شریان‏های اقتصادی - سیاسی جهانِ سرمایه‏داری بعد از "هجومِ" ویروس کُرونا یکی پس از دیگری از حرکت باز ایستاده است. جدا از حدس و گمان‏ها مبنی بر انتقال ویروس از سرِ طبیعت و ناتوانی جسمی افراد در مبارزه با آن، و یا نقش و لاابالی قدرت‏مداران بین‏المللی در اشاعۀ میکروب‏ها، یک چیز معین شده است که نظام بهداشت و سلامت حاکم بر جهان، در خدمت به بشریت و در خدمت به پاسُخ‏گوئیِ معضلاتِ متعدد مردم نیست؛ هم‏چنین معین شده است که "پیشتازان" جهانِ "ممتدن"، تا چه اندازه به "فکر" مردم و به‏دنباله تا چه اندازه در پی اعمال قدرت - در حوزه‏های متفاوتی هم‏چون جنگِ بیولوژیکی -، و نیز تحمیل سیطرۀ خودی به جناح‏های رقیب‏اند.

 

به تصاویر و به جوامع بی‏حرکت و سوت و کورِ شهرهای جهانِ زیر سیطرۀ سرمایه‏داران نگاهی بی‏اندازیم، تا بهتر دریابیم که چگونه مولدان وضعیت کنونی، در پی چیدمان نقشۀ هولناک‏تری برای میلیون‏ها انسان دردمند و فاقد کم‏ترین امکاناتِ اولیۀ زندگی و شغلی‏اند. بانیان اوضاعِ کنونی ریاکارانه قیافۀ انسان‏دوستی و کمک به صدمه‏دیدگان را به‏خود می‏گیرند و در همان‏حال، هزاران نفر از محرومان و ستم‏دیدگان دارند در اثر ویروس کُرونای قابل کنترل جان‏شانرا از دست می‏دهند. همۀ دولت‏مردانِ حاکم دودوزه‏باز و کلاش‏اند. از امریکا - و دولت ترامپ - گرفته که "بودجۀ مرکز کنترل بیماری را قطع، و گروه تحقیق بیماری‏ها واگیردار در شورای امنیت را منحل کرده است"، تا اعضای کشورهای - "پُراقتدار" - اتحادیۀ اروپا که هر یک، درِ خانه‏های خود را به‏روی همسایگان‏شان بسته‏اند، تا بزعم خویش از جانِ "خانواده"های‏شان محافظت کنند، گویای این حقیقت است که هیچ‏یک از جناح‏های رقیبِ امپریالیستی و حاکمان جهان، انگیره و مقصودشان مقابله با ویروس‏هایی هم‏چون ویروس کُرونا و نیز حفظ و حراست از جان مردم نیست. البته و شکی نیست که می‏بایست حسابِ رژیمِ ایران را در مقیاسی دیگر و فراتر، مورد بازنگری قرار داد؛ رژیمی که به مدت چهل سال بمراتبی وحشیانه‏تر از ویروس کُرونا، به جانِ مردم افتاده و در ابعادی دهشتناک‏تر، فضای رعب و وحشت را در سرتاسر جامعه حاکم گردانده است؛ رژیمی که ثروت‏های جامعه را بلعید و زندگی مردم را به ویرانه تبدیل ساخته است؛ هزاران نفر را از دم تیغ گذراند، به مطالبات پایه‏ای و سیاسی - اجتماعی کارگران، زحمت‏کشان، جوانان و زنان و دیگر قربانیان نظامِ امپریالیستی تعرض کرد تا از منافع طبقۀ سرمایه‏داری وابسته حفظ و حراست کند. خلاصه نظام‏های سرمایه‏داری جان مردم را به لب‏شانر رسانده‏اند؛ نظام‏های هار و سودجویی که در دُوران بُحران نظام پزشکی، به‏جای ارتباط گُسترده و هم‏کاری‏های لازمه، پیرامون مقابله با ویروس‏هایی هم‏چون کُرونا، خود را ایزوله، بودجه‏های درمانِ پیش‏گیرنده و نیز رابطۀ "انسان‏دوستانۀ"شانرا قطع کرده‏اند، تا بر انبوهِ کُشته‏ها افزوده گردد.

 

در هر صورت بشریت را یک‏بار دیگر در مرحلۀ آزمایشِ مرگ‏باری قرار داده‏اند تا مقاصدِ آنی و آتی خویش را پی گیرند. چهرۀ جهان را تغییر و به جهانِ بی‏جان و ناامن تبدیل کرده‏اند و در این‏میان ناجیان واقعی، یعنی پرستاران، پزشکان و دیگر نهادها و ارگان‏های وابسته به خدمات بهداشتی، در خط مقدم جبهه و آن‏هم با فقدان امکانات و وسائل اولیه‏ای هم‏چون ماسک، دست‏کش، الکل و دیگر مرض‏های سرمایه‏داری، در جدالِ مرگ و زندگی‏اند. متأسفانه آمار و ارقام پیرامونِ مرگ‏و‏میر با شتاب هر چه بیشتری در پیش است و در مقابل سازماندهندگان جنایت و چپاول هم دارند، وقیحانه و از طرقِ بلندگوهای تبلیغاتی‏شان، از عدم هم‏کاری مردم و نیز از عدم مسئولیت‏پذیری‏شان حرف به میان می‏آورند! کمبود دوا و درمان، دکتر و پرستار، وسائل اولیۀ بهداشتی و ایمنی، تخت و غیره بر فضای نظامِ پزشکیِ جهان سیطره انداخته است و این‏روزها بیمارستان‏ها، به دلیل سستی‏ها و بی‏کفایتی دولت‏های سرمایه‏داری، لب‏ریز از صدمه‏دیدگانِ ویروس کُرونا شده و ثانیه به ثانیه دارد، جانِ ده‏ها تن دیگر را می‏گیرد، آن‏وقت بانیان و مسببین آن دارند از فقدان مسئولیت‏پذیری مردم داستان سرائی می‏کنند!!

عجب دنیایی را به بشریت تحمیل کرده‏اند که در آن تولید سلاح و گلوله، توپ و تانک و دیگر ادوات نظامی و سرکوب‏کننده، به‏مراتب بیش از تولیدِ وسائل پزشکی و پیش‏گیرنده‏ای هم‏چون ماسک، دست‏کش و غیره است؛ عجب دنیایی را به جهان تکلیف کرده‏اند که روزانه هزاران نفر دارند در کشورهای به‏اصطلاح متمدن و پیشرفته، جان خود را در اثر کمبود کارد پزشکی، وسائل اولیۀ درمانی و حفاظتی از دست می‏دهند. و ...

درواقع پُرسش این است که دلیلِ چنین وضعیتِ ناگواری به گردن چه کسانی است؟ چرا سرمایه‏داری قادر به جلوگیری از مرگ‏و‏میر بیش از این، و یا کنترل ویروس جانکاه نیست؟ چه عواملی باعث چنین وضعیت ناهنجار در جهان شده است، و بالاخره کدام سیستم و نظام، توانِ پاسُخ‏گویی و مقابله با درد و رنج‏های حاصل از طبیعت و زیست‏محیطی را داراست؟

 

قبل از هر چیز و تاحدودی، دلیلِ پخش و گُسترش ویروس در جامعه، و در ادامه ناتوانی و عدم عکس‏العمل به‏موقع و صحیحِ قدرت‏مداران بین‏المللی گفته و نوشته شده است؛ تا حدودی نوشته شده است که وضعیت حالِ جهان، حاصلِ جنگ‏و‏جدل‏های سرمایه‏داران پیرامونِ جنگ‏های میکروبی، اقتصادی و سیاسی است؛ نیز تاحدودی نوشته شده است که تمامی نهادها و ارگان‏های ذیربط سرمایه‏داری هم‏چون کشاورزی و دامداری، جنگلبانی و دریایی و نیز داروسازی، در پی تولید مرض‏ها، چپاول و غارت‏گری، سوءاستفاده‏های مالی و سودبری‏اند. هم چنین گفته و نوشته شده است که سیستم و مناسبات حاکم بر جهان نه تنها قادر به حفظ و حراست از جان و مال مردم نیست، بساکه در پی تخریبِ بیش‏ترِ محیط‏زیست و نابودی زندگانی سازندگان اصلی جوامع بشری‏ست؛ سیستم و مناسباتی که میلیاردها دلار هزینه می‏کند و جان و زندگی میلیون‏ها انسانِ رنجدیده و محروم را می‏گیرد تا به سرمایه‏های کمپانی‏های بزرگ، و نیز اندک محدودی از آحاد جامعه اضافه شود. متعاقباً اشاره به این مسئله بی‏فایده نیست که رودررو شدن جامعه و مردم با ویروس کُرونا در جهانِ سرمایه‏داری، از زمره تک‏نمونه‏ها نیست. یعنی اینکه در تاریخ بشر پُر از مصبیت‏ها، بیماری‏ها، لشکرکشی‏ها و جنگ‏های ارتجاعیِ حاکمانِ زورگو و سرمایه‏داران علیۀ میلیون‏ها انسان رنج‏دیده است. طاعون، فلج اطفال، آبله، آنفلونزای اسپانیائی، ایدز، مرس، سارس (سندرم تنفسی حاد) آیبولا و صدها مرض دیگر و از جمله ویروسِ جنگ‏های خانمانسور که منجر به مرگ و آواره شدن میلیونی انسان‏های دردمند شده است، تأییدگر این نظر است که با بُودن سیستم و مناسبات کنونی، جهان از شرِ مصبیت‏ها و بلایای دست‏ساز سرمایه‏داران رهائی نخواهد یافت. به این علت که الگوهای اقتصادی حاکم بر دنیای احاطه شده، نه در خدمت به حفظ و نگهداری طبیعت، بساکه در خدمت به منافع قدرت‏مداران و کمپانی‏های بزرگ و ذینفع است. بی اساس نیست که جوامع متفاوت همواره با مارپیچی از مصائب و مشکلات متناوب رودررو است؛ مشکلات و مصائبی که به‏دلیل سیستم نابرابر، تولید و بازتولید می‏شود که روزانه پیداییِ آن‏ها را می‏شود، در اشکال گوناگون در درون جامعه و در خانه‏های محقر مردم به‏عینه دید. پس فهم و درکِ ریشه‏ای این اتفاقات ناگوار، مبنی بر اینکه چیدمان وضعیت کنونی حاصلِ نظام‏های سرمایه‏داری حاکم بر جهان است، دشوار نیست؛ هم چنین سخت نیست تا به این قضیه پی بُرد که سرمایه‏داران به‏دلیلِ زیاده‏خواهی‏شان دنیا را زیر و رو کرده‏اند و به تمامی حوزه‏ها و بخش‏ها دستبُرد زده‏اند؛ جنگل‏ها را سوزانده‏اند، رودخانه‏ها و دریاها را آلوده به رسوبات و بی‏نظمی‏شان تبدیل کرده‏اند، در مسیر آب‏ها خانه‏های بدون استاندارد ساخته‏اند، و خلاصه جنگ‏های ارتجاعی و خانمان‏برانداز براه انداخته‏اند که به جرأت می‏شود گفت، در ابعادی گُسترده‏تر از ویروس کُرونا دارد، جان و هستی میلیون‏ها انسانِ بی‏دفاع و کودک را می‏گیرد.

این صورت کلیِ جهانِ امروزیِ زیر سیطرۀ سرمایه‏داران است که این‏روزها دارد نماد خود را در آبراهِ ویروس کُرونا بنمایش می‏گذارد؛ ویروسی که نه حقیقتاً از سرِ بلایای طبیعی، کهولت سنی و یا در اثر نامنظمی و ناتوانی سیستم دفاعی بدن، بلکه به‏دلیل سودجویی‏ها و سستی‏های سرمایه‏داران و کمپانی‏های بزرگ داروسازی و دیگر ارگان‏های غارت‏گر وابسته به جانیان بشریت، در سطح جهان ظاهر شده است.

 

در حایشه و ناگفته نماند که طبیعت و ساز‏و‏کارِ اتفاقی بدن، گاهاً مولدِ ویروس و دیگر مریضی‏های حاصل از عدم رعایت بهداشت و سلامت است؛ امّا تفاوتِ شناخت و درکِ حاصل از طبیعت و فعل و انفعالات بدنی، با مرض‏های سازماندهی شده و تحمیلیِ سرمایه‏داران، دو موضوعِ متفاوت از هم است؛ یعنی اینکه تشخیصِ بروز نارسائی‏های فیزیکی - روانی، با نقشه‏نگاری و سهل‏انگاری سرمایه‏داران نسبت به اشاعۀ ویروس‏هایی هم‏چون کُرونا، ایدز، آیبولا و غیره مهم و ضروری است. علاوه بر همۀ این‏ها می‏شود به فقدان نظارت و به عدم کنترلِ بهداشتی از جانبِ بخش‏ها و ارگان‏های متفاوتِ وابسته به سرمایه هم‏چون فرآورده‏های غذائی و کشاورزی، دامداری و غیره اشاره کرد که به سهم خود ناقلِ صدها بیماری کَشنده در درون جامعه‏اند. پس اشتباه است که گمان کنیم، می‏بایست در بررسی و یا در توضیح ویروسُ کُرونا، پای اصلی قضیه، یعنی نظام‏های سرمایه‏داری و ارگان‏های غارت‏گر و وابسته به آن‏ها هم‏چون بهداشت و مواد غذائی را کنار بگذاریم و بمانند ساده‏اندیشان و خیالبافان، آن‏ها را در حوزۀ بلایای طبیعی، ذات انسان‏ها، سن و سال و امثالهم توضیح دهیم؛ نادیده‏گیری و در حقیقت فرار از این‏موضوعات اساسی و کلیدی، به‏معنای نادیده‏گیری سستی‏ها و منفعت‏طلبی‏های سرمایه‏داران در حوزه‏های متفاوت است. تجارب، نتایج و ثمرۀ باد و باران، سیل و طوفان، آتش سوزی‏های مدارس به‏دلیلِ سیستم گرمایشی غیر استاندارد و به‏دنباله بی‏توجهی طبقۀ ذینفع در حفاظت از جان و مال مردم و کودکان، گویای هرگونه قضاوت بناصحیح از واقعۀ رودرروی فعلیِ جهانِ کنونی است. منظور از اینکه ویروس کُرونا را نباید و نمی‏بایست بعنوان موضوعِ خارج از محدودۀ منافع کمپانی‏های بزرگ داروسازی و خارج از در دست گرفتن کنترل کامل در عرصۀ جنگ‏های میکروبی، سیاسی - تجاری میانِ رقبای امپریالیستی توضیح داد. به این علت که از مدت‏ها قبل، به شیوع کُرونا در میان مردم آگاه بُوده‏اند و از مدت‏ها قبل پیرامونِ سونامی کُرونا در سطح جهان، هم‏دیگر را به پخش آن متهم کرده‏اند. اختصاص بودجۀ 1 میلیاردی دلاری ترامپ و مجبور به "استعفای دانشمندان آلمانی در شرکت بیوتکنولوژی کوواک مستقر در تورینگن که در صدد تهیۀ واکسن علیۀ کُرونا بودند، تا واکسن آن را در امریکا و "فقط برای ایالات متحده بسازند""، نشانۀ اطلاع و آگاهی قدرت‏مداران بزرگ در برخُورد و در مقابله با ویروس‏هایی هم‏چون ویروس کُروناست؛ می‏دانستند که جهانِ زیر سیطرۀ‏شان، به‏چنین روز و روزگاری خواهد افتاد؛ قبل‏ترها، از ناآکارائی سیستم کنونی حرف و حدیث‏هایی را نقل کرده‏اند و نیز می‏دانستند که با بُحرانی به‏مراتب گُسترده‏تر از بُحران سال 2008 رودررو خواهند شد. بی‏دلیل نیست که دارند علل آنرا نه در مناسبات و در سیستم فرتوتِ سرمایه‏‏‏داری، بلکه در ناکارآمدی و در عدم لیاقت این دولت و یا آن دولت توضیح می‏دهند؛ به هر حال و خارج از جنگ‏و‏دعواهای بی‏مایه، همۀ آنان نشان داده‏اند که ارزش‏گذاری به جان انسان‏ها، به‏مراتب پائین‏تر از انباشت هر چه بیشتر سرمایه‏های مملکت به جیب کمپانی‏های داروسازی است. به قول «دیوید هاروی»، کمپانی‏های داروسازی‏ای که: "علاقۀ بسیاری در طراحی درمان‏ها دارند. ما هرچه بیمارتر باشیم، آن‏ها درآمد بیشتری دارند".

 

این‏ها حقایقی‏ست که در پشتِ واقعۀ اسف‏بار ویروس کُرونا قرار دارد و جدا از اثرات مخرب و کُشنده در شرایط کنونی، در پساکُرونا هم بر شانه‏های میلیون‏ها انسان دردمند سنگینی خواهد کرد. از یادها نرفته است که چگونه نسل و نسل‏های بعد از بمباران‏های شیمیائی، ویروس ایدز، آبله، وبا و طاعون و بویژه ویروسِ جنگ‏های ارتجاعی و لشکرکشی به کشورهایی هم‏چون افغانستان، عراق و غیره، دارند بارِ مصبیت‏های تحمیلی و سازمانداده شدۀ قدرت‏مداران بین المللی را با خود حمل می‏کنند.

شوربختانه این اوضاعی‏ست که در برابر جامعۀ انسانی قرار گرفته است و پیداست که مسبب و بانی همۀ این‏ها نظامِ سرمایه‏داری حاکم بر جهان است. بنابراین نمی‏توان از چنین سیستم و مناسباتی، انتظاری از آنچه را که دنیا این‏روزها با آن‏ها رودرروست، داشت. به این علت که نظام حاکم بر جهان مولدِ هزاران مرضِ کُشنده در میان مردم است؛ نظامی که شایستۀ گردش سرمایه به سمتِ سازندگان اصلی آن، و نیز شایستۀ سمت‏و‏سو دادن جامعه به مسیرِ رشد و بالندگی نیست؛ نظامی که ناظر و کنترل‏کنندۀ فرآورده‏های کشاورزی و غذائی، داروئی و پزشکی، و نیز لایروبی دریاها و حفاظت از خانه و کاشانۀ مردم در برابر حوادث طبیعی‏ای هم‏چون باد و باران، سیل و طوفان نیست. بالعکس به عهدۀ نظامی است که از دلِ سازندگان اصلی جامعه برخاسته باشد؛ و مهم‏تر از آن از جمله وظایفِ پایه‏ای نظامی است که از مالکیت اشتراکی پیروی نموده و خواهان خلع‏ید از دم ‏و‏ دستگاه‏های سودده و استثمارگر طبقۀ منفعت‏طلب جامعه است. ثابت شده است که  طبقۀ سرمایه‏داری قابلیت، توان و در حقیقت صلاحیتِ اداره کردن جهان را ندارد. این جهانِ متعلق به آنان نیست. با زور و با سرکوب بر سر کار مانده‏اند و خلاصی از اوضاع کنونی و تضمین زندگی بهترِ پساکُرونا هم، در گُرو نابودی و در گُرو زیر و رو کردن سیستم و مناسبات سرمایه‏داری‏ست. چرا که حیاتِ لحظه‏ای سرمایه‏داران، مترادف با فقر، بدبختی و بندگیِ کارگران، زحمت‏کشان و دیگر قربانیان دولت‏های امپریالیستی‏ست. در نتیجه میلیون‏ها انسان دردمند مستحق وضعیتِ اسف‏بارِ دست‏سازِ سرمایه‏داران نیستند. به این علت که مغز سرمایه‏داران مریض و جیب‏های‏شان بی‏انتهاست. انباشت بیش از پیش سرمایه به رفتار و کردارِ روزانۀ‏شان تبدیل شده است و در عوض جیب مردم خالی از تهیۀ مایحتاج اولیۀ زندگی است. همۀ جای دنیا شباهت به هم دارد و بی‏تردید جامعه و زندگی مردم ایران هم بمانند دیگر جوامع و توده‏ها، در شرایط دهشتناکی قرار گرفته است. جدا از صدها ویروسِ کُشنده که به مدت چهار دهه زندگی را به‏کام مردم تلخ کرده است، مازاد بر آن‏ها چند وقتی‏ست که ویروسِ کُرونا را به جان مردم انداخته‏اند و بر معضلات و بر مشکلات میلیون‏ها کارگر، زحمت‏کش و دیگر قربانیان نظام امپریالیستی افزوده‏اند تا چند صباحی بیشتر به زندگی انگل‏وارشان ادامه دهند؛ براستی همۀ‏شان و از جمله سردمداران رژیم جمهوری اسلامی به خیروبرکت دم‏ و ‏دستگاه‏های چپاول و سرکوب، در مسند قدرت‏اند و بدون کمترین شبهه‏ای، پایان چنین وضعیت تلخ‏باری وابسته به زیر و رو کردن سیستم و مناسبات حاکم بر جهانِ سرمایه‏داری، و هم‏چنین وابسته به نابُودی سردمداران جنایت‏کار رژیم جمهوری اسلامی است. بدین ترتیب زمانی جامعه و مردم از دستِ مصائب و دیگر نارسائی‏های پساکُرونا و تبعات آن خلاصی خواهند یافت که نظام‏های سرمایه‏داری، در اثر قدرت توده‏ای بزیر کشیده شوند و نظامِ مبتنی بر برسمیت شناختن حقوق انسان‏ها، و نیز نظامِ مبتنی بر تأمین و تضمین منافع کارگران و زحمت‏کشان جایاگزین گردد؛ نظامی که حافظ و پشیتبان جان انسان‏ها و محیط‏زیست است.

 

31 مارس 2020

12 فروردین 1399

کدام راه: سرمایه داری یا غیر ِ سرمایه داری؟ بخش ِ پایانی: راه ِ غیر ِ سرمایه داری

کدام راه: سرمایه داری یا غیر ِ سرمایه داری؟

بخش ِ پایانی: راه ِ غیر ِ سرمایه داری

راه ِ غیر ِ سرمایه داری برخلاف ِ عنوان ِ ناسازنمای «راه ِ رشد ِ غیر ِ سرمایه داری»، راه ِ رشد نیست بلکه به دلایلی که برخواهم شمرد عنوان ِ « بیراهه ی ضد ِ رشد» برازنده ی آن است. این بیراهه چندین مشخصه دارد که از این قرار اند:

مشخصه ی یکم:

غیر ِ سرمایه داری راه وروش ِ خاصی از حکومت است در دوران ِ سرمایه داری که هیچ یک از ساز و کارها و کار کردهای تاریخی ِ قانون مند ِ سرمایه داری را ندارد. این راه و روش ، ترکیب یا ملغمه ای است ازمناسبات ِپیشاسرمایه داری ( پدرشاهی- فئودالی) و اقتصاد ِ بسته و غیر ِ رقابتی با بازارهای جهانی که این خود ناشی از تولید برای مصرف ِ داخلی است. به طوری که اگر حتا محصول ِ افزون بر نیاز ِ داخلی – مانند نفت- را دربازار ِ جهانی به فروش می رساند، برای آن است که پول و تولیدات ِ صنعتی و تکنولوژی ِ مورد ِ نیاز ِ حاکمیت و نیازهای اولیه ی جامعه ی زیر ِ سلطه اش را از طریق ِ ارز ِ حاصل از این فروش تامین نماید، نه آنکه صرف ِ تقویت ِ زیرساخت ها و بنیه ی اقتصادی ِ کم توان و تاریخن عقب مانده نماید. از این رو، راه ِ غیر ِ سرمایه داری به دلیل ِ حرکت ِ ضد ِ تکاملی ِواپس گرای اش،نیروهای مولد و مناسبات ِ تولید را رشد و توسعه نمی دهد بلکه به مانعی بر سر ِ راه ِ رشد و توسعه نیز تبدیل می شود. یا اگرهم پیشرفتی در ابزار ِ تولید- و نه نیروهای مولد که مهم ترین و اصلی ترین شان طبقه ی کارگراست- صورت گیرد، فقط در ابزار ِ سرکوب یعنی اسلحه سازی است برای محافظت از حاکمان در برابر ِ تعرض ِ مخالفان ِ حکومت ِ واپسگرای سرکوب کننده ی مطالبه گران ِ دموکراسی و آزادی های سیاسی.

غیر ِ سرمایه داری، به تعریف و ادعای مخترعان ِ آن یعنی بلشویک ها و شخص ِ لنین، ظاهرن راه ِ میانبری است برای رسیدن ِ سریع تر به سوسیالیسم. اما در واقعییت ِ امر،توجیه ِ عوامفریبانه ای است برای کسب ِ قدرت ِ سیاسی توسط ِ حزب و دار ودسته ی در کمین ِ حاکمییت. استدلال ِ مخترع ِ این بیراهه هم با توجه به هدف اش قاعدتن باید این باشد که: استبداد هست، سرکوب و خفقان هست، جامعه و کارگر ِ نا آگاه هست، من هم حزب و تشکیلات ِ حاضر و آماده برای کسب ِ قدرت ِ سیاسی دارم، چرا منتظر بمانم تا دیگر نیرو های در کمین ِ حکومت پیشدستی کنند. خودم این کار را می کنم. این است که از آنجا که ادعای مارکسیست بودن و مدافع ِ طبقه ی کارگر بودن هم دارد، « تئوری » می سازد و گذار از راه ِ غیر ِ سرمایه داری به سوسیالیسم را تبلیغ و ترویج می کند. اهمییتی هم به این نمی دهد که بنا بر واقعییت های عینی و تئوری ِ مارکسیستی و ماتریالیسم ِ تاریخی، در یک جامعه ی به لحاظ ِ تولیدی- اقتصادی کم توسعه یافته و عقب مانده و به لحاظ ِ سیاسی مناسباتی استبدادی ، هیچ راه ِ میانبری برای « پرش ِ قهرمانانه» و درواقع معجزه آسا به سوسیالیسم وجود ندارد. به بیان ِ دیگر، از نگاه ِ مخترع ِ این تز، اهمییتی ندارد که راه ِ غیر ِ سرمایه داری هیچ جایگاه و نقش ِ راهبردی یی در تکامل ِ اجتماعی و از این رو در ماتریالیسم ِ تاریخی ندارد، بلکه آنچه مهم است نقش ِ آن در رساندن ِ تشکیلات اش به قدرت است. یعنی از دید ِ مطرح کننده ی این بیراهه ی تاریخ ، هدف( قدرت ِ سیاسی) هر عمل ِ نا قانون مند و هر وسیله ای حتا کودتای شبانه را توجیه پذیر می سازد.

مشخصه ی دوم: راه ِ غیر ِ سرمایه داری، نظام ِ پساسرمایه داری را نه ادامه ی پیوستار ِ تاریخ ِ تکامل ِ جامعه ی انسانی ، بلکه نقطه ی آغاز ِِ تاریخ ، بی ارتباط ِ مراحلی ِ پیشینی و پسینی تصور می کند. نظامی که ابداع کننده ی این راه در ذهن اش خلق می کند،نتیجه و برآمد ِ حرکت ِ قانون مند و دیالکتیکی ِ تاریخ نیست، بلکه محصول ِ اراده ی ناقانون مند ِ خود ِ اوست، که فراتر از قوانین و دیالکتیک ِ حاکم بر تکامل اجتماعی است.اراده ی فعال مایشاء و یا در واقع توهماتی که فریبکارانه به مارکسیسم و کمونیسم نسبت داده می شوند.

راه، بیانگر ِ هم حرکت و هم فرایند، در یک راستای هدفمند و غایت مند، اگرچه با پیچ و خم و زیگزاگی از مبداء وآغاز گاه، و پشت ِ سر نهادن ِ مرحله ها و منزل ها( به معنای حرکت و سکون یا ایستایی های نسبی) ، و در نهایت رسیدن به هدف ِ غایی است. هدفی که حتا اگرهم بنا به دلایلی( تصادف ها و احتمال ها، که همان ها هم اگرچه خارج از اراده ی انسان اند اما خارج از قوانین ِ حاکم بر ماده ی در حرکت نیستند مانند ِ زلزله و سیل و یابرخورد ِ شهاب سنگ ها به زمین، که قابل ِ پیش بینی ِ علمی اند ) به غایت ِ محتوم اش نرسد، اما بنا بر منطق ِ حرکت- فرایند- مقصد، که درتئوری ِ علمی- عقلانی ِ ماتریالیسم ِ تاریخی پیش بینی شده است حتمییت ِ تاریخی دارد، یعنی علمن و عملن تحقق پذیر است. تفاوت ِ راه ِ رشد ِ سرمایه داری با راه ِ غیر ِ سرمایه داری، تفاوت ِ اعتقاد به قانون مندی ِ حاکم برتکامل ِ اجتماعی است که ازدیالکتیک ِ درونی و ساز و کارهای همستیز ِ خود ِ ماده ی در حرکت( جامعه) ناشی می شود،واعتقاد به تقدیر و سرنوشتی که از جانب ِ خالق و خدایگان( رهبر ِ تشکیلات ِ در کمین ِ قدرت ِ سیاسی) تعیین شده و در اختیار ِ انسان و نیروهای مادی- تولیدی اش نیست. هرچه خالق- خدایگان( فرمانفرمای فرقه  و تشکیلات ِ اراده گرایی که خود و فرقه و تشکیلات اش را مافوق ِ حرکت ِ قانون مند ِ تاریخ می داند) اراده کند، همان خواهد شد.

در واقع، آنچه رهروان ِ راه ِ غیر ِ سرمایه داری، راه ِ میان بر برای رسیدن به سوسیالیسم نامیدند همان است که مارکس در هژدهم برومر لویی بوناپارت و انگلس در آنتی دورینگ سرمایه داری ِ دولتی نامیده و مشخصه ها و عملکردهای آن را که شامل ِ همه ی انواع ِ حکومت های سرکوبگر ِ پادگانی می شود پیش از آن که لنین و لنینیست ها به نام ِ خود کنند و فاز ِ نخست ِ سوسیالیسم قلمداد نمایند برشمرده و با نام ِ واقعی ِ ضد ِ دورانی اش سرمایه داری ِ دولتی قلمداد کردند. انگلس در آنتی دورینگ نوشت:« به تازه گی اززمانی که بیسمارک به دولتی کردن ِ بنگاه های صنعتی روی آورده، یک نوع سوسیالیسم ِ دروغین ظهور کرده است. سوسیالیسم ِدروغینی که هرنوع دولتی کردن را بدون ِ چون و چرا سوسیالیستی می نامد. این نوع دولتی کردن ها تا وقتی که صنعت و نیروهای مولد به درجه ای عالی از رشد و تکامل نرسیده باشد به هیچ وجه چه مستقیم چه غیر ِ مستقیم ،چه آگاهانه یا ناآگاهانه، سوسیالیسم به شمار نمی آیند. ». ( آنتی دورینگ. ص.247-248).

امروز هم با برداشت از نظر ِ انگلس می توان گفت: اگر چنین باشد که هر دولتی کردنی بدون ِ وجود ِ پیش نیازها و پیش زمینه ی مادی ِ تولیدی/ مناسباتی ِ لازم ، راه ِ گذار به سوسیالیسم تلقی گردد، پس رژیم ِ اسلامی هم پیشقراول ِ گذار به سوسیالیسم و کمونیسم است!

راه ِ غیر ِ سرمایه داری یا سرمایه داری ِ انحصاری رانتی ِ حزب – دولت ِ غیر ِ طبقاتی ِ تمامییت خواه در واقع شکل ِ غیر ِ معمول و غیر ِ معقول ِ  جدیدی از تولید و مناسبات ِ فئودالی یا شبه ِ فئودالی است که خارج از قوانین و کرد و کارهای نظام ِ معمول ِ این دوران یعنی سرمایه داری در جامعه های عقب مانده پدید آمده و در حالی که  کلیه ی ابزار و امکانات ِ نظام ِ سرمایه داری را به خدمت ِ خود می گیرد اما مناسبات ِ دولت- ملت نه سرمایه دارانه و بورژوایی، بلکه فئودالی پدرشاهی است. یعنی به عبارت ِ دیگر، ابزار ِ تولید و حتا نیروهای اصلی ِ مولد همان ابزار ِ تولید ِ سرمایه داری و طبقات ِ اجتماعی همان طبقات ِ دوران و نظام ِ سرمایه داری، اما مناسبات و به ویژه ایدئولوژی ِ حاکم بر جامعه مناسبات و ایدئولوژی ِ پیشاسرمایه داری یعنی فئودالی پدرشاهی یا خدایگان بندگی است. به طوری که اگر در نظام ِ سرمایه داری تنها جبر ِ اقتصادی بر مناسبات ِ بورژوازی و پرولتاریا حاکم است، اما در شرایط ِ راه ِ غیر ِ سرمایه داری و سرمایه داری ِ دولتی، هم جبر ِ سیاسی و هم جبر ِاقتصادی توامان علیه ِ تمام ِ افراد ِ غیر ِ خودی ِ حکومت به کار گرفته می شوند.

این که مارکس ِ دیالکتیک اندیش و تکامل گرا گفت جامعه های عقب مانده در جامعه های پیشرفته تصویر ِ آینده ی خود را می بینند دقیقن بیانگر ِ این واقعییت است که راه ِ رشد و تکامل یکی و یگانه، و دردوران ِ ما راه ِ رشد ِ سرمایه داری است که غایت و نهایت ِ آن سوسیالیسم و کمونیسم است.

خلاصه ی مطلب آنکه، جهش و گذار ِ موفقانه به آینده و دوران ِ پساسرمایه داری ، نیازمند ِ ابزار ِ مناسب ِ جهش و گذار، یعنی صنعت و تکنولوژی ِ بسیار پیشرفته و طبقه ی کارگر ِ آگاهی است که هم گذار ِ جهشی( کیفی) راسهولت بخشد و امکان پذیر سازد، و هم چشم انداز و هدف ِ گذار را که صنعت و تکنولوژی و مناسبات ِ بسیار پیشرفته آن را در دیدرس و دست رس قرار داده تحقق پذیر نماید. در غیر ِ این صورت، به صرف ِ ادعای داشتن ِ اراده ی آگاه انتظار ِتحقق یابی ِ هدف( سوسیالیسم ِ بدون ِ پشتوانه ی مادی) یک تخیل و توهم بیش نیست. اراده ی بی پشتوانه ای که دقیقن به معجزه ی گذار از رود ِ پرزور ِ نیل با اشاره ی عصاشباهت دارد!

فراموش نکنیم که سوسیالیسم فاز ِ کوتاه زمانی  برای فراهم آوردن ِ شرایطی است که در آن مناسبات ِ تولیدی/ توزیعی ِ « ازهرکس به اندازه ی توانش، به هرکس به قدر ِ کارش» ، به دلیل ِ وجود ِ نیروهای مولده ی بسیار پیشرفته ی فراهم آمده در نظام ِ سرمایه داری، بدون ِ تاخیر درتحقق  به دلیل ِ عقب ماندگی ِ نیروهای مولده، بافاصله ی زمانی ِ اندک ، به مناسبات ِ تولیدی/ توزیعی ِ غیر ِ طبقاتی ِ پساسرمایه داری یعنی دوران ِ عالی تر و عالی ترین دوران ِ تاریخ ِ انسانی ( کمونیسم) فراخواهد رفت. به بیان ِ دقیق تر، برخلاف ِ تبلیغ ها و آگاهی های دروغین ِ طرفداران ِ راه ِ غیر ِ سرمایه داری، کمونیسم به مثابه ِ عالی ترین دوران ِ تاریخ ِ بشریت، مشروط به وجود ِ دو پیش نیاز و پیش شرط ِ اساسی است: نخست، پیش نیاز ِ مادی/مناسباتی یعنی  وجود ِ نیروهای مولد بسیار پیشرفته و دموکراسی ِ تاریخی/ دورانی، که بر عهده ی نظام ِ اجتماعی/ اقتصادی ِ سرمایه داری است،   و دوم، برقراری  ِ سوسیالیسم به معنای اجتماعی و اشتراکی شدن ِ مالکییت بر ابزار ِ تولید به مثابه ِ فراهم سازنده ی شرایط ِ اجتماعی/ اقتصادی ِ نوین ِ  گذار به دوران ِ کمونیسم که برعهده ی پرولتاریای سوسیالیست است . با برقراری ِ سوسیالیسم در هر جامعه ی جداگانه و ایجاد ِ همترازی ِ اقتصادی/ تولیدی و مناسباتی ِ جامعه های ناهمتراز ، و نیز ارتقاء کیفی ِ افراد ِ انسانی به لحاظ ِ فرهنگی و آموزشی و استعدادهای متنوع ِ فردی، کل ِ جامعه ی انسانی به مثابه ِ وحدتی همبسته آماده ی گذار ِ تقریبن همزمان به دوران ِ کمونیسم می شود. در حالی که بدون ِ این پیش نیازها، کمونیسم به منزله ی غایت ِ تکامل ِ تاریخ و جامعه ی بشری و از این رو،نهایی ترین و انسانی ترین هدف ِ تکامل ِ تاریخ یعنی « به هرکس به اندازه ی نیازش»ازفرآوردها و  دستاوردهای انسان ِ تاریخی، هرگز تحقق نخواهد یافت.

هرکس راهی جز این راه ِ معمول و معقول ِ ترسیم شده در ماتریالیسم ِ تاریخی به جامعه وطبقه ی کارگر نشان دهد، نه مارکسیست است و نه تکامل گرا، بلکه خیالبافی است که  قصدش به بیراهه بردن و به انزوا کشاندن ِ جامعه و تحمیل ِ استبداد ِ فردی فرقه ای ِ دیگری دور از هستی و آگاهی ِ اجتماعی ِ دیگر جامعه های انسانی   به این جامعه است.     

چه کسانی یا شرکتهایی از وجود ویروس کرونا سود می برند

چه کسانی یا شرکتهایی از وجود ویروس کرونا سود می برند

واقعا دنیای عجیب و وارونه ای داریم. ویروس کرونا دارد همه دنیا را فرا میگیرد. شهربه شهر و کشوربه کشوردارد مملو از شیوع این ویروس و کسانی میشود که یا درحال حاضر باین بلا مبتلا شده اند و یا درصف قراردارند که دیریا زود ویروس به سراغ شون بیاد.

اخبارمربوط به کشتارروزانه این بلای زمینی هر روز بیش از پیش فضای اطلاعاتی و رسانه ای را پر می کند. بطوری که این اخباربنظر میاد که از نان شب هم واجب تر میشوند. هرچند که در بسیاری از کشورها به واقع نان شب و روز مردم را ربوده است و دولتها به بهانه این وضعیت نه فقط روزی مردم را بریده اند بلکه حتی امکان دسترسی آنها را به اطلاعات دقیق ازاین رویدادها هم سلب کرده اند.

اما در این میان فقط این مردم عادی کوچه و بازارنیستند که از این بلا رنج میبرند و جان میدهند. بلکه برعکس کسانی و یا شرکتهایی هستند که نه فقط از این رنج مردم سود میبرند بلکه از این وضعیت اسفناک که حتی خیلی جا ها روزنه امیدی هم درانتهای تونلش معلوم نیست، کرور کرور و میلیارد میلیارد سود میبرند و بنوعی غیرمستقیم خواهان ادامه چنین وضعی هستند. مطلب زیر ترجمه ای از یکی از نشریات اینترنی سوئدی است که فقط نام سه شخص و سه شرکت را درحال حاضرمیبرد که ازمواهب وجود کرونا (کووید 19 ) سودهای کلانی نه فقط برای خود که برای شرکتهای شان برداشت کرده اند.

عین مطلب که بزبان سوئدی است و دیروزدرسایت اینترنتی کنکرت Konkrt.se www.  منتشر شده( 28 ماه مارچ) و نیزترجمه آن عینا در این بخش آورده میشود. هوشیارسروش

 

میلیادرها دردوران بحران کرونا!

مالیات دهندگان (اصطلاحی است که بدرست به عموم مردمی که مالیات میدهند، اطلاق میشود. معنی تلویحی اش اینست که تعدادی از مردم هم مالیات نمی دهند. ویا بسیاربسیار کم میدهند. که البته درست هم هست) میلیارد میلیارد پول هایی پمپاژ میکنند  یا میدهند که شرکتهای بزرگی نظیر آ ب ب ABBکه یک شرکت بزرگ واگن سازی و قطارسازی است، (یک شرکت بزرگ سوئدی -سویسی) و یا ولوو VOLVO که یک شرکت بزرگ اتومبیل و ماشین سازی است، از طریق پخش بزرگی از سهام خود به سهامداران را نجات دهند.

مردم معمولی در دوران کرونا همبستگی بزرگی از خود نشان داده اند. مثلا کمتر از  یک روز حدود 5000 نفراز مردم و از نواحی مختلف سوئد، که قبلا بدلایل مختلف دردوائر درمانی و پزشکی فعالیت میکردند، اعلام کردند که داوطلبانه و برای کمک به پرسنل امور بهداشتی و بیمارستانی و کاستن بار سنگینی که این کارنان دراین مدت کوتاه متحمل شده اند، حاضراند که حضوربهمرسانند. و فشاربر این بخش از کارکنان بیمارستانی را کاهش دهند. مردم همان طور که می بینیم حاضراند به بخشهایی از تولید کمک کنند که درحال حاضرفشاربسیارمضاعفی برآنها وارد شده است و یا به شرکتهایی کمک کنند که ظرف این دوره بسیارکوتاه هزاران نفراز کارکنانشان یا شغل خود را بطورکامل از دست داده اند و یا بطورموقت از کاربرکنارشده اند.

درحالی که هستند کسان و شرکتهایی که درهمین ایام کوتاه، و این دوران بحرانی حقوق و سودهای کلانی برای خود و شرکتهایشان درنظرگرفته اند. چهارشنبه گذشته 26 ماه مارچ درمجمع سالیانه شرکت آ ب ب بیش از 99.8 درصد سهام داران این شرکت رای دادند که سود سالیانه شرکت که معادل 18 میلیارد کرون بوده است. (هر 8.5 کرون یک یورو است و با احتساب مبلغ آمده درفوق میشود حدود 211.176.470، یورو) بین سهامداران توزیع شود.

از این مبلغ سهام بزرگترین سهامدارآن که آقای یاکوب والنبرگ است و شرکت مربوطه او اینوست Invest Bolag نام دارد فقط یک مبلغ ناچیز معادل 2میلیارد کرون بوده است. سهام دار دوم که از صاحبان اصلی شرکت سروان کاپیتال Servan Capital است و کریسترگاردل نام دارد مبلغ ناچیزش معادل یک میلیارد کرون بوده است.

جالب توجه اینست که همین آقایان که در راس یک چنین شرکتهای عظیم و گیگانتی قراردارند ، طلب کارانه از دولت تقاضا کرده اند که چون درشرایط کرونایی هستند و برای اینکه شرکتشان متضررنشود و در آستانه ورشکستگی قرارنگیرد، دولت باید سهم بزرگی از هزینه های آنها را تقبل کند.

همزمان همین آقا و خانواده اش که از سهامداران بزرگ شرکت دیگری بنام  SKFکه خود از شرکتهای بسیاربزرگ درسوئد است، بدلیل وضعیت دوران کرونا علاوه براخراج و کم کردن کاربخش بزرگی از کارکنان شرکت مذبو، تقاضا کرده که دولت سوئد بخش بزرگی از حقوق کارکنان را نیز متقبل شود.

نکته دیگری که تاسف باراست اینکه وزیراقتصاد دولت ائتلافی سوسیال دمکرات سوئد علی رغم هشدار به موسساتی که سود های کلان شرکتهاشان را تقسیم می کنند، هیچ اقدام موثری برای جلوگیری از اینکارآنها انجام نداد. و نه فقط برای این شرکتها بلکه برای بانکها هم، فقط اقدام به دادن تذکرکرد و نه هیچ چیز دیگری.

March 30, 2020

آیا سرمایه داری بسترهای لازم را برای سوسیالیسم فراهم می آورد؟ / ح. جوینده

آیا سرمایه داری بسترهای لازم را برای سوسیالیسم فراهم می آورد؟

تفاوت این بستر سازی با دورانهای دیگر یا فرماسیونهای دیگر مانند کمون اولیه، برده داری و فئودالی چیست؟

آیا فرماسیونهای قبلی بهتر این بستر سازی را برای این ترانسفورمشن یا انتقال برای جامعه بعدی فراهم آورده اند یا فرماسیون سرمایه داری بستر را بهتر برای فرارویش سوسیالیسم هموار کرده است؟ ح. جوینده

متاسفانه برداشت کاملا نادرستی وجود دارد که گویا فرماسیونهای قبلی بستر سازی بهتر را برای برده داری و فئودالیته و سرمایه داری آماده کرده است تا سرمایه داری برای سوسیالیسم. این موضوع را پی می گیریم.

این برداشت به چند دلیل اتکاء دارد، یکم، بر این نظر است که نظامات بر حسب استثمار، انتقال را با سهولت بیشتری برای فرماسیون استثماری بعدی فراهم میآورند چون همه شان استثماری اند و بنابر این استنباط، چون انتقال از سرمایه داری به سوسیالیسم از نظم استثماری به غیر استثماری ست این انتقال حتی چندین برابر مشگلتر و پر دردسرتر از فرماسیونهای قبلی خواهد بود. دوم اینکه پیدایی نظام جدید در بستر نظام قدیم دارای حداقل هایی قابل مشاهده ایی است مثل حداقلهای قابل مشاهده فئودالی در برده داری و سرمایه داری در فئودالیته. و ادامه می دهند که در سرمایه داری مثل اینکه بسترهای سوسیالیستی مجال ظهور نمی یابند چون سوسیالیسم استثماری نیست و سرمایه داری ماشین سرمایه است و نه سوسیالیسم و سوسیالیسم بسترهایش را بعد از انقلاب سوسیالیستی شکل می دهد. و دلیل سوم رشد و پیشرفت نیروهای مولده، صنعتی شدن و بارآوری بالا را نگاه داروینیستی تحقق سوسیالیسم قرار می دهند و آنرا مردود می شمارند.

نگاه همه جانبه از ما می طلبد که بیش از یک عامل را در نظر بگیریم البته نه اینکه اگر یک عامل حقیقتا تعیین کننده باشد باز هم در تلاش برای یافتن عوامل بی تاثیر دیگر باشیم. در توضیح اینکه استثماری بودن چه وزن و تاثیر تعیین کننده ای می تواند در پاسخگویی به سوال بالا در حدود و اندازه بسترسازی سرمایه داری برای سوسیالیسم دارا باشد استثماری بودن یا نبودن ادله ای نارسا و ناکافیست چون از پاسخگویی طفره میرود. ما می بایست برای انتقال از یک نظام به نظام دیگر، زمینه های مادی بستر جدید را در نظر گیریم و هیچگاه یک عامل که از عملکرد فرماسیونی بر آمد می کند را مبنا قرار ندهیم مبنا بررسی ما مناسبات و نیروهای درگیر در آن است و بدین ترتیب خود را محدود به یک عامل، یعنی استثمار نمی کنیم. درست است استثمار عامل اصلی مبارزه ما علیه نظام سرمایه داریست و شاید سدی در ابتدای بر پایی سوسیالیسم باشد اما این عامل به حد و اندازه ایی نیست که همه چیز را تحت شعاع خود قرار دهد. موضوع را بیشتر پی می گیریم.

در مقایسه با فرماسیونهای قبلی هیچگاه کمون بستر برده داری را در خود شکل نداد زیرا بستر کمون اولیه بر همکاری و کار جمعی و تقسیم کار اجتماعی بر حسب شکار و جمع آوری فرآورده های طبیعی و ... استوار بود و اما برده داری بر اسارت انسان به عنوان برده استوار است، که از بیگاری او همه چی را مهیا می گرداند. برده داری با حذف ساختار کمونی طی یک دوره طولانی سرانجام پدیدار می شود. و همینطور روابط برده داری هم نتوانست بستر بروز فئودالیسم را مهیا سازد زیرا فرماسیون فئو دالی بر کار رعیت بر زمین، استوار بود فئودالیسم با حذف کامل ساختار و بسترهای برده داری بسترهای خویش را بنا گذاشت. و همینطور تولید کالایی یا سرمایه داری نتوانست در بستر رابطه ارباب رعیتی شکل بگیرد زیرا سر مایه داری بر کار آزاد کارگر مزد بگیر استوار بود. و سرمایه داری برای موجودیت خویش مستلزم به نابودی همه بستر های فئودالیستی و ایجاد بسترهای مورد نیاز خویش شد. نتیجه اینکه در فرماسیونهای قبلی، فرماسیونهای جدید برای مستقر شدن می بایست تمامی ساختار جامعه کهنه را بدور بریزد و از نوع طرحی نو در اندازد آیا برای سوسیالیسم هم همینطور است می بایست همه بستر های جامعه سرمایه داری را بدور بریزد؟

اما در سرمایه داری با اجتماعی شدن تولید، هر پیشرفت و رشد نیروهای مولده و نوآوری و تولید انبوه یا بسیار، همه بستر های لازم برای به عینیت دادن سوسیالیسم فراهم می آورد. در نظم سرمایه داری نیروهای مولده به شکل اجتماعی در بالاترین سطح رشد تکنولوژیک و بارآوری به حرکت در می آیند، و هیچیک از این اقدامات نه تنها علیه سوسیالیسم نیست بلکه فراهم شدن بسترهای لازم سوسیالیسم در همه سطوح می باشد. می بینیم بستر های سرمایه داری نه همانند بستر برده داری در تضاد با کمون اولیه. و نه همانند فورماسیون بستر فئودالیته علیه بستر فورماسیون برده داری. و نه در تضاد مابین بستر فورماسیون فئودالیته با بستر سرمایه داری، بلکه همه بسترهای سرمایه گهواره رشد و زایش سوسیالیسم فرداست. سوسیالیسم همه بسترهای لازم خود را با پیشرفت نظم سرمایه داری بدست می آورد. اگر مبنا را بر بسترها بگذاریم می بینیم هر گام نظام سرمایه داری در ایجاد رشد و تکنولوژی و پیشرفت نیروهای مولده وتولید انبوه و اجتماعی شدن در جهت آماده سازی شرایط مساعد برای بروز سوسیالیسم است و بدین ترتیب می توان گفت سرمایه داری جاده صاف کن سوسیالیسم می باشد.

عامل مهم تغییر و تحولات و تغییر فرماسیون، بستگی به اندازه رشد و پیشرفت نیروهای مولده و در سطح ارتقاء روابط اجتماعی انسانها دارد. کوچک و بی اهمیت قرار دادن این مهم در پیروزی سوسیالیسم، این برداشت نادرست را در ما تقویت می کند که اگر در جامعه ای بستر های لازم صنعتی و پیشرفت و نوآوری و تولید انبوه موجود نیست چندان دارای اهمیت نیست. و پیروزی سوسیالیسم تنها با اتکاء به ارتقاء سطح آگاهی سوسیالیستی در میان کارگران ایجاد خواهد شد. و تاکید بر موعظه گری یا ترویج توهمی بیش در بر پایی سوسیالیسم نیست. و اتکاء به کار ترویجی بدون وجود ساختارهای لازم در بتن جامعه سرمایه داری برای ایجاد سوسیالیسم تلاشی بیهوده ایی بیش نیست. نظام کالایی سرمایه داری پیشرفته ترین فضا را برای رشد نیروهای مولده و تولید اجتماعی ایجاد می نماید از منوفکتور، به تولید صنعت ماشین بخار، و از آن به صنعتی بزرگتر با ماشینهای درون سوز و برق و الکترونیک و کامپیوتر تا آتومشن... فراهم می شود، تا آنجا که، حالا خود سرمایه داری، تنها سد راه رشد و پیشرفت نیروهای مولده و روابط و مناسبات حساب شده دقیق انسانها در کنترل تولید، منابع، حفظ محیط زیست و رفع تهدید جنگ نظامی هسته ای ... مبدل گردیده است. و در نهایت بنا به اتکاء یگانه این نظام به سود و تنها به سود، جهان را در سراشیب بحرانهای مداوم و نیستی رهنمون می سازد. که در تضاد با هستی اجتماعی انسانها قرار می گیرد و با مقاومت دائم کارگران و اوج گیری مبارزات طبقاتی که در نهایت کارگران با انقلاب به این نظم(بی نظمی) پایان می بخشند.

بر پایی نظام برده داری از زمان سومریان 7500 سال   پیش و بعضی حتی آغاز برده داری را تا 11000 سال قبل قلمداد می کنند"1 و آغاز فئودالیسم را 476میلادی و پایانش را 1450 میلادی می دانند هر چند فئودالیسم و یا رابطه اقتصادی متکی به زمین و کار رعیت چه از طریق کنترل خوانین و چه شاه توسط نماینده گان محلیش ( شیوه تولید آسیایی) تا 60 سال پیش هم همراه با تولید سرمایه داری موجود می بود و شاید هنوز هم بتوان در بعضی نقاط موجودیت آنرا شاهد بود."2 با یک حساب و کتاب سر انگشتی می توانیم ببینیم نظام برده داری حداقل 5000 سال و نظام فئودالی یا اقتصاد وابسته به زمین و رعیت بیشتر از 1000 سال دوام داشته اند اما در مقایسه با نظام سرمایه داری که بین 300 تا 500 سال قدمت آنرا برآورد می کنند.3 انقلاب اکتبر 1917 روسیه اولین اقدام بشری در کنار گذاشتن نظام سر مایه داری در مقایسه با نظامات دیگر است که تقریبا کمتر از نصف دوره قبلی(فئودالی) و یک دهم زمان برده داریست. و این مهم میّسر نمی بود مگر نظامی با خصوصیت سرمایه داری که همه بستر های لازم یک زندگی اجتماعی و اشتراکی را با مشخصه رشد و پیشرفت و نوآوری با خود بهمراه نمی داشت و بهمین ترتیب بر حسب شواهد امکان پیروزی جهانی سوسیالیسم تا پایان این سده امری بسیار محتمل می باشد.

ح. جوینده

28 مارس 2020

 

معرفی سه فیلم درباره زنان قهرمان و رزمنده راه آزادی و برابری «روژآوا» و یک فیلم درباره پیش‌بینی ویروس کرونا!

معرفی سه فیلم درباره زنان قهرمان و رزمنده راه آزادی و برابری «روژآوا»

و یک فیلم درباره پیش‌بینی ویروس کرونا!

baheram.rehmani@gmail.com

 

وقتی مجبور به خانه‌‌نشینی شویم و قرار است برای مدتی با دیگران ارتباط نداشته باشیم، طبیعی است که شرایط روحی و روانی‌مان تحت ‌تاثیر قرار خواهد گرفت باید برنامه‌ای برای خود تنظیم کنیم.

در چنین شرایطی و زمانی که مجبور به خانه‌نشینی هستیم، تا حد امکان و ناچارا باید ارتباط مان را با دیگران محدود کنیم. به این معنا که باید دست کم دو هفته در خانه بمانیم و از رفتن به محل کار، مدرسه، دانشگاه، پادگان و یا دیگر اماکن عمومی خودداری کنیم. اما سیستم سرمایه‌داری و حکومت‌های جهانی حامی سرمایه، تنها و تنها به فکر مناقع اقتصادی و حاکمیت خود است.

در واقع اتاقی که قرار است دست کم دو هفته را در آن سر کنیم باید از نطر تهویه و دید مناسب باشد. اتاق باید از محل حضور دیگر اعضای خانواده کاملا جدا باشد.

برای خرید مایحتاج روزانه، دارو و هر چیز دیگری که لازم داریم، از اطرافیان و یا از سیستم اجتماعی موجود استفاده کنیم.

بنابراین، نخستین کاری که ملزم به انجام‌دادن آن هستیم، کسب آگاهی از حقایق و واقعیت‌های بیماری است.

آن چه برای برقراری ارتباط با دوستان یا اعضای خانواده نیاز داریم از قبل تلفن، موبایل، لپ‌تاپ و …؛ بهره بگیریم. با استفاده از نرم‌افزارهایی مانند اسکایپ با عزیزان‌مان تماس ویدئویی برقرار کنیم.

در واقع بهترین راهکار برای مقابله با چنین شرایطی، کسب آگاهی واقعی و هرچه بیش‌تر از بیماری و خطراتی است که دیگران را در معرض آن قرار می‌دهد. در میان ‌گذاشتن این اطلاعات با دیگران می‌تواند به کاهش ترس و نگرانی‌هایشان از نزدیکی با شما کمک کند.

آن یک سریال جدید را دوست دارید که هیچ وقت فرصت دیدنش را پیدا نکردید ببینید.

اگر شما تاکنون فرصت کتاب خواندن نداشتید و یا علاقه چندانی به کتاب‌خوانی ندارید، الان زمان کتاب خواندن شماست. یا شاید کتاب‌هایی دارید که دوست نویسنده‌تان‌تان هدیه کرده‌اند و یا خریده‌اید اما تاکنون فرصت خواندن‌شان را پیدا نکرده‌اید اکنون در دست بگیرید. روزهای دورکاری و مرخصی و خانه‌نشینی اجباری، بهترین روزها برای خواندن کتاب و دیدن فیلم‌ها فراهم کرده است!

دیدن فیلم و یا خواندن کتاب نه تنها وقت شما را پر می‌کند، بلکه شما را از فکر لحظه‌ای و یا عاقبت بیماری و انزوا رها می‌سازد به ویژه اگر فیلم و کتاب برای شما حماسی و شورشی باشد! از جمله فیلم‌هاییی که در زیر می‌آید.

 

 

فیلم سینمایی «خواهران جنگ» Sisters in Arms به نویسندگی و کارگردانی «کارولین فورست» Caroline Fourest  سینماگر فرانسوی و با نقش ‌آفرینی «دیلان گوین» Dilan Gwyn، «امیره کاسر» Amira Casar، «کامیلیا جوردانا» Camélia Jordana، «مایا سانسا» Maya Sansa، «اشفیر گیرال» Esther Garrel، «نانه بلوندیل» Nanna Blondell، «کوکماز ارسلان» Korkmaz Arslan، «نوش سکوگین» Noush Skaugen، «مارک ریدر» Mark Ryder، «یوسف دوزو»Youssef Douazou  فیلم جالب و دیدنی است.

 

فیلم «اسلحه خواهران» توسط «کارولین فُرس» کارگردان و روزنامه‌نگاری فرانسوی ساخته شده است. فیلم داستان دخاری ایزدی با نام «زارا» است که توسط داعش به بردگی گرفته می‌‌شود. زارا خود را از دست داعش نجات می‌‌دهد و وارد گردان نیروهای بین ‌المللی زنان علیه داعش می‌‌شود.

کارولین‌ فُرس در باره فیلم می‌ گوبد: پیش از همه چیز این ‌فیلم تخیلی نیست و از گروه یا سرزمینی روایت نمی‌‌کند، بلکه درباره مبارزه زنان کُرد در برابر داعش است که خط اول مقاومت هستند. فیلم نمایش دهنده وحشی‌گری داعش و مبارزه زنان کرد است.

این ‌کارگردان ادامه می‌‌دهد: بعد از شکست داعش برایم روشن شد که تفکر داعش توسط زنان از بین رفته است. آن‌‌ها از زنان کرد می‌‌ترسیدند چرا که معتقد بودند اگر از سوی زنی کشته شوند به بهشت نمی‌‌روند، به همین خاطر من هم فکر کردم که یک‌ فیلم‌ سینمایی می ‌تواند این‌ مسئله را به‌خوبی نشان‌ دهد.

 

 

چرا خواهران اسلحه ترکیه را نگران کرده است؟

با آغاز اکران این فیلم در اروپا، مسئولان ترکیه مخالف خود را با ساخت فیلم نشان دادند و آن را تبلیغ برای تروریسم وصف کردند.

اما کارگران فیلم می‌‌گوید: من نگرانی‌‌های ترکیه و اردوغان را درک می‌‌کنم چون که فیلم‌ باعث می‌‌شود رییس جمهور ترکیه احساس شرمندگی کند. آن‌‌ها ضد کردها هستند و نمی ‌خواهند دنیا از وجود واقعیت‌‌ها مطلع شوند.

کارولین فُرس ادامه می‌‌دهد: جهان مدیون کردها است و فیلم درباره ترس داعش از زنان مبارز کرد است و این به نفع ترکیه نیست.

 

 

سه‌‌شنبه شب یکم اکتبر ٢٠١٩ چهارمین جشنواره بین‌‌المللی فیلم سلیمانیه با نمایش فیلم «خواهران جنگ» به کارگردانی فیلم ساز فرانسوی «کارولین فاوست» در تالار هنر شهر سلیمانیه آغاز شده بود. قبل از نمایش این فیلم گروه موسیقی رستاک به اجرای چند ترانه کردی و زبان‌‌های دیگر منطقه پرداختند.

این جشنواره، میزبان ١٣۴ فیلم از ٧٩ کشور جهان بود. در این جشنواره ۴۴ فیلم کردی از کردستان و خارج از آن روی پرده رفتند.

 

​​​​​​

 

فیلم مستند «جنگ زنان: زنان در مقابل داعش»

 

 

فیلم مستند دیگری نیز درباره زنان روژآوا به نام «جنگ زنان: زنان در مقابل داعش» است. این فیلم هم روایتی است از ایستادگی و شهامت زنان بالنده و مبارز کرد که با درنده‌‌ترین و جاهل ‌ترین نیروی قرن نبرد کردند. مستند مذکور که در تلویزیون «روسیه امروز‌-‌آر.تی» نشر شده، زندگی پرافتخار چند دختر کرد را در سوریه تعقیب می‌‌کند که با وجود سنت‌‌های زن‌ستیزانه حاکم در جامعه، در برابر تهاجم وحشیان داعشی و افکار مردسالارانه اجتماع سلاح بر دست گرفته جایگاه‌شان را در میان رزمندگان خود تثبیت کنند.

ویدیوی مستند «جنگ زنان»، ما را به خانه دختر نوجوان کرد به نام «گولان» در شهر سریکانی می‌‌برد که یک بار تحت تسلط داعش درآمده ولی زنان قهرمان «واحدهای مدافع زنان - ی ‌پ‌ ژ» این مردمان را از چنگال خونین داعشی‌‌ها نجات داده‌‌اند. گولان، ۱۸ ساله، قبل از جنگ آرزوی آموختن زبان فرانسوی را در سر می‌‌پروانید. او متعلق به خانواده فقیری است که پدرش نجار و مادرش زن خانه می‌‌باشد. گولان که چهار برادرش نیز در جبهه ضد داعش می‌‌جنگند، تصمیم می‌‌گیرد تا به صف مبارزان پیوسته کشورش را از چنگال استبداد و جهالت نجات بخشد. او سخن پدرش را به یاد می‌‌آورد که در لحظه وداع به او گوش زد کرده بود: «دستگیرت نکنند. اگر چنین شد، آخرین مرمی را برای خود نگه‌دار.»

گولان به اردوگاه دختران می ‌رود تا پس از یک ماه آموزش نظامی به مصاف داعش برود. در اردوگاهی که فقط ۳ کیلومتر دورتر از خط مقدم جنگ قرار دارد، او با ۲۰ دختر دیگر یک جا می‌ شود که مثل او خانه‌‌های شان را ترک گفته‌‌اند. هرچند، این دختران برای اولین بار یکدیگر را ملاقات می‌ کنند، اما دوستی و صمیمیت بین‌شان چنان هویداست که گویی سال ‌هاست هم دیگر را می‌شناسند.

رفیق تولهیدان‌(انتقام)، قومندان «ی ‌پ ‌ژ» که مسئولیت آموزش این گروه را به‌عهده دارد، دلیل این محبت را در هدف و ایدئولوژی مشترک آنان می‌‌بیند. لیکن این دوستی هیچ ‌گاهی سد راه دید انتقادی شان نمی‌گردد. آنان با خلوص نیت تمام در جلسات انتقادی کمبودها و اشتباهات همدیگر را بازگو می‌‌کنند و معتقد اند که با بلندبردن سطح آگاهی و مبارزه با ضعف‌های همدیگر از طریق انتقاد می‌‌توانند به انسان‌های نوینی بدل شوند.

 

در انقلاب روژاوا‌(کوردستان سوریه)، زنان عملا ثابت کردند که نیروی خفته‌‌ای‌اند که اگر آگاهانه برخیزند هیچ قدرتی توان رویارویی با آنان را نخواهد داشت. داعشی ‌های بی رحم و این آدم کشان حرفه ای که اکثر شهرهای سوریه و عراق را به سرعت تسخیر کرده بودند، وقتی به کانتون کوبانی رسیدند، عمدتا با ایستادگی و مقاومت تحسین برانگیز و حماسی زنان کرد، شکست سختی خوردند. داعشی‌ هایی که زنان را ناقص ‌العقل و جهت شهوت رانی حیوانی ‌شان می‌شمرند، در میدان جنگ در برابر این زنان متعهد و رزمنده و نترس سخت درمانده شدند.

در این مستند گولان که در شهر سریکانی زندگی می‌‌کند یک‌بار به اسارت داعش درآمده ولی زنان قهرمان «واحدهای مدافع زنان»‌(ی‌پ‌ژ) او را از چنگال خونین داعشی‌‌ها نجات داده بودند. گولان، ۱۸ ساله، متعلق به خانواده فقیری است که پدرش نجار و مادرش زن خانه بودند. گولان که چهار برادرش نیز در جبهه ضد داعش می‌‌جنگیدند، تصمیم می گیرد تا به صف مبارزان پیوسته بپیوندد و در جنگ رهایی بخش جامعه‌اش نقش خود را ایفا کند. او سخن پدرش را به یاد می‌‌آورد که در لحظه وداع به او گوش زد کرده بود: «دستگیرت نکنند. اگر چنین شد، آخرین مرمی‌(گلوله) را برای خود نگه دار.»

 

گولان به اردوگاه دختران می‌‌رود تا پس از یک ماه آموزش نظامی به مصاف داعش برود. در اردوگاهی که فقط ۳ کیلومتر دورتر از خط مقدم جنگ قرار دارد، او با ۲۰ دختر دیگر یک جا می ‌شود که مثل او خانه‌های‌شان را ترک گفته‌‌اند. هرچند، این دختران برای اولین بار یکدیگر را ملاقات می‌‌کنند، اما دوستی و صمیمیت بین‌شان چنان هویداست که انگار سال ‌هاست هم دیگر را می شناسند. رفیق تولهیدان (انتقام)، قومندان «ی ‌پ ‌ژ» که مسئولیت آموزش این گروه را به عهده دارد، دلیل این محبت را در هدف و ایدئولوژی مشترک آنان می ‌بیند. لیکن این دوستی هیچ ‌گاهی سد راه دید انتقادی شان نمی ‌گردد. آنان بی ‌ریا در جلسات انتقادی کمبودها و اشتباهات همدیگر را بازگو می‌‌کنند و معتقد اند که با بلندبردن سطح آگاهی و مبارزه با ضعف‌های همدیگر از طریق انتقاد می‌توانند به انسان‌‌های نوینی بدل شوند.

 



تولهیدان که با زیردستی‌ هایش نه به سان قومندان، بلکه یک دوست نزدیک برخورد می‌‌کند، قبلا در آزادسازی شهر سریکانی حضور مستقیم داشته که از تجاربش در جنگ سخن می‌‌گوید:

«من بیش‌تر در جنگ‌‌های حوالی شهر سریکانی اشتراک ورزیده ‌ام. در جبهه شما روبروی دشمن قرار می‌‌گیرید، بسیار نزدیک. شما به‌ سوی آنان شلیک می‌‌کنید و آنان به‌ سوی شما. آنان به‌ سوی شما هاوان پرتاب می‌‌کنند. صدای مرمی در همه ‌جا می‌‌پیچد. اما ما ایمان راسخ داریم. ایمانم به پیروزی، همیشه بر ترس‌‌هایم غالب شده است.»

 

 

تولهیدان در بخشی از حرف‌‌هایش تصریح می‌‌کند:

«در جامعه ما، زن یا دختر بودن بدین معناست که هیچ حقی ندشته باشی. و اگر مرد باشید، بخشی از همان نظام هستید. حتی ارباب هم، ارباب خود را دارد. زن تمام روز در آشپزخانه سرگردان است، تحمل می‌‌کند و کودکانش را پرورش می‌دهد، ولی به‌نظر می‌‌رسد که او بخشی از آن نیست.

مردم می‌‌گویند: «او فقط یک زن است.» در بین مردم رواج است که می‌‌گویند: «زنان به درخت شکسته می‌‌مانند.» ولی ما می‌‌گوییم، «نه!» زنان قادرند بجنگند! یک زن توان هر کاری را دارد!

ولی کدم زن؟

زنی که خود را بشناسد. این به چه معنا است؟

باید بداند که از کجاست، در کجا است و نقشش در زندگی چیست.»

 



چیچک دختر جوانی ‌است که مخفیانه و بدون رضایت خانواده از ترکیه فرار نموده به صفوف چریک‌‌های زن پیوسته است. او می‌‌گوید داعشیان با شنیدن صدای زنان در جبهات جنگ شدیدا وحشت ‌زده می‌‌شوند، آنان از ما، از زنان می ‌ترسند چون تصور می‌‌کنند اگر با گلوله زنی کشته شوند به بهشت نمی‌‌روند. و دلیل هراس آنان را این گونه بیان می ‌دارد:

«آنان باید از ماهایی که از هیچ چیزی هراس نداریم، بترسند! ما به نیروی خود ایمان داریم.»

 



بنفش، ۲۰ ساله، علت آمدن خود و همرزمانش به جبهه جنگ را با جملات ساده ولی پرمفهوم بیان می‌‌دارد:

«ما انسان و جامعه‌ نوین می‌سازیم. می‌‌خواهیم که مردم بیش تر انسانی برخورد کنند، از حقوق خود آگاه باشند، به‌خصوص زنان. روزی مرگ به سراغ همه‌ ما خواهد رسید، ولی من می‌‌خواهم که شهید شوم و در زندگانیم فرد مفید باشم. هرقدر هم که تلاش نمایم، هنوز کافی نیست.»

این دختران از روحیه بالایی برخوردارند و از کوچک ترین خوشی‌های زندگی لذت می‌‌برند، با هم شوخی می‌کنند و دسته‌جمعی سرود می‌خوانند.

 

در این مستند بر گولان، آماره، چیچک، برفین، بنفش و چند دختر دیگر نماد هزاران دختر کرد هستند که پس از آموزش نظامی و سیاسی، این گفته‌‌های قومندان شان را به خاطر سپرده به‌ سوی خط مقدم جنگ در برابر داعشیان وحشی می‌‌روند:

«خطر همیشه موجود است. گمان نبرید که اوضاع همواره چنین آرام‌(خواهد) بود... نیرو، تعهد، تشکل و شناخت از دشمن، ما را نجات خواهد داد.»

 

 

یکی از سرودهایی که این دختران جمعی می‌خوانند چنین است:

«شاید سرنوشتم این باشد

که در سرزمین بیگانه‌‌ای جان ببازم،

عشقم، بدون این که ترا ببینم.

عاشقت هستم، شیرینم،

دختر چشم سیاهم.

آفتاب می‌‌نشیند،

شب می‌‌آید و من بدون تو نمی‌توانم.

عزیزم تو گلی هستی که در باغم سبز شده‌‌ای!»

 

 

فیلم سینمایی «دختران خورشید -Girls of sun »

 

فیلم سینمایی «دختران خورشید -Girls of sun » فیلمی به کارگردانی «اوا هوسون» و با بازی «گلشیفته فراهانی»، «امانوئل برکو» و محصول سال ٢٠١٨ است.

گلشیفته فراهانی در این فیلم، نقش «بهار» را بازی می‌‌کند، دختر جوانی که در بازگشت به روستای محل زندگی خود در کردستان همراه با پسرش و صدها زن دیگر توسط نیروهای داعش ربوده می‌‌شوند.

بهار سرانجام فرار می‌‌کند و سپش به عنوان فرمانده یک گردان ویژه از زنان مسلح کرد به نام «دختران خورشید» انتخاب می‌‌شود. تمامی اعضای گروه زن هستند و نقش مهمی در مبارزه علیه داعش و آزادسازی مناطق اشغالی دارند. او مدت‌ها در شرایطی غیرانسانی زندانی می‌‌شود و مورد اذیت و آزار جنسی قرار می‌‌گیرد.

امانوئل برکات، بازیگر جوان فرانسوی و برنده جایزه کن یکی از هنرمندانی است که در این پروژه سینمایی حضور دارد، او نقش «ماتیلده» خبرنگار جنگی را بازی می‌‌کند که شاهد این رویدادهای تلخ و غم ‌‌انگیز است و رابطه نزدیکی با «بهار» دارد.

«اوا هوسون» کارگردان فیلم در گفت‌و‌گو‌های خود با رسانه‌ها، آگاهی از رفتار غیرانسانی داعش با ایزدی‌‌ها در کردستان عراق و ماجراهای غم انگیز زنان و کودکان اسیر کرد را انگیزه اصلی خود از پرداختن به این موضع عنوان کرد.

به‌گفته این کارگردان سرشناس فرانسوی، شجاعت و جسارت زنان کرد در مبارزه مسلحانه با داعش به ‌راستی او را تحت تاثیر قرار داد و به همین دلیل تصمیم گرفته گوشه‌هایی از این مبارزات قهرمانانه را به تصویر بکشد.

 

 

ایو اوسون کارگران فرانسوی این فیلم، دختران خورشید را با الهام از زندگی واقعی زنان کرد ساخته است که از سوی نیروهای داعش در سوریه و عراق به گروگان گرفته شده بودند و بعد توانسته بودند از دست آن‌ها فرار کنند.

 

 

شیوع: فیلمی که ده سال پیش ویروس کرونا را پیش‌بینی کرده بود؟

 

در سال ۲۰۱۱ فیلمی در سینماها پخش شد درباره پیدایش ویروسی ناشناخته و مرگ‌بار در چین. این فیلم در آن زمان موفقیت خاصی کسب نکرد، اما حالا به‌خاطر شیوع ویروس کرونا حسابی محبوب شده است. بین فیلم‌نامه این اثر و اتفاقات دنیای واقعی شباهت‌های خیره‌کننده‌ای وجود دارد.

این فیلم در آن زمان فروش چندانی نداشت و با وجود بازیگران برجسته‌ای چون مت دیمن، جود لا، گوئینت پالترو، کیت وینسلت و مایکل داگلاس در جدول فروش فیلم‌های آن سال در رتبه شصت و یکم قرار گرفت.

 

 

اما این فیلم نه تنها حالا نامش در بین پرتعدادترین جست‌وجوهای گوگل دیده می‌شود، بلکه به یکی از پرمخاطب‌ترین عناوین موجود در فروشگاه اپل نیز تبدیل شده است.

وارنر برادرز،‌ استودیوی سازنده این فیلم، می‌گوید که در ماه دسامبر گذشته، یعنی هنگامی که نخستین خبرها درباره کشف ویروس کرونا در چین به گوش می‌رسید، این فیلم دویست و هفتادمین عنوان محبوب در کاتالوگ محصولات این استودیو بود.

حالا اما با گذشت سه ماه محبوبیتش فقط از هشت فیلم هری پاتر کم‌تر است.

دلیل این اتفاق ویروس کرونا و شباهت‌های شیوع آن با داستان این فیلم است که یک دهه پیش ساخته شده است.

در این فیلم، زن تاجری‌(شخصیت گوئینت پالترو) در جریان سفر به چین به ویروسی ناشناخته و مرگ‌بار مبتلا می‌شود، جانش را از دست می‌دهد و در این بین دنیا را نیز دچار بحران پزشکی می‌کند.

رابطه با چین یکی از شباهت‌های این فیلم به وقایع جاری است که به افزایش محبوبیت آن در هفته‌های اخیر منجر شده است.

البته «تبلیغ» گوئینت پالترو نیز در افزایش این محبوبیت نقش داشت: این بازیگر آمریکایی روز ۲۶ فوریه تصویری از خود منتشر کرد که در هواپیما نشسته بود و ماسک به‌صورت داشت.

او در این پست اینستاگرامش چنین نوشته بود: «در راه پاریس. متوهم؟ محتاط؟ آرام؟ ترسان؟ همه‌گیری؟ تبلیغات؟ پالترو می‌خواهد در هواپیما بخوابد.»

این بازیگر که بیش از ۶ میلیون دنبال‌کننده در اینستاگرام دارد در ادامه نوشته بود: «من قبلا در این فیلم بوده‌ام. مراقب باشید. دست ندهید. مرتب دست‌هایتان را بشویید.»

شخصیت خانم پالترو در پی دست دادن با آشپزی در هنگ‌کنگ به ویروس MEV-1 مبتلا می‌شود. این ویروس از طریق لاشه یک خوک که توسط خفاشی گزیده شده بود به آشپز منتقل شده است. او بعد از بازگشت به خانه شدیدا مریض می‌شود و در فاصله کوتاهی می‌میرد. پسرش نیز به سرعت جان خود را از دست می‌دهد، اما معلوم می‌شود که همسرش، شخصیت مت دیمن، در برابر این ویروس مقاوم است.

 

 

در دنیای واقعی نیز کارشناسان عقیده دارند که نقطه آغاز شیوع ویروس کرونای جدید، انتقال آن از حیوان به انسان در ماه دسامبر گذشته در شهر «ووهان» چین بوده است.

حتی گمان می‌رود که ناقل اصلی این ویروس کرونا خفاش بوده باشد، عین اتفاقی که در جریان همه‌گیری بیماری سارس در بین سال‌های ۲۰۰۲ و ۲۰۰۳ افتاد. این ویروس احتمالا با وساطت حیوان دیگری به انسان منتقل شده است.

فعلا بر سر ماهیت این حیوان اجماعی وجود ندارد‌(حیوان واسط در فیلم خوک بود)، اما گزارشی که از طرف سازمان بهداشت جهانی منتشر شده است نقطه آغاز شیوع ویروس کرونا را به‌یکی از بازارهای فروش زنده حیوانات در ووهان وصل می‌کند.

دقیقا مانند ویروس کرونای جدید، ویروس تخیلی این فیلم نیز از طریق تماس مستقیم یا تماس با سطوح آلوده بین انسان‌ها منتقل می‌شود.

 

هر دو ویروس تخیلی و واقعی باعث ایجاد مشکلات تنفسی می‌شوند، اما ویروس MEV-1 مشتقی از ویروسی واقعی به‌نام نیپاه است که به خانواده ویروس‌های کرونا تعلق ندارد.

یک تفاوت، کشندگی به مراتب کمتر همه‌گیری فعلی در مقایسه با آن ویروس تخیلی است. شخصیت‌های این فیلم مرتب به نرخ مرگ‌ومیر ۲۵ درصد اشاره می‌کنند، در حالی که به گفته سازمان بهداشت جهانی نرخ مرگ‌ومیر بیماری کووید-۱۹ در حال حاضر حدود ۳/۴ درصد است.

 

 

در فیلم شیوع، ویروس MEV-1 ظرف تنها یک ماه به مرگ ۲۶ میلیون نفر در سراسر دنیا منجر می‌شود. اما در حدود ۳ ماهی که از پدیدار شدن ویروس کرونای جدید می‌گذرد، تعداد افرادی که جان خود را به خاطر ابتلا به آن از دست داده‌اند کم‌تر از ۲۵ هزار نفر است.

تنها اتفاقی که در دوران معاصر با وقایع این فیلم برابری می‌کند آنفلوآنزای اسپانیایی است که در فاصله سال‌های ۱۹۱۸ و ۱۹۲۰ به مرگ بیش از ۵۰ میلیون نفر در سراسر جهان منجر شد.

 

شیوع ویروس در این فیلم باعث می‌شود تا کارمندان سرویس اطلاعات همه‌گیری آمریکا -‌ نهادی واقعی - برای شناسایی و قرنطینه افراد مبتلا اعزام شوند. شهر شیکاگو در آمریکا به‌صورت کامل قرنطینه می‌شود، اتفاقی که شبیه قرنطیه کامل شهرهای مختلف در چین و دیگر کشورها است.

 

 

محبوبیت تازه این فیلم، اسکات برنز،‌ نویسنده فیلم‌نامه، را متحیر کرده است. با این حال، در مصاحبه‌ای که با مجله فورچون داشت گفت که ایده اصلی این فیلم این بود که نشان دهد جامعه مدرن در برابر شیوع اینگونه بیماری‌ها آسیب‌پذیر است.

به‌گفته وی »شباهت ویروس فیلم ما به ویروس کرونا جزئی، اتفاقی و واقعا بی‌اهمیت است. چیزی که اهمیت دارد و دقیق است واکنش اجتماعی و فراگیری وحشت و تاثیرات ثانویه آن است.»

شاید اشاره او در این صحبت‌ها به یکی از شخصیت‌های فیلم بوده باشد: آلن کروموید، خالق تئوری‌های توطئه.

این شخصیت که توسط جود لا به تصویر کشیده شده است شایعات بی‌اساسی درباره این ویروس منتشر می‌کند و درمان‌هایی جعلی برای آن ارائه می‌دهد.

اتفاق ترسناک این است که در واقعیت نیز شرکت آمازون اخیرا اعلام کرد که از فروش بیش از یک میلیون قلم کالا توسط اشخاص ثالث به دلیل ادعاهای نادرست فروشندگان مبنی بر درمان بیماری کووید-۱۹ جلوگیری کرده است.

جیم باکر، کشیش تلویزیونی سرشناس آمریکایی،‌ اخیرا توسط مقامات ایالت نیویورک به‌خاطر تبلیغ کلوئید نقره به‌عنوان درمان این بیماری توبیخ شد.

از طرف دیگر، ما شاهد پخش اخبار جعلی گوناگونی راجع به منشاء این ویروس بوده‌ایم، از جمله شایعاتی مبنی بر تولید این ویروس به عنوان سلاح بیولوژیکی.

حتی خود برنز نیز هدف یکی از این تئوری‌های توطئه قرار گرفت. او در مصاحبه با روزنامه نیویورک تایمز گفت که عده‌ای در شبکه‌های اجتماعی با او تماس گرفته بودند و او را به عضویت در سازمانی مخفی که هدفش کنترل مسائل دنیا است متهم کرده بودند.

به‌گفته او «به یاد دارم که یکی از نگرانی‌هایم در آن زمان این بود که شیوع اطلاعات نادرست می‌تواند به اندازه خود ویروس خطرناک باشد.»

توضیح دیگری که می‌توان برای محبوبیت این فیلم ارائه کرد توجه آقای برنز به مقبولیت علمی آن است.

او هنگام نوشتن فیلم‌نامه از گروهی از ویروس‌شناسان و همه‌گیرشناسان، از جمله کارشناسان سازمان بهداشت جهانی، مشورت گرفته بود.

برنز به مجله هالیوود ریپورتر گفت: «وقتی با کارشناسان این حیطه صحبت کردم، همه آن‌ها می‌گفتند که شیوع یک بیماری دیر و زود دارد،‌ ولی سوخت و سوز ندارد.»

 

ویروس کرونا از اواخر دسامبر ۲۰۱۹ شیوع پیدا کرده بود و تاکنون صدها هزار نفر را آلوده و ده ها هزار تن را نیز به دیار نیستی فرستاده است.

مرکز کنترل و پیش‌گیری بیماری یا CDC در گزارش جدید خود به مقایسه فیلم شیوع با دنیای واقعی پرداخته‌اند. کارشناسان CDC گفتند که منبع الهام فیلم اتفاقات دو دهه اخیر بوده و همین موضوع باعث شده تا بسیاری از موارد با دنیای واقعی و بیماری کرونا مطابقت داشته باشد. در واقع بیماری نوظهور فیلم خیلی سریع در دنیا گسترش پیدا کرد که طبق گفته CDC، این امر قابل پیش‌بینی است که یک بیماری بتواند آن‌قدر قابل انتقال باشد که طی چند روز در سراسر جهان گسترش پیدا کند. روش انتقال ویروس کرونا با ویروس فیلم Contagion کاملا یک‌سان است و هر دو ویروس با تماس بین افراد انتقال پیدا می‌کند و همین موضوع باعث گسترش خیلی سریع ویروس می‌شود. در فیلم شیوع، ویروس از طریق یک کازینو بین چند نفر انتقال پیدا کرد و در ادامه در سراسر جهان پخش شد.

گفته می‌شود که منشا ویروس کرونا از بازار تره‌بار در ووهان چین بوده است. در این بازار جانوران عجیب و غریب زیادی مثل خفاش و موش خرید و فروش می‌شوند. از این بازار فیلمی در یوتیوپ وجود دارد که دیدنش حقیقتا دل و جرات می خواهد. طبق گفته CDC، دلیل این موضوع این بوده که بیش‌ترین افرادی که در ابتدا به ویروس کرونا مبتلا شده بودند، در این بازار نیز حضور داشته‌اند. هم‌چنین منشا ویروس فیلم Contagion و کرونا نیز از شرق آسیا بوده که در واقع منشا ویروس سارس نیز بوده است. در هر حال، هر دو بیماری بیش‌تر از طریق تماس بین انسان‌ها انتقال پیدا کرده و حیوانات تنها منشا آن هستند که البته هنوز تحقیقات در مورد منشا کرونا ادامه دارد و قطعیت نیافته است.

هم‌چنین تصاویر منتشر شده از وضعیت فروشگاه و خیابان‌های ووهان بی‌شباهت به وضعیت شهر شیکاگو در فیلم Contagion نیست که این تصاویر درواقع این موضوع را یادآوری می‌کند که چنین ویروسی می‌تواند باعث از کار افتادن یک شهر بزرگ شود.

با این حال، وضعیت امنیتی ووهان شباهت خیلی زیادی به شیکاگو یا دنیای فیلم «شیوع» ندارد و دولت چین تا حد امکان تلاش کرده تا امنیت ووهان و دیگر شهرهای آلوده این کشور را تامین کند که در مقابل ما در Contagion شاهد هرج‌و‌مرج و دنیای تقریبا آخر «الزمانی» بودیم. در واقع تحلیل‌گران می‌گویند با این‌که بخشی از اتفاقات Contagion علمی و نزدیک به واقعیت است، اما شاهد بخش داستانی و تخیلی نیز هستیم که در واقع این موضوع باعث تفکیک یک فیلم با دنیای واقعی می‌شود. مشخصا بیننده به‌دنبال تماشای یک مستند نیست و نویسنده و کارگردان تلاش کرده تا دنیا را تا آستانه نابودی و زانو زدن در برابر این ویروس مرگ‌بار نشان دهد و...

نکته مهم دیگر این است که در فیلم Contagion شاهد این هستیم که بسیاری از پرستاران محل خدمت خود و مراکز نگه‌داری بیماران را ترک کرده‌اند که در دنیای واقعی چه برای کرونا و چه موارد مشابه دیگر، شاهد چنین موضوعی نبوده‌ایم. و چه بسا شاهد جانفشانی کادر پزشکی حتی تا پای جان باختن!

این فیلم در نهایت یک اثر تخیلی و داستانی است که روند آن براساس ذهن نویسنده و کارگردان نوشته شده و به‌همین منظور شاهد ساخت واکسنی برای ویروس مرگ‌بار فیلم در کم‌تر از یک ماه هستیم. این در حالی است که دانشمندان CDC به PBS گفته‌اند به فرض این‌که یک واکسن برای کرونا وجود داشته باشد و در نهایت نیز ساخته شود، این امر ممکن است حداقل و در بهترین حالت ۴ تا ۶ ماه و یا یک سال طول بکشد و این موضوع که در کم‌تر از یک ماه واکسنی که کاملا یک ویروس را درمان کند، کاملا داستانی و خیالی است. تازه تولید انبوه آن شاید سال‌ها نیز طول بکشد.

سرفه‌ای که در ابتدای فیلم می‌شنویم، صدای سرفه بت امهوف‌(جوینیت پالترو) است. یک زن اهل میناپولیس که از خانه‌اش به هنک‌کنگ سفر می‌کند.

در پایان فیلم سودربرگ یک سناریو و فیلم نامه کوتاه در مورد این‌که ویروس ابتدا از کجا آمده، اضافه می‌کند و این موضوع را توضیح می‌دهد و این‌که چه‌طور فاصله کوتاهی بین ریشه ویروس و زن اهل میناپولیس بوده است.

 

 

شکی نیست که اکنون همه ما انسان‌های کره زمین روزهای سختی را می‌گذرانیم. ما باید دست‌هایمان مرتب با آب و صابون و آب گرم بشوییم، با کسی دست ندهیم، روبوسی نکنیم، مادر و پدر، زن و شوهر، فرزندان و هم‌چنین نوه‌ها و نتیجه‌ها نباید همدیگر را بغل کنند و ببوسند، نباید با همدیگر معاشرت داشته باشند، نباید مهمانی و رستوران و سینما و بار بروند، مجبور به خانه‌نشینی و عزلت گزینی هستند. حتی به‌نوعی آشکار و نهان با حکومت‌های نظامی و پلیسی سر و کار داریم. اما با این وجود، باید مقاومت کنیم و شکیبایی در پیش گیریم. از جمله وقت‌مان را بای دین فیلم و سریال ها خوب و کتاب پر کنیم. و در عین حال باید به آینده روشن امیدوار باشیم!

با این حال، فیلم Contagion به دیدنش می ارزد.

 

اما فیلم‌های مربوط به رزم و پیکار زنان روژآوا به ما امید می‌دهد پس ما در حال حاضر امید و ناامیدی را تجربه می‌کنیم و صد البته انتخاب‌مان امید است!

دوشنبه یازدهم فروردین ۱۳۹۹ - سی ام مارس ۲۰۲۰

کرونای اصلی تفکر سروش است !

کرونای اصلی تفکر سروش است !

 hoshyaresmaeil2017@hotmail.com
 


عبدالکریم سروش : بالای ۹۰ درصد آنچه را که روحانیت می گویند خرافه است...

آن 10 درصد غیر خرافه چیست ؟
 آیا آن 90 درصد خرافه روی آن 10 درصد دیگر سوار نیست ؟

 عبدالکریم سروش به عنوان مهندس کودتای فرهنگی 1358 ، باهمان 90 درصد در کودتای فرهنگی جان دیگران را میگرفت ...  و تا زمانی که ریشه شجره خبیث دیانت را نزنی باز هم خرافه های دیگر مثل رج آجر رویش در طول قرون چیده خواهد شد .

در رنسانس اروپا هم همان 90 درصد ریخت و روی همان 10 درصد باقی مانده مفت خورهای کلیسایی به رتق و فتق امور فیزیکی از جان و مال مردم ادامه دادند . این نتیجه همان 10 درصدی است که سروش را از قلب دانشگاههای آمریکا میجنباند . همان دانشگاهی که مالکش دوست ما نیست که در میدان سیاست اصلاح طلب و اصول گرا را رنگ آمیزی کرد . کرونا ولی تقسیم بر اصول گرا و اصلاح طلب نمیشود .

محمد عبدالله ، عیسی پسر خدا ، موسی چیز خدا ...و خلاصه 124 هزار پیامبر از طرف خدا آمده که همان 10 درصد منظور سروش است . اینکه از نظر تاریخی چه گذشته یک حرف است و اینکه از نظر الهی قبول کنی و به آنچه که خرافات است ایمان بیاوری ... حرفی دیگر ...

حالا هزاران سال از آن تاریخ و اتفاقات گذشته و هنوز عوامی هستند که به هر قاتل و راهزنی بیکار مفت خوری تحت عنوان پیامبر احترام میگذارد و روشنفکر دینی اش هم همین مسیر جاهلانه را توجیه میکند...معلوم است آخوند مفت خور روی همان 10 درصد ساخت و ساز خودش را میکند . جناب سروش ،امثال شما با همین نظریات ، محیطی امن برای تغذیه آخوند فراهم میکنید.

جناب سروش یک قانون را فراموش نکنید . اگر آخوند بد است پس انواع پیامبران بدتر هستند ، اگر هم پیامبران و خدا خوب هستند پس آخوند هم خوب است این معادله ساخته ذهن کسی نیست ولی عملا واقعیتی تلخ است ، تلاش شما برای تقسیم پدیده مخرب و مضّر دین به قسمتهای خوب و بد قابل تقدیر نیست ، مثل اینکه کسی تلاش کند ویروس کرونا را در قسمتهای خوب یا بد نشان بدهد ، و یا در مرکز موج احساس امنییت کند !

اگر دین و خدای شمایان در مواجه با کرونا میتوانست کاری سازنده کند حتما میدیدیم . تجربه مواجه با طاعون و وبا و بسیاری از وقایع طبیعی را خدایان شما در کارنامه تاریخی خودشان دارند . این بارهم نه کلیسا و نه مسجد و نه کنیسه و نه هیچ خدایی حاضر نشد با کرونا مواجه شود . فرار نمانیدگان خدا به جایی امن در تمام دنیا تنها اقدام عملی ادیان بود .

ایران خرابه امروز و عقب ماندگی فرهنگی تمام خاورمیانه محصول و میوه همان 10 درصدی است که سروش برایش غش میکند . من شخصا آن 90 درصد خرافه را زیر سایه عملکرد حکومت اسلامی ایران ریخته شده میبینم ، و مثل همیشه نگران همان 10 درصدی هستم که حالا در کلیسا و کنیسه مشغول مفت خوری زالویی زیر سایه حکام سیاسی است.

نمیدانم بعد از عبور از بحران کرونا وقایع چگونه رقم میخورد . اما به نظرمن کرونا فقط یک ویروسی نیست که درو کند و برود و دوباره همه چیز مثل سابق ادامه پیدا کند ، فعلا که اغلب مشغول حساب و کتاب و سود و زیان ناشی از ظهور کرونا هستند ولی این حساب و کتاب و روشها و سیاستهای گذشته دردی از عمه عیسی و محمد و موسی و وال استریت حل نمیکند . قهر طبیعت را جدی نگیری بدتر هم میشود .

 

 مسیر و روشهای سیاست جهانی باید عوض شود کل اسکلت بندی موجود سیاسی جهان نیاز به باز بینی و بازسازی شود .

چهل سال است یک نظامی سیاسی و مافیای دینی را سیاست غرب در ایران حمایت و لجستیک میکند که به همه میگوید دژمن ...

هر مخالفی را سرمیبرند و کاری جز دزدی و اختلاس بلد نیست و البته بقیه هم به حضرتش میگویند تروریست و با تروریست مرادوت هم دارند .... فاشیست مذهبی در ایران را حمایت میکنی پس منتظر روزهای بدتر باش . این بازی یک بام و دوهوا را باید پایان داد این البته یکی از نشانه های تغییرات است کرونا چه در نیویورک باشد چه اروپا و چه ایران... میوه و محصول یک سیاست جهانی است . عملکرد اجرایی امروز در مقابله با ویروس کرونا و توانایی سیستمهای سیاسی موضوعی جداگانه از روشهای بعد کروناست ...

کرونای اصلی همان 10 درصدی است که سروش مبلغ آن است.


زمین با کرونا آلوده نشد ...
زمین قبل از کرونا هم از دست انسان حالش خوب نبود...
آدمها ، فرهنگها ، ارزشهایش ، ادیان ، خدایان ،  سیاستش ، حاکمانش ...
کرونا مثل یک تلنگر یا شوک ... کاش بتواند انسان را یادآوری کند ...
 

 

 

 

30.03.2020
اسماعیل هوشیار


www.tipf.info

پاندومی و راه پایان دادن به آن! یا انقلاب کمونیستی یک ضرورت اجتناب ناپذیر و نه یک انتخاب!

پاندومی و راه پایان دادن به آن! یا انقلاب کمونیستی یک ضرورت اجتناب ناپذیر و نه یک انتخاب!

سرآغاز مانیفست حزب کمونیست : « شبحی در اروپا در گشت و گذار است- شبح کمونیسم. همه نیروهای اروپای کهن برای تعقیب مقدس این شبح متحد شده اند : پاپ و تزار، مترنیخ و گیزو، رادیکال های فرانسه و پلیس آلمان. »

اکنون، اما، کمونیسم بعنوان حرکت طبقه برای لغو شرایط موجود اجتماعی، بعنوان یک پدیده واقعی جهان کهن را میلرزاند و تمامی سردمداران آنرا در مقابل خود به صف کرده است : ترامپ و شی جین پینگ، پاپ و خامنه ای، گوترش پرتغالی بعنوان رئیس سازمان ملل متحد و رئیس صندوق بین المللی پول کریستالینا جورجیوا، پوتین و مرکل، نارندرا مودی و مکرون و خلاصه تمامی نیروهای طرفدار جهان کهن طبقاتی را به وحشت مرگ انداخته است!

زیرا که جنبش طبقه ای چند میلیاردی یعنی طبقه کارگر، طبقه ای که "شیشه مرگ دیو " سرمایه در دستان اوست را، در مقابل خویش می بینند! و از طرف  دیگر پاندومی برای همه به اثبات رسانده است، حتی توی مغزها خشک شده مذهبیان و دلالان خون و بورس کرده است که برای طبقه سرمایه دار و دولتمداران اش جان انسان هیچ ارزشی ندارد.

 همین امشب در اخبار بی بی سی خواندم  که بیل دی بلازیو، شهردار نیویورک اعلام میکند که تا ۷ روز دیگر وسائل بهداشتی در این کلان شهر به پایان می رسد و از طرف دیگر رئیس مرکز بیماری های عفونی آمریکا  اعلام کرده است با احتمال زیاد از ۱۰۰ هزار و تا ۲۰۰ هزار انسان بر اثر سرایت کرونا ویروس در این کشور خواهند مُرد.

اما جالب اینجاست. یکی از نوچه های ترامپ، فرماندار اهایو با کمال بیشرمی اعلام می کند که پیران به نفع نوه هایشان باید مرگ را بپذیرند. انسان قربانی کاپیتالیسم! درست مثل قربانی کردن انسان در جوامع اولیه  بشری برای خدایان! برای قربانی کردن یک نفر بیشتر لازم نبود، اینجا، میتواند، صحبت روی هزاران و بلکه شاید صد ها هزار و شاید... باشد!

کارل مارکس در اثر خویش -  جنگ داخلی در فرانسه  می نویسد : « برای آن که نمونۀ دیگری، موازی با آن چه تی یر و سگ های هارش انجام دادند، ارائه دهیم، نا چار باید به دوره سیلا (Sylla) و حکومتِ سه نفرۀ رُم برگردیم. در آن ایام نیز به همین نمونه از قتل عام توده ها، که با خونسردی به قتل رسانده می شدند، با همین اندازه از بی اعتنایی به سن و جنس قتل عام شوندگان بر می خوریم؛ به همان نظام شکنجۀ زندانیان؛ به همان شیوه های نفی بلد گیرم در اینجا نفی بلد کلِ یک طبقه؛ به همان شیوۀ وحشیانۀ سردرعقب رؤسای شورش گذاشتن و آن ها را یکی یکی از پناهگاه های شان بیرون کشیدن تا مبادا حتی یک نفرشان جان سالم در ببرد؛ به همان شیوه های لو دادن دشمنان سیاسی و خصوصی؛ و به همان اندازه بی اعتنایی نسبت به قتل عام مردمی که هیچ دستی در مبارزه نداشته اند. تنها یک تفاوت وجود دارد: رمی ها هنوز مسلسل نداشتند تا گروه گروه مردم را به خاک و خون بیفکنند و مدعی نبودند که " حکم قانون در دست"، یا کلام قانون برلب، یا با ندای «تمدن» به چنین جنایاتی دست می یازند. ص  ۱۵۰- ترجمه باقر پرهام.

 این است وضعیت مهمترین و اساسی و قدرتمندترین قدرت اقتصادی دنیای سرمایه سالار! در اروپا اوضاع از این، اگر بدتر نباشد، خوب هم نیست! پرستاران ایتالیا و اسپانیا با چشمانی پر از اشک بر صفحه تلویزیونها ظاهر شده و اعلام میکنند که ما مجبور هستیم، بیماران را غربال نماییم، یعنی مجبور هستیم، انتخاب کنیم که چه کسانی را بپذیرم و چه کسانی را نپذیریم! درست مثل قبائل اولیه سرخ پوست که پیران زمانی که تشخیص میدادند که وقت مرگشان رسیده است، وجودشان نمیتواند مفید باشد، قبیله را ترک کرده  و پناه سنگی و  یا غاری را برای مرگ انتخاب میکردند. البته با این تفاوت مهم و اساسی که  پیران سرخ پوستان خودشان انتخاب می کردند و اینجا دیگران تصمیم میگیرند که چه کسی زنده بماند و چه کسی زنده نماند! اینجا، فقط سود و حفظ سرمایه مطرح است

اما،

 در نتیجه گیری و در پایان مارکس و انگلس می نویسند : « کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظریات خود را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همه نظام اجتماعی موجود، از راه جبر، وصول به هدفهایشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند. پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را بدست خواهند آورد.

پرولتارهای سراسر جهان، متحد شوید ! »، مانیفست سال ۱۸۴۸.

اکنون زمان ضرورت اجتناب ناپذیر و نه انتخاب! فرا رسیده است. هر کسی که مایل به داشتن دنیای نوین، دنیای بدون استثمار و جنگ، دنیای انسان آزاد، دنیای بدون پاندومی های بیولوژیکی و یا دست ساز انسان طبقاتی – سرمایه دار- است، باید تمامی کوشش نظری و پراتیک اش در جهت به پیروزی رساندن همان " انقلاب کمونیستی"  کارل مارکس و فردریش انگلس باشد که به پیروزی نمبرسد، مگر اینکه قهری باشد!

بنا بر این، میتوان به پاندومی پایان داد، زیرا که پاندومی یک مسئله نه طبیعی و بیولوژیکی بلکه اساساسا یک مسئله اجتماعی  طبقاتی است  و با پایان یافتن - لغو شدن جامعه طبقاتی -  جامعه بورژوازی امپریالیستی، پایان پذیر میشود، زیرا که با واژگونی نظام طبقاتی موجود، نظام حاکم بر جامعه بشری،  امکانات جامعه برای اولین بار، بجای انباشته شدن در دستان یک اقلیت ناچیز – سرمایه دار – نالازم و زائد و تمامی نوکران آن،  دراختیار همه افراد جامعه  قرار می گیرد و دیگر نیازی به پرورش ویروس های بیماری ها واگیر و قتل عام کن و یا عدم وسائل  جلوگیری از آن نیست، زیرا دیگر منافع فردی با منافع جمعی منافات نخواهد داشت و اجتماع با  تناقضات و تضادهای طبقاتی کنونی که هر روز بر ابعاد آنها افزوده میگردد، جای خود را به اجتماعی از افراد خواهد داد که در آن رفع نیازهای عمومی و پیشرفت آزادانه فرد فرد آن به شرط پیشرفت همگانی تبدیل می شود، دیگر انسان، انسان را فقط بعنوان انسان برسمیت می شناسد و نه چیز دیگری، زیرا که انسان انسان میشود، انسان – آدم -  متولد میشود و یا به درستی گفته باشم، ساخته میشود، ولی نه بوسیله نیروهای نامرعی و ناموجود، بلکه بوسیله خود انسان زنده، در حین تغییر دادن زندگی مادی و عینی خویش - انسان حی و حاضر!

اما  باید توجه کنیم که برای پایان دادن به جامعه طبقاتی حاضر که بدان جامعه سرمایه داری میگوئیم که سرمایه یعنی کار مرده، کار بدون اجرت طبقه کارگر بر همه چیز و خود کارگر، حاکم است،  ما، نیازمند هستیم یک جنگ طبقاتی*۱ را به پیروزی برسانیم که در آن کل طبقه حاکمه - سرمایه دار امپریالیست  با تمامی دستگاه دولت کنونی که شامل نیروهای مسلح نظامی و پلیسی، دارای پارلمان، قانون، حقوق، عدالت،  دادگستری، زندان و زندانبان، اخلاق و دارای نیروهای سرکوب ذهنی مانند مذاهب و متولین آنها، آموزش و پرورش  به شیوه ی کنونی و ایدئولوژی های مختلف مانند ناسیونالیسم، فاشیسم و همین دموکراسی طلبی و پارلمانتاریستی، مدیا یعنی رادیو و تلویزیون و امثالهم را درچنگ دارد  و این بدین معنی است که فرهنگ حاکم بر جامعه طبقاتی، فرهنگ طبقه ی حاکم است، درگیر شویم و تمامی این نیروهای سرکوب جسمی و ذهنی - مغزی  و دستگاه های موجود را یا درهم شکنیم و یا ساختارها و کارکردهایشانرا بطور بنیادی تغییردهیم.

 برای انجام  این کار ما، یعنی کل طبقه کارگر که شامل کارگران یدی و صنعتی و کارگران فرهنگی و آموزشی  و خدماتی و هر آن کس که مجبور است، برای گذران زندگی نیروی کارش را بفروشد، می باشیم،  نیازمند هستیم که سازمان یا سازمانهای  خودمان را داشته باشیم که در میان آنها و در جامعه کنونی سازمان سیاسی طبقاتی که بدان حزب سیاسی*۲ - حزب کارگران آگاه، انقلابی و کمونیست که بطور کلی حزبی است مخفی و دارای  نیروی مقابله به مثل کردن با نیروی سرکوبگر طبقه بالا دست - طبقه استثمارگر - طبقه بهره بر - طبقه سرمایه دار و با شریک های فئودال یا زمین دار می باشد، بسازیم و داشته باشیم تا از آن بعنوان وسیله ای استفاده کنیم، با فرهنگ حاکم به مبارزه برخیزیم، فرهنگ نوین را بدست آوریم و از همه مهمتر بعنوان یک طبقه متشکل ، متحد و مسلح شویم واز آن در فردای جنگ طبقاتی، بعنوان ستاد جنگ طبقاتی بر علیه طبقه سرمایه دار و دولت اش استفاده کنیم و این جنگ را به پیروزی برسانیم که به آن انقلاب قهری*۳ کمونیستی گفته میشود که دولت کنونی را درهم می شکند، که دیکتاتوری پرولتاریای مسلح۴* یعنی دستگاه سرکوبگر طبقه کارگر برای سرکوب  استثمارگرانی که حاضر نیستند به راحتی دست از اندیشه دو باره حاکم شدن بر ابزار تولید را که از آن ها با به پیروزی رساندن انقلاب، خلع ید کرده ایم، بپذیزند. تا هنگامی که جامعه طبقاتی کاملا لغو نشده است، یعنی جنگ و جدال طبقاتی باقی است. و بنا بر این، باید دانست که  هیچگاه سلاح نقد جای نقد سلاح را نمی گیرد!

بدین صورت و در یک پروسه می توانیم با لغو مالکیت خصوصی در همه اشکال و لغو کار مزدوری  و ایجاد مالکیت اجتماعی بویژه بر ابزار تولید، جامعه و افراد زنده آن را تغییر دهیم، تغییر کنیم، از انسان از خود بیگانه شده و اسیر در قید و بند استثمار، خرافات و رسم و رسوم اباء و اجدادی به انسان دارای اراده، به انسان خود شناخته بعنوان نیروی سازنده بسازیم،  قوی کنیم که بتوانند، در برابر پاندومی ها و هر چیز دیگر که زندگی را تهدید میکند، مقاومت نمایند و آنها را پس بزنند.

آری، جامعه ای که در آن تولیدات کالا که دیگر به آن کالا نمی گویند، زیرا که دیگر نه برای فروش و سود یک طبقه اقلیت یعنی ۱٪، یعنی سرمایه دار مفتخور با کشیش و ملا و خاخام، با دولتیان حیله گر و سازمان دهندگان جنگ های ویران و قتل عام کن و...  تولید میشوند، بلکه محصول مفیدیست که برای رفع نیازهای افراد و آحاد جامعه تولید می گردد، به وفور تولید میشود، زیرا  فن و علم بشر آن قدر بالا رفته است که این کار به آسانی انجام پذیر است و نیز از تولید وسائل مضر و ویران  کننده و از بین برنده طبیعت و هر آنچه که زنده است، مانند سلاح های مرگ بار و ویران کننده ی اتمی، بیولوژیکی؛ شیمیائی  و ... جلو گیری نمائیم، زیرا که دیگر بدان ها نیازی نیست، زیرا که دیگر جامعه طبقاتی نیست و سرکوبگری، استثمارگری نیست  که نیازمند راه اندازی جنگ های ویرانگر باشد و یا ما، نیازمند مبارزه با آنها باشیم. یعنی دیگر زوری نیست تا به زور بر افکنده گردد و از تولیدات  جامعه، برای پرورش استعدادهای نهفته فرد فرد اجتماع استفاده شود، ایجاد کنیم که به آن جامعه کمونیستی میگوئیم، جامعه ای که یک شعار برای آن بس است : "از هر کس به اندازه استعداد و نیرو فعالیت مفید و به هرکس به اندازه نیازش" .  برنامه گوتاء – کارل مارکس  سال ۱۸۷۵

حمید قربانی ۲۹مارس ۲۰۹۳ سال اسپارتاکوسی

لینک مطلبی که مرا، به نوشتن این مطلب ترغیب نمود. ترجمه ایست از رفیق نگین از یک رفیق ایتالیاپی در باره پاندومی – کرونا ویروس

https://www.facebook.com/photo/?fbid=3345011302180277&set=a.102301803117926

زیر نویس ها :

۱*- بين الملل کمونيستی اين نظريه را که پرولتاريا بدون يک حزب سياسی مستقل کارگری می تواند انقلاب خود را به پيروزی برساند قاطعانه رد می کند. هر مبارزه طبقاتی يک مبارزه سياسی است. هدف اين مبارزه سياسی که به ناچار به يک جنگ داخلی تبديل می شود، تصرف قدرت سياسی است. قدرت سياسی را جز از طريق يک حزب سياسی نمی توان به دست آورد، سازمان داد و به کار گرفت. تنها در صورتی که حزبی متشکل و با تجربه با هدف هائی روشن و برنامه عملی برای اقدامات فوری، به منظور روياروئی با دشواريهای سياست داخلی و خارجی در رهبری طبقه کارگر قرار داشته باشد، آنگاه می توان گفت که قدرت به دست آمده پديده ای تصادفی نيست، بلکه سرآغاز ساختمان جامعه کمونيستی پايداری است که به دست پرولتاريا بنا می شود. لازمه اين مبارزه طبقاتی نيز رهبری متمرکز و وحدت يافته شکلهای گوناگون جنبش پرولتری (اتحاديه های کارگری، تعاونيها، شوراهای کارخانه ، فعاليت های آموزشی، انتخابات و جز آن) است. تنها يک حزب سياسی می تواند يک چنين مرکز هماهنگ کننده و رهبری کننده ای بشود. مخالفت با ايجاد و تقويت چنين حزبی و پيروی از آن به مفهوم انکار وحدت نيروهای مختلف رزمندگان و کارگران در ميدان های مختلف نبرد است. مبارزه طبقاتی پرولتاريا به تهييج متمرکزی نياز دارد که مراحل گوناگون مبارزه را از يک ديدگاه روشن می سازد و در هر لحظه خاص توجه کارگران را به وظايف مشخصی که بايد تمام طبقه انجام دهد جلب می کند. این  منظور بدون يک دستگاه سياسی متمرکز، يعنی بدون يک حزب سياسی برآورده نمی شود. بنابراين تبليغاتی که سنديکاليستهای انقلابی و طرفداران «کارگران صنعتی جهان» عليه ضرورت تشکيل حزب مستقل کارگران انجام دادند از نظر عينی به تقويت بورژوازی و «سوسيال دمکراتهای» ضدانقلابی کمک کرده و می کند. سنديکاليست ها و «کارگران صنعتی جهان» که می خواهند فقط اتحاديه های کارگری يا اتحاديه های «عمومی» بی شکل کارگران را به جای حزب بنشانند در تبليغات خود عليه حزب کمونيست به فرصت طلبان معروف نزديک می شوند. پس از شکست انقلاب ١٩٠۵ ،منشويکهای روسيه سالها از نظريه به اصطلاح کنگره کارگران که قرار بود جانشين حزب انقلابی طبقه کارگر شود دفاع می کردند. اعضای حزب کارگر در اتحاديه های زرد با عقايد گوناگون سياسی، در انگليس و آمريکا تشکيل اتحاديه های بی شکل کارگری با سازمانهای بی هويت و صرفاً پارلمانی را به جای حزب سياسی به کارگران تلقين می کنند و در عين حال سياستهای کاملاً بورژوائی را به کار می بندند. سنديکاليستهای انقلابی و «کارگران صنعتی جهان» مشتاقند که عليه ديکتاتوری بورژوازی به نبرد برخيزند اما نمی دانند چگونه دست به اين کار بزنند. آنها نمی دانند که طبقه کارگر بدون يک حزب سياسی مستقل مانند بدنی بدون سر است. سنديکاليسم و صنعتی گرائی انقلابی، در مقايسه با ايدئولوژی کهنه ، پوسيده و ضد انقلابی بين الملل دوم خود گامی به جلوست، اما اين هر دو در مقايسه با مارکسيسم انقلابی يعنی کمونيسم ، گامی به عقب است. بيانيه کمونيستهای «چپ» آلمانی در نخستين کنگره افتتاحيه در ماه آوريل که می گفتند حزبی را تأسيس می کنند، اما «نه حزبی به معنی سنتی کلمه» تسليم ايدئولوژيک به اين نظرات ارتجاعی سنديکاليستی و صنعتی گرائی است. طبقه کارگر تنها با تکيه بر اعتصابات عمومی و متحد شدن نمی تواند بر بورژوازی چيره شود. طبقه کارگر بايد به قيام مسلحانه روی آورد. هر کس که معتقد به قيام مسلحانه باشد بايد ضرورت يک حزب سياسی متشکل را نيز درک کند و بداند که اتحاديه های بی شکل کارگری کافی نيستند. سنديکاليستهای انقلابی غالباً از نقش بزرگی سخن می گويند که اقليت انقلابی مصمم می تواند بر عهده داشته باشد. اقليت به راستی مصمم طبقه کارگر، اقليتی که کمونيست است و می خواهد عمل کند و دارای برنامه ای است يعنی می خواهد مبارزات توده ها را سازمان دهد، اين اقليت دقيقاً همان حزب کمونيست است.  مصوب دومين کنگره بين الملل کمونيستی در سال ١٩٢٠ – منبع سایت کمونیستهای انقلابی.

 

۲*- [ اسناد انترناسیونال اول:

فردریک انگلس: ما مى‌خواهیم طبقات را از بین ببریم. تنها وسیلۀ آن، داشتن قدرت سیاسى در دست پرولتاریاست. خوب، حالا ما باید با سیاست کارى نداشته باشیم؟ کلیه‌ى طرفداران کناره گیرى از سیاست، خود را انقلابى مى‌خوانند. انقلاب، عالى‌ترین عمل سیاسى است و هر کس‏ که خواستار آنست، باید همچنین خواهان وسیله‌اى باشد که انقلاب را تدارک مى‌بیند و کارگران را به خاطر آن تربیت کرده و سعى مى‌کند که فردای انقلاب، دوباره فریب فاورها و پیات‌ها را نخورد. حالا فقط مسأله بر سر این است که کدام سیاست؟ سیاست محض‏ پرولترى و نه سیاست دنباله روى از بورژوازى.

کارل مارکس:

مبارزات اقتصادى و مبارزات سیاسى 
یک:
طبیعتا هدف نهایى جنبش‏ سیاسى طبقۀ کارگر، تصرف قدرت سیاسى است؛ و طبیعتا براى این منظور، سازمانى از طبقۀ کارگر که داراى درجه‌اى از انکشاف قبلى بوده و در جریان خود مبارزات اقتصادى تشکیل شده و رشد یافته است، ضرورى مى‌باشد. (توجه کنید کارل مارکس از سازمان سیاسی طبقۀ کارگر صحبت می کند و این را با گفته های منصور حکمت و مخصوصا (حزب زنان، حزب کودکان، حزب منصور حکمت، بیانیه بمناسبت یازدهمین سالگرد تأسیس حککا)، مقایسه نمائید- من)

 اما از طرف دیگر، هر جنبشى که در آن طبقۀ کارگر به عنوان طبقه به مخالفت با طبقات حاکم برمى‌خیزد و مى‌کوشد آنها را به وسیله فشارى از خارج تحت سلطه‌ى خود درآورد، جنبشى سیاسى است. مثلا کوشش‏ براى به چنگ آوردن کاهش‏ زمان کار از سرمایه داران منفرد در یک کارگاه یا فقط در یکى از شاخه هاى صنایع به وسیله‌ى اعتصاب و نظایر آن، جنبشى صرفا اقتصادى است. در مقابل، جنبش‏ به منظور به دست آوردن قانون هشت ساعت کار و نظایر آن، جنبشى سیاسى است. و به این ترتیب است که از همه‌ى جنبش‏ هاى اقتصادى منفرد کارگران، در همه جا جنبشى سیاسى پدید مى‌آید. یعنى جنبش‏ طبقه به منظور پیروز گرداندن منافع خویش‏ در شکلى عمومى، و در شکلى که داراى نیروى الزام اجتماعى عام مى‌باشد. اگرچه این جنبش ‏ها به وجود یک سازمان قبلى نیاز دارند، معهذا به نوبۀ خود وسایل انکشاف چنین سازمانى مى‌باشند.

 
در آن جایى که هنوز طبقۀ کارگر به درجه‌ى کافى سازمانى دست نیافته، تا بتواند علیه قهر دسته جمعى _ یعنى اقتدار سیاسى طبقات حاکم _ به مبارزه‌اى قاطع بپردازد، در هر حال باید با کار تهییجى پیاپى علیه شیوه‌ى برخورد سیاسى دشمنانۀ طبقات حاکم نسبت به ما، این طبقه را به آن درجه‌ى سازمانى ارتقا داد. در غیر این صورت، طبقۀ کارگر به صورت آلت دست طبقات حاکم باقى خواهد ماند.
(تلخیص‏ از نامه‌ى مارکس‏ به ف. بولت، مورخ بیست و سوم فوریه ۱۸۷۱،  به نقل از «کارمزدى و سرمایه»، انتشارات سوسیال، پاریس‏، ۱۹۷۲)

دو :

_ با توجه به این که پرولتاریا به عنوان طبقه، فقط در صورتى مى‌تواند علیه قهر دسته جمعى طبقات مالک وارد عمل شود که در حزب سیاسى مجزاى خویش‏، در تخالف با همه‌ى اشکال قدیمى احزاب طبقات مالک، متشکل گردد؛ _ با توجه به اینکه تشکل پرولتاریا در حزب سیاسى‌اش‏ براى تضمین پیروزى انقلاب اجتماعى و هدف نهایى آن، نابودى طبقات، ضرورى است؛ _ با توجه به این که باید وحدت نیروهاى طبقه‌ى کارگر، که از قبل در مبارزات اقتصادى تحقق یافته، به عنوان اهرم توده هاى این طبقه در مبارزه علیه اقتدار سیاسى استثمار کنندگانشان به کار آید؛ کنفرانس‏ به اعضاى انترناسیونال خاطرنشان مى‌سازد که در جریان مبارزه‌ى طبقه‌ى کارگر، فعالیت اقتصادى و فعالیت سیاسى این طبقه به طرزى ناگسستنى با هم پیوند دارند. 
(تلخیص‏ از قطعنامه‌ى کنفرانس‏ لندن انجمن بین المللى کارگران _ انترناسیونال _ سپتامبر ۱۸۷۱، به نقل از همان ماخذ.)]

*۳ – نظر به تکامل فوق العاده صنایع بزرگ در عرض بیست و پنج سال اخیر و رشد سازمانهای حزبی طبقه کارگر که با این تکامل صنعتی همراه استُ و نیز نظر به تجربیات عملی که اولا در انقلاب فوریه و آنگاه بمیزان بیشتری در کمون پاریس – یعنی هنگامی که برای نخستین بار مدت دو ماه پرولتاریا حکومت را بدست داشت – حاصل آمده  این برنامه اکنون در برخی قسمتها کهنه شده است. بویژه آنکه کمون ثابت کرد که « طبقه کارگر نمیتواند بطور ساده ماشین دولتی حاضر و آماده ایرا تصرف نماید و آنرا برای مقاصد خویش بکار اندازد. » ( رجوعکنید به « جنگ داخلی در فرانسه؛ پیام شورای کل جمعیت بین المللی کارگران »، چاپ آلمانی، صفحه ۱۹، که در آنجا این فکر بطور کامل تری شرح و بسط داده شده است. )  \یشگفتار چاپ آلمانی سال ۱۸۷۲ – کارل مارکس، فردریش انگلس.

بنا بر این، باید دولت کنونی را در هم شکست و از اینجا به لنین می رسیم : « بدون انقلاب قهرى، تعويض دولت بورژوايى با دولت پرولترى محال است. نابودى دولت پرولترى(دیکتاتوری پرولتاریا- من) و بعبارت ديگر نابودى هر گونه دولتى جز از راه "زوال" از راه ديگرى امکان پذير نيست.»، لنین- دولت و انقلاب.

۴*- « دیکتاتوری قدرتیست که مستقیما متکی به اعمال قهری است و بهیچ قانونی وابسته نیست. دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا قدرتیست که با اعمال قهر پرولتاریا علیه بورژوازی بچنگ آمده و پشتیبانی می گردد و قدرتیست که بهیچ قانونی وابسته نیست.»

 و یا باز هم، لنین  از زبان مارکس و انگلس :

[ مارکس... «اگر کارگران دیکتاتوری انقلابی خود را جایگزین دیکتاتوری بورژوازی می نمایند... تا مقاومت بورژوازی را درهم شکنند... بدولت شکل انقلابی و گذرنده می دهند.»...

انگلس...« حزب پیروزمند» (در انقلاب) «بالضروره» ناچاراست سیادت خود را از طریق رعب و هراسی که سلاح وی در دلهای مرتجعین ایجاد می کند، حفظ نماید. اگر کمون پاریس به اتوریته مردم مسلح علیه بورژوازی متکی نبود؛ مگر ممکن بود بیش ازیک روز دوام آورد؟ آیا ما محق نیستیم اگر بالعکس کمون را، به علت اینکه از اتوریته خیلی کم استفاده کرده است، سرزنش نمائیم»...

هم او میگوید: « از آنجا که دولت فقط مؤسسه گذرنده ایست که در مبارزه و انقلاب باید ازآن استفاده کرد، تا دشمنان خود را قهرا سرکوب ساخت، لذا سخن گفتن در بارۀ دولت خلقی آزاد خام فکری خالص است. مادامکه پرولتاریا هنوز به دولت نیازمند است، این نیازمندی از لحاظ مصالح آزادی نبوده، بلکه بمنظور سرکوب دشمنان خویش است و هنگامی که سخن گفتن در بارۀ آزادی ممکن می گردد، آنگاه دولت بمعنای اخص کلمه دیگر موجودیت خود را از دست می دهد»...] ، لنین – انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد.

  • کارل مارکس در نقدی بر برنامۀ گوتا : « اما این کمبودها در فاز نخست جامعۀ کمونیستى، هنگامى که این جامعه تازه پس از دردهاى طولانى زایمان از شکم جامعۀ سرمایه دارى سر برآورده، اجتناب ناپذیرند. حق هرگز نمى تواند بالاتر از ساختار اقتصادى جامعه و تکامل فرهنگى اى که مشروط به آن ساختار است، باشد.

در فاز بالاتر جامعۀ کمونیستى، پس از ناپدید شدن تبعیت برده ساز فرد از تقسیم کار و همراه با آن تضاد بین کار ذهنى و کار بدنى، پس از تبدیل شدن کار از صرفا وسیله اى براى زندگى به نیاز اصلى زندگى، پس از افزایش نیروهاى مولد همراه با تکامل همه جانبۀ فرد و فوران همۀ چشمه هاى ثروت تعاونى، آرى تنها در آن زمان مى توان از افق تنگ حق بورژوایى در تمامیت آن فراگذشت و جامعه خواهد توانست بر پرچم خود چنین نقش کند: از هرکس برحسب توانائى اش و به هرکس برحسب نیازهایش!

 

بین جامعۀ سرمایه دارى و جامعۀ کمونیستى یک دورۀ تحول انقلابى از اولى به دومى وجود دارد. متناظر این دورۀ تحول، یک دورۀ گذار سیاسى نیز هست که دولت در آن چیزى نمى تواند باشد جز دیکتاتورى انقلابى پرولتاریا.

اکنون برنامه [گوتا] نه به این آخرى مى پردازد و نه به سرشت دولت در جامعۀ کمونیستى.»، ترجمۀ سهراب شباهنگ.

   

March 29, 2020

کرونا و تقابل سیاست های دولت و نهادهای پزشکی

کرونا و تقابل سیاست های دولت و نهادهای پزشکی

پزشکان و نهادهای پزشکی و جامعه شناسان در ایران در مورد برخوردحاکمیت و دولت با کرونا چه می گویند؟ پزشکان و برخی جامعه شناسان از سیاستی پرده برمی دارند که طبق آن رژیم از استراتژی ی بنام «ایمنی جمعی» پیروی می کند که مطابق آن براین باورند که ۶۰، ۷۰٪ افرادجامعه به این ویروس دچارخواهند شد. از همین رو بهتراست که از طریق گسترش و شیوع آن یه ایمنی جمعی بدن های افرادجامعه  برسیم ( تنازع بقاء و انتخاب اصلح درخشن ترین روایت ضدانسانی) وحتی براساس همین باوراست که مسافرت های نوروزی از نظرآن ها هم چون امرمثبتی تجویز می شود!

می دانیم که روحانی و دیگرسران رژیم به کرات در سخنانی به یادماندنی عدم اعتقادخود به قرنطینه را نشان داده اند. گفته بودند که مسافرت های نوروزی اجتناب ناپذیراست و حتی در آستانه سال نو مبادرت به افتتاح اتوبان جدید برای کوتاه کردن مسافت تهران و شمال کرده بودند. سپاه از خلوت کردن خیابان ها سخن گفته بود اما در عمل با رژه رفتن ها و مراسم تشییع جنازه در خیابان ها به ضوابط و مقررات مربوط به کرونا دهن کجی کرده است...  بطوری که یکی از مسولان ستادبحران توئیت می کند که برای آن تنها باید گریست.  

آمارهای واقعی را پنهان می کنند و تحت عنوان این که گویا به قطعیت نرسیده است آن را انبوه انبوه تحت عنوان فوتی های مربوط به مشکلات تنفسی اعلام می کنند. نماینده خراسان جنوبی می گوید ۴۰۰ نفر را تحت این عنوان اعلام می کنند تا بگویند تنها ۴۰ نفر به کرونا مبتلا شده اند. درر این میان پزشکان و ۸۵ انجمن پزشکی و نظام پزشکی و جامعه ایمونولوژی و آلرژی ایران و.... جملگی پرده از سیاستی برمی دارند که طبق آن دولت و رژیم از استراتژی ی بنام «ایمنی جمعی» پیروی می کنند که مطابق آن براین باورند که ۶۰، ۷۰٪ افرادجامعه به این ویروس دچارخواهند شد. از همین رو بهتراست که از طریق گسترش و شیوع آن یه ایمنی جمعی بدن های افرادجامعه  برسیم ( تنازع بقاء و انتخاب اصلح درخشن ترین روایت ضدانسانی). وحتی براساس همین باوراست که مسافرت ها از نظرآن ها هم چون امرمثبتی تجویز می شود ودولت گوشش به هشدارها نسبت به ترددهای ایام نوروز در شیوع بیماری بدهکارنبود و این در شرایطی است که در نظرسنجی های تهران  ۹۰٪  با ضرورت قرنطینه (‌که به گفته معاون وزیربهداست متعلق به قرن ۱۹ و.. عنوان شد) موافق هستند. با این همه دولت که می داند پذیرش واقعی قرنطینه مستلزم الزامات گوناگون اقتصادی و سیاست های حمایتی فعال و عمومی بویژه از اقشارگسترده آسیپ پذیر  و نیروی کارروزمزد است که به انحاء‌ مختلف از آن طفره می روند.

جالب است که مقامات رژیم مثل همیشه پس از ارتکاب به جنایت و سهل انگاری های عامدانه و سیاست انکار، وقتی که دست اشان رو می شود در یکی از بزنگاه ها به شکل جویده و زیرزبانی اعترافات دیرهنگامی می کنند که تا بتوانند در مراحل بعدی طلبکارهم  باشند. از  آن جمله است اعتراف اخیررژیم پس از  افشاگری های گسترده و فشارهای داخلی و بین المللی در سیاست پنهان سازی، توسط معاون وزیربهداشت که از احتمال وجودگردش و چرخش آرام و بی سروصدای کوید-۱۹ در بعضی شهرها از اوائل بهمن ماه سخن می گوید. نباید فراموش کرد که در همان موقع  اطلاعات متعددی از وجود وانتشار بیماری و بستری شدن و حتی مرگ درز پیدامی کرد که رژیم بخاطرامنیتی کردن آن و برگزاری مراسم راه پیمائی وانتخابات نمایشی خود عامدانه آن را مسکوت گذاشت و نه فقط بیماران درگذشته را به عنوان بیماری حادتنفسی در سکوت و پنهان کاری دفن کرد بلکه حتی عده ای را هم به عنوان شایعه پراکنان که گویا موجب تشویش اذهان عمومی می گردند دستگیرکرد! با این همه اعتراف دیرهنگام رژیم که موجب از دست رفتن فرصت طلائی اولیه برای کنترل و قرنطینه کردن نقاط انتشارمحدوداولیه شد و متاسفانه نه فقط بیماران که حتی شمارمهمی از پزشکان و پرستاران را درگیراین بیماری و مرگ کرد نه فقط از مسئولیتش در دامن گستری این بیماری (از جمله تداوم مراودات هوائی و مسافری اش با چین و عدم قرنطینه نکردن به موقع قم به عنوان مهمترین منبع انتشارآن) نمی کاهد بلکه سندمهمی است در پرونده این جنایت عامدانه!

در اینجا نگاهی داریم به بیانیه های پزشکان که مصداق این شعرمعروف است: گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله ماست/آنچه البته به جایی نرسد فریاد است!

رئیس سازمان نظام پزشکی در نامه‌ای به رئیس‌جمهور خواستار با اشاره به مردود بودن تئوری «ایمنی جمعیتی» خواستار کنترل‌های شدیدتر و برقراری لایه‌های بالاتر «فاصله‌گذاری اجتماعی» شد...

رئیس سازمان نظام پزشکی با مردود دانستن تئوری حصول «ایمنی جمعیتی» از طریق آلوده شدن نسبت معینی از افراد کشور، توضیح می‌دهد:‌«این استراتژی بدون حصول واکسن موثر برای این بیماری در هیچ جای دنیا پذیرفته شده نیست» دکتر ظفرقندی در این نامه اعمال کنترل‌های شدیدتر و برقراری لایه‌های بالاتر «فاصله‌گذاری اجتماعی» را با وجود مشکلات کوتاه‌مدت اجتماعی و اقتصادی آن پیشنهاد می‌کند و می‌نویسد: «با اجرای این شیوه «با کنترل سریع‌تر بیماری، هم از وسعت و شدت اپیدمی و مرگ و میر مردم جلوگیری خواهد شد و هم در بلندمدت به نفع شرایط اقتصادی و اجتماعی کشور» خواهد بود.

دکتر مصطفی اقلیما، جامعه‌شناس و رئیس انجمن علمی مددکاری اجتماعی ایران نیز در تحلیل این مساله از بعد جامعه‌شناختی به خبرنگار «آناتولی» گفت: از آنجا که مسئولان ایرانی با شیوع کرونا هر کدام پیام متفاوت و متضادی داده و هر کدام نقطه نظری متفاوت ارائه دادند مردم واقعا نمی‌دانند چه کار کنند یکی از پزشکان مسئول می‌گوید 40 تا 60 درصد مردم باید کرونا بگیرند تا این بیماری ضعیف شود و با مسافرت مردم فکر می‌کنند با انتقال بیماری، کرونا را ضعیف خواهند کرد.

وی افزود: نکته مهم دیگر این است که مردم از این شرایط خسته شده‌اند چون هر مسئولی چیزی می‌گوید و آنها واقعا سردرگم شده‌اند و نمی‌دانند چه کار کنند و از آنجا که در سالهای اخیر فشارهای بسیاری از جمله فشار اقتصادی به مردم ایران وارد شده، دیگر مردم از زندگی بریده‌اند و می‌گویند تا زنده‌ایم زندگی کنیم.

اقلیما گفت: وقتی رییس‌جمهور کشوری اصلا به قرنطینه اعتقاد ندارد و آن را اعمال نمی‌کند طبیعی است مردم هم هر جا دلشان خواست می‌روند و می‌آیند و بیش از این نباید توقع داشت. از سوی دیگر مردم وقتی در خیابانها شاهد تردد عده زیادی هستند فکر می‌کنند خطری تهدید نمی‌کند و شروع می‌کنند به تردد در معابر در حالیکه ویروس به سرعت از همین معابر از انسان به انسان منتقل می‌شود.

رئیس انجمن علمی مددکاری اجتماعی ایران در ادامه تصریح کرد: باید به ریشه یابی این رفتار مردم پرداخت چون همه اقشار در خصوص کرونا اهمال می‌کنند و به رغم هشدارهای بهداشتی به تردد در معابر ادامه می‌دهند. علت اصلی آن رویکرد مسئولان در این زمینه است که اصلا اعتقادی به قرنطینه ندارند و برخی هم معتقدند برای ضعیف شدن بیماری باید تعداد زیادی این بیماری را بگیرند و نتیجه همین می‌شود که در جاده‌ها شاهد ترافیک سنگین خودروها هستیم که سرنشینان آن بیماری را به همه جا منتقل می‌کنند.

اقلیما افزود: مردم وقتی به این نتیجه می‌رسند که باید برای ضعیف شدن بیماری باید به آن مبتلا شوند و قرنطینه‌ای هم در کار نیست احساس خطر هم نکرده و بی پروا به گردش و تفریح می‌پردازند.

وی تاکید کرد: اگر دولت در این رابطه تدابیر سختگیرانه‌ای اتخاذ می‌کرد کسی از خانه‌اش بیرون نمی‌آمد چون بحث سلامتی و جان آدمهاست و بیماری مسری شوخی بردار نیست. قطعا اگر از ابتدا قم قرنطینه می‌شد، کشور قرنطینه نمی‌شد با اینهمه تضاد در اقدام مسئولان مردم هم سردرگم شده و هر کاری که دوست دارند انجام می‌دهند. ضمن اینکه در این مورد خاص که وزارت بهداشت باید تصمیم‌گیری کند شاهد تعدد دستگاههای تصمیم‌گیر هستیم که بسته به اهدافشان تصمیم می‌گیرند و طبیعی است مردم هم چندان هشدارهای وزارت بهداشت را جدی نگیرند.

این جامعه شناس ایرانی اظهار داشت: از سوی دیگر مردم بی تفاوت شده‌اند و هیچ چیزی برایشان مهم نیست و این اتفاق زمانی می‌افتد که مردم امید و هدفی برای آینده نداشته باشند. کدخدازاده جامعه شناس دیگری با مقایسه رفتار مردم ایران و جوامع دیگر در بزنگاهها و شرایط غیرعادی از جمله شرایط امروزی شیوع کرونا از پدیده‌ای پیچیده سخن گفت که به نوعی «بی خیالی از واقعیت» است.

انجمن ایمونولوژی و آلرژی ایران نسبت به احتمال بروز فاجعه و به خطر افتادن زندگی دو میلیون از مردم ایران بر اثر تئوری مدنظر رئیس جمهور ایران در مواجهه با بحران کرونا نوشته‌اند: «در این شرایط که داروی اختصاصی بیماری موجود نیست، ابتلای ۷۰ درصد جمعیت حتی با روند کُند، به معنی به مخاطره انداختن زندگی قریب به دو میلیون نفر به بهانه ایجاد ایمنی‌جمعی است.»

این انجمن در نامه خود نوشته که «بی‌تردید در این صورت بخش قابل توجهی از قربانیان، کادر بهداشت و درمان کشور خواهند بود».

«آلوده شدن ۷۰ درصد جمعیت برای دستیابی به ایمنی‌جمعی در مورد کووید۱۹ با عوارض زیاد و احتمال سرایت بالا که فاقد دارو و واکسنی قطعی است، با اصول اخلاق پزشکی و سلامت جامعه در تضاد است.»

همزمان ۸۵ انجمن پزشکی نیز در نامه‌ای مشترک و سرگشاده خطاب به حسن روحانی، رییس جمهوری اسلامی تاکید کردند که « جامعه‌ پزشكی با نگرانی زیاد شاهد گسترش همه‌گیری ویروس کرونا است و باور دارد که تنها با اجرای جدی راهبرد "فاصله‌گذاری اجتماعی" از سوی دولت، با تعطیلی ادارات و مشاغل غیرحیاتی، توقف جابه‌جایی جمعيت و سفرهای درون‌شهری و برون‌شهری در کل کشور می‌توان از سرعت گسترش اين بيماری كاست.»

«بر این باوریم که اجرای جدی راهبرد فاصله‌گذاری اجتماعی باید در برنامه‌های مدیریت همه‌گیری کروناویروس قرار گیرد» از وی خواستند تا دستور مقتضی برای اجرای سریع آن را صادر کند.

انجمن‌های پزشکی در نامه خود خطاب به روحانی به او هشدار دادند که «پرهیز از قرنطينه و آزاد گذاشتن جابه‌جایی مردم، كه برخی هم بی‌خبر از ابتلا و ناقل بودن خود هستند، عواقب سنگين و تاريخی در پی خواهد داشت.»

تقی روزبه- ۲۸ مارس ۲۰۲۰

منابع:

http://www.baharnews.ir/news/206381

https://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=202818

https://www.independentpersian.com/node/48656

https://iranintl.com/…/%D9%87%D8%B4%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%A…

 

جنگ انقلابي بدون علم کمونيسم ممکن نيست! بخش دوم

منبع: چرا به يک انقلاب واقعي نياز داريم؟ و چگونه واقعا مي توانيم انقلاب کنيم؟ تابستان 2018  1

در آتش شماره 100 در همين ستون مباحث باب آواکيان در مورد جنگ انقلابي را شروع کرديم. اکنون در ادامه مي‌خواهيم توجه خواننده را به دو اصلي که آواکيان تشريح مي‌کند، جلب کنيم. آواکيان در اين مبحث از دو نکتة مهم از تحليل‌هاي استراتژيکِ روپرت اسميت (Rupert Smith)، افسر ارتش بريتانيا و استراتژيست نظامي نيز استفاده مي‌کند.

اسميت مي‌گويد: «نيروي شورشگري که  پارامترهاي جنگ را تعيين مي‌کند»» ... «عملا، يک قدرت و نيروي بديل را به صحنه درآورده است». اين به‌معناي آن است که اگر يک نيروي انقلابي به درجات زياد خصلت جنگ را تعيين کند، نه به‌عنوان يک مشت «قانون‌شکن» بلکه به‌عنوان يک نيروي موجه که به مقابله با نظم کهنه برخاسته، شناخته خواهد شد. براي همين اهميت بسيار دارد که عمليات مقدماتيِ نيروهاي نظامي انقلابي، همراه با بيانية قدرتمندي به دنيا باشد و روشن کند که نيروي سازمان‌يافتة مصممي به صحنه آمده تا نيروهاي نظم کهنه را مغلوب کرده و نظام نوين و انقلابي را به وجود آورد. اين عمل، باور مذهب‌گونة مردم به اين که نظام حاضر بهترين نظام ممکن است يا اين‌که جز اين نظام امکان ديگري نيست و نمي‌توان قدرت آن را به چالش کشيد درهم مي‌شکند و «مشروعيت» و «آتوريتة» نظم کهنه و طبقة حاکمة آن و وفاداري بخش‌هاي بزرگي از اهالي به آن را هرچه ضعيف‌تر مي‌کند و پاية قوي‌تري براي کشيدن نيروهاي بيشتري از ميان قشرهاي مختلف مردم، ازجمله از ميان نيروهاي نظاميِ طرف مقابل به سمت نيروهاي انقلابي را به وجود مي‌آورد.

در شروع لازم است «نيروهاي ستون فقراتي» - به‌خصوص جواناني که قويا متعهد به انقلاب بوده و عملا در آن درگير هستند - تبديل به نيروهاي جنگندة سازمان‌يافته در مناطق کليدي استراتژيک شوند و تجهيزات و تمرين‌هاي لازم را کسب کنند. انجام اين کار منوط به آن است که ظهور اوضاع انقلابي به‌روشني قابل تشخيص باشد. ازيک‌سو، دست زدن به اين کار قبل از نزديک شدنِ اوضاع انقلابي مي‌تواند تقريبا به‌طور حتم منجر به شناسايي سريع و درهم شکسته شدن آن شود؛ اما ازسوي ديگر زماني که ظهور اوضاع انقلابي نزديک باشد، فروپاشي «شرايط عادي» و «کارکرد عادي» نظام که بخشي از تکوين اوضاع انقلابي است امکان سازماندهي، تعليم و تجهيز نيروي نظامي را فراهم مي‌کند- البته اين‌طور نيست که اوضاع امکان انجامِ  ساده و بي‌دردسر اين امر را فراهم مي‌کند. درواقع، پاية انجام اين کار را بايد از دلِ کورة داغ اوضاع  بيرون کشيد. نکته اينجاست که اين مهم را بايد بدون نابود شدن انجام داد و تحقق اين امر فرآيندي پر از مبارزه حاد است؛ اما اوضاع نوينِ شگفت‌انگيز امکان آغاز اين مبارزه، توسعه و فرجام پيروزمند آن را فراهم خواهد کرد.

مهيا کردن نيازهاي لجستيکيِ ابتداييِ نيروي انقلابي جنگنده براي اين‌که بتواند جنگ تمام‌عيار را آغاز کند بدون آن‌که فورا درهم شکسته شود و سپس به‌سرعت تجديد آرايش کرده و ابتکار عمل را بازيافته و آهنگ اوضاع کلي را کنترل کند بدون آن‌که اجازه دهد در جاي خود «ميخکوب» شده و نابود شود، جملگي مبارزات حادي خواهد برد. ازجمله، مبارزه براي درهم شکستن عمليات محاصره کنندة دشمن و دفع تلاش‌هاي وي در نفوذ به درون مناطقي که پايگاه‌هاي قدرت انقلاب هستند. خنثي کردن تلاش‌هاي دشمن، دست زدن به عمليات «فريب‌دهنده» و غافلگيرانه را الزام‌آور خواهد کرد. و انجام اين‌ها، علاوه بر نيروهايي که ستون فقرات جنگ انقلابي هستند، وابسته به ميليون‌ها نفر ديگر خواهد بود که به‌طور مشخص به‌عنوان نيروهاي «ذخيره» و شبکه‌هاي کمک‌رساني و تامينات براي نيروهاي جنگندة اصلي انقلاب سازمان خواهند يافت و وابسته به آن خواهد بود که اين نيروهاي «ذخيره» آماده شده و توانايي آن را داشته باشند که نيروهاي جنگندة انقلاب و تجهيزات و تامينات لجستيکي آن‌ها را «جذب» و محافظت کنند تا آن‌ها بتوانند تجديد قوا و سازماندهي کرده و ابتکار عمل را در دست گيرند. اين نيز نيازمند آن خواهد بود که در هر مقطع زماني، اندازة واحدهاي رزمي و عمليات آن‌ها مرتبا «بازسنجي» شود تا پس از خاتمة هر عمليات امکان آن فراهم شود که اين واحدهاي رزمي در درون نيروهاي انقلابيِ «ذخيره» که وسيع‌تر هستند «آب شوند» و هم‌زمان شرايط فعال ماندن آن‌ها، تعليمات بيشتر و آغاز عمليات ديگر عليه دشمن آفريده شود.

هر نيروي انقلابي با دشمني وارد جنگ مي‌شود که در ابتدا داراي برتريِ کامل در قدرت نابودکنندگي است و تا مدتي نيز توانايي بسيار بيشتري نسبت به نيروي انقلابي خواهد داشت. بنابراين، نيروي انقلابي بايد رويکردِ ربودن تجهيزات از دست دشمن را داشته باشد. ...اما استفاده از تجهيزاتي که از دشمن گرفته‌ايد مي‌بايست با روش‌هايي صورت گيرد که «مناسب استراتژي جنگي انقلاب باشد». ...سعي در استفاده از برخي تجهيزات ربوده شده مي‌تواند الزاماتي را بر ظرفيت لجستيکيِ انقلاب تحميل کند که بيش از توانش بوده و قادر به تداومش نباشد و/يا اين‌که نيروهاي انقلابي را وادار به نوعي از جنگيدن کند که مغاير با استراتژي مورد نياز انقلاب باشد و/يا تخطي از اصول و اهداف پايه‌اي باشد که انقلاب برايش مي‌جنگد. يعني، مساله کاملا مرتبط با اين است که اصلا انقلاب براي چيست و آيا شانس واقعي براي پيروزي دارد يا خير. براي همين ...نيروهاي جنگنده انقلابي مي‌بايست، هميشه عمليات را به‌گونه‌اي انجام داده و عمل کنند که منطبق بر بينش رهايي‌بخش و اهداف انقلاب باشد. معهذا، علاوه بر تکامل راه‌ها و وسايلي براي جذب و بسيج توده‌هاي مردم در اختراع و ساختن تجهيزاتِ مناسب براي استفادة نيروهاي انقلابي مي‌توان راه‌هايي پيدا کرد که بتوان از اغلب تجهيزاتي که از دشمن گرفته مي‌شود برمبناي جهت‌گيري استراتژيک، هم‌خوان و منطبق بر روش‌هاي جنگيدن و اهداف انقلاب استفاده کرد. کلية اين رويکردها، براي پيشبرد و درنهايت پيروزي انقلاب حياتي هستند.

...نيروهاي انقلابي مي‌بايست فقط در ميدان مساعد بجنگند و تازماني‌که «تناسب قوا» کاملا به‌نفع انقلاب نچرخيده باشد، فعالانه از برخوردِ قطعي که نتيجه کل پروسه را تعيين خواهد کرد پرهيز کنند. اين اصل از وضعيتي که در بالا بحث کرديم ناشي مي‌شود. يعني ازاين‌که، در ابتداي شروع جنگ انقلابي، ضد انقلاب از برتري کامل در نيروي تخريب و کشتار برخوردار است. بايد تاکيد کنم که اين صرفا مساله‌اي مربوط به جهت‌گيري و نياتِ نيروهاي انقلابي نيست. دشمن با توجه به اين‌که در ابتدا و تامدتي داراي نيروي ويرانگر کاملا برتر خواهد بود، مستمرا تلاش خواهد کرد تا نيروهاي انقلابي را وادار به درگير شدن در نبردهايي کند که تعيين‌کنندة سرنوشت جنگ هستند. اگر دشمن در اين کار موفق شود، نيروهاي انقلاب حتما شکست خورده يا آشکارا تسليم خواهند شد که درنهايت منجر به شکست کامل انقلاب شده يا انقلاب را در مسيري خواهد انداخت که محتوم به شکست است...

به‌خاطر همين نوع نگراني‌هاست که سند «چگونه مي‌توانيم پيروز شويم» در عين اين‌که مي‌گويد ساختن پايگاه‌هاي سياسي و لجيستيکي براي انقلاب مهم است، اما تاکيد مي‌کند که نيروهاي انقلابي «تا زماني‌که تناسب قواي مساعد ضروري» به دست نيامده است «نبايد آشکارا قلمرويي را تحت کنترل و حاکميت خود درآورند». اگر اين کار به‌طور زودرس انجام شود، اين قلمرو و مردمي که در آن زندگي مي‌کنند و نيروهاي انقلابي که از آن دفاع کرده و در آن‌جا حکومت مي‌کنند در مقابل حملات دشمني که هنوز داراي قدرت ويرانگر بالايي است در موقعيت شکننده قرار خواهند گرفت. علاوه‌براين، انقلابيون در موقعيتي قرار خواهند گرفت که بايد مسئوليت تامين ضروريات اولية يک جامعة در حال کارکرد و مردم جامعه را بر دوش بگيرند- که تحت چنان شرايطي مي‌تواند باري سنگين و غير قابل حمل باشد. هدف اين است که جنگ تا شکست و تار و مار شدن نيروهاي نظم کهنه پيش برود و بر اين مبنا يک دولت نوين و انقلابي برقرار شود که بتواند راه تغيير کامل جامعه را با هدف نهاييِ محو کلية روابط استثمار و ستم در سراسر جهان در پيش بگيرد...

روپرت اسميت بر نکتة ديگري هم تاکيد مي‌کند که مهم است. او مي‌گويد، بيشتر از ميزان مطلقِ قدرت، امکان «استفاده از قدرت» است که اهميت دارد. يعني اين ‌که دولت يا يک نيروي نظامي، ممکن است ميزان زيادي اسلحه و مهمات در زرادخانه‌اش داشته باشد اما نتواند از آن‌ها در يک جنگ به‌نفع خود استفاده کند. يکي از اصول عملياتيِ کليدي ازسوي نيروهاي انقلابي بايد اين باشد که جنگ خود را طوري پيش ببرند که  نگذارند دشمن بتواند از مهيب‌ترين و مخرب‌ترين سلاح‌هايش استفاده کرده و به‌خاطر داشتن آن‌ها از امتياز نظامي و سياسي برخوردار شود. در همان حال، در مواجهه با عمليات وحشيانه‌اي که نيروهاي حاکميت کهنه کماکان پيش خواهند برد، بسيار حياتي خواهد بود که نيروهاي انقلابي عمليات وحشيانة دشمن را به ضد خود او برگردانند. يعني نيروهاي بيشتري را به سمت انقلاب جذب کنند. ازجمله از ميان کساني که از صف دشمن به اين سمت مي‌آيند.

يکي از اهداف اصلي ضد انقلاب اين خواهد بود که «سر را از تن جدا کند». يعني، رهبري انقلاب  را از بين ببرد يا اين‌که راه‌هاي هماهنگي و رهبري کلي نيروهاي انقلابي را فلج کند. سند «چگونه مي‌توانيم پيروز شويم» به‌درستي بر اهميت تکيه بر حمايت توده‌اي، براي کسب اطلاعات براي انقلاب و ممانعت از دست‌يابي دشمن به اطلاعات، مقابله با تلاش‌هاي دشمن در پيدا کردن، ميخکوب و نابود کردن رهبري انقلابي و واحدهاي کليدي رزمندگان تاکيد مي‌گذارد و مي‌گويد، بايد «رهبري و هماهنگي استراتژيک کليت جنگ را با عمليات غير متمرکز و ابتکار عمل واحدها و رهبران محلي» ترکيب کرد. ...بار ديگر مي‌توان اهميت فعاليت‌هايي را ديد که از همين امروز بايد پيش برد و انقلاب را در ميان توده‌هاي مردم از قشرهاي مختلف ساخت. اما هرگز نبايد از ياد برد که زمان شروع جنگ، حتا با وجود حمايت توده‌اي گسترده و عميق، حفظ رهبري، به‌ويژه هستة رهبري‌کنندة بالاي انقلاب، حفظ ادامه‌کاري کلي رهبري و تامين هماهنگي استراتژيک و داشتن توانايي جايگزيني سريع رهبران و نيروهايي که از دست مي‌روند، چالشي بسيار جدي خواهد بود. براي اين نيز بايد از همين امروز فعالانه تدارک ديد و برايش مبارزه کرد- ازجمله از طريق به وجود آوردن صف گسترش‌يابنده‌اي از رهبران انقلابي از همين حالا؛ کساني که بر بستر ترکيبي از درگيري فعال در ساختن انقلاب و هرچه عميق‌تر ريشه دواندن در بينش و روش ‌هاي علمي کمونيسم بر پاية سطح تکامل‌يافتة آن در کمونيسم نوين، تعليم يافته و آبديده شوند. 

اين ما را به نکته تعيين‌کننده در اين‌که، وقتي زمان آغاز جنگ رسيد، چگونه مي‌توانيم دشمن را شکست دهيم، باز مي‌گرداند: اين امر «وابسته به جلب ميليونها نفر بهسمت انقلاب در دورة قبل از پخته شدن يک وضعيت انقلابي است».

پس بياييد عميق‌تر به آن‌چه که مي‌بايست امروز انجام دهيم، بپردازيم.

شماره آینده:  بخش سوم

پانوشت:

متن کامل این سخنرانی به زبان فارسی در لینک زیر موجود است:

https://cpimlm.org/wp-content/uploads/2019/05/chera-be-yek-ebghelab.last_.60.pdf

 

 

      به نقل از نشريه آتش101  –  فروردین 99

 n-atash.blogspot.com   

atash1917@gmail.com

 

 

زندانیان ناگزیر به فرار

زندانیان ناگزیر به فرار

زنجیره ای از اخبار و گزارشات در شبکه های رسانه ای و مجازی در جریان است. این زنجیره درباره اوضاع بسیار خطرناک زیستی زندانیان در زندانهای کشور است. هشدار عمومی نهادهای حقوق بشری و مدافعان حقوق زندانیان و بویژه زندانیان سیاسی نیز نتوانست تلنگری بر شقیقه متحجران جنایتکار حاکم بزند و در چنین شرایط اضطراری زندانیان را از حلقه مرگ و ابتلا به ویروس کرونا به خارج از آن هدایت کند. علیرغم تبلیغات عدیده ای که دست اندرکاران نظام برای فریب افکار عمومی راه انداخته اند که گویا دهها هزار از زندانیان را مرخصی داده اند که اغلب آنها زیر پنج سال حکم داشته اند اما شاهدیم که شاخص ترین زندانیان سیاسی و عقیدتی را هنوز در سیاهچاله های خود نگاه داشته اند و میخواهند مرگ تدریجی آنها را تماشا کنند. علاوه بر این احضارهای مکرر فعالین سیاسی, کارگری و مدنی نیز برای روانه کردن آنها به زندانها جریان دارد.

فرار زندانیان, به روشنی شرایط طاقت فرسا و هراس عمومی زندانیان را از ابتلای عمومی به این ویروس مهلک را نشان میدهد. زندانیان جرایم عادی و زندانیان سیاسی و عقیدتی از عمق فاجعه مطلع هستند و میدانند که اگر چه گریز بی پروا از زندانها میتواند مرگ افرین باشد اما ماندن نیز در انتظار مرگ نشستن است ولی بتدریج. هم از اینرو و با این منطق و تصمیم اقدامات فرار از زندانها مکررا اتفاق می افتد. بروجرد, سقز, الیگودرز و تبریز و آخرین شورش در زندان بزرگ تهران فشافویه از جمله زندانهایی بوده اند که با این وقایع مواجه شده اند. از زندان پارسیلون شهرستان خرم اباد شروع شد و علیرغم تیراندازی ماموران زندان به انها که یک نفر نیز کشته شد اما 23 نفر از زندانیان موفق به فرار شدند.

شورش زندان سقز بر طبق گزارشات بیش از هشتاد زندانی فراری داشته است حال اینکه شورش در زندان تبریز توسط نیروهای امنیتی این زندان سرکوب شده است. این اعتراضات و شورش ها در دوبند از زندان تبریز که به اجرای تبعیض در بخش نامه عفو و مرخصی زندانیان بوده است با سرکوب نیروهای امنیتی زندان مواجه شده است و بنابر آخرین گزارشات هفت نفر از زندانیانی که در سقز موفق به فرار شده بودند دوباره بازداشت شده اند و دو نفر از آنان خود را تحویل داده اند.

بنظر میرسد دستگاههای سرکوب جمهوری اسلامی بشدت در هم پاشیده اند و در برابر اراده زندانیان برای گریز از مهلکه کرونا ناتوانند. حفاظت زندانهای کشور بعنوان اجرای احکام قضایی جمهوری اسلامی نماد استحکام سیستم هر حکومتی است و این ابزار هم اکنون ناکارآمدی خود را با تشتت و سردرگمی نشان میدهد حال آنکه نمایانگر این نکته نیز هست که در چنین شرایطی اعتراضات مردمی در اشکال متنوع خود با رژیمی شکستنی و لرزان روبرو خواهد بود.

بهروز سورن

29.3.2020

منتشر شد

 

March 28, 2020

مهمترین رویدادهای سیاسی در عراق؛انقلاب ادامه دارد

مهمترین رویدادهای سیاسی در عراق؛انقلاب ادامه دارد

“عادل عبد‌المهدی…، مجلس، احزاب و ایران همه باید بروند.”  این پیام  در ١ دسامبر ٢٠١٩ در میدان تحریر دقایقی بعد از استعفای عادل عبدلمهدی نخست وزیر توسط جوانان معترض فریاد زده شد.  امروز بعد از نزدیک به ۵ ماه هنوز صدای این پیام در شهرهای عراق و در میدانهای تحریر شنیده میشود. هم اکنون با سپری شدن بیش از ۴ماه اعتراضات میدانهای تحریر با حضور هزاران نفر از انقلابیون در عراق همچنان ادامه دارد. بحران کرونا هنوز نتوانسته سایه سنگینش را بر مبارزات متحدانه مردم در عراق و در میدانهای تحریر پهن کند. تعداد فیزیکی شرکت کنندگان در میدانهای تحریر کمتر شده اند، انقلابیون با رعایت توصیه های سازمان بهداشت جهانی (هر چند از امکانات کم و ابتدایی بهداشتی و شوینده برخوردار هستند) شور انقلابی  را حفظ کرده اند.  آنها با مقاومت و ایستادگی،  بحران هیئت حاکمه و مجلس قومی ــ مذهبی را عمیقتر کرده اند. همزمان با بحران کرونا در بغداد و چندین شهر دیگر در روز جهانی زن بزرگترین مارش زنان و مردان آزادیخواه که اساسا به ابتکار فعالین میدانهای تحریرسازماندهی شده بود برگزار شد. پیام هشت مارس ٢٠٢٠ از عراق به جهانیان شعف انگیز بود. هزاران نفر در این روز در دفاع از برابری زن و مرد، علیه اسلام سیاسی و هیئت حاکمه قومی ــ مذهبی خواهان دخالت و تعین تکلیف بر اجرای قدرت سیاسی و پاکسازی سران مرتجع شدند. به  کثافتخانه مجلس قومی ــ مذهبی در عراق جواب محکمی دادند و اعلام کردند آنها باید بر روند و قدرت سیاسی و حاکمیت نظارت و دخالت داشته باشند. با این پیام  و حضور هزاران نفر در حرکت ٨ مارس، جبهه اعتراض در میدانهای تحریر به محل اتحاد و همبستگی انقلابیون تبدیل شد. .

 

دوماه بعد از استعفای عادل عبدلمهدی و اوج گرقتن اعتراضات توده ای در تعداد زیادی از شهرهای مرکزی و بزرگ از جمله بغداد، نصر، بصره، نجف و کربلا ، …  و بالا گرفتن اختلافات جناحهای حاکم از  شیعی، سنی و قومیها،  بالاخره بعد از سپری شدن بیش از یک ماه رئیس جمهور عراق محمد توفیق علاوی  از تبار حزب الدعوه را برای نخست وزیری معرفی کرد. با معرفی این فرد اعتراضات وسعت بیشتری گرفت. تظاهر کنندگان در میدانهای تحریر با شعار محمد توفیق علاوی را نمیخواهیم فریاد زدند و شعار دادند. محمد توفیق علاوی که میدانست مورد خشم و نارضایتی توده های میلیونی قرار گرفته است گفت؛ “من بعد از سه روز معرفی ام در سمت  نخست وزیر و ماموریت برای تشکیل کابینه، استعفانامه یا کناره گیری را نوشته ام”. و البته ارزیابی محمد توفیق علاوی واقعبینانه بود. او مورد شدیدترین نفرت و نارضایتی های مردم معترض قرار گرفت و در ۱۲ اسفند ۱۳۹۸ از تشکیل دولت جدید ناکام و  کنارگیری کرد.  محمد توفیق علاوی تحت فشار اعتراضات کوبنده مردم عراق شکست خورد، هیئت حاکمه ناتوان از تحمیل او و جانشینی برای عادل عبدالمهدی با نتاقض و شکاف عمیق تری وارد بحران جدیدی شد.  در ایندوره اوباش اسلامی از جمله مقتدا صدر با همکاری  سپاه قدس به قصد در هم شکستن اعتراضات مردم  حملات خونینی را به مردم در نجف و بغداد سازماندهی کردند. در نجف تعدادی از انقلابیون را به قتل رساندند. یک روز بعد از  حملات دارو دسته های اسلامی در نجف و بغداد در  ۶ فوریه جمعیت کثیری از مردم در چند شهر عراق بویژه در بغداد و بصره در اعتراض به جنایت مزدوران مقتدا صدر دست به تظاهرات زدند. و با حمل ده ها بنر و پلاکارد و با صدای رسا در مراکز شهرها وحشیگیری جریانات اسلامی را محکوم کردند. مقتدا صدر و جریانهات اسلامی عقب نشستند و میدانهای تحریر با حمایت گرم مردم و انقلابیون کانونهای گرم و پُرشور انقلاب و قدرت سیاسی را ادامه دادند.

 

سناریوی تازه، بن بست تازه

این روزها هیئت حاکمه در عراق کماکان معلق است. با ناکامی محمد توفیق علاوی و کناره گیری او  برهم صالح رئیس جمهور عراق سه شنبه هفدهم مارس عدنان الزرفی رئیس فراکسیون پارلمانی النصر (فراکسیون حیدرالعبادی نخست وزیر اسبق عراق)  را مامور تشکیل دولت جدید کرده است.

 

«عدنان عبدخضیر عباس مطر الزرفی»  سابقه سیاسی  عضویت در حزب «الدعوه اسلامی» عراق را در کارنامه سیاسی دارد.  و دارای تابعیت دوگانه عراقی – آمریکایی است.   در سال های( ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۵ و ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۳ و ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۵) استاندار نجف بوده است.

 

فراکسیون یا  ائتلاف الفتح که اکثریت شیعی پارلمان عراق را تشکیل میدهند با معرفی «عدنان الزرفی»  مخالفت کرده واعلام کرده اند که  برهم صالح بدون هماهنگی و بی اعتنا به نظر فراکسیونهای اکثریت و زیر پا گذاشتن چارچوبها، الزرفی را مامور تشکیل دولت کرده است.  گروه های اسلامی عراق از جمله «عصائب اهل الحق» (قیس الخزعلی) که وابسته به «فراکسیون الفتح» (هادی العامری) است، با انتخاب الزرفی به عنوان نخست وزیر جدید مخالفت کرده و او را مخالف گروه های اسلامی و الحشد الشعبی معرفی کرده اند. «حسن آلی» از نمایندگان اتحادیه میهنی کردستان در پارلمان عراق گفت سهم کردها در دولت عدنان الزرفی نخست وزیر مکلف چهار وزارتخانه خواهد بود.

در عین حال «ائتلاف سائرون» (مقتدا صدر) بعد از ناکامی کمیته هفت نفره، اختیار تعیین و معرفی نخست وزیر جدید را به برهم صالح رییس جمهوری واگذار کرده است.

 

الزرفی روز هشتم مارس در صفحه شخصی خود در فیس‌بوک نوشته بود؛ «دولت عراق با چهار چالش خطرناک روبروست. الزرفی نوشته بود از مهمترین چالشهای پیشِ‌ روی دولت، اعتراضاتی است که از پنج ماه پیش آغاز شده است و تحقق خواسته‌های معترضان و برگزاری انتخابات. بحران مالی، کاهش بهای نفت و کمبود منابع غیرنفتی (درآمدهای غیرنفتی) و گسترش بیکاری از جمله مهمترین چالش‌هایی است که عدنان الزرفی پیش از مأمور شدن خود برای تصدی نخست وزیری عراق به آن اشاره کرده بود. الزرفی درباره چهارمین چالش گفته بود: چهارمین چالش پیشِ‌روی دولت جدید، شیوع ویروس کرونا و حمایت از سلامت جامعه و تأمین فضای زیستی سالم و مناسب برای جلوگیری از انتشار آن در داخل کشور (عراق) است.

 

معرفی عدنان الزرفی روشن است که گشایشی در وضع حکومت ایجاد نکرده و نخواهد کرد. او با تعریف بحرانها و تاکیداتش نمیتواند انقلابیون و مردم معترض را راضی کند و به خانه هایشان برگرداند و نخست وزیر شود.  الزرفی نمیتواند جناحهای شیعی و سنی و احزاب قومی را حول پلاتفرم بحرانهایی که تعریف کرده  راضی نماید و اعتماد آنها را بخرد. بحران سیاسی در عراق اساسا به رابطه هیئت حاکمه و سیستم موجود و موزائیکی در قدرت با مردم و جامعه و اعتراضات وسیع و توده ای مربوط است. مردم علیه بیکاری و گرانی و شرایط فلاکتبار اقتصادی و معیشتی و امنیتی که به آنها تحمیل شده است بپا خاسته اند.  بحران سیاسی عراق پابرجا خواد ماند تا زمانیکه انقلابیون و مردم معترض در عراق امکان دخالت و شرکت در قدرت را بیابند و با در دست گرفتن قدرت سیاسی به سیستم موزاییکی قومی و مذهبی پایان داده شود.

 

در تحلیل نهایی بحران سیاسی در عراق پابرجا خواهد ماند.  هیئت حاکمه کنونی ناچارا برای دوره ای و با انتخاب مجدد عادل عبدالمهدی یا الزرافی و یا فردی از کاندیداهای ائتلاف شیعی،  تا دوره ای یکساله و برگزاری انتخابات زود هنگام تن خواهد داد.  مهم این است که  حضور گسترده تر انقلابیون در میدانهای تحریر و شهرهای بزرگ(بغداد، نصر، بصره، نجف و کربلاو…) و غلبه آنها بر بحران کرونا محکمتر و سازمانیافته تر خود را برای دوره نوینی و ابراز وجود پر قدرت تر برای کسب قدرت سیاسی آماده کند.

 

نسان نودینیان

 

یاد جان باختگان کادر پزشکی در ایران گرامی باد!

bahran.rehmani@gmail.com

 

ویروس کرونا در جهان شیوع پیدا کرده و سراسر جهان را به هراس انداخته است، هر روز هزاران مورد جدید ابتلا به این بیماری و صد‌ها مورد مرگ بر اثر این بیماری اعلام می‌شود.

بسیاری از شهر‌ها در همه کشور‌ها به حالت تعطیل درآمده‌اند. پرواز‌ها و سفر‌های هوایی، رویداد‌های جهانی و همایش‌های سالانه و مراسم گوناگون لغو می‌شوند.

اروپا به یکی از مراکز همه‌گیری این بیماری تبدیل شده است، هم‌چنین در نقاط دیگر جهان مثل آمریکای جنوبی، ایالات متحده و خاور‌میانه هم میزان آلودگی به این ویروس روزانه رو به افزایش است.

بعضی کشور‌ها توانسته‌اند جلوی گسترش سریع و ناگهانی این ویروس را بگیرند و آن را مهار کنند،

حکومت اسلامی ایران اولین مرگ بر اثر کرونا را یک اسفند اعلام کرد در حالی‌که بعد معلوم شد مقامات حکومتی از قبل از شیوع بیماری خبر داشتند

اکنون نزدیک به ۶۰۰ هزار نفر در جهان به ویروس کووید-۱۹ مبتلا شده‌اند که در اثر آن بیش از ۲۷ و ۳۷۰ نفر جان خود را از دست داده‌اند.

تعداد کل بهبودیافتگان پس از ابتلا به کرونا در جهان تا به امروز بیش از ۱۳۳ هزار نفر گزارش شده است.

جهانپور سخن‌گوی وزارت بهداشت حکومت گفته است: از ظهر دیروز تا امروز ۳۰۷۶ بیمار جدید مبتلا به کووید۱۹ شناسایی شدند و تعداد بیماران مبتلا شده به این بیماری به ۳۵۴۰۸ نفر رسید. در طول ۲۴ ساعت گذشته ۱۳۹ نفر از بیماران مبتلا به کووید۱۹ جان خود را از دست دادند و تا امروز۲۵۱۷ نفر درگذشته‌اند.

 

همه‌گیر شدن ویروس کرونا در ایران دومین ماه خود را پشت سر می‌گذارد؛ اما مقامات حکومتی با در پیش‌ گرفتن سیاست دروغ و لاپوشانی در اطلاع‌رسانی به‌موقع و شفاف، نسبت به تهدید این بیماری و موکول کردن خبر انتشار قطره‌چکانی آن به روزهای پس از برگزاری انتخابات مجلس، نقش اساسی در گسترش این ویروس کشنده در شهرهای مختلف کشور بازی کرده‌اند.

به‌گزارش پزشکان از گیلان، بسیاری از افرادی که از بیمارستان مرخص شدند به فاصله یک هفته در خانه فوت کردند اما آمار آن‌ها جزء درگذشتگان کرونا محسوب نمی‌شود.

در همین حال «شهربانو امانی» عضو شورای شهر تهران با ابراز تاسف از این‌که اطلاع‌رسانی درباره کرونا به خوبی انجام نشد و مسئله آن‌طور که باید جدی گرفته نشد، گفت: این مسئله خود در شیوع بیش‌تر بیماری بین مردم بی‌تاثیر نبود، از طرفی غافلگیر شدیم و آمادگی لازم را نداشتیم.

از سوی دیگر، سخنگوی ستاد دانشگاهی کرونا در استان اصفهان درباره وضعیت شیوع کرونا در این استان گفت: از نظر تعداد موارد ابتلا در روز، حدود یک هفته است که بعد از تهران رتبه دوم را داریم.

در چنین شرایطی، پنج‌شنبه هفتم فروردین برای نخستین بار به‌طور رسمی وجود قرارگاه‌های ده‌گانه نیروی زمینی سپاه با ذکر اسامی آن‌ها در کنار یکدیگر در خبرگزاری‌های داخل کشور اعلام شد. ۱۰ قرارگاهی که در کنار قرارگاه ثارالله شبکه‌ای سراسری را برای فرماندهی و هدایت فعالیت‌های سپاه تشکیل می‌دهند.

خبرگزاری‌ها در ایران اعلام کرده‌اند که علی لاریجانی، رییس مجلس شورای اسلامی، و سرلشکر حسین سلامی، فرمانده کل سپاه؛ در ارتباط ویدئویی با قرارگاه‌های ده‌گانه نیروی زمینی سپاه، در جریان جزئیات رزمایش سراسری دفاع بیولوژیک قرار گرفته‌اند.

قرارگاه‌های یازده‌گانه سپاه، به‌طور رسمی برای هدایت و فرماندهی جنگ نامتقارن در برابر یک تهدید خارجی ایجاد شده‌اند اما هدف اعلام‌نشده آن‌ها مقابله با تهدیدات داخلی یعنی اعتراضات و قیام مردمی علیه حکومت اسلامی است که در سال‌های اخیر به مهم‌ترین تهدید علیه بقای حکومت تبدیل شده است.

یکی از مهم‌ترین نمونه‌های آن عملکرد دو قرارگاه ثارالله تهران و قرارگاه کربلای خوزستان در اعتراضات آبان ماه ۹۸ است. در تهران همانند دو دهه گذشته مسئولیت اصلی سرکوب اعتراضات در محدوده تهران بزرگ و سایر شهرهای استان‌های تهران و البرز به قرارگاه ثارالله و یگان‌های تحت امر آن سپرده شد.

در خوزستان نیز سرکوب اعتراضات مردم در بیش از ۱۵ شهر این استان، به قرارگاه کربلا و لشکرهای تحت امر آن از جمله سپاه استانی خوزستان و لشکر هفت ولی عصر سپرده شد. مهم‌ترین نماد این سرکوب‌ها به فرماندهی قرارگاه کربلا، سرکوب‌های ماهشهر بود که سرتیپ حسن شاهوارپور، فرمانده سپاه استانی خوزستان، آن را هدایت می‌کرد.

از کشتار ماهشهر به عنوان یکی از بزرگ‌ترین کشتارهای معترضان در آبان ۹۸ یاد می‌شود و هرگز تعداد و اسامی کشته‌شدگان آن، مانند سایر کشته‌شدگان در سراسر کشور اعلام نشد.

 

اکنون ایران، یکی از کشورهایی است که بیش‌ترین صدمه را از انتشار ویروس کرونا دیده است. شایعاتی درباره تاثیر مصرف الکل در پیش‌گیری و حتی دفع ویروس کرونا در این کشور پیچید و مطابق آمارها ۲۱۰ نفر اخیرا بر اثر نوشیدن الکل صنعتی در این کشور فوت کردند

ریيس کمیته اپیدمیولوژی ستاد ملی مقابله با بحران کرونا در ایران روز شنبه گفت که ویروس مرگبار کرونا «از اوایل بهمن به صورت خزنده و بی‌علامت در ایران چرخش داشته است.»

علی‌اکبر حق‌دوست که روز شنبه، ۹ فروردین، از طریق ویدئو کنفرانس به سوالات خبرنگاران پاسخ می‌داد، چنین نظر داد که ویروس کرونا در ایران «با تاخیر تشخص داده شد.»

پیش‌تر رضا ملک‌زاده، معاون وزیر بهداشت ایران، نیز در روز ۲۳ اسفند گفته بود در اعلام ورود ویروس «قدری تاخیر» داشتیم و در ابتدا موارد کرونا را با آنفلوآنزا اشتباه گرفته بودیم.

گذشته از آن انواع شایعات از «استعمال روغن‌های گیاهی»، و الکل تا «گرفتن هوای گرم سشوار به‌سوی حلق و بینی» در ایران پیچیده است و متخصصان دربارهٔ نادرستی این توصیه‌ها هشدار داده‌اند.

مقامات بهداشتی دیگر کشورها نیز هشدار داده‌اند که برخلاف شایعات «خاکستر آتشفشانی»، «استفاده از لامپ فرابنفش» یا «آب ژاول» همگی برای پیش‌گیری یا درمان کوید-۱۹ بی‌تاثیر بوده و حتی می‌توانند بر بدن آثار مخرب داشته باشند.

برخی دیگر هم روی شبکه‌های اجتماعی توصیه می‌کنند که نوشیدن «آب حاوی ذرّات نقره» می‌تواند ویروس کرونا را بکشد. گرچه این محصول پیش از این هم به‌فروش می‌رسید اما حالا در بسیار از نقاط کمیاب شده است.

سازمان ملی بهداشت آمریکا، هشدار داده است استفاده از «آب نقره» عوارض جانبی بدی دارد و ممکن است رنگ پوست را ببرد و جذب آنتی‌بیوتیک‌ها را مشکل کند.

مصرف کوکائین و آب ژاول یکی از بدترین توصیه‌های رایج شده برای پیش‌گیری از ابتلا به کروناست. اما شمار سئوالات کاربران دربارهٔ مؤثر بودن چنین راه‌‌حلی سبب شد که توییتر وزارت بهداشت فرانسه اخیرا تاکید کند که: «کوکائين در برابر کوید-۱۹ مصونیت ایجاد نمی‌کند.«

از سوی دیگر، انتشار اخبار و گزارش‌های تأییدنشده پزشکی هم سبب می‌شود شماری از بیماران که مستاصل شده‌اند دست به ریسک‌های نالازم بزنند.

برای نمونه اخیرا پژوهش‌گرانی در یک مجله تخصصی پزشکی عنوان کردند که استفاده از داروهای قلبی ممکن است احتمال ابتلای افراد به نوع حاد بیماری کوید-۱۹ را افزایش بدهد.

نگرانی‌ها بالا گرفت تا جایی‌که مقامات پزشکی اروپا و آمریکا وارد کار شدند و به بیماران قلبی توصیه کردند که این گزارش‌ها براساس مولفه‌هایی تهیه شده که ضد و نقیضند و این بیماران باید مصرف داروهایشان را ادامه بدهند وگرنه خطر سکته و مرگ در انتظارشان است.

یک مرد آمریکایی هم در اثر مصرف بیش از حد کلوروکین درگذشت. این مرد اهل آریزونا، پس از آن که دونالد ترامپ کلوروکین را «موهبت آسمانی» در مقابله با کرونا خواند، مقدار زیادی از فسفات کلوروکین را بلعید، و در اثر جذب آن فوت کرد.

فسفات کلروکین، ماده‌ای صنعتی است و بیش‌تر برای تمیز کردن آکواریوم از آن استفاده می‌شود. این ماده حاوی کلوروکین است.

 

هم زمان با شیوع گسترده ویروس خطرناک و مرگ‌بار کرونا و اعلام وضعیت اضطراری، قرنطینه و حکومت نظامی در بسیاری از کشورها و هم‌چنین منع هرگونه رفت‌و‌آمدهای غیرضروری درون و برون شهری، شهروندان در سراسر جهان که هم‌اکنون مجبورند در خانه بمانند و مواظب خود و عزیزان‌شان باشند. اما کادر پزشکی در ایران و جهان، همواره تلاش و جان‌فشانی می‌کنند و با در نظر گرفتن همه خطرات و آلودگی، به درمان بیماران بپردازند. در واقع آن‌ها با شهامت و جسارت رشک‌براگیز و فوق‌العاده‌ای در خط مقدم جنگ با ویروس کرونا قرار دارند. بنابراین، طبیعی‌ست که جامعه ما از آنان تقدیر به‌عمل آورد و به تلاش‌های ارزنده و شبانه‌روزی انسانی‌شان ارج نهد!

 

 

رییس مرکز روابط عمومی و اطلاع‌رسانی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی ششم فروردین، اعلام کرد: «تاکنون ۴۳ پزشک، پرستار و کادر بهداشتی و درمانی که در خط مقدم مدافعان سلامت بودند به‌علت ابتلا به ویروس کرونا شهید شدند.»

به گزارش خبرگزاری‌ها، کیانوش جهانپور روز چهارشنبه در نشست خبری که به‌صورت ویدئو کنفرانس برگزار شد، ادعا کرد: «این عدد در مقایسه با آمار دیگر کشورها که هم‌زمان یا قبل از ایران درگیر این بیماری شدند پایین‌تر است که به‌علت مدیریت بهتر کادر بهداشتی و درمانی و توانمندی بالاتر آن‌هاست. البته در این مورد بحث آمار بی معناست زیرا تک‌تک این افراد برای ما ارزشمند هستند و از دست دادن هر کدام از این افراد برای ما یک داغ و اندوه جان‌گداز است که ماه‌ها و سال‌ها باقی می‌ماند.»

سخنگوی ستاد ملی مقابله با کرونا نیز سخنان رهبرشان را تکرار کرد و گفت: «مجرم ردیف هم اول در طغیان این بیماری و کم و کاستی‌ها در ایران دولت آمریکاست همه سازمان‌های جهانی هم به این موضوع اذهان دارند حتی اگر علنی اعلام نمی‌کنند همه می‌دانند که آمریکا با اقدامات ظالمانه و رفتارهای یک‌جانبه علیه بشریت و رفتارهای غیرانسانی علیه مردم ایران باعث این اتفاقات بوده است که به مردم ایران و قشر ضعیف آسیب‌زده است زیرا کم‌تر دولت‌مردی بوده که آسیب دیده باشد.»

این سخنان در حالی گفته می‌شود که پزشکان بدون مرز را از ایران اخراج کرده‌اند و کمک‌های آمریکا را نیز نمی‌پذیرند. حتی گفته می‌شود کمک‌های کشورهای دیگر به ایران را در بازار آزاد به‌فروش می‌رسانند. و یا به سوریه و عراق و یمن می‌فرستند. سئوال ساده این است که چگونه کمک‌های دولت و نهادهای بین‌المللی به ایران که مستقیما در اختیار حکومت اسلامی ایران قرار داده می‌شوند سر از بازار سیاه در می‌آورند؟

 

جهانپور درباره این مسئله که احتمالا کانون شروع اپیدمی کرونا در ایران هم‌زمان با قم در گیلان هم شروع شده باشد گفت: «ممکن است کانون شروع بیماری هم‌زمان از دو ناحیه بوده باشد و این امر متنفی نیست. مطالعات متخصصان در قم و گیلان در جریان است. موضوع شیوع هم‌زمان از دو نقطه قم و گیلان منتفی نیست و تایید آن مستلزم این است که گزارش نهایی را داشته باشیم. تا این لحظه نمی‌توانیم اظهار نظر قطعی در این زمینه کنیم و اگر هم چنین مسئله‌ای رخ داده احتمالا به‌علت کمبود اطلاعات بوده و گزارش نشدن موارد اولیه این بیماری در قم مصداق قصور مطرح نیست.»

او گفت: «ممکن است مراوده افرادی در گیلان با مسافرانی از چین قبل از قم بوده باشد اما در نهایت قرعه فال به نام قم خورد. به هر حال اقدامات بهداشتی و درمانی برای رسیدگی به مبتلایان بر اساس پروتکل‌های وزارت بهداشت انجام شده است و باید به این نکته توجه کنیم که هم‌زمان با کرونا در دی و بهمن با اپیدمی آنفلوانزا نیز مواجه بودیم و بسیاری از علایم این دو بیماری شبیه هم است.»

اما مردم می‌گویند و دهان به دهان می‌چرخد که بسیاری از آیت‌الله‌های قم‌نشین و فرماندهان سپاه ویلاهای آن چنانی در جنگل‌های شمال دارند و با آعاز گسترش این ویروس به ویلاهای خود رفته و این بیماری را از قم به آن‌جا برده‌اند.

جهانپور در ادامه ادعاهای خود، افزود: «در بسیاری از کشورها حتی کشورهای توسعه یافته موج هراس و وحشت و سردرگمی را شاهدیم اما در ایران چنین وضعیتی نبوده و نخواهد بود و علت آن به‌خاطر شبکه در هم تنیده‌ای است است که بین نظام سلامت و نیروهای نظامی و داوطلبان و خیرین بوده است امیدواریم این تجارب و الگو به کشورهای دیگر نیز تسری یابد.»

او گفت: زندان‌های قوه قضاییه هم در حال حاضر خلوت شدند است مرخصی زندانیان تا آخر فروردین تمدیت شدو عفو تعداد زیادی از زندانیان نیز برای کاهش زندانیان انجام شده است و  باید مراقبت کنیم کمپ‌های جدید شکل نگیرد.»

این ادعا‌ها صحت نداشته چرا که اکنون شورش‌هایی در زندان‌های مختلف کشور روی داده و برخی زندانیان نیز فرار کرده‌اند. بسیاری از زندانیان سیاسی در زندان‌ها هستند و آزاد نشده‌اند.

 

 

پیمان نامدار سرپرست دانشگاه علوم پزشکی قزوین گفت: «تاکنون تست ویروس کرونای ۳۷ نفر از اعضای کادر درمانی این استان شامل پزشک، پرستار، کادر اداری و خدمه مثبت بوده است. تعدادی از اعضای کادر درمانی استان نیز بدون انجام تست، تحت درمان قرار گرفته و در قرنطینه به سر می‌برند. وی گفته تاکنون ۷۹۴ نفر در استان قزوین به ویروس کرونا مبتلا شده‌ اند که ۵۳۲ نفر از آنان بهبود یافته و ۹۷ نفر نیز جان خود را از دست داده‌اند.»‌(ایرنا، جمعه هشتم فروردین)

 

عبدالرسول همتی معاون بهداشت و سخنگوی دانشگاه علوم پزشکی شیراز اعلام کرد که ٧ درصد از کل مبتلایان کرونایی در فارس از پرسنل درمانی این استان هستند. طبق پیش‌بینی‌های قبلی در ایام نوروز شاهد افزایش آمار ابتلا به کرونا ویروس در سطح استان فارس هستیم.اعلام کرد که بیش‌ترین عدد مبتلایان در فارس به‌ترتیب مربوط به شهرهای شیراز، فسا، جهرم و لار است.» (ایسنا، جمعه هشتم فروردین)

 

دکتر مهدی شفیعی، ظهر امروز چهارشنبه ششم فروردین ماه در جمع خبرنگاران در تشریح جزییات آمار مبتلایان به کووید ۱۹ در استان کرمان گفت: «طی ۲۴ ساعت گذشته و براساس نتایج آزمایشگاهی ۱۰۸ مورد، جواب تست کرونای ۱۲ نفر دیگر مثبت اعلام شد که براین اساس مجموع کرونایی های استان کرمان از آغاز اپیدمی تاکنون (چهارشنبه ششم اسفندماه) به ۱۹۱ نفر رسید.»

وی با اشاره به این‌که از ۱۲ نفر مثبت قطعی ابتلا به ویروس کرونا در ۲۴ ساعت گذشته در استان کرمان، ۱۱ مورد مربوط به‌حوزه دانشگاه علوم پزشکی کرمان‌(۶مورد زن، ۵ مورد مرد) و یک مورد زن مربوط به‌حوزه دانشگاه علوم پزشکی بم بوده است.

 

محمد کریمیان رییس دانشگاه علوم پزشکی استان ایلام گفت: «طی ۲۴ ساعت گذشته تعداد ۱۸ مورد مثبت جدید بیماری کرونا در استان گزارش شده است.»

او با بیان این که متاسفانه ۱۶ نفر از هم استانی‌های ایلامی بر اثر ابتلا به بیماری کرونا فوت کرده‌اند، افزود: «از پرسنل درگیر با بیماران کرونا در استان نیز تعداد ۵ پزشک و هم‌چنین ۵ نفر از کادر بهداشتی و درمانی استان به بیماری کرونا مبتلا شده‌اند.»

وی با اشاره به کاهش تعداد بیماران بستری گفت: در‍ حال حاضر 529 نفر با علایم حاد تنفسی در بیمارستان‌های استان بستری بوده و در حال مداوا هستند.

فاضل بیان داشت: متأسفانه با فوت 2 شهروند دیگر طی 24 ساعت گذشته تعداد جان باختگان بیماری کرونا در استان به 139 نفر رسیده است.

 

رییس دانشگاه علوم پزشکی تبریز، با تاکید بر ضرورت همکاری مردم با مدافعان سلامت گفت: ۷۰ نفر از کادر درمانی آذربایجان شرقی به کرونا مبتلا شده‌اند.

به‌گزارش خبرگزاری تسنیم از مراغه، محمد حسین صومی عصر امروز در جلسه ستاد مبارزه با کرونای مراغه با اشاره به پایش‌های انجام شده در خصوص منشاء اصلی ورود کرونا به این استان اظهار داشت: آمارها نشان می‌دهد بیش از 90 درصد مبتلایان به کرونا در این استان از مسافران و میهمانانی که از خارج این استان سفر کرده بودند یا ساکنان این استان سفر کرده بودند، مبتلا شده‌اند.

 

یکی از بیمارستان‌هایی که در روزهای شتاب شیوع کرونا در تهران، بسیار در خبرها از آن می‌شنیدیم بیمارستان «مسیح دانشوری» است. در نیمه اسفند ماه سال گذشته، آمارهای بسیاری از ابتلا و جان باختن برخی از پرستاران و کادر پزشکی این بیمارستان به گوش رسید.

یکی از پزشکان شاغل در این بیمارستان پایتخت با ابراز نگرانی نسبت به وضعیت موجود برای حفاظت از سلامت پرستاران و کادرهای پزشکی شاغل در بیمارستان به ایندیپندنت فارسی گفته بود: «۲۶ نفر در این بیمارستان جان خود را از دست داده‌اند که همگی یا پرستار بودند و یا  پزشک»

به‌گفته این پزشک شاغل در بیمارستان مسیح دانشوری، این آمار شامل پزشکان و یا کادر پزشکی دیگر بیمارستان‌ها که برای درمان به این مراکز آمده بودند هم می‌شود.    

به‌گفته این پزشک، در دو شب گذشته  ۹ پزشک بستری در این بیمارستان درگذشته‌اند و یک پزشک متخصص قلب هم صبح امروز از دنیا رفته است. 

این پزشک شاغل در بیمارستان مسیح دانشوری، به ایندیپندنت فارسی گفت که «اصلی‌ترین مشکل نبود امکانات کافی برای رسیدگی و درمان بیمارانی‌ست که در یک بازه زمانی کوتاه بر تعداد آن‌ها افزوده شد.»

به‌گفته وی «حجم بالای کار پرستاران و کادر پزشکی این بیمارستان را خسته کرده و باعث شده تا در خدمات‌رسانی با مشکل مواجه شویم.»

این پزشک بیمارستان مسیح دانشوری گفت که «نبود امکانات کافی برای درمان و خدمات‌رسانی به بیماران باعث شده که در پیک شیوع بیماری، مراجعه مبتلایان به بیمارستان باعث شیوع بیشتر بیماری شود.»

این پزشک متخصص، تاکید کرده است که سازمان بهداشت جهانی «به اندازه کافی» کیت تشخیص بیماری را به مقامات درمانی ایران تحویل داده است اما مشکل اساسی «نحوه توزیع این کیت‌ها و استفاده ناصحیح از آن‌هاست.»

به‌گفته این پزشک، «کشور حداقل تا پایان اردیبهشت ماه درگیر این ویروس خواهد بود.» 

وی هم‌چنین افزوده شدن بر ترس و نگرانی مردم در جامعه را یکی دیگر از دلایل دشوار شدن خدمات‌رسانی مراکز درمانی و بیمارستان‌ها عنوان کرد و گفت: «تعداد زیادی از افراد در جامعه نیز به دلیل رعب و وحشت از همه‌گیری سریع این بیماری در کشور، به بیمارستان‌ها و مراکز درمانی کشور مراجعه می‌کنند که در واقع اضطراب ناشی از ابتلا به ویروس کرونا، علایم کاذبی در آنها ایجاد کرده و همین امر هم خدمات‌رسانی به بیماران گرفتار به کووید ۱۹ را دشوارتر کرده است.»

پیش از این هم ابتلای چندین پزشک بیمارستان مسیح دانشوری در تهران به ویروس کرونا تایید شده بود. هفته گذشته بود که علی‌اکبر ولایتی رئیس بیمارستان مسیح دانشوری ابتلای دو پزشک این بیمارستان را به کرونا تایید کرده بود.

هم‌چنین خبرهایی مبنی بر افزوده شدن به تعداد این مبتلایان در بیمارستان مسیح دانشوری نیز مخابره شده است. 

 

هدی حسینی‌نژاد، ریيس سازمان صنعت و معدن استان کرمان به خبرگزاری ایرنا گفته است که ۴۱ درصد از افراد مبتلا به کرونا در این استان از خود کادر پزشکی هستند. به گفته او، کمبود «تامین ماسک، الکل و دست‌کش» از جمله مواردی است که کادر پزشکی را در خصوص مقابله با این بیماری آسیب‌پذیر کرده است. 

با گسترش ویروس کرونا در شهرهای شمالی کشور هم خبرهای زیادی از جان‌باختن پرستاران و پزشکان استان‌های گیلان و مازندران به گوش رسید؛ شیخ مرادی پرستار بیمارستان قائم در رشت و غلامرضا وثوقی‌کیا پرستار بیمارستان‌های آریا و پورسینای رشت از جمله این موارد هستند. 

 

محمدعلی ربیعی، پزشک عمومی شهرستان شفت استان گیلان، به دلیل ابتلا به کرونا درگذشت.

پیش از این نیز اردشیر شیران، پزشک در اصفهان، فرید نیرویی، پزشک عمومی در بابل، سیامک دیوشلی، پزشک بیمارستان بندر انزلی، حمید لطفی، جراح استخوان و مفاصل در صومعه‌سرا، مصطفی صمدی، پزشک عمومی در بابل و رضا کوچکی‌نیا، رییس مرکز بهداشت شماره یک آستانه، شش پزشکی هستند که در جریان مبارزه با کرونا جان خود را از دست دادند.

هم‌چنین تعدادی دیگر از پزشکان و پرستاران از جمله جواد خدادادی، رییس بیمارستان کامکار و محمدرضا قدیر، رییس دانشگاه علوم پزشکی قم، نیز به کرونا مبتلا شده‌اند.

 در میان انتشار خبر فوت این پزشکان و پرستاران هیچ یک از مسئولان مربوطه در استان حاضر به توضیح و تایید نشدند.

 فقط استاندار گیلان چند روز پس از فوت دکتر کوچکی‌نیا پزشک آستانه اشرفیه و نرجس خانعلی‌زاده پرستار لاهیجانی پیام تسلیتی را منتشر کرد و پیرو آن برخی از مسئولان دانشگاه علوم پزشکی گیلان پیام تسلیت دادند.

مسئول روابط عمومی نظام پرستاری شرق گیلان با قدردانی از هموطنانی که کمک‌های خود را به بیمارستان‌های شرق گیلان اهدا کردند، گفت: »با توجه به افزایش مراجعه بیماران با علائم حاد تنفسی به تمامی مراکز درمانی؛ گروه‌های پزشکی، پرستاری و پیراپزشکی استان در معرض کمبود شدید تجهیزات به ویژه ماسک‌های فیلتر دار هستند.»

محمد حسین پور با بیان این‌که این اقلام مصرفی بوده و هر چه‌قدر هم تامین شود به‌دلیل مصرف روزانه و عفونی شدن لباس‌ها و برخی تجهیزات باز هم نیاز است، گفت: «بیمارستان‌های شرق گیلان نیازمند ارسال سریع، فوری و مستمر تجهیزات به مراکز درمانی و بیمارستانی هستند که امیدوارم مردم برای مبتلا نشدن کادر زحمت‌کش بیمارستانی به کمک این گروه‌ها بشتابند.»

وی برخی از مهم‌ترین نیازهای کادر پرستاری و پزشکی مراکز درمانی لاهیجان، آستانه اشرفیه، لنگرود، رودسر و سیاهکل را ماسک فیلتردار، لباس مخصوص، گان‌های آستین دار، ژل و محلول‌های ضد عفونی، کلاه، روکفشی، عینک یکبار مصرف، شیلد محافظ صورت، ماسک طبی نانو اعلام کرد و از گروه‌های مردم نهاد و خیرین خواست در این جهاد مقدس شرکت کنند.

وی اظهارداشت: «حجم مصرفی این تجهیزات به‌طور روزانه در مبارزه با بحران کرونا در خوشبینانه‌ترین حالت به هزار مورد مصرفی در هر یک از اقلام می‌رسد، پرستاران و کادر پزشکی بیمارستان‌ها برای پیروزی بر ویروس منحوس کرونا نیازمند حمایت‌های فوری و سریع تمامی نهادهای دولتی و مردمی از سراسر کشور هستند.»

پرستاران بیمارستان شهید امینی لنگرود نیز در درخواستی مشترک و هماهنگ خواستار کمک‌های فوری شدند و  تاکید کردند که هیچ‌گونه تجهیزات مناسب و استاندارد برای مقابله با کرونا در اختیار ندارند.

آن‌ها می‌گویند: «در صورت ادامه این وضعیت و خدمت بدون تجهیزات حفاظتی مناسب و استاندارد هیچ فردی برای پرستاری از بیماران در بیمارستان امینی لنگرود باقی نخواهد ماند و همه پرستاران مبتلا خواهند شد.»

استان گیلان از همان ابتدای شیوع ویروس کرونا از جمله کانون‌های آلوده بود و این روزها هم حال گیلان خوب نیست و مسئولان هم وضعیت استان را در بحث شیوع کرونا وخیم اعلام کرده‌اند. در این میان در سطح شهرها هم‌چنان کمبود و نبود ماسک و دست‌کش و مواد ضدعفونی مثل الکل مسئله‌ای جدی است چنان‌که این مسئله در بیمارستان‌ها به‌دلیل ضرورت وجود وسایل ایمنی نمودن کادر درمانی چالشی جدی‌تر و بزرگ‌تر است.

 

سازمان جهانی بهداشت امروز اعلام کرد که جوانان نیز در معرض خطر ابتلا به این  ویروس قرار دارند. در عین حال کارشناسان سراسر جهان در حال تحقیق و جست‌و‌جو برای یافتن واکسن برای بیماری کویدـ۱۹ هستند. نخستین واکسن آزمایشی ۵ روز پیش به ۴۵ داوطلب در آمریکا تزریق شد اما این واکسن فقط بخشی از هویت ژنتیکی ویروس کرونا را که موجب بیماری کویدـ۱۹ می‌شود در بر دارد.

در مرکز درمانی دانشگاهی مارسی در جنوب فرانسه، پروفسور دیدیه رائول، اعلام کرد که آزمایشات وی از کارآئی فوق‌العاده «هیدروکسیکلروکین» برای درمان بیماری کوید ١٩ حکایت می‌کند. بگفتۀ وی ٧۵ درصد بیمارانی که به مدت ۶ روز پیاپی از این دارو استفاده کرده‌اند، کلیه علائم ویروس در آن‌ها از میان رفته است. با این حال پژوهش‌گران دیگری نیز در این زمینه بسیار محتاط به‌نظر می‌رسند و پروتکل علمی این تحقیق را مورد تردید قرار می‌دهند. این دارو با نام اختصاری «کلروکین» بویژه برای مبرزه با بیماری مالاریا مورد استفاده قرار می‌گیرد. پژوهش‌گران موسسسه عفونت و ایمنی شهر ملبورن استرالیا نیز گفته‌اند که نحوه واکنش سامانه ایمنی ویروس کرونا را شناسایی کرده‌اند. پژوهشگران دانشگاه لیوررپول هم روز گذشته اعلام کردند که با رسیدن به نقشه ژنتیکی ویروس کرونا در بیماران مختلف، ممکن است به زودی راه‌های سرایت این بیماری به صورت دقیق مشخص گردد.

 

اما سرعت شیوع گسترده ویروس کرونا در ایران و گرفتار شدن تمامی استان‌های کشور به این بحران ناشناخته و ناخوانده آن‌چنان زیاد بود و هست که تمامی بخش‌های مملکت در فاصله‌ای کم‌تر از یک‌ماه، یک‌به‌یک آلوده شدند. این میان تنها ارگان‌هایی که نه تنها کارشان به تعطیلی نکشید که ناچار به کار کردن در ساعات بیش‌تری از شبانه‌روز هم شوند، پرستاران و کادر پزشکی بیمارستان‌های سراسر کشور و عمدتا شهرهای بحران‌زده‌ای چون تهران و رشت و قم بودند. 

بی‌شک خدمه‌های بیمارستان‌ها، کمک بهیاران، بهیاران، تکنسین‌ها، پرستاران، روان‌شناسان، پزشکان، پژوهش‌گران، کارمندان، رانندگان و همه کارکنان عرصه بهداشت و درمانی بیمارستان‌ها و مراکز درمانی در ایران، در خطیرترین محل مبارزه با ویروس کرونا ایستاده‌اند.

خامنه‌ای روز ۳ فروردین ماه در سخنان خود از خرافات و تئوری توطئه در مورد کرونا استفاده کرد. او دامنه دشمنان حکومت خود را به اجنه و عالم غیب گسترش داد و در سخنانی عجیب که با سرعت از خروجی تمامی خبرگزاری‌ها حتی سایت خود رهبری حذف شد، گفت: «ما دشمن زیاد داریم در قرآن خدای متعال می‌فرماید که  وَ کَذٰلِکَ جَعَلنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیٰطینَ الاِنسِ وَ الجِنّ، دشمنانی، هم دشمنان جنی هم دشمنان انسی وجود دارند و این‌ها به هم کمک هم می‌کنند، سیستم‌های اطلاعاتی خیلی از کشورها علیه ما با همدیگر همکاری می‌کنند.»

خبرگزاری حوزه یادداشتی از محمد استوار میمندی، مدیر حوزه علمیه فارس با عنوان «کرونا عذاب یا امتحان الهی؟» منتشر کرده که در آن آمده است: «شرور و بلایای طبیعی یا انسانی اموری نسبی هستند که در بسیاری موارد دارای ابعاد مختلفی هستند که نگاه تک بعدی به آن‌ها ممکن است ذهنیت‌های نادرستی برای جامعه ایجاد کند. این پدیده‌ها همان‌طور که ممکن است برای عده‌ای عذاب و تقاص عملکردشان باشد برای عده‌ای دیگر نیز می‌تواند امتحان و آزمونی باشد که برای شکفته شدن ظرفیت‌های بندگی و کمال انسانی به آن مبتلا شده‌اند.«

محمد جواد باقری، امام جمعه اسالم در یادداشتی تحت عنوان «کرونا بلای آسمانی یا امتحان الهی» سختی‌ها و مشکلات، امتحان الهی، بلا‌های جدید در اثر گناهان جدید و بیماری را کفاره گناهان مومن دانسته و نوشته است: «در روایتی که از امام رضا‌(ع) نقل شده است بلا‌های جدید و ناشناخته را معلول گناهان جدید عنوان کرده‌اند. یعنی وقتی مردم گناهانی که قبلا انجام نمی‌دادند را مرتکب شوند خداوند هم آن‌ها را به بلا‌هایی که نمی‌شناختند گرفتار می‌کند.»

مولوی عبدالحمید نیز در مراسم نماز جمعه زاهدان ۱۶ اسفند ۱۳۹۸، با بیان این‌که نافرمانی خدا تنبیه و مجازات دارد ویروس کرونا را هشدار الهی و نتیجه‌‌ ظلم، فساد و عملکرد بنی‌آدم دانست و به توبه و استغفار و جدی گرفتن هشدار الهی تاکید کرد.

مرکز ملی پاسخ‌گویی به سئوالات دینی نیز در پاسخ به این سئوال که با توجه به آیه شریفه «ما أَصابَک مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَک مِنْ سَیئَهٍ فَمِنْ نَفْسِک‏» (نساء آیه ۷۹) آیا شروع بیماری کرونا از قم می‌تواند دلیل بر کثرت سیئات مردم و روحانیون این شهر باشد؟ آورده است: «انسان ها به واسطه بدرفتاری و سبک زندگی نادرست، فساد و مشکلاتی‌(هم‌چون ابتلا به ویروس کرونا) برای خود یا دیگران ایجاد می‌کنند. ویروس کرونا به واسطه عدم اجرای تدابیر مراقبتی لازم، از کشورهای خارجی به شهر مقدس قم و سایر شهرهای ایران عزیز وارد شد. این بیماری برای مردم ایران، زمینه امتحان و تعالی روحی و معنوی است تا روشن شود در شرایط سخت، چه کسی با صبر و ایمان، این شرایط سخت را تحمل کرده و برای رضای خدا، در راستای بهبود بهداشت فردی و عمومی جامعه، اقدامات مفید و لازم را انجام می‌دهد و از احتکار و گران فروشی و رفتارهای پرخطر و آسیب‌زا‌(هم‌چون سفرهای غیرضروری و آلوده کردن محیط پیرامونی و …) خودداری می‌کند.»

اکنون کار خرافه‌پراکنی درباره ویروس کروان در ایران، به جایی رسیده است که وزارت اطلاعات حکومت اسلامی نیز گزارشی را نادرست خوانده که در آن گفته شده بود اداره ای برای مقابله با آزار رسانی‌های اجنه و شیاطین برپا ساخته است. در حالی که خامنه‌ای و برخی آخوندهای حکومتی در خطبه‌های خود ادعا کرده‌اند که قدرت‌های خارجی برای جاسوسی در ایران و خراب‌کاری در آن کشور، حتی از اجنه استفاده می‌کنند.

این سخنان موجب انتشار شایعاتی در جامعه شد که به‌موجب آن‌ها وزارت اطلاعات شعبه‌ای را برای مبارزه با اجنه برپا کرده است. ولی آن وزارتخانه اکنون این شایعه را نادرست می‌خواند و این در حالی است و همان‌طور که در بالا نیز اشاره شد که خامنه‌ای گفته بود: «هم دشمنان جنی هم دشمنان انسی وجود دارند و این‌ها به هم کمک هم می‌کنند، سیستم‌های اطلاعاتی خیلی از کشورها علیه ما با همدیگر همکاری می‌کنند.»

مثال‌هایی از این دست در مورد خرافات و شایعات مربوط به کرونا کم نیست، اما افشاگری بزرگی در این روزها در شبکه‌های اجتماعی مطرح است که می‌توان نگاه بخشی از مردم ایران به بحران کرونا دانست، این است که: «نمازجمعه‌ای که در طول چهل سال برای همه دنیا آرزوی مرگ می‌کرد، از ترس مرگ تعطیل شد.»

بدین ترتیب، تشکیل ستادها و قرارگاه‌ها، سویه‌هایی از سازمان‌های موازی و نظامی و خرافه‌پرستی و اجنه‌پرستی همه سران و مقامات سیاسی و نظامی حکومت اسلامی، باز هم سرکوب‌گری حکومت در این شرایط سخت را نیز به نمایش می‌گذارند. ضمن آن‌که با راهکارهای نظامی و امنیتی هرگز نمی‌توان به جنگ و مقابله با ویروس کرونا شتافت. تنها آموزه‌های علمی و راهکارهای بهداشتی و پیش‌گیرانه و حانفشانی‌های کادر پزشکی در همه رده‌های مختلف آن می‌تواند به چنین بیماری‌هایی فایق آید. ولی سران حکومت اسلامیی علم و دانش امروزی را کنار می‌زنند و هم‌چون ۴۱ سال گذشته قلدرمآبی ارگان‌های سرکوب و ارتش و سپاه و بسیج‌شان را به‌جای آن بنشانند. چون طبیعت شان جنایت‌کارانه و متجاوزانه و دروغ گویانه است!

در این میان در سطح شهرها، هم‌چنان کمبود و نبود ماسک و دست‌کش و مواد ضدعفونی مثل الکل مسئله‌ای جدی است چنان‌که این مسئله در بیمارستان‌ها به دلیل ضرورت وجود وسایل ایمنی نمودن کادر درمانی چالشی جدی‌تر و بزرگ‌تر است.

در حالی بسیاری ابتلای زیاد کادر درمانی به کووید ۱۹ را نبود تجهیزات حفاظتی می‌دانند که به اعتقاد پزشکان خستگی مفرط و نبود آموزش کافی درباره چگونگی استفاده از تجهیزات محافظتی نیز می‌تواند تاثیرگذار باشد.

 

در حقیقت مقابله با کرونا مثل یک جنگ است. وقتی تدارکات و لجستیک کافی برای نیرو‌های خط مقدم وجود نداشته باشد، نبود نیرو با نیروی خسته چندان تفاوتی نمی‌کند. در چنین روندی، کادر پزشکی ایران در مقابل بی‌تفاوتی و سرکوبگری و میلیتاریستی و دروغ‌گویی حکومت اسلامی، می‌تواند نهادهای مستقل خود را تشکیل دهد، با نهادهای مستقل موجود مردمی و هم‌چنین نهادهای انسان دوست جهانی، در ارتباط قرار گیرد، معضلات و مشکلات و کمبودهای خود را با مردم در میان بگذارد و از این طریق، از کمک‌های موثرتر مردمی برخوردار گردد.

در پایان جا دارد که بار دیگر از کلیه کادر پزشکی و بهداشت و درمان انسان‌دوست جامعه ایران قدردانی کرد و به تلاش‌ شبانه‌روزی آن‌ها در درمان بیماران ارج نهاد!

 

شنبه نهم فرودین ۱۳۹۹‌-‌ بیست و هشتم مارس ۲۰۲۰

ضمایم:

۱:

پیام تشکر و قدردانی سندیکای هفت‌تپه از کادر پزشکی و درمانی کشور

جمعه هشتم فروردین ۱۳۹۹

 

این دنیای وارونه که جان انسان‌ها کم‌تر از قیمت یک قرص نان است، باید واژگون شود

عزیزانی که در مراکز پزشکی و درمانی در این شرایط بسیار سخت، مشغول به ارائه خدمات پزشکی هستید، تشکر ما را پذیرا باشید.

خواهران و برادران بهیار و کمک بهیار پزشکان، پرستاران، راننده‌گان و تمام عزیزانی که در این شبکه بزرگ با جانفشانی در مقابل ویروس کرونا، در بدترین شرایط موجود و با توجه به نبود لوازم و تجهیزات لازم و مناسب به فداکاری و از جان گذشتگی ادامه می‌دهید، تشکر ما را پذیرا باشید.

شما هایی که با اتکا به علم و دانش و توانمندی‌های پزشکی راه مبارزه با ویروس کرونا را در پیش گرفته‌اید، تشکر ما را پذیرا باشید، هر چند در این مبارزه تا کنون چندین پزشک و پرستار و کادر درمانی جان عزیز خود را از دست داده‌اند. اما تشکر ما را پذیرا باشید. یادشان گرامی باد

شما‌هایی که نه بر اساس باورهای جاهلانه -‌روغن بفشه‌ها‌- بلکه بر اساس داده‌های علمی روز، به یاری مردم ستم‌دیده می‌شتابید و در این را پرچمدار مبارزه با ویروس کرونا شده‌اید، تشکر ما را پذیرا باشید.

شما‌هایی که با رقص و پایکوبی‌(در بیمارستان‌ها) باعث شادی و شکوفا شدن لبخند امید بر لب بیماران می‌شود، کمال تشکر ما را پذیرا باشید، و ننگ باد کسانی که با ناله و فغان و نوحه‌خوانی فضای یاس و نا امیدی را برای بیماران بوجود می‌آورند.

درود بر شما که برای کسب در آمدهای آن‌چنانی، به‌وظیفه پزشکی درمانی پشت پا نزدید و با حس خوب انسانی در کنار بیماران ایستاده‌اید، تشکر ما را پذیرا باشید.

در این شرایط ویژه که بعضی‌ها توان درک واقعیت‌ها را ندارند و با داستان جن‌گیری و رمالی، با بیرون کردن پزشکان بدون مرز، با در اختیار گرفتن تمامی امکانات لازم پزشکی تنها به فکر سلامتی خود و خانواده‌هایشان هستند و زندگی بیش از ۸۰ میلیون انسان در ایران را در ورطه نابودی قرار داده‌اند، فرق است، از این بابت هم پذیرای تشکر ما باشید.

هر چند می‌گویند که ویروس کرونا فقیر و غنی و خودی و غیر خودی را نمی‌شناسد، اما واقعیت این است که موجودی کارت‌های اعتباری، داشتن سرمایه‌های کلان، تغذیه خوب از دوران پیشا جنینی تا تولد و بزرگ شدن، شرایط محیط و نوع کار و… همه این‌ها می‌تواند شانس زنده ماندن را افزایش دهد، می‌توان با پول‌های باد آورده کسانی را به استخدام در آورد و در بیمارستان‌های خصوصی و خانگی به در مان پرداخت، ما می‌گویم جان تک‌تک انسان‌ها مهم است و باید برای نجات انسان‌ها تلاش کرد،اما واقعیت این است که هنوز فرو دستان جامعه ایران در مقابل این ویروس ناتوان‌ترین هستند و در معرض خطر بیش‌تری قرار دارند.

کارگران بیکار و فصلی و روز مزد، دست‌فروشان، کودکان کار و خیابان، کارتون خواب‌ها، کارگرانی که مجبور هستند برای داشتن لقمه‌ای نان، هنوز در محل کار حضور داشته باشند و…همه این‌ها نشان می‌دهد که این ویروس طبقاتی است، تهی دستان و فرو دستان جامعه باید انتخاب کنند یا از گرسنگی بمیرند یا از مبتلا شدن به ویروس کرونا!!؟ چرا که قرنطینه برای بخش بزرگی از مردم در ایران به‌تمام معنی بی‌معنی است، پس خالی از حقیقت نیست که بگویم که این ویروس هنوز طبقاتی است.

اگر امروز صاحبان زر و زور و سود پرستان به‌فکر فرو رفته‌اند و می‌خواهند با صدقه رفع بلا کنند، تنها به این دلیل است که خطر ابتلا به این ویروس را احساس کرده‌اند اما آن‌ها مطمئن هستند که ویروس گرسنگی برای آن‌ها و خانواده‌هایشان خطر‌آفرین نیست و وجدان هیج صاحب سرمایه‌ای همراه با رسانه‌های خبری‌شان تاکنون در باره فاجعه مرگ‌و‌میر گرسنگی تحریک نشده و برایشان مهم نیست که روزانه چند هزار نفر انسان از گرسنگی جان می‌سپارند؛ پس ویروس کرونا هنوز طبقاتی است و جان ما کارگران و فردوستان در خطر جدی‌تری قرار دارد، تا جایی که تهیه و خرید ابتدایی‌ترین مواد نظافتی و بهداشتی برای میلیون‌ها نفر از ما در ایران غیرممکن تر شده است.

عزیزان، خواهران و برادرانی که در مراکز پزشکی و درمانی هم‌چنان به وظیفه خود عمل می‌کنید، تشکر صمیمانه ما را پذیرا باشید، از بابت تمام تلاش‌های شبانه‌روزی تان، از بابت خود‌گذشتگی‌ها، از بابت دوری از خانواده‌هایتان و از بابت داشتن حس انسان‌دوستی، تشکر ما را پذیرا باشید.

این دنیای وارونه که جان انسان‌ها کم‌تر از قیمت یک قرص نان است، باید واژگون شود.

در حاکمیت شوراها که کارگران و فرودستان و آحاد افراد جامعه در آن تصمیم‌گیرنده و اجرا‌کننده هستند، داشتن خدمات درمانی، پزشکی و تامین زندگی سالم بخشی از وظایف ابتدایی خواهد بود و جامعه در مقابل جان تمام انسان‌ها مسئول بوده و هیج برتری بین انسان‌ها وجود نخواهد داشت و همگی افراد جامعه فارغ از موقعیت‌های شغلی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و… از امکانات موجود بر اساس نیازها، استفاده خواهند کرد و دیگر نه از بیمارستان‌های خصوصی خبری خواهد بود نه از بیمارستان‌های خانگی، نه از رمالی و جن‌گیری خبری خواهد، نه از فروشنده‌گان‌ روغن بنفشه، و نه از لیس زدن‌های ابلهانه خبری خواهد.

علم و دانش بر جهل‌پرستی پیشی خواهد گرفت و وظیفه انسانی و اجتماعی بر خودپرستی، خودخواهی بر جاه‌طلبی و قدرت‌طلبی استثمار گران پایان خواهد داد.

سندیکای کارگران نیشکر هفت‌تپه ضمن سپاس و تشکر و قدردانی از تمام زحمات تاکنونی شما عزیران پرستار، پزشک، بهیار و کمک بهیار، راننده و نگهبان و تمامی عوامل پزشکی و درمانی که صادقانه و خارج از مناسبات پول و قدرت فداکارانه در مبارزه با ویروس وارداتی کرونا دست‌و‌پنجه نرم می‌کنید درود می‌فرستیم و یاد تمام عزیزانی که در این راه جانباخته‌اند را گرامی می‌داریم. تشکر ما را پذیرا باشید.

 

سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه

 

۲-

مرکز اروپایی کنترل بیماری‌ها

شیوع ویروس کرونا که به‌سرعت به‌یک همه‌گیری جهانی بدل شد، پرسش‌های زیادی را در ذهن بسیاری از شهروندان کشورهای مختلف برانگیخته است.

از جمله این‌که نشانه‌های آلودگی به ویروس کرونای جدید چیست؟ چه کسانی بیش‌تر در معرض ابتلا هستند و دست‌یابی به واکسنی برای ایمن شدن در برابر آن چه‌قدر زمان می‌برد.

مرکز اروپایی کنترل بیماری‌ها به برخی از این پرسش‌ها پاسخ داده است:

۱- نشانه‌های آلودگی به کووید-۱۹ چیست؟

شایع‌ترین نشانه بالینی ابتلا به ویروس کرونای جدید که در آزمایشگاه به تایید علمی رسیده شامل این موارد است: تب ۸۸ درصد، سرفه خشک ۶۸ درصد، کوفتگی ۳۸ درصد، تولید خلط ۳۳ درصد، مشکل تنفسی ۱۹ درصد، گلودرد ۱۴ درصد، سردرد ۱۴ درصد و درد عضلانی ۱۵ درصد. دیگر عوارضی که کمتر شایع بوده عبارتند از اسهال ۴ درصد و استفراغ ۵ درصد.

برآوردهای جدید حاکی از آن است که دوره نهفتگی کووید-۱۹ بین پنج تا شش روز است که البته بین یک تا ۱۴ روز متغییر است. برپایه یک پژوهش تازه، برای رعایت احتیاط لازم، باید دوره نهفتگی را دست کم ۱۴ روز محاسبه کرد.

۲- آیا بعضی از افراد به نسبت دیگران بیشتر در معرض ابتلا هستند؟

عموما در افراد مسن و کسانی که مشکلات سلامتی دارند (از قبیل فشارخون بالا، دیابت، بیماری‌‌های قلبی و عروقی، بیماری‌های تنفسی مزمن و سرطان) احتمال بروز عوارض جدی بیشتر از بقیه وجود دارد.

۳- آیا کودکان هم در معرض ابتلا به کووید-۱۹ هستند؟

این بیماری در کودکان نسبتا نادر و خفیف است. بر پایه یک پژوهش گسترده بیش از دو درصد موارد ابتلا زیر ۱۸ سال بوده‌اند. از این شمار، کمتر از ۳ درصد عوارض شدید یا وخیم داشته‌اند.

۴- در صورتی که با یک شخص مبتلا به کووید-۱۹ برخورد داشتم چه باید بکنم؟

به مسئولان بهداشتی منطقه خود اطلاع دهید تا دستورهای لازم را دریافت کنید. اگر عوارض بیماری در شما ظاهر شد، باید هرچه سریع‌تر با مرکز درمانی خود تماس‌ بگیرید و به آن ها بگویید که با یک بیماری کرونایی تماس داشته‌اید.

۵- آیا برای این ویروس واکسنی وجود دارد؟ چه قدر طول می‌کشد که واکسن کرونا تولید شود؟

هم‌اینک هیچ واکسنی برای ویروس‌های کرونا در انسان، از جمله ویروس کووید-۱۹، وجود ندارد. به همین دلیل است که پیش‌گیری از آلودگی به این ویروس اهمیت زیادی دارد و باید از گسترش بیش‌تر آن جلوگیری به عمل آورد.

ساخت واکسن زمان‌بر است. چندین شرکت داروسازی در حال کار بر روی گزینه‌های احتمالی این واکسن هستند. با این همه، تولید و در دسترس قرار گرفتن واکسن ماه‌ها، چه بسا سال‌ها،‌ به طول خواهد انجامید. چراکه لازم است قبل از استفاده به طور دقیق مورد آزمایش‌های متعدد قرار بگیرد که بی‌خطر و همچنین مؤثر بودن آن تأیید شود.

۶- اگر امسال واکسن آنفلوآنزا زده باشم آیا در مقابل کووید-۱۹ مصونیت دارم؟

ویروس‌های آنفلوآنزا و کووید-۱۹ دو ویروس متفاوت هستند. واکسن آنفلوآنزای فصلی در برابر کووید-۱۹ مصونیت ایجاد نمی‌کند.

۷- تماس با حیوانات خانگی یا دیگر جانوران چه‌قدر در ابتلا به کووید-۱۹ اثر دارد؟

چندین نوع ویروس کرونا توانایی آلوده کردن حیوانات و انتقال به دیگر گونه‌های جانوری و انسان‌ها را دارند. اما هیچ سند علمی برای امکان انتقال ویروس کرونای جدید از حیوانات دست‌آموز‌(مثلا سگ‌ها و گربه‌ها) به انسان‌ها وجود ندارد. البته به عنوان یک اصل، همیشه باید در تماس با حیوانات دستورهای اولیه بهداشتی را رعایت کرد.

۸- همه‌گیری چه قدر طول خواهد کشید؟

متأسفانه پیش‌بینی مدت زمان همه‌گیری و تبعات آن ممکن نیست. در حال حاضر با ویروس جدیدی مواجه هستیم و به همین دلیل هم درباره بسیاری از مسائل نمی‌توانیم با اطمینان اظهار نظر کنیم. برای نمونه، معلوم نیست که آیا، مثل آنفلوآنزای فصلی، با گرم شدن هوا و فرا رسیدن فصل تابستان در نیم‌کره شمالی میزان ابتلا به کرونای جدید کاهش خواهد یافت یا نه.

۹- چه طور می‌توانم از مبتلا شدن پیش‌گیری کنم؟

این ویروس از طریق چشمان، بینی و یا دهان شما می‌تواند وارد بدن‌تان شود؛ بنابراین آن‌چه مهم است این است که با دست‌های نشسته صورت‌تان را لمس نکنید. شستن دست‌ها با آب و صابون به‌مدت دست‌کم ۲۰ ثانیه، استفاده از محلول‌، ژل یا دستمال‌های الکل‌دار هم در هر حال توصیه می‌شود.

هم‌چنین توصیه می‌شود که برای کاستن از خطر ابتلا با قطرات مخاط تنفسی، در برخورد با افرادی که به کووید-۱۹ مبتلا شده‌‌اند و عوارض آن را نشان می‌دهند، فاصله‌ حداقل یک متری را رعایت کنید.

 

۳:

بررسی‌های و تحقیقات و اظهارنظرهای دانشمندان ایران و جهان، نشان می‌دهند کرونا یک سلاح بیولوژیک است یا این‌که کرونا محصول تغییر ژنتیکی ویروس توسط انسان باشد را هیچ نهاد علمی معتبری تایید نکرده است. برعکس دانشمندان و نهادهای علمی بر این باور هستند که کرونا محصول تکامل طبیعی ویروس سارس است.

مجله Nature، به‌عنوان یکی از معتبرترین مجله‌های علمی در حوزه ژنتیکی روز دوم ماه مارس در مقاله‌ای تاکید دارد که کرونا یا همان کوید ۱۹ که با سندروم حاد تنفسی همراه است از خانواده ویروس سارس است که به‌صورت طبیعی تکامل یافته است. مجله نیچر دو هفته بعد در مقاله‌ای دیگر به بررسی منشا ویروس کرونا پرداخته و مجدد تاکید می‌کند که بررسی‌های علمی نشان می‌دهد که ژنتیک ویروس کرونا دستکاری شده نیست. نویسندگان این مقاله منتقل شدن ویروس از منبع حیوانی و رشد تکاملی این ویروس در حیوان را محتمل‌ترین سناریو می‌دانند و اعتقادی به سناریوهایی که کرونا را محصول آزمایشگاهی می‌دانند غیرقابل قبول می‌دانند.

 

مجله BioSpace نیز روز ۱۸ مارس در مقاله‌ای با عنوان «محققان بین‌المللی نتیجه گرفته‌اند که کوید ۱۹ ساخته بشر نیست» بر این نکته تاکید دارد که «نتیجه تحقیقات ثابت می‌کند که ویروس کرونا محصول تکامل طبیعی است و به هرگونه گمانه‌زنی در مورد مهندسی ژنتیک عمدی پایان می‌دهد.»

 

روزنامه USA TODAY نیز روز یک‌شنبه گذشته این ادعا که آیا ویروس کرونا در یک آزمایشگاه چینی ساخته شده را مورد راست آزمایی قرار داده و نوشته است: «بر اساس ژنوم ویروس و خصوصیات آن، هیچ ادله‌ای وجود ندارد که مهندسی شدن ویروس را تایید کند.» این روزنامه براساس تحقیقات خود، به این  ادعا نشان «نادرست» داده و معتقد است کرونا ویروسی ساخته شده در آزمایشگاه نیست.

 

۴:

هم‌زمان با افزایش سریع شمار مبتلایان و قربانیان ویروس کرونا در سرتاسر جهان، برخی دانشمندان و مراکز مطالعاتی در حال بررسی سناریوهای مختلف هستند و در یکی از بدترین سناریوها پیش‌‌بینی می‌شود ۷ میلیارد نفر به کرونا مبتلا شده و ۴۰ میلیون نفر جان ببازند.

در یکی از این مطالعات که توسط پژوهش‌گران دانشگاه «امپریال کالج» لندن تهیه شده، پیش‌بینی می‌شود، اگر کشورها اقدامات سختگیرانه‌ای که در بخش اعظم کشورهای اروپایی در دستور کار قرار گرفته را هم انجام دهند، در ۲۵۰ روز آینده، ۲۷۹ هزار شخص در اروپا و آسیای میانه بر اثر کرونا جان خود را از دست خواهند داد.

این پژوهش‌گران باور دارند که اگر همه کشورها دستورالعمل‌های کاهش روابط اجتماعی را رعایت کنند، تا پایان سال جاری، بیش از ۹/۱ میلیون نفر در سرتاسر جهان جان خواهند باخت.

اما در سناریوی بدتر که عدم التزام دولت‌ها به اقدامات پیش‌گیرانه برای مبارزه با کرونا است، تعداد کشته‌ها به ۴۰ میلیون نفر و تعداد مبتلایان به حدود ۷ میلیارد نفر خواهد رسید.

پاتریم والکر، یکی از پژوهش‌گرانی که این مطالعه را برای دانشگاه امپریال کالج انجام داده، گفت: «پیش‌بینی‌های ما نشان می‌دهد همه جهان اوضاع بهداشتی اضطراری و بی‌سابقه‌ای در هفته‌ها و ماه‌های آینده تجربه خواهد کرد.»

او در ادامه توضیح داد: «نتایجی که ما از این مطالعه به دست آورده‌ایم، نشان می‌دهد که کشورها باید بین اقدامات پرشمار و پرهزینه برای مقابله با ویروس کرونا و یا پذیرفتن ریسک اعمال فشار سریع و بیش از ظرفیت بر سیستم بهداشتی خود یکی را انتخاب کنند... نتایج این مطالعه همچنین روشن کرد که اقدامات سریع، جدی و همگانی، می‌تواند جان میلیون‌ها نفر را در سال آینده نجات دهد.»

براساس آمار ارائه شده تا ساعات پایانی شب روز جمعه ۲۷ مارس ۲۰۲۰ در وبگاه worldometers تا کنون ۵۷۷ هزار و ۴۹۵ نفر در سرتاسر جهان به ویروس کرونا مبتلا شده و ۲۶ هزار و ۴۴۷ نفر به همین دلیل جان باخته‌اند.

درک معمای کرونای چینی از دیدگاه داروین، شواهدی بر رد تئوری جنگ بیولوژی

ایرج سبحانی

 

 

استاد علوم پزشکی و زیست شناسی دانشگاه‌های پاریس
iradj.sobhani@aphp.fr

عنوان اصلی نوشته:
درک معمای کرونای چینی از دیدگاه داروین، شواهدی بر رد تئوری جنگ بیولوژی

داروین(۱۸۰۹-۱۷۴۴)[۱]، زیست‌شناس و زمین‌شناس انگلیسی، مدتی را در امریکای جنوبی به‌سر برد و توانست از طریق مقایسه گونه‌ای (فنوتیپی)[۲]، نقش زمان (تحول) را در راز بقا بیشتر درک کند. از دستاوردهای این اقامت ارائه نظریه‌ای مبتنی بر پیوستگی جغرافیایی گونه‌ها بود که تائیدی بود بر نظریه‌ای که او پیش‌تر درباره تغییرات نامحسوس ولی جهانی محیط زیست و اقلیم برپایه “همدیس‌گرایی” داده بود. براساس نظریه داروین موجودات زنده همه شاخه‌های یکدیگرند و از یک منشاء فرود می‌آیند. یک محیط درحال تغییر، نیازهای موجودات زنده را تغییر می‌دهد و هر موجود با تغییر رفتار و استفاده از امکانات خاص برای بقای خویش با محیط سازگار می‌شود. در واقع بر اساس نظریه داروین موجودات با انتخاب طبیعی تکامل می‌یابند. در این نگرش، با توجه به تفاوت ذاتی موجودات، طبیعت وسیله تسهیل‌کننده زیست را برای آن دسته از موجوداتی فراهم می‌سازد که از مزیتی برای تعامل بهره‌مند باشند. گونه‌هایی که منقرض شده‌اند (که البته تعدادشان بسیار اندک است) یا به این تعامل نرسیده‌اند و یا ناتوان از انتقال حافظه جمعی از نسلی به نسل بعدی بوده‌اند.

آن دسته از موجوداتی که با وجود تغییرات اقلیمی دوام آورده اند، تعامل مناسب‌تری با طبیعت داشته‌اند. انتخاب برتر طبیعت غریزه پلاستیک را در موجود زنده نهادینه کرده است. هر موجود زنده برای بقا، همانند پلاستیک، خود را با همنوعان و محیط بیرونی (طبیعت و سایر موجودات) وفق داده و به تعامل می‌رسد.

داروین این شناخت را از گونه‌نگاری شروع کرد. تا دهه ۱۹۶۰، مقایسه بین گونه‌ها، رفتارها و توزیع جغرافیایی آنها تنها وسیله موجود برای ساخت طبقه‌بندی گونه‌ها بود. یک قرن بعد ثابت شد که حاصل این تعاملات “کد‌ها” یا “قرار داد‌هایی” فردی و اجتماعی هستند که از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شوند.

بدین ترتیب، پیروان داروین زیر بنای گونه را عنصر یا “ژن” خوانده و ساختار زیست‌شناسی آن را “دی‌ان‌ای”[۳] نام نهادند. می‌توان دی‌ان‌ای را حاوی تمام کد‌های ذره‌بینی تباری دانست. یعنی هر اطلاعی که از ابتدای خلقت موجود زنده برای تعامل با محیط لازم است از نسلی به نسل بعدی رسیده تا هم یاری‌گر حیات بالفعل موجود زنده باشد و هم در صورت لزوم برای مقابله با وضعیت و شرایط جدید (همچون تغییرات اقلیمی) بتوان از آن درس گرفت. از این منظر “دی‌ان‌ای” را می‌توان معادل “داده‌های نیاکانی آرشیو” شده دانست. با کشف دی‌ان‌ای و پروتئین‌های همگون (یا اسیدهای نوکلئیک هم کد) توالی اسید آمینه‌ها (یا پایه دی‌ان‌ای) زیربنای مولکولی برای گذر از یک گونه به گونه دیگر تعریف شد و تفاوت میان این مولکول‌ها روشی برای مطالعه تفاوت‌ها شده است. این چنین علم فیلوژنی یا تبارشناسی نضج گرفت.

ویروسی به نام کرونا، از تبار ویروس‌های کوید یا سارس، در دسامبر ۲۰۱۹ در ووهان چین متولد شد. اما این خطه برایش ناآشنا نبود. زیرا اولین نسل ویروس کرونایی هم در نوامبر ۲۰۰۲  در چین ظهور کرد و با شیوع سریع سندرم شدید حاد تنفسی کرونایی باعث اضطرابی جهانی شد و تا ژوئیه ۲۰۰۳ ، منجر به بیش از ۸۰۰۰ مورد ابتلا و ۸۰۰ مرگ در ۲۶ کشور جهان گردید. در سال ۲۰۱۲ اپیدمی جدیدی به نام مرس از عربستان شروع و تا شمال افریقا شایع گردید. نقش خفاش در تمامی این بیماری‌ها و شتر در انتقال ویروس سارس در سال ۲۰۱۲ بسیار پررنگ است.

در دسامبر سال ۲۰۱۹، یک بار دیگر ویروسی مشابه پس از تولد در استان ووهان در چین توانست به سرعت پهنه حیات اجتماعی خود را به کشورهایی چون کره جنوبی، ایران، ایتالیا، فرانسه و سایر نقاط گسترش دهد.

این ویروس نیز در خفاش یافت شده و نقش نوعی از سگ‌های وحشی در تکامل آن گزارش شده است. بنابراین خفاش به عنوان منبع اصلی این ویروس‌ها و حیوانات دیگر و انسان به عنوان زمینه رشد یا انتقال تشخیص داده شده‌اند. ویروس برای سرایت به انسان نیاز به گذر از پستاندار دیگری (شتر، خوک و سگ‌های وحشی) دارد. برای درک بهتر جایگاه این ویروس جدید در طبیعت امروز، از روش داروین و مطالعه گونه‌ای شروع کرده و به عنصر فردی و تبار ژنی آن می‌رسیم.

گونه‌شناسی سنتی:

این نوع بیماریهای تنفسی (سارس سال ۲۰۰۲، مرس در ۲۰۱۲ و کرونا در ۲۰۲۰) از نظر پویایی شباهت‌های ظاهری زیادی با هم دارند. اگرچه برای هرسه ویروس انتقال ویروس از طریق مدفوع نیز گزارش شده است اما تصور می‌شود مسیر اصلی انتقال آنها قطرات تنفسی باشد. ویروس پس از ورود در مجاری تنفسی، در قسمت تحتانی ریه شخص مبتلا به دنبال آنزیمی به نام‌ ای‌سی‌ای۲ [۴] می‌گردد. آین آنزیم نقش تنظیم‌کننده آنژیو تانسین را در بدن دارد. آنژیو تانسین خود تنظیم‌کننده فشار خون است. ظاهراً این پروتینِ میزبان، نقش گیرنده (درب ورودی درون سلولی) ویروس را نسبت به سایر سلول‌های تنفسی بازی می‌کند.

با وجود اینکه ویروس کوید۱۹ از نظر ژنی با دو ویروس دیگر نزدیکی دارد اما تفاوت تعامل آنها با طبیعت بسیار شگفت‌انگیز است. مثلا در سال ۲۰۰۳، ویروس سارس پس از اینکه ۸۰۰۰ نفر را مبتلا و حدود ۸۰۰ نفر را در طی ۸ ماه در ۲۶ کشور جهان به هلاکت رساند، بالاخره مهار شد. قرنطینه و مراقبت ویژه در هنگام وخامت تنفسی از مهمترین عوامل مهارآن ویروس بودند. برعکس، ویروس جدید تا روز ۲۸ فوریه ۲۰۲۰، یعنی حدود دو ماه پس از تولدش، بیش از ۸۲۰۰۰ نفر را مبتلا و ۲۸۰۰ نفر را در چین به هلاکت رسانده و ۳۶۰۰ نفر را در ۴۶ کشور دیگر جهان مبتلا کرده است.

حال سوال این است که با وجود تجربه کشورهایی چون چین که هم از امکانات بالا و هم تجربه قبلی ویروس سارس برخوردار است و با اینکه ظرف دو هفته ویروس جدید شناسایی شده است و بلافاصله امکانات تشخیصی در سطح کلان فراهم می‌شود (در رابطه با سارس بزرگ این روند چند ماه بطول انجامید) چرا طی دو ماه تعداد زیادی انسان درنقاط مختلف جهان مبتلا به این ویروس شدند؟ این مشاهده زمینه‌ساز شایعاتی مبنی بر احتمال حمله مهندسی‌شده انسان علیه انسان گردید.

چند توضیح پاسخ به این سئوال را ساده می‌سازد.

اول. استان ووهان مرکز وسیع توسعه یافته‌ای با ازدحام شدید جمعیت و تماس‌های فراوان میان انسانهاست. به عنوان نمونه، میزان رفت‌وآمد به این استان ظرف ده سال اخیر دو برابر شده است. چند روز قبل از بروز ویروس، تجمعات چند صد هزار نفری به مناسبت عیدسال نو چینی برپا بوده و سفر بیش از پنج میلیون شهروند از این استان به نقاط دیگر زمینه شیوع سریع‌تر بیماری را در منطقه (نسبت به شیوع سارس ۲۰۰۲) فراهم کرده است.

دوم. نبود تعادل میان سرعت ابتلا با امکانات تخت‌خوابی در مراکز ویژه باعث شد عده زیادی از بیماران خطرناک بستری نشده و به خانه رانده شوند. این ناهنجاری هم تعداد مرگ و میر را بالا برد و هم به گسترش بیماری کمک کرد. ساخت بیمارستانی جدید برای پذیرش بیماران خطرناک‌تر بدنبال این ناهنجاری صورت گرفت.

سوم. دوران خفتگی ویروس جدید و دوران انتقال آن با ویروس سارس یکسان نیست. بیماران مبتلا به سارس عموما هنگام بروز علائم تنگی نفس، از خود ویروس زنده بیرون می‌دادند در حالی که کوید۱۹ از همان اوایلِ لانه در آدمها تولید مثل می‌کند و حتی بدون ایجاد علائم حاد باعث ابتلای انسان‌های دیگر می‌شود. بنابراین دوران واگیری بیماران مبتلا طولانی‌تر و سرعت سرایت بیشتر است. تعداد مبتلایان این ویروس در عرض دو ماه از تعداد مبتلایان سارس در عرض ۵ ماه بالاتراست. داده‌های بدست آمده از کشتی‌های تفریحی در ساحل ژاپن و در کالیفرنیا نیز این مشاهده را تایید می‌کنند. درصد پایین فرم‌های بسیار وخیم در مورد ویروس کوید۱۹ این شک را ایجاد می‌کند که تعداد مبتلایان بسیار بالاتر از میزان حدس زده باشد. تعدادی با نداشتن علائم بالینی ناقل ویروس بوده و هستند. قابل تامل است که ۱۰ در صد ساکنین کشتی‌ها هیچ علامت بالینی حتی بعد از دوران قرنطینه هرگز از خود نشان ندادند در صورتی که تست ویروسی ایشان مثبت بوده است. داده‌های آماری کره جنوبی که در سطح وسیع اقدام به تست نمود، این فرضیه را تقویت می‌کند.

چهارم. با توجه به سه ویژگی بالا (سرعت سرایت، پایین بودن علائم بالینی، پایین بودن در صد موارد مهلک) تعداد مطلق مرگ و میر برآمده از ویروس کوید۱۹ بیشتر از سارس بوده و خواهد بود. این علت دیگر مربوط به تغییرات ذاتی ویروس در طی تغییرات جهشی نسل به نسل نمی‌باشد. این حاصل عدم همانگی میان سرعت شیوع، دقت و وسواس در پیش‌گیری و امکانات موجود درمانی ویژه برای موارد مهلک، یعنی مدیریت بهداشت و درمان جوامع بشری است.

خاطره ویروس از تبار خود

در مناطقی از چین، برای تامین گوشت مصرفی نوعی سگ صحرایی به نام سیوت شکار می‌شود. آماده‌سازی نامناسب گوشت این حیوان به عنوان دلیل شیوع ویروس سارس گزارش شده بود[۵]. این ویروس در بدن چند سیوٍت دیده شده است[۶]. در ماه مه سال ۲۰۰۳، در یک بازار حیوانات زنده در گوانگدونگ چین، شواهد مربوط به انتقال این ویروس به حیوانات دیگر از جمله به سگ راکون و نیز انسان‌هایی که در همان بازار کار می‌کردند به دست آمد. این شواهد عموما مربوط به ترخیص ژنی ویروس است. مطالعه تبارشناسی ژنی این ویروس نشان می‌دهدکه انسان این ویروس را ابتدا از خفاش گرفته است و سپس به موجودات دیگری چون خوک و سگ وحشی از نوع هیمالایایی منتقل کرده، و دوباره از حیوانات گوشت‌خوار به انسان منتقل شده است و همچنان[۷] از موجود زنده‌ای به موجود زنده دیگر منتقل می‌شود.

همسانی و تفاوت‌های ساختاری میان ویروس سارس و کوید۱۹، حکایت از درجه بالای شباهت (۸۶ در صد) دو ویروس دارد. اما نزدیکی ساختار فقراتی ویروس کرونا با ویروس ترخیص شده از خفاش بالاتر از نزدیکی این بخش از ویروس کوید۱۹ با ویروس سارس یا مرس است. کدهای هر دو ویروس شباهت بالایی با ویروس‌های یافت شده در خفاش دارند. اما نزدیکی ویروس کوید۱۹ با ویروس خفاشی بالاتر است. بنابراین، تصور می‌شود که بازارهای حیوانات زنده در مجاورت بازار فروش چندین گونه از حیوانات وحشی و خانگی، و هر دو در مجاورت ازدحامی از جمعیت انسانی، زمینه مناسب خلق ویروس جدید را فراهم کرده است. این ویروس برای بقای خود با استفاده از دو اصل جهش ژنی (ایجاد تنوع و چند گونگی در آرشیو نیاکانی) و تعامل (پلاستیسیته)، مسیر بکری برای تداوم خود یافته است.

دانشمندان الگوی ژنتیکی پروتئین سنبله، آرماتورها و قسمت بیرونی ویروس را شناسایی کردند. ویروس از این آرماتورها برای اتصال به دیواره‌های خارجی سلول‌های انسانی، گرفتن اطلاع از آنها و نفوذ به درون آنها، استفاده می‌کند. به طور خاص اتصال ویروس کوید از ویژگی مهم پروتئینی برخوردار است. وجود دو پروتئین در سنبله، ویروس آنرا منحصر به فرد می‌کند. پس از چسبندگی، مکان گیرنده ویروس (آر بی دی) در پناه پروتئین‌های قلاب به سلول‌های میزبان چسبیده تا شکافی در غشای سلول میزبان واردکرده و چون قوطی باز شده امکان ورود مولکول‌های ویروسی به درون سلول‌های میزبان را فراهم کند.

شواهدی برتکامل طبیعی و نه مهندسی عمدی

دانشمندان دریافتند که بخشی از پروتئین سنبله تکامل یافته تا بطور مؤثرتری به مولکول‌های غشایی سلولهای انسانی اتصال یابد. این گیرنده غشایی همان پروتینی است (ای سی۲) که در تنظیم فشار خون نقش دارد. در حقیقت پروتئین سنبله در اتصال سلولهای انسانی چنان مؤثر است که دانشمندان نتیجه گرفتند که این نمی‌تواند حاصل امری جز انتخاب طبیعی و تعاملی ویروس خفاشی و بستر جدیدش، یعنی بافت ششی انسان، باشد. (مراجعه با تصاویر پایان مقاله)

اصولا این شاهدی بر تکامل طبیعی کد‌های ژنتیکی ستون فقرات ویروس سارس۲ است. اگر شخصی به دنبال مهندسی ویروس کرونای جدید برای ایجاد یک بیماری لاعلاج می‌بود، می‌توانست با استفاده از تغییرات از قبل شدیدار شده در کد‌های ستوان فقرات ویروسی که سابفه ایجاد بیماری دارد (مانند سارس یا مرس) استفاده کرده و وجوه ویژه نوینی به آن اضافه کند. به عبارت دیگر ستون فقرات ویروس شناخته شده‌ای را ابتدای ساخت خود قرار داده و با ایجاد تغییرات جنبی، ویروس جدید را خطرناک‌تر کند. اما با مشاهده نزدیکی ستون فقرات ویروس جدید با ویروس‌های خفاشی، که اصولا خوش خیم هستند، و دوری تباری کد ژنتیک ستون فقرات از ویروس سارس، فرضیه انتقال طبیعی از خفاشها و پنگولین‌ها به انسان را قوی‌تر می‌کند. این دو ویژه‌گی ویروس یعنی جهش در بخشی از پروتئین سنبله و تداوم ستون فقرات تباری آن، استفاده از دستکاری آزمایشگاهی عمدی را بی‌اعتبار کرده و شایعاتی که در مورد منشاء لابراتوری ویروس در گردش است را بی‌اساس می‌نماید.

دو سناریو در مورد تحول طبیعی متصور است:

در سناریوی اول ویروس خفاشی قبل ار سرایت به انسان دستخوش این دو تغییر اساسی شده و در شرایطی استثنائی از طریق حیوان واسطی به انسان سرایت می‌کند. در سناریوی دوم، ویروس خفاشی پس از سرایت به انسان دستخوش تغییرات کشنده می‌شود. شباهت‌هایی میان سنبله و پروتین شکاف‌انداز این ویروس و ویروس‌هایی که از برخی سگ‌های وحشی در افریقا و آسیا در دست است این فرضیه تحول داروینی مرحله به مرحله را قوی‌تر می‌کند. می توان چنین تصور کرد که ویروس کرونا پس از ورود به بدن اولین انسانها و با اقتباس از داده‌های ویروس‌های گریپ که استعداد بالایی در پرش از انسانی به انسان دیگر دارند به این سلاح جدید مجهز شده است. با فرضیه اول، احتمال افزایش شیوع بیماری‌های مشابه در آینده بیشتر می‌شود. زیرا ویروس‌های شبه‌کرونای خطرناک در حیواناتی در مجاورت انسان در گردش بوده و ممکن است یک بار دیگر به سمت انسان پرش کنند. در فرضیه دوم احتمال اینکه ویروسی خوش خیم وارد بدن انسان شده و سپس دستخوش جهش شده باشد احتمال بروز بیماری ویروسی کاملا مشابه را ضعیف می‌کند. زیرا طبق اصل تحول پلاستیک موجود، انسان و ویروس‌ها در گریز از این نداده است احتمال به تعامل می‌رسند.

تعامل و تکامل

آیا می‌توان ویروس جدید را حاصل تغییر تصادفی ندانست و نظریه انتخاب اصلح عامدانه را پذیرفت؟ بی‌شک چند سالی است محققینی که بر روی ساختار ژنی این ویروس‌ها مطالعه کرده‌اند علائم این مصیبت جهانی را بررسی کرده‌اند. مطالعه‌ای که در سال ۲۰۱۷ منتشر شد[۸]، یکی از این اعلام خطر‌ها را بدنبال داشت. محققین پس از ۵ سال مراقبت از خفاش‌هایی که در غاری در استان ووهان چین زندگی می‌کردند، نشان دادند که تمام چاشنی‌های یک پاندمی وسیع فراهم است. از طرفی تلفیق‌های متوالی میان ویروس‌های خفاش روندی ممتد داشته است، یعنی نسل‌های پی در پی ویروس‌ها کلیه ملزومات ساختاری زندگی و تطبیق با محیط زیست در پستانداران را حفظ کرده‌اند. و از طرف دیگر حداقل یکی از پروتئین‌های غشای ویروسی چنان خود را به سطح کمال رسانده که تغییرات ژنتیکی آن گیرایی و اتصال پروتین غشایی ویروس به پروتین‌ای سی۲ آنژیوتانسین انسان روندی صعودی داشته. 

شرایط احتمالی ناهنجار زیست ویروس‌ها از خفاش به انسان دلیلی بر تغییر مواد ژنتیکی برای تعامل زیست است. باتوجه به مجاورت این غار در فاصله یک کیلومتری منطقه مسکونی مردم شهری، یعنی تماس آسان با انسان، امکان خطر انتقال تصادفی به انسان و ایجاد جهش ژنی برای زیست در ریه انسان بیشتر قوت می‌گیرد. 

حال که نزدیکی ژنی ویروس کرونا با ویروس‌های خفاشی بیشتر از نزدیکی این ویروس با ویروس‌های سارس یا مرس نشان داده شد، ترس محققین از مجاورت غار  پر از خفاش با منطقه مسکونی و خطر بروز آسیب کشنده جهانی از طریق دستگاه تنفسی را موجه کرد. ساده‌تر بگوییم که ویروس کرونا به تغییرات تکاملی واگرا نزدیکتر است تا تحول همگرا. در واقع اگر انسان در این ساختمان ویروسی جدید نقشی داشته باشد، باید آن را در بی‌توجهی به اقلیم و تخریب آن جستجو کرد تا یک سناریوی امنیتی. این مشاهدات را باید مستقل از نیاز یا اراده ساختار امنیتی کشوری که در تلاش برای بدست آوردن سلاح بیولوژی دانست. دستکاری باکتری‌ها و ویروس‌ها برای استفاده‌های درمانی در بسیار از لابراتورهای جهان رایج است. اما تکنولوژی در دسترس امکان ساخت موجود زنده‌ای که با اراده موجود زنده دیگری وارد عمل شود را نداده.

رابطه پویا میان ویروس و میزبان، نمونه‌ای از رابطه پلاستیک

در ادرار و مدفوع حیوانات بیش از لاشه‌های ژنی انسان لاشه‌های ژنی قارچ‌ها، باکتری‌ها و مقدار بسیار کمی ویروس یافت می‌شود[۹]. لاشه‌های ژنی ۴۳ خانواده ویروسی مختلف در مدفوع و ۲۲ خانواده مختلف در ادرار خفاش‌های سنگاپور یافت شده‌اند. ویروس کرونا در حدود ۱۵ در صد کل ژن‌های ویروسی موحود در ادرار خفاش‌ها تخمین زده شده است.

مطالعات متعددی نشان می‌دهند که ویژگی ژنتیک ویروس‌های سارس و مرس با توسل به جهش ژنی به تعاملی رسیده که همزمان با ویژگی‌های میزبان مجموعه‌ای را فراهم می‌سازند که درآن شدت عکس‌العمل تا سطح مرگ پیش می‌رود در صورتی که همین ویروس‌ها در خفاش هیج نوع تنشی ایجاد نکرده و با زمینه به تعامل صلح آمیز می‌رسند[۱۰].

نتیجه

دنیای ویروس‌ها همانند دنیای همه موجودات زنده دستخوش تغییرات است. محیط زیست میدان بروز این تغییرات بوده و انسان از این مسیر در تغییرات موجودات تک سلولی بی‌تاثیر نیست. این ارتباطات طبق قوانین پلاستیسیته عمل می‌کنند. با توجه به همین قوانین، داده‌های علمی نوین نشان می‌دهند که تغییرات مشاهده شده ناشی از نابسامانی است که انسان به محیط زیست خود و سایر موجودات تحمیل کرده است.


پاریس - کرتی در فرانسه، ۲ فروردین سال ۱۳۹۹

***

شکل‌های زیرو توضیحات مندرج شده به درک بیشتر مقاله کمک خواهد کرد

ساختمان ژنی ویروس کرونا در انسان و مقایسه آن با ویروس سارس و مرٍس و دیگر ویروس‌های ترخیص شده از خفاش دو ماه پیش منتشر گردید. این مقایسه که تمام کد‌های آرشیو نیاکانی را در بر می‌گیرد امکان ترسیم تباری ویروس را فراهم می‌سازد. در نمودار اولیه رده کدها دسته بندی شده اول از چپ به راست (رنگ زرد) سری کدهای کلیدی خوانش و ساختاری هستند که ازکدهای پروتینی مجزا می‌باشند. این سری با وجود تفاوت محسوس با نسل اول همین بخش از کد‌های ویروس خفاشی (D) به نسل دوم همین ویروس در خفاش (c) نزدیکی پیدا کرده و تا حدود زیادی با همین سری از کد ویروس‌های سارس و مرس نزدیکی دارد. کد‌های خوانش پروتینی در قسمت آبی به سنبله، قرمز به غشا، بنفش به هسته و ارغوانی به پروتئین‌های جنبی مربوط می‌باشند و در رده A نمونه ویروس انسانی کرونای ۱۹، در رده B ویروس انسانی سارس ، در رده c ویروس انسانی مرس در انسان و خفاش و در رده D ویروس اولیه خفاش نشان داده شده اند[۱۱].

 

پس از ترخیص و ترجمه کد‌های ژنتیکی به کد‌های پروتینی نمودار پایین تشابه و تفاوت‌های همین ویروس‌ها را نشان می‌دهد.

 

پس از مقایسه و محاسبه فاصله زمانی تحولاتی بر طبق روش‌های محاسباتی تایید شده نمودار پایین بدست آمده که حکایت از وجود اشتراک تباری میان این ویروس‌ها دارد.

مقایسه کد‌های ژنی میان ویروس کرونای انسانی و ویروس‌های ترخیص شده از خفاش نشان از نزدیکی ۹۵ الی ۹۹ درصدی در بسیاری ازرسته‌ها دارد.مهمترین تفاوت کدی میان این ویروس‌هارا درناحیه‌ای از پروتین ویروسی می‌توان یافت که نقش گیرندگی یا چسبندگی برروی غشای میزبان ویروس است.

بنابراین شجرنامه(نسب نامه) ویروس این گونه ترسیم می‌شود (ویروس امروز به رنگ قرمز مشخص شده است).

مطالعه کد‌های ژنی ویروس‌ها نشان می‌دهد که ویروس کورانای ۱۹ بزرگترین تفاوت خود را با هم تبارانش در پروتئین لازمه ورود در سلول انسان متمرکز کرده است. این پروتئین از لحاظ ساختاری و موضع ساختمانی در میکروسکوپ‌های الکترونی (با قابلیت دید و تعریف بسیار ریز) رویت و به این صورت عکسبرداری شده است.

 

پروتئین اس نوعی از پروتئین‌های غشای ویروسی است که نسبت به پروتئین‌های ویروس‌های تباری درکد‌های خود تا حدی تغییرات انجام داده که تلفیق آن را در پروتین‌های غشای سلولی انسان آسان نماید و بدین ترتیب سریعتر از پیش کسوت‌های خود وارد بدن انسان می‌شود[۱۲].

—————————————————-

[1]چارلز رابرت داروین (Charles Robert Darwin)، متولد ۱۲ فوریه۱۸۰۹ انگلستان – درگذشته ۱۹ آوریل۱۸۸۲،

[2] Phenotype
[3]DNA :DeoxyNucleotid Acid (In French, ADN AcidedéoxyNuclique)
[4] ACE2 (AngitensinCoverting Enzyme 2)
[5] World Chelonian Trust (2002). Palm Civets (Pagumalarvata) and SARS World Chelonian Trust, California
[6]Guan, Y., Zheng, B.J., He, Y.Q., Liu, X.L., Zhuang, Z.X., Cheung, C.L., Luo, S.W., Li, P.H., Zhang, L.J., Guan, Y.J., Butt, K.M., Wong, K.L., Chan, K.W., Lim, W., Shortridge, K.F., Yuen, K.Y., Peiris, J.S., Poon, L.L. (2003). Isolation and characterization of viruses related to the SARS coronavirus from animals in southern China. Science 302 (5643): 276–278.
[7] Caldwell, E. (2008). Evolutionary History of SARS supports Bats as virus source Archived 23 June 2011 at the Wayback Machine Research News, Ohio State University.
[8]Hu B, Zeng L-P, Yang X-L, Ge X-Y, ZhangW, Li B, et al. (2017) Discovery of a rich gene poolof bat SARS-related coronaviruses provides newinsights into the origin of SARS coronavirus. PLoSPathog 13(11): e1006698. 
https://doi.org/10.1371/journal.ppat.1006698
[9]Mendenhall IH, et al Diversity and evolution of vieral pathogen community in cave nectar Bats. Viruses 2019; 11(3): 250
[10]Widagdo W et al. Host determinants of MERS-CoV transmission and pathogenesis. Viruses 2019; 11(3): pili: E280
[11]اقتباس از
Jasper Fuk-Woo Chan, et al. Genomiccharacterization of the 2019 novelhuman-pathogenic coronavirus isolatedfrom a patient withatypicalpneumoniaaftervisiting.Emerging Microbes & Infections. Published online: 28 Jan 2020; 9:1, 221-236, DOI: 10.1080/22221751.2020.1719902
[12] Figure. Structure of 2019-nCoV S in the prefusion conformation. (A) Schematic of 2019-nCoV Sprimary structure colored by domain. Domains that were excluded from the ectodomain expressionconstruct or could not be visualized in the final map are colored white. SS, signal sequence;S2′, S2′ protease cleavage site; FP, fusion peptide; HR1, heptad repeat 1; CH, central helix;CD, connector domain; HR2, heptad repeat 2; TM, transmembrane domain; CT, cytoplasmic tail.Arrows denote protease cleavage sites. (B) Side and top views of the prefusion structure of the2019-nCoV S protein with a single RBD in the up conformation. The two RBD down protomers are shownas cryo-EM density in either white or gray and the RBD up protomer is shown in ribbons coloredcorresponding to the schematic in (A).

جهل مرکب شیعه و سنی از جمکران تا مکُران

جهل مرکب شیعه و سنی از جمکران تا مکُران 

 

دیروز جمعه جمعیت بیشماری از بلوچ های سنی مذهب در یک نمایش از قبل هماهنگ شده درب بظاهر قفل شده مسجد جامع چابهار را شکستند تا بر خلاف طرح جداسازی اجتماعی حکومت, در صف های فشرده نماز جمعه ادا کنند. ویدئوهای هجوم جمعیت بظاهر خودجوش بسوی درب ورودی مسجد مرا بیاد "آتش به اختیاران" بسیجی دو آتشه می اندازد که بعد از بسته شدن درب اماکن مقدس نظیر حرم امام رضا و حضرت معصومه, قفل ها را شکستند تا با خیره سری مسلمانی خود را ثابت کرده و خواسته یا ناخواسته در جهادی نامقدس شیوع ویروس کرونا در جامعه را با سرعت بیشتری گسترش بدهند. همین جهل مقدس در مسجد جمکران نیز اتفاق افتاد. آن هم زمانی که نماز جمعه اهل تشیع در شهرهای ایران تعطیل شد و هزاران نفر در مسجد جمکران جمع شدند تا از امام زمان بخواهند کرونا را از بین ببرد.

 

نمایش جهل مقدس در مسجد جمکران حداقل بظاهر برای مقابله با ویروس کرونا بود. شوربختانه نمایش جهل مرکب در سواحل مکُران یعنی در زادگاه نگارنده چابهار در نادیده گرفتن غیرعقلانی و انکار جهل گونه تاثیر ویروس بر مومنین بود که خود حسرتی است مضاعف. در یک ویدئوی دیگر که در فضای مجازی منتشر شده است, یکی امامان جمعه اهل سنت بلوچستان به الله تعالی قسم می خورد که ویروس کرونا سرباز الله است برای انتقام گیری از گناهکاران و مستکبرین, و تنها راه نجات بازگشت به الله است و نه قرنطینه و طرح جداسازی اجتماعی  و واکسن و دارو. سخنان غیرمنطقی و بغایت ارتجاعی این ملای متعصب بیانگر اوج جهالتی است که در فضای جهل پرور استان بستر مناسبی برای رشد این نوع افکار واپسگرا و خطرناک فراهم آورده است. ای کاش این جماعت جهل زده قفل های ذهن خود را می شکستند تا از زندان افکار قرون وسطایی خویش رهایی می یافتند. حسرتا که دکانداران دین این قفل های اذهان عوام الناس را دست نخورده می خواهند. هیهات این به اصطلاح "عالمان", اندکی خرد و شعور را از زنان فرهیخته بلوچ (از دهیار در نوبندیان تا بازیگر سریال در ایرانشهر و فعال مدنی در زاهدان) یاد می گرفتند.

 

نگارنده معتقد است علاوه بر استفاده از جالدوز نقد بر علیه جمهوری اسلامی, در این برهه حساس واگیر شدن جهانی ویروس مهلک کرونا که در استان سیستان و بلوچستان قربانی طلبیده است, زمان آن فرا رسیده تا سر سوزن انتقادی نیز نسبت به جهل و عوامفریبی منفعت جویانه در خودمان به خودی های خودمان فرو کنیم. در این راستا, بعقیده من, انتقاد را باید از مولوی عبدالرحمان سربازی (ملازهی) امام جمعه اهل سنت چابهار شروع کنیم. زیرا با توجه به شناختی بیش از ٥٠ ساله ای که بنده از ایشان دارم بعید می دانم چنین حرکتی  بظاهر خودسرانه, بدون رضایت و ملایمت نفس یا به عبارتی "اذن تشریعی" خفیه ایشان صورت گرفته باشد. ایشان با شیوه دوسیمایی بر خلاف رویه وحدت طلبانه بقیه رهبران مذهبی اهل سنت در استان تخصص ویژه ای در امورات "یکی به نعل زدن و یکی به میخ" دارد و همواره برای کسب امتیازات بیشتر خود را تافته جدا بافته ای می داند که در طی سالها در سایه خنک حاکمیت پیروان متعصب و مقدس ماب فراوانی به دور خود جمع کرده است. بیاد دارم قبل از انقلاب بحث های دونفره فراوانی با ایشان در مورد ضرورت همراهی با انقلاب و آیت الله خمینی (رهبر انقلاب) داشتم. اما ایشان اصرار داشتند که ما دانشجویان سخت در اشتباه هستیم و می گفت خمینی همان "خر دجال" است که می آید و دنیا را به آشوب می کشاند. در آن زمان از سخنان ایشان سخت آزرده خاطر و رنجیده شدم زیرا به انقلاب اعتقاد داشتیم. سالها بعد از انقلاب ایشان بعنوان نماینده جمهوری اسلامی در کنفرانس وحدت شیعه و سنی در اسلام آباد پاکستان آیت الله خمینی را بعنوان "امام مسلمین جهان" معرفی کردند که باعث اعتراض بسیاری از علمای اهل سنت آن دیار شد. یا مثلا در رد مذهب شیعه کتابی نوشتند بنام "گرگی در لباس میش" که تشیع را به یک گرگ در لباس میش تشبیه کرده بودند. بعدها که ورق برگشت کتاب دیگری در رد افکار قبلی خود بنام "ردی بر وهابیت" و در دفاع از تشیع نوشتند. جالب اینجاست که مقدمه این کتاب را آیت الله خامنه ای نوشته است. ایشان قبل از انقلاب ما را وادار می کردند تا شبانه زیارتکده های چابهار را تخریب کنیم, که شوربختانه کردیم. متاسفانه همه آثار تاریخی مذهبی و "زیارتکده های" چابهار (به استثناء مقبره غلامرسول که شیعه بود و حکومت اجازه تخریب آن را نداد) با کارزار بی وقفه مولوی عبدالرحمان از بین رفتند زیرا ایشان توسل را عین کفر و بت پرستی و شرک می دانستند.  اکنون ایشان توسل (به امام زاده ها و زیارتکده ها) را عین دیانت و لازمه دین می دانند و می گوید: "دین عبارت است از توسل. دینی که توسل ندارد دین نیست. مسلمانی که تز تفکر توسل را ندارد مسلمان نیست". عــــجـــبــا !

 

با توجه به اینکه طایفه ما چابهاری های قدیم از جمله بنده سالها جزو حامیان و مریدان نزدیک ایشان بودیم و بدلیل  شناختی طولانی که از ایشان دارم, بقول مولانا "گر بگویم شرح این بی حد شود, مثنوی هشتاد من کاغذ شود". اما اکنون بنا به هر دلیلی که ایشان دارند (بعنوان مثال, طبق معمول, واگرایی لجوجانه و یا زاویه گرفتن با بقیه علمای استان یا تعارض تاکتیکی با حکومت در اثبات استقلال خویش و کسب امتیازات بیشتر) شیوه دوگانه, تقدیرگرایانه, مقدس مابانه و پرمخاطره ایشان در نادیده گرفتن عملی طرح جداسازی اجتماعی برای پیشگیری شیوع کرونا  و استفاده هدفمند و ابزاری از سلامت و جان ایمانداران و عوام الناس ساده لوح مایه بسی نگرانی است. قبل از هر کس ویروس کرونا برای مولوی عبدالرحمن ٧٥ ساله و بقیه نمازگزاران مسن بلوچ خطرناکتر از بقیه است. آن هم در شهر و استانی که از حداقل امکانات پزشکی و درمانی محروم است. وانگهی همه علمای اهل سنت در شهرهای مختلف نماز جمعه را تعطیل کرده اند. در نتیجه اینگونه قدرت نمایی های نمایشی بظاهر "اعتقاد به قضا و قدر" جان هزاران چابهاری را به خطر می اندازد و از منظر بهداشت عمومی و سلامت اجتماعی بسیار فاجعه‌آمیز  و زیانبار است. معلوم نیست چرا مسئولین حکومتی که بقول خودشان بدون تساهل و تسامح و با اقتدار و مرجعیت فراوان از هر نوع تجمع اعتراضی جلوگیری می کنند, نتوانستند یا نخواستند در چابهار در راستای اجرای "طرح جداسازی اجتماعی" و مصوبه های شورای تامین استان و شهرستان از شکستن قفل یک مسجد توسط "خشک مقدس های مقلد" جلوگیری کنند. آن هم در صورتی که از تجمع در مقدس ترین اماکن شیعه در ایران نظیر حرم حضرت رضا یا حضرت معصومه با اقتدار و بدون مماشات و سهل انگاری جلوگیری کردند. دلیل این تبعیض و دوگانگی در برخورد چیست؟ آیا جان بلوچ سنی ء مذهب چابهاری از جان شیعه مشهدی ارزان تر است؟

 

عبدالستار دوشوکی

مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن

 شنبه ٩ فروردین ١٣٩٩

ورود برای سگها ممنوع !

ورود  برای  سگها  ممنوع  !

بازار ، محل خرید و فروش انسانها ، کاپیتالیستی است ؛ خب باشد ! " خیلی هم خوب " ، این دیگر به انسانها و روابط انسانها و مناسبات اجتماعی مربوط میشود . به حیوانات با همه انواع اش  ، به سگ گرگ ها ربطی ندارد ، و اگر هم ربطی داشته باشد ربط اش از سر دیگری است .

" بازار " ، محل تامین نیازمندیهای انسانها ( خورد و خوراک و لباس و غیره ) سوسیالیستی است ؛ کمونیستی است ؛ این هم دیگر به انسانها و روابط انسانها و مناسبات اجتماعی بر میگردد . به حیوانات ، به جانوران اهلی و درنده ، به سگ " گرگ ها " مطلقآ ربطی ندارد . بحث اکو سیستم و رابطه انسانها با طبیعت اطراف اشان  – ناتورالیسم = هومانیسم و هومانیسم = ناتورالیسم – سرجای خود . 

من کاملن با این تابلوی " ورود برای سگها ممنوع " ، نصب شده در فروشگاه های مواد غذایی و غیر غذایی و فروشگاه های لوازم الکترونیکی و غیر الکترونیکی و ادارات و موسسات دولتی و غیر دولتی موافقم . درست اش هم همین است ! برای مثال نمیشود در فروشگاه مواد غذایی هم ورود شما آزاد باشد و هم ورود را برای آخوند ولایتی و یقه ولایتی " آزاد " گذاشته باشند ! نمیشه ! شما در فروشگاه در حال تحقیق همه جانبه ، کمی و کیفی و قیمت مواد غذایی و غیر غذایی هستی که یه مرتبه یه آخوند ولایتی و یقه ولایتی از آنطرف می آید و پاچه شما میگیرد ! جور در نمی آید ! بازار آزاد " آری " ، اما نه به این شکل !

چپ های آلمانی این تابلو " سگ ها بیرون بمانند Hunde müssen draußen bleiben  " را برای نازیست ها و فاشیست ها بکار میبرند .

با گسترش هر چه بیشتر ویروس کرونا و عواقب غیر قابل پیش بینی و وحشتناک آن بر اقتصاد ، سیاست ، فرهنگ ، فرصتی فراهم شده است تا عده ای از سر حیوان دوستی و سگ دوستی تلاش کنند تا این تابلو برداشته شود ؛ و انسانها و سگها را در صلح و صفا وارد فروشگاه ها کنند .

عده ای که تعدادشان هم کم نیست ؛ از " سوسیالیست ، کمونیست "  ایرانی پادو رژیم ، نشسته در خارج کشور بگیر تا توماس اوپرمن سوسیال دمکرات نشسته در بوندس تاگ ، از روزنامه واشنگتن پست بگیر تا میشل باچله کمیسر  عالی حقوق بشر ، از گوترش رئیس بگیر تا هشت کشور عضو ، از جمعی از دمکرات های " نگران آخوند" نشسته در کنگره آمریکا بگیر تا 25 گروه مبارز چپ و دلواپس آخوند در آمریکا ،  " از  جی استرایت و کُد پینک تا نایاک و شورای روابط آمریکایی و اسلامی " !

از سگ و سوتک ، همه و همه دارند تلاش میکنند تا " آتش بس بشر دوستانه برقرار کنند " ! همه و همه سعی میکند " مقررات زدایی کند " ! سگ دویی میکنند تا همین تابلو درست و بجا " ورود برای سگها ممنوع " را بردارند ؛ و یا بقول خودشان بطور موقت بردارند ؛ و بعد هم لابد بطور دائم این تابلو برداشته شود .

البته همه هم از سر نیات خیر " و نگرانی نسبت به وضعیت بهداشت و سلامتی  آخوند " ! بیچاره ها منظور بدی ندارند ! میگویند آقا تحریم ها ظالمانه است ، وحشیانه است ، انسانی نیست ! آخوندها دارند زجر میکشند !  بنابراین تحریم ها را بردارید ! انسانی نیست !

مشکل بر سر درک نیات خیر حضرات و عواطف " پاک " بشر دوستانه ، انسان دوستانه نامبرده گان و فرمول هایی که بکار میبرند " جان میلیونها انسان ، چه فرقی میکند ، همه در یک کشتی نشسته ایم " نیست . مشکل نامبرده گان در این است که ، اینان باید بطور علمی  Wissenschaftlich  با سند و مدرک ثابت کنند که آخوند ولایتی و یقه ولایتی هم انسان است . " شباهت هایی دارد " ! در هیچ جای تئوری تکامل انواع به این اشاره ای نشده است ؛ نگفته بله آخوند هم جزو نوع انسان !

این تئوری که آخوند ولایتی و یقه ولایتی هم انسان است ؛ این جعل و جهل تاریخی و این دستبرد در تئوری انواع داروین زمانی بیشتر تقویت شد که اوبامای با اونا تلفنی با اونا ، با حسن جون صحبت کرد ( البته این تئوری پیش از این هم وجود داشت . ) ، اوباما تقویت اش کرد و پس از آن به نیاکان بعدی اش در آمریکا به جو بایدن و ایلهان عمر نماینده ولی وقیح در کنگره و برنی سندرز دلواپس آخوند ، و در انگلیس به حجت السلام و المسلین جرمی کوربین ، و در اروپا به احزاب سبز و سوسیال دمکرات نیمی مسیحی – نیمی مسلمان منتقل شد ، به بیان امروزی سرایت داده شد .

اینهمه نگرانی و دلواپسی نسبت به سلامتی و طول عمر آخوند ولایتی و یقه ولایتی واقعآ شگفت انگیز است ، جزو عجایب هشت گانه است . یه مادر هم با همه مهر مادری اش نسبت به بچه  اینهمه دلسوزی نمیکند که نامبرده گان !

نامبرده گان شناخته شده رسوا و هشت کشور رسوا تر و دیگر ناشناس های پشت پرده  تلاش میکنند تا سگ گرگ ها را وارد بازار جهانی کنند ، و امروزه به بهانه کرونا فعالیت ها بیشتر شده است .

این گله حاکم بر ایران ، این آخوند های ولایتی و یقه ولایتی ، این سگ گرگ های افسار گسیخته و رها شده در ایران لیاقت هیچ حمایتی ، از سوی هیچی کشوری و هیچ ارگان دولتی و غیر دولتی در سطح جهان را ندارند .

بازار جهانی که بازار جهانی ! سگ گرگ ها هم بدون شک میتوانند وارد بازار جهانی شوند و به آن ربط پیدا کنند ؛ اما نه آن ربطی که مورد نظر اوباما و اوپرمن و گوترش و ایلهان عمر و میشل باچله و نایاک است . که آخوند ولایتی و یقه ولایتی وارد همان فروشگاهی شوند که مردم عادی !

تنها و تنها بازار آزاد و جهانی که این سگ گرگ ها ، این آخوند های ولایتی و یقه ولایتی میتوانند " آزادانه " وارد آن شوند و به آن ربط پیدا کنند ، همان بازار معروف خرید و فروش همه نوع جک و جانور ، پرنده و چرنده ، اهلی و درنده ، در چین است . همان بازاری که میگویند منشا ویروس کرونا است . تنها و تنها جایی که لیاقت اش را دارند .

اژدر امیری :  28.03.2020                     

ای بیشعور !


ای بیشعور !
 
hoshyaresmaeil2017@hotmail.com

موافقت صندوق بین‌المللی پول با پرداخت وام به ایران و احتمال آزادسازی پول مسدود در آمریکا، مقامات سپاه پاسداران و حاکمان ایرانی را خوشحال کرده است. گمانه‌زنی‌هایی وجود دارد که بین این اتفاق‌ها و آزادی برخی زندانیان آمریکایی ارتباطی هست...کاخ سفید عملا به نتیجه رسیده که اگرحقوق حزب الله وحماس و سوریه و یمن و...توسط حکومت اسلامی ایران یهویی قطع شود خاورمیانه واشرسرسیلندر میسوزونه...

کریستالینا جیورجیوا، رئیس صندوق بین‌المللی پول‌گفته است، بیماری همه‌گیر کرونا باعث شده است که جهان وارد رکود اقتصادی شود و خروج از این وضعیت نیازمند اختصاص بودجه و تدابیر گسترده اقتصادی است... واضح است که وارد یک رکود شده‌ایم که از بحران مالی سال ۲۰۰۹ بدتر است.
 

شی جین پینگ، رئیس جمهوری چین در تماسی تلفنی با دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا گفته بود که برای مقابله با ویروس مرگبار کرونا باید متحد شد.

ترامپ هم جواب نوشت: «چین دشواری‌های زیادی را از سر گذرانده است و درک بالایی از این ویروس دارد. همکاری تنگاتنگی داریم. با احترام زیاد.


نخست وزیر انگلیس که در ابتدای بحران کرونا گفته بود قرنطینه کیلویی چند ؟ و من به همه یک دست میدهم و ایمنی گله ایی بهترین راه است ...

چند وقتی که گذشت و دید دنیا به گوزگوز افتاده و اقتصاد جهانی ریده به خودش ... یهویی کرونا گرفت و کل انگلستان را با خودش به قرنطینه برد و فهمید برای ایمنی گله ایی هم باید اول گله برود قرنطینه ...


در حکومت اسلامی ایران همان شعارهای نخست وزیر انگلیس را دادند به همراه روغن بنفشه و انواع دعای ائمه و کمیل و آیت الکرسی... حالا نمیشود ولی فقیه و رهبر مسلمین جهان مثل نخست وزیر انگلیس یهویی کرونا بگیرد و قرنطینه رو عملی کند ، در اسلام فقط اسم قرنطینه را عوض میکنند و میگویند ، فاصله گذاری گذاری اجتماعی ....
در حکومت اسلامی ایران هنوز بین طب اسلامی واجنه و دعای سجاد... وعلم ( سنتهای حاکم با چماق و مدرنیته درسایه ) جنگ ادامه دارد .


و اما جدای از هر شکلی در هم اکنون ...
دنیای بعد از کرونا حتما عوض میشود عده ایی میگویند میرویم به سمت انشقاق بیشتر و یا ناسیونالیسم ... و جهانی شدن جواب ندارد .


و من هم معتقدم قاعدتا برعکس میشود یعنی جهانی شدن عملا و در سیاست باید سرعت بگیرد شاید کمی گیج بزندو ویراج بدهد اما از این مسیر نمیتواند خارج شود . یعنی انسان از دوران ناسیونالیسم عبور کرده است یعنی قانونا ما به عقب برنمیگردیم . پدیده ناسیونالیسم اوج کارایی اش دوران جنگ سرد بود.حالا مثل پوسته مار شده ،عملا کارایی و تاثیر ندارد فقط هست. اگر قوانین دوران جنگ سرد به پساکرونایی بتواند متصل شود پس ما میتوانیم به کودکی خودمان باز گردیم .
 
 
 


28.03.2020
اسماعیل هوشیار
 

March 27, 2020

یادداشت‌های همدلی (بخش اول)

یادداشت‌های همدلی (بخش اول)

****
 

دیروز پنجشنبه ۷ فروردين ۱۳۹۹، دولت کمربندها را سفت‌ ترکرد و معاون وزیر کشور گفت: «اصنافی که ازمقرارت تخلف کنند به مدت یک ماه محل کسب‌ شان پلمب خواهد شد».
حال پرسش اساسی و پاسخ ما:
کاسبکاران جزء شاغلان آزاد در خانه بمانند یا در سطح بازار بساط پهن کنند؟
چنانچه خود را در خانه حبس کنند و بیرون نیایند، تأمین مخارج فرودستان شهری و روستایی چه می‌شود و از کجا فراهم می‌گردد؟
*******
پخش کلیپ‌های تصویری چهارشنبه بازار لنگرود، این پرسش را برانگیخته که علیرغم این حد توصیه، تأکید، اطلاعیه و حتی تکلیف شرعی که مردم در خانه بمانند و به خیابان نیایند مگربرای موارد صد در صد ضروری، چگونه است که مردم با کمترین مراعات بهداشت فردی در فواصل اندکی در سطح بازار روز در هم می لولند و کسی و قدرتی نیز جلودار بساط دستفروشی و حرکت گاری‌های دستی دوره گرد و آمد ورفت مردم برای خرید در بازار و بویژه راستۀ سبزی فروشان نیست، هر چند که امروز ورودی آنرا شن ریختند.
 

چندی پیش درکانال تلگرامی «صدای شهروند لنگرود» اطلاعیۀ ادارۀ صنعت معدن و تجارت اتاق اصناف و اتحادیه‎های صنفی شهرستان لنگرود مبنی براینکه کلیه واحدهای صنفی به غیر از واحدهای عرضه کنندۀ مواد غذایی و تجهیزات پزشکی و داروخانه‌ها تا ۱۵ فروردین تعطیلند، منتشر شده بود. دراین اطلاعیه ازجانب اتاق اصناف مرکز گیلان اعلام شد: «طبق تصمیمات ستاد مبارزه با کرونا برای قطع زنجیرۀ این بیماری و حفظ سلامتی شهروندان، صاحبان همۀ واحدهای صنفی ، به جز عرضه کنندگان مواد غذایی، تجهیزات پزشکی و داروخانه‌ها از امروز تا تاریخ ۱۵ فروردین موظفند مکان کسب خود را بصورت کامل تعطیل کنند».
یک چیز برای همگان روشن است؛ دولت در مواجهه با شیوع ویروس کرونا در ایران هنوز به استراتژی قرنطینه روی نیاورده است ولی در عوض، مجموعۀ ناهمگن و متناقضی از اقدامات و خط‌مشی‌ها را در دستور کار خود قرار داده است. چرا که اتخاذ چنین سیاستی بیش از هر چیزی و به میزان بیشتری نیز در گرو تأمین بودجۀ دولتی است. اما این امر با ادعای دولت در خالی بودن خزانۀ و ناتوانی از امکان تأمین مالی مردم در دوره قرنطینه در مقیاس کشوری، ممکن نخواهد بود. درنتیجه چنین اطلاعیه‌های دهن سوزی بدون اینکه امکان تحقق گذران زندگی این نیروی وسیع خرده فروشان و کاسب کاران جزء و دارندگان مشاغل آزاد، فراهم گردد، صادر می‌شود تا آنها را دعوت یا تهدید به خانه نشینی کنند.
پرسش اساسی این است؛ چنانچه کاسبکاری به این اطلاعیۀ «اتحادیه‌های صنفی شهرستان لنگرود» که پیام داده است «... مغازه داران تا تاریخ ۱۵ فروردین موظفند مکان کسب خود را بصورت کامل تعطیل کنند....» توجه و کسب و کار خود را تعطیل کرد، ولی همان اجناس را در بساطی گوشۀ خیابان پهن و عرضه کند، چه باید کرد؟
کاسبکاران جزء که انبوه پرشمار اقشار میانی و نیروی رنج و کار جامعۀ شهری و روستایی را تشکیل می‌دهند، به مناسبت فرا رسیدن بازار شب عید ۹۹، برای مغازه‌های خود خرید کرده و اکنون بدهکار تجار عمده هستند؛ امروز که اطلاعیۀ اصناف را می‌بینند، در برابر فشار اتحادیه و دستور العمل صادره بدان گردن می‌گذارند و مغازۀ خود را می‌بندند ولی در خانه نمی‌مانند، همان اجناس را بشکل بساط دستفروشی در برابر مغازۀ بستۀ خود یا گوشۀ دیگری عرضه می‌دارند.
چراکه این کاسبان، باید چرخ زندگی خود و خانواده را بگردانند و هم بدهی کالاهای خریداری شده را به موقع بپردازند. در این میان دولت هیچ برنامه و نقشه‌ای یا تضمین‌های مالی لازم برای کاسبکاران جزء فراهم نیاورده است، جز صدور اطلاعیۀ شداد و غلاظ، تهدید و ترغیب برای بستن مغازه‌ها تا ۱۵ فروردین ۹۹ که تا آن روز دو بازار شنبه و چهارشنبۀ دیگر را باز پیش روی خود داریم. تازه معلوم هم نیست بعد از آن تاریخ کاسبکاران جزء چه باید کنند و برنامۀ بعدی چیست؟!
اسم قرنطینه را برداشته‌اند و به شکل ابهام آمیزی بخش مرکزی همان مفهوم را «فاصله‌گذاری اجتماعی» نامیده‌اند تا مسئولیت نپذریفته و و پاسخگوی این پرسش نباشند که: مردم گرفتار فقر در طرح قرنطینه یا «فاصله‌گذاری اجتماعی» از کجا بیاورند بخورند؟ در مقررات قرنطینه همین مؤلفه که از همه اساسی‌تر است وجود ندارد. با پرداخت ۱۲۵ تا ۲۰۰ هزار تومان آن هم به حدود سه میلیون نفر، مگر می‌توان مخارج حداقل ۶۰ میلیون نفر در دورۀ قرنطینه را تأمین کرد؟ وقتی مردم نیازمند در منگنه انتخاب بین مرگ از گرسنگی یا مرگ در اثر ویروس کرونا قرار بگیرند هم از گرسنگی می‌میرند هم از کرونا. این مردم هم خودشان می‌میرند، هم دیگران را به کشتن می‌دهند، هم خشونت بازدارندۀ ارگان‌های سرکوب را زیر عنوان لزوم مهار وضعیت گسترده تر می‌کنند ...
پایان بخش اول....
این بحث به دلیل اهمیتش ادامه خواهد داشت...


در ضرورت ارتش و پلیس ملی برای حفظ و پایدار نمودن دموکراسی آینده ایران

در ضرورت ارتش و پلیس ملی برای حفظ و پایدار نمودن دموکراسی آینده ایران

 

نزدیک به دودهه پس از پیروزی انقلاب مشروطه، رضاشاه قدرت حکومتی را در دست خود متمرکز و انحصاری نمود. او که طبق قانون اساسی مشروطه باید مقامی غیر مسئول باشد، فرمانده هر سه قوه مجریه، مقننه و قضائیه و قوای مسلح کشور شد. با پایان حکومت او و تبعیدش به ژوهانسبورگ، ارتش که قائم به فرد و متکی به او بود در مدت زمان کوتاهی فروریخت.

در دوران سلطنت فرزند وی محمدرضا شاه، مصدق که در پی اعمال حاکمیت ملی در همه ارکان کشور از جمله فرماندهی نیروهای مسلح بود، خواهان گرفتن مسئولیت وزارت جنگ شد و به دلیل امتناع شاه، در تیرماه 1331 استعفا کرد. استعفایی که منجر به قیام سی تیر و عقب نشینی شاه شد. مصدق پس از گرفتن وزارت جنگ به مسئولیت بازگشت اما کوشش های او برای ملی کردن یعنی در خدمت حاکمیت ملت قرار دان این نیروها و تصفیه آنها از افراد فاسد، با قتل محمود افشارطوس رئیس شهربانی دولت ملی و کودتای 28 مرداد ناکام ماند.

پس از کودتا، محمدرضا شاه نیز مانند رضاشاه اداره کل امور و  فرماندهی نیروهای مسلح را در اختیار گرفت و نیروهای مسلح همچنان قائم به فرد باقی ماندند تا در آخر ارتش تحت فرمان او نیز مانند ارتش پدرش با رفتن او از ایران در برابر خمینی اعلام بیطرفی کرد و به گفته ارتشبد جم "متلاشی" شد.

در جمهوری اسلامی تمرکز و انحصار راس قدرت نه تنها ادامه، بلکه گسترش نیز یافت. اگر پیش از آن قوای سه گانه، ارتش و پلیس و در آمدهای حاصله از نفت در دست شاه بود، در جمهوری اسلامی مرکزیت مذهب نیز به آن اضافه شد. حاصل این تمرکز و انحصار قدرت در دست یک فرد، استبداد شاهان پهلوی و پس از آن استبداد خونین‌تر ولی فقیه در ایران بوده است.

تحقق دموکراسی یا حاکمیت ملت در ایران منوط به اینست که منابع قدرت از انحصار یک فرد یا یک گروه خاص خارج شود و تحت حاکمیت ملت قرار گیرد. دین از حکومت جدا گردد، سه قوه اجرائیه، مقننه و قضائیه جدا از هم عمل و یکدیگر را کنترل کنند و علاوه بر این هر سه قوه همراه با ارتش و پلیس، تحت نظارت و کنترل مردم و نمایندگان ایشان قرار گیرند.

انحصار و تمرکز قدرت در دست شاه یا ولی فقیه نه تنها برای مردم و کشور بلکه برای ارتش و پلیس و انجام وظائف ایشان نیز در دورانهای بحرانی فاجعه آمیز بوده است. ارتشبد جم در مورد ارتش شاه میگوید[1]: در ارتش ایران "هیچ یک از فرماندهان در حیطه فرماندهی خودش اختیاراتی را که از مسئولیت ناشی می‌شود نداشت. یعنی همه مسئول بودند ولی مسلوب‌الاختیار و باید از مقام بالاتر دستور بگیرند و نتیجة چنین ارتشی پیداست ... بدیهی است که چنین ارتشی که در زمان عادی برای نفس‌کشیدن بایستی انگشت بلند کند و اجازه بگیرد در موقع بحران که کسی نیست به او دستور بدهد متلاشی می‌شود ... همان‌طور که شد".

امروزه سپاه پاسداران، بسیج، نیروهای انتظامی و ارتش بطور کامل در خدمت تحقق اهداف ولی فقیه و هیئت حاکمه جمهوری اسلامی است. سپاه پاسداران که در جنگ ایران و عراق در کنار ارتش دفاع از کشور را به عهده گرفت پس از آن همراه با بسیج و نیروهای انتظامی[2] بطور روز افزونی به ابزار دیکتاتوری مذهبی برای سلب ازادی ها و سرکوب مردم تبدیل شده ‌است.

بازداشت های خودسرانه، شکنجه و اعدام شهروندان، ترور و کشتار مخالفان، دخالت در مهندسی انتخابات، فساد، صدور تروریسم و بنیادگرائی اسلامی به نقاط دیگر جهان بویژه کشورهای خاورمیانه، دخالت های نظامی در عراق، یمن، لبنان و سوریه، سرکوب اعتراضات گروههای اجتماعی و مردمی از جمله در دیماه 96 و آبان 98 با شمار قربانیانی که اعلام نشد، حمله موشکی به هواپیمای اوکراینی، جلوگیری از مراسم یادبود قربانیان این حمله، جلوگیری از انتشار اخبار واقعی کرونا، تهدید کادر پزشکی و کسانی که اخبار مرگ و میر کرونا را انتشار میدادند، تنها بخشی از سلسله جنایات این نیروهای ضد امنیت و آزادی، ضد مردمی و ضد منافع ملی است.

 

دموکراسی نیز به ارتش و پلیس ملی نیاز دارد

یک نظام دموکراتیک نیز به ارتش برای دفاع از کشور و پلیس برای حفظ امنیت نیاز دارد. پرسنل نیروهای نظامی از دانش و قابلیت های ویژه ای برخوردارند که تنها در طول زمان و با آموزش و کسب تجربه به دست می آید.

سپاه، بسیج و نیروهای انتظامی نه تنها از موانع دستیابی ملت ایران به صلح، امنیت، آزادی، دموکراسی و زندگی بهترند، بلکه خطری برای استقرار و پایدار ماندن آزادی و دموکراسی در ایران آینده نیز میباشند. به این جهت ایجاد یک ارتش و پلیس ملی برای حفظ و پایدار ساختن آزادی و دموکراسی در ایران ضروری است. ارتش و پلیسی که حافظ قانون اساسی دموکراتیک آینده و بر اساس آن مدافع کشور و ضامن امنیت، آزادی و حق حاکمیت مردم باشد.

 

ویژگی های ارتش و پلیس ملی

قوانین مربوط به نیروهای نظامی در یک کشور دموکراتیک با قوانین مربوطه در یک حکومت استبدادی تفاوت دارد. اگر در  استبداد، ارتش و پلیس در خدمت شاه یا ولی فقیه بوده است، در دموکراسی این نیروها خادم ملت، حافظ صلح، امنیت، استقلال کشور، آزادی و آسایش مردم‌اند.

ارتش ملی یعنی ارتش خادم ملت که فرماندهی عالیه آن با مجلس و دولت منتخب مردم است. در غالب دموکراسی ها اعلان جنگ و اعزام ارتش به کشوری دیگر به رای و توافق مجلس نیاز دارد.

در آلمان بویژه با تجربه ای که از حکومت نازی ها وجود دارد، از عناوین "ارتش پارلمان" برای ارتش و "شهروند در یونیفورم" برای پرسنل آن استفاده میشود. به این معنی که قوانین دموکراتیک در مورد نیروهای نظامی نیز صادق است و آنها نیز مانند دیگر شهروندان موظف به حفظ ارزش ها و موازین دموکراسی هستند. از آنها خواسته میشود که هر گونه تخطی از قانون را برملا کنند. روش دموکراتیک اداره نیروهای نظامی به پرسنل این نیروها جهت فکری لازم را برای انجام وظائف خود بدون دغدغه و با وجدان آسوده میدهد.

پرسنل ارتش ملی علاوه بر آموزش های نظامی آموزش های لازم دیگری را نیز می بینند که مهمترین آنها آموزش دفاع از قانون اساسی دموکراتیک، حقوق انسانی و شهروندی، پایبندی به قانون و راه‌های پیشگیری از تبدیل این ارگانها به ابزاری منافی حاکمیت ملت هستند.

ارتش و پلیسی که در خدمت دیکتاتوری و قائم به فرد نیستند، ابزار سرکوب و جنایت این یا آن مقام، فرد، گروه، حزب و یا ایدئولوژی نشده، مجری وظائف تعیین شده در قانون اساسی دموکراتیک و تنها در خدمت ملت اند و تحت فرمان نمایندگان و مسئولان منتخب مردم انجام وظیفه میکنند.

در جوامع دموکراتیک ارتش و پلیس وظائفی را که در قانون اساسی دموکراتیک برای آنها تعیین شده است به اجرا در میآورند. برای نمونه رعایت حقوق انسانی و شهروندی، برخورد مساوی و توام با احترام به تمامی شهروندان، توجه به اینکه هیچکس مجرم شناخته نمیشود مگر آنکه حکم وی در دادگاهی ثابت شده باشد.

ارتش و پلیس ملی در سیاست دخالت نمیکنند و به طریق اولی ابزار سرکوب یا جمع آوری رای برای یک دیکتاتور یا دیکتاتوری (مانند دوران رضاشاه و جمهوری اسلامی) نمیشوند.

کلیه قوا، بویژه دادگستری و همراه آن پلیس ملی حافظ و ضامن رعایت عدالت و کلیه حقوق و آزادی های مندرج در قانون اسیاسی دموکراتیک، منجمله آزادی مطبوعات، تجمعات، تشکیل احزاب و تشکل های صنفی و سیاسی و همچنین حق اعتراض و تظاهرات هستند.

ایران به سپاه و بسیج در کنار ارتش نیاز ندارد و مانند تقریبا همه کشورهای دیگر هم از نظر صرفه جویی نیرو، امکانات و سازماندهی بهتر، به تنها یک ارتش نیاز دارد.

 

چرا ارتش و پلیس ملی به سود پرسنل این نیروها نیز هست؟

 

1 - حکومت های استبدادی آینده ای ندارند

در قرن بیست و یکم بدلیل رشد جمعیت، گستردگی تبادل اطلاعات، تجارت جهانی، تکامل سلاحهای کشتار جمعی، مشکلات محیط زیست و خطرات طبیعی دیگر مانند زلزله، سیل، بیماری های کشنده ویروسی و غیره اداره کشورها چنان پیچیده است و نیاز به همه گونه دوراندیشی و پیشگیری دارد که حتی یک فرد نابغه یا "رهبر"، و یک یا چند گروه خاص از جامعه نیز از عهده آن بر نمی آیند. هیچ کشوری نمیتواند بدون استفاده از دانش و یاری کارشناسان، همچنین آگاهی از خواست و نیازهای تمامی گروههای اجتماعی با موفقیت اداره شود. حکومت هایی موفقند که توانسته باشند پشتیبانی و همکاری همه یا اکثریت مردم را جلب کرده باشند. هر جا که هنوز استبداد حاکم است، بحران ها روز افزونند. دوران حکومت های فردی و دیکتاتوری، رهبر و رهبربازی ها به پایان نزدیک است. مضافا اینکه تکیه به دیکتاتوری ها جایگاه مطمئنی نیست. کسی که امروز محبوب دیکتاتوری است فردا چه بسا مورد خشم آن قرار گیرد. ارتش و پلیس و نظامیانی که در خدمت استبدادند، مانند حکومتهایشان آینده روشنی ندارند.

 

2 - امنیت حقوقی

72 سال پیش اعلامیه حقوق بشر، این دستاورد بزرگ بشریت، به تصویب جهانی رسید. علیرغم همه مقاومت ها این اعلامیه امروز به یک واقعیت جهانی بدل شده و بسیاری از حکومت های جهان خود را موظف به رعایت آن میدانند. در حالیکه پرسنل ارتش و پلیس ملی که مبتنی بر اصول دموکراسی و رعایت حقوق انسانی و شهروندی عمل میکنند از نظر حقوقی همه جا امنیت دارند، نیروهای نظامی تحت فرمان دیکتاتوری ها و متجاوزین به حقوق مردم بیش از پیش در دادگاههای داخلی یا بین المللی محاکمه میشوند.

مسئولان جمهوری اسلامی نیز با آنکه عکس آن را وانمود میکنند از این قاعده مستثنی نیستند: آقای حمید نوری به اتهام دخالت در اعدام سالهای 67 و جنایت علیه بشریت در کشور سوئد بازداشت شده و چنانچه دخالتش در جنایت به اثبات برسد، مجازات میشود.

 

3 - ابزار سرکوب دیکتاتوری نبودن و رابطه با مردم

دیکتاتوری پادشاه یا ولی فقیه سپاه و ارتش را به ابزار سرکوب تبدیل میکند و این ارگانهای لازم برای بقای جامعه را هدف خشم و نفرت مردم قرار داده، آنها را ضربه پذیر میسازد. به این ترتیب چه بسا حفظ امنیت و تمامیت ارضی کشور نیز از این طریق دچار مخاطره میشود.

دیکتاتوری عموما به سران سپاه و نیروهای انتظامی هم فرصت هایی برای کسب ثروت از طرق نامشروع را میدهد. اما چنین خلافکاری هایی نیز در دنیای امروز به سرعت برملا شده، عاملان آن را با تعقیب و مجازات دادگاههای داخلی و یا بین المللی روبرو می سازد.

در تاریخ معاصر ایران شاهدیم که استبداد حتی اگر برای "پیشبرد اصلاحات" باشد، به شکاف میان دولت و ملت منجر میگردد. در کشورهای دموکراتیک اکثریت بزرگی از مردم حتی اگر با سیاست های دولت (government) حاکم هم مخالف باشند، کل نظام (state) را از آن خود میدانند و از نیروهای نظامی آن دفاع میکنند.

التزام ارتشیان و پرسنل پلیس به رعایت قوانین دموکراتیک و رعایت حقوق مردم، جدا از اینکه شکاف بین این نیروها و مردم را تا حد زیادی کاهش میدهد سبب میشود که مردم این نیروها را یار و یاور خود میدانند و پشتیبانشان هستند[3]. امری که به پرسنل این نیروها امنیت و ثبات در زندگی میدهد و آنها با هر انقلاب، قیام یا تغییری در راس قدرت، زندگی‌اشان دستخوش تغییر، خطر و گرفتاری نمیشود.

 

4 - برخورداری از حقوق شهروندی

هر چند روز یکبار خبر کشته شدن این یا آن فرمانده سپاه یا گروه از نظامیان، در سوریه، یمن و عراق برای تحقق اهداف حکومت ولی فقیه که نه تنها هیچ ارتباطی با منافع ملی ایران ندارد بلکه با آن در تضاد کامل است، میرسد. پرسنل یک ارتش ملی و پلیس ملی نه تنها نباید جان خود را برای امیال یا هدفهای نامشروع این یا آن دیکتاتور به خطر اندازند بلکه با استفاده از اصل "شهروند در لباس نظامی" میتوانند همه جا نارسائی ها را برملا کنند و اطمینان داشته باشند که به دلیل پاسخگویی مقامات، آزادی، فضای نقد و بحث و بویژه پشتیبانی مردم، خطر استفاده ابزاری از ایشان به مراتب کمتر خواهد بود.

 

اعلام موجودیت رسمی ارتش و پلیس ملی

با وجود تمام غربال کردن ها، نگارنده این سطور از این حرکت میکند که هنوز اکثریت یا بخش بزرگی از پرسنل ارتش و حتی سپاه و بسیج و نیروهای انتظامی وطن خود را دوست دارند، وخامت اوضاع میهن را درک میکنند و از عاقبت کار دیکتاتوری آگاهند. پس از استقرار دولتی متکی به آراء ملت، بجای نظام کنونی در کشور و تصفیه نیروهای مسلح از کسانی که مرتکب جنایت شده، متهم به اقدام علیه حقوق و آزادی های ملت هستند، شرائط تبدیل ارتش و سایر نیروهای مسلح به نیروهایی مدافع دموکراسی، حافظ کشور، تمامیت ارضی و امنیت شهروندان فراهم شده و پرسنل این نیروها میتوانند به عنوان شهروندانی در لباس نظامی نقش دفاع از نظام دموکراتیک را به عهده گیرند.

با تصویب قانون مربوط به نیروهای مسلح کشور در مجلس موسسان آینده، زمان مناسب برای سازماندهی مطابق قانون و اعلام موجودیت رسمی ارتش و پلیس ملی فرا میرسد. ارتش و پلیس ملی بر اساس این قانون سازمان می یابند و پس از آن کلیه نیروهای نظامی دیگر منحل میشوند. به این ترتیب همه شهروندان میتوانند مطمئن باشند که هدفگذاری و سازماندهی نیروهای نظامی آینده کشور تحت نظر و با حضور نمایندگانشان در مجلس موسسان صورت میگیرد.

همایون مهمنش

8 فرودین 1399 برابر 27 مارس 2020

hmehmaneche@t-online.de

http://homayoun.info

 

 

[1] گفت‌وگو با آقای حبیب لاجوردی

 

[2] ارتش کنونی ایران در این فهرست نیست. عدم شرکت در امور سیاسی و سرکوب مردم و اینکه پرسنل ارتش در مواردی به نفع مردم آسیب دیده وارد عمل شده و یکبار هم با ایستادن کنار هم عبارت "ارتش فدای ملت" را نمایش دادند و همچنین عدم شرکت بدنه ارتش در فساد حکومتی، مورد قدردانی و احترام عموم است.

 

[3] نمونه ای از علاقه مردم در کشورهای دموکراتیک به ارتش و پلیس: مدتی پس از 22 بهمن 57 جمعی از دانشجویان ایرانی در آلمان و آمریکا تظاهراتی در فرانکفورت آلمان به راه انداختند. پلیس فرانکفورت که پس از سقوط حکومت شاه انتظار حرکت خاصی از دانشجویان را نداشت، تعداد کمی پرسنل برای هدایت تظاهرات اعزام کرد. اما در پایان تظاهرات دانشجویان تظاهر کننده ناگهان بدون دلیل با چوبهایی که برای حمل شعارها همراه داشتند به پرسنل پلیس حمله ور شده، برخی از آنان را بشدت مجروح کردند. پس از انتشار این خبر در رسانه ها مردم آلمان از این اقدام بشدت برآشفتند و پروفسورهای آلمانی در کلاس های درس دانشگاه، این رفتار دانشجویان ایرانی را وحشیانه خواندند.

تاکید جدی بر اقدامات مهم همیاری، منطبق با رعایت استانداردهای سلامتی!

تاکید جدی بر اقدامات مهم همیاری، منطبق با رعایت استانداردهای سلامتی!  

سخنی با نهادهای همیاری مردمی

 

در سطح محلات و شهرهای ایران، نهادهای همیاری و مردمی با نامهای مختلف وسیعا شکل گرفته است. هدف انسانی آنها مقابله کردن با خطرات  ویروس کرونا و کمک رسانی به مردم است. طبیعی است که در دوران سخت انسانها به همدیگر احتیاج دارند. قابل پیش بینی بود، زنان و مردان انساندوست و دختران و پسران جوان و فداکار بیکار نخواهند نشست و علیرغم پیچیدگی و سختی کار در فاجعه کرونا مبتکرانه اقدامات انسانی و کمک رسانی را در سطح محله و شهر سازمان خواهند داد. در دوره ای که مخاطرات جدی ویروس کرونا بشریت را در سراسر دنیا تهدید میکند. در شرایطی که حکومتهای سرمایه به دلیل محاسبات سودپرستانه و اساسا سودورزی ذاتی نظم کاپیتالیستی، ناکارایی و ناتوانی خود را برای مقابله موثر با پیامدهای این ویروس و تبعات مخرب آن بر زندگی مردم، به نمایش گذاشته اند.در شرایطی که جمهوری اسلامی نه تنها ناتوان و ناکارا، و اشاعه دهنده ویروس کووید ١٩، بلکه مسبب بزرگترین مرگ و میر و صدمه دیدگی در حال وقوع شهروندان در کل کشور است، در این شرایط قدر ذره ذره فعالیتهای نهادهای همیاری و کمک رسانی به مردم را باید دانست و به دست اندرکاران و فعالین آن باید درود فرستاد.

 

 اما در جریان این فعالیتها یک مساله نگران کننده،  سلامتی و ادامه کاری بخشی از این نهادها و کمیته ها و انجمنهای همیاری انسانی را به طور جدی تهدید میکند. آن هم رعایت نکردن استانداردهای ابتدایی حفظ سلامت فردی و جمعی فعالین این نهادها و طبعا از این طریق سرایت دادن خطر واگیری ویروس کرونا به جامعه و انسانهایی است که قصد کمک به آنها را دارند. این دیگر تناقض در خود است. برای رفع این تناقض دلسوزانه به این نهادها و فعالین آن باید یادآور شد، انجام وظایف انسانی مهم و فوری یاری رسانی به مردم، اکیدا لازمست با رعایت استاندارهای اولیه حفظ سلامت خود و نهاد های کمک رسان توام گردد. هر نهاد همیاری و کمک رسانی لازمست به طور جدی رهنمودهای ارائه شده توسط سازمان پزشکی جهانی و موسسات پزشکی معتبر و پزشکان مسئول و دلسوز در ایران را رعایت کنند. اینجا بار دیگر برچند محور اساسی استاندارهای حفظ سلامتی و تواما اقدامات فوری کمک رسانی تاکید میکنیم.

 

۱- بیش از۳ نفر تجمع نکنید! برای ایجاد نهاد همیاری و شروع کار احتیاجی به جلسه و تجمع متعدد و آسیب پذیر نیست. بیش از سه نفر نباید تجمع کرد. بلکه با اتکا به شبکه مدیای اجتماعی موجود، تلفن و اینستاگرام و تلگرام و غیره میشود، همفکری و تبادل نظر و تصمیم گیری مشترک کرد. واحدهای همیاری حداکثر سه نفره از فعالین و جوانان داوطلب و دارای جسم سالم را تحت عنوان مناسب (کمیته، واحد، تیم و ...) لازمست سازمان داد.

 

۲- وسایل و امکانات ضروری حفظ سلامت نهاد خود را تامین کنید! برای تضمین سلامت جسمی همین تیم یا واحدها، و در جهت ادامه کاریشان وسایل اولیه و ضروری مثل ماسک بهداشتی و استاندارد و دستکش و مواد ضد عفونی و در صورت امکان لباس مناسب مقابله با ویروس کرونا را باید تامین کرد. این نهادها خود باید الگوی مناسب حفظ سلامت در جامعه را از خود نشان دهند.

 

۳- شبکه اجتماعی، نتی اطلاع رسانی و دسترسی به واحدهای همیاری را سازمان دهید! برای اطلاع رسانی و حتی کمک رسانی، ارتباط فیزیکی با مردم و میان مردم را باید به حداقل رساند. نهاد همیاری ایجاد شده را با اسم و رسم واقعی مورد اعتماد و آشنای مردم محله و شهر، از طریق تلفن و شبکه های اجتماعی و یادداشت و تراکت کوتاه و هر ابتکار دیگری به مردم معرفی کنید. شماره تلفن و کانالهای ارتباطی واحدهای همیاری را در اختیار خانواده ها و مردم محله و شهر باید گذاشت. تا بتوانند ارتباط بگیرند، مسائل و مشکلات و کمبودها و نیازهای خود را طرح کنند. متقابلا واحدها از این طرق و ابتکارات دیگر اطلاع رسانی کنند، توصیه ها و رهنمودها و اقدامات لازم برای پیشگیری را با مردم در میان بگذارند. متوجه هستیم که از کانال رادیو و تلویزیون و دیگر امکانات مدیایی اطلاع رسانی میشود، اما کم نیستند خانواده های فقیر و بی بضاعتی که فاقد وسایل ارتباط جمعی حداقلی اند، لازمست از این طریق تحت پوشش اطلاع رسانی و مهمتر آموزش رعایت استانداردهای سلامتی قرار بگیرند. مهمتر خانواده های محتاج و بی بضاعت نیازهای خود را اطلاع دهند تا برای کمک به آنها اقدام مناسب صورت بگیرد.

 

۴- مبتکرانه وسایل حفاظتی اولیه مردم را تهیه کنید: یک وظیفه مهم این واحدها تامین ماسک، دستکش، مواد ضد عفونی و دیگر وسایل ضروری حفاظتی برای خانواده ها، به ویژه خانواده های محروم است. برای تهیه این امکانات، ابتکارات مختلف را باید بکار گرفت. از جمله مراجعه به موسسات دولتی و غیر دولتی ذیربط، به فروشگاهها و صاحبان دارنده و تولید کننده این امکانات، یا با اقدام به جمع آوری کمک مالی در محله و خریدن آنها و روشهای دیگر لازمست اقدام کرد. واحدهای همیاری میتوانند، این وسایل و امکانات را به جلو درب هر خانواده منتقل کنند و بدون ارتباط مستقیم به آنها اطلاع دهند، تا از آن استفاده کنند.

 

۵- معیشت خانوادهای بی بضاعت را تامین کنید! واحدهای همیاری لازمست، لیست خانواده های فقیری که به لحاظ معیشتی همیشه تحت فشار بوده و به ویژه در این دوره با خطر گرسنگی روبرویند، تهیه کنند و معیشت آنها را با اتکا به کمک و تعاون خود مردم محله تامین کنند. به آن بخش از مردم محله که دستشان به دهنشان میرسد و امکاناتی دارند و بگوییم این تعداد خانواده محتاج و گرسنه را داریم، تردیدی نیست، آنقدر انسانیت دارند، که با مواد خوراکی تا پول کمک کنند و نگذارند کسی از گرسنگی بمیرد. برای تامین معیشت آنها به صاحبان ثروت و سرمایه در شهر میشود مراجعه کرد و آنها را در موقعیتی قرار داد به این خانواده های بی بضاعت کمک کنند. باید تلاش کنیم در محله و شهر ما کسی از گرسنگی و بی امکاناتی از بین نرود.

 

۶- با امکانات و شیوه استاندارد ضد عفونی کردن و سمپاشی محله را تضمین کنیم! اگر محلات شهر  سمپاشی و ضد عفونی نشده، این واحدها با ارتباط با دستگاههای دولتی مربوطه و یا موسسات غیر دولتی خیرخواه و متخصص در اینکار برای ضد عفونی کردن عمومی کل محله با تکیه ابزار و آلات  استاندارد اینکار لازمست اقدام کنند.

 

۷- مداوما به مردم بگوییم، تجمع نکنید و در خانه ها بمانید! نهادهای همیاری با بازوبند "واحد همیاری محله ... " که جای اتکا و اعتماد مردمند، در سطح محله لازمست کشیک داشته باشند و در گروه حداکثر دو نفره بچرخند. با راهنمایی و توصیه های خود مانع تجمع و گردهمایی بیش از سه نفر بشوند و مدواما مردم را تشویق کنند در خانه هایشان بمانند. بنا به ضرورت، تردد به محله و امورات دیگر را زیر نظر داشته باشند. از ورود و خروج نامطمئن و غیر بهداشتی به محله جلوگیری کنند.

 

۸- به طور ویژه به سالمندان باید کمک رساند! واحدهای همیاری به طور جدی لازمست به فکر کمک رسانی به بخشهای آسیب پذیرتر مثل سالمندان مرد و زن، به  انسانهای مبتلا به بیماریهای دیگر و معتادان و کودکان کار و بخشا بی سرپرست بود و با اتکا به کمک مردم به یاریشان رفت!   

 

۹- صندوق کمک مالی را درمحله میشود سازمان داد! تشکیل صندوق کمک مالی در محله از جمله اقدامات قابل فکر و اجرایی کردن است. اما موضوعی حساس و زیر نظر کسان و یا واحدهای تماما مطمئن و مورد اعتماد مردم لازمست تشکیل شود. خیلی ها در محله دستشان به دهنشان میرسد و میتوانند به چنین صندوقی کمک کنند. دراین مورد میشود به افراد صاحب امکان مالی و سرمایه دار در محله و شهر مراجعه کرد و آنها را قانع کرد و در موقعیتی قرار داد که به چنین صندوقی کمک کنند. امکانات مالی جمع شده را برای مقابله با اثرات نگران کننده ویروس کرونا و دیگر نیازمندیها درمحله هزینه کرد.

 

۱۰- از پرستاران و پزشکان و کارکنان بیمارستانها و مراکز خدماتی اورژانسی باید عمیقا قدردانی کرد! نهادهای همیاری لازمست به شیوه مناسب جایگاه زحمات و فداکاری بی نظیر پرستاران و پزشکان و کارکنان بیمارستانها، بخشهای خدماتی اورژانسی را که در این شرایط سخت کار میکنند، به جامعه یادآوری و با ابتکارات مختلف از زحماتشان قدردانی کنند.  

 

اینها استاندادرها و اقداماتی است که در دستور کار نهادهای همیاری محله و شهر میتواند قراربگیرد. تردیدی نیست، فعالین و جوانان دست اندرکار با توانایی و دقت بالا میتوانند دستور کار روشن و دقیقتری را پیگیری کنند. در جریان فعالیت، تجارب غنی را کسب کنند. مهم اینست از محله ای شروع کنیم و الگوی موفق بدست دهیم. چنین تجربه انسانی بسرعت در دیگر محلات تکثیر میشود. واحدهای همیاری محلات مختلف بدون ارتباط گیری فیزیکی باهم، طبعا با اتکا به تلفن و شبکه های ارتباطی موجود لازمست و میتوانند در ارتباط باهم قرار بگیرند و شبکه به هم متصل واحدهای همیاری شهری را رسمیت دهند. میتوان تصور کرد حرکت همیاری انسانی بزرگ در سطح هر شهر شکل بگیرد و تجاربش به دیگر شهرها منتقل شود.

 

***

اقتصادی که زمین را کرونایی کرد !

اقتصادی که زمین را کرونایی کرد !


 hoshyaresmaeil2017@hotmail.com
 


سران کشورهای عضو گروه ۲۰ روز پنجشنبه 26.03.2020 وعده دادند برای مقابله با زیان‌های ناشی از شیوع ویروس کرونا بیش از پنج تریلیون دلار به اقتصاد جهانی تزریق خواهند کرد. گروه 20 خسته نباشن...

من البته تحصیلات آکادمیک اقتصادی و علاقه ایی هم به بالا و پائین شدن عددها ندارم . ولی میدانم که پول زیادی که تزریق میشود دلیل مردمی ندارد ، گروه 20 دلش به حال کسی نسوخته ، پول را تزریق میکنند تا نظم موجود اقتصادی در خودش نرُمبد .

اما گروه 20 بهتر است یادش بماند که معمولا با مهار هر اپیدمی مشکلات جهان تازه شروع میشود کرونا خیلی جدی تر از بقیه موارد است . تزریق پول راه حل نیست مُسکن است .

با کنترل و مهار ویروس مشکلات جهانی از جمله رکود اقتصادی عظیم تاریخ شروع میشود راه حل مشکلات پیش روی دنیا نمیتواند مثل راه حلهای سابق ، مناسب شرایط امروز جهان باشد . بحران اقتصادی دهه 1970 میلادی را با هموار مسیر قدرت سیاسی برای روحانییت نالایق ایران حل کردند و هر بار جهت مهار بحرانها با همین روشها موفق بودند، یعنی قیمت مهار بحران را از جان و زندگی مردم بقیه جغرافیا گرفتند ، ولی زمان تغییر حس میشود .

بحرانهای اقتصادی در متن نسخه اقتصاد بورژوازی همیشه مستتر است و هر بار دنیا باید شاهد بیرون زدن بحران و شیوه های کهنه مهار باشد . اوج خلاقییت حضرات برده دار در وال استریت ، بهار موسم به عرب بود ، تسمه ها را کمی شُل کردند تا منقبض و پاره نشود . 2 سنت خرج کردند تا یک دلار را ندهند ولی مانور در این محدوده ، نامحدود نیست.

رکود و مشکلات پیش روی جهان بعد از مهار ویروس کرونا غیر قابل انکار است . عبور و خروج از این رکود اگر در کادر قوانین گذشته اقتصادی و سیاستهای کهنه باشد پس مشکلا ت روی زندگی مردم عمیق تر میشود . سیستمها همچنان به انباشت سرمایه ادامه میدهند و مردم جهان صنعتی ، به همت کرونا حتما به حواشی و چرایی خیلی چیزها فکر میکنند .

 

 

27.03.2020
اسماعیل هوشیار


www.tipf.info

رژیم آدمکش چاقوی کرونا را روی گلوی مردم گذاشته و تهدید به کشتار جمعی میکند؛ چرا؟

رژیم آدمکش چاقوی کرونا را روی گلوی مردم گذاشته و تهدید به کشتار جمعی میکند؛ چرا؟

سران آدمکش رژیم در بهترین موقعیت برای پیشبرد سیاست گروگان‌گیری و اخاذی قرار دارند. به این دلیل ساده که آمریکا و قدرت‌های اروپائی دارند صحبت از این میکنند که تنگناهای جدی که کرونا بوجود آورده و می آورد بسیاری از حکومت‌های دنیا را «بی‌ثبات» خواهد کرد؛ بخوان: مردم در کشورهائی مثل ایران به مقابله رادیکال با رژیم‌هایشان بر خواهند خاست. بنابراین جهت کلی سیاست قدرت‌های غربی در این شرایط کرونائی جدید کمک باصطلاح پیش از مرگ سهراب به اینگونه حکومت‌های بالقوه متزلزل است. یک نمونه هولناک این صحنه برای غرب متزلزل شدن جمهوری اسلامی است. متزلزل شدن جمهوری اسلامی در شرایطی که خود این قدرت‌ها از پشت دستی در ایجاد و/یا هدایت آن نداشته باشند برای غرب ترسناک‌ترین کابوس بین‌المللی است. جمهوری اسلامی را غرب بعنوان حکومتی که از ابتدا رسالت و ماموریتی جز سرکوب مردم نداشته در این چهل سال مثل مردمک چشم از هر لحاظ محافظت کرده است. حتی در همین چند هفته اخیر میدیای غرب دو روز از بحران کرونا در ایران گفت، و خفقان گرفت؟ چرا؟ به این دلیل ساده که پخش هر نوع اخباری از جنایات این رژیم، منجمله رویکرد و کارکردش در زمینه مبارزه با کرونا، موجب همدلی و حمایت افکار عمومی مردم جهان خواهد شد. نمونه‌های آن را بعنوان مثال در خیزش ۸۸ دیده‌ایم، که خبررسانی میدیا در درباره آن هم پس از چند روزیکباره بکلی قطع شد، چون هم برای خودشان و هم برای رژیم خطرناک تشخیص داده شد.

اما ادامه انجام وظیفۀ سرکوب بیرحمانه مردم از جانب رژیم با دو برابر شدن جمعیت (جمعیتی جوان، پرتوان، باسواد، سکولار، سر به غرب، درس خوانده، آشنا با تکنولوژی‌های خبررسانی و سازماندهی اجتماعی، عدالت خواه و تساوی طلب و غیره) طی چهل سال گذشته از نظر منافع قدرت‌های غربی مدام حساس‌تر و حاس‌تر از سرکوب عاجل انقلاب ۵۷ و کشتارهای دهه شصت شده است. کمک شتاب‌زده بیست میلیون یوروئی اخیر اتحادیه اروپا به رژیم بعنوان کمک به مبارزه با کرونا و فشارهایی که کشورهای عضو این اتحادیه همراه با چین و روسیه و سایر کشورهای متحد رژیم بطور مستقیم و غیرمستقیم (مثلا از کانال سازمان ملل) جهت کم کردن تحریمها به آمریکا می آورند تماما در راستای کمک به سر پا ماندن رژیم در مقابل خطر بپاخاستن مردم قرار دارد.

به این ترتیب رژیم راهزنان جانی بار دیگر برای ۱- تقویت و محکم کردن پایه‌های رژیم‌شان و ۲- برای شروع دور جدیدی از بجیب زدن ملیاردها دلار کمک‌های نقدی و جنسی بین‌ المللی، باز در موقعیت فوق مناسبی قرار گرفته اند. بار دیگر برای پیشبرد جنایت‌ها و دزدی‌هایشان بقول معروف روی پر قو نشسته‌اند. کشتار عالمانه و عامدانه مردم از طریق مطلقا کاری نکردن یا تعلل جنایتکارانه در مقابل شیوع کرونا (مانند قرنطینه نکردن قم و مشهد و نبستن بموقع حرم ها و ده ها مورد دیگر) و هموار کردن راه ادامه این کشتار (از طریق، بعنوان مثال، آزاد گذاشتن مسافرت های نوروزی، رد کردن کمک های آمریکا، اخراج پزشکان بدون مرز)، سیاست داخلی و خارجی امروز رژیم را تشکیل میدهد. رژیم ِ همیشه گروگان گیر ِ تروریست اسلامی این بار کل ۸۰ میلیون مردم ایران را گروگان گرفته، قمۀ اسلامیش را روی گلوی مردم گذاشته و به دنیا اعلام می کند «خواسته‌هایم را بدهید والا گروگان‌ها را هزار هزار می کشم؛ و ادامه این کشتارها ممکن است باعث شود مردم بلند شوند و من را ''بی ثبات'' کنند. و این به نفع هیچدام‌مان نیست! پس لطفا پرداخت باج سبیل‌های مالی و سیاسی چهل ساله را درهمان مقیاس‌های قبلی ادامه بدهید!».

همانطور که در ۷ اسفند ۹۹ (۲۶ فوریه ۲۰) با مشاهده اولین نشانه‌های تعلل آگاهانه رژیم در مقابل کشتار کرونا نوشتم: «دیگر شکی نمانده که ویروس کرونا در دست رژیم تبهکار تبدیل به یک سلاح کشتار جمعی، تبدیل به ''موهبتی الهی'' مانند جنگ ۸ ساله شده است». این واقعیت در یک ماه گذشته فقط آشکارتر، عمیق تر و وسیع تر شده، و امروز مساله مرگ و زندگی دیگر به مساله تک تک ما تبدیل شده است. مرگ ما حالا بدست کرونائی انجام میشود که از جانب حکومت ضد بشر حاکم بر ما تکثیر می‌شود؛ و زندگی ما بدست تلاشی است که برای سرنگونی این حکومت بخرج می‌دهیم. بعبارت ساده‌تر: یا آن را سرنگونی می‌کنیم و یا رژیم چند میلیون‌ از عزیزان‌مان را جلوی دیدۀ بی‌تفاوت قدرت‌های غربی با چاقوی کرونا سر می‌برد.

مردم!

سرنگونی یک رژیم سیاسی جز با تشکل و سازماندهی و رهبری متمرکز ممکن نیست. آیا حساب قیام‌های کشوری و شهری و محله‌ای و محل کاری‌مان دیگر از دست خودمان هم در نرفته است؟! چند بار، چند بار دیگر باید بپاخاست و حماسه آفرید و سرانجام حماسه غرق به خون را بی هیچ نتیجه‌ای به موزه تاریخ سپرد؟ این پراکندگی، این بی برنامه و بی نقشه بودن در مواجهه با یکی از مقتدرترین و خون‌ریزترین حکومت‌های تاریخ، این بهدر دادن چهل سالۀ نیروی یک جمعیت ۸۰ میلیونی که امزوز ۷۸ میلیونش دشمن خونی این رژیم است، این سرکوب جنایتکارانه که هر روز گسترده‌تر و شدیدتر و بیرحمانه‌تر می‌شود، این شعار ملتمسانۀ «نیروی انتظامی، حمایت، حمایت»، این فریاد «نترسید، نترسید، ما همه با هم هستیم» سر دادن و بعد با اولین یورش بیست پاسبان جیره‌خوار بی هدف و بی آرمان پا به فرار گذاشتن، این تماشاگر دستگیری‌های وسیع بودن و بکمک یکدیگر نشتافتن در زمان درگیری‌ها، این شجاعانه به میدان نبرد با نیروی انتظامی و قمه ‌کش‌های لباس شخصی وارد شدن و آخر شب به خانه رفتن بدون اینکه حتی با دو نفر هم رزم بغل دستی‌مان قول و قراری گذاشته باشیم، و... و... آیا هنوز، بعد از چهل سال، به ما نمی‌گوید که داریم چوب پراکندگی، چوب نامتشکل بودن‌‌، چوب رهبری متمرکز نداشتن‌مان را می‌خوریم؟ آخر ترس از تماس و رابطه برقرار کردن با احزاب سیاسی تا کی؟ آخر ترس از عضو یا هوادار فعال احزاب شدن تا کی؟! آخر بفکر یکی کردن نیروها نبودن تا کی؟! سر به آسمان برداشتن و دم گرفتن که «ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن» تا کی؟! آخر توکل به همان موجود آسمانی که اگر وجود داشت و دلش به حال ما سوخته بود همان سال ۵۷ نمی‌گذاشت این جانی‌ها بر سر ما حاکم شوند تا کی؟! آخر به انتظار ظهور قهرمان از آسمان نشستن و دل به این فرد ناجی و آن فرد ناجی سپردن تا کی؟! آخر به امید این رئیس جمهور آمریکا و آن رئیس جمهور آمریکا نشستن و دعای «خدا کند این یکی کاری بکند، قبلی‌ها که هیچ کاری نکردند!» خواندن تا کی؟

مردم!

تنها راه نجات ما اینست که در وهله اول به احزاب و سازمان‌های سیاسی که اهداف و برنامه‌‌ها و شیوه‌های فعالیت‌شان را می‌پسندیم نزدیک شویم. هر کدام‌‌مان باید با حزبی، با هر حزبی، که می‌پسندیم رابطه برقرار کنیم، رابطه را دو جانبه کنیم، سعی کنیم بر سیاست‌هایشان تاثیر بگذاریم، انتظارات و مطالباتی که از آنها داریم را مطرح کنیم. از همه مهمتر اینکه از آنها بخواهیم بحث‌ها و اختلافات درونی‌شان را هر چه بیشتر علنی کنند تا کل جامعه امکان دخالت و سر و سامان دادن به آن بحث‌ها و اختلافات را پیدا کند. اگر مسائل مورد بحث در درون احزاب مسائل مربوط به بهبود زندگی مردم است و لاغیر، آن بحث‌ها چرا باید از دید مردم پنهان باشند؟ چرا رهبران احزاب باید فکر کنند از دست مردم در سر و سامان دادن به آن بحث‌ها و اختلافات کاری ساخته نیست؟! از آن زشت‌تر، چرا باید فکر کنند مردم صلاحیت دخالت در بحث‌هایی که مربوط به زندگی خود آنهاست را ندارند؟! پیام ما به احزاب باید این باشد: هر چه علنی‌تر کار کنید، ملاحظات امنیتی را گفتن ندارد که ما درک می‌کنیم. بطرف ما مردم بیائید. عصر اینترنت و امکان ارتباط جمعی و آنی و مستقیم است، ارتباط دیگر مشکلی و مانعی نیست، پس اگر تا حالا مردم به احزاب می‌پیوستند حالا به یک معنا زمان آنست که احزاب به مردم بپیوندند.

نزدیک و مرتبط شدن با احزاب تنها راه تاثیرگذاری ما بر اهداف و نحوه فعالیت آنهاست. باید عملا فعال بشویم – فعال متشکل، فعالی که حالا نقشه راهی که حزبش بدستش داده را در دست دارد. نشستن و تکرار طوطی‌وار «آخه این اپوزیسیون برای ما چکار کرده؟» و «مگر احزاب چکار کرده‌‌اند؟! همه‌اش توی سر هم می‌زنند و با هم دعوا دارند!» و امثال این دق دل خالی کردن‌های از سر عجز و عقب‌ماندگی دیگر نباید از جانب مخاطبین‌شان تحمل شود! جوابش اینست: احزاب در این چهل ساله هیچ کاری نکرده‌اند، فقط سالی یک تک ورق اعلامیه علیه رژیم داده‌اند؛ لطفا بفرمایید *شما* چکار کرده‌اید؟!!

هر حزبی، با هر مشی و با هر نقشه‌ای بهتر از بی حزبی است! لات و لوت‌های دست راستی افراطی هم اگر تشکل سیاسی‌شان را درست کنند به نفع کل جامعه است. جامعه‌ای که در آن از لحاظ سیاسی سگ سر صاحبش را نمی‌شناسد محیط نامساعدی برای فعالیت کل سازمان‌های سیاسی، و در نهایت به ضرر مبارزات کل جامعه است. حتی اگر هیچ حزبی را نمی‌پسندیم حکم عقل اینست که با افراد هم سلیقه‌مان دور هم جمع و نهایتا حزب خودمان را بسازیم. آنها که احزاب و سازمان‌های موجود را ساخته‌اند نه اعجوبه بوده‌اند و نه الهام آسمانی بهشان ‌رسیده است!

در یک کلام، «من عضو هیچ حزب و گروه و دسته‌ای نیستم» دیگر نباید مایه افتخار باشد؛ باید نشانۀ عقب ماندگی فرهنگی و بنابراین مایه شرم باشد!

نابود باد بلای پراکندگی سیاسی!

چاره مبارزان وحدت و تشکیلات است!

سرنگون باد رژیم آدمخوار اسلامی!

دگرگونی دولت و مبارزه طبقاتی در لبنان

چشمانم را می گشایم

بر اسرائیل که بر طبل جنگ می کوبد

و چشم هایم را می بندم

بر آمریکا که بر طبل جنگ می کوبد

زندگی،

پرواز گنجشکی میان دو انفجار است

و یکی دو واژه بر یک سطر[1]

                                           

                                               ((دگرگونی دولت و مبارزه طبقاتی در لبنان))

                                                                     م.رضا ملکشا

 

تاریخ کشور لبنان همچون تمام کشور های خاورمیانه با تاریخ تداخلات امپریالیسم درهم تنیده است.منطق امپریالیستی در طول سالها سطح تضاد های موجود در این کشور را همچون بسیاری از نقاط جهان پیچیده ساخته است.بدیهی است که چند وجهی و مرکب بودن سطح تضاد ها نبرد های طبقاتی را نیز تحت تأثیر قرار میدهد.

شکل گیری بورژوازی در لبنان نه ماحصل نبرد های طبقاتی و قیام های مردمی_دهقانی، بلکه برآمده و شکل یافته از تداخلات امپریالیستی است. در اوایل قرن بیستم بخشی از مناطقی که ما امروز در قالب مرز های یکپارچه لبنان میشناسیم، به دلیل وجود جمعیت مسیحی و اهمیت ژئوپلتیک یعنی مشخصا معبر هایی که میتواند مبدل به راه های تجاری شود مورد توجه امپریالیسم فرانسه قرار گرفت. بورژوازی پیش از هر چیز در صدد بود تا امنیت سرمایه ی خود را تضمین کند و از همین رو تأسیس کارگاه ها و کارخانه های صنعتی را در مناطق مسیحی نشین متمرکز کرد .قطبی شدن سرمایه در لبنان نه فقط سود و امنیت سرمایه گذاری، بلکه به میانجی ایجاد انشقاق بیشتر بین بخش های مسیحی نشین و مسلمان نشین بقای ایدئولوژیک بورژوازی را نیز تضمین کرد.

پس از معاهدهی سایکس_پیکو و حلقه زدن بدون قید فرانسه به دور این ماترک جنگ جهانی اول، امپریالیسم فرانسه جهت تشکیل یک دولت_ملت جدید در خاورمیانه دست به اقدام زد.عدم تکامل نیرو های تولیدی لبنان و دور ماندن از افت و خیز های مبارزات طبقاتی در اروپا، اروپای شرقی و روسیه آگاهی طبقه کارگر لبنان را همچنان راکد نگه داشته بود.از همین رو خلق لبنان بر خلاف کشور های حوزه بالتیک که ستمدیدگان و طبقه کارگر آن البته با حمایت های دولت تازه تأسیس کارگری روسیه در تعیین سرنوشت خود نقش مهمی ایفا کردند، اراده ی چندانی بر روند شکل یافتن دولت_ملت لبنان نداشتند.

با گذشت دو دهه از عمر کشور تازه تأسیس لبنان، اقتضاییات سود سرمایه ی جهانی سیمای جدیدی به اقتصاد کشور بخشید.قطب های صنعتی لبنان در مناطق مارونی نشین به تدریج دیگر عامل سود زا برای امپریالیسم به احتساب نمی آمدند.بلکه موقعیت خلیج های این کشور بود که بیش از پیش مورد توجه امپریالیسم و کشور هایی نظیر عربستان سعودی قرار گرفت. این گسیل سرمایه از مناطق صنعتی به حوزه های خلیجی برهه ای در تاریخ سیاسی لبنان است که بورژوازی از کالبد مسیحی خود بیرون می آید.تحلیل کارل مارکس در کتاب هجدهم برومر اینجا نیز مصداق پیدا کرد.بوروژای برای بقای سود حاضر است هزاران پوست عوض کند؛ حتی اگر ناچار باشد که در پوست های پوسیده بخزد. مسلمانان سنی پوستین جدید بورژوازی لبنان بودند اما این بدان معنا نیست که بورژوازی ناقص الخلقه ی لبنان اینبار ردای اسلام به تن کرده، تناقض ها در لبنان پیچیده تر شده بود.حال رقابت میان دو قطب بورژوازی موجود ستم دیدگان این کشور را بیشتر تحت فشار میگذاشت.حرکت لبنان یه سوی توسعه آنچنان ناموزون و بر آمده از اقتضاییات سود سرمایه جهانی و بورژوازی طایفه ای و سکتاریستی لبنان بود که میشد ظهور یک جنگ داخلی را حتی پیش از وقوع آن پیشبینی کرد .فرودستان لبنان که بخش گسترده ای از آنان در مناطق شیعه نشین بقاع و جنوب تمرکز یافته بودند، از تقسیم قدرت سیاسی و رفاه اقتصادی نا راضی بودند. بورژوازی فرقه ای به مدد اعطای امتیازات سیاسی و اقتصادی به امپریالیسم و همچنین استثمار طبقه کارگر همچنان همچون اواسط دهه ی بیست خود را مستحکم تصور میکرد.چرا که به رغم رقابت دو قطب موجود هیچ کدام دیگری را نفی نمی کرد.هیچ یک از شاخه های فرقه ای بورژوازی لبنان در بردارنده خصلتی متمایز و مترقی نبود و در نتیجه انکار طرف مقابل به معنای انکار خود و در تحلیلی کلی تر به معنای انکار ماهیت بورژوازی بود .جنگ داخلی رویدادی بود که نخست در جهت این انکار حرکت میکرد اما با گذشت زمان و در طی مجموعه عواملی نه فقط حیات بورژوازی لبنان، بلکه حتی تحکیم نفوذ سیاسی اسرائیل را نیز در خاورمیانه بیشتر کرد.

نخ های آغاز و سرانجام جنگ داخلی لبنان به امپریالیسم و خادمان وی در منطقه وصل است.اگرچه کنترل این نخ ها برای مدتی از دست آنها خارج شد.تشکیل دولت اسرائیل در منطقه و خیز برداشتن جهت تغییر بافت های جمعیتی مناطق تحت اشغال نیروهای صهیونیستی توده گسترده ای از فلسطینیان را آواره ی کشور های همسایه کرد. کانون های مقاومت در کشور های حول اسرائیل شکل گرفت.کانون هایی که طیف گسترده ای از مبارزان کمونیست، آنارشیست، سوسیال دموکرات ها، ناسیونالیست های عرب و سایر گروه های اسلامی را جهت اقدام واحد مبارزه علیه دولت صهیونیستی متحد کرد .شکاف موجود در قدرت سیاسی لبنان، جذب فرودستان و ستمدیدگان این کشور به این احزاب و سازمان ها و همچنین سازمان یافتگی نیروهای موجود لبنان را به عرصه مبارزه نه تنها با اسرائیل بلکه با امپریالیسم و همچنین بورژوازی لبنان مبدل کرد.جنگ داخلی لبنان در یک دورنمای سیاسی مشابه به جنگ داخلی اسپانیا است.بافت احزاب موجود، پراتیک آنارشیستی و طرفین متخاصم و همچنین ناکارآمدی بوروکراسی شوروی جهت اعتلای جنبش فاکتور های مشابه در این دو جنگ است.

تدارک های امپریالیسم در جهت سرکوب شبه فاشیستی نیروهای انقلابی در لبنان به انسداد خورده بود. در شرایطی که بحران های اقتصادی دامنه دار  اروپا را تهدید می کرد و اعتراضات گسترده در حال گسترش در تک تک کشور ها بود و همچنین امپریالیسم آمریکا با تبعات جنگ ویتنام از سویی و توده معترض از سوی دیگر دست و پنجه نرم می کرد،تداوم جنگ مهمی که می توانست توازن قوا را در خاورمیانه به نفع نیروهای انقلابی و مشخصا چپگرایان تقویت کند به نفع امپریالیسم نبود.از همین رو ایالات متحده  با بهره گیری از "فوبیای کمونیسم" کشور های منطقه نظیر سوریه، عربستان سعودی، اردن و سودان را جهت اشغال لبنان و سرکوب نیروهای انقلابی تهییج کرد.لشگرکشی ۳۰ هزار نفری امپریالیسم روند مبارزه نیروهای انقلابی از حالتی تعرضی به حالت تدافعی تغییر داد.جنگ فرسایشی ۶ سال طول کشید تا سرانجام با مداخلهای مستقیم تیپ های زرهی زمینی و هوایی صهیونیستی به سرانجام رسید.فاجعه اما به پایان نرسیده بود حاکمیت تازه قوام یافته لبنان حمله ای تمام عیار را علیه توده جنگ زده آغاز کرد.صد ها فلسطینی مهاجر و کمپ نشین اعم از زنان و کودکان به قتل رسیدند. دموکراسی که در کشورهای آمریکای جنوبی نیز در حال سلاخی و هجوم به سرنوشت و حیات هزاران نفر بود؛ خود را در لبنان نیز مستقر کرد.

جنگ داخلی و تبعات آن ضربه ای جبران ناپذیر به جنبش کمونیستی محسوب میشود و در عین حال مهر تایید دیگری بر شکست تئوری های استالینیستی به حساب می آید.سیاست جبهه های واحد که خطوط حیاتی و مهم میان تئوری اتحاد عمل لنینیستی و ائتلاف طبقاتی را تیره و تار می کند در لبنان نیز همچون ایتالیا در دهه بیست، چین در دهه بیست و سی، اسپانیا در دهه سی، ایالات متحده در دهه سی و چهل، مصر در دهه پنجاه و سوریه و عراق در دهه شصت، ایران در دهه هشتاد و در نهایت خود لبنان،  شکست سنگینی را به جنبش کمونیستی وارد کرده و همچنین آگاهی طبقاتی زحمتکشان را دچار سکته کرد.در جنگ داخلی لبنان نیز داستان همیشگی این اتحاد ها تکرار شد.احزاب بورژوای و خرده بورژوایی ملی، احزاب و گروه های بعثی،سوسیال ناسیونال های سوری و همچنین چند خرده جریان اسلامی از جبهه مقاومت را خالی کرده و حتی بخش هایی از نیروهای اپوزیسیون به جبهه سرکوب و یا به بیانی بهتر، به پیاده نظام های امپریالیسم پیوستند.

تهی شدن لبنان از ناسیونالیست های رادیکال عرب و نیروهای چپ مبارز و سرکوب های شدید دولت حاکم و  نیرو های صهیونیستی در جنوب و همچنین نظامیان سوری جریان های کمونیستی لبنان را دمورالیزه و فاقد درون مایه ی طبقاتی کرد.در چنین شرایطی بود که رشد نیرو های اسلامی نه فقط در لبنان بلکه در خاورمیانه شدت می گرفت.چهار ضلع اصلی این تقویت جریان های اسلامی در خاورمیانه مصر، عربستان سعودی، جمهوری اسلامی ایران و در آخر امپریالیسم آمریکا بود.امپریالسم آمریکا جهت تقابل نفوذ شوروی در افغانستان گروه های جهادی اسلامی را تقویت و تسلیح می کرد.مصر و عربستان سعودی راه را برای گسترش اخوان المسلمین باز گذاشته و آن را مهره ای مهم جهت سرکوب و هضم سایر بخش های مخالف اپوزیسیون و همچنین جهت در دست داشتن مهره ای جهت اعمال اراده در سایر کشور های اسلامی به خصوص کشور های آفریقایی به کار می بردند. و دست آخر جمهوری اسلامی، با تنزل دادن شعار صدور انقلاب، قصد داشت تا نفوذ خود را در بافت شیعی کشور های منطقه افزایش دهد.

پس می توان گفت بورژوازی شیعه ی لبنان و جناح های نظامی وابسته به آن نخست بر شکاف جنگ داخلی، دوم بر شکاف مذهبی و ایدئولوژیک خاورمیانه، سوم بر شکاف و رقابت بورژوازی مسیحی و اسلام سنی و به وجود آمده و قوام یافت.البته نمیتوان تاثیر زمین داران و اربابان سابق و بخشی از طبقه متوسطی های شیعه نشینی که به تدریج در ادارات و نهاد های دولتی جذب شده بودند را نیز نادیده گرفت.روند بورژوایی شدن شیعیان لبنان به بورژوایی شدن اقلیت سیاهپوستان کنگویی که بلژیکی ها آنان را به تمسخر تکامل یافته قلمداد می کردند بی شباهت نبود.قشری از تحصیل کردگان که مبدل به نخستین رهبران انقلاب کنگو و حرکت این کشور به سمت استقلال شدند.اما مجموعه ای از عوامل سیاسی که در منطقه رخ داده بود به این بورژوازی خصلت های خاص خود را میبخشید.

همانطور که اشاره شد بورژوازی شیعی لبنان ماحصل تصادمات داخلی و  برون مرزی است. از همین روست که جهت حفظ موجودیت میبایست مدام در نوسان باشد.حیات مستقل بورژوازی شیعه لبنان نه در ۱۹۷۰ معنایی داشت و نه کمابیش امروز معنایی دارد .این جناح، به مدد فقیر سازی دهقانان و کشاورزان، فروش گسترده زمین های زراعی، تحمیل مهاجرت به کشاورزان و سرمایه گذاری در بخش های تجاری و صنعتی برای خود درون مراودات بورژوایی جا باز کرد. بورژوازی مسیحی این جناح را اهرم فشاری کاربردی علیه جناح سنی و شرکت هایی که سرمایه سعودی ها را پشت خود داشتند تلقی میکرد و باز کردن فضا و اعطای امتیازات سیاسی را جهت قوام یافتن این جناح در دستور کار قرار داد.((شورای عالی اسلامی شیعه)) یکی از پیشرویی های سیاسی شیعیان لبنان به احتساب می آید که موسی صدر در اواخر دهه شصت در تلاش بود تا با شکل دادن این ظرف تمام جناح های بورژوازی تازه سر برآورده را بر حول برنامه های مشترک متحد سازد.در دوران جنگ داخلی و حمله تمام عیار نیرو های دولت مرکزی علیه نیروهای مقاومت فلسطینی و سازمان های چپگرا طبیعی بود که این جناح بورژوازی زیر پای آنچه خود از آن هویت گرفته بود را خالی نمی کرد.جریان أمل با همکاری حافط اسد و اقدام علیه جنبش ملی لبنان و آوارگان فلسطینی اثبات کرد که خالی از هر گونه افقی مترقی حتی جهت اتحاد عمل های مقطعی است. پس از شکست نیروهای های محرک ((جنبش ملی لبنان)) بورژوازی شیعه و جریان أمل بیش از پیش به حاکمیت سوریه و ایران نزدیک می شد. دولت های سرمایه داری هر دو کشور دریافته بودند که این جناح بورژوازی یکی از مهره های کار آمد در صفحه شطرنج سیاست های بناپارتیستی است و به همین جهت هر کدام به نوبه ی خود جهت قدرت یافتن این بخش از بورژوازی به خصوص از حیث نظامی و سیاسی تلاش کردند. حال، بورژوازی شیعه حتی نا متعارف تر از همتایان خود شکل یافته بود چرا که نه فقط فرزند ناخلف امپریالیسم، بلکه فرزند نا خلف چند کشور همسایه نیز به حساب می آمد     .

لبنان جنگ زده همچون کشور های آمریکای لاتین در دهه ۷۰ و ۸۰  بهشت بانک ها، موسسات مالی و در صدر تمامی آن ها بانک جهانی و صندوق بین المللی پول بود. توده جنگ زده لبنان ویرانی جنگ را از سر گذرانده بودند اما ویرانی هایی که نئولیبرالیسم قرار بود در معیشت آنان ایجاد کند را هنوز سر راه داشتند. مبارزات و مقاومت طبقه کارگر در طول سالهای پسا جنگ داخلی در قالب نهاد های قانونی علیه سیاست هایی که به معیشت آنان ضربه می زد ادامه داشته است.یکی از نمونه های آن اعتصاب و سلسله اعتراضاتی بود که در سال ۲۰۱۱ قریب به پنجاه روز تداوم یافت و از جانب اتحادیه کارگران بخش دولتی[2] و اتحادیه معلمان بخش خصوصی[3]  سازمان داده شده. نمونه چنین اقدامی، اعتصاب و اعتراض معلمان مکزیکی در سال ۲۰۰۶ بود که ۷۰ هزار معلم ایالت اوکاساکا جرقه ی جنبش بزرگ تری را در کل کشور زدند.

موج اعتراضات توده ای، اعتصاب های کارگری و شورش های خیابانی در دهه دوم قرن بیست و یکم جای جای جهان را پر کرده است. اعتراضات و مبارزه توده مردم از شیلی و برزیل گرفته تا کشور های اروپایی نظیر فرانسه و از عراق و مصر تا ایران، نمایانگر  بحران فرماسیون اقتصادی و اجتماعی سرمایه داری است.این بحران پرولتاریا و توده تحت ستم را سر دو راهی قرار میدهد.که اولی دیکتاتوری پرولتاریا و دومی فاشیسم است تا با بحران زدایی کوتاه مدت راه را برای زایش دوباره و البته مقطعی سرمایه داری متعارف سازد. پیش نیاز اصلی فاکتور نخست، سازماندهی و شکل دادن به آرایش نیروهای موجود جهت خلع ید از بورژوازی است. مشخص است که این پروسه در شرایطی که توازن قوا به نفع نیروهای انقلابی سرمایه ستیز نیست امری دشوار به حساب می آید اما شرایط رادیکالیزه شده امکان آژیته کردن برنامه های سوسیالیستی را به وجود خواهد آورد.برنامه سوسیالیستی در این برهه نه به معنای آموزش های تئوریک پیچیده بلکه به معنای ارائه ی تحلیلی انضمامی و پیوند دادن آن با شرایط زیست، مبارزه ی در جریان زحمتکشان و همچنین سمت و سو یافتن این مبارزات جهت اعتلای مبارزه است.در این میان، فاکتور دوم به تدریج در حال جسمیت یافتن است. شووینیسم عریان در سیاست کشور های ایلات متحده، انگلستان و برزیل نمود این تن یابی است و البته زنگ خطری برای پرولتاریای جهان که می تواند با نقش مخرب خود آگاهی و مبارزات طبقه کارگر را برای سالها واپس براند.

زحمتکشان لبنان نیز  که از هجوم همه جانبه سیاست های نئولیبرالی بر تمام ابعاد زیست خود به تنگ آمده بودند، در آبان ماه سال پیش موج جدیدی از اعتراضات را که  بخش گسترده ای از خاورمیانه را در خود فرو برد را آغاز کردند.اعتراضات لبنان به صورت خود انگیخته از شمال تا جنوب کشور را با جمعیت قریب به دو میلیون نفر درگیر کرد.

سرمایه اجتماعی لبنان که در دست جناح های بورژوازی تقسیم و سهم زحمتکشان از این سرمایه تنها کاسته شدن از خدمات ناچیز اجتماعی، افزایش هزینه های ضرورتی ترین مایحتاج زندگی، نزول حقوق مستمری، عدم خوانش دستمزد ها با تورم و هزینه های تساعدی اجتماعی و افزایش مالیات بر خدماتی نظیر مخابرات و برق بود.

مولفه حاکم بر اعتراضات لبنان همچون بسیاری از جنبش های زنده امروز فرودستان در سراسر جهان، شورش و عدم سازماندهی از جانب حزب، سندیکا و یا سازمان خاصی بود. در چنین شرایطی است که توده غالبا در لحظه مشخص تصمیم میگیرند تا دست به چه اقدامی بزنند.بدیهی است که این سبک کار  جنبش را دچار چند پارگی و ناهمگونی میکند. پراتیک شبه آنارشیستی حاکم بر اغلب تظاهرات در جریان حال حاضر دنیا در گام نخست مجوز سرکوب سبعانه و در گام دوم خطر مبدل شدن به خط اصلی جنبش را در پی دارد.

خطر دوم در چشم انداز استراتژی طبقاتی خطری بسیار مهلک تر برای پرولتاریا و فرودستان رزمنده است.چرا که عصیان خود به خودی توده که نمایانگر ابتدایی ترین سطح آگاهی آنان از وضعیت است در فقدان وجود ظرف شکل دهنده و رهبری کننده خود مبدل به شکل و سیمای جنبش میشود.با این پیش فرض، تمامی تناقضات و اعجاج هایی که در گستره جنبش رخ میدهد نیز به این عرصه راه مییابد.این کژی ها در طول زمان، صرفا اقدام های تک افتاده نیستند بلکه در صورت عدم وجود گرایش و یا خط نفی کننده آنها مبدل به دستور العمل های ثابت هر اعتراض میگردند. این چهار چوب همانطور که ولادیمیر لنین در ((چه باید کرد؟)) تصریح می کند، محل زایش اپورتونیسم و ((جریان یافتن آن)) است.اپورتونیسم در صفوف جنبش میتواند در قامت پاسیفیسم، انشقاق انداختن میان صفوف مبارزان به واسطهی تفاوت های قومیتی و مذهبی و از همه مهم تر رخنه ی مطالبات حداقلی که خاصهی جنبش های پست مدرنیستی از دهه هفتاد میلادی است باشد. این موارد با محو کردن ریشه ی اصلی بحرانی که توده ی فرودستان را به خیابان ها کشانده، بن بستی در مقابل اعتلای جنبش و رشد آگاهی طبقاتی پرولتاریا است.

 اعتراضات لبنان عرصه پذیرش و همچنین رد این مولفه ها بود. با تعقیب سیر حرکت توده ها در اعتراضات آبان ماه ۲۰۱۹ لبنان میتوان گفت که فرودستان صراحتا مرز بندی های ملی، قومی و مذهبی را از میان برداشتند.این گام ضربه ی سختی بر هژمونی جناح های بورژوازی و همچنین نمایانگر آگاهی رو به تعالی کارگران بود.وحدت طبقاتی موجود در اعتراضات مدخلی بر شناخت ماهیت اصلی دولت طبقاتی است. دولتی که در طی سالها با تقسیم قدرت و باز نگه داشتن دست جناح های رنگارنگ بورژوازی جهت استثمار خلق لبنان، آنان را هر دم از شناخت استثمارگران راستین خود دور کرده و در تلاش بوده است تا با بهره گیری از ساختار نا متعارف دولت بورژوایی، در طی دهه ها مبارزات توده مردم را دمورالیزه و به سمت و سوی این جریانات که هیچگاه حاضر به پیکار جهت احقاق منافع فرودستان و پرولتاریای کشور نبوده اند کانالیزه کند .اما در این میان، شبح حاکم بر بسیاری از  جنبش های موجود در چند دهه اخیر بر اعتراضات لبنان نیز سایه افکنده است. عدم وجود برنامه ی کانونی در دستور کار، تمرکز بر شعار های حداقلی و عدم پیوند دادن آن به ذات طبقاتی دولت حاکم، عدم شناخت بازو های سرکوب به عنوان بخشی از حراست کنندگان نظم موجود و درخواست به صحنه آمدن این نیروها، شکل یافتن نوعی پاسیفیسم خرده بورژوایی در روند اعتراضات که یادآور سلسله انقلاب های رنگی در صربستان،گرجستان و اوکراین بود.

به دنبال شدت یافتن اعتراضات، مالیات بندی بر تماس ها و مکالمات برنامه واتس اپ که در روز های اول یکی از علل شکل گیری اعتراضات به احتساب می آمد را برداشته و استعفای چهار تن از وزرای کابینه به علاوه ی "حریری" را اعلام کرد. تداوم جنبش به توده ی مبارز اثبات کرد که گرایشات و فرقه های متفاوت در تکانه های شدید انقلابی همگی پشت صخره سرکوب هئیت حاکم جمع میشوند و منافع طبقاتی را بر تفاوت های ایدئولوژیک مقدم تلقی می کنند. اما مشخص است که که آنچه به دست آمده نه کافی و نه برای معترضان راضی کننده است چرا که بحران سرمایه داری نه فقط بر یکی دو جنبه ابتدایی از زندگی، بلکه کل ابعاد زیست آن ها را تحت تأثیر قرار داده است.اعتراضات خیابانی همواره چه در دوران استیلای تمام عیار دولت بورژوایی بر بخش های اقتصادی و سیاسی حائز اهمیت و چه در دورانی که جنبش پایه های قدرت را متزلزل ساخته و قدرت دوگانه شده است.اما این اهمیت بدان معنا نیست که صرف کنش اعتراض آمیز خیابانی را الگوی ساقط کردن بورژوازی قلمداد کرد.اعتراضات خیابانی بدون پشتیبانی اعتصاب پرولتاریا و همچنین بدون وجود شکاف در بدنه ارتش یا به واسطه ی سرکوب های مداوم تحلیل می رود و یا با گذشت زمان مبدل به مراسمی جهت گردهمایی صرف فرودستان بدون هیچ افق طبقاتی خاصی میشود.[4]

عدم نفوذ احزاب و جریان های خرده بورژوایی وابسته به حزب الله و أمل در اعتراضات، و هدف قرار دادن تمامیت این جناح ها در شعار های اعتراضی، موجب شد که رسانه های دولت سرمایه داری ایران که همواره در خفا آماده ی پوشش خبری هر اعتراضی علیه دولت عون و حریری بودند یا از کنار اعتراضات اخیر به سادگی بگذرند و یا با بازنمایی محدود آن علیه اعتراضات بتازند.اعتراضات اخیر لبنان از این حیث اهمیت اساسی دارد که قطب های به ظاهر متخاصم سرمایه داری منطقه را هم  با همدیگر و هم با امپریالیسم آشتی داده است.

حزب کمونیست لبنان که در نتیجه ی سالها سرکوب پیدا و پنهان جریانات چپ در پوسته ی مبارزه علنی و پارلمانی فرو رفته است و در طی سالها اتحاد با جریانات خرده بورژوایی حزب الله تهی از  تئوری و پراتیک کمونیستی شده، کماکان چنگ به فرمول های  استالینیستی و مائویستی زده و مبارزه علیه بورژوازی را که ((عاجل ترین وظیفه ی کمونیست هاست))[5] به فراموشی سپرده است.چپ محور مقاومت که دورانی از  برگذاری جلسات حزب کمونیست لبنان در مساجد و دفاتر حزب الله سر مست و وعده ی انکشاف نیرو های چپ را در لبنان میداد حال میان امپریالیسم و خرده بورژوازی مسلح شیعه چنان دوپاره شده که دچار لکنت شده است.

همبستگی اعتراضات خاورمیانه کلیشه ای است که این روز ها بسیار شنیده میشود. اما گام های پیش از این همبستگی که می بایست درون هر کشور در طول دورانی که نیرو های سرکوب همچون قبل خود را بازسازی نکرده و شور انقلابی در میان خلق معترض جاریست برداشته شود. اعتراضات خاورمیانه در فاز کنونی بهترین مدخل موجود برای نیروهای کمونیست است که بتوانند مواضع رادیکال را در حوزه های مختلف تبلیغ و تدارک اتحاد جهت ساقط کردن دولت های سرمایه و جهت ساختن حاکمیت کارگری خیز بردارند.

 

 

منابع:

 شیعیان جبل عامل و لبنان جدید: تمارا چلبی/ شهناز شفیع خانی

تحولات خاورمیانه پس از انقلاب اسلامی/محمد صفا تاج

صلحی که همه ی صلح ها را بر باد داد/ دیوید فرامکین/ حسن افشار

Lebanon's protest movement is just getting started/ mana khneisser

 Movement in Lebanon demands fall of government/ nick clark

Why protesters in Lebanon are taking to the street/ kareem chenaeb, abby sewell

 

 

[1] شعر از غاده السمان از مجموعه شعر معشوق مجازی

[2] League of public sector workers

 

[3] union of private school teachers

[4] مسئله ای که در جنبش جلیقه زرد های فرانسه تا حدودی در حال جا خوش کردن است

 

[5] مانیفست کمونیست:کارل مارکس/فردریش انگلس

March 26, 2020

از تئوری رمان تا آگاهی طبقاتی

georg lukacs 1885- 1971

از تئوری رمان تا آگاهی طبقاتی

نئومارکسیسم؛ یعنی رنسانس هگل گرایی.

 

یکی از تعاریف فلسفه آنست که میگوید "فلسفه، شوق و رنج دوری از وطن، و آرزوی دیدار از آنست". گئورگ لوکاچ (1971-1885م.)، فیلسوف، ادیب،زیباشناس،سیاستمدار، و مورخ ادبیات، در سال 1885 میلادی در کشور مجارستان بدنیا آمد و در سال 1971درگذشت. او از موضع چپ، آثار مهمی درباره تئوری و جامعه شناسی ادبیات در قرون 19 و 20 میلادی، و تاریخ ایدئولوژی آلمانی نوشت؛ از آنجمله- تئوری رمان، در باره رئالیسم، روح فرم های ادبی، گوته و زمانش، جامعه شناسی ادبی، منحصربه تک بودن استتیک، تاریخ و آگاهی طبقاتی، هستی شناسی وجود اجتماعی، و تخریب عقل. مجموعه آثار وی به 17 جلد میرسد.

نخستین کتاب لوکاچ پیش از مارکسیست شدن، در سال 1916 "تئوری رمان" است که کوششی است فلسفی تاریخی در باره فرمهای روایتی کلان ادبی،که عبور و گذر اندیشه لوکاچ از کانت بسوی هگل را نشان میدهد. در این کتاب تاثیر فیلسوفانی مانند برگسن، دیلتای، بلوخ، وبر، و زیمل را روی او میتوان دید. در سال 1962 لوکاچ بعد از 42 سال مقدمه ای انتقادی بر این کتاب نوشت و در نظرات پیشین خود قدری تجدید نظر کرد. آدرنو میگفت این کتاب نوعی "استتیک فلسفی" است، و" دفرارن" آنرا مهمترین کتاب "علوم انسانی" نامید. این کتاب پاسخی بود به شرایط ترس و سرگردانی انسان در شرایط پیش از شروع جنگ جهانی اول در اروپا. در آنجا تمایلات علوم انسانی لوکاچ و تضاد رمان و روایت را میتوان دید. او بعدها بعنوان مارکسیست، موضعی انتقادی نسبت به این کتاب گرفت. این کتاب وی همزمان شد با انتشار کتابهای مهم ومشهور دیگری مانند- "نامه های اسپارتاکوس" اثر روزا لوکزامبورگ، کتاب "امپریسم "اثر لنین در تبعید، کتاب" زوال غرب "اثر اسپنگلر، و کتاب "روح اتوپی" اثر بلوخ. در زمان انتشار این کتاب در سال 1920 در برلین، لوکاچ از مجارستان فرار نموده بود چون وزیر فرهنگ دولت سرنگون شده "بلا کونس" بود. لوکاچ بعدها اشاره نمود که یکی از انگیزههای نوشتن این کتاب، ترس وی از پیروزی دولت پروس آلمان در جنگ جهانی اول بود. لوکاچ در این کتاب به انتقاد از سوسیال دمکراتهای آلمان که از جنگ حمایت میکردند نیز پرداخت. او بعد از شروع جنگ وارد حزب کمونیست شد گرچه هیچگاه خط رسمی حزب را کاملا دنبال ننمود.

در این کتاب لوکاچ میکوشد از طریق ایدئولوژی مارکسیسم شرایط اجتماعی هنر و ادبیات مردمی را توضیح دهد. جوانی لوکاچ مصادف شد با رنسانس هگل گرایی پیش از جنگ جهانی اول در اروپا. تاثیر فلسفه و استتیک هگل روی موضوعات هنری و ادبی را میتوان در این کتاب نیز دید گرچه منتقدی بنام "کرونس" گفته بود هگل بزرگترین خردگریز تاریخ فلسفه است. یکی از تاثیرات ارثیه فلسفه هگل، تاریخی و استتیک نمودن مقوله های نظری بود. بلوخ میگفت جهانبینی لوکاچ در زمان نوشتن کتاب "تئوری رمان" براساس اخلاق چپ و تئوری شناخت راست بود. لوکاچ ذر این کتاب جاده ساز نگرشی تاریخی اجتماعی به ادبیات و هنر در غرب است. او نظریه پرداز چپگرای ادبیات و هنر رئالیستی اجتماعی انتقادی است که مقولات مارکسیستی را وارد تحلیل هنر و ادبیات نمود و جنبه های هگلی مارکسیسم را در آنزمان تبلیغ و عمده کرد.

امروزه لوکاچ را یکی از نمایندگان مهم "مارکسیسم غربی یا نئومارکسیسم" میدانند که با نگاهی غیردگماتیک به مارکسیسم مینگریست. او بعد از جنگ جهانی دوم در کلاسهای درس خود به انتقاد از استالینیسم و دگماتیسم میان احزاب کمونیست پرداخت.

لوکاچ در سال 1923 از طریق کتاب "تاریخ و آگاهی طبقاتی" خود، از مهمترین نظریه پردازان ادبیات سوسیالیستی شد. او در آنزمان در کلاس درس اندیشمندانی مانند زیمل،وبر،بلوخ، و لاسک شرکت نمود. این کتاب او نوعی جامعه شناسی مارکسیستی بشمار می آید. وی با نوشتن این کتاب کوشید تا خط حزب کمونیست کشورش مجارستان را تحت تاثیر قرار دهد. لوکاچ در جوانی حین تحصیل در آلمان زیر تاثیر ایده آلیسم آلمانی و" فلسفه زندگی" برگسن بود. وی بعد از جنگ جهانی دوم تاثیر مهمی روی روشنفکران قرن 20 اروپا در زمینه فلسفه،جامعه شناسی و تئوری هنر و ادبیات و روی مکتب فرانکفورت، روی بلوخ، هابرماس، و آدرنو گذاشت. آثار و زندگی لوکاچ را به 3 دوره تقسیم میکنند.- آثار پیش از مارکسیست شدن او تا سال 1918. دوم، آثار دهه بعد از 1920 و مهاجرت به مسکو در سال 1930 بدلیل رشد فاشیسم در اروپای غربی. و مرحله سوم شامل خلق آثار فلسفی مارکسیستی بعد از جنگ جهانی دوم. او کوشید از سال 1930 از طریق مقالات ادبی فلسفی خود سیاست هنری ادبی احزاب شوروی و آلمان را به نفع انقلاب و سوسیالیسم تغییر دهد و با دفاع و تبلیغ مکتب" رئالیسم سوسیالیستی" منتقد زوال و ابتذال ادبیات و فرهنگ سرمایه داری و منتقد ادبیات "اکسپرسیونیستی چپ" مانند آثار نخستین برشت شد. بعد از 1940 او با نگاهی محافظه کارانه به آثار گوته و توماس مان و رمانهای تاریخی مینگریست.

لوکاچ در سال 1919 بعد از سقوط "جمهوری شورایی" در مجارستان نزدیک بود اعدام شود چون مدتی وزیر آموزش آن دولت بود و در سال 1956 یکبار دیگر وزیر تعلیم و فرهنگ دولت "کمونیسم اصلاح طلب" مجارستان گردید. لوکاچ میگفت پرولتاریا میتواند کاملترین و درست ترین آگاهی طبقاتی را دارا باشد چون کاپیتالیسم میکوشد انسان مخصوصا کارگران را در نظام سرمایه داری تبدیل به کالا و شیء کند.

نام دیگر کتاب "تاریخ و آگاهی طبقاتی" لوکاچ، "پژوهشی در باره دیالکتیک مارکسیستی"بود که به تجزیه و تحلیل اقتصاد سرمایه داری سالهای بعد از 1920 میپرداخت. این کتاب کوششی است برای پاسخ به نیازهای تئوریک مارکسیسم و پرسشهای استراتژیک جنبش کمونیستی آنزمان غرب. این کتاب حین جنبش دانشجویی اروپا در دهه 1968 یکی از کتب مرجع و پرخواننده بود.

لوکاچ در تئوری ادبی و هنر، مخالف دو مکتب "ناتورالیسم و فرمالیسم"بود چون به نظر او در اولی جنبه دیالکتیکی تاریخی فراموش شده و در دومی وضعیت زوال و ابتذال سرمایه داری نادیده گرفته شده. نظرات لوکاچ در سال 1932 یکی از پایه های مکتب" رئالیسم سوسیالیستی" در میان احزاب کمونیستی شد. او در آگاهی طبقاتی پرولتاریا اساس رهایی و گذر از سرمایه داری به سوسیالیسم را میدید. این کتاب یکی از منابع مهم نئومارکسیسم یا مارکسیسم غربی بود که با" سوسیال دمکراسی و با استالینیسم" مرزبندی داشت.

اندیشه های "نئومارکسیسم" در فاصله میان دو جنگ جهانی اروپا در قرن 20 متکی به نوزایی اندیشه های هگلی بود. شاگرد لوکاچ در فرانسه، "لوسین گلدمن" در سال 1964 با نوشتن کتاب "جامعه شناسی رمان" نظرات او را ادامه داد. گلدمن میان ساختار رمان و ساختار اولید نظام سرمایه داری یک شباهت و هم ریشگی میدید.

از سال 1923 در کتاب "تاریخ و آگاهی طبقاتی" تئوری انعکاس واقعیت در هنر و ادبیات توسط لوکاچ بطور مفصل مطرح گردید. از جمله نویسندگان مکتب "رئالیسم سوسیالیستی" مورد نظر لوکاچ، ماکسیم گورکی پیش از او، و برشت و خانم آنا زگر، بعد از او هستند. در این کتاب لوکاچ به نظرات لنین نزدیک تر است تا به اندیشه ای روزا لوکزمبورگ. او در آنجا به تجزیه و تحلیل جامعه بورژوایی و اقتصاد سرمایه داری و چگونگی انقلاب کارگری میپردازد و مدعی است که یک حزب کمونیست آوانگارد انقلابی باید هدایت کارگران را برای انقلاب و تحول بعهده بگیرد.

گئورگ لوکاچ در کتاب "منحصربه تک بودن استتیک" مدعی است که هنر و ادبیات بر اثر کار و زندگی روزمره انسان بوجود می آید. به این دلیل او مدافع هنر و ادبیات واقعگرایانه و رئالیستی است. لوکاچ میگفت در آثار تولستوی، بالزاک، گوته، گوگول، و توماس مان، پروسه تاریخی و اجتماعی بشکل رئالیستی به نمایش کذاشته شده است. لوکاچ در کتاب "تخریب عقل" ریشه ایدئولوژی فاشیسم را نشان میدهد و مدعی است که اندیشمندان و فیلسوفانی مانند شلینگ، نیچه، شوپنهاور، و دیلتای، مقصر هستند چون آنها با روشنگری وداع نمودند؛ مخصوصا با ایده آلهای اخلاقی و سیاسی آن، و دچار خردگریزی شدند و فکر میکردند شناخت فقط متکی به فهم است و نگاهشان به واقعیات ذهنی و شخصی بود و نه عینی و واقعگرایانه ،و بر اثر پیوند و وحدت- خردگریزی،و داروینیسم اجتماعی، و راسیسم نژادی، دچار ایدئولوژی فاشیسم گردیدند.

 

سوسیال رفرمیسم در برابر سوسیالیسم (۲)

 نمایندگان سیاسی که از بیرون توان تخریب سوسیالیسم را نداشتند، به درون آمدند تا آن را به بیراهه بکشانند!

سوسیال رفرمیسم در برابر سوسیالیسم (۲)

 

«سوسياليسم بورژوازی "محافظه کار"، با وعده‌های رفرم و اصلاحات، داروی ‌مسکّن و آرام بخش زودگذری را برای دردها و بیماری‌های سنگين اجتماعی تجويز می‌کند و از پرولتاريا می‌خواهد که جهانبينی خويش را فراموش کند ‌‌و همانگونه‌‌‌ که در رشته ‌‌‌توليد از خود بیگانه شده، در سياست و تئوری نيز‌‌ از خود بيگانه شود و به علاوه آنکه بر عليه خود نيز دشمنی ورزد. يعنی آنکه پرولتاريا به گونه‌ای‌ عمل کند که برای هميشه در جامعه کنونی همچنان پرولتاريا باقی بماند  اصلاحات (رفرم) در امور و تغيير نسبی شرايط را به "مصلحين کاردانی" که در واقع به اسارت برندگان خود اويند‌‌ وابگذارد. رفرمیست ها، نيز وعده اين تغيير آرام و اوولوسيون ساده [تکامل تدریجی]-‌و نه روولسيون [انقلاب] را- به ناکجا آبادی که هرگز فرانخواهد رسيد، وعده می دهند. "‌آزادی بازرگانی، بسود طبقه کارگر، حمايت گمرکی بسود طبقه کارگر، زندان های انفرادی بسود طبقه کارگر- اين است آخرين و تنها سخن جدّی سوسياليسم بورژوايی."(۱)

آخرين و تنها سخن اين نوع «سوسياليسم» اين است که می‌توان در مناسبات سرمایه‌داری با رفرم هایی بسود طبقه کارگر به سوی سوسیالیسم گرایش یافت، به این معنا که بگذار بورژوا، بورژوا بماند، بسود طبقه کارگر به این وعده که رفته رفته نوبت طبقه کارگر فرارسد! این دیدگاه ناب سوسیال دمکراسی خائن به طبقه کارگر است که از سال های ۱۹۰۰ به رهبری کائوتسکی‌ها و برنشتین‌ها و در ایران نورالدین کیانوری‌ها و احسان طبری‌ها به راه افتاد. مرغ توده‌ایسم یک پا دارد، از سال ۱۳۲۰ تا کنون ایران هنوز در مرحله گذار و رفرم به سر می‌برد. اما «توده‌ایسم» نباید به لزوم در حزب توده ریشه و یا اصل و نصب داشته باشد. این دیدگاه سوسیال دمکراتیک، شاپور بختیارها، تا حزب چپ (فدایی) و سازمانهای سیاسی کردستانی در«مرکز همکاریها» و دوستان ووو را در بر می‌گیرد.

این سیاست، دیدگاهی است که صاحبان آن در مواردی به هیچ روی خویش را به صورت نوشتاری و آشکارا بیان نمی کنند، اما در عمل، درونی و محفلی با تمامی ترفندها با استفاده از ابزارهایی در اختیار، به پیشبرد دیدگاه خویش می پردازند. این دیدگاه، نیروی تاثیرگذار بر روند حاکم، در ایران سال ۲۰۱۹ میلادی را نه طبقه کارگر بلکه «طبقه متوسط» می‌داند و به این بیان، در شرایط کنونی، منکر نقش پیشاهنگی انقلابی طبقه کارگر می‌باشد. این دیدگاه خود را کمونیست می‌نامد، در هرجا که لازم بداند با رنگ سرخ و پرچم سرخ جلوه‌گر می‌شود و توجیه می‌کند که هنوز «نوبت» طبقه کارگر فرا نرسیده و باید «گام به گام» جلو رفت.

پرسش این است که تا کی باید «خشت روی خشت» گذاشت؟ و آیا دوران خشت روی خشت گذاشتن به سرنیامده؟ آیا خشت‌ها با یک تکان فرو نمی‌ریزد؟ آیا مصالح دیگری برای بنیاد انقلاب کارگری یافت نمی‌شود و آیا هنوز باید به کوره‌‌پزخانه‌ها و خانه های خشتی امید بست؟ و تا کی می‌خواهیم در این تکرار ماندگار شد؟ اینک بیش از چهل سال به این منوال می گذرد و هم‌اندیشان حزب توده مزمنی که از سال ۱۳۲۰ تا کنون انقلاب و سوسیالیسم را مرحله بندی می‌کنند، اینان نیز، ‌بی آنکه «توده‌ای» باشند، «نئوتوده‌ایسم» یعنی پوپولیسم، اپورتونیسم، رفرمیسم و رویزیونیسم را درهم و یکجا به هم بافته و نمایندگی می‌کنند.

مرحله بندی انقلاب و مناسبات که گویی باید یکی در پی دیگر گذر کنند و از این روی، تزی انحرافی و ضد انقلابی است. حزب توده منادی این تز بوده و هست و مرتضی محیط کاریکاتور‌‌وار منادی این تز ارتجاعی است. او گذار به سوسیالیسم و رهایی از کروبی و رفسنجانی  می‌سرائید تا به روحانی رسید.

در ایدئولوژی آلمانی مارکس و انگلس در سال ۱۸۴۴  انقلابی به درستی اعلام کردند: «براساس ديدگاه ما، منشاء تمام تصادمات در تاريخ در تضاد ميان نيروهای مولده و اشکال مراوده (مناسبات توليدی) نهفته است. در ضمن، برای آن که اين تضاد در يک کشور به تصادمات بينجامد، الزاماً نبايد به حدود نهائی «رشد» خود رسيده باشد. رقابت با کشورهای صنعتی پيشرفته، به دليل مراوده بين المللی، برای توليد تضاد مشابهی در کشورهای عقب افتاده تر از لحاظ صنعتی کافيست.»(۲)

انقلاب روندی است بدون درنگ، ‌پی در پی و مداوم

از آغاز دهه‌ی ۱۹۰۰ میلادی، آنگاه که سرمایه به پدیده‌ای جهانی تبدیل شد و دوران امپریالیستی سرمایه فراگیر شد، دوران انقلاب‌های سوسیالیستی نیز فرارسید و جهانی شد. اینک ۱۲۰ سال از آن اعلام عصر انقلاب‌های سوسیالیستی می‌گذرد و جهان همانند کلان شهری اشغال شده به دست نیروها و عناصر سرمایه اشغالگر، مهاجم، جنایتگر، و نابود کننده هستی در آمده‌ و نئولیبرالیسم،‌ جهان را به فلاکت نشانیده و طبقه‌ای کارگر، زنان، زیست و بوم، همه در استثماری ویرانگر گرفتار آمده و دیگر از رفرمهای بورژوایی و دولت رفاه و سوسیال دمکراسی نشانی نیست و به تاریخ سپرده شده و تنها تروریسم دولتی، نژادپرستی، فاشیسم، ‌داعشیسم و اسلام‌ سیاسی سرتاسر جهان فرمانروا و تهدیدگر شده اند.

در برابر دیدگاهی که هنوز در پی گذر از مراحل هستند و به معجزه «طبقه متوسط» امید بسته‌اند به امید امتیازی،‌ ما خیزش‌ها و جنبش‌های ضد کاپیتالیستی در سراسر جهان را یادآور می‌شویم. هرچند اینان با شیپور انقلاب هم بیدار نمی‌شوند زیرا که نه در خواب،‌ بلکه خویش را به خواب زده‌اند. درک نادرست و دگماتیسمی خشک از ماتریالیسم تاریخی نیز به این گرایش کمک می کند و عناصر ساده اندیش را با خود همراه می‌سازد که برای رسیدن به سوسیالیسم باید از مراحل گذر کند و ایران باید با دستیابی به طبقه سرمایه‌دار قوی، تولیدات صنعتی بزرگ و طبقه کارگر صنعتی به زمینه‌های مادی انقلاب برخوردار شوند. اینان به «بورژوازی خودی» و منطقه‌ای خویش، ‌به دولت-ملت خویش، به مرز و منطقه خویش، به استقلال منطقه‌ای و برخورداری از کرامات دولت مرکزی و بورژوازی دل بسته‌ تا با رشد مرحله‌ای به بلوغ برسند! اینان فصل‌هایی از ماتریالیسم تاریخی را حذف می‌کنند که چگونه آمریکا همین دویست سال پیش از یک مرحله تاریخ یعنی فئودالیسم پرید و از برده‌داری به پیشرفته ترین برهه‌ی سرمایه‌داری گذر کرد و اینان این فصل  از تاریخ و بینش و تحلیل مارکس و انگلس را نیز حذف می‌کنند که در پاسخ به پرسش ورازاسولیچ کمونیست روسی در سال های ۱۸۸۰چه گفتند!   

«در آن سال‌ها، در روسیه به موازات التهاب پر تب و تاب سرمایه‌‌داری که با سرعت تمام در حال رشد و گسترش بود و نیز به موازات مالکیت ارضی بورژوازی که فقط حالا در حال تکوین است، ‌ما  بیش از نیمی از اراضی را در مالکیت اشتراکی دهقانان مشاهده می‌کنیم. اکنون این پرسش پیش می‌آید: آیا آبشین روس – این شکل مالکیت اولیه دست‌جمعی ‌که در حقیقت اینک به سحتی مختل و خراب شده- می تواند بلاواسطه به شکل عالی یعنی به شکل کمونیستی مالکیت زمین مبدل گردد؟ یا آن  که برعکس باید بدوا همان جریان تجزیه‌ای را بپیماید که مختص سیر تکامل  تاریخ باختر است؟ تنها پاسخی که اکنون می‌تواند به این پرسش این است: ‌اگر انقلاب روسیه نشانه‌ی شروع انقلاب پرولتاریای باختر بشود به گونه‌ای که هر دو یکدیگر را تکمیل کنند، در آن صورت مالکیت ارضی اشتراکی کنونی روسیه می‌تواند منشا تکامل کمونیستی گردد.»(4)

 آیا روندی که در سال ۲۰۱۹ در چیاپاس و روژآوا با خودگردانی‌ها و  شوراها و تعاونی‌ها و حضور آگاهانه و رزمنده‌ی زنان در رهبری جمعی می‌گذرد اگر از سوی پرولتاریای جهانی و انترناسیونالیسم پشتیبانی شوند، ‌نمی‌توانند روندی به سوی سوسیالیسم و پرهیز از راه رشد سرمایه‌داری به سوی سوسیالیسم باشد. ما بار دیگر اعلام می‌کنیم که: به بیان و ارزیابی کمونیست‌ها، «شعار و خواستِ نان، کار، آزادی، خود مدیریتی شورایی!» شعاری تحمیلی بر طبقه کارگر نیست. این شعار، به وسیله پیشتازان طبقه بر سکوی پرافتخار هفت تپه و سکوهای جنبش کارگری پیش روی گذارده شد، و از سوی پولادکاران اهواز و هپکو و آذرآب اراک پشتیبانی شد و به سان یک شعار طبقاتی در سراسر ایران بازتاب یافت. اسماعیل بخشی‌ها و سپیده قُلیان‌ها به همین جرم به شکنجه گاه کشانیده شدند تا در نمایش ضدانسانی تلویزیونی اطلاعات سپاه، خویش را وابسته به و زیر تاثیر سوم شخص ها و «کمونیست ها» اعتراف کنند. پرسیدنی است که اگر این شعار «تحمیلی است»، گزینه شعار ناقدین آن کدام است؟ و چه کسانی آنرا تحمیل کردند؟ آیا منتقدین این شعار، با شعار «گام به گام» و اینکه هنوز نوبت کارگران نیست و باید به «طبقه متوسط» که «دارای وزن» و «پتاسنیل» و «امکانات... بیشتری اند» همراه با «مطالبات اجتماعی» در این «مرحله» امید و دخیل بست!؟ آیا خود این دیدگاه و اینان خود، تحمیل کنندگان یک تحلیل انحرافی و از جمله ی بازدارندگان جنبش کارگری- سوسیالیستی نیستند؟ طبقه کارگر و جنبش سوسیالیستی چنین بینش و شعار و تبلیغ «گام به گام» و «مرحله ای» را شعارهایی بازدارنده و ضدکارگری می شمارند.

جنبش طبقاتی در همایش های اعتراضی

بر خلاف بینش این سوسیال دمکرات های میانه، همایشگران اعتراضی در خیابان ها در سراسر ایران، توده های بی «هیچ» و عیرکارگر نیستند که «چیزی هم برای از دست دادن» نداشته باشند! این موج عظیم سراسری ده ها میلیونی، کارگران شاغل و کارگران بیکاراند و زنانی هستند که سال ها برده ی سرمایه دار بودن در بخش های تولید و خدمات و کارخانه و کار خانگی استثمار شده اند، اینان، میلیون ها بازنشسته ای هستند که سال ها استثمار شده و ارزش اضافی آفریده یا در بخش خدمات، سرمایه متحقق ساخته‌اند، این ارتش دهها میلیونی، هستی ربوده شدگان و تهی دستان شهر و روستا هستند، اینان میلیون‌ها دانشجوی بیکاری و فرزندان خانواده هایی هستند که با کار و کارگری مرتبط بوده و پدر، مادر، برادر و خواهری کارگر و زحمتکش دارند که از زندگی و زندگانی محروم مانده‌اند و آینده ای در پیش روی نمی یابند، اینها که در خیابان هایند، هستی از دست داده گان هستند و هنوز برخلاف سوسیال دمکرات های راست و سانترنیست، بسیاری چیزها دارند که نمی‌خواهند از دست بدهند، اینان هنوز زندگانی و شرف انسانی و عزت نفس خویش را دارایند، اینان آفرینندگان اصلی هستی این سرزمین هستند به اشتراک، اینان صاحبان جمعی همه‌ی دارایی ها و کوه و در دشت و دریا و جنگل و کانی های و بافت و ساخت  این گوشه از جهان هستند که به ویرانی می رود، اما تباه نشده و امید برخاستن از خاکستر و خون جاری از تاخت و تاز اسلامیان سرمایه و داعشیسم لشکر خمینی را دارند. اینان میلیون ها فرودستانی هستند که به دست سرمایه به حاشیه پرتاب شده اند، اگر همه چیز خود را از دست داده اند، اما جان خویش را هنوز در مالکیت دارند! اینان که در خیابان‌ها جاری‌اند میلیون ها کارگرانی هستند که در یکسال گدشته بیش از دوهزار همایش اعتراضی داشته اند و هنوز به خیابان می آیند و «بی چیزانی نیستند» که «یک روز هم کار نکرده اند» بلکه به شدت استثمار شده اند، و  هستی اجتماعی دارند که هزینه می‌کنند تا به وضع موجود پایان دهند. آنان نیروی جنبش انقلابی هستند که باید سازمان یابند و به آگاهی مسلح شوند. اینان آن  نیمه‌ی دیگری از افراد جامعه، یعنی میلیون ها زنانی هستند که برده وار و در خواری و از حقوق انسانی محروم و لگد مال می‌شوند و می‌آیند تا از هویت، شخصیت و شأن و حقوق از دست رفته خویش دفاع کنند و فریاد بزنند که زندگی انسان را در روی زمین هموار ساخته و زیر فرمان خدا بهشت و جهنم هم نرفته و به همین جرم به مالکیت درآمده و سرکوب شان ساختند. کمونیست ها و جنبش کارگری باید از این خواست ها پشتیبانی کنند نه آنکه به موعظه ی سوسیال دمکرات های راست و سانتر، اکونومیستی در برابر رفرم سر فرودآورند و دنباله رو شوند. طبقه کارگر آگاه، اما دنباله رو جنبش همه با همه و مطالبات اجتماعی نمی‌شود بلکه رهبری آنرا به دست می گیرد تا آگاهانه و سازمانیافته به سوی هدف رهایی پیشاهنگ خیزش ها باشد. در تبلیغات و برنامه و بینش سوسیال دمکرات ها، اما این اصل انقلابی غایب است که حزب کمونيست و یا هر سازمان و نگرش کمونیستی برای یک لحظه نیز غافل نيست که تا آنجا که شدنی است، بر تضاد آشتی ناپذیر بين بورژوازى و طبقه کارگر، اندیشه و آگاهى روشن ترى در میان کارگران بگستراند و بر انقلاب کارگری و ضرورت لغو مالکیت خصوصی تاکید ورزد.

 

وارونه سازان تئوری

سوسیال رفرمیسم با  تئوری مرحله‌ای و «گذار» با وارونه سازی برآن است که طبقه کارگر دنبالچه‌ی «بی چیزان» شود. گرایش امید بسته به «طبقه متوسط» ‌به ناگهان از درون به تز «جدیدی» می‌رسد و «بی چیزان»‌ را کشف می‌‌کند. آنان تبلیغ  می کنند که مطالبات «بی چیزان» را باید با پیوستن طبقه کارگر پشتیبان بود تا با رفرم‌هایی تحمیلی در آینده‌ای نامعلوم نوبت خود طبقه کارگر فرا رسد! این وعده‌ای سوسیال دمکرات‌ها، ریشه‌ای دیرینه دارد. پیروان برنشتین و کائوتسکی سال های ۱۹۰۰ میلادی، مدعی‌اند که سوسیالیسم از هم اکنون، اما به روش و سیاست آنان، تا در آینده ناپیدا به تدریج از راه پارلمان و رفرم و اتحادیه‌های کارگری و... زمانش فرا رسد و خانه خشتی بر سر خشت نشینان فرو ریزد. اما هزاران سال از برنشتین‌ها واپس‌ترند که پدر رویزیونیسم به رشد و جهان گرایی سرمایه دل بسته بود و این نوادگان، طبقه کارگر و سوسیالیسم را به جای تز برنشتینی امید به سرمایه جهان گستر سال های ۱۹۰۰ به «طبقه متوسط» حواله می‌دهد.

اینان به این گونه، با پوشش سرخ و سوسیالیسم، یک دستکاری «کوچک» در این اصل کمونیستی و انقلابی مانیفست حزب کمونیست و نیز استراتژی کمونیستی وارد کرده‌اند که به تلاش مارکس و انگلس در سال ۱۸۴۸ برای انقلاب اعلام شد که «کمونيست ها همه جا از هر جنبش انقلابى بر ضد نظام اجتماعى و سياسى موجود، پشتيبانى می‌کنند» اما «کمونيست‌‌ها در پراتیک، با عزم ترين بخش احزاب کارگرى همه کشورها و هميشه محرک جنبش به پيش اند»(۴) پروژه ی انقلاب و نقش انقلابی و کمونیستی طبقه کارگر و آموزش‌های مارکس را وارونه می کنند. وارونه سازی اینکه طبقه کارگر، دنباله رو «طبقه متوسط» و ضمیمه «اعتراض های مطالباتی» روزمره در خیابانها شود، انحلال طبقه کارگر در دیگر طبقات را می‌جوید و یک رفرمیسنم ناب را نمایندگی می کند.

اما بیانیه انقلابی طبقه کارگر در سال ۱۸۴۸ چهره اینان را رونمایی کرد: «نوع دومى از اين سوسياليسم، که کمتر سيستماتيک و منظم ولى بيشتر عملى است، مي کوشيد تا در طبقه کارگر نسبت به هر جنبش انقلابى نظرياتى منفى تلقين کند و اثبات نمايد که براى طبقه کارگر در شرایط کنونی و يا بهمان اصلاحات سياسى سودمند نيست، بلکه تنها تغيير شرايط مادى و مناسبات اقتصادى مفيد است. و اما مقصود اين سوسياليسم از تغيير شرايط مادى به هيچ وجه الغاء مناسبات توليدى بورژوازى، که تنها از طريق انقلاب عملى شدنى است، نمي باشد، بلکه مقصد اصلاحات ادارى بر اساس مناسبات توليدى موجود است. در نتيجه، در روابط بين سرمايه و کار مزدورى هيچ تغييرى وارد نمي کند و در بهترين حالات، جز کاستن از مصارف هژمونی بورژوازى و ساده تر کردن امور اقتصادى دولت بورژوازى عمل ديگرى صورت نمی‌دهد  سوسياليسم بورژوازى تنها زمانى با چهره برازنده خود جلوه گر مي شود که به وجهى از سخنورى مبدل گردد. آزادى بازرگانى! بسود طبقه کارگر؛ حمايت گمرکى! بسود طبقه کارگر؛ زندان هاى انفرادى! بسود طبقه کارگر... اين است آخرين و تنها سخن جدى سوسياليسم بورژوازى»(۵)

مانیفست و کمونیست ها و مدافعین استراتژی کمونیستی انقلاب کارگری و حزب کمونیست ایران، برآن است که سوسیالیسم در ایران شدنی است. اگر"بابوف"، و سوسياليست های تخيلی همانند "‌فوريه"، "‌اوئن" و "سن سيمون" و ديگران در سال‌های رشد و نوزادی طبقه کارگر و دوران انقلاب های بورژوا- دموکراتيک و رشد کلاسيک بورژوازی، به ياری تلاش‌های تئوريک و پراتيک خويش، نخستين کوشش ها و جنبش ها و آرمان های پرولتاريا را بازگو می کردند، اما به لحاظ نوپايی اين طبقه و نبود پايه های عينی و ذهنی ضروری و لازم، بلکه بر اساس تخيلات خويش آرمان هايی را بيانگر بودند که در شرايط مادی و عينی آن دوره احساس می شدند. به بیان مارکس، شيوه‌های پيشنهادی‌ این کیمیاگران مورد احترام، نه انقلابی و شدنی، بلکه مسالمت جويانه و رفرميستی و در مضمون واپسگرايانه و بازدارنده بود. آنان تضادها و نابسامانی های اجتماعی و نابرابری‌های مبتنی بر مالکيت خصوصی را می‌دیدند اما هيچ پراتيک و نقش مستقل طبقاتی را برای طبقه کارگر در نظر نمی‌گرفتند. سيستم پيشنهادی آنان، سيستمی بود محاصره در نظام و مناسبات بورژوايی. اين سيستم، می بايستی‌‌ به‌سان الگويی همانند دايره‌های کوچکی که در دايره‌ای بزرگتر محاصره و در محاط باشند مورد سرمشق بورژوازی حاکم قرار می‌گرفت. آنان ضمن ابراز مخالفت و کينه‌ا‌ی هرچند جدی از وجود تضادها، جهت پايان بخشيدن به تضادها و لغو سودهای خصوصی و تبليغ و تشويق تعاونی‌های توليد و توزيع، کاهش روزکار و ساير حقوق صنفی و روزمره‌ی کارگران و لغو کارمزدوری می‌کوشيدند و تبديل حکومت بصورت ‌‌دستگاه ساده توليد ... در آید. اما سوسیال دمکرات های چاوشگر ما در شرایط ایران، با منع طبقه کارگر از سرنگونی انقلابی و توصیه پیوستن به «مطالبات اجتماعی» در پراتیک، اصل سوسیالستی خلع مالکيت از خلع مالکيت کنندگان را به رسميت نمی‌شناسد و سازش طبقاتی و درهم ريزی طبقات را تبليغ و ترويج می کنند و در آغاز نه پیرو اوئن و سن سیمون و فوریه، بلکه در هزاره سوم میلادی، ضدکارگری و ارتجاعی اند.

 

در زمانه‌ی ما‌ نيز در ایران و درون سازمان ها و احزاب کمونیستی و کارگری و سوسیالیستی، در ادامه همان کوشش‌های سوسيال-‌‌دموکرات‌ها‌ی نوع کائوتسکی، سوسياليست‌های رنگارنگ، بيش از پيش به تکاپو افتاده‌اند. اينان برخی بدون فراموش نمودن الفاظ سوسياليستی، کمونيستی و طبقه‌کارگر، پيوسته و طوطی وار‌"انتقاد" از‌‌ نابرابری‌های اجتماعی، «دموکراسی» «جامعه مدنی»، «عدالت اجتماعی» را ترجيح بند گفتارهای خويش قرار می‌دهند. اينان در اين شرایط، از طيف های گوناگون بويژه از ميان مدافعین اعتراض ها و مطالبات عمومی شماری سمپات و هوا خواه و حراف حرفه‌ای دارند. اين‌‌ روند، در سال ۱۹۰۰ میلادی و به ویژه پس از انشعاب در ‌انترناسيونال دوم (۱۹۱۴م به بعد) و پيدايش قطب سوسيال دموکراسی که شيوه کينزی و نوکينزيستی و‌ سرمايه‌داری دولتی و نظارت دولت بر اقتصاد را تجويز می‌کرد، (۱۹۳۰ به بعد) ‌‌بويژه در پی فروپاشی سوسياليسم دولتی در شوروی سابق (۱۹۹۰ به بعد) شتابی ديگر گرفت و‌ گستره‌ی از روشنفکران و جنبش‌های کارگری را فراگرفت‌. این پلان پنهانی بورژوایی، خود را درون تمامی احزاب چپ و سوسیالیست از چریک‌های فدایی خلق گرفته، سازمان پیکار، رزمندگان آزادی ... تا حزب کمونیست ایران  و انشعاب ها پی در پی آن با نام‌ها و پسوندهای مصادره شده، نمونه‌هايی از اين گسترش‌اند.‌ اما اين گرايش "همه باهم"، ماهيت و عملکرد تا‌کنونی همراهان آنان در گستره جهانی، ‌شرکت در حکومت های امپرياليستی با تغيير‌ نام "حزب کمونسيت" (اروکمونیست‌ها)، به "چپ" و "سوسيال دموکرات" و "سوسياليست" و مانند اينها، با همه چراغ خاموشی، با راهنمای چپ زدن، انکار و خاموشی در بیان و انکار و لاپوشانی گرایش و نگرش ووو نمی‌تواند پنهان بماند. کارکرد و پراتیک آنان بیانگر ماهیت و تئوری آنان است. در‌ سطح جهانی، احزاب و سازمان‌های پيرو «شوروی» سابق، امروزه با زدودن نام کمونيسم و مارکسيسم از‌ سازمان های پيشين‌‌خود، شعار اتحاد "جنبش ها"را سر می‌دهند‌. اينان برای کارگران، خواهان تشکيل حزب و سازمانی بدون ايدئولوژی ‌پرولتری و بدون‌‌هويت مشخص ايدئولوژيک و استقلال طبقاتی و سياسی هستند. "حزب کارگر" برزيل نمونه و الگوی چنين تلاش و نگرشی است که «لولا» رهبر اتحادیه سراسری کارگری برزیل و دو دوره ریاست جمهوری در برزیل را آفرید که در فساد دست در دست حکومت اسلامی داشت. در ايران نيز "طيف توده‌ای"‌به عنوان نماينده ‌‌‌سوسيال - رفرميسم‌،‌که از سال ۱۳۲۰، تا پس از قيام که با‌نام‌ها و پسوندهای گوناگونی به شاخه ها و محافل‌ بسياری پراکنده گرديد اين وظيفه را به عهده گرفته و نماينده ی چنين تلاشی بود.

 

سوسيال رفرميسم در ايران، متحد جدایی ناپذير و بالفعل کاپیتالیسم

رفرميسم پديده‌ای جهانی است، زيرا که بورژوازی و طبقه کارگر و کمونيسم نيز پديده‌ای بين المللی است.‌‌ بی سبب نيست که شيوه و جلوه‌ی رفرميست ها در سراسر جهان،‌‌ گذشته از رنگ و بوی فرهنگی و‌ جغرافيايی، کم و بيش يکسان است. اين بينش با سوء استفاده از نام "کارگر" و با حذف استقلال ايدئولوژيک-‌سياسی ‌‌طبقه کارگر، اين طبقه را به عنوان طبقه‌ای مستقل به رسميت نشناخته و در عمل بر ‌آن است‌ ‌تا ‌‌کارگران را در ميان لایه های میانی خرده بورژوازی و بخش هايی از بورژوازی در هم آميخته و به بهانه‌ی اتحاد‌ و پیوستن طبقه کارگر به «مطالبات اجتماعی» و «بیرون آمدن از طبقه ای درون خود به طبقه ای برای جنبش های اجتماعی»، اتحاد با بورژوازی را رقم زند.

سوسيال رفرميسم گرچه در جامعه ايران، نسبت به جوامع غربی دارای آنچنان پايه‌های عميق و گيرايی نيست، اما به دليل شرايط جهانی و عملکرد فاشيستی حکومت اسلامی می‌تواند نقش تخريبی جبران ناپذيری در مبارزات پرولتاريا و همه ِ استثمار شوندگان زن و مرد و زیست و بوم زمین (اکوسیستم) ‌ايفا‌کند. حاملين و ‌مروجين‌‌‌ اين ايدئولوژی ‌در ايران و جهان می‌توانند در شرايط بحران سیاسی و رهبری، و برخورداری اين بينش از‌ پايه‌ها و پشتوانه‌های‌مادی و تئوريک و نظری، در سطح جهانی و پراکندگی کمونيست ها و فعالين انقلابی جنبش کارگری، ‌اين گرايش را تقويت بخشند. سوسيال رفرميسم در ايران با پايگاه طبقاتی بالاترين و میانه‌ی لایه‌های خرده بورژوازی مدرن، متحد جدایی ناپذير و بالفعل بورژوازی است. اين نیروی اجتماعی در سازمان اجتماعی کار جايگاه بورژوازی را فرماندهی می‌کند و به عنوان فرماندهان سرمايه، کنترل انباشت و دَوَران و توليد و بازتوليد سرمايه را به عهده دارد. نمایندگی سیاسی اين لایه در سازمان های سیاسی، سوسیالیستی، کمونیستی و  نهادهای صنفی، تشکل ها و اتحادیه ها و از سازمان های سیاسی و طبقاتی کارگران نفوذ کرده و برخی جاها نهادها و اهرم‌های سیاسی و رهبری را به چنگ گرفته و عليرغم تضاد ‌‌نسبی با بورژوازی، برای هميشه در عصر امپرياليسم در خدمت بورژوازی جهانی و اکنون «نئولیبرالیسم» قرار گرفته و ماندگاری آنها به ادامه فرمانروایی بورژوازی گره خورده است. نمايندگان سياسی اين لایه‌ها، در ايران، در این شرایط رو به اعتلایی جنبش کارگری و سرنگونی حاکمیت، به سرعتی و شتابی هرچه تمامتر با فاصله‌گيری از طبقه کارگر تا حد نفی و انکار سرنگونی انقلابی- سوسیالیستی حکومت اسلامی و طبقه حاکمه، با انکار نقش انقلابی و پیشاهنگی و استقلال طبقاتی طبقه کارگر، انکار ضرورت حزب و سازمان های کمونیستی طبقه کارگر ووو به تکاپو افتاده اند. این نمایندگان به فرا خواندن دیگر همراهان و یاران دیرین و هم فکران خویش برآمده و امروز بيش از هر زمان ديگر، گرايش سوسيال رفرميستی در ايران به دليل گسترش‌ و اعتلاء مبارزه طبقاتی عمدگی می يابد. اینان برای رسیدن به هدف، از هر وسیله ای استفاده می‌کنند، کارگزاران و سربازان رفرمیسم، از لحاظ شخصیت، پرنسیپ، پیشینه، بینش، منش، زندگی و روابط با جامعه و پیرامون خویش بازنمای ماهیت و اهداف همان مناسباتی اند که دنبال می کنند. پروژه‌ی آنان برای فردا بیانگر پروژه، کارکرد، کارنامه، شخصیت، زندگی و مناسبات امروزی اشان است.


جنبش کارگری ‌‌در ايران بيش از هرزمان ديگر به سازمانيابی مستقل، انقلابی و نوين‌‌خويش‌، به تئوری‌‌و رهبری انقلابی، ‌‌مناسبات و سبک کار کمونيستی ‌‌و به تاکتيک و ‌استراتژی‌ و پرنسیپ‌های انقلابی نياز دارد. ‌برای برون رفت از بحران کنونی، جنبش کمونيستی و کارگری، بيش از هر زمان ديگر نياز به شناخت مارکسی از مفاهيم فلسفی و نه به روایت توده‌ایستی آن، پرنسيپ‌های انقلابی و در اساس نياز به تئوری و پراتیک انقلابی داریم ‌که همانا بطور عام از مانيفست حزب کمونيست و کمونیسم شورایی، دريافت می‌شوند. و اين پرنسيپ ها و قانونمندی‌های استراتژيک‌اند که بيش از همه، مورد دستبرد‌ و تحريف و نفی از سوی اپورتونيسم سوسيال رفرميستی قرار گرفته و می‌گيرند. برای پيشبرد انقلاب بايد که از اين پرنسيپ‌ها پشتيبانی کرد .

عباس منصوران

 

منابع.

__________________________________
۱-  مارکس، انگلس، مانيفست حزب کمونيست، نشر و ویرایش آلفابت ماکزیما، سوئد، بهمن ماه ۱۳۷۹.

۲-ايدئولوژی آلمانی، مجلد 5، صفحات ۵-۷۴.

۳-کار ل مارکس فردریش انگلس لندن ۲۱ ژانویه سال ۱۸۸۲، پیشگفتار چاپ روسی، مانیفست سال ۱۸۸۲.

۴- ۵-۶ همان ۱.

 

ویروس کرونا و رابطه آن با «فاشیزم نو»

ویروس کرونا و رابطه آن با «فاشیزم نو»

جرج برنارد شاو: تمام حقایق بزرگ در ابتدا توهین به مقدسات تلقی می شوند و سپس به مسخره گرفته می شوند و در نهایت به عنوان امری بدیهی پذیرفته می شوند.

 

جامعه ی سرمایه داری تا به امروز سه بار وارد مرحله ی افول(یا بحران ساختاری یا آخرین مرحله ی) سرمایه داری شده است. بار اول جنگ جهانی اول و بار دوم جنگ جهانی دوم و بار سوم از سال 1980 با تغییر کیفی در سرمایه داری که با لیبرالیزم شروع شده و وارد مرحله ی گلوبالیزاسیون یعنی جهانی شدن سرمایه داری می شود و تا به امروز به تکامل خود در این زمینه پرداخته است. در مراحل اول و دوم افول سرمایه داری جنگ های جهانی و دوم برای تقسیم و باز تقسیم جهان رخ دادند اما در مرحله ی سوم افول سرمایه داری از آنجایی که در این مرحله ما وارد دوران جدیدی از سرمایه داری شده ایم که دیگر جنگ ها و ویرانی ها نه بخاطر تقسیم و باز تقسیم جهان، بلکه به دلیل فقط بدست آوردن هر چه ارزان تر[یا مفت] مواد خام در جهان رخ می دهند. حکومت هایی که وابستگی کامل به سرمایه ی جهانی دارند با شراکت هم اقدام به جنگ می کنند، مانند حمله به عراق، افغانستان، لیبی و... در این میان تقریباً تمام حکومت های سرمایه داری عروسک های خیمه شب بازی بیش نیستند که بوسیله ی سرمایه ی مالی به بازی گرفته می شوند و هر کاری که سرمایه مالی بخواهد این حکومت ها مجبور به انجام اش هستند و اگر غیر از این بکنند، مانند یاسرعرفات در فلسطین، اجوید در ترکیه، چاوز در ونزوئلا، لولا در برزیل و...  به هر وسیله ای ممکن از سر راه برداشته می شوند.

پشت تمام این حکومت ها(که اغلب هر چهارسال یک بار به اصطلاح انتخاب می شوند) دولت های سرمایه داری خوابیده که عوض شدنی نیستند و انتخاب کنندگان اصلی حکومت ها هستند، مانند نیروهای امنیتی، ارتش، پلیس، رادیو و تلویزیون، روزنامه و مجلات، مدارس، دانشگاه ها، مساجد، کلیساها و... که اجزاء پایدار دولت های سرمایه داری هستند. و مستقیم و غیرمستقیم به سرمایه ی مالی وصل اند. اما این سرمایه ی مالی را چه کسانی و یا چه حکومت هایی اداره می کنند، باید خاطر نشان کرد که با تراکم و تمرکز سرمایه این سرمایه ها هر روز هر دقیقه متراکم تر و متمرکزتر می شوند و به آنجایی رسیده است که تقریباً کنترل جهان در دست تعداد خیلی کمی از افراد قرار گرفته و آن ها کسانی نیستند جز افرادی که دستگاه چاپ اسکناس دلار را از زمان فروپاشی شوروی و یا قبل از آن در دست داشته اند و هر چقدر می خواهند شبانه روز دلار چاپ می کنند و در این جهان هم کسی یا مرجعی نیست که از این افراد بتواند بازخواست کند. یکی دیگر از دلایل بحران ساختاری سرمایه داری کنونی این است که آنقدر دلار چاپ کرده و در اختیار گروه های داعشی و نیروهای ضربت و پلیس های مخفی در سطح بین المللی قرار داده اند که از حد و حساب خارج شده است و اگر چنانچه بخواهند این پول ها را در بانک ها بگذارند، هیچ بانکی آن توانایی مالی را ندارد که به این سپرده ها حتی یک درصد بهره ی بانکی بدهد.

این سرمایه ی مالی در جهان از سال ها قبل در تلاش است تا از سه طریق کارگران و زحمتکشان و در واقع کل بشریت را به خود محتاج نماید. این سه طریق که شامل «مواد خوراکی و آشامیدنی» و «دارو بهداشت و درمان» و «نفت و گاز و برق» است را در دست خود متمرکز کرده و از این رو شریان و نبض جامعه را در کنترل خود دارد. سرمایه ی مالی از جمله شروع به خرید تمام کنسرن هایی که مربوط به خرید، حمل و نقل، موادغذایی، آشامیدنی، بهداشت، دارو و درمان می شدند را در سطح بین المللی زیر کنترل خود درآورده است. سرمایه ی مالی این سه مورد بالا را به این دلیل تحت کنترل خود گرفته است که قادر باشد در یک روز میلیون ها  انسان را بدون شلیک گلوله یا از گرسنگی و تشنگی(در نتیجه ی قحطی) و یا با بیماری های مختلف(مانند ویروس کرونا) از پای درآورد. برای رسیدن به این هدف پول مفت را هم هر چقدر بخواهد شبانه روز چاپ می کند. در این سطح از تبادلات سرمایه داری نیازی به اسکناس و پشتوانه بانکی (طلا و غیره) هم نیست، زیرا که اینگونه مبالغ اغلب همه مجازی هستند. با این پول های مفتی که بدست می آورد حتی می تواند چندین برابر قیمت اصلی این کارخانجات و مارکت های بزرگ جهان را خریداری کرده و در دست خود متمرکز کند.

واقعیت این است که سرمایه ی مالی سلطه بر تولیدات دارویی و مواد غذایی را همچنان حفظ خواهد کرد و در نتیجه منطق سرمایه ی مالی بی توجه به جان انسان ها و شیرازه ی جامعه از هم می پاشد، زیرا باید برای حفظ موقعیت اقتصادی خود حاضر است از جان انسان ها مایه بگذارد، حتی اگر به کشتار میلیاردها انسان ها و نابودی جامعه ی بشری بیانجامد!... و اینجاست که تقدیسِ مالکیت خصوصی به تقدیس جنایتِ مقدس فاشیزم نو مبدل می شود. بارها شاهد بوده ایم که انحصارات دارویی، حتی در کمال بیرحمی دست روی دست گذاشته و منتظر ماندند تا دامنه ی بیماری و مرگ و میر(ایدز، ایبولا، کرونا) چنان وسعتی پیدا بکند که همه ی مردم جهان فقط و فقط به فکر جانشان بیفتند. این در حالیست که هر بیماری جدیدی از بیماری قبل از خود خطرناک تر می باشد.

سرمایه ی مالی در سایه ی جوّ ترس و وحشتی که از واگیری این بیماری ها ایجاد می شود، برای سایر مقاصد خود استفاده می کند. برای مثال در سایه ی قرنطینه کردن مردم در خانه هایشان حکومت های وقت جوّی نظامی حاکم می کنند که از قبال آن بهره برداری هایی می شود از قبیل:

1- به بهانه ی مانور نظامی و آمادگی برای مقابله با حمله ی روسیه، نظامیان ناتو 37 هزار نفر را در آلمان مستقر کردند (7 هزار نفر آن ها فقط در هامبورگ قرار دارند). در حالی که این شایعه ی حمله ی روسیه تنها بهانه ای است برای ایجاد هر چه بیش تر پایگاه های نظامی آمریکا در اروپا و دیگر نقاط جهان و... و دامن زدن به فاشیزم نو در سطح بین المللی.

2- سال ها بود که سرمایه ی مالی در فکر جایگزینی کارت بانکی با اسکناس بود و به دنبال راه چاره ای طبیعی می گشت تا این عمل را وجهه ای انسان دوستانه ببخشد و ویروس کرونا دقیقاً عاملی شد برای جمع کردن نقدینه در دست مردم تا از شیوع این بیماری جلوگیری شود و تشویق مردم به استفاده از کارت بانکی که با پذیرش مردم روبرو گردد. در حالی که هدف اصلی نه خدمت به مردم بلکه کنترل مالی تمام افراد جامعه است و به این ترتیب هیچکس نمی تواند پولی را در جایی به غیر از بانک پس انداز کند  و در نتیجه تمام تبادلات حساب بانکی یک فرد اعم از پس انداز، خرید و انتقال پول تنها از طریق این کارت میسر می گردد. در نتیجه دولت به راحتی می تواند این حساب ها را کنترل کرده و حتی این حساب ها را به روی صاحبانشان ببندد و یا حساب آن ها را صفر بکند.(مانند حساب بانگی مایکل جکسون که بعد از مرگش صفر کرده و او را 500 میلیون دلار هم بدهکار کردند). اما در دوران فاشیزم نو برای بستن حساب کسی منتظر مرگ او نمی شوند و به ویژه به آسانی مخالفان خود را به زانو در می آورند...  نوع جدید بردگی.

3- ایجاد تلفن های 5G که در سوئیس انجام گرفت و پرندگان روی هوا مردند و روی زمین ریختند. با این وجود این تلفن های همراه را در آمریکا و برخی کشورهای جهان تبلیغ می کنند.

4- جلوگیری از آمدن پناهندگان به بهانه ی ویروسی کرونا که وسیله ای شد برای شلیک به پناهندگان.

5- جلوگیری از تمام آکسیون ها و راهپیمایی ها که داشت در جهان وسعت میلیونی می گرفت. اکنون با شیوع این ویروس برای جلوگیری از این مبارزات و بدون دخالت پلیس و با رضایت مردم آن ها را خانه نشین کرده و در برخی از کشورهای اروپایی حکومت نظامی برقرار کردند.

6- صدها تست دیگر در زمینه های مختلف از قبیل کنترل مواد غذایی جهان به وسیله ی شرکت ها و کنسرن های بزرگ جهان و فروشگاه های زنجیره ای، کنترل مواد مصرفی ضروری مواد شوینده و ضدعفونی کننده، کنترل داروها و بهداشت عمومی و صدها موارد دیگر که در حال حاضر از انظار پنهان می باشد.

7- آنچه که بر هیچکس پنهان نیست این است که دولت های سرمایه داری همیشه نوکران حلقه بگوش متخصص را برای انجام کارهای تخصصی به خدمت گرفته اند. نمونه ی آخری که فاش شده دو دکتری هستند که بعد از جریان یازده سپتامبر، تمام زندانیان سیاسی(به اصطلاع در رابطه با القاعده) را با روش های تازه ای شکنجه می کردند. این دکترها در خدمت سازمان جاسوسی «سی آی ای»(سیا) آمریکا بوده اند.

با رشد فاشیزم نو سرمایه ی مالی نیز به متخصصانی مانند این دکترها نیاز دارد، با این تفاوت که اینبار این گونه متخصصان فراملیتی عمل خواهند کرد و وابسته به هیچ دستگاه دولتی یک کشور خاص نخواهند بود.

سرمایه ی مالی از طریق دولت ها[نه حکومت ها] و ارتش ها(ناتو)، صنایع تولید دارویی خود را جدا از صنایع داروسازی جهانی دارند که در آن ها تحقیقات(بمب های شیمیایی، مواد سمی و بیولوژیکی در ایجاد و دفع بیماری ها) انجام داده و مقاصد نظامی خود را دنبال می کنند. ارتش آمریکا از دهه ی 1990 میلادی تاکنون، ظرفیت تولید واکسن، آن هم به قیمت نازل را داشته است.[1] حتی بنا به گزارشات منتشر شده، حکومت آمریکا، طی 20 سال گذشته بالغ بر 500 میلیون پوند(حدود 600 میلیون دلار) روی تحقیقات کرونایی سرمایه گذاری کرده[2] و چه بسا که واکسن و داروی ضد آن را هم تهیه کرده است؛ اما این قرار نیست برای درمان "جمعیت مازاد" استفاده شود، بلکه قرار است فقط برای نیروهایی مخصوص سرمایه ی مالی که در پخش ویروس کرونا همکاری می کنند ذخیره شده شود.

ناگفته نماند که بی دلیل نیست که پنتاگون آمریکا حدود دو سال پیش مبلغی بالغ بر 21 تریلیون دلار را به اصطلاح گم کرد. از آنجا که ناتو زیر نظر پنتاگون اداره می شود بعید نیست که این مبلغ در راه مقاصد فاشیزم نو در زمینه های گوناگون به مصرف رسیده است، ولی آن ها نمی خواهند بیلان کارشان را در رابطه با این پول به خارج از پنتاگون نشان بدهند حتی به گرداندگان حکومت وقت. یعنی یک نمونه ی بسیار دردناک، پولی است که «پنتاگون» در سال گذشته میلادی «گُم» کرده است. پنتاگون که مغز ماشین جنگی امپریالیزم جهانی است در سال 2018 اقرار کرد که مبلغ 21 تریلیون دلار را «گم» کرده[3] و در محاسباتش نتوانسته پیدا کند که به چه مصرفی رسیده.

چند شرکت بزرگ جهانی، بذرهای کشاورزی و غذای مردم کل جهان را کنترل می کنند. آن ها مالکان جهانند. آن ها همه چیز مردم، حتی جمعیت مردم جهان را کنترل می کنند، این خطر بدتر از هر بمب و سلاحی است که ساخته شده است. هر کسی که غذای مردم را کنترل می کند، جهان را کنترل می کند.

سازمان ملل هم یکی از ابزاریست که در اختیار سرمایه مالی می باشد. پیش بینی سازمان ملل متحد(UN)، برای آینده نزدیک چیست؟ گشته شدن حداقل 3 میلیارد انسان از جمعیت (اضافی) جهان. این سازمان ها عبارتند از WHO  و  AFO یعنی سازمان بهداشت جهانی و دیگری سازمان کشاورزی و خواربار.(فیلم با زیرنویس فارسی) [4]

در دوران افول سرمایه داری، نیروهای مولد به نیروهای مخرب تبدیل می شوند، در زمان جنگ جهانی اول و دوم، از خودبیگانگی تا بدین حد رشد و نمو نکرده بود و جان انسان ها ارزش داشت ولی سرمایه داری کاری کرده که مردم به این کشتارها عادت بکنند، برای نمونه مقایسه میزان از خودبیگانگی مردم در زمان جنگ ویتنام با امروز است... این همه کشتار و تجاوز به افغانستان، یوگسلاوی، لیبی، عراق، کوبانی، فلسطین و... را می بینند ولی عکس العمل مردم آن موقع کجا و عکس العمل امروز مردم کجا.

فرق «فاشیزم» دوران هیتلر با «فاشیزم نو» امروز در چیست؟

فرق دوران لنین و تروتسکی با امروز در چیست را نیز باید بیان کرد. جنگ ها در آن دوران به خاطر تقسیم جهان رخ می دادند. ولی امروزه کشورهای امپریالیستی مشترکاً وارد جنگ می شوند(مانند جنگ های لیبی، عراق، افغانستان و...). در این جنگ ها کشورهای امپریالیستی برای رسیدن به مقاصد مالی خود سرکوب حکومت های وقت می پردازند و نه سرکوب دولت سرمایه داری این کشورها و رژیم ها را برداشته و با نوکران حلقه بگوش مناسب تری را جایگزین می کنند. (مانند عراق و افغانستان) تا جوّ را برای آمدن فاشیزم نو هموار گردانند.

کشورهای بزرگ را که کنترل اشان برای سرمایه ی مالی سخت می باشد یا از طریق مذهب و یا ناسیونالیزم به هر وسیله ای که باشد می خواهند هر چه کوچک تر و کوچک تر بنمایند. لذا در این دوران کشورها هر چقدر کوچک تر باشند به همان حد می توان خیلی راحت تر سرکوب اشان کرد. «حق تعیین سرنوشت» برای سرمایه ی مالی امپریالیستی به این معنا است که کشورهای کوچک را با کمک عوامل داخلی به آسانی تحت کنترل خود در بیاورند.

در دوران افول سرمایه داری کنونی، نیروهای مولد کاملاً به نیروهای مخرب تبدیل شده اند و تمام پیشرفت بشریت در علم فقط به این خلاصه می شود که چطور و به چه طریق توده های کارگر و زحمتکش که اکثریت جمعیت بشر را تشکیل می دهند، می توان سرکوب و کنترل کرد. مثلا کنترل کارهای مردم در اینترنت، موبیل و سایر مدیای اجتماعی، دروبین های خیابان ها به منظور شناسائی چهره های مردم و کنترل فعالیت های آن ها و نیز وسایل شکنجه و اعتراف گیری، جمع آوری تمام داروهایی که در گذشته خیلی سریع سلامت انسان را به او برمی گرداندند، کشف ویروس های جدید مانند ایدز، کرونا و اشاعه ی آن ها در جهان و... تا بتواند انسان را از فکر کردن به مسائل اجتماعی باز داشته تا او بر فرهنگ فردگرایانه ی سرمایه داری فقط و فقط به فکر جان خود باشد.

مثالی زنده در مورد ویروس کرونا: وقتی رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی مطمئن شد که مردم ایران به صورت خیلی وسیع در انتخابات شرکت نخواهند کرد و موقعیت انقلابی در ایران در حال ایجاد شدن بود این ویروس را با نظر و تأیید سرمایه داری جهانی وارد ایران کرد. از طرف دیگر سرمایه ی مالی جهانی نقداً ناظر بر این بود که در دیگر کشورهای جهان، اعتراضات گسترده ای در روزهای جمعه با تعطیل شدن مدارس در جریان بود که به حرکت های میلیونی ضدسرمایه داری در سطح بین المللی تبدیل شده بود، سرمایه ی مالی جهانی را بر آن داشت تا با انتشار ویروس کرونا به همه ی این حرکت ها در سطح جهانی پایان داده و مردم تحت ستم را خانه نشین نماید. به این ترتیب دیگر لازم به آوردن نیروهای نظامی برای سرکوب این حرکت ها نداشت و به اصطلاح بیگناه گردید.

ناگفته نماند که سرمایه ی مالی با پخش ویروس کرونا به حکومت های سرمایه داری فهماند که باید مطیع او باشند تا عمرشان طولانی تر شود. البته تمام این معاملات بین سرمایه ی مالی و دولت سرمایه داری را پشت صحنه انجام می دهند.

البته این اولین باری نیست که سرمایه ی مالی به نجات دولت سرمایه داری جمهوری اسلامی شتافته است: در سال 1388 زمانی که قیام می رفت تا از کنترل دولت(موسوی و کهروبی، سبزها) خارج شود، سرمایه مالی به کمک رژیم شتافته و قیام مردم را در پرده ی قربانی کردن مایکل جسکون، به دور از تمام دوربین های خبری سرکوب نمود.  همان شب که مایکل جکسون را گشتند آدرس صدای آمریکا را در اینترنت تغییر دادند در نتیجه مردمی که از تمام صحنه های سرکوب فیلمبرداری کرده بودند نتوانستند آن ها در صدای آمریکا پخش کنند. چند طول کشید تا مردم  آدرس جدید را یافتند و در آن زمان تنها موضوع روز مرگ مایکل جکسون شد. از طرف دیگر روز قبل از کشته شدن مایکل جکسون، احمدی نژاد با مرکل رئیس حکومت آلمان دیدار کرد و روز بعد از آن مرکل با اوباما ساعت 12 ظهر دیدار نمود و شب هنگام مایکل جکسون مرد و ایران سه روز از تمام خبرها محو شد و جمهوری اسلامی همه را کشت و یا به زندان انداخت و حتی دستگیر شدگان را در کانکس ها می چپاندند. یعنی سر پا تا جایی که می شد انسان ها را مثل گوسفند در آن کانکس ها پر می کردند.

در نتیجه سرمایه ی مالی اگر بخواهد قیام های مردم تحت ستم را سرکوب نماید و زمینه ی هرگونه انقلاب را علیه نظام سرمایه داری در ریشه خشک کند، با پخش ویروس و یا هر بیماری دیگری به راحتی این عمل را انجام می دهد بدون اینکه نشانه ای از خود بجای بگذارد. 

افول سرمایه داری در دوران کنونی شکلی گلوبالیزه دارد لذا باید نتیجه گرفت که فاشیزم آن هم باید شکل جهانی داشته باشد و از این رو، این فاشیزم با فاشیزم ماقبل خودش(آمدن هیتلر در آلمان در جنگ جهانی دوم) فرق اساسی دارد. فاشیزم زمان جنگ جهانی دوم شکل ناسیونالیستی داشت زیرا برای تقسیم مجدد جهان بوجود آمده بود. در حالی که فاشیزم نو در سطح جهانی در حال فعال شدن است ما با کمک نوعی بیماری(ویروس، میکروب) در یک روز شاهد گشتاری خواهیم بود که در جنگ جهانی دوم ظرف چهار صورت گرفت. این است نتیجه ی پیشرفت علم در سیستم سرمایه داری؟ به قول مارکس علم در سیستم سرمایه داری به نوعی ایدئولوژی تبدیل می شود که در خدمت طبقه ی حاکم است.

آینده ی نظام سرمایه داری بسیار شوم است: رباط های اسلحه بدست، انسان های جان به سلامت دربرده را قلاده های الکترونیکی به گردن کرده و به کار می گیرند. برده داری با پیشرفته ترین تکنولوژی ها!

داشتن یک زندگی خوب حق تمام بشریت می باشد! اما سرمایه داری نه تنها سد راه چنین زندگی ای است بلکه امروز دارد حتی حق حیات را هم از انسان ها به وسیله ی جنگ و گشتار و هم به وسیله ی ویروس هایی که کشف و در جهان پخش کرده و می کند، می گیرد.

نتیجه ی نهایی اینکه تمام انسان هایی که خواهان یک زندگی واقعاً انسانی هستند باید آستین هایشان را بالا بزنند تا هر چه زودتر این سیستم سرمایه داری را در سطح ملی و جهانی پایین بکشند، زیرا فاشیزم نو هم چیز را در سطح جهانی به نابودی خواهد کشید و جان میلیاردها انسان بیگناه را خواهد ستاند.

کل بشریت امروز با رهبری طبقه ی کارگر در تمام کشورها و جهان است که هنوز می تواند با یک انقلاب کارگری -سوسیالیستی به عمر ننکین نظام سرمایه داری پایان بخشد. زیرا در غیر این صورت بحران ساختاری سرمایه داری که آن را آماده ی سرنگونی می سازد در صورت غیاب انقلاب سوسیالیستی، در سطح ملی و بین المللی، که وجه تولید سرمایه داری را به وجه تولید سوسیالیستی تبدیل می نماید، زمینه را برای آمدن فاشیزم نو آماده می نماید.

 

« فاشيزم آخرين حربه ی طبقه ی سرمايه دار است. جوهر يک نهضت فاشيستی[جهانی]- در طول بحران اجتماعی طولانی و شديد- بسيج بخش های خرده بورژوازی و لومپن پرولتاريا است و هدف آن متلاشی کردن سازمان ها و قدرت طبقه ی کارگر. تشکيل جبهه ی واحدی از تمام سازمان های کارگری؛ گارد دفاعی کارگران؛ و دفاع مبارزه جويانه از قدرتی که هم در زمينه های اقتصادی و هم در زمينه های سياسی به دست طبقه ی کارگر» خواهد افتاد- اين ها پيشنهادات تروتسکی برای مقابله با تهديد فاشيزم بود. اين برنامه به طور اجتناب ناپذيری مسأله ی انقلاب سوسياليستی را طرح می کند، که در نهایت تنها راه خاتمه دادن به تهديد فاشيزم است.» برنامه انتقالی برای انقلاب سوسیالیستی

 

به همین دلیل تدارک مبارزه با سرمایه داری در سطح ملی را باید شروع کرد و تا سطح بین المللی باید پیش برد. این تدارک می تواند به قرار زیر باشد.

تدارک کار کاملاٌ مخفی از طرف رهبری برای اجرای اهداف زیر. در غیر این صورت یا آن رهبری خریده شده و خیانت خواهد کرد و یا آن رهبری کشته خواهد شد. لذا لازم است تا این رهبری شورایی عمل کند:

تدارک جنبش سراسری کارگری هم در سطح ملی و هم بین المللی

تدارک هسته های کارگری - سوسیالیستی و از آن طریق تدارک حزب کارگران سوسیالیست/کمونیست

تدارک تسلیح کارگران و زحمتکشان[اردوی کار] و تبدیل آن به میلیشیای شهری

تدارک مبارزه با بوروکراسی و دفاع از دموکراسی کارگری که تنها راه تبدیل منافع فردی به منافع جمعی می باشد.

تدارک انقلاب سوسیالیستی به رهبری طبقه ی کارگر در سطح بین المللی برای انتقال به جامعه ی کمونیستی

 

یاشار آذری

2020/03/26

 

 

[1] - https://www.technologyreview.com/s/401423/should-the-government-make-vaccines

[2] - https://www.citizen.org/article/blind-spot

[3]- https://www.rt.com/usa/426643-lee-camp-pentagon-theft

[4] - http://www.nashr.de/musik/sazemanMelal.mp4

فیلسوفهای دینی چگونه خراب میکنند؟

فیلسوفهای دینی چگونه خراب میکنند ؟
 
hoshyaresmaeil2017@hotmail.com

یک کلیسای مسیحیان عامل شیوع کرونا در فرانسه بوده است...

در کره جنوبی هم یک مرکز مذهبی یا کلیسا...
در ایران حرم امام خمینی ، حرم امام معصومه قم و بقیه حضرات...
در ایتالیا و اسپانیا واتکیان ...
در هند معابد مذهبی مختلف...

کلا این دوران تلخ کرونایی مذهب جز ترویج تلخی کار دیگری نتوانست بکند ...

اگر فیسلوفی گفت کار خدا شفا دادن بیمار نیست تعجب نکنید ، توجیه کردن و ربط دادن گوز و شقیقه حرفه اصلی فیلسوفان اسلامی است
جامعه جهانی بعد از دوران کرونایی اگر خواست خانه تکانی در همه زمینه ها بکند و حس کرد ضرورتی پیش آمده تا خانه تکانی کند.... حتما از مذهب و نقش مخرب مذهب شروع کند به جز این هر تلاشی توسط مذهب میسابد به الک ...

مشکل اصلی مذهب و خدا و باورهای آسمانی این نیست که کاری نمیکند یا شفا نمیدهد ، مشکل اصلی خدایان زمینی وادیان آسمانی این است که خراب و خراب و خرابتر میکنند ...


کرونای تلخ سلام . گپی هم با خود تو ...


مدتی است میخواهم مخاطبی داشته باشم تا برایش بنویسم وباهاش گپ بزنم . فعلا تو بهترینی ، کاخ سفید و الیزه و جماران و کرملین ... باقی مراکز و افراد وقت ندارند چیزی گوش کنند به خصوص به من بی تربیت و بددهن و که بلد نیستم حرف یا مشکل را به شکل دیپلماتیک بیان کنم . تمام کسانی که مودبانه و دیپلماتیک بیان کردند حالا یا مردند و یا مجبورند مثل عروسک جای دوست و دشمن نشان دهند وقتی مودب باشی و پروتکلهای دیپلماتیک را رعایت کنی مشکل را جارو کرده ایی زیر فرش...یکی نیست بگوید خدای جاکش عوضی ، شبی هزاران نفر به شکلی دیپلماتیک میمیرند و یا فقط میمیرند ؟


ویروس تلخ و عزیز تو ظاهر وعملکردت در مدت کوتاهی خیلی ترسناک شده، با این همه فقط مردم ایران این ترس را به سُخره گرفته اند که همین هم دلیل دارد . این مردم چهل سال است تجربه زندگی با ترس را دارند . درهمان زمان که ویروس تازه حاکم مسلمان کشتار مخالفان را از پشت بام علوی شروع کرد و جامعه ساکت و خوشحال بود ، بعد رسید به سرکوب نیروهای دیگر درخیابان که خیلی معنوی سربریدند ، بعد رسید به کشتار زندانیان سیاسی و قتل عام دهه 1360 ، بعد سرکوب کوی دانشگاه ، بعد سرکوب موارد دیگر اعتراض را در همان خیابان به شکلی زننده و تند ذبح کردند تا برای بقیه مردم درس عبرت شود ...


ویروس کرونای تلخ : خواستم بگویم مردم ایران با مرگ و کشتار غریبه نیست اگر از دست عملکرد تو خیلی شیون میکند این هم دلیل دارد ، شیون برایش عادت شده ، فرهنگش است ، ترس هم عادت شده ، فقط هر بار ترس خودش را با اهرمی دیگر تخلیه کرده است . مشکل اصلی ترس از تغییر است و تا این مشکل برطرف نشود نظام میتواند بماند و کلوپ قدرت جهانی هم منتظر میماند اینها که حالا خیلی شیون میکنند همانها هستند که با هر اعتراضی در هر گوشه ایی از ایران ساکت و ناظر بودند و نظاره گری کار کسانی است که مداخله گر نیستند ... این جماعت هرنوشتی را لایقش هستند .


میشل اولیویه لاشاری، از مقام‌های پزشکان بدن مرز در بیانیه‌ای گفت: "ما از این که دریافتیم ایجاد مرکز درمانی‌مان لغو شده...
 
حیرت‌زده‌ایم."چون حکومت اسلامی ایران یک رهبر دموکراتیک دارد ، اصلا زندانی ندارد ، کسی کشته نمیشود کسی سرکوب نمیشود و رهبری فرزانه که با اجنه هم رابطه حسنه دارند ... خلاصه ما هی داریم تعجب میکنیم ...


از میشل سوال کردیم با این وضع تحریمها لغو بشن یا نه ؟ گفت اره الان وقتشه تحریمها لغو بشن و 150 میلیارد دلار هم بدیم تا با اجنه دور هم حالشو ببرن ...


امید ترامپ به پایان قرنطینه تا عید پاک...

ترامپ توییت کرد: "مردم می‌خواهند سر کارشان برگردند. آنها فاصله‌‌و باقی امور را رعایت می‌کنند، از سالمندان هم با عشق و حمایت مراقبت می‌شود. ما می‌توانیم هر دو را با هم بکنیم. نمی‌شود که علاج بدتر از خود مشکل باشد! کنگره باید فورا اقدام کند. ما با قدرت برمی‌گردیم."

دو حزب جمهوری‌خواه و دموکرات در کنگره آمریکا بر سر جزئیات مصوبه‌ای بر مشوق‌های اقتصادی مذاکره می‌کنند که ارزش آن به دو تریلیون دلار خواهد رسید.


کاخ سفید اعلام کرد 2 تریلون دلار خیلی زیاده بابا ، ما هی داریم ضرر میکنیم ، اینجی سودیش کجیست ؟ زودتر برگردیم مالیات بگیریم ...

 
 
 

اسماعیل هوشیار
26.03.2020
 

همزمان در برابر کرونا و جمهوری اسلامی

همزمان در برابر کرونا و جمهوری اسلامی

حقیقت این است که خامنه ای برخورد شخصی با همتای آمریکایی اش نمیکند بلکه رفتار او تبلور فاسدترین و خشن ترین طیف حاکمیت است که انباشت سرمایه و بقای قدرت خود را تا کنون بر بحران سازی و دامن زدن به بحرانهای خانمانسوز در داخل و خارج کشور یافته است. این طیف جنایتکار و غارتگرهمانطور که در چهل سال گذشته نشان داده اند, منافع و بقای حاکمیت خود را حتی بر قربانی کردن میلیونها انسان شریف و زحمتکش در کشورمان, ارجح میشمارند, حاضرند از روی اجساد بهترین انسانها بگذرند و از هیچ کوششی در جهت نقض آشکار حقوق بشر فرو نگذاشته اند

***

این سوال که در برابر هجوم وحشیانه ویروس کرونا به بشریت و تحت سلطه استبداد حاکم چه باید کرد در برابر همگان قرار گرفته است. مردم کشورمان تنها نگران شیوع این بیماری خطرناک نیستند بلکه در امتداد ان با رژیمی سرو کار دارند که کوچکترین قوائد  انسانی را در این برهه خطرناک مراعات نمیکند. از حمایت های بین المللی از جمله پزشکان بدون مرز گرفته تا حمایت های مالی و ارسال اقلام مختلف از سوی کشورهای دیگر. این منش و روش امروزه مورد نقد قرار گرفته است که خامنه ای در برخورد با این شرایط خطرناک که میتواند دهها هزار قربانی بدنبال داشته باشد با همتای خود در آمریکا برخوردهای شخصی میکند. 

حقیقت این است که خامنه ای برخورد شخصی با همتای آمریکائیش نمیکند بلکه رفتار او تبلور فاسدترین و خشن ترین طیف حاکمیت است که انباشت سرمایه و بقای قدرت خود را تا کنون بر دامن زدن به بحرانهای خانمانسوز در داخل و خارج کشور یافته است. این طیف جنایتکار و غارتگرهمانطور که در چهل سال گذشته نشان داده اند, منافع خود را حتی بر قربانی کردن میلیونها انسان شریف و زحمتکش در کشورمان, ارجح میشمارند, حاضرند از روی اجساد شریفترین انسانها بگذرند و از هیچ کوششی در جهت نقض آشکار حقوق بشر فرو نگذاشته اند.

دریافت حمایت های بین المللی در مواجهه با بلایای طبیعی و از جمله فجایع منتج از شیوع بیماری ویروسی کرونا از ابتدایی ترین حقوق هر ملتی در هر کجای دنیاست و این همبستگی عمومی شامل ملل دیگر نیز در زمان مقتضی خواهد شد.

همانطور که می بینیم و میدانیم امیدی به این نظام برای مواجهه با این فاجعه همه گیر که در ایران بیشتر قابل مشاهده است, نیست. خصوصا آنکه پس لرزه های طوفان سهمگین و کشنده این ویروس با اغماء و رکود اقتصادی بسیار بیشتر در انتظار است. آنچه باقی میماند همیاری و همبستگی مردمی است که در چهل سال گذشته علیرغم سرکوب ها و تحمیق ها بیدار مانده اند و حس انساندوستی و پشتیبانی از همنوع خود را از دست نداده اند. روحیه فداکاری کادر درمانی بیمارستانها و ارسال همزمان ویدئو های رقص که نوعی مقاومت مدنی نیز محسوب میشود از جمله عواملی است که هدفمند برای بالا بردن  ضریب روحی مردم کشورمان بشمار می آید. همانطور که آمیخته ای از اشک و لبخند است.

ناگفته پیداست که چشمداشت به حمایتهای بین المللی بواسطه حضور دهها نهاد واسطه حکومتی و پتانسیل غارت و چپاول دولتمداران و وابستگان آنها در این نهادها, بیهوده است اما خطر کرونا پشت درب ها ایستاده است. امروز افشاگری علیه این نهادها و دستهای ناپاک آنها میبایستی بموازات اقدامات یاری رسانی به مبتلایان تداوم یابد تا شاید قطره ای از این کمک ها یاری رسان قربانیان این شرایط ناعادلانه قرار گیرد. در چنین اوضاعی و در هیچ وضعیتی نباید حمایت های مردمی به شماره حسابهای نجومی وابستگان حکومتی و ارگانهای مذهبی واریز گردد. همه پشتیبانی های مالی و لجستیکی خود را مستقیما به نهادهای خود انگیخته و خودگردان محلی تحویل دهید.

فراموش نکنیم که این حاکمیت همواره در شرایط بحرانی مسئولیت را از سر خویش باز کرده است و آنرا به مردم و افراد خیر!! واگذار کرده است. همین حاکمیت در زمان دریافت کمک های میلیونی از خارج کشور دست واسطه ها و وابستگان خویش را برای غارت و چپاول این دریافتی ها باز گذاشته و سپس محمولات دریافتی در بازار سیاه بفروش رفته است. دست شستن از وعده و وعیدهای این حاکمان ابتدائی ترین شرط برخورد آگاهانه با این بحرانی است که میتواند دهها هزار قربانی ببلعد.

تشکیل شوراهای مشارکتی محلی و مجازی در مرحله سازمانیابی و سازماندهی و اتکا به ابتکارات خلاقانه و تبلیغات پیشگیری های ضروری از جمله در خانه ماندن و حفظ فاصله در صورت خروج ضروری از خانه و بهره بردن از تجهیزاتی همانند ماسک و دستکش و مواد ضد عفونی تنها راه برون رفت از مهلکه کنونی بنظر می رسد.

از آنجایی که نهادهای خود رو و مردمی بطور کلی مورد سرکوب حاکمیت قرار گرفته اند و هم اکنون فعالین ان با محکومیت های نجومی مسئولین قوه قضایی مواجه شده اند , لازم است که نهادهای محلی در حد امکان بشکل مخفی تشکیل و به اقدامات خود جامه عمل بپوشانند. نا گفته پیداست که این نهاد ها میتوانند در روند فراگیری خود بخشی از قدرت اجتماعی را بی نیاز از ارگانهای حکومتی در دست توانای خود بگیرند. شرط لازم و ضروری این اقدام حفظ فاصله از هر گونه وابستگی به نهادهای حکومتی و ارگانهای مذهبی در محلات است.

حمایت عمومی از این نهادهای محلی با دایره جغرافیایی محدود و ارسال مستقیم کمک های مالی, مواد درمانی و بهداشتی, تجهیزات ضد عفونی قطعا با استقبال همگانی مواجه خواهد شد. چگونگی تشکیل این نهادها تجویزی نیست اگر چه تجربیات پیشین میتواند یاری دهنده باشد.

برآورد نیازها, جمع آوری اطلاعات محلی و یاری رسانی به سالمندان و کودکان کار

آموزش تهیه ماسک در خانه که امروزه در اروپا نیز تبلیغ گسترده میشود

چرخش مجازی قوائد علمی مقابله با ویروس کرونا و آموزش

این همه تمرین بازپس گیری کنترل شهری و روستایی از نهادهای فاسد رژیم در اینده است.

ادامه دارد ...

25.3.2020

 

تئوری توطئه و ادعاها در رابطه با ویروس کرونا!

bahram.rehmani@gmail.com

 

اپیدمی ویروس کرونای جدید از چین آغاز شد و حکومت این کشور، در آخرین روز سال ٢٠١٩ میلادی وجود این ویروس در «ووهان» را به سازمان جهانی بهداشت اطلاع داد. از آن تاریخ تاکنون، این ویروس به بسیاری از کشورهای جهان سرایت کرده است.

با سرایت ویروس کرونا به بیش‌تر کشورهای جهان، بازار تئوری توطئه، خرافات مذهبی و تحرک گرایشات نژادپرست نیز داغ‌تر شده است.

در حالی که کارشناسان و نهادهای معتبر پزشکی در اظهارنظرها و مقاله‌‌های متعددی آزمایشگاهی بودن این ویروس را رد کرده و گفته‌‌اند هیچ مستندی برای این ادعا یافت نشده است.

اما علی خامنه ای، رهبر حکومت اسلامی، بدون ارائه هیچ توضیح یا شواهدی اتهامی مبنی بر «تولید ویروس کرونا» در آمریکا را پیش کشیده و مدعی شده است که: «گفته می‌‌شود بخشی از این ویروس مخصوص ایران تولید شده است.»

خامنه‌ای در سخنانی که روز یک‌شنبه سوم فروردین ۱۳۹۹، به‌طور زنده از تلویزیون پخش می‌شد، پیشنهاد آمریکا برای کمک به ایران در مقابله با کرونا را رد کرد و گفت: «این جزو حرف‌های عجیب است ... اگر چیزی دارید و دست‌تان باز است صرف خودتان بکنید.»

او سپس خطاب به آمریکا گفت: شما متهمید به این که این ویروس را شما تولید کرده‌‌اید. من نمی‌‌‌دانم این اتهام چه‌قدر حقیقی است. اما وقتی این اتهام وجود دارد کدام عاقلی به‌شما اعتماد می‌‌کند که شما بیائید برای او دارو بیاورید؟»

خامنه‌‌ای با ادعای این که ممکن است آمریکا در صدد ارسال دارویی برای «گسترش بیش‌تر بیماری» یا «ماندگار شدن ویروس» باشد گفت: «گفته می‌شود که یک بخش برای ایران بالخصوص تولید شده است.»

از جمله یک برنامه تلویزیون حکومت اسلامی ایران، با طرح این فرضیه گفت ممکن است ویروس کرونا برای کشتن ایرانیان طراحی شده باشد و تعداد مرگ‌ و میر در ایتالیا به این دلیل بالا است که ژن مردم ایتالیا شبیه مردم ایران است.

 

 

از سوی دیگر، فقط سخنگوی وزارت خارجه چین دو بار گفته است بعید نیست یکی از نظامیان آمریکایی در ماه اکتبر ناقل این ویروس به چین بوده است.

دونالد ترامپ، رییس جمهوری آمریکا، به‌ شدت به‌چنین فرضی حمله کرده و در روزهای اخیر، با وجود انتقادها، از کرونا با عنوان «ویروس چینی» یاد می‌‌کند.

به گزارش فارس، خانه طلاب جوان در نامه خود خطاب به ظریف آورده است: با توجه به‌عدم رسیدگی مناسب به سالمندان و  نیازمندان مبتلا به کرونا در آمریکا و برخی کشورهای اروپایی به حکم وظیفه انسانی بر خود لازم می‌دانیم که به یاری این دسته از بیماران اقدام کنیم و از هرگونه کمکی در جهت نجات جان آفریدگان آفریدگار مهربان دریغ نورزیم.

روحانی: در مشهد ۶۰ درصد تخت‌های بیمارستانی و ۳۰ درصد تخت‌های بخش ICU خالی است.

رییس شورای شهر مشهد: آقای روحانی تخت‌های بیمارستانی خالی شدند تا بیمار بدحال بپذیرند. آمار فوت‌ در حال افزایش است. تجهیزات ICU بفرستید.

 

هم‌چنین آوریل ۲۰۰۹، وزیر بهداشت اسرائیل یک نشست خبری فوری تشکیل داد. یک ویروس آنفولانزای مرموز در این کشور شیوع پیدا کرده بود و هر لحظه انتظار می‌‌رفت دولت، اولین مورد ابتلا به آن را به اطلاع عموم برساند. اما خیلی زود معلوم شد هدف وزیر از فراخواندن خبرنگاران به آن بیمارستان محلی صرفا آرام کردن مردم نبود.

او با صراحت تمام گفت:‌ «این ویروس را آنفولانزای مکزیکی نام می‌‌گذاریم و آن را به اسم آنفولانزای خوکی نخواهیم شناخت.»

با این حال سفیر مکزیک در اسرائیل با اشاره به این موضوع که گذاشتن نام کشورش روی یک ویروس اقدامی به‌شدت توهین آمیز به حساب می‌‌‌آید رسما از این موضوع شکایت کرد. طبیعی است هیچ‌کس دوست ندارد نام کشورش با یک بیماری مرگ بار گره بخورد. در نهایت اسرائیل پذیرفت نام اصلی‌ این ویروس هیچ مشکلی ندارد و اسم دیگری روی آنفولانزای خوکی گذاشته نشد.

***

تئوری توطئه چیست؟

تحقیقات انجام شده نشان می‌‌دهد که برخی سران دولت‌ها و مردم علاقمند به‌نظریه توطئه هستند. حالا بین مردم عادی این تئوری شاید ضرری به کسی نرساند اما هنگامی که این تئوری از زبان سران کشورهای مختلف شنیده می‌شود بسیار خطرناک است.

«اریک الیور» و «توماس وود»، دو دانشمند علوم سیاسی هستند که در مورد نظریه توطئه و چرایی آن مطالعه کرده‌‌اند. آن‌ها تئوری توطئه را توضیحی برای نیروهای پنهانی و بدخواهی می‌دانند که به دنبال تحقق اهدافی مخرب هستند.

تئوری توطئه چیست و چگونه تعریف می‌شود؟ این عبارت اصطلاحی است که در ابتدا، توصیفی برای هر ادعای دسیسه‌‌گری بود. با این وجود، امروزه، در تعریف تئوری توطئه گفته می‌شود که نظریه‌‌ای که رویدادی کنونی یا تاریخی را نتیجه نقشه مخفیانه‌ گروهی دسیسه‌‌گر‌(عموما قدرتمند) می ‌داند.

پروفسور آدام گالیسنکی از دانشکده مدیریت کلاگ در دانشگاه نورث وسترن در اوانستون، یکی دیگر از محققانی است که این پدیده اجتماعی را بررسی کرده است، به عقیده وی، مردم در زمان احساس عدم کنترل، تمایل بیش تری برای باور به نظریه‌ های توطئه دارند.

پرفسور گالینسکی در این مورد توضیح می‌ دهد:

«هر چه قدر مردم کنترل کم تری نسبت به زندگی خود داشته باشند، بیش تر احتمال دارد که تلاش کنند تا از طریق تکاپوهای روان ‌شناختی این کنترل را به دست بیاورند، احساس کنترل برای افراد بسیار مهم است و در مقابل، حس کنترل هم برای آن‌ ها ذاتا یک تهدید به حساب می ‌آید. در حالی که برخی سوء‌ تفاهم‌ ها ممکن است بد باشد یا به گمراهی منتهی شود، اما موارد بسیار شایع هستند و به احتمال زیاد یک نیاز روانی عمیق را اقناع می‌ کنند.»

هم چنین تحقیقات نشان می ‌دهد که نظریه ‌پردازان توطئه احتمالا به چیزی اعتقاد دارند که دارای یک عنصر منحصر به فرد باشد. رولاند ایمهُف، استاد روان شناسی اجتماعی و حقوقی در دانشگاه یوهانس گوتنبرگ در آلمان، می ‌گوید:

«اعتقاد به نظریه ‌های توطئه می ‌تواند فرد را از توده‌ مردم بی ‌اعتنا جدا کرده و به نوعی دانش منحصر به فرد او را به رخ بکشد. باور به تئوری توطئه ممکن است، همیشه ناشی از عدم کنترل نبوده، بلکه یک نیاز عمیق برای منحصر به فرد بودن باشد.»

برای اثبات این فرضیه، ایمهُف و همکارانش، خودشان به یک تئوری توطئه در آلمان دامن زدند، بر اساس این نظریه توطئه، بزرگ ‌ترین سازندگان آشکارسازهای دود (سنسورهایی که در سیستم‌ های اعلام حریق یا اطفا حریق به کار می ‌رود) در مورد عوارض جانبی محصولات خود آگاهند که باعث ایجاد حالت تهوع، ورم معده و افسردگی می ‌شود؛ اما در قبال آن هیچ کاری انجام نمی ‌دهند.

ایمهُف توضیح می‌ دهد:

«در نظریه توطئه آشکارسازهای دود، سازندگان با دولت هم دست بوده و هر دو به خوبی از خطرات آشکارسازهای خطرناک دود آگاه بودند، اما هیچ کاری نمی ‌کردند.»

این محققان سپس، این نظریه توطئه را به اکثریت (۸۱ درصد) یا اقلیت (۱۹ درصد) از مردم آلمان معرفی کردند. Quartz  گزارش می ‌دهد که فرضیه محققان این بود که نظریه‌ پردازان توطئه هنگامی که متوجه شوند که افراد کم تری به آن اعتقاد دارند، احتمال بیش تری برای صحه گذاشتن روی آن دارند تا زمانی که متوجه شوند بسیاری از مردم این را باور دارند و این دقیقا همان چیزی است که مطالعه آن را نشان داد.

ایمهُف می ‌گوید:

«به نظر می ‌رسد که نظریه توطئه جدید، زمانی که از سوی یک اقلیت پذیرفته شود، جذاب‌ تر می‌ شود. این نظریات به نوعی می‌ تواند که نظریه ‌پردازان (توطئه) را از توده‌ مردم جدا کند.»

 

ادعای دونالد ترامپ

دونالد ترامپ، رییس‌ جمهور آمریکا، با «خارجی» نامیدن ویروس کرونا به چین‌ ستیزی پرداخت. دولت چین نیز در واکنش بحث احتمال انتقال ویروس کرونا به صورت تعمدی توسط ارتش آمریکا به چین را طرح کرد و از دولت آمریکا خواست تا بیمار صفر کرونایی خود و زمان ابتلا را اعلام کند. دولت آمریکا نیز واکنش نشان داده و با احضار سفیر چین به وزارت خارجه آمریکا، اعتراض خود را به صورت رسمی به این اظهارات جنجالی اعلام کرد.

بعد از این موضع‌ گیری‌ها، نظریه تئوری توطئه رواج بیش تری یافته و بحث جنگ بیولوژیک در فضاهای سیاسی و رسانه ‌ای دنیا داغ شده است.

 

 

 

 

 

 

ادعاهای

لینک را کپی کنید

https://www.bbc.com/persian/iran-51993677

چگونه میتوانید این مطلب را به دیگران برسانید

این لینک‌ها خارج از بی‌بی‌سی است و در یک پنجره جدید باز می‌شود

پنجره همرسانی را ببندید

ادعاهای علی خامنه‌ ای

علی خامنه‌ ای، اتهام «تولید ویروس کرونا» را علیه مقام ‌های آمریکایی مطرح کرد و گفت به همین دلیل ایران برای مقابله با کرونا از آمریکا کمک نمی ‌گیرد.

خامنه ‌ای خطاب به مقام ‌های آمریکایی گفت: «شما متهمید که خودتان این ویروس را تولید کردید.» او افزود که البته نمی ‌داند چنین اتهامی چه قدر درست است و شواهد و مستنداتی نیز برای آن ارائه نداد.

خامنه ای گفت ممکن است آمریکا در قالب کمک دارویی محصولاتی به ایران بفرستد که ویروس را «ماندگار» کند.

او هم چنین یک فرضیه دیگر را مطرح کرد که اگر به گفته او ویروس کرونا به طور ویژه برای ایران طراحی شده باشد، آمریکا در قالب اعزام کمک بخواهد به ارزیابی اثر ویروس تولیدی خود بپردازد و اطلاعاتش را تکمیل کند.

این اولین بار نیست که خامنه ای درباره احتمال دست داشتن آمریکا در شیوع ویروس کرونا صحبت کرده است.

خامنه ای، هم چنین در بخش دیگری از سخنانش درباره همکاری «دشمنان جنی و انسی» صحبت کرد.

خامنه ای گفت: «ما دشمن زیاد داریم. تعجب نباید کرد ... هم دشمنان جنی، هم دشمنان انسی وجود دارند و اینها به هم کمک می کنند. سیستم های اطلاعاتی خیلی از کشورها علیه ما با همدیگر همکاری می کنند.»

خامنه ای با احتمال »حمله بیولوژیکی»، دستور ایجاد قرارگاه نظامی کرونا داد.

شماری از مقام‌ ها و رسانه ‌های ایرانی در متهم کردن آمریکا به تولید ویروس کرونا با خامنه ‌ای همراه شده ‌اند.

علاءالدین بروجردی، از اعضای محافظه‌ کار کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس گفته: «طبیعتا آمریکایی‌ ها متهم ردیف اول بحران کرونا هستند.»

محمود صادقی، از نمایندگان سرشناس اصلاح طلب هم اتهام مشابهی را مطرح کرده است.

صادقی گفته: «با توجه به این که رهبر انقلاب امروز مجددا احتمال حمله بیولوژیکی و ساختگی بودن ویروس کرونا توسط آمریکا را مطرح کردند، جا دارد مسئولان ذی ‌ربط، به ویژه قرارگاه پدافند زیستی سازمان پدافند غیرعامل، این احتمال را به صورت جدی بررسی کنند و نتیجه را بصورت قطعی به اطلاع عموم برسانند.»

چند رسانه رسمی هم مطالبی با همین مضمون منتشر کرده‌اند.

از جمله خبرگزاری تسنیم، که منتسب به سپاه پاسداران است، در مطلبی با عنوان «چرا آمریکا درباره شیوع کرونا متهم است؟» نکاتی را مطرح کرده که از نظر این خبرگزاری باعث مشکوک بودن شیوع کرونا و ارتباط آن با آمریکا می‌ شود.

این خبرگزاری در عین حال نوشت: «البته در نهایت این دانشمندان هستند که باید درباره مبدا ویروس اظهارنظر کنند. اما دست‌کم تا به این جا می ‌توان گفت رفتار آمریکایی‌ها بسیار مرموز و غیرشفاف بوده است.»

صحبت‌ های آیت ‌الله خامنه‌ ای درباره کرونا بخشی از سخنرانی تلویزیونی او بود که جایگزین سخنرانی نوروزی سالانه او در حرم امام هشتم شیعیان شد.

خامنه ای در هفته‌ های اخیر برنامه ‌های عمومی خود را لغو کرده و حتی حسن روحانی هم برای تبریک نوروز حضوری پیش او نرفته و تنها تلفنی با او صحبت کرده است.

یکی از آخرین دیدارهای عمومی خامنه‌ ای ملاقات او با عده‌ ای مداح بود.

به گفته یکی از افراد حاضر در این جلسه، محافظان رهبر برخلاف روال قبلی اجازه ندادند که مداحان دست خامنه‌ ای را ببوسند.

نریمان پناهی گفت: «نگذاشتند ما دست آقا را ببوسیم. چرا؟ آقا به ما بی اعتنایی کرد؟ خیر. حفظ جان آقا بر ما واجب است.»

این جلسه در ۲۶ بهمن برگزار شد. تا سه روز پس از آن مقام‌ های حکومت اسلامی ایران، به طور عمومی شناسایی مبتلایان به ویروس کرونا را تکذیب می‌ کردند.

خامنه ‌ای نخستین بار در ۴ اسفند به طور عمومی درباره شیوع کرونا صحبت کرد و بدون نام بردن از آن گفت این ویروس «بهانه خوبی» بود که مخالفان حکومت اسلامی شرکت در انتخابات مجلس شورای اسلامی را زیر سئوال ببرند.

او گفت: «این بیماری هم شد یک بهانه‌ خوبی. شب پنج ‌شنبه که جمعه‌ اش انتخابات بود، خبر بروز این ویروس و این بیماری در قم مثلا داده شد، از سحر پنج‌ شنبه شروع کردند تبلیغات کردن که «مردم نبادا بروید در صف انتخابات بِایستید، در صف رای دادن بِایستید، آن جا چنین است، چنان است، بیماری هست، مرض هست، ویروس هست.»

بعدتر و در ۱۳ اسفند او شیوع کرونا را «بلایی» خواند که «آن چنان بزرگ نیست.»

 

ادعاهای حسن روحانی

حسن روحانی، روز دوم فروردین در جلسه ستاد ملی مقابله با کرونا گفت «توطئه ضد انقلاب» این است که در دوره شیوع کرونا در ایران «کار و فعالیت اقتصادی» تعطیل شود و برای مقابله با آن «باید روند تولید عادی باشد.»

او به جزئیات این ادعا اشاره نکرد ولی گفت وزارت اطلاعات «سند مفصلی» در تایید سخنانش به او ارائه کرده است.

روحانی از ابتدای بحران شیوع کرونا در ایران مخالف برخی روش ‌های مقابله اساسی با کرونا مانند قرنطینه‌ کردن شهرها، منع سفر یا تعطیلی‌ های گسترده بوده است.

این در حالی است که اکثریت کشورهای درگیر با این ویروس به این نتیجه رسیده ‌اند که چنین اقداماتی ضروری است و آن را به شکلی سختگیرانه اعمال کرده‌ اند.

محمود صادقی، نماینده مجلس حسن روحانی را متهم کرده که به خاطر «توهم توطئه» مانع از ادامه «تعطیلی ادارات» و «کنترل شیوع مجدد کرونا» می ‌شود.

او در توئیتی که روز دوشنبه ۵ فروردین منتشر کرده، نوشته است ستاد مدیریت کرونای تهران خواستار «استمرار تعطیلی ادارات» است ولی ریيس‌ جمهور «برای شکست توطئه دشمن در آسیب رسیدن به اقتصاد کشور، تن به تعطیلی نمی ‌دهد.»

در همین حال، عبدالکریم حسین ‌زاده، نماینده مجلس هم در نامه ای به علی لاریجانی، ریيس مجلس ایران پیشنهاد کرده با توجه به این که دولت «در تعطیلی کامل کشور و یا قرنطینه نقاط بحرانی تعلل می کند یا نیاز نمی‌ بیند»، مجلس وارد عمل شود و «کشور را برای ۳۰ روز در حال تعطیلی کامل قرار دهد و در صورت نیاز آن را برای ۳۰ روز دیگر تمدید کند.

 

روحانی روز سه ‌شنبه ۵ فروردین در جلسه ستاد ملی مقابله با کرونا گفت که تعطیلی های مشاغل و اجتماعات تا روز ۱۵ فروردین ادامه خواهد یافت.

او گفت در حال حاضر حدود ۵۰۰ هزار کارمند دولت به صورت گردشی در محل کار خود حضور دارند «تا از بحران عبور کنیم.»

حسن روحانی، هم چنین با اشاره به موج بازگشت مسافران نوروزی از ۱۳ تا ۱۵ فروردین گفت:‌ «نمی ‌توانیم با تب ‌سنجی و ایجاد ترافیک طولانی از مردم سئوال کنیم، بلکه باید با تماس با تلفن همراه خودروهای خارج شده از شهر، آن ها را مورد غربال ‌گری قرار دهیم.»

در روزهای گذشته مسئولان ستاد مقابله با کرونا در تهران و برخی شهرهای مهم درباره موج دوم کرونا هشدار داده ‌اند.

علیرضا زالی، رئيس ستاد مقابله با کرونا در تهران روز چهارم فروردین گفت به ‌رغم همه هشدارها، تعدادی از شهروندان تهرانی به سفر رفتند و «بدون تردید» موج بازگشت مسافران «اوضاع را بدتر می‌ کند.»

او آماری از وضعیت قربانیان کرونا در شهر تهران نداد ولی گفت: «آمار مبتلایان و مرگ‌ومیر بیماران فراتر از گمانه ‌زنی های قبلی است.»

 

تئوری‌ هایی که سایر مقام‌ های حکومت اسلامی طرح می کنند؟

حشمت‌ الله فلاحت ‌پیشه عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس ‌که شیوع کرونا را «حمله بیوتروریستی» علیه ایران و چین دانسته است. یا حسن عراقی‌ زاده، رییس اداره بهداشت و درمان ستاد کل نیروهای مسلح و سخنگوی قرارگاه مبارزه با کرونا نیروهای مسلح که از وجود «برخی شواهد» گفته که احتمال حمله بیولوژیک آمریکا را تقویت می‌ کند.

غلامرضا جلالی، رییس پدافند غیرعامل حکومت اسلامی نیز در این باره گفته است: «بررسی پیامدهای این ویروس از نظر میزان تلفات یا وسعت همه گیری و نوع موج رسانه ‌ای حاکم بر آن در جهت تشدید ترس و وحشت و نگرانی بین مردم این فرضیه را تقویت می کند که یک حمله زیستی با اهداف اقتصادی علیه چین و ایران روی داده است.»

شهروز برزگر، یک عضو دیگر کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس نیز به دو ویروس متفاوت اشاره کرده و گفته است: «دو نوع ویروس در کشور هست. یکی ویروس ووهان چین و یکی دیگر ویروسی با منشا نامعلوم که به نظرم در این باره این احتمال وجود دارد که ویروس از نوع بیوتروریسم آمریکا باشد که در ایران پخش شده است.»

رییس سازمان پدافند غیرعامل ایران می‌ گوید، به طور قطع نمی ‌شود گفت کرونا یک سلاح بیولوژیک است، اما بخش زیادی از ویژگی‌ های یک سلاح بیولوژیک را داراست. پیش‌تر هم یک عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس، شیوع کرونا را «حمله بیوتروریستی» علیه ایران و چین دانسته بود. چند تن دیگر از مقامات حکومت اسلامی ایران هم اظهارات مشابهی در مورد منشا‌‌ء این ویروس داشته‌ اند.

اما مقامات ایران تنها کسانی نیستند که درباره کرونا به سراغ تئوری ‌های توطئه رفته ‌اند. برای مثال در روسیه هم شایعات مشابهی در چرخش است و البته شبکه‌ های اجتماعی هم با کاربرانی از سراسر جهان، پر است از تصورات خرافی یا تئوری ‌های توطئه در این‌ باره.

 

جنگ جهانی سوم به جای بمب از کرونا

دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام مدعی شد در جنگ جهانی سوم به جای بمب از کرونا برای تعیین سرنوشت قدرت ها استفاده می ‌شود. به گزارش ایسنا، محسن رضایی در یادداشتی با عنوان «بمب ویروسی کرونا» نوشت:

تاریخ بشر از قرن‌ های گذشته تا کنون هجمه ‌ای به وسعت کرونا سراغ ندارد که تمامی کشورها و ملت ‌ها را درگیر کرده باشد.

در این میان نکته مهم؛ ضعف شدید پیشرفته ترین کشورهای جهان، یعنی اروپا و امریکا در مقابل این رویداد درمانی و بیولوژیکی است. همین اتفاق چالش‌ ها و اشکالات ناپیدا اما جدی فرهنگ و تمدن غرب را به نمایش گذاشت.

در دو جنگ جهانی همه کشورها و ملت‌ ها وارد نشدند ولی در هجوم کرونا همه ملت‌ ها درگیر شدند.

جنگ جهانی سوم جنگ سلامت است و به جای بمب اتم ویروس کرونا و مانند آن سرنوشت قدرت ها را تعیین خواهد کرد.

این حادثه یا زیر سر اسرائیل است و یا زیر سرآ و یا مشترک هر دو است.

هرچه باشد کنترل آن از دست شان خارج شده و به جان خودشان هم افتاده است.

 

طب اسلامی

یک مقام دادگستری گیلان ورود «هر شخصی با هر لباسی و با هر نگاه درمانی و پزشکی به بیمارستان‌ها» با هدف مداخله در روند درمان بیماران «کرونایی» را جرم اعلام کرد.

جان احمد‌ آقایی بی ‌آن که نامی از «اطبای اسلامی» ببرد، گفت: «مداخله پزشکی افراد غیر متخصص جرم است.»

احمد‌آقایی افزود: «هیچ فرد غیرمتخصصی حق درمان و مداخله در این امور (پزشکی) را ندارد و حق ندارد وارد بیمارستان‌ ها و مراکز درمانی» شود.

آخوند مرتضی کهنسال یکی از «اطبای اسلامی» است که چند روز پیش با حضور بر بالین چند بیمار مبتلا به «کرونا» در بیمارستان ادعای درمان آن ها مطرح کرده بود.

سایت محلی «گیلان‌ خبر» هم گزارش کرد محسن شریفی یکی از بیماران مبتلا به «کرونا» که آخوند کهنسال بر سر بالین وی حاضر شده بود، جان خود را از دست داده است.

 

گفت ‌و گوی اختصاصی خبرنگار «آناتولی» با ایرج خسرونیا، رییس جامعه پزشکان متخصص داخلی ایران

کریم همتی، سرپرست جمعیت هلال احمر ایران رسما اعلام کرد تنها طی ٤ روز (٢٧ اسفند تا اول فروردین) ٩٧٠ هزار خودرو با ظرفیت حدود 3 میلیون مسافر از استان‌های درگیر کرونا خارج شده‌‌اند که حدود ٢٤٠٠ نفر از این مسافران دارای علائم بیماری کرونا بوده‌ اند که در پی این اظهارات نگرانی‌ ها نسبت به شیوع بیش تر کرونا در ایران عمیق ‌تر شد و زمانی به اوج رسید که علیرضا زالی، فرمانده ستاد مقابله با کرونا در تهران از «اوج گرفتن کرونا در بازگشت مسافران تهرانی» سخن گفت.

موضوعی که ایرج خسرونیا، رییس جامعه پزشکان متخصص داخلی ایران در گفت‌وگوی اختصاصی با خبرنگار «آناتولی» این وضعیت را «بسیار خطرناک» خوانده و تصریح کرد: این افراد حتی اگر مورد معاینه قرار گیرند چون بیست درصد مبتلایان هیچ گونه علامتی ندارند، به راحتی وارد اجتماعات شده و ما در سیزده بدر شاهد عواقب آن خواهیم بود.

وی گفت: اگر سه میلیون نفر مسافرت کرده ‌اند، می‌ توانیم بگوییم که ٥٠٠ هزار نفر در ایام تعطیلات نوروزی گرفتار این بیماری خواهند شد، بنابراین با توجه به تعداد کسانی که مبتلا می‌ شوند و علایمی ندارند باز درصدی که اعلام خواهد شد کم تر از معمول خواهد بود به دلیل این که تعدادی اصلا مراجعه نمی‌ کنند و تعدادی که مراجعه می‌ کنند ممکن است نتیجه آزمایش شان منفی باشد چون بیست درصد کسانی که آزمایش می ‌شوند جوابشان منفی است و خیلی از کسانی که مثبت هستند ممکن است در اماکن عمومی و اجتماعات حضور یافته و دیگران را مبتلا کنند.

رییس جامعه پزشکان متخصص داخلی ایران ادامه داد: به نظر می‌رسد این سه میلیون نفر اگر جابه جا شوند که البته در ایام تعطیلات به این رقم به صورت قابل ملاحظه‌ ای افزوده خواهد شد باید منتظر باشیم که بعد از ١٣ بدر حدود یک سوم تا یک چهارم جمعیت ایران به کرونا مبتلا خواهند شد و مشکلات عدیده‌ای را به وجود خواهند آورد.

دکتر مصطفی اقلیما، جامعه‌ شناس و رییس انجمن علمی مددکاری اجتماعی ایران نیز در تحلیل این مسئله از بعد جامعه ‌شناختی به خبرنگار «آناتولی» گفت: از آن جا که مسئولان ایرانی با شیوع کرونا هر کدام پیام متفاوت و متضادی داده و هر کدام نقطه نظری متفاوت ارائه دادند مردم واقعا نمی دانند چه کار کنند یکی از پزشکان مسئول می‌ گوید ٤٠ تا ٦٠ درصد مردم باید کرونا بگیرند تا این بیماری ضعیف شود و با مسافرت مردم فکر می‌ کنند با انتقال بیماری، کرونا را ضعیف خواهند کرد.

وی افزود: نکته مهم دیگر این است که مردم از این شرایط خسته شده‌ اند چون هر مسئولی چیزی می‌ گوید و آن ها واقعا سردرگم شده ‌اند و نمی‌ دانند چه کار کنند و از آن جا که در سال های اخیر فشارهای بسیاری از جمله فشار اقتصادی به مردم ایران وارد شده، دیگر مردم از زندگی بریده‌ اند و می‌ گویند تا زنده ‌ایم زندگی کنیم.

اقلیما گفت: وقتی رییس ‌جمهور کشوری اصلا به قرنطینه اعتقاد ندارد و آن را اعمال نمی ‌کند طبیعی است مردم هم هر جا دل شان خواست می ‌روند و می ‌آیند و بیش از این نباید توقع داشت. از سوی دیگر مردم وقتی در خیابان ها شاهد تردد عده زیادی هستند فکر می ‌کنند خطری تهدید نمی ‌کند و شروع می‌ کنند به تردد در معابر در حالی که ویروس به سرعت از همین معابر از انسان به انسان منتقل می ‌شود.

 

ویروس کرونا حاصل دست کاری ژنتیکی نیست

سید محمد جزایری رییس شبکه بیماری‌های ویروسی ایران روز یک شنبه ۱۵ مارس طی مصاحبه ‌ای گفته است که برخلاف تصور بسیاری از مردم و حتی سیاست مداران در برخی کشورها، ویروس کرونا حاصل دستکاری ژنتیکی نیست.

این متخصص بیماری ویروسی تاکید کرد، تئوری دست کاری ژنتیکی ویروس کرونا هنوز از نظر علمی تایید نشده و برخی دانشمندان بزرگ دنیا نیز این تئوری را رد کرده‌ اند.

پیش تر مقامات حکومت اسلامی ایران، ایالات متحده را به حمله «بیولوژیکی» علیه چین و ایران متهم کرده و ویروس کرونا را نتیجه و حاصل این هجوم دانسته ‌اند.

به گزارش خبرگزاری ایرنا، دکتر سید محمد جزایری گفت: «ماه گذشته هم جلسه ‌ای در این مورد با حضور برخی مسئولان اجرایی و اساتید ویروس شناس کشور برگزار شد. در این جلسات به این نتیجه رسیدیم که امکان دستکاری ژنتیکی ویروس بالقوه وجود دارد اما اثبات دستکاری کار بسیار سختی است. حتی اگر ویروس کرونا بر اثر دستکاری ژنتیکی باشد، اثبات علمی آن به راحتی امکان پذیر نیست.»

او افزود: «تئوری دست کاری ژنتیکی در مورد این ویروس در دنیا وجود دارد و بسیاری از مردم و سیاست مداران بر این باور هستند، اما هنوز از نظر علمی این موضوع اثبات نشده است.»

رییس شبکه بیماری‌ های ویروسی ایران با طرح این سئوال که آیا می توان با دستکاری ژنتیکی ویروس از آن به عنوان سلاح بیولوژیک استفاده کرد، گفت: «این موضوع مسلم است و از بسیاری ویروس‌ ها می توان در این جهت استفاده کرد.»

جزایری با اشاره به این که ویروس ها استعداد تغییرات ژنتیکی را دارند، افزود: «ویروس کرونا از نوع ویروس های RNA دار هستند و این نوع ویروس دارای ویژگی هایی است که جهش خیلی زیاد از جمله ویژگی های آن است.»

جزایری ادامه داد: «گاهی اوقات ویروس برای شناخته نشدن توسط سیستم ایمنی بدن، تغییر ژنتیکی می دهند. با این عمل، به‌ رغم حضور ویروس در بدن فرد، سیستم ایمنی بدن آن را نمی شناسد یا این که به صورت خطر بالفعل آن را جدی نمی گیرد. به این پدیده «فرار از ایمنی» می گویند. نوع دیگر این فرار، تغییر ژنتیکی برخی ویروس ها مانند آنفلوآنزا است که از فشار ناشی از واکسن مبادرت به تغییرات جهشی کرده و به‌رغم دریافت واکسن، بیماری رخ می دهد. به این پدیده «فرار از واکسن» اطلاق می شود.»

رییس بیماری ویروسی ادامه داد: «در ٢ سال اخیر بین ١٥ تا ٣٥ درصد مبتلایان آنفلوآنزا در دنیا قبلا واکسن دریافت کرده بوده اند اما ویروس تغییر ژنتیکی داده و آنتی بادی واکسن نتوانسته ویروس جدید را شناسایی کند. در واقع مقاومت دارویی و کم اثر شدن واکسن در نتیجه جهش های ویروسی رخ می دهد.»

رییس شبکه بیماری‌ های ویروسی ایران، با طرح این سئوال که چه کسانی بیش تر در معرض خطر هستند، گفت: «به احتمال زیاد افراد مبتلا به بیماری زمینه ای، افراد مسن، بیماران قلبی و عروقی و دیابتی ها از جمله کسانی هستند، که بیش تر در معرض این بیماری قرار دارند.»

جزایری با اشاره به این که در بدن مواد شیمیایی به نام انترفرون ‌ها وجود دارند که به عنوان یکی از بازوهای سیستم ایمنی ذاتی بدن بوده و علیه ویروس کرونا وارد عمل می شوند، اظهار داشت: «این ماده شیمیایی ویروس را شناسایی و از بین می برد. کرونا از معدود ویروس هایی است که دشمن انترفرون بوده و این ویروس تعدادی پروتئین دارد که ضد انترفرون است.»

رییس شبکه بیماری ‌های ویروسی ایران افزود: «وقتی انترفرون تخریب می شود و نمی ‌تواند کار خود را خوب انجام دهد، ویروس کرونا شروع به تکثیر در بدن می‌ کند.»

او با اشاره به این که سیستم ایمنی بدن شامل ٢ نوع ذاتی و اکتسابی است، گفت: «وقتی یک عامل وارد بدن می شود، نوع ذاتی سیستم ایمنی بدن در ابتدا به صورت عمومی کارهایی علیه این مهاجم انجام می دهد.»

جزایری با اشاره به این که سیستم ایمنی بدن به صورت جامع علیه ویروس ها عمل می کند، افزود: «پس از گذشت چند روز نوع اکتسابی سیستم ایمنی بدن وارد میدان شده و به صورت حرف های تر وارد عمل می شود.»

رییس شبکه بیماری ویروسی ایران با اشاره به این که دوره کمون این بیماری قدری طولانی است، گفت: «دوره کمون در آنفلوآنزا یک تا چهار روز است، بقیه عفونت های تنفسی هم تقریبا در همین حد است اما در مورد کرونا ممکن است ١١ تا ١٤ روز طول بکشد.»

جزایری اظهار داشت: «افراد مبتلا در این دوره می توانند ناقل بیماری باشند و در صورت تماس با دیگران، بیماری سریع منتشر می شود.»

او افزود: «ویروس ها برای ورود به بدن انسان نیاز به واسط یا گیرنده دارند. سلول ‌ها غشاهای کاملا بسته دارند و راه ورود به آن ها بسیار پیچیده است و ویروس با انتخاب گیرنده مناسب، وارد سلول می شود. ویروس کرونا گیرنده‌ای به نام ACE 2 ‌دارد. این گیرنده‌ ها در سلول های پوشش ریه وجود دارند.»

به گفته جزایری، یکی از عللی که کودکان و زنان کم تر به این بیماری مبتلا می شوند، بیان پایین ژن گیرنده ویروس در این دو گروه است و برای همین در مردان که بیان این ژن بالاتر است، تعداد مبتلایان بیش تر است.

 

ویروس کرونا، نتیجه تکامل طبیعی در خانواده ویروس سارس (سندروم حاد تنفسی) است

در پژوهشی که به تازگی در مجله علمی معتبر نیچر منتشر شده گروهی از پژوهش گران گفته ‌اند نتیجه مطالعه آن ها بر ساختار ژنتیک ویروس جدید کرونا به روشنی نشان می ‌دهد که این ویروس نتیجه تکامل طبیعی در خانواده ویروس سارس (سندروم حاد تنفسی) بوده است.

تاکنون در بررسی‌ های مستقل دانشمندان خلاف چنین یافته ‌ای مطرح نشده و در مجلات معتبر علمی مقاله‌ ای منتشر نشده که عامل بیماری کووید-۱۹ را ساخته دست بشر بداند.

با این وجود در هفته‌ های اخیر در رسانه‌ های عامه ‌پسند کشورهای مختلف و در شبکه ‌های اجتماعی بارها فرضیه ‌هایی مطرح شده که ویروس کرونا را آزمایش نوعی سلاح زیستی یا محصول سهل‌ انگاری و سرایت احتمالی آن از آزمایشگاهی می ‌دانند.

 

سازمان بهداشت جهانی چه می ‌گوید؟

شدت و انبوه هشدارها نسبت به خبرها و گزارش ‌های نادرست در مورد کرونا به حدی است که سازمان بهداشت جهانی را بر آن داشته تا صفحه ‌ای برای مقابله با شایعات در مورد راه‌ های درمان و راه ‌های گسترش ویروس به راه بیندازد.

این اقدام روشنگرانه از سوی سازمان بهداشت جهانی و تلاش برای آگاهی ‌دادن در مورد اخبار جعلی و اتخاذ استراتژی اطلاعاتی روشن از سوی این نهاد و دیگر سازمان ‌های بهداشتی و رسانه‌ ها، نشان می‌ دهد که همگی درس‌ هایی از گذشته آموخته ‌اند.

 

دکتر آیلوارد، مشاور ارشد مدیر کل سازمان جهانی بهداشت

دکتر بروس آیلوارد حدود ۳۰ سال است که تجربه مقابله با فلج اطفال، ابولا و سایر بیماری ‌ها را دارد و هم‌اکنون توجه وی به کاهش و توقف شیوع کووید-۱۹ معطوف شده است.

دکتر آیلوارد، مشاور ارشد مدیر کل سازمان جهانی بهداشت و یکی از مقام‌های بلند مرتبه مسئول در حوزه مقابله با شیوع ویروس کرونا است.

وی در گفت‌ و گو با مجله تایم به چندین سئوال که می ‌تواند سئوال‌ های بسیاری از مردم درباره ویروس جدید کرونا باشد، پاسخ داد.

وی از جمله گفت: وقتی به چین سفر کردم، یکی از نکات قابل توجه که فهمیدم این بود که در گفت ‌و گو با فرمانداران، شهرداران از آن ‌ها پرسیدم هم اکنون چه کاری می‌ کنید؟ آن‌ ها گفتند ما در حال ساخت تخت خواب هستیم، دستگاه تنفس مصنوعی می‌ خریم و خودمان را آماده می ‌کنیم. آن‌ ها گفتند که انتظار ندارند که ویروس از بین برود اما انتظار دارند که بتوانند جامعه را مدیریت کنند، اقتصاد را به جلو ببرند و روی سیستم درمانی نیز مدیریت داشته باشند. آن‌ ها معتقدند که دیگر نمی ‌توانند در وضعیت مشابه قبل قرار گیرند.

 

حکومت اسلامی ایران، گروه «پزشکان بدون مرز» را اخراج کرد 

پس از مخالفت گروهی از اصول ‌گرایان و رسانه‌ های نزدیک به سپاه پاسداران با حضور تیمی از پزشکان بدون مرز در اصفهان برای مقابله با کرونا، حکومت اسلامی آن ها را اخراج و طرح احداث یک بیمارستان توسط این پزشکان را منتفی اعلام کرد.

علیرضا وهاب ‌زاده، مشاور وزیر بهداشت حکومت اسلامی، روز دوشنبه پنجم فروردین در صفحه توئیترش نوشت: «ضمن تشکر از پزشکان بدون مرز، با اجرای طرح بسيج ملى مقابله با كرونا و نيز استفاده از تمام ظرفيت درمانی نيروهاى مسلح، فعلا نيازى به برپايى تخت بيمارستانى توسط نيروهاى خارجى نيست و این حضور منتفی است.»

 

آرش نجمی، سخنگوی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، روز یک شنبه گفته بود که سازمان پزشکان بدون مرز در حال احداث و راه ‌اندازی بیمارستان صحرایی مقابله با کرونا با ظرفیت ۴۸ تخت در بیمارستان امین اصفهان است.

این سازمان هم اعلام کرده بود که در حال راه‌اندازی یک واحد درمانی در اصفهان برای درمان بیماران مبتلا به کووید- ۱۹ است.

این واحد درمانی صحرایی ۵۰ تخته با هواپیما از مرکز لجستیک سازمان پزشکان بدون مرز در فرانسه حمل شده و قرار بود در مجتمع بیمارستان امین اصفهان مستقر شود.

یک تیم متشکل از ۹ پزشک و متخصص سازمان یاد شده نیز قرار بود که در این بیمارستان مستقر شود.

اعزام هیات پزشکان بدون مرز و تجهیزات آن ها در دور روز اخیر با اعتراض برخی از اصول ‌گرایان و رسانه‌ های نزدیک به سپاه پاسداران رو به رو شد. از جمله حسین شریعتمداری، نماینده خامنه ای در روزنامه کیهان، با اشاره به سخنان روز یک شنبه علی خامنه ‌ای از حضور این گروه در ایران انتقاد کرد.

او به خبرگزاری فارس گفت: «آمریکا می ‌داند که در ایران جایی ندارد و حضورش ناممکن است ولی آیا فرانسه همواره با توطئه‌ های آمریکا علیه ایران اسلامی همراه نبوده است و آیا مکرون با صراحت اعلام نکرده است که از تمامی طرح‌ های آمریکا علیه کشورمان حمایت می ‌کند؟»

سخنان شریعتمداری در حالی بیان شده که پزشکان بدون مرز سازمانی غیرانتفاعی بوده و زیرنظر دولت فرانسه نیست و تنها مقر آن در این کشور است.

همان طور که در بالا مطرح شد خامنه ای روز سوم فروردین در یک سخنرانی تلویزیونی مدعی شده بود که آمریکا «متهم به تولید» ویروس کروناست.

علی خامنه‌ ای هیچ سند و مدرکی در مورد اتهام‌ های خود ارائه نکرده‌ است ولی چهره‌ ها و رسانه‌ های نزدیک به او در ۴۸ ساعت گذشته سعی کرده‌ اند که اسناد و مدارکی درباره «حقانیت» ادعای رهبرشان ارائه کنند.

سازمان پزشکان بدون مرز از مهم ‌ترین نهادهای بین‌ المللی است که در بحران ‌های جهانی به کشورهای مختلف کمک می ‌کند.

این سازمان در سال ‌های ۱۳۸۰ تا ۱۳۹۰ در استان سیستان‌ و بلوچستان حضور داشت و خدماتی به مهاجران افغانستانی و مردم بومی ارائه می‌ کرد.

پزشکان بدون مرز مهرماه ۱۳۹۰ در اطلاعيه ‌ای اعلام کرد که مقام‌ های حکومت اسلامی از آن خواسته ‌اند که فعاليت ‌هایش را در زاهدان تعطيل کند.

بر اساس گزارش‌ های سازمان جهانی بهداشت، ایران یکی از آلوده‌ ترین کشورها به ویروس کرونا است.

 

استان اصفهان با بیش از ۵ میلیون نفر جمعیت، ۵/۶ درصد کل جمعیت کشور را در خود جای داده است. به گفته سخنگوی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، شیوع کرونا در این استان به وضعیت هشدار و بحرانی رسیده است.

 

زندان‌های ایران

ایران جزو ۱۰ کشوری است که بیش‌ترین تعداد زندانی را در جهان دارد. از سوی دیگر، زندان‌های ایران از استانداردهای لازم برای نگه‌داری زندانیان برخوردار نیستند. در چنین شرایطی نه تنها وضعیت زندانیان و شرایط نگه‌داری آن‌ها به صورت عمومی مناسب نخواهد بود، بلکه بروز جرم و جنایت در هم‌دستی با عوامل مختلف در داخل زندان، امری اجتناب‌ناپذیر خواهد بود.

نقی رستم‌‎وندی، رییس سازمان امور اجتماعی کشور ۱۶ تیر ۱۳۹۸ در گفت‌وگو با «خبرآنلاین» اعلام کرد ایران با داشتن ۲۴۰ هزار زندانی، رتبه نهم در جهان را از لحاظ تعداد کل زندانیان دارد.

به‌گفته او، ۶۰ درصد از زندانیان در ایران به دلیل جرائم مربوط به مواد مخدر و سرقت در زندان به سر می‌برند.

بعد از اعتراض‌های سراسری آبان ۹۸ تعدادی زیادی از شهروندان معترض بازداشت شدند که تعداد دقیق آن‌ها مشخص نیست، اما آمارهای مختلفی از ۷ هزار تا ۱۳ هزار نفر ذکر شده است که باید به تعداد کل زندانیان افزود.

در چنین شرایطی با این تعداد زندانی که بیش‌تر از ظرفیت زندان‌های ایران گزارش شده است، جلوگیری از ورود ویروس کرونا به زندان‌ها امکان‌پذیر نیست!

 این روزها ویروس کرونا به شکلی گسترده در ایران شیوع پیدا کرده و گزارش‌ها حاکی از آن است که به برخی از زندان‌ها از جمله زندان تهران بزرگ، زندان رجایی‌شهر و زندان اوین نیز سرایت کرده است. در چنین وضعیتی، استفاده از مواد مخدر و نبود امکانات مناسب بهداشتی در اختیار زندانیان به صورت عام، می‌تواند وضعیت ناگواری را در زندان‌ها رقم بزند.

آزادی همه زندانیان، خواست اکثریت شهروندان ایران است. چرا که جان آن‌ها در خطر است!

 

اتحادیه اروپا: برای مقابله با کرونا جامعه جهانی به ایران کمک کند!

اخراج پزشکان بدون مرز درست در روزی صورت گرفته که جوزپ بورل، مسئول سیاست خارجه اتحادیه اروپا از جامعه جهانی خواسته است به ایران برای مبارزه با بحران کرونا کمک کنند.

خود اتحادیه اروپا در تدارک ارسال کمک ‌های بشردوستانه به ایران به ارزش ۲۰ میلیون یورو است. جوزپ بورل اعلام کرد که این کمک ‌های بشردوستانه به ایران ارسال می ‌شود تا صرف مبارزه با همه گیری بیماری کووید۱۹ شود.

مسئول سیاست خارجه اتحادیه اروپا گفت: «مجددا بر این موضوع تاکید می‌ کنم که این کمک‌ های بشردوستانه آن طور که بسیاری فکر می ‌کنند، مشمول تحریم ‌ها نمی ‌شوند.» او از همه کشورها خواست تا در ارسال این کمک ‌های بشردوستانه به ایران سهیم باشند.

مقام‌ های دولت آمریکا نیز  پیش از این اعلام کرده اند که آماده ارسال کمک‌ های پزشکی و بهداشتی به ایران برای مقابله با ویروس کرونا هستند. این مقام‌ های حکومت اسلامی با وجود نیاز شدید کشور به امکانات و تجهیزات پزشکی و مواد بهداشتی برای مقابله با کرونا، پیشنهاد دولت آمریکا را رد کردند.

 

تحلیل «ژان پییر فیلیو» از آینده ایران

«ژان پییر فیلیو»، مورخ و کارشناس فرانسوی مسائل خاورمیانه و  جهان عرب در مطلبی که در صفحه اینترنتی نشریه «لوموند» منتشر کرده، پرسیده است که «آیا حکومت ایران از بحران ویروس کرونا جان سالم به در خواهد برد؟» در پاسخ به این پرسش مورخ فرانسوی گفته است که بحران کرونا در ایران بخشی از بحران بی اعتمادی و شکاف بی سابقه میان حکومت اسلامی ایران و مردم این کشور است و حکومت اسلامی ایران می کوشد با تشدید بحران مناسبات خود با آمریکا و نسبت دادن منشاء تمام مشکلات داخلی کشور به تحریم های واشنگتن تا حدودی از شدت انتقادهای تند مردم ناراضی بکاهد.

ژان پییر فیلیو، این راهبرد را ناکافی و غیرموثر می داند و می گوید که شوک حاصله از بحران ویروس کرونا برای حکومت اسلامی ایران تازه پس از  پایان یافتن این بلا نمودار خواهد شد و در آن روز «لحظه حقیقت برای حکومت اسلامی ایران دهشتناک خواهد بود.»

مورخ فرانسوی، علت اصلی چنین پی آمدی را تلاش حکومت اسلامی ایران برای پنهان کردن «مدیریت فاجعه بار» خود در مواجهه با ویروس کرونا دانسته و افزوده است که حکومت اسلامی ایران با پنهان کاری های خود از همان آغاز  درباره بحران ویروس کرونا در کشور حتی «کادر درمانی ایران را در فقدان تدابیر حفاظتی به عامل مهم اشاعه ویروس در کشور تبدیل کرد.»

ژان پییر فیلیو، افزوده است که آیت الله های حاکم بر ایران در آغاز  حتی به جای بستن اماکن زیارتی شیعیان کشور به ویژه حرم معصومه در قم و حرم امام هشتم شیعیان در مشهد آن ها را به عنوان مامن و پناهگاه در مقابل ویروس کرونا معرفی کردند و به این ترتیب همین اماکن را به مرکز اصلی شیوع کرونا در کشور تبدیل نمودند و با این اقدام البته «ضربه جبران ناپذیری» به حقانیت سیاسی و مذهبی شدیدا تضعیف شده خود وارد آوردند.

ژان پییر فیلیو، گفته است که مقامات ایران تنها در نوزدهم فوریه گذشته از وجود دو مورد ابتلاء به ویروس کرونا در  شهر قم سخن گفتند، در حالی که «اپیدمی کرونا بسیار پیش تر از این تاریخ در شهر قم شیوع یافته بود» جایی که به گفته مورخ فرانسوی «هفتصد طلبه چینی سکونت دارند و سالانه دو و نیم میلیون زائر و گردشگر خارجی را دربرمی‌ گیرد.»

«ژان پییر فیلیو، یادآور می شود که ده درصد از بیست میلیون مسلمان چینی را شیعیان تشکیل می دهند. او می گوید در حالی که عربستان سعودی زیارت اماکن مسلمانان جهان را در مکه و مدینه تا اطلاع ثانوی تعطیل کرد، حکومت اسلامی ایران تنها در بیست و هفتم فوریه به ضدعفونی کردن حرم امام رضا آن هم به شیوه ای کاملا تبلیغاتی مبادرت کرد و بالاخره تنها در شانزدهم مارس گذشته اماکن مذهبی قم و مشهد را به روی زائران بست.

ژان پییر فیلیو، سپس به بحران بی سابقه بی اعتمادی مردم ناراضی ایران نسبت به حکومت اسلامی ایران به ویژه پس از سرکوب اعتراض های آبان ماه و ساقط شدن هواپیمای مسافربری اوکرائینی اشاره کرده و افزوده است که این بحران بی اعتمادی اکنون در نتیجه «نابخردی جنایت کارانه» حکومت اسلامی ایران در مقابله با ویروس کرونا به اوج رسیده به ویژه این که دو آستان قدس قم و مشهد، یعنی دو کانون اصلی اپیدمی کرونا در ایران، دربرگیرندۀ بنیادهای ثروتمندی هستند که همگی منابع درآمدهای هنگفت رهبران حکومت اسلامی ایران به شمار می روند.

 

اظهارات یک مقام اروپايی علیه حکومت اسلامی ایران

رادیو بین المللی فرانسه، یک شنبه ٣ فروردین ماه  - ٢٢ مارس ٢٠٢٠،  در گزارشی، اعلام کرد: هر چند آمار رسمی ارائه شده از سوی وزارت بهداشت در ایران از روند فزاینده ابتلا و مرگ و میر در این زمینه حکایت دارد، اما موسسات و گروه ‌های تحقیقاتی، نهادهای بین ‌المللی و بسیاری رسانه‌ های جهانی در درستی این آمار تردید فراوان دارند و شمار افراد ابتلا یافته و نیز درگذشتگان بر اثر ویروس کرونا را بسیار بیش از ارقام اعلام شده می ‌دانند و یک بار دیگر پنهان کاری مقامات حکومت اسلامی را عامل شیوع فزاینده ویروس ارزیابی می ‌کنند.

خانم ناتالی لوآزو که پیش از این وزیر امور اروپا در دولت فرانسه بود و اینک رییس کمیسیون فرعی امنیت و دفاع در پارلمان اروپاست، گفته: نمی ‌دانیم چه شمار از ایرانیان به بیماری کرونا دچار شده ‌اند و چند نفر از آنان به همین سبب درگذشته‌ اند. در کشوری که اسیر سهل ‌انگاری و پنهان کاری رهبران خویش است به آمار و ارقامی که در این زمینه داده می ‌شود باید به دیده تردید نگریست. این بدگمانی در باره حکومت وجود دارد که در این زمینه تعلل کرده است، بی اهمیت جلوه داده است، دروغ گفته است. زیرا حکومت مذهبی خواستار محدود کردن اجتماعات مذهبی نیست. زیرا یک حکومت «انقلابی» نمی ‌خواسته سال گرد انقلاب را هدر دهد، زیرا یک حکومت مستبد، همانند همه حکومت ‌های مستبد، نخست چنان که بازتاب طبیعت اوست، دروغ می ‌گوید، تا این که واقعیت، خود را بر او تحمیل کند.

اظهارات این مقام اروپايی که از جمله کسانی است که خواستار برداشتن و یا حداقل سبک کردن مجازات ‌های برقرار شده علیه حکومت اسلامی است، برگ دیگری بر تردیدهای فراوانی است که در زمینه پنهان کاری مقامات حکومت ایران در باره گستردگی شیوع کرونا در این کشور وجود دارد.

برخی مطبوعات فرانسوی هم نوشتند ایران کشوری است که در زمینه شیوع ویروس کرونا بیش از ایتالیا مقامات سازمان بهداشت جهانی را نگران می کند. شمار افراد مبتلا به این ویروس در ایران شاید از چین نیز بیش تر باشد. مقامات این کشور که ابتدا همه گیر بودن بیماری را بی‌اهمیت تلقی کردند، اینک آمریکا را به محروم کردن کشور از دارو و تجهیزات پزشکی متهم می‌ کنند.

رادیو فرانسه افزود: کارشناسان بر این باورند که مقامات حکومت ایران به دلایل گوناگون و از جمله نگرانی از عدم شرکت در انتخابات مجلس که رژیم شرکت گسترده در آن را نشان مشروعیت خود می‌ داند، شیوع این ویروس را در کشور پنهان کردند و سپس در باره بیماران و درگذشتگان به ارائه ارقام آشکارا نادرست پرداختند.

 

شمار مبتلایان به  کوویدـ۱۹ در جهان از مرز ۴۳۸ هزار نفر گذشت

بر اساس تازه ترین آمار جهانی، شیوع ویروس کرونا در سراسر جهان هم‌چنان در حال گسترش است. در نخستین ساعات بامداد امروز چهارشنبه ۲۵ مارس، شمار کل مبتلایان این ویروس ۴۳۸۷۴۹ نفر و قربانیان آن ۱۹۶۷۵ نفر اعلام شده است. این در حالی ست که در چین، خاستگاه اصلی این ویروس، آمار مبتلایان و قربانیان سیر رکودی دارد و بر اساس مقامات این کشور، برخی از محدودیت‌های سختگیرانه در استان هوبی قرار است به زودی برداشته شود. ایتالیا هم‌چنان بالاترین آمار مبتلایان و قربانیان کرونا را طی شبانه روز گذشته به ثبت رسانده و موسسه دفاع از حقوق مردمی ایتالیا گفته است که شمار مبتلایان در این کشور ۱۰ برابر آمار اعلام شده است.

اروپا اینک بیش از دیگر مناطق جهان با شیوع ویروس کرونا رو‌به‌روست. در این قاره پس از ایتالیا، شمار قربانیان در اسپانیا امروز از چین پیشی گرفت. حکومت اسلامی نیز که همواره از مهم‌ترین مراکز شیوه ویروس و پراکنده شدن آن به دیگر کشورها بوده است، امروز چهارشنبه به اجراگذاشتن سختگیری‌های بیش‌تر در این کشور را اعلام کرد. در همین حال، سازمان بهداشت جهانی امروز با ابراز نگرانی اعلام داشت که آمریکا ممکن است به کانون جدید شیوع ویوس کرونا در جهان تبدیل شود.

در حالی که آمار مبتلایان و قربانیان ویروس کرونا در جهان سیر صعودی خود را دنبال می‌کند، استان هوبی، خاستگاه اصلی این ویروس از چندین روز به این‌سو شاهد روند نزولی کویدـ۱۹ است.

مقامات چین امروز اعلام کردند که طی ۲۴ ساعات گذشته هیچ مورد جدید ابتلا به کرونا با منشا داخلی در این کشور به ثبت نرسیده است. در همین حال، مقامات این کشور اعلام کرده‌اند که از امروز برخی از محدودیت‌های اعمال شده در استان هوبی به صورت تدریجی برداشته می‌شوند. آزادی رفت و آمد برای افرادی که مبتلا نیستند، نخستن مرحله لغو این محدودیت‌ها اعلام شده است. شمار کل قربانیان ویروس کرونا در استان هوبی  به ۳۱۶۳ نفر و مبتلایان آن در چین به ۸۱۶۶۱ نفر می‌رسد. با این حال نگرانی‌ها در این کشور به‌کلی از میان نرفته است. به‌گفته پژوهش‌گران، شمار بسیاری از افراد حامل ویروس که خود بیمار نبوده و علائم بیماری را با خود نداشته‌اند، اینک با برداشتن قرنطینه احتمالا به چهارگوشه کشور سفر می‌کنند و ویروس را با خود این‌سو و آن‌سو می‌برند.

شیوع گسترده ویروس کرونا، ایتالیا را بیش تر هر کشور دیگر اروپایی تا کنون تحت تاثیر قرار داده است. در همین حال، آنجلو بورلی، رییس دفاع از حقوق مردمی ایتالیا امروز در بیانیه‌ای اعلام کرد که نتایج تحقیقات این موسسه نشان می‌دهد که احتمال دارد شمار مبتلایان این ویروس در ایتالیا ۱۰ برابر آن چیزی باشد که تا کنون به‌صورت رسمی اعلام شده است.

تقریبا یک ماه پیش نخستین مورد ابتلا به ویروس کرونا در ایتالیا شناسایی شد و از آن زمان تا کنون ۶۸۲۰ نفر در اثر ابتلا به این ویروس جان خود را از دست داده اند. شمار کل مبتلایان در این کشور نیز ۶۹۱۶۷ نفر گزارش شده است.

بر اساس تازه‌ترین آمار، پس از ایتالیا، شمار جان‌باختگان ویروس کویدـ۱۹ در اسپانیا نیز از چین پیشی گرفت. بر اساس آمار رسمی مقامات بهداشتی اسپانیا، طی ۲۴ ساعت گذشته ۷۳۸ نفر در اثر ابتلا به ویروس کرونا جان خود را از دست داده‌اند. در همین حال، این مقامات هشدار داده‌اند که  بیماری کووید ١٩ طی این هفته در اسپانیا به اوج خود خواهد رسید. شایان ذکر است که برخلاف ایتالیا، دولت اسپانیا تا کنون فعالیت‌های اقتصادی غیر ضروری در این کشور را ممنوع اعلام نکرده است. در همین حال، سردخانه‌های مادرید پر شده و جایی برای پذیرش اجساد جدید ندارد. بر اساس آخرین گزارش‌ها، در حال حاضر مرکز خرید معروف شهر و زمین پاتیناژ ۱۸۰۰ متری آن به بزرگ‌ترین سردخانه مادرید تبدیل شده است. شمار کل درگذشتگان از ویروس کرونا در اسپانیا به ۳۴۲۴ نفر و مبتلایان آن به نفر ۴۷۶۱۰ می‌رسد.

وحید الله مایار، سخنگوی وزارت صحت عامه - بهداشت افغانستان امروز  مرگ دومین بیمار مبتلا به کویدـ۱۹ در شهر هرات را تایید کرد. هم‌زمان با انتشار این خبر، مقامات این کشور از وضع محدودیت رفت و آمد در ۳ شهر غربی هرات، زرنج و فرا خبر داده‌اند. بر اساس آمار وزرات بهداشت افغانستان، شمار کل مبتلایان در این کشور امروز به ۸۰ نفر رسید. در همین حال، اغلب کاربران افغان شبکه‌های اجتماعی با ابراز نگرانی نوشته‌اند که آمارهای  رسمی واقعیت را منعکس نمی‌کنند.

در حالی که دونالد ترامپ رییس جمهوری آمریکا در پی کاهش اقدامات ضد ویروس کرونا در این کشور است، مارگارت هریس، سخنگوی سازمان جهانی بهداشت امروز در ژنو اعلام کرد که ایالات متحده ممکن است به زودی به کانون جدید شیوع ویروس کویدـ۱۹ تبدیل شود. وی هم‌چنین با اشاره به‌رشد سریع قربانیان و مبتلایان این ویروس در آمریکا گفت که شیوع این ویروس طی ۲۴ ساعت گذشته ۴۰ درصد افزایش یافته است. از سوی دیگر، کاخ سفید از افرادی که نیویورک را ترک می‌کنند خواسته است که خود را به مدت ۱۴ روز قرنطینه کنند. بیش‌تر مبتلایان و قربانیان ویروس کرونا در نیویورک به ثبت رسیده است. در این شهر تا کنون ۱۹۲ نفر در اثر ابتلا به ویروس کرونا جان‌باخته و ۵۵۳۴۳ فرد مبتلا نیز در سرتاسر آمریکا شناسایی شده‌اند.

در حالی که ویروس کرونا در اروپا و آمریکا روند صعودی خود را دنبال می‌کند، این ویروس تا کنون در کشورهای عربی کم‌تر قربانی گرفته است. بر اساس گفته‌های سلیم ادیب، کارشناس بیماری‌های واگیردار در دانشگاه آمریکایی بیروت، جوان بودن جمعیت کشورهای عربی دلیل اصلی روند کند شیوع ویروس در این کشورها است.

 

آخرین آمار قربانیان کرونا در ایران

کیانوش جهان‌پور، سخنگوی وزارت بهداشت، امروز چهارشنبه از رسیدن شمار قربانیان کرونا در ایران به ۲۰۷۷ نفر خبر داد.

او گفت با جان‌باختن ۱۴۳ بیمار مبتلا به کووید-۱۹ در طول ۲۴ ساعت گذشته، تعداد درگذشتگان بر اثر این بیماری تا ۶ فروردین ۱۳۹۹ به ۲۰۷۷ نفر رسید.

جهان‌پور افزود که از ظهر دیروز تا امروز ۲۲۰۶ مورد جدید ابتلا به بیماری کووید-۱۹ در کشور شناسایی شد و مجموع مبتلایان به این بیماری در ایران به ۲۷۰۱۷ نفر رسید.

سخنگوی وزارت بهداشت افزود که تا کنون ۹۶۲۵ نفر از مبتلایان به کووید-۱۹ در کشور، بهبود یافته و ترخیص شده‌اند.

کیانوش جهان‌پور در همین روز در گفت‌وگو با خبرنگاران گفت که «مسئولیت اتفاقات رخ داده بر عهده آمریکا است.»

او از درگذشت ۴۳ نفر از اعضای کادر درمانی در ایران خبر داد و گفت که «مجرم اصلی آمریکا است.»

***

اوضاع اقتصادی سیاسی و اجتماعی ایران قبل از شیوع ویروس کرونا بحرانی بود الان بحرانی‌تر هم شده است.

روزنامه شرق گزارش داد کارگروه اپیدمیولوژی وزارت بهداشت ایران با انتشار گزارشی اعلام کرد که در صورت دست‌ نیافتن به روش‌های درمانی جدید، واکسن و ثبات میزان مسری‌ بودن و بیماری‌زایی ویروس کرونا، شیوع این بیماری در سال‌های آینده در ایران ادامه دارد و احتمالا تا ۶۳ درصد افراد را مبتلا خواهد کرد.

گزارش‌های کارگروه اپیدمیولوژی وزارت بهداشت مبنای تعیین سیاست‌‌های بهداشتی در ایران است. در این گزارش آمده است:

«نتایج مدل‌‌سازی‌‌ها هم نشان می‌‌دهد که بدون مداخله جدی و اضافه و حفظ ایزولاسیون نزدیک ۱۰ درصد، موج اپیدمی تا انتهای اردیبهشت ادامه‌‌دار و بسیار سنگین خواهد بود.»

کارگروه اپیدمیولوژی وزارت بهداشت سه سناریو را پیش‌بینی کرده است:

اگر متوسط میزان تماس افراد مبتلا و مشکوک از ۲۰ اسفند ۹۸ در سطح ۲۵ درصد باشد، تعداد مرگ تجمعی تا انتهای اردیبهشت ۹۹، برای کل کشور، ۱۳ هزار و ۴۵۰ نفر خواهد بود.

بر اساس سناریوی دوم، اگر با تمهیدات لازم، سطح ایزولاسیون از ۲۰ اسفند ۹۸ به ۳۲ درصد برسد، تعداد مرگ تجمعی کشور به هشت هزار و۶۳۰ نفر خواهد رسید.

در حالت سوم هم اگر تلاش شود تا سطح ایزولاسیون به ۴۰ درصد برسد، مرگ تجمعی کشور شش‌ هزار و ۳۰ نفر خواهد بود.

کیانوش جهانپور، سخنگوی وزارت بهداشت سه‌شنبه ۵ فروردین اعلام کرد هر ۱۲ دقیقه یک ایرانی بر اثر ابتلا به ویروس کرونا جان خود را از دست می‌‌دهد و رشد ابتلا به این بیماری در تهران حدود ۱۳ درصد است.

رییس مرکز اطلاع‌‌رسانی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی اعلام کرد ۸۵ درصد مبتلایان به کووید ۱۹ در ایران بیماران بدون علامت یا با علایم خفیف هستند و با احتساب این افراد تعداد مبتلایان به این ویروس در ایران بیش از آمار اعلام شده بیمارستانی است. به‌گفته کیانوش جهانپور، هیچ نقطه‌‌ای از کشور پاک و عاری از ویروس کرونا نیست.

همین موضع نشان می‌دهد که از خامنه ای و روحانی گرفته تا نمایندگان مجلس و غیره، در تلاشند در مقابل ناتوانی‌هایشان در مقابل ویروس کرونا، یک دشمن خیالی درست کنند و ظاهرا با آن بجنگند بدون این که باز هم مانند گذشته اهمیتی به جان و زندگی شهروندان بدهند.

بر اساس گزارشات در ایران، پس از این که وزیر بهداشت از پیدایش کرونا و ضرورت اعلام آن خبر داد با مخالفت خامنه‌ای رو‌به‌رو شد. وزیر بهداشت درخواست کرد دست کم پروازهای ماهان به کشور کنترل شود تا بیماران مشکوک شناخته شوند که کسی به آن توجهی نشد. بعدا درخواست اعلام پیدایش کرونا در  قم را مطرح کرد که با مخالفت مجدد خامنه‌ای مواجه شد. پس از اشکار شدن کرونا در قم، درخواست قرنطینه قم مطرح گردید که تولیت حرم معصومه و نماینده خامنه‌ای با آن مخالفت کرد و مراکز مذهبی قم را دارالشفا نامیدند. با گسترش بیماری درخواست کرد دست‌کش و ماسک‌های احتکار شده و یافت شده را در اختیار وزارت بهداشت قرار دهند که از نتیجه آن هم خبری نشد. گفته شد سرنوشت ٢ میلیون و بار دیگر ٢٠ میلیون ماسک اهدا شده از طرف دولت چین به ایران معلوم نیست چه شده و در کجا مصرف می شود و سرانجام عده‌ای درهای حرم معصومه قم و امام رضا در مشهد را شکستند و باز کردند.

وقتی رهبر با تعویق انتخابات مخالفت کرد و قبل از آن با تعطیل راهپیمائی ٢ بهمن و سپس قرارگاه جنگ بیولوژیک اعلام کرد و دو روز بعد از آن گفت: زیاد هم نباید شلوغ کرد، چیز مهمی نیست و از این حوادث همیشه در جهان بود! در واقع سران و مقامات حکومت اسلامی با این مواضع غیرانسانی خود، سرنوشت مردم جامعه ایران و بهداشت عمومی در کشور را به بازی گرفته اند.

همین چند روز یش بود که در خاک‌سپاری یکی از سرداران ساه مراسم بزرگی راه انداخته بودند و...

در چنین شرایطی، شکی نیست که بسیاری از بیماری‌های مسری به‌ویژه ریشه در عملکردهای اقتصادی و نظامی سیستم سرمایه‌داری دارد. موقعی که این سیستم بالاتر هدفش کسب سود است و در این راه، طبیعت را آلوده و به نابودی کشیده است، اپیدمی ویروس‌هایی چون ویروس کرونا اجتناب‌ناپذیر است. از این‌رو، مبارزه با ویروس کرونا، نباید جامعه بشری را از مباره با این سیستم ضدانسانی سرمایه‌داری، به عقب‌نشینی وادار سازد!

در چهار دهه گذشته، بسیاری از کشورهای پیشرفته سرمایه ‌داری به ‌ویژه آمریکا و بریتانیا، یعنی پیشگامان تعدیل‌‌های اقتصادی نولیبرالی، با اجرای خصوصی‌سازی‌‌های پردامنه و به‌موازات آن کوچک‌‌سازی نقش دولت و بخش عمومی، کاهش شدید خدمات رفاهی و پزشکی را به‌سود کالایی کردن «طب» موجب شده ‌اند. به‌این دلیل در بسیاری از کشورهای جهان مقابله با بحرانی‌هایی مانند اپیدمی ویروس کرونا می‌تواند بسیار چالش‌برانگیز شود.

در حالی ‌که سیستم سرمایه‌‌داری جهانی در سال ‌های قبل به سوی رکود و گسترش اعتراض‌های سیاسی - اجتماعی می‌‌رفته است. به‌‌عبارت دیگر اگر ویروس کروان هم نبود دیر و یا زود این سیستم از هم می‌پاشید.

اما در چنین شرایطی، نه تنها حکومت اسلامی، به مسئولیت‌های خود در قبال جامعه اهمیتی نمی‌دهد، بلکه حتی پزشکان بدون مرز را از کشور اخراج می کند تا کسی از جنایات آن علیه مردم ایران، مطلع نشود.

اما سیاست‌های جنایت‌کارانه حکومت اسلامی سران و مقامات و نهادهای حکومت اسلامی از تئوری توطئه گرفته تا خرافات مذهبی و طب اسلامی و البته در راس همه سرکوب‌های سیاسی و اجتماعی، بخش عظیم شهروندان ایران را به‌شدت نگران‌تر کرده است. به‌عبارت دیگر، خود وجود نکبت بار حکومت اسلامی ایران بسیار خطرناک‌تر از ویروس کرونا است. بنابراین، جامعه با همه معضلات و مشکلالت و دردهایی که دارد اگر نتواند با این حکومت تصفیه حساب کند و مدیریت جامعه را به‌عهده گیرد بعید است که جلو پیشروی اپیدمی ویروس کرونا گرفته شود!

دلایل متعددی برای اثبات سهل‌انگاری، فاقد اهمیت دیدن خطر، بی‌مسئولیتی و بی‌مبالاتی حکومت وجود دارد که بعد از تاخیر در شناسایی و نادیده گرفتن احتیاط‌ها و حساسیت‌های لازم به‌حربه همیشگی سانسور سرکوب، پنهان‌کاری و کتمان حقیقت متوسل شدند و عملا کشور و مردم را در مقابل گسترش ویروس هولناک کرونا بی‌دفاع رها کرده اند.

در چنین وضعیتی، ضرورت دارد که مردم به فکر اتحاد و همبستگی و مبارزه‌شان بر علیه بیماری و حکومت باشند.

ویروس کرونا یکی از جدی‌‌ترین و خطرناک‌ترین بیماری‌هایی است که انسان با آن رو‌به‌روست. باید راه‌های پیش‌گیری آن را بشناسیم و رعایت کنیم. اگر به این بیماری آلوده شویم، این ماجرا را پیچیده‌‌تر می‌کند و نه تنها خودمان، بلکه افراد دیگر را نیز در معرض خطر قرار می‌‌دهیم.

مسلما، ابتلا به ویروس کرونا طبقاتی نیست اما درمان آن به‌شدت طبقاتی است چرا که طبقات محروم و حتی کشورهای پیرامونی و در حال رشد، دسترسی به دستگاه‌های مدرن مراقبت های بهداشتی مدرن را ندارند.

اما نهایتا تردیدی نیست که سرانجام علم و دانش بشری بر ویروس کرونا علبه خواهد کرد. اما پرسش این است که حکومت‌های سرمایه‌داری تا چه حد امکانات و سرمایه‌های لازم را در اختیار دانشمندان عرصه بهداشت و درمان، قرار خواهند داد تا چه میزان و با چه سرعتی اقدام‌های لازم را برای به حداقل رساندن تلفات این ویروس انجام خواهند داد؟

 

چهارشنبه ششم فروردین ۱۳۹۹ - بیست و پنجم مارس ۲۰۲۰

جن و انس آقا در جهش ِتولید مرگ

 

جن و انس آقا در جهش ِتولید مرگ

آیا پلیدی ها، پستی ها، غارت ها، فسادها، خردکشی ها، نادان پروری ها، سوء استفاده ها و ناتوانائی های رهبر آسمانی که خامنه ای و گردانندگان اسلام حکومتی باشند بر کسی پوشیده مانده است؟ نه! آنها یکی از بدنام ترین ساختارها، و همزمان یکی از بهترین باندهای قاچاق و حرفه ای ترین مافیاهای چپاولگری، پنهانکاری و تروریست پروری مذهبی در سراسر جهان زورمداران و خودکامان می باشند. جای شگفتی ندارد که همین قوم انگل مفتخور و گروه های تبهکار آن، بدترین حکومتگران ضدکارگری و بیرحم ترین دشمنان سوگندخورده ضدمردمی امروز جهانند. کوچکترین نشانه بیگانگی این نظام با مردم بجان آمده بیکار و گرسنه، و همچنین بی مسئولیتی حکومت اش، همانا بازتاب های فرقه ای ـ سکتاریستی با بحران جهانی "کوید ـ 19" بوده که رژیم از وحشت رسوائی حکومت اسلامی که او نمی تواند در"برابر کرونا درمان اسلامی" روکند از یکسو، و همچنین ناتوانائی های مدیریت رهبر که امروزه ناچار به بریدن دست همکاری"جن و انس" باهم و علیه ولایتمداری مطلقه اش شده؛ کل نظام و همگی گردانندگان آن نه تنها لنگ انداخته، همچنین با طرح رهبر از جن و جادو کل نظام به ریشخندکشیده شده استا. آقا از ترس پاکباختگی اسلام خارق العاده حکومتی و بی معجزه اش در برابر کرونا، و حسن روحانی همگام با او آگاهانه و لجوجانه نخواستند با قرنطینه کردن قم مقدسان، شتاب کشت و کشتارهای بیماری کرونا را با سازماندهی درست کند کرده و مسئولانه و علمی و خردورزانه عمل کنند؛ و تاوانش را قربانیان می دهند!.

مرتجعان، واپسگرایان و خودکامانی که با دروغ ها و ناراستی ها و فریبکاری های تاریخی مذهبی بیشمارشان که گواه همگانی و جهانی ست؛ اینک بهشت واقعی در ایران و فرزندان شان در جهان دارند. آنان همچنان درین 41 سال تباهی ولائی، با اعدام ها و مرگ ها و نسل کشی ها و نابودی هرچه بیشتر مردم و کشور ما پیوند ناگسستنی دارند. یادمان نرفته که در همان آغاز تدارک امامت خمینی، او و یاران داخلی و جهانی اش با فضاسازی بر باور ساده دلانه ی کارگران و توده ها و همچنین با دادن قول و وعده ی بیجا به نیروهای انقلابی و مردمی برسر و کول فریبخوردگانِ "رحمت الهی ـ اسلامی" سوار شدند و سپس با به بازی کشیدن قدرت سیاسی ـ دینی خود بخش بزرگی از آنها را بنام کار و دشمن خدا اعدام کرده، و بسادگی بر اراده انقلابی کارگران و توده ها که برای ساختن جامعه ای برابر و سرزنده مهیا بودند؛ لگام دینی زدند و فرصت ساختن زندگی بهتر را برباد فنای مذهبی دادند. این روند چنان اوج گرفت که بازماندگانش پس از او نه تنها اراده ی مطلق سیاسی که چنبره ی مطلق بر دارائی های کلان نفتی نیز زده و از اوی دغلکار خون آشام که نسل کشی های 60 و 67 را پیاده کرد، چنان قهرمانی آسمانی ساختند که تنها هزینه گورش میلیاردها دلار می باشد که بقیمت بی بر و باری زندگی آنها در برابر کرونای امروز انجامیده و ثروت های کشورشان حیف و میل مذهبی شده است.

مسخرگی دم و دستگاه دله دزد درین می باشد که: عبدالناصر همتی، رئیس کل بانک مرکزی در گفت‌ و گوئی با تلویزیون ایران گفته است که "بخشی از پول‌های ایران که به ناحق توسط آمریکا مسدود شده بود به تدریج به کشور باز می‌گردد". و سردار سپاه مرتضي طلایی می گوید: پس ماجرای مصادره دلارهای فرزندان مسئولان در آمریکا واقعیت داشت و ما دیدیم که خزانه داری امپریالیسم آمریکا یک لیست شصت و شش نفره ای را به عنوان فرزندان مسؤلان و دولتمردان ما در گذشته و حال اعلام کرد و گفت که عدد قابل توجهی از دارایی آنها را در آمریکا جهانخوار مصادره کردند. وقتی من به عنوان یک شهروند می بینم که آقازاده فلان مسؤل و همه آقازاده های مسؤلان در سطوح مختلف در آمریکا هستند و این میزان دلار در حساب های آنها بوده، این سوال برایم مطرح می شود که آنها این دلارها را از کجا آورده اند؟ پدران آنها هم مثل ما کارمند هستند پس این پدر چگونه این همه پول میلیاردی به دلار را در حساب فرزندش در آمریکا قرار داده است؟ جای گمان بی هوده ندارد که خود سردار طلایی نیز جزو همین اختلاسگران و فاسدان هست و ربوده هایش را نه در آمریکا که در یک کشور دیگر انباشته، چراکه این نظام و مسئولان آن از دم فاسد می باشند و شرط مسئول شدن، همکاری با فاسدهاست پولهایی که به قیمت بینوانی وبدبختی مردم ایران دربانکهای آمریکا پس اندازکردند.

در چنین تهدید جهانی کرونا و دیدن"تاراجسرا و بازار ریای بی در و پیکر سلامی" و فتنه گری کل نظام و بی آبروئی یکایک گردانندگان آن در پیش چشم بجان آمدگان، ما شنیدیم که وزیر خارجه و رئیس بانک مرکزی از شدت غارتگری ها، کفگیرشان به ته دیگ خورده و به تبع آن "افلاس و ورشکستگی مطلق رژیم" آنها ناچار دست گدائی پیش صندوق بین‌المللی پول بلند کرده و 5 میلیارددلار یاری درخواست کرد‌ه اند. این درخواست بیشتر یک کلاهبرداری و یک بی شرمی ست که در برابر کارگران و مردمِ در معرض مرگ بکارگرفته شده و درست شرایطی ست که اگر "تنها" از پول های غارتی بایکوتشده در آمریکا که به قرار زیرند: 1ـ مرتضی خامنه‌ای: 4.17 میلیارد دلار 2ـ مجتبی خامنه‌ای: 4.5 میلیارد دلار 3ـ  صادق محصولی: 6 میلیارددلار 4ـ سردار حجازی: 1 میلیارد دلار 5ـ احمد جنتی: 1.7 میلیارددلار و حسن جنتی: 1 میلیارددلار؛ ارگان خودحکومتی کارگری ـ مردمی دستور بازگشت آنرا بدهند و در چنین بحرانی دست مالی بدان بیابند، آنان چندان نیازی به این صندوق های غارتگر نخواهندداشت و می توانند بسیاری از نیازمندی های پوششی و درمانی را برای همگان مهیا و آماده بهره برداری قراردهند. آیا شما به این فکر کردید که چرا رژیم از رسوائی و بایکوت شدگی ثروت های بادآورده سران و فرزندان رژیم هیچ نگفتند؟ و چرا خواستار بازگرداندن همان پول ها جهت هزینه پیشگیری و درمانی نمی باشد! چون آنها همچون همیشه و همه ی چیزها خودی را پنهان می کند چه رسد به ابعاد دارائی های هنگفت فرزندان شان را از ما!

سرسام آورتر از همه برای مردم ما و بی خیالانه تر از همیشه برای نظام ولائی شنیدیم که رژیم و سپاه به پزشکان بدون مرز  برای درمان و یاری بیماران" بدین بهانه که این پزشکان بسان ماجراجویان فیلم های هالیودی هستند" اجازه ورود به کشور را نداده است. پرسیدنی: آیا ما علنا و رسما در جنایتکده و دیوانه خانه آخوندی اسیر نیستیم که زندگی ما را بهر شکلی که شده پیگیر مرگباران می کنند؟ از یکسو طب اسلامی رل عزرائیل را دارد و از دیگرسو:

نماینده سازمان بهداشت جهانی (WHO) که اخیراً از ایران بازدید کرده، تخمین می زند که آمار های مرگ و میر پنج برابر بیشتر از میزان رسمی است که اعلام می شود. بنابراین تعداد ایرانیانی که از Covid-19 جان خود را از دست داده‌اند، بیشتر از داده های رژیم بوده. زیرا فقط موارد شدید مورد آزمایش قرار گرفته شده است.

در همین راستا ژان-پییر فیلیو»، موّرخ و کارشناس فرانسوی مسائل خاورمیانه و جهان عرب در مطلبی که در صفحۀ اینترنتی نشریۀ «لوموند» منتشر کرده، پرسیده است آیا: نظام  ایران از بحران ویروس کرونا جان سالم به در خواهد برد؟ در پاسخ به این پرسش مّورخ فرانسوی گفته است: بحران کرونا در ایران بخشی از بحران بی اعتمادی و شکاف بی سابقه میان نظام آخوندی ایران و مردم این کشور می باشد و حکومت اسلامی ایران می کوشد با تشدید بحران مناسبات خود با آمریکا و نسبت دادن منشاء تمام مشکلات داخلی کشور به تحریم های واشنگتن تا حدودی از شدت انتقادهای تُند مردم ناراضی بکاهد. و حسین_آقای شریعتمداری، مدیر مسئول روزنامه کیهان گفته: "پزشکان ظاهراً بدون مرز از کدام مرز اجازه ورود گرفته‌اند؟ اخراج پزشكان بدون مرز شرط عقل است و حضور آنان پوششی برای اهداف غیر انسانی است". شریعتمداری فرانسه را دشمن ایران می داند و سازمان پزشکان بدون مرز را، که یک گروه جهانی شناخته شده و غیر سیاسی می باشند، به این دلیل اینکه دفتر مرکزی شان در فرانسه است مشکوک به توطئه می‌داند! و در همین گیر و دار محمود صادقی نماینده مجلس ایران با بیان این که ( ظاهرا توهم توطئه موثرترین عامل در تصمیمگیری مقامات عالی کشور است) گفته: در حالی که کارشناسان، استمرار بر تعطیلی ادارات برای کنترل از شیوع مجدد کرونا را لازم می ‌دانند، روحانی تدبیر و امید نیز ( برای شکست توطئه های دشمن در آسیب رساندن به اقتصاد کشور تن به تعطیلی نمی‌دهد.) تا ببینیم وعده ی سختگیری فردایش چه از آب درآید!

و همچنین در هیاهوهای پوچ و بی نتیجه ی رژیم، ما روزانه شاهد رشد جهشی کرونا و مرگ مردمان بیدادرس و بی پناه هستیم. درین راستا روزنامه شرق هم در گزارشی با استناد به نتایج کارگروه تحلیل اپیدمیولوژی وزارت بهداشت درباره وضعیت کرونا اعلام کرد که: تا پایان اردیبهشت امسال دستکم 811 هزار نفر و یا دست ‌بالاتر یک میلیون و 160 هزار ایرانی به کرونا دچار خواهند شد. یک امر و اصل عینی و حقیقی در ایران بلازده آخوندی وجوددارد که: فرصت درست پیشگیری و امکان کنترل کرونا برای مدیریت رهبر بی دانش، همکاری سران دنباله رو، و توش و توان علمی وزارت بهداشت و همه حکومتگران یکجا از دست درفته و کارگران و مردم در سراسر کشور دچار پورش کرونایند و گروه گروه مبتلای کرونا شده و بی هیچگونه یاری دولتی و پشتیبانی علمی ـ پزشکی لازم و بموقع جان خود را از دست می دهند. چرا؟ چون: برای این دکان دینفروشی رویاگرایان نادان، جان کارگران و مردمان و همه ی زحمتکشان بی بهاست؛ و در یکچنین میانه ی نبود خرد دانشورز که بتواند به یاری رهبر دعانویسان درآید، امامی که بی پروا از وحی و هشدار جنگ جن و انس علیه نظامش داد سخن آورده و می خواهد بر علیه جن و انس نیروی امنیتی بسیج کند، همانگونه که محمود علوی، وزیر اطلاعات گفته و تأییدکرده بود و سپس آنرا چرند را پس گرفت! این بساط ویروسی بیمار بمراتب هولناکتر از این پاندمی جهانی ست. وگرنه بجای این شکرخوردن ها می بایست، تاکنون به یافتن درمان علمی و راهکارهای پژوهشی تن می داد، در زیارت قم اش را با شتاب و پیش از سرایت مرگبار آن به سراسر کشور تخته کرده و قرنطیته می کرد. و همزمان کمبود ابزارهای داروئی و پوششی برای پزشکان و پرستاران را چنان فراهم می کرد تا بدین صورت هولناک سرنوشت بیماران دچار کرونا نشود که شوربختانه شده است. آیا اینهمه بلاهای بیشمار ولایت و تبهکاری دین دولتی ما را ناگزیر نکرده که هرچه زودتر خود را ار دست ویروس و بلاهای آن خود را برهانیم و برای همیشه نابودش کنیم؟ آری این یگانه راه باقی و رهائی ست.

بهنام چنگائی ششم فروردین 99

 

 

 

 

 

 

 

March 25, 2020

هذیان و پرت و پلا گفتن خامنه ای

هذیان و پرت و پلا گفتن خامنه ای


طبق فرمایش و اختراع رهبر ، ویروس کرونا یکنوع نیست.

این ویروس دو نوع است ، که یکی از آنها فقط برای مبتلا کردن شیعه های رژیمی است. که البته خامنه ای برای جلب ترحم به جای شیعه های حکومتی از کلمه مردم و ایران استفاده می فرماید.

از سه زاویه می شود به چرایی این پریشان حالی خامنه ای نگاه کرد.

جنبه اول برگرفته از سوره  الجن در قرآن است که در آن در مکالمه ای میان خدا و محمد است.

در این جا خدا پیش محمد گله میکند که جن ها آیات قرآن را تمسخر میکنند که آیات عجیبی است.

و خدا به محمد میگوید که پیشتر چنین انتظاری نداشته است !!؟

بماند که این خدای قادر مطلق چگونه از دست جن ها می‌نالد،  او که خود خالق و آفریننده جن هم هست.

و اما به خامنه ای خودمان برگردیم که در این روزها دچار توهم شده است و تحت تاثیر این آیه ها خود را جای پیغمبر میبیند و با بازگویی این آیه از سوره جن به هوادارانش القا میکند که او را هم شآن و ردیف پیغمبر ببینند. اوضاع آرام است و همه چیز خوش است نگران نباشند.

از زاویه روانشناسی هم که بعد دیگر نگاه به مسئله است . داستان از این قرار است که دیکتاتور ها در مقطعی از زندگی به دلیل این‌که اعتماد خود را به اطرافیان از دست میدهند و علیرغم ظاهر آرام دارای درون و روان بسیار آشفته و در هم و  برهمی میشوند که ارتباط خود را با دنیا و واقعیت های پیرامون خود را از دست میدهند و نیست را هست و ناموجود  ها را وجود داشتن میبینند. و به طبع این وضع خود را داما از طرف ویروس کرونای ای  که برای کشتن شیعه های بیت و حکومتی آمده در تعقیب میبیند. این نشان از سکیزوفرنی هم است که او را آزار میدهد.

و اما به شرایط واقعی جامعه بر گردیم ، عواملی در هذیان گفتن خامنه ای نقش دارد .

این شرایط ، غلط بودن پیاپی و پشت سر هم تشخیص های تا کنونی او برمیگردد. تشخیص را درست را عقلانیت میدهد ، او که این را ندارد‌

 سوریه و عراق لبنان و یمن را باخت .

 اقتصاد مقاومتی اش جوک شد .

کسی برای شعار" اولاد"بیشتر که او خود به آن مینازید تره خورد نگرد .

  شورشهای آبان خوابش را  آشفته کرد  و پاره کردن پوستر و شعار مرگ بر ولایت  اش را دید وشنید .

حکومتش با بحران های چند گانه روبروست و بر اوضاع هیچ کنترلی ندارد و ترسی ویرانگر از دمپایی آخوندی تا عمامه سیدی اش را چنگ میزند..

کل جامعه اسیر ویروس کرونا شده است.  ویروسی که خامنه ای فضل فروشانه گفت چیز مهمی نیست و با دعای صحیفه سجادیه فوت میشود در حالیکه امروز مجبور شده درب این صنایع پر درآمد حرم هایش را جوش بزند.

او برای هیچکدام از این بحران ها هیچ راه حلی ندارد . او میداند که موج های شورش مردم روی سر نظامش چون شبح آویزان هستند.

همه اینها دست بدست هم داده و او را به هذیان و پریشان حالی کشانده است.

در یک جامعه مدرن او باید در کیسه اجبار پیچیده شود و تحویل بیمارستان روانی داده شود.

آنجا محقق و کنکاشگر به سراغش بیایند تا دیاگنوس نتایج  تشخیص را روی سینه اش بیاویزند

و برای کمک به جامعه روی پرونده اش کار کنند تا جواب این سئوال را منتشر کنند که چگونه است آخوندی که چند دهه قبل که در سر قبر ها  با موتور گازی اش میرفت و به صاحب مرده ها برای گرفتن ببست تومان به جای پانزده تومان چانه میزد و بد دهنی میکرد و فحش میداد و امروز که مرد نود و پنج میلیارد دلاری شده است و پشت کهریزک و کشتار آبانماه و قتل عام زندانیان و چند دوجین جنابت های دیگر است

حداقل دستمزد در جمهوری اسلامی

حداقل دستمزد در جمهوری اسلامی

در جمهوری اسلامی، هر ساله در ماه های بهمن و اسفند، بحث و اظهار نظر در باره میزان افزایش حداقل دستمزد کارگران در مطبوعات رژیم بالا می گیرد و این امر تا اواخر اسفند ماه که "شورای عالی کار" حداقل دستمزد کارگران را تعیین می کند، ادامه می یابد. جالب است که به رغم اینکه همه می دانند این بحث ها هیچ تاثیری در تصمیم "شورای عالی کار" ندارد و این نهاد ضد کارگری همواره بنا به مصلحت کارفرمایان و دولت در مورد حداقل دستمزد کارگران در سال مورد نظر تصمیم گرفته و هر بار عملا قدرت خرید کارگران را کاهش می دهد، اما بحث ها و پیشنهاد ها در باره مقداری که باید به عنوان حداقل دستمزد کارگران برای سال آینده تعیین شود، همچنان هر سال دو ماه مانده به سال جدید صفحات روزنامه های دولتی را سیاه می کنند.

 

در معرکه مزبور، به خصوص اعضاء و نزدیکان شورا های اسلامی کار و خانه کارگر جمهوری اسلامی فعال هستند. این نهاد های رژیم ساز که نقش کنترل کارگران و کمک به دستگاه سرکوب در محیط های کارگری را برای جمهوری اسلامی ایفاء می کنند، علاوه بر ایفای این نقش ضد کارگری، این نفع را هم برای دیکتاتوری حاکم دارند که در شورای عالی کار به عنوان "ماشین امضاء" عمل می کنند، به این معنا که رژیم دیکتاتور حاکم از حضور آنها در شورای عالی کار جهت فریب کارگران استفاده کرده و چنین جلوه می دهد که در آن شورا، گویا کارگران هم نماینده داشته و از طریق این باصطلاح نمایندگان، نظرشان در تصمیم گیری ها دخیل می باشد. اتفاقاً گردانندگان خانه کارگر جمهوری اسلامی و دیگر اعضای "ماشین امضاء"، از آتش بیاران بحث های دو ماهۀ قبل از تصویب میزان حداقل دستمزد هستند و تا آنجا که می توانند اعداد بالایی را به عنوان حداقل دستمزد پیشنهاد می کنند. اما در جلسات "شورای عالی کار" همه پیشنهاد های آنان مسکوت مانده و کنار گذاشته می شوند و به هنگام تصمیم گیری در مورد میزان حداقل دستمزد کارگران، این به اصطلاح نمایندگان کارگران به عنوان "ماشین امضاء"، تنها امضای خود را پای میزان مبلغی که دولت به عنوان حداقل دستمزد به عنوان تصمیم "شورای عالی کار" تعیین کرده است می گذارند. شورای عالی کار ظاهراً هر سال چندر غازی به مبلغ قبلی حداقل دستمزد اضافه می کند که البته خودشان هم می پذیرند که بسیار پائین تر از میزان تورم در کشور است. همه این فریبکاری ها و دغلکاری ها در شرایطی رخ می دهد که کارگرانی که در فقر و فلاکت رها شده اند با درد و رنج انتظار می کشند تا بالاخره تصمیم شورای عالی کار را بشنوند و ببینند که حداقل دستمزد تصویب شده از سوی این شورا در جدال آنها برای تامین معیشت خانواده چه نقشی ایفا خواهد کرد.

 

نکته جالب در بحث های امسال در رابطه با تعیین حداقل دستمزد این است که هنوز حدود یک ماهی به جلسه "شورای عالی کار" جهت تصمیم گیری در باره حداقل دستمزد سال 1399مانده، در مطبوعات جمهوری اسلامی مطرح شده که دولت قرار است برای سال 1399 تنها 15 درصد به حداقل دستمزد اضافه کند. این امر به خوبی گویای آن است که چقدر بحث های مربوطه و ادعای "سه جانبه گرایی" در روابط بین دولت، کارگران و کارفرمایان در جمهوری اسلامی پوچ و بی معناست.

اما، فارغ از هر عددی که نهایتا امسال به رقم دستمزد ظاهری کارگران اضافه شود، یک چیز مسلم و قطعی است، و آن این واقعیت است که در زیر سلطه جمهوری اسلامی، امسال هم همچون سالهای گذشته دستمزد کارگران بر اساس نرخ واقعی تورم و ارزش"سبد معیشت خانواده"- دو پارامتری که بر اساس ماده 41 قانون کار باید مبنای تعیین حداقل دستمزد از سوی "شورای عالی کار" قرار بگیرند- تعیین نخواهد شد.

نرخ تورم در تصمیم گیری "شورای عالی کار" وابسته است به گزارش بانک مرکزی که همواره کمتر از نرخ واقعی اعلام می شود. مثلا اگر به طور واقعی نرخ تورم 45 درصد باشد بانک مرکزی آنرا 15 درصد اعلام می کند تا هم با پوشاندن حقایق از چشم مردم، به قول دستگاه تبلیغاتی رژیم، سیاه نمایی نکرده باشد و هم دست دولت را در تعیین حداقل دستمزد باز بگذارد. در تاریخ جمهوری اسلامی سالهایی هم بوده که بانک مرکزی در ابتدا نرخ تورم را مبلغی اعلام کرده و دولت و کارفرمایان اجباراً بر اساس آن، حداقل دستمزد را تعیین کرده اند، اما بعدا در اثر فشار کارفرمایان و دولت، بانک مرکزی با توسل به توجیهات مسخره آمار اعلام شده خود را به نفع سرمایه داران تغییر داده و به این طریق دولت هم حداقل دستمزد اعلام شده را کاهش داده است. یک چنین رسوایی برای نمونه در اسفند سال 1387 رخ داد. با در نظر گرفتن تبانی بین بانک مرکزی و ایادی دولت جهت اعلام غیر واقعی تورم، در 18 اسفند آن سال، بانک مرکزی نرخ تورم را 25.9  در صد اعلام کرد. در نتیجه شورای عالی کار هم حداقل دستمزد را 25 درصد افزایش داد. با این وجود، کارفرمایان با این ادعای مضحک که افزایش 25 درصدی حداقل دستمزد "انگيزه سرمايه گذاری را از بين می برد" و "پایداری بنگاه ‌ها در کشور را به خطر خواهد انداخت" به مخالفت با اين تصميم بر خاستند که در نتیجه بانک مرکزی با بیشرمی تمام از حرف خود عقب نشست و این بار نرخ تورم را کمتر از 19 درصد اعلام کرد و  بر اساس این نرخ مجدداً تقلبی نرخ تورم، "شورای عالی کار" هم  در تصمیم خود تجدید نظر کرد و حداقل دستمزد را که 25 در صد افزایش داده بود را به 20 درصد کاهش داد. شکی نیست که چنین رسوائی آشکار هرگز از پیشانی بانک مرکزی و "شورای عالی کار"  زدوده نخواهد شد. 

همانطور که گفته شد جدا از نرخ تورم، پارامتر دیگری که باید در تعیین حداقل دستمزد کارگران در نظر گرفته شود ارزش "سبد معیشت خانواده" می باشدکه اتفاقا همواره از سوی کارفرمایان و دولت حامیشان  و شورای عالی کار نادیده گرفته می شود. برای نمونه در اسفند سال 1396  با اینکه" کمیته دستمزد شورای عالی کار" ارزش سبد معیشت را دو میلیون و 670 هزار تومان محاسبه کرده بود اما شورای عالی کار سرانجام حداقل دستمزد برای سال 97 را تنها ماهی یک میلیون و ۱۱۵ هزار تومان تعیین نمود؛ یعنی یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان کمتر از ارزیابی کمیته دستمزد خود. چنین اموری البته به یک سال مشخص محدود نمی شود بلکه همواره تکرار می گردد که یک نمونه بارز آن را امسال شاهد خواهیم بود. امسال، در شهریور ماه 98 ، قبل از افزایش سه برابری قیمت بنزین، کمیته مزد "کانون عالی شوراهای اسلامی کار" حداقل سبد معیشت را هشت میلیون تومان برآورد کرده بود. در حالی که با توجه به افزایش بهای بنزین و رشد نرخ تورم ،هزینه معیشت هر خانواده کارگری به اعتراف خود ایادی رژیم حداقل چیزی حدود  ۴۰۰ هزار تا ۵۰۰ هزار تومان در ماه افزایش یافت. عملا با توجه به سقوط ارزش پول کشور و افزایش قیمت بنزین و بطوز طبیعی بقیه اقلام مورد نیاز یک خانواده کارگری، ارزش سبد معیشت خانواده مبلغی نزدیک به 9 میلیون تومان می شود که اگر قرار باشد که شورای عالی کار بر اساس ماده 41 قانون کار حداقل دستمزد کارگران را با توجه به سبد معیشت 9 میلیون تومانی تعیین کند، حداقل دستمزد باید چیزی حدود 9 میلیون تومان در ماه شود. اما با توجه به شناختی که از جمهوری اسلامی و بورژوازی دندان گرد و وابسته کشور داریم با اطمینان می توان گفت که امسال هم تنها چندر غازی به حداقل دستمزد قبلی اضافه خواهند کرد که به هیچ وجه تکاپوی نیاز کارگران را نکرده و بخش بزرگتری از طبقه کارگر را به مرداب فقر و فلاکت و زندگی در زیر خط فقر سوق خواهد داد.

واقعیات فوق بیانگر آنند که تا نظام سرمایه داری در ایران حاکم است و تا زمانی که جمهوری اسلامی با دار و شکنجه از این سیستم ظالمانه و گندیده حفاظت می کند، امکان ندارد که کارگران به دستمزدی که حتی قادر به تأمین نیاز های اولیه زندگی آنها باشد، دست یابند. باید گفت که طبقه کارگر اگر می خواهد از یک زندگی شایسته برخوردار شود چاره ای ندارد که نابودی جمهوری اسلامی  و نظام سرمایه داری را آماج مبارزات خود قرار دهد. حق برخورداری از یک دستمزد شایسته و لازم برای داشتن یک زندگی حداقل انسانی برای کارگران ایران و خانواده هایشان بیش از هر چیز به سرنگونی این رزیم کارگر ستیز و نظام سرمایه داری ای که از آن حفاظت می کند، گره خورده است.

اکوسیستم طبیعت


اکوسیستم طبیعت !


 hoshyaresmaeil2017@hotmail.com


 

اکوسیستم عبارت است از جمع عناصر و اجزای زنده و غیرزنده داخل کره زمین و تعامل آن‌ها با یکدیگر در محیط‌های تعریف شده ... این اجزای زنده و غیرزنده از طریق چرخه‌های مواد مغذی و جریان انرژی با یکدیگر مرتبط می‌شوند...


کرونا در جهان ، سرفه های خشک ، آخرین دقایق زندگی ، فاجعه انسانی در سوریه ، آوارگی در دنیا ، هوای سرد و سیل در کنار کرونای ایران ، نبود سرپناه و امکانات پزشکی...

در خاورمیانه کشورها با وضع مقررات تازه در حال تلاش برای مقابله با شیوع کرونا هستند...

در اروپا، خاورمیانه و آمریکا شیوع کرونای ٢٠١٩ با شتاب بیشتری رو به افزایش است.

سطح کرهٔ زمین را انواع پوششهای طبیعی و اکوسیستمهای گوناگون پوشانده است . پول و فواصل طبقاتی و رنگ و نژاد و جنسیت و هرگونه تفاوت ساختگی ذهن ناقص بشر در این حیطه طبیعی قرار ندارد .

ویروس کرونا در کنار کشتار مردم مقادیری یادآوری هم به بشر عقب مونده میکند . حضور و تاثیر ویروس کرونا به نظرم یک عکس العمل ظریف طبیعت به نوسانات و تناقضات بشر امروز است . بشری که ارزشهای ذهنش هنوز بوی نم و تار عنکبوت میدهد . حالا پولدار و فقیر و دولت و ملت همه باید خودشان را برای زنده ماندن زندانی کنند . من که فقیر بودم و ترکشی از سیاستهای مخرب غرب در غربت...کارم راحتر است چون به قول دوستی که گفت تو سالهاست در قرنطینه هستی خبر نداری ؟

 نمیشود اکوسیستم طبیعت را با آهنگ سیاستهای مخرب غرب هماهنگ کرد ، بشر هم هنوز ذهنتش بالغ نیست که مشکل من را در خاورمیانه مشکل خودش در غرب و شرق دورهم بداند .هنوز پول و قدرت برایش از سلامت محیط زیست مهمتر است، وقتی تصمیم میگیرند که ویروسی عقب مانده سیاسی سیستم دینی ولایت فقیه را در ایران حاکم و لجستیک کنند در حال دهن کجی با طبیعت هستند و این را طبیعت با هر ظرافتی یا سرعتی میفهمد . این فقط در سونامی 1979 خلاصه نمیشود در خلق طالبان ، لالایی برای پینوشه و دسته گل برای بقیه دیکتاتورهای جهان و بقیه موارد تاریخ انسان ...

دوران کرونایی جهان با هر مقدار تلفاتی ، به پایان میرسد و مطمئن باشید در پایان این دوران دیگر نمیشود با روند و مصالح سیاستهای گذشته طی طریق کرد هم به دیکتاتور و فاشیست دینی میدان داد و هم از تبعات چنین سیاستهای مخربی در آن طرف دنیا مصون ماند ...

دولتها و افرادی که پول زیاد دارند اما غذایی برای زنده ماندن نیست ، وقتی لایه های مرفه ، فقر بقیه به تخمشان هم نیست حالا لایه های فقیر جوامع هم به تخمشان نیست چه به روز بقیه یا دنیا میاید ؟ آنها خوشحالند که این فاجعه عمومی هیچ استثنایی برای هیچ مرزی نمیشناسد ...
 


حالا من فقط حس میکنم ، ظهور با عملکرد کرونا تفاوت دارد . ظهورش میتواند نتیجه هر تئوری توطئه ایی باشد ، چین اقتصاد غرب را سوسک میکند و یا هر چیز دیگری ...


اما عملکردش نتیجه مستیقم عملکرد خود انسان در تمام عرضه های کره زمین است ، کرونا در حال زندگی خودش است ، افراد را میکشد ولی زورش به تمامییت زندگی تمیرسد ، جهان حالا تب کرده و تب در علم پزشکی محصول یک زنجیره ایی از وقایع داخلی بدن است تا سیستم دفاعی بدن فعال شود ...


قوانین سختر ، زندانهای انفرادی بیشتر ، دنیا شبیه به قبرستان شده ، زندگی با کرونا هیچ تبی ندارد ... اما حضورش سیستم دفاعی جهان را باید فعال کند حالا سیستم دفاعی دنیا مثل بدن باید درست فعال شود ، امیدوارم واکسن کرونا بزودی وارد شود و این دوران برزخی برای افراد مبتلا به کرونا تمام شود ، اما پایان دوران کرونایی ، شروعی جدید برای سیستمهای سیاسی حاکم خواهد بود ، انسان معاصر با هر مقدار ضریب هوشی بالا نمیتواند چرخه طبیعت را مجبور کند و با حرکات خودش تنظیم کند بلکه هر مقدار ضریب هوشی بالاتر برود باید بتواند بهتر خودش را با و در چرخه طبیعت هماهنگ کند ...

حدود نیم قرن از بسته شدن شکاف جنگ سرد گذشته است و همان سیاستهای دوران جنگ سرد ادامه دارد ...

بهتریی داروی کرونا هم کشف شود ، باز این روند قدیمی و سیاستها و ارزشهای کهنه قرن پیش باید جراحی شود ...

عملکرد کرونا در چرخه اکوسیستم طبیعی دارای هوشی ظریف است خارج از کنترل و اراده های مصنوعی بشر ناقص العقل ...

به قول ادیبی که اول اسمش یادم رفته : پرنده ها دیرشان نمی شود ، هیچ موجودی ساعتش را نگاه نمیکند ، در چرخه طبیعت هیچ جانداری دلواپس فراموش کردن تولد نیستند ، فقط انسان زمان را اندازه میگیرد ، فقط انسان ساعت را اعلام میکند و به همین دلیل، فقط انسان از ترسی فلج کننده رنج میبرد ، ترس تمام شدن وقت...

سرفه های خشک ، آخرین دقایق زندگی و ترس از اینکه نفهمی چه شد و چرا ؟ فقط این ترس قابل توجیه است...


کرونا نیامده زندگی یا بشریت را نابود کند ، کرونا خودش بخشی از زندگی است در همین مسیر خلق شد . کوچکترین واحد زندگی در جهان که اگر هوشمند باشد حتما از اوضاع کره زمین تعجب میکند ، که بشریت چطور با همین روشها و در همین مسیر طناب دار خودش را میبافد !

24.03.2020
اسماعیل هوشیار


www.tipf.info

March 24, 2020

کرونا و سرمایه داری , عروج فاشیسم یا سوسیالیسم؟

شیوع ویروس کرونا به یک بحران عمیق جهانی بدل شده است. دنیا درگیر یک فاجعۀ انسانی است. این فاجعه بیانگر عجز بشر در مقابله با بلایای طبیعی نیست؛ بلکه اثبات عجز نظام سرمایه داری در حفظ ایمنی، سلامت و رفاه جامعه است. سرمایه داری در تعقیب سود و سود هرچه بیشتر دنیا را به ورطۀ نابودی می کشاند؛ انسانیت را از محتوا تهی می کند؛ نوعدوستی را به سخره می گیرد و نشان می دهد که تا زمانیکه نقطه محرکۀ یک نظام اقتصادی – سیاسی سود و انباشت ثروت برای یک اقلیت ناچیز و رقابت برسر سودآوری بیشتر است، حیات انسان پشیزی ارزش ندارد. شیوع ویروس کرونا بیش از هر چیز افشا کننده نظام سرمایه داری است.

 

این به این معنا نیست که دنیا به چنین فاجعۀ دردناکی نیاز داشت تا به خصلت ضد بشری نظام سرمایه داری پی ببرد. فقر و فلاکت، نابرابری و سرکوب، جنگ های خانمان برانداز این واقعیت را بارها و بارها به اثبات رسانده است. اما بورژوازی زیرکانه کوشیده است تا برای هر یک از این پدیده های ناهنجار توجیه و دلیلی بتراشد و یا آنرا اجتناب ناپذیر و لاعلاج بنماید.

 

 به بیست سال اخیر بنگرید! با تحمیل جنگ فقط در خاورمیانه و شمال آفریقا بورژوازی جهانی بیش از یک میلیون انسان را به قتل رسانده است؛ و تعداد بیشتری در اثر فلاکت، قحطی و گرسنگی و در تلاش برای گریز از جهنمی که در آن اسیر شده اند جان باخته اند. میلیون ها نفر آواره و دربدر شده‌اند. این محصول مستقیم سرمایه داری و رقابت ها و تلاش های بورژوازی جهانی برای حفظ و تداوم قدرت است.

 

اما تفاوت شیوع یک ویروس کشنده که به آسانی مرزها را در می نوردد، نژاد و فرهنگ و مذهب نمی شناسد، در اینست که جهانشمولی سرنوشت بشریت را به روشنی در مقابل دیدگان همه قرار میدهد. جنگ و کشتار در خاورمیانه را می توانند و می کوشند با ارجاع به تاریخ منطقه، مذهب شهروندان، فرهنگ متفاوت، عقب ماندگی و توسعه نیافتگی جوامع آن منطقه، عدم برخورداری از دموکراسی، حاکمین دیکتاتور و ددمنش توضیح دهند و توجیه کنند. مرگ پناهجویان در مسیر فرار، در دریای مدیترانه و در مرزهای اروپا را می توانند تقصیر خود آنها و شرایط جامعه ای که از آن می گریزند، بیاندازند. تا اینجا "انسان های برتر" در اروپا و کشورهای غربی یا کشورهایی که دچار جنگ نشده اند می توانند خود را فریب دهند که وضع آنها متفاوت است.

 

اما زمانیکه یک بلای طبیعی به تمام جهان هجوم می آورد و جان و ایمنی همه را به خطر می‌اندازد؛ زمانیکه مردم در مقابل چشمان حیرت زده شان می بینند که چگونه این نظامی که قادر است به کره ماه سفر کند؛ می تواند پیشرفته ترین و کشنده ترین سلاح های جنگی و کشتار دستجمعی را ابداع و تولید کند؛ در دنیایی که این چنین از نظر تکنولوژیک پیشرفت داشته است انسان ها بخاطر کمبود دستگاه های کمک کنندۀ تنفسی یا اتاق های مراقبت ویژه یا کمبود تخت در بیمارستان جان می دهند و بعلت کمبود ابتدایی ترین امکانات بهداشتی مبتلا می شوند؛ وقتی با این واقعیت تلخ مواجه می شوند که میلیون ها نفر بخاطر نداشتن تامین مالی، بخاطر فقر قادر نیستند در خانه بمانند و خود را قرنطینه کنند و بالاجبار باید علیرغم تمام خطرات به سر کار بروند و دولت های دموکراسی برای مقابلۀ سریع و موثر با این فاجعه تلاش نمی کنند، آنگاه حقیقت واقعی این نظام برملا می شود. کودن ترین و متوهم ترین ها نیز به واقعیت نزدیک می شوند.

 

و این واقعیتی است که ما امروز با آن مواجه ایم. مساله از ایران فراتر رفته است. در ایران یک مشت دزد و جنایتکار در قدرت اند. یک مشت جانی که هیچگونه مسئولینی در قبال شهروندان احساس نمی کنند. مردم این جانیان را می شناسند و جز این هم انتظار ندارند. اما در اروپا، در مهد دموکراسی، که بعنوان پیشرفته ترین بخش دنیا به رسمیت شناخته می شود نیز مردم قربانی بیکفایتی، عدم مسئولیت و فریبکاری و دروغگویی دولت ها شده اند. بعلت کمبود دستگاه های تنفسی و اتاق های مراقبت ویژه (در فرانسه برای هر ١٠٠٠ شهروند سه اتاق مراقبت ویژه وجود دارد!) رسما دارند بر جان انسان ها ارزش گذاری می کنند. در ایتالیا اعلام کرده اند که بیمارستان ها از درمان سالمندان و کسانی که دارای بیماری های تشدید کننده هستند خودداری خواهند کرد! گفته می شود که مجبورند ارزش گذاری کنند؛ امکانات محدود است و نمی تواند به تساوی تقسیم شود. لذا جوانان ارجح هستند. کسانی که بیماری های تشدید کننده ندارند، از قبیل بیماری قلبی، تنفسی، و کسانی که بخاطر بیماری های دیگر سیستم ایمنی شان تضعیف نشده در اولویت درمان قرار دارند.

 

این سیستم ارزش گذاری بر جان انسان ها دردناک و ضد انسانی است. دکتر و پرسنل درمانی را در مرجع قضاوت قرار می دهد و عملا آنها را با یک معمای انسانی، اخلاقی و ارزشی مهم مواجه میکند. ممکن است گفته شود: "خوب، چکار کنند؟ امکانات نیست." سوالی که باید طرح شود اینست که چرا امکانات نیست؟ با اینهمه ثروت و پیشرفت علمی و صنعتی و تکنولوژیک چرا امکانات به این میزان کم است؟ این آن سوالی است که باید در مقابل جامعه و دولت ها قرار دهیم. در دنیا باندازۀ کافی و حتی بیشتر ثروت موجود است؛ اما این ثروت دست عده ای معدود قبضه شده است. این ریشۀ کمبود ها و این موقعیت فاجعه بار و ضد انسانی است.

 

"داروینیسم اجتماعی" و عروج فاشیسم!

اگر در مقابل این روند نایستیم، اگر با این روند مقابله نکنیم فاشیسم محصول آن خواهد بود. اعلام می شود که فاکتور سن و سلامت را برای ارزش گذاری بر جان انسان ها در نظر می گیرند؛ فاکتور طبقاتی که همیشه در نظر گرفته شده است؛ (بطور مثال ملکه انگلستان ٩٣ ساله است، همسرش حتی مسن تر است. آیا آنها را نیز بخاطر کمبود از درمان محروم می کنند؟) بزودی فاکتور های اجتماعی نیز بر لیست اضافه خواهد شد. انسان تحصیلکرده بر انسان با تحصیلات کم ارجحیت می یابد؛ کسی که پست و شغل باصطلاح بالاتر دارد به کارگر ارجحیت پیدا می کند. این فاکتورها هم اکنون با خصوصی شدن بخش بزرگی از بخش درمان و بهداشت عملا اعمال می شود؛ لیکن از این پس در بخش دولتی هم پیاده خواهد شد.این سیستم به بیمارستان ها و در مقابله با کرونا محدود نمی ماند؛ این نظام ایدئولوژیک بر کل جامعه حاکم می شود. و این مترادف است با حاکمیت فاشیسم.

 

ابعاد فاجعۀ کرونا به بخش درمان محدود نخواهد ماند. هم اکنون برخی از دولت ها رسما اعلام کرده اند که جامعه باید به "مصونیت طبیعی" در مقابل این ویروس برسد. این به زبان عادی به چه معناست؟ باید انسان های "ضعیف" از این بیماری بمیرند تا جامعه در مقابل آن مصونیت یابد. انسان های ضعیف همان هایی هستند که هم اکنون در سیستم ارزش گذاری نوین مورد معالجه قرار نمی گیرند. روسای دولت ها در پشت میکروفون و در کنفرانس مطبوعاتی این اراجیف فاشیستی را اعلام می کنند و به مصاف طلبیده نمی شوند. "داروینیسم اجتماعی" را دارند اشاعه می دهند. بعلاوه، وقتی سالمندان بمیرند، دولت حقوق بازنشستگی کمتر می پردازد و اینهم یک صرفه جویی است. وقتی معلولین و انسان های ضعیف بمیرند، دولت مجبور نیست برای آنها هزینه ای پرداخت کند. بهمین سادگی. اینها دارند این بلیه را به یک موهبت الهی ارتقاء می دهند. باید در مقابلشان ایستاد!

 

دنیا در یک نقطه عطف قرار گرفته است. بورژوازی می تواند از این نقطه عطف قوی تر و تهاجمی تر بیرون آید؛ در مقابل کمپ سوسیالیسم، کمپ انسانیت و آزادیخواهی و برابری طلبی می تواند آگاه تر و قوی تر این تندپیچ را پشت سر گذارد. شق سومی وجود ندارد.

 

عروج داروینیسم اجتماعی پاسخ بورژوازی به فاجعۀ کرونا است؛ عروج انسان دوستی و همیاری وجه دیگری است که در حال رشد است. در ایران علاوه بر فداکاری گسترده و تحسین برانگیز پرسنل درمانی، ما شاهد شکل گیری کمیته ها و نهادهای همیاری هستیم. این نهادها در حال رشد هستند و دارند بتدریج کنترل جامعه را بدست می گیرند. رژیم اسلامی که جز سرکوب و جنایت و دزدی کار دیگری بلد نیست در مقابل این همبستگی انسانی عاجز است. قادر به کنترل آن نیست. اوضاع دارد از دستش خارج می شود و مرگش دارد فرا می رسد. این روند را باید تقویت کرد. باید کوشید با هشیاری کامل کنترل جامعه را بدست گرفت و بدنبال آن این رژیم را به زیر کشید.

 

در غرب نیز ما شاهد رشد انسان دوستی هستیم. ستایش فداکاری پرسنل درمانی دارد وسیعا گسترده می شود؛ بعلاوه، نقد نظام سرمایه داری "مد" شده است. حتی مطبوعات بستر اصلی نیز دارند در نقد سرمایه داری و درباره مزایای سوسیالیسم قلم می زنند. مساله کارگران روز مزد، با قراردادهای موقت، کارگرانی که بدون هیچ چتر ایمنی مشغول بیگاری هستند، و شرایط اسفناک آنها و خانواده هایشان در رسانه ها و پارلمان ها به بحث گذاشته شده است. تامین مالی و مادی تمام شهروندان تا بتوانند در خانه بمانند و مجبور به خطر انداختن جانشان نشوند، به یک موضوع روز و حاد بدل شده است. درعین حال سود جویی بورژوازی در این شرایط سخت و فاجعه بار شدت گرفته است. شرکت آمازون بجای تعطیل کردن انبارهایش آگهی استخدام نیروی کار جدید منتشر می کند. همین واقعه با نقد بسیار مواجه شده است.

 

یکبار دیگر و بشکلی زمخت به دنیا ثابت شد که سرمایه داری با انسانیت، با جان و سلامت انسان های کارگر و عادی، با آزادی و برابری و رفاه جامعه در تضاد پایه ای است. همین فاکت را باید در برابر چشمان جامعه قرار دهیم و بگوییم که تنها راه خلاصی بشریت از فجایع اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، محیط زیستی سرنگونی سرمایه داری و برقراری سوسیالیسم است.

 

بعلاوه، دو ماه پس از شیوع یک ویروس سرمایه داری دارد با سر وارد یک بحران عمیق می شود؛ بحرانی بس عمیقتر و گسترده تر از سال ٢٠٠٨. همین فاکت می تواند پاسخ تمام اراجیف ایدئولوگ های بورژوایی که سرمایه داری را "کاراترین و بهترین سیستم اقتصادی" معرفی می کنند، بدهد.

 

برای افشای هرچه بیشتر سرمایه داری و ضرورت هرچه سریعتر سوسیالیسم فاکت بسیار است. بیاییم بحران ویروس کرونا را به تخت پرشی بسوی سرنگونی سرمایه داری و عروج سوسیالیسم بدل کنیم.

 

١٩ مارس ٢٠٢٠

جنگ ملالوژیک !


 hoshyaresmaeil2017@hotmail.com

سناریوی سیاسی بعد عبور از دوران کرونا ، کمی لایه های مختلف دارد . هر چه که هست بعد کرونایی شدن فرضی رهبر ، نمیشود روی همان ریل رهبر جدیدی چپانند .

دست بر قضا در پس و پیش کرونا ... هر سناریوی سیاسی که به نتیجه تعویض ریل سیستم مافیای دینی ایران ، مطابق با استانداردهای جهانی بیانجامد واقعی تر است .

رهبر مسلمین جهان کرونایی شود و فرضا بمیرد ، سپاه اگر کاملا مسلط شود باید خودش را بتواند با نظم نوین جهانی تنظیم کند والا جانشینی مصطفی و رهبر جدید در همان ریل سابق و قوانین 1979 سرابی است با ورژن جنگ دون کشیوت با آسیابهای بادی که حتی اگر محقق شود ... در این صورت همین روزهای پرتب فعلی کرونایی میشود روزهای خوشمان ...

ولی فعلا خبری نیست . رهبر مسلمین جهان هنوز رهبر مسلمین جهان است پیام میدهد قرنطینه میشود و خطاب به آمریکاهم گفت : "شما متهمید که خودتان این ویروس را تولید کردید. گفته شده که یک بخش با استفاده از آشنایی با ژنتیک ایرانی به خصوص برای ایران درست شده است ، آمریکای نامرد ویروس را برای بخش ایران چنان نزدیک ژنتیک ایرانی ساخته که از دوغ گاز دار و کوییده و ریحون خوشش میاد ... ولی در این جنگ لولوژیک ما پیروزیم . فعلا به دلایل امنیتی از حمله اجنه لوژیک حرف نمیزنم . این حمله هم کار دژمن است ...

خلاصه من فقط میدونم آمریکا بد و شیطان بزرگ است...الله و محمد و علی و خامنه ای قُل قُل قُل ... روح الله علی خامنه ای جانشین خدا ...
 


ولی به نظرمیاد حمله بیولوژیک واقعی از طرف حوزه علمیه و روحانییت انجام شده ، حوزه علمیه از ژن کاخ سفید خبر دارد و طوری برنامه ژن را چیز کرده که کاخ سفید در اثر این حمله ملالوژیک هیپنوتیزم بشه و اصلا با نظام کاری نداشته باشه و هی لی لی به لالاش بذاره و هی به بی مصرفترین و چرمنگترین موجود جهان یعنی آخوند میگه ، رهبر مسلمین جهان ، چه سری ، چه دمی ، چه عمامه ایی ، چه صدایی ، چه پروستاتی ، چه رهبری...

البته آمریکا فرهنگشه که به طالبان هم میگه مبارز ، به استالین هم میگه رفیق ، پای منافع و سود و استفاده باشه به هر دیکتاتوری میگه آزدیخواه...

23.03.2020
اسماعیل هوشیار

کدام راه: سرمایه داری یا غیر ِ سرمایه داری؟

کدام راه: سرمایه داری یا غیر ِ سرمایه داری؟

در اینجا بحث از شرایط ِ مشخص ِ ایران و راه ِ نرفته است، و نه از جامعه های پیشرفته و راه ِ رفته، با رویکردی به این گفته ی تکامل گرایانه ی مارکس که کشورهای عقب مانده در کشورهای پیشرفته آینده ی خود را می بینند. یعنی راه ِ نرفته برای آنکه به مقصد و غایت اش برسد، چاره ای جز گذار از شاهراه ِ تکامل ندارد. از این رو، مانند ِ هر پرسش ِ شناخت شناسانه وآینده نگرانه ای، دو پاسخ در مقابل ِ پرسش ِ بالا وجود دارد. یک پاسخ ِ ایده آلیستی متافیزیکی ِ خیال بافانه و در واقع اراده گرایانه، ویک پاسخ ِ ماتریالیستی دیالکتیکی و تکامل گرایانه( مارکسیستی).

پاسخ ِ ایده آلیستی متافیزیکی ِ اراده گرایانه و غیر ِ تکاملی، راه ِ غیر ِ سرمایه داری را پیشنهاد می کند، و پاسخ ِ تکامل گرایانه ی مارکسیستی، راهی غیر از شاهراهی که ماتریالیسم ِ تاریخی بنابر عقلانییت ِ تئوریک اثباتی اش ترسیم کرده، یعنی راه ِ رشد ِ قانون مند ِ سرمایه داری نمی شناسد و پیشنهاد نمی کند.

اما، برای آنکه بدانیم راه ِ غیر ِ سرمایه داری چیست، باید نخست بدانیم راه ِ رشد ِ سرمایه داری چگونه راهی است و چه مشخصه هایی دارد تا سپس راه ِ خلاف ِ آن را شناسایی کنیم.

راه ِرشد سرمایه داری با چند مشخصه ی اصلی شناخته می شود .

 مشخصه ی یکم :

 یک طبقه ی تاریخی ( بورژوازی) قدرت ِ سیاسی و مالکییت بر ابزار ِ تولیدرادراختیار دارد. بورژوازی مالکییت بر ابزار ِ تولید و قدرت ِ سیاسی را به نیروی خود کسب نموده و در فرایندی دراز زمان هم ابزار و نیروهای  تولید را رشد داده و از ساده به پیچیده فرابرده و هم قدرت ِ سیاسی ِ خود را تحکیم بخشیده است. رشد و تکامل ِ نیروهای مولد از همان آغازگاه ِ پیدایش ِ نظام ِ بورژوایی، طبقه ای را آموزش و پرورش داد که در ابتدایی ترین و ساده ترین حالت اش به عنوان ِ نیروی کار ِ کمکی ِ تولید ِ سرمایه داری،و در فرایند ِ تکامل ِ نظام و تکامل ِ خود به عنصر و نیروی اصلی ِ تولید و نیروهای مولد، و در نهایت به دلیل ِ سلب ِ مالکییت ازنتایج و فرآوردهای نیروی کارش توسط ِ سرمایه و بهره کشی از آن، به همستیز ِ اصلی ِ نظام به عنوان ِ تنها طبقه ی انقلابی ِ تعیین کننده ی ادامه ی مسیر ِ تکاملی ِ تاریخ تبدیل گردید. خود ِ این همزیستی و همستیزی که عامل ِ فرارفت ِ جامعه ی انسانی در کلییت ِ آن  به مرحله ی عالی تری از تکامل اجتماعی است ، مدیون ِ نظام ِ بورژوایی و راه ِ رشد ِ سرمایه داری است.

نظام ِ بورژوایی در جامعه هایی که ساز و کار ِ اقتصادی اجتماعی ِ سرمایه داری را گسترانید، توانست نظام ِ پیشین ِفئودالی پدرشاهی را به گورستان ِ تاریخ بسپارد.

مشخصه ی دوم: را ه ِ رشد ِ سرمایه داری( بورژوایی) همزمان با رشد و تکامل ِ نیروهای مولد و واپس راندن ِ ایدئولوژی ِ فئودالی، دو ایدئولوژی ِ نوین ِ متناسب و همسو با دوران ِاجتماعی اقتصادی ِ نوین و درعین ِ حال ناهمگون و ناهمساز با یکدیگربه وجودآورد. ایدئولوژی ِ بورژوایی، و ایدئولوژی ِ پرولتاریایی. تا زمانی که نظام ِ بورژوایی به موجودییت اش ادامه دهد این دو ایدئولوژی نیز در کنار ِ هم، و به روش ِ مسالمت آمیز به تبلیغ و ترویج ِ باورها، ایده ها، و جهان بینی و جهان شناسی ِ متفاوت و متضاد ِ خود ادامه می دهند، و هرچه زمان به جلو می رود و دانش و آگاهی ِ انسان ها افزایش ِ کممی و کیفی پیدا میکند، ایدئولوژی ِ پرولتاریایی که در آموزش های تئوریک ِ مارکسیستی بیان ِ خود را پیدا می کند برایدئولوژی ِ بورژوایی برتری و شمول ِ بیش تری یافته و در نتیجه ی این برتری و شمول ِ ایدئولوژیک، هم تمایل ِ عمومی و هم به ویژه تمایل ِ طبقاتی به برقراری ِ سوسیالیسم و کمونیسم افزایش یافته و جهان شمول خواهد شد. این شمولییت و عمومییت، هم محصول ِ صنعت و تکنولوژی و تمدن ِ راه ِ رشد ِسرمایه داری است که بنابر سرشت و گرایش ِ  جهان شمول ِ سرمایه انحصار طلبی  و تمامییت خواهی نمی شناسد، و هم مدیون ِ دموکراسی و آزادی های سیاسی ِ نظام ِ بورژوایی که حد و منع ِ طبقاتی برای بهره مندی از این آزادی ها قائل نشده است. در واقع، این نظام و این راه ِ رشد، خط ِ قرمزی جز تعرض به مالکییت ِ خصوصی بر ابزار ِ تولید به مثابه ِ یک حق ِ تاریخی- دورانی و طبقاتی ندارد، که به هر طریق و با هر وسیله ای از آن دفاع می شود. خط ِ قرمزی که با گذشت ِ زمان و با تکامل ِ هرچه بیش تر ِ نیروهای مولد و مناسبات ِ تولید کم رنگ و کم رنگ شده تا با یک خیزش و تعرض ِ عمومی و اجتماعی به آن، به تملک ِ اشتراکی- اجتماعی ِ جامعه درآید و تغییر ِ ماهییت دهد. تغییر ِ ماهییتی که درفاز و گام ِ نخست سوسیالیسم، ودر آخرین مرحله از تکامل ِ اجتماعی کمونیسم خواهد بود.

به این مساله نیز باید توجه داشت که وقتی می گوییم راه و راه ِ رشد، منظورمان مسیری است هدف مند و غایت مند که باید طی شود، و چون هم پشتوانه ی مادی و تکنیکی دارد،هم بردموکراسی و آزادی های سیاسی متکی است، ناگزیر حرکتی است بی وقفه، برگشت ناپذیر، رو به پیشرفت و تکامل گرا. یعنی در فرایند ِ حرکت و پیش رفت،« خود راه بگویدت که چون باید رفت»! که در اینجا راه شامل ِ هم راهی است که باید طی شود و هم رهروی که باید با تجهیزات ِ از پیش حاضر و آماده راه را تاغایت ونهایت اش طی کند.

مشخصه ی سوم: غایت مندی ِ راه ِ رشد ِ سرمایه داری.

با برداشت از تعبیر ِ تکامل گرایانه و آینده نگرانه ی مارکس می توان گفت که: غایت ِ راه ِ رشد ِ سرمایه داری و حتمییت ِ آن از نظرگاه ِ تئوریک، آینه ای است که بشرییت آینده ی خود را در آن می بیند.      ادامه دارد

بخش ِ بعدی: راه ِ غیر ِ سرمایه داری.

         

نوروز کرونایی و اَبَربحرانهایی که در راهند!

نوروز کرونایی و اَبَربحرانهایی که در راهند!

بهاران خجسته باد، حتی در سال کرونایی!

در نوروز کرونایی، بهتر است امروز از همدیگر فاصله بگیریم تا فراد بتوانیم عزیزانمان را در آغوش بگیریم!
  
احترام و عشق واقعی به عزیزان در این روزها به معنی فاصله گرفتن از سنت و خرافات خردستیز است تا آینده خود و همنوعان را نجات دهیم!
از یک نظر تبریک سال نو در شرایطی که ویروس کرونا زندگی خیلی ها را در سراسر ایران و جهان درو کرده و خانواده های بسیاری را داغدار می کند بسیار سخت است.
از طرف دیگر با توجه به مبارزات درخشانی که مردم ایران قهرمانانه و با روحیه ای پرشور و مثال زدنی علیه ویروس کرونا و ویروس جمهوری اسلامی در سال گذشته به پیش بردند قابل افتخار و شایسته بهترین تبریک هاست!
این شرایط سخت و پر از رنج و محنت را تنها با برخورد سیستمی و همبستگی و همکاری جمعی می توان با کمترین هزینه ها طی کرد! هر گونه راه حلی که بر خود محوری، "خودم اول" یا "کشور اول" استوار باشد، در نهایت به فاشیسم، جنگ و بربریت منتهی خواهد. این تئوریها ریشه عمیق در ایدئولوژی نظام سرمایه داری سودمحور دارند و با صراحت می گویند: جنگ همه با همه "قانون طبیعت" است! " انسان گرگ انسان است!" "نژاد قوی یا برتر" حق دارد با زیر پا گذاشتن ضعفا به حیات خود ادامه دهد!
بحرانهایی که از طبیعت یا سیاست بر می خیزد به این دلیل غیرقابل مهار شده اند که نظام سرمایه داری و رهبران سیاسی ایی که برجهان حاکمند، خود خطرناکتر از ویروسهای کرونا هستند! قربانیان تصمیمها و سیاستهای آنها بسیار بیشتر از قربانیان بلاهای طبیعی است... مسائلی را که مطرح می کنم شعار و انشاء نویسی نیست. امیدوارم اشاره به یک مثال ابعاد فاجعه نظام سرمایه داری روشن کند...
تنها در قرن بیستم با مسئولیت دولتها "دست کم 160 میلیون نفر از مردم بی دفاع کشته شدند! یعنی روزانه 4650 نفر در طول 365.000 روز!... در تمام 2.500 سال پیش از آن فقط 130.000 میلیون نفر قربانی چنین قتل هایی شدند!"...
صفحه 454 کتاب بربریت واقعا موجود ویراسته لئوپانیچ/کالین لیز ترجمه فریبرز رئیس دانا

در این یادداشت به بطور مختصر به مسائل زیر می پردازم
1. آیا از فاجعه کرونا می توان برای نجات واقعی بشریت بعنوان اهرمی کارساز استفاده کرد؟
2. سیاستمداران فاسد، انکار علم و واقعیتها
3. مبارزه با دو دگم بزرگ
4. متولیان معبد کاپیتالیسم چرا به راهکارهای سوسیالیستی متوسل می شوند؟
5. میلیاردرها از دست ویروس کرونا به پناهگاههای اتمی زیر زمینی یا کشتی تفریحی نوح در وسط اقیانوسها پناه می برند!
6. کرونا و رشد فاشیسم!
7. کرونا و پناهجویان و مهاجران!

 

قبل از هرچیز لازم است بسیار کوتاه به تفاوت بین بحران معمولی و ابر بحران اشاره کنم. در بحرانهای معمولی بعد از رفع آشوب و بحران نظام به حالت تعادل در سیستم سابق برمی گردد. در ابربحرانها بعد از رفع آشوب و بحران، با مرگ یا زوال نظم قدیم، به نظم نوین گذر می کنیم...
ویروس کرونا یکی از نشانه های ابربحرانهایی استکه در نتیجه حاکمیت نظام سرمایه داری و نابودی اکوسیستم کره زمین و بشریت می توانند برای ابد ردپای خود را در تاریخ بشریت حک کنند! برای گذر از این بحرانها چاره ای نیست جز اینکه با آگاهی از کل پروسه تکاملی آن، نظام فرسوده و فاسدی را که هستی کره زمین و بشریت را تهدید می کند، به زباله دان تاریخ بفرستیم...

آیا از فاجعه کرونا می توان برای نجات واقعی بشریت بعنوان اهرمی کارساز استفاده کرد؟
هلندیها ضرب المثلی دارند که می گویند: شانس آوردن، در شرایطی که فلاکت و بدبختی از همه جا می بارد!...
به همین دلیل می خواهم از شانس یا فرصتی صحبت کنم که بشریت از فاجعه کرونا می تواند برای نجات خود از ابربحرانها استفاده کند!
ویروس کرونا در کوتاهترین زمان، بی لیاقتی و دروغ گویی رهبران جهان را عیان و آشکار کرد... تمامی رهبران جهان از خامنه ای گرفته تا دونالد ترامپ در درجه اول سعی کردند به خاطر منافع طبقه حاکم بجای دفاع از امنیت و زندگی شهروندان، حق تقدم عملی خود را روی نجات اقتصادی شرکتهای بزرگ، بازار بورس، موسسات مالی و بانکها متمرکز کردند. به همین دلیل اول تلاش کردند ابعاد خطر ویروس نامرئی کرونا و پیامدهایش را انکار کنند. زمانیکه پنهان کردن پیامدهای مرئی ویروس نامرئی، یعنی اجسادی که برخاک می افتادند غیرممکن شد، مجبور به اعترافات هوشمندانه شدند تا خود را ناجی مردم جا بزنند!... اکنون برای آماده کردن مردم به مواجه شدن با مرگ ده ها هزار، صدها هزار، یا ملیونها انسانی که برخاک خواهند افتاد، و قربانی سیاستهای غارتگرانه و ویرانگر طبیعت و بشریت هستند، می گویند: فاجعه ای که مشاهده می کنید تازه آغاز کار است و هنوز پایانی بر آن متصور نیست!... این بار خود را قهرمان صداقت و شفافیت در شرایط سخت و ناگوار جا می زنند! این داستان هنوز ادامه دارد... علیرغم تمام ادعاها و رجزخوانی های پرشور در دفاع از منافع شهروندان و تکرار مکرر شعار "کشورم اول" هیچکدام از دولتهای دمکراتیک و دیکتاتوری خود را برای محافظت از توده ها در چنین شرایطی آماده نکرده بودند!
بشریت در حال جنگ با دشمنی نامرئی و همه جا ضر است! شاید برای ویروس کرونا به نیروی علم و تلاش دانشمندان در عرض چند ماه قرصی، آنتی ویروسی، راه حلی پیدا شود...

 

سیاستمداران فاسد، انکار علم و واقعیتها
اگر به خاطر نوع تولید و مصرف بشریت، افزایش گازهای گلخانه ای، تخریب اکو سیستم و گرمایش کره زمین، تغییرات بزرگ جوی شروع شود، در آنصورت برای برگرداندن وضعیت بحرانی موجود به حالت تعادل سابق یا پائین آوردن چند درجه گرمایش کره زمین، امکان پیدا کردن راه حلهای کوتاه مدت، قرص، آسپرین و آنتی ویروس مطلقا کارساز نخواهد شد. شاید به صدها سال زمان نیاز باشد! احتمالا نسل بشر منقرض خواهدشد و تمامی انواع موجودات زنده از بین خواهند رفت!
جنایتکاری بنام دونالد ترامپ در کنفرانس جهانی سازمان ملل برای نجات بشریت و کره زمین بخاطر حفظ منافع مشتی میلیاردر بارها نتایج تحقیقات هزاران دانشمند محیط زیست را انکار کرد و گفت گرمایش کره زمین داستانی است که چینی ها ساخته اند! ما به مصرف زغال سنگ ادامه می دهیم. تنها راه حلی را می پذیریم که به رشد اقتصادی ما کمک کند! ریک پری وزیر انرژی دونالد ترامپ گفت: مصرف انرژیهای فسیلی از تجاوز جلوگیری می کند! درنهایت تاسف از این نقل قولها هزاران نمونه می توان آورد! 1%های حاکم بر جهان حتی آگاهانه به دانشمندان خود فروش رشوه می دهند تا مقلات شبه علمی بنویسند و نقش تولید و مصرف نظام سرمایه داری در نابودی کره زمین و بشریت را انکار کنند! در امریکا هزاران نمونه از این عملکرد هست اخیرا در هلند که یکی از "متمدن ترین و سالم ترین " حکومتهای جهان است، یک نمونه از این گونه فساد رشوه دهی شرکتهای بزرگ ما نند شرکت نفتی سلطنتی شل به دانشمندان برای نوشتن مقالات شبه علمی و انکار تحقیقات و نتایج علمی دانشمندان دیگر، بعد از سی سال علنی شده است!
Nederlandse bedrijven financierden jarenlang prominente klimaatscepticus
https://nos.nl/artikel/2324068-nederlandse-bedrijven-financierden-jarenlang-prominente-klimaatscepticus.html?fbclid=IwAR29nRRMi8SdaphgExdPnB6efFiypv2OEUnkDK_JMRy8MTU1507D6oTcq30


چند روز پیش خبرنگار سی ان ان می گفت ترامپ همان فردی است که تا دیروز در نهایت وقاحت تکرار می کرد "کرونا مشکل آنطرف اقیانوسهاست!" مشکل امریکا مسئله مالی و اقتصادی است، نه کرونا! خبرنگار اضافه کرد: چنین فردی لیاقت رهبری کشور امریکا را ندارد!
ترامپ حتی در این شرایط که ویروس کرونا جان میلیونها انسان را تهدید می کند بفکر تجارت و کسب حداکثر سود ممکن اقتصادی و سیاسی شخصی است! او سعی کرد دانشمندان آلمانی را که در کشف واکسن کرونا پیشرفت چشمگیر کرده اند با پول بخرد!
"آمریکا اول" حتی در بحران کرونا؟"
از سوی دولت آلمان هم شنیده می‌شود که "ترامپ هر کاری برای اینکه این واکسن تنها در اختیار آمریکا قرار بگیرد، انجام می‌دهد."..
"کریستسان لیندنر، رهبر حزب دموکرات‌های آزاد آلمان، تلاش آمریکا در این راستا را "توهین‌آمیز" خوانده است. حزب چپ آلمان هم هشدار می‌دهد که نباید اجازه داد این مسئله به تجارتی میلیاردی ختم شود."
رادیو دویچه وله فارسی

سئوال مهم این استکه چنین احمق های جنایتکاری چگونه می توانند بر بشریت حکومت کنند؟
جواب: ترامپ یک فرد خودشیفته غیرقابل کنترلی نیست که بر حسب تصادف به قدرت رسیده و مانند فیل در فروشگاه پر از اشیاء کریستال همه چیز را لگدمال می کند!... اگر او برخلاف منافع بخش غالب طبقه حاکم یک قدم بردارد فورا او را سرجایش می نشانند! طبقه حاکم و رهبران واقعی جهان در مواقع بحرانی به چنین افرادی نیاز دارند تا منافع خود را از طریق اینگونه مترسکها حتی به قیمت رشد علنی فاشیسم به پیش ببرند! ترامپ یک استثناء نیست! بقدرت رسیدن افراد پوپولیست در تمام کشورهای اروپایی هر روز قویتر و بیشتر می شود. فاشیسم راه حل نظام سرمایه داری گرفتار بحران است!...
این پرسش قابل تامل است. چرا بشریت در مقابل سیستمی که به نابودی کره زمین می تواند منتهی شود به مقاومت خلاق نمی پردازد؟

 

مبارزه با دو دگم بزرگ
آیا بشریت می تواند با موفقیت از کویر وحشت ویروس کرونا عبور کرده و نظامهای جنایتکار سودمحور را برای همیشه به گورستان تاریخ به سپارد؟
برای رسیدن به چنین رویایی بشریت نیازمند رنوسانسی جدید در عرصه جهانی است. در قدم اول نیازمند مبارزه با دو دگم تحمیق کننده بزرگ هستیم.
یک: دگم های خردستیز و مقدس مذهبی، و دگم های خردستیرتر مقدس تر "بازار آزاد!"
بنیادگرایان و پرستندگان خرافات مذهبی با انکار معجزات علوم که هر روز هزاران انسان را نجات می دهد، به معجزات قبرها و امامزاده ها و اماکن "مقدسی" ایمان دارند که هرگز معجزه ای از آنها دیده نشده!... بنیادگرایانی که بخاطر ایمان کور خود اماکن مقدس مذهبی را که مراکز انتشار خرافات خردستیز و انواع بیماریهاست، شفاخانه می نامند. برای بقای افکار پوسیده خود حاضرند بدون تامل، میلیونها دگراندیش را از دم تیغ بگذرانند. احکام و دستور قتل عام دگراندیشان را بنام قاضی مشخص یا رهبر و ولی فقیه صادر نمی کنند، بنام خدای نامرئی صادر می کنند و خود را بعنوان مجریان اوامر مقدس الهی از پیامدهای اعمال و جنایات خود مبرا می کنند! خمینی بارها اعلام کرد همه ما مجریان اوامر الهی هستیم تنها وظیفه خود را در مقابل خدا انجام می دهیم. بزبان دیگر اگر میلیونها نفر بکشند مسئولیت پذیر نیستند زیرا وظیفه الهی خود را انجام داده اند! مسئولیت تصمیم گیری و صدور حکم قتلعام دگراندایشان با خداست نه با مجریان اوامر الهی!
بنیادگرایان نظام سرمایه داری و بازار آزاد دقیقا همان کار بنیادگرایان مذهبی را به شیوه ای هوشمندانه و مدرن انجام می دهند! صدور احکام جنگ و کشتار میلیونها نفر را نه بنام قضات وزارت دادگستری، سیاستمداران و روسای جمهور، بلکه بنام قوانین مقدس "بازار آزاد" صادر می کنند! در نظام سرمایه داری دگم های "بازار آزاد" در عمل قدرتمندتر از دگمهای هر مذهبی است! پرواضح است که از دگمهای مذهبی هم در رسیدن به منافع خود به نحو احسن استفاده می کنند! بی جهت نیست که در امریکا و تمام کشورهای متمدن سرمایه داری خردستیزترین و خرافاتی ترین افکار در ابعاد غیرقابل تصور رواج دارد و ترویج می شود!...

دو: دگمهای بازار آزاد
اولا روءسای جمهور امریکا در استفاده از دگمهای مذهبی برای دفاع از منافع طبقه حاکم هرگز تردید نکرده اند. همه آنها در شروع جنگهای تجاوزگرانه به کشورهای دیگر، مدعی شده اند که از طرف خداوند ماموریت دارند آن کشورها را به دمکراسی و دین و تمدن مسیحی هدایت کنند!... جرج بوش در شروع جنگ با عراق گفت: هر کشوری که در مقابل حرکت آزاد سرمایه، بازار آزاد و جهانی شدن درهای کشور خود را ببندد و مقاومت کند، ارتش آمریکا را در مقابل خود خواهد یافت! همو گفت: جهانی شدن مانند نیروی جاذبه زمین است و هیچکس نمی تواند در مقابل آن مقاومت کند!... ملاحظه می فرمائید که فرمان و دستور جنگ را بنام ضرورت اجتناب ناپذیر "بازار آزاد" یا "قانون طبیعت" نامرئی صادر می کنند، نه بنام طبقه حاکم امریکا!...
طنز تاریخ آنجاست که دونالد ترامپ برای دفاع از منافع طبقه حاکم بر امریکا بنام همان قوانین مقدس "بازار آزاد" درهای آمریکا را بروی کالاهای چینی بست و از اقتصاد حمایتی به نیروی دولت و ارتش آمریکا دفاع کرد! یکی از مقدس ترین اصول بازار آزاد عدم دخالت دولت در امور اقتصادی و رقابت آزاد و بازار آزاد بود! اکنون تمامی بشریت شاهد است که چگونه این دگمهای سخت و استواری که قرنها برای تحمیق توده ها ترویج شده بود، بقول مارکس: به خاطر منافع طبقه حاکم در لحظه ای دود شدند و به هوا رفتند!...
بازار آزاد درست مانند خدا می تواند همه نوع احکام متضاد صادر کند و هیچکس را حق چون و چرا پرسیدن نیست، فقط باید به احکام صادر شده تسلیم شوند!...

 

متولیان معبد کاپیتالیسم چرا به راهکارهای سوسیالیستی متوسل می شوند؟
اکنون همه از ضرورت بهداشت و بیمه سلامتی همه گانی مجانی، و غیره حرف می زنند! تا دیروز بیان چنین تقاضایی جرم نابخشودنی بود...
حتی پادشاه هلند هر سال در تقسیم بودجه دولت بارها گفته است زمان دولت رفاه سپری شده است. هرکس باید مسئولیت زندگی خودش را بدست گیرد!... اکنون در مهمترین سخنرانی تاریخی خود بیشترین تاکید را بر روی همبستگی، همکاری، همدلی، تسکین و امید دادن به همدیگر گذاشت. او گفت: ویروس کرونا را نمی توانیم متوقف کنیم ولی ویروس تنهایی را می توانیم متوقف کنیم!... همبستگی و محبت و گرما نسبت به هم در این دوران ما را نجات خواهد داد...
اغلب شهروندان اروپا از رهبران خود می پرسند چرا همه کشورها از همان روز اول به کمک ایتالیا نرفتند؟
چرا تمام کشورها با همبتسگی همدیگر به مبارزه با ویروس کرونا نمی پردازند؟
تقریبا همه حتی دونالد ترامپ در عمل به ورشکسته شدن تئوری مبتذل "کشورم اول" در مبارزه علیه کرونا اعتراف کرده اند!...

راستی چرا سرسخت ترین دشمنان سوسیالیسم یکشبه به راه حلهای سوسیالیستی متوسل می شوند؟
زیرا آتش به خانه خودشان رسیده است! کم نیستند تعداد خانواده های سلطنتی، روسای جمهور، نخست وزیران که یکی از عزیزانشان به ویروس کرونا مبتلا شده است!... ویروس فقیر و غنی نمی شناسد، مرز کشورها را نمی شناسد... ابر بحران موجود می تواند نسل بشریت را منقرض کند اگر بهداشت و بیمه رایگان برای تمام بشریت تضمین نشود!... به همین دلیل برای نجات نظام سرمایه داری و خودشان چاره ای جز زیرپا گذاشتن بزرگترین دگمهای تاریخی نظام سرمایه داری ندارند! ...
یادمان باشد که این کار در مراحل مختلف تاریخی تکرار شده، نظام سرمایه داری را دوبار دو نفر از محافظه کارترین رهبران سرمایه داری با توسل به راه حلهای سوسیالیستی نجات دادند، بیسمارک که از گسترش نفوذ سوسیالستها وحشت داشت، هرچند که پروتستانت متعصب بود اول با لیبرالها، سپس با کاتولیکهایی از آنها هم متنفر بود، متحد شد... سرانجام در سال 1878 با تصویب قانون ضد سوسیالیستی، حزب سوسیال دمکرات آلمان را غیرقانونی کرد... به امید دور کردن کارگران از حزب سوسیال دمکرات کارگران را در مقابل بیماری، بیکاری، تصادفات و پیری بیمه کرد!...

دولت وینستون چرچیل نیز طرحی را آماده کرد که دربرگیرنده شش محور اصلی نیازهای بشری شامل بهداشت و درمان، غذا، پوشاک، مسکن، سوخت، روشنایی و حمل و نقل بود. در این طرح دولت موظف به تامین خدمات بهداشت و درمان رایگان برای همه کسانی که قادر به تامین آن نبودند، شده بود...
علیرغم تنفر آنها از نظام های سوسیالیستی و عدالت خواه و انسان محور، این رفرمها به خاطر ترس از جنبشهای سوسیالیستی کارگران و تهیدستان بود!...

آیا می دانستنید: طبق آمار سازمان ملل هر سال 5.5 میلیون کودک کمتر از 5 سال به خاطر فقر و گرسنگی می میرد؟ این رقم در سال 1990 برابر با 12.6 میلیون بود.


Levels and Trends in Child Mortality Report 2018
https://www.un.org/en/development/des
a/population/publications/mortality/child-mortality-report-2018.asp?fbclid=IwAR25MKrqalbthnUKXWZEXC9h_ePb
G3kdVvEEm7qt8LZSxewJIaq5kXJ8YPE

آیا می دانستید: بهبود آمار فقر و مرگ و میر در جهان، از سال 1990 به بعد را ما مدیون رشد اقتصادی کشور چین در 30 سال گذشته هستیم که صدها میلیون نفر را از زیر خط فقر بیرون کشیده و این بهبود تقریبا ربطی به برنامه ها و کمکهای کشورهای ثروتمند ندارد! آنها با یکدست به کشورهای فقیر سالانه 130 میلیارد دلار کمک مالی می کنند ولی با دست دیگر 2000 میلیارد دلار از کشورهای فقیر به کشورهای ثروت وارد می کنند. بنام کمک به فقر زدایی بطور دائم شکاف بین ثروتمندان و فقرا در سطح جهانی و داخل کشورها بیشتر می شود! 200 سال پیش حتی در دوران استعمار آشکار و جنایتکارانه، کشورهای ثروتمند سه برابر کشورهای فقیر ثروت داشتند، اکنون با وجود تلاش ظاهری آنان برای فقر زدایی، کشورهای ثروتمند 80 برابر کشورهای فقیر ثروت دارند! علت اینکه چنین غارت و جنایتی امکان پذیر می شود این استکه قوانین حاکم بر جهان را نه در پارلمان های کشورها بلکه در جلسات مخفی گروهایی مانند بیلدربرگ یا جی هشت یا ... مشتی میلیارد که امپراتوران نامرئی جهان هستند تعیین می کنند! اینها افرادی هستند که کسی به آنها رای نداده و کوچکترین کنترلی توسط توده ها و شهروندان جهان بر آنها اعمال نمی شود درحالیکه مشتی میلیاردر تمام ساکنان کره زمین را بطور دائم کنترل می کنند!... تنها راه نجات بشریت از این دیکتاتوری نامحدود که فقط به نفع مشتی میلیاردر کار می کند این استکه قوانین اقتصادی حاکم بر جهان یعنی نظام سرمایه داری را به زباله دان تاریخ بفرستیم تا نظامی انسان محور جایگزین نظام آدمخوار سودمحور باشد!
لطفا به این ویدئوی 4 دقیقه ای بدقت نگاه کنید تا ابعاد شکاف بین فقرا و ثروتمندان را بدرستی درک کنید.
https://www.youtube.com/watch?v=5Er
Pd8Ew8ZQ&feature=share&fbcl
id=IwAR0rCi1PxnQkGAgkujyB
KhzJNyUAIOI8YiL4cgwDmgodrCsagoyau9P6XbI


آیا می دانستید: 45% تمام کودکانی که در جهان می میرند از شدت فقر است!
World Hunger and Poverty Facts and Statistics
https://www.worldhunger.org/world-hunger-
and-poverty-facts-and-statistics/?fbclid=IwAR03LGDaAM5QR_Hwl67qrhccdh2YKDZFq9
Gu1m8uVcH5cirw9RElVIDVx84

آیا شنیده اید که 1%های حاکم بر جهان یک هزارم بیماری کرونا نگران مرگ از گرسنگی میلیونها کوک بی گناه از گرسنگی باشند؟ آنهم در جهانی که هر سال برای بیش از دوبرابر جمعیت جهان غذا تولید می شود و اغلب آن قبل از مصرف به آشغالدانی ریخته می شود درحالیکه اینهمه کودک از گرسنگی می میرند؟!...

علت دست و دلبازی 1%های حاکم بر جهان و روی آوردن به راه حلهای انسانی و سوسیالیستی برای تامین حداقلهای استانداردهای انسانی به هیچ چیز ربط ندارد جز اینکه می خواهند حیات خود را تضمین کنند و از امکان گسترش قیامهای خودجوش توده ها در این شرایط بشدت بحرانی جلوگیری کنند!
اگر آنها بتوانند این ابربحران را به سلامت پشت سر بگذارند حتما امتیازاتی را که اکنون به اجبار داده اند پس خواهند گرفت!

 

میلیاردرها از دست ویروس کرونا به پناهگاههای اتمی زیر زمینی یا کشتی تفریحی نوح در وسط اقیانوسها پناه می برند!
اکنون میلیاردرها تلاش می کنند به پناهگاههای بزرگ اتمی زیر زمینی پناه برند تا بتوانند به جشن و سرور خود ادامه دهند. از ماندن در خانه خسته شده اند! ...
در یکی از این پناهگاهها 75 نفر می توانند برای 5 سال می توانند زندگی لوکس سرشار از تنوع و تفنن داشته باشند!...
بهتر است این ویدئو را حتما ملاحظه بفرمائید! تا شکاف بین فقیر و غنی را در دوران کرونایی بهتر درک کنید! میلیاردها انسان حتی بدون ویروس کرونا از ویروس گرسنگی می میرند، در روز کمتر از دو دلار درآمد دارند! زیر خط فقر شدید هستند...

In deze luxe bunker van $3 miljoen kunnen 75 mensen het 5 jaar lang uithouden
https://www.businessinsider.nl/in-deze-luxe-doomsday-bunker-van-3-miljoen-kunnen-75-mensen-het-5-jaar-lang-uithouden/?fbclid=IwAR15AeZ-pGi8qcAbK0bkXroTaUB2E5ze-9h7kMKHnbT0OOa27rlRv8LohZE
میلیاردرها در مقابله با کرونا چکار می کنند؟ با یک جت شخصی میلیاردرها به سوی پناهگاهای خود می روند!
Met een privéjet naar je bunker: wat de superrijken doen tegen corona
Jeannette Kras 12-3-2020
https://www.msn.com/nl-nl/nieuws/opmerkelijk/met-een-priv%C3%A9jet-naar-je-bunker-wat-de-superrijken-doen-tegen-corona/ar-BB11664z?fbclid=IwAR3F6j_dBOmW2nFX8iPOu
y2MyyH43A5iV2ItN99dnVoRR8ip0e5l6WnU8QU

بازار بورس این نوع پناهگاه ها یا جزایر بدون ویروس وکرایه کردن جت ها و هواپیماهای شخصی بشدت رو به اوج نهاده و تبدیل به بازاری با سودآوری نجومی می شود! کرایه کردن جتهای خصوصی از این جهت که پرواز اغلب شرکتهای هواپیمایی لغو شده یا مجاز به پرواز به این نقاط نیستند!...
در این باره باید مقالات مفصل نوشت ...

کرونا و رشد فاشیسم!
نظام سرمایه داری و الگوی صنعتی حاکم بر جهان در حال نابودی محیط زیست و سیاره ماست ... بحرانهای بزرگ فرصتهای بزرگ برای تغییرات بزرگ در دو جهت بوجود می آورند.
یک: در جهت حفظ نظام پوسیده که به هر گونه سرکوب از جمله فاشیسم عریان متوسل می شود. در اروپا، امریکا حملات تبلیغاتی علیه پناهجویان شدت یافته می گویند زمانیکه ما خودمان کمبود ماسک صورت داریم نباید به فکر پناهندگان باشیم! در چشم افراد مستاصلی که به تئوری "خودم اول" یا "کشورم اول" به مثابه کشتی نجات نوح متوسل شده اند، کسانیکه از پناهجویان دفاع می کنند، به مثابه دشمنان داخلی معرفی می شوند!... در ایران هم در نهایت تاسف برخی از افرادیکه به این تئوریهای جنایتکارانه تبعیض و راسیسم و فاشیسم آلوده هستند، در مقابل همنوعان و برادران افغان در عمل تبعیض اعمال می کنند و برخی از بیمارستانها از پذیرش بیماران افغان جلوگیری می کنند!... در باره کرونا و رشد فاشیسم به مثابه آخرین پناهگاه مرتجع ترین نیروهای میرنده باید مقالات زیادی نوشته شود...
دو: بحرانهای بزرگ فرصتی برای تضیف نظم پوسیدن و تولد نظم نوین و نیروهای مترقی فراهم می کند.
هنگامی که نظامی فرو می ریزد درحقیقت نطفه های نظام نوین را در ویرانه های خود بوجود می آورد ولی پیروزی نظام نوین مطلقا از اتوماتیسم طبیعی پیروی نمی کند! هر آن چیزیکه به جامعه انسانها مربوط است به میزان آگاهی آن اجتماع ربط دارد!... مرگ نظام کهنه فضا را برای تولد ایده ها و نظم نوین آماده تر می کند، بقیه اش به توانایی ما در پرورش افکار و سازماندهی نظام نوین بستگی دارد!...

 

کرونا و پناهجویان و مهاجران!
در کشورهای ترکیه، یونان، افریقایی، خاورمیانه، و حتی اروپا، در کمپهایی که هزاران یا ده ها هزار پناهجو زندگی می کنند کرونا می تواند به عامل قتل عام انسانها تبدیل شود، که مسئولیت آن بطور کامل به گردن دولتهایی است که زندگی پناهجویان در دست آنهاست!...
وضعیت مهاجران و پناهجویان پرونده بسته و "انسانهای غیرقانونی" که سرپناه، کار و درآمدی ندارند بسیار شکننده و خطرناک است. هم خودشان در معرض خطر هستند و هم به عاملی برای انتشار ویروس در جامعه تبدیل می شوند. به همین دلیل برخورداری از مینیموم استانداردهای زندگی انسانی باید برای تمام ساکنان کره زمین تضمین شود. دولتها باید مسئولیت خود را در این زمینه بعهده بگیرند!
تبعیض علیه مهاجران باید متوقف شود!
درحقیقت همه ما مهاجرینی بیش نیستیم و از نسل انسانهایی هستیم که از آفریقا به تمام نقاط کره زمین همواره در حال مهاجرت بودند و هستند!...
در باره نوروز پناهجویان و مهاجران در دوران کرونایی در یادداشتهای آینده خواهم نوشت...

ویروس کرونا دشمن نامرئی بشریت است. ویروس جمهوری اسلامی خردستیز و نظام امپریالیستی دشمنانی خطرناکتر از ویروس کرونا هستند که تحت هیچ شرایطی نباید از هشیاری و مبارزه علیه آنها غافل ماند!...
برای همه هموطنان گرامی و بشریت، سالی بدون ویروس کرونا، بدون ویروس جمهوری اسلامی، بدون ویروس سرمایه داران حاکم برجهان، بدون جنگهای غارتگرانه امپریالیستی، بدون فقر و بی خانمانی، و ایرانی آباد و آزاد و عدالت محور برای همه هموطنان ارجمند آرزومندم...

ویروس کرونا دشمن نامرئی بشریت است. ویروس جمهوری اسلامی خردستیز و نظام امپریالیستی دشمنانی خطرناکتر از ویروس کرونا هستند که تحت هیچ شرایطی نباید از هشیاری و مبارزه علیه آنها غافل ماند!...

برای همه هموطنان گرامی و بشریت، سالی بدون ویروس کرونا، بدون ویروس جمهوری اسلامی، بدون ویروس سرمایه داران حاکم برجهان، بدون جنگهای غارتگرانه امپریالیستی، بدون فقر و بی خانمانی، و ایرانی آباد و آزاد و عدالت محور برای همه هموطنان ارجمند آرزومندم...

"سپیده که سر بزند
در این بیشه‌زار خزان زده شاید گلی بروید
شبیه آنچه در بهار بوئیدیم
پس به نام زندگی
هرگز نگو هرگز"
پل الوار

با احترام،
احمد پوری (هلند) 22 – 03 - 2020  


**************************
لینک کانال احمد پوری در تلگرام:
@Ahmed_Pouri_NL
https://t.me/Ahmed_Pouri_NL


پیوند این یادداشت در صفحه فیسبوک:
https://www.facebook.com/ahmed.pouri/posts/3275418802477332?__tn__=K-R-R

در همین رابطه :
نوروز یعنی شکست زمستان، زمستان طبیعت و سیاست و...!
دوستان ارجمند، چگونه می توان از نوروز و شادی سخن گفت ولی بر اینهمه جنگ و جنایت و فقر و بی عدالتی حاکم بر جهان دم فرو بست؟
ادامه مطلب...
https://www.facebook.com/ahmed.pouri/posts/2518542551498298?__xts__[0]=68.ARAl_Go1-xnv-3nPDOeXXk_86G5g8WONV6zpdjRsc7J3a2jAO
03pQITIbWvzjIQlZ32IKY0H2sOcytXGUb9BRdS1ASHmXcKWzsywq
5UyGeZPtiZLBt82r4vyQ9RVHluIZPlp7E14bHbMSUkdlJS_VfTqY
wCrDeyHlsAM8DfTOZuSuT7eQM-DOfREMCXNR7llWfl28GBEWka1D_impNSuDvX2pMcueuho6ivKEuyxT
_1D8QFfXDVFyJcHbIX
rXyTNzkDHx-wDOdEXVIJhVfsGmyTe8Q_Lwn22DuB0pryGzpsDT6qbnAGTMK_Bs_u_eS
VHY4CdkZCH5SHl0_O-9HaQan2R6Q&__tn__=C-R

March 23, 2020

هان کانگ نویسنده کره ای برنده جایزه بوکر

هان کانگ نویسنده کره ای برنده جایزه بوکر

«نوشتن، پرسش گری بی ‌پایان از زندگی است»

bahram.rehmani@gmail.com

 

هان کانگ (Han Kang؛ زاده ۱۹۷۰) نویسنده اهل کره جنوبی است. وی در سال ۲۰۱۶ به دلیل خلق رمان گیاه خوار، برنده جایزه ادبی بوکر بین المللی شد. هان کانگ در سال ۱۹۷۰ در گوانگجو متولد شد. پدرش هان سئونگ وون نویسنده بود. در ۱۰ سالگی به همراه خانواده به سئول نقل مکان کرد. کانگ در دانشگاه در رشته ادبیات کره ای تحصیل کرده و برادرش نیز به نویسندگی اشتغال دارد. وی از سال ۲۰۱۳، در موسسه هنر سئول به تدریس ادبیات خلاقه مشغول است

 

 

 

«هان کانگ» نویسنده رمان «گیاه خوار» و مترجم کتابش «دبورا اسمیت»، جایزه ٥٠ هزار پوندی «من بوکر» بین ‌المللی را که هر دو سال یک ‌بار برگزار می ‌شود، مشترکا دریافت کردند.

مراسم اعطای جایزه «بوکر» ٢٠١٦ در موزه «ویکتوریا و آلبرت» لندن برگزار شد. «هان» از کسب این جایزه برای رمانی که بیش از ١٠ سال پیش نوشته، ابراز خرسندی و تعجب کرد و گفت که کتاب بعدی‌ اش هفته آینده به زبان کره‌ ای روانه بازار می‌ شود.

«هان» و مترجم انگلیسی‌ زبانش که تنها هفت سال است یادگیری زبان کره‌ ای را شروع کرده، در این رقابت نویسندگان صاحب ‌نامی چون «اورهان پاموک» برنده نوبل ادبیات ٢٠٠٦ و «النا فرانته» رمان‌ نویس مشهور ایتالیایی را پشت سر گذاشتند.

«گیاه خوار» رمانی سه فصلی است که هیات داوران جایزه «من بوکر» آن را اثری «دقیق و آشفته که به زیبایی تنظیم شده» و «ملغمه ‌ای غریب از زیبایی و وحشت» خوانده است. این اثر درباره زنی معمولی است که تصمیم می‌ گیرد برای نزدیک ‌تر شدن به زندگی گیاهی، از خوردن گوشت خودداری کند. در این فرآیند، پدر و همسرش با بی ‌رحمی با او برخورد می ‌کنند و رخدادهای ناخوشایند دیگر در پایان او را به سمت آرزوی تبدیل شدن به یک درخت سوق می ‌دهد.

به گزارش گاردین، «اسمیت» مترجم رمان «هان» از ٢١ سالگی، زمانی که هنوز تحصیلات خود را به پایان نرسانده بود، تصمیم گرفت مترجم زبان کره ‌ای شود. او پیش ‌تر زبان ‌های خارجی دیگری را هم فراگرفته بود اما در 28 سالگی موفق شد به رویایش دست پیدا کند و کتابی را به زبان انگلیسی برگرداند. «اعمال انسان» نام اثر دیگری از «هان کانگ» است که «اسمیت» ترجمه کرده است.

 

«گیاه خوار» یکی از 155 کتابی بود که در رقابت این دوره «من بوکر» بین ‌المللی شرکت داشتند. این نخستین سالی است که این جایزه مهم ادبی به‌ جای اعطا به مجموعه آثار یک نویسنده، به یک کتاب تعلق می‌ گیرد. این تغییر رویه پس از تلفیق «من بوکر» با جایزه ادبیات داستانی خارجی مستقل صورت گرفته است.

«فیلیپ راث»، «چینوا آچبه»، «آلیس مونرو» و «لیدیا دیویس» از برندگان پیشین این جایزه ادبی بوده ‌اند. این دوسالانه از سال ٢٠٠٥ تا ٢٠١٥ صرف نظر از ملیت یک نویسنده، به مجموعه آثار او که به زبان انگلیسی نوشته یا ترجمه شده باشد، تعلق می ‌گرفت و در این دوره پس از تلفیق شدن جایزه ادبیات داستانی خارجی مستقل، به یک اثر ادبی اعطا می ‌شود.

 

«گیاه خوار» علاوه بر جایزه بوکر، جوایز کتاب سال نیویورک ‌تایمز، تایم، اکونومیست و وال‌استریت ژورنال را از آن خود کرد.

«گیاه خوار» داستان زنی است که می خواهد درخت شود. می‌ خواهد نسل بشر را رها کند تا خودش را از سیاهی ذاتی انسان برهاند. ییونگ های پی کابوسی، دست از خوردن گوشت می ‌کشد تا انگار تنش را از گناه و خشونت منزه کند، و رفته‌ رفته می ‌بیند که برای رسیدن به انسانی ناب می ‌بایست از تن انسانی خود فاصله بگیرد و در آرزوی درخت‌ شدن است.

«اعمال انسانی» کتاب بعدی هان کانگ بود که به انگلیسی ترجمه شد و بار دیگر برای نویسنده ‌اش موفقیت به بار آورد. کتاب به مرجله نهایی جایزه بین ‌المللی دوبلین راه یافت، کتاب سال آمازون، آتلانتیک،سان‌ فرانسیسکو، رادیو ملی آمریکا، لایبرری ژورنال و هافینگتون ‌پست شد.

«اعمال انسانی» در گوانگجوی کره‌ جنوبی می‌ گذرد. در بحبوحه‌ سرکوب خونین شورش دموکراتیک، پسربچه ‌ای به دنبال جسد دوستش، روحی در پی بدن رهاشده ‌اش و کشوری ستم‌ دیده به دنبال آزادی بیان است.

کتاب سوم هان کانگ، با عنوان «کتاب سفید» در سال ۲۰۱۸ به انگلیسی منتشر شد و برای بار دوم به مرحله نهایی جایزه‌ بین‌ المللی بوکر راه یافت. «کتاب سفید» تلفیق داستان و شعر است. نویسنده روایتی شخصی را بر بستر اتفاقی تاریخی روایت می‌ کند. هر سه کتاب هان کانگ به فارسی ترجمه و منتشر شده: «گیاه خوار» با چند ترجمه از جمله ترجمه «نیلوفر رحمانیان» در نشر نوای مکتوب، «کتاب سفید» با دو ترجمه: «مژگان رنجبر» در نشر چترنگ و «نیلوفر رحمانیان» در نشر نوای مکتوب، و «اعمال انسانی» با ترجمه «علی قانع» در نشر چترنگ.

 

آن چه می‌ خوانید برگزیده گفت ‌و گوهای هان کانگ با روزنامه گاردین و انستیتو ترجمه ادبیات کره درباره این سه کتاب است.

چه زمان به عنوان یک نویسنده احساس رضایت می‌کنید؟

برای من نوشتن یعنی پرسشگری بی‌پایان، یعنی زندگی چیست؟ مرگ چیست؟ من کیستم؟ وقتی می ‌نویسم، خصوصا وقتی رمان می ‌نویسم، دارم یک، دو، سه یا چهار سال صرف نوشتنش می ‌کنم. پس وقتی حس کنم دارم به عنوان یک نویسنده پیش‌ می ‌روم، وقتی می بینم دارم در معنای انسان ‌بودن کاوش می ‌کنم (آن‌هم به این شکل که به نحوی در این کتاب و به نحوی دیگر در کتابی دیگر) آن موقع است که از نویسنده ‌بودن خوشحال می‌شوم.

 

«گیاه خوار» درباه چیست؟

قهرمان زنی است به اسم ییونگ های که گیاه خواری را به معنای آسیب ‌نرساندن به هیچ‌ چیز می‌بیند. خوردن گوشت سمبلی است از خشونت بشری، از خشونت این جهان و او گیاه خواری را به عنوان راهی برای تزکیه‌ نفس از این خشونت می ‌بیند. اما بعد در عوض انسان ‌ها با گیاهان همذات ‌پنداری می ‌کند و به کل دست از خوردن می‌ کشد. خسته می ‌شود و نتیجه‌ کنایی این است که آن کاری که برای بهبود خود می‌ کند به مرگش منجر می‌ شود.

 

ایده‌ «گیاه خوار» از کجا آمد؟

یک داستان قدیمی دارم به اسم «میوه‌ زن من» که حدود ده سال پیش نوشته ‌ام درباره‌ زنی که جسما گیاه می‌ شود و شوهرش می ‌گذاردش در گلدان و آبش می‌ دهد و از آن مراقبت می‌ کند. همیشه می‌ خواستم ادامه‌ای برای این داستان بنویسم، و خب این انگیزه‌ اولیه‌ من بود. و دوم هم این که همیشه درباره‌ خشونت انسانی کنجکاو بوده‌ام، می ‌خواستم ببینم معصومیت انسانی اساسا ممکن است یا نه، و یک نفر می ‌بایست بر چه چیزهایی غلبه کند تا زندگی سراسر دور از سرزنشی داشته باشد.

 

با این رمان می‌ خواستید چه پیغامی را برسانید؟

آیا انسان می‌ تواند تماما معصوم باشد؟ چه اتفاقی می ‌افتد وقتی عهد کنیم به هیچ ‌چیز آسیب نزنیم؟ گناه چیست و رستگاری یعنی چه؟ زیبایی چیست؟ این ها سئوالاتی هستند که امیدوارم بتوانم با خوانندگان این کتاب در میان بگذارم.

 

محبوب ‌ترین شخصیت این رمان برای شما کیست؟

این رمان از سه بخش تشکیل شده اما کنایی است که قهرمان، ییونگ های در هیچ‌ کدام هیچ صدایی ندارد. او شخصیت ساکتی است که مشاهده می‌ شود، مورد میل واقع می‌ شود، مورد سوء تفاهم قرار می ‌گیرد و به حالش ترحم می‌ کنند و به همین دلایل موقع نوشتنش خیلی مراقب بودم. بعد از او بیش تر با خواهرش این های احساس نزدیکی می‌ کنم، می‌ شود گفت این رمان درباره‌ این دو خواهر است. کسی هرگز به طور کامل ییونگ های را درک نمی ‌کند اما این های شخصیتی است که نسبت به بقیه بیش تر به درک درد او میل کرده است. او را دوست دارم که سعی می ‌کند درد خواهرش را بفهمد و به اشتراک بگذارد.

 

اگر می ‌توانستید یک جمله بگویید که بهتر از همه نماینده‌ ییونگ های باشد، آن چیست؟

ییونگ های صدایی به عنوان راوی ندارد اما این که چه حس می ‌کند و چه فکر می ‌کند را از طریق مکالمه ابراز می ‌کند. او به خواهرش می‌ گوید: «می‌ دونی، من نمی ‌دونستم. فکر می‌ کردم درخت ‌ها راست ایستادن… تازه فهمیدم… واقعیتش اینه که اونا برعکس روی دو تا دستشون رو زمین می‌ ایستن، همه‌شون. نگاه! اون جا رو نگاه کن. تعجب نکردی؟ می‌دونی از کجا فهمیدم؟ خب، داشتم خواب می ‌دیدم، و داشت از توی دستم شاخه درمی ‌اومد… پس منم زمین رو کندم و دست ‌هام رو گذاشتم توی خاک…» او یکی‌ یکی می ‌گوید بدنش چه طور به یک گیاه تبدیل می ‌شود، پس برای او گفتن این مسئله بسیار مهم است.

 

نظر شخصی شما درباره گیاه خواری چیست؟

من چند سالی گیاه خوار بودم، نزدیک ‌های سی‌ سالگی. پس من هم همان ترسی را که ییونگ های حس کرده که انگار همه می‌ خواهند به من گوشت بخورانند، حس کرده‌ ام. بعد به خاطر سلامتی ‌ام دوباره خوردن گوشت را شروع کردم، خیلی کم. ولی هنوز هم گوشت دوست ندارم و همیشه موقع خوردنش احساس گناه می‌ کنم. کسانی را می‌ شناسم که گوشت خوارند اما بسیار درباره‌ این حقیقت فکر می ‌کنند که ما جان حیوانات را می‌ گیریم تا جان خودمان را حفظ کنیم. پس اگر برگردیم به پرسش گیاه خواری باید بگویم قبلا گیاه خوار بودم و الان هم از خوردن گوشت کم‌ و بیش احساس گناه می‌ کنم.

 

تاریخ کره در قرن بیستم از نظر زخم و تروما غنی است، چرا مشخصا تصمیم گرفتید درباره‌ قیام گوانگجو در رمان «اعمال انسانی» بنویسید؟

قرن بیستم نه فقط به کره، بلکه به تمام نژاد بشری زخم‌های عمیقی وارد کرده. من چون متولد ۱۹۷۰ هستم نه اشغال ژاپنی ‌ها را تجربه کرده ‌ام که از ۱۹۱۰ تا ۱۹۴۰ طول کشید و نه جنگ کره را که از ۱۹۵۰ شروع شد و با آتش‌ بس ۱۹۵۳ تمام شد. من سال ۱۹۹۳ شروع به انتشار شعر و داستان کردم، وقتی بیست ‌و سه ‌ساله بودم. و نویسندگان هم ‌نسل من حس می ‌کردند امروزه آزادی تفحص در درون آدمی را داریم بدون آن که محکوم به اعلام عقیده‌ سیاسی در کارهایمان شویم. پس نوشته‌ های من شامل این درونیات است. آدم‌ ها برای نجات جان بچه ‌ای که روی ریل قطار افتاده طمانینه نمی ‌کنند اما به ‌علاوه همین آدم‌ ها هستند که مثلا در آشویتس خشونت ‌ورزی می‌ کنند. طیف وسیع انسانیت که از انسان متعالی به انسان پست ادامه دارد برای من از همان بچگی شبیه یک مسئله در مشق شبی سخت بوده. می‌ شود گفت کتاب ‌های من هم واریاسون همین تم خشونت انسانی‌ اند. برای این که می‌ خواستم بفهمم دلیل ریشه ‌ای سختیِ در آغوش ‌کشیدن مفهوم انسان برایم چیست، به درون خودم خزیدم و آن جا با گوانگجو مواجه شدم که غیرمستقیم در ۱۹۸۰ تجربه‌ اش کرده بودم.

 

شما به عنوان کاراکتری در کتاب ظاهر می‌ شوید که از خاطراتش می ‌گوید و این شکل تاثیرگذاری از اتصال زندگی و هنر و گذشته، حال و آینده است. اولین‌بار چه طور با این اتفاق مواجه شدید؟

من در گوانگجو به دنیا آمدم و وقتی نه ‌سالم بود با خانواده‌ ام به سئول رفتم، تقریبا چهار ماه مانده به قیام. ما کاملا اتفاقی نقل ‌مکان کرده بودیم و به خاطر این تصمیم به نظر کوچک، خسارتی ندیدیم. این حقیقت به یک‌ جور حس گناه بازمانده تبدیل شد و تا مدت ‌های مدیدی خانواده‌ ام را آزرد. دوازده ‌سالم بود که برای بار اول کتاب عکسی دیدم که در خفا درمی‌ آمد و دست ‌به ‌دست می‌ شد و شاهدی بود بر قیام. پدرم بعد از سفر به گوانگجو با خودش آورده بود. بعد از این که کتاب بین بزرگ ‌ترها دست‌ به‌ دست شد، در کتابخانه‌ ای پنهانش کردند و برعکس گذاشتندش در قفسه. بی‌ غرض بازش کردم، هیچ نمی ‌دانستم داخلش چیست. جوان ‌تر از آن بودم که بفهمم چه طور باید شاهد این خشونت وحشتناکی که در آن صفحات بود، باشم و پذیرایشان باشم. چه طور آدم ‌ها می‌توانستند چنین کاری را باهم بکنند؟ و بلافاصله سئوال دوم می ‌آید: ما در مواجهه با چنین خشونتی چه کار می‌توانیم بکنیم؟ حتی هنوز هم یادم نرفته عکسی را که از صف بی‌ پایان آدم‌ های توی بیمارستان شکل گرفته بود وقتی فراخوان اهدای خون داده بودند. این طور شده بود که خیلی آدم‌ های معمولی مامن خانه‌ هایشان را ترک کرده بودند تا به آن هایی که در این خشونت آسیب دیده بودند، کمک کنند. این طوری بود که من با دو معمای حل‌ ناشدنی مواجه شدم؛ یکی مربوط به خشونت انسانی و دیگری وقار انسانی که این دو مثل مهری به قلبم خورده بودند. «اعمال انسانی» ثبت حرکت دشوار من به سمت این دو معماست.

 

شما گفتید نوشته ‌هایتان بر محور معنای انسان است. «اعمال انسانی» حوزه‌ های وسیعی را دربرمی‌ گیرد، از بربریت تا لطافت. با نگاهی غیرعمیق می‌ بینیم «اعمال انسانی» که تمرکزش بر رشد پسا جنگیِ نسل جوان و نزاعش در راه دموکراسی ا‌ست بسیار متفاوت است از «گیاه خوار» که رمانی است با تمرکز بر یک حوزه‌ به شدت فردی.

 

بله، با این که این دو رمان به نظر بسیار متفاوت می ‌آیند اما می ‌شود جفت تلقی ‌شان کرد از این رو که ریشه‌ هایشان به ‌هم گره خورده است. موقع نوشتن «گیاه خوار» داشتم در پرسش‌ هایی درباره‌ خشونت انسانی و ناممکنی معصومیت فکر می‌ کردم. در خلاف جهت قهرمان داستان که ییونگ های است که به شدت می‌ خواهد به خشونت پشت کند و این کار را با دورانداختن تنش و دگردیسی به یک گیاه انجام می‌ دهد که نشان از ناامیدی و شک عمیق به انسانیت است. در یک کتاب دیگرم، «درس‌ های یونانی»، قهرمان قدرت تکلمش را به اعتراض خشونتی که به زبان آغشته است، از دست می ‌دهد. این حالت امتناع به‌ علاوه، در خود میلی به بهبود دارد (محدود و با مشقت فراوان) بهبود وقار انسانی از طریق عملی خود ویرانگرانه. «اعمال انسانی» هم با دردی از خشونت انسانی شروع می ‌شود، اما من می ‌خواستم درنهایت به وقار انسانی برسم؛ به آن جای روشنی که گل‌ ها شکوفه می ‌کنند. این بزرگ‌ ترین انگیزه من برای نوشتن این رمان بود.

 

«کتاب سفید» داستان خواهرتان است که دو ساعت بعد تولد مرد. چه چیزی باعث شد بخواهید-یا حس کنید می ‌توانید امروز درباره ‌اش بنویسید؟

نمی‌ خواستم درباره‌ خواهر بزرگ ‌ترم بنویسم. پدر و مادری بزرگم کردند که نمی ‌توانستند فراموشش کنند. وقتی مشغول نوشتن «اعمال انسانی» بودم، یک خط دیالوگ بود: «نمیر، تو را به خدا نمیر.» به طرز عجیبی آشنا بود و در من ماند. ناگهان یادم آمد این مربوط به خاطره‌ مادرم بوده: برایم گفته بود رو به خواهرم که قبل از تولد من مرده بود، بارها این جمله را تکرار کرده است.

 

نوشته ‌اید که چه طور «در جای آن مرگ به دنیا آمدید و بزرگ شدید». این مسئله چگونه در رشد شما تاثیر گذاشت؟

مسئله فقط فقدان نبود. مساله ارزشمند بودن ما بود. پدر و مادرم به من و برادرم می ‌گفتند: «شما به چنین ترتیب ارزشمندی نزد ما متولد شدید و ما مدت ‌های طولانی منتظرتان بودیم.» اما در عین حال سوگ هم بود. ترکیبی بود از عزا و حس ارزشمندی زندگی.

 

در کتاب گفته ‌اید اگر دو بچه‌ اول مادرتان نمی ‌مردند، شما و برادرتان هرگز به دنیا نمی ‌آمدید. این چه حسی به شما می‌ دهد؟

وقتی مادرم سر من باردار بوده، شدیدا مریض می ‌شود و به همین خاطر داروهای زیادی مصرف می‌ کرده است. و چون خیلی ضعیف بوده، به فکر سقط هم می‌ افتد. اما بعد حرکت مرا در بدنش حس می ‌کند و تصمیم می ‌گیرد مرا به دنیا بیاورد. من حس می‌ کنم که جهان گذرا است و این در جهان شانسی به من داده شده است.

 

در صفحات آغازین می ‌گویید می‌خواهید پروسه‌ نوشتن این کتاب، دگرگون ‌شونده باشد؛ این طور شده؟

بله، این پروسه واقعا به من کمک کرده. مثل آیینی کوچک و هرروزه بود؛ مثل دعا. وقتی می‌ نوشتم، حس می‌ کردم با گذشت هر روز نزدیک و نزدیک ‌تر می‌ شوم، به بخشی مشخص درون مان که تخریب ‌ناپذیر است، آسیب ‌ناپذیر است.

 

شما از سنین نوجوانی میگرن ‌های کشنده‌ای دارید. این دردها چه طور بر شما تاثیر گذاشته است؟

میگرن‌ هایم به من یادآوری می‌ کنند انسانم. چون وقتی میگرن می‌ آید باید دست از کار بکشم، از خواندن، از کارهای روتین، برای همین همیشه مرا فروتن می ‌کند، کمکم می ‌کند بفهمم میرا و شکننده ‌ام. شاید اگر صددرصد سالم و پرانرژی بودم نمی ‌توانستم نویسنده شوم.

 

گفته‌ اید از چهارده‌ سالگی می‌ دانسته ‌اید می‌ خواهید نویسنده شوید. از کجا می ‌دانستید؟

چون دنبال پاسخ سئوالات اساسی می ‌گشتم. و آن موقع به عنوان یک خواننده فهمیدم که همه‌ نویسنده‌ ها دنبال جواب می ‌گردند بدون این که به نتیجه ‌ای برسند اما هنوز می‌ نویسند. پس فکر کردم چرا من هم چنین کاری نکنم؟

 

پدرتان هم رمان ‌نویس است. او به چه ترتیب بر شما اثر گذاشته است؟

وقتی بزرگ می‌ شدم خانه‌ مان پر از کتاب بود، فکر می ‌کنم این مهم‌ ترین تاثیر است.

 

کدام نویسنده‌ ها بیش ترین تاثیر را بر نوشتن شما گذاشته ‌اند؟

از بین نویسندگان کره‌ ای عاشق داستان کوتاه‌ های لیم چول ‌وو هستم. و بین نویسندگان خارجی عاشق داستایفسکی ‌ام.

 

از بین چهره‌ های ادبی، چه مرده و چه زنده دوست داشتید کدام را ببینید؟

من نمی‌ خواهم نویسنده‌ ها را ببینم: من پیش ‌تر از طریق کتاب ‌هایشان ملاقات شان کرده ‌ام. اگر کتاب شان را خوانده ‌ام و چیزی حس کرده ‌ام، چیز ارزشمندی است. نویسنده ‌ها بهترینِ خودشان را در قالب کتاب می‌ نویسند و خواندن شان برای من کافی است.

 

کتاب «گیاه خوار» شما برنده‌ جایزه ‌بوکر شده. این اتفاق بر شغل شما چه طور تاثیر گذاشته است؟

من با خوانندگان و مخاطبان بیش تری آشنا شده ‌ام. ولی بعد چند ماه می ‌خواستم بیشتر به زندگی شخصی‌ ام برسم چون توجه بیش از حد برای یک نویسنده خوب نیست. غیرممکن است حواست به این توجه باشد و هم چنان بنویسی.

***

نخستین اثر رسمی او با نام «عشق یک محکوم» در سال 1995 میلادی منتشر شد و به دلیل زبان استوار نویسنده مورد ستایش قرار گرفت. هان کتاب دیگری را به نام «گیاه خواری» منتشر کرد که مجموعه ‌ای از سه رمان کوتاه است.

به گفته مترجم فارسی کتاب «گیاه خوار» پیش از آن که رمان شود، داستان کوتاه بوده؛ «میوه‌ زن من» داستان کوتاهی از هان کانگ است که بعدتر آن را گسترش می دهد  و در سه نوولای 60 صفحه ‌ای که باهم می ‌شوند «گیاه خوار» منتشرش می ‌کند. این داستان در عین این که اثری فوق ‌العاده است، آزاردهنده هم هست. قرار است جاهایی میخکوب تان کند، عصبی‌ تان کند و آتش به سینه‌ تان بریزد. قرار است به چالش بکشد و تلنگر بزند. و در عین ‌حال شاید شما هم لابد از این باشید که وسط خواندنش بلند شوید و برای نویسنده و نبوغش دست بزنید.آن چیزی که این کتاب را برنده‌ یکی از ارزشمندترین جوایز ادبی دنیا کرد، شاید در وهله‌ اول این باشد که نویسنده، نگاه متفاوتی به انسان مدرن، و علی‌ الخصوص انسان مدرن در موطن خودش داشته است.

جامعه‌ مردسالار کره‌ جنوبی را با ظرافت کنار طبیعت و غذاهای خاصش تصویر کرده، زن را در چنین جامعه ‌ای به دقت و با رویکردی روان ‌کاوانه از نظر گذرانده، و چالش اش را در مواجهه با نیمه‌ تاریک وجود در خواب ‌هاش تصویر کرده است؛ انسانی که دیگر نه لازم است قهرمان باشد نه ضدقهرمان، بلکه عادی ‌ترین آدم دنیا است. انسانی که تنهایی ‌اش را در سکوت فریاد می ‌زند و به جهانی عاری از «خود» پناه می ‌برد.

«گیاه خوار» در دنیا پرفروش شد. حقوق انتشار کتاب نیز در ٢٠ کشور مختلف به فروش رفت. در سال 2010 نیز نسخه سینمایی آن تولید شد اما نویسنده این کتاب حتی هنوز پس از دو دهه و نگارش رمان‌ ها و اشعار مختلف هم چنان برای خوانندگان انگلیسی ناشناخته است.

«کتاب سفید» نامزد جایزه بین‌ المللی بوکر ٢٠١٨ شد. کتابی که سفید است اما «همه سفیدی» نیست، چیست؟ در «کتاب سفید» داستان و شعر به هم می ‌آمیزند. به نظر می ‌رسد نویسنده روایتی شخصی را بر بستر اتفاقی تاریخی روایت می‌ کند. نثرش شعرگونه است، در پاره‌ هایی کوتاه (آن طور که خوشایند مخاطب امروز است و درعین‌ حال بهترین مدیوم روایت داستانش است) نوشته شده و یک کل به‌هم‌ پیوسته، یک نوول یا بهتر، یک نوولا درست کرده است و لابه‌لای نسخه‌ اصلی‌ اش عکس‌ هایی را که خودش عکاس شان است هم گنجانده است. کولاژی به نام «کتاب سفید».

نویسنده از فضاهای سفید صفحات هم برای روایتش استفاده کرده است، بین هر فصل صفحه ‌ای سفید گذاشته تا انگار توجه خواننده را به بخش روایت ‌نشده‌ داستان و تاریخ جلب کند. تا انگار در این رویارویی فضاهای سفید و سیاه، لایه‌ های دیگر داستان را بخوانیم. رویارویی‌ هایی دوگانه که در جای‌ جای متن هان کانگ، جلب نظر می ‌کنند. و شاید مهم ‌ترین شان دوگانه‌ زند‌گی - مرگ یا بهتر، دوگانه‌ بودن - نبودن و بعد شکستنش به چگونگی بودن و اقسام نبودن باشد.

تا کنون پانزده اثر از این نویسنده کره ‌ای منتشر گردیده است. بر اساس نظر منتقدین و ناشرین بین ‌المللی، آثار هان در زمره بهترین آثار ادبیات مدرن کره قرار دارد که می‌ تواند دریچه ‌ای جدید را برای مخاطبان جهانی به سوی کره باز نماید.

هان کانگ نویسنده سرشناس کره‌ ای هم به پروژه‌ ای پیوسته است. هان کانگ نویسنده برنده بوکر کتاب «گیاهخوار» پنجمین نویسنده ‌ای است که به این پروژه با عنوان «کتابخانه آینده»‌ پیوسته است.

دوشنبه چهارم فروردین ١٣٩٩ – بیست و س،م مارس ٢٠٢٠

 

جمهوری اسلامی حکومت قاتلین و شکنجه گران حقیقی!

جمهوری اسلامی حکومت قاتلین و شکنجه گران حقیقی!

جمهوری اسلامی شاید تنها حکومتی باشد که اکثریت قریب به اتفاق کار بدستانش شکنجه گر، آدمکش و تیر خلاص زن هستند. حکومت سرمایه داری چه از نوع دموکراسی و چه دیکتاتوری مختنق و سرکوبگر است؛ بجز معدودی دولت های دموکراسی در غرب بقیه دولت ها از نوع حکومت های استبدادی اند و لاجرم پیش و بیش از هر چیز بر سرکوب خشن جامعه، اسارت، شکنجه و اعدام معترضین بنا نهاده شده اند. در این میان برخی از سایرین جنایتکارتر و سرکوبگرتراند. جمهوری اسلامی در زمرۀ این آخرین دسته است. حکومتی که با هدف سرکوب انقلاب باسم انقلاب بقدرت رسید و طی چهل و یک سال حاکمیت پرونده ای خونین مملو از شکنجه و اعدام دارد.

 

جمهوری اسلامی در شرایطی ویژه به قدرت رسید. شکلگیری یک خیزش عظیم توده ای برای سرنگونی یک حکومت استبدادی در کشوری که دارای موقعیت ویژۀ سوق الجیشی بود و دولت آن از یاران بی چون و چرای سرمایه داری جهانی و پاسخگو به نیازهای قدرت های بزرگ سرمایه داری، منافع این قدرت ها را بشدت بخطر انداخت. لذا این قدرت ها دست در دست هم به مقابله با این خیزش برخاستند و موفق شدند تا یک آلترناتیو تا پوست و استخوان مرتجع و جنایتکار را به جامعه تحمیل کنند. وظیفۀ این حکومت ساخته و پرداخته دولت های امپریالیستی سرکوب انقلاب بود.

 

جمهوری اسلامی از روز اول مشغول بکار شد. رشد کمونیسم و جنبش کارگری و آزادیخواهانه سرکوب انقلاب تحت نام انقلاب را در دستور این رژیم گذاشت. کشتارهای وحشیانه در زندان ها در دهۀ شصت، سرکوب خیزش مردم در کردستان حاصل پیاده کردن این برنامه بود. تداوم جنگ با عراق بمدت ٨ سال و بخاک افتادن یک میلیون انسان بخش دیگری از پروژه سرکوب انقلاب بود. اما نظام سرکوب و کشتار هیچگاه از کار نیافتاد؛ زیرا اعتراض و مقاومت هیچگاه خاموش نشد. در تمام طول حاکمیت کثیف این رژیم اسارت، شکنجه و اعدام بخش لایتجزای این حاکمیت بوده است. این رژیم با بحران متولد شد و همواره دچار بحران اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بوده است. این رژیم "یک وصلۀ ناجور" بر جامعه بوده و لذا هیچگاه موفق نشد تا جامعه را خاموش و همراه کند.

 

این ویژگی جامعه و حکومت، وجود یک بحران لاینحل دائمی و وجود جنبش های اعتراضی آزادیخواهانه و چپ؛ جنبش کارگری، جنبش آزادی زن، خلاصی فرهنگی، و مبارزه علیه فقر به جامعۀ ایران و رژیم اسلامی خصلتی متمایز داده است. و از ویژگیهای این نظام پر شدن صندلی های قدرت توسط شکنجه گران، آدمکشان و تیر خلاص زن ها است.

 

با آغاز خیزش توده ای در شیلی عکسی در رسانه ها از رئیس جمهور و وزیر کشور شیلی منتشر شد؛ علت انتشار این عکس افشای این واقعیت بود که وزیر کشور از مسئولین بالای سرکوب و شکنجه پس از کودتای پینوشه بوده است. این مساله آه از نهاد بسیاری بلند کرد. حال به رژیم اسلامی نگاه کنید، تمام سردمداران و کار بدستان، وزیر و نماینده مجلس و رئیس جمهور و غیره در دهۀ شصت از شکنجه گران، بازجویان، تیر خلاص زن ها و باصطلاح "قاضیان دادگاه انقلاب" بوده اند. از اینرو اعلام این حکم که این حکومت شکنجه گران و قاتلین است، یک استعاره نیست، یک فاکت تاریخی است. حکومتی که برای حفظ قدرت نیاز به سرکوب روزمره و دائمی دارد؛ بدون سرکوب، بدون شکنجه، بدون اعدام قادر نیست حتی یک روز به حیات خود ادامه دهد. و این نیاز است که آدمکشان حقیقی را در راس حکومت قرار داده است. و نیاز به سرکوب روزمره بیانگر بحران ذاتی و لاینحل این نظام در تمام عرصه ها و جنبش های وسیع اعتراضی و آزادیخواهان درون جامعه است.

 

قاتلین و کرونا

جای تعجب نیست که یک بلای طبیعی، اشاعۀ ویروس کرونا در ایران چنین فاجعه ای می آفریند. در کشورهای دیگر صرفنظر از نوع دموکراسی (ایتالیا) دیکتاتوری (چین) بینابینی (کره جنوبی) علیرغم حاکم بودن قانون سود و استثمار خشن، دولت ها توانسته اند کمابیش با فاجعه مقابله کنند و علیرغم کمبودها و کوتاهی ها جلوی گسترش فاجعه بار ابعاد این ویروس را بگیرند. اما جمهوری اسلامی کاملا عاجز از مقابله با این فاجعه است. نمی خواهد و نمی تواند از رشد فاجعه جلوگیری کند. اینکاره نیست! کارش قتل و جنایت و دزدی است. حتی از درک فاجعه ای که در زندان ها در شرف وقوع است نیز عاجز است. هزاران زندانی را بحال خود در بدترین شرایط بهداشتی و زیستی رها کرده تا کرونا جانشان را بگیرد. و زندان ها را به گورهای دستجمعی تبدیل کند.

 

انتظار از این قاتلین برای مدیریت فاجعه و ممانعت از گسترش ابعاد تراژدی، انتظاری عبث و توهم بار است. این دزدهای سرگردنه حتی در چنین شرایطی مشغول پول سازی از بدبختی و مصیبت مردم اند و با احتکار ماسک و مواد لازم و فروش آن در بازار سیاه به دست خود دارند ابعاد فاجعه را گسترش می دهند. از اینرو است که مردم خود باید کنترل امور را بدست بگیرند. با در نظر گرفتن مسائل ایمنی و محافظت از خود باید به همیاری یکدیگر بلند شوند. مردم امیدی به این رژیم ندارند و هم اکنون در شهرهای مختلف این تلاش آغاز شده است. از ضد عفونی کردن معابر تا تهیه و توزیع ماسک خود مبتکر شده اند. این وجه امیدبخش جامعۀ دزد زده و کرونا زدۀ ایران است.

 

باید این رژیم را به زیر کشید! این فاجعۀ دردناک فقط گریبان مردم را نگرفته است. این رژیم کثیف و جنایتکار قادر نخواهد بود از ویروس کرونا جان سالم بدر برد. با هم این قاتلین را به زیر می کشیم؛ تک تک شان را بجرم جنایت علیه بشریت محاکمه خواهیم کرد؛ و یک دنیای بهتر، یک جامعۀ آزاد، برابر و مرفه خواهیم ساخت.*

چپ و دوگانهٔ تئوکراسی و لائیسیته

چپ و دوگانهٔ تئوکراسی و لائیسیته

 

‫بدون شناخت و نقدِ خداسالاری ( تئوکراسی ) نمی توان لائیسیته را شناخت و به درکِ ضرورتِ آن برای جامعه امروزِ ایران پی برد. بهمانگونه که بدون شناخت و نقد خودکامگی (دیکتاتوری ) نمی توان به ضرورتِ آزادی (دموکراسی) پی برد. هر دو واژگانِ «تئوکراسی» و «دموکراسی» در جامعه شناسی و دانشِ سیاسی در پیوند با چند و چونِ ساختار اقتدار سیاسیِ کشورهای جهان، بازشناخته می شوند.

پشتوانهٔ منطقی آن نیز در فلسفه از دیرباز(حتا از سوی فرزانگانِ دورهٔ فلسفیِ پیشاسقراطی یونان باستان )، شناخته شده بود.

واژگانِ «تئوکراسی، لائیسیته، دیکتاتوری، دموکراسی» همه در پیوندِ با ساختارِ اقتدار سیاسی و چند و چونِ آنست که چَم و بگرتی (معنی ومفهومی) می یابند. می بایست شرنگِ رنجِ بیدادگری های دیکتاتوری و تئوکراسی را چشیده باشی تا شهدِ گوارای دموکراسی و لائیسیته به کامت خوش بنشیند.

نیک می دانیم که آزمونِ این هر دو پتیاره و پلشتِ هستیِ انسانی ـ اجتماعی ـ ایرانی ما، دیکتاتوری و تئوکراسی، تنها برای شناخت از آنها بسنده نمی کند، بایستی و درست تر بگویم ناگزیریم که آنها را دست کم در دو سده گذشته خویش بر سندانِ پرسش و سنجشِ خردِ خویش بگذاریم.

بدون نقدِ بنیادی و ساختاریِ این دو نمی توان به شناخت و دریافتِ دموکراسی و لائیسیته دست یافت.

تا اینجا، آنچه که ما بدان دست یازیده ایم تنها پشتوانهٔ نگرشی و شناختی است، اراده ای انسانی برای دگرگونی بنیادینِ ساختارِ اقتدار سیاسی و برقرای دموکراسی و لائیسیته، نیز باید بدان افزوده شود تا بسنده و کارساز گردد.   

شناختِ تئوکراسی های دیگر در تاریخ ایران و جهان، اگر چه ضروری است و آنرا در چنته دانش خود از  سرگذشت آدمی داشتن، بی گمان، پشتوانهٔ استواری است و ما در پرتو آن به چالشِ سترگِ کنونیِ خویش، باز می نگریم.

  ولی از آن رو که ما در زمان و زمانهْ خویش زندگی می کنیم، ناگزیز هستیم که این تئوکراسی را که بیش از چهل است در ایران فرمان میراند، بشناسیم و سپس به سنجش و پرسش گرفته تا به آزمون و خرد، به آموزه ای گرانسنگ دست یازیم.

 چنین نقدِ بنیادین از تئوکراسی است که از دل آن لائیسیته فرامی روید و ما و ملت ایران خواهیم توانست یکبار برای همیشه بر آن چیره شویم.

اگر شما یک بار دیکتاتوری را بدرستی شناخته اید و آنرا نقد بنیادین کرده اید و از این رهگذر به ناگزیری و بایستگی دموکراسی همچون جایگزینی بهین بجای دیکتاتوری ها از هر گونه ای پی برده اید، پس می توانید بهمانگونه از شناخت و سنجش تئو کراسی(شیعی ـ ولائی) کنونی ایران نیز به بایستگی لائیسیته چنان چون گزینه ای بهین بجای تئوکراسی، برای مردم ایران به آسانی دست یازید.

آمیزش دین و سیاست به هر گونه ای که روی دهد، تئوکراسی است و بی گمان از بزرگترین گزندهاست که تا کنون آزموده ایم چه از سوی سازمان مجاهدین باشد و چه از سوی نواندیشان دینی و یا از سوی روحانیون شیعی که هر سه آنها به یکسان و پر زور ولی به پوچی و شوربختا که به هزار لطایف الحیل می کوشند دین و سیاست را با هم بیامیزند.

آرمانشهرِ ایدئولوژیکِ مجاهدین که خود یک توتالیتاریسمِ شیعی دیگری است و نسخه دموکراسی دینی عبدالکریم سروش نیز  گونه تلطیف شده تری از آمیزشِ دین و سیاست است که تا کنون آزموده و یافت نشده است و راستی چنگی هم به دل می زند؟ نه. زیرا:

 

ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش ـ بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش

 

اگر ما براستی دوستدار و خواهان دموکراسی و برابر حقوقی شهروندی هستیم و بکوشیم که چنین سامانی را برای اداره سیاسی کشور خود برقرار کنیم و بنیاد بگذاریم، ناگزیریم که دولتی لائیک داشته باشیم و نه دولتی که ابزار ایدئولوژیک باشد.

اگر سراسر ساختارِ اقتدار سیاسی در دموکراسی از ایدئولوژی ها بویژه گونه های توتالیتر آنها زدوده شود، آنگاه دولت نیز رویکرد و نقش رهبری شهروندان را نخواهد داشت و تنها خویشکاری آن در ساختارِ قدرت، اداره سیاسیِ درست و شایسته کشور در چهارچوبِ قانون اساسی و بسودِ جامعه و شهروندانش است.

تئوکراسی به ساده ترین و رساترین ولی نرمترین زبان، آمیزشِ دین و کشورداری (سیاست) است. آمیزشِ این دو زیانبارترینِ گزندی است که رنجِ بارِ گرانش همیشه بر دوشِ خسته و خونین ملتی  که به تقدیری شوم در چنگالش گرفتار آمده است، سنگینی می کند و هموار می شود.

شوربختا که دروازه دوزخِ تئوکراسی از فروردین ۵۷ در سرزمینِ ما گشوده شد و امروز تنها نمونهٔ آن در جهانِ پسامدرن که از خود جز پلشتی نزاد و به بار نیاورد، بیش از چهل سال در ایران فرمان رانده و همچنان میراند.

پس ناگزیریم از آن شناختی درست داشته باشیم و اگر نیروهای راستینِ دوستدارِ لائیسته از چپِ برابری خواه سوسیالیستی تا راستِ آزادی خواه لیبرالیستی بهم سازند خواهند توانست که بنیادش براندازند.

بسیارند کسانی که دریافت و دیگاه دیگری دارند، برخی از آنان پیشینه ای در یکی از گونه های چپِ ایران  دهه ۴۰ و ۵۰ خورشیدی داشته اند و به همه رویدادهای جامعه خود و جهان با دیدی طبقاتی نگریسته اند و می نگرند و با اینکه چهار دهه در کنارِ دیگر ایرانیان تئوکراسی را در دم و بازدم و سراپای هستی خود آزموده اند، ولی در دریافتِ واژه و بگرت های(مفهوم های) تئوکراسی و لائیسیته، دشواری های شناختی (معرفتی) چندی دارند.

واژه تئوکراسی در ادبیاتِ چپِ دهه های ۴۰ و ۵۰ جائی نداشت و به چیزی شمرده نمی شد و آنرا همچون  واژه دموکراسی از تره هاتِ ایدئولوژی بورژوائی می دانستند و دموکراسی را، با  تکرارِ تنها ملودی فرتوت و ملال آور خویش، دموکراسی برای بورژوازی  و دیکتاتوری برای پرولتاریا می پنداشتند.

آنها برای همه گونه جبهه های خلقی و البته ضد امپریالیستی در سده گذشته چه پر تب و تاب کوشیده اند و در جوف خویش از قذافی و صدام و خمینی و خورده بورژواهای انقلابی  دیگری از این دست هم جای داده بودند. ولی هرگز نمی توانستند با بورژوازی یک استکان چای بنوشند تا آنگاه که فاشیسم کمر به نابودی هر دو بست.

اکنون چهار دهه است که تئوکراسی و دیکتاتوری کمر به نابودی هر دو گرایش های فلسفی سیاسی جهان مدرن ، لیبرالیسم و سوسیالیسم بسته است و بنابرین هر دو ناگزیرند که به گفت و گوی با هم بنشینند و برای این دشواری سترگ چاره ای و گشایشی سترگ بیابند.

اگر امروز در جبهه جمهوری دموکراتیک و لائیک چپ هائی نیستند که همداستان و همراهان ما باشند، چندان جای شگفتی نیست اگر چه جای شوربختی بسیار هست.

یکی از دغدغه های سرنوشتی برای آنها همین لائیسیته و تئوکراسی است که باید بدان بیش از این اندیشید و آنها را بدور از زنگارها و شائبه هائی که پیرامونش می بندند، بدرستی شناخت.

در یک ساختار اقتدار سیاسی تئوکراتیک(شیعی ـ ولائی)، برترین نهادِ سیاستگذاری و قانونگذاری کشور نهادی همچون ولایت فقیه است که نه انتخاب می شود نه زمانمند است و نه پاسخگو و مشروعیت دارد ولی مشروطیت نه، زیرا در مشروعیت، شرع پایهْ اعتبار همهٔ قوانینِ جامعه است و در مشروطیت، خرد و آزمونِ جمعی شهروندان.

پاسخِ تا کنونی انسان به این دشواری، لائیسیته، بوده است و بیش از یک سده در جهان آزموده شده و پیرامون آن اندیشیده شده است و دانشی گران  فراهم آمده و به رایگان در دسترسِ همگان است.

 هم پشتوانه ای فلسفی و فرهنگی در اندیشه های جنبشِ روشنگری در اروپا دارد و هم  ریشه ای در بنیادهای حقوقیِ منشورِ جهانی حقوق بشر و شهروند.

اگر چپ ها، تئوکراسی را به راستی می شناسند و آنرا یکی از جان سخت ترین نیروها و انرژی های بازدارنده و واپسگرای ویرانگرِ جامعه کنونی ایران می دانند، در برابر این پرسش قرار می گیرند که خود، چه چاره ای برای آن اندیشیده اند و چه جایگزینی بجای آن دارند.

تا کنون از این در، پاسخی روشن از سوی چپ ها داده نشده است.

آنها نمی توانند برای همیشه، سر در گریبان و آوارهْ بیابانِ یک بحرانِ ساختاری ایدئولوژیک فرو برده باشند و آنگاه چنان ناتوان و فرسوده  و دیر، سر برکشند که دیگر از کارآئی بجا و درست در رویدادهای پیش روی ناتوان باشند و هر ره توشه ای که در دستانِ پربخششِ خویش به ارمغان آورند، هر چه باشد، دریغا که دیگر نوشداروی پس از مرگِ سهراب خواهد بود.

سرگردانی، ناتوانی و بدتر از آن وادادگی در هنگامهٔ برپائی آینده کشورمان ایستار و روشِ نکوهیده ایست.  در این هنگامه، سرزمینِ ما به شهروندانی آکاه و هوشیار با اراده ای ورزیده و پی گیر و کار پیوستهٔ سازمانی در پیوند با رویداهای سیاسی نیاز دارد، نه به باشگاه ارواح بی آزارِ گذشتگان سیاسی.

افزون بر آن دو دغدغه دیگر که یکی گرایش سوسیالیستی جامعه است که می باید عدالتِ اقتصادی ـ اجتماعی برتر از دموکراسی دانسته و پدیرفته شود و دیگری پاسخ به دشواری اداره سیاسی متمرکز و غیر متمرکز و چگونگی دریافت آنها از بگرتهای ملت و قوم، و البته  چگونگیِ روش دست یابی به آن است که آنها را از گفت و گو و همیاری و همدلی بر سرِ کمینه(حداقل) خواست های جبهه ای برای هم افزائی نیرو و اراده و پایان پراکندگی خویش، نگران می کند و به آهستگی از پیشروی باز می دارد.

گفت و گو ها ی پیوسته و هم اندیشی های پربار همواره پیامدهای همدلانهٔ بیشتری دارند تا سخن گفتن برای خود و گذشتن از کنار دیگران.

نخستین گامها بسوی دموکراسی از گفت و گو آغاز می گردد و پیش زمینهٔ گفت وگو نیز آزادی بیان و اخلاقی مدنی بر پایه احترام دو سویه است.

دوستانی هستند که پیشینه چپ مارکسیستی داشته اند و امروز دیگر چپ نیسند و هم دموکراسی را پذیرفته اند و هم لائیسیته را ولی یک گرایشِ سوسیالیستی «واقعن موجود» که دارای استقلال سیاسی ـ سازمانی باشد و از برنامه سیاسی خویش پدافند کند و به روشنی و به راستی از دموکراسی و لائیسیته پشتیبانی کند، در گسترهٔ کنشگری سیاسی، آشکار و پدیدار نشده است.

ما خود نیز به نیکی دریافته ایم که یک حزب سوسیالیستی تنومند و با پشتیبانی میلیونی شهروندان جامعه از بازیگرانِ قدر در تناسب و توازنِ آرایش سیاسی ـ اجتماعی دموکراسی خواهد بود که آن نیز بنوبه خود به پایداری و پیشرفت دموکراسی یاری می رساند.

از سوی چپ های سوسیالیستی ایران، پس از چهل سال هنوز چنین گامی برداشته نشده است، رویکرد آنها به یک ساختار اقتدار سیاسیِ دموکراتیک و لائیک، همچون جایگزینی برای دیکتاتوری و تئوکراسی کنونی که خود نیز زهرِ رنج آن را چشیده اند، رویکردی ناروشن است.

دشواری درکِ واژه دموکراسی و دریافتِ بگرتِ(مفهومِ) آن و گشایشِ آن در پرتو دانشهای نوین به هیچ کوشش و پویش چهل ساله ای نیاز نداشت و ندارد بهمانگونه که درکِ و دریاف لائیسیته.

سراسرِ رژیمِ کنونی در ایران، از بنِ بنیادگذاری خود چیزی بجز آمیزشِ نهادِ دین و نهادِ سیاست یا همان تئوکراسی نبوده و نیست. از اینروست که درک و دریافت لائیسیته و جایگاه و ارزشِ آن در ساختار اقتدارِ سیاسیِ دموکراسی آینده ایران هم ارزِ دموکراسی است و پرسشی است که پاسخ بدان از سوی چپِ ایرانی را، از نگرشی منطقی ناگزیر می کند.

 

استکهلم ـ ۱۹ مارش ۲۰۲۰ ترسائی

آریو مانیا

در مقابل آتش تبلیغات جا خالی نکنیم

در مقابل آتش تبلیغات جا خالی نکنیم

 

ملت ما به سبب اختناق و استبداد مذهبی که اجازه گردش اطلاعات را نمی دهد، در چنگال تبلیغات سیاسی کشورهای بیگانه ای گرفتار است که هر کدام سود خود را می جویند. بیگانگان در این راه سرمایه گذاری های کلانی کرده اند تا به شستشوی مغزی مردم بپردازند. از بهترین وسایل مدرن و مشاوره روانشناسان اجتماعی و تبلیغاتی برخوردارند. از جانب دیگر، دروغگویی و جنایات بیشمار رژیم، مردم راعاصی کرده و به جایی رسانده که به هیچ سخن و ادعای این حکومت باور ندارند و حاضرند هر یاوه و چرندی را که از موضع مخالفت گفته میشود، باور کنند. این وضعیت، تشخیص مطلب درست از نادرست را بسیار مشکل کرده است.

تبلیغات یک سلاح مهم است و در حق ملت ایران درست مانند سلاح جنگی از آن استفاده میشود. پیام های تبلیغی که به سوی ایرانیان روان است، انواع گوناگونی دارد و از کانال های گوناگون عرضه می شود. این تبلیغات ترویج یک موضعگیری خاص را تعقیب می کند و  و عمداً مخلوطی از مطالب درست و نادرست را به هم می آمیزد تا تصویری بسازد که مردم باور کنند. قرار است مردم اعتقاد پیدا کنند که هر اتفاق نامطلوبی، زاییده ی بی عدالتی رژیم است که آنها را قربانی خود کرده و مطلقاً هیچ منشأیی جز قصد و عمد رژیم ندارد. هدف اینست که پیام به اندازه کافی معتبر تلقی بشود و تا آنجا که بشود پخش شود و ریشه بگیرد. تبلیغات و کنترل اطلاعات از مدت ها قبل بخشی از جنگ روانی بوده است.

در این شرایط، آسان ترین کار برای اپوزیسیون همراهی با عقایدی است که به این ترتیب در بین مردم رواج گرفته است. ولی آیا این کار درست است؟ درست است که ما صرفاً به خاطر جلب مردم یا نرنجاندن و نرماندن آنها دل به جریانی بدهیم که می دانیم سرش کجاست و هدفش هر چه باشد حتماً سعادت مردم ایران نیست؟ متأسفانه بسیاری به این پرسش پاسخ مثبت می دهند و در حقیقت از وظیفه ی اخلاقی و سیاسی خود عدول می نمایند. مهم است که اپوزیسیون دنبال اخبار جعلی نرود. اگر از راهنمایی مردم صرفنظر بکنیم دیگر چه می ماند؟ عده ای فقط برای احتراز از تنش و نرماندن مخاطبان، با هر حرکت نادرست افکار عمومی همدلی می کنند. اگر فقط افکار عمومی معیار باشد که دیگر چه چیز مانع ما از تکرار فاجعه ی پنجاه و هفت خواهد شد؟ بعد برای ما همان آبرویی خواهد ماند که برای سیاسیون همراه خمینی ماند. برای راحت امروز حاضریم چنین بهایی بپردازیم؟

انواع تبلیغات

تبلیغات را می توان بر اساس منبعی که از آن بدست می آید طبقه بندی کرد:

  تبلیغات سفید یک منبع روشن و صحیح بیان شده دارد، در مقابل تبلیغات سیاه با ظاهر دوستانه اما در واقع از طرف دشمن رواج می گیرد. تبلیغات خاکستری هم که ادعا می کند بی طرف است و منبعی خنثی دارد همان است که راست و دروغ را با هم قاطی میکند. توجه داشته باشیم که هر کس دشمن رژیم است، دوست ملت ایران نیست. این بزرگترین دروغیست که دستگاه های تبلیغاتی بزرگ به خورد ما می دهند.

حال تشخیص این تبلیغات برای همه آسان نیست و برخی از افراد خبره هم فریب می خورند، چه برسد مردم عادی. با این حساب تصویرهایی واقعی جلوه داده می شود که واقعی نیست ولی کم کم با تکرار به عنوان تصویر واقعی تثبیت می شود. اطلاعات نادرست مثل گلوله ی برفی به چرخش خود ادامه می دهد، بدون آنکه نیازمند کمک شخص اولی باشد که آن را پخش کرده است. یکباره می بینی مردم دنبال چیزی راه افتاده اند که حقیقت ندارد و اصلاً حواسشان هم نیست که دارند به کجا میبرندشان.

تبلیغات گسترده در مردم نفوذ می کند و می تواند برای دستیابی به اهداف سیاسی مورد استفاده قرار گیرد و به درک غلط از شهروندان و تحریک احساسات هموطنان خود یا برداشت نادرست از یک جریان سیاسی یا واقعه ای منجرشود. می دانیم که یک جریان دموکراسی خواه نیازمند منطق و استدلال است و باید راجع به مسایل به دور از احساسات و برپایه ی مدارک و مستندات داوری کند. برانگیخته شدن احساسات در بهترین حالت انسان  را اسیر پوپولیست های وطنی می کند یا بازیچه ی دست بیگانگان.

اغلب تصاویری که ارائه می شود بسیار ساده است و مبتنی بر دوقطبی خوب و بد. در حالیکه این برخلاف واقعیت است. تصویرهایی که بغرنج و پیچیده نیست، ساده و بدیهی به نظرمی آید و مردم را همینظوری گول میزند. گاهی شعارهای رایج به طرز حیرت انگیزی به شعارهای گوسفندان مزرعه حیوانات اورول شبیه می شود که فریاد می زدند "چهار پا خوب، دو پا بد". چنین تبلیغاتی در همه ی جوامع کم و زیاد موجود است در آمریکا و اروپا هم نمونه های آن را آشکارا در میان نژاد پرستان، فعالان قومی و ضد خارجی ها می توان دید. ولی تبلیغاتی که مردم ایران را هدف گرفته بسیار سهمگین و سنگین است و در زمینه های مختلف انجام می پذیرد. ایران بطور غیررسمی درحالت جنگی بسر می برد.

آمریکا ابرقدرت رسانه ای نیز هست

مدیریت رسانه ای ناتو در یوگسلاوی و هیولا جلوه دادن میلوسویچ رئیس جمهور آنجا و قربانی جلوه دادن کوزوو یا عراق و صدام را شاهد بوده ایم. شکی نیست که ایالات متحده به لطف کانال های اطلاعاتی و تبلیغاتی وسیع و قدرتمند دارای موقعیت منحصر به فرد در سیستم رسانه ای جهانی است. ایالات متحده نه تنها از نظرنظامی و اقتصادی بلکه از نظر تبلیغاتی یک ابرقدرت است. این تبلیغات کار را بر سازمان های سیاسی در همه ی دنیا مشکل کرده است. اکنون گروه های سیاسی ایران به دو طیف تقسیم شده اند.

  • گروه هایی که آشکارا و یا پنهان با سیاست های آمریکا توافق دارند و در رأس آن سلطنت طلب ها، برخی مدعیان جمهوریخواهی و مجاهدین قرار دارند. به این گروه اصلاح طلبان را هم باید افزود که به ظاهر هوادار سلطنت نیستند ولی راهشان سرراست به کاخ سفید منتهی می شود و همه هم به نوعی به فدرالیسم اعتقاد دارند چون هدف نهایی تجزیه ایران تحت این عنوان است . در مجموع، این گروه ها به رغم تفاوت ظاهری که دارند اربابشان یکی است. رسانه های غربی در خدمتشان است، به رادیو و تلویزیونشان دعوت می شوند و به همگان به عنوان اپوزیسیون و صدای مردم عرضه می شوند.
  • ملیون یا​ لیبرال ها که به استقلال و تمامیت ارضی باور داند و بخشی از کمونیست ها گروه دوم را تشکیل می دهند که در قرنطینه ی تبلیغاتی قراردارند. چنان رفتار می کنند که گویی نیست به این امید که نباشد.

اپوزیسیون مستقل و غیروابسته با دو مشکل روبروست یک. هم باید با سیاست مداخله گرانه و استعماری آمریکا مبارزه کند و هم با استبداد جمهوری اسلامی و این کاری است بس مشکل. زیرا بلافاصله این دستگاه تبلیغاتی می کوشد تا افراد و گروه های مستقل را همراه جمهوری اسلامی وانمود کند. مقابله با این هوچیگری کار آسانی نیست، به ویژه آنکه گروه های مستقل، از نظر تبلیغاتی ضعیفند و نمی توانند با بلندگوهای گروه اول رقابت کنند و امیدشان به تعقل مردم است که آنهم زیر آتش تبلیغات قرار گرفته است. مردمی که سرگردان تأمین معیشت و دست وپنجه نرم کردن با رژیم در مورد حجاب و غیره هستند و دایم توسط رسانه ها بمباران تبلیغاتی و احساسی می شوند، کمتر فرصت تفکر پیدا می کنند. رژیم و قدرت های خارجی دست به دست هم داده اند تا این فرصت را از آنها دریغ نمایند.

 

احساسات با منطق سازگار نیست

دموکراسی نیاز به تفکر منطقی، استدلال متقابل و سازش عملی بین نمایندگان تفکرات عقلانی گروه های مختلف دارد. امروز احساسات تبدیل به مد سیاسی شده که اصلاً با تفکر منطقی سازگار نیست. برای مثال وقتی می گوییم دکترها و پرستارهای ایرانی خوب کار کرده اند، عده ای که توسط رسانه ها شستشوی مغزی شده اند می گویند یعنی چه؟ مردم کرور کرور می میرند شما ازچی حرف می زنید. یعنی قابلیت افرادی را که در دل ملت جا دارند وهزار خدمات به هم میهنان خود می دهند، نفی می کنند و فکر می کنندکه به این ترتیب با رژیم مبارزه کرده اند. این صحبت هایی که از جامعه ی مدنی می شد کجا رفت؟ همه ی ایرانیان آدم رژیمند؟ اگر این است که پس اپوزیسیون چه می گوید؟

رفتن دنبال رضا پهلوی، رفتن دنبال احساسات آبکی است، همانطور که دنبال ترامپ رفتن به همین معناست و پوپولیستی است. احساسات خواه ناخواه ما را به مرجع مطلق شمردن خودمان رهنمون می شود وهرکس خلاف ما بگوید کفر گفته است. به همین دلیل مجال گفتگو با دوستان احساساتی پیدا نمی کنیم. در بهترین حالت طرف آزرده می شود و بحث پایان می پذیرد و دوستی مان می گسلد و در بدترین حالت دشمنی و عناد است که مخاطب را درفهرست سیاه قرارمی دهد وهدف انواع تهمت ها می سازد. واکنش های عاطفی اختصاص به چپ و راست ندارد و از هر دو طرف بروز می کند. برای مثال اگر به یک چپ افراطی که به زیربنای اقتصادی باور دارد بگویید که شما چنین ارزیابی از جریانات اجتماعی ندارید، احتمال آزردگی هست یا اگر شما آدمکشی هیتلر و استالین را با هم محکوم کنید با واکنشی منفی مواجه می شوید. در این مورد هیچ فرقی بین یک چپ با واکنش یک محافظه کار دینی که بگویید به دعا یا معراج ایمان ندارم یا معجزه چرند است، نیست.

تبلیغات به عنوان یک قدرت مسلط ولی نامریی، جامعه ی به شدت تحقیر شده توسط حاکمان مذهبی را در یک نوستالژی چهل سال پیش سرگردان کرده. ارزش های دیروز ضدارزش شده است و با قطبی کردن این مطلقاً بد است و آن مطلقا خوب است، می خواهند سناریوی پنجاه و هفت را تکرار کنند ولی این بار آخوند را ببرند و سلطنت را بیاورند.

وظیفه ی اپوزیسیون ملی ایستادن در مقابل این دروغزنی هاست وراهنمایی مردم به سمت واقع بینی و شناختن منافع ملی شان و دفاع از این منافع. باید واکنش های منفی و آزردگی های این و آن را به جان خرید. اهمیت مملکت بیش از اینهاست.

پنج شنبه، ۲۹ اسفند ۱۳۹۸

2020-03-19

این مقاله برای ایران لیبرال نوشته شده و نقل آن با ذکر ماخذ مانعی ندارد.www.iranliberal.com

 

 

 

 

حقوق بشر به سبک رژیم اسلامی ...!

 حقوق بشر به سبک رژیم اسلامی ...!

   gholammohammad.naraki@yahoo.com

 

 

در چهار دهه حیات رژیم اسلامی، حقوق بشر در ایران به اشکال گوناگون نقض شده است. از اجرای مجازات اعدام، حذف فیزیکی مخالفین داخلی و خارجی تا سرکوب شهروندان معترض و روزنامه‌نگاران و فعالان سیاسی و... جمهوری اسلامی برحسب جمعیت بالاترین رتبه اعدام انسان‌ها را در جهان به خود اختصاص داده و رژیمی است که کودکان کمتر از ۱۸ سال را به دار می‌آویزد. در این کشور تبعیض جنسی، مذهبی، سرکوب، زندان و حذف فیزیکی مخالفین رسمیت قانونی دارد.

در ایران هنوز حتی حقوق اولیه انسان‌ها هم برحسب جنسیت‌شان تعیین می‌شود و زن و مرد از حقوق برابر برخوردار نیستند و انسان‌ها را به خاطر اندیشه و باور و اعتقاد متفاوت‌شان شکنجه، محکوم و مجازات می‌کنند.

همان‌طور که مستحضر هستید این روزها در ایران نقض حقوق بشر شدت بیشتری به خود گرفته و روز به روز بر سرکوب مردمی افزوده می‌شود و تعداد زیادی از مردم که در اعتراض به شرایط اقتصادی و اجتماعی اقدام به اعتراضات مدنی می‌کنند، روانه زندان می‌شوند و گاها افرادی از این بازداشتی‌ها در بازداشتگاه‌های نهادهای امنیتی کشته می‌شوند و بنابر اطلاعات موجود از اعتراضات دی‌ماه سال گذشته به این سو بیش از ۵۰ نفر در خیابان و یا بازداشتگاها کشته شده‌اند. علاوه بر این موج اعدام‌ها نیز به شدت افزایش یافته و این در حالیست که این حکم ضد انسانی نه تنها هیچ بازدارندگی ندارد بلکه منجر به تاثیرات مخرب در جامعه می‌شود و رژیم اسلامی جهت سرکوب و ترساندن معترضین هیچ ابایی از افزایش صدور احکام اعدام و اجرای ان تحت اتهامات مختلف ندارد. نمونه بارز آن اعدام پنج فعال سیاسی کرد در ماه‌های اخیر می‌باشد که سه تن آن‌ها زانیار مرادی، لقمان مرادی، رامین حسین پناهی در زندان رجایی‌شهر اعدام شدند. این سرکوب‌ها نه تنها شامل مردم عادی و افراد گمنام که شامل فعالان کارگری، مدنی و زندانیان عقیدتی مانند: دراویش، بهاییان، مسیحیان، اهل تسنن، و فعالین حقوق بشری نیز می‌باشد و برخلاف ادعای رژیم اسلامی مبنی بر اینکه هیچ زندانی سیاسی و عقیدتی در ایران وجود ندارد!!! ما شاهد هستیم که حتی پس از روی کار آمدن دولت موسوم به اصلاحات یعنی دولت آخوند روحانی، سرکوب و زندانی شدن فعالان مدنی به شدت نسبت به دوره‌های پیش از وی افزایش یافته و کوچک‌ترین اعتراض علیه این سرکوب‌ها می‌تواند احکام سنگینی را به دنبال داشته باشد. سرکوب‌های رژیم اسلامی به جز فعالین مدنی و کارگری و فعالین حقوق بشری شامل فعالین سندیکایی، معلمین و رانندگان کامیون که تنها در اعتراض به شرایط اقتصادی و خواسته‌های صنفی معترض می‌باشند نیز می‌شود و ده‌ها نفر از آنان هم اکنون در زندان به سر می‌برند. علاوه بر همه این‌ها شرایط نگهداری این زندانیان به شدت اسفناک است و محدودیت‌های وضع شده بر این زندانیان روز به روز بیشتر می‌شود .نمونه‌های بارز آن وضعیت زندان‌های فشافویه، قرچک ورامین و زندان رجایی‌شهر کرج است.

پروژه حذف فیزیکی (ترور) منتقدین و مخالفین:

پروژه حذف منتقدان در داخل و خارج از کشور از همان روزهای اول بهمن ۵۷ کلید خورد و صدها نفر از اعضای رژیم سابق، بهاییان، روشن‌فکران و گروه‌های سیاسی چپ و انقلابی منتقد نظام را به کام مرگ کشاند و با سرکوب گسترده دهه شصت و کشتار دسته جمعی زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ و پس از پایان جنگ با پروژه قتل (قتل‌های زنجیره‌ای) منتقدین حکومت ادامه یافت.

نام‌هایی هم‌چون محمد مختاری، داریوش فروهر، پروانه اسکندری، محمدجعفر پوینده، علی اکبر سیرجانی، پیروز دوانی، حمید و کارون حاجی‌زاده، معصومه مصدق، زهره ایزدی… و ده‌ها چهره دگراندیش تنها بخشی از این لیست سیاه ترور هستند. اما پروژه حذف منتقدین صرفا به داخل مرزها خلاصه نشد و تعداد زیادی از چهره‌های مخالف در کشورهای اروپایی در این چهار دهه هدف حذف قرار گرفتند.

برای نمونه، «غلام کشاورز» در قبرس، «عبدالرحمان قاسملو و عبدالله قادری» در وین اتریش، «صدیق کمانگر» در رانیه عراق، «کاظم رجوی» در سوئیس، «عفت قاضی» در سوئد، «شهریار شفیق» در پاریس، «عبدالرحمان برومند و شاپور بختیار» در فرانسه، «فریدون فرخزاد» در شهر بن آلمان، «محمدصادق شرفکندی، فتاح عبدلی، همایون اردلان و نوری دهکردی در شهر بن آلمان...» و این تنها بخش کوچکی از سیاهه حذف مخالفین و منتقدین در خارج از کشور است که تا واقعه ترور رستوران میکونوس ادامه می‌یابد و تنها پس از برگزاری دادگاه و بحران دیپلماتیک با کشورهای اروپایی است که این ماشین حذف در خارج از کشور برای مدت کوتاهی متوقف می‌شود.

 

 

قتل‌های زنجیره‌ای هم، تنها در دوران خاتمی متاثر از اندک گشایشی در فضای رسانه‌ای جامعه افکار عمومی را نسبت به قتل‌ها حساس و در نهایت پس از اعلام رسمی انجام قتل‌ها به دست نیروهای امنیتی رده بالا که در راس آن جلادی یه اسم سعید امامی قرار داشت به ظاهر متوقف شد. اگرچه پس از پاییز ۷۷ نیز این قتل‌ها تا اوایل دهه هشتاد ادامه می‌یابد.

ماشین ترور در خارج از کشور دوباره فعال شده است:

شروع به کار مجدد دستگاه ترور را باید به صورت ریشه‌ای در ماهیت این نظام در مواجهه با نیروهای منتقد دید؛ ماهیتی که ریشه آن حذف فیزیکی منتقدین و مخالفین را بنابر مصالح نظام، شرعا مشروع می‌داند. در حدود یک‌سال اخیر پنج‌تن دیگر از فعالین کرد در اقلیم کردستان که یکی از آنها «اقبال مرادی» پدر زندانی اعدام شده کرد «زانیار و لقمان مرادی» و همچنین «احمد مولانا ابوناهض» مشهور به «احمد نیسی» از فعالان اهوازی در کشور هلند ترور شده‌اند. به این سیاهه اقدام به بمب‌گذاری در محل برگزاری نشست سازمان مجاهدین و پروژه ترور یکی از فعالین اهوازی در دانمارک را نیز می‌توان اضافه کرد.

سکوت برخی از کشورها در برابر استراتژی ترور و همراهی رسمی و غیر رسمی اتحادیه اروپا با آن، به این معنی است که حاکمیت فعلی ایران، علاوه بر تشدید نقض حقوق بشر در داخل، حذف مخالفان خارج از کشور را با سهولت بیشتری پیگیری خواهد کرد. این وضعیت تکلیف سنگینی برای مقامات کشورهای اروپایی ایجاد می‌کند. آن‌ها در سال‌های اخیر بسیاری از شهروندان خود را به کشورهایی عراق، سوریه و افغانستان اعزام کرده‌اند تا در ادعا، جدیت خود در مبارزه با تروریسم دولتی و نقض حقوق بشر را نشان دهند.

 

 

 

مسئولین غربی اگر در این ادعا صادقند حق ندارند و نمی‌توانند به بهانه منافع اقتصادی در برابر برنامه ریزان و مجریان ترورهای دولتی که همان عوامل سرکوب مخالفان در داخل ایران هستند سکوت کنند. هر نوع سکوت یا همراهی در برابر مقامات جمهوری اسلامی مشوق ادامه سرکوب داخلی و تهدید اپوزیسیون در خارج از کشور خواهد بود.

 

غلام محمد نارکی

gholammohammad.naraki@yahoo.com

05/ 02/ 2019

 

اراده سیاسی و توان اجرایی

اراده سیاسی و توان اجرایی !
 
hoshyaresmaeil2017@hotmail.com
 

کرونا در کره زمین چگونه جولان میدهد ؟ افزایش هشداردهنده جان‌باختگان در اسپانیا ... در ایتالیا حدود 600 نفر در یک روز جان دادند ، درخواست ایتالیا برای کمک از دنیا ، حکومت اسلامی ایران هنوز مقام دوم درتولید جنازه را دارد... درحکومت اسلامی ایران تیغ سانسور و سرکوب هنوز تیز میشود . حضرات حاکم اصلا کاری به شرایط اضطراری مرگ و میر ندارند . برای ماندن بیشتر فقط باورهای غلط عوام را صیقل میزنند و جهش قورباغه ایی مقام ولایت فقیه را حفاظت میکنند ، باشد که در سایه همین عملکرد فاشیسم حاکم دینی ، عوام هم به آرامی از جهالت الله و دین ، بیدار و دور شود .


جناب عقب مانده ای که هی فریاد میزنی به خاطر کرونا تحریمها لغو شود ... فرض کنیم همین فردا تحریمها لغو شد ، مافیای حاکم دینی همین حالا نشان بدهد با لغو تحریمها چگونه میتواند کرونا را مهار کند یا شکست دهد ؟ هنوز تحریمها لغو نشده ، تمام هدایای غربی برای مقابله با کرونا از عراق و لبنان سردرآورد ، تمام امکانات مقابله راهی بازار سیاه شود و توسط مشتی قورباغه مسلمان فقط در بازار سیاه فروخته شود ... و در کنار این همه نشان دادن بی لیاقتی ، خواستار لغو تحریم هستند که چکار کنند ؟جناب حاکم ابتدا نشان بدهید لیاقت مدیریت بحران را دارید . تا همین حالا تمام تجربه مدیریت 40 ساله نظام فراتر از روغن بنفشه و آیات جادوگری قرآن ... نمیرود .


فاجعه کرونا شدیدتر هم میشود ولی موضوع تحریمها و فشار روی مافیای دینی حاکم در ایران موضوعی کاملا سیاسی است که با هر فاجعه ایی قابل لقمه زدن نیست . نظام دینی حاکم در ایران اگر لیاقت مدیریت داشت ، میتوانست بحران را مدتها پیش وادار به عقب نشینی کند . مثل چین که حالا مهار کرده ، کره جنوبی و مواردی دیگر از جدیت...


جناب کارشاس اسکولی که تحریم‌ها علیه ولایت فقیه را مانعی جدی در مبارزه با کرونا دیدی ، ایتالیا و اسپانیا و بقیه دنیا تحریم نیست در حکومت اسلامی هم مشکل وجود تحریمها نیست مشکل اصلی در عدم مدیریت بحران و ناتوانی سیستم است . تا چند روز پیش پروازهای هواپیمایی ماهان به چین ادامه داشت. روحانیان به دلیل تعصب مذهبی با قرنطینه شدن شهرها و اماکن مقدس مخالفت کردند . به عوام توصیه میکردند که به دعا و جادوی قرآن پناه ببرند و همزمان موارد لازم برای مقابله با کرونا را به عراق و لبنان ارسال میکردند ...
 
حالا شماها مدعی هسیتد لغو تحریمها لیاقت مدیریت بحران را به سیستم میدهد ؟


درخواست برای لغو تحریم آخرین حرف و قدم است و اولین قدم اثبات جدیت برای مدیریت بحران ، اگر جدیتی باشد و دیده شود اساسا نیازی به درخواست لغو تحریم نیست ، تحریم زیر سایه جدیت سیستم ، عملا کار بردی نخواهد داشت ، ولی وقتی هی تکرار میکنی یا فریاد میزنی که تحریمها لغو شود بدون شک زیر چتر این فاجعه دنبال زدن لقمه های سیاسی هستند .

حکومت اسلامی ایران 40 سال است که عملا ثابت کرده ، اراده ایی سیاسی برای مدیرت هیچ بحرانی را ندارد که توانش را هم ندارد ، تنها اراده دیده شده در این 40 سال اختلاس و دزدی و سرکوب مردم است .

برای مقابله جدی با کرونا ابتدا اراده سیاسی لازم است که ندارند و توان مدیریت جدی هم ندارند .


 
 

22.03.2020
اسماعیل هوشیار

 

کرونا چاقویی دو لبه!

بلای کرونا یک بلای طبیعی است؛ (البته تا زمانیکه ثابت نشده است که انسان حال عمداً یا سهواً در اشاعۀ ویروس کرونا مقصر بوده است.) اما در ایران مقصر اصلی فاجعه ای که در حال وقوع است جمهوری اسلامی است. دروغ، پنهان کردن فاکت ها، عدم تامین وسایل ایمنی، عدم انجام اقدامات لازم برای ممانعت از گسترش ویروس، لاقیدی، بی توجهی و عدم احساس ذره ای مسئولیت در قبال سلامت و جان شهروندان فاکتورهای تعیین کننده در ابعاد فاجعه ای است که جامعه با آن دست به گریبان است. هیچ حکومتی حتی حکومت های مستبد و فاسد تا این میزان در برابر خطرات و مصائب این ویروس یا شرایطی مشابه لاقید و جنایتکارانه رفتار نکرده اند. جمهوری اسلامی مسبب این فاجعه و مرگ ها و مصائب ناشی از آنست.

 

علیرغم اینکه شرایط به نقطۀ انفجار رسیده است؛ در شرایطی که سازمان بهداشت جهانی اوضاع ایران را بسیار خطیر و خطرناک اعلام کرده است؛ این رژیم هنوز لاقیدانه به این بحران برخورد میکند. هنوز هیچ شهری، حتی قم که گفته می شود منبع گسترش کرونا است، قرنطیه نشده اند. هنوز جامعه در کمبود ابتدائیات بهداشتی از قبیل ماسک و مواد ضد عفونی کننده قرار دارد. اخبار احتکار ماسک از طرف سپاه پاسداران در همه جا پخش شده است. حتی در این وضعیت وخیم این دزدان سرگردنه در فکر دزدی و چاپیدن هستند. صف های طولانی مردم در مقابل داروخانه ها شاهد این شرایط اسفناک است.

 

هنوز شرکت هواپیمایی سپاه، ماهان، پروازهای خود را به چین کاملا لغو نکرده است. بیمارستان ها ظرفیت پذیرش مبتلایان را ندارد و تاکنون چندین پزشک و پرستار جان خود را از دست داده اند. غسالخانه ها امکان آماده کردن اجساد برای خاکسپاری را دارا نیستند. تفاوت شرایط و امکانات جنایتکاران حکومتی با مردم عادی در شرایط ابتلا یا مظنون به ابتلا آنچنان متفاوت است که موضوع جوک مردم شده است.

 

 زندان ها پر از زندانی است؛ حتی در شرایط متعارف چنین شرایطی در زندان ها بشدت غیرانسانی است؛ و حال با وجود یک ویروس کشنده که بشکلی تصاعدی رشد می کند، زندان ها آبستن یک فاجعه غیرقابل تصوراند. پس از اعتراضات بسیار رژیم حکم آزادی موقت ٥٤ هزار زندانی را صادر کرد؛ اما هنوز مسئولین زندان ها از آزادی آنها سرباز می زنند. تاکنون چند زندانی جان خود را از دست داده اند.

 

این تمام تصویر نیست!

اما این فقط یک وجه از تصویر است. دردناک است. بشدت نگران کننده است. ترس و هراس از آینده جامعه را در برگرفته است. اما این صرفا یک وجه از تصویر است. اگر فیلمبرداری از شرایط جامعه فیلمی بگیرد، بسته به اینکه دوربین را کجا قرار میدهد و از چه زاویه ای فیلم میگیرد تصاویر تغییر می کنند. زاویۀ دیگر تصویر تغییرات گسترده و عمیقی است که در مناسبات میان حکومت و مردم شکل گرفته است؛ تغییری است که در توازن قوای سیاسی رخ داده است؛ در پس لاقیدی و دعوت مردم به دعا خواندن و استفاده از "گل بنفشه" هراس رژیم را گرفته است. گیج و منگ شده است؛ کاملا در هچل افتاده است. پیش از برملا شدن فاجعۀ کرونا مردم رژیم را کاملا به مصاف طلبیده بودند؛ علیرغم کشتار نزدیک به ٥ هزار انسان از کودک و نوجوان تا سالمند در آبانماه مردم حتی یک سانتیمتر عقب ننشستند؛ میتینگ های رادیکال و گستردۀ ١٦ آذر؛ اجتماعات در دیماه؛ و سپس جنگیدن با رژیم در جبهۀ مضحکه انتخاباتی. در چنین فضایی از جنگ و مقابله جامعه وارد این شرایط وخیم شد.

 

عدم اطلاع رسانی و دروغ پراکنی رژیم برای از سر گذراندن ٢٢ بهمن و مضحکۀ انتخاباتی بود؛ اما نه تنها این دو رویداد به گِل نشست؛ بلکه تمهیداتی که بکار بست اکنون گریبانش را گرفته است. درست است که این رژیم از مرگ یک میلیون انسان ککش هم نمی گزد؛ اما آنچه مورد هراسش است تغییر رفتار مردم و تغییر مناسبات مردم با حکومت است. احدی برای این نظام تره خورد نمی کند؛ در روز روشن به سخره اش می گیرند؛ شخصیت ها و باصطلاح مقدسات اش را جوک می کنند و رژیم قادر به برخورد و واکنش نیست. یک نمونۀ بسیار گویا برنامۀ کمدی ای است که از تلویزیون قم پخش شد و خانوادۀ حداد عادل یکی از گردن کلفت ترین و قلدرترین خانواده های حکومتی را مسخره کرد. تنها واکنشی که انجام گرفت رجوع به توئیتر توسط آقازاده حداد عادل بود. اگر یک لحظه فراموش کنید که چه رژیمی در ایران در سر کار است، فکر می کنید در یک کشور دموکراسی غربی زندگی می کنید که کمدین ها قدرتمدارها را جوک می کنند و آنها نیز از طریق توئیتر پاسخ می دهند.

 

شکستن علنی تابوهای "مقدس"

تحت فشار مردم و در هراس از عواقب فاجعه در حال وقوع، رژیم مجبور شد حرم معصومه را الکلیزه کند! در مخیلۀ هیچکس نمی گنجید که رژیم اسلامی یک روز به این شرایط گرفتار آید. خود این اقدام در یک طرف و وفور جوک هایی که اسلام و خرافاتش را تکه پاره می کند در طرف دیگر. انسان از وفور جوک در مضیقه می افتد؛ طنز قوی، تیز و عمیق که بر تمام دستگاه خرافات اسلام و دین و خدا خراش می اندازد. واکنش رژیم در مقابل اینهمه سخره چه بوده است؟ هیچ. رویش را طرف دیگر کرده و به روی مبارکش هم نمی آورد. تنها اعتراضی که یکی از دایناسورهای از گور برخاستۀ حکومتی در برابر الکل پاشی به حرم معصومه کرد این بود که حرم تماما از نقره خالص است و نیازی به الکل نیست! نه خدا، نه حضرت، نه پیغمبر! نقره! کوشید به خیال خود با توسل به شیمی از الکل پاشی ممانعت کند.

 

کارکنان بهداشت و غسالخانه در سطوح مختلف بدون هراس از دستگیری و عواقب آن ویدیو تهیه کرده اند و افشاگری می کنند. اینها فقط نمونه های معدودی از پیشروی مردم و عقب نشاندن رژیم است. اما طبق ضرب المثل معروف: "مشت نمونۀ خروار است."

 

ایران یک جامعۀ مذهب زده است ولی مذهبی نیست!

شرایط قرمز جامعه حجاب بسیاری از ملاحظات امنیتی را کنار زد و روحیه و فضای واقعی حاکم در جامعه را آشکار کرد. ما بیش از دو دهه است که گفته ایم جامعه ایران یک جامعۀ مدرن است؛ اعلام کرده ایم که موج وسیعی از لامذهبی، ضدیت با اسلام و بی خدایی در ایران وجود دارد. گفته ایم که زمانیکه این حکومت منحوس را از بالای سر جامعه کنار بزنیم تمام این جنبش ها در ایران شکوفا میشوند. اما لازم نشد تا حکومت کامل کنار زده شود؛ عقب نشاندنش امواج را به ساحل رسانده است. طنز یکی از قوی ترین ابزار بیان است. و اکنون در این شرایط دردناک این طنزهای قوی و تیز جلوه های زیبای تمدن بالا و مدرنیسم جامعه را به سطح آورده است.

 

جامعۀ ایران یک جامعۀ خرافی نیست. این حکومت اسلامی، جنبش ملی اسلامی و اپوزیسیون دست راستی است که با تمام قوا می کوشد یک روایت خرافات زده از مردم را به کرسی بنشاند. این جماعت از این تلاش یک منفعت سیاسی معین را دنبال می کنند. به این روایات نباید تسلیم شد. باید این هیاهوهای تو خالی را کنار زد و به عمق جامعه خیره شد؛ در شرایط کنونی مردم بی محابا حقایق سرکوب شدۀ درونی شان را بروز می دهند. طنز تلخ اینجاست که چنین فاجعه ای موجد چنین تحول و تغییرات شده است.

 

میزان بالای همبستگی درون جامعه در این شرایط وخیم و خطیر نشانی دیگر از تمدن و فرهنگ بالای ترقیخواهانه در جامعه است. علیرغم خطر بسیار و وضعیت ناشناخته که در هر شرایطی بیم و ترس را بر فضا حاکم می کند؛ مردم فضای همبستگی و همیاری را پس از چند روز اول شوک در جامعه گسترش می دهند. بویژه جوانان با آگاهی و هوشمندانه دارند کنترل جامعه را به دست می گیرند. نمونه های متعددی از گرفتن امور بدست خود؛ درست کردن ماسک و توزیع رایگان آن میان مردم؛ شکل دادن به تیم های ضد عفونی کننده که می کوشند مکان های عمومی را ضد عفونی کنند؛ کمک به انسان های سالمند که امکان نگهداری از خود را ندارند، جلوه هایی ستودنی از فضای همبستگی و حاکم کردن کنترل شهروندی بر جامعه است. در این عرصه نیز مردم انقلابی و آزادیخواه جمهوری اسلامی را کنار زده اند و امور را بدست خود گرفته اند.

 

صحنه های رقص و شادی در بیمارستان ها توسط پرستاران جان بر کف که شبانه روز در حال مراقبت از بیماران هستند و زمان استراحت را بر کف بیمارستان بسر می برند جلوه ای دیگر از این فرهنگ آزادیخواهانه، پیشرو و انسان دوستانه است. جالب ترین حرکت زمانی است که پس از دعا خواندن دایناسورهای مفت خور عمامه بسر در بیمارستان، کادر پزشکی با رقص و آواز فضای مرگ زده و کسالت بار مذهبی را به یک فضای شاد و انسانی بدل می کنند.

 

نمونه ها بسیار است. ما از تمام آنها مطلع نیستیم. به یُمن اینترنت و ابتکار نسل جوان پر شور صحنه هایی از این فضای همبستگی و انسان دوستی را مشاهده می کنیم. اما همین صحنه ها داستان های مفصل از حماسه ای که در ایران در شرف شکل گیری است بازگو می کند.

 

جامعه را نمی توان به عقب برد!

این مردم را دیگر نمی توان عقب راند. این جامعه را نمی توان به عقب کشاند. مردمی که قدرت خود را در شرایطی سخت آزموده اند و احساس کرده اند نمی توان به استیصال و ضعف کشاند. مردمی که کنترل خود را بر شهر و محل زیست شان حاکم کرده اند نمی توان به خانه ها بازگرداند. مردمی که در روز روشن و جلوی چشم همه و دوربین ها حکومت و قدرتمندان و ایدئولوژی و خرافات و مقدساتش را به سخره گرفته اند دیگر نمی توان خاموش کرد. روانشناسی جمعی تغییر کرده است. قدرت را در اوج ضعف و ترس چشیده اند و باین ترتیب درونی کرده اند. با یک ویروس ناشناخته و کشنده به جنگ بلند شده اند و از خود و هم شهری هایشان مراقبت کرده اند. این مردم آماده مقابلۀ آهنین‌تر و محکمتر با حکومت جنایتکار و منحوس اند. و جمهوری اسلامی از همین واقعیت در هراس است. خود می داند که تمام لاقیدی ها و جنایات و خرافاتش دارد به صورتش پرتاب می شود.

 

جمهوری اسلامی را خارتر و خفیف تر کنیم!

حال که مردم، بویژه جوانان تا این نقطه پیشروی کرده اند باید فشار خویش را بر رژیم بیشتر کنیم. باید آنرا به مرگ بگیریم. آزادی کلیۀ زندانیان خواستی است که باید با تمام قوا بر آن پای فشرد. مجانی کردن آب و برق و گاز باید به رژیم تحمیل شود. تعطیلی تمام اماکن کار و پرداخت حقوق کارکنان یک خواست واقعی و مهم است که باید به کرسی بنشانیم. تامین یک محل امن برای تمام کارتن خواب ها و باصطلاح کودکان کار یک امر حیاتی دیگر برای تخفیف فاجعه است. باید این مطالبات را با صدای رسا و با تمام قوا به جمهوری اسلامی تحمیل کنیم. در این شرایط ضعف و گیجی که ضمنا هر روز یکی دو نفر از دار و دستۀ جنایتکارش را نیز از دست می دهد می توانیم و باید خواست های بر حق مان را از حلقومش بدر آوریم.

 

این رژیم رفتنی است. خود می داند؛ مردم نیز می دانند. بیاییم این روزهای آخر را کوتاه تر کنیم. با خفت و خاری به زیرش بکشیم و جامعه را برای همیشه از این بختک سیاه و منحوس جنایت و شیادی خلاص کنیم. *

 

٥ مارس ٢٠٢٠

 

March 22, 2020

فرصت طلبی چپ ملیگرا به بهانه درگذشت رئیس دانا

فرصت طلبی چپ ملیگرا به بهانه درگذشت رئیس دانا

 

درگذشت رئیس دانا فرصتی را برای چپ ملیگرا فراهم آورد تا جبران مافات کند، تا درد شکستهای فکری و سیاسی خود را در جامعه التیام دهد. مرگ رئیس دانا را به یک سکوی پرش خود تبدیل کرده اند.

 پس از درگذشت آقای رئیس دانا درست نبود که مطلبی در له یا علیه او بنویسم. در این سالها افراد و شخصیتهای زیادی نظیر آقای  رئیس دانا در داخل و خارج فوت کرده اند که من هیچ گونه نزدیکی و خویشاوندی سیاسی و جنبشی و مبارزاتی با آنها نداشته ام و برای احترام به خانواده سوگوار، دوستان و نزدیکانش بهترین کار سکوت بوده است و این در مورد درگذشت آقای رئیس دانا هم این صادق است. اما مسائلی که در پایین توضیح میدهم باعث میشود تا در این مورد چیزی بنویسم.

 بمناسبت مرگ انسانی نظیر رئیس دانا تسلیت گفتن شخصی در فضای خصوصی و یا نوشتن خاطره ای خوب از او توسط آشنایان و دوستان و نزدیکانش که مخالف سیاسی او بودند، طبیعی است. اینها با تجلیل از شخص و خط مشی سیاسی او جداست، روابط انسانی انسانها با یکدیگر است.  از دست دادن دوست و فامیل و آشنا همیشه با درد همراه است. برای دوست و فامیل مجاهد، دوست و فامیل اکثریتی و توده ای و دوست و فامیل ملیگرا مسلما انسان ناراحت و سوگوار میشود و تسلیت شخصی در فضای خصوصی میگوید. درگذشت رئیس دانا برای دوستان و آشنایان نزدیکش حتما همینطور است .

جنبش او، جنبش ملیون مسلما تلاش کرده و میکند تا از او قهرمان و انسان نمونه بسازد و حقشان است چنین کنند. اما مشکل از آنجا است که کسانی به نام چپ و کمونیست و کارگر دارند از یک شخصیت ملیگرا یک ملیگرای چپ، یک شخصیت چپ و کمونیست و مارکسیست میسازند و جلوی جامعه میگذارند. مارکسیستی که مورد پسند روزنامه های رژیم و بی بی سی و جبهه ملیگرایی از جبهه ملی تا جمهوریخواهان رنگارنگ و حزب توده و…است. فرصتی گیر آورده اند تا در مقابل کمونیسم و کارگر یک ورژن ملیگرایی از " مارکسیسم" را عرضه کنند و باد بزنند. برای همین خودم را مجبور میبینم در مقابل این لاپوشانی حقیقت و فضای ایجاد شده بایستم و حرفهایم را بزنم.

با درگذشت رئیس دانا، جنبش ملی – اسلامی با فورس تمام مشغول پروردن و بزرگ کردن او به عنوان یک ایکون " چپ" شده است و میخواهند به جوان و کارگر کمونیست بگویند سوسیالیسم را از رئیس دانا بیاموزند. از " اقتصاددان مارکسیست" و کسی که " نیم قرن تلاش برای آزادی و برابری" کرده است و….

تلاش دارند تا سوسیالیسم دوباره به ریشه ملی اش برگردد. اقای رئیس دانا حتی سوسیالیسم ملی گرا هم نبود، بلکه یک ملی گرای تند با پوشش چپ، یک ملی گرایی چپ که با زبان جبهه ملی سخن میگفت، بود. میخواهند سوسیالیسم ایران دوباره به جناح چپ جبهه ملی ایران و به حزب توده و…برگردد، میخواهند عقربه ساعت سوسیالیسم ایران را به سالهای پیش از انقلاب 57 برگردانند که از جبهه ملی، طالقانی، سحابی، رئیس دانا تا حزب توده و فدایی و مجاهد و نهضت آزادی و کانونهای نویسندگان و شاعران و ….دست در دست هم کمک کردند تا مبارزات کارگران و مردم به زیر پرچم جنبش اسلامی کشیده شود و ملاخور شود. میخواهند یک " مصدقی چپ"، آیکون " سوسیالیسم ایران" ، آیکون جوانان و کارگرانی شود که دنبال راه رهایی میگردند. در مقابل تجلیل و به عرش اعلاء رساندن رئیس دانا، اگر کسی کوچکترین اشاره ای به حقیقت سیاسی میکند که آقای رئیس دانا آن را نمایندگی میکرده است، با زبان زمخت و گاها مستهجن پاسخ میدهند.

 

تفاوت درگذشت یک کاندید رد صلاحیت شده لیست ملی- مذهبیها و یک کمونیست و انسان مبارز و مخالف رژیم

اگر شما کمونیست و یا نه فقط کمونیست بلکه انسان آزادیخواه مخالف رژیم باشید، اگر از زندان، اعدام، ترور، از مقاومت در مقابل حمله نظامی رژیم به کردستان، از ترورها درخارج از کشور و…. جان سالم بدر برده باشید و از بخت بد به علت بیماری و تصادف و…فوت کنید، در گوشه روزنامه کیهان برایت مینویسند " جاسوس اسرائیل و آمریکا، فعال و رهبر حزب رقاصه ها و …". همچنین ساواما و سپاه  چهارچشمی هر کارگر و سوسیالیست و حتی خانواده و بستگان و آشنایان تو را میپایند تا اینکه در باره ات حرفی زده نشود، کسی سوگواری نکند و برای کسانی که گرامیت میدارند، سرنوشتی در انتظار است که 40 سال است جمهوری است با کمونیستها و مخالفینش میکند. برای کمونیستی مانند منصور حکمت اینطور مینویسند، برای انسان مبارز و چپگرایی چون تراب حق شناس اگر چیزی نوشتند حتما در همین مایه هاست، شاهرخ زمانی را در زندان به مرگ دچار کردند و سپس مراسم سوگواری خانواده و یاران او هم به سختی برگزار شد، اکبر محمدی و دهها نفر دیگر در خارج و داخل هم همینطور. فریدون فرخزاد را کارد آجین کردند و در کیهان همان چیزهایی که همیشه از مغز این جانیان و چاقوکشان تراوش میکند را برایش ردیف کردند.

این وضعیت تقریبا بطور مساوی برای همه مردمی که بدنبال نابودی رژیم سیاه جمهوری اسلامی و یا فقط خواهان حق و حقوق اولیه خود هستند، وجود دارد. مادران و پدران خانواده های اعدامی، مادر قائدیها و…. در صورت درگذشت، باید در سکوت به خاک سپرده شوند. عباس عبدی، مسعود بهنود، فرخ نگهدار، شرق و حجاریان و راه توده و… برایشان مرثیه نمیخوانند و شعر نمی سرایند. نیروهای رژیم خانواده ندا اقا سلطان و پویا بختیاری و همه جان باختگان اعتراضات این سالها را لحظه ای آرام نمیگذارند. مخالف رژیم از چپ تا راست ریختن خونشان حلال است.

اما اگر ملیگرای هوادار مصدق باشید، اگر با دوخرداد و محفل سحابی باشید، اگر " مارکسیست" هوادار مصدق با سمپاتی به حزب توده باشید، اگر کاندید رد صلاحیت شده مجلس اسلامی باشید، یعنی اگر آقای رئیس دانا باشید، اگر کسی باشید که پرونده روشنی در  مقابله با کمونیستها داشته باشید و مانند کیهان آنها را جاسوس اسرائیل و آمریکا نامیده باشید، همه مطبوعات رژیم در وصف تو، در باره شجاعت تو، در باره دانش و تحصیلات تو، در باره اخلاقیات انسانی تو و… مینویسند. شرق، ایلنا، ایسنا، اطلاعات، جمهوری اسلامی، تسنیم، تابناک، عصر ایران، فرارو، انتخاب، اعتماد و راه توده…..به شما تسلیت میگویند و با مقاله های طویل در باره تاریخچه مبارزات ملی، وطنپرستانه، عدالتخواهانه و اصلا سوسیالیستی و مارکسیستی شما مینویسند و ارج و احترام میگذارند. شرق برایت در مقاله طویلی مینویسد " نیم قرن تلاش برای آزادی و برابری"، عصر ایران از مجاهدین انقلاب اسلامی، از دست اندکاران سازمان دادن گورهای دسته جمعی دهه 60 و سرکوبهای آن دوره، با همان طویلی شرق مقاله مینویسد و تیتر میزند " اقتصاددان فرودستان" و در زیر تیتر مقاله مینویسد: " فریبرز برغم آنکه روشنفکر تمام عیار بود، خصوصیات قابل تحسینی داشت و آن به دور بودنش از آنچه میتوان مناسک خودنمایه روشنفکری دانست"، ایلنا در وصف تلاش تو جهت دفاع از حق و حقوق کارگران و فرودستان مینویسد، ایسنا هم همینطور، روزنامه دیگر رژیم "سلام نو" با مقاله مفصلتری از تو و کمونیست و مارکسیست تو تجلیل میکند و مینویسد، " مردی که درد انسان داشت". عباس عبدی در ستایش شما مطلب مینویسد، بی بی سی در وصف تو برنامه مفصل کار شده ای با عنوان " فیلسوف توده ها" پخش میکند تا همه را شیر فهم کند که آنها عاشق این نوع "عدالتخواهی" و "مارکسیسم" خاص هستند که عباس عبدی، مسعود بهنود و فرخ نگهدار و….مهر تایید بر آن کوبیده اند، تا کمونیسم ایران دوباره به کمونیسم عدالتخواه مصدقی برگردد.

اینکه این مطبوعات دستور العملی از اطاقهای فکر رژیم گرفته باشند تا در مقابل سوسیالیسم کارگران یک سوسیالیسم خاص، سوسیالیسم مصدقی و ملیگرا را باد بزنند و جلوی کارگر و جوان کمونیست بگیرند و یا اینکه واقعا این ارکستر منظم خودبخودی و بنابر اهداف جنبشی عمل میکند، تغییری در نفس مسئله ایجاد نمیکند.

طیف ملی مذهبیها هم دهها و صدها مقاله در وصف تو و مبارزات و اخلاقیات بی نظیر تو مینویسند. همه از خاطرات مبارزاتی مشترکشان با شما تعریف میکنند. مبارزات ملی گرایانه  از مصدق و جبهه ملی تا کاندید شدن برای مجلس ششم در لیست ملی- مذهبیها و کنفرانس برلین و… داستانهایی است که در وصف تو نقل میکنند و مثل نقل و نبات پخش میکنند. جبهه ملی برایت سنگ تمام میگذارد و دهها مقاله در تجلیل تو مینویسند:

بخشی از اطلاعیه  سامان ششم جبهه ملی: "ایشان از شخصیت های نزدیک به جبهه ملی ایران و برای دهها سال در تماس و هم اندیشی نزدیک و دوستی با اعضای جبهه ملی ایران مانند دکتر پرویز ورجاوند، دکتر هرمیداس باوند، دکتر حسن امین، دکتر علی رشیدی و مهندس کورش زعیم بود و آخرین دیدار با او هنگام سخنرانی در نشست سازمان دانش آموختگان جبهه ملی ایران (سامان ششم) بود که از استقبال حاضران و پرسشهای روشنگرانه و پاسخهای نوگرایانه ای برخوردار بود."

 

  یکی از ملی - مذهبیها از همکاری و مشاوره اقتصادی تو در دولت اصلاحات و رد صلاحیت شدن تو توسط شورای نگهبان داد سخن میدهد:

"من رئیس دانا را از حدود سه دهه پیش می شناختم. اما با او در جریان انتخابات مجلس ششم در سال ۷۸ آشنا شدم. در آن زمان قرار شد طیف ملی – مذهبی به طور مستقل در انتخابات شرکت کند. ستاد انتخابات در تهران و در برخی شهرها تشکیل شد. در نهایت قرار شد که فهرست کامل سی نفره برای تهران تنظیم شود. تلاش شد که در این لیست در حد امکان چهره های مختلف ولو نمادین حضور داشته باشند. رئیس دانا از جریان چپ ملی برگزیده شد. البته او از گذشته نیز با مهندس سحابی در برخی برنامه ریزی های اقتصادی همکاری داشته است. در جمع ما بیش از همه سحابی با او سابقه و همکاری داشت. البته بیفزایم که در نهایت لیست ما در تهران جز چهار نفر از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت شدند و طبیعی بود که رئیس دانا هم یکی از آنان باشد.
اندکی بعد با رئیس دانا برای حضور در کنفرانسی در آلمان همسفر شدیم. من و سحابی. داستان آن سفر را، که بعدها با عنوان «کنفرانس برلین» شهره آفاق شد و پیامدهای آن برای مهمانان هفده نفره آن از ایران، همه احتمالا به یاد دارند. از قضا بیستمین سالگرد آن در اوایل فروردین (آوریل) نزدیک است…." از حسن یوسفی اشکوری

 

دیگری از فعالیت سترگ شما در جبهه " سوسیال دموکراسی ایران" در جهت مشاوره به دولت اصلاحات و پروژه های کمک به " طبقات فرودست"  مینویسد:

"برای سال ۷۸ به مناسبت انتخابات مجلس ششم، مهندس سحابی از رئیس‌دانا دعوت کرد که در ائتلاف انتخاباتی وی حضور داشته باشد و ایشان نیز پس از مشورت با دوستان و همفکران خود پذیرفتند و در لیست ۳۰ نفره‌ی تهران که توسط مهندس سحابی و دوستان‌شان تهیه‌شده بود قرار گرفت. لیستی که اعضای آن، غیر از یکی دو نفر، از سد شورای نگهبان عبور نکردند و رد صلاحیت شدند. ……….آقای رئیس‌دانا چند پژوهش مشترک نیز در حوزه‌های اقتصادی و اجتماعی با مهندس سحابی انجام داده‌اند. …………. در دولت خاتمی از سحابی می‌خواهند که بخش توزیع و بازتوزیع طرح را برای سازمان تأمین اجتماعی بازنویسی و جهت اجرا آماده کنند. یکی از کسانی که توسط مهندس سحابی دعوت به حضور در این پروژه می‌شوند، رئیس‌دانا است که با دیگر متخصصین ازجمله آقای شبیری‌نژاد و هدی صابر در مرکز پژوهش‌های تأمین اجتماعی به فعالیت می‌پردازند. فعالیت‌های آن‌ها اما محدود به این پروژه نمی‌شود و به‌منظور رفاه حال طبقات فرودست جامعه، ازجمله کارگران و زحمتکشان، پژوهش‌های ارزنده‌ای انجام و طرح‌های مترقی‌ای را پیشنهاد و عملیاتی می‌کنند.این‌ها نمونه‌ای از حضور فعال رئیس‌دانا در جبهه‌ی سوسیال‌دموکراسی ایران است. جبهه‌ای که از مصدق تا امروز در تلاش بوده تا شرایط ارتقای کیفی و کمی زیست انسان ایرانی را مهیا نماید و از هر فرصتی برای این تلاش استفاده کرده است. رئیس‌دانا نیز به‌عنوان یک کنش‌گر رادیکال باورمند به سوسیالیسم و ساعی در بهبود شرایط زیست طبقات فرودست و زحمتکشان این کشور، از فرصت‌های موجود برای ائتلاف با جبهه سوسیال‌دموکراسی استفاده کرده تا بتواند در جهت باورها و آرمان‌های خویش بکوشد و نقش و تعهد خویش را ایفا کند"( نصرالله لنشی از سایت خبری و تحلیلی زیتون)

 یکی دیگر از هم مسلکان و هم جنبشی هایت از تو و رشادتهایت برای حفظ تمامیت ارضی و درنیاوردن پوتینها تا سرکوب کامل " تجزیه طلبهای " کردستان تجلیل میکند و بخصوص اینکه شما همیشه در استدلال کردن و قانع کردن متحبر هستید داد سخن میدهد.

"شرح آن جلسه و سخنرانی را در کتاب «از برلین تا اوین» آورده ام و نیازی به تکرار و بازگویی آن نیست و فقط در ارتباط با زنده یاد رئیس دانا بگویم که در آن دیدار و در آن سخنرانی ارادت من به ایشان بیش از پیش شد. سه موضوع در آن سخنرانی بر ارادت من به ایشان افزود: استواری در وطن خواهی، عدالت طلبی و شفافیت و شجاعت در اظهار نظر.
در بخش پرسش و پاسخ سخنرانی، پرسش های پر شماری مطرح شد. …..او در باره قومیت ها صریحا هر نوع جداسری و استقلال خواهی و یا بنا به شهرت «تجزیه طلبی» را قاطعانه رد کرد و راه حل مشکلات و رفع انواع تبعیض ها از جمله تبعیضات قومی و مذهبی و جنسیتی را در تحقق دموکراسی و آزادی به معنای جامع و واقعی آن دانست. وی بر حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران اصرار ورزید. کسانی با او به مجادله برخاستند. اما او هیچ کوتاه نیامد و با صراحت مثال زدنی از مواضع خود دفاع کرد و از قضا هرچه چالش بیشتر می شد، بر صراحت و شفافیت او افزوده می شد. می دانیم که در خارج از کشور (آن هم در بیست سال قبل) مسئله قومیت ها بسیار حاد است و به ویژه مخالفت با تجزیه طلبی آن هم از سوی یک شخصیت رادیکال چپ می تواند فرد را در معرض انواع اتهامات قرار دهد."( از حسن یوسفی اشکور)

یکی دیگر از هم مسلکانت در سایت ملی مذهبیهای زیتون تیتر میزند " فریبرز رئیس دانا، چپ مصدقی" و ستایشنامه سیاسی و اخلاقی برایت مینویسد و هیچ چیز هم گویاتر از این تیتر در تعریف ماهیت جنبشی تو نیست. مصدقی هستی که ژست چپ میگیرید. برای همین از شرق تا تابناک برایت هورا میکشند. اگر خاتمی اجازه داشته باشد از تو ستایش میکند و اگر رفسنجانی زنده بود و میتوانست همین کار را میکرد و احتمالا به شرق دستور میداد تا یک شماره ویژه برایت در بیاورند.

این فقط روزنامه های رژیم و طیف ملی مذهبیها و شخصیتهای رژیم اسلامی نیستند که از شما تجلیل شایسته به عمل میاورند، جمهوریخواهان ملی، جمهوریخواهان سکولار، حزب چپ ایران، فدائیان اکثریت، راه توده، حزب توده، و……همه اینها دست و بال برایت میسوزانند. اینها هم مانند شرق و بی بی سی سنگ تمام  برایت میگذارند.

پس از اینها نوبت کسانی میرسد که به نام چپ و کمونیست و فعال کارگری، تلاشهای روزنامه شرق و بی بی سی و عباس عبدی و مسعود بهنود و فرخ نگهدار و راه توده و…. را تکمیل میکنند و با قالب چپ تلاش میکنند تا سوراخها را پر کنند تا ایکون جنبش ملی قالب و مورد قبول آن جوان کمونیست و کارگر در آید. تا به ملی گرایی رنگ سوسیالیسم زده شود و سوسیالیسم رنگ ملی گرایی گیرد، تا "سوسیالیسم" آنقدر بی بو و بی خاصیت شود که در طبق روزنامه شرق و ایلنا و رئیس دانا به جامعه عرضه شود. کمونیست و کارگر ایرانی در این 40 سال زیادی پیشروی کرده است باید برایش قبای دیگری، قبایی از همان نوع میزگردهای بهشتی و کیانوری و فرخ نگهدار دوخت. اگر کسی پیدا شد و گوشه ای از زندگی سیاسی آقای رئیس دانا را بالا زد و گفت طرف ربطی به جنبش کارگری و کمونیستی ندارد، او یک وطن پرست و مصدقی بوده است که ژست چپ میگرفت، با لعن و نفرین و توهین روبرو میشود و با هیاهو تلاش میکنند تا حقیقت آشکار نشود.

رئیس دانا حتی بنا به معیار معمولی و حزبی به جبهه ناسیونالیست تعلق داشت و نه ناسیونالیسم چپ. در نوشتار و گفتارهای قاسملو و طالبانی میتوانیم " سوسیالیسم" چربتری از رئیس دانا بیابیم. مشکل این است که آنها به ناسیونالیسم کرد تعلق داشتند و آقای رئیس دانا به ناسیونالیسم ایرانی و مثل همه ناسیونالیستهای ایرانی یک رادیکال در مسئله تمامیت ارضی طلبی. 

یکی نوشت رئیس دانا را باید در کلیتش دید و نه یک جانبه. درست است آدمها را باید در کلیتشان دید. کسی که به جنبش ملی گرایی تعلق دارد، شخصیت جنبش خود را در کلیتش میبیند، کمونیستها هم همینطور. رئیس دانا به جنبش ملی- اسلامی تعلق داشت، جنبه دیگرش " عدالتخواهی" در چهارچوب ملی گرایی بود.

حمایت از رژیم و سیاستهای آن

آقای رئیس دانا با جنبش دوخرداد و در این جنبش گل کرد و شناخته شد. قبل از آن شخصیت ناشناخته ای در جنبش ملیگرایی بود.  پس از شکست آن جنبش مانند هر اصلاح طلب غیررژیمی از اصلاح طلبان فاصله گرفت. اگر رژیم جمهوری اسلامی از خصوصی سازی و سیاست نئولیبرالیسم دست برمیداشت و اقتصادش شبیه اقتصاد سوریه میشد، مشکل آقای رئیس دانا زودتر از دوخردایهای دیگر با رژیم حل میشد و احتمالا دست به ستایش نیز میزد. افق او یک ایران مستقل و قدرتمند و صنعتی بود که در توهم او نئولیبرالیسم اقتصادی نمیتوانست آن را تامین کند بلکه دولتی کردنهای وسیعتر این را تامین میکرد. او در دولتی شدن همچنین رعایت انصاف وعدالت برای کارگران را میدید.

در مصاحبه ای به تاریخ ایرانی در سال 1393، آقای رئیس دانا مواضع سالهای اوائل انقلاب خود را توضیح میدهد. او ضمن حمایت از موضع حزب توده در آن زمان و تعریف و تمجید از حزب توده، انتقادی هم به حزب توده وارد میکند که همانطور که همه دوستانش میگویند، بسیار "داهیانه" است. انتقاداتش این بود که حزب توده در ضمن میبایست به دولت "بازرگان محافظه کار" هم گوشه چشمی میداشت تا آخر مسئله دموکراسی هم که مهم است حل میشد.

 "بازرگان لیبرال نبود. او محافظه‌کار، راست‌گرا و ضد چپ بود…چپ‌ها درباره بازرگان خیلی تندروی کردند…خصلت آزادی‌خواهی نسبی در جناح بازرگان بیشتر از جناح‌های دیگر بود…ما بخاطر نگرانی از آمریکا نباید نهضت آزادی و بازرگان را فدا می‌کردیم…در میان جناح بازرگان، بنی‌صدر و اکثریت حاکمیت، دوری از بازرگان تصمیم نادرستی بود…حزب توده بر این اعتقاد بود که نباید کودتای ایالات متحده را شوخی انگاشت. استدلال حزب توده این بود که تنها خطری که در سال ۵۸ می‌توانست تهدیدی بزرگ برای جریان چپ باشد امکان کودتای ایالات متحده آمریکاست و حزب توده برای این اعتقاد بود که نباید کودتای ایالات متحده را شوخی انگاشت. خون در جوی‌ها راه می‌اندازند و به نظر من هم درست می‌گفتند. برای اینکه ما دیده بودیم سوهارتو در کودتا علیه سوکارنو بیش از یک میلیون کمونیست را قتل‌عام کرد و در جاکارتا دریای خون راه انداختند. " (از سایت تاریخ ایرانی، گفتگو با رئیس دانا در باره شخصیت بازرگان، این سایت تاریخ رهبران و دست اندرکاران نظام جمهوری اسلامی را ثبت میکند)

این موضع، دیدگاه و کلامش در باره رژیم و جناحهایش و موضع جنایتکارانه حزب توده در سالهای اوائل انقلاب بود، آنهم در سال 93 شمسی. و همه سیاسیون از لحن و کلام کیهانی (کیهان شریعتمداری) آقای رئیس دانا وقتی که به کمونیستها میرسید خبر دارند و قابل ذکر نیست.

مشکل این حرفها و مواضع  آقای رئیس دانا نیست، مشکل این است که برخیها به نام چپ و کمونیست میخواهند از یک عنصر محفل سحابیها و کاندید رد صلاحیت شده مجلس  و یک هوادار رژیم بشر اسد و هوادار سیاستهای جمهوری اسلامی در منطقه و در سوریه  یک کمونیست و چپ به خلایق قالب کنند. میگویند او را همه جانبه ببینیم. ممنون از درسهایتان. با این حساب چرا فرخ نگهدار و حزب توده و محجوب و…..را همه جانبه نمیبینید. مگر حزب توده برای مقابله با قانون کار توکلی کم کار کرده است؟ مگر سندیکاهای زیر نفوذ حزب توده در اوائل انقلاب برای حق و حقوق اقتصادی کارگران در چهارچوب همان سیاستهای کلی دفاع از خط امام کم کار میکردند؟ مگر آنها زندان نرفتند و اعدام نشدند؟ مگر محجوب در مقابل قانون کار توکلی نایستاد؟ چرا آنها را همه جانبه نمیبینید؟

حمایت از سیاستهای منطقه ای رژیم

رئیس دانا بارها از رژیم و سیاستهایش حمایت کرد. از نظامیگری رژیم در سوریه و سرکوب جنبش مردم سوریه از همان آغاز حمایت نمود. در یک مصاحبه با اخبار روز در باره شورش آبان، بطور مفصل امیال خود را بیان کرد. حرفش این بود که شورش مردم  بر علیه سیاست نئولیبرالیسم رژیم است و باید در همین چهارچوب بماند و از سیاستهای رژیم در کمک به جریانات اسلامی و رژیم بشار اسد حمایت جانانه ای کرد.

"به هر روی باز تأکید می کنم که اسیر امکانات و فریبندگی انقلابی نماها، براندازان وابسته و تأثیر پذیرفته گان از مشی تروریستی و تجزیه طلبی و قدرت طلبی نشویم. باید شجاعت داشته باشیم که از حقیقت – و فقط حقیقت – دفاع کنیم. این یک نظر انقلابی و به طور خاص نظر لنین است که از حقیقت پشتیبانی کنیم حتا اگر به نفعمان نباشد، به زیانمان باشد و فرصت را به ظاهر از ما بگیرد. مثلاً برای تمرین ذهنی بد نیست که از خود بپرسیم آیا هر آنچه در سوریه می گذشت و می گذرد صرفاً باید بر مبنای دشمنی با دولت جمهوری اسلامی – و نه واقعیت ها – ارزیابی شود؟ آیا درست است که ما فقیریم چون پول‏های ما را می دهند به حماس و بشار، و نه به مفسدان و بهره کشان داخلی؟ آیا درست است که همه ی براندازان دوست همه ی مردم ایرانند. من به باور عامیانه تکیه نمی کنم و شجاعت گفتن حقیقت را نیز دارم هر چند متهم به “کوتاه آمدن” شوم. ( مصاحبه با اخبار روز 4 بهمن 98)

این مواضع آقای رئیس دانا در رابطه با سوریه و سیاستهای منطقه ای رژیم مستقیما دفاع از سیاستهای جناح خامنه ای و سپاه پاسداران است. حتی زیباکلام و بخشی از اصلاح طلبان چنین موضعی ندارند و کج دار و مریض خواهان پایان دادن به دخالتهای رژیم در منطقه هستند.

در رابطه با سوریه آقای رئیس دانا در یک بحث فیسبوکی مخالفین خود را شایسته شخصیت مورد علاقه اوائل انقلاب خود، آقای خلخالی دانستند و گفت انسانی مانند خلخالی لازم است تا پاسخ شایسته به این مخالفین بدهد.

نماینده رد صلاحیت شده طیف ملی – مذهبیها پس از ناامیدی از ورود به دستگاه حکومت اسلامی مانند بسیاری دیگر " رادیکال" شد. در حالی که حتی مهره های اصلی رژیم از دایره رژیم حذف شده اند و ریزش در حکومت در طی سالها وسیع و وسیع تر شده بود، آقای رئیس دانا نمیتوانست چشم به کرسی مجلس و دفاع از " فرودستان" در آنجا بدوزد. اما انصافا "رادیکالیزم" او در مقابل رژیم از "رادیکالیزم" شیرین عبادی و فاطمه حقیقت جو بسیار عقب تر بوده است. او هنوز دل در سیاستهای "ضد امپریالیستی" رژیم اسلامی داشت و از سرکوب خونین جنبش مردم سوریه که به فروپاشی جامعه و سربرآوردن جانوران داعش انجامید حمایت میکرد. حمایت از رژیم بشار اسد، حفظ تمامیت ارضی با کمک رژیم اسلامی ایران، سرکوب مردم کردستان ایران و سوریه و عراق گوشه هایی از " آرمانخواهی" او را از پرده بیرون میاندازد. سیاستهای او به سردار سلیمانی در عراق و سوریه احتیاج داشته است و از این سرداران هم حمایت نمود و با همان " شجاعت" بی نظیر اعلام کرد در صورت حمله یک کشور خارجی مانند زمان جنگ ایران و عراق به زیر فرماندهی همین سرداران میرود و از جمهوری اسلامی حمایت میکند.

اینها را برخیها " زیکزاکهای سیاسی" او مینامند!

توجیهات و دفاعیات

کسانی هم در این جریان اشتباه کردند و امیدوارم اشتباه خود را تصحیح کنند. از رفقایی انتظار بیشتری میرفت. انتظار میرفت اسیر وضعیت اختناق در ایران نشوند و مسئله را آنطور که هست ببینند. وضعیت اختناق موجب میشود افراد و شخصیتها با خطوط حتی گاها متضاد فعالیتهایی را در ایران پیش ببرند و این کاملا درست است. مسلما این وضعیت رابطه عاطفی هم ایجاد میکند. اما باید هوشیار بود و اسیر این روابط نشد و جهت کلی حرکت و مسائل را دید و افق سیاسی را از دست نداد.  مثلا رفیقی در فیسبوک ( برای احترام فراوانی که نزد من دارد دوست ندارم نامش را بیاورم) تلاش کرده است تا برای تجلیل از آقای رئیس دانا، یک مثال در تاریخ کمونیسم پیدا کند. با رجوع به آن تاریخ  چپ مصدقی، سوسیالیسم مارکسی و کارگری میشود و توجیه میشود. چپ مصدقی  با سوسیالیسم لنین، مارکس، کائوتسکی و لوزالوگزامبورگ و ببل و… مقایسه شد و گفتند مناسبات میان آنها با مناسبات میان چپهای ایران فرق داشت و ما باید از آن مناسبات سرمشق بگیریم. چون کائوتسکی پس از مرگ لنین از لنین تجلیل کرد، پس باید از آقای رئیس دانا هم تجلیل کرد. اینجا فقط یک اشتباه "کوچک" صورت گرفته است، آنهم اینکه رفیق ما ملیگرایی را با سوسیالیسم، جنبش ملی را با جنبش سوسیالیستی و شخصیتهای این دو جنبش متضاد را یکی گرفته است. حتی کسی مانند کائوتسکی که در قعر ارتجاع دفاع از کشور خود، بورژوازی خودی، در جنگ جهانی اول سقوط کرد و این ارتجاع او در دشمنی با انقلاب اکتبر تکمیل شد و عمر انقلابیگری کمونیستی اش برای همیشه پایان یافت، بعید بود برای یک شخصیت کاملا و تاریخا ملیگرا پیام میفرستاد. بعید میدانم او برای کرنسکی پیام تجلیل آمیز میفرستاد.هر چند حتی کرسنکی قابل مقایسه با عناصر مستقیما ملی گرای جبهه ملی چی ما نبوده و وزن تاریخی سوسیالیسم دهقانیش قویتر از اینها بود. رفیق ما به جای سنت سوسیالیستها میبایست سراغ سنت سحابیها، جبهه ملی چیها، حزب توده و..میرفت و در باره روابط و سنتهایشان مثالی برمیگزید.

 آقای اکبر معصوم بیگی ضمن توهین شخصی به کسانی که مخالف نظرش هستند، از ترسو و بزدل بودن منتقدین رئیس دانا در برابر نیروهای امنیتی و از شهامت آقای رئیس دانا  داد سخن داد. این هم استدلالی است برای خود! آقای رئیس دانا اگر با شهامت بود، با شهامت جنبش خود بود، با شهامت جنبش مصدق و سحابی و خاتمی و… بود، اگر بزرگ بود، بزرگ آن جنبش بود. بزرگ صنف نویسنده های نظیر خودش بود. واقعا استدلال درخشان معصوم بیگی حرف ندارد. صدها و هزاران نفر پس از زندان و دربدری و سالها جنگیدن در کردستان که بسیاری از آنها زخمی و معلولند، بیکباره در مقابل شهامت آقای رئیس دانا جهت خواندن قطعنامه کانون نویسندگان در مقابل نیروهای امنیتی بزدل قلمداد میشوند.

اگر شهامت انسان تعیین درستی عمل و سیاست است، حزب الله، داعش، حماس، جهاد اسلامی، طالبان و…جنگجویان با شهامت کافی دارند.  ترورهای انتحاری عناصر رژیم توسط مجاهدین در اوائل دهه 60 از نظر شهامت بی نظیر بوده است، ترور نظامیان رژیم در اهواز توسط دو عنصر احتمالا مذهبی سلفی بقدری بی مهابا بود که شهامت در مقابلش تحقیر شد. فکر نمیکنم درآویش گنابادی تحور و بیباکی کمی در مبارزه نشان داده باشند. آقای معصوم بیگی خوب است برای دفاع از جنبش خود و شخصیتهایش دنبال استدلالات کمی قابل قبولتر بگردد.

 آقای گیلانی نژاد شاخه کارگری حزب رئیس دانا و سحابیها و فروهرها مدعی شد خارج نشینها نشسته اند پیاله مشروب بالا میزنند و به مبارزینی مثل رئیس دانا بد میگویند. از شاخه کارگری رئیس دانا و سحابی که بیخود از خانه کارگر استقلال صوری دارد بیشتر از این انتظار نمیرود.

اما از نقطه نظر انسانی حتما اگر تلاشها برای آیکون کردن آقای رئیس دانا صورت نمیگرفت، ما هم سکوت میکردیم و یا حتی میشد به خانواده و نزدیکانش تسلیت گفت. اما در این جوی که ساخته شده است، تسلیت ساده به خانواده و نزدیکانش به مجموعه ستایشهای نظیر " فیلسوف توده ها" و " اقتصاددان مارکسیست" نویسنده و…اضافه و به کمپین جنبش ملیون چپ کمک میشود . ما با چپ مصدقی توده ای هیچ احساس خویشاوندی سیاسی نداریم. سحابی و داریوش همایون و بسیاری از رهبران جبهه ملی هم در این سالها فوت کردند.

انتخاب کنید

اگر میخواهید پس از مرگتان همه یک جنبش، از روزنامه های رژیم تا عباس عبدی و حجاریان، از ملی مذهبیها و مصدقیها تا چپهای مصدقی از شما تعریف و تمجید کنند و فقط در گوشه روزنامه کیهان ننویسند که یک عنصر ضد انقلاب و وطن فروش و جاسوس به درک واصل شد و خانواده و رفقایت پس از مرگ در ایران زیر مهمیز سپاه و ساواما نباشند، اگر نمیخواهید خانواده شما در خاوران و " لعنت آبادها" برایتان سوگواری کنند، اگر نمیخواهید به عنوان " منافق" خانواده شما را اذیت و آزار کنند، اگر نمیخواهید مانند شاهرخ زمانی و پویا بختیاری و صدها و هزاران نفر دیگر خانواده و عزیزان شما از مراسم سوگواری شما هم محروم شوند و حتی گوشه زندان بیافتند، اگر نمیخواهید خانواده ها و عزیزان شما مانند مبارزین کمونیست "گردان شوان کومه له" و صدها مبارز کمونیست دیگر از سوگواری ساده محروم شوند و اصلا نتوانی مزارش را هم ببینی، به جنبش ملیگرایی، به جنبش آقای رئیس دانا بپیوندید. آنوقت از روزنامه های رژیم تا "چپ" از شما تجلیل به عمل میاورند. در همین روزنامه های امنیتی و جیره خوار رژیم از شما به عنوان " فیلسوف توده ها" ، " مبارز حقوق دردمندان و کارگران" به همراه  "نیم قرن تلاش برای آزادی و برابری" یاد میکنند.

چرا پیروزی از آن ماست؟

همۀ مبارزان سیاسی امید و اعتقاد به پیروزی دارند و اصلاً تصور وارد شدن در فعالیت سیاسی بدون اینها سخت است. من هم از این امر مستثنی نیستم و اگر همرزمانم بپرسند که چرا به پیروزی راهی که در آن گام گذاشته ای، این اندازه مطمئنی، چهار دلیل خواهم آورد: موافقت با منطق تاریخی، موقعیت تاریخی مساعد، ارادۀ محکم و نیروی لازم. به ترتیب به آنها میپردازم.

مبارزۀ‌ سیاسی، مبارزۀ قدرت است و اعتقاد به پیروزی در این میدان، در درجۀ اول از نیرویی برمیخیزد که قرار است در دستان ما و یا پشتیبان ما باشد. ولی قدرت فقط نیروی خود ما نیست، هنگام ارزیابیش باید به عواملی که نزد ما و گاه حتی در اختیار ما هم نیست، نظر داشت.

 

منطق تاریخ

 معمولاً، سخن گفتن از موافقت با منطق تاریخ، فکر اتکای به نوعی فلسفۀ تاریخ را به ذهن متبادر میسازد، حال چه ساخته و پرداخته و چه ابتدایی و ساده. مقصودم من از منطق تاریخی موافق، حتماً مشیت الهی نیست، چون اعتقادی بدان ندارم؛ فلسفۀ تاریخ هم نیست که جایگزین سکولار شده و بی شفقت و بی اعتنا به هر دعای آن به شمار میاید، چون چنین فلسفه ای از فرض جبری بودن تاریخ جدایی پذیر نیست و این فکر هم با آزادی بشر جمع آمدنی نیست.

حرف من از همۀ اینهایی که شمردم محدود تر است و نظر به کل تاریخ ندارد. قبلاً هم اینرا در مقالات مختلف عرضه کرده ام که میدان سیاست مدرن را محل برقراری جبری دمکراسی نمیدانم ـ این خوشبینی که در عصر روشنگری رواج گرفت، دهه هاست که به فراموشی سپرده شده است. میدان سیاستی که ما در آن قرار داریم، برای سه گزینۀ سیاسی جا دارد، دمکراسی، توتالیتاریسم و اتوریتاریسم. آزادی در آن نامحدود نیست و هر کاری نمیتوان کرد و هر نظام سیاسی بی سر و تهی نمیتوان اختراع نمود، ولی گزینش یکی از اینها و پیروز کردنش کاملاً در حدود امکانات کنشگران سیاسی هست.

اول سرچشمۀ قدرت ما شناخت این منطق است و منطبق شدن با آن و همین است که به ما قدرت میبخشد. میتوان نیروی بسیار داشت و بسیار هم تقلا کرد، ولی اگر همۀ اینها در راه دست یافتن به هدفی انجام گردد که خودش در منطق تاریخ جایی ندارد، به هیچ کجا نخواهد رسید. جبری که در اینجا میتوان از آن صحبت کرد، جبرِ شدن نیست که بگوییم حتماً چه خواهد شد، محدودیتِ شدن است که راه را هم برای آزادی و هم ارادۀ ما باز میگذارد؛ بسته بودن راه های ناممکن است.

اگر این تصویر کل تاریخ را در برمیگرفت، به ناچار جبری میشد، ولی از آنجا که فقط یک سکانس آنرا شامل میشود، الزامی به جبری بودنش نیست. قدرت ما آنجاست که به حوزۀ ممکنات آگاهیم، از بین آنها انتخابی کرده ایم، با نرمش بر باید و نباید هایش گردن نهاده ایم و با قاطعیت پی اش گرفته ایم. این قدرت از ما نشأت نمیگیرد، سرچشمه اش بیرون از ماست. وقتی از آن ما میشود که تابعش بشویم. یاوری طلبیدن از تاریخ، فروتنی میطلبد.

 

موقعیت تاریخی

نقطۀ دوم قوت ما، موقعیت تاریخی مساعد است، موقعیتی که از ابتدای قرن بیستم تا به حال نداشته ایم و امروز بهتر از صد سال پیش، از آن برخورداریم. یادآوری بکنم که مقصودم «روح زمانه» و این قبیل مسائل نیست، وضعیت ملموس تاریخی است. اینجا دیگر بحث آن منطقی نیست که در بند قبلی از آن صحبت کردم و گریز ناپذیر است، سخن از وضعیتی است که میتوانست ـ در عین تبعیت از منطقی که بالاتر به آن اشاره شد ـ این  نباشد، ولی نقداً این هست و طوری هم هست که راه ما را هموار میکند.

از چهار خانوادۀ سیاسی ایران مدرن، اسلامگرا ها روانۀ راه خروج از دایرۀ قدرت هستند و اصلاً دعوا سر بیرون راندن هرچه سریعتر آنهاست؛ رادیکالهای چپگرا به کلی بی اعتبارند و اگر قدیم عموم مردم به آنها اعتنا نداشتند، امروزه خودشان هم چندان خود را قبول ندارند؛ سلطنت طلبان هم که صدقۀ سر افتضاح جمهوری اسلامی و با یارانۀ دول خارجی بادی در آستینشان افتاده، جز همین باد در آستین ندارند. گزینۀ دمکراسی لیبرال، بعد از بیش از یک قرن، در موقعیتی قرار گرفته که رقبایش عملاً بی اعتبارند، یکی از آنها بر سریر قدرت است، ولی مردم ایران با قاطعیت خواهان رفتنش هستند و جایگزینی که برای آن میخواهند، آنیست که ما عرضه میکنیم.

 

اراده

سوم ارادۀ محکم است. ما  معمولاً تمایل داریم که اراده را، مانند بسیاری خصایص دیگر، تابع سرشت هر کس  و امری صرفاً فردی بشماریم ـ عادات زبانی که چندین قرن ریشه دارد، چنین برداشتی را به ما تلقین میکند. در اینجا، مقصود من جلب توجه و انگشت نهادن بر وجه عقلانی و جمعی آنست. اراده، تا وقتی به خلق و خوی هر کس متکی باشد، کم نفس است، شاید در برابر شداید، دوام بکند، ولی وقتی با گفتاری عقلانی طرف میشود که بنیانش را هدف میگیرد، دو راه برایش میماند. یکی بی اعتنایی به این گفتار و تبدیل شدن به نوعی تعصب کور و دیگر یافتن گفتاری که بتواند از تعرض ایمنش بدارد.اراده، اگر تکیه به عقل نداشته باشد، در مقابلۀ طولانی تضعیف میشود و بالاخره از پا میافتد.

اراده ای که میگویم در جبهۀ ما موجود است، مربوط به خلق و خوی اعضایش نیست. البته چنین اراده ای نزد آنها موجود است، اگر نبود که اصلاً پا در راه مبارزه نمیگذاشتند. آنچه که به این علاوه شده، وجه عقلانی کار است که تاب و توانش را چند برابر میکند و به آن امکان میدهد تا پیروزی و بعد از آن، دوام کند. این توان، هم از آگاهی به درستی اصولی برمیخیزد که ازآن دفاع میکنند، هم از مقبول بودن طرحی که برای آیندۀ ایران دارند و هم از آگاهی به اینکه با منطق تاریخ همراهند و هم اینکه شرایط مساعد تاریخی به مددشان میاید. قدرت اراده، هم از نهادشان برمیدمد و هم از بیرون در آنها میدمد.

 

نیرو

آخر هم نوبت نیروست، همان چیزی که اول از همه گفتم که مایۀ اصلی عمل و اسباب اصلی پیروزی سیاسی است. برای این در آخر به آن میپردازم که در نهایت از هر آن سه عاملی که ذکرشان رفت، نشأت میگیرد.

اول از همه ببینیم که مقصودمان از نیرو چیست. چون همۀ ما کلمۀ نیرو را بسیار به کار میبریم. میگوییم نیرو لازم داریم، نیروی رژیم کم شده، نیرو ها را باید متحد کرد و… کثرت استعمال، ابهام کلمه را میپوشاند و بر این توهم دامن میزند که دقیق میدانیم از چه صحبت میکنیم و در معنای کلام، همفکریم.

در بحث از سیاست، اول مقصود ما از نیرو، نفر است. ولی نفر خالی، معنای روشنی ندارد. فرض کنیم که هزار نفر در یک میدان شهر باشند، همینطوری که از آنها کاری برنمیاید، نه میتوانند دستجمعی کاری انجام بدهند و نه حتی به طور منظم صف ببندند تا بشود شمردشان. باید وحدتی بینشان موجود باشد تا بتوان نیرو خواندشان. ببینیم که اینرا چگونه میتوان تأمین کرد.

برای تبدیل کردن افراد پراکنده به نیرو، باید جاذبه ای داشت. هستۀ اول این جاذبه که تأثیرش باید دائم باشد، سخن و فکریست که در میان مینهید. یعنی بازمیگردیم بر سر همانکه بالاتر صحبتش بود. اینکه چه فکر و طرحی داریم که به مردم عرضه کنیم. عامل اصلی جذب نیرو و وحدت دادن به افراد و حفظ این وحدت، امر مادی نیست، اندیشه ایست که در میان مینهیم. ما از این بابت در موضع قدرت قرار دایم. چون فکر و طرحی که ارائه میکنیم، معقول است، به طور منطقی و نه بر اساس خیالبافی، آینده ای بهتر را وعده میدهد، ‌آینده ای که با خواستهای مردم ایران، تا آنجا که به طرق مختلف بیان شده و به گوش همه رسیده است، هماهنگ است. این مهمترین نقطۀ قوت ماست.

وقتی در بحثهای معمول به اینجا میرسیم، معمولاً با این تذکر مواجه میشویم که باید نفرات را سازماندهی کرد. به این ترتیب، کار چیزی جلوه میکند در حد مدیریت، میگویند آدم مدیر لازم داریم. تصوری هم که از آدم مدیر رایج است و نادرست هم نیست، تصویر مدیران کاربُر اداری یا نظامی و یا بخش خصوصی است. تصور میشود که اگر چنین افرادی داشته باشیم، کار درست خواهد شد. این مدیران که مثال زدم، در سازمانهایی عمل میکنند که هرکدام بر اساس مشخص و معطوف به هدف معینی شکل گرفته است، ترتیب مدیریت آنها نیز با اینها هماهنگ است. البته که آدم مدیر لازم است، ولی هیچکدام این تصاویر رایج به کار سیاست نمیاید، به خاطر اینکه منطق کار در اینجا فرق میکند. در اینجا، اساس کار استخدامی نیست و مردمی که بلاعوض وارد کار سیاسی میشوند و هزار ویک هزینه تقبل میکنند، باید دلیلی برای این کار داشته باشند و به هیچوجه نمیتوانند امربر صرف باشند.

نکته اینجاست که در سیاست، سازماندهی فقط یک جور نیست. هر سازماندهی با هر ایدئولوژی هماهنگی ندارد و نمیتوان نوع سازماندهی را فارغ از فکری که عرضه میکنید، انتخاب کرد. آن نوع سازماندهی شبه نظامی که برخی به دلیل کارآمد جلوه کردنش، بدان نظر دارند و معمولاً در احزاب کمونیستی یا فاشیستی دیده میشود، فقط با ایدئولوژی این نوع احزاب هماهنگی دارد. به عبارت دیگر، این نوع سازماندهی کارآیی مطلق ندارد و فقط به کار معینی میاید که بر پا کردن استبداد توتالیتر است و به ما ربطی ندارد.

سازمانی که با آزادیخواهی هماهنگ باشد، نمیتواند از سلسله مراتب و قرار و قاعده و دیسیپلین، صرف نظر بکند، ولی نمیتواند آنرا به حد شبه نظامی هم برساند. سازمان ما، چنانکه باید، حزبی است، ولی میزان نرمشش متناسب با مرام سیاسی ماست و از آن گذشته، ساختار جبهه ای که قرار است تشکلهای مختلف را گرد هم بیاورد، به نوبۀ خویش و از بالا، مزاحم و مانع تمایلات اقتدارگراست. اینها نکات بسیار مهمی است برای جلب مردم. ضمانتی است در این جهت که اگر ادعایمان برقراری دمکراسی است، سازماندهی مان نیز با این ادعا هماهنگ است.

آخرین عاملی که باعث میشود تا نیروی شما فزونی بگیرد، خود نیروست. حرف قدری عجیب به نظر میاید و مصداق دور باطل، ولی اینطور نیست. شما هر قدر نیرو داشته باشید، خود این نیرو جذب کنندۀ نیروی بیشتر میشود. در ابتدا و تا نیرویتان کم است، این فرآیند کند و نامحسوس است، ولی هر چه این سرمایه بیشتر شود، خود را بهتر و بیشتر نشان میدهد و در نهایت به طور تصاعدی بالا میرود تا با دستیابی به پیروزی به نقطۀ اوج خود برسد. به قول فرانسویها: مردم فقط به آدم پولدار، پول قرض میدهند.

 

پیروزی

و اما سخن آخر در باب خود این پیروزی که هم هدف است و هم وسیلۀ رسیدن به آن.

مردم فقط به حرف شما گوش نمیکنند، حتی اگر با آن موافقت تام داشته باشند، عمل کردنتان هم قانعشان نمیکند، حتی اگر قدرش را بدانند، بیش از اینها میطلبند. حرف، برای تکرار کردن و گفتگو و بحث مناسب است، ولی میدان سیاست، هر قدر هم که بر مدار حرف بچرخد، میدان حرف زدن نیست؛ عمل کردن صرف هم کاری است که انواع و اقسام گروه ها بیست و چهار ساعت میکنند و مردم بی اعتنا و حداکثر با نگاهی همدلانه از کتارشان رد میشوند. آنچه که در حقیقت از شما میطلبند، همان چیزی است که قرار است با یاری خود آنها به دستش بیاورید. پیروزی را میخواهند و از همین حالا هم میخواهند. در نهایت مایلند پیروزی حاصل شود تا به شما بپیوندند. در سیاست هم، مانند بسیاری موارد دیگر، طرفتان میخواهد آنچه را که قرار است در نهایت کار به دست بیاید، از هم اکنون در دستان شما ببینند تا به شما اعتماد کند.

ایتجا هم، درست مثل مورد قبلی، مردم باید حس کنند که شما به سوی پیروزی میروید و سرنوشتتان این نیست که در حاشیۀ میدان سیاست پرسه بزنید و سخنان مطبوع و مقبول بر زبان بیاورید. باید بوی پیروزی را بشنوند، لااقل امکان آنرا در نظر بیاورند تا حتی اگر گرایشی هم به سوی شما دارند، بالاخره تصمیم به همراهی عملی بگیرند و نیرویی بشوند در خدمت هدفی که عرضه میکنید. تا رسیدن به پیروزی نهایی، قانع کردن آنها به یک صورت ممکن است. با به دست آوردن پیروزی، نه پیروزی نهایی که به هر صورت همه را به سوی شما خواهد کشید، همین پیروزیهای کوچکی که مصداق روشن پیشروی است و چراغ امید را در دل همه روشن میکند. پیروزیهای کوچکی که خبر از پیروزی بزرگ میدهد. مطمئن کردن مردم از پیروزیتان به این طریق ممکن است: با عرضۀ نمونه هایی از آن، نمونه های های کوچکی که نشان میدهد رگۀ معدنی پرباری را کشف کرده اید و برای بهره برداری محتاج نیروی آنان هستید، نیرویی که به هدر نخواهد رفت.

نقداً مهمترین دستاورد ما در این زمینه، گسترش بیش از پیش افکار و برنامه ایست که عرضه میکنیم و نزد رقبا مشابهی ندارد. لائیسیته در صدر اینهاست. جذب هر فرد جدید، قدمی است که به سوی پیروزی برمیداریم. کسی که گفتار محکم ندارد، نه برای تحلیل وضع موجود و نه برای ترسیم دورنمای ایران آینده، اصلاً در مبارزه جایی ندارد، حال هر قدر هم برایش تبلیغ بشود. سازمان هم اگر مثل مجاهدین باشد، فقط به درد قتل و غارت میخورد و اگر تنها متکی به بوقهای تبلیغاتی باشد که در حد معرکه گیری است. اینراخود ما به خوبی میدانیم، باید مطلب را برای دیگران نیز به همین اندازه روشن کرد تا بدانند پیروزی را از که میتوان چشم داشت. معمولاً کسی در شتافتن به یاری پیروزی، تردید به خود راه نمیدهد و هر چه پیروزی نزدیکتر شود، جذابتر هم میشود. میدانم که راه درازی در پیش داریم، ولی راهیست هموار که نور افق روشنش از هم اکنون، پیش پای ما را روشن میکند.

نگاه اجمالی به "بازخوانی غائلۀ بندرعباس" و "شکست نفوذ گروه اشرف دهقان به اطلاعات سپاه"

نگاه اجمالی به "بازخوانی غائلۀ بندرعباس" و "شکست نفوذ گروه اشرف دهقان به اطلاعات سپاه"

بر هیچ ناظر بی طرفی پوشیده نیست که در سال های اخیر اتاق های فکر جمهوری اسلامی با سفارش وزارت اطلاعات حکومت، کارزار متمرکزی را علیه جنبش مسلحانه و  سمبل های کمونیست و فدایی آن ، و به ویژه نسل چریکهای فدایی خلق و بازماندگان و پیروان آن ها در دهه 50 سازمان داده و ده ها مقاله و کتاب و به اصطلاح پایان نامه دانشگاهی را برای رد نظرات و پراتیک انقلابی آن نسل انتشار داده اند.  در این چارچوب، به ویژه در سال های اخیر، مقامات فریبکار و آبرو باختۀ جمهوری اسلامی با مشاهده گرایش شتابناک و فزایندۀ جوانان شورشی و "لیدرهای" جنبش به تشکل های مخفی و رشد گرایش به مبارزۀ مسلحانه چریکی علیه ارگان های سرکوب جمهوری اسلامی، یکی پس از دیگری به صحنه آمده و به سم پاشی علیه نمایندگان و مبلغان شناخته شدۀ تئوری مبارزۀ مسلحانه به مثابه تئوری انقلاب ایران می پردازند.

زمینه های مادی این رویکرد پیش از هر چیز ناشی از شرایط ملتهب و فضای مبارزاتی گسترده و تضادهای طبقاتی عمیقی ست که در جامعه تحت سلطۀ ما جریان دارد. این واقعیتی ست که در یک دهه اخیر، سرمایه داران حاکم و اربابان بین المللی شان علاوه بر وقوع صد ها و شاید هزاران حرکت اعتراضی کوچک و بزرگ، شورش و اعتصاب های کارگری بزرگ و کوچک در جامعه، با سه خیزش بزرگ اجتماعی با شعار مرکزی "مرگ بر جمهوری اسلامی" و خواست تغییر بنیادین در مناسبات اقتصادی - اجتماعی ارتجاعی موجود مواجه بوده اند. سیر شتابناک حرکت توده ها برای گسستن زنجیرهای بردگی شان از طریق اعمال قهر انقلابی در برابر یک دیکتاتوری تا بن دندان مسلح و وحشی، ویژگی بارز این خیزش ها بوده است.  درست به دلیل چنین شرایطی، روزی نیست که هراس از گسترش "شبح سرخ" مبارزه مسلحانه علیه نظام حاکم به طریقی در اظهارات و دل نگرانی های مقامات حکومتی منعکس نشود.  آن ها مرتبا با وحشت نسبت به "خشونت سازمان یافته" جوانان علیه ارگان های سرکوبگر و از امکان ایجاد "گروه های چریکی مسلح" نظیر دهه 50 به یکدیگر هشدار می دهند.  بنابراین، تشدید کمپین تعرض به افکار و ایده های انقلابی و تشکلات مدافع تئوری مبارزه مسلحانه در این بستر قابل فهم است.    

در کمپین ضد انقلابی و ضد فدایی حکومت، یکی از روش های کار این است که بوق های تبلیغاتی رژیم با آفریدن داستان های خیالی در مورد رویدادهای سال های اول پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی و عملکرد سازمان های مسلح انقلابی می کوشند تا تجربۀ این سازمان های مبارز و نظرات و پراتیک آنان را در چشم جوانان مبارز و جویای راه مبارزه امروز، خوار و شکست خورده و تحت اشراف وزارت اطلاعات نظام جلوه داده و عاقبت دست یازیدن به مبارزۀ قهر آمیز و مسلحانه با نظام حاکم را بی نتیجه و یک سراب جلوه دهند.

یکی از جلوه های متعدد سیاست مورد اشاره در زمینه فوق، نوشته ای با عنوان "بازخوانی غائله بندرعباس؛ نفوذ گروه اشرف دهقان به اطلاعات سپاه چگونه شکست خورد؟" می باشد که خبرگزاری تسنیم چند ماه پیش یعنی در 13 شهریور 98 ، مبادرت به چاپ آن نمود.  در این مطلب عنوان شده است که "گروه اشرف دهقان پس از انقلاب اقدام به برپایی ۲ غائله و آشوب در کشور کرد.  غائله گنبد بر اساس تئوری هجوم به شهر و غائله بندرعباس با نفوذ به نهادهای نظامی و امنیتی انجام گرفت. ... گروه اشرف دهقانی عامل ایجاد دو غائله در شمال و جنوب کشور بود. اعضای گروه اشرف دهقانی، چریک‌های فدایی خلق بودند که به رهبری اشرف دهقانی و محمد حرمتی‌پور در اواخر سال 57 و اوایل سال 58 به دلیل این که معتقد به تداوم مبارزه مسلحانه و چریکی بودند از سازمان چریک‌های فدایی خلق جدا شدند و گروه جدیدی را تشکیل دادند. اشرف دهقانی و اعضای گروهش معتقد بودند که ابتدا باید روستاها و شهرها را به تصرف خود در آورد و سپس به تهران رسید. آنان معتقد بودند که نمی‌توان از ابتدا به سراغ تهران رفت، لذا دو غائله را در شمال و جنوب کشور طراحی کردند. غائله شمال که به غائله گنبد معروف است، مشهورتر است، اما غائله جنوب یا غائله بندرعباس، غائله‌ای کمتر شناخته شده است...".

لینک نوشته مزبور در خبرگزاری تسنیم به این شرح است:

https://www.tasnimnews.com/fa/news/1398/06/13/2090386/‎

پس با طرح چنین صورت مسالۀ کاملا قلب شده ای از زبان محسن رضایی فرمانده وقت بخش اطلاعات سپاه، برای تطهیر جنایات رژیم به خواننده القاء می کنند که "انفجار، ترور و شعارنویسی بر روی دیوارهای شهر، چهره بندرعباس را به یک شهر جنگی تبدیل کرده بود.  اعضای گروه اشرف دهقان علاوه بر ایجاد ناامنی و آشوب در بندرعباس به دستگاه‌ها و نهادها نیز نفوذ کرده بودند". سپس نویسنده با نمایش عجز خود از فهم واقعیات مبارزاتی در آن دوره اضافه می کند که "محل تعجب و سئوال بود که چرا و به چه دلیلی برادران ما در واحد اطلاعات سپاه بندرعباس قادر به حل این مشکل (گروه اشرف دهقانی) نیستند... " (همان منبع) و سپس برای نمایش قدرت نمایی دیکتاتوری حاکم، با یک داستان پردازی "جیمز باندی" ادعا می کنند که چگونه رییس وقت اطلاعات سپاه یعنی محسن رضایی جلاد در یک عملیات ساده با فریب نیروهای  جریان اشرف، به سادگی اوضاع را "مدیریت" کرده و آن ها را به اصطلاح متلاشی می نماید.  در این سناریو، محسن رضایی ضمن بازی با شعور خواننده خود مدعی می شود که پس از رفتن به بندر عباس و مشاهده اوضاع متوجه می شود که به دلیل نفوذ چریکهای فدایی خلق ایران در این شهر اوضاع "بسیار حادتر" از آن چه بوده که قبلا گزارش می شده است. بنابر این او و یکی از همکارانش با اجرای یک "طرح فریب" تظاهر می کنند که از بندر عباس خارج شده ولی مخفیانه باز می گردند و سپس با دستگیری یکی از "اعضای کلیدی" جریان "اشرف دهقانی" که در سازمان عقیدتی - سیاسی نیروی دریایی رژیم "نفوذ" کرده بود ، موفق می شوند که با دستگیری او و "اعضای کلیدی" به اصطلاح "غایلۀ بندر عباس" گروه اشرف دهقانی را تمام کنند!  

اما واقعیت آن چه که مزدوران جمهوری اسلامی از آن به عنوان "غائلۀ بندر عباس" رفیق اشرف دهقانی نام می برند چه بود؟

واقعیت این است که به دنبال شکست انقلاب سال های 56 - 57 در ایران و روی کار آوردن دار و دسته خمینی مزدور توسط امپریالیست ها ، حکومت جدید یعنی جمهوری اسلامی با اعلام "پایان انقلاب" از توده های انقلابی می خواست که به خانه هایشان بازگردند و خواست ها و مطالبات انقلابی خود را به طاق نسیان بسپارند.  اما مردمی که با دادن هزاران شهید و مجروح و اسیر برای تغییر کل نظام استثمارگرانه سرمایه داران به پا خاسته و حکومت شاه را به زباله دان تاریخ سپرده بودند، برعکس خواست حاکمان جدید، ضمن ایستادگی بر خواست های شان، شعار می دادند که بعد از شاه نوبت آمریکاست.  این آغاز یک دورۀ جدید در مبارزات مردم ما برای کسب رفاه، آزادی و استقلال بود که بلافاصله بعد از سقوط شاه آغاز و قبل از این که جمهوری اسلامی با دست زدن به کشتار دهه 60 ، چهره جنایتکار خود را بر همه مردم ایران آشکار سازد، تقریبا به مدت 3 سال طول کشید و شهرها و روستاهای ایران را به صحنه نبرد بین توده های انقلابی با ضد انقلاب جدید یعنی جمهوری اسلامی بدل ساخت.

در شهر بندر عباس که شهری با اسکله های بزرگ و محل تردد کشتی های عظیم و ملوانان و ماهیگیران زحمتکش و جوانانی مبارز و آگاه بود، سلطۀ جمهوری اسلامی از همان ابتدا توسط مردم انقلابی خواهان نان و کار و آزادی و استقلال به چالش کشیده شد و با توجه به تاثیرات جنبش مسلحانه و  استقبال وسیع توده ها از سازمان چریکهای فدایی خلق ایران به عنوان محبوب ترین سازمان چپ، نسل جوانی پا به میدان مبارزه گذاشته بود که انگیزه ها و چشم اندازهای مبارزاتی اش را از تئوری مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک و جانفشانی های چریکهای فدایی خلق در طول 7 سال نبرد دلاورانه با شاه  گرفته بود.  نسلی که بسیاری شان با مشاهدۀ سازشکاری رهبران غاصب سازمان فدایی و سپس جدایی رفیق اشرف دهقانی و یارانش از آن سازمان و تشکیل چریکهای فدایی خلق ایران ، به هواداری از این جریان پرداختند.  نفوذ معنوی چریکهای فدایی خلق ایران در منطقه هرمزگان تا حدی بود که در بندر عباس نیز همانند دیگر شهر های ایران ، دانش آموزان مبارز به طور خود جوش در روزهای پس از انقلاب نام یکی از مدارس راهنمایی دخترانه این شهر را به نام مدرسۀ اشرف دهقانی تغییر دادند.  در چنین فضایی بود که در شهر بندر عباس نیز همچون بقیه نقاط ایران سازمان های سیاسی و به ویژه هواداران چریکهای فدایی خلق (که بنا به شواهد و قرائن بزرگ ترین نیروی سیاسی شهر را تشکیل می دادند) ضمن ارتباط با توده ها به تشدید فعالیت های انقلابی و مبارزاتی خود علیه دشمنان مردم و رژیم ضد خلقی جمهوری اسلامی پرداختند.

در آن برهه، هواداران تئوری مبارزه مسلحانه و چریکهای فدایی خلق ایران در محافل و گروه های گوناگون فعالیت می کردند که از اعضای اصلی آن ها باید از رفقای جانباخته ای نظیر رفقا حسین رکنی، عزیز پوراحمدی، قنبر پیشدست، فتح الله فربود، علیرضا قاسمی، محمود یوسفی، محمد رمضانپور و ... نام برد . به دنبال ارتباط این محافل و هسته ها با سازمان مادر (چریکهای فدائی خلق) و رهنمود سازمان مبنی بر ضرورت کار یکپارچه، سرانجام این هسته ها در سال 1359با یکدیگر ادغام شده و جنبش دانش آموزی 19 بهمن در بندر عباس را به وجود آوردند؛ جنبشی که با شرکت فعال در مبارزات صنفی - سیاسی اقشار مختلف مردم و به طور مثال مبارزات معلمان و حمایت از آن ها به خانه های مردم زحمتکش بندرعباس رسوخ کرد و آن ها را با اهداف و آرمان های خود همراه نمود.  همزمان در کنار این جنبش صنفی - سیاسی، رفقای بندر عباس و هرمزگان با به وجود آوردن هسته های سیاسی - نظامی، در مدتی کوتاه به یک جریان توده ای پیشرو و مسلح علیه رژیم جمهوری اسلامی در منطقه تبدیل شدند.  فعالیت های هواداران چریکهای فدایی خلق ایران در مدت کوتاهی همان طور که نویسندگان هجو نامۀ "غایله بندر عباس" از زبان خود مقامات رژیم اعتراف کرده اند به یک معضل و مانع بزرگ برای مرتجعین و استثمارگران حاکم تبدیل شد، چرا که دیکتاتوری حاکم نمی توانست اختناق و سرکوب مورد نیاز رژیم و امنیت دلخواه سرمایه داران زالو صفت را در این شهر حاکم سازد.

از یکسو مزدوران سرکوبگر جمهوری اسلامی در فضای ملتهب آن سال ها ، شهر بندر عباس را به صحنۀ تعرض و هجوم روزمره خود و بگیر و ببند و قلع و قمع مردم و به ویژه جوانان بدل کرده بودند و از سوی دیگر، رفقای بندر با سازمان دادن عملیات های نظامی علیه دشمن به سمبل مقاومت خلق در مقابل جمهوری اسلامی بدل گشته بودند.  این عملیات ها علیه مزدوران رژیم و مراکز سرکوب آن هم در یک شهر نه چندان بزرگ که تنها با حمایت وسیع توده ای و پشتیبانی مردمی امکان پذیر می شد ، نفس ماشین سرکوب جمهوری اسلامی را بند آورده بود.  به طور مثال مزدوران گروه ضربت جمهوری اسلامی با فرماندهی یک پاسدار مزدور به اسم صمد شمشیری، دختر مبارزی به نام صنم قریشی که مشغول فروش نشریه مجاهد در بندر عباس بود را بدون هیچ اخطاری به ضرب گلوله، از پا درآوردند؛ اما طولی نکشید که هسته های سیاسی - نظامی هوادار چریکهای فدایی خلق ایران در شهر، در پاسخ به این عمل وحشیانه، مزدور صمد شمشیری را طی عملیاتی به سزای اعمال جنایتکارانه اش رساندند و همین مسئله به هراس مزدوران رژیم از چریکهای فدایی خلق در منطقه هر چه بیشتر دامن زد.  رفقای بندر در طول آن سال ها ضمن گسترش صفوف تشکیلات چریکهای فدایی خلق در منطقه  و فعالیت های آگاه گرانۀ سیاسی علیه جمهوری اسلامی مانند شعار نویسی و پخش اعلامیه، چندین عملیات نظامی علیه رژیم و ماشین سرکوب آن سازمان دادند و به چند عملیات مصادره انقلابی برای برآوردن نیازهای مالی و انتشاراتی تشکیلات نیز دست زدند.  این وضعیت تا زمان هجوم سراسری رژیم جمهوری اسلامی به سازمان های انقلابی و مبارز و از جمله تشکیلات چریکهای فدایی خلق در بندر عباس ادامه یافت و بالاخره در  سال 60 ضربات بزرگی به این تشکیلات در شهر بندر عباس و کرج وارد نمود و ده ها تن از این رفقا یا در جریان درگیری با مزدوران رژیم جان باختند و یا دستگیر و  زیر شکنجه شهید شدند و یا بدون برخورداری از هیچ محاکمه و یا دادرسی قانونی  و رسمی ای، سرانجام در برابر جوخه های اعدام قرار گرفتند.  بخش دیگری از نیروهای باقی مانده نیز به کُردستان منتقل شده و در صفوف پیشمرگان سازمان در کُردستان علیه جمهوری اسلامی و پا به پای خلق کُرد با دشمنان مردم ایران جنگیدند.  جا دارد تا در همین جا یکبار دیگر یاد و خاطرۀ ده ها تن از این چریکهای فدایی خلق که در آن برهه در نبرد با رژیم جمهوری اسلامی جان باختند؛ را گرامی بداریم. جان های شیفته ای نظیر طاهرۀ قاسمی، عزیز پوراحمدی، فتح الله فربد، حسین رکنی، رضا خالصی ، فاطمه رخ بین، مهشید معتضد، حسن روان، حسین پورقنبری، علی احمدی و ...

در حقیقت بندر عباس به خاطر مبارزات دلیرانه جوانان انقلابی ای که تئوری مبارزه مسلحانه رهنمون آن ها بود و به خاطر حمایت توده های زحمتکش از فرزندان چریک فدایی اش به یکی از مناطقی تبدیل گشت که در جریان نبرد بین انقلاب و ضد انقلاب به خاری در چشم مرتجعین حاکم تبدیل شد.  بعدها نیز تاثیرات سیاسی چریکهای فدایی خلق در بندر عباس و در منطقه ، آن چنان پایدار ماند که الهام بخش پیکار جوانان و مبارزات نسل های بعدی گشت.  بر این مبنا، در عوض، تاثیرات مبارزات دلیرانه رفقای ما در بندر عباس بر روی دشمن آن چنان است که بعد از گذشت سی و چند سال، آن ها برای زایل ساختن آن بر ذهن نسل جدید، مجبور به تحریف تاریخ، سم پاشی و دروغگویی در بارۀ ماهیت مبارزات مردمی در بندر عباس و نامیدن آن جنبش توده ای به عنوان غایله گروه اشرف دهقانی گردیده اند.

داستان "غائله بندر عباس" کوشش سخیفی ست برای سرکوب سیاسی و فرهنگی نسل جوان که این روزها در هر جایی سلطۀ منحوس رژیم جمهوری اسلامی را به چالش کشیده و با قیام های قهر آمیز خود خواهان نابودی این رژیم و نظام حاکم می باشد.  با درک این واقعیت است که می توان فهمید تمام هم و غم امثال محسن رضایی های جلاد و نویسندگان عوامفریب خبرگزاری تسنیم در باب قدرت نمایی دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی با این هدف ساخته و پرداخته می شود که به خوانندۀ بی اطلاع و جوانان مبارز این ایده را بقبولاند که هیچ قدرتی نمی تواند مقابل دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی مقاومت کند و نیروهای امنیتی حکومت همان طور که غائله بندر عباس را "خواباندند" می توانند هر حرکت دیگری را سرکوب کنند.

اما جدا از دروغ پردازی های طراحان این گونه نوشته ها، باید دید که اساسا به چه خاطر در شرایط امروز دست اندر کاران رژیم به یاد مطرح کردن "غایلۀ بندرعباس و گنبد" توسط "گروه اشرف دهقانی" در سطح جامعه افتاده اند، و مخاطب پیام توصیف "فتوحات" شان در جامعه ایران چه نیروهایی هستند؟  به عبارت آشکارتر، آن ها از چه و که می هراسند که مجبور به ساخته و پرداخته کردن داستان های دن کیشوت وار برای گرسنگان به جان آمده ما شده اند؟

در پاسخ به سئوال فوق، باید تاکید کرد که برای تمام کسانی که تحولات سال های اخیر و به ویژه نقاط عطف آن یعنی خیزش های سال های 88 و 96 و 98 را با چشمانی خیره به واقعیات تعقیب می کنند، آشکار است که ارزیابی و جمع بندی مهره های نظام از شرایط انفجاری فعلی، برای سرمایه داران سردمداران حاکم کابوسی برخاسته از واقعیات جاری به وجود آورده که آن ها را دمی راحت نمی گذارد و جلوه های آن هر روز و با شواهدی قویتر خود را به نمایش می گذارند.

جمهوری اسلامی با همه توان می کوشد که از تکرار تجربه بندر عباس و توسل جوانان به مبارزه مسلحانه جلوگیری کند. درست در هراس از قهر انقلابی سازمان یافته از طرف توده ها و نیروهای پیشرو جامعه، و در هراس از رجوع آنان به حرکت های مسلحانه در گذشته جهت تجربه اندوزی است که جیره خواران رژیم به یاد عملیات به اصطلاح جیمز باندی و فتوحات خود علیه چریکهای فدائی خلق و رفیق اشرف دهقانی افتاده اند. غافل از این که اگر رژیم در مقطعی هم قادر به سرکوب مبارزین می گردد، نظرات و سمبل های مبارزات انقلابی مسلحانه در جنبش، همچون ققنوس که با سوختن خود از خاکستر آتش خود تولدی دوباره می یابد، از نو ظهور می کنند؛ و امروز در شرایط بروز خیزش گرسنگان و فرودستان، فرصت و امکان آن را می یاببند که مهر و تاثیر انقلابی خویش را بر تارک جنبش های جاری بزنند و این همان تاثیری ست که در مبارزات جوانان به پاخاسته در جریان قیام آبان ماه در بندر عباس منعکس شد.

 

 

زنده باد کمیته های مردمی برای مقابله با بحران

زنده باد کمیته های مردمی برای مقابله با بحران

جهان درگیر بحران مقابله با کرونا است. ویروس مرگباری که تا کنون جان هزاران نفر را گرفته است و زندگی صدها هزار نفر دیگر را تهدید و سازمان زندگی را به شدت تحت تاثیر قرار داده و بسیاری از امور روتین را عملا مختل کرده است. گرچه جهان در شوک ورود و گسترش این اپیدمی جهانی است اما با این حال این ویروس تاکنون ناکارامدی سیستم درمانی و مدیریت بحران جهانی سرمایه داری را بیش از پیش نمایان کرده است. دولت ها و حکومت های که حتی از تامین مواد و لوازم پیشگیری کننده این بیماری خطرناک در مدرن ترین کشورهای صنعتی نیز ناتوان هستند. اوضاع در ایران نیز نه تنها متاثر از این بیماری واگیر است، بلکه ایران به یکی از اصلی ترین کانون های گسترش این بیماری تبدیل شده است.آمار مرگ و میر در ایران بسیار بالاست. حکومت در این زمینه مانند همه موارد دیگر، دروغگوست و از دادن اطلاعات واقعی خودداری می کند. جمهوری اسلامی که تا مدت ها از اعلام موارد مبتلایان به ویروس کرونا به دلیل در پیش داشتن به اصطلاح نمایش" انتخابات " مجلس خوداری می کرد، خود با پنهان کردن این واقعیت از مردم نقش برجسته ای در گسترش این بیماری داشت. بعد از برگزاری انتخابات و شکست مفتضحانه رژیم در این نمایش، بعد از اینکه چندین شهر پر جمعیت از جمله قم و تهران آلوده به این ویروس شدند، سران رژیم به مانند همیشه سعی در توجیه و عوام فریبی از طریق طرح تئوری توطئه و بیان این که این ویروس را دشمنان اشاعه داده اند، عجز و ناتوانی خود را بیش از پیش به نمایش گذاشتند و ناچار به اعتراف به موارد بسیاری از مبتلایان به این بیماری شدند. گذشته از این رژیم تلاش می کند تا این مصیبت اجتماعی را هم به فرصتی برای بقای حیات خود تبدیل کند. این روزها دیدیم که رژیم ایران از جمله بی کفایت ترین و ناتوان ترین دولت های دنیا در مقابله با این اپیدمی است. این ناتوانی آشکار وظایف ویژه ای را از فعالین مدنی و مبارزین اجتماعی می طلبد. وقتی که رژیم نمی تواند و یا نمی خواهد در چنین شرایط دشواری به داد مردم برسد، طبیعی است که مردم دست روی دست نخواهند گذاشت تا این فاجعه همچنان جان انسان را بگیرد. بر همین اساس در مناطق زیادی از کردستان شاهد سازماندهی و مدیریت های مردمی مقابله با گسترش ویروس کرونا هستیم. برای نمونه در مریوان کمیته ای شکل گرفته است که با نام "کمیته مردمی محلات مریوان علیه کرونا " فعالیت می کند. این نهاد پیشرو مردمی در خلاء نبود امکانات و تجهیزات دولتی برای مقابله با این بیماری کشنده، وظیفه حمایت و حفاظت از مردم مریوان را با فداکاری به عهده گرفته است. کار این نهاد که از همبستگی و اتحاد فعالین اجتماعی و مردم به وجود آماده است، پاکسازی و ضدعفونی کردن معابر اصلی رفت و آمد، جمع آوری کمک های مردمی و از این طریق تهیه محلول های ضد عفونی کننده و توزیع آن در محلات فقیر نشین است. در همین شهر تشکل دیگری با نام " خانه انسان " با کمک های مردمی و کار داوطلبانه تشکیل شده است، این نهاد با راه اندازی یک کارگاه اقدام به تولید لباس های نایلونی مخصوص و ماسک جهت مقابله با ویروس کرونا می کند و آن را بین کارگران شهرداری، جایگاه سوخت و میوه فروشان شهر مریوان توزیع می کنند. در همین رابطه و باز هم در پی بی مسئولیتی و ناتوانی رژیم در محافظت از جان مردم در شهر سنندج نیز تیم هایِ داوطلبانه مردمی با مشارکت جمعی از جوانان فداکار شهر با نام " پاریزه ران ژیان: یا "حامیان زندگی " شکل گرفته است که به منظور پیشگیری از شیوع بیشتر ویروس کرونا هر شب معابر، خیابان ها و محلات سطح شهر را با امکانات ابتدایی از خطر وجود ویروس ضد عفونی می کنند. شعار این تشکل داوطلبانه مردمی اتحاد، همدلی و مشارکت فعال جوانان محلات و پیوستن آنها، برای محافظت از مردم در مقابل شیوع هر چه بیشتر این بیماری است. در بسیاری دیگر از شهرها و روستاهای کردستان کمیته هائی با همین هدف شکل گرفته اند که در این اوضاع آشفته و بحرانی سرشار از ایده های امیدبخش و دلگرم کننده هستند.

 این تشکل های مردمی و  مستقل از دولت،از زمان شیوع بیماری کرونا، به مجموعه اقدامی دست زده اند که  اشاره به چند نوع از این اقدامات می تواند مفید باشد. تعیین یک مرکز موقتی برای مشورت و تصمیم گیری، عضوگیری از جوانان سطح شهر برای خدمات رسانی، کنترل جدی ورودی و خروجی شهر یا روستا، ایجاد گروه در فضای مجازی که تقریبا تمامی ساکنین محلی حضور دارند، ایجاد یک گروه کارشناسی و مشورتی به عنوان مرکز اصلی تصمیم گیری، احترام و اجرایی کامل تمام تصمیمات شورا از طرف تمام مردم شهر، تهیه بسته های ضروری برای خانوارهای نیازمند و رفع نگرانی آنها، تهیه لباس مخصوص گندزدایی برای داوطلبان.

واضح است که پیشگیری، مقابله و مهار چنین فجایعی از وظایف اساسی هر حکومتی است. اما رژیم اسلامی حاکم بر ایران نه تنها ارزشی برای جان مردم قائل نیست، بلکه خود در طول بیش از چهل سال حاکمیت نشان داده است که بسیار از ویروس کشنده کرونا وحشتناک تر و خطرناک تر است. ویروس های که بر ایران حکومت می کنند چند ماه پیش و در اعتراضات آبان ماه در پاسخ به جوانان، بیکاران، کارگران، زنان، دانشجویان، رانندگان و در کل تهی دستان جامعه که در مقابل فقر، بیکاری و ناعدالتی به خیابان آمده بودند، با شلیک مستقیم گلوله سینه پر از شور و شوق برای آزادی و رهایی آنها را هدف قرار داند و هزاران نفر را به قتل رساند. ویروس های که بر ایران حکومت می کنند چهل سال است که از ثروت عمومی جامعه میدزدند و خرج خوشگذرانی آقازاده هایشان می کنند در حالی که در اکثریت شهرهای ایران ابتدایی ترین زیرساخت های بهداشتی و پزشکی وجود ندارد. اگر در آبان ماه سال گذشته جوانان حاشیه شهر و مردم بی لبخند بودند که در مقابل رژیم درنده و فاسد اسلامی به خیابان ها آمده بودند، اگر در اعتراضات آبان ماه جوانان محلات حاشیه نشین بودند که در مقابل نیروهای سرکوبگر رژیم اسلامی سنگر بندی کرده بودند و خواهان نابودی و سرنگونی این رژیم درنده و ارتجاعی بودند، امروز همان جوانان را می توانیم در محلات حاشیه نشین مشاهده کنیم اما در سنگری دیگر، سنگر دفاع و محافظت از زندگی و سلامت جامعه. امری که وظیفه حاکمیت است، اما زمانی که با بی تفاوتی و لاقیدی حاکمیت در قبال جان مردم روبرو می شویم، سازماندهی و مدیریت بحران وظیفه انسانهای است که خود را در قبال جامعه مسئول می دانند، گزینه های بسیاری برای مقابله با بحرانی شبیه به بحرانی همه گیر مانند ویروس کرونا وجود ندارد، از میان این سه گزینه باید انتخاب کرد، یکم حاکمیت که در قبال چنین شرایطی مسئول است، در برابر وظایف اش ناتوان است و یا تمایلی به واکنش و کنترل این فاجعه ندارد. دو گزینه دیگر می ماند، یا باید شاهد مرگ هزاران انسان که در نبود امکانات بهداشتی می میرند بود و هیچ واکنشی نشان نداد. یا گزینه سوم با امکانات محدود و اراده محکم به سازماندهی، بسیج، مدیریت و کم کردن تلفات این فاجعه پرداخت.

 تشکیل و سازماندهی کمیته های مردمی محلات، شهر ها و روستاها یکی از ضروریات کنونی برای پر کردن خلاء ناشی از ناکارآمدی و لاقیدی حاکمیت در برابر جان انسان هاست. چنین تشکل های نه تنها به جامعه دلگرمی و امید می بخشند و فعالیت های سرشار از همبستگی و زندگی را ناشی می شود، بلکه در روند خود می تواند رشد کند و ستادهای مردمی و سراسری را به وجود بیاورد که در هر تغییر و تحولی سریع واکنش نشان دهد و جامعه را هدایت کند. اعتماد جامعه به یک تشکل اجتماعی از این طریق امکان پذیر میشود بخصوص که اکثریت جامعه از وجود این کمیته های پیشرو نفع خواهند برد. کمیته های بحران در شهرها و روستاهای دیگر می تواند و یا مطلوب تر است به سرعت توسط فعالین و چهرهای قابل اعتماد جامعه به وجود بیاید و به سنگر همبستگی و محافظت از جامعه به خصوص اکثریت تهی دستان که از هیچ گونه امکاناتی برخوردار نیستند، تبدیل شود. کمیته ها می توانند با هم ارتباط پیدا کنند، از تجربیات یکدیگر بخصوص در مسائل تخصصی و کارشناسی استفاده کنند، در صورت نیاز به یاری نقاطی که شرایط حادتری دارند، بروند و از این طریق همبستگی و اتحاد جامعه را در مقابل رویدادهای مختلف بالاتر ببرند. شوراها و کمیته های مقابله با بحران، اراده و تمایلی است که خودمدیریتی و به دست گرفتن قدرت توسط ارگان های مردمی را سبب می شود. تشکیل کمیته های مردمی بخشی از سازمان دادن و مقابله هم با بحران بیماری کرونا و هم صف مبارزه با رژیمی را تقویت می کند که مهلک تر و کشنده تر از ویروس کرونا ست. 

شورش کریمی

  1. 03. 2020

همبستگی وخودگردانی مردمی بدنبال بی تفاوتی و ناتوانی حکومتگران!

همبستگی وخودگردانی مردمی بدنبال بی تفاوتی و ناتوانی حکومتگران!

بدنبال انتشار اخبار و اسناد درمورد دریافت کمک های بین المللی از برخی کشورهای عربی منطقه خلیج فارس و احتکار آن در انبارها از سوی حکومتیان و نهادهای نظامی اش مردم کشورمان بآرامی امور مقابله و مبارزه با این ویروس مهلک را دستان توانای خود میگیرند. عدم رسیدگی به نیازهای ضروری پرسنل بیمارستان ها برای مداوای بیماران نیز مزید بر علت شده است. بتازگی نماینده رشت در مجلس اسلامی اعتراف کرده است که نیمی از پرسنل بیمارستانهای این شهر به کرونا مبتلا هستند و این فاجعه ای بزرگ بدنبال عدم تهیه و ارائه این مواد ضروری بهداشتی و پیشگیری به این پرسنل هست. ناگفته نماند که شاغلان در بیمارستانها یکی از طیفهای شغلی هستند که در سراسر جهان و در شرایط کنونی بیشترین بها را به آنها میدهند و از آنها بعنوان قهرمانان دروان کنونی یاد می کنند. این پرسنل در کشورمان نه تنها بطور شبانه روزی به خطرناکترین وظایف خود عمل میکنند بلکه تلاش خود را برای حفظ و ارتقاء روحیه عمومی و تاثیرگذاری مثبت بر روانشناسی مردمی در مقابله با این ویروس خطرناک با ویدئوهای سریالی رقص خود یاری میرسانند.

در این میان درخواستهای مکرر مسئولین حکومتی برای دریافت کمک های مالی با بی اعتنایی و بی اعتمادی عمومی مواجه شده است. این حکومت ناتوانی و عدم صلاحیت و سودجویی خود را در موارد پیشین از جمله سیلاب ها و زلزله های مکرر قبلی نشان داده است. تاراج کمک های بین المللی و بشردوستانه و احتکار وغارت آنها در واقعه زلزله بم , رودبار و کرمانشاه و سایر نقاط بر هیچکس پوشیده نیست. در این شرایط بحرانی آنچه از سوی حکومتیان روان است حسابهای بانکی پرشمار, وعده و وعید و دروغهای مکرر در مورد وضعیت لحظه ای پیشرفت ویروس کشنده کرونا در سطح کشور است. به بیان دیگر فساد در ساختار این حکومت تا بدانجاست که حتی اگر برخی از مسئولان بهداشت و درمان نیز بخواهند نمیتوانند فراتر از لانه فساد حکومتیان راهجویی کنند.

ساخت و پخش ماسک, آوردن مواد غذائی و بهداشتی به مراکز درمانی, ضدعفونی کردن اماکن, کمک به کودکان کار و آموزش بهداشت ضروری به انها از جمله مواردی است که در جریان است و مقابله خودجوش مردمی با کارزار علیه پیشرفت این بیماری, به اشکال متنوع ادامه دارد و حتی آنها هستند که برای پرسنل بیمارستانها مواد غذائی, ماسک, دستکش و لباس حمایتی میبرند.

بر اساس آخرین آمار رسمی حدود بیست هزار از مردم کشورمان به ویروس کرونا مبتلا و بیش از 1500 نفر کشته شده اند در حالیکه منابع ازاد و غیر رسمی تعداد مبتلایان را بیش از صدهزار نفر برآورد کرده اند. با توجه به اینکه هزینه مالی درمانی حداقل ده درصد به بیماران تحمیل شده است, بسیاری از مبتلایان به پزشک و بیمارستانها مراجعه نمیکنند زیرا توانائی پرداخت این هزینه ها را ندارند. این نکته بر ابعاد فاجعه در هفته های آینده می افزاید.

تقاضای کمک پنج میلیارد دلاری دولت جمهوری اسلامی از صندوق بین المللی پول چنانچه حتی محقق شود اما سر زا خواهد رفت و آنچه در کف مراکز درمانی و بهداشتی خواهد نشست, همان کمک ها و یاری رسانی های مردمی خواهد بود و آن کمک مالی نیز از سوی غارتگران حکومتی بلعیده خواهد شد.

بی شک این همبستگی و تجربه خودگردانی و خود مدیریتی بحران از سوی مردم در این شرایط سخت, در آینده سقوط و سرنگونی جمهوری اسلامی بسیار پر بها و ارزشمند خواهد بود.

بامید آنروز!

22.3.2020

 

ویروس کرونا، سرمایه داری و جمهوری اسلامی!

ebrahimi1917@gmail.com

 

کرونا و سرمایه داری!

کرونا به یک معنا طبقاتی نیست. همان بلایی را به ششهای یک میلیاردر میاورد که به شش یک کارگر محروم. کرونا همچنین ناسیونالیست و نژاد پرست هم نیست. با همه نژادها و رنگها یکسان رفتار میکند. کرونا مذهب هم سرش نمیشود. برخلاف خود مذهبیون که یقه همدیگر را میدرند، به پیروان همه مذاهب به یک چشم نگاه میکند.

بنیاد طبیعی انسانها مشابه است. اما حتی همین انسانهای طبیعتا مشابه هم قدرت مقاومت یکسانی در مقابل تعرض طبعیت ندارند. روشن است که میلیاردها انسانی که یا گرسنه هستند یا از سوء تغذیه دائم رنج می برند در مقابل بیماریها قدرت مقاومت کمتری دارند. بگذریم از اینکه که اتفاقا همین بخش جوامع سرمایه داری بیشتر از همه در معرض تهاجم بیماریها هستند.

ویروس کرونا مثال بسیار روشنی برای اثبات این حقیقت است. شب و روز گوش دنیا را کر کرده اند که اگر میخواهید مبتلا نشوید فاصله تان را با دیگران حفظ کنید. خوب سئول این است که اکثریت عظیم هفت و نیم میلیارد انسان که نان شبشان در گرو فروش هر روزه نیروی دست و بازو و مغزشان هست چطور میتوانند این فاصله را حفظ  کنند؟ مگر روشن نیست که هر روز باید خود را به اتوبوسها و قطارهای مملو از جمعیت برسانند، وارد محیطهای کار هزاران نفره شوند، با میلیونها همکارشان که در زندگی روزمره در معرض تهاجم این ویروس بوده اند کنار هم باشند و بخشا در محیطهای خالی از ابتدایی ترین ایمنیهای بهداشتی کار کنند تا بتوانند زنده بمانند؟

کرونا و جمهوری اسلامی سرمایه!

در یک سطح انتزاعی ایران هم کشور سرمایه داری است و اینجا هم بهره کشی  وسود و انباشت ثروت و سرمایه هدف است و انسان و نیاز انسان در خدمت سرمایه است. اما جمهوری اسلامی در این مورد هم ویژه است.

در ایران سرمایه داری، علاوه بر سود و سودآوری و تقدم سود بر سلامت انسان، حکومتی بر سرکار است که با استانداردهای تحمیل شده بر نظامهای دیگر جهان سرمایه داری فاصله نجومی دارد. اینجا اصولا "استانداردی" نیست که با کشورهای دیگر سرمایه داری مقایسه شود. اینجا جنگلی است که در آن زامبی های عمامه بسری حکومت میکنند که از همه جلوه های زندگی و نشاط و شادی نفرت دارند. اینجا مردگان متحرکی بر تخت حاکمیت لم داده اند که دندانهای خونینشان همیشه آماده است در گلوی قربانی فرو رود و صف مردگان متحرک را گسترش دهد.

اینجا در کنار تقدم سود، امنیت یک ساختار سیاسی ورشکسته و مورد تنفر در خطر است که بدون آن سود و سرمایه هم به هوا خواهد رفت. این زامبی های مرگ پرست قاعدتا باید از ویروس مرگ آور کرونا خوشحال باشند که میتواند به قمیت مرگ انسانها مرگ سیاسی آنها را به عقب بیاندازد!

تردید نکنید که بعد از جنایت آبان و قتل عام موشکی مسافران هواپیما و یک جامعه خشمناک و عصیانگر که قصد جان جمهوری اسلامی را کرده بود، استقبال از ویروس کرونا توسط آیت الله های حاکم به خاطر این بود که این ویروس نقش فرشته مرگ برای مردم و فرشته حیات برای جمهوری اسلامی را بازی کند. بگذریم از اینکه بالاخره بالهای مرگ کرونا جمع خواهد شد و آنگاه عقاب قدرتمند کارگران و میلیونها شهروند عصیانگر بر بالای سر زامبیهای اسلامی حاکم به پرواز درخواهد آمد.

بی دلیل نیست که جمهوری اسلامی نه تنها در ورود کرونا به ایرن نقش فعال ایفا کرد، بلکه امروز که شهروندان را به آن مبتلا کرده است، نه تنها برای مقابله با آن نقش جدی ایفا نمیکند بلکه حتی از خطر این ویروس هم برای تامین امنیت ویروس حکومت اسلامی استفاده میکند.

جمهوری اسلامی نه فقط به خاطر اینکه پاسدار مناسبات سرمایه داری است و بنیادش بر انباشت سرمایه است و نه تامین بهداشت و درمان و رفاه کل جامعه، بلکه به خاطر این هم که جمهوری اسلامی است، اسلام مبنای ایدئولوژیک حکومتش است نه میخواهد و نه میتواند ابعاد مرگ آور کرونا را کاهش دهد.

ابعاد وسیع ویرانگر کرونا در ایران تماما مربوط به این است که در بستر مثلث اقتصادی- سیاسی -ایدئولوژیک حکومت اسلامی امکان نشو و نما پیدا کرده است. مثلثی که خود خطرناکترین ویروس دهه های اخیر است و دست ده کرونا را از پشت می بندد.

یک ضلع این مثلث، منافع میلیاردرهای حاکم است که پول و ثروتشان به خون و لجن و مذهب و اسلام آغشته است. این مناسبات سودآور طبقه و محافل حاکم اسلامی با طبقه و دولت حاکم در چین بود که حتی در اوج شیوع ویروس در چین، هواپیمایی ماهان بیش از پنجاه پرواز به چین از جمله استان ووهان –  منشا این ویروس خطرناک – داشت.  

ضلع دوم این مثلث اسلام است. گفتم اینجا جمهوری اسلامی است و در هر زمینه ای از جمله در همین مورد کرونا هم مقایسه و همطراز قلمداد کردنش با سرمایه داریهای جهان زیادی لوکس است. جمهوری اسلامی را نمیتوان و نباید با ایتالیا و فرانسه و کانادا و آمریکا، حتی پاکستان و ترکیه و مالزی و ... مقایسه کرد. اینجا ترکیب سرمایه و اسلام که بر دوش یک انقلاب بسیار باشکوه اما شکست خورده حاکم شد، موجود پلیدی خلق کرده است که در همین مورد هم ویژگیهایش چشمها را آزار میدهد.  

به خاطر حضور چهار دهه ای چنین ترکیبی از سرمایه و مذهب در قامت جمهوری اسلامی – ضلع سوم- است که امروز در این کشور ثروتمند، به جای هزاران بیمارستان و درمانگاه و دارو و درمان و گسترده ترین کادر پزشکی و بهداشتی، به صورت انبوه مسجد و حسینه و تکیه و حوزه (ضد) علمیه و مصلی و امام جمعه و آیت الله و مداح تولید شده است که ضد عفونی کردن کره زمین از وجود نحسشان کار و تلاشی سترگ و بمراتب سختتر از مقابله با ویروس کرونا را لازم دارد.

بی دلیل نیست که این ویروس قبل از هر جایی در واتیکان اسلامی یعنی شهر قم لانه کرد. معلوم شده است که  در همان پروازهای مرگ ماهان تعداد زیادی ویروس عمامه بسر چینی حضور داشتند. طلبه هایی که جامعه المصطفی (مسئول تولید و توزیع ویروسهای عمامه به سر شیعی در جهان به خرج زحمتکشان ایران) وارد قم کرد. و به این ترتیب ویروسهای شیعه ناقل کرونا به ایران و از آنجا به جهان شدند. حکومتی که در صدور ویروس اسلام به جهان شکست خورده است، حداقل توانست آخر عمری ویروس کرونا را به تعداد زیادی از کشورها صادر کند.

با اینکه متخصصان علم پزشکی در جهان هنوز نتوانسته اند با قطعیت بگویند چه مدت طول خواهد  کشید تا بتوانند واکسن کرونا را بسازند، نایب امام زمان در ایران اعلام کرد "این مسئله مدتی نه چندان طولانی برای کشور وجود خواهد داشت و سپس رخت برمی‌بندد!" او که خود سردسته دروغگویان حاکم اسلامی است، تمام دنیا را به "پنهانکاری" متهم کرد و بر سینه دروغگویان حرفه ای جمهوری اسلامی مدال  صداقت و شفافیت آویزان کرد که "مسئولان ما از روز اول با صفا، صداقت و شفافیت خبررسانی کردند و مردم را در جریان قرار دادند."! و در حالیکه خودش معلوم نیست کجا لانه کرده است، به مردم توصیه کرد که دعای هفتم صحیفه سجادیه را بخوانند!  

و البته همراه با او رئیس جمهور اصلاح طلبش! یک در میان در تلویزیون ظاهر شد تا به مردمی که ذره ای اعتماد به این چاچولهای اسلامی ندارند اطمینان های دروغین بدهد. به آمریکا بند کند که این "توطئه دشمنان ماست که با هراس افکنی زیاد در جامعه کشور را به تعطیلی بکشند". و امروز که ویروس بیداد میکند، با وقاحتی واقعا بی نظیر چشم در چشم مردم بدوزد و بگوید ایران جمهوری اسلامی از فرانسه و آمریکا و دیگر کشورهای اروپایی در مقابله با این ویروس جلوتر است. آدم میماند که واقعا صفتی در ادبیات کره خاکی وجود دارد که قادر باشد این درجه وقاحت ولی فقیه و رئیس جمهورش را توصیف کند؟

حساب قشر کوچکی از ابلهان بخت برگشته خرافی که خامنه ای و گردن کلفتهایش مثل علم الهدا دارند با جان و زندگیشان بازی میکنند جداست. حساب ابلهان بخت برگشته ای که به پیروی از حقه بازی به نام آیت الله سعیدی، نماینده ولی فقیه، امام جمعه قم و تولیت حرم معصومه به لیسییدن حرم به عنوان "دارالشفا" روی آوردند جداست. روز خودش آنها هم خواهند فهمید وقتی آنها حرم می لیسیدند ولی فقیه خودش در قرنطینه بود که مبادا  کرونا وجود نحسش را نابود کند. همین دیروز، یکی از مداحانش افشا کرد که در 26 بهمن، یعنی پنج روز پیش از اعلام فوت دو نفر به خاطر کرونا و اعلام رسمی ورد کرونا به ایران،  حضور در محضر خامنه ای و دستبوسی ایشان ممنوع شده بود.

خبر خوب این است که به جز معدود بیماران روانی اسلام زده که به حرم لیسی روی آوردند، مردم در مقیاس اجتماعی و میلیونی میدانند خود جمهوری اسلامی در انتقال و شیوع این بیماری  چه نقش فعالی داشته است و این ویروس و خود حکومت اسلامی را باید دشمن مشترک تلقی کنند. همین مردم دارند با همدلی و همیاری و همکاری در مقابل حکومت اسلامی ویروس آور، مبارزه با ویروس را در اقصی نقاط ایران پیش میبرند. همین مردم حتی در دل وحشت ویروس، عامل سیاسی شیوع و گسترش آن یعنی جمهوری اسلامی را از هر طرف زیر فشار اعتراضی خود برای آزادی زندانیان، برای کوتاه کردن دست دزدیش از کمکهای سازمانهای جهانی، برای تعطیلی مدارس و دانشگهاهها و محلهای کار، برای تامین زندگی بیکار شده ها و دهها خواست بحق دیگر قرار داده اند. و همین مردم با پایان خطر کرونا آبان قدرتمندتری را آغاز خواهند کرد.

 

رنده باد زندگی!

مهمترین سئوال مربوط به این ویروس مرگزا در ایران این است: اگر جمهوری اسلامی میخواهد از خطر این ویروس برای حفظ و ادامه حیات ویروس اسلام سیاسی ورشکسته و حکومت رو به موتش بهره برداری کند، وظیفه ما چیست؟ غیر از این است که ما هم متقابلا باید خطر این ویروس را به امکانی برای پایان دادن به ادامه حیات ویروس ویرانگرتر جمهوری اسلامی تبدیل کنیم؟

هزاران کانون همبستگی و همیاری محلی و اجتماعی در محلهای کار و محله ها، در میان دانشجویان و اساتید دانشگاهها، در میان شهروند- ژورنالیستها، مخصوصا در میان پزشکان و پرستاران و پرسنل درمانی و بهداشت و حتی در میان اسرای سیاسی جمهوری اسلامی در زندانها، تلاشهای گسترده کارگران برای تعطیلی کار و راه انداختن اعتصاب سراسری نشان میدهد که قدرت و صلابت زندگی در میان شهروندانی که چهار دهه است مورد تهاجم همه روزه جمهوری اسلامی بوده اند بسیار قدرتمندتر از قدرت پوشالی جمهوری اسلامی است که دست صد ویروس کرونا را از پشت می بندد.

نابود باد ویروس اسلامی حاکم، زنده باد زندگی!

19 مارس 2020، 29 اسفند 1398

March 21, 2020

دهم ماه اکتبر، روز جهانی مبارزه برای لغو حکم اعدام شناخته شده است

   gholammohammad.naraki@yahoo.com

 

 

حکومت جمهوری اسلامی ایران در چهل سال گذشته با انگیزه ایجاد رعب و وحشت در میان ایرانیان جهت بازداشتن آنها از اقدامات اعتراضی و برای حفظ نظام، به بهانه‌ها و اتهامات مختلف، این مجازات غیر انسانی را در بدترین شکل ممکن، مانند اعدام کودکان و اجرای اعدام در خیابان‌ها و میدان‌ها، همواره به نمایش گذاشته است.

۱۰ اکتبر روز اعتراض به اعدام و افشاگری علیه سرکوب و استبدادی است که تحت حاکمیت جمهوری اسلامی در ایران در جریان است.

 

لغو مجازات اعدام و ارزش نهادن به جان انسان، اولین گام در مبارزه با فرهنگ آدمکشی در جامعه است. مجازات اعدام شنیع‌ترین شکل قتل عمد است، چون یک نهاد سیاسی، با اعلام قبلی، از قول جامعه، و در نهایت حق به جانبی و خونسردی، تصمیم به کشتن کسی می‌گیرد و روز و ساعت واقعه را هم اعلام می‌کند. در جامعه‌ای که کشتن انسان‌ها مطابق قانون مجاز باشد، هرگز نمی‌توان جلوی تکرار همین عمل در میان اتباع جامعه را گرفت. اعدام خود یک رقم بزرگ در آمار قتل و جنایت است. در طول چهل سال گذشته درصد مجازات اعدام در ایران به شدت افزایش یافته و بیشترین آمار اعدام نوجوانان و جوانان در جهان متعلق به کشور ایران است. به جوخه‌ی مرگ سپردن صدها نفر از اعضا و هواداران سازمان‌های سیاسی تنها به جرم دگراندیشی و مبارزه‌ی سیاسی در مدتی کوتاه پس از انقلاب ضد استبدادی بهمن و یا اعدام بیش از پنج هزار نفر از زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ و هم چنین اعدام صدها نفر از متهمان به قاچاق مواد مخدر از جمله‌ی موارد نقض شدید حقوق بشر در ایران است.

 

 

در چند سال اخیر باز هم شاهد رشد تصاعدی اعدام در ایران هستیم و هفته‌ای نیست که رسانه‌های حکومتی اعم از تلویزیون، رادیو، روزنامه‌ها خبر از اعدام ندهند. در طی چند سال گذشته بود که پس از یک وقفه‌ی کوتاه اعدام زندانیان سیاسی مجدداً آغاز گردید و تا به حال قربانیان آن اسماعیل محمدی، حجت زمانی، محمد پنجوینی، عزیز خلکانی، مسعود شوکه، صلاح محمودی، عبدالله سلیمانی، علی  مطیری‌نژاد، مالک بنی تمیم، عبدالامیر فرج الله چعب، محمد چعب پور، علی‌رضا عساکره و خلف خذیری، یعقوب مهرنگاه، عالی صامری، احسان فتاحیان، فصیح یاسمنی، حسین خضری، فرزاد کمانگر، مهدی اسلامیان، شیرین عَلم‌هولی، علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرکو معارفی، علی و حبیب افشاری، زانیار و لقمان مرادی، رامین حسین پناهی و ... بوده‌اند. که باعث موجی از نفرت و انزجار عمومی در ایران و جهان گردید و همچنین با اعتراضات گسترده بین‌المللی مواجه بود.

در طول حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی این دوران بیشترین اعدام‌های سیاسی را داشته که به طور چشمگیری این اعدام‌های سیاسی در مناطق کُردنشین و از فعلان سیاسی کُرد بودند. هر چند اعدام‌های سیاسی در کُردستان، تنها به تاریخ سیاسی ایران معاصر و استقرار حکومت جمهوری اسلامی محدود نمی‌شود اما بیشترین تعداد اعدام‌ها در این دوره بوده است، نخستین اعدام‌های کُردستان در این دوران باز می‌گردد به ۵ شهریور ۱۳۵۸. پس از آن و تنها تا سال ۱۳۷۰، ۸۳۲ نفر در کُردستان تیرباران شدند.

جدای از ریشه‌های تاریخی و غیرمدرن از جمله «چرخه انتقام» و «خون در برابر خون» باید گفت هویت اسلامی بنیان‌ اصلی در توجیه‌ مجازات اعدام در حکومت و جامعه ایران است. جمهوری اسلامی نیز بخشی از انگیزه جلو برنده خود در تداوم مجازات اعدام را از وجود چنین ذهنیتی در جامعه ایران می‌گیرد و می‌کوشد در رسانه‌های خود از لزوم اجرای مجازات اعدام به منظور مهار جرایم‌ از جمله قاچاق مواد مخدر، خشونت، تجاوز، اقدام علیه امنیت ملی‌ و قتل سخن ‌گوید.

اعدام مخالفان سیاسی-اجتماعی نیز در چارچوب راهبرد حفظ حکومت صورت می‌گیرد. اعدام در ملاء عام نیز به منظور ایجاد رعب و وحشت و تزریق حس «مخالفت سیاسی مساوی با اعدام» در کالبد جامعه ایران اجرا می‌شود. این رویکرد حتی مطابق علم روانشناسی بر خودآگاه و ناخودآگاه جمعی جامعه ایران تاثیر گذاشته و به نوعی می‌توان گفت سبب شده در فضایی که از شادمانی جلوگیری می‌شود، غبار انتقام، افسردگی و خشم بر فرهنگ رفتاری جامعه ایران بنشیند.

حضور پرشمار برخی مردم در مراسم‌های اعدام در ملاءعام که گاهی برخی والدین کودکان خود را نیز به تماشا می‌برند و تمایل به ثبت آن با تلفن همراه، نشان از وجود چنین آسیب‌های روانی در جامعه و تمایل به تماشای انتقام و بازتولید خشونت است.

روند لغو تدریجی و یا کامل مجازات اعدام در ایران می‌تواند با فشارهای خارجی به ویژه از سوی کشورها و مجامع بین‌المللی و فشارهای داخلی از سوی نخبگان سیاسی حکومتی یا غیرحکومتی، سازمان‌های غیردولتی و افکار عمومی آگاه، تحقق یاید.

تغییر رژیم و ظهور یک حکومت دموکراتیک نیز عاملی موثر، تعیین‌کننده و سریع در تحقق این امر است.

باید به این مجازات ناعادلانه، بدوی و خشونت‌آمیز «نه گفت» و برای توقف آن در یک روند مشخص با بهره‌گیری از جنبش‌های اجتماعی مخالف اعدام، تلاش کرد. رسانه‌های آزاد و حامی حقوق بشر و ارتباط‌گیری موثر آنها با کشورهای مخالف اعدام، نهادهای بین‌المللی حقوق بشری و رسانه‌های اجتماعی می‌توانند به تدریج زمینه‌های تغییر رویکرد در حکومت و جامعه ایران را فراهم آورند.

برای پایان دادن به صحنه‌های دردناک گرفتن جان انسان‌ها، برای پایان دادن به رعب و وحشت در جامعه، برای والا نگه داشتن حرمت انسانی، برای دفاع از اسیران بی‌دفاع، باید یک‌صدا شد و این صدا را به فریادی گسترده در عرصه‌ی جهانی تبدیل نمود که؛ «خواهان پایان دادن به حکم اعدام هستیم».

بنابراین، همگام با خواسته‌های جامعه که مخالف مجازات اعدام و خواهان لغو این مجازات ضد انسانی هستند، ما هم باید، همگام با دیگر فعالان حقوق‌بشر در کل ایران برای پاسخ دادن به خواسته‌های به حق جامعه‌، خواستار لغو مجازات اعدام در ایران باشیم، و از کلیه نمایندگان و فعالان و سازمان‌های حقوق‌بشر جهانی بخواهیم برای توقف هر چه سریع‌تر اجرای حکم اعدام در ایران، از اهرم‌های فشار بیشتری علیه نظام جور و ستم جمهوری اسلامی بهره بجویند.

برای خنثی کردن این سیاست «تزریق ترس به جامعه»، بدانید که باید به راه خود ادامه دهیم. وقتی که جمعیت ما زیاد باشد هیچ ترسی و هیچ اسلحه‌ای نمی‌تواند جلوی ما را بگیرد. پراکنده بودن ما این فرصت را به جمهوری اسلامی می‌دهد که سیاست‌های شوم خود را بر ما عملی کند، با هم باشیم.

در پایان ضمن گرامیداشت این روز و مبارزه بی‌وقفه برای پایان صدور و اجرای حکم و با تأکید مجدد در مخالفت با اعدام شهروندان تحت هر اتهامی، خواهان حذف حکم اعدام از قوانین جزائی ایران هستیم. همچنین جامعه‌ی جهانی را نسبت به نجات جان تمامی زندانیان سیاسی محکوم به اعدام که در انتظار اجرای حکم اعدام بسر می‌برد فرا می‌خوانیم.

 

به امید روزی که در ایران دیگر شاهد اجرای مجازات اعدام نباشیم و نسل‌هایی فارغ از آموزه‌های انتقام و خشونت برای آینده ایران پرورش یابند و آگاهانه و عمیقا «به اعدام نه بگویند»

 

 

 

غلام محمد نارکی

gholammohammad.naraki@yahoo.com

20/ 12/ 2018

 

 

مهم ترین وقایع سال ١٣٩٨ ایران

مهم ترین وقایع سال ١٣٩٨ ایران

از سیل ویران گر تا بیماری مهلک کرونا!

bahram.rehmani@gmail.com

 

بهار دیگری آغاز شد. بهار را باور ‌کنیم. چرا که همه چیز را به جنبش و حرکت در می ‌آورد. اما بهار امسال ما، با درد و غم و نیستی آمده است. این روزها، همه از دور شریک غم و دل تنگی همدیگر هستند.

اول بهار، چندان گرما و شور و شوقی ندارد. البته، این اولین حمله سپاه بیدادگر و خشم طبیعت به اردوگاه کار و رنج بهاری نیست و آخرین آن هم نخواهد بود. چرا که البته واضح است که تاریخ و طبیعت و جامعه، همواره صحنه کارزار میان آزادی خواهان و واپس گرایان بوده و در این جا نیز زمستان سرمایه داری در جهت انباشت سرمایه های مربوط به تخریب انسانی و طبیعی، آرمان های مساوات طلبانه آب و هوای بهاری را به شیوه ای بی رحمانه قربانی کرده و نمی گذارد انسان بهار آزادی را به معنای واقعی تجربه نماید و لذت ببرد!

بهار یک فصل خوب و زیبا، قشنگ و لطیف و دل نواز است و بر اساس ضرب المثل معروف: «سالی که نکوست از بهارش پیداست»! سالی که نکوست، لاجرم از همان بهارش پیداست و به قول «آناتول فرانس» «آه ای بهاری که می آیی! به سوی من بال و پر بگشا و سالی که نکوست، همان از تو پیداست.»

بهار امسال زمانی از را رسید که ویروس کرونا در ایران و جهان، زخم های دیگر نیز بر پیکر جوامع بشری وارد کرد و دهشت بسیاری آفریده است. نوروز امسال هنگامی رسید که در جوامع مختلف جهان، مردم بیمناک به خانه نشینی و گوشه گیری فراخوانده شده ‌اند.

 

حقیقتا سال ١٣٩٨ برای اکثریت مردم ایران، سال بسیار سخت و دشواری بود. از اوج گیری بربریت حکومت تا خشم طبیعت، زندگی را بر مردم به ویژه مزدبگیران و محرومان تباه کردند.

اعتراضات به افزایش ناگهانی قیمت بنزین در آبان ماه و سرکوب شدید معترضین با فرمان مستقیم خامنه ای و روحانی، کشته شدن پاسدار قاسم سلیمانی و حمله موشکی ایران به پایگاه نظامیان آمریکایی در عراق، سقوط هواپیمای اوکراینی، زلزله خوی و قطور و نیز شیوع ویروس کرونا در بسیاری از استان‌ های کشور از مهم‌ ترین رویدادهای سال ٩٨ بودند که ایران را در صدر اخبار جهان قرار داد و واکنش ‌های زیادی در شبکه های اجتماعی برانگیخت.

آمار مبتلایان به بیماری کووید ۱۹ در ایران تا نیمروز شنبه دوم فروردین به ۲۰ هزار و ۶۱۰ نفر و شمار جان باختگان آن نیز به هزار و ۵۵۶ نفر رسیده است. تاکنون هیچ گاه در آمار روزانه کرونا در ایران، شمار موارد حاد ابتلا فاش نشده است.

هر ساعت ۵۰ نفر در ایران به ویروس کرونا مبتلا شده و هر ده دقیقه یک نفر جان خود را از دست می ‌دهد. با مرگ ۱۲۳ نفر بر اثر کرونا در شبانه روز گذشته سال نو، آمار جان‌باختگان این بیماری نوظهور در ایران به هزار و ۵۵۶ نفر رسید.

اعتراضات سراسری مردم ایران که به افزایش سه برابری قیمت بنزین آغاز و سپس به اعتراض به کل سیاست‌ های حاکمیت تبدیل شد در نوع خود از بعد گستردگی و میزان تلفات جانی طی تاریخ حاکمیت جمهوری اسلامی به ویژه علیه کلیت این حکومت بی سابقه بود.

«قیمت بنزین از جمعه ٢٤ آبان - ١٥ نوامبر، افزایش یافته و با سهمیه‌ بندی ارائه خواهد شد» آغاز شد. پس از اعلام این خبر، اعتراضات در چند شهر ایران آغاز و از روز شنبه ٢٥ آبان گسترده تر شد. مردم معترض از جمله با خاموش کردن خودروهای خود مسیرهای ارتباطی را مسدود کردند و به درگیری با نیروهای امنیتی، سپاه و بسیج پرداختند.

حکومت نیز به قطع سراسری اینترنت روی آورد که چندین روز متمادی ادامه داشت و فعالیت‌ های روزمره مردم را مختل کرد. هم چنین نیروی انتظامی، سپاه پاسداران و بسیج نیز به مقابله با معترضین پرداختند. گزارش‌ ها و تصاویر موجود حاکی از شلیک مستقیم گلوله به سوی اعتراض کنندگان و مردم دارد. با گذشت ماه ها از اعتراضات آبان، حکومت اسلامی ایران هنوز آماری از شمار قربانیان این حوادث منتشر نکرده است. اما سازمان عفو بین الملل شمار جان باختگان این حوادث را بیش از ٣٠٠ نفر و رویترز نیز ١٥٠٠ نفر اعلام کرده اند.

سازمان عفو بین ‌الملل از دست یافتن به شواهدی خبر داد که حاکی است نیروهای امنیتی ایران دست‌ کم ۲۳ کودک را در جریان اعتراضات سراسری در آبان کشته‌ اند. این کودکان جان ‌باخته، شامل ۲۲ پسر ۱۲ تا ۱۷ ساله و دختری ۸ تا ۱۲ ساله بوده‌ اند.

 

سیل‌ های فروردین ماه ١٣٩٨، طی دو موج تلفات جانی و مالی بسیاری در بخش وسیعی از مناطق ایران برجای گذاشت. موج نخست سامانه بارشی در پنجم فروردین ‌ماه و موج دوم از یازدهم این ماه آغاز شد و موجب وقوع سیلاب و خسارت ‌های جانی و مالی در 25 استان ایران شد. استان ‌های گلستان، فارس، خوزستان، کرمانشاه، لرستان و برخی از استان‌ های غربی ایران بیش ترین خسارت ناشی از سیل را شاهد بودند.

عبدالرضا رحمانی فضلی، وزیر کشور ایران خسارت سیل ‌های فروردین ماه در ایران را بین ٣٠ تا ٣٥ هزار میلیارد تومان اعلام کرده‌ است. اگر چه شمار دقیق قربانیان این فاجعه طبیعی مانند بسیاری از حوادث مشابه در ایران مشخص نشد اما آمار جسته و گریخته حاکی از جان باختن حدود ١٠٠ ایرانی بر اثر سیل های به وجود آمده در فروردین است.

نحوه امداد رسانی سازمان ‌ها و مقامات مربوطه ایرانی در این حادثه طبیعی نیز باعث انتقادات گسترده ‌ای از دولت و کل حاکمیت شد و در بسیاری از موارد خود مردم به کمک حادثه دیدگان شتافتند.

***

حکومت اسلامی ایران در ماه اردیبهشت ١٣٩٨ - مه ٢٠١٩، مصادف با سال گرد خروج آمریکا از «برجام»، از آغاز مرحله نخست کاهش تعهدات خود در چارچوب توافق هسته ای به دلیل عدم پایبندی پنج کشور باقی مانده در برجام به تعهدات خود خبر داد. ایران اعلام کرد در چارچوب گام نخست، فروش اورانیوم غنی شده و آب سنگین را متوقف می ‌کند. دو ماه بعد در ١٦ تیر - هفتم ژوئیه، حکومت اسلامی ایران، گام دوم را برداشت داد و اعلام کرد از غنی‌ سازی اورانیوم ٦٧/٣ درصدی که طی برجام تعیین شده عبور خواهد کرد و این میزان به ٥/٤ درصد افزایش یافت.

گام سوم کاهش تعهدات برجامی ایران نیز از ١٥ شهریور - ششم سپتامبر، آغاز شد. در این چارچوب ایران اعلام کرد که دیگر به محدودیت ‌های مربوط به تحقیق و توسعه در زمینه انواع سانتریفوژها و سانتریفوژهای جدید پایبند نخواهد بود. در پی عدم اقناع ایران از سوی کشورهای ٤+١، شیخ حسن روحانی رییس جمهور اسلامی ایران، دستور برداشتن گام چهارم کاهش تعهدات برجامی از ١٥ آبان - ششم نوامبر را صادر کرد. در چارچوب گام چهارم، ایران تزریق گاز به سانتریفوژها در تاسیسات هسته‌ ای فردو را آغاز کرد.

کاهش مرحله‌ ای تعهدات برجامی ایران با واکنش شدید کشورهای آمریکا و اعضای اروپایی توافق هسته‌ ای رو به رو بود. این کشورها ایران را به وضع تحریم‌ های جدید علیه تهران در صورت ادامه روند کاهش گام به گام تعهدات هسته ‌ای تهدید کردند.

 

منطقه خودمختار جبل ‌الطارق در جنوب اسپانیا در ٤ ژوئیه نفت‌ کش «گریس-1» ایران را به دلیل «نقض تحریم‌ های اتحادیه اروپا علیه سوریه» توقیف کرد. سپاه پاسداران حکومت اسلامی ایران نیز در اقدامی متقابل در ١٩ ژوئیه نفت‌ کش «Steno Impero» انگلستان را در تنگه هرمز توقیف کرد. ایران دلیل این اقدام را عدم رعایت قوانین بین ‌المللی دریایی هنگام عبور از تنگه هرمز توسط نفت ‌کش انگلیسی اعلام کرد.

در حالی دادگاه عالی جبل ‌الطارق در ١٥ آگوست حکم آزادی نفت ‌کش توقیفی ایران را صادر کرد که مقامات واشنگتن خواستار ممانعت از آزادی نفت‌کش مذکور از سوی دولت جبل‌ الطارق شدند. نفت کش گریس-1 با تغییر نام به «آدریان دریا» در ١٨ اوت پس از ٥ هفته توقیف در جبل الطارق حرکت خود را آغاز کرد. پس از آن آمریکا تاکید کرد که هر اقدامی برای ممانعت از تحویل این نفت به سوریه انجام خواهد داد.

مقامات جبل ‌الطارق پس از رفع توقیف این نفت کش، اعلام کرده بودند که تهران تضمین داده‌ است این کشتی به سمت سوریه حرکت نخواهد کرد. نفت کش مذکور اگر چه پس از آزادی با ٢ میلیون بشکه نفت به سوی یونان حرکت کرد اما سپس مسیر خود را به بندر مرسین در جنوب ترکیه تغیر داد. به دلیل عدم پذیرش این کشتی از سوی یونان و ترکیه، آدریان دریا به سمت سوریه رفت و اخبار بعدی حاکی از تخلیه نفت خام این کشتی در سواحل سوریه داشت. ایران نیز پس از مدتی نفت کش انگلستان را رفع توقیف کرد.

 

میترا استاد در صبح روز سه شنبه ٧ خرداد ١٣٩٨، به ضرب گلوله در برجی واقع در سعادت ‌آباد تهران کشته شد. محمد علی نجفی شهردار سابق تهران، به عنوان مظنون اصلی این قتل شناخته شده و ١٠ ساعت بعد به قتل همسر خویش اعتراف کرد. محمد علی نجفی در دادگاه به قصاص محکوم شد که البته مورد بخشش اولیای دم قرار گرفته و رای نهایی پرونده او هنوز هم صادر نشده است.

مقتول زنی ۳۶ ساله، همسر دوم «محمدعلی نجفی» شهردار اسبق تهران بوده که بر اثر اصابت دو گلوله به قلب و دستش به قتل رسیده است. تحقیقات اولیه گویای آن بود که پسر ۱۳ ساله مقتول پس از مراجعه از مدرسه به خانه با جسد خونین مادرش در داخل حمام رو به رو شده است.

همسر اول نجفی که از دستگیری شوهرش خیلی ناراحت بود با تاکید بر این که آن ها از هم طلاق نگرفته و هنوز هم عاشقانه شوهرش را دوست دارد گفت: من و همسرم ۴۲ سال با هم زندگی کرده‌ایم و هیچ مردی به مودبی ایشان ندیده ‌ام.

محمدعلی نجفی علاوه بر شهرداری تهران مقام‌های مختلفی را در سه دهه گذشته به عهده داشته است. او از سال ۶۷ تا ۷۶ خورشیدی وزیر آموزش و پرورش بود و بعد از آن به ریاست سازمان برنامه و بودجه رسید.

نجفی از سال ۸۶ تا ۹۲ عضو شورای شهر تهران بود و در دوره‌ ای کوتاه ریاست سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری را بر عهده داشت.

 

 

او در ابتدای دهه شصت، به عنوان وزیر علوم و همین طور در زمان ریاست جمهوری روحانی به مدت چند ماه به عنوان سرپرست این وزارتخانه در کابینه حضور داشت.

 

هیروشیگه سکو، وزیر اقتصاد، تجارت و صنعت ژاپن ٢٢ تیر - ١٣ ژوئیه، اعلام کرد که دو نفت‌ کش حامل محموله ‌های مرتبط با این کشور در نزدیکی تنگه هرمز هدف حمله قرار گرفته‌ اند. هم زمانی این حملات با سفر شینزو آبه نخست وزیر ژاپن به تهران بود.

آمریکا، انگلستان، فرانسه، عربستان سعودی و امارات متحده عربی، ایران را عامل این حملات معرفی کردند. فرماندهی مرکزی ایالات متحده (سنتکام) نیز چند روز بعد با انتشار ویدئویی از یک قایق گشتی متعلق به سپاه پاسداران ایران منتشر کرده و ادعا کرد که این قایق در دریای عمان در حال جمع آوری مین‌ های منفجر نشده در نزدیکی یکی از نفت‌ کش های مورد هدف قرار گرفته بوده است.

 

از سوی دیگر، در نخستین ساعات بامداد ٣٠ خرداد - ٢٠ ژوئن، یک فروند پهپاد تجسسی «گلوبال هاوک» آمریکا بر فراز خلیج فارس مورد هدف آتش پدافند سپاه پاسداران حکومت اسلامی ایران قرار گرفته و سرنگون شد.

 

 

دونالد ترامپ، رییس جمهور آمریکا در واکنش به این حمله گفت که قصد حمله به سه نقطه مختلف ایران داشته اما ١٠ دقیقه قبل از این اقدام منصرف شده است.

 

در ماه سپتامبر سال ٢٠١٩ نیز دو پالایشگاه نفتی شرکت ملی نفت عربستان سعودی (آرامکو) هدف حمله گسترده موشکی و پهپادی قرار گرفت. عربستان سعودی انگشت اتهام را به سوی ایران نشانه رفت و تهران را متهم به دست داشتن در این حمله کرد. پس از این حمله تولید نفت عربستان سعودی شاهد کاهش ٧/٥ میلیون بشکه ای در روز بود که معادل تقریبا ٥٠ درصد کل نفت تولیدی این کشور به شمار می‌ رفت.

 

مایک پمپئو، وزیر امور خارجه آمریکا نیز حکومت اسلامی ایران را عامل حمله به تاسیسات نفتی آرامکو عربستان سعودی معرفی و برای اولین بار این حمله را «اقدام جنگی» توصیف کرد. ایران دست داشتن در این حملات را تکذیب کرده است.

 

اواخر آبان ماه سال ۹۸ و پس از اعلام ناگهانی افزایش سه برابری قیمت بنزین و در پی آن شکل‌ گیری اعتراضات سراسری، چندین هزار نفر از شهروندان از جمله روزنامه ‌نگاران، دانشجویان، معلمان، کارگران و دیگر اقشار جامعه تنها به دلیل اعلام مخالفت با سیاست‌ های دولت زندانی شدند.

بازداشت و محاکمه گسترده شهروندان از سوی نهادهای امنیتی و دستگاه قضایی، حتی پس از فروکش کردن اعتراضات سراسری آبان ماه نیز ادامه یافته است.

در ادامه محاکمه معترضان بازداشت شده در جریان اعتراضات سراسری آبان‌، یکی از این شهروندان به نام علی بی‌کس از سوی دادگاه انقلاب تهران به ۱۰ سال حبس و «خدمت اجباری در بسیج» محکوم شد.

به گزارش «هرانا»، شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران، روز دوشنبه ۲۶ اسفند ماه، علی بی‌کس، ۲۲ ساله را از بابت اتهامات «اخلال در نظم و آسایش عمومی و ایجاد هیاهو از طریق فریاد کشیدن» و «اجتماع و تبانی به‌ قصد ارتکاب جرم علیه امنیت کشور» به ۱۰ سال حبس تعزیری و به ‌عنوان مجازات تکمیلی به سه ماه «خدمت در بسیج» محکوم کرده است.

علی بی‌کس که هم ‌اکنون در زندان تهران بزرگ (فشافویه) زندانی است، از روز ۲۶ اسفند ماه و در اعتراض به صدور این حکم از سوی دادگاه اقدام به اعتصاب غذا کرده است.

او هم ‌زمان با شروع اعتصاب غذای خود، با جسارت اعلام کرده است:

«من تنها در خیابان اعتراض کردم. جرمی مرتکب نشده ‌ام و به ‌هیچ وجه اتهامات خود را قبول ندارم.»

این زندانی سیاسی در جریان اعتراضات سراسری آبان ‌ماه از سوی ماموران سازمان اطلاعات سپاه پاسداران بازداشت شد و به ‌مدت ۲۰ روز در بازداشتگاه این نهاد امنیتی موسوم به بند ۲ الف زندان اوین تحت بازجویی قرار گرفت.

او تا پیش از بازداشت به‌ عنوان کارگر راپل کار در تهران و کرج کار می ‌کرده است.

اما فاطمه کهن زاده، یکی دیگر از شهروندان بازداشت شده در جریان مراسم چهلم پویا بختیاری است که از سوی دادگاه به یک سال و شش ماه حبس، ۵۰ ضربه شلاق و دو سال «خدمات نظافتی» در بیمارستان محکوم شده است.

شعبه یک دادگاه انقلاب کرج، فاطمه کهن زاده را به اتهام «تبلیغ علیه نظام به نفع گروه‌ های معاند» به تحمل یک‌ سال حبس تعزیری و به‌ عنوان مجازات تکمیلی به انجام دو سال «خدمات نظافتی» در یکی از بیمارستان‌ های شهر محکوم کرده است.

علاوه بر صدور این حکم از سوی دادگاه انقلاب، شعبه ۱۱۰ کیفری دو شهرستان کرج به ریاست مهدی رنجگری، روز ۱۱ اسفند ماه، فاطمه کهن زاده را به اتهام «اخلال در نظم و آسایش عمومی» به تحمل شش ماه حبس تعزیری و ۵۰ ضربه شلاق محکوم کرده است.

فاطمه کهن زاده، متأهل و دارای دو فرزند است.

بر اساس گزارش ها، نیروهای امنیتی روز سوم اسفند ماه این زندانی سیاسی را برای حضور در جلسه دادگاه، با دست ‌بند و پابند به شعبه یک دادگاه انقلاب کرج منتقل کرده‌ بودند.

دادگاه انقلاب تهران، پیش تر علیه دو متهم با جرائم سیاسی، حکم مشابه «خدمت اجباری در بسیج» را صادر کرده است. شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ایمان افشاری هم روز ۲۱ اسفند ماه، دو تن از زندانیان سیاسی به ‌نام‌ های زهره سرو و سینا منیر‌زاده را از بابت اتهامات «توهین به رهبری»، «تبلیغ علیه نظام» و «اجتماع و تبانی به ‌قصد بر هم زدن امنیت کشور» هر یک به سه سال حبس تعزیری و چهار ماه «خدمت اجباری در بسیج» و هم چنین «تفسیر سوره حجرات» محکوم کرد.

قضات دادگاه برای صدور احکام جایگزین یا مربوط به مجازات ‌های تکمیلی با ارجاع به ماده ۶۶ قانون مجازات اسلامی، می ‌توانند بسته به میل شخصی خود، حکمی را صادر کنند.

احکام صادر شده بر اساس تشخیص فردی قضات در سال ‌های اخیر، از «نگه داری از الاغ» و «کار در غسال خانه و شست ‌و شوی میت» تا «خدمت اجباری در بسیج» بوده است.

در تازه‌ ترین نمونه از صدور این دست از احکام، سجاد سالاروند، شهروند بازداشت شده در اعتراضات سراسری آبان ‌ماه، روز ۲۶ اسفند از سوی دادگاه کیفری دو شهرستان پردیس به یک سال حبس تعزیری و سه ماه «کار اجباری در غسال خانه» محکوم شد.

 

بر همین اساس در اردیبهشت ‌ماه سال ۹۶، حکمی مشابه از سوی شعبه پنجم دادگاه کیفری تهران در مورد زن جوان متاهلی صادر شده بود که متهم به برقرار کردن رابطه جنسی با مرد غریبه بود. دادگاه او را به ۷۴ ضربه شلاق و دو سال «مرده‌ شویی» محکوم کرده بود. اما کارگران «بهشت زهرا»، به صدور این حکم شدیدا اعتراض کرده بودند.

 

عفو بین ‌الملل از مقامات حکومت اسلامی ایران، درخواست کرد تا تمامی زندانیان عقیدتی را فورا و بدون قید و شرط آزاد کند. قوه قضاییه ایران، روز چهارشنبه ۲۸ اسفند، اعلام کرد: «حدود ده هزار نفر از زندانیان امنیتی مشمول عفو رهبر جمهوری اسلامی ایران قرار گرفته و آزاد خواهند شد.»

غلامحسین اسماعیلی، سخنگوی قوه قضاییه ایران، روز چهارشنبه ۲۸ اسفند اعلام کرد: «بیش از دو سوم» زندانیانی که مشمول عفو رهبر جمهوری اسلامی ایران خواهند شد، «زندانیان امنیتی» هستند. او از عبارت زندانی سیاسی استفاده نکرد.

عفو بین‌ الملل در واکنش به این تصمیم قوه قضاییه ایران، از رهبران این کشور خواست تا تمامی زندانیان عقیدتی را فورا و بدون قید و شرط آزاد کنند.

این نهاد جهانی مدافع حقوق بشر، ضمن استقبال از اعطا عفو به شماری از زندانیان عقیدتی و امنیتی، تاکید کرد: هیچ کس به دلیل استفاده مسالمت ‌آمیز از حقوق انسانی خود نباید مجبور به تحمل حتی یک روز حبس شود، هر چند که آن ها از ابتدا هم نباید زندانی می‌ شدند.

عفو بین‌ الملل در واکنش به خبر عفو محکومان جرایم «امنیتی» با محکومیت حبس پنج سال یا کم تر، تاکید کرد: این یک تحول مثبت است زیرا بسیاری از کسانی که مقامات آن‌ها را «زندانیان امنیتی» می‌ نامند، زندانیانی هستند که به دلایل سیاسی محکوم شده‌ اند.

این نهاد مدافع حقوق بشری، ضمن یادآوری این نکته که بیش از دو سوم زندانیانی که مشمول عفو رهبر ایران خواهند شد، زندانیان امنیتی هستند، تصریح کرد: مقامات ایرانی هنوز فاصله زیادی تا آزادی همه زندانیان عقیدتی دارند و بسیاری از جمله مدافعان حقوق بشر و معترضان مسالمت ‌آمیزی که در رابطه با اعتراضات آبان و دی ماه نود و هشت بازداشت شده‌ اند، مشمول قرار آزادی نشده ‌اند.

در پی گسترش ویروس کرونا در ایران، بسیار از فعالان مدنی و خانواده ‌های زندانیان خواستار آزادی محکومان در حبس شدند.

جاوید رحمان، گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور ایران، پیش از این در گزارشی به شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد، شمار زندانیان در ایران را بیش از ۱۸۹ هزار و ۵۰۰ نفر اعلام کرده بود.

 

قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران حکومت اسلامی ایران، در بامداد روز جمعه ١٣ دی ماه ١٣٩٨ در حمله ‌ای توسط پهپاد آمریکایی در فرودگاه بغداد کشته شد. ریاست جمهوری آمریکا اعلام کرد شخصا دستور حمله را صادر کرده است.

قاسم سلیمانی در این واقعه به همراه ابومهدی المهندس از رهبران گروه حشدالشعبی و ١٠ تن دیگر کشته شدند. این موضوع در ایران بازتاب بسیار گسترده ‌ای داشت؛ به گونه‌ ای که حکومت اسلامی در اقصی نقاط کشور، دست به نمایش قدرت زد. ده ها از مردم کرمان در مراسم خاک سپاری این پاسدار جان باختند.

چهار روز پس از به قتل رسیدن قاسم سلیمانی، در جریان مراسم تشییع او در کرمان، ۲۱۳ تن مصدوم شده و ۵۹ تن جان باختند.

 

١٨ دی ماه، نیروی هوافضای سپاه پاسداران حکومت اسلامی، در جواب ترور قاسم سلیمانی تعدادی موشک بالستیک به مواضع دولت آمریکا در پایگاه عین الاسد کشور عراق شلیک کرد. در طی حمله موشکی سپاه به پایگاه نظامی آمریکا که از آن با عنوان رسمی «عملیات شهید سلیمانی» یاد می ‌شود، هیچ گونه تلفات جانی برای نیروهای آمریکایی نداشت. اما خامنه ای و رسانه ها از این حمله، به عنوان «انتقام سخت» یاد کردند.

 

واقعه دل خراش پرواز شماره ٧٥٢ هواپیمایی اوکراین یکی از تلخ ‌ترین اتفاقات سال ٩٨ محسوب می‌ شود. این هواپیما با ١٧٦ نفر مسافر در ١٨ دی ماه ١٣٩٨ از باند فرودگاه خمینی برخاست و پس از ٦ دقیقه، با شلیک دو موشک سپاه، تمامی ١٧٦ مسافر و خدمه این هواپیما جان خود را از دست دادند. حکومت اسلامی، تاکنون از تحویل دادن جعبه سیاه این هواپیما به اوکراین و یا سازنده این هواپیما، سر باز زده است و هم چنان پنهان کاری می کند.

 

از روز ٧ بهمن ٩٨ خبر مرگ هزاران فلامینگو در تالاب ملی میانکاله بسیاری از مردم را شوکه کرد. این خبر در حالی منتشر شد که وجود حجم عظیمی از لاشه پرندگان در ساحل این تالاب صحنه تلخی را رقم زده بود. بعد از گذشت دو هفته و پس از آزمایش‌ های سازمان دامپزشکی کشور، دلیل مرگ ١٥ هزار پرنده مهاجر مشخص نشد. اما وارد نشدن آب بالادست به تالاب میانکاله را علت تلف شدن پرندگان دانسته ‌اند.

آخرین گزارش رسمی سازمان دامپزشکی که مسئولیت بررسی بیماری‌ های حیات وحش را دارد، اذعان داشت:

«سم بوتولیسم سبب تلف شدن پرندگان شده است. بوتولیسم سمی بسیار خطرناک است که هر نانوگرم آن می‌تواند پنج نفر را به کشتن دهد. به عبارتی هر دو کیلوگرم از آن می‌ تواند تمام انسان‌ های روی زمین را نابود کند. وارد نشدن آب به تالاب میانکاله سبب ایجاد شرایط ب ی‌هوازی و تولید این سم شده است؛ چراکه سدها و پمپاژها جلوی ورود آب به تالاب را می ‌گیرند.

 

سال ۱۳۹۸، برای نویسندگان، هنرمندان، روزنامه نگاران و هم چنین ناشران و کتاب فروش ها، سال سختی بود. در این سال، سانسور حکومتی شدیدتر شد و حتی آثار نویسندگان خارجی، محدودیت‌ های بیش تر برای کانون نویسندگان، رشد ترجمه ‌هایی که کیفیت ‌شان پایین است و یا سانسورچیان آن ها لت و پار کرده اند.

ممنوعیت کتاب، حتی پس از انتشار نیز در ایران به یک امر عادی تبدیل شده است. برخی از کتاب‌ های الیف شافاک، یک نویسنده ترکیه ‌ای در ایران ممنوع شد. یکی از کتاب‌ های شافاک در ایران پرفروش شد و یکی دیگر از کتاب‌ هایش نیز نامزد جایزه بوکر امسال بود.

امسال وزارت اطلاعات بار دیگر مانع برگزاری مراسم گرامی داشت محمدجعفر پوینده و محمد مختاری، از قربانیان قتل‌ های زنجیره ‌ای بر سر مزارشان شد.

در حالی که کانون نویسندگان ایران در آذرماه در بیانیه‌ ای خبر داد که قصد دارد مراسم گرامی ‌داشت مختاری و پوینده را در گورستان امامزاده طاهر کرج برگزار کند، اما بعدا این کانون اعلام کرد که در پی تماس وزارت اطلاعات ناچار به لغو این مراسم شده است.

در اطلاعیه روابط‌ عمومی کانون نویسندگان آمده بود که «از وزارت اطلاعات با چند نفر از اعضای هیئت دبیران کانون تماس گرفتند و هشدار دادند که با مراسم اعلام شده، با شدت و خشونت برخورد خواهد شد.»

در جریان این قتل‌ ها در سال ۱۳۷۷، چندین روشنفکر و فعال سیاسی منتقد حکومت توسط عوامل وزارت اطلاعات کشته شدند.

در چنین وضعیتی، برخی از نویسندگان کتاب ‌های‌ شان را در خارج از ایران منتشر می‌ کنند و یا ترجیح می‌ دهند در فضای مجازی منتشر کنند و برخی هم ناچارا از خیر چاپ کتاب ‌شان می ‌گذرند.

 

در سالی که گذشت، دادگاه تجدیدنظر استان تهران سه عضو کانون نویسندگان ایران را مجموعا به ۱۵ سال و شش ماه زندان محکوم کرد. بکتاش آبتین، رضا خندان مهابادی و کیوان باژن به «تبلیغ علیه نظام» و «اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت کشور» متهم شدند.

در آخرین روزهای اسفند، کانون نویسندگان ایران با انتشار بیانیه به احضار این سه عضو خود برای اجرای حکم زندان آن ها اعتراض کرد.

در حالی که شیوع ویروس کرونا در ایران جان زندانیان به ویژه زندانیان سیاسی را در معرض خطرات جدی قرار داده است، سه عضو کانون نویسندگان ایران به شعبه یک اجرای احکام فراخوانده شدند.

کانون نویسندگان ایران، با انتشار اطلاعیه‌ای در شبکه‌ های اجتماعی نوشت: «شعبه یک اجرای احکام دادسرا واقع در اوین شامگاه دیروز (سه ‌شنبه ۲۰ اسفند - ۱۰ مارس) با ارسال ابلاغیه‌های جداگانه برای رضا خندان (مهابادی)، بکتاش آبتین و کیوان باژن، آن ها را برای اجرای حکم مجموعا پانزده سال و شش ماه زندان احضار کرد.»

طبق ابلاغیه، این سه نویسنده باید در چهار روز آینده خود را به شعبه یکم اجرای احکام معرفی کنند. رضا خندان و بکتاش آبتین دو عضو هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران هر یک به شش سال زندان و کیوان باژن عضو هیئت دبیران سابق کانون به سه سال و شش ماه زندان محکوم شده اند.

 

در ایران بیش از ۴۲ میلیون کارگر وجود دارد که اغلب با دستمزدی کم تر نسبت به سختی و زحمتی که می کشند در حال کار هستند، در سال ۹۸ حداقل دستمزد کارگران با تصویب شورای عالی کار رشدی ۳۱/۶ درصدی داشته و از یک میلیون و ۱۱۴ هزار تومان در سال ۹۷ به یک میلیون و ۵۱۶ هزار و ۸۸۲ تومان در سال ۹۸ رسید، البته بخش دیگری از کارگران که شامل این قرارداد نمی شوند دستمزدی ناچیزی داشتند.

در سال ۹۸ به دلیل نوسانات ارزی و افزایش تورم شاهد کاهش قدرت خرید کارگران بودیم، کارگرانی که همواره در خرج و مخارج زندگی دچار مشکل بودند اما با توجه به شرایط امسال، مشکلات آن ها به اوج خود رسیده است.

 

گزارش های مراجع رسمی نشان می دهد مرگ و میر ناشی از حوادث کار رو به افزایش است به طوری که آمارهای ارائه شده از سوی مسئولان سازمان پزشکی قانونی، بیان گر آن است مرگ و میر کارگران در ۹ ماهه نخست سال ۹۸ در مقایسه با زمان مشابه در سال گذشته افزایش ۸.۵ درصدی داشته است. این در حالی است که مسئولان وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی معتقدند نه تنها نرخ تعداد مرگ و میر کارگران در هنگام کار افزایش نیافته، بلکه ۱.۵ درصد هم کاهش داشته است! در شرایطی که در بسیاری از کشورهای جهان تلاش می شود با اقدامات پیش گیرانه از افزایش مرگ و میر کارگران در هنگام کار جلوگیری کنند در جامعه ما، حتی بر سر آمارهای این حوادث اتفاق نظر وجود ندارد.

 دکتر حامد نائیجی مدیرکل روابط عمومی و امور بین الملل سازمان پزشکی قانونی کشور، در گفت و گو با «ایران» می گوید: در ۹ ماهه نخست سال ۹۸ تعداد معاینات مربوط به مصدومین حوادث کار ۲۱۸۹۶ نفر بوده است که از میان آن ها ۲۰۸۵۱ نفر مرد و ۱۰۴۵ نفر زن هستند. این آمار در سال گذشته در زمان مشابه ۲۱۶۴۹ نفر بوده است. این تفاوت نشان می دهد در سال جاری با افزایش ۱.۱ درصدی مواجه شده ایم.

وی ادامه می دهد: تعداد مرگ و میر ناشی از حوادث کار نیز در ۹ ماهه نخست سال جاری ۱۳۶۳ نفر بوده که در میان آن ها ۱۳۵۷ نفر مرد و ۶ نفر زن دیده شده است. اما در سال گذشته در همین محدوده زمانی ما با ۱۲۵۶ کشته شده در حوادث کار مواجه بودیم که این به معنای رشد ۸.۵ درصدی در این زمینه است.

دکتر نائیجی در ادامه با اشاره به عمده ترین علت مرگ و میر کارگران می گوید: سقوط از بلندی مهم ترین علت فوت کارگران به حساب می آید که توانسته جان ۵۶۰ کارگر که همگی مرد هستند را بگیرد. پس از آن اصابت جسم سخت با ۳۴۶ قربانی رتبه دوم را به خود اختصاص داده که در میان آن ها ۳۴۴ مرد و ۲ نفر زن دیده می شود. در نهایت، رتبه سوم مربوط به مرگ و میر ناشی از برق گرفتگی است که ۲۰۳ قربانی داشته است.

این درحالی است که دکتر علی مظفری، مدیرکل بازرسی کار وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی آمار دیگری را ارائه می دهد. او در گفت و گو با «ایران» می گوید: در ۹ ماهه نخست سال جاری نرخ حوادث منجر به فوت ۱.۵ درصد کاهش یافته، هم چنین آمارها نشان می دهد نرخ آسیب های شغلی نیز ۱۱ درصد کاهش داشته است.

ایسنا گزارش داده که جلسه شورای عالی کار برای تعیین دستمزد تا دقایق پایانی سال ۱۳۹۸ خورشیدی به درازا کشید اما بدون نتیجه ‌ای به پایان رسید و در نتیجه میزان افزایش دستمزد به سال آینده موکول شد.

منابع مختلف از اختلاف نظر شدید نمایندگان کارگری با نمایندگان کارفرمایان و دولت خبر داده ‌اند.

سال گذشته نیز اعتراض و اعتصاب و هم چنین سرکوب فعالین کارگری شرکت نیشکر هفت تپه ادامه یافت. کارگران هفت تپه از تابستان سال گذشته در اعتراض به عدم پرداخت معوقات مزدی، به رسمیت شناخته نشدن تشکل مستقل کارگران، مالکیت خصوصی شرکت و درخواست مدیریت شرکت به صورت شورایی و جمعی تجمعات زیادی برگزار کردند.

در آبان ماه سال ٩٧ بود که نهادهای امنیتی شماری از اعضا و نمایندگان سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه را بازداشت کردند.

اسماعیل بخشی، سپیده قلیان از جمله بازداشت شدگان این اعتراضات بودند. بخشی و قلیان پس از آزادی اعلام کردند در زندان تحت شکنجه قرار گرفته و مجبور به اعترافات اجباری شدند. مقامات قضایی و اجرایی ایران حاضر به پذیرش این موضوع نشدند.

تلویزیون حکومت اسلامی اعترافات بخشی و قلیان را در برنامه ‌ای با عنوان طراحی سوخته پخش کرد. پس از پخش این برنامه بخشی و خانم قلیان مجددا بازداشت شدند.

دادگاه متهمان پرونده هفت تپه در چهار جلسه برگزار گردید که در ۱۶ شهریورماه احکام متهمان این پرونده اعلام شد. جمال‌الدین حیدری ‌منش، وکیل سپیده قلیان خبر داد که شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران آرای متهمان پرونده فعالان کارگری و مدنی مرتبط با مطالبات کارگران نیشکر هفت تپه را صادر کرده و موکلش برای اتهام‌های عضویت در گروه غیرقانونی، اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت ملی، فعالیت تبلیغی علیه نظام و نشر اکاذیب مجموعا به ۱۸ سال حبس تعزیری محکوم شده که ۷ سال آن قابل اجراست.

اسماعیل بخشی نیز برای مجموعه اتهاماتش به ۱۴ سال حبس تعزیری محکوم شده که ۷ سال آن اجرا خواهد شد.‌

دادگاه انقلاب تهران، به جز احکام سپیده قلیان و اسماعیل بخشی، احکام قضایی شمار دیگری از فعالان کارگری پرونده هفت ‌تپه را هم صادر کرده بود.

عسل محمدی، ساناز الهیاری، امیر امیرقلی و امیرحسین محمدی فرد هم هر یک در مجموع به ۱۸ سال محکوم شدند که بنابر قانون ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی، ۷ سال این احکام قابل اجراست.

امیرحسین محمدی فرد، سردبیر نشریه گام، و عسل محمدی، ساناز الهیاری و امیر امیرقلی اعضای تحریریه این نشریه بودند.

بنابر گزارش ‌ها، محمد خنیفر، دیگر کارگر هفت ‌تپه نیز به ۶ سال حبس تعزیری محکوم است که هنوز مشخص نیست چه میزان از آن قابل اجرا خواهد بود.

 

آن‌ چه در سال ۱۳۹۸ بر سینمای ایران گذشت، سانسور، توقیف برخی آثار، سبلریتی‌ بازی و ... در این سال، سینمای ایران جمشید مشایخی، نصرت کریمی و نوری کسرایی از هنرمندان نامی سینمای ایران را از دست داد، اعتراضات آبان ماه و قتل عام معترضان، و بعد ترور قاسم سلیمانی و شلیک موشک به هواپیمای اوکراینی توسط سپاه، روال معمول وقایع سینمای ایران را بر هم زد و پای سینماگران و سینما‌نویسان را به عرصه اجتماع و سیاست باز کرد.

فیلم «ماجرای‌ نیم ‌روز»، در رابطه با سازمان مجاهدین خلق و تایید ضمنی اعمال آدم کشانی هم چون اسدالله لاجوردی است به نمایش درآمد. این فیلم در ادامه جریان مستمر تحریف تاریخ‌ و روایت ‌گری حاکمیت از وقایع سیاسی ایران و تقدس ‌بخشی به خشونت قدرت در سرکوب مخالفان است.

 

گفته می‌ شود که سرمایه گذار فیلم غلامرضا تختی، احتمالا موسسه «اوج» وابسته به سپاه پاسداران است. این فیلم، نابغه ‌ای ورزشی را که به سبب قدرت‌ مندی و قدرت ‌گریزی ‌اش، در نزد مردم قهرمان محبوبی بود، در جایگاه شخصیتی شکست ‌خورده و مایوس روایت می‌ کند.

 

پیش تر با افشاگری‌هایی که شده بود تهیه‌ کنندگان سریال‌ های پرهزینه هم چون «شهرزاد» یا برنامه‌ های تلویزیونی پر طرفدار از صندوق‌ هایی هزینه شده است که پول‌ های مردم را غارت کرده ‌اند.

 

فیلم خانه پدری (۱۳۸۹) کیانوش عیاری، که وحشت سرکوب‌ را در خانواده به تصویر می‌ کشد و به تاریخچه ‌ای دراز پیوند می‌ زند پس ار نزدیک به یک دهه اجازه نمایش گرفت، اما بعد از چند روز دوباره توقیف شد. سرانجام دوباره مدتی کوتاه به نمایش درآمد.

خانه پدری که با زن ‌ستیزی مخالفت دارد، زهرا امیرابراهیمی بازیگر سابق سینمای ایران برای نخستین بار درباره تجاوز به حریم شخصی ‌اش و انتشار فیلم خصوصی ‌اش در برنامه ‌ای آشکارا سخن گفت و به نقش مخرب مرد بازیگری در این ماجرا اشاره کرد. و به یادها آورد که چگونه ذهنیت بیمارگونه درباره زن، زندگی او و زنانی دیگر را زیر و زبر ساخته است.

 

پس از اعتراضات آبان ۱۳۹۸، محسن استادعلی برنده جایزه بهترین کارگردانی از جشنواره «سینما حقیقت» برای فیلم «خسوف» نخستین واکنش رسمی از جانب سینماگران به کشتار و حبس و زجر معترضان را نشان داد. او پویا بختیاری از کشته‌ شدگان آبان ماه را جسورترین مستند ساز ایران لقب داد که در آخرین روز زندگی ‌اش تصاویری از اعتراض‌ ها ثبت کرده بود.

 

با سقوط هواپیمای اوکراینی و آشکار شدن نقش سپاه در آن، مسعود کیمیایی اعلام کرد که در جشنواره فجر شرکت نمی ‌کند و ناصر تقوایی نیز از این تصمیم حمایت کرد. شهاب حسینی، به تندی با کیمیایی مخالفت کرد و البته بعدتر در جشنواره فجر نیز خشمگین به او تاخت. در نهایت بیش از صد سینماگر در بیانیه ‌ای اعلام کردند که ما به جشنواره فجر نمی رویم و ساده ‌ترین دلیل پرهیز آن بود که «زمان برای جشن‌ گرفتن مناسب و مساعد نیست، چرا که رنج ‌دیدگان بسیارند.»

سینماگران در جشن انجمن منتقدان هم به اعتراض و نیز هم دردی با مردم معترض زبان گشودند و همایون غنی ‌زاده، کارگردان فیلم «مسخره باز» جایزه‌ اش را به پویا بختیاری، تقدیم کرد.

 

محمد رسول ‌اف به اتهام «سیاه نمایی» و ارائه تصویری تلخ از ایران و فعالیت تبلیغی علیه نظام به ویژه در سه فیلم آخرش، ندست نوشته ‌‎ها نمی ‌سوزند» و «لرد» با شکایت قرارگاه ثارالله و سپاه‌ پاسداران به دادگاه فراخوانده شد. جمعی از سینماگران از جمله رخشان بنی ‌اعتماد، فاطمه معتمدآریا، کیانوش عیاری، بهمن فرمان ‌آرا، جعفر پناهی و...، در اقدامی نمادین او را تا محل محاکمه همراهی کردند. در واکنش بهروز افخمی کارگردانی، سازنده فیلم روباه (۱۳۹۳) محصول وزارت اطلاعات دیده می شود، در سیمای جمهوری اسلامی، گفت که فیلم‌ های رسول ‌اف را ندیده است و به کنایه افزود ایشان مگر با همان رسول ‌افی که رییس بانک بوده ‌اند و به اختلاس متهم‌ شده ‌اند نسبتی ندارند؟

اما در خارج کشور، خرس طلایی برلیناله به فیلم «شیطان وجود ندارد» ساخته محمد رسول‌ اف تعلق گرفت. گرچه مقامات حکومت اسلامی ایرانی به فیلم ‌ساز اجازه ندادند که به برلین برود، در گفت ‌و گویی مجازی با تماشاگران از «مسئولیت فردی»، گفت. رسول اف در تماس ویدئویی با تلفن همراه در کنفرانس خبری جشنواره گفت: «موضوع این فیلم مسئولیت پذیری افراد است. می خواستم درباره کسانی حرف بزنم که از خود سلب مسئولیت می کنند و می گویند که تصمیم ها را افراد بالادست در سلسله قدرت می گیرند. اما آن ها می توانند نه بگویند، و این نقطه قوت آن هاست.»

از پی این رویداد، حکومت اسلامی در نخستین واکنش، حکم حبس محمد رسول ‌اف را فعال کرد. واتس‌اپ

همرسانی در واتس‌اپ

لینک را کپی کنید

https://www.bbc.com/persian/iran-51925576

چگونه میتوانید این مطلب را به دیگران برسانید

این لینک‌ها خارج از بی‌بی‌سی است و در یک پنجره جدید باز می‌شود

پنجره همرسانی را ببندید

 

کارلوس کیروش، پس از هشت سال از سمت سرمربی ‌گری تیم ملی فوتبال ایران برکنار شد. او پس از آن‌ که تیم ملی ایران نتوانست در جام ملت‌ های آسیا به موفقیتی دست یابد، هشتم خرداد از این سمت برکنار شد.

زنان ایران روز ۱۸ مهر برای اولین بار از از سال ۱۳۶۰، موفق شدند که برای تماشای مسابقه فوتبال به ورزشگاه بروند. این رویداد با پس از تعیین ضرب‌ الاجل فیفا برای ورود زنان به ورزشگاه‌ ها رقم خورد. به این ترتیب جمعی از زنان توانستند به صورت غیر گزینشی و با خرید بلیت برای تماشای بازی تیم ‌های ملی فوتبال ایران و کامبوج به ورزشگاه آزادی تهران راه یابند.

کیمیا علیزاده، تکواندوکار و نخستین زن صاحب مدال المپیک در تاریخ ایران چهارم بهمن در یک نشست خبری اعلام کرد که دیگر قصد بازگشت به ایران ندارد.

 

 

انتخابات مجلس شورای اسلامی زیر سایه رد صلاحیت ‌های گسترده دوم اسفند برگزار شد. در این انتخابات نه تنها جناح اصلاح ‌طلب از رقابت حذف شدند بلکه با مشارکت درصد کم ترین نرخ حضور پای صندوق ‌های رای را در تاریخ حکومت اسلامی ایران رقم زد.

در انتخابات مجلس از ۹ میلیون و پانصد هزار نفر واجد شرایط رای دادن در تهران، دو میلیون و پانصد هزار نفر یعنی ۲۶ درصد پای صندوق های رای رفتند. نکته جالب این بود که ۹۳ درصد از نامزدهای تهران زیر ۱۰ هزار رای کسب کردند و پنجاه درصد نامزدها کم تر از هزار رای آوردند.

 

زلزله ‌ای به بزرگی ۵ و هفت دهم درصد روز چهارم اسفند استان آذربایجان غربی ایران را لرزاند. این زمین لرزه ۷۵ مصدوم برجای گذاشت. جمعیت هلال احمر ایران اعلام کرد ۴۳ روستا در منطقه قطور «تحت تاثیر» این زلزله واقع شده‌اند. زلزله زدگان هم اکنون در شرایطی سختی به سر می برند.

 

تدروس ادهانوم، دبیر کل سازمان جهانی بهداشت افزایش ناگهانی موارد ابتلا به ویروس کرونای جدید در ایران، کره جنوبی و ایتالیا را «بسیار نگران ‌کننده» خواند. نام ایران به عنوان یکی از کانون‌ های شیوع ویروس کرونا مطرح شد.

در حالی که حدود یک ماه از شیوع این ویروس در کشور چین و کشورهای اطراف گذشته بود، سرانجام در 30 بهمن ماه ١٣٩٨ اولین مورد از ابتلا به ویروس کرونا در شهر قم مشاهده شد.

شورای عالی امنیت ملی و وزارت بهداشت حکومت اسلامی ایران، ۱۲ روز پیش از راهپیمایی ۲۲ بهمن از مرگ شهروندان بر اثر ابتلا به کرونا در ایران مطلع‌ بودند، اما از اعلام آن خودداری کردند.

روز ٢٩ بهمن دو نفر از شهروندان قمی با علایمی شبیه به کرونا در بیمارستان‌ های این شهر فوت کرده بودند که پس از یک روز تحقیق مشخص شد ویروس کرونا وارد ایران شده است.

هر ساعت ۵۰ نفر در ایران به ویروس کرونا مبتلا شده و هر ده دقیقه یک نفر جان خود را از دست می ‌دهد. با مرگ ۱۲۳ نفر بر اثر کرونا در شبانه روز گذشته سال نو، آمار جان‌باختگان این بیماری نوظهور در ایران به هزار و ۵۵۶ نفر رسید.

کیانوش جهانپور، رییس مرکز روابط عمومی و اطلاع رسانی وزارت بهداشت با اعلام این خبر، هم چنین گفت که تاکنون ۲۰ هزار و ۶۱۰ نفر در کشور به ویروس کرونا مبتلا شده‌ اند. به گفته او، ۷ هزار و ۶۳۵ نفر نیز بهبود یافته ‌اند و شمار کلی بهبود یافتگان نیز در حال افزایش است.

بر اساس آماری که جهانپور در نیمروز شنبه دوم فروردین ارائه کرد، از ظهر روز جمعه تا کنون ۹۶۶ نفر بر آمار مبتلایان به کرونا در ایران افزوده شده است که بیش ترین آن ها در استان ‌های تهران با ۲۳۲ مورد، اصفهان با ۱۰۱ مورد و قزوین با ۵۹ مورد بوده است.

کریم همتی، سرپرست جمعیت هلال احمر گفت: «از روز ۲۷ اسفند تا روز گذشته اول فروردین ماه، ۹۷۰ هزار خودرو با ظرفیت حدود ۳ میلیون مسافر از استان ‌های درگیر کرونا خارج شده ‌اند که حدود ۲ هزار و ۴۰۰ نفر از این مسافران دارای علائم بیماری کرونا مثل تب و ... بوده ‌اند.»

او با اشاره به این که هر یک از این ۲ هزار و ۴۰۰ نفر می‌توانند ۳ نفر را درگیر بیماری کنند، گفت که مردم به توصیه ‌های وزارت بهداشت مبنی بر در خانه ماندن و سفر نکردن توجهی نمی‌ کنند و افزود: «خروجی شهرها بسته نشد اما انتظار این بود که مردم مراعات کنند. در حال حاضر درخواست ما از هموطنان این است که به سفر نروند تا بتوانیم زنجیره انتقال را قطع کنیم.»

دولت اسلامی ایران، هفته آینده بنا به شرایط شیوع کرونا در کشور درباره ادامه تعطیلی مدارس، دانشگاه‌ ها و دیگر مراکز آموزشی تصمیم ‌گیری خواهد کرد. این در حالی است که آمار مبتلایان به بیماری کووید ۱۹ در ایران تا نیمروز شنبه دوم فروردین به ۲۰ هزار و ۶۱۰ نفر و شمار جان باختگان آن نیز به هزار و ۵۵۶ نفر رسیده است. تاکنون هیچ گاه در آمار روزانه کرونا در ایران، شمار موارد حاد ابتلا فاش نشده است.

 

روند ساخت واکسن به طور کلی روندی طولانی است و معمولا چند سال طول می‌ کشد. اما بیماری همه‌ گیر «کوید١٩» که از ویروس کرونا ناشی می ‌شود، برای بسیاری از شرکت‌ ها و آزمایشگاه ‌های جهان انگیزه‌ ای قوی ایجاد کرده تا در مسابقه ساخت واکسن شرکت کنند. برخی پژوهش گران هشدار می‌دهند که انگیزه‌ های اقتصادی نباید باعث نتیجه ‌گیری‌ های عجولانه شود.

به گفته الیویه شوارتس، مدیر واحد «ویروس و مصونیت» در انستیتو پاستور فرانسه، در حال حاضر نه تنها شرکت ‌های عظیم داروسازی و مراکز پژوهشی دانشگاهی، که بسیاری از شرکت‌ های نوبنیاد (استارت‌آپ) نیز شدیدا برای ساخت واکسن ویروس کرونا تلاش می ‌کنند. برای دست یابی به نتیجه، به طور متوسط به دو سال وقت نیاز است.

معمولا واکسن‌ها بعد از یک مرحله آزمایش بر حیوان، باید در سه مرحله بر انسان امتحان شوند. اما روز دوشنبه ١۶ مارس، یک شرکت داروسازی آمریکایی  (Moderna) اعلام کرد که نمونه واکسن خود را بر روی ۴۵ داوطلب آزمایش می ‌کند. به نظر می‌ رسد که شرکت آمریکایی، مرحله آزمایش بر موش‌‌ ها را حذف کرده و با روشی استثنایی که جزییاتش محرمانه باقی مانده، روند ساخت واکسن را شتاب داده است. به گفته الیویه شوارتس «آزمایش بر حیوان (معمولا موش) حداقل شش هفته وقت لازم دارد. اگر شرکت «مُدرنا» این مرحله را حذف کرده باشد، باز برای آزمایش ‌های انسانی به ١٢ تا ٢۴ ماه وقت نیاز خواهد داشت.»

اما فردریک تانگی، یکی دیگر از پژوهش گران انستیتو پاستور می ‌گوید که «واکسن شرکت آمریکایی یک ماده شیمیایی صددرصد مصنوعی خواهد بود. زیرا ساخت این واکسن بر خلاف معمول، بر تزریق ویروس ‌های تضعیف ‌شده بیماری متکی نیست، بلکه در این روش، تکه‌ ای از آر.ان.‌ای (RNA)  مصنوعی (بخشی از میراث ژنتیک انسان) به فرد تحت آزمایش تزریق می ‌شود.» به عقیده فردریک تانگی، این روش عجولانه است و می ‌تواند پیامدهای غیرمنتظره داشته باشد. او معتقد است که شرکت «مدرنا» قبل از هر چیز انگیزه‌ های اقتصادی دارد و با رسانه ‌ای کردن موضوع ساخت واکسن، تا اندازه ‌ای به هدف ‌های خود رسیده زیرا اعلام این خبر باعث شد که ارزش سهام شرکت آمریکایی در بازار بورس ناگهان افزایش یابد.

البته انستیتو پاستور فرانسه خود نیز در مسابقه ساخت واکسن حضور دارد و امیدوار است که بتواند زودتر از بقیه به نتایجی برسد. اما روش‌ های این انستیتو با روش‌ های شرکت‌ های خصوصی آمریکایی تفاوت دارد.

به تازگی شرکت عظیم «سانوفی» نیز در پاریس اعلام کرده که با استفاده تجربی از یک داروی قدیمی به اسم «کلوروکین»  (Chloroquine)، نتایج خوبی در مداوای بیماری «کوید ١٩» به دست آورده است. این دارو قبلا برای مداوای مالاریا به کار می رفت.

در چین و کره جنوبی، پزشکان همین دارو را برای بیماران مبتلا به ویروس کرونا تجویز می ‌کنند. اما در فرانسه استفاده از «کلوروکین» هنوز در مرحلۀ آزمایشی قرار دارد. با این حال پرفسور رائول در بیمارستان دانشگاهی مارسی تاکید می‌ کند که از این دارو برای درمان ٢۴ نفر استفاده کرده و پس از شش روز متوجه شده که ٧۵ درصد این افراد، دیگر حامل ویروس نیستند.

 

لایحه بودجه سال ۹۹ ایران بدون تصویب مجلس به دولت ابلاغ شد. علی لاریجانی، رییس مجلس شورای اسلامی ایران، قانون بودجه سال ۱۳۹۹ را که در مجلس شورای اسلامی تصویب نشده بود، برای اجرا به دولت ابلاغ کرده است.

لاریجانی در آخرین روز سال ۱۳۹۸ در نامه‌ ای به حسن روحانی، رییس جمهور، بودجه سال آینده را ابلاغ کرده است. حسن روحانی نیز پس از نامه لاریجانی، بلافاصله قانون بودجه سال ۱۳۹۹ کل کشور را برای اجرا به سازمان برنامه و بودجه ابلاغ کرد.

براساس قانون، لایحه بودجه باید مجددا به دولت بازگردانده می‌ شد. در زمانی که کلیات قانون بودجه سال ۹۹ در مجلس تصویب نشد، مسعود پزشکیان نایب رییس مجلس گفته بود «مجلس بعدی آن را بررسی خواهد کرد».

اما پس از آن که مجلس ایران به علت شیوع کرونا تعطیل شد، علی لاریجانی، از آیت ‌الله خامنه‌ای، رهبر خواست تا با صدور حکم حکومتی قانون بودجه را خارج از روال عادی مجددا به کمیسیون تلفیق مجلس بازگرداند.

در پی درخواست علی لاریجانی از خامنه ‌ای، او با استفاده از اختیارات خود به عنوان ولی مطلقه فقیه، اجازه داد گزارش کمیسیون تلفیق مجلس که کلیات آن در صحن علنی مجلس رد شده بود، برای تبدیل به قانون مستقیما به شورای نگهبان ارسال شود.

عباسعلی کدخدایی، سخنگوی شورای نگهبان در حساب کاربری خود در توییتر نوشت: «با توجه به انجام اصلاحات مورد نظر شورای نگهبان در لایحه بودجه ۱۳۹۹ نظر این شورا عصر چهارشنبه مبنی بر عدم مغایرت لایحه با شرع مقدس و قانون اساسی به مجلس اعلام شد.»

محمود صادقی، نماینده مجلس ایران حکم حکومتی اخیر آیت ‌الله علی خامنه ای در ارجاع لایحه رد شده بودجه سال ۹۹ به شورای نگهبان را «وهن مجلس و وهن رهبری» و «آخرین میخ به تابوت مجلس دهم» خوانده بود.

صادقی در توییت های جداگانه، نوشت: «امیدوارم متهم به ضدیت با ولایت فقیه نشوم اما استیذان از رهبری برای تصویب لایحه بودجه ۹۹ آخرین میخ به تابوت مجلس دهم بود.»

محمود صادقی گفته «پس از مخالفت مجلس با کلیات لایحه بودجه ۹۹ ارجاع آن به کمیسیون تلفیق فاقد وجاهت قانونی بود. لایحه باید به دولت برگشت داده می ‌شد. با اذن رهبری نمی‌توان تصمیم غیرقانونی ارجاع لایحه به کمیسیون تلفیق را تصحیح و توجیه کرد. به عبارت دیگر حکم حکومتی در این جا موضوعیت ندارد.»

به این ترتیب، بودجه سال ۱۳۹۹ ایران، بدون آن که در مجلس شورای اسلامی تصویب شده باشد، در نهایت روز پنج شنبه ۲۹ اسفند ماه از سوی رییس جمهوری این کشور ابلاغ شد.

لایحه بودجه سال ۹۹ ایران به دلیل «شیوع ویروس کرونا» با حکم حکومتی علی خامنه ای رهبر حکومت اسلامی، در ۲۶ اسفند ماه با این که کلیات بودجه در مجلس رد شده بود، به کمیسیون تلفیق مجلس بازگردانده شد و در نهایت به تایید شورای نگهبان رسید.

رد کلیات بودجه در مجلس در حالی رخ داد که یک نماینده مجلس به خبرگزاری ایسنا گفت نمایندگان از ترس شیوع بیماری کرونا، کلیات بودجه را رد کردند «چرا که در غیر این صورت جلسات مجلس هر روز در دو شیفت ادامه پیدا می‌کرد.»

با این حال، مسعود پزشکیان، نایب رییس مجلس، پیش از حکم حکومتی خامنه ‌ای گفته بود که «مجلس بعدی آن را بررسی خواهد کرد.»

حالا نیز بودجه سال ۹۹ در حالی ابلاغ شده که حسن روحانی این بودجه را یک «بودجه استقامت» نام گذاری کرده بود. در بودجه سال جدید، حدود ۵۷۰ هزار میلیارد تومان به عنوان منبع اصلی خرج دولت برای اداره کشور تعیین شده است.

براساس این بودجه، حدود ۶۴۹ هزار میلیارد تومان بودجه عمومی در نظر گرفته شده که مجموع درآمدهای اختصاصی و منابع عمومی است.

پیش از این صندوق بین ‌المللی پول اعلام کرده بود که ایران در سال جاری با کسری بودجه ۴.۴ درصدی مواجه است و انتظار می رود که این کسری بودجه در سال آینده به ۵.۱ درصد برسد.

 

هم چنین بانک جهانی نیز پیش بینی کرده بود که کسری بودجه حکومت اسلامی در دو سال آینده، به دلیل کاهش شدید درآمدهای نفتی و هم زمان افزایش هزینه‌ های جاری دولت، بیش تر شود.

از سوی دیگر، شیوع جهانی ویروس کرونا نیز قیمت جهانی نفت را به کم ترین میزان در سال‌ های اخیر رسانده و بسیاری از کسب و کارها در کشورهای مختلف از جمله ایران را با مشکل رو به رو کرده است. موضوعی که می تواند مشکلات جدی تری را برای اقتصاد بحران‌ زده ایران در سال آینده به همراه داشته باشد.

با تداوم بحران اقتصادی در ایران، افت ارزش پول ملی و رکود شدید در بخش های تولید و خدمات، نرخ تورم در اقتصاد ایران بالا رفته و موجب افزایش اعتراضات شده است.​

 

روز گذشته با ابلاغ محمدباقر نوبخت، معاون رییس‌ جمهور و رییس سازمان برنامه و بودجه ایران، ۴۰۰ میلیارد تومان برای تجهیز بیمارستان ‌ها و تامین لوازم ضروری به منظور مقابله «اثربخش» با کرونا در تهران اختصاص داده شد.

هم زمان عباسعلی کدخدایی، سخنگوی شورای نگهبان از تایید بودجه ۱۳۹۹و عدم مغایرت آن با شرع «مقدس» و قانون اساسی خبر داد.

بودجه ‌ای که در آن  سهم ۲۲ نهاد مذهبی و فرهنگی دین محور در سال جدید (شامل ستاد اقامه نماز، مرکز رسیدگی به امور مساجد، مجمع جهانی اهل بیت، شورای سیاست ‌گذاری ائمه جمعه و…) ۳ هزار و ۴۴ میلیارد تومان برآورد شده است.

در بودجه سال ۹۹، برای جامعه‌ المصطفی که مسئولیت آموزش طلبه‌ ها و مبلغان مذهبی خارجی - از جمله طلبه ‌های چینی - را بر عهده دارد، سهم ۳۰۸ میلیارد تومانی در نظر گرفته شده است. نام جامعه ‌المصطفی زمانی مورد توجه قرار گرفت که گزارش‌ هایی در مورد نقش طلبه ‌های چینی دانشجو در قم در شیوع کروناویروس مطرح شد.

تسنیم ۲۲ اسفندماه به نقل از نوبخت گزارش داده بود که حدود ۵۳۰ میلیارد تومان در اختیار ستاد مقابله با شیوع کرونا قرار گرفته و ۴۸۰ میلیارد تومان نیز برای دانشگاه‌های علوم پزشکی قم و گیلان در نظر گرفته شده است. مجموع این بودجه از سهم هزار و ۳۱۳ میلیارد تومانی سازمان تبلیغات اسلامی و شورای عالی حوزه‌های علمیه به مراتب کمتر است. به گزارش این خبرگزاری نزدیک به سپاه ۲۰۰ میلیارد تومان جهت پرداخت پاداش و پایان کار کادرهای درمانی در نظر گرفته شده که با سهم ۱۹۲ میلیارد تومانی شورای سیاست ‌گذاری حوزه‌های علمیه خواهران در بودجه امسال برابری می‌ کند.

افزایش بودجه نهادهای مذهبی در  سال ۹۹ از جمله موضوعات مورد توجه در تنظیم بودجه بود که برای کمک به کسری آن در ۲۴ آبان‌ماه بهای بنزین یک شبه سه برابر شد.

این در حالی است که طبق گزارش مرکز پژوهش ‌های مجلس شورای اسلامی در اردیبهشت ‌ماه سال 1398، ۲۳ تا ۴۰ درصد از جمعیت ایران زیر خط فقر زندگی می‌ کنند. به این معنی که از تامین نیازهای اولیه زندگی نیز ناتوان هستند. با در نظر گرفتن جمعیت ۸۳ میلیون نفری ایران و خوش ‌بینانه‌ ترین آمار از فقر مطلق ۱۶ میلیون نفر، روشن نیست رقم ۳ میلیون نفری که نوبخت آن ها را افراد بدون درآمد واجد دریافت کمک هزینه معرفی کرده، بر چه اساسی محاسبه شده است.

منابع مالی ناکافی در حالی به طور پراکنده به مقابله با کرونا اختصاص داده می ‌شود که در دی ‌ماه 98، پس از کشته شدن قاسم سلیمانی،‌ فرمانده سابق سپاه قدس در عراق، با دستور خامنه ای۲۰۰ میلیون یورو از محل صندوق توسعه ملی به سپاه قدس اختصاص داده شد.

اکنون مقامات حکومت اسلامی، از صندوق بین ‌المللی پول طلب وام پنج میلیارد دلاری کرده اند.

 

در تازه ‌ترین گزارش جهانی سعادت، فنلاندی‌ ها بار دیگر سعادتمندترین مردم جهان معرفی شده ‌اند و مردم افغانستان در قعر جدول رده‌ بندی قرار دارند.

در گزارش جهانی سعادت که روز جمعه اول فروردین ‌ماه ١٣٩٩، منتشر شد، بعد از فنلاند، به ترتیب کشورهای دانمارک، سوئیس، ایسلند، نروژ، هلند، سوئد، نیوزیلند، اتریش و لوکزامبورگ، در جایگاه دوم تا نهم این رده‌بندی قرار دارند.

ایران در جایگاه ۱۱۸، آمریکا در رتبه ۱۸ و تاجیکستان در رده ۱۰۶ این جدول قرار دارند. سال گذشته، ایران در جدول شاخص سعادت کشورهای جهان، در رتبه ۱۱۷ بود که نسبت به سال ۲۰۱۸ یازده پله سقوط کرده‌ بود.

بر اساس گزارش امسال نیز ایران بار دیگر یک پله سقوط کرده است. گزارش سالانه بررسی وضعیت بهروزی در کشورهای جهان اولین بار در سال ۲۰۱۲ میلادی انتشار یافت.

 

در ادامه سیر نزولی قیمت نفت، بهای جهانی طلای سیاه عصر چهارشنبه ١٨ مارس، ۱۴ تا ۲۴ درصد سقوط کرد و به حداقل میزان خود طی ۱۶ تا ۱۸ سال اخیر رسید.

به گزارش خبرگزاری رویترز، قیمت نفت خام آمریکا برای تحویل در ماه آوریل (فروردین - اردیبهشت ۹۹) با ۶ دلار و ۵۸ سنت معادل ۲۴.۴۲ درصد  کاهش به ۲۰دلار و ۳۷ سنت رسید و به کم‌ترین میزان در ۱۸ سال گذشته رسید.

قیمت هر بشکه نفت برنت برای تحویل ماه می (اردیبهشت - خرداد ۹۹) نیز شامگاه چهارشنبه به وقت گرینویچ با ۱۴.۲ درصد کاهش به ۲۴ دلار و ۶۵ سنت رسید که از ماه می ۲۰۰۳ (اردیبهشت -خرداد) تاکنون بی ‌سابقه بوده است.

بانک سرمایه ‌گذاری گلدمن ساکس اعلام کرد که افت شدید تقاضای نفت در نتیجه شیوع کرونا بسیار شدید است و پیش ‌بینی می ‌شود که قیمت نفت باز هم کاهش یابد و به بشکه‌ ای ۲۰ دلار در هر بشکه برسد، افتی که بازار جهانی نفت از سال ۲۰۰۲ تجربه نکرده است.

براساس پیش‌ بینی این بانک سرمایه گذاری، تا پایان ماه مارس (اسفند - فروردین) شیوع کووید-۱۹، موجب خواهد شد که تقاضا برای خرید نفت هشت میلیون بشکه روزانه کاهش یابد.

 

به گفته اقتصاددانان، جهان صد در صد وارد دوران رکود شده است. رکودی که مثل ویروس کرونا، عالم ‌گیر است و اقتصاد همه کشورها را بیمار می ‌کند.

از آن ‌جایی که رستوران ‌ها، فروشگاه‌ ها، ایرلاین ‌ها و کارخانه‌ ها در سراسر جهان از نیویورک تا پاریس و مادرید بسته شده ‌اند؛ اقتصاددانان هشدار می ‌دهد که رکود جهانی دیگر یک تهدید مبهم نیست. رکود شروع شده‌ است.

بر اساس گزارش خبرگزاری سی.‌ان.‌ان بیزینس، اطلاعاتی که روز دوشنبه از چین منتشر شد، نشان داد که شیوع ویروس کرونا این کشور را زمین‌ زده است. دومین اقتصاد بزرگ جهان، بعید است که بتواند در زمانی کوتاه، خود را بازیابی کند.

حالا، دولت‌ها و بانک‌ های مرکزی اروپا و آمریکای شمالی، اقداماتی جدی را برای کنترل کردن همه ‌گیری کرونا آغاز کرده‌ اند، آسیا در معرض خطر بسیاری بالایی قرار دارد و بازارهای مالی در آن سقوط کرده ‌اند. با توجه به این موارد، تعداد زیادی از کارشناسان اعلام کرده‌اند که وضعیت رکود جهانی، آغاز شده است.

«دیوید ویلوکس»، رییس سابق تحقیقات و آمار فدرال رزرو به سی.‌ان.‌ان‌ بیزینس می‌ گوید:«۱۰ روز پیش، عدم قطعیت به‌ جایی درباره ورود جهان به رکود وجود داشت، اما حالا در ۱۰ روز بعد هستیم و هیچ شکی وجود ندارد که اقتصاد جهان، در رکود است.»

در مدت ۱۰ روز گذشته، زندگی روزانه در بیش تر نقاط جهان به طرز شدیدی تغییر کرده است. تعداد افراد مبتلا به کرونا در سراسر جهان بر اساس آمار رسمی، از ۱۷۵ هزار نفر عبور کرده است و کشورها تغییرات زیادی در زندگی روزانه ایجاد کرده‌ اند. این اقدامات که به طور قطع به شوک اقتصادی جدی می ‌انجامد، حالا در چین بعد از دو ماه درگیری با کرونا، خود را نشان داده است.

 

اکنون سه سناریو برای کرونا در ایران؛ اگر کنترل نشود؟ نتایج مطالعات دانشگاه شریف درباره ویروس کرونا نشان می ‌دهد که اگر این ویروس کشنده کنترل نشود، احتمالا ۳.۵ میلیون ایرانی جان خود را از دست خواهند داد.

دکتر افروز اسلامی که هم زمان با امور پزشکی، به عنوان خبرنگار صداوسیما نیز فعالیت می ‌کند با استناد به نتایج پژوهشی که توسط دانشگاه شریف انجام شده است، در تلویزیون دولتی گفته است که سه سناریو برای کرونا در ایران می‌توان در نظر گرفت.

بر اساس این گزارش، اگر مردم هم ‌اکنون شروع به همکاری کنند، انتظار می ‌رود تا مهار ویروس کرونا، ۱۲۰ هزار نفر از مردم ایران مبتلا شوند و ۱۲ هزار نفر جان خود را از دست بدهند.

سناریوی دوم در تحقیقات دانشگاه شریف می ‌گوید اگر مردم همکاری کم تری داشته باشند، احتمالا ۳۰۰ هزار نفر به ویروس مبتلا خواهند شد و ۱۱۰ هزار قربانی خواهد شد و در نهایتا، اگر مردم هیچ ‌کدام از قواعدی که برای مهار کرونا لازم است را رعایت نکنند، احتمالا سیستم بهداشت ایران که هم اکنون نیز خسته و فرسوده شده است، دچار فروپاشی شود و در نبود تجهیزات کافی چهار میلیون نفر به کرونا مبتلا شوند و ۳.۵ میلیون نفر جان خود را از دست بدهند.

خانم اسلامی، توضیح نداده که این پژوهش بر اساس چه معیارهایی انجام شده است، اما انتشار آن در رسانه ‌های ایران که به شدت توسط دولت کنترل می‌ شود، می تواند برای مقامات حکومت اسلامی که برای مدت ‌ها شدت بحران کرونا را تکذیب کرده بودند، چالش ‌برانگیز باشد.

اظهارات اسلامی، در پی تجمع معترضان به بسته شدن درهای ضریح قم و شکستن یکی از درهای این آرامگاه عنوان شده است. شامگاه سه ‌شنبه گذشته و ساعاتی پس از اعلام بسته شدن درهای حرم معصومه و مسجد جمکران در قم برای مقابله با شیوع ویروس کرونا، گروهی از معترضان یکی از درهای این حرم را شکستند.

طبق گزارشات، هم اکنون ۹۰ درصد از ۱۸ هزار نفری که بر اساس آمارهای رسمی در خاورمیانه به ویروس کرونا مبتلا شده ‌اند، ایرانی هستند: «دولت برای مدت ها شیوع کرونا را تکذیب کرد و اکنون که وضعیت بدتر شده است، در آستانه نوروز، در ورودی شهرهای بزرگ مردم را چک می ‌کنند.

 

 

بدین ترتیب، رقابت های سرمایه داری در عرصه ساخت واکسن ادامه دارد.  در نتیجه گسترش جهانی ویروس کرونا، پیش از هر چیز شکنندگی سخنان مدافعان سرسخت جهانی شدن اقتصاد را نیز نشان داد که در نخستین واکنش خود به شیوع این بیماری، تمام مرزهای خود را بسته و به افراطی ترین گفتارهای ملی گرایانه و نژادپرستانه علیه دیگر ملت ها و حتی محروم ترین گروه های اجتماعی، نظیر پناه جویان، مهاجران و بی خانمان هایی روی آورده اند.

اما ویروس کرونا، اکنون نشان می دهد که ارزش هایی که در روزگار سخت جان آدمیان را نجات می دهند نه پول و سرمایه، بلکه همبستگی و برابری است.

اعتراض های اجتماعی در سراسر جهان از جمله جنبش مردم عراق، لبنان، شیلی، ایران، «جلیقه زردهای» فرانسه و...، طی سال ها و ماه های اخیر و هم چنین هشدارهای مکرر دانشمندان، پزشکان و پژوهش گران علوم اجتماعی به انحاء مختلف خبر می دادند که ادامه وضع موجود اقاصادی و سیاسی، سلطه نئولیبرالیسم اقتصادی، ادامه زندگی اجتماعی را ناممکن ساخته و جامعه انسانی را به سوی پرتگاهی فاجعه بار کشانده است.

گسترش ویروس کرونا که عارضه آشوب و زیر پا نهادن تمام مرزها و قواعد طبیعی و انسانی و نتیجه بهره کشی بی حد از طبیعت و انسان است همه را به فکر وادار کرده است. این فاجعه انسانی و در آن اقتصادی نشان می دهد که جامعه نمی تواند اسیر وعده های پوچ، دروغین و بی معنی سرمایه داری و حکومت های حامی سرمایه بماند. اکنون کل سیاست ها و جهت گیری های حاکم بر زندگی میلیاردها انسان، زیر سئوال جدی رفته است.

ویروس کرونا از هم اکنون کل شیوه تولید و مناسبات اجتماعی را تحت تاثیر شدید قرار داده که تا امروز مسلط و مصون از تغییر بود. هر چند شاید در این روند طولانی، نامعلوم و دردناک، تغییر کند.

روحانی کوتاهی مسئولان در اعلام شیوع ویروس کرونا در کشور را نیز رد کرد و گفت: «ما در کرونا با مردم صریح صحبت کردیم. به برخی رسانه های مجازی و برخی افراد توجه نکنید. ما در ۳۰ بهمن متوجه شدیم که کرونا به ایران آمده و آزمایش‌هایی که از قم به تهران آمد مشخص شد که کرونا به کشور آمده است.»

هم کنون شهروندان جامعه ما، در شرایط دشوار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به ‌سر می ‌برد که شیوع ویروس کرونا این شرایط را بدتر کرده است. در چنین شرایطی، روحانی در یک کلام ادعا دارد که «در همه زمینه‌ ها پیشرفت داشتیم.»؟!

 

شکی نیست که مناسبات جهانی در قرن بیست و یک، هر روز پیچیده ‌تر و سخت تر می ‌شود. پاسخ بسیاری از پرسش ‌ها با گفتن بلی یا خیر، ساده نیست. هر روز مسایل و اطلاعات جدید مسائل را دگرگون می‌ سازد. پیچیدگی امور بدان معناست که باید مهارت‌ های پیچیده‌ تری را فرا بگیریم و آنان را تجربه کنیم تا بتوانیم شهروندانی آگاه و پیکارگران راه آزادی باشیم. یکی از این مهارت ‌ها یادگیری، روشنگری و تمرین ارزیابی انتقادی از خود و باورهایمان است. با توجه به حجم اطلاعات و پیچیدگی مناسبات دنیای امروز، ممکن است هر روز تصورات نادرستی در ما شکل بگیرد. به همین دلیل ارزیابی انتقادی از باورهایمان را باید مهارتی به شمار آوریم که همیشه نیازمندش هستیم.

نتیجه این که همه ما ممکن است دچار معضلات عدیده ای باشیم. اکنون هیچ کسی مصون از پیامد‌های اقتصادی، سیاسی و بیماری نیست. با این وجود، هر انسان آزاد اندیشی در هر شرایطی به رهایی و آزادی و برابری می اندیشد. آزادی و برابری، ﻧﯿﺎز ﻃﺒﯿﻌﯽ و ﻓﻄﺮی ﺑﺸﺮ ﺑﻮده ﮐﻪ ﺑﺎ ﮔﺬﺷﺖ زﻣﺎن اﺑﻌﺎد اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ دﻗﯿﻘﯽ ﯾﺎﻓﺘﻪ اﺳﺖ.

در چنین وضعیتی که دوری و جدایی و خانه نشینی توصیه می شود نباید مبارزه و پیگیری مطالبات تحت تاثیر بیماری مهلک کرونا قرار بگیرد. آرزوی حکومت هایی هم چون حکومت اسلامی است که از این وضعیت به نفع محکم کردن پایه های سیت و متزلزل حاکمیت خود بهره برداری کنند و هر چه بیش تر به همبستگی انسانی و اجتماعی و مبارزه بر حق و عادلانه مردم به ویژه ستم دیدگان و محرومان جامعه، ضربه کار وارد کند. نباید چنین فرصتی به حکومت اسلامی بدهیم!

 

به تغییر و بهار آزادی باور داشته باشیم. تندرست و پرامید باشیم. نوروزتان خجسته و روزگارتان کامروا باد!

 

شنبه دوم فروردین ١٣٩٩ - بیست و یکم مارس ٢٠٢٠

 

 

در یادمان پیشتازان انقلاب (بمناسبت جانباختگان چهارم فروردین ١٣٦١)

پیشرفتِ تئوری انقلاب بستگی به عبور از دالان‏های معین مبارزاتی و نیز در پاسُخگوئیِ عملی به ضرورت‏های سیاسی - اجتماعی جامعه دارد. امر انقلاب و نجاتِ طبقۀ کارگر، زحمت‏کش و دیگر قربانیان نظام امپریالیستی بدون عمومیت یافتن اندیشه و آرمانِ کمونیستی محال است. به وضوح می‏شود گفت که دنباله روان اندیشۀ کمونیستی، زمانی قادر به از بین بُردن فاصله های طبقاتی درونِ جامعه اند که بدون تعلل و بی‏وقفه، ارگان‏های حافظ بقای امپریالیستی را به مصاف طلبند. شوربختانه و در این میان اگرچه جنبش کمونیستی ایران، هم‏سو با دیگر جنبش‏های جهان تابحال نتوانسته است، تماماً طبقۀ حاکمه را از دست‏درازی به جان و مال توده ها پس زد، امّا حاوی کنش‏ها و واکنش‏های متفاوت و متضاد، در برابر طبقات متخاصم است. ایستادگی، مقاومت و جان‏فشانی و بموازات آن‏ها، انحراف، پس کشیدن‏ها، انحلال و اضمحلال از زمره علائمِ فعالیت‏های نیروهای درونِ جنبش کمونیستی ایران است. یقیناً فهم و پذیرش این موضوعات، نیازمندِ اعتقاد عمیق به منافع کارگران و زحمت‏کشان، و بخصوص ردِ تمایلاتِ حقیرِ سازمانی - فردی است. بر همین اساس همواره دو متدِ کاریِ روشن در برابر نیرو و یا مدعیان انقلاب قرار دارد؛ یکی متدِ حضور، دخالت‏گریِ عملی بمنظور تغییر شرایطِ ناهنجارِ سیاسی - اجتماعی جامعه، و دیگری متدِ عقب نشینی، تسلیم طلبی و انتظار است. دودلی نیست که این دو متد، از دو ماهیت و از دو جنسِ متضاد از هم اند، که یکی بُرنده و پیشبرندۀ جنبش‏های اعتراضی و کمونیستی‏ست، و دیگری ناکارآمد و بی اثر است. منظور از اینکه لازم و ضروری‏ست تا تکلیفِ سازمان، حزب و نیز جایگاهِ خودی را در برابر نظام حاکم بر جامعه روشن ساخت و از گُنده گویی‏ها، روشنفکری بی‏مایه و بویژه از حقه بازی‏های سیاسی، کلک و تحریفِ حقایق فاصله گرفت.

 

بی گمان منشاء و عللِ چنین نقصان‏ها و ایراداتی به سیاست‏های تحمیل شده حاکمان، و به مبارزۀ سختِ نابرابر و طبقاتی وابسته است. در هر صورت اگرچه جنبش کمونیستی ایران - بمانند دیگر جنبش‏های کمونیستی - در چنبرۀ ناروشنی‏ها و ندانم کاری‏ها گیر کرده است، امّا و در عوض حمل کنندۀ دستآوردهای گرانبهاء و نیز روزهای مبارزاتیِ پر جوش و خروش و درگیری‏های بی‏امان، با ارگان‏های سرکوب‏گر نظام امپریالیستی است. یکی از این روزها، چهارم فروردینِ سال 1361 می‏باشد. این روز برابر است با نبردِ نابرابرِ چریکهای فدائی خلق (ارتش رهائیبخش خلق‏های ایران) رفقا محّمد حرمتی پور، اسد رفیعیان، جواد رجبی، حسن عطاریان و عبدالرسول عابدی در جنگل‏های «خی پوست» مازندران؛ روزی که بیش از 300 رنجر و دیگر نیروهای سرکوب‏گر رژیم جمهوری اسلامی، 5 تن از چریکهای فدائی خلق را محاصره و قلب پُر از کین‏شانرا از حرکت باز داشتند. در ادامه در وصفِ جنگِ نابرابر رفقا با مزدورانِ مسلحِ رژیم جمهوری اسلامی در جنگل‏های شمال ایران، تاحدودی گفته و نوشته شده است؛ هم چنین گفته شده است که جنبش کمونیستی ایران در پوشۀ خود روزهای فراوانی بمانند چهارم فروردین دارد، ولی این روز هم در حد و در اندازۀ خود، توانسته است بخشی از وظایفِ کمونیستی، و نیز بخشی از ایثارگری‏ها و وفاداری عناصر و نیروهای متعلق به جنبش‏های اعتراضی کارگری و توده ای را بخود اختصاص دهد.

 

به هر حال این‏بار در کنارِ گرامیداشت رفقای ارزنده، می‏شود دریچۀ تازه ای را گُشود و به این قسمت از موضوع پرداخت، که شکست و ضربه به نیروهای درون جنبش و بویژه به عناصرِ کلیدیِ سازمان‏های کمونیستی، تا چه اندازه، دربرگیرندۀ تاثیرات منفی در درون، و باز دارندۀ فعالیت‏های سازمان‏های کمونیستی - انقلابی‏ست؛ هم چنین می‏شود - و می‏توان - به این‏موضوع اشاره کرد که توجه جامعه و عناصر جوان، زمانی نسبت به جنبشِ کمونیستی و سازمان و نیرویِ درون آن جلب خواهد شد که سازمان و جریان مفروض، آماده برای انجام انقلاب، آماده برای پس زدنِ دم و دستگاه‏های سد کنندۀ تشکلات کارگری و توده ای، و بویژه آماده برای ضربه زدن به مراکز و ارگان‏های مسلح و سرکوب‏گر نظام وابسته به امپریالیسم است. به این علت که یکی از پیشرفت‏ها و بسترهای اساسی و مهم جنبش‏های کارگری و توده ای، به آمادگیِ سازمان و یا جریان وابسته به انقلاب مرتبط است؛ علاوه بر این‏ها دریافته شده است که شکست و یا ضربه به نیرو و یا نیروهای انقلاب از سوی ضد انقلابِ حاکم، تا چه اندازه مخلِ ارتقای جنبش‏های اعتراضی‏ست.

به عبارت صریح تر، در این حوزه و در پوشۀ جنبشِ کمونیستیِ جهان، نمونه های بی‏شماری مبنی بر ناکارآمدی‏ها و عقب‏گردهاست که به یقین جنبشِ کمونیستی ایران هم، از این قاعدۀ کُلی به دُور نیست. خوانده و دیده شده است که چگونه جامعه در اثر خیانت‏کاری‏ها، شکست‏ها و یا ضربات وارده از جانب رژیم‏های سرکوب‏گر، بهای گزافی داده و بدنباله باعث شده است تا نیروی متعلق به جنبش‏های مردمی، از نقش و از انجام وظایفِ سازمانی و عملی خود باز بماند؛ نیز خوانده و دیده شده است که چگونه پس کشیدن از افکار تعرضی و آن‏هم به بهانۀ بازسازی و نقدِ کمونیستیِ، سازمان و یا جریانِ مسلح را، به سازمان و یا جریانِ پاسیفیستی و بی‏عمل مبدل ساخت. در این بین و به جرأت چریکهای فدائی خلق ایران (آرخا) را می‏شود، از این‏دست جریانات به حساب آورد و نشان داد که چگونه ضربۀ سیزدهم اسفند 1360 و بویژه چهارم فروردین 1361 توانسته است، شالودۀ جریانِ سرزنده، پویا و اثرگذار را زیر و زیر و کند و سر آخر، آنرا به یک جریانِ بی اثر و مُرده تبدیل سازد؛ نشان داده شود که به اصطلاح هدایت‏گران راهِ جنگل، تا چه اندازه ناتوان و درمانده، پیرامونِ استمرار خط مشی جانباختگان چهارم فروردین بُودند.

 

براستی و فارغ از ایرادات وارده به چفخا (آرخا)، بخش اساسیِ نافرجامی‏های کار و تخلیۀ انرژیِ باقی‏مانده، به بی‏لیاقتیِ سیاسی - تئوریک و عملی "رهبران" بعد از ضربه مربوط است؛ مربوط به آن است که محروم از بُرش کمونیستی کافی در ترمیم و در بازسازی تشکیلات بعد از ضربات وارده بُودند؛ "رهبری" ای که کت بسته اسیر تفکرات بغایت اپورتونیستی شد و مسیرِ مبارزاتی سازمان را منحرف کرد؛ چفخا (آرخا) ای که بعد از ضربات متعدد، گرفتار خلافِ اندیشۀ "برای اینکه باقی بمانیم، مجبوریم تعرض کنیم" شد و به دنباله، طولی نه کشید که منحرفان و بی‏مصرف‏های سیاسی - تشکیلاتی و آن‏هم در تصمیمی غیر اصولی، حرکت جنگل را تحت عنوان «نقد و بررسی» مختومه اعلام کردند! افرادی که موذیانه و بنادرست موضوعِ نقدِ نارسائی‏ها را به میان کشیدند، تا سر از انحلال طلبی و نفی در آورند؛ ندای "چگونه یک تشکیلات منسجم انقلابی بسازیم" و غیره را سر دادند، تا به جریانِ خلافِ تئوری مبارزۀ مسلحانۀ به پیوندند؛ سطح و کیفیت مبارزه را پائین آوردند تا به عقیدۀ خود، به سطح و به کیفیت "بالاتر" مبارزه دست یابند! موضوعاتی که غیر کمونیستی، محال و ناشدنی است.

هم چنین مرورِ مختصر به تاریخچۀ سیاسی - عملی چفخا (آرخا)، گواهِ این واقعیت است که لمیدگان، ناباوران و دودوزه بازان تشکیلات، چگونه بعد از ضربات پی در پی توسط رژیم جمهوری اسلامی، طبیعتِ درونی و بویژه درماندگی خود را در هدایتِ راهِ آن رفقا عریان کردند و چهار نعل به تخریب جریانِ رزمنده پرداختند. انجمادِ سیاسی - تئوریک و وصل به جریانِ خلافِ تئوری مبارزۀ مسلحانه، گواهِ هرگونه ادعای دروغین آنان، مبنی بر ترمیم ضربات وارده بمنظور "تحرک والاتر" در جنگل‏های شمال ایران بُود. نیازی به ذهن جستجوگر و یا اینکه کارِ سخت و دشواری نیست تا به فهم، به جوهرِ زوال و به انحلال طلبی آنان پی بُرد. در حقیقت تاریخ سیاسی یکایکِ مدعیان و به اصطلاح مدافعین راهِ رفقای چهارم فروردین، ناظر بر هرگونه قضاوت و تصویر پردازی‏های بناصحیح است؛ ناظرِ بر آن است که ادعای "نقد کمونیستی"، و آن‏هم در خدمت به پراتیک "زنده تر"، تا چه اندازه پوچ و بی‏معنا بُوده است. متآسفانه چفخا (آرخا) را در چنین موقعیتِ سیاسیِ فاجعه آمیزی قرار دادند تا به مقاصدِ سیاسی و اپورتونیستی شان دست یابند، و آشکار شده است که چگونه - و آن‏هم زمانی نه چندان دُور -، بانیان و مدافعین به اصطلاح بنای سازمانِ "نوین‏تر"، گرفتار تورِ صداقت کمونیستی شدند و نیز - اکثریت قریب به اتفاق آنان - نشان دادند، که از طینت و از تبارِ رفقای چهارم فروردین نیستند.

 

به هر رو موذیانه و غیر کمونیستی، زنگِ پراتیک انقلابی و کمونیستی را در جنگل‏های شمال ایران نواختند و در این‏میان یکی پس از دیگری، و آن‏هم به بهانۀ به "روز کردن" نظر و غیره، میداندارِ زمین‏گیر کردن چفخا (آرخا) بر آمدند؛ هر یک در قد و قواره و به میزانِ خود - وقت و بی‏وقت - کوشیدند تا "جوائز" نافرجامی‏های سیاسی - تشکیلاتی را، به گردنِ جانباختگان اسفند و فروردین 60 و 61 آویزان کنند. از فقدان تشکل کمونیستی و نبود برنامۀ مبارزاتی و نیز از "حرکت خودبخودی" جنگل گرفته، تا از عدم انطباق آن با قانون‏مندی‏های حاکم بر جامعه، گفتند و نوشتند؛ توجیهات تحت لوای توضیحاتِ کمونیستی، فضای تشکیلات را احاطه کرد و موضوعاتی هم‏چون، هدف رد آرمانِ آن رفقا نیست، بلکه تدوین برنامۀ انقلاب برای بسیج کارگران، زحمت‏کشان و بازگشائی مجدد سازمانِ "آگاه" و مسلح در جنگل‏های شمال است، به گفتار بی‏مایۀ شان تبدیل شد. معین بُود که هدف‏شان پای‏گیری فعالیت کمونیستی در جنگل‏های شمال ایران نیست؛ معین بُود که هدفِ هدایت‏گران بحث‏های غیر سازنده و انحرافی، خاتمۀ فعالیتِ کمونیستی در جنگل‏های مازندران است؛ معین بُود که نمی‏توان با ختمِ پراتیک انقلابی به سیاست تازه تر، و یا پُر بارتر دست یافت.

پس در این بین، یک‏موضوع کاملاً عریان است و آن اینکه، متدِ کاری و افکار آن رفقا، با متدِ کاریِ مدعیان "نقدِ کمونیستی" برای حرکت "پُر بارتر" در تناقض قرار داشت؛ یک موضوع عریان بُود که ارائۀ تصویر به بدنۀ سازمان نسبت به افکارِ حرمتی پور و دیگر رفقایش در جنگل‏های شمال ایران، غیر کمونیستی، غیر مسئولانه و تماماً در جهت تخریب نظرِ بانیان مبارزۀ مسلحانه در جنگل‏های شمال ایران بُود. و در ادامه یک موضوع عریان بُود که تداوم آن حرکت، نیاز به عناصر جسور، و نیز نیاز به هدایت‏گران کمونیستی و انقلابی دارد.... مواردی که در کوتاه مدت نشان داد مدافعین "چگونه یک تشکیلات کمونیستی بسازیم"، نه تنها از زمره ادامه دهندگان راهِ رفقای چهارم فروردین و یا بررسی گذشته و نقدِ سازنده بمنظور پیشرفت موثرتر مبارزه نیستند، بساکه تخلیۀ باقی‏ماندۀ انرژیِ مبارزاتی حامیان تعرضِ انقلابی در برابر تعرضِ افسار گُسیختۀ ارگان‏های سرکوب‏گر رژیم جمهوری اسلامی است. مازاد بر همۀ این‏ها اشاره و تاکید به این‏موضوع بنادرست نیست که اگر دشمنِ سرکوب‏گر در سال ۴۹ - و در سیاهکل -، با تعرض ضد انقلابی خویش ضربۀ سنگینی به پیکر سازمان وارد ساخت؛ این بار یعنی در سال 1361، این اپورتونیسم خفته در درون تشکیلات بُود که مسیر مبارزۀ متحول‏گرا را از حرکت باز داشت و به بهانۀ سازندگی، به تخریب هر چه بیشتر آن همت گماشت. متأسفانه ضربه ای که از صد ضربۀ دشمن کاری ‏تر بُود.

 

در حایشه و انصافاً نمی‏بایست - و یا اینکه نمی‏شود -، نام رفقایی هم‏چون مرتضی دربین، اسماعیل حبشی، محسن فرزادنیا، نسرین نیک سرشت، صمد و چند تن دیگر از رفقا را در جرگۀ آنانی قرار داد که از آغاز و تمام قد - و آن‏هم در تبانی با جریان دیگر -، در جهت نابودی و تلاشیِ آرمان جانباختگان چهارم فروردین بر آمدند. چرا که میزان و سهم این رفقا، و در حقیقت تلاش آنان برای راه اندازی مجدد حرکت جنگل، متضاد از منش و افکار مدافعین "چگونه یک تشکیلات منسجم انقلابی بسازیم"، بُود. پس با هر تعبیر و تفسیری، و یا با هر ادعایی، نام آن رفقا و تمامی جانباختگان و ایثارگران انقلاب را باید و می‏بایست با حامیان گرایش"نوآوری" و "نقدِ کمونیستی" مجزا ساخت.

خلاصه اینکه تفاوت بس عمیقی بین عنصر و نیروی آمادۀ عمل و انقلاب، با عنصر و نیروی ناآمادۀ عمل و انقلاب وجود دارد؛ نیز تفاوت بس عمیقی بین آنانی که نقد را نه برای بازسازی و تحرک مطلوب‏تر و سازنده تر، بلکه برای تمایلات حقیر و ناپیگیری مبارزاتی‏شان بمیان می‏کشند، وجود دارد. به طور یقین این دو تفکر در تقابل با هم اند و یکی حامل اثرگذاری مثبت بر روی جنبش‏های اعتراضی و کمونیستی‏ست، و دیگری مبلغ و مروج پایسفیسم و عقب‏گرد است. علاوه بر همۀ این‏ها روشن شده است که پیش کشیدن این‏دست نقدها، مغایر با دست‏یابی به حقیقت و شناخت از نارسائی‏های سیاسی - تشکیلاتی‏ست.

پس مناسب‏ترین، معقول‏ترین و سالم‏ترین تجلیل از آن رفقا، در درجۀ نخست توضیحِ جایگاهِ سیاسی - عملی جانباختگان چهارم فروردین و دیگر کمونیست‏هایی که در صحنۀ نبرد ماندند و از جان خود مایه گذاشتند، و در ثانی شرح و بیان جایگاهِ حقیقی فعالیتِ خودی - یعنی در خارج از کشور -، و آن‏هم نه بعنوان فعالیت و تلاشِ کمونیستی اثرگذار و سمت و سو دهندۀ جنبش‏های کارگری و توده ای، بلکه از زمره مشغولیات سیاسیِ روزمرۀ زندگی‏ست. منظور از اینکه، نمی‏شود و در حقیقت نمی‏توان بر پیشانی خود، نام عنصرِ مبارز و یا سازمان پرولتری و عمل‏گرا را حک کرد، و در همانحال از انجام بدیهی ترین وظایفِ کمونیستی و انقلابی باز ماند؛ نمی‏شود و در حقیقت نمی‏توان ادعای پراتیک مبارزاتیِ از نوعِ رفقای چهارم فروردین را داشت و در عمل، زندگی و انتخابِ دیگری را پیش گرفت. چرا که چنین انتخابی هم‏طراز با انتخابِ سیاسی - عملی رفقای چهارم فروردین و دیگر جانباختگان راه رهائی نیست. پس لازم و ضروری‏ست تا کرکرۀ دکانِ خالی، بدون مشتری و بی‏رونق را پائین کشید و در صدد گمراهی و توهم پراکنی بیش از پیش بر نی‏آمد. منظور از اینکه اعتقاد به آرمانِ کمونیستی، مستلزم وفاداری عملی، مستلزم حضور و ارتباط با جنبش‏های اعتراضی، و مهمتر از همۀ این‏ها، مستلزم رودررویی با ارگان‏های سرکوب‏گر و حافظ بقای امپریالیستی است. دُرست بر اساسِ همین درک و احساسِ مسئولیت است که ما را وادار می‏سازد، از آنچه که حقیقی و منطبق بر رفتار و کردارمان می‏باشد را با دیگر نابخردان، میراث‏خواران و همۀ حرافان و لمیدگان انقلاب مجزا سازیم. در حقیقت این‏ها به معنای سنگ بنای صداقت و تعلق ذهنی به پیشتازان انقلاب و جنبش‏های اعتراضی کارگری و توده ای‏ست.

 

 

21 مارچ 2020

2 فروردین 1399

 

 

پیرامون وضعیت اضطراری و چهارگزاره برون رفت مرتبط با آن!

پیرامون وضعیت اضطراری و چهارگزاره برون رفت مرتبط با آن!

وضعیت اضطراری حکایت از تکرراضطرار و کاهش فواصل بحران ها و تبدیل شدن آن ها به یک پیوستاراست: بحران در بحران. کنترل از دست می رود و نظام قدرت مشرف برزندگی از رتق و فتق امورجاری عاجز می شود و در هر لحظه و در هر رویدادی ناتوانی و ناکارآمدی خود را به منصه ظهور می رساند. هیچ چیزی حل نمی شود و سیررویدادها و خشم عمومی به سمت نقطه فوران تازه ای حرکت می کند. در وضعیت اضطراری ریتم کمابیش عادی ضربان زندگی به شکل غیرعادی زده می شود. در چنین حالتی ما با پدیده بحران در پی بحران ولاجرم انباشت بحران ها مواجه می شویم. امرمشخص با امرکلی گره می خورد و هیچ خواستی بدون دست زدن به ترکیب ساختارقدرت و دگرگونی سیستم قابل تحقق نیست. راه به خواست های کلان می برد و با آن گره می خورد. هر رژیمی اگر نتواند از عهده کارکردروتین یک دولت یعنی گرداندن چرخ اداره امورجاری زندگی جامعه برآید و یا لااقل مشکلات را تخفیف بدهد، بطوراجتناب ناپذیر مهرابطال بر پیشانی خود می زند و چنین است که عبور از وضعیت اضطراری به عبور از سیستم مسلط گره می خورد و چنان کلیتی به دستورکارجامعه تبدیل می شود. رژیم اکنون مدت هاست که که ناتوان از عهده انجام وظایف حداقل و نرمال یک دولت مستقر، حتی در ترازیک دولت مستبد و سرکوبگر است. و درست در چنین شرایطی که زیرپایشی یک به یک خالی و خالی تر می شود، بنا به سرشت ویژه خود برای بقایش حالت تعرض و تهاجم بخودگرفته و سیاست فراربه جلو و از این ستون به آن ستون فرج را در پیش می گیرد. با هرتلاشی که صورت می دهد ته مانده سرمایه های اجتماعی خود را به هدر می دهد و این درحالی است که آشکارا نه در پیشاپیش حوادث که در پس پشت آن ها می دود و هرلحظه هم فاصله اش بیشتر شده و عقب تر می ماند.

چنین گزاره ای به ما می گوید: در یک معادله ای قرارگرفته ایم که در آن به اندازه ای که رژیم ناتوان از حل مشکلات می شود و هرلحظه ناکفایتی خود را به رخ جامعه می کشد، درست به همان اندازه و در جهت خلاف آن بحران ها با فوران بیشتری صعود می کنند. وضعیت چنان است که از یکسو رژیم نمی تواند دیگر به شیوه و سبک و سیاق تاکنونی اش به سلطه و حکمرانی خویش ادامه بدهد ( چنان که فی المثل می بینیم اتخاذهرتصمیمی مثلا تصویب بودجه، بی خاصیت بودن ساختارهای رسمی نظام را به رخ می کشد). به همین دلیل مدتی است که درمقام قبض وفشردگی هرچه بیشترساختارقدرت‌ برآمده است و از سوی دیگر بدلیل همان انباشت بحران ها و سوزاندن تقریبا کامل سرمایه اجتماعی خود، قادر نیست که به شیوه ای دیگر پاسخی به بحران ها - ولو با زور و در حالت فوق العاده- بدهد. در حقیقت به شیوه دیگر حکومت کردن در کنه خود مستلزم داشتن توان پاسخگوئی به انباشت بحران ها از ولو از طریق دیگر است که بدلیل مختل شدن کل مکانیزم سوخت و سازسیستم و سوزاندن تقریبا کامل سرمایه های اجتماعی برایش ناممکن شده است. و چنین است که تا اطلاع ثانوی تا وقوع یک تحول کیفی در اوضاع،  وضعیت عادی همان وضعیت اضطراری است و وضعیت اضطراری همان وضعیت عادی. و چنان که گفته شد در وضعیت اضطراری هر خواست مشخص یا تغییرجزئی در وضعیت با خواست کلان و تغییر کلی وضعیت گره می خورد و متحقق ساختن آن به دستورکارجامعه تبدیل می شود. ولی بقاء و دوام یک جامعه با تداوم وضعیت اضطراری ممکن نیست و بهمین دلیل جامعه بدنبال برقراری وضعیت عادی نوینی برمداری جدیداست و گرنه محکوم به فروپاشی است. این گزاره به ما همین قدر می گوید که وضعیت کنونی- وضعیت اضطراری- نمی تواند پایدار و قابل دوام باشد.

اما گزاره دوم و مکملی هم وجود دارد که به ما می گوید وجودوضعیت عینی اضطرار اگر چه شرط لازم و اساسی برای تغییراست، اما بخودی خود کافی نیست. و اگر وضعیت عینی نتواند به شرط کافی یعنی به خودآگاهی اکثریت بزرگ جامعه ( و گفتمانی در خورآن) و به صف آرائی متناسب با آن همچون اهرم اصلی پیشروی و تغییر تبدیل شود، عبور از باتلاق و گذارسازنده از وضعیت به سوی رهائی مسجل نیست. گر چه در این میان اشکال و سطوح گوناگونی از تباهی و فروپاشی می تواند قابل تصورباشد.

معادله فوق سویه سومی هم دارد. این گزاره سوم مربوط می شود به کم و کیف عینیت سرمایه های اجتماعی موجود هم چون اهرم اصلی تغییر و پیشروی. نگاهی باین فاکتور سرجمع به ما می گوید که در این راستا در طی سالیان گذشته بخصوص دریکی دوسال اخیراندوخته های مهمی فراهم آمده است. نقش آفرینی تشکل هائی چون هفت تپه و شرکت واحد و کارخانه فولاد و... یا بخش های حمل و نقل و یا جنبش معلمان و دانشجویان و زنان و البته خیزش های دیماه ۹۶ تا خیزش آبانماه و دیماه ۹۸ و کاسته شدن از فواصل این نوع خیزش ها... افزایش کمیت زندانیان سیاسی و مقاومت آن ها، هم چون تبلور و شاخصی از این سرمایه اجتماعی قابل تأمل است؛ اما هنوز تا رسیدن به نقطه لازم و اپتیمم سراسری شدن اعتراضات فاصله دارد.

یک قانون طلائی مرتبط با پیروزی در نبرد که خود عصاره تجربه های تاریخی است که هنوز هم معتبر است به ما خاطر نشان می کند که شرط پیروزی در هرنبردمشخص مستلزم جمع آوری حداکثر نیرو در صفوف جنبش از یکسو و متشتت ساختن صفوف دشمن و منزوی کردن کامل آن از سوی دیگر است. بدون چنین راهبردی امکان خروج از وضعیت اضطراری و پیروزی وجود ندارد.

اما جمع آوری نیرو معنائی جز مقابله با پراکندکی و پایان دادن به تشتت های فرعی و فرقه ای و اولویت ها و پرنسیپ های خودساخته بین جریان ها و بین بخش های مختلف جنبش و نیروهای هم اکنون موجود در صحنه مبارزه و ایجاد هم افزائی و هم آهنگی بین آن ها از پایین و از متن خودجنبش ها و فعالین میدانی و از طریق شبکه های درون جوش آن ها و لاجرم شکل گیری حلقات میانجی و نهائی هم چون هماهنگ کنندگان جنبش که البته با رهبران نظام های عمودی که بدنبال ابژه سازی و سیاهی لشکر برای رهبری شدن هستند تفاوت ماهوی دارد.

در وهله نخست، مهم خودروندتکوین جنبش است نه فرآورده های ثانوی آن. چنین فرآورده هائی اگر که بخواهد روندتکوین جنبش مختل نشود، نه بشکل وارداتی یا زودرس و خام و لاجرم شکننده و آسیب پذیر بلکه به شکل طبیعی در وقت خود از متن جنبش ها می توانند فرا برویند و خواهند روئید. درحقیقت همه این روندها در حال شدن هستند و رژیم هم سخت نگران آن است و این گزاره ها هم برگرفته از همان ها هستند؛ اما اکیدا لازم است که از متن جنبش و در مسیرتکوین و بلوغ آن به شکل طبیعی سربرآورند و نه به گونه ای مصنوعی و زودرس و حباب گونه و لاجرم شکننده که متأسفانه بعضا (بویژه از نوع صادراتی اش از بیرون ) سال هاست که به دلیل سیاست تازاندن موجب هزینه های سنگینی هم شده است.

مطابق این گزاره سوم تلاش بی وقفه برای مقابله با پراکندکی از طریق برقراری پیوندهای درونی توسط بخش های مختلف صفوف جنبش و البته در رأس آن فعالین و کنشگران میدانی از یکسو و به موازات آن صیقل یابی گفتمان متناسب با مطالبات پایه ای آن ها از سوی دیگراست که همانا درهسته اصلی و دال های مرکزی خود نه از بیرون بلکه از متن داده ها و نیازهای خودجنبش ها و شرایط حاکم برآن ها و از روندهای پیشرو جهانی که در آن قراردارند برگرفته می شوند. این دو هم چون دو اهرم پایه ای هماهنگ کننده، راهبردهای اصلی برون رفت از وضعیت اضطراری را در برابرما قرار می دهند و هرکدام البته به نوبه خود مفصل بندی و اجزاء و الزامات خود را دارند که در میدان عمل تدقیق و صورت بندی می شوند.

یکی از نکات مرکزی این هم افزائی پیوند و هماهنگ شدن نبض خیابان ( و خیزش هائی است که عمدتا از تهیدستان حاشیه و پرتاب شدگان به حاشیه و از نسل های جوان و بدون آینده... ) و مبارزات کارگران و مزدوحقوق بگیران کمابیش شاغل و در قیاس دارای ثبات نسبی است.

در خاتمه همچون یک گزاره تکمیلی و چهارم به دو حوزه آسیب پذیر اشاره می کنم:

نخست آن که بحران نتوانستن حاکمیت به معنی آن نیست که رژیم نمی تواند هیچ کاری در متشتت کردن صفوف جنبش انجام بدهد. برعکس رژیم در طی جیات چهل ساله اش نشان داده است که در ایجاد و بهره گیری از تشتت در صفوف جنبش گرگ باران دیده و خبره است که آخرین آن ها همان تشییع جنازه گسترده قاسم سلیمانی بود که نشان داد جامعه هنوز کاملا در برابراین گونه افسون ها و ترفندها واکسینه نشده است. گرچه توان قبلی را ندارد اما آن هنوز به معنی منتفی شدن کامل چنین خطری نیست. برعکس هرچه وضعش خراب تربشود سوای سرکوب که همواره برای رژیم حربه اصلی است ولی هیچ گاه به تنهائی کارسازنیست، دو حربه دیگراو یکی ساخت وپاخت با قدرت های بزرگ است برای عبور از این گردنه نفس گیر وقتی که بدان نیاز پیدامی کند. کاری که هم اکنون هم نشانه هائی از آن دیده می شود ( پیام نوروزی ظریف و یا مرخصی و آزاد کردن دوزندانی تبعه فرانسه و آمریکا و نامه نگاری های روحانی و ظریف به سران کشورها و نهادهای بین المللی و... صرفنظر از این که تا چه حدموفق شود یا نه در واقع تلاشی است در همین راستا). تنها ملاحظه رژیم در این رابطه آن است که این مهم از موضع باصطلاح قدرت صورت گیرد. اما بهتراست بگوئیم چون قدرت واقعی وجود ندارد با تظاهربه قدرت صورت می گیرد، تا مبادا حمل بر ضعف و زیاده خواهی دشمنان نگردد.

دومی خطری است که از ناحیه جداشدگان و یا فاصله گیرندگان از رژیم واصلاح طلبان ( بدلیل گستردگی انزوا و انزجارجامعه از آن ها) و فعال شدن آن ها در نقش «اپوزیسیون» و تلاش برای بدست گرفتن سکان آن است. و این درحالی است که فاصله گیری اشان بیشتر سیاسی تاکتیکی و حول سیاست های معینی است تا خطوط استراتژیکی و مبتنی بر فاصله گیری از اصول و موازین نظام. دو نمونه از این گونه فاصله گیری ها یکی فعال ترشدن سبزهای حامی موسوی هستند ( ازجمله در دانشگاه ها ) و دیگری ملی- مذهبی ها که سعی می کنند با حضوررسانه ای قوی که در اختیارآن ها قرار می گیرد، بویژه در خارج کشور، خود را در قامت گفتمان سازان جنبش و تحت عنوان تحول طلبان مطرح کنند، بدون آن که حتی انتقادناقابلی به همکاری ها و حمایت ها و هم پوشانی های خود با نظام ( و از حمایت های جناحی و انتخابات های نمایشی رژیم) در طی این چهاردهه داشته باشند. البته خوب است که آن ها از گذشته اشان و از امثال خاتمی ها و انتخابات فرمایشی فاصله می گیرند که خود بازتابی است از انزوای بیشتر رژیم که از این جنبه باید استقبال کرد و به آن ها توصیه نمود که هرچه بیشتر فاصله بگیرند؛ اما از جانب دیگر با عنایت به حفظ ماهیت رفرمیستی خود، این گونه فاصله گیری ها با حفظ پیوندهایشان با نظام در مؤلفه های بنیادی همراه است، که در سرپیچ ها و بزنگاه های مهم، هنگامی که رژیم مانورهای متشتت کننده خود را به اجراء در می آورد، می توانند بهمان اندازه رقص شتری در میانه گدارآب در بهم ریختن و آشفتن صفوف جنبش و در خدمت به رژیم مؤثر باشند. نمونه اش موضع گیری اخیرسبزها در بحران قدسیت زدائی های اخیرمراکز و معابدمذهبی* است که فراموش نکردند حمله به سکولاریسم را از قلم بیاندازند*. کلا تجربه انقلاب بهمن ( که پیشتر در مطلبی جداگانه به آن پرداخته ام) به ما می آموزد که بدون یک مبارزه ضدهژمونی براساس رویکردهای مشخص تاکتیکی و استراتژیکی و عملکردهای تاکنونی اشان، در صفوف نیروهای جنبش و یا جریان های همسو با آن، قادر نخواهیم بود که به سمت و سوی رهائی و خروج از باتلاق حرکت کنیم. البته در همین راستا جریان های دیگری در صفوف اپوزیسیون و همسو با جنبش چون سلطنت طلبان و مجاهدین و... هم وجود دارند که مبارزه ضدهژمونیک با آن ها نیز از زاویه ای دیگر مطرح هست. اما نباید فراموش کرد که چنین مبارزات ضدهژمونیک و ضدبرنامه ای در راستای شکل گیری و تحکیم یک جنبش سراسری و گفتمان یابی متناسب با آن و اصالتا برآمده از متن خودجنبش و در گسترش صفوف آن، به مثابه اولویت و راهبردمرکزی ممکن است و گرنه جز به جنگ فرقه ها و قبایل و تشتت آفرینی بیشتر و آشفتن اولویت بندی ها و مراحل پیشروی و لاجرم بهره برداری رژیم برای دامن زدن به گسست ها در امرمهم فرایندشکل گیری یک جنبش سراسری منجر نخواهد شد.

تقی روزبه    ۲۱مارس ۲۰۲۰

خواب خوشی که ظریف و رژیم برای سال نو دیده اند

http://taghi-roozbeh.blogspot.com/2020/03/blog-post_18.html#more

تلاش مذبوحانه سایت کلمه برای جلوگری از اسقاط افیون مذهب

http://taghi-roozbeh.blogspot.com/2020/03/blog-post_15.html#more

چهل سال حمایت و چهل سال فرار از نقدعملکرد

http://taghi-roozbeh.blogspot.com/2020/02/blog-post_93.html#more

هفت روزی که ایران را تکان داد- یک، دو، سه و... چندانقلاب؟!

http://taghi-roozbeh.blogspot.com/2019/11/blog-post_25.html#more

زیباشناسی ویروس آغاز سال نو


زیباشناسی ویروس آغاز سال نو

 

مقدمه

 

جشن گرفتن نوروز و سال نو شمسی، تلاشی بیگانه وار انسان های بیگانه از خود برای عبور از بیگانگی است،‌ اما این انسان ها، بیگانگی را از طریق جشن گرفتن به هیچ وجه خاتمه نمی دهند،‌بلکه ان را به صورت مقطعی از طریق شکل دیگری از بیگانگی رفع می کنند. انسان نمی تواند بیگانگی را با بیگانگی رفع کند. اگر در کشورهای غربی کارناوال و فاشینگ عرصه یی برای رفع مقطعی بیگانگی انسان در نظر گرفته می شوند،‌ این جشن ها اما بیگانگی انسان را به هیچ وجه از بین نمی برند، بلکه بیگانگی انسان از خود را از طریق مصرف بیش از حد الکل به حد اعلا می رسانند.

 

 آیا می توان بیگانگی مذهبی را با مراجعه به کلیسا و مسجد رفع کرد؟ به هیچ وجه. اماکن مذهبی بیگانگی مذهبی را تعمیق می بخشند، به جای اینکه ان را رفع کنند. مساله مشخص است، رفع تخدیر با تخدیر بیشتر ممکن نیست. تخدیر بیشر یعنی بیگانگی بیشتر.  در چنین وضعیتی ما با مردمی که از ترس کرونا در خانه های خود خود را زندانی کرده اند روبرو هستیم، مردمی که برای شام شب مشکل دارند،‌ اما با هزار و یک بدبختی سفره ی هفت سینی تهیه کرده و به صورت فرمال بردگی خود را جشن می گیرند.

 

لنین در جایی می نویسد که برده یی که به بردگی خود پی برده باشد،‌نیمی از بردگی اش را از دست داده است. مشکل این است که جمعیت کثیری از بردگان مدرن خود را نه بردگانی مدرن بلکه خود را به عنوان خرده بورژازی می شناسند.  این بردگان مشکلی با بردگی خود ندارند و اتفاقا از بردگی خود به خاطر داشتن ایدئولوژی بورژوایی لذت غریبی می برند.

 

تلاش برای فهماندن این مساله به برده یی که خود را برده نمی داند،‌ امری بسیار سخت است. این مساله نیازمند این است که سوژه به مثابه ی سوژه یک شناخت دقیقی از خودش و رابطه ی خود با جهان داشته باشد، در غیر این صورت آگاهی کاذب میتواند در شکل بیگانه وار ظاهر شود و او را تبدیل به موجودی انسانی علیه منافع خود و هم طبقه یی هایش کند.

 

نقش ایدئولوژی به مثابه ی شکلی از انتزاع پیکریافته که در ذهن سوژه نقش می بندد، برای فهم بردگی مهم است. اگر سوژه ایدئولوژی دیگر طبقات را نمایندگی کند،‌ ان وقت او می تواند به مانعی بر سر راه رهایی خود و هم طبقه یی هایش تبدیل شود. نقد و بررسی نوروز و دیگر اعیاد و جشن های طبیعی،‌ ملی و مذهبی باید از زاویه ی رابطه ی بیگانگی انسان، نقد اقتصاد سیاسی، انقلاب منفعل و نقد و بررسی ماتریالیستی تاریخی باشد. در غیر این صورت هر گونه چرتکه اندازی بر این مسائل چیزی جز یاوه گویی نخواهد بود.

 

 هر ساله با فرارسیدن سال نو شمسی عده ایی به امید ابراز موجودیت در عرصه ی زندگی شروع به بمباران پیام های « سال نو مبارک» می کنند. ما در اینجا به نوعی فرهنگ پوسیده برخورد می کنیم که از قدیم رواج داشته است.همانطور که انگلس در مقدمه بر “نقد اقتصاد سیاسی” می نویسد که اشکال تولید سرمایه داری به تدریج شرایطی را فراهم آورده که هر روز غیرقابل تحمل تر می گرددـ(۱)، بایستی تاکید کرد که به همان میزان فرهنگ سیستم غالب نیز مشمئز کننده شده است.  اما من به عنوان یک کمونیست وظیفه ی اخلاقی و سیاسی خود می دانم که مابین فرهنگ مترقی و ارتجاعی- مستقل از قدمت تاریخی- تفکیک قائل شوم.« یک مارکسیست انقلابی نمی تواند به ماموریت تاریخی خود نزدیک شود مگر آنکه اخلاقاً از افکار عمومی بورژوایی و عمال آن در میان پرولتاریا بریده شود»(۲).  آنان به دنباله روی قانون اخلاقی فوق ارتجاعی مبدل شده اند که خود آنان به خود تحمیل کرده اند و یا اینکه بهشان - به قول خود- تحمیل شده است. البته  “انقلابیون”عزیز ما خود را ملزم می دانند که هنر “اصیل”بورژوازی را به عنوان فرهنگ شایسته و مترقی درخور جامعه بدهند. به عبارت دیگر این افراد علایق و نیازهای حاکمان سرمایه و طبقه بورژوازی را به روشنی و با جسارت بیان می کنند.

 

جالب است که عده ایی از این افراد، خرافات و مناسبات پوسیده ایی را که با تاریخ ناسیونالیستی و یا ایدئولوژی مذهبی مورد علاقه ی حود همخوانی ندارد، مورد تمسخر و نقد- نقد ارتجاعی- قرار می دهند. اما زمانی که نوبت به خودشان می رسد، همین حضرات با بازگشت به خیال پردازی و افسانه سرایی سعی می کنند که قلمروی خود را مترقی جلوه دهند و یا به گونه ایی آن را با شرایط روز مطابقت بدهند. حضرات ما قصد ندارند بفهمند که بازتولید مراسم ها و سنت های ارتجاعی مذهبی و ناسیونالیستی تا چه حد چندش آور به نظر می رسد.  انکار اینکه خرافه خرافه نیست و یا اینکه خرافه من بهتر از خرافه ی دیگری است،‌در هر قالبی که در بعد اجتماعی پدیدار می شود- تلاشی عبث و بغایت بیهوده است. شماری هستند که“عید”قربان، “عید ”کریسمس را در قیاس با نوروز به عنوان مقولات تاریخی و فرهنگی کاملاً مجزا در مقابل هم قرار می دهند. قطعاً کریسمس و“عید” قربان و …، نوروز نیست. اما باوجود این ریشه ی مشترکی به اسم ارتجاع را باخود یدک می کشند. بازگشت به فرهنگ ارتجاعی پیشین و توجیه آن در عرصه ی تئوریک و پراکتیک به هیچ وجه در مقوله ی زیباشناسی مارکسیسم جای نمی گیرد.

 

ادعای چپ نماهای عزیز ما دال بر اینکه نوروز را پاس بداریم،‌بخاطر اینکه موجب شادی مردم می شود، شبیه همان دنباله روی خودفریبانه است. با تکیه بر “منطق” این چپ نماها، ما بایستی مناسبات فرهنگی قرون وسطایی را به دلیل ایمکه از جانب اکثریت مورد قبول واقع شده بپذیریم. انگار ایمان داشتن اکثریت جامعه به ایدئولوژی خاصی،‌از میزان حماقت آن ایدئولوژی می کاهد.  ادعاهای این افراد بیشتر انسان را به ادعاهای دروغینی می اندازد که هیچ صحتی ندارند. بطور مثال شرکت داروسازی ایکس ادعا می کند که داروی ضد ویروس کرونا را کشف کرده است. تبلیغات این شرکت در سطح وسیع به مسیری منتهی می شود که علاوه بر پخش شایعه،‌ اذهان عمومی را گمراه می کند. در این بین عده ای فریب شعارهای دورغین شرکت ایکس را خورده و بی آنکه بدانند خود را در خال خریدن این محصول می بینند. علاوه بر آن به چماق شعار شرکت ایکس مبدل می شوند. یعنی اینکه زمانی که فرد موضوعی را مرتبا و مرتبا تکرار می کند، همان موضوع به ملکه ی ذهن فرد تبدیل می شود. حال فرقی ندارد که آن موضوع با واقعیات موجود همخوانی دارد یا نه.  زیرا در چنین شرایطی مغز برایش راحت تر است که به احساسات پناه برد بجای اینکه زحمت فکر کردن را به خود بدهد.

 

در ارتباط با تاریخ و چگونگی این روز روایت های متفاوتی وجود دارد که در اینجا قصد ندارم بدان بپردازم. آنچه مهم به نظر می رسد نتیجه گیری و تحلیل ما از این پدیده ی فرهنگی که ریشه در تاریخ چند هزار ساله دارد، است. آیا نفس اینکه این فرهنگ تاریخ چند هزار ساله دارد میتواند منطقی به نظر برسد که از آن استقبال به عمل آورده و کلیّت آنرا قبول کنیم؟ بر اساس این “منطق” احساس ناسیونالیستی عده ای چپ نما گل کرده و سراغ تمامی فرهنگ های ارتجاعی همچون نوروز می روند که مارکسیسم تمامی آنان را استفراغ کرده است. 

 

براستی مهمترین وبژگی این چپ ها چیست؟ بدون شک؛ پروفسور تقلید کردن. اما این حضرات چپ که بیش تر به پروفسور تقلید کردن و دنباله روی موج اکثریت جامعه شبیه هستند، با در دست گرفتن متر “مارکسیسم” ما را به عنوان مارکسیست های دگماتیست و ابلهه و از مارکسیسم بی خبر اندازه گیری می کنند. زمانی که این اخلاقیات را مورد نقد قرار می دهیم و افکارشان را به پرتگاه نزدیک می کنیم،‌بجای برخورد منطقی و نقد تئوریک،‌ سلاح تخریب شخصیتی و  غیره به ابزاری تبدیل می شود که بواسطه ی آن تلاش می کنند ما را به سکوت وادارند. 

 

تقلید کورکورانه در رابطه با یکسری عقاید، شیوه ها و سنت های ارتجاعی یکی از بغرنج ترین معضلاتی است که گریبان گیر این حضرات چپ نما شده است. چپ نماهایی که در کنار اینکه از دانش لازم مارکسیستی برخوردار نیستند، در همان حال عزت نفس و جرات زیر سوال بردن خود و باورهای غلط را ندارند و در بهترین حالت ترجیح می دهند که با عقاید و افکار گذشته ی خویش زندگی کنند. انسانی که جسارت نقد خود و به چالش کشیدن افکار ارتجاعی اکثریت را ندارد،‌با کدام مکانیزم و چگونه می توانند به عنوان عنصر  “انقلابی” مناسبات تولیدی و فرهنگ حاکم را به چالش بکشاند. انسانی که خواهان تغییر خود نیست،‌بدون شک نمی تواند کوچکترین تاثیری در جامعه در راستای تغییر و تحول داشته باشد. مارکسیستی که دانش مارکسیستی نداشته باشد،‌مسلماً نمی تواند افکار جامعه را باز کند و باورهای قدیمی و ارتجاعی مذهبی و ناسیونالیستی را به چالش بکشاند. تجزیه و تحلیل و از همه مهمتر نقد مناسبات ارتجاعی بورژوایی- اعم از مذهبی و ناسیونالیستی- نیازمند آگاهی طبقاتی است. مارکسیسم علمی است که تمامی این مناسبات را به شیوه ای بیرحمانه نه تنها به چالش می کشاند،‌بلکه سعی در ریشه کردن آنان دارد.

 

در جامعه ی بورژوایی تمامی پدیده های روبنایی منجمله فرهنگ و مناسبات حاکم، علاوه بر اینکه به مثابه ی سدی در مقابل اخلاقیات و فرهنگ انقلابی عمل می کند، موجب اتلاف وقت افراد می شود. همین دلیل باعث می شود که افراد به خودارضایی موقت ذائقه ها و علايق خود دست پیدا کنند. در این بین رسانه های بورژوایی با پشتوانه ی میلیاردها دلاری از جانب دول و شرکت های غول پیکر سرمایه داری سعی می کنند که تمامی پدیده های پیرامون جهان موجود را وارونه جلوه دهند و از آن به عنوان سلاح کشنده ای در برابر مبارزه ی طبقاتی بهره برداری کنند. 

 

بسیاری از نظریه پردازان مارکسیست و چپ گرا در دوران پسا مارکس و بخصوص در قرن بیستم از جمله گئورگ لوکاچ، آنتونیو گرامشی، ارنست بلوخ،‌تری ایگلتون و والتر بنیامین،ریموند ویلیامز، استوارت هال،پری اندرسون و غیره ‌با بهره گرفتن از تزهای مارکس به بررسی و تحلیل تولید اشکال فرهنگی و همچنین ارتباطی که بین این مقوله با مناسبات تولیدی و روابط اجتماعی دارد، پرداخته اند. این متفکرین بیش از سایرین به بررسی پدیده های فرهنگی روی آورده اند و علاقه ی وافری به این مساله داشته اند. بنابراین خوانش ما از آثار این نویسندگان در قبال مارکسیسم به ما کمک می کند که به تحلیل و بررسی و برداشت عینی تری از پدیده ی فرهنگ در منظر مارکسیسم و همچنین موقعیت های تاریخی در طول تاریخ بشر تا به امروز دست یابیم. خوانش و بازخوانی این متفکران از مارکسیسم به ما کمک می کند، که علیه مارکسیسم مبتذل و عامیانه بتوانیم دقیقا از خوانش ماتریالیستی تاریخی و نه مکانیکی (انچه در بین چپ مبتذل به اسم رابطه ی زیربنا و روبنا شناخته می شود)، دفاع کنیم. آنچه ما مارکسیسم عامیانه می خوانیم، کاریکاتوری از تئوری مارکس در مورد ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیک و رابطه ی مناسبات تولیدی با فرهنگ، اخلاقیات و سیاست است. شارلاتان هایی چون سید جواد طباطبایی و امثال او در ایران از فلسفه ی هگل سال های سال است یک کاریکاتور ساخته اند، که بیش از انکه به فهم فلسفه ی هگل کمک کرده باشد، باعث کج فهمی های فراوانی شده است، که رفع این کج فهمی ها خود یک ربع قرن زمان نیاز دارد. خلاصه کردن فلسفه ی هگل به تز-آنتی تز و سنتز،‌ چیزی که نه متعلق به هگل بلکه فیخته و شلینگ است،‌ حماقت نیست، بلکه شارلاتانیسم و تبهکاری است. هگل در هیچ کدام از آثار خود چنین مساله یی را مطرح نکرده است. دیالکتیک هگل بر اساس نفی نفی است. یعنی نفی یک مرحله به ارتقا به مرحله ی دیگری می انجامد و هیچ ربطی به تزـانتی تز و سنتز ندارد، همانطور که ماتریالیسم تاریخی مارکس ربطی به تلاش برای تبدیل کردن تئوری زیربنا و روبنا به یک مساله یی کاملا مکانیکی و سطحی، آنچه توسط مارکسیسم عامیانه تبلیغ و ترویج می شود،‌ ندارد.

 

 جایی که ایستوان مزاروش به بحث پیرامون ازخود بیگانگی انسان می پردازد بیان می کند که ارزیابی بر اساس برخی رویدادهای تاریخی و همچنین جهت گیری ایدئولوژیک بسیاری از بازیگران آن نشان می دهد که نقد مقوله ی بیگانگی ضرورت تاریخی نوینی کسب کرده است. به نظر من، این ضرورت هر ساله با فرارسیدن سال نو بار دیگر بیشتر احساس می شود. البته این بحث قبلاً از جانب شماری از کمونیست های صاحب نظر و در راس آنان آنتونیو گرامشی مطرح شده است. متاسفانه اکثر کمونیست های ایرانی نه تنها در نقد مقولات فرهنگی غفلت ورزیده اند، بلکه آنان دنباله روی مناسبات و فرهنگ های ارتجاعی بورژوایی شده اند. ارتجاعی که آنان با خود یدک می کشند همواره در حال احیا شدن است. والتر بنیامین در ارتباط با هنر بورژوازی می نویسد که: « اثر هنری در اصل همواره بازتولید پذیر بوده است. هر آنچه آدمی ساخته بود،همواره توانست بدستِ آدمیان بازساخته شود»(۳). تجارب تاریخی به ما می آموزد که بازتولید فرهنگ قدیم در شکل « نوین» یکی از مقولاتی بوده که در حال انجام بوده است. در عصر نوین-بورژوازی- فن بازتولید فرهنگ قدیم قدم به مرحله ی دیگری گذاشته است. در عصر سرمایه داری هم شاهد بازتولید تکنیکی و سیستماتیک فرهنگ، اما با شدتی فزاینده تر، راه خود را به پیش برده است. حاکمان سرمایه همواره درد تلاش بوده و هستند که این فرهنگ ها را در فرمت نوین بر موجودیت و هستی انسانها حکاکی کنند. بنابراین باید رابطه ارگانیک بین فرهنگ پوسیده ی قبل پیشاسرمایه داری با فرهنگ سرمایه داری مورد بررسی قرار بگیرد. « برای به سرانجام رساندن کامل انتقال بورژوایی، آشنایی با شکل سرمایه داری آشنایی با شکل سرمایه داری تولید، مبادله توزیع کافی نبود. اشکال ماقبل آن و همچنین اشکالی که در کار آن در کشورهای کمتر توسعه یافته وجود دارند نیز می بایست لااقل در خطوط اساسی شان مورد بررسی و مقایسه قرار گیرند»(۴). بررسی که برای اولین بار توسط کارل مارکس به مرحله ی اجرا درآمد.  میان هنر و فرهنگ و همچنین سایر پدیده های روبنایی با زیر بنای مادی یعنی مناسبات تولیدی، رابطه ی معین و ارگانیکی وجود دارد. هنر و فرهنگ غالب همواره نشات گرفته از فرهنگ و هنر طبقه ای حاکم است. طبقه حاکم در مقابل هر نوع فرهنگ مخالف، فرهنگ طبقه پرولتاری، مقاومت از خود نشان خواهد داد. این یک واقعیت تاریخی کاملاً مستندی است که در دوران قبل از سرمایه داری،به عنوان یک اصل مدام درنظر گرفته شده است. کارل مارکس در “گروندریسه ”نشان می دهد که هرنوع تحلیلی از سرمایه داری، برحسب مناسبات اساساً طبقاتی که در مالکیت خصوصی ریشه دوانیده است، سرچشمه می گیرد. فرهنگ در قلمروی حاکم چیزی جز فرهنگ طبقه حاکم نیست و این فرهنگ در خدمت منافع اقتصادی و همچنین کارکردهای اجتماعی عمل می کند. مارکس نشان می دهد که اندیشه های فرهنگی هم در عصر کنونی و هم در عصرهای ماقبل سرمایه داری، در خدمت منافع طبقات حاکم عمل کرده اند. بورژوازی با ابتکار و پشتوانه ی ايدئولوژی های دروغین و وارونه فرهنگ هایی را در عرصه ی نظری و عملی مشروع جلوه می دهد که سلطه ی طبقاتی خویش را مشروعیت می بخشد. همچنین مارکس در ارزشمند خود “ ایدئولوژی آلمانی”نقد کوبنده و رادیکال خود را بر علیه ایدئولوژی آغاز می کند و نشان می دهد که چگونه و با چه مکانیزمی اندیشه های طبقه حاکم منافع اجتماعی مسلط را تولید و بازتولید می کنند و به ارزش های بورژوایی مشروعیت می دهند.

 

  از این منظر، بدون شک نقد مناسبات بورژوایی و سایر فرهنگ های پوسیده یکی از بعرنج ترین و حیاتی ترین وظایف کمونیست ها و انقلابیون به شمار می رود. زیرا پاسخ نظری و عملی به مقوله ی فرهنگی، نقش تعیین کننده ی را در سرنوشت و پیشبرد مبارزات طبقاتی و همچنین تغییرات پیش رو ایفا می کند.

 

بسیار ی از ماکسیست های نوین و منتقدین مارکسیسم بر این عقیده استوار هستند که مارکس و مارکسیسم نسبت به پدیده های فرهنگی هم د رعصر بورژوایی و هم عصر ماقبل سرمایه داری، اعتنای آنچنانی به خرج نداده است. شاید مارکس به صورت منسجم بر واژه ای فرهنگ تاکید نداشته، اما باوجود این رجوع مارکس به نقد ایدئولوژی و مناسبات تولیدی به منزله ی تجزیه و تحلیل پدیده های فرهنگی نیز به شمار می آید. مارکس در نقد برنامه گوتا، در ارتباط با شرایط تولید و رابطه کار فردی در کلیت اجتماعی در نظام اشتراکی نظرات لاسال “حاصل کار”را این چنین به چالش می کشد: « آنچه که باید مورد بررسی قرار گیرد،‌بک جامعه ی کمونیستی است،‌جامعه ای که بر پایه ی خود نروئیده، بلکه برعکس از درون جامعه سرمایه داری بیرون آمده و ناچار در تمام زمینه های اقتصادی،‌اخلاقی و فکری،هنوز علائم ویژه ی جامعه ی کهنه را که از بطن زاده شده،داراست…»(۵). ضعف عینی عدم در نظر گرفتن این نظریات ارزشمند، فقدان ملاحظات زیباشناسی مازکسیستی، علم سیاست و اقتصاد سیاسی را بازگو می کند. درک ماتریالیستی از مارکسیسم و مقوله ی فرهنگ، منجر به پرسش ها و ارائه ی نظریات علمی تری می شود که می توانندی برای کشف ریشه ی تمامی پدیده های روبنایی به کار روند.

 

نتیجه گیری

 

بر اساس نظریه ی گرامشی به اسم انفعال منفعل  می توان گفت که نظام های سیاسی به راحتی می توانند تغییر و تحولات طبیعی همچون تعییر فصول را به امری در خدمت سیاست های ارتجاعی دولت- ملت ها در بیاورند و از ان بهره برداری سیاسی کنند. بنابراین یک تغییر طبیعی همچون امدن فصل بهار در شرایطی که ما در ان به سر می بریم، قبل از انکه یک تغییر طبیعی باشد، یک تحولی سیاسی است که ناسیونالیسم و دولت- ملت ان را برای اهداف سیاسی به کار می گیرد. نوروز،‌ سال نو میلادی یا هر جشن دیگری از حالت طبیعی خارج می شوند و به پدیده های سیاسی تبدیل می شوند،‌ پدیده هایی که به شکل انتزاع ایدئولوژیک در ذهن ها نقش می بندند. ما می توانیم از امدن فصل بهار خوشحال باشیم،‌ اما زمانی که طبقه ی حاکم سعی می کند این تغییر کاملا طبیعی را به یک امر سیاسی و فرهنگی تبدیل کند و ان را از حوزه ی تغییرات طبیعی خارج می کند و با انتگراسیون تغییرات طبیعی در امر سیاسی و خلع سلاح توده ها، بدل سازد، می تواند شادی مردم را به نفع خود بهره بگیرد.

 

در این شرایط عدم فهم رادیکال باعث می شود که تعدادی از انسان های به اصطلاح چپ به جای ایستادگی در مقابل این مسائل (انتگره کردن تغییرات طبیعی در امر سیاسی دول بورژوایی) با فرهنگ طبقه ی حاکم همنوا می شوند. این که ما نمی توانیم بدون دست بردن به ریشه ها، اعیاد و جشن هایی که قرن ها پیش از حاکمیت سیاسی بورژوازی وجود داشته اند و امروز توسط دولت ها و نظام های سیاسی بورژوازی به انحصار درامده اند، امر روشنی برای هر انسان منطقی است. بیرون کشیدن این مناسبات از دست بورژوازی بدون براندازی کلیت این سیستم غیر ممکن است. چپ ناسیونالیست و ناسیونالیسم چپ متاسفانه این مساله را نمی تواند درک کند و به همین دلیل به راحتی به ارتش ذخیره ی دول ارتجاعی،‌ ناسیونالیستی و اسلامی تبدیل می شود.

 

یک بار باید برای همیشه گفت: ما مشکلی با خوشحالی و خوشبختی دیگران نداریم و اتفاقا تمام تلاش ما رسیدن به مرحله یی است که در ان هیچ انسانی بدبخت نباشد و ما به دنبال براندازی تمام اشکال بیگانگی انسان هستیم، اما این بیگانگی بر نمی افتد، مگر اینکه نظامی را براندازیم که بیگانگی را تبدیل به امر واقع کرده است. بدون شک مساله ی بیگانگی محصول رژیم های بورژوایی نیست، اما بورژوازی بیگانگی انسان را سیستماتیزه کرد. ما اما خواهان براندازی بیگانگی سیستماتیک در تمام ابعاد ان هستیم.

جشن گرفتن نوروز، سال نو میلادی،‌ عید فطر،قربان، رمضان، معراج و تمام اعیاد مذهبی و غیر مذهبی، تلاشی بیگانه وار انسان بیگانه از خود برای رفع بیگانگی به صورت خیلی مقطعی و برای زمانی بسیار کوتاه هستند. رفع بیگانگی یک بار برای همیشه تنها از طریق کمونیسم متحقق می شود. توی کمونیست که بیگانگی را از مرحله یی به مرحله ی دیگر منتقل می کنی و یا این بیگانگی را تنها کوتاه می خواهی رفع کنی، به هیچ وجه خواهان رفع بیگانگی برای همیشه نیستی، بلکه در تلاشی تنها بیگانگی را از یک مرحله به مرحله ی دیگر منتقل کنی و یا در بهترین حالت بیگانگی خود را از طریق شکل دیگری از بیگانگی رفع کنی. 

 

ژوبین خضری 21.03.2020

 

۱: انگلس، مقدمه ی نقد اقتصاد سیاسی. مترجم؛ حسن مرتضوی . جلد اول؛ صفحه ی ۲۴ کتاب

۲: تروتسکی. اخلاق آنها و اخلاق ما. بخش: تراوش های اخلاقی. صفحه ی ۱۲

۳: زیبایی شناسی انتقادی؛ والتر بنیامین. مترجم: امید مهرگان. صفحه ی ۱۶

۴: کارل مارکس؛ نقد اقتصاد سیاسی. صفحه ی ۲۴

۵: کارل مارکس. نقد برنامه گوتا. ترجمه؛ مازیار رازی. یادداشت هایی بر برنامه حزب کارگران آلمانی

ابزارگرا در تئوري، نامنسجم در تحليل

ابزارگرا در تئوري، نامنسجم در تحليل

نگاهي به مقاله رفيق اميد بهرنگ دربارة شعار «رضاشاه روحت شاد»

 

 

مقاله‌اي از رفيق اميد بهرنگ با عنوان «کند و کاو در شعار رضاشاه روحت شاد» در بهمن امسال (ژانويه 2020) در اينترنت منتشر شد. رفيق در اين مقاله ادعا کرد مشکل تمامي تحليل‌هاي موجود از علل محبوبيت اين شعار در ميان بخش‌هايي از جامعه ايران (ازجمله مقاله‌اي در نشريه آتش1) «اين است که در سطح باقي مي‌مانند و قادر نيستند به عمق بروند». رفيق در ادامة نوشته‌اش سعي کرد به اين مسائل بپردازد که علل رشد اين شعار چيست، محتواي سياسي ايدئولوژيک آن کدام است، منافع کدام نيروي طبقاتي را نمايندگي مي‌کند، چگونه «نوستالوژي رايج در ميان بخشي از مردم با منافع اين نيروي طبقاتي پيوند مي‌خورد» و تناقضات آن چيست؟ سپس تحليلي اقتصادي و طبقاتي از تحولات سي سالة اخير جامعه ايران صورت گرفته و تزهاي اصلي نويسنده حول اين تحليل صورت‌بندي شده‌اند.

مقالة مفصل رفيق بهرنگ مواضع سياسي صحيح و مثبت، آمارها و نکات مختلف و همچنين نقاط مبهم و بعضا نادرستي دارد که از زواياي مختلف اقتصادي، تاريخي، سياسي و استراتژيک مي‌توان بررسي کرد و مورد راستي‌آزمايي قرار داد. چيزي که مجالي فراتر از نوشتة حاضر را طلب مي‌کند. اما در اين نوشته کوشيده‌ام به اِشکال اساسي روش‌شناختي (متدولوژيک) نوشتة او بپردازم و نشان بدهم مقالة او از آشفتگي‌هاي تحليلي – چه در مورد علل رشد و چه تحليل طبقاتي از پايه‌هاي اجتماعي اين گرايش – رنج مي‌برد. رفيق بهرنگ مي‌گويد «از دوره‌اي که رفسنجاني سياست تعديل اقتصادي را در پيش گرفت، اشکال گوناگوني از خانه‌خرابي آغاز شد. اقتصاد روستايي بار ديگر زير ضرب قرار گرفت و ميليون‌ها نفر از روستاها به حاشيه شهرها رانده شدند... صدها هزار نفر از مهاجرين روستايي و کارگران اخراجي به دستفروشي و موتورسواران معيشتي و کولبري يا شغل‌هاي بي‌ثباتي از اين دست روي آوردند... و ناامني و بي‌ثباتي مشخصه زندگي اکثريت مردم است» و نتيجه مي‌گيرد تزلزل اجتماعي و بي‌ثباني اقتصادي، عامل گرايش مردم به دوران ثبات و رفاه پهلوي است و «اين وجه از کارکرد سرمايه‌داري است که مدام به افکار و ايده‌هاي نوستالژيک پا مي‌دهد».

رفيق بهرنگ بر واقعيت اجتماعي رشد بي‌ثباتي اقتصادي و طبقاتي در ميان اقشار وسيعي از جامعه ايران و گسترش حاشيه‌نشيني و مشاغل موقت دست مي‌گذارد و با وام گرفتن از تحليل باب آواکيان از علل رشد اسلام‌گرايي در ميان توده‌هاي تهيدست و حاشيه‌نشين در خاورميانه و شمال آفريقا2، تلويحا به اين نتيجه مي‌رسد که ايدئولوژي بازگشت به گذشته، امروزه همان نقش را براي توده‌هاي به فغان آمده از فقر و بي‌ثباتي و حاشيه‌نشيني در ايران بازي مي‌کند. اما اين روش و اين نتيجه‌گيري، نوعي استفادة ابزاري از تئوري است. به اين معني ابزاري که با دست گذاشتن بر برخي شباهت‌هاي ظاهري در زندگي و موقعيت اجتماعي تهيدستان و حاشيه‌نشينان در ايران سال 1398 با توده‌هاي خاورميانه و شمال آفريقا و ايران در فاصلة سال‌هاي 1960 تا 1990، به دنبال تئوري‌اي مي‌گردد که به اين شرايط بخورد و موجه و باورپذير باشد. برخلاف رفيق آواکيان که از واقعيت شروع کرد و به صورت‌بندي تئوري فوق براي توضيح پديدة اسلام‌گرايي رسيد، رفيق بهرنگ از اين تئوري استفاده کرده و آن را به يک واقعيت و شرايط ديگر تعميم مي‌دهد. اما چرا اين تعميم مکانيکي و ابزارگرايانه است و نسبتي با واقعيت ندارد:

اولا در نوشتة رفيق بهرنگ اين ناروشني و ابهام وجود دارد که بالاخره گرايش بازگشت به دوران پهلوي، در ميان کدام قشر يا اقشار جامعه نفوذ و پايه دارد. آيا به‌واقع اين شعار در ميان حاشيه‌نشينان و تهيدستان ايران، فراگير و تثبيت شده است؟ يا فقط «بازنشستگان اصفهان»، « بخش‌هايي از مردم کوچه و خيابان»، «اقشار جديد تازه به دوران رسيده» و «قشر مهاجرين ثروتمند» به آن مي‌پردازند؟ و يا همگي آن‌ها؟ بر سر ابعاد و گستردگي نفوذ گرايش ايدئولوژيک ناسيوناليسم گذشته‌گرا در جامعه ايران (به‌ويژه در ميان تهديستان و حاشيه‌نشينان) ابهام و مناقشه وجود دارد. اين ابهام و مناقشه به معني ناديده گرفتن يا کم بهادادن به اين پديده نيست. اما سکوت‌ها و ابهامات نوشتة خود رفيق بهرنگ بيانگر اين واقعيت است که ارزيابي از دامنه و نفوذ اين پديده در ميان توده‌ها، هنوز جاي تحقيق و تحليل بيشتري دارد. به‌عنوان مثال اگر اين ايدئولوژي به‌واقع چنين نفوذ و بُردي در ميان اقشار پرتاب شده به حاشيه‌ها و بي‌ثبات‌ها دارد، چرا در آبان 98 که اين اقشار به‌مراتب وسيع‌تر از دي 96 و در مناطق بيشتري به صحنه آمدند، تقريبا شاهد بروز اين شعار نبوديم يا کميّت آن بسيار معدود بود؟ درحالي‌که اسلام‌گرايي جنبش اجتماعي بالقوه نيرومندي بود که توسط لايه‌هاي جديدي از بورژوازي و «روشنفکران» و تحصيل‌کردگان آن  فرموله شد و از مصر و الجزاير تا ايران و سوريه در ميان لايه‌هايي از خرده‌بورژوازي، کارگران، روستاييان مهاجر به حاشيه‌ها و تهيدستان تبليغ و عضوگيري و رايج شد. 

ثانيا اسلام‌گرايي ايدئولوژي منسجمي بود که از سيد قطب و حسن البنا و مودودي تا خميني و شريعتي آن را تئوريزه کردند. با يک برنامة سياسي نسبتا روشن و جهان‌گرا (يونيورساليست) و اخلاقيات و جهانبيني توده‌اي که داراي شبکة اجتماعي وسيع و سازماندهي‌هاي اولية سياسي هم بود. اما ايدئولوژي بازگشت به گذشتة پهلوي حتي به اذعان خود رفيق بهرنگ، فاقد چنين انسجام تئوريک و تأثيرگذاري اجتماعي است. اين ايدئولوژي حتي در دوران حاکميت پهلوي‌ها هم به يک گفتمان قدرتمند و منسجم نظري در ميان جامعه و روشنفکران تبديل نشد و عمدتا يک ايدئولوژي نمادين و شماتيکِ «دولتي» باقي ماند.

به علل فوق در نوشتة رفيق بهرنگ هيچ استدلال تئوريکِ منسجم و قانع‌کننده‌اي مبني بر اين‌که چه‌طور و چگونه ايدئولوژي واپسگرايانة بازگشت به پهلوي، باعث ايجاد حس ثبات و آرامش در توده‌هاي پرتاب شده به حاشيه‌ها و اعماق مي‌شود، ارائه نشده است. اسلام‌گرايي به توده‌هاي رانده شده به حاشيه‌ها، نويد «امت واحده» و «عدالت» اسلامي را مي‌داد. آن‌ها که احساس سردرگمي، زائدة جامعة مدرن شهري بودن و هيچ‏بودگي داشتند را به‌عنوان «خليفة الله» و «مجاهدين في سبيل الله» هويت مي‌بخشيد. فلسفة سياسي و جهان‌بيني ريشه‌داري بود که توده‌ها جهان، خود و آينده را با آن معني و تفسير کرده و احساس «توکل»، اميد و فتح بر «طاغوت» از آن مي‌گرفتند. ايدئولوژي «خودي» و «بازگشت به خويشتن» شکوهمند و موعودي بود که «استعمارگران بيگانه، غير مسلمان و فرنگي» که باني تمام مظاهر «شيطاني» و «غربي» جمع شده در «بالا شهري‌هاي کاخ‌نشين»، کاباره‌ها، شهر نوها، مشروب‌فروشي‌ها، جشن هنر شيرازها، بودند را به‌چالش مي‌کشيد. آيا واقعا گرايش به پهلوي، امروزه به‌ويژه در ميان توده‌هاي اعماق جامعه، چنين تأثير و کارکردي دارد؟!

مساله اين نيست که پهلوي‌گرايي و نوستالژي «رفاه و ثبات» دوران پهلوي در جامعه نفوذ نسبي ندارد يا برآمده از فقر و فلاکت و بي‌آيندگي و بي‌ثباتي اقشار مختلف نيست. کما اين‌که نوشته‌هايي که رفيق ادعا مي‌کند در سطح مانده‌اند، (ازجمله نوشته‌هاي من) بر اين نوستالژيِ رفاه و کار تأکيد کرده‌اند. مساله اين است که تحليل طبقاتي نامنسجم و آشفتة رفيق بهرنگ و به کار بردن تئوري رفيق آواکيان، به يک تبيين ماترياليستي-ديالکتيکي از اين گرايش و ريشه‌ها و پايه‌هاي آن (به‌ويژه در ميان کساني که بيشترين آسيب را از بي‌ثباتي و حاشيه‌نشيني‌هاي مطرح شده در مقاله ديده‌اند) منتهي نمي‌شود. و مخاطب، رابطه‌اي روشن و منطقي ميان اين دو پديده دست کم در اين نوشته نمي‌بيند.

بنابراين کماکان معتقدم نوستالژي «رفاه اقتصادي» چنان که پيشتر هم نوشتم، انگيزة مهمي در گرايش به تصوير يک‌جانبه و جعلي است که رسانه‌هاي طرفدار سلطنت و روايت‌هاي گزينشي شفاهي از آن دوران به آن دامن زده‌اند. و برخلاف رفيق بهرنگ که معتقد است «چرا اين بازگشت، خود را به شکل بازگشت به رضاشاه نشان مي‌دهد نه محمد رضا شاه؟ اگر معيار ما ميزان مدرنيزاسيون در جامعه باشد، پهلوي دوم به‌واقع جامعه را بيشتر مدرنيزه کرد»، معتقدم تمرکز بر رضاشاه و شعار مربوط به او نوعي يک‌جانبه‌نگري در واقعيت و برخورد گزينشي با فاکت‌ها است. چون نه شعارهاي طرفداران اين گرايش به «رضاشاه روحت شاد» محدود مي‌شود و نه افسانه‌ها و پروپاگاندايي که به‌صورت شفاهي يا در فضاي مجازي و کتاب‌ها تبليغ مي‌شوند، محدود به رضاشاه است. شعارها و تبليغاتي مانند «ايران که شاه نداره، حساب کتاب نداره»، «ما انقلاب کرديم، ما اشتباه کرديم»، «برگرد شاه»، «خاندان ايران‌ساز پهلوي»، «مادر ايران» (اشاره به فرح ديبا) و فيلم‌ها، عکس‌ها و نوشته‌هايي در تبليغ پهلوي‌ها، جملگي بخشي از يک کارزار تبليغاتي اجتماعي هستند. به باور من، هنوز پاية اصلي اجتماعي و ايدئولوژيکِ گرايش به دوران پهلوي (و نه فقط تئوريسين‌ها و مبدعان اين گرايش) در ميان اقشاري از بورژوازي و لايه‌هايي از خرده‌بورژوازي است. آن‌چه‌که از پهلوي‌گرايي به‌مثابة يک ايدئولوژي عمل مي‌کند و براي بخشي از جامعه جذابيت دارد، ناسيوناليسم باستان‌گرا و عظمت‌طلب، «اقتدار ملي»، نظم و مديريت پولادين، «سربلندي ايران و ايراني در منطقه و جهان» و آزادي‌هاي اجتماعي است. عناصري که عمدتا دغدغه و دل‌مشغولي فکري و سياسي بورژوازي و خرده‌بورژوازي هستند و نه آن‌ها که بيشترين رنج و شکنجه را از فقر و بي‌ثباتي و حاشيه‌نشيني دارند. اما اين‌که اين گرايش در آينده بتواند به‌مثابة يک ايدئولوژي منسجم فاشيستي و سياسي خود را انسجام ببخشد، به ميان لايه‌هاي مختلف اجتماعي – ازجمله حاشيه‌نشينان و تهيدستان – نفوذ کرده و به يک جنبش نيرومند اجتماعي تبديل شود، فعلا گمانه‌زني و امکاني است که تحقق آن به تغيير و تحولات سياسي و اقتصادي بزرگ در جهان و ايران بستگي دارد.

رفيق بهرنگ سعي مي‌کند به مسالة روبنا و مبارزة تئوريک و ايدئولوژيک با طرفداران سلطنت اشاره کند و مي‌نويسد «نبايد اين حقيقت را فراموش کرد که اساسا توسط صاحبان قدرت بر اسطوره و نوستالژي رضاشاه دميده شده تا همچون مخدري در ميان بخشي از مردم عمل کند». اما عملا در نوشته‌اش به اين فاکتور به‌ويژه در تحليل علل رشد اين گرايش در جامعه و کار فکري و تبليغاتي که رسانه‌هاي طرفدار آن و سخنگويان و مبلغينش (به‏ويژه طي ده سال گذشته) کم بها مي‌دهد. به باور رفيق «اگر مساله قابل تقليل به نقش رسانه‌ها باشد، چرا طي اين چند دهه چنين شکلي از گذشته‌گرايي بروز نکرد؟». بي‌شک «تقليل» علل عروج چنين گرايشي به نقش «رسانه‌ها» نادرست است اما حرف اين است که رفيق بهرنگ در نوشته‌اش، اساساً اهميت روبنا و تبليغات و فکرسازي حول اسطورة «رفاه و مديريت و اقتدار خاندان پهلوي» را به‌عنوان يک فاکتور تأثيرگذار نمي‌بيند. تحليل او کماکان مبتني بر نوعي تقليل‏گرايي مساله به انگيزه‏هاي اقتصادي و طبقاتي است و در نوشتة طولاني‏اش، هيچ تحليلي دربارة رسانه‏هايي که طي چند سال اخير دست به کار تبليغات وسيع پيرامون تاريخ و عملکرد دولت پهلوي اول و دوم بوده‏اند، ارائه نمي‏شود. رفيق بهرنگ به آن‌چه که رسانه‏هاي طرفدار سلطنت و جناح‏هاي مختلف راست و ليبرال و پروامپرياليست غرب، در خلق افکار حول «رفاه، آزادي اجتماعي، شادي، اقتدار ملي و منطقه‏اي دوران پهلوي» مي‏کنند، هيچ اشاره‏اي نکرده است. به‌جز فيلم‏هاي تبليغاتي مثل مستند رضاشاه شبکة من و تو، هر روز و هر ساعت هزاران فيلم، عکس و نوشته، داستان از سفرها، صحبت‌ها و اقدامات محمد رضا شاه در فضاي مجازي و بين مردم دست به دست مي‌شوند و بر اين خلق افکار جمعي ارتجاعي مي‏دمند. يکي از اصلي‏ترين جبهه‏هاي نبرد تئوريک و ايدئولوژيک بر سر آلترناتيو، جامعه و رهبري آينده – يا چنان‌که رفيق بهرنگ هم در مقاله‏اش مي‏نويسد؛ نبرد بر سر پرچم‌ها، شعارها و ايده‏ها – بر سر تاريخ معاصر ايران، حقيقت اين تاريخ و دادن آگاهي يا آگاهي جعلي به مردم در اين زمينه است. رفيق بهرنگ اما کماکان معتقد است اين‌که تصوير ساخته شده از دوران پهلوي در رسانه‌ها «تا چه اندازه واقعي است و حقايق تاريخي واقعا چه بوده‌اند و عملکرد واقعي رضاشاه در هر يک از زمينه‌ها چه بوده براي مردم نقش فرعي دارد. از بغض حکومت ديني است که مردم طرف رضا شاه را گرفته‌اند».

جدا از اين‌که دسترسي همگاني وسيع به رسانه‌ها و پخش گستردة اطلاعات و محتوا (ازجمله خزعبلات تاريخي و افسانه‌اي درباره رضاشاه و پسرش) طي «چندين دهه» نبود و به ده ساله اخير محدود است، اما فقدان يک مبارزة فکري و تئوريک با سلطنت‌طلبي و به‌ويژه جعليات تاريخي آن‌ها، يکي از عناصر تأثيرگذار در گسترش و نفوذ اين پديده بود. مساله اين است آن بخشي از چپ که از انقلاب و مارکسيسم توبه نکرد و پست‌مدرن و ليبرال و سوسيال دمکرات نشد، طي «اين چند دهه» اخير که در مقابل انبوه کتاب، رساله، فيلم و مقاله‌اي که ايدئولوگ‌ها و رسانه‌هاي سلطنت‌طلب، راست و ليبرال در جعل تاريخ‌نويسي و تاريخ‌پژوهي ايران معاصر و دوران رضاشاه و سلطنت پهلوي‌ها قرار داشتند، حتي يک جزوه يا مقالة مستند و مستحکم پژوهشي از منظر مارکسيستي و ماترياليستي تاريخي ارائه نداد. چپ با جملاتي از اين دست که "دوران رضاشاه، جنبش جنگل، فرقه دمکرات آذربايجان و غيره تمام شده و کسي دنبال دانستن و خواندن آن‌ها نيست"، به سهم و وزن خود، عملا اين عرصه را براي يکه‌تازي راست و خلق باورهاي غلط و افسانه‌هاي بي‌پايه در اذهان توده‌ها خالي گذاشت.

اما رفيق بهرنگ حالا به‌درستي دريافته که مبارزه بر سر حقيقت تاريخ و تاريخ‌پژوهي و تاريخ‌نگاري پهلوي‌ها «صرفا قضاوت صحيح در مورد تاريخ يا ارزيابي واقعي از يک پادشاه مستبد و افشاي رفتار و کردار وي يا نوه و نتيجه‌اش نيست» که "امروزه کسي نخواند و دنبال نکند"، بلکه «مبارزه اصلي بر سر آينده‌اي است که بايد طلب شود». از همين رو مي‌نويسد: «بدون تعيين اهداف پايه‌اي و تعيين راهبردهاي مشخص، جدل بر سر تاکتيک‌ها و اشکال مبارزاتي روزمره حاصل چنداني نخواهد داشت. بدون داشتن دورنماي سياسي نظري روشن نه مي‌توان اين جدل‌ها را به ‌درستي پيش برد و نه از مبارزات قهرمانانه توده‌ها  به‌معناي واقعي آموخت».

واپسين سوال من از رفيق اين است که در شرايط فعلي جامعه و جهانِ ما، «اهداف پايه‌اي»، « راهبردهاي مشخص» و «دورنماي سياسي نظري روشن» کدام‌ها است؟ راه حل و علم و خط و مشي که توان تشخيص و تدوين آن‌ها را دارد، چيست؟ يکي است يا متعدد است؟ تمام «چپ» – چه در جهان و چه در ايران – آن را کشف و تدوين کرده و در دست گرفته است يا علم کمونيسم در زمانة ما و استراتژي يک انقلاب واقعي کمونيستي، يگانه و واحد است؟ اگر چنين است، نام آن چيست؟ معمار و تدوينگرش در سطح جهاني کيست؟ تبارز تشکيلاتي و عملياتي آن در جنبش‌هاي جهاني و ازجمله در انقلاب ايران، کدام جريانات و احزاب هستند؟ پاسخ به اين سوالات، نکاتي است که اساسا در نوشته‌هاي رفيق اميد بهرنگ ازجمله در نوشتة فوق، جاي آن‌ها خالي است.

 

پانوشت:

  1. به کوري چشم‏تون رضاشاه هم تو ماهه. سيامک صبوري. نشريه آتش شماره 91. خرداد 1398
  2. علل رشد بنيادگرايي مذهبي در جهان. باب آواکيان. سايت حزب کمونيست ايران (م ل م)

 

 

      به نقل از نشريه آتش101  –  فروردین 99

 n-atash.blogspot.com   

atash1917@gmail.com

 

باز هم لیبرالیسم قربانی شد

باز هم لیبرالیسم قربانی شد

برنامه اخیر پرگار(1) اختصاص به نئولیبرالیسم داشت و مجری این پرسش جالب را مطرح کرد که در سال های اخیر لفظ نئولیبرالیسم چنان رایج شده که گاه الفاظ هم خانواده اش چون سرمایه داری، کاپیتالیسم و لیبرالیسم را در سایه قرار داده است. نئولیبرالیسم چیست و چرا چنین کاربرد وسیعی پیدا کرده است؟

در ابتدا این امر مطرح گشت که اخیراً در تهران دانشجویان معترض شعاری را به نمایش گذاشتند که مردم ناراضی را از شیلی تا ایران و عراق تا فرانسه و عراق با نئولیبرالیسم مخالفند. این سؤال طرح شد که آیا نئولیبرالیسم به فقر عمومی دامن زده است و این معترضان با دشمن مشترکی می جنگند؟

میهمانان برنامه عبارت بودند از اقای آرش عزیزی، پژوهشگر تاریخ و آقای علیرضا صلواتی، پژوهشگر اقتصاد.

مواضع دو نفر شرکت کننده برای تعریف نئولیبرالیسم جالب بود. موضع آقای عزیزی که مشخصاً از جبهه ی چپ و هواداری طبقه کارگر سخن میگفت و آقای صلواتی اصولاً بر آن بود که نئولیبرالیسم تعریف مشخصی ندارد و لفظ موهومی است و نئولیبرالیسم همان لیبرالیسم است.

آقای عزیزی معتقد بود که شعار دانشجویان درست است و مشکل مشترکی در این کشورها موجود است و جوان های ایرانی دست روی موضوع صحیحی گذاشته اند، زیرا نئولیبرالیسم پروژه ای سیاسی و اقتصادی و ضد انقلابی بود که در دهه 60 آغاز شد در دهه 80 با به قدرت رسیدن ریگان و تاچر عینیت یافت و نئولیبرالیسم آخرین مرحله سرمایه داری است. نئولیبرال ها بر این باورند که بازار در درون کشوری و در سطح جهان باید همه چیز به آن سپرده بشود و این به بهبود زندگی کمک می کند. ولی از دید گوینده، این پروژه ای بود علیه طبقه ی کارگر و حاصلش این بود که اتحادیه های کارگری عقب زده شوند و سیاست بی معنی شود و عملاً کشورهای دموکرات را به این ترتیب عقب ببرد.

آقای صلواتی معتقد بود که این بحث دقیق نیست. اخلاق فرهنگ سیاست و اقتصاد پایه های لیبرالیسم است که خواستار تصدی حداقلی تصدی دولت در بازار است که تعادل رابرقرارکند. او گفت میزان رفاهی که بشریت شاهدش است، مولود همین سیاست است. می گفت لفظ نئولیبرالیسم یک جوری ناسزای محترمانه آکادمیسین های چپ به اقتصاد لیبرال است و اگر امروز میلیاردها نفر از فقر نجات داده شده اند، حاصل این مکتب است.

در پایان صلواتی با مجری به این نتیجه رسیدند که کشورهای نامبرده در شعارهای دانشجویان، در وضعیت های یکسانی به سر نمی برند و اطلاق داشتن سیاست های نئولیبرالی در این مورد بی معناست. در مورد ایران صلواتی برآن بود که وقتی در ایران اقتصاد 86% در دست حکومت است صحبت از نئولیبرالیسم نمی توان کرد. در مقابل، عزیزی بنیادهایی از قبیل بنیاد مستضعفان و غیره را دولتی نمی دانست. سرانجام مجری با نقل قولی از « دیوید هاروی» یکی از مشخصات نئولیبرال ها را مصادره کردن اموال و انباشت اموال عمومی شمرد.

البته این خلاصه گفتار و به اصطلاح لب کلام این دو میهمان بود و خوانندگان تفصیل آن را می توانند در لینک زیر بشنوند.

نتیجه ای که من از این بحث می گیرم اینست که تعریف نئولیبرالیسم در این برنامه ناتمام ماند و بیشتر ازهمه بر لیبرالها جفا شد. صلواتی که پیرو مکتب اقتصادی «هایک» است و فقط از جنبه ی اقتصادی به لیبرالیسم نگاه می کند و اختلافی با نئولیبرالیسم در آن نمی بیند. درحالیکه نئولیبرالیسم یک ایدئولوژی سیاسی است که گرچه عنوان لیبرالیسم را یدک می کشد ولی می کوشد آنرا محدود به برداشتی راستگرایانه بنماید. خاصیت اصلیش مخالفت با کینزیانیسم(2) و ​​مداخله دولت در اقتصاد است که طرفدار مالیات های پایین تر و مقررات دولتی کمتر است. نئولیبرالیسم توسط رونالد ریگان و مارگارت تاچر به کار بسته شد.(3)

آقای صلواتی درمورد بخش سیاسی لیبرالیسم که مبتنی بر حقوق برابر و آزادی های سیاسی و فردی است کاملا صم و بکم ماند و به این مساله که اصل و اساس لیبرالیسم، سیاسی است و نه اقتصادی، اشاره ای نکرد. هدفش محدود کردن لیبرالیسم به وجه اقتصادی آن بود و جا انداختن این فکر که آزادی بازار هر چه بیشتر باشد، لیبرالیسم بهتر به اجرا درآمده است. فرمولی ساده و مثل عموم فرمول های ایدئولوژیک، نادرست. ساده سازی بی پایه، به قصد رسیدن به نتیجه ی مطلوب. پس طبیعی بود که از لیبرالیسم اجتماعی حرفی نزند و وجودش را به طور ضمنی انکار نماید.

نئولیبرالیسم نه تنها لفظ موهومی نیست، بلکه در نهایت ضد لیبرالیسم هم هست. نئولیبرالیسم مدعیست وظایف دولت را به کارهای پلیسی، نظامی و قضایی محدود می کند. تازه بسیاری از نئولیبرالها همین ها را هم می خواهند بدهند دست بازار و در این زمینه نظریه پردازی می کنند. ولی نکته ی اصلی این است که فرد را در مقابل تعدی و اجحاف بازار بی دفاع می گذارد و راه دخالت دولت در متعادل کردن سامان اجتماعی را به نام آزادی می بندد. یعنی به اسم آزادی، آن بخش آزادی را که نمی خواهد تعطیل میکند. آزادی مثبت را به حداقل می رساند و مدعی می شود که آزادی فقط همان آزادی منفی است.

نئولیبرالیسم صرفاً مبتنی بر بازار است. برخی دفاع از بازار آزاد و سرمایه داری را تا آزادی خرید و فروش مواد مخدر و اسلحه هم بسط می دهند. بدین معنا که سرقت ، قتل و غیره باید غیرقانونی باشد در حالی که پدیده هایی مانند مواد مخدر ، اسلحه و فحشا باید قانونی شود. بی جهت نیست که همان دیوید هاروی که مجری در پایان از او یاد کرد نئولیبرالیسم را یک پروژهٔ طبقاتی توصیف می‌کند که بر مبنای اندیشه ی لیبرال سلطه ی طبقاتی را به جامعه تحمیل می‌کند.

آقای عزیزی درست گفت که بنیادها را وابسته به دولت نمی داند. اصطلاح خصولتی بیخود ساخته نشده و در ایران ما به ازأ دارد. اتاق بازرگانی را که 40 سال است در تیول هیأت موتلفه و سیاست نئولیبرالی آن است. در مقاله ای که سه سال منتشر شد، به این موضوع اشاره کرده ام «یحیی آل‌اسحاق در تابستان سال 1390 با دعوت از چند اقتصاددان سنگ‌بنای تشکیل شورای مشورتی اقتصاددانان را گذاشت که بتوانند چپاول و غارت آنها را توجیه و تفسیر کنند. در این شورا اشخاصی همچون مسعود نیلی، موسی غنی‌نژاد، داوود دانش‌جعفری، فرهاد نیلی و حسین عبده ‌تبریزی هر هفته در اتاق تهران جمع می‌شدند تا این که موفق شدند تحقیق جامعی در‌باره اقتصاد ایران منتشر کنند. در این مدت موسی غنی نژاد با پشتیبانی بی چون و چرا از اقتصاد نئولیبرالی و ضدیت و عناد با مصدق و ملیون، خدمات خود را به اتاق و صاحبان آن عرضه کرده است و برای چپاولی که نه لیبرال است و نه حتی قانونی، تئوری تراشیده.» اگر بخواهیم تمام برنامه ج ا را در این مدت خلاصه کنیم عبارتست از تعطیلی کارخانه ها و کشاورزی و توسعه بی رویه واردات.

لیبرالیسم به عنوان یک نیروی تاریخی غالباً لیبرالیسم کلاسیک خوانده می شود. بنیانگذار لیبرالیسم کلاسیک از نظر بسیاری جان لاک محسوب می شود. وی نظریه حقوق طبیعی ارائه داد که هر شخص حق زندگی، آزادی و مالکیت دارد. برای محافظت از این حقوق ، افراد جامعه به یک قرارداد اجتماعی وارد می شوند و دولتی ایجاد می كنند. لاک معتقد بود که حقوق افراد از طریق تقسیم قدرت بین پارلمان و دولت حفظ می شود. دراوایل قرن نوزدهم گروه های لیبرال دولت های مذهبی و سلطنتی را متزلزل کردند و از آن پس به سمت لیبرالیسم اجتماعی میل کردند که در حقیقت میراثی رادیکال به جامانده از انقلاب کبیر فرانسه است. کوشش محض یکی نمودن لیبرالیسم و نئولیبرالیسم، ستمی به لیبرالیسم و تحریف آن است.

نادیده گرفتن وجه سیاسی لیبرالیسم است که به نئولیبرالها امکان میدهد تا با هر رژیمی کار بکنند، همانطور که فریدمن با رژیم پینوشه کار کرد. آزادی های سیاسی، از نظر آنها اهمیتی ندارد و حذفش، اگر با آزادی اقتصادی همراه باشد، مشکلی ایجاد نمی کند. در جمهوری اسلامی هم غیر از این نیست. عده ای که با وسایل سیاسی دست بر ثروت مملکت انداخته اند، با اجیر کردن مشتی ایدئولوگ که خود را عالم اقتصاد جا می زنند، برای این اوضاع توجیه شبه علمی درست می کنند و نمایندگانشان نیز در همه جا به تبلیغ مشغول می شوند. وقتی وجه سیاسی لیبرالیسم، چنانکه باید و از اصل هم بوده، اساسی شمرده شود، حد و حدود آنچه که اینها آزادی اقتصادی میخوانند و در عمل آزادی چپاول برای خودشان است، روشن می شود. مردم در جامعه زندگی می کنند، نه در بازار و نمی شود با این ساده گرایی هایی که نشان از نادرستی هم دارد، زندگانیشان را سامان داد.

همان هایی که از لیبرالیسم که معنایش همان آزادیخواهی است، اولین ناسزای انقلابی را ساختند، پس از مسلط شدن بر اوضاع، از همزاد معیوب و ناقص الخلقه ی آن که همین نئولیبرالیسم باشد، برای مشروعیت دادن به کارهایشان استفاده می کنند. آنچه در هر دو مورد قربانی میشود خود لیبرالیسم است.

چهارشنبه، ۱۴ اسفند ۱۳۹۸

2020March  4

این مقاله برای سایت ایران لیبرال نوشته شده و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است
iranliberal.com

--

(1) https://www.bbc.com/persian/bbc_persian_tv/tv_programmes/w13xttnm

(2) جان مینارد کینز (به انگلیسی: John Maynard Keynes)، (زادهٔ ۵ ژوئن ۱۸۸۳ - درگذشتهٔ ۲۱ آوریل ۱۹۴۶)، یکی از اقتصاددانان برجسته قرن بیستم محسوب می‌شود.. خانواده وی از طبقه متوسط جامعه محسوب می‌شدند.کینز برخلاف نظریات اقتصاد کلاسیک، منتقد رویکرد به اقتصاد آزاد و سپردن اقتصاد به نیروهای بازار بود. وی این نظریه را که جامعه در حالت تعادل به اشتغال کامل می‌رسد رد کرد و اعتقاد داشت که سطح اشتغال با میزان تولید و میزان تولید با میزان تقاضای مؤثر (یعنی میزان خرید کالاها و خدمات) ارتباط مستقیم دارد. بنابراین وی معتقد بود که برای کاهش بیکاری، دولت می‌بایست اشتغال ایجاد نماید، هرچند که این اشتغال غیرمولد باشد.

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D8%A7%D9%86_%D9%85%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%B1%D8%AF_%DA%A9%DB%8C%D9%86%D8%B2

(3) https://sv.wikipedia.org/wiki/Nyliberalism#cite_note-11

(4)- از تحریم تا تحریم و از دولت تا دولت حسن بهگر

https://iranliberal.com/%d9%88%db%8c%da%98%d9%87-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d9%84%db%8c%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d9%84/%d8%a7%d8%b2-%d8%aa%d8%ad%d8%b1%db%8c%d9%85-%d8%aa%d8%a7-%d8%aa%d8%ad%d8%b1%db%8c%d9%85-%d9%88-%d8%a7%d8%b2-%d8%af%d9%88%d9%84%d8%aa-%d8%aa%d8%a7-%d8%af%d9%88%d9%84%d8%aa-%d8%ad%d8%b3%d9%86-%d8%a8/

رويکردِ جمهوري اسلامي در مواجه با همه‏گيري ويروس کروناي جديد، مصداق جنايت عليه بشريت است!

رويکردِ جمهوري اسلامي در مواجه با همه‏گيري ويروس کروناي جديد، مصداق جنايت عليه بشريت است!

گاهي تنها تفاوت ميان مرگ و زندگي، داشتنِ اطلاعاتِ صحيح است! اين در هر مبارزه يا جنگي مصداق دارد و امروز هم در مواجه با ويروسِ جديدِ کرونا.

آگاهي و دانش علمي کمک مي‌کند تا بفهميم چه اتفاقي دارد مي‌افتد و چرا و چه‌طور مي‌توانيم با فجايعي که به ناگهان از راه مي‌رسند به‌طورِ جمعي مقابله کنيم. اما آگاهي و دانش علمي و خدمت به حفظ جان و سلامت توده‌هاي مردم دو چيزي هستند که جمهوري اسلامي ذاتا ضد آن است.

جمهوري اسلامي با دروغ‌گويي و کتمانِ واقعيت به کمکِ ويروس کروناي جديد (کوويد 19) آمد، موجبِ فجايعي شد که امروز شاهد آن هستيم و دست در دستِ اين ويروس، مسئول جان‌باختن بيش از هزاران تن از مردم و شمارِ بسياري از کادرِ درماني است.

اين حاکمان فاشيست از اول بهمن ماه مي‌دانستند که بيماري در شهر قم پيدا شده اما نه‌تنها هيچ اقدامِ پيشگيرانه‌اي صورت ندادند که آن را مخفي نگه داشتند. درحالي‌که علم ثابت کرده عموما پيشگيري از درمان بهتر جواب مي‌دهد. از ميانِ کادر پزشکي و متخصصينِ در مورد  قابليتِ شديدا مسري و گسترش‌يابنده ويروس گزارش داده شد، اما خامنه‌اي آن را «توطئه دشمن» خواند و جانِ مردم را وثيقة اهدافِ سياسي و ايدئولوژي ديني واپس‌گراي نظامش قرار داد. حتا در 30 بهمن که بالاخره براي بسياري روشن شد که ايران نيز درگير اين ويروس شده، جمهوري اسلامي مثلِ هميشه به خرافه و جهل متوسل شد و شهر قم که مبداء اين بيماري بود را «شفاخانه» و «معصومه» را شفادهنده خواند و عده‌اي مردمِ بينوا و خرافه‌پرست و ناآگاه که اين خزعبلات را باور دارند براي گرفتن «شفا» به اين شهر و مکانِ شديدا آلوده روانه کردند.

مقاماتِ جمهوري اسلامي به دو علت با قرنطينه کردن شهرها و  مناطق آلوده مخالفت کردند؟ اول اين‌که طبقِ قوانينِ بين‌المللي وقتي مکان يا شهري شاملِ قرنطينه مي‌شود حکومت بايد هزينه‌هاي زندگي مردم در شهر يا مکانِ قرنطينه شده را بپردازد و تامين کند. و مساله دوم، دين و مذهب و حاکميتِ دولتِ ديني است. لشگر تاريک‌انديشان دست‌پروردة اين رژيم در مقابل بستن اماکنِ ديني مانندِ «حرمِ رضا در مشهد، معصومه در قم  و شاه چراغ در شيراز» مقاومت مي‌کنند و هزاران «امام‌زاده» و «قدم‌گاه» و «زيارت‌گاه» در چارگوشة کشور که اکثرا توسط جمهوري اسلامي و عمالش اختراع شده‌اند به مراکز شيوع بيماري تبديل شده‌اند. چهل سال است که اين نمادهاي مذهبي قرار بوده شفابخشِ باشند و مسئولِ رسيدگي به آه و ناله و ضجه‌خوانيِ بينوايان. حالا چه‌طور مي‌توانند به اين تزوير و فريب خاتمه دهند و  به آن دسته اهالي دين‌زده بگويند از اين مکان‌هاي «شفابخش» که تبديل به قربان‏گاه شده دست بکشيد و براي سلامت خود و ديگران خانه‌نشين شويد؟

جمهوري اسلامي ابتدا به شيوع اين بيماري در کشور به‌صورتِ «نعمت الهي» نگاه کرد. فکر کردند اين «نعمت»، «علي‌الحال» مي‌تواند به جامعة زخم‌خورده و عصباني از جنايت‌هاي اينان سمت و سوي ديگري داده و نجات‌شان خواهد داد. به جاي اتکا به توصيه‌هاي پزشکانِ مسئول و دلسوز و دانا، جنايت‌کاري به نام دکتر ولايتي (مشاورخامنه‌اي) را به تلويزيون آوردند تا بوالهوسانه و با جهلِ کامل اعلام کند: «کرونا چيز مهمي نيست. مي‌آيد و مي‌رود!». در دو هفتة نخستينِ شيوع اين ويروس در ايران (که از طرفِ مقاماتِ جمهوري اسلامي مخفي نگه داشته شد)،55 بار شرکتِ هواپيمايي ماهان ميان ايران و چين مسافر و اقلام تجاري رد و بدل کرد. اين تازه بخشي از انتقالاتي است که افشا شده است. اين نقل و انتقالاتِ مبتني بر سود و سرمايه، ويروس را مانند بمبِ ساعتي به اين‌جا منتقل کرد چون براي نظامِ جمهوري اسلامي مانند همة نظام‌هاي سرمايه‌دارانة ضد بشري نه جانِ انسان‌ها که قانونِ کسبِ سود در اولويت قرار دارد.

با گذشتِ زماني کوتاه که بيماري گسترش پيدا مي‌کرد و نهادهاي بين‌المللي و کادر پزشکي و درماني ايران مرتب هشدار و اخطار مي‌دادند، اين حاکمين آدم‌کش مساله را «سياسي/امنيتي» کردند و به دستگيري انسان‌هايي دست زدند که در مورد سرعتِ رشد و همه‌گيري ويروس از طريق شبکه‌هاي مجازي اطلاع‌رساني مي‌کردند. کاري که هنوز مي‌کنند و افراد را با مزخرفاتي مانند «قم هراسي» بازداشت مي‌کنند.

رسانة اصلي جمهوري اسلامي (صدا و سيما) از هيچ دانشمندي که بتواند به‌طور علمي توضيح بدهد چه اتفاقي افتاده و چرا اين اتفاق افتاده و چه بايد کرد دعوت نکرد و نهادهاي امنيتي پخش هر خبري از هر مرجعي به جز وزارت بهداشت و ديگر نهادهاي حکومتي را شامل «برخوردِ قضايي» کرده‌اند. پزشکاني که بخواهند حقايق را بگويند تهديد و يا  بازداشت مي‌شوند. آن هم در شرايطي که هزاران نفر پرسنل بيمارستاني (پزشک و پرستار و بهيار و مستخدم و همة کارکنان امر بهداشت) فداکارانه زندگي خود را به مخاطره انداخته و بي‌وقفه و به قيمت جان‏شان مشغول مراقبت و مداواي مبتلايان هستند.

وقتي بالاخره اين ويروس، دامن خودي‌هاي حکومتي را هم گرفت و ديگر مثلِ روز روشن بود چه اتفاقاتي دارد مي‌افتد، خامنه‌اي با سردي، انجماد و بي‌مسئوليتي يک فاشيستِ تمام‌عيار گفت: «بايد مراقب بود. اما مساله آن‌چنان هم بزرگ نيست» و توصيه کرد مردم براي «رفع بلا»، «دعاي هفتم صحيفه سجاديه» بخوانند. هم‌زمان با اين اراجيف، بيچاره مردماني ناآگاه ترغيب شدند که براي استغاثه و دعا در مسجد جمکران جمع شده و از «امام زمان» درخواست شفا کنند. آن هم درست در زماني که مردم نبايد يک جا اجتماع کنند.

ما نمي‌گوئيم اين ويروس به اين‌جا نفوذ نمي‌کرد. اين اتفاق دير يا زود مي‌افتاد. ويروس کروناي جديد را جمهوري اسلامي اختراع نکرده است. اين ويروس برعکسِ هذيان‌هاي اخيرِ خامنه‌اي يک «حمله‌اي بيولوژيکي عليه جمهوري اسلامي» و مزخرفاتي مانند «رزمايش دفاع بيولوژيک» نيست. اين ادعاهاي ضد علمي، روشي ورشکسته  و شناخته شده براي پنهان کردنِ بي‌مسئوليتِي اين حکومت و شخصِ خامنه‌اي در کشتار مردم است.

اما اصل مساله اين‌جاست: اين‌که يک دولت متعلق به کدام طبقه است، اين‌که چه نوع روابطِ اقتصادي سياسي و اجتماعي بر يک جامعه حاکم است، تاثيراتِ تعيين‌کننده بر چگونگي درکِ اين‌گونه رخدادهاي برخاسته از طبيعت، مقابله با آن با هدف خدمت به مردم و سلامت آن‌ها و يافتن راه حل دارد. اگر دولتي داشتيم مسئول در برابر جانِ مردم - نه فقط مسئول جان مردم در ايران که همة مردم جهان – دولتي داشتيم که به جاي «توکل» به «خداي» ناموجود، به علم و دانش و به همياري و همبستگي مردم  در ايران و جهان متکي مي‌شد، دولتي داشتيم آماده براي پذيرشِ تحقيقات و توصيه‌هاي دانشمندانِ جهان و مبادلة دانش و توصيه‌هاي علمي را «توطئة دشمن» نمي‌خواند و کادرهاي پزشکي خودش را براي بازگو کردنِ حقيقت مجازات نمي‌کرد، دولتي داشتيم که جهت‌گيري‌اش بيش از هر چيز حفاظت از جان کلِ بشريت و طبيعت بود، و اگر دولتي با چنين خصلتي در ديگر نقاط جهان هم ساخته شده بود، آن‌گاه توانِ جامعة بشري براي مقابله با بيماري‌هايي از اين نوع (و يا هر حادثة طبيعي ديگر) و يافتنِ راه حل، هزاران بار بالاتر مي‌بود.

اما اين کار نه از رژيم فاشيستي ديني سرمايه‌دارانه جمهوري اسلامي برمي‌آيد و نه از رژيمِ فاشيستي ترامپ/پنس در آمريکا که در کاخِ سفيد مراسمِ «دعاي رفعِ بلا» برگزار مي‌کند و نه از هيچ نظام سرمايه‌داري امپرياليستي ديگر. اين کار فقط از عهدة يک نظام سوسياليستي انقلابي برمي‌آيد. براي اين‌که بتوانيم طبيعي‌ترين امر (نفس کشيدن) را ادامه دهيم اين نظام ارتجاعي بايد در ايران و در همة جهان که چون بختکي حتا مانع تنفس شده، واژگون شود و به جايش نظام‌هاي سوسياليستي انقلابي برقرار شود که نه سود و سرمايه و ايدئولوژي‌هاي ارتجاعي خودپرستانه بلکه رهايي کل بشر از هر شکلي از ستم و استثمار قصد و جهت‌گيري‌اش است.  

بيانية «حزب کمونيست ايران – م‌ل‌م» نکته‌اي مهم را گوشزد مي‌کند:

«شيوع کرونا بار ديگر ثابت کرد بقاي نوع انسان پديده‌اي جمعي و کلکتيو است و چه‌قدر ايدئولوژي و اخلاقيات بورژوايي مبني بر "اول من"، "فقط من"، "منافع من" و سيستم خدمات پزشکي و درماني مبتني بر سود و منفعت سرمايه‌داري و مالکيت خصوصي، ارتجاعي و پوسيده هستند. فرهنگ و اخلاقيات تهوع‌آور اولويت دادن به خود و "خانواده خود" محصول همين نظام مالکيت خصوصي و رقابت حيواني براي بقا است. ما انسان هستيم. "من" و "ديگري" در هيئتِ "ما" زاده شده و بقا پيدا مي‌کنيم. راهِ حل نه محکم کردن درزهاي در و پنجرة "خانة خود" بلکه يک عزم آگاهانة همگاني و همراه با از خود گذشتگي و همکاري براي ريشه‌کن کردن يا مقابله کردن در برابر اين پديده است.».

زيرساخت‌هاي پزشکي و درماني اين کشور پيشاپيش ضعيف بود اما تحريم‌هاي ضد بشري امپرياليستي آن را ضعيف‌تر کرد به‌طوري‌که توانايي پاسخگويي به تعدادِ فزاينده مبتلايان را ندارد. اين مرتبط است با موقعيتِ يک کشور سرمايه‌داري تحتِ سلطة امپرياليسم که اولويت و منطق و کارکردش را به قولِ مارکس، «جهانِ بي‌روحِ» سرمايه تعيين مي‌کند و براساسِ قوانينِ اين «جهانِ بي‌روح» سازمان مي‌يابد. مسئوليتِ اين کشور تحتِ سلطة امپرياليسم در تقسيم کارِ جهاني، توليد و صادرات نفت است و نه اولويت دادن به بهداشت و سلامتِ مردم و يا هر عاملي که به بهبودِ زندگيِ توده‌هاي مردم مرتبط است. اما رژيم جمهوري اسلامي ويژگي‌اي دارد. يک نظامِ سرمايه‌داري تحتِ سلطة امپرياليسم و ديني. بي‌جهت نيست که ظريف وزير خارجه ايران هم از بانک جهاني (يکي از بي‌رحم‌ترين و انگلي‌ترين نهادهاي جهاني که با سياست‌هايش مسئولِ جنايت‌هاي بزرگي عليه مردم در هند و فيليپين و کشورهاي آفريقايي و بسياري کشور هاي ديگر است) در خواستِ کمکِ پنج ميلياردي مي‌کند و هم مردم را به استغاثه و دعا براي «رفعِ بلا» فرا مي‌خواند!

بودجة اختصاص‌يافته به نهادهاي ديني و ترويجِ جهل و خرافه و حوزه‌ها و آخوندهاي مفتخور و انگل، سيزده برابر بيشتر از بودجه براي حفاظت از محيط زيست و سه برابر بيشتر از بودجه براي امر بهداشت عمومي و يا آموزش و پرورش است. همين مساله نظامِ پزشکي پيشاپيش فرسوده و تبعيض‌آميز را امروز درگيرِ يک بحرانِ جدي‌تر کرده است.

امروز جامعه در يک حالت انقباضي است. بسياري کسب و کارهاي کوچک خوابيده و يا از ميان رفته. بسياري پيشاپيش ورشکست شده و همة دار و ندار محقرشان را از دست داده‌اند. خودکشي که (اعلام آمارِ آن نيز موضوعِ «امنيت ملي» شده) افزايش يافته. ميليون‌ها کارگر روزمزد که پيشاپيش گرفتارِ تهية نانِ شب بودند، امروز در بدترين شرايط معيشتي به‌سر مي‌برند. بسياري فعاليت‌ها متوقف شده به جز يک مورد: دستگاه سرکوب و«دادگاه‌هاي» جمهوري اسلامي که بي‌وقفه در حال صادر کردن احکام عليه فعالينِ سياسي و اجتماعي و مدني است و فعاليتِ نيروهاي اطلاعاتي/امنيتي که مشغول بازداشت و زنداني کردن اين فعالين هستند - که به آنان افرادي ديگر که خبر رساني در موردِ بي‌کفايتي رژيم براي کنترل ويروس دست زده‌اند و يا کادر پزشکي که حقايق را به مردم بگويند - اضافه شده است.

اعمالِ جمهوري اسلامي انسان را به يادِ صحنه‌هايي از فيلم‌ها در مورد جنايت‌هاي آلمان نازي مي‌اندازد. آن فاشيست‌ها درست زماني که فروپاشي و شکست‌شان قطعي شده بود، در روزهاي آخرِ عمرشان به سرعتِ فعاليتِ کوره‌هاي آدم‌سوزي و تيرباران کردن‌ها افزودند. فيلم معنادارِ «زندگي زيباست» به نوعي بازنمايي شرايطِ امروزِ جمهوري اسلامي است و کاري که اين رژيم با فعالينِ سياسي و اجتماعي مي‌کند. اما اگر آن فاشيست‌ها توانستند از جنايت‌هايي که عليه بشريت مرتکب شدند قِسِر در بروند، اين‌ها هم مي‌توانند!

ماسک، ژلِ ضد عفونيکننده، اتاق و سرويس بهداشتي جداگانه؛ و در خانه بمانيد!

ويروس کروناي جديد، فلان آخوند يا نماينده مجلس را هم گير مي‌اندازد. اما اساسا آن‌هايي را هدف‌گيري مي‌کند که کم‌ترين دسترسي به امکاناتِ اوليه بهداشتي و تغذيه سالم و مکفي و امکان «ماندن در خانه» را ندارند. به‌همين‌جهت، توصيه‌هاي  وزارت بهداشتِ با پيامک‌هاي «در خانه بمانيد...»  مصداقِ يک شوخي زشت و نفرت‌انگيز است. به آمارِ کشته‌ها نگاه کنيم. چند تن از ميان آخوندها و بالايي‌ها و منتسبين به حکومت و اقشار مرفه در نتيجة ابتلا به اين ويروس جان دادند و چند تن از ميانِ مردمِ عادي و يا کادرِ پزشکي؟ بيش از 20 ميليون حاشيه‌نشين داريم که يکي در ميان از آب و برق محروم هستند و نه تنها «سرويس بهداشتي» جداگانه و امکان دريافتِ ويتامين ندارند بلکه ده نفر ده نفر در يک اتاق به‌سر مي‌برند و از کم‌ترين امکاناتِ بهداشتي محروم‌اند. جمهوري اسلامي ميليون‌ها انسانِ ساکن در حاشية شهرها و در کنارِ مراکزِ دفنِ زباله را به حالِ خود رها کرده است. محلة فقيرنشينِ «يافت‌آباد» در تهران به‌عنوانِ يکي از آلوده‌ترين محله‌ها شناسايي شد اما ماشين‌هاي «سرکوب کرونا» تازه پس از ضد عفوني کردنِ محله‌هاي ثروتمندنشين که علايمي از ابتلا نداشتند، براي ضد عفوني به يافت‌آباد رفتند. درواقع، نظام طبقاتيِ سرمايه‌داري که جمهوري اسلامي نماينده و مجري آن در ايران است، به مجريانش ديکته مي‌کند که چه کساني بايد زنده و سالم بمانند و مرگ و زندگي چه کساني ذره‌اي اهميت ندارد. هزاران جوانِ افغانستاني و ايراني در اين شرايط هنوز تا کمر در سطل‌هاي زباله خم مي‌شوند و زباله‌ها و دستکش‌ها و ماسک‌هاي طبقاتِ مرفه را جمع مي‌کنند، «بي‌خيال» از هر مرضي که مي‌تواند به آنان منتقل شود؛ و اين «بي‌خيالي» را نيز همين نظام طبقاتي سرمايه‌داري که حق شکم سير و تنفس را براي اين بچه‌ها و جوانان قائل نيست به آن‌ها ديکته مي‌کند. بله در محله‌هايي که تبديل به «شهرِ ارواح» شده‌اند، همان جنب و جوش و فعاليت زباله‌گرديِ سابق برقرار است. اين فقط يک تصوير از جامعه‌اي است با حاکميتي عميقا طبقاتي، ستم‌گرانه، سرشار از تبعيض و تماما ضد انساني. اين نظامِ ارتجاعي در کنارِ ويروسِ کرونا در حال قتلِ عام يا کشتارِ جمعي مردم ما است. فاجعة کوويد19 يک رخداد ديگر شد براي صدور حکم سرنگوني اين رژيم و کليت نظام سرمايه‌داري حاکم در ايران. رهبران جنايتکار اين رژيم اگر در جريانِ جنگ انقلابي براي سرنگوني اين نظام حسابرسي نشده باشند، يقينا و بايد در يک دولت سوسياليستي آينده و در دادگاه‌هاي مردمي که چند و چونِ و چگونگي اجراي آن در طرحِ پيشنهادي سندِ «قانون اساسي جمهوري سوسياليستي نوين ايران» (انتشاراتِ «حزب کمونيست ايران – م‌ل‌م») مشخص شده، حسابرسي شوند.

اين جهان سرمايه‌داري امپرياليستي پس از گذر از بحران کنوني شکل سابق را نخواهد داشت. شوک‌هاي اقتصادي و تاثيرات و تخريب «بحران کرونا»، بسياري از مردم فقير و ستمديده در جهان و ايران که شانسِ زنده ماندن از کرونا را داشته‌اند، از گرسنگي خواهد کشت و شاهد تلاطماتِ بزرگ اجتماعي در سطح جهاني خواهيم بود. دولت‌هاي امپرياليستيِ آمريکا و فرانسه و آلمان و چين و... با اختصاصِ بودجه‌هاي چند صد ميليارد دلاري و باج دادن به مردم مي‌خواهند از اين بحران گذر کنند. اما اين امر در مورد جمهوري اسلامي صدق نمي‌کند. اين‌ها نه توانِ مالي‌اش را دارند و نه مي‌توانند اعتماد عميقا ضربه خورده (که پس از دي ماه 96) و جنايت‌هاي متعاقب آن سيري صعودي طي کرد و با رويکرد کنوني‌شان به «بحران کرونا» به نقطة اوج رسيده را به جامعه بازگردانند.  اگر اين‌ها بتوانند از درونِ بحران کنوني بدونِ فروپاشي کامل هم جانِ سالم به در برند، با جامعه‌اي به‌مراتب خشمگين‌تر و رژيمي به‌مراتب درمانده‌تر، ورشکسته‌تر و با نقاطِ ضعفِ بيشتر از قبل مواجه خواهيم بود.

بنابراين حتا به بحرانِ کنوني بايد به‌صورتِ يک فرصت نگاه کنيم. با وجود دشواري‌ها و محدوديت‌هايي که اين حادثة مشخص (بروز کرونا و شيوع آن) به‌وجود آورده، به هر طريقي تلاش کنيم به خشم عميقا برافروخته شده و عادلانة توده‌هاي مردم، آگاهي و شناخت از ماهيتِ اين نظام بدهيم که چرا تا اين درجه ستمگر و ناعادلانه است و چگونه و از چه راهي مي‌توان آن را درهم شکست و جهان و نظامي نوين را برپا ساخت. در جريان مبارزة جمعي و عملي عليه کرونا «فعالين کمونيست به حداکثر ممکن بايد عليه عملکرد رژيم فاسد جمهوري اسلامي، تبهکار بودن نظام درماني مبتني بر سود و سرمايه، بطالت و بيهودگي خرافات و باورهاي مذهبي، زشتي و کراهت ايدئولوژي و فرهنگ و اخلاقيات خودمحورانه و فرصت‌طلبانة بورژوايي و ناکارامدي رفرم و اصلاح نظام‌سرمايه‌داري و ضرورت انقلاب کمونيستي تبليغ و ترويج کنند. کار کمونيست‌ها، علاوه بر همکاري با توده‌هاي مردم و هدايت و سازماندهي‌شان در مبارزة آگاهانه، علمي و متحدانه با کرونا، تشريح و تبيين صحنة واقعي جهان و جامعه و نشان دادن ماهيت تبه‌کارانة جامعه و شيوة توليدي سرمايه‌داري است که چنين زشت و تبعيض‌آميز با مقولة جان انسان‌ها و نجات‌شان برخورد مي‌کند.»1 

 

پانوشت:

  1. برگرفته از «اطلاعيه روابط عمومي حزب کمونيست ايران (م‌ل‌م) در مورد شيوع بيماري ويروس کرونا» سايت: www.cpimlm.org

    

 

      به نقل از نشريه آتش101  –  فروردین 99

 n-atash.blogspot.com   

atash1917@gmail.com

ضمن تبریک برای تولد بهار!


ضمن تبریک برای تولد بهار!
 
hoshyaresmaeil2017@hotmail.com

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر مسلمین جهان سال ۹۹ را سال «جهش تولید» نامگذاری کردند...

رئیس اصلی ویروس کرونا هم برای همه ویروسهای مقیم ایران پیام داد که منظور اقا ما بودیم . چون خودشون نه چیزی برای تولید دارند و نه حالی برای جهش ...

پس خواهران و برادران ویروس ، دلتان به آقا و الله گرم باشد و اینجا بهترین محل برای تولید و جهش است ...

فقط خواهران و برادران ویروس توجل کنن مطابق تجربیات سال گذشته ، روی کسانی که بهداشت و قرنطینه رو رعایت میکنند ، انرژی نذارید ، جواب نمیده وسخته...

فقط روی کسانی کار کنید که از روغن بنفشه استفاده میکنن ، ایت الکرسی و مفاتیح میخوانند ، سفر میرن ، میرن زیارت ، از روی آتش میپرند قرآن و دعا و بیولوژیک تلفط میکنند اینها رو در یک هفته میشه فرستاد قبرستان لای دست جدشون ... من الله توفیق .


جواد ظریف وزیر خارجه سپاه پاسداران در پیامی نوروزی گفت نظام به خانه تکانی ذهنی نیاز دارد در شیوه حکمرانی ... جواد یه چیز دیگه هم قبلش گفته بود که تحریمها را لغو کنید تا کرونا شکست بخورد ...

با جواد در مورد خانه تکانی موافقم ، منتها برای تاثیرات مشخص فقط در ذهن ملق نزنید باید در عملکرد سیاسی دیده شود  و این پدیده در صورت محقق شدن اسمش خانه تکانی نیست . بنایی کلنگی به نام حکومت اسلامی 40 ساله در ایران بدبخت را باید کوبید تا بنایی مدرن و امروزی بشود ساخت . خانه تکانی در عمارتی قدیمی و موریانه زده ویروس نشین اسلامی ... معنی ندارد .

مورد قبلی که جواد اشاره کرد این بود که دینا تحریم را بردارد و پول نقد هم بدهد تا ویروس سوسک شود ...

من نمیدونم این جواد چرا اینقدر اصرار داره که جواده ؟

وضع به هم ریخته دنیا ، حمله گاز انبری ویروس ، جشن و شادی موریانه های چینی ویروس ساز ، رکود اقتصادی ، سکته اقتصادی ، مرگ و میر مردم ... و هزاران بلای دیگر هم ببارد شرایط به عقب برنمیگردد ...

من هم با لغو تحریمها موافقم ، منتها قبلش حتما سیستم اسلامی ایران از سوریه و یمن و عراق و لبنان و بقیه جاها عقب بکشد و برگردد داخل جغرافیای ایران و صدور انقلاب اسلامی را با روغن بنفشه بکند کون محمد و بقیه امامان و رسولان ...یه شخمی هم به قانون اساسی شریعت تخمی بزند و مدنی شود ... بله من هم با لغو تحریم موافقم .

.............................


کشور پهناور چین با اقتصادی نتولیبرالی و ساختاری کمونیستی و دیکتاتوری مائوئیستی منشاء ویروس جدید کرونای 19 است .


قبل از کووید 19 در سوابق کمونیست مائو بیماری سارس هست نوعی بیماری خطرناک تنفسی از همین خانواده کرونا که اولین بار در 2002 تا 2003 از چین شروع شد به حدود 17 کشور سرایت کرد ، 8000 نفر مبتلا شدند و حدود 800 نفر مردند .

از قدیم گفته اند وقتی یک اشتباه 2 بار تکرار شود دیگر اشتباه نیست بلکه انتخاب است.

و این تکرار یا انتخاب اشتباه در چین فقط سوال برانگیز است .

دولت و سیستم چین یا توان و کنترل لابراتورهای بیولوژیک را ندارد و یا دارد ...

اگر توان و علمش را دارد غلط میکند شرنگ اشتباهی را مجدد 20 سال بعد به حلق جهان میریزد...

اگر هم توان کنترل و اداره آن را ندارد پس اصلا چرا ایجاد میکند ؟ و دنیایی که دولتهایش همه اینها را میداند اما با همین سیستم معامله و تجارت میکند.

چین از نظر قتصادی و نظامی و باقی موارد ، مثل رقیبی در برابر ابرقدرت آمریکا و بقیه عمل میکند اما کاملا واضح است که هنوز راه درازی برای پیروزی در این زورآزمایی در پیش دارد ، ولی تا آن موقع چین میتواند کاری کند بقیه هم به راحتی حرکت نکنند .

حالا و این بار بعد از تجربه سارس از همینن خانواده ویروسها ، کرونای 19 را روانه دنیا کرد و اقتصاد دنیا در آستانه سکته بزرگ قرار گرفت . سارس قدرت مرگ آفرینی بالایی داشت و انقراض نسل بشرهدف چینی ها نبود . این کرونای جدید به گونه ایی برنامه ریزی شده که هدفش یعنی فلج کردن اقتصاد دنیا را محق میکند !


تا اینجای کار به من ربطی ندارد که در رقابتهای موجود هر سیستمی چه غلطی میکند ولی وقتی همین غلط کردنها به مرگ و درو شدن آدمها برسد... موضوع دیگر محدود به دولت یا جغرافیای خاصی نیست .

در حالتی که ناپلئونی نگاه میکنم سوال مطرح میشود چرا مقامات دولتی چین عمدتا خودشان درگیر نمیشوند ؟

آیا دولتهای دیگر چقدر در جریان هستند ؟ و چرا به جای معامله و تجارت با دولت چین کاری نمیکنند که دولت چین این موارد و شیوه های مرگ آفرین را فراموش کند و پاسخگو باشد ؟

آیا دولت چین چقدر با دولتهای دیگر جهان هماهنگ است ؟ آیا جهان میتوانست بعد از تجربه سارس کاری کند تا حضرتش بداند هراشتباهی عواقب و تاوانی دارد ؟ و یا دولتهای جهان فکر معامله و تجارت با دولت چین بودند ؟

این سوالات البته فقط در حد فرضیه است اما همین فرضیه و سوالات ما را به هرجایی میبرد .

وقتی ویروسی در کارهای بیولوژیک تولید میشود یعنی واکسن یا پادزهر آن را هم همزمان دارند اما نه برای مصرف همه ...

برای مصرف همگانی یک سالی وقت لازم هست تا عملکرد ویروس در آدمهای واقعی دنیا و تجربیات مکفی بیولوژیک برای همه دولتها داشته باشد ، منظورم از همه دولتها آنهایی هستند که علم و توان کارهای بیولوژیک را دارند و نه عقب مانده هایی مثل حکومت اسلامی ایران ...

میدانم فرضیه خیلی ناپلئونی است ولی در قرنطینه ، فکر کردن خوب است .

 
 
 

20.03.2020
اسماعیل هوشیار


March 20, 2020

زندگینامۀ چندصدایی

زندگینامۀ چندصدایی- رامین کامران

 

معرفی کتاب

«یادنامه دوست

هوشنگ کشاورز صدر»

گردآورندگان و ویراستاران: ناصر مهاجر و سیروس جاویدی

۷۷۵ صفحه

۲۰۲۰، سوئد

 

 

اشخاص کم شماری این بخت را دارند که شناختن خودشان، شناخت قدرشان را در پی بیاورد. امیرهوشنگ کشاورز صدر یکی از این کم شماران بود و راهی که دوستانش برای قدرشناسی از وی گزیده اند، همین شناساندنش به دیگران است. گفته اند که بود و چه کرد و همین کافیست. کتاب حجیم و پرمحتوا و منتظم «یادنامه دوست» که اخیراً در سوئد منتشر گشته، حاصل چشمگیر زحمت چند سالۀ آنهاست.

قبل از پرداختن به محتوا، جا دارد که روی پاکیزگی کم مانند کار، تأکید بکنم. حروفچینی شکیل، صفحه بندی خوش ترکیب، صحافی درجۀ اول، فهرست اعلام، دقت در ضبط کلمات غیر فارسی، توجه به زمانبندی، گزینش عکسها و مهمتر از آن، معرفی تمامی کسانی که در هر عکس دیده میشوند، هرکدام در جای خود شایستۀ تحسین است. چنین توانایی و وسواسی که در شکل و محتوای کتاب ـ هر دو ـ دیده میشود، دستکم گرفتنی نیست.

 

و اما محتوای کتاب که اصل است و همۀ این زحمات در خدمت آن است.

کتاب کلاً از چهار قسمت اصلی تشکیل شده است. بخش اول به شرح سوانح حیات کشاورز صدر اختصاص دارد: دانشگاه و جنبش دانشجویی، در کشاکش انقلاب، تبعید. بخش دوم گزیده هایی از نوشته های کشاورز صدر را در بر میگیرد. بخش سوم نظرات دیگران را در بارۀ کارهای وی در خود جا داده است. بخش چهارم تکمله ایست برای معرفی مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات اجتماعی و مرکز پژوشهای ایرانی که محل تمرکز کوششهای پژوهشی کشاورز صدر در ایران و در تبعید بوده است. علاوۀ بر اینها، تعداد زیادی عکس سیاه و سفید و رنگی هم هست که با دقت انتخاب شده و با کیفیت خوب در کتاب آمده است.

 

وقتی صحبت از شناساندن کسی به دیگران باشد، یک سؤال ساده و کلاسیک مطرح میگردد: چگونه؟ پاسخ معمول هم این است: با نگارش زندگینامه اش. آقایان سیروس جاویدی و ناصر مهاجر، با تدوین این کتاب، به روش خویش به این پرسش پاسخ گفته اند. آنچه دو گردآورنده در این مجموعه جا داده اند، زندگینامه به معنای معمول نیست، چون کلش در یک چارچوب روایی واحد جا نگرفته است، گردآوری مصالحیست که معمولاً برای نگارش زندگینامه مورد استفاده قرار میگیرد. کتاب البته بخشهای روایی دارد، روایتی چندصدایی، ولی علاوه بر این، هم نظم زمانی دارد و هم مفهومی که لازمۀ هر زندگینامه ایست.

اول از همه بگویم که گاهشمار کتاب و یادآوری بجای تاریخ وقایع، مهره بندی زمانی کتاب را تشکیل میدهد و نمیگذارد سررشتۀ ترتیب آنها، از دست خواننده بیرون برود. گفته های خانم زریون کشاورز که روایی ترین قسمت کتاب است، بسیار ذیقیمت است، اطلاعات بسیاری به خواننده میدهد و حیاتی را در آن میدمد که از صرف ردگیری وقایع برنمیاید و کشاورز صدر را آنچنانکه در زندگانی خصوصی و در معرض دید گروه کوچکی بود، به ما میشناساند. ولی این تنها بخش روایی کتاب نیست. رد روایت در بسیاری از بخشهای کتاب دیده میشود.

اما نکته اینجاست که هیچ زندگینامه ای، هر قدر هم روایی باشد، روایت یکدست سوانح حیات کسی نیست. آنچه به حیات هر کس معنی میدهد و سزاوار ثبت و ضبطش میسازد، این است که چه ها دیده و بخصوص چه ها کرده. دو خط مفهومی که زندگانی کشاورز صدر را، از سر تا به ته، شکل داده است سیاست است و علم. معنای زندگانی وی را باید در این دو حوزه جست و اصل زندگینامۀ او، باید این دو خط منطقی را که طی حیات وی در هم تنیده بود، طی بکند. نظم اصلی «یاد دوست» در اینجا واقع شده و به روشنی هم نمایان است.

در مورد شخصیت وی، همگان در استقلال رأی، مناعت طبع، گذشت، سخاوت، مداراگری، استغنأ، پافشاری بر اصول، شجاعت، تن زدن از زور گفتن و زور شنیدن و بخصوص مهر به ایران و مردمش همسخن هستند. ممکن است سخنان به نظر تکراری بیاید که نیست چون هرکدام رنگ و بوی خود را دارد. به هر صورت، آنچه مهم است، درست بودن آنهاست. تا کشاورز صدر حیات هم داشت، از دور و نزدیک، جز همینها در توصیف وی نشنیده بودیم و پژواک همان سخنان که پس از مرگش نیز دوام کرده، در اینجا ثبت شده است. طبعاً سوگ از دست دادن او، همه جا در نوشته های کسانی که وی را از نزدیک میشناخته اند، خود نشان میدهد.

در مورد کار های سیاسی، از شروع فعالیت در سازمان جوانان حزب توده و مشکلاتی که برای وی پیش آورده، فقط یادی هست. مطالب متمرکز است بر فعالیت دوران دانشجویی در خط ملی و سپس انقلاب اسلامی و بعد هم تبعید. خط سیر، چنانکه انتظار میرود، با شرح دستگیری ها و زندان رفتن ها نقطه چین شده است.

در مورد کار علمی کشاورز صدر، که متمرکز بوده است بر مردم شناسی عشایری، نمونه هایی کوتاه از آنها در کتاب آمده است و در ارزیابی همکاران و صاحب نظران، بر پیشتازی، وسواس و پشتکار به رغم برخوردار نبودن از وسایل کافی و البته حاصل ارزشمند پژوهشها تأکید شده. وی طی سالها تمامی ایران را درنوردیده و همین مایۀ استحکام هر چه بیشتر پیوندش با این آب و خاک و ساکنانش گشته است. این پژوهشها، جزئی است از بخش اول تاریخ مردمشناسی ایرانی: پایه ریزی رشته و اولین پژوهشهایی که در چارچوب آن، انجام گرفته است.

 

هر زندگینامه، به پرسشهایی پاسخ میگوید و پرسشهای جدیدی را مطرح میکند، یاد دوست نیز همینطور. برای خود من یک پرسش به ظاهر کوچک مطرح شد که دنباله اش مرا به راه دوری برد: چطور کسی که اینهمه خوی شهری داشته و این اندازه پابند دوستی ها و محافل روشنفکری بوده و در عین حال، زندگانی بدون سیاست برایش معنایی نداشته و فعالیت سیاسیش هم در شهر ها و بخصوص پایتخت جریان داشته است، کانون کار پژوهشی اش را که با جان و دل به آن میپرداخته، به کلی دور از هر مرکز شهری قرار داده است؟

توجه به  مردم محروم مناطق دورافتادۀ کشور، حتماً انگیزۀ این کار بوده است. مردمی که به تناسب طبقات محروم شهری، بسیار کم از آنها سخن رفته است و بهبود وضعشان محور برنامۀ هیچ گروه و حزب سیاسی نبوده. اگر دولت برای این مردم کاری کرده که بسیار کم کرده، از آنها بیشتر در لباسهای محلی، برای نمایشهای فصلی ابراز وفاداری به حکومت استفاده کرده است. از این گذشته، فعالان سیاسی مختلف نیز کمتر به آنها پرداخته اند و این مردمی که از دیده دور بوده اند، از دل هم دور مانده اند. ولی این همۀ جواب نیست. مردم محروم در همه جا یافت میشوند، چرا کشاورز صدر اینها را برگزیده؟

میگویند و احتمالاً درست هم میگویند که مردم مهمترین انتخابهای زندگانی خود را در حول و حوش بیست سالگی انجام میدهند، در دورانی که حتماً از بیشترین دانش و تجربه برای این عمل برخوردار نیستند و در موقعیتی هم نیستند که بتوانند تمامی پیامدهای انتخابشان را در نظر بیاورند. کشاورز صدر هم از این حکم مستثنی به نظر نمیاید.

به تصور من، اتفاق سرنوشت ساز حیات کشاورز صدر، بریدنش از حزب توده و رفتن به طرف نهضت ملی است که بعد از بیست و هشت مرداد واقع شده است و در عنفوان جوانی. ولی تا آنجا که به نظر میاید، توجهی را که باید جلب نکرده است، احتمالاً به این دلیل که در ابتدای عمر سیاسی وی واقع گشته. از آنجا که بیشترین و شاخصترین بخش فعالیتهای سیاسی او، بعد از این برش واقع شده، به فصل اول کار چندان اهمیتی داده نشده است و فقط دالان ورودی به حساب آمده است. البته اینرا نیز باید اضافه کرد که هر چه از آن دوران دورتر بشویم، چنین کاری نه فقط مقبول تر که طبیعی تر و منطقی تر به نظر میاید و از آنجا که کلاً درست شمرده میشود، سؤالی برنمیانگیزد. من در بارۀ انگیزۀ آن حدسی ندارم که بزنم و اصلاً تصور میکنم که پیامدهای آن که پر دامنه است، از انگیزه اش بسیار مهمتر است.

 

شاید بتوان توجه به عشایر و روستائیان را تابعی از بریدن کشاورز صدر از تئوری های مارکسیستی و گفتار معمول چپگرا و بیانگر گرایشش به نهضت ملی شمرد. گویی وی با این کار، گروه محرومان خویش را برگزیده، تا بتواند خارج از گفتار عدالت طلب معمول که به آن عنایتی نداشته است، و به رغم نزدیکی و دوستیش با چهره های شاخص جریان مارکسیستی، به ترتیبی که خود مایل بوده به کارش بپردازد. از مارکسیسم و چپگرایی رایج بریده، ولی به محرومان دلبسته مانده و خود را از راه پر ترددی که بسیار از دوستانش در آن قدم میزده اند، به کنار کشیده. طبقۀ کارگر شهرنشین را به مارکسیستها واگذاشته و خود به سراغ عشایر رفته است. کماکان به محرومان پرداخته، ولی نه به عنوان طبقه، به عنوان جزئی از ملت ایران.

در حقیقت، توجه وی، از بدو فعالیت سیاسی، اساساً به طبقات محروم، معطوف مانده، ولی از قالبی به قالب دیگر رفته است. قالبی که آزادی فکر و عملش را مانع نشود و نگذارد که الگو های پیش ساختۀ ایدئولوژیک، نگاهش را به واقعیت مخدوش سازد ـ نوعی سختگیری علمی و در عین حال، اخلاقی. وجه نظری کار تغییر کرده، ولی از بابت عاطفی، تغییری در مشی وی پیدا نشده و احتمالاً همین باعث گشته که روابط حسنه اش با چپگرایان طی تمامی عمر دوام بکند. همه از حسن خلق او میگویند و راست هم میگویند. باید مهربانش خواند، نه به معنای کسی که با دیگران ملاطفت میکند، بل کسی که ترازوی تصمیمات مهم زندگیش، مهر بوده.

این بستگی دوگانۀ چپی ـ ملی که از نظر سیاسی عجیب مینماید، بیش از آنکه به جایگزینی یکی با دیگری بیانجامد، هر دو را در عرض هم جا داده و در حیات سیاسی و علمی او تعادلی خاص خودش ایجاد کرده که بسیار بدان پابند مانده و ظاهراً هیچگاه تمایلی به بر هم زدنش نداشته است. ما معمولاً عادت داریم که در زمینۀ سیاست، وجه فکری کار را بر وجه عاطفی آن مقدم بدانیم، وجه نظری و انتزاعی را بر وجه ملموس کار و وجه عقیدتی را بر جنبۀ معاشرتی اش و در نهایت تضاد را با ثبات مغایر بشمریم. به نظر میاید که در مورد کشاورز صدر، وجوه عاطفی و ملموس و معاشرتی سنگینتر از معمول بوده است و ثبات و تضاد نیز در آن همنشین گشته. شخصیتی ممتاز و استوار که به راه سختی که گزیده، میرود و بار مشکلات خویش را با بردباری بر دوش میکشد.

و اما نکتۀ آخر. این پابندی، وی را در موقعیت خاصی قرار داه است: نوعی رعایت باید ها و بخصوص نباید های هر دو خانوادۀ سیاسی که بدانها بسته بوده. گونه ای از پاکزیستی که مقید به رعایت دو رشته قاعده است و در هر دو سختگیر ـ همه به این امر شهادت داده اند.

اعتبار اخلاقی وی از همین سختگیری به خود در رعایت قیود برخاسته. نوعی ریاضت که در بین گروه بسیار کثیری محبوب و محترمش ساخته است. این سختگیری ها که فقط اخلاقی نبوده و سیاسی هم بوده است، در میدان سیاست نیز برای وی اعتباری قابل توجه به همراه آورده است، اما در عوض دامنۀ عمل وی را نیز بسیار محدود کرده است. وسواسی که رد آنرا میتوان در تمامی حیات کشاورز صدر دید و شاهد بود که چگونه نگذاشته تمامی توانی را که داشت، از قوه به فعل بیاورد و بسیار بیش از آنچه که شد، منشأ اثر بشود.

به نظر میاید که مساعی وی در نگاه داشتن میانه بین ملیون و گروه های چپ و اصرار در همراه ساختن این دو، نوعی پافشاری در نگاه داشتن تعادل شخصیتی خودش بوده و یافتن ما به ازایی برونی برای آن. متأسفانه تاریخ چندان به وی روی موافق نشان نداده است. همراهی این دو گرایش، طی مدتی بسیار دراز که مصادف است با حیات کشاورز صدر، عملاً ممکن نبود و هنوز هم به دلیل احتراز چپ سنتی از رفتن به راه سوسیال دمکراسی، محتمل نمینماید. با شکست ملی ها و چپگرایان از اسلامگرایان، کم کم راه برای اینکار باز شد و کشاورز صدر هم در این زمینه فعال ماند، ولی میدانیم که هنوز هم موانع چندین سالۀ این کار که هم برای آزاد کردن ایران و هم ساختن آینده اش بسیار مهم است، به طور کامل از سر راه برداشته نشده است.

امروز که خودش دیگر نیست، فقط میتوان امید داشت که راهی که بدان رفت، بی رهرو نماند. هرچند کسانی که در موقعیت گام نهادن بر این راه باریک هستند، بسیار کم شمارند، ولی شاید باد موافقی که تاریخ از او دریغ کرد، بالاخره به بادبان اینها بوزد.

 

۷ مارس ۲۰۲۰، ۱۷ اسفند ۱۳۹۸

 

این مقاله برای سایت نوشته شده  و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است.

(iranliberal.com)

 

​سال کرونومی

سال کرونومی

 

​سال کرونومی می گویم مثل سال وبایی و طاعون. بلایی است که برای همه جهان رسیده ولی برای کشور بلادیده ما همین یکی کم بود تا تراژدی این ملت اسیر را کامل کند.

بحران های ناشی از بلایای طبیعی یا حملات تروریستی ، شیوع بیماری و... برای هرکشوری رخ می دهد. اینها حوادث غیر مترقبه ای است که معمولاً کسی انتظارشان را ندارد، ولی چون مسأله مرگ و زندگی شهروندان مطرح است، نمونه ی خوبی است از میزان درک مسئولیت حاکمان و شیوه ی مملکتداری آنها. حتی این بلا هم ملایان را از رفتار همیشگیشان منحرف نکرده است. هنوز در بوق خرافات می دمند و هنوز سعی می کنند تقصیرها را گردن هم بیندازند و مردم هم متوجه عدم صداقت رژیم هستند که دروغگویی اش اظهرمن الشمس است و هر مسئول بی مسئولیتی یک چیزی می گوید.

 تأخیر در خبررسانی بموقع بیماری کرونا و پیشگیری از شیوع آن و ناتوانی در رساندن کمک های اولیه موجب خشم شدید مردم شده. ولی حکام، درکمال بی غیرتی، چون ناتوان از مدیریت هستند، فقط برای کفن ودفن مرده ها فتوا صادر می کنند. یعنی همان چیزهایی که در حوزه یاد گرفته اند. بی کفایتی و بی لیاقتی رژیم مسخره عالم شده و بی آبرویی گردن همه ی ایرانیان را گرفته.

آنچه که در کشورهایی که حساب و کتاب سرشان می شود و زندگی شهروندانشان برایشان ارزش دارد، دیده ایم اینست که در این مواقع یک تیم بحران درست می کنند و یک روابط عمومی که به مردم پاسخ بگویند و مردم رابسیج کنند و همیاری آنان راجلب نمایند. خبررسانی باید از یک منبع مورد اطمینان پخش شود تا شایعات مردم را بیشتر نترساند. ولی طبق معمول حکومتی که توتالیتر است فقط در سرکوب همه وسایل را به کار می گیرد ولی در سایر امور درمانده است. بازار شایعات داغ است و هرکسی طبابت میکند و یک نسخه ای می نویسد و مردم بیچاره به هر چه دستشان برسد برای نجات جانشان متوسل می شوند. حکایت ملانصرالدین است که به زنش خرجی و نان و غذا نمی داد ولی او را روزانه مرتب کتک می زد. وقتی همسایگان به او اعتراض کردند که ملا این چه حرکتی است ، می گفت اگر او را کتک نزنم چه جوری ثابت کنم که من شوهر او هستم.

سرعت عمل در مواقع بحرانی حرف اول را می زند. ولی وقتی طائب رئیس اطلاعات سپاه خبر رسانی را دو هفته محض بهره گیری سیاسی به تعویق می اندازد تا خللی در انتخابات و تظاهرات 22 بهمن وارد نیاید، اوضاع از کنترل خارج می شود و عمق نادانی و نفهمی مدیران کشور به نمایش درمیاید.

این بار تفاوتی که ایران با سایر جوامع پیدا کرده، افرون بر داشتن یک دولت نالایق و سرکوبگر، نوعی بی قیدی نیز هست که همه جا را گرفته. مردمی که همواره با بحران زیسته اند، نومیدانه مرگ را هم به مسخره گرفته اند و در حقیقت از شدت نومیدی به استقبال مرگ شتافته اند. در جایی که صحبت از قرنطینه است، مردم اقدام به مسافرت می کنند گویی به زبان بی زبانی می گویند ای مرگ بیا که زندگی ما را کشت!

حاکمان باید سیاست مشخص و استراتژی معینی داشته باشند که دیگران را موظف به تبعیت از آن بکنند و متخلفین را مجازات کنند. ولی در این بحران بقدری آشفتگی وجود دارد که حکومت تا این ساعت نتوانسته است بر دستپاچگی غلبه کند و مراکز متعدد تصمیم گیری بر این مشکلات افزوده است. با وجودی که در چند شهر مانند گیلان و قم وضع فوق العاده و بالاتر از قرمز گزارش می شود هنوز قرنطینه ای در کار نیست.

حکومت ها معمولاً در این مواقع فرصتی می یابند تا مشروعیتی از مردم کسب کنند ولی برای حکومتی سرکوبگر که همین چندی پیش کشتار آبانماه را بر جنایات قبلی افزوده این سهل انگاری و بی مسئولیتی که منجر به کشتار هموطنان ما شده از یاد کسی نخواهد رفت و سرانجام کتاب سراسر ننگ زندگی ننگین این رژیم را خواهد بست.

چهارشنبه - 21 اسفند 1398

11-03-2020-

این مقاله برای سایت نوشته شده و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است

www.iranliberal.com

 

نظامی گری، بحران ناشی ازشیوع گسترده ویروس کرونا را مهار نمی کند!

نظامی گری، بحران ناشی ازشیوع گسترده ویروس کرونا را مهار نمی کند!

 

***

خشک آمد کشتگاه من

درجوارکشتِ همسایه.

گرچه می‌گویند: «می‌گریند روی ساحل نزدیک

سوگواران در میان سوگواران»

قاصد روزان ابری، داروک!

کی می‌رسد باران؟

                     نیمای یوش

 

علیرغم مقاومت‌های اولیۀ حاکمیت سیاسی ایران، حالا دیگر گسترش ویروس کرونا در سراسر ایران ودیگر نقاط جهان،غیر قابل کتمان است.آقایان نوروز ۱۳۹۹ را هم با سپاهیگری وکودتای آنان سر می‌کنید؛ درفصل آینده با خروش مردم ما چه می‌کنید؟!

 با «حملۀ بیولوژیک» نامیدن ویروس کرونا، توسط خامنه‎ای، حکومت نظامی کرونایی، تمام قد وارد صحنه شد! به فرمان خامنه‎ای، بساط اداره و کنترل بحران آفریده شده در کل جامعۀ ما به ستاد نیروهای مسلح به سرکردگی سرلشکر پاسدار محمد حسین باقری داده شده و عملاً با حذف مضمونی دولت روحانی، دولت درسایه را جایگزین آن قرارداده‌اند. بدین ترتیب خامنه‌ای درتلاش است با القای اینکه شیوع کرونا یک «حملۀ بیولوژیک» است، سپاه پاسداران تمامی ارکان قدرت را بدست بگیرد تاخیال خود را نیز راحت کند.** به‌عبارتی ورود نیروهای مسلح ازسوی خامنه‌ای به بهانۀ مبارزه با کرونا، اعلام بی اعتمادی آشکاروی به بُود حسن روحانی برای مهاربحران ناشی ازشیوع ویروس کرونا است.می توان گفت:خامنه ای باردیگرواینباربا "توهم توطئه" وطرح حمله بیولوژیک نامیدن ویروس کرونا، وبا پیش کشیدن آتش باختیاران سپاه و بسیج، درهر کوی ومحله از جمله درحرم قم و امام رضا درمشهد، و ناتوانی در حل این بحران به شکاف بین دولت نا کارآمد و ملت ایجاد می اندیشند.

دراین فاصله با دریافت فصل الخطاب خامنه‌ای، سرلشکرپاسدار یاد شده، در زمینۀ مقابله با ویروس کرونا، و «جنگ بیولوژیک» خواندن آن و واکنش نظامی به این بحران، بار دیگر آتش به اختیاران رهبری وارد صحنه شدند تا راه‌ها را ببندند و فضای جامعۀ ما را جنگی نموده و سیطرۀ حضور سپاه پاسداران را در غیاب قوۀ مجریه و قوۀ مقنعنه و تعطیلی آن‌ها تجلی یابد! به موازات توجیه حضور نظامیان پاسدار، نیروی سرکوب فعال و گوش به‌فرمان در قوۀ قضائیه به ریاست ابراهیم رئیسی - قاضی القضات برگزیدۀ امام مرگ در کشتارخونین دهه شصت، بررأس این قوه ـ با حدت بخشیدن به احضارها و احکام صادره برای فعالان اجتماعی، شرایط عمومی جامعه را در بحران گسترش فزایندۀ ویروس کرونا، بیش از پیش با بیم و وحشت همراه نموده است.

نگاهی به رسانه‌های حکومتی نشان می‌دهد هریک آنان تلاش دارند تا این اقدام را توجیه و  افکارعمومی را از پرسش‌گری این عمل رویگردان سازند. این رسانه‌ها عنوان می‌کنند: سپاهیان ما سرباز نیستند، بلکه کادر درمانند! اینجا در این وادی، جنگی در کار نیست، بلکه بحران است و بیماری، از اینرو بحران امروز، مدیریت لازم دارد نه جنگیدن... تنها ازاین روست که ما سپاهیان را برای رفع بحران مأمور کردیم...

بر پایۀ همین فرمان وارونه انگارانۀ رهبر متقی، سرلشکرباقری، سردار جان برکف و پا در رکاب، رئیس جدید ستاد کل نیروهای مسلح از «نیروهای مسلح از خلوت کردن فروشگاه‌ها، خیابان‌ها و جاده‌ها ظرف ۲۴ ساعت آینده» خبر داده و گفته که یک «سامانۀ نرم‌افزاری قدرتمند در وزارت بهداشت طراحی شده که با همکاری با سازمان بسیج اجرایی می‌شود و ظرف یک هفته تا ده روز آینده تمام مردم ایران از طریق فضای مجازی، تماس تلفنی و درصورت ضرورت با مراجعه، مورد رصد قرارخواهند گرفت». « کمیتۀ انتظامی و امنیتی به همراه وزارت کشور و استانداران » برآنند ظرف ۲۴ ساعت « روال خلوت کردن فروشگاه‌ها، خیابان‌ها و جاده‌ها را که با تصمیم ملی اتخاذ می‌شود» انجام دهند. فراترازاین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح نیز اعلام کرده است که «با نیروی نظامی، سپاهی و انتظامی، شهرها را دریکی دو روزآینده خلوت خواهیم کرد». دراین میان، خود این پدیدۀ خلوت کردن را نیز باید مورد بررسی قرار داد. بیگمان این چنین ساز و کار۲۴ ساعته، تنها با پیاده کردن قوای سرکوب و اعلان حکومت نظامی و تشدید فضای بگیر و ببند پدید می‌آید. خلوت کردن خیابان‌ها طی ۲۴ ساعت و کنترل کامل مردم از سوی بسیج، حتی اگر با هدف مهار انتشار ویروس کرونا باشد، فرق چندانی با حکومت نظامی اعلام نشده ندارد و از هم اکنون نگرانی وسیعی را در سطح جامعه ما برانگیخته است.

نکتۀ قابل توجه در صدور چنین فرمان نوعی حکومت نظامی درلوای نگرانی ابتلای مردم به کرونا، در شرایطی که جامعه و مبارزۀ طبقاتی پُر هزینه جاری که ظرفیت و پتانسیل رودررویی مردم که تجلی آن در جنبش دی ماه ۹۶ و سلسله اعتراضات آبان، آذر و مقاومت دی ۹۸ و سطوح مختلف اعتراضات را شاهدیم، این است که خامنه‌ای می‌خواهد تحت این شرایط ویژه، آن مطالبات بی پاسخ مانده پاسخ نگیرد. زیرا که هرلحظه این امکان وجود دارد که روال عادی زندگی برهم بخورد ورویۀ جدیدی حاکم شود.

امروز قرنطینه در کنار تأمین معاش مردم و تأمین هزینۀ مزدهای حقوق‌بگیران در مدت زمان قرنطینه، در کنار افزایش یارانه‌های معیشتی و پاسخگویی به سطحی از تأمین اجتماعی مورد اشاره وجوه قانونی برای گروه‌های غیرمزدی و دهک‌هایی پایینی، حداقل اقداماتی است که حکومت باید به اجرا بگذارد تا از فاجعه‌ای تمام ‌عیار جلوگیری کند. و این مطالبات باید در مقابل اعمال حکومت نظامی و سپردن اختیار امور به سپاه پاسداران پیش‌روی مطالبات تشکل‌ها و در صدر خواسته‌های اصناف و سندیکاها و گروه‌های مرجع مردمی باشد.

با گسترس ویروس کرونا و نا امنی وضعیت زندان‌ها، امروز رها ساختن تمامی زندانیان که خواست عمومی خانواده‌های زندانیان سراسر ایران است، در کنار دیگر خواست‌ها باید متحقق شود. این سطح از مطالبات، بدون هیچ اما واگری، از مطالبات بنیادین جامعۀ امروز است و به دلیل عدم پاسخگویی به این خواست‌ها است که حکومت نظامی زیرعنوان مبارزه با کرونا سازمان می‌یابد.  

نوروز در برابر ماست. جامعۀ بحرانی، متلاطم، بیمار، بی پول و بدهکار، بی یاور و پناه، بدون تعیین بودجۀ سال ۹۹ و بدون تعیین دستمزد مزدبگیران برای سال ۹۹، را نمی‌توان در آستانۀ نوروزی که همه بدهکار همند، با «تصمصم ملی» که معلوم نیست چه صیغه‌ای است ودرفاصلۀ ۲۴ساعت، در میان موج گستردۀ فراگیری بیماری کرونا، که دسته دستۀ قربانیانش را در چهار گوشۀ کشور در خفا به خاک می‌سپارند، چگونه فراهم می‌آید؟!

بیگمان ترجمان پیام رئیس ستاد کل نیروهای مسلح یک چیزاست. اعلام حکومت نظامی شرمگین، پس مردم باید زودتراز۲۴ ساعت موعود، همۀ نیازمندی‌های لازم خود از قبیل: مواد غذایی خشک، دارو، آب معدنی کافی، نان و قاتق خود را برای منازلشان فراهم آورند.

آن‌ها که خودروی سواری شخصی دارند هم می‌باید وسیلۀ نقلیۀ خود را پُربنزین نمایند و در توقفگاه‌ها بخوابانند و صدالبته بنزین ذخیره نیز فراهم آورند؛ چرا که با این فرمان احتمالاً کلیۀ پمپ بنزین‌ها، فروشگاه‌ها تعطیل و نیروهای نظامی برای نشان دادن موقعیت خود بر سر «جنگ بیولوژیکی» اعلان شده، با جابجایی نیروهای سپاه در سراسر ایران عمدتاً باسلاح‌های سبک و نیمه سنگین و واحدهای موتوری، در هر کوی و برزنی برای وحشت آفرینی ظاهر می‌گردند.

خلوت کردن ورودی‌ها و داخل شهرها در فاصلۀ ۲۴ ساعت اعلام شده که وعده‌اش داده شد، بدون رصد تمامی ایرانیان و درصورتی که لازم افتد، مراجعۀ حضوری به در منازل و به زعم خود دستگیری همۀ عناصر مشکوک و ناراضی و پرونده‌دار در کنار چهره‌های شاخص جنبش مطالباتی و انتقال افراد مشکوک به بیمارستان‌های صحرایی سپاه که در مکان‌های نامشخصی تعبیه کرده‌اند، همه و همه می‌تواند جزیی از ضمایم این کودتای اعلام نشده باشد. 

درنتیجه باید بگویم: در مقابله با اقدام بافته شده که با فرمان خامنه‌ای، نیای آسمانی حاکمیت توتالیتر، با مداخلۀ نیروهای مسلح شروع شده، تقویت جنبش همیاری گسترده، خودجوش و پایه‌ای که به صورت کارگروه‌های مستقل درمناطق کرونا زدۀ کشور که زیرامواج ناکارایی فلج کنندۀ ستاد مبارزه با کرونا شکل گرفته است، مهم و مؤثر خواهد بود. این جنبش خودگردان خودیاری در پرتو همبستگی و حفظ استقلال عمل خود، در کنار جنبش توده‌ای وسیع و سازمان یافته، با خود مدیریتی می‌تواند از پیشروی ارتجاع و میلتاریسم فاشیستی بسیج و سپاه جلوگیرد و اقتدار مردم جامعۀ ما را جایگزین نمایند.

چهارشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۸ برابر با ۱۸ مارس ۲۰۲۰

http://karegari.com/

منابع :

 

* گزارش خبر صدا و سیمای گیلان از حضور زره‌پوش‌های نظامیان به فرماندهی امیرسرتیپ علیپور در خیابان‌های شهر، به بهانۀ مقابله با کرونا (از کانال تلگرام تا طاهرگوراب)

 

**  خبرگزاری تسنیم ؛ رزمایش سپاه در مرکز گیلان به بهانۀ پیشگیری و مقابله با کرونا

https://www.tasnimnews.com/fa/news/1398/12/28/2225761

 

ویروس کرونا- ضرورت انقلاب قهری کمونیستی پرولتارها!

ویروس کرونا- ضرورت انقلاب قهری کمونیستی پرولتارها!

انقلاب پرولتاریای مسلح جهانی ضرورت فوری و آنی پیدا کرده است. ویروس کرونا و همه گیر شدن آن که معلوم نیست، چقدر تلفات در پی داشته باشد، فاکتور بسیار مهم و اساسی است که ضعف واقعی سیستم حاکم را بیش از هر چیز دیگری نشان داد و تغییر آنرا از بنیاد به یک ضرورت آنی تبدیل کرد! همه حرافی ها و خرافات طبقه حاکم و تمامی دستگاه دولتی و مدیائی و مذهبی اش را سرجای خویش نشاند که جز سرکوب جسمی و ذهنی طبقه کارگر و متحدین اش نبوده و نیستند! توحش همیشگی تا مرگ همگانی سرمایه یا رهائی کمونیسم!

تز یازدهم: فیلسوفان تنها جهان را به شیوه های گوناگون تعبیر کرده اند. مسئله اما بر سر دگرگون کردن جهان است. ( کارل مارکس، تزهایی درباره ی فویرباخ)

مبارزه واقعی با عوامل بیماریهای واگیردار، مرگ و میرهای توده ای از جمله کرونا ویروس، جنگ، فقر و گرسنگی چگونه ممکن است؟آیا با حفظ چارچوب های جامعه طبقاتی حاضر این امر ممکن است؟ نه، ممکن نیست!

 به باور من، فقط با لغو کامل شرایط موجود اجتماعی و بوسیله به پیروزی رساندن یک انقلاب قهری کمونیستی*۱، توسط پرولتاریای سازمان یافته، متحزب شده در حزب کارگران آگاه، انقلابی و کمونیست*۲ و تسلیح توده ای – طبقاتی*۳ - گشته میسراست و نه با هیچ چیز دیگری! تا هنگامی که دولت کنونی – دستگاه سرکوب و دیکتاتوری طبقه سرمایه دار برای سرکوب طبقه ی کارگر موجود است یعنی درهم نشکسته*۴ و خُرد نشده است و با دولت کارگران مسلح جانشین نشده باشد*۵، هر پیروزی دیگر و امتیازی که طبقه کارگر از طبقه سرما یه دار و دولتش بگیرد به راحتی قابل پسگیری از طرف طبقه ی حاکم است بنابراین نظم طبقاتی یعنی سرمایه داری باقی می ماند که خود بانی همه بلایای موجود و آینده است. سد پرولتاریا در مقابل یورش سرمایه داران و وسیله پیشروی پرولتاریا بسوی لغو شرایط موجود اجتماعی بنا بر آموزش آموزگاران ما طبقه ی کارگر، دیکتاتوری سراسری پرولتاریای مسلح است که بهترین شکل تا کنونی آن، شوراهای مسلح کارگران و زحمتکشان بوده است. 

در رابطه با وضعیت کنونی یعنی اوضاع سرمایه سالار در سطح جهانی مقاله زیر- در آن سال طاعون‌ زده - میتواند مفید و بخوبی روشنگر باشد، زیرا که شرایط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، بویژه بهداشتی را در پیشرفته ترین، مهمترین و بزرگترین از نظر اقتصادی کشور – جامعه – سرمایه داری امپریالیستی غالب در جهان معاصر را بخوبی نشان می دهد. با خواندن این مقاله هر انسان منصفی به این نتیجه منطقی، یعنی، بن بست نظام حاکم بر جهان میرسد. این مقاله را در لینک زیر مطالعه نمایید.

https://telegra.ph/corona-mike-davis-03-16

اما به باور من، انسان رهائی طلب واقعی، انسان خواهان محو و یا جلوگیری کننده ی واقعی از توسعه بلایایی همچون ویروس کرونا – کووید – 19 و جنگ و ویرانی  در زمان ما، بویژه، کسی نیست که در فکر بازتقسیم درآمد، ثروت و امکانات زیستی و داروئی در سیستم موجود اجتماعی است، بلکه انسان رهائی طلب، انسانی که می خواهد نعم به وفور موجود کنونی و در دسترس و یا خیلی راحت قابل تولید و گسترده شدن در سطح جهان، برای همه باشند،  کسی است که اولا طبقاتی فکر میکند، یعنی واقعیت موجود را می بیند و دوما طبقه ای را در واقعیت بس ناهنجار و نا بسامان موجود جستجو می کند که هم توانائی این کار را  دارد و هم  شرایط زیست و زندگی واقعی اش او را وا می دارد که این کار یعنی تغییر بنیادی اوضاع موجود اجتماعی و یا به عبارت واقعی تر و درست تر واژگونی، رفع، محو و لغو شرایط موجود انجام دهد. آن طبقه، طبقه کارگر است.

 زیرا که همه واقعیات جهان کنونی که اغلب آنها،  در خود این نوشته هم هستند،  نشان دهنده ی آن هستند که جامعه طبقاتی عصر ما، یعنی، جامعه بورژوازی یا سرمایه داری که در حد اعلای خود یعنی امپریالیسم است به بن بست واقعی و حقیقی رسیده است. ضرورت تغییر بنیادی آن فوری است و هر گونه تعلل درآن خطرفاجعه عمومی، یعنی مرگ همگانی را با خود دارد! ما شاهد هستیم که در این هنگام و با شیوع کرونا ویروس که پایین آمدن و سقوط قیمت سهام شرکت ها و موسسات غول آسای امپریالیستی را در پی داشته است دولت ها میلیاردها دلار به ساختار های اقتصادی سرمایه داری مانند بانک ها و موسسات مزبور تزریق می کنند تا همچنان نظام نکبت بار سرمایه داری سرپا بایستد اما در زمینه ی کشف واکسن و ارائه ی خدمات بهداشتی درمانی هیچگاه چنین سرمایه گذاری نمی کنند چرا که سودی برایشان نخواهد داشت. به یاد داشته باشیم این همان نظامی است که زیر سیطره ی شوم آن سالانه میلیونها انسان از نبودِ امکانات اولیه بهداشتی و سوء تغدیه و گرسنگی_ یعنی ازعدم ارضای بدیهی ترین نیازهای انسان_ جان می سپارند یا در پی کسب لقمه نانی ناچار تن به آوارگی می دهند اما در همانحال سرمایه داری جهانی امپریالیستی سال به سال بر بودجه ی نظامی خود می افزاید. چرا که بقای نظامِ خون آشام خود را بر جان میلیونها انسان ارجح می داند. *۶  

بنا بر این، این نظام اجتماعی باید هر چه زود تر جای خود را به نظام اجتماعی کاملا متفاوت اجتماعی دیگری بدهد.

( این توضیح را لازم است که در مورد ایران بیافزاییم سران دزد و جنایتکار آن با باز گذاردن پروازهای شرکت هواپیمایی ماهان متعلق به سپاه پاسداران به چین - در حالیکه چین مرکز اصلی بیماری بود- و جلوگیری از قرنطینه ی شهر قم بعنوان کانون ویروس کرونا در ایران و احتکار اقلام اولیه بهداشتی نظیر دستکش و الکل و ماسک، بشکل هدفمندی سعی در اشاعه ی ویروس و افزایش کشته شدگان دارند تا با مظلوم نمایی توده های کارگران را فریب داده و باصطلاح اهرم فشاری جهت رفع تحریمها بدست بیاورند و در ضمن از زندانیان سیاسی و از جمله مبارزین آبانماه و کشتار بیرحمانه نزدیک به ۵۰۰۰ نفر و شاید بیشتر، پی آمدهای انقلابی آن  که همه بنیادهای سیاسی اقتصادی و اجتماعی  آن ها را میتواند برهم ریزد و درهم شکند، نیز خلاصی بیابند. حتی می بینیم که  علیرغم صدور بخشنامه های قضایی مبنی بر آزادی زندانیان همچنان از آزادی زندانیان سیاسی امتناع میشود. سفره عید نوروز مادر سهیل عربی بر درب زندان اوین، نمونه ی روشن از ظلم و ستمی است که بر مادران و پدران انسان های مبارز و رهائی طلب از جانب این جانیان سرمایه و ارتجاع آمده و ادامه دارد.)

اما این کار یعنی نابودی نظم موجود، نظم غارتگر خون انسان بویژه انسان کارگر – انسان تولیدگر-  و طبیعت  به این آسانی ها انجام شدنی نیست. نمی توان طبقه حاکمه را با کلمات و با دلیل و برهان واداشت که سکانداری جامعه را بدست صاحبان اصلی آن، یعنی کارگران بدهند،  زیرا که از یک طرف، طبقات یا طبقه حاکم اصلی، یعنی، اساسا مایل نیستند که این تغییر انجام بگیرد، آنها منافع خویش را می بینند و بیشتر از آن نمی توانند بینند واگر بدرستی گفته باشم، آنها خود اسیر و برده ی نظام اجتماعی موجود « سرمایه دار سرمایه شخصیت یافته است. – کارل مارکس – کاپیتال – ۱۸۶۷» هستند.

بنابر این،  برای نگهداری و عدم تغییر نظام موجود،  دستگاهی را به نام دولت سازمان داده اند که این دستگاه دولت اساسا دارای ۲ زیر مجموعه یا نیروی سرکوب است. از یک طرف دارای نیروهای امنیتی - پلیسی – نظامی - تا دندان مسلحی است که طبقات استثمارگر پیشین مانند برده داران، فئودالان، زمین داران بزرگ، شاهان و کشیشان و پیغمبران شان اصلا خوابش را نیز نمی دیدند و از طرف دیگر تمامی امکانات ذهنی یعنی روشنگری عمومی را در دست گرفته و آنها را به ارتجاعی ترین و ایدئولوژیکترین شکل  یعنی به دستگاه  وارونه کردن حقایق و به تریاک توده های کارگر و زحمتکش تبدیل کرده اند. مؤسسات مذهبی مانند مساجد، کلیسا، تمپل، کنیسه که اصلا نباید نامی از آنها برد که از ابتدای جامعه طبقاتی تا کنونی فقط کارشان پخش خرافه مذهب و دین یعنی خدا  در اسامی و شکل های متفاوت بوده است*۷!

برای اینکه تغییر بنیادی در اوضاع موجود اجتماعی انجام گیرد:

۱-  طبقه کارگر باید ارگانهائی داشته باشد، که بتواند بوسیله آنها در مقابل این همه نیروی سرکوب جسمی و ذهنی اولا مقاومت کند، سموم انباشته شدۀ قرون را از ذهن خویش بزداید. بعبارت دیگراین طبقه سازمان یابد و مسلح گردد تا آماده برای به پیروزی رساندن انقلاب گردد که لزوما قهری و مسلحانه خواهد بود!*۸

۲-   طبقه کارگر یک انقلاب همه جانبه اجتماعی - انقلاب قهری پرولتاریائی یا انقلاب قهری کمونیستی را به پیروزی رساند تا دولت کنونی را درهم شکست و با دولت  ۹۹% جمعیت جامعه یا پرولتارها  و زحمتکشان جانشین کند.

۳- این انقلاب که از نظر شکلی ملی، یعنی کشوری یا منطقه ای و قاره ای باحتمال قریب به یقین خواهد بود، اما از نظر محتوائی یعنی ایجاد جامعه آلترناتیو، نمی تواند به پیروزی رسد، مگر اینکه جهانی باشد. به این دلیل ساده که سیستم سرمایه داری و طبقه سرمایه دار یعنی دشمن انقلاب، طبقه کارگر و هدف نهائی انقلاب یعنی کمونیسم، پدیده های جهانی هستند.

و اما  بن بست  نظام موجود – نظام سرمایه داری به دلائل خرافی آخرالزمانی – قیامتی -  گناهی – ماورای طبیعی – خدائی؟! –  وحتی اخلاقی مانند بد جنسی  و ظالمانه بودن طبقه حاکم و این گونه مسائل پوچ و بیهوده  نیست، بلکه به علل مادی و قابل شناسائی و قابل دیدن است. 

علت اساسی آن،  بر میگردد به  تضادها و تناقضات ذاتی نظام طبقاتی موجود که اساسا  بین طبقات حاکم و طبقات محکوم، در اساس بین طبقه سرمایه دار و طبقه کارگر یا طبقه سود بر و بنا براین طبقه دارای سرمایه و طبقه تولید کننده و محروم ازمالکیت  بر ابزار تولید میباشد.

در این نظام طبقه سرمایه دار، یعنی اقلیتی از جمعیت بر ابزار تولید حاکم است و طبقه کارگر از مالکیت بر ابزار تولید محروم است . بدین علت طبقه کارگر و بطور کلی ۹۹٪  از جمعیت جامعه، حالا ممکن است، این  نسبت در کشورهای مختلف، کمی متفاوت باشد، اما اکثریت بالاتفاق جمعیت از نعم مادی تولید شده  بوسیله طبقه کارگر محروم است، این ثروتمندی اقلیت و فقیری اکثریت طوری است که ۸۴٪ از ثروت جهان دردست همان ۱٪ متمرکز و انباشته شده است و حتی حدود ۸۴ نفر یا ۶۴ نفر از ثروتمند ترین افراد طبقه سرمایه دار بر نیمی از درآمد جهان چنگ انداخته اند و نیمی از جمعیت جهان یعنی حدود ۴ میلیارد انسان هیچ ثروتی ندارند، به جز نیروی کار - توانائی کار کردن یا جسم شان که باید هر روزه در بازار، اگر بخت یارشان باشد، مشتری برای خرید آن پیدا نمایند تا  با فروش آن و افزودن بر ثروت خریدار و لذت مشتری، بتوانند زنده بمانند.

  و از طرف دیگر به علت سود افزون خواهی سرمایه، جنگی شدید و همیشگی بین خود سرمایه داران - دولت های شان -  در اشکال مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و نظامی جاری است که سالانه میلیونها انسان را به کام مرگ می فرستد و میلیونها یا خروارها تن مواد زائد  و مضر را بر روی محیط زیست می ریزد که باعث این نوع بیماری های واگیر ( مثل کرونا ویروس - کووید - ۱۹)، طوفانها، زلزله ها، سیل ها و سونومی ها و غیره می گردند.

 به این دلائل عینی و واقعی است که این نظام تمامی قابلیت های خود را از دست داده است. این را البته که سال ها قبل، کسانی مثل کارل مارکس و فردریش انگلس ، تشخیص داده بودند و درکتب و نوشته هایشان بیان کرده اند.

آنها در اثری که به مانیفست حزب کمونیست مشهور است و در سال ۱۸۴۸ منتشر شد، می نویسند :

«جامعه نوین بورژوازی، با روابط بورژوازی تولید و مبادله و با مناسبات بورژوازی مالکیت آن، جامعه ایکه گوئی سحر آسا چنین وسائل  نیرومند تولید و مبادله را بوجود آورده است، اکنون شبیه به جادوگری است که خود از عهده  اداره و رام کردن آن قوای تحت الارضی که با افسون خود احضار نموده است بر نمیآید. حال دیگر یک چند دهسال است ( حالا باید نوشت ۲ صد سال است – حمید قربانی) که تاریخ صنایع و بازرگانی تنها عبارت است از تاریخ طغیان نیروهای مولده معاصر بر ضد مناسبات تولید معاصر، بر ضد آن مناسبات مالکیتی که شرط هستی بورژوازی و سلطه اوست. کافی است به بحرانهای تجارتی اشاره کنیم که با تکرار ادواری خویش و به نحوی همواره تهدیدآمیزتر هستی تمام جامعه بورژوازی را در معرض فنا قرار می دهند. در مواقع بحران تجارتی هر بار نه تنها بخش هنگفتی از کالاهای ساخته شده، بلکه حتی نیروهای مولده ایکه بوجود آمده اند ( وسائل تولید مثل کارخانه ها و ماشین ها و بویژه کارگران که جزء اساسی نیروی تولیدند – حمید قربانی) نیز نابود می گردند. هنگام بحرانها یک بیماری همگانی اجتماعی پدید میشود که تصور آن برای مردم اعصار گذشته نامعقول بنظر میرسید، و آن بیماری همگانی اضافه تولید است. جامعه ناگهان به قهقرا باز میگردد و بغتا بحال بربریت دچار میشود، گوئی قحط و غلا و جنگ عمومی خانمانسوزی او را از همه وسائل زندگی محروم ساخته است؛ پنداری که صنایع و بازرگانی نابوده شده است. چرا؟ برای آنکه جامعه بیش از حد تمدن، بیش از حد وسائل زندگی، بیش از حد صنایع و بازرگانی در اختیار خویش دارد.  نیروهای مولده ایکه در اختیار اوست، دیکر بکار تکامل تمدن بورژوازی و* مناسبات بورژوازی مالکیت نمیخورد؛ برعکس، آن نیروها برای این مناسبات بسی عظیم شده اند و مناسبات بورژوازی، نشو و نمای آنها را مانع میگردد؛ و هنگامیکه نیروهای مولده درهم شکستن تمام این موانع و سدها را آغاز میکنند، آنگاه سراسر جامعه بورژوازی را دچار پریشانی و اختلال مینمایند و هستی مالکیت بورژوازی را دستخوش خطر میسازند. دائره مناسبات بورژوازی بیش از آن تنگ شده است که بتواند ثروتی را که آفریده خود اوست در خویش بگنجاند. از چه طریقی بورژوازی بحران را دفع میکند؟ از طرفی بوسیله محو اجباری توده های تمام  و کمال از نیروهای مولده و از طرف دیگر بوسیله تسخیر بازارهای تازه و بهره کشی بیشتری از بازارهای کهنه. و بالاخره از چه راه؟ از این راه که بحرانهای وسیعتر و مخربتری را آماده می کند و از وسائل جلوگیری از آنها نیز میکاهد. »صفحات ۴۳ و ۴۴، کتاب جیبی، بدون ذکر نام مترجم فارسی و انتشارات.

آنها ادامه داده  و مینوسند : « سلاحی که بورژوازی با آن فئودالیسم را واژگون ساخت، اکنون بر ضد بورژوازی متوجه است.

ولی بورژوازی نه تنها سلاحی را حدادی کرد که هلاکش خواهد ساخت، بلکه مردمی را که این سلاح را بسوی او متوجه خواهند نمود، یعنی کارگران نوین یا پرولتارها را نیز بوجود آورد.» .

کارل مارکس و فردریش انگلس، درپایان فصل بعد – فصل دوم این اثر به نام  پرولتارها و کمونیستها - یک جمع بندی مقدماتی، با این عبارات ارائه می دهند : « -  قدرت حاکمه سیاسی بمعنای خاص کلمه عبارت است از اعمال زور متشکل ( دیکتاتوری – من) یک طبقه برای سرکوب طبقه دیگر، هنگامیکه پرولتاریا بر ضد بورژوازی ناگزیر بصورت طبقه ای متحد گردد، و از راه  یک انقلاب ( انقلاب مسلحانه – من) ، خویش  را به طبقه حاکمه مبدل کند و بعنوان طبقه حاکمه مناسبات  کهن تولید را ( استثمار گرانه که بر مالکیت خصوصی و کار مزدوری پرولتاریا متکی است – من) از طریق اعمال جبر ( دیکتاتوری طبقاتی – انقلابی پرولتاریای مسلح- من) ملغی سازد، آنگاه همراه این مناسبات تولیدی شرایط وجود تضاد طبقاتی را نابود کرده و نیز شرایط وجود طبقات بطور کلی* و در عین حال سیادت خود را هم بعنوان یک طبقه از بین میبرد.

بجای جامعه کهن بورژوازی، با طبقات و تناقضات طبقاتیش، اجتماعی از افراد پدید میآید که در آن تکامل آزادانه هر فرد شرط تکامل آزادانه همگان است. »، تأکید از من است. 

اما جمع بندی نهائی مارکس و انگلس چنین است : « کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظریات خود را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همه نظام اجتماعی موجود، از راه جبر، وصول به هدفهایشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند. پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را بدست خواهند آورد.

پرولتارهای سراسر جهان، متحد شوید ! »، پایان مانیفست سال ۱۸۴۸.

اما، به باورمن،  امروز این شعار را باید با افزودن  مخصوصا کلمه مسلح، به شکل زیر نوشت : پرولتارهای سراسر جهان متحد، متحزب، مسلح شوید!

البته مارکس و انگلس، در سال ۱۸۴۶-۱۸۴۵ این انقلاب را به دو دلیل زیر ضروری دانسته بودند : الف – اینکه طبقه حاکمه را جز با یک انقلاب جبری – قهری – نمی توان وادار به واگذاری قدرت سیاسی نمود و ب- خود طبقه انقلاب کننده، یعنی طبقه کارگر بعنوان یک طبقه فقط در یک انقلاب است که میتواند و موفق میگردد، اذهان خود را بطور کامل  از خرافات قرون جامعه طبقاتی برهاند و به انسان نوین، انسان شایسته ساختن و زیست در جامعه آینده – با مالکیت اشتراکی – بر همه چیز و مخصوصا مالکیت بر ابزار تولید -  جامعه کمونیستی -  تبدیل گردند.

گفتار خود مارکس و انگلس :

« هم برای تولید این آگاهی کمونیستی به مقیاس وسیع و هم برای انجام خود این انقلاب تغییر انسانها به یک مقیاس وسیع ضروری است که تنها در جنبش عملی، در یک انقلاب میتواند انجام گیرد، بنا بر این انقلاب نه تنها از این رو ضروری است که طبقۀ مسلط را با هیچ شیوۀ دیگر نمی توان سرنگون کرد، بلکه همچنین از این رو که طبقۀ سرنگون کننده تنها در یک انقلاب می تواند به آنجا رسد که گریبان خود را از تمام کثافات کهنه رها کرده و قابلیت شالوده ریزی نوین جامعه را کسب نماید و-. »، به نقل از مترجمانی از جنس دیگر -  به قلم مسعود پرتوی –

https://www.yumpu.com/xx/document/read/63091566/-

این را  به یک معنی دیگر کارل مارکس در نقدی بر برنامه گوتاء سال ۱۸۷۵ نیز، نوشته است :

-  « اما این کمبودها در فاز نخست جامعۀ کمونیستى، هنگامى که این جامعه تازه پس از دردهاى طولانى زایمان از شکم جامعۀ سرمایه دارى سر برآورده، اجتناب ناپذیرند. حق هرگز نمى تواند بالاتر از ساختار اقتصادى جامعه و تکامل فرهنگى اى که مشروط به آن ساختار است، باشد.

در فاز بالاتر جامعۀ کمونیستى، پس از ناپدید شدن تبعیت برده ساز فرد از تقسیم کار و همراه با آن تضاد بین کار ذهنى و کار بدنى، پس از تبدیل شدن کار از صرفا وسیله اى براى زندگى به نیاز اصلى زندگى، پس از افزایش نیروهاى مولد همراه با تکامل همه جانبۀ فرد و فوران همۀ چشمه هاى ثروت تعاونى، آرى تنها در آن زمان مى توان از افق تنگ حق بورژوایى در تمامیت آن فراگذشت و جامعه خواهد توانست بر پرچم خود چنین نقش کند: از هرکس برحسب توانائى اش و به هرکس برحسب نیازهایش!

بین جامعۀ سرمایه دارى و جامعۀ کمونیستى یک دورۀ تحول انقلابى از اولى به دومى وجود دارد. متناظر این دورۀ تحول، یک دورۀ گذار سیاسى نیز هست که دولت در آن چیزى نمى تواند باشد جز دیکتاتورى انقلابى پرولتاریا.

اکنون برنامه [گوتا] نه به این آخرى مى پردازد و نه به سرشت دولت در جامعۀ کمونیستى.»، ترجمۀ سهراب شباهنگ.

به باور من، در جنبش مترقی - کمونیستی و یا چپ ایران، کسی بهتر از چریک فدائی خلق  امیر پرویز پویان و رفقایش این را درک نکرده بودند. رفیق پویان می نویسد : « در حقیقت، خود آگاهی طبقاتی پرولتاریا تنها در جریان مبارزه سیاسی است که وسیع ترین امکان ظهور و رشد خود را باز می یابد. طبقه کارگر تا هنگامی که خود را فاقد هر گونه قدرت بالفعلی برای سرنگونی دشمن ببیند، طبیعتا هیچگونه کوششی نیز در راه نفی فرهنگ مسلط نمی تواند داشته باشد. او پس از عزم به تغییر زیربناست که عوامل روبنائی را برای پیروزی خود به خدمت می گیرد، و به مثابه بشارت دهنده نظمی نو مطلقا متفاوت با نظم کهن، بینش اخلاقی و فرهنگی خاص خود را می پذیرد و شکوفا می کند. »  ( پویان - ... رد تئوری بقا – ۱۳۵۷ : ۴۷) 

به نظر من  تاریخ انتشار درست ۱۳۵۰است  و نه ۱۳۵۷.

« در کارخانه ها، هر جا که عرصه فروش نیروی کار است، چه دولتی و چه خصوصی، بهره کشی به بیشرمانه ترین شکل خود جریان دارد. کارگران عملا از هر گونه تأمین اجتماعی بی بهره اند، نیروی کارشان درست همانقدر خریده میشود که برای حفظ کمیت مناسبی برای حجم مورد نیاز تولید لازم است. آنها در قرن هجدهم به سر می برند، و فقط این امتیاز را دارند که از سلطۀ پلیس قرن بیستم نیز بر خور دارند.» ( همان نوشتار: ۴۳)  دو فاکت از همان اثر مسعود پرتوی می باشند.

آیا هم اکنون این درجه استثمار و سرکوب و فشار بر کارگران افزایش نیافته است؟ چرا، چندین برابر بیشتر شده است و اما کارگران نیز ۵۰ سال را پشت سر گذاشته اند، از کمی افزایش یافته اند و به اکثریت جمعیت جامعه تبدیل شده اند  و بر تجربه خویش افزوده اند، ساکت نمیشوند و نباید بشوند، اما پیروزی شان، در روزی است که کارگران آگاه، حزب مخفیُ حزب کمونیست مسلح  را موجودیت داده و طبقه خویش را برای نبرد نهائی – جنگ طبقاتی - آماده کرده باشند!

بنابر این، امکان مقابلۀ واقعی با امراض واگیردار و کُشنده مانند کرونا ویروس و مخصوصا کُشنده ترین ویروس تا کنونی  و موجود یعنی طبقه سرمایه دار حریص و سیری ناپذیر با دولتمداران پفیوزی که خودشان با بهترین امکانات بهداشتی و تغذیه ای  زندگی انگلی خود را می گذرانند، اما توده های کارگر و زحمتکش را در مقابله با کرونا ویروس به اوراد و دعا  خواندن یعنی مزخرف ترین حرف ها دعوت می کنند – علی خامنه ای – و فاشیست هائی همچون ترامپ که دیگران را به نابودی در ظرف یک هفته تهدید میکنند و... موجود است و آن تلاش برای به پیروزی رساندن انقلاب سرخ – انقلاب قهری کمونیستی جهانی پرولتارهاست!و نه هیچ چیز دیگر! تا هنگامی که جامعه طبقاتی و طبقات*۵ موجود هستند، هرگز نباید اندیشید که سلاح نقد میتواند جانشین نقد سلاح گردد!

حمید قربانی – ۲۰ مارس ۲۰۹۳ سال اسپارتاکوسی

زیر نویس ها--------------------------

*۱ - لنین وضرورت انقلاب قهری :  « بدون انقلاب قهرى، تعويض دولت بورژوايى با دولت پرولترى محال است. نابودى دولت پرولترى(دیکتاتوری پرولتاریا- من) و بعبارت ديگر نابودى هر گونه دولتى جز از راه "زوال" از راه ديگرى امکان پذير نيست.»، لنین- دولت و انقلاب

لنین : - نقش انقلابی قهر در تاریخ ❗️

« درباره این که قوه  قهريه  در تاریخ  نقش دیگری  نیز  ایفا می کند» (علاوه بر عامل شر بودن) «که همانا نقش انقلابی است، درباره این که قوه ی قهریه، بنا به گفته مارکس، برای هر جامعه کهنه‌ ای که آبستن جامعه نوین است، به منزله ماما است، درباره این که قوه قهريه آنچنان سلاحی است که جنبش اجتماعی بوسیله آن راه خود را هموار می سازد و شکلهای سیاسی  متحجر و مرده را در هم میشکند - درباره هیچیک از اینها آقای دورینگ سخنی نمیگوید. فقط با آه و ناله این احتمال را می دهد که برای  برانداختن سیادت استثمارگران، شاید قوه قهریه لازم آید - واقعا که جای تأسف است! زیرا هرگونه بکار بردن قوه قهریه بنا به گفته ایشان، موجب فساد اخلاقی کسانی است که آن را بکار می برند و این مطالب علیرغم آن اعتلای اخلاقی و مسلکی شگرفی گفته می شود که هر انقلاب پیروزمندانه‌ ای با خود به همراه می آورد!»

۲* و ۸- کارل مارکس -« دو :

_ با توجه به این که پرولتاریا به عنوان طبقه، فقط در صورتى مى‌تواند علیه قهر دسته جمعى طبقات مالک وارد عمل شود که در حزب سیاسى مجزاى خویش‏، در تخالف با همه‌ى اشکال قدیمى احزاب طبقات مالک، متشکل گردد؛ _ با توجه به اینکه تشکل پرولتاریا در حزب سیاسى‌اش‏ براى تضمین پیروزى انقلاب اجتماعى و هدف نهایى آن، نابودى طبقات، ضرورى است؛ _ با توجه به این که باید وحدت نیروهاى طبقه‌ى کارگر، که از قبل در مبارزات اقتصادى تحقق یافته، به عنوان اهرم توده هاى این طبقه در مبارزه علیه اقتدار سیاسى استثمار کنندگانشان به کار آید؛ کنفرانس‏ به اعضاى انترناسیونال خاطرنشان مى‌سازد که در جریان مبارزه‌ى طبقه‌ى کارگر، فعالیت اقتصادى و فعالیت سیاسى این طبقه به طرزى ناگسستنى با هم پیوند دارند.

(تلخیص‏ از قطعنامه‌ى کنفرانس‏ لندن انجمن بین المللى کارگران _ انترناسیونال _ سپتامبر ۱۸۷۱، به نقل از همان ماخذ.)» ، کارل مارکس.

لنین نیز بطور روشن در سال ۱۹۱۱ در پیامی به کارگران فرانسه بمناسبت چهلمین سال  به در خون خود غلطیدن کموناردهای پاریس در سال ۱۸۷۰، در این باره می نویسد که برای \یروزی انقلاب اجتماعی پرولتاریا دو شرط مقدماتی لازم هستند: ۱- اینکه جامعه \یشرفت کرده باشدُ نیروهای مولده توسعه یافته باشند که طبقه کارگر در آن به رشدی رسیده باشد که اکثریت تولید کنندگان جامعه را تشکیل دهد و ۲- اینکه این طبقه کارگر برای به \یروزی رساندن انقلاب اجتماعی نیازمند ارگانها و تشکلات اقتصادی سیاسی است که حزب طبقه کارگر علاوه بر اتحادیه و سندیکاها از مهمترینُ اساسی ترین و ینیادی تریم این وسایل برای آمادگی طبقه کارگر است.

۳*- طبقه ستمکشى که براى آموختن طرز استعمال اسلحه و بدست آوردن آن نکوشد فقط شايسته آن است که با وى همانند برده رفتار کنند. زيرا اگر ما به پاسيفيستهاى بورژوا و يا اپورتونيست مبدل نشده باشيم نميتوانيم اين نکته را فراموش نماييم که در جامعه طبقاتى زندگى ميکنيم و جز مبارزه طبقاتى راه خروج ديگرى از آن وجود ندارد و نميتواند داشته باشد. در هر جامعه طبقاتى، اعم از اينکه بنايش بر بردگى يا سرواژ باشد و يا، مانند امروز، بر کار مزدى، در هر حال طبقه ستمگر مسلح است. نه تنها ارتش دائمى فعلى بلکه ميليس فعلى هم - حتى در دمکراسى‌ترين جمهوريهاى بورژوازى مثل سوئيس - تسليح بورژوازى بر ضد پرولتاريا است. اين حقيقت آنقدر ساده و روشن است که تصور نميرود به مکث در روى آن نيازى باشد. همينقدر کافى است يادآور شويم که چگونه در کشورهاى سرمايه‌دارى از ارتش بر ضد اعتصاب کنندگان استفاده ميشود.

تسليح بورژوازى بر ضد پرولتاريا يکى از بزرگترين، اساسى‌ترين و مهمترين واقعيات جامعه معاصر سرمايه‌دارى است. آنوقت در مقابل يک چنين واقعيتى به سوسيال دمکراتهاى انقلابى پيشنهاد ميشود "خواست" "خلع سلاح" را مطرح نمايند! اين کاملا برابر است با عدول کامل از نقطه نظر مبارزه طبقاتى و دست کشيدن از هر انديشه انقلابى. شعار ما بايد تسليح پرولتاريا براى پيروزى بر بورژوازى، سلب مالکيت از آن و خلع سلاح آن باشد. اين يگانه تاکتيک ممکن طبقه انقلابى و تاکتيکى است که از تکامل عينى ميليتاريسم سرمايه‌دارى ناشى شده و معلول اين تکامل است. پرولتاريا فقط پس از آنکه بورژوازى را خلع سلاح نمود، ميتواند، بدون خيانت به وظيفه تاريخى-جهانى خود، اصولا هر نوع سلاحى را دور اندازد و شکى نيست که پرولتاريا همين کار را هم خواهد کرد ولى - فقط آنوقت و به هيچ وجه نه زودتر از آن. لنین برنامه نظامی انقلاب پرولتری.

*۴ – لنین :  در اثر خود بنام انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد، در باره چیستی دولت و  دیکتاتوری بطور کلی و نیز دیکتاتوری پرولتاریا مطالب ارزنده ای دارد. از آن جمله، چنین می نویسد :

«دیکتاتوری قدرتیست که مستقیما متکی به اعمال قهری است و به هیچ قانونی وابسته نیست. دیکتاتوری پرولتاریا قدرتیست که با اعمال قهر پرولتاریا علیه بورژوازی بچنگ آمده و پشتیبانی می کردد و قدرتیست که بهیچ قانونی وابسته نیست. ».  لنین ادامه داده و از زبان کارل مارکس و فردریش انگلس ضرورت این دیکتاتوری را بیان میکند :

- مارکس... «اگرکارگران دیکتاتوری انقلابی خود را جایگزین دیکتاتوری بورژوازی می نمایند... تا مقاومت بورژوازی را در هم شکنند... بدولت شکل انقلابی و گذرنده می دهند.»...

انگلس...« حزب پیروزمند» (در انقلاب) «بالضروره» ناچاراست سیادت خود را از طریق رعب و هراسی که سلاح وی در دلهای مرتجعین ایجاد می کند، حفظ نماید. اگر کمون پاریس به اتوریته مردم مسلح علیه بورژوازی متکی نبود؛ مگر ممکن بود بیش ازیک روز دوام آورد؟ آیا ما محق نیستیم اگر بالعکس کمون را، به علت اینکه از اتوریته خیلی کم استفاده کرده است، سرزنش نمائیم»...

هم او میگوید: « از آنجا که دولت فقط مؤسسه گذرنده ایست که در مبارزه و انقلاب باید ازآن استفاده کرد، تا دشمنان خود را قهرا سرکوب ساخت، لذا سخن گفتن در بارۀ دولت خلقی آزاد خام فکری خالص است. مادامکه پرولتاریا هنوز به دولت نیازمند است، این نیازمندی از لحاظ مصالح آزادی نبوده، بلکه بمنظورسرکوب دشمنان خویش است و هنگامی که سخن گفتن در بارۀ آزادی ممکن می گردد، آنگاه دولت بمعنای اخص کلمه دیگر موجودیت خود را از دست می دهد»...

....

 کائوتسکی با دانشمند مآبی سفیه کابینه نشین یا با چشم  و گوش بستگی یک دختر بچه دهساله می پرسد: وقتی که اکثریت در دست است چه نیازی به دیکتاتوری وجود دارد؟ مارکس و انگلس توضیح می دهند:

-  برای درهم شکستن مقاومت بورژوازی،

-  برای ایجاد رعب و هراس در دلهای مرتجعین،

-  برای حفظ اوتوریته مردم مسلح علیه بورژوازی،

-  برای اینکه پرولتاریا بتواند دشمنان خویش را قهرا سرکوب نماید. »،

-  ... علامت ضروری دیکتاتوری و شرط حتمی دیکتاتوری سرکوب قهری استثمارگران  بعنوان یک طبقه و بنا براین نقض «دموکراسی خالص» یعنی نقض برابری و آزادی در مورد این طبقه است. » لنین – انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد.

  • در قسمت چهارم – شوراها چنین می نویسد : پس دولت چیست؟
  • دولت چیزی نیست جز ماشینی برای سرکوب یک طبقه بدست طبقۀ دیگر.
  • بنا بر این طبقۀ ستمکش، پیشاهنگ تمام زحمتکشان و استثمار شوندگان در جامعه معاصر، باید برای « نبردهای قاطع بین سرمایه و کار» بکوشد، ولی نباید باین ماشین که سرمایه بتوسط آن، کار را سرکوب می نماید، دست بزند! - - نباید این ماشین را در هم شکند! - - نباید از سازمان جامع خود برای سرکوب استثمارگران استفاده کند!
  • برای حفظ اتوریته مردم مسلح علیه بورژوازی،
  • برای اینکه پرولتاریا بتواند دشمنان خویش را قهرا سرکوب نماید. »،
  • البته لنین در اینجا درک کائوتسکی از دولت بورژوائی و چگونگی برخورد پرولتاریا با چنین دولتی  و دیکتاتوری پرولتاریا به نقد می کشد.

 

*۵- - این مفهوم‌پردازی طبقات اساساً همان تعریف لنین از طبقه‌ی اجتماعی در «آغازی باشکوه» برمبنای ابعاد مختلف روابط تولید سرمایه‌داری است: «طبقات گروه‌های بزرگی از مردم هستند که برمبنای جایگاهی که در یک نظام تولید اجتماعی با تعیّن تاریخی اشغال می‌کنند، برمبنای رابطه (در اغلب موارد ثابت و صورت‌بندی شده در قانون) با وسایل تولید، برمبنای نقش آن‌ها در سازمان‌دهی اجتماعی کار، و درنتیجه برمبنای ابعاد سهمی از ثروت اجتماعی که مصرف می‌کنند و شیوه‌های دست‌یابی به آن، با یکدیگر فرق دارند. طبقات گروه‌های مردم هستند که به سبب جایگاه متفاوتی که در نظام معین اقتصاد اجتماعی اشغال می‌کنند یکی از آن‌ها قدرت تصاحب کار دیگری را دارد.» (لنین، آغازی باشکوه، ۱۹۱۹- به نقل از  مقاله دوم، ساختار اقتصادی سرمایه داری در سطح ناب  و طبقات همپای آن – فرهاد نعمانی و سهراب بهداد. منبع: نقد اقتصاد سیاسی

فصل ۵۲ - کاپیتال جلد سوم -  طبقات

آنکه تنها صاحب نيروی کارش است، صاحب سرمايه و صاحب زمين که درآمدهای شان به ترتيب دستمزد، سود و اجارۀ زمين است، يعنی کارگر مزدی، سرمايه دار و مالک زمين تشکيل دهندۀ سه طبقۀ بزرگ در جامعۀ مدرن که بر پايۀ شيوۀ توليد سرمايه داری بنا شده است را ميدهند. در انگليس جامعۀ مدرن در ساختار اقتصاديش بی شک بيشترين و کلاسيک ترين تکامل را داراست. با اين همه طبقه بندی طبقات در اينجا نيز در شکل خالص خود پديدار نميگردد. طبقات ميانی و واسط نير در اينجا ( هر چند که در روستا در مقايسه با شهر بسيار کمتر ) باعث پوشاندن خط مرز ها در همه جا ميشوند. معهذا اين برای برسی ما فاقد اهميت است. ديديم که تمايل مداوم و قوانين تکامل شيوۀ توليد سرمايه داری هر چه بيشتر و بيشتر وسايل توليد را از کار جدا کرده و وسايل توليد تفکيک شده را هرچه بيشتر در گروهای عظيم متمرکز ميکند، با اين ترتيب کار را به کار مزدی و وسايل توليد را به سرمايه تبديل ميکند. از سوی ديگرمطابق يا بديگر سخن i با اين تمايل، جداسازی مستقل مالکيت زمين از سرمايه و کار می باشد، (۵٨( تبديل کل مالکيت ارضی به آن شکلی از مالکيت ارضی که با شيوۀ توليد سرمايه داری منطبق است. منبع سایت – کمونیستهای انقلابی

 

کارل مارکس- دربارۀ «تشکل کارگری:اقتصاددانان [سرمایه داری] درست می گویند آنگاه که برضد تشکل های کارگری اظهار نظر می کنند.                                                                                                     :

1-هزینه های تشکل کارگری برای کارگران عمدتاً بیش از افزایش دریافتی هایی است که آن ها می خواهند از طریق تشکل به دست آورند. تشکل های کارگری در درازمدت نمی توانند در مقابل قوانین رقابت ایستادگی کنند. آن ها ماشین های جدید، تقسیم کار جدید و انتقال از یک محل تولید به محل تولید جدید را با خود به همراه می آورند. پیامد همۀ این ها کاهش دستمزد است.                          

2- اگر تشکل های کارگری موفق شوند که بهای [نیروی] کار در یک کشور را در چنان حد بالایی نگه دارند که سود سرمایه داران این کشور نسبت به میانگین سود در کشورهای دیگر به گونه ای چشمگیر اُفت کند، یا از رشد سرمایه در این کشور جلوگیری کند، این امر باعث رکود و پسرفت صنعت می شود و کارگران را همراه با کارفرمایان شان نابود می کند. زیرا، همان گونه که دیده ایم، زندگی کارگر همین است. هنگامی که سرمایۀ تولیدی رشد می کند زندگی کارگر رو به وخامت می گذارد، و آنگاه که این سرمایه زوال می یابد یا راکد می شود کارگر در همان ابتدای کار نابود می گردد.                                                       .  

3- این ایرادهای اقتصاددانان بورژوا، همان گونه که گفته ایم، همه درست است؛ اما فقط در چهارچوب دیدگاه آنان درست است. اگر مسئلۀ تشکل های کارگری واقعاً همان می بود که علی الظاهر هست، یعنی اگر هدف این تشکل ها تثبیت دستمزد می بود، اگر رابطۀ بین کار و سرمایه رابطه ای ابدی می بود، این تشکل ها در برخورد با ضرورت چیزها درهم شکسته می شدند. اما آن ها [نه وسیلۀ تثبیت دستمزد بلکه] وسیلۀ متحد ساختن طبقۀ کارگر و آماده کردن کارگران برای برانداختن کل جامعۀ کهنه و تضادهای طبقاتی آن هستند. و از این دیدگاه، کارگران حق دارند اگر بخندند به استادان باهوش بورژوایی که هزینۀ این جنگ داخلی را از نظر تعداد کشتگان و مجروحان و خسارت های مالی به رخ آنان می کشند. کسی که می خواهد دشمن اش را شکست دهد دربارۀ هزینه های جنگ با او بحث نمی کند. و اقتصاددانان می توانند میزان بیگانگی کارگران با این کوته فکری را از این واقعیت دریابند که بیشتر این تشکل های کارگری را کارگرانی درست کرده اند که دستمزدشان بیشتر از کارگران دیگر است و این که کارگران هرچه قدر بتوانند از دستمزدهایشان می زنند تا صرف ایجاد تشکل های سیاسی و صنعتی و برآوردن نیازهای این جنبش کنند. و وقتی نوع دوستیِ آقایان بورژوا و اقتصاددانان شان گاه آنان را چنان خیرخواه و نیکوکار می کند که اندکی چای یا مشروب یا قند وشکر و گوشت به حداقل دستمزد یعنی به کمترین حد زندگی کارگران اضافه می کنند،و واکنش کارگران تا حد شرم آوری برای آنان غیرقابل درک می شود آنگاه که می بینند کارگران بخشی از همان حداقل دستمزد را صرف هزینۀ جنگ با بورژوازی می کنند و حداکثر لذت زندگی را از فعالیت انقلابی شان می برند.

اگر کارگران آلمان بدون گذر کامل از یک پروسۀ رشد طولانی انقلابی قادر به گرفتن قدرت سیاسی و اجرای کامل منافع طبقاتی خودشان نیستند، ...ولی، آنها باید با درک روشنی از منافع طبقاتی خود، با اتخاذ هر چه سریعتر موضع مستقل حزبی خود، و با بستن راه عبارات سالوسانه خرده بورژ.ازی دمکرات، مبنی بر عدم نیاز به تشکیلات مستقل حزبی پرولتاریا، بخش عطیمی از پیروزی نهائی شان را خود به سرانجام برسانند. ندای جنگ آنها باید این باشد: "انقلاب مداوم". ( لندن، مارس 1850 مارکس- انگلس   کلیات آثار مارکس- انگلس به انگلیسی، جلد 10، صفحات 277-287-

۶* - در رابطه با افزایش بودجه توجه شما را لینک های زیر که همگی از زبان خود سرمایه داران هستند، جلب می کنم .

دویچه وله – آلمان :

https://www.dw.com/fa-af/%DA%A9%D8%AF%D8%A7%D9%85-%DA%A9%D8%B4%D9%88%D8%B1%D9%87%D8%A7-%D8%A8%DB%8C%D8%B4%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%A8%D9%88%D8%AF%D8%AC%D9%87-%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D9%88-%D8%AA%D8%B3%D9%84%DB%8C%D8%AD%D8%A7%D8%AA%DB%8C-%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%86%D8%AF/a-48525930

اقتصاد آنلاین

https://www.dw.com/fa-af/%DA%A9%D8%AF%D8%A7%D9%85-%DA%A9%D8%B4%D9%88%D8%B1%D9%87%D8%A7-%D8%A8%DB%8C%D8%B4%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%A8%D9%88%D8%AF%D8%AC%D9%87-%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D9%88-%D8%AA%D8%B3%D9%84%DB%8C%D8%AD%D8%A7%D8%AA%DB%8C-%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%86%D8%AF/a-48525930

بی بی سی لندن

https://www.bbc.com/persian/world-features-51524573

حال توجه شما را به وضعیت بهداشت و رفاه عمومی در جهان جلب می کنم.

 پوشش همگانی بهداشت؛ سلامت برای همه - دویچه وله آلمان – لینک!

https://www.dw.com/fa-ir/world/a-48239957

این است اوضاع کلی جهان تحت حاکمیت سرمایه امپریالیستی که باید زیر و رو گردد و این فقط از عهده طبقه کارگر آن بر می آید. طبقه کارگری که باید سازمان یابد، باید متحد گشته، آگاه و مسلح گردد، زیرا که در مقابل آن دولت های تا بن دندان مسلح قرار گرفته اند. نیروی مادی سازمان یافته و مسلح را فقط با نیروی مادی سازمان یافته و مسلح می توان درهم شکست و باید درهم شکست!

*۷- کارل مارکس در کتاب سرمایه  جلد اول، در فصل فیتیشیزم کالا، برای  بیان این مسئله به دو چیز دیگر می پردازد، عمل دیدن و مذهب، او می نویسد :  هم چنان  که تأثیر نورانی شئی ای بر عصب باصره مانند تحریک داخلی خود عصب باصره نموده نمی شود بلکه به صورت شئی محسوسی که خارج از چشم قرار گرفته است بیان می گردد. ولی عمل دیدن بدین قسم انجام می گیرد که واقعا روشنائی از جسمی خارجی به شئی دیگری که چشم است می تابد. این یک رابطه فیزیکی بین اشیاء فیزیکی است. اما برعکس شکل بالا و رابطه ی ارزشی محصولات کار به هیچ وجه دخلی به ماهیت فیزیکی آن ها و ارتباطات شئی ای و خارجی ای که از آن ناشی می گردد ندارد. تنها رابطه ی اجتماعی مشخص خود انسان هاست که در این مورد به شکل وهم آمیز رابطه بین اشیاء جلوه می کند. برای یافتن نظیر این مورد باید در مناطق مه آلود مذهبی به پرواز در آئیم. آن جا نیز چنین به نظر می آید که محصولات دماغ انسانی زندگی خاصی یافته هم چون چهره های مستقلی بین خود و با انسان در رابطه قرار گرفته اند. در جهان کالا نیز حاصل دسترنج انسان چنین جلوه می کند. این همان چیزی است که من فتیشیزم نامیده ام. صفتی که تا محصولات کار به صورت کالا در می آید به آن ها می چسبد و سپس جزء لاینفک تولید کالائی می گردد.

همان طور که تحقیق ما ثابت نمود این فیتیشیزم جهان کالا از خاصیت اجتماعی مخصوص کار ناشی می گردد که خود کالاست.» ص ۱۵۷

کارل مارکس در ادامه چنین می نویسد: شرایط زندگی این سازمان ها معلول سطح نازل پیشرفت نیروی بارآور کار و محدودیت ناشی از آن در مورد مناسبات انسان ها در درون جریان تدارک وسایل مادی زندگی و بالنتیجه در مورد روابط بین خود آن ها و طبیعت است. این محدودیت واقعی در مذاهب طبیعی و اقوام قدیم انعکاس می یابد. به طور کلی انعکاس مذهبی دنیای واقع تنها هنگامی می تواند محو شود که شرایط کار و حیات روزمره ی انسان روابط عقلانی افراد را با یکدیگر و با طبیعت به طور صاف و شفاف نمودار سازد.

شکل اجتماعی جریان زندگی یعنی چهره ی مادی پروسه تولید هنگامی نقاب عرفانی و مه آلودی که روی وی را پوشانده است بر می دارد که خود به مثابه حاصل کار مردمی که آزادانه با یکدیگر تشریک مساعی می کنند و تحت نظارت آگاه و طبق نقشه ی آنان در آید. ولی رسیدن به این مرحله مستلزم وجود مبنای مادی معینی در اجتماع و یا گرد آمدن یک سلسله شرایط مادی در زندگی است که خود نتیجه ی تکامل تاریخی طولانی و پر رنج است.» ص ۱۶۸، منبع :

file:///C:/Users/HP/Downloads/sarmaye-kapital-1_[www.ketabesabz.com]%20(1).pdf

این همان چیزی است که انقلاب خونین – انقلاب قهری کمونیستی – زایمان دردناک – را لازم دارد. این همان چیزی که است پرولتاریا و تنها پرولتاریا قادر به انجام آن است. این همان چیزی است که کارل مارکس آن را جامعه ی کمونیستی نامیده است. کمونیسم حرکت جهانروای طبقه کارگر برای لغو شرایط موجود اجتماعی است. کارل مارکس فردریش انگلس، ایدئولوژی آلمانی، سال ۱۸۴۶.

البته، راجع به مذهب، کلا ایدئولوژی، خانواده، قانون و چرائی ؟ و کار کرد آن ها، کارل مارکس  در آثار مختلفی و مخصوصا در اثری به نام نقد اصول حقوق هگل – مقدمه «مذهب افیون توده هاست...» نوشته است و همچنین در مانیفست حزب کمونیست می نویسند : « در اوضاع و احوال زندگی پرولتاریا، دیگر شرایط جامعه کهن نابود شده است. پرولتاریا مایملکی ندارد؛ مناسبات وی با زن و فرزند با مناسبات خانواده های بورژوازی هیچگونه وجه مشترکی ندارد؛ کار نوین صنعتی و شیوه نوین اسارت در زیر یوغ سرمایه، که خواه در انگلستان و فرانسه و خواه در آمریکا و آلمان یک نواخت است، هر گونه جنبه ملی را از پرولتاریا ستوده است. قانون، اخلاق، مذهب، برای وی چیز دیگری نیست جز تعصب بورژوازی که در پس آن ها منافع بورژوازی پنهان شده است.»، تأکید از من است.

 

 

 

نقدی بر نامه اساتید دانشگاه و فعالان سیاسی به دونالد ترامپ

نقدی بر نامه اساتید دانشگاه و فعالان سیاسی به دونالد ترامپ

 

امروز نامه ای از سوی شخصیت های شناخته شده منتشر شده که در آن, عملا همسو با جواد ظریف, از دولت ایالات متحده آمریکا درخواست برای "رفع تمام موانع" تحریم ها شده است. این نامه که مشخصا انشاء "اصلاح طلبی" و محتوای نه چندان زیرکانه "طرفداری از دولت روحانی" دارد, توسط افراد محترمی امضاء شده که برخی از آنها خود را "اپوزیسیون نظام در کلیت آن" و  به نوعی برانداز و مخالف رژیم معرفی می کنند. البته انتقادات بسیار ملایمی نظیر "سهل انگاری و نارسایی‌های سیاسی و مدیریتی" به جمهوری اسلامی نیز شده است. تقلیل مسئولیت تمام عیار و  عملکرد عامدانه و دهشتناک جمهوری اسلامی به مقوله های ملایم و خفیفی نظیر "سهل انگاری" و "نارسایی" یکی داستان است پر آب چشم.

 

چند روز پیش یکی از هموطنان فرهیخته و سرشناس این نامه را برای من نیز فرستاد تا آن را امضاء کنم. در جوابیه این دوست گرامی مضمون متن زیر را نوشتم و توضیح دادم که چرا از امضاء آن معذورم. این دوست گرامی متعاقبا خبر داد که چند تن از پیشنهاد دهندگان اولیه از امضاء و درخواست امضاء صرفنظر کرده اند. ولی یک تن از آنها اصرار بر جمع کردن امضاء دارد. مضمون متن یادداشت بنده که در روز دوشنبه ٢٦ اسفند ٩٨ آن را فرستادم بدینگونه است:

 

همانگونه که می دانیم دارو و لوازم پزشکی و مواد غذایی و ضروری زندگی تحت تحریم نیستند. حتی کانال های مالی برای تسهیل این مواد تحت تحریم نیستند. اما متاسفانه جمهوری اسلامی با رد لوایح پولشویی (FATF) کار را بر کانال های مالی سخت کرده است. اخیرا نیز کشورهایی نظیر سویس, چین, روسیه و قطر  و امارات و همچنین خود سازمان بهداشت جهانی و حتی یونیسف کمک های پزشکی فراوانی به ایران کردند. در نتیجه محدودیتی برای دارو و لوازم پزشکی و غذا  وجود نداشته و ندارد. از نظر کمک های پزشکی به استثنای دستگاه های تنفس مصنوعی (respiratory ventilator) که حتی در بریتانیا و آمریکا کمبود شدید وجود دارد, بقیه لوازم پزشکی به ایران فرستاده شده است. سازمان بهداشت جهانی دهها هزار ماسک و گان (لباس حفاظتی پزشکی) و وسایل ضد عفونی به ایران فرستاد. جمهوری اسلامی اکثر اینها را به بسیج و سپاه داد تا بپوشند و سوار بر موتور  به خیابانها و به منازل مردم بروند و در معابر عمومی ویراژ بدهند و بقول خودشان "رزمایش پدافند بیولوژیکی" در شهرهای مختلف کشور برگزار کنند. عکس ها و ویدئوهای آن موجود است. حال بگذریم از اینکه ایران یک میلیون ماسک مجانی به چین (دومین قدرت اقتصادی جهان) کمک کرد و به سبک احمدی نژاد به تمام جهانیان پیشنهاد کمک مالی و مدیریتی جهت مبارزه با کرونا را داده است.

 

بنده در مورد تحریم ها زیاد نوشته ام از جمله مقاله تحقیقی حدود بیش از یازده سال پیش تحت نام تحريم؟ آری، يا نه؟ وظيفه مـــا چيست؟. در نتیجه طرفدار مقوله تحریم نیستم. شوربختانه این نامه با شیوه به ظاهر دلسوزی برای ملت بلازده ایران ماهرانه نگارش شده است که گویا تنها مقصر یا مسئول تحریم نيازهای بهداشتی و درمانی آمریکا است؛ در نامه نوشته شده "رفع تمام موانع"، از جمله رفع موانع مالی. . . . . . . .

 

نه تنها بنده و دیگر هموطنان, بلکه حتی خودم ترامپ و وزیر خارجه آمریکا هم بارها برای رفع تحریم ها درخواست مذاکره و گفتگو داده اند. اما جمهوری اسلامی تحریم ها را یک نعمت بزرگ در راستای پایه گزاری اقتصاد مقاومتی می خواند و هر نوع پیشنهاد برای مذاکره و رفع تحریم ها را رد می کند. وانگهی در این نامه مشخص نشده که آمریکا دقیقا باید چه کار بکند؟ آن هم زمانی که مسئولین جمهوری اسلامی نه تنها هر نوع کمک و مساعدت پزشکی از جانب آمریکا را صراحتا رد کرده اند, بلکه آمادگی جمهوری اسلامی برای کمک به جلوگیری از شیوع بیشتر کرونا در آمریکا را اعلام کرده اند. ایکاش در این "نامه یکطرفه" هموطنان گرامی به دور از حجب و تعارف از رئیس جمهوری آمریکا نیز درخواست می کردند تا برای نجات مردم آمریکا, دست رد به پیشنهاد کمک از سوی جمهوری اسلامی نزند.

 

جمهوری اسلامی در سیاست برونمرزی خویش با دادن مدیریت مبارزه با کرونا به نظامیان, سیاست سرکوب و  فشار بر مبارزان داخلی خود را افزایش خواهد داد . و از فاجعه کرونا بعنوان سرپوش استفاده خواهد کرد. در سیاست خارجی نیر مسئولین نظام از جمله جواد ظریف در هفته اخیر بارها  پیشنهاد کمک پزشکی و درمانی آمریکا را رد کرده اند و به بهانه کرونا خواهان رفع همه تحریم ها (رفع تمام موانع) شده اند. با عرض احترام به جنابعالی و بقیه هموطنان (امضاء کنندگان), بنده روح و حتی متن انشایی این نامه را منطبق با موضع و درخواست جواد ظریف می بینم. یعنی آنچه را که جمهوری اسلامی می خواهد (رفع تمام موانع)؛ آن هم یک طرفه! آن هم سواستفاده و بهره برداری از مرگ هزاران هموطن برای پیشبرد مقاصد سیاسی جمهوری اسلامی در رفع تحریم ها. از این جهت از امضای این نامه هدفمند, جهت دار و یک طرفه معذورم. با سپاس فراوان و آرزوی سال نو.  عیدتان مبارک. دوشنبه ٢٦ اسفند ٩٨.

 

عبدالستار دوشوکی

جمعه ١ فروردین ١٣٩٩

نوروز و آغاز سال نو را به همه هموطنان تبریک عرض می کنم و آرزوی رهایی و بهترین ها را برای همه دارم.

 

 

سال نو: زیر سایه سیاه ویروس کرونا و جمهوری اسلامی!

نوروز را صمیمانه به مردم تبریک میگویم. امیدوارم آغاز سال نو و مسیر سال آینده را با کمترین هزینه انسانی ناشی از ویروس کرونا و با به زیر کشیدن ویروس جمهوری اسلامی پشت سر بگذاریم. اما با قلبی آکنده از دلهره و درد و نگرانی به مناسبت آغاز سال ۱۳۹۹ پا میگذاریم. وقتی پای رسانه ها نشستیم و لحظه به لحظه آمار مبتلا شدگان بیشتر به ویروس کرونا و افزایش مرگ انسانهای عزیز در سطح جهان و ایران، و از میان همکار و هم محله و هم شهری، بخشا از میان دوست و آشنا و فامیل و بستگان میشنویم، دیگر به روال سابق جایی برای شادی و جشن آغاز سرسال باقی نمیماند. ویروس کرونا و جمهوری اسلامی هردو جشن و شادی نوروزی را امسال از مردم سلب کرده اند، اما نباید بگذاریم، یاس و ناامیدی و غصه و زانو در بغل گرفتن را بر مردم تحمیل کنند. امسال به جای جشن و شادی، همبستگی و همیاری و همکاری انسانی برای مقابله کردن با مخاطرات بیماری کرونا را جانشین کنیم. دلسوزانه به دوست و آشنا و فامیل و بستگان، به هم محله ای و همشهری باید گفت، تجمع نمیکنیم، جشن نداریم، دید و بازدید نداریم. با دقت همه رهنمودهای پزشکی و بهداشتی ویژه مقابله با ویروس کرونا را رعایت میکنیم. در خانه میمانیم، فضای آرامی برای جمع خانواده و انسانهای گردآمده در منزل ایجاد میکنیم. با ابتکار و خلاقیت تفریح و سرگرمی مورد نیاز کودکان و نوجوانان پرانرژی را فراهم کنیم. وقت بگذاریم و به کمک تلفن و کانالهای نتی ارتباطی، با بستگان و کسانی که قرار بود، دور هم جمع شویم، ارتباط برقرارکنیم و محبت و صمیمیت را در میان هم تقسیم کنیم. با همان امکانات ارتباطی با هم محله ای و همشهری و همکار و دوست و آشنا ارتباط بگیریم و همبستگی و همسرنوشتی انسانی و امید به عبور از این دوره سخت را تقویت کنیم. مهمتر خانواده ها و انسانهای محروم و بی بضاعت محتاج کمک معیشتی و بهداشتی و پزشکی در محله و شهر را فراموش نمی کنیم. با تعاون و همکاری مردم محله و شهر میتوانیم نیازمندیهایشان را تامین کنیم. این تعهد انسانی را عملی سازیم، که در محله و شهر و در همسایگی مان کسی گرسنه و بی امکان نماند. نهادهای همیاری مردمی به وجود آمده را  تقویت و حمایت کنیم. اگر صفت مشخصه نوروز جشن و شادی است، بگذار صفت مشخصه نوروز امسال همبستگی و همیاری و همکاری انسانی باشد.

 

کاپیتالیسم و ویروس کرونا!

واضح است خشم و نفرت و انزجار بشریت امیدوار به زندگی از کارکرد ضد انسانی، دولتهای کاپیتالیستی موج میزند. روز روشن دولتهای حاکم سرمایه داری حتی آنجا که خود را "جهان آزاد و پیشرفته" معرفی میکنند، ناکارایی و بی مسئولیتی را در مقابل زندگی و حیات شهروندان به نمایش گذاشته اند. به پروژه ها و سیاستهای ضد انسانی بخش عمده سران کاپیتالیسم جهانی برای نمونه ترامپ و جانسون و ناکارایی دولت ایتالیا و بی مسئولیتی و بی برنامگی دولت سوئد مهد "دولت رفاه" در اسکاندیناوی نگاه کنید. با اندک دقتی متوجه خواهیم شد، سود و حفاظت از سودورزی سرمایه و نه هیچ چیز دیگر مبنای محاسبات و طراحی پلانهای ضد انسانی شان در همین ماجرا است. به طرز بیشرمانه ای انسان و حیات انسانها جایی در برنامه ریزی آنها ندارد. به عنوان مثال دولت ضد انسان انگلیس بیشرم و بی نقاب گفت، چاره ای نیست، "باید راه را باز کنیم، برای واگیری گله ای". این جانیان خم به ابرو نمیاورند واگیری عمومی ۷۰ تا ۸۰ درصدی جامعه را تجویز میکنند. خونسرد میگویند، "دو تا سه درصدی میمیرند" و سنگ دلانه از مرگ هزاران نفره از میان سالمندان در حوزه کشوری خود، از میان مادران و پدران ما مردم فقر زده و محروم صحبت میکنند و میگویند "بعدا جامعه مصونیت" پیدا میکند. اینست ماهیت و کارکرد ضد انسانی نظم وارونه کاپیتالیستی و دولتهایش درقبال زندگی و حیات شهروندان. براستی سرمایه داری با چه کارکرد و زبان گویاتر از این، به میلیاردها انسان کره زمین بگوید، نظمی ضد انسانی و ناکارا و ناتوان از تضمین سالم حیات بشریت است. با چه زبانی باید گفت این سیستم جهنمی سرمنشاء تباهی انبوه بشریت را باید ساقط کرد و به زباله دان تاریخ سپرد. ننگ و نفرت براین مناسبات و بر این نظم ضد انسانی!

 

ویروس کرونا، ویروس جمهوری اسلامی!

مردم ۴۱ سال گرفتار آمده زیر حاکمیت جانیان اسلامی، درست به دلیل کارکرد ضد انسانی این حکومت، بدتر از هر جای دیگر به ویروس کرونا گرفتار آمده اند. در یک نگاه فشرده به وضوح  متوجه میشویم، فقط و فقط به خاطر منافع اقتصادی و سیاسی مافیای در قدرت اسلامی و نه ضرورتهای نرمال سوخت و ساز اقتصادی سیاسی جامعه، به دستور راس نظام، خامنه ای جلاد بیش از یک ماه از ورود ویروس کرونا به کشور و شهر قم پنهانکاری شد، تا مناسک ۲۲ بهمن و مضحکه انتخاباتشات به هم نخورد. تردد هوایی با چین کانون شروع ویروس تاکنون هم قطع نشده، تا سودورزی کمپانیها و مافیای اقتصادی به هم نخورد. از قرنطینه کردن قم به عنوان اولین کانون شروع این ویروس و دیگر نقاط بحرانی تاکنون سرباز زده اند، چون هزینه بردار و به علاوه جانیان مدیر و سازمانده تروریسم اسلامی و جنگهای منطقه ای و با تجربه در قتل عام مردم، عرضه و تجربه و توانایی مدیریت پروژه های قرنطینه و محافظت از انسان و خدمت به شهروندان جامعه را ندارند. جاهلان عصر حجر با دست بردن به خرافه مذهب و خزعبلات امامان از جاری شدن ساده ترین کدهای پیشگیری ویروس کرونا جلوگیری کردند. اکنون از تامین کمترین امکانات پزشکی و بهداشتی حتی برای بیمارستانها و درمانگاهها عاجزند. با اشاره خامنه ای مجرم ۲۰۰ میلیون یورو به پروژه های تروریستی سپاه قدس اختصاص داد میشود، اما میگویند بودجه برای تهیه ماسک و دستکش و مواد ضد عفونی مورد نیاز مردم را ندارند. در سطح جهان و منطقه آشکار شده، حکومت جنایتکار جمهوری اسلامی بسیار ناتوانتر از دولتهای بی ثبات افغانستان و عراق با خطر ویروس کووید ۱۹ عمل کرده است. چنین مشاهده ای هر روزه بر تنفر و انزجار عمیق مردم میافزاید. دوره سخت دست و پنجه نرم کردن با کرونا را با همیاری و همکاری انسانی باید پشت سر بگذاریم، روز فوران خشم تلنبار شده بنیان برافکنمان علیه نظم سرمایه و جمهوری اسلامی در ایران نزدیک است. به میدان میاییم، نظم وارونه کاپیتالیستی و ویروس جمهوری اسلامی را سرنگون میکنیم و بر ویرانه هایش حاکمیتی را جانشین میکنیم، که قطب نما و سرلوحه کارش تامین آزادی و برابری و رفاه همگانی برای همه شهروندان جامعه از همان آغاز راه است.

 

***

  

ویروس کرونا در خاورمیانه، چرا از ایران شروع شد؟

علت چه بود که از میان تمام کشورهای خاور میانه کرونا از ایران سر بر آورد؟ امروز حتی عقب مانده ترین بخش مردم در ایران می دانند که مسبب این فاجعه وحشتناک طبقه حاکم و ارتجاع ج ا. است.منافع اقتصادی و سیاسی طبقه حاکم بر ایران بود که این ویروس مرگبار را به ایران اورد و فاجعه ای به وسعت سراسر ایران آفرید.

 

 هم اکنون نقش و برخورد ج.ا. به آن موضوع  نفرت توده های مردم را علیه این رژیم دزد و فاسد و سرکوبگر را بیش از پیش برانگیخته است. رژیم منفور در آستانه نمایش انتخاباتی مجلس یازدهم و راه پیمایی ٢٢بهمن علیرغم اگاهی نسبت به شیوع ویروس کرونا در چین و ورود آن به ایران، یکی از پنهان کاری های دوران حکومت خود را به مردم تحویل داد. حکومت نه تنها مرز های ایران را به روی مسافرین به چین که عامل ویروس شناخته شده  بود نبست بلکه شرکت هواپیمایی ماهان وابسته به سپاه پاسداران را در خدمت گذاری به این اربابان سرمایه همچنان فعال نگاهداشت.

 

اکنون متاسفانه  آمار مبتلایان و کشته شدگان در ایران روبه افزایش است، و با وجود اینکه کرونا بدون توجه به موقعیت اقتصادی و اجتماعی افراد به یکسان سر وقت همه می رود اما در ایران بطور آشکار همه میدانیم که نحوه رسیدگی و نگهداری و اختصاص پزشک و هزینه برای همه یکسان نبوده و نیست!

 

 همه امکانات پزشکی بهداشتی و درمانی کشور را مسئوالان رده بالای رژیم  به طور کامل در انحصار خود و نزدیکان خود قرار داده اند. برای مردم ایران این فاجعه دیدن مرگ عزیزانشان خواهد بود. فاجعه شیوع کرونا بار وخیم ان در نتیجه بی مسئولیتی رژیم دزد و فاسد حکومت به صورت بیماری و مرگ بر سر مردمان ستم دیده ما خراب شده است. با گذشت بحران کرونا میلیادرها میلیارد دلارپول نصیب کارتل های دارو و واکسن سازی صاحب امتیاز ویروس جهش یافته کرونا خواهد شد و افزایش در امد مکرر و مستمر سالانه شرکتی که امتیاز واکسن و داروی احتمالی ان را به ثبت برساند تامین خواهد گشت.  میخواهم بگویم که حتی در این فاجعه نیز این دولتیها و مراکز بزرگ اقتصادی و سرمایه داران هستند که سود میبرند و ما مردم کارگر و زحمتکش و بدون پول و امکانات هستیم که قربانی ردیف اول این نوع فجایع.

 

سیزده روز پس از شیوع ویروس کرونا علی خامنه ای در سخنرانی میگوید این بیماری را خیلی بزرگش نکنیم مسئولان ما از روز اول با صفا و صداقت و شفافیت خبر رسانی کردند . حسن روحانی رئیس جمهور ج.ا. در اظهاراتی در تلویزیون گفت توطئه دشمنان ماست که با ترساندن مردم کشور را به تعطیلی بکشانند، در حالی که خود آنها و سران و مقامات و سپاه پاسداران ج.ا. از آن آگاه بودند که اولا بخاطر منافع سیاسی خودشآن آنر پنهان کردند و ثالثا هم اکنون از آن به عنوان نعمت الهی شان بهره گرفته اند تا لشکر کشی نظامی کنند و مردم آسیب دیده  دست کرونا و دست جمهوری اسلامی را از بیان خواسته هایشان و ادامه اعتراض و نفرت علیه جمهوری اسلامی بر‌هذر کنند و بخاطر درد کرونا درد و جنایت رژیم را به فراموشی بسپارند.

اما نباید اجازه داد جمهوری اسلامی به چنین هدف ضد انسانی دست پیدا کند.

منبع: شماره ١٢١ نشریه سوسیالیسم امروز

Iransocialist2017@gmail.com

 اول فروردین ١٣٩٩

 

--

ویروس کرونا، نمودی در بطن یک سیستم

ویروس کرونا، نمودی در بطن یک سیستم

مقدمه

روز شنبه 21 مارس 2020 مصادف با تیدیل سال نو شمسی از 1398 به 1399 است. امسال مردم ایران و کردستان در شرایط خیلی ویژه ای وارد سال جدید شمسی می شوند. ظهور ویروس کرونا کار و زندگی مردم در چند قاره را تحت تاثیر قرار داده است.  هر چند ویروس کرونا از کسی نمی پرسد که چکاره است و وابسته به کدام طبقه اجتماعی است، اما مناسبات ظالمانه موجود در این بخش هم بر علیه طبقه کارگر و زحمتکش عمل میکند. در بطن محدودیتهایی که ویروس کرئنا بوجود آورده است، این کارگران و زحمتکشان هستند که بیشترین صدمه را می بینند.

امیدوارم که سال نو شمسی، سال سلامتی و تندرستی کارگران و زحمتکشان و فعالین شریف جنبشهای کارگری و توده ای باشد.به امید اینکه سال نو شمسی سال تشدید مبارزات حق طلبانه کارگران و مردم علیه جمهوری اسلامی و سال موفقیت طبقه کارگر و زحمتکش علیه حکومت سرکوب و استبداد باشد.  

در این مقاله تمایل دارم تا پدیده ی ظهور ویروس کرونا را در بطن بن سرمایه داری مورد بحث مختصر قرار دهم. این بحث بیشتر از جنبه سیاسی و طبقاتی برخوردار است تا جنبه علمی و تحقیقاتی. علت این مسئله هم اینست که من واقعا وقت کافی در اختیار ندارم تا دست به یک کار علمی و تحقیقی بزنم. طبق معمول مجبورم بگویم که امیدوارم تا در اینده از وقت کافی برای مطالعه و تحقیق برخوردار شوم.

بهررو...

طبق اطلاعاتی که در صفحه  موسسه سلامتی مردمی  (folkehelseinstituttet) در 8م فوریه 2020 منتشر کرده است  که ویروس کرونا جزو خانواده بزرگ ویروسها هستند که از ویروس سرماخوردگی تا ویروس سارس را شامل می شود. نوشته شده است که این مدل جدید ویروس کرونا  که حالا از آن بعنوان پاندمی  کرونا یاد میکتتد  در اواخر 2019 ا از حیوانات و احتمالا خفاش  به انسان منتقل شده است.

از آنجاییکه من پزشک و ویروس شناس نیستم، نمیتوانم وارد توضیحات تخصصی در مورد این ویروس بشوم. زیرا توضیحات منهم تکرار همان توضیحات پزشکان و ویروس شناسان و محققان ازمایشگاهی  خواهد بود که به اشکال مختلف رسانه ای شده است.

آنچه مهم است اینست که بدلیل اینکه این نوع ویروس به نسبت جدید و تازه پا به عرصه وجود گذاشته است، هنوز شناخت از این ویروس و واکسیوناسیون علیه این ویروس هنوز در سطح آزمایشگاهی است. پزشکان می گویند که خطر مرگ و میر  این ویروس کرونا از ویروس آنفلوانزا بیشتر نیست،  و از طریق هوا هم  نشر نمی یابد، بلکه عمدتا از طریق تماس بدنی این ویروس بسرعت اشاعه داده میشود. به همین دلیل و برای جلوگیری از واگیری این ویروس پزشکان بیشتر بر رعایت اقدامات پیشگیرانه از جمله شستن دستها با صابون و ضد عفونی کردن آنها، پرهیز از حضور در میان جمع، در منزل ماندن و رعایت موارد بهداشتی و همچنین تقویت سیستم دفاعی بدن از طریق مصرف ویتامینهای  A, B6, C, D  و Sink  تاکید و توصیه میکنند.

در این زمینه من هم بر توصیه های پزشکان و متخصصان  و اقدامات پیشگیرانه ای که آنها مطرح کرده اند تاکید و رعایت آنرا لازم میدانم.

خارج از این بحث پزشکی و تخصصی، تمایل داشتم به جوانب مختلفی که  اشاعه این ویروس تازه متولد شده  به وجود آورده کمی به  وضعیتهای  اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و سپس روانی که در پی اشاعه این ویروس بوجود آمده و می اید، مختصرا بپردازم. به عبارت دیگر، عواقبی که در پی انتشار این ویروس بوجود خواهد آمد را کنکاش و بررسی کنم.  

 

برخوردهای مختلف به ویروس کرونا

اولین بار که این ویروس در 31 دسامبر 2019 در شهر ووهان چین پیدا شد و دولت چین آنرا اعلام و آن شهر را قرنطینه کرد، کمتر کسی شاید فکر میکرد که این ویروس واگیر که معمولا از آن بعنوان اپیدمی یاد میکنند به ویروس پاندمی یعنی جهانی تبدیل شود. ویروسی بر کار و زندگی انسانها در کشورهای مختلف تاثیر گذاشته است. ویروسی که هر چند به اندازه ویروس انفلوونزا کشنده نیست، اما بیش از آن باعث هراس و دلهره اجتماعی در کشورهای مختلف شده است.

برخوردهای تاکنونی که به پدیده ی ویروس کرونا شده است را به میتوان در سطح کلی به دو نوع برخورد تقسیم کرد: یکی سیاست و برخورد های عملی دولتها به آن، و دوم برخورد اجتماعی مردم به این ویروس.

برخورد دولتها:

زمانی که این ویروس در چین شایع شد، دولت چین علیرغم تلاش برای کنترل کردن این ویروس و حتی فرنطینه ی شهر ووهان، اقدامات لازمه در رابطه با دنیای پیرامونی خود در دستور نگذاشت و دنیای پیرامونی مسئله را به شکل امروز جدی نگرفته بودند. بخشی از جدی نگرفتن این ویروس در ابتدا درست به دلیل تازه بودن و عدم شناخت کافی از آن، شاید طبیعی جلوه می نمود، اما دولتها که موسسات مختلف ازمایشگاهی، تحقیقی و امکانات پزشکی در اختیار دارند، منطقا میبایست سیاستهای مسئولانه ای را درقبال شهروندان کشورشان در پیش می گرفتند. این انتظاری طبیعی  شهروندان یک کشور از دولت آن کشور است.

جمهوری اسلامی در ابتدا مسئله را انکار کرد. زمانیکه بحث انتخابات مجلس شورای اسلامی آنها در میان بود، بحث ویروس کرونا پخش شده بود. آنها موضوع را کتمان کردند و هر خبرنگاری یا نویسنده ای که در این زمینه خبررسانی میکرد را دستگیر میکردند. رسانه ها اعلام کردند که این ویروس از شهر قم به سایر شهرهای ایران سرایت کرده است. قم را قرنطینه نکرد و اجازه دادند که ملاهای ساکن قم را به شهرهای مختلف ایران از جمله شهرهای کردستان منتقل نمایند. ویروس صادر شده از شهر قم به شهرهای ایران و سایر کشورهای منطقه اتفاق تلخ و ناگواری بود که کار و زندگی مردم کارگر و زحمتکش را از آن که بود بمراتب وخیم تر نمود. قبل از شایعه ویروس کرونا کار و زندگی کارگران بیش از حد انسانی مشقتبار و سخت بود. حال که این ویروس پیدا شده، اینرا می طلبد که مردم به سر کارهایشان نرفته و در منزل هایشان بمانند تا نسبت به واگیری سریع این ویروس کرونا، اقدام پیشگیرانه خود را انجام داده باشند.

جمهوری اسلامی وجود این ویروس در ایران را انکار کرد و بعد از اینکه این رژیم ناچار شد نسبت به وجود و ورود این ویروس به ایران اقرار کند، آنوقت به سرکوبگرانه ترین شیوه متوسل شده و برخلاف همه کشورهای دنیا، آنها آمدند و مبارزه با ویروس کرونا را به  سپاه پاسداران و بسیح و ارتش محول کرده و از این فرجه هم استفاده کردند تا جامعه را امنیتی کنند و به جای مبارزه با ویروس کرونا، از فرصتهای مختلف برای ایجاد فضای رعب و وحشت استفاده میکنند.

جمهوری اسلامی ایران یکی از نامسئول ترین حکومتهای جهان نسبت به شهروندان ایران است. آنها امکانات پزشکی و غیره را برای مقامات حکومتی نگه داشته و از آن استفاده میکنند ولی میلیونها کارگر و زحمتکش را به امان خدا رها کرده اند.

از طرف دیگر دولتهای بورژوایی دیگر هم هستند مثل دولت کانادا و نروژ و... در مدت زمانی که مدارس و مهد کودک و بعضی جاها که برای مدتی تعطیل و بسته شده اند، آسانسازی کرده و به شهروندان و و مستخدمین آن موسسات و غیره سوبسید می پردازند تا بتوانند این اوضاع را تا جای ممکن بدون سترس و ناراحتی روانی پست سر بگدارند.

طبق خبر روزنامه آفتن پوستن (13 مارس 2020) در نروژ رسما اماکن زیر رسما در مرحله اول تا دو هفته یعنی اواخر ماه مارس بسته شده اند:

  • مدارس و مهد کودک ها
  • ممنوعیت اجرای برنامه های فرهنگی
  • سفر به خارج کشور منجر به قرنطینه می شود
  • مراکز ورزشی بسته شده اند
  • همه برنامه های ورزشی لغو شده اند
  • دعا و نیایش (در کلیساها و مساجد ) لغو شده اند.
  • دیسکوها و بارها بسته شده اند

بعد از تاریخ 27 مارس 2020 دوباره شرایط مورد بررسی و سنجش قرار میگیرد و آنوقت تصمیمی دوباره مبی بر ادامه یا عدم ادامه تعطیلی اماکن گرفت می شود.

برخورد مردم به ویروس کرونا

مردم  ایران عمدتا برخورد منطقی به ویروس کرونا کرده اند.  آنان علیرغم اینکه متحمل فشارهای ناشی از بیکاری، گرانی و تورم لز قبل بوده اند، اما طبق دستورلعملهایی که از سوی مراکز پزشکی و تندرستی صادر شده است عمل کرده اند. آنها اکثرا در منزل مانده اند و بهداشت لازمه را هم رعایت کرده اند.

 اما همزمان نگرانی و ترس و دلهره ناشی از ناروشنی و عدم معلومات کافی در مورد اینده این ویروس و تاثیراتی که این ویروس در عرصه های کاری، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بهمراه دارد، امر قابل  درک و توضیح  است.

بسته به اینکه مردم در کجا زندگی میکنند، درجه دگرانی هم فرق میکند. طبیعی است که ترس و نگرانی مردم نروژ به درجات زیادی کمتر از ترس و نگرانی مردم ایران باشد. علتش بسادگی هم اینست که دولت نروژ در زمینه های اقتصادی تسهیلات لازمه فعلا منظور کرده است. برای نمونه مدارس برای دو هفته ای تعطیل شده اند ولی تدریس از راه دور و استفاده از برنامه های انترنتی و استفاده از کنفرانس ویدیویی، مسئله پیگیری تدریس شاگردان مدرسه را تا حدودی حل کرده اند و دولت نسبت به مکانهایی که بایست بسته شوند، سوبسید ارائه میدهد تا مانع ضررمندی آنان شوند. وقتی دولت حقوق ماهانه معلمین، پرستاران و کارگران شاغل را بطور معمول بپردازد، افراد میتوانند در پرداخت هزینه های ثابت و متحرک ماهانه با مشکل روبرو نشوند.

مردم کارگر و زحمتکش ایران حق دارند که  خواست و مطالبه اینکه دولت موظف است که همه هزینه های مردم ایران را بپردازند و از سوی دیگر مردم کار وز حمتکش در سطح اجتماعی وسیع به این اتفاق نظر و توافق برسند که هزینه های آب و برق را نمی پردازند.

بی مسئولیتی دولت و حکومت اسلامی ایران در این زمینه، پنهان کردن اطلاعات در زمان خود، امنیتی کردن شرایط و سپردن مبارزه با این ویروس به نهادهای مسلح رژیم ( که بر خلاف عرف همه کشورهای متمدن بورژوایی است) و دلایل دیگر در همین ردیف، دلایل کافی هستند تا این مردم علیه جمهوری اسلامی شورش کنند و بگویند آنها این رژیم فاسد و سرکوبگر با همه جناحها و دم و دستگاهش را نمیخواهند و این رژیم دروغگو و جنایتکار بایست سرنگون شود.

 

تابعها و تاثیرات اجتماعی، سیاسی  و فرهنگی  ویروس کرونا  بر زندگی و کار مردم و کارگران

وقتی یک پدیده بخوبی شناخته نشده باشد، راه با برای انواع گمانه زدنیها باز میکنند. یکی از راههای اشاعه خرافه پرستی تغذیه از عدم شناخت کافی از یک پدیده است. ویورس کرونا نمونه ای حی و حاضر این ادعاست. مردم زحمتکش ایران با حکومت نکبت و قلدر و فاسد و جنایتکاری سروکار دارند که سرتاپایش پوشیده از دروغ و فریب و سرکوب است. تعدادی از ریاکاران مذهبی در ابتدا خواستند مردم را به درگاه امامانشان فرستاده  و  با دعا از ویروس کرونا در امان باشند. اما آنها این تبلیغات را برای مردم میخواستند، خودشان در تمام دستورات پزشکان را رعایت میکردند. مردم ایران با حکومتی سروکار دارند که آنان را به کام مرگ می فرستد، مرگی که خود بایست هزینه کفن و دفن آنرا هم بپردازند.  

اینکه ویروس کرونا چگونه ظهور کرده است، نظریات مختلفی تا کنون مطرح شده است. یک نظر همین است که در ابتدای این مقاله به آن اشاره شد، اینکه این ویروس از حیوانات به اانسان منتقل شده است. یک نظر دیگر اینست که این ویروس دست ساز چین است و این ویروس در تقابلات بین قدرتهای دیگر بکار برده میشود. میگویند وقتی این ویروس در چین شایع شد و نگرانی ناشی از آن بالاگرفت، نرخ سهام پایین آمده  و شرکتهای چند ملیتی که در چین سرمایه گذاری کرده و شعبه داشته اند، از نگرانی شروع به فروش سهام شان میکنند و دولت چین آنها را میخرد، بعدا که این شرکتهای چند ملیتی پشیمان می شوند، دیگر دیر شده بود و دولت چین سود سرشاری از این طریق بدست می اورد. در عرصه تئوریک، این نظریه را در رده «تئوری توطئه»

( Konspirasjonsteori ) جاسازی کرده اند به این معنی قدرتهای بزرگ برای جامه عمل پوشاندن به مقاصد سیاسی و اقتصادی شان، سناریوها و برنامه هایی درست میکنند تا بتواند از ابتدا تا انتها یعنی مثلا از دوره بحران سازی تا ارائه راه حل برای غلبه بر بحران درست شده، بتوانند اوضاع را کنترل کنند و به این شیوه به اهداف خود برسند.  بعضی شواهد و حتی تحلیلها ها این خوانش را بدست میدهد که تئوری توطئه از سوی قطبهای بزرگ سرمایه میتواند مورد توجه قرار گیرد بدون اینکه این تفسیر به تمامی پذیرفته شود.

آگاهم بر اینکه بحثی که من  در باره  بحران و بن بست سرمایه داری مطرح میکنم میتواند به نفع نظریه تئوری توطئه معنی و تفسیر شود هر چند که خود این منظور را نداشته باشم. 

به این بحث که بیشتر زاویه تئوریک دارد بعدا برمیگردم. اما فعلا تغییرات اجتماعی و فرهنگی که این ویروس بدنبال خود می آورد، مورد اشاره قرار دهم.

پاندمی ویروس کرونا، میتواند از زاوایای مختلف اجتماعی، فرهنکی و سیاسی  همزمان از خصوصیات مثبت و منفی برخوردار باشد. یعنی خصوصیات دوگانه ی همزمان.

خصوصیت  همزمان مثبت و منفی ویروس کرونا از لحاظ سیاسی

اینکه باید از ویروس کرونا پرهیز کرد، آنرا شناخت و کاری کرد که ریشه کن شود، کاملا درست است. این را سلامت بودن و شرایط سالم زیستن به ما میگوید.  ولی خالی شدن مساجد برای نماز خواندن یا پرهیز مردم از شرکت در مراسم مذهبی یکی از مثبتهای ویروس کروناست. اما همزمان که این جنبه ویروس مثبت است، جنبه منفی اش اینست که این نرفتن به مسجد و شرکت نکردن در مراسم مذهبی، تحمیل شده است و آگاهی انسان برای دوری جستن از خرافات مذهبی در این زمینه نفشی نداشته است.

اما این شرایط باز وضعیتی بوجود می آورد که میتواند روی تفکرات انسان کارگر و زحمتکش تاثیر مثبت بگذارد. مثلا رژیم اسلامی  دنیا  را با تبلیغات دروغین مذهبی خود پر کرده اند و همزمان نیروهای مسلح را هم به خدمت گرفته اند. اینجا انسان آگاه، کمونیست و آزادیخواه میتواند به این مردم معتقد و مذهبی مراجعه کرده و بپرسد که چرا تبلیغات آیت الله ها نتوانست جان شما را از ویروس کرونا نجات دهد؟ چرا خود آیت الله ها ناچار به تبعیت از دستورات پزشکان شده اند؟ و از این قبیل سوالات که آنها را وادارد تا از لحاظ فکری مقداری بیشتر بیندیشند و با تفکرات انتقادی و دخالت دادن پروسه ی زندگی واقعی ، علامت سوال بزرگی روی سیاستها و آگاهی کاذب مذهبی بگذارند و بتوانند با آن مرزبندی کنند. مذهبی که تمام زندگی این مردم زحمتکش را به تباهی کشانده بایست نه تنها از نقد علمی و تئوریک، بلکه از تجارب، مشاهدات و واقعیات سخت کار و زندگی بهره جست تا نگرش انتقادی نسبت به وضع موجود در آنان شکوفا گردد. توده های زحمتکش بایست به این حقیقت پی ببرند که پاره کردن زنجیر اسارت از بردگی، یکی اش کسب شناخت و تعیین تکلیف با مذهب و قدرت مذهبی است.

یکی از جنبه های منفی ویروس کرونا، ایزولاسیون و به حاشیه انداختن افراد و دوری جستن آنها از یکدیگر است. مثلا تجمعات، جلسات، مراسمها، تظاهراتها و اعتراضات خیابانی و دسته جمعی ... همه در دوران ویروس کرونا ممنوع یا غیر مجاز شمرده می شوند.   اما در بطن این جنبه منفی و ایزولاسیون و اتمیزه شدن انسانها، یک چیز مثبت که میتواند بر علیه سرمایه داری بکار گرفته شود اینست که در استان ما قرار است که اتوبوسها رایگان شوند با این توجیه که راننده مسافران را از در عقب اتوبوس وارد میکند و برای پرهیز از تماس نزدیک، کسی به راننده اتوبوس نزدیک نشود، یا اینکه بعضی ها کرایه خانه نمی گیرند و از این نوع مثالها میتوان یافت. خوب، آدم می فهمد که این تغییرات تحت شرایط خاصی که ویروس کرونا بوجود آورده است، روی داده است و از یک زاویه اجباری در کار بوده است. اما با وجود هر اجبار و ضرورتی، این مسئله روشن تر می شود که پس میتوان «استفاده از وسائل حمل و نقل عمومی مثل اتوبوس و قطار و تراوموا» را رایگان کرد یا حداقل آنقدر ارزان باشند که برای همگان براحتی قابل دسترس باشند. این وضعیت در بطن خودش میتواند حاوی  استنتاجاتی عمومی علیه کل نظام سرمایه داری باشد.

جدا از اینکه این ویروس نشان میدهد که در پروسه حیات انسان امکان بوجود آمدن مقاطعی هست که مقابله با یک پدیده مضر ضد اجتماع را نمیتوان صرفا با تقابلات طبقات اجتماعی توضیح داد. اما طبقات اجتماعی بنا به درک، منافع و جایگاهشان در مورد مسائل این چنین کلی موضع میگیرند که رویکرد بعدی آنرا میتواند سیمای طبقات اجتماعی را از هم جدا کند. تعدادی میتوانند بر اساس موقعیت و شکل کارشان انعطاف لازمه در انجام کارهایشان را داشته باشند و تغییراتی در نحوه ارائه کار بوجود آورند، مثلا در نروژ که مدارس رسما برای دو هفته تعطیل شده است، شاگردان مدرسه از راه دور و انترنت، تکالیف درسی انجام میدهند و معلمین از راه دور تدریس میکنند. هیمن روش برای تعدادی دیگر نیز ممکن است، اما نه برای همه. کارگر ساختمانی و یک نقاش و یک کارگر سوپرماکت نمیتواند از طریق انترنت و آی پاد و از راه دور کارش را انجام دهد. اینجا هم ناهمگون بودن شرایط برای افراد مختلف صدق میکند: عده ای راحتتر میتوانند کارشان را به منزل خود منتقل کنند، عده ای دیگر اصلا از چنین امکانی برخوردار نیستند. .... به همین میتوان گفت که ویروس کرونا از کسی کارت شناسائی نمیخواهد و همه را به یک چشم نگاه میکند اما مناسبات و وضعیت کاری طیفهای گوناگون، در معرض قرار گرفتن واگیر شدن به این ویروس را برای همه به یکسان تقسیم نمیکند. این در معرض قرار گرفتن و تقسیم نامتناسب واگیری هم در ارتباط نزدیکی با وضعیت کار و شرایط متفاوت طبقات اجتماعی دارد.

 

جامعه سرمایه داری در بن بست

جامعه سرمایه داری از نقطه بحران به بن بست رسیده است. سرمایه داری در دوران مارکس، در مرحله ای می زیسته است که به آن دوران صدور کالا میگفتند. مبادله کالا بین کشورهای مختلف در ادامه و رشد و تکامل خود، وارد دوره یا عصر دیگر بنام دوره صدور سرمایه می شود. این دوره که لنین در کتاب امپریالیسم مفصلا در آن زمینه می نویسد و آنرا تشریح میکند، دوره اوابل قرن بیستم و قبل از جنگ جهانی اول را شامل میشود. اگر در دوره صدور کالا، سرمایه صنعتی سیادت داشت و انقلابات صنعتی در همان دوران اتفاق افتادند، دوره امپریالیسم را لنین با سیادت سرمایه مالی و نفش بانکها در سیادت بر تولید و تجارت توضیح می دهد.

در پایه ای ترین سطح مسئله بدین قرار است که اساس سرمایه داری بر پایه های مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و کار مزدی استوار است، هدف تولید در آن کسب سود و باز هم سود بیشتر است. به عبارت دیگر تولید در جامعه سرمایه داری بر اساس بازاریابی برای کسب سود استوار شده است. کسب سود هر چه بیشتر و سپس انباشت سرمایه، جوهر سرمایه داری را شکل میدهد. وقتی انباشت سرمایه سیر نزولی بیابد یا به بیان دیگر انباشت سرمایه متوقف گردد، سرمایه داری با بحران روبرو می شود. وقتی جامعه سرمایه داری با بحران روبرو شد، راه حلهای مختلف متعلق طبقاتی برای برون رفت جامعه ا سرمایه داری از بحران، بسته به توازن قوای طبقاتی سعی بر به کرسی نشاندن راه حل خود مینمایند. اگر در دوران بحران سرمایه داری، جامعه، با طبقه کارگر آگاه،  متشکل و متحد روبرو باشد، الترناتیوی که از شانس جایگزینی سرمایه داری برخوردار خواهد شد، میتواند آلترناتیوهای دمکراتیک و سوسیالیستی کارگران باشد. در صورتیکه طبقه کارگر و زحمتکش نامتشکل و غیر متحزب و پراکنده باشند، آلترناتیوهای دیگر بورژوایی از امکان استقرار یابی برخوردار خواهند بود. اینرا تاریخ بارها نشان داده است. که در دوره بحران، اگر طبقه کارگر متحد و متشکل و آگاه در عرصه مبارزه سیاسی برای کسب قدرت سیاسی حضور نداشته باشد، و احزاب چپ و کمونیست از نظر اجتماعی ضعیف و بی قدرت باشند و همزمان بیکاری و گرانی و تورم، کار و زندگی توده های کارگر را تحت تاثیر قرار دهد، آنوقت شانس آلترناتیوهای راست افراطی در قالب های فاشیستی و نژادپرستانه میتواند از شانس کسب قدرت سیاسی برخوردار شود. ما چنین شرایطی را که به عروج فاشیسم در اروپا انجامید را در بحران 1930 اروپا (آلمان و ایتالیا و سپانیا) شاهد بودیم.

یکی از بحثهای مارکس در باره سرمایه داری این بود که سرمایه داری مرزهای کشورها را پشت سر گذاشته و به همه نقاط جهان میرسد. این بحث چند صد سال است که به واقعیت تبدیل شده است. سرمایه همزمان که جهانی شده، تمایل و گرایش به انحصار بیشتری از خود به نمایش میگذارد. این بحث «انحصارات» یا به بیان دیگر دایره مالکیت سرمایه را  حتی از لحاظ جغرافیایی وسعت بخشیدن، بحث و مسئله ای است که ما بوضوح با آن مواجه هستیم. چند نکته را من اشاره کنم:

  1. سرمایه در گردش خود و حرکت بسوی انحصارات، تلاش میکند تا دامنه جغرافیای و سرزمینهای تحت تملک خود را وسعت بخشد.

 

  1. سرمایه از سوی سخنگویان خود نمایندگی می شود. ما در سطح بین الملل نه با یک سرمایه، بلکه با چند سرمایه مختلف مواجه هستیم. سخنگویان سرمایه در عرصه بین المللی را آمریکا، چین، اروپا و روسیه نمایندگی می کنند، که به قطبهای مختلف سرمایه شناخته شده اند. این جهار فطب در سطح جهانی هستند، اما در سطح منطقه ای هم ما با قدرتهای منطقه ای روبرو هستیم. ولی این قدرتهای منطقه ای، برای داشتن قدرت رقابت با رقیبان منطقه ای دیگر، هر کدام خود را به یکی از قطبهای جهانی پیوند داده اند.

 

  1. یکی از مهمترین خصلتهای سرمایه، اشتهای سیری ناپذیر آنست. سرمایه هر چند بزرگتر و متمرکزتر شود، باز هم سیر نمی شود و گرایش به تصاحب مناطق و بازارهای بیشتری دارد. هر چهار قطب سرمایه در خصلتهای پایه ای، با هم اشتراک میل دارند. اما آنچه آنها را محتاطتر میکند، قدرت نظامی و اقتصادی آنان است. همین نکته است که قطب سرمایه اروپایی را در کنار سرمایه آمریکایی  در مقابل سرمایه چینی قرار می دهد.  در یک حالت مقایسه ای، قدرت روسیه بیشتر در عرصه نظامی است تا اقتصادی. نمیتوان روسیه را از لحاظ نظامی نادیده گرفت، اما از قدرت رقابت بالا با چین و آمریکا هم برخوردار نیست.

 

  1. کره زمین با همه بزرگی اش، امروز در مقابل تکامل بشر و حتی رشد صنعت و تکنولوژی و عصر پسا صنعتی  (عصر رسانه های جمعی و انترنت)، به سیاره ای کوچک تیدیل شده است که تمرکز سرمایه ها در دنیای چند قطبی و تقابل و رقابت سرمایه های مختلف،  کل کره زمین را به مکانی که دیگر امکان وسعت بیشتری ندارد، تبدیل کرده است.  همه سرمایه ها میل به وسعت و تمرکز بیشتر دارند. همه ی آنها هم با محدودیت روبرو هستند.

 

بنا به موارد بالا، بنظر من نظام چند قطبی سرمایه در عرصه جهانی بیشتر از بحران، با بن بست روبرو شده است.

این بن بست مثل یک دیوار بزرگ در یک کوچه یا خیابان می ماند که عبور از آن را امکان ناپذیر می نماید. براینکه بتوان از آن خیابان گذشت، بایست یک بولدزر و راننده خوب آورد تا آن دیواری که در خیابان بن بست ایجاد کرده است را در هم بریزد و ویران کند تا عابرین بتوانند از آن خیابان یا جاده بتوانند عبور کرده و بگذرند و به نقطه ی دیگری برسند. درغیر اینصورت توقف همگان در این طرف بن بست اجتناب ناپذیر و اجباری است. دیواری که بن بست را بوجود آورده بخودی خود از بین نمی رود، باید آنرا با ابزار مناسب خراب کرد و پایین رخت.

 

در بحث در باره مارکسیسم، طبیعی است که خوانش های مختلفی وجود داشته باشد. یکی از خوانش های رایج و شناخته شده، یک تفسیر خطی از مارکسیسم بوده است. بر اساس این برداشت، تاریخ بشر چندین عصر متفوت را پیموده و یا می پیماید: 1- کمونهای اولیه، 2- برده داری، 3- فئودالیسم، 4- سرمایه داری و سپس 5- سوسیالیسم. تاریخ این اعصار را خواهد دید و آینده بطور اجتناب ناپذیری به سوسیالیسم منتهی می شود. به این نوع برداشت دترمنینیستی یا جبرگرای می گویند. در این خوانش نقش عمل یا پراتیک انسان کمرنگ می شود. این وضعیتی یا مثالی که در پاراگراف قبلی توصیف کردم و آنرا با جاده ی به بن رسیده تشبیه کردم، خوانش دترمینیستی از تاریخ انسان را تضعیف میکند و بر این نکته تاکید میکند که اگر عمل انسان آگاه و متحد در عرصه عمل نباشد، جامعه سیر درجازدن و عقب گرد خود را ادامه میدهد.

جامعه سرمایه داری از بحران گذشته و به بن بست رسیده است، ولی ما فاقد آن بولدزر و راننده خوب هستیم تا آن بن بست را خراب کرده و بریزد. آن بولدزر و راننده خوب آن، چیزی نیست بغیر از جنبش های کارگری و توده ای آگاه، متحد و متشکل در سطح میلیونی.

اگر کارگران و زحمتکشان در مقیاس میلیونی خود را متشکل نکنند و ابزار لازمه برای ویران کردن بن بست و درست کردن دوباره راه را نداشته باشند، دیوار بتنی به خودیخود نمی ریزد و به امان خدا منتظر رهایی از بن بست باشیم، هیچوقت به مقصد نخواهیم رسید یا به عبارت دیگر تا کارگران و زحمتکشان آگاهانه متشکل نشوند و ابزار خود برای تغییر که همان اتحاد و تشکل است را بوجود نیاورند، در این باتلاق گندیده سرمایه داری باقی خواهند ماند و هر روز بایست منتظر یک بدبختی دیگر در قالب دیگری باشند.

جامعه ایران غرق در بدبختی و فلاکت

جامعه کارگری ایران چهل سال است که غرق در بدبختی، فلاکت و زندگی اسارتبار بوده است. جمهوری اسلامی یکی از از فاسدترین، جنایتکارترین، دروغگوترین و فریبکارترین رژیمهای سرکوبگر در سطح تاریج و جهان است. جمهوری اسلامی برای تحکیم قدرت سیاسی خود بدون توهم دست به کشتار مخالفین و جنبشهای اجتماعی زده است.  در طول این سالها بدبختی نبود که بر سر این مردم زحمتکش نیاید. آنها فقط ویروس کرونا را کم داشتند که آنهم از سر رسید. نباید تردید داشت که جامعه جهانی میتواند همچنانکه قبلا بر ویروسهای دیگر هم خانواده کرونا غلبه کند، بر این ویروس هم غلبه خواهند کرد. اما مسئله اینست که از آنجاییکه مردم کارگر ایران در بطن یک رژیم ویروسی کشنده کار و زندگی میکنند بایست بعد از کرونا منتظر رسیدن انواع ویروسهای دیگر هم باشند.

مردم زحمتکش ایران بایست بدانند که تا جمهوری اسلامی حاکم کشورشان باشد، وضع کار و زیست انها از اینکه حالا هست بهتر نخواهد شد. مردم حق دارند که از یک زندگی و شرایط کار انسانی و دمکارتیک برخوردار باشند. این کار ممکن نخواهد بود تا آنها یعنی اکثریت وسیع کارگران و زحمتکشان به میدان عرصه مبارزه سیاسی ورود نکنند.

 

پاسخ وضعیت موجود در ایران، تشدید مبارزه  سیاسی علیه جمهوری اسلامی است.

طبیعی است که پاسخ یک کمونیست در قبال وضع موجود، سوسیالیسم و حکومت شوراهای کارگران و زحمتکشان به پهنای ایران است. سوسیالیسمی که از تشکلهای کارگری و توده ای در محل های کار و زیست کارگران برمیخیزد. متحقق شدن این نوع سوسیالیسم وابسته به خواست و مطالبه و حق خواهی خود کارگران و زحمتکشان است. چگونه کارگران شعار افزایش دستمزد به تناسب تورم  را در اعتراضات و اعتصاباتشان بالا میبرند، بایست به همین شکل هم خواست سیاسی اینکه اداره جامعه حق ماست و ما میتوانیم جامعه خودمان را اداره کنیم، به پرچم مبارزاتی و مبنایی برای اتحاد وسیع توده ای کارگری تبدیل شود.

کارگران و زحمتکشان ایران و کردستان بدون اتحاد و بدون تشکل سراسری نمیتوانند تاثیری در اوضاع داشته باشند. رهایی از این بن بستی که سرمایه داری حتی در ایران با آن روبرو شده است، مستلزم اتحاد و سازمانیابی کارگران و زحمتکشان در مقیاسی وسیع اجتماعی است. تغییر اوضاع می طلبد تا عرصه مبارزه سیاسی تقویت شود. هیچ قدرتی ماوراء مرزهای ایران نمی آیند تا بریا کارگران و زحمتکشان آزادی و رفاه  و جامعه ای سالم به ارمغان بیاورند. ایجاد چنین تغییراتی مثبتی تنها از کار و وطیفه و مسئولیت خود مردم کارگر و زحمتکش است.  به همان اندازه که مردم زحمتکش در مقیاس میلیونی به توهمات خود نسبه به جمهوری اسلامی و این زندگی فلاکتبار  ادامه بدهند، به همان اندازه هم بدبختیهای آنان ادامه خواهد داشت.

من مختصرا به گرایش سرمایه به تمرکز و انحصارگرایی اشاره کردم. بنظر من نقطه مقابل گرایش سرمایه به تمرکزگرایی، گرایش کمونیستی به عدم تمرکز و فضای باز و ازاد و دمکراتیک  دارد. یک استنتاج لازم و ضروری سیاسی  برای تضعیف سرمایه اینست برخلاف «تمرکزگرایی» و «انحصارطلبی» ما بایست برای شرایطی و جامعه ای  آزاد و دمکراتیک که در آن کارگران بتوانند از طریق تشکلهایشان در امورات اجتماعی دخالت و تاثیرگذاری کنند و همچنین وسیعترین آزادیهای سیاسی به اضافه اینکه جامعه مسئولیت نیازمندیهای مادی افراد جامعه را عهده دار شود، مبارزه کنیم. شرایطی که نوع و اندازه تولید را تشکلهای محیط زیست و کار و کارگران و زحمتکشان میتوانند تعیین کنند. ...

 جامعه در سطح وسیعی میتواند دست خوش تغییر و تحول شود

جامعه ایران و جامعه بین الملل از جهات مختلفی میتواند دستخوش تغییر و تحول گردند. پیدایش ویروس کرونا  چشم انداز خیلی از تحولات را محتمل کرده است. به همین دلیل بایست باز بود. بعضی مواقع شاید لازم باشد بدون اینکه از اهمیت تحلیل تئوریک کاسته شود، پراگماتیستی عمل کرد. زیرا که هیچ معضل اجتماعی پاسخ از قبل ندارد.  ما هم میتوانیم برای یافتن پاسخ صحیح و بسیج کننده و اجتماعی تلاش کنیم. تلاش کنیم تا در این دنیای درحال تغییر به سکت و محفلی غیر اجتماعی تبدیل نشویم.

به دلایل زیادی بایست برای مقابله با ویروس کرونا:

  1. توضیه ها و دستورالعملهای مراکزی پزشکی معتبر را رعایت کنیم
  2. هم رعایت کنیم و هم نترسیم. با رعایت مقررات لازمه در تقابل با کرونا، نبایست ترس و دلهره بخود راه دهیم. ترسو ودلهره نالازم می تواند منشاء بیماریهای دیگری شود. لذا داشتن روحیه ای بالا، برای سلامتی لازم و ضروریست.
  3. همه مردم حق دارند تا از دولت مطالبه کنند تا :
  • دولت برای بیکاران بیمه بیکاری پرداخت کند،
  • دولت هزینه آب و برق مردم را بپردازد،
  • صاحب خانه ها کرایه از مستاجرین حود نگیرند.
  • ...

 

 

 

نقدی بر:"بورژوازی اپوزیسیون و بازار کساد رهبری فروشی – ناصر پایدار" / ح. جوینده

ح. جوینده (کمونارد) نقدی بر:

"بورژوازی اپوزیسیون و بازار کساد رهبری فروشی – ناصر پایدار"

در این بخش از نقد، به درک نادرست نویسنده، ناصر پایدار، از کار ساده و کار پیچیده می پردازم که ناصر پایدار آنرا در پیوند با کار مشخص و کار مجرد مطرح شده در فصل یکم بخش دوم ماهیت دوگانۀ کار متجسم در کالا، کاپیتال جلد اول مارکس طرح کرده است. در بخش دوم به نقد باقی مطالب مطروحه در این نوشته ناصر پایدار خواهم پرداخت. اشارات من داخل دو پرانتز دو تایی است

. قیمت ها در پروسه داد و ستد و رقابت میان سرمایه ها  تعیین می گردد. قیمت هر کالا بیان پولی ارزش آن کالاست و ارزش کالاها توسط کار مجرد انسانی اجتماعا لازم نهفته در آنها معین می شود. کار می تواند ساده یا پیچیده و همراه با مهارت باشد اما این کار ساده است که ارزش کالا را می سازد و پدید می آرد.

<= ((منظور مارکس اینست که برای محاسبه ارزش کالا، کار ساده، را مقیاس اندازه گیری  قرار می دهیم نه اینکه کار ساده ارزش کالا را "پدید می آورد".))

«ارزش یک کالا نماینده کارانسانی ساده یا<= (( "کار انسانی ساده یا" در متن انگلیسی نیست. ))  کارمجرد انسانی است. <= ((the expenditure of human labour in general  "، صرف کار آدمی در شکل معمولش." در متن ترجمه فارسی شما نیآمده)) همان گونه که در جامعه مدنی <= (( "مدنی" در متن انگلیسی نیست. تنها جامعه هست. )) یک امیر ارتش یا بانکدار دارای نقشی والا /(با اهمیت) <= (( ترجمه plays a great part "نقشی با اهمیت بازی می کند" )) و انسان عادی ایفاگر نقشی بسیار پست /(بی اهمیت) <=((ترجمه a very shabby part  "نقشی بسیار بی اهمیت بازی می کند")) است در اینجا، در مورد کار نیز چنین است. کار انسانی عبارت از نیروی کار ساده یعنی نیروی کاری که هر انسان عادی به طور متوسط ، بی هیچ تکامل خاصی در ارگانیسم خود از آن برخوردار است. روشن است که کارساده متوسط درکشورهای مختلف، در ادوار متفاوت فرهنگی <= ((" فرهنگی " در متن انگلیسی نیست.))خصلتی متفاوت می یابد، اما در یک جامعه معین چیزی معلوم و معین است. کار پیچیده یا ماهر صرفا درحکم کار ساده متراکم یا بهتر بگوئیم کارساده ضریب دار است. چنان که مقدار کمتری کار پیچیده مساوی مقدار بیشتری کار ساده به حساب می آید. تجربه نشان می دهد که که تحویل کار پیچیده به ساده مدام در حال انجام است. کالا شاید محصول پیچیده ترین کارها باشد، اما از طریق ارزشش معادل کار ساده قرار می گیرد و به این ترتیب صرفا نماینده کمیت معینی ازکار ساده است.» (مارکس) 

 ((But the value of a commodity represents human labour in the abstract, the expenditure of human labour in general. And just as in society, a general or a banker plays a great part, but mere man, on the other hand, a very shabby part,[14] so here with mere human labour. It is the expenditure of simple labour power, i.e., of the labour power which, on an average, apart from any special development, exists in the organism of every ordinary individual. Simple average labour, it is true, varies in character in different countries and at different times, but in a particular society it is given. Skilled labour counts only as simple labour intensified, or rather, as multiplied simple labour, a given quantity of skilled being considered equal to a greater quantity of simple labour. Experience shows that this reduction is constantly being made. A commodity may be the product of the most skilled labour, but its value, by equating it to the product of simple unskilled labour, represents a definite quantity of the latter labour alone. ))

معنای سخن بسیار ریشه کاو، ژرف نگر و هسته پوی مارکس آنست که ارزش کل حاصل کار و تولید بین المللی سالانه یا آنچه که اقتصاددانان سرمایه داری آن را «تولید ناخالص سالانه جهانی» می نامند برابر با کل کار ساده یا مجرد انسانی انجام گرفته توسط کل توده های کارگر دنیا است.

<= (("تولید ناخالص" GDP  تنها نیروی کار را در بر نمی گیرد. همچنین ما نمی توانیم مقولات اقتصادی مورد استفاده اقتصاد بورژوایی که تعریف خاص خود را دارد بر داریم و تعریف دیگه ایی را برش سوار کنیم. تولید ناخالص همه داد و ستد ها بانکی، بیمه ایی، اجاره ایی، مالی، سرمایه گذاریها ، ور شکستگسها ،جریمه ها، بورس بازیها، قمار خانه ها و قمار بازیها، بلیطهای بخت آزمایی، و هر نقل و انتقال پولی.. و تولیدات، صادرات و واردات ... جمع عددی همه اینها در طی یکسال می شود تولید ناخالص که روش خوب و دقیقی هم در برآورد درست و حقیقی از تولید ناخالص نیست.))

... کل این کار مجرد انسانی است که مستقل از ساده یا پیچیده بودنش کل ارزش های بین المللی این برهه زمانی معین را تولید می کند. اینکه کار مشخص هر کارگر چه بوده است، هر کدام از کارگران جهان چه ارزش استفاده معینی را پدید آورده اند، این کار از بالاترین بارآوری ها برخوردار بوده یا بالعکس در نازل ترین سطح بارآوری قرار داشته است، هیچ کدام این مؤلفه ها در تعیین ارزش های تولید شده منشأ هیچ نقشی نیستند. <=(( چه حرف عجیبی، یعنی کالایی مشابه با تولید و بار آوری بالا هیج تاثیری در قیمت کالا و یا بیرون افتادن رقیب با بار آوری پایین تولید ندارد؟))  کار پیچیده و با بارآوری افزون تر یا دارای بارآوری حیرت انگیز، قطعا ارزش استفاده های بسیار بیشتری در قیاس با کار ساده ایجاد می کند، در این شکی نیست. اما این رویه مشخص کار، نوع، کیفیت یا اندازه و حجم محصول نیست که سرنوشت ارزش را رقم می زند، <=( دنباله همان استدلال عجیب و غریب(؟!؟)) کاملا بالعکس کار اجتماعا لازم انسانی نهفته در کالای معین است که ارزش آن را تقریر می نماید. <=((معنی و مفهوم کار اجتماعا لازم چیست؟ آیا این کار اجتماعا لازم  در کالا متاثر از کار اجتماعا لازم در همین کالا با تکنولوژی و بارآوری در نقطه دیگر در تقابل  قرار ندارد و تحت تاثیر آن قیمت که بیان ارزش کالاست را تحت تاثیر نمی گذارد. )) بارآوری افزون یا بسیار افزون تر کار از عوامل معینی سرچشمه می گیرد. درجه متوسط مهارت کارگر، سطح پیشرفت تکنیک و دانش های بشری، سازمان اجتماعی پروسه تولید، میزان کارائی ابزار تولید، وسعت دامنه استفاده از این ابزار و ماشین آلات و بالاخره شرایط طبیعی از جمله این عوامل هستند. هر کدام این عوامل تأثیر مهمی بر روی حجم فراورده های کار، کیفیت، مرغوبیت و بازارپسندی کالاها بر جای می گذارند اما تمامی این تغییرات از جمله افزایش حیرت آور میزان محصولات می تواند با کاهش چشمگیر ارزش آنها همراه شود. به این دلیل روشن که کار مجرد انسانی متبلور در آنها یا یگانه منشآ واقعی ارزش کالاها رو به افت نهاده است، کار اجتماعا لازم یک کارگر کشاورزی در جامعه ای با ماشین الات و تکنولوژی غیرمدرن برای تولید 5 تن گندم شاید با کار اجتماعا لازم یک کارگر در یک قطب پیشرفته صنعتی برای مونتاژ صد کامپیوتر برابر باشد. اگر چرخه ارزش افزائی سرمایه جهانی را مد نظر قرار دهیم، در این حالت ارزش 5 تن گندم با مونتاژ صد کامپیوتر مساوی است، در حالی که ارزش استفاده دومی قابل قیاس با اولی نیست.<=((منظور" در حالی که ارزش استفاده دومی قابل قیاس با اولی نیست "چیست هر کدام برای خریدارش حتما استفاده کاملا مطلوب داراست. پرداختن به نکات اینگونه در نوشته شما بسیار است که پرداختن به آنها حجم بیشتری را می برد. )) موضوعی که از ماهیت متناقض کار یا دوگانگی سرشتی میان کار مجرد و کار مشخص ناشی می گردد. ارزش محصول را کار مجرد تعیین می نماید، در حالی که اندازه، حجم، کیفیت، مرغوبیت و همه آنچه که به ارزش استفاده مربوط است مؤلفه های کارمشخص هستند. ماهیت متناقض کار از سترگ ترین کشفیات مارکس است و به گفته خود او، در نقد اقتصاد سیاسی حائز بیشترین اهمیت است.<=(( که متاسفانه شما درکش نکردید و برای درک وارنه خودتان به به و چهچه می کنید؟! در ذهن شما کار مجرد و مقیاس کار ساده در همه زمانها و مکانها دارای یک اندازه مشخص بین المللی ست صرف نظر از سطح توسعه کشورها یک ساعت کار همه جا یکساعت کار یکسان است. همچنین شما کار مجرد و کار مشخص را اینقدر از هم جدا می کنید که از پیوند کار مادی مشخص که کار مجرد در تبعیین ارزش مشخص مادی کالا یا کالا ها بیان می شود محو می گردد.یعنی اینکه یک ساعت کار مجرد نماینده  هیچ " اندازه، حجم، کیفیت، مرغوبیت و همه آنچه که به ارزش استفاده مربوط است" و کار مشخص آدمی است نیست. درست است همه در یک ساعت کار مجرد و فقط یک ساعت کار مجرد در مثال ما با هم شریکند اما در اندازه و کیفیت و ... با هم تفاوت دارند. پس می بینیم این جدایی دارای وصل مادی هم هست. ضمنا کار مجرد در یک منطقه با یک سطح تولید با کار مجرد در یک جای دیگر با سطح و تکنولوژی دیگر یکسان نیستند و معیار کار ساده هم در جای و مکان و تمدنهای مختلف متفاوت می باشد و یک استاندارد جهانی یکسان برای همه جا و همه زمانها نیستند. شما می توانید یک معیار برای خودتان فرض کنید اما باقی دنیا بر حسب معیار شما ضریب ارزشی کار مجرد خود را محاسبه و در مبادله تقاضا می کنند مانند معیار پول در کشورهای متفاوت. معیار ومقیاس جهانی برای مشخص کردن ارزش کار ساده، کار ساده ایی نیست، همانطور که خودتان در نمونه ایی از مارکس ارائه دادید خود مارکس هم بر مشگل امکان واحد آن در همه جا تاکید دارد.))

 یکی از اسرارآمیزترین جلوه های این تناقض پیش کشیدن این پرسش بنیادی است که اگر مثلا کار اجتماعا لازم و بر همین مبنی ارزش 5 تن گندم و 100 کامپیوتر در دو کشور متفاوت یا در جامعه ای واحد، با هم برابر شوند، چرا سرمایه داران باید سینه چاک و دست از پا نشناخته، به جستجوی ماشین آلات مدرن تر، تکنولوژی پیشرفته تر، کار بارآورتر، تولید کالای مرغوب تر با کیفیت برتر و این گونه مسائل باشند؟ اساسا جایگاه تکنیک، دانشهای انسانی، کشفیات عظیم صنعتی، دستاوردهای خیره کننده علوم بشری یا کلا انکشاف و توسعه علمی و صنعتی در چرخه تولید سرمایه داری چه سرنوشتی پیدا می کند؟ از این مهم تر اگر ارزش کالاها صرفا با کار صاف و ساده، مجرد و عام انسانی، با زمان کار مجرد متراکم در آن ها تعیین می گردد پس چرا سرمایه، طبقه سرمایه دار یا نظام سرمایه داری هیچ طرفة العینی از تکاپوی انفجارآمیز افراطی برای بالا بردن بارآوری کار، تولید حداکثر کالا توسط حداقل کار، مرغوبیت، کیفیت، زرق و برق و بازارپسندی هر چه شکوهمندتر کالاها، غافل نمی ماند. این پرسش یا سؤالات مشابه بسیار مهم هستند و هر کدام پاسخ شفاف و صریح خود را دارند.

<= ((خصلت دو تایی(گانه) کار، کار مجرد و کار مشخص مارکس در کالا که همانند خصلت دو تایی ارزش مصرف و ارزش مبادله در کالا دارای اهمیت تعیین کننده ایی در درک اقتصاد سیاسی ست، مارکس آنرا برای اولین بار طرح نمود. کار مجرد صرف نظر از کار مشخص آدمی مقدارنیروی کاریست که بر حسب مقیاس کار ساده انسانی در درون کالا بر حسب زمان کار اجتماعا لازم تجسم می یابد. که در همه کالاهای متفاوت نماینده مقداری یکسان است چون حتی اگر کاری پیچیده باشد بر حسب ضریب کار ساده که مثلا یک ساعت کار پیچیده در حوزه ایی برابر با 3 ساعت کار ساده انسانی در جای دیگر می تواند باشد... در برداشت شما اینچنین بر می آید که چون اندازه گیری ارزش کالا بر حسب کار غیر ماهر است پس ارزش کالا از کار ساده "پدید می آید" نه از کار پیچیده، در کشورهای پیشرفته صنعتی بخاطر اینکه کار ساده معیار اندازه گیریست ضریبش توسط شما هیچ گرفته می شود و همچنین نقش با اهمیتش در پیشرفت نیروی مولده، ماشینی و کامپیوتری آنچنان محو  بی اهمیت می شود که انگار نه انگار  کار ساده در بیانی تنها یک واحد از کار پیچیده محسوب می شود. چون شما اینگونه درک کرده اید که کار ساده ارزش کالا را "پدید" می آورد! و بدون توجه به ترجمه بالا که خود ارائه دادید: " کار پیچیده یا ماهر صرفا درحکم کار ساده متراکم یا بهتر بگوئیم کارساده ضریب دار است. چنان که مقدار کمتری کار پیچیده مساوی مقدار بیشتری کار ساده به حساب می آید." مارکس در تحقق ارزش اضافی نسبی و مطلق چهار طریقی که کاپیتالیست به ازدیاد ارزش اضافی خود مورد بهره برداری قرار میدهد می پردازد: یکم در ارزش اضافی مطلق ازدیاد روز کار(ساعت کار روزانه) را مارکس برای ازدیاد ارزش اضافی از جانب صاحب کار مطرح می کند و دوم همچنین استخدام هر چه بیشتر کارگر در ازدیاد ارزش اضافی می باشد و سوم در ارزش اضافی نسبی مارکس که تکنولوزی و مهارت  سبب اذیاد ارزش اضافی می شود را طرح می کند (که به بحث ما مربوط است) و چهارم همچنین بالا بردن سرعت تولید که ازدیاد ارزش اضافی را منجر می شود. مارکس تولید کالا را دو دسته میداند کالای مصرفی و ابزار یا ماشین تولیدی. ماشین و ابزار پیشرفته زمانیکه به کار گرفته می شوند انتقال همه کار انباشت شده یا مرده را به کالای در حال شدن را انتقال می دهد و در عین اینکه این ماشینهای پیشرفته رقبای خود را از این طریق به کناری می زنند  و به وفور تولید هم دامن می زنند ... و گنگی و نادرستی برداشت شما ناصر پایدار در سوالاتیست که مطرح می نمایید. ))

" یکی از اسرارآمیزترین جلوه های این تناقض پیش کشیدن این پرسش بنیادی است که اگر مثلا کار اجتماعا لازم و بر همین مبنی ارزش 5 تن گندم و 100 کامپیوتر در دو کشور متفاوت یا در جامعه ای واحد، با هم برابر شوند، چرا سرمایه داران باید سینه چاک و دست از پا نشناخته، به جستجوی ماشین آلات مدرن تر، تکنولوژی پیشرفته تر، کار بارآورتر، تولید کالای مرغوب تر با کیفیت برتر و این گونه مسائل باشند؟ اساسا جایگاه تکنیک، دانشهای انسانی، کشفیات عظیم صنعتی، دستاوردهای خیره کننده علوم بشری یا کلا انکشاف و توسعه علمی و صنعتی در چرخه تولید سرمایه داری چه سرنوشتی پیدا می کند؟ از این مهم تر اگر ارزش کالاها صرفا با کار صاف و ساده، مجرد و عام انسانی، با زمان کار مجرد متراکم در آن ها تعیین می گردد پس چرا سرمایه، طبقه سرمایه دار یا نظام سرمایه داری هیچ طرفة العینی از تکاپوی انفجارآمیز افراطی برای بالا بردن بارآوری کار، تولید حداکثر کالا توسط حداقل کار، مرغوبیت، کیفیت، زرق و برق و بازارپسندی هر چه شکوهمندتر کالاها، غافل نمی ماند. این پرسش یا سؤالات مشابه بسیار مهم هستند و هر کدام پاسخ شفاف و صریح خود را دارند"

(( معنی این سوالات اگر اینستکه چون کار ساده در کشورهای توسعه نیافته همان ارزش اضافه ایی را بدون استفاده از تکنولوژی، تولید میکنند که کشورهای با تکنولوزی پیشرفته، پس چرا کشورهای پیشرفته باید سراغ پیشرفت تکنولوزیک برود و چرا به تولید غیر پیشرفته نپردازد وهمان ارزش اضافی را بدون دغدغه ایجاد تکنولوژی جدید  بدست نیاورد؟ این سوال شما از عمق برداشت نادرست شما از مارکس در پدید آمدن ارزش از طریق کار ساده است، مارکس به روشنی تاکید دارد منظور از کار ساده تنها در دست داشتن مقایسی ست برابر برای همه فعالیتهای مشخص انسانی که می بایست ضریب ی که کاری پیچیده در خود دارد را مشخص و ضربدر کار ساده نمود و نه اینکه کار ساده و نه پیچیده ارزش کالا را پدید می آورد.  برای روشن شدن موضوع برایتان مثالی می زنم. مثلا هواپیما در صنعت مسافر بری می دانیم بخش عمده بلیط هواپیما بخش انتقال ارزش نهفته در این ماشین پرنده است که کارگرانی با مهارتهای متفاوت بر روی آن کار کرده اند و برای تولید آن دائما کار می کنند و این ماشین پرنده به عنوان کالا ارزش اضافی که از فروشش نصیب سرمایه گذارش می کند را ایجاد می کند و همچنین این هواپیما زمانیکه در اختیار صاحب جدیدش قرار می گیرد خرد خرد با هر پروازی از طریق پول بلیط هواپیما معادل ارزش خود را انتقال میدهد و این تکنولوژی در عین اینکه کاری بزرگ در نقل و انتقال انسان و کالا را انجام می دهد  برای ساخته شدنش هزاران شغل ایجاد می نماید (تولید ارزش اضافه) و در حین استفاده اش هم برای دهها نفر اشتغال ایجاد می کند. (تولید ارزش اضافه)  دلیل دیگر اینکه سرمایه دائما برای ایجاد فعالیتهای جدید برای ایجاد سود تن به نوآوری می دهد تا از میدان رقابت های بسیاردورتر و راحتتر سود کسب کند به این خاطر اختراع جدید مثل یافتن بازار جدید برای کالاهای سود اور اوست. و دلایل بسیار دیگر که همه اش به سود ختم می شود. می بینیم تکنولوژی پیچیده و کار با مهارت در تحصیل سود بیشتر و رقابت برتر بر حریفان نقش کلیدی بازی می کند جاییکه کار ساده محلی از اعراب ندارد...))

... با سیر صعودی ترکیب ارگانیک سرمایه و رشد غول آسای بارآوری کار، ارزش - استفاده های کهکشانی تولید می شود اما ارزش آنچه تولید شده است دچار کاهش فاحش می شود. این بازتاب جبری تناقض ماهوی میان کار مجرد و کار مشخص است، همان تناقضی که بعدها به شکلی دیگر در پویه افت نرخ سود دامن سرمایه را می گیرد، با همه این ها سرمایه عجالتا براین تناقض غلبه می کند.

<= ((بنظرم این همان نقطه عطف درک نادرست از کار مجرد و کار مشخص است که با معیار محاسبه ارزش کالا با مقیاس کار ساده بیان شده است که مقیاس کار ساده به مفهوم این درک شده که کار ساده است که ارزش را پدید می اورد و این کار ساده همان کار انسانی یا کار مجرد انسانی با درک مشخص خودتان است. اینجا بد نیست یکبار به یادآوری آنچه از کار مجرد و مشخص مارکس درک می کنم بپردازم و اهمیت آنرا آنطوریکه مارکس مد نظر دارد را یاد آور شوم. کار مشخص را مارکس همه کار های متفاوتی می دانست که هر کداممان روزانه به عنوان مشاغلمان انجام می دهیم مانند راننده گی، کارگری بدون مهارت، کارگری با مهارت، معلمی، بنایی، نجاری، خیاطی، ... والاآخر  مارکس کار مجرد آدمی را آن مشتق و مخرج مشترک همه آن فعالیتهای که در اینجا به صورت مشخص نام بردیم را صرف قوه مغزی، عصبی  و عضلانی ... انسانی می داند که همه با هم به شکل مشترک دارا می باشیم و هر کدام با درجه مهارتی  طی ساعت یکسانی به انجام می رسانیم و مسلما کار پر مهارت فردی بر قطعه ایی جواهر در یکساعت و کار یک جراح قلب در یکساعت و کار یک راننده یا معلم و یک کارگر ساده در یکساعت با هم برابر نیست و اگر معیار را کار ساده انسانی قرار دهیم باید ضریب کار های پیچیده در هر حرفه ایی را در نظر گیریم و آنرا محاسبه کنیم. که مثلا اگر یک کاری در یکساعت معادل 3 یا 5 یا بیشتر ساعت دیگریست چرا و چگونه این بر آورد صورت می گیرد. مثلا یک جراح قلب برای جراح شدن معادل 10 هزار ساعت کار از پیش انجام شده برای نائل شدن به درجه  جراحی قلب صرف کرده است و این 10 هزار ساعت می بایست بر طول عمر مفید فرد جراح تقسیم شود که این کار ذخیره او خرد خرد به او بر گرادنده شود که در این محاسبه شده است مثلا  پنچ به یک در مقابل کار کارگر بدون مهارت یا ساده در یک ساعت. اما برداشت شما این نیست. شما درک نادرستتان را به همه جا می برید از کار ساده به کار مجرد و بعد به گرایش نزولی نرخ سود و کار ساده در عرصه جهانی و کار ساده در ایران و ... در همین نوشته تان که قضیه گرایش نزولی نرخ سود عنوان می شود از آن بعنوان پویه دیگر از این کار ساده  یاد می کنید. یعنی افزایش سرمایه ثابت و کاهش سرمایه متغیر در تلفیق ارگانیک شکل دیگری از نقشی ست که کار ساده در مقیاسی دیگر در تقابل با ابزار پیچیده که به تعبیر شما همان نقش سرمایه ثابت را بازی میکنند ظهور می نماید. آنجا که فقط انتقال خرد خرد سرمایه ثابت را مطرح می کنید آنرا با کار پیچده یکی می گیرید زیرا فکر می کنید کار متغیر آن کار ساده است! و اگر نه، به غیراز این تعبیر، این جملات شما در متن گنگ و بی معنی می شود و تفسیر ناپذیر.))

هجدهم مارس 2020

http://www.azadi-b.com/M/2020/02/post_612.html بورژوازی اپوزیسیون و بازار کساد رهبری فروشی

ناصر پایدار

 

لزوم تحریم مقامات رژیم اسلامی

لزوم تحریم مقامات رژیم اسلامی

 

gholammohammad.naraki@yahoo.com

 

 

این روزها تحلیل‌گران حکومتی و سلبریتی‌های وابسته به رژیم به بهانه تحریم‌های آمریکا برای زندگی مردم ابراز نگرانی می‌کنند. البته این واقعیت دارد که کشوری که تحت تحریم‌های چند جانبه بزرگترین قدرت اقتصادی و سیاسی جهان قرار بگیرد، حتما مردم این کشور با چالش‌‌های فراوان روبرو خواهند شد. اما بگذارید مسئله را از نگاه دیگر ببینیم: 

به اوایل انقلاب ١٣٥٧ برگردیم. در اولین روزهای انقلاب، دادگا‌ه‌های چند دقیقه‌ای انقلاب، هر کسی را که وابسته به گروهای چپ و یا کمونیست انقلابی و یا نماد رژیم سابق می‌دانست، به جوخه اعدام می‌سپرد. در همان روزهای اولیه انقلاب «یاسر عرفات»، رهبر مبارزان فلسطینی را به ایران آوردند و رسالت «نابودی اسرائیل» را به عنوان ماموریت جدید مردم و رژیم اسلامی تعریف کردند.

۳۰ بهمن، در جریانات کردستان، افرادی همچون عزیز یوسفی که روزگاری نماد انقلاب علیه پهلوی دوم بود، به عنوان «خائنین به انقلاب» شناخته شده و ۲۶ اسفند ١٣٥٧ شهر سنندج به توپ و خمپاره بسته شد.

٢٧ مرداد ١٣٥٨ خمینی علیه کردستان فتوای جهاد و کشتار صادر کرد.

۱٣ آبان ١٣٥٨ یک عده افراد امنیتی وابسته به محمد موسوی خوئینی‌ها تحت عنوان «دانشجوی پیرو خط امام» به سفارت آمریکا حمله‌ور شده و به مدت ٤٤٤ روز دیپلمات‌ها و کارمندان سفارت آمریکا را به گروگان گرفتند. در تمام روزهای قبل از شروع جنگ ایران و عراق، صداوسیمای رژیم نوپا، به مرکزی علیه حکومت عراق، به عنوان حکومتی که بیشترین مسلمان شیعه پس از ایران در آن زندگی می‌کند، تبدیل شد.

بعد از ٣خرداد ١٣٦١ جنگ را ادامه دادند تا از خرمشهر به کربلا و از آنجا به «قدس» بروند. در سالهای ٥٩ تا ٦٢ ماشین اعدام و کشتار را در کردستان به راه انداختند و همزمان در باقی مناطق دیگر یک به یک گروه‌های سیاسی از فعالیت منع شدند و اعضای آنها به زندان و بعدها به جوخه‌های اعدام سپرده شدند.

در فروردین ١٣٦٢ از طریق یک بمب‌گذاری انتحاری به پایگاه ارتش آمریکا در لبنان حمله کردند.

سال ١٣٦٥ در چمدان حجاج مواد منفجره جاسازی کردند تا این مواد را به پادشاهی سعودی بفرستند.

سال ١٣٦٧ کشتار مخالفان و زندانیان سیاسی را که از سال ۶۰ آغاز کرده بودند به اوج خود رسانده و هزاران نفر را اعدام کردند. با فتوای خمینی سیاست کنترل جمعیت را کنار گذاشته و ١٠ سال ایران رشد انفجاری سالانه ٣/٦% جمعیت را تجربه کرد.

در فاصله ٦٧ تا ٧٥ دست به ترور سران و اعضای اپوزیسیون در خارج از ایران زدند و در همین فاصله از طریق بمب‌گذاری منافع کشورهای دیگر را تهدید کردند.

سال ۱۳۷۰ (١٩٩١میلادی) در بحران بالکان دخالت کردند و گروه‌های رادیکال اسلامی در این مناطق تشکیل دادند.

سال ٧٣ تا ٧٧ دست به قتل دگراندیشان، فعالین سیاسی و روشنفکران در داخل ایران زدند.

۱٨ تیر ١٣٧٨ به کوی دانشگاه تهران حمله کردند.

سال ١٣٨٤ رسالت دستیابی به بمب اتمی را برای مردم ایران تعریف کردند و زمینه تحریم‌های چند جانبه جهانی را فراهم آوردند.

در خلال سال‌های ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۶  (٢٠٠٥ تا  ٢٠٠٧ میلادی) با حمایت از گروه‌های مسلح تندروی اسلامی اعم از شیعه و سنی در عراق آن کشور را به جنگ داخلی کشاندند.

سال ١٣٨٨ مردم معترض به نتایج انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری را به گلوله بستند.

سال ۱۳۸۹ (۲۰۱۰میلادی) در پی حوادث پس از بهار عربی، در کشورهای عربی دخالت کردند تا جریانات تندروی اسلامی در این کشورها را تقویت کنند.

از سال ۱۳۹۰ تاکنون به بشاراسد کمک مالی و نظامی رساندند و بزرگترین فاجعه انسانی تاریخ معاصر را در آن کشور سبب شدند.

در یک دهه گذشته ده‌ها سایت موشکی و صدها پهباد ساختند. در آزمایش موشکی بر روی راکت ها شعار نابودی اسرائیل و سعودی را نوشتند.

در تمام این سالها هم نرخ تورم و هم نرخ بیکاری در ایران بر اساس آمار رسمی دو رقمی بود. هنگامی که ثروت کشور را خرج تروریسم می‌کردند، اقتصاد ایران در بحران محیط زیست، بیکاری، تورم، کمبود آب و فساد ساختاری دست و پا می‌زد.

حاصل ۴٠ سال تکیه رژیم اسلامی بر مسند قدرت این بود که که افزون بر ۶٠% کل اقتصاد ایران در دست چند نهاد امنیتی و دینی قبضه شود. از این میان ۴٠% از اقتصاد ایران که اتفاقا شامل پردرآمدترین فرصت‌های اقتصادی هم هستند، به دلیل وابستگی به مراکز دینی از دادن مالیات معافند.

حال در کجای این سیاست‌ها مردم و منافع مردم در نظر گرفته شده است؟ بهتر است واقعیت را قبول کنیم:

مردم ایران گروگان‌هایی در دست یک عده تروریست و جانی هستند و جز این چیزی دیگری نیست.

اقتصاد رژیم اسلامی در حال سقوط آزاد است. درآمد ناخالص ملی در سال جاری کاهش خواهد یافت و تورم رو به افزایش است. صادرات نفتی ایران به زیر ۱۰۰ هزار بشکه در روز رسیده است در حالی‌ که قبل از دور اول تحریم‌ها ۲.۸میلیون بشکه در روز بوده است و حالا بزرگترین خریداران نفت ایران به سراغ فروشنده‌های دیگر رفته‌اند.

هدف از تحریم‌ها، تغییر رفتار رژیم در زمینه‌ فعالیت‌های تسلیحات اتمی و برنامه موشک بالستیک و در حمایت از گروه‌های تروریستی و شبه‌نظامیان در سراسر خاورمیانه است. کمپین فشار حداکثری آمریکا هزینه توسعه‌طلبی رژیم اسلامی را بالا برده است. فشار و تنگنای اقتصادی، رژیم اسلامی را مجبور ساخته است تأمین مالی نیروهای نیابتی همچون حزب‌الله را کاهش دهد. وقتی تحریم‌ها بر اساس برجام کاهش یافتند، جمهوری اسلامی کمک به بشار اسد دیکتاتور سوریه و سایر نیروهای شبه‌نظامی را شتاب داد و سرکوب در داخل را بالاتر برد، در نتیجه این تجربه به ما می‌گوید ادامه تحریم‌ها کار درستی است که باید ادامه یابد.

مجامع بین‌المللی باید تحریم‌ها علیه سران رژیم اسلامی که به صورت فاحش ناقض حقوق بشر هستند، را ادامه دهد. این اقدام باید در راستای این انجام شود که رژیم اسلامی پاسخگوی اقدامات خود نسبت به شهروندان ایرانی باشد.

در خاتمه مجامع بین‌المللی می‌توانند با محکوم کردن عملکرد (سو رفتار) مقامات بلند پایه رژیم در گذشته و حال، روحیه معترضان ایرانی را تقویت کنند، ایدئولوژی اسلام افراطی، رژیم اسلامی را به چالش بکشند، و پیامی به رژیم جنایتکار بدهند که مردم ایران مستحق آزادی و یک زندگی بهتر  هستند.

به امید فردایی بهتر

غلام محمد نارکی 

gholammohammad.naraki@yahoo.com

11/ 05/ 2019

March 19, 2020

مبارک و خجسته باد نوروز و بهار!

مبارک و خجسته باد نوروز و بهار!

دلم می خواست های ﻣﻦ ﺯﯾﺎﺩﻧﺪ

ﺑﻠﻨﺪﻧﺪ

ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺍﻧﺪ

ﺍﻣﺎ مهم ترین ﺩﻟﻢ می خواست ﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ :

ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺎﺷﻢ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻤﺎﻧﻢ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﺤﺸﻮﺭ ﺷﻮﻡ

ﭼه ﻘﺪﺭ ﻭﻗﺖ ﮐﻢ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﻭﻗﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻬﺮ ﺑﻮﺭﺯﻡ

ﻭﻗﺖ ﮐﻢ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺷﻢ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺷﻢ

ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭﻡ همه ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ

فروغ فرخزاد

 

 

در این روزها و ساعات پایانی سال، خواست فوری آزادی همه زندانیان سیاسی، رسیدگی به کودکان کار و خیابان، کارتن خوب ها بی خانمان ها و هم دردی با خانواده های همه جان باختگان این سال و پیگیری همه مطالبات و هرآن چه از ما دریغ کرده اند خود مسئولیت پذیری شهروندان آگاه و آزاده است.

این روزها که شیوع بیماری کرونا بسیاری از شهروندان جامعه ما و جهان را درگیر رنج ‌ها و مصائب فراوان کرده است، بیش از هر زمان دیگری نیازمند همبستگی و هم دلی برای مقابله با اثرات ناگوار آن هستیم.

کرونا انتقام طبیعت از انسان به دلیل آسیب رساندن به لایه ازون؛ آب شدن یخچال ‌های طبیعی قطبین؛ تغییرات اقلیمی پرسرعت؛ سیل ‌ها و طوفان ‌های بزرگ و خانمان برانداز؛ زلزله؛ گرد و غبار و آلودگی ‌های کشنده و غیرقابل کنترل و... است.

اکنون وحشت و هراس دائم از گسترش ویروس کرونا، سایر بیماری‌ ها و بلایای طبیعی، نتیجه جنگ بشر با طبیعت است.

سیستم سرمایه داری و حکومت های حامی آن در طی دو قرن گذشته، در برابر طبیعت ایستاده و به سرعت طبیعت را رو به نابودی برده و فقط به سود خود می اندیشند و حالا طبیعت هم از بشر انتقام می‌ گیرد.

ایدز، جنون گاوی، سارس، ابولا و کرونا ویروس نه اولین نشانه انتقام طبیعت است و نه آخرین آن، بلکه این چرخه طبیعی بازگشت رفتار سیستم متجاوز است. بشر قرن بیست و یکمی با همه پیشرفت ‌ها و توسعه طلبی‌ ها، باید منتظر حوادث عجیب و غریب دیگری ناشی از عواقب عملکرد خویش در زمین و هوا و دریا و فضا باشد.

اکنون سوء استفاده از طبیعت و تجاوز به حقوق حیوانات، گریبان بشر متمدن را گرفته و کرونا ویروس، تنها یکی از عواقب کارهای سیستم افسارگسیخته و متجاوز است که هم با خودش ناسازگار است و هم با طبیعت. وقتی سود و سرمایه، تکنیک و فناوری از انسان و اخلاق پیشی می ‌گیرند عواقب آن دیر یا زود گریبان بشر را می گیرد و او را در سراشیبی سقوط و انحطاط می کشاند.

تعدی به حریم طبیعت و از میان بردن مراتع و جنگل ‌ها و پوشش گیاهی و تهی کردن خاک ‌های حاصل خیز و ذخایر ژنتیکی؛ دخالت در چرخه زیست بوم طبیعی با سدسازی بی رویه و مهار آب ‌های جاری؛ تولید و استفاده بی رویه از محصولات فرآوری شده؛ تهی کردن منابع انرژی، معدنی، آلی و کانی؛ تهی کردن آب ‌های فسیلی و زیرزمینی؛ سرازیر کردن زباله و ضایعات و پسماندها به رودها و دریاها و اقیانوس ‌ها؛ تولید انبوه گازهای گلخانه ‌ای و مواد سمی که با طبیعت سازگاری ندارد؛ جنگ و خونریزی و استفاده از سلاح ‌های نامتعارف شیمیایی، میکروبی و هسته ‌ای و ...

باید با طبیعت و همه اجزای آن، از خاک و نبات گرفته تا حیوانات، با مهربانی و عطوفت رفتار کرد. به اندازه ای از آن بهره گرفت که نیاز واقعی انسان است و به بازسازی و بازپروری آن کمک می کند.

 

سالی که گذشت سال تلاش سرسختانه در راه دگراندیشیِ فرهنگی و هنری، محدودسازی آزادی اندیشه و بیان، قلم ‌شکنی و تشدید سانسور بود. این سال هم چون سال‌ های گذشته سال نشنیدن فریادهای مردم محروم و ستم دیده و آزاده توسط حکومت اسلامی بود، سال سزکوب شدید اهل قلم آزاداندیش و آزادی خواه، کارگران، محرومان، دانشجویان و دانش‌ آموزان، معلمان، جوانان، زنان، اقلیت‌ های ملی ـ مذهبی، دگراندیشان و دگرباشان. در سالی که گذشت جنبش دی ماه با خشونت حکومتی سرکوب شد به طوری که صدها تن جان باختند و نزدیک به ده هزار نفر نیز دستگیر و زندانی شدند. سپاه پاسداران با شلیک دو موشک به هواپیمای مسافری اوکراینی، همه مسافران آن را کشت. ضرب و شتم، ایجاد محرومیت‌ های تحصیلی و شغلی و اجتماعی، بازداشت فعالان فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و صدور احکام سنگین زندان برای آنان بی ‌وقفه ادامه یافته است. نویسندگان و روزنامه ‌نگاران و سینماگران، ناشران و کتاب ‌فروش ‌ها، و دست اندرکاران عرصه‌ های گوناگون فرهنگی و هنری غیرحکومتی شرایط کاری و اجتماعی سختی را سپری کردند.

حکومت اسلامی هم چون سال‌ های گذشته مانع برگزاری مراسم ها و جلسه های ادبی کانون نویسندگان ایران شد. اخیرا نیز بیدادگاه حکومت اسلامی در تهران (شعبه‌ یک اجرای احکام دادسرای شهید مقدسی) در تاریخ بیستم اسفند ۱۳۹۸ با فرستادن ابلاغیه‌ های جداگانه، سه نویسنده عضو کانون نویسندگان ایران، رضا خندان (مهابادی)، بکتاش آبتین و کیوان باژن را برای اجرای حکم مجموعا پانزده سال و شش ماه زندان فراخوانده است.

هم چنین ناهید شقاقی، اکرم نصیریان، مریم محمدی و اسرین درکاله چهار فعال حقوق زنان، طی احضاریه ‌ای جهت اجرای حکم حبس فراخوانده شدند. این فعالین پیش تر توسط دادگاه انقلاب تهران، مجموعا به ۱۶ سال و هشت ماه حبس تعزیری محکوم شده بودند. با استناد به ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی مجازات اشد یعنی ۳ سال حبس تعزیری در خصوص هر یک از آن ها قابل اجرا بود. این حکم نهایتا با عدم اعتراض به رای صادره برای هر یک با ۹ ماه کاهش به دو سال و سه ماه حبس تعزیری تقلیل یافت.

براساس ابلاغیه ‌ای که روز شنبه ۲۴ اسفند ماه به صورت الکترونیک به این فعالین ابلاغ شده، این شهروندان باید برای تا روز ۲۹ اسفند ماه ۹۸ خود را به واحد اجرای احکام دادسرای عمومی و انقلاب تهران معرفی نمایند.

احضار سه نویسنده و این زنان ب منظور اجرای حکم، در شرایطی صورت می گیرد که پس از شیوع گسترده ویروس کرونا و افزایش نگرانی ها از سرنوشت صدها هزار زندانی، رییس قوه قضاییه با بوق و کرنا، مرخصی برخی زندانیان را اعلام کرده است.

با این همه سرکوبگری و ارعاب و سرکوب، اما سالی که گذشت سال مبارزه آزادی خواهانه و عدالت ‌طلبانه، عدم شرکت در انتخابات مجلس و عدم شرکت بسیاری از هنرمندان در جشنواره فجر علیه حکومت جهل و جنون و جنایت بود. در این سال، ریاکاری، دروغ گویی و پنهان کاری سران و مقامات حکومت اسلامی ایران در رابطه با کشتار دی ماه، سقوط هواپیمای اوکراینی و اکنون نیز ویروس کرونا، حتی به گوش شهروندان جهان نیز رسید.

حرکت زمستان به بهار، پیام نمادین طبیعت به انسان‌ هایی است که بحران  های  بزرگ و هولناک اقتصادی و انسانی زندگی شان را فلج کرده است. امروز شهروندان ایران بیش از هر زمان دیگر، با قهر طبیعت و سرکوب های سیاسی و اختناق دست و پنجه نرم می کنند.

آرزومندیم که سال جدید سال رهایی از ویروس کرونا، رهایی زندانیان سیاسی و عقیدتی، شکستن سد سانسور؛ امید به زدودن فقر و فلاکت از جامعه و جاری شدن شادی در دل‌ های خسته باشد تا شهروندان بتواند انسانی تر زندگی کند.

در نهایت، فراموش نکنیم این روزهای تلخ و سخت مانند بسیاری از رخدادهای تلخ تاریخی خواهد گذشت و آینده روشنی پیش روی جامعه گشوده خواهد شد. این روزها، با تلاش و همبستگی و انسان دوستی، خود را برای آینده ‌ای روشن و شایسته انسان آماده کنیم.

 

بهاران خجسته باد!

 

March 18, 2020

نگاه امنیتی به شیوع ویروس کرونا و ارتقا جایگاه سپاه در مقابل دولت!

bahram.rehmani@gmail.com

 

روزهای باقی مانده سال ١٣٩٨ در ایران و آغاز سال جدید بر خلاف وقایع تاریخی تاکنونی، دچار یک بحران عظیم انسانی و اقتصادی شده است. در این شرایط، به سرعت سیمای جهان و ایران در حال تغییر است. در این شرایط سخت و دشوار، حکومت اسلامی در جهت حفظ منافع حاکمیت خود، به نوعی حکومت نظامی در سراسر کشور بر قرار کرده است!

پس از نیروهای بسیج و سپاه پاسداران، ارتش را نیز وارد میدان کرده اند و در یک کلام حاکمیت ایران، تنها نگران آینده خود است و نه مردم! بنابراین، دولت و مجلس در ایران، تقریبا وجود خارجی ندارند و رهبر و سپاه و ارتش کنترل مطلق جامعه را در دست گرفته اند. در این میان وزارت اطلاعات و قوه قضاییه نیز فعال تر از گذشته شده اند و به جای آزادی زندانیان سیاسی و اجتماعی، که به شدت در معرض آلودگی به ویروس کرونا هستند این نهادهای سرکوب حاکمیت، خیز بلندی برداشته اند تا مخالفین و منتقدین حکومت را دستگیر و زندانی کنند و از این طریق، زهرچشم از بگیرند تا بخش آگاه و معترض جامعه، جرات اعتراض به خود راه ندهد.

هفته های اخیر هم چون گذشته، باز هم معلوم شد كه خبر شیوع كرونا نیز به همین شکل از سوی کل حکومت، سرپوش گذاری شده است.

شاهکارهای سران و مقامات حکومت اسلامی ایران از جمله درباره ویروس کرونا عبارتند از:

*خامنه ای: صدور فرمان تشکیل قرارگاه نظامی جنگ بیولوژیکی

رهبر دو روز بعد از این فرمان، گفت: این ویروس کرونا را زیاد بزرگ نکنند و مردم را نترسانند.

*روحانی: به هیچ وجه بحث قرنطینه تهران مطرح نیست!

*علی ربیعی سخنگوی دولت: شایعه قرنطینه تهران یک «یک دروغ بزرگ» است.

*روزنامه قدس: «روایت داریم که ظهور امام عصر (ع) محقق نمی شود، مگر این که ۹ دهم مردم کشته شوند. باید فکر کنیم چه کردیم که از شهری به شهری دیگر منع شدیم. قدری در این دوران  نماز جعفر طیار بخوانیم و به خدا بگوییم اشتباه کردیم و نفهمیدیم و در نهایت قدر نظام مقدس اسلامی را بدانیم. از خدا بخواهیم توبه ما را بپذیرد.»

...

در حالی که ویروس کشنده «کرونا» تمام جهان را فراگرفته و هر لحظه قربانی می گیرد رهبر ابله و آدم کش حکومت اسلامی، از نیروهای مسلح خود خواسته است به این امر ورود کنند چرا که شاید کرونا حمله بیولوژیک باشد؟!

خامنه ‌ای در سخنانی ابلهانه و بی سر و ته که بیانگر عجز و ناتوانی و درماندگی همه سران و مقامات حکومت اسلامی است تاکید ورزیده که باید یک «قرارگاه بهداشتی و درمانی» سازماندهی شود و با ایجاد بیمارستان ‌های صحرایی رزمایش بیولوژیکی برگزار گردد!

در شرایطی که خامنه ای و سایر مقامات حکومتی با وقاحت تمام با امتناع از قرنطینه کردن قم و شهرهای آلوده، مردم را به حال خود رها کرده اند و خودشان را قرنطینه کرده ‌اند؛ سپاه همه کاره کشور شده و حتی جایگاه آن را در مقابل دولت، به طور چشم گیری ارتقا داده اند. در نتیجه دولت بی خاصیت شیخ حسن روحانی، اکنون بی خاصیت تر از گذشته شده است.

عملا دولت و مجلس تعطیل شده اند و فعال ترین جریانات سپاه، بسیج، وزارت اطلاعات و قوه قضاییه است که همگی این نهادها، مشغول سرکوب و سانسور هستند و البته نگران خیزش های مردمی!

در سراسر ایران دیده می ‌شود که امکانات بهداشتی و درمانی کفاف حجم بیماران را نمی ‌دهد و پاسداران و بسیجی ‌ها و هیات ‌ها و طلاب جهادی، پرچم دار حکومت اسلامی در «جنگ» با کرونا شده ‌اند!

 

خامنه ای پنج شنبه ۲۲ اسفند، احتمال داد که شیوع ویروس کرونا در ایران یک «حمله‌ بیولوژیکی» باشد!

او به عنوان فرمانده کل قوا در نامه ای به محمد باقری رییس ستادکل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی  دستور داده که برای پیش گیری از شیوع بیش تر این بیماری یک «قرارگاه بهداشتی و درمانی» سازماندهی شود.

در متن این نامه با اشاره به لزوم ایجاد مراکز درمانی مانند بیمارستان صحرایی و نقاهتگاه، تاکید شده و آمده «تقسیم وظایف و ماموریت ‌های سازمان‌‌‌ ها و بخش ‌‌های نیروهای مسلح از وظایف این قرارگاه است.»

خامنه ‌ای که هنر و تخیل قوی در دروغ بافی و سناریوسازی  و«توطئه گری» دارد معلوم نیست این «احتمال» را بر اساس کدام شواهد و مدارک متوجه شده، و «این اقدام با توجه به قرائنی که احتمال حمله‌ بیولوژیکی بودن این رویداد را مطرح کرده می ‌تواند جنبه‌ رزمایش دفاع بیولوژیک نیز داشته و بر اقتدار و توان ملی بیفزاید!»

حسن روحانی، رییس جمهوری اسلامی ایران نیز پس از شرکت در اولین جلسه «ستاد ملی مبارزه با کرونا» در اظهاراتی که به طور مستقیم از تلویزیون ایران پخش می شد گفت «توطئه دشمنان ماست که با هراس افکنی زیاد در جامعه کشور را به تعطیلی بکشند.»

روحانی گفت: «اگر فرد مشکوکی دیده شد باید به بیمارستان برود اما همه باید مشغول کار خودمان باشیم.» او خطاب به مردم ایران، گفت: «اگر موضوعی را ستاد ملی مبارزه با کرونا تصمیم گرفت، آن تصمیم را همگی یک امر لازم تلقی کنند.»

 

واقعیت اما این است که از سرعت روزافزون آمار مبتلایان به ویروس کشنده کرونا و افزاش تعداد مرگ و میر ناشی از آن پیداست مقامات حکومت اسلامی و رهبری ‌اش چنان احساس ناتوانی و درماندگی می‌ کنند که این چنین به دروغ بافی افتاده اند.

 

رزمایش بسیجیان تبریز برای مهار کرونا

 

حکومت اسلامی در تمام عمر حاکمیت نکبت بار خود، بودجه‌ های میلیاردی که باید صرف تقویت بنیه‌ نظام بهداشت و درمان و خدمات عمومی می ‌شد، یا همه صرف دست یابی به بمب اتم و یا سر از جنگ های داخلی سوریه و لبنان و عراق و غزه درآورده اند. و اکنون دست حکومت برای گرفتن ۵ میلیارد دلار وام، به سوی صندوق بین ‎المللی پول دراز شده است.

در طول فقط دو هفته، ده ‌ها پزشک و پرستاران و متخصصان کادر پزشکی در بیمارستان ‌ها به علت ابتلا به کروناویروس، بیمار و بستری شدند و یا جان خود را از دست دادند. در میان آن ها کم نبوده ‌اند پزشکانی که پیش از آن که قربانی انجام وظیفه و سوگند پزشکی خود شوند اعلام کرده بودند وضعیت اضطراری است و امکانات کافی نیست.

اکنون آن چه علی خامنه‌ ای به محمد باقری رییس ستادکل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی دستور داده چیزی بیش از یک نمایش و ابراز وجود تو خالی نیست! خامنه ‌ای سخنرانی نوروزی خود را در مشهد، از ترس کرونا لغو کرده و مانند دیگر مقامات حکومتی آفتابی نمی ‌شود، حالا با یک نامه مضحک به یک مقام نظامی دستور داده جلوی شیوع ویروس کرونا را بگیرد!

روشن نیست که خامنه‌ ای و فرماندهان و مدیران او با کدام امکانات و ابزاری می ‌خواهند «رزمایش بیولوژیکی» برگزار کنند وقتی که صدای اعتراض داروخانه ها، پزشکان و پرستاران از کمبود امکانات بهداشتی و درمانی بلند شده است؟!

ایا مردم ایران با «حمله بیولوژیکی» آلوده شده اند یا پروازهای بی وقفه ایران و چین این ویروس را انتقال داده اند؟ چرا قم را قرنطینه نکردند؟

 

خامنه ای چندی پیش نیز رسانه‌ های خارجی را متهم کرد بود که از موضوع ویروس کرونا برای جلوگیری از رای دهی مردم در انتخابات مجلس استفاده کردند. او در وب سایت رسمی خود نوشت: «به بهانه بیماری و ویروس، رسانه های آن ها، کم ترین فرصت را برای دل سرد کردن مردم را نسبت رای دادن، از دست ندادند.»

 

چند روز پیش دکتر نورالدین پیرموذن فوق‌ تخصص ریه و نماینده مجلس ششم گفت: نمکی، وزیر بهداشت بیست و ششم دی ‌ماه به اطلاع حسن روحانی رییس ‌جمهور می ‌رساند که خطر ویروس کرونا کشور و مردم ما را تهدید می‌ کند و باید جلوی تمامی پروازهای ایران و چین و بلعکس گرفته شود.

رییس ‌جمهور این خواسته وزیر را به اطلاع رهبری می ‌رساند اما رهبری این ویروس را کاذب و منحوس دانسته، به شدت با آن مخالفت می ‌کند. وزیر بهداشت استعفا می ‌دهد. رییس‌ جمهور مخالفت کرده و دکتر مرندی وزیر اسبق بهداشت (و پزشک مخصوص رهبر) که از دوستان نزدیک وزیر نمکی است پادرمیانی می ‌کند تا وزیر به کار خود ادامه دهد و نمکی تقاضا می ‌کند، پس دست کم شهر قم قرنطینه شود. دکتر مرندی قول می ‌دهد تلاش کند تا به زودی تقاضای او عملی شود.

دکتر پیرموذن می ‌گوید، بعد از آن که خواسته وزیر بهداشت مبنی بر قرنطینه شهر قم به اطلاع رهبری می ‌رسد، او به شدت با این خواسته نیز مخالفت کرده و سپس از سوی گروهای ذی ‌نفوذ تهدید می ‌شود که چنین چیزی ممکن نیست و او باید این حرف خود را هم پس بگیرد!

این گونه شد که سراسر ایران امروز با اراده مقام عظمای ولایت درگیر ویروس کرونا شده و مردم در بیمارستان‌ ها و کف خیابان‌ ها در حال جان دادن‌ هستند.

دکتر پیرموذن در پایان می‌ گوید، در مقام یک متخصص عرض می ‌کنم، تمام ایران در حال حاضر مثل بیماری را می‌ ماند که آپاندیس آن عود کرده و در مرحله حاد آن قرار گرفته است. مرحله ‌ای که هیچ متخصصی نمی‌ تواند زنده ماندن این بیمار را با عمل جراحی به طور قطعی موفقیت ‌آمیز تضمین کند.

بازرسان سازمان بهداشت جهانی: ابعاد «کرونا» در ایران فاجعه است!

بازرسان سازمان بهداشت جهانی که برای بررسی گسترش کرونا و امکانات مقابله آن به ایران سفر کرده بودند، پس از چند روز ایران را ترک کردند.

خبرگزاری های حکومتی به محض خروج آن ها از ایران اعلام کردند که این بازرسان تلاش های ایران را ستوده و آن را موفقیت آمیز تشخیص دادند. اما واقعیت چیز دیگری بود و خبری که در ایران منتشر کردند دروغ بود.

 

 

کارشناسان و ‌بازرسان‌ سازمان بهداشت جهانی که حامل کمک های انسان دوستانه این سازمان برای ایران بودند در اولین گزارش خود از بازدیدشان که در فیلمی نیز اعلام ‌کرده اند: «وضعیت غیر قابل باور است.»

مشاهدات ما با آن چه که حکومت ایران پیش تر اعلام کرده بود بسیار متفاوت است. ما معتقدیم که جامعه جهانی باید بسرعت در ایران وارد عمل بشود و مدیریت مبارزه با گسترش کرونا در ایران را به دست بگیرد، زیرا در ایران یک فاجعه نه ملی که بین ‌المللی در حال وقوع است. تبعات آن چه امروز در ایران در حال اتفاق است می‌تواند تا قاره‌ها پیش برود.»

پنهان کاری حکومت ناممکن است، شاید این پنهان کاری تا لحظه رها شدن اجساد قربانیان در کوشه و کنار خیابان ها و محلات بتواند دوام بیاورد اما برای همیشه ناممکن است و آن لحظه که مردم خود به چشم خویش واقعیت را ببینید، آنگاه نه از تاک نشان باقی خواهند گذاشت و نه از تاک نشان!

 

ریک برنان، مقام مسئول منطقه خاورمیانه در سازمان جهانی بهداشت، شمار واقعی مبتلایان به ویروس کرونا در ایران را حدود ۷۵ هزار نفر برآورد کرده است.

او که هفته پیش به ایران سفر کرده بود، شامگاه دوشنبه ۲۶ اسفند -۱۶ مارس، به خبرگزاری رویترز گفت که آزمایش ابتلا به کرونا در ایران مانند برخی از کشورهای پیشرفته در اروپا تنها در موارد شدید انجام گرفته است.

به گفته این مقام مسئول در سازمان جهانی بهداشت، به همین خاطر شمار واقعی مبتلایان به این ویروس را می‌ توان احتمالا پنج برابر آمار رسمی ارزیابی کرد.

برنان، در عین حال گفت که بخش مربوط به داده‌ ها را ضعیف ‌ترین بخش از اقدامات حکومت اسلامی دانست.

 

فرماندهان سپاه نیز طوطی وار ادعاهای کاذب رهبرشان را تکرار می کنند. حسین سلامی، فرمانده سپاه پاسداران ایران امروز طی مراسمی در استان کرمان، درباره شیوع ویروس کرونا در ایران گفت: امروز درگیر یک نبرد بیولوژیک هستیم، اما کشور مقاومت می ‌کند.

به گزارش خبرگزاری «ایسنا» سلامی دلیل شیوع کرونا در ایران و آمار بالای نرخ مرگ و میر شهروندان ایرانی در اثر این بیماری را «تهاجم بیولوژیکی آمریکا» معرفی کرد و افزود: در مبارزه با این ویروس که ممکن است محصول تهاجم بیولوژیکی آمریکا باشد که در ابتدا به چین و سپس به ایران و سایر نقاط دنیا شیوع پیدا کرده، پیروز خواهیم شد و آمریکا بداند که اگر این کار را انجام داده به اهلش بر خواهد گشت و اگر هم کار آمریکا نباشد باز این ویروس مهار خواهد شد.

او، هم چنین «دشمن» را مسبب آغاز اعتراضات آبان ماه که پس از افزایش ٣٠٠ درصدی قیمت بنزین در ایران به وقوع پیوست دانسته و اظهار داشت: در ماجرای افزایش قیمت بنزین امید دشمن این بود که مردم صحنه خیابان را میدان نبرد قرار می‌دهند، اما صف مردم جدا شد و بعد از شهادت سردار سلیمانی، نماز جمعه تهران، ٢٢ بهمن و انتخابات، دشمن شکست خورد و این ملت نشان داد که در هر شرایطی از اسلام و جمهوری اسلامی حمایت‌ می‌کنند.

 

تشکیل قرارگاه پیش گیری و مقابله با ویروس کرونا در سپاه پاسداران

درپی شیوع ویروس کرونا در برخی مناطق ایران، سپاه پاسداران، روز یک شنبه گذشته با صدور پیامی خطاب به ملت ایران اعلام کرد: این نیرو تا غلبه کامل بر ویروس کرونا و بازگشت به شرایط عادی، در صحنه مشارکت و کمک رسانی به بیماران، آماده و فعال خواهد بود. سپاه پاسداران، تاکید کرد: در شرایط خطیر کنونی که  مردم ایران و بیش از ۵۰ کشور دیگر در معرض ویروس کرونا قرار دارند و عزمی جهانی و بین‌ المللی برای مقابله با این بیماری شکل گرفته است، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به مدد تجارب ارزنده دوران دفاع مقدس در رویارویی با تهدیدات ناشی از جنگ‌ های میکروبی و بمباران ‌های شیمیایی که منجر به آسیب‌ های جدی انسانی شده است، برای کمک رسانی به آسیب دیدگان و ریشه کنی کامل ویروس کرونا وارد میدان شده است.

 

سردار فدوی از برگزاری جلسه مقابله با کرونا در قرارگاه ثارالله تهران و اتخاد تصمیماتی برای جبران خسارت کسب ‌و کارهای آسیب‌ دیده از این بیماری خبر داد.

به گزارش گروه دفاعی خبرگزاری تسنیم، ۱۹ اسفند ۱۳۹۸، سردار علی فدوی جانشین فرمانده‌کل سپاه پاسداران در جمع خبرنگاران پیرامون اقدامات سپاه و بسیج برای مقابله با بیماری کرونا، گفت: برای مبارزه با بیماری‌ هایی مانند کرونا،‌ قرارگاهی دائمی در سپاه به ‌نام شفا راه‌ اندازی شده است و درباره همه امورات، امکانات و توانمندی‌ های انسانی سپاه و بسیج برای کمک به این موضوع در این قرارگاه تصمیم‌ گیری می ‌شود، علاوه بر این با قرارگاه کشوری مقابله با کرونا که به‌ ریاست وزیر بهداشت است نیز همکاری و تعامل وجود دارد.

سردار فدوی ادامه داد: روز‌ گذشته برای شهر تهران با حضور مسئولان دستگاه‌ های مختلف جلسه‌ ای در قرارگاه ثارالله به‌ ریاست فرمانده‌ کل سپاه برگزار کردیم و تصمیمات خوبی در این جلسه اتخاذ شد که از جمله آن ‌ها می ‌توان به بخشودگی اجاره اسفند و فروردین املاک وابسته به بنیاد مستضعفان اشاره کرد.

جانشین فرمانده ‌کل سپاه با اشاره به دیگر تصمیمات اتخاذ شده در جلسه روز یک شنبه قرارگاه ثارالله، تصریح کرد: هم چنین از امروز تعداد زیادی تخت نقاهتگاه توسط سپاه در اختیار مجموعه‌ های تخصصی با مسئولیت آقای دکتر زالی قرار خواهد گرفت تا بیمارانی که دوره بیمارستان را طی کردند و باید در مجموعه‌ای قرار گیرند تا بهبود کامل پیدا کنند و ناقل نباشند، در این مجموعه باشند.

پاسدار فدوی در خصوص اقدامات سپاه در استان گیلان نیز تاکید کرد: پس از اعلام وزارت بهداشت نیروی دریایی سپاه نیز یک بیمارستان سیار را در آن جا مستقر کرده و علاوه بر آن سپاه قدس استان گیلان هم از ابتدا در صحنه حاضر بوده است.

 

لابلای اخبار شیوع ویروس کرونا در ایران، آن چه از منظری دیگر به این ویروس بعد سیاسی داد مطرح شدن گمانه ‌هایی درباره «بیوتروریسمی» بودن ویروس کرونا بود. موضوعی که جهان را گرفته و همه ابعاد آن زیر نگاه های تیز روزنامه نگاران و متخصصان است بی اساس بودن ادعاهای رهبر و سایر مقامات حکومت اسلامی ایران را نشان می دهد.

اما شاید اولین بار حشمت الله فلاحت پیشه عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس، سخن از آن به میان آورد و در گفت و گویی عنوان کرده که کرونا عامل بیماری عادی نیس،ت بلکه بیوتروریسمی است که در کشور‌های ایران و چین توزیع و ترویج شد و نباید این موضوع را نادیده گرفت.

فلاحت پیشه با همین استدلال، تاکید دارد که لازم است مقابله با بیوتروریسم از حوزه پدافند غیرعامل خارج شود و به صورت جداگانه باشد.

 

در حالی که طی روزهای گذشته اخبار ضد و نقیضی درباره مسئول قرنطینه کردن مراکز شیوع بیماری کرونا در کشور مطرح شده است. برخی افراد مانند نماینده وزارت بهداشت در گیلان نهاد دستور دهنده را «شورای عالی امنیت ملی» معرفی کردند و برخی مانند رسانه نزدیک به شورای عالی امنیت ملی ضمن تکذیب اظهارات قربانی نماینده وزارت بهداشت در گیلان «ستاد ملی مبارزه با کرونا» را مسئول قرنطینه شهرها معرفی کرد و حالا سید امیر حسین قاضی زاده هاشمی نماینده اصول گرا و عضو هیئت رییسه مجلس؛ سپاه پاسداران را به عنوان مسئول معرفی کرده است.

سایت نور نیوز نزدیک به شورای عالی امنیت ملی حکومت اسلامی، با انتشار خبری از قول یک منبع آگاه نوشت: کلیه تصمیم ‌گیری ها در مورد اقدامات لازم ‌الاجرا برای پیش گیری و مقابله با ویروس کرونا از سوی ستاد ملی مقابله با کرونا اتخاذ می ‌شود و سایر نهادهای کشور موظف به اجرا و پشتیبانی از مصوبات هستند.

او افزود: «همان‌ گونه که امروز جناب آقای دکتر روحانی اعلام کردند، مصوبات ستاد ملی مقابله با کرونا  همانند مصوبات شورای عالی امنیت ملی بوده و تصمیمات آن لازم الاجراست.»

این مقام مطلع با تکذیب مداخله این شورا در موضوع قرنطینه یا عدم قرنطینه استان ها و شهرهای کشور در گفت ‌و گو با نورنیوز، بیان مطالبی از این دست را غیر دقیق و موجب شکل ‌گیری شبهه در افکار عمومی عنوان کرد.

اما این مسئله در حالی مطرح می شود که سید امیرحسین قاضی ‌زاده هاشمی، نماینده مجلس در ستاد ملی مبارزه با کرونا در خصوص همین موضوع به خبرگزاری وابسته به دانشگاه آزاد گفت: «ستاد ملی مبارزه با کرونا مسئولیت قرنطینه ‌ها و هماهنگی نقاهتگاه ‌های بعد از ترخیص بیماران را به سپاه پاسداران سپرده است.»

 

گفتنی است در روزهای ابتدایی شیوع بیماری کرونا ویروس از استان قم، سردار غلامرضا جلالی، رییس سازمان پدافند غیرعامل که سازمانی زیرمجموعه ستادکل نیروهای مسلح است، در یک برنامه تلویزیونی با بیان این که طی سه روز گذشته، آمار مبتلایان در قم افزایش نیافته، گفت که به جمع ‌بندی برای قرنطینه نرسیده ایم.

 

هم چنین محمدحسین قربانی، نایب‌ رییس کمیسیون بهداشت و درمان مجلس هفته گذشته در جمع خبرنگاران، به عدم قرنطینه استان گیلان بر اساس تصمیم شورای امنیت ملی اشاره کرد و عنوان داشت: طبق درخواست ‌های مکرر افراد از بنده جهت قرنطینه کامل استان گیلان، صحبت ‌های مختلفی با مسئولان کشوری داشتم اما صحبت ها و دلایل شورای امنیت ملی ما را قانع کرد که از این خواسته منصرف شویم. این اظهارات نماینده تام الاختیار وزارت بهداشت در استان گیلان، یعنی این که شورای امنیت ملی با قرنطینه استان گیلان موافقت نکرد.

ادعایی که حالا منبع آگاه شورای عالی امنیت ملی می گوید وظیفه ای در این رابطه ندارد و حوزه اختیارات این گونه موارد مانند قرنطینه کردن شهرها بر عهده ستاد ملی مقابله با کروناست.


در حالی که ویروس کرونا برای مردم ایران، به دلیل بی تفاوتی مقامات حاکمیت به یک کابوس وحشتناک تبدیل شده است، اما ویروس کرونا برای سپاه پاسداران تبدیل به کار و کاسبی شده و این را پروژه ‌ای برای تجارت و کسب و کار سودآور کرده ‌اند.

برای مثال، گفته می شود بخش بیش تر الکل ها در بازار آب است و گلیسیرین، اتانول، اسانس که طریقه ساخت این مایع این است اما اگر الکل با آب قاطی شود درصدش پایین می آید.

اکنون یک لیتر الکل در کارخانه ۱۵۰هزار تومان است اما تا به دست مشتری برسد قیمت آن چند برابر می ‌شود.

کرونا وارد ایران شد چون قدرت کسی به سپاه پاسداران نمی ‌رسد. کشورهای همسایه از عراق، کویت، ترکیه، افغانستان، آذربایجان و... مرزهایشان را رو به ایران بسته اند.

پروازهای ثابت تمامی شرکت‌ های هواپیمایی حکومت اسلامی به چین قرار بود قطع شود، اما سپاه در این میانه حکمرانی خودش را دارد و مانع این پروازها شده است.

«ماهان ایر» که عمدتا از پروازهای مسافری برای اعزام نیروهای نظامی و پاسداران و سلاح به سوریه، به لبنان و سوریه و یمن، مورد استفاده سپاه قرار می گیرد و پیش ‌تر افشا شده بود؛ اکنون با حمایت «رهبر» همه کاره مملکت شده است.

رضا جعفرزاده، از سازمان هواپیمایی کشوری گفته است: «اگر شاهد پروازی به مقصد چین هستید، پروازهای غیرمسافری (باری) و کنترل شده و تحت نظارت وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی است. (خبرگزاری رکنا، اول اسفند)

اقتصاد آنلاین ۳۰ بهمن ۹۸ در توئیتر خود، ضمن انتشار عکسی از برنامه های پروازی فرودگاه خمینی، از نگرانی های کادرهای خدماتی فرودگاه یاد کرد و نوشت: «در حالی که ویروس کرونا در ایران هم قربانی گرفته است، پروازهای هواپیمایی ماهان هم ‌چنان به چین ادامه دارد. جمعی از کلینرهای فرودگاه امام خمینی، از این‌ که مجبورند پس از ورود هواپیماهای ورودی از چین، داخل هواپیما را مرتب و تمیز کنند، ابراز نگرانی می ‌کنند.»

 

با این که از آذرماه، دولت چین اپیدمی کرونا در کشورش را اعلام نمود و در پی آن چندین شهر و استان کشور را قرنطینه کرزد، کلیه کشورها پروازهای خود را به این کشور قطع کرده و حتی رفت و آمدهای زمینی و دریایی خود را تا رفع این بحران، کنسل نمودند. تنها کشوری که به چین پرواز داشت و اهمیتی برای این فاجعه انسانی نداد حکومت اسلامی و سپاه پاسدارانش بود.

جدای از موضوع پرواز هواپیماهای شرکت ماهان که متعلق به سپاه پاسداران است و در انتقال بیماری به کشور نقشی مهمی دارد، سپاه پاسداران در جنبه‌ های دیگر این بحران حاد نیز مقصر است.

روز ۸ اسفند ۹۸ در حاشیه نمایشگاهی که با عنوان «رونق تولید» برگذارشد، سعید محمد فرمانده قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء با سازمان مدیریت بحران در حوادث غیر مترقبه، تفاهم ‌نامه ‌ای را امضا کردند که این قرارگاه در مواقع مورد نیاز، خدماتی را در راستای بحران های به وجود آمده ارائه نماید.

اما چند روز بعد هم فرماندهی کل سپاه به صحنه آمد و در بیانیه مطبوعاتی اعلام کرد که مدیریت بحران کرونا در کشور با وزارت بهداشت است.

 

بسیاری از مبتلایان به کرونا در گیلان به خاطر نبود تخت جان باختند. مهرداد لاهوتی، نماینده مردم لنگرود در مجلس ایران با اشاره به اعلام وضعیت قرمز در استان گیلان اعلام کرد: خیلی از بیماران مبتلا به بیماری‌های حاد تنفسی (کرونا) به دلیل عدم بستری در بیمارستاها و کمبود تخت ‌های بیمارستانی در استان گیلان جان باختند.

الیاس حضرتی، نماینده تهران در مجلس، طی نامه ‌ای به حسن روحانی، ضمن ابراز نگرانی نسبت به وضعیت استان گیلان از حیث شیوع کرونا تصریح کرد: «به نظرم نه تنها دولت که دیگر عناصر تصمیم ساز در این میانه مقصرند و در وضعیت بغرنجی که برای مردم پیش آمده سهیم هستند.»

او ادامه داد: شهر رشت و استان گیلان پیش از بحران کرونا درگیر بحران برف شده بود. هنوز کمر از آن بلیه راست نکرده بود که با بی تدبیری قابل پرسش و تامل مدیران مسئول در وزارت بهداشت و وزارت کشور و دیگر نهادهای تصمیم گیر، گرفتار مصیبت کرونا شده است.

تداوم پروازهای شركت هواپيمایی ماهان به چين به ‌ويژه پرواز مستقيم به ووهان، آن‌ قدر بر مردم گران تمام شد كه خواهان لغو اين پروازها شدند و در پی آن، سخنگوی سازمان هواپيمایی كشوری اعلام كرد پرواز رفت ‌و برگشت به چين از سوی اين شركت هواپيمایی، با مصوبه دولت به تعليق درمی ‌آيد.

با وجودی که علی ربيعی، سخنگوی دولت نيز از اين مصوبه خبر داده بود، اين مصوبه در بين مصوبات دولت پيدا نشد و اين شائبه را ايجاد كرد كه آيا چنين مصوبه‌ ای هرگز وجود داشت؟ يا اگر بود، چرا در پايگاه اطلاع‌ رساني دولت و در لابه‌لای مصوبات، مندرج نشد؟

شركت هواپيمایی ماهان با وجود این مصوبه ناشناخته، كماكان به پروازهای خود ادامه داد و حميد عرب ‌نژاد، مديرعامل شرکت هواپيمایی ماهان با انتشار خبر تعليق پروازها، ديدار با سفير چين را در دستور کار خود قرار داد.

چانگ‌هوا، سفير چين در توييتی با انتشار عکس مشترک، نوشت: «ايشان اعلام کردند که تمايل دارند همکاری با چين را ادامه دهند.»

اين توييت در حالی است که وزير بهداشت ايران هفته پيش گفته بود برای مقابله با شيوع ويروس کرونا در کشور، به پيشنهاد او و دستور اسحاق جهانگيری، معاون اول ریيس‌ جمهوری، از روز ۱۱ بهمن تمامی پروازها بين ايران و چين متوقف می ‌شود. علاوه بر آن که اين ايرلاين در قالب ترانزيت، مسافران چينی را از مقصد استانبول و دوبی به ايران و سپس به چين منتقل می ‌کرد.

رسانه های داخلی و خارجی با رصد پروازهای ايرباس ٣١٠ هواپيمايي ماهان به شماره رجيستر  EP-MNXکه براي انتقال دانشجوهای ايرانی در ووهان رفته بود، مشخص شد اين هواپيما برخلاف ادعای عدم به‌ کارگيری در روت ‌های داخلی، به ‌کرات پروازهای مسافربری به مقاصدی نظير بندر عسلويه، کرمان و ... داشته که اولين آن پرواز تهران- بندر عسلويه در تاريخ ١٨ فوريه - ٢٩ بهمن بوده است.

بر اساس اطلاعاتي که در سايت مرجع هوانوردی فلايت رادار ٢٤ به‌عنوان مهم‌ترين سايت ره گيری پروازها در جهان موجود است، در شرکت هواپيمایی ماهان از ١٢ بهمن تا ١٥ اسفندماه، ٣٤ پرواز بين ايران و چين انجام شده و اين پروازها در مسير شهرهای ووهان، شانگهای، پکن، گوانگ ‌ژو و شنژن به‌ صورت رفت‌و‌برگشت انجام گرفته است.

 

اکنون در شرایطی که بیش تر داروخانه ‌ها امکانات ابتدایی مانند ماسک ‌های بهداشتی و مواد ضد‌عفونی ‌کننده ندارند. پاسخ به این وضعیت متناقض را می‌ توان در لابه‌لای سخنان روحانی در روزهای گذشته یافت. روحانی در ۶ اسفند، در مراسم افتتاح آزاد‌راه تهران‌ ـ‌ شمال، به احتکار مواد ضد‌عفونی و ماسک اشاره کرد و به ‌صراحت گفت: «آن جیب‌ هایی که برای غم و سختی مردم دوخته می شوند بسیار خطرناک است و کسی نباید از این حوادث سوء ‌استفاده کند.»

سئوال این است که این کدام نیرو است جز سپاه پاسداران که فراتر از دولت است و روحانی از آن‌ ها می‌ خواهد ماسک‌ ها را انبار نکنند و در اختیار مردم قرار دهند؟ چرا سپاه پاسداران به‌ عنوان یک نیروی نظامی می ‌خواهد به‌ جای وزارت بهداشت وارد ماجرا شود و کارها را به دست بگیرد؟   

بی‌شک با سیاست‌های خطرناکی که حکومت اسلامی در پیش گرفته، ویروس کرونا در ایران نه تنها مهار شدنی نیست، بلکه ابعادی بین ‌المللی یافته است. سپاه پاسداران می ‌خواهد در این زمان در نقش نهاد اصلی مبارزه با کرونا وارد عمل شود تا به خود رسمیت دهد و از انزوا خارج شود. 

سپاه با مهندسی افکار عمومی از طریق سانسور و انحصار رسانه‌ ای، ناکارآمدی خود را پنهان می کند و تناه به فکر منافع اقتصادی و سیاسی و حاکمیت خویش است.

در چنین شرایطی، ویروس کرونا برای حاکمیت و سپاه پاسداران، نعمت و فرصتی غنیمت برای تحکیم پایه های حکومت، با قربانی کردن صدها هزار انسان است.

 

در حال حاضر، متاسفانه درمانی برای این بیماری در کل دنیا وجود ندارد و تنها راه حل پیش گیری است و امر پیش گیری هم بدون تجهیزات امکان پذیر نیست.

پنهان‌ کاری‌های قبلی سران و مقامات حکومت باعث شده است مردم دیگر به آن‌ ها اطمینان نکنند و دچار وحشت شوند!

 

اختلافات چشم گیر آماری، حاصل بی کفایتی یا فریب کاری حکومت اسلامی است. آن چه در داخل ایران در حال حاضر رخ می‌ دهد، حائز اهمیت است زیرا شیوع این بیماری تنها به یک کشور محدود نمی‌ شود. این یک مشکل جهانی است و مردم هم چنان در حال سفر به مناطق آلوده به ویروس در داخل ایران هستند.

برخی از کشورهای آلوده به ویروس، از پول و لجستیک لازم برای مقابله، برخوردارند اما در مورد ایران، چاره چیست؟ ادامه شیوع این بیماری می تواند در چنین کشوری، ویران کننده باشد.

به گزارش خبرگزاری «ایسنا» سلامی دلیل شیوع کرونا در ایران و آمار بالای نرخ مرگ و میر شهروندان ایرانی در اثر این بیماری را «تهاجم بیولوژیکی آمریکا» معرفی کرد و افزود: «در مبارزه با این ویروس که ممکن است محصول تهاجم بیولوژیکی آمریکا باشد که در ابتدا به چین و سپس به ایران و سایر نقاط دنیا شیوع پیدا کرده، پیروز خواهیم شد و آمریکا بداند که اگر این کار را انجام داده به اهلش بر خواهد گشت و اگر هم کار آمریکا نباشد باز این ویروس مهار خواهد شد.»

او هم چنین «دشمن» را مسبب آغاز اعتراضات آبان ماه که پس از افزایش ٣٠٠ درصدی قیمت بنزین در ایران به وقوع پیوست دانست.

یا چیزی که بیش از بیماری مردم جامعه مان را خشمگین کرده است تصمیم های لحظه آخری و گاهی متناقض حکومت است.

چندی پیش ستادی تحت عنوان مبارزه با کرونا در کشور تاسیس شد و مقرر شد وزیر بهداشت در صدر تمام مسئولان تصمیماتی درباره تعطیلی مدارس، رستوران ها و مکان های عمومی اتخاد کند اما در اقدامی عجیب و غریب رییس جمهور، در جلسه ای اعلام کرد که از روز «شنبه» هفته گذشته زندگی باید به حالت عادی بازگردد!

چند دقیقه طول نکشید که فضای مجازی پر از این اخبار شد که سر و صدای زیادی به پا کرد. برخی گفتند مگر ویروس تور مسافرتی کرایه کرده بود که شنبه بارش را جمع کند و برود!

چند روز بعد وزیر بهداشت پس از جلسه ای به صورت زنده با مردم سخن گفت و اعلام کرد هفته آینده یعنی همان روزی که روحانی گفته بود «زندگی عادی خواهد شد»، هفته بسیار سختی برای کشور است!

دو حرف کاملا متناقض باعث شد ترس و دلهره و البته انتقادات مردمی نسبت به حکومت اوج بگیرد.

در همان روزهای ابتدایی شیوع کرونا، مردم با کمبود ماسک و مواد ضد عفونی کننده مواجه شدند اما در حال حاضر، بازهم مردم با این کمبود دست و پنجه نرم می کنند!

با پررنگ تر شدن سئوالات در فضای مجازی و در میان مردم کیانوش جهانپور رییس روابط عمومی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در یک برنامه رادیویی اعلام کرد که آن چه وزارت بهداشت به چین اهدا کرد، تولید یک روز ماسک کشور است یعنی ظرفیت تولید یک روز کشور دو میلیون ماسک است و عدد بالایی نیست و این ماسک ‌ها برای کادر بهداشتی و درمانی کشور چین ارسال شد.

به هرحال با توجه به این صحبت ها هم باید تاکنون چیزی حدود ١٠ الی ١٥ میلیون ماسک در کشور تولید و عرضه می شد تا مردم با کمبود ماسک مواجهه نمی شدند که متاسفانه این اتفاق هم نیفتاده است.

احتکار ماسک های بهداشتی در انبار دیجی کالا

اخیرا وزیر بهداشت در نامه ای به رییس جمهور گفت: «آیا رواست گروهی دل به دریای آلودگی جهت رهایی مردم بزنند و گروهی لباس و ماسک اینان و بیماران شان را در انبارها برای سودجویی صد برابری به دیگر کشورها تلنبار کنند؟»

 

در واقع همان طور که روحانی قبلا اقرار کرده بود، در این کشور دو دولت وجود دارد: یکی دولت با تفنگ و دیگری دولت بی تفنگ. در این ماجرا هم دولت با تفنگ از پشت سر و با هدایت بیت خامنه ‌ای وارد صحنه شده و کلیه امور کنترلی را در دست گرفت. ابتدای امر، ولایتی را بعد از ٤١ سال، با روپوش سفید پزشکی رونمایی کردند و برای مدیریت بحران به صحنه آوردند. او ده ها شغل از جمله نمایندگی بین المللی رهبر را به عهده دارد. اکنون گفته می شود که خود او نیز در قرنطینه به سر می برد.

در رابطه با قرنطینه اماکن و شهرها نیز، نه روحانی و نه وزرایش هیچ قدرتی ندارند تا دستوری بر این مبنا صادر کنند. چرا که قدرت اصلی و تعیین کننده در سپاه است که سیاست های خود را به دولت روحانی دیکته کند.

سعید نمکی وزیر بهداشت و درمان دولت روحانی، اعلام کرده که مدیریت بیماری کرونا در پایتخت به دکتر زالی، رییس دانشکده علوم پزشکی بهشتی سپرده شده است و ایشان نماینده تام الاختیار وزیر هستند.

اما معلوم نیست دکتر زالی به چه اموری قرار است بپردازد و در چه زمینه‌ هایی قرار است دستوراتی را صادر کند؟ زیرا همه امور تهیه دارو و تهیه و توزیع مواد بهداشتی مربوط به این بیماری در دست سپاه قرار دارد. همه امور مربوط به آمار و اعلام آن ها در بیت خامنه ‌ای تصمصم گیری می شوند.

در مورد جابه جایی زندانیانی که در معرض آلودگی قرار دارند، در مورد پایگاه های سپاه، بسیج، سربازان پادگان ها، ادارات، کارگاه ها و کارخانه ها، کارخانجات، برگزاری نماز جمعه‌ ها و سایر اماکنی که تجمعات در آن انجام می‌ گیرد، دکتر زالی چه اختیاری دارد؟ حتی شخص روحانی نیز قادر به تصمیم  گیری دراین زمینه ‌ها نیست. چرا که چنین تصمیماتی با خامنه ‌ای و فرماندهان ارشد سپاه است.

پس از سرکوب اعتراضات مردمی اخیر در ایران یا به تعبیر آیت الله خامنه‌ای، «نابود کردن توطئه» که شمار زیادی کشته، زخمی و زندانی به جای گذاشت، اکنون به نظر می رسد که زمان تصفیه حساب جناح ها از جمله با دولت روحانی فرا رسیده است.

رهبر با استفاده از اختیارات مطلقی که در مسائل استراتژیک دارد، حامی جناح اصول ‌گرا است و از طرح افزایش قیمت بنزین دفاع کرد. حکومت روحانی را به خاطر ضعف در اجرائات مقدماتی این برنامه، به باد انتقاد گرفت. در حالی ‌که حکومت روحانی جز اجرای فرمان های رهبر، راه دیگری ندارد.

در چنین شرایطی، به نظر می رسد از اعلام افزایش سه برابری قیمت بنزین و اعتراض مرد، ساقط کردن هواپیمای مسافربری با موشک های سپاه و اعتراض ها در این مورد تا شیوع بیماری کرونا، جای بسیاری از فعالیت های دولت را سپاه عهده دار شده است.

مجلس شورای اسلامی، تعطیل است و حتی لایحه بودجه سالانه کشور را که باید دولت تعیین کند و مجلس به تصویب برساند اما این بار خامنه ای تصویب و ابلاغ کرده است. همه این وقایع، نشان دهنده بی سر و صدای ارتقا سپاه به جایگاه دولت است.

البته در این ٤١ سال حاکمیت جمهوری اسلامی، دولت به معنای متعارف و کلاسیک آن وجود نداشته و رهبر و سپاه بودند که خواسته ها و اهداف خود را به زور به مردم تحمیل کرده اند. البته نگفته نماند که تاکنون دولت های بی خاصیت اسلامی نیز همواره ابزار مهم سرکوب و سانسور بوده اند.

بحث در این جا، خوب بودن دولت و بد بودن سپاه نیست، بلکه تحلیل موقعیت حساسی است که در آن قرار داریم؛ دوره ای گذار که شاید نتایج آن هم برای مردم و هم حاکمیت بسیار متفاوت خواهد شد!

در جمع بندی می توان تاکید کرد که اکنون سپاه پاسداران جان و سلامت مردم ایران را گروگان گرفته است تا به اهداف سیاسی غیرانسانی اش دست یابد. حسین طائب، رییس سازمان اطلاعات سپاه پاسداران، با جلوگیری از قرنطینه قم به‌ عنوان مرکز ورود کرونا به ایران رقم زد، که نتیجه مستقیم و پیش ‌بینی ‌پذیر آن گسترش ویروس کرونا به سایر شهرها و قربانی شدن تعدادی زیادی از مردم خواهد بود.

گفته می شود عامل اصلی شیوع ناگهانی این ویروس، دولت چین است که مدت ها شیوع این بیماری را پنهان نگه داشت.

دومین کشوری که پس از چین به دلیل ابتلای سریع مردم به این ویروس و قربانیانی که تاکنون گرفته است بر سر زبان ها افتاد ایران است. چرا که این حکومت نیز با پنهان کاری و دروغ بافی، برای پیش گیری آن به موقع اقدام نکرد. حکومت راهپیمایی ٢٢ بهمن حکومت و انتخابات مجلس را برگزار کرد و باعث اپیدمی سریع این ویروس مهلک شد.

حکومت اسلامی ایران، هیچ گاه پیشینه درست و انسان نداشته و ندارد. اما در از کشتار آبان ماه تاکنون، دروغ گویی و هذیان گویی حاکمان آن به مراتب، بدتر شده است. نخست، واکنش حکومت اسلامی در قبال تظاهرات گسترده ضددولتی در آبان - نوامبر رخ داد که درقالب سرکوبی شدید نمایان گردید که منجر به کشته شدن صدها نفر از جمله کودکان شد.

اما شوک واقعی با ترور منحصر به فرد اساسی‌ ترین عنصر حکومت، یعنی قاسم سليمانى فرمانده سپاه قدس، بازوی خارجی سپاه پاسداران، به سران حکومت اسلامی وارد شد که کشورهای منطقه، جولانگاه تاخت و تازش بود و فکر می کرد، در جنگ های نیابتی، برنده شود.

مرگ قاسم سلیمانی، حکومت را به شدت نکان داد تا جایی که به شکل فزاینده، شروع به نشان دادن رفتاری خشونت آمیز و تحریک آمیز کرد. نمایش دفن سلیمانی چنان در کرمان، به مرگ پنجاه نفر منجر شد. بلافاصله پس از آن، هنگامی که پیافند سپاه، هواپیمای مسافربری اوکراینی را پس از برخاستن از فرودگاه تهران، با دو موشک سرنگون کرد و باعث کشته شدن ١٧٦ نفر مسافران هواپیما شد، حکومت با بن بست بین المللی نیز مواجه شد. سران و مقامات حکومت اسلامی، روزها، فیلم های ویدئویی را که درد و رنج شهروندان خود را هنگام سوگواری به وضوح نشان می دادند، انکار کردند و بر زخم های آن ها نمک پاشیدند.

حکومت اسلامی، در رابطه با شیوع ویروس کشنده کرونا در ایران، آدرس های غلط می دهد و توجیهات مضحک و بی پایه و اساس می آورد. برای مثال، حسین سلامی، از فرمانده سپاه پاسداران حکومت اسلامی ایران، در مراسمی در استان کرمان، درباره شیوع ویروس کرونا در ایران گفت: «امروز درگیر یک نبرد بیولوژیک هستیم، اما کشور مقاومت می ‌کند.»

نتایج مطالعات دانشگاه شریف درباره ویروس کرونا نشان می ‌دهد که اگر مردم همکاری نکنند و ویروس کرونا کنترل نشود، احتمالا ۳.۵ میلیون ایرانی جان خود را از دست خواهند داد.

ایرج حریرچی، معاون کل وزارت بهداشت ایران، که گفته بود قرنطینه مربوط به قرون وسطی است خود به ویروس کرونا مبتلا شده و اکنون در قرنطینه به ‌سر می ‌برد.

حسن روحانی، هم می گوید: صحبت از قرنطینه «تلاش برای به تعطیلی کشاندن کشور و نقشه و توطئه دشمنان است»، و هم چنان بر قرنطینه نکردن کانون‌ های بحران ویروس کرونا در ایران پافشاری دارد.

از این سخنان ابلهانه و ناآگاهانه که بگذریم، کارشناسان در جهان، چرایی لزوم قرنطینه را برای دولت های کشورهای پیشرفته توضیح داده ‌اند و این کشورها اکنون یک به یک، پیش از این ‌که کشورهایشان وضعیتی قرون وسطایی مانند ایران پیدا کند، در حال اجرای قرنطینه هستند که شامل بستن تمام مکان‌ های عمومی تا اندازه ممکن و محدودیت شدید رفت‌ و آمد، بستن مرزها و جاده‌ های داخل کشور می ‌شود.

این کارشناسان، نمودارهایی هم برای درک این موضوع ترسیم کرده ‌اند که توضیح می ‌دهد چرا باید منحنیِ خیز ابتلا به کرونا را افقی کرد یا به عبارت دیگر آن را «خواباند.» «خواباندن منحنی» اکنون تبدیل به تکیه‌ کلام مقامات دولتی و نخبگان در بسیاری از کشورها شده است.

چرا این امر مهم است؟ زیرا در حالت اول، مانند آن چه در ایران و ایتالیا رخ داده، ابتلای سریع و جمعی افراد به کرونا، باعث فشاری تحمل ناپذیر بر زیرساخت ‌های درمانی کشور می ‌شود و رسیدگی به این موج از بیماران از توان بیمارستان‌ ها و کادر درمانی خارج است. این روند، همگان را دچار دردسر و پریشانی می ‌کند، بیماران سردرگم در راهروهای بیمارستان ‌ها، نگران و ترسان، باقی می ‌مانند، درصد مرگ‌ و میر کرونایی بالاتر می‌ رود و کشور، نیازمند درخواست قرض و کمک از خارج می شود.

اما در صورتی که قرنطینه جمعی و فردی با جدیت دنبال شود، همان ‌طور که از نمودارها برمی ‌آید، منحنی ابتلا افقی می‌ شود، بدین معنی که گروه‌ های مبتلا به طور تدریجی‌تر از سیستم درمانی عبور می ‌کنند و نقطه اوج منحنی از گنجایش درمانی کشور بالا نمی ‌زند:

«به گفته علیرضا زالی، رییس ستاد فرماندهی مقابله با کرونا در تهران، «به خاطر جدی نگرفتن همه ‌گیری کرونا از سوی برخی مسئولان و شهروندان، کار از کار گذشته و قرنطینه دیگر تاثیری ندارد.»

دکتر تدروس آدانوم گبریسوس، مدیرکل سازمان جهانی بهداشت، در جدیدترین نشست خبری خود تاکید کرده است که گرفتن آزمایش، جداسازی موارد مشکوک از بقیه و ردیابی موارد تماس «ستون فقرات» یک واکنش مناسب به شیوع ویروس کرونا است.

اکنون که در ایران این موارد به‌ درستی انجام نمی ‌شود، افراد می ‌توانند به توصیه دیگر دکتر تدروس گوش کنند که همانا «فاصله‌ گیری اجتماعی» است.

دکتر تدروس تاکید کرده که «فاصله‌ گیری اجتماعی» به کاهش موارد ابتلا کمک می ‌کند و به سیستم درمانی کشور اجازه می‌ دهد تا بهتر با بیماری و ویروس کرونای جدید رو به‌ رو شود.

فاصله ‌گیری اجتماعی به تعریف کارشناسان شامل دوری از تجمعات، و محل‌های شلوغ و فاصله گرفتن ۲ متری از افراد می‌ شود.

در این زمینه، آمریکا برای مدت شش هفته تجمع بیش از ٥٠ نفر را ممنوع کرده و اتریش که با ایتالیا هم‌ مرز است جمع شدن بیش از ۵ نفر با هم در یک ‌جا را ممنوع اعلام کرده است.

تهدید کرونا در سوئد چنان جدی است که بالاترین مقام سیاسی کشور، یعنی دولت رهبری مقابله با آن را به عهده گرفته است. اما واکنش دیرهنگام دولت تا این جا خود را نشان داده است.

چندین هفته پس از ظهور این بحران بزرگ، لوون و سایر وزرایش اعلامیه دراماتیک روز سه ‌شنبه هفته کذشته را صادر کردند. سازمان بهداشت عمومی میزان خطر گسترش عفونت را به «بسیار بالا» افزایش داد. لوون و وزیر امور اجتماعی، لنا هالنگرن، برای ممنوع کردن تجمعات بزرگ عمومی آماده بودند اما مسئولیت را به اداره بهداشت عمومی سپردند تا ابتدا این اداره توصیه‌ ای ارائه دهد.

این اتفاق سرانجام  در روز چهارشنبه رخ داد و پس از آن دولت تجمعات با حضور بیش از ۵۰۰ شرکت کننده را ممنوع اعلام کرد. هم چنین دبیرستان ها و دانشگاه ها را تعطیل کردند اما مدارس ابتدایی و کودکستان ها، هم چنان باز هستند.

اتریش مانند بسیاری از دیگر کشورهای اروپایی اعلام کرده است که افراد تنها باید برای رسیدگی به اموری که بسیار فوری است، برای خرید غذا و برای کمک به افراد نیازمند از خانه خارج شوند و بس.

ایتالیا که دیر به فکر اجرای چنین فاصله ‌گیری شدیدی افتاد، همان ‌طور که گفته شد با سیلی از بیماران مواجه شده که لرزه به اندام سیستم درمانی این کشور انداخته است.

از آن جا که برخی افراد خانواده گاه باید برای امور ضروری به بیرون بروند، توصیه می شود که اعضای خانواده ظروف، لیوان‌ ها و حوله‌ ها و رخت ‌خواب شخصی خود را داشته باشند و از وسایل همدیگر استفاده نکنند. هم چنین شستن مکرر دست ‌ها، حتی در خانه، توصیه می ‌شود. به ‌ویژه اگر فردی فکر می ‌کند در معرض تماس با افراد مبتلا بوده یا نشانه ‌های اولیه ‌ای مانند سرفه و تب دارد حتما باید در خانه بماند و اگر علائمش بیش تر و شدیدتر شد با پزشک تماس بگیرد.

دکتر جراردو چوول، رییس بخش علوم سلامت جامعه در دانشگاه ایالتی جورجیا می گوید: «هر مورد از کاهش تعداد تماس‌ های شما در هر روز با بستگان، دوستان، همکاران و در مدرسه تاثیر قابل توجهی در کاهش پخش ویروس در بین جمعیت خواهد داشت.»

او اضافه می ‌کند که این استراتژی جان هزاران نفر را در جریان بیماری عالم ‌گیر آنفولانزای اسپانیایی ۱۹۱۸ و اخیرا در مکزیکوسیتی در جریان همه ‌گیری آنفولانزای ۲۰۰۹ نجات داد.

کشورهای پیشرفته هم ‌اینک در حال بازآرایی اجتماعی هستند تا زیرساخت ‌هایی مانند دورکاری، آموزش از راه دور مدارس و سرگرمی از راه دور آماده ‌تر و موثرتر شود. در این زمینه حتی صنعت فیلم‌ سازی آمریکا تصمیم گرفته تا فیلم هایی که قرار بود اکنون در سینما باشد از طریق اینترنت در اختیار شهروندان قرار بگیرد.

در چنین وضعیت، مسئولان حکومت اسلامی سخن از «توطئه دشمن» و «مقابله جهادی سپاه و بسیج با ویروس منحوس» از طریق حضور در صحنه می ‌زنند، عملا مردم را در مقابله این بیماری خلع سلاح کرده اند.

 

در این میان، دانشمندان استرالیایی نحوه واکنش سیستم ایمنی به ویروس کرونای ٢٠١٩ را شناسایی کردند. این بررسی نشان می‌دهد که بهبود از کرونای ٢٠١٩ مانند بهبود از آنفلوآنزا است.

این پژوهش در موسسه عفونت و ایمنی پیتر داکرتی در ملبورن انجام و نتایج آن در نشریه پزشکی نیچر منتشر شده است. این موسسه در ماه ژانویه اولین پژوهشگاهی شد که ویروس کرونای ٢٠١٩ را در خارج از چین بازتولید کرده است.

پروفسور کاترین کدزیرسکا یکی از نویسندگان تحقیق می‌ گوید: «این کشف مهمی است زیرا اولین بار است که واقعا می‌فهمیم سیستم ایمنی ما چگونه با ویروس جدید کرونا مبارزه می ‌کند.»

بیش از ده پژوهش گر چهار هفته بی ‌وقفه کار کردند تا نحوه واکنش سیسم ایمنی به کرونای ٢٠١٩ را شناسایی کنند.

زنی ٤٧ ساله اهل ووهان در استرالیا به بیمارستان مراجعه می ‌کند و بستری می ‌شود. او مبتلا به کرونای ٢٠١٩ خفیف تا متوسط بود. پروفسور کدزیرسکا و همکارانش «کل واکنش سیستم ایمنی» او را زیر نظر گرفتند.

سه روز پیش از شروع بهبودی، در خون بیمار سلول ‌ها و پادتن‌ های خاصی مشاهده شد. به گفته پروفسور کدزیرسکا، همین سلول‌ ها در همین زمان پیش از آغاز بهبود از آنفلوآنزا در خون دیده می‌ شوند:

«خیلی هیجان‌زده‌ایم که ظهور سلول‌ های ایمنی پیش از بهبود علائم بالینی را ثبت کردیم.»

این سلول‌ها سه نوع لنفوسیت T هستند (کمک ‌کننده فولیکولی،CD4  فعال، CD8) و سلول ‌های ترشح‌ کننده پادتن.

علائم بیمار «در روز سیزدهم کاملا بهبود یافتند» و پادتن ‌ها (ایمونگلوبولین‌های G وM) تا هفت روز بعد یعنی روز بیستم در پلاسمای خون او «مرتب افزایش یافتند.»

برنامه بعدی پروفسور کدزیرسکا و همکارانش یافتن پاسخ این سئوال است که چرا سیستم ایمنی در موارد شدید بیماری ضعیف عمل کرده است:

«این واقعا مهم است که بفهمیم در کسانی بیماری بسیار شدید گرفتند یا مردند چه چیز کم یا متفاوت بود.»

فهمیدن این که سیستم ایمنی چه زمانی شروع به تولید این سلول ‌های خاص می ‌کند به شناسایی «سیر ویروس» و «پیش ‌بینی سیر بهبود» و به گفته گرگ هانت وزیر بهداشت استرالیا، به ساخت واکسن و یافتن درمان‌ های بالقوه کمک می کند.

اکثریت بزرگی از مبتلایان به کرونای ٢٠١٩ بهبود می ‌یابند که به این معنی است که سیستم ایمنی آن ها با موفقیت با ویروس مبارزه کرده است.

 

از سوی دیگر، گزارش ‌ها درباره پیشنهاد دونالد ترامپ رییس‌ جمهوری آمریکا برای دریافت حقوق انحصاری واکسن کووید ۱۹ به ازای «مقادیر زیادی پول» خشم وزیران دولت و نمایندگان پارلمان آلمان را برانگیخت. وزیر بهداشت آلمان گفته است که اگر واکسن تولید شود، باید در دسترس همه کشورهای جهان قرار بگیرد. وزیر اقتصاد آلمان نیز هشدار داد دولت در صورت لزوم برای جلوگیری از دست ‌درازی نیروهای خارجی به دستاوردهای پژوهشی داخلی به هر اقدامی دست می ‌زند.

پیتر آلتمایر، وزیر اقتصاد آلمان، در واکنش به گزارش یکشنبه روزنامه دی ولت با عنوان «ترامپ در برابر برلین» به تلویزیون ARD آلمان گفته است که «آلمان فروشی نیست.»

روزنامه دی ولت گزارش داده بود که ترامپ به شرکت دارویی CureVac یک میلیارد دلار پیشنهاد داده تا واکسن را «صرفا ایالت متحده» در اختیار بگیرد.

گزارش شده که دولت آلمان نیز مشوق ‌های مالی برای نگه داشتن واکسن در کشور را در نظر گرفته است.

این گزارش در آلمان، خشم برخی سیاست مداران را برانگیخته است. هایکو ماس وزیر خارجه آلمان گفت: «پژوهش گران آلمانی به عنوان بخشی از شبکه همکاری جهانی نقشی پیشرو در توسعه دارو و واکسن دارند. ما نمی ‌توانیم اجازه دهیم که شرایطی برای دست یابی انحصاری عده ای به نتایج این پژوهش‌ ها به وجود بیاید.»

ینس اشپان وزیر بهداشت آلمان هم گفت که دست یابی آمریکا به امتیاز انحصاری واکسن تولیدی از سوی CureVac ممکن نیست. او افزود که شرکت CureVac واکسن را برای جهان تولید می ‌کند و نه برای کشورهای خاص.

در یک کنفرانس خبری که روز یک شنبه برگزار شد، وزیر کشور آلمان هورست زیهوفر در پاسخ به این سئوال که آیا تلاشی برای دادگاهی کردن شرکت CureVac صورت گرفته، پاسخ داد: «می‌ توانم بگویم که امروز چند بار از مقامات دولت در این باره شنیدم، و فردا در کمیسیون بحران درباره این موضوع صحبت خواهیم کرد.»

یک مقام آمریکایی، به خبرگزاری فرانسه گفته است که گزارش روزنامه دی ولت «زیادی اغراق‌» شده است و «دولت ایالات متحده با بسیاری شرکت ‌ها (بیش از ۲۵ شرکت) که ادعای ساختن واکسن را داشتند صحبت کرده. بیش تر این شرکت ‌ها در حال حاضر از سرمایه ‌گذاران آمریکایی تغذیه می ‌شوند.»

CureVac در سال ۲۰۰۰ در ایالت بادن وورتمبرگ آلمان تاسیس شد و دفاتری نیز در فرانکفورت و بوستون دارد.

این شرکت حوزه کار خود را «توسعه درمان سرطان، درمان‌ های آنتی‌بادی محور، درمان بیماری ‌های نادر، و واکسن‌ های پیش گیرانه» تعریف کرده است.

هفته گذشته شرکت CureVac به طرز عجیبی رییس قبلی خود، دنیل منیشلا را برکنار کرد و اینگمار هور را به جای او نشاند. این اقدام تنها چند هفته بعد از دیدار منیشلا با ترامپ، مایک پنس، و نماینده شرکت ‌های دارویی در واشنگتن انجام شد.

CureVac کمی بعد از این دیدار در وب سایت خود از منیشلا نقل قول کرد: «ما خیلی مطمئن هستیم که در عرض چند ماه بتوانیم یک نمونه واکسن (برای پیش گیری از کووید ۱۹) تهیه کنیم.»

 

دانشمندان چینی که در حال بررسی شیوع کرونا هستند، از وجود دو نوع ویروس جدید کرونا خبر داده اند. یک نوع این ویروس مهاجم‌تر و نرخ ابتلای آن بالاتر است و نوع دیگر رفتار هجومی ضعیف‌تری دارد.

به گزارش خبرگزاری «رویترز»، پژوهش گران دانشگاه علوم طبیعی پکن و انستیتو پاستور شانگهای در بررسی‌ های ابتدایی دریافته ‌اند که ۷۰ درصد انواع نمونه ‌های آزمایش‌ شده در شهر ووهان چین به ویروس مهاجم‌ تر تعلق داشته و ۳۰ درصد آن به نوع کم تر مهاجم از کروناویروس جدید.

به گفته پژوهش گران چینی، نوع مهاجم‌ تر کروناویروس جدید تا ابتدای ژانویه ۲۰۲۰ در ووهان، مرکز استان هوبِی غالب بود اما پس از آن نوع دیگر ویروس غالب شده است.

این دانشمندان هشدار داده ‌اند که تحلیل آن ها مبتنی بر مجموعه محدودی از داده‌ ها است و برای فهم تکامل بهتر ویروس باید مجموعه ‌داده‌ های بزرگ ‌تری بررسی شوند.

آن ها در مقاله خود که سه ‌شنبه ۱۳ اسفند - ۳ مارس در «نشنال ساینس رویو» (ژورنال آکادمی علوم چین) منتشر شد، نوشته ‌اند:

«این یافته ‌ها نیاز اضطراری به مطالعات فوری و جامعی را ایجاب می ‌کنند که داده ‌های ژنتیکی، اپیدمیولوژیک، و جداول ثبت‌ شده از علائم بالینی بیماران مبتلا به کووید ۱۹ را در ترکیب با یکدیگر بررسی کنند.»

علاوه بر این، دو بین، رییس شاخه مراقبت ‌های ویژه پزشکی در انجمن پزشکی چین چهارشنبه ۱۴ اسفند - ۴ مارس زمان نهفتگی بیماری کرونا (covid-19) را بین ۵ تا ۷ روز (و حداکثر تا ۱۴ روز) اعلام کرد.

کمیته ملی سلامت چین، اعلام کرد که تعداد مبتلایان جدید به کرونا سه ‌شنبه ۱۳ اسفند در این کشور به ۱۱۹ مورد رسید. دوشنبه موارد جدید ابتلا ۱۲۵ مورد گزارش شده بود.

آمار جدید تأیید دوباره‌ ای است بر روند کاهش شمار مبتلایان به کرونا در چین که از میانه ماه فوریه آغاز شد.

اکنون شمار روزانه موارد ابتلا به کرونا در خارج چین، بیش از آن در داخل چین است. پکن در تلاش برای کنترل ورود کرونا از خارج مرزها به داخل کشور است.

شمار کل مبتلایان به کرونا در سرزمین اصلی چین به ۸۰ هزار و ۲۷۰ تن رسیده است که تا سه ‌شنبه ۲ هزار و ۹۸۱ تن از آن ها درگذشتند.

تمام موارد مرگ به جز یک مورد در چین در استان هوبِی، کانون شیوع رخ داد.

سازمان بهداشت جهانی سه ‌شنبه هفته گذشته، نرخ مرگ ‌و ‌میر کرونا را به ٤/٣ درصد افزایش داد. پیش از این بر اساس تخمین ‌ها نرخ مرگ و میر در میان مبتلایان ۲ درصد اعلام شده بود.

پس از چین، کره جنوبی با پنج هزار و ۶۲۱ بیمار، ایران با دو هزار و ۹۲۲ بیمار و ایتالیا با دوهزار و ۵۰۲ بیمار دیگر کانون‌های شیوع کرونا هستند.

کیانوش جهانپور رییس مرکز اطلاع ‌رسانی وزارت بهداشت ایران روز سه‌ شنبه ١٧ مارس ٢٠٢٠ از شناسایی ١١٧٨ مورد جدید ابتلا به کرونا و مرگ ٩٨٨ نفر و هم چنین ابتلای ١٦١٦٩ نفر دیگر خبر داد.

او روز چهارشنبه ١٨ مارس، اعلام کرد:

 

به گزارش روز سه شنبه ۲۷ اسفند خبرگزاری آسوشیتدپرس، دکتر افروز اسلامی که هم زمان با امور پزشکی، به عنوان خبرنگار صداوسیما نیز فعالیت می‌ کند با استناد به نتایج پژوهشی که توسط دانشگاه شریف انجام شده است، در تلویزیون ایران گفته است که سه سناریو برای کرونا در ایران می ‌توان در نظر گرفت.

بر اساس این گزارش، اگر مردم هم‌ اکنون شروع به همکاری کنند، انتظار می ‌رود تا مهار ویروس کرونا، ۱۲۰ هزار نفر از مردم ایران مبتلا شوند و ۱۲ هزار نفر جان خود را از دست بدهند.

سناریوی دوم در تحقیقات دانشگاه شریف می‌ گوید اگر مردم همکاری کم تری داشته باشند، احتمالا ۳۰۰ هزار نفر به ویروس مبتلا خواهند شد و ۱۱۰ هزار قربانی خواهد شد و در نهایتا، اگر مردم هیچ ‌کدام از قواعدی که برای مهار کرونا لازم است را رعایت نکنند، احتمالا سیستم بهداشت ایران که هم اکنون نیز خسته و فرسوده شده است، دچار فروپاشی شود و در نبود تجهیزات کافی چهار میلیون نفر به کرونا مبتلا شوند و ۳.۵ میلیون نفر جان خود را از دست بدهند.

اسلامی توضیح نداده که این پژوهش بر اساس چه معیارهایی انجام شده است، اما انتشار آن در رسانه ‌های ایران که به شدت توسط دولت کنترل می‌ شود، می ‌تواند برای مقامات حکومت اسلامی که برای مدت‌ ها شدت بحران کرونا را تکذیب کرده بودند، چالش ‌انگیز باشد.

گزارش آسوشیتدپرس می ‌افزاید اظهارات خانم اسلامی در پی تجمع معترضان به بسته شدن درهای آرامگاه معصومه خواهر امام هشتم شیعیان و شکستن یکی از درهای این آرامگاه عنوان شده است.

شامگاه سه‌ شنبه و ساعاتی پس از اعلام بسته شدن درهای آرامگاه معصومه و مسجد جمکران در قم برای مقابله با شیوع ویروس کرونا، گروهی از معترضان یکی از درهای این حرم را شکستند.

این گزارش می گوید هم اکنون ۹۰ درصد از ۱۸ هزار نفری که بر اساس آمارهای رسمی در خاورمیانه به ویروس کرونا مبتلا شده ‌اند، ایرانی هستند: «دولت برای مدت ها شیوع کرونا را تکذیب کرد و اکنون که وضعیت بدتر شده است، در آستانه نوروز، در ورودی شهرهای بزرگ مردم را چک می ‌کنند؛ در حالی که روز سه ‌شنبه شمار قربانیان کرونا طی یک روز ۱۳ درصد افزایش یافت و به ۹۸۸ نفر رسید و شمار مبتلایان ۱۶ هزار نفر عنوان شده است.»

خبرگزاری آسوشیتدپرس در گزارش خود، به تدابیر برخی از کشورها اشاره کرده که بلافاصله وارد عمل شده و برای مهار کرونا اقدام کرده ‌اند. اردن تجمع بیش از ۱۰ نفر را ممنوع کرده و نیروهای نظامی این کشور در بیرون از شهرهای عمده، ورود و خروج را متوقف کرده ‌اند. اسرائیل نیز تدابیر سخت گیرانه‌ای در رابطه با کرونا اتخاذ کرده است.

این گزارش، هم چنین به مصر اشاره کرده که با ابتلای ۱۶۶ نفر و مرگ چهار شهروندش، استان توریستی بحرالاحمر را قرنطینه کرده و حتی شهر توریستی غَردَقه را تعطیل کرده و کلا فعالیت ‌های گردشگری، هتل‌ ها و غیره برای ۱۴ روز متوقف شده است.

هم چنین دولت عمان دستور داده است هر کس از خارج وارد شود، باید برای ۱۴ روز در قرنطینه بماند.

به نوشته آسوشیتدپرس، مکان‌ هایی که ۲۴ ساعت شبانه ‌روز و کل هفته برای زائران باز است و مردم طبق عادت‌ های مذهبی ضریح‌ ها را می ‌بوسند.

استان ‌های خراسان رضوی و قم از جمله استان‌هایی هستند که بیشترین افراد جان ‌باخته بر اثر کرونا را داشته‌ اند.

بررسی‌ های رادیو فردا نشان می ‌دهد که ۲۳۰ نفر تاکنون در استان خراسان رضوی جان خود را از دست داده ‌اند.

 

هم چنین ۴۵ تن از زندانیان سیاسی در زندان تهران بزرگ از شامگاه ٢٦ اسفند تاکنون از دریافت جیره غذایی که سازمان زندان‌ ها برای آن‌ها در نظر گرفته خودداری کرده ‌اند. یکی از دلایل اعتراض زندانیان، شیوع کرونا در زندان ‌ها و خودداری قوه قضادیه از اعطای مرخصی به زندانیان سیاسی است.

در روزهای گذشتهط با شیوع بیماری کووید ۱۹ در زندان فشافویه و اوین، خانواده بسیاری از زندانیان سیاسی با انتشار دادخواست یا ارسال نامه به مقامات قضادی پ؛،لژ اسلامی خواستار آزادی، اعطای مرخصی یا دادن عفو مشروط به زندانیان شده بودند. نسرین ستوده، وکیل دادگستری و فعال حقوق بشر در بند، در اعتراض به مرخصی ندادن به عده زیادی از زندانیان سیاسی اعلام اعتصاب غذا کرده است.

به گزارش «صدای بازداشت ‌شدگان» از شامگاه ٢٦ هستکن تاکنون ۴۵ زندانی سیاسی از جمله برخی از بازداشت‌ شدگان در جریان اعتراضات آبان ۹۸ که در زندان تهران بزرگ دوران محکومیت خود را می‌ گذرانند به اعتصاب غذا روی آورده‌ اند. علاوه بر اعتراض به عدم اعطای مرخصی بازداشت و بلاتکلیفی چند ماهه، ممانعت از آزادی بازداشت ‌شدگان اعتراضات آبان با تودیع قرار و «ظلم و بی‌ عدالتی در جمهوری اسلامی» از دیگر دلایلی است که این زندانیان برای اعتصاب غذای خود برشمرده ‌اند.

در جریان اعتراضات آبان در دو نوبت در مجموع حدود ۱۰ هزار نفر بازداشت شدند. معلوم نیست چه تعداد از این افراد هنوز در زندان اند. اما در هر حال تا قبل از شیوع کرونا تعداد زندانیان در زندان‌ های ایران سه برابر بیش از ظرفیت زندان‌ ها بود. سهیل علی‌ پناه که در جریان اعتراض‌ های آبان بازداشت شد پیش از این در نامه ‌ای درباره شرایط زندان فشافویه نوشته بود:‌

«ما را اکنون در این گور جمعی زنده به گور کرده ‌اند.»

این زندانی ۲۰ ساله می‌ نویسد:

«دردناک ‌تر از شکنجه‌های فیزیکی مثل تحمل شوکر و باتوم، دیدن بی ‌عدالتی‌ ها در این زندان ‌هاست. با چشم خود می ‌بینیم غارت گران، فروشندگان مواد مخدر، اختلاس گران و فاسدان و مجرمان واقعی را آزاد می‌ کنند یا مشمول مرخصی و دیگر امتیازها می ‌شوند. اما امثال من که از ابتدای نوجوانی روزها کار کرده ‌اند و شب‌ ها تحصیل و اکنون نیز از ادامه تحصیل محروم شده ‌اند، در زندان مانده ‌ایم.»

روز سه‌ شنبه گذشته، نشانه‌هایی از احتمال ابتلای سام رجبی (یکی از هفت زندانی محیط زیست) به بیماری کووید ۱۹ مشاهده شده بود اما او را از بهداری زندان به بند بازگرداندند.

هفته گذشته، مقامات قضایی حکومت اسلامی، با درخواست سازمان جهانی بهداشت برای بازدین از زندان اوین خودداری کردند.

 

چه بسا که در بررسی‌ های آینده از این فاجعه، باز شاهد اعترافات به یک «خطای انسانی» دیگر بشویم!

بی گمان با شیوع جهانی بیماری مهلک کرونا، چهره جهان هم چون گذشته تغییر کند از این رو، عواقب غیرقابل پیش بینی انسانی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در راه است. همه چیز در حال تغییر است و هم اکنون در راس همه، نگرانی و دلهره لحظه ای از افزایش قربانیان این ویروس در سطح جهان است!

 

چهارشنبه ؟؟؟ اسفند ١٣٩٨ – هجدهم مارس ٢٠٢٠

 

*ویدیوی مراسم دعاخونی و اسپند دود کردن برای بیماران مبتلا به کرونا و تقویت روحیه آن ها در بیمارستان فرقانی قم:

https://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=202121

ویروس کرونا شتاب دهنده رقابتهای امپریالیستی و سیاستهای نژادپرستی

ویروس کرونا شتاب دهنده  رقابتهای امپریالیستی و سیاستهای نژادپرستی  :

 

پایان سال ٢۰۱۹ با شیوع وبروس جدیدی بنام کرونا رقم خورد. ویروسی که جهان را در مقابل خطری جدی قرار داده است. اگر بطور جدی با آن مقابله نگردد، پتانسیل آن را دارد که جان دهها میلیون  ها  انسان اساسا فقیر و حتی فراتر از آن را بگیرد. بازهم قربانیان اصلی آن اقشار و طبقات فقیر و تحتانی خواهند بود. در شرایط کنونی در حال در نوردیدن جهان است.

سطح بالای فقر، سوء تغذیه و نبود امکانات درمانی و بهداشتی برای عموم ، بویژه اقشار تحتانی به همراه فشارهای زندگی سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی همگی بر عملکرد بدن تاثیر گذاشته و ضربه پذیری آن را تشدید می نماید. حتی پیشرفتهای عظیم تکنولوژی در تمامی عرصه ها از جمله پزشکی و درمانی تاثیرات متضادی بر جامعه گذاشته است. طبقات مرفه همه جوامع به عالی ترین امکانات رفاهی ، مراقبت پزشکی و خوراک ارگانیک دسترسی دارند و در مقابل طبقات محروم در صورت اینکه بتوانند مجبورند با بی کیفیت ترین ، تولیدات هرمونی و حتی با تاریخ مصرف گذشته محصولات  شکم خود وخانواده خود را نیمه سیر نگهدارند. به همین علت آنها در معرض خطر به مراتب بیشتری قرار دارند.

حاشیه نشینان، کمپ های آواره های جنگی، اردوگاههای پناهجویی، کودکان کار و دستفروشان قطار و اتوبوس و مترو و پیاده روها. زباله گردان، کارتن و گورخوابان، معتادان و …را  خطرات بیشتری تهدید می کند. در ایران ویروس کرونا به زندانها کشیده شده و تا کنون چند زندانی جان خود را از دست داده اند.

 

در مورد علائم و عوارض ویروس کرونا

علائم آن بسیار شبیه به انفولانزاست به همین دلیل طول کشید تا فرق بین ویروس کرونا با دیگر ویروس ها تشخیص داده شود. این ویروس از شهر بزرگ چین  ووهان شروع شد. این آغاز با نزدیک بودن سال نو چینی و حرکت صدها میلیونی در داخل چین و از خارج به چین  به سرعت شیوع آن را تشدید نمود و در مدت کوتاهی به یک مشکل جهانی مبدل گشت. وجود میلیونها توریست و صدها هزار دانشجو و تجار متوسط و بزرگ خطر انتقال این ویروس را در ابعادی وسیع تر به دیگر نقاط جهان تشدید نمود.

حکومت چین که مدتها سکوت اختیار کرده بود، سرانجام و در پی اعتراضات ملی و بین المللی مجبور شد کلیه خطوط ارتباطی زمینی، دریایی و هوایی به این شهر عظیم بیش از ۱٢ میلیونی را قطع کند. حرکت وسایل نقلیه و حتی انسانها در داخل شهر ممنوع شد. همه جا بسته شد و صرفا برخی سوپر مارکت ها برای خرید مایحتاج اولیه بازماند.

دکتر لی ونلیانگ ، چشم پزشک ۳۴ ساله از شهر ووهان در حین مداوای مراجعین مبتلا به این ویروس خود به آن مبتلا گشت. او اولین نفری بود که علنا وجود این ویروس را به جهان اعلام نمود. دولت چین که به نظر می رسد این موضوع را پنها ن نگاه داشته بود ، مجبور شد تغییر سیاست دهد. این پزشک بر اثر این بیماری درگذشت- او بعد از اعلام این خبر اساسا در بازداشت بود. او از پزشکان کم درآمدی بود که برای نجات جان توده های عادی در جبهه مقدم مبارزه با این بیماری قرار گرفت. او در بین مردم چین سمبل جسارت و صداقت و از خود گذشتگی شد. در ایران نیز اولین دکتری که خبر تلفات این ویروس را افشاء کرد تحت پیگرد قرار گرفت.

در چین بیش از ۱۵۰ هزار نفر و در جهان۱۷۵هزار تا بحال به این ویروس مبتلا گشته اند و نزدیک به هفت هزار نفر کشته شده اند(هر چند که آمار واقعی شاید تا چند برابر آن باشد). بر طبق آمار رسمی در ایتالیا نزدیک به ۳٢هزار نفر و در ایران در حدود ۱۶هزار نفر تا به امروز به این ویروس مبتلا گشته اند. در حالیکه چین به اوج رسیده و در حال کنترل ویروس می باشد کانون ویروس به اروپا منتقل شده است. بغیر از ایتالیا در سه کشور مهم اروپا مثل اسپانیا، آلمان و فرانسه ارقام مبتلایان بالای  ۱۰هزار نفر  را رقم  زده اند. و بقیه کشورها مثل سوئیس، بریتانیا، هلند، سوئد با توجه سرعت افزایش ممکن است در چند روز آینده از مرز ۵ هزار نفر مبتلا عبور کنند. اینها آمار واقعی نیست و حاملان این ویروس بسیار بیشتر از تعداد رسمی است.   سانسور و پنهان کاری دولت ها و همچنین به دلیل ماهیت این ویروس  دسترسی به آمار واقعی مبتلایان به این ویروس و کشته شدگان را در سطح جهانی غیر ممکن کرده است. همان گونه که روشن شده این ویروس از چند روز تا ۱۴ روز و بنا به گفته ای تا ٢۸ روز می تواند در بدن انسان زندگی کند بدون آنکه آثاری از خود نشان دهد. به همین دلیل با وجود اینکه تعداد ثبت شدگان مبتلا به ویروس کرونا (کووید-۱۹) در بریتانیا در زمانیکه  زیر ۷۰۰ نفر ثبت شده بود اما بر اساس تخمین وزارت بهداشت بین ۵۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰ نفر در بریتانیا این ویروس را با خود حمل می کردند. تعداد واقعی آن با نرخ بسیار بیشتری از آمار رسمی در حال افزایش است. آلمان اعلام کرده که بیش از ۷۰ درصد مردم  به آن مبتلا خواهند شد.  به همین دلیل بسیاری که به این ویروس مبتلا شده اند بدون آنکه بدانند می توانند این ویروس را به دیگری منتقل کنند. این دلیل دیگری است که مبتلایان به این ویروس بصورت تصاعدی افزایش می یابد. این مسایل به جدی بود خطر این ویروس پا داده است. علیرغم هشدار های دولت ها مبنی بر جدی بودن این ویروس اما علیرغم آن  واقعا اینکه  این دولت ها بطور جدی اقدامات لازم و ضروری برای جلوگیری از گسترش آنرا انجام داده اند، زیر علامت سوال است.

انسان در تاریخ تکامل خود، از دوران شکار جمعی حیوانات تا کنون تلفات زیادی داده است. بعلت نزدیک بودن ِDNA (دی ان ا) انسان با حیوانات ( ۹۸ درصد  دی ان ا خوک و انسان یکسان است) (www.abc.net.au) ویروس ها در پروسه هایی می توانند از حیوانات به انسانها سرایت کنند. بیشترین تلفات انسانی به علت نزدیک زیستن با حیوانات در اروپا و آسیای میانه بوقوع پیوسته اند. این تلفات در هنگام اهلی کردن حیوانات و زندگی کردن در کنار آنها بوقوع پیوسته و در این فرآیند تاریخی انسان در مقابل ویروس های حیوانات ایمن گشته است. در دوره دیگر زمانی که تاریخ برده فروشی و استعمار آغازمی گردد، امراض از مکانی به مکان دیگر منتقل می شوند. در اشغال قاره آمریکا توسط اسپانیائی ها، اسب  را به همراه خود به این مناطق بردند. در این قاره اسب موجود نبود و مردم بومی در مقابل ویروس های این حیوان هیچ ایمنی نداشتند. این مسئله باعث شد میلیون ها نفر در مکزیک و پرو …. از بین بروند. در حقیقت 95درصد مردم بومی این قاره بر اثر ویروس ها که بخش عظیم آن  مربوط به همین ویروس مربوط به اسب بود جان باختند. در واقع قاره آمریکا به نوعی از سکنه بومی خالی گردید. ( رجوع شود به کتاب اسلحه، میکروب و فولاد اثر جرد دایاموند)

با تکامل علم پزشکی، ضایعات ویروس تداخلی از حیوان به انسان بسیار محدود گشت ولی از بین نرفت.  با جهش های ویروسی این انتقال و واگیری می تواند از طریق حیوانات مختلف که با انسان بطور مستقیم و غیر مستقیم در تماس اند صورت پذیرند. احتمال بوقوع پیوستن چنین تماسی درمناطقی که انسانهای انبوهی در میان گونه های وسیع حیوانی زندگی می کنند، و در برخی موارد از گوشت آنها نیز تغذیه می کنند، زیادتر می شود. چین با جمعیت یک و نیم میلیاردی در کشوری بسیار وسیع پتانسیل چنین انتقالی را به مراتب بیشتر از کشورهای کوچک را داراست.

آنفولانزای مرغی و خوکی هر دو نتیجه اهلی کردن آنها بوده است. ویروس (H1N1) ، انفولانزای خوکی که از آمریکا سرچشمه گرفت، در مدرت یک سال ( آوریل ٢۰۰۹ تا آوریل ٢۰۱۰) فقط در آمریکا ۶۱ میلیون نفر مبتلا ، ٢۷۴هزار نفر بستری  و ۱٢۵۰۰ نفر تلفات جانی داشت. در سطح جهان تخمین زده می شود که ۴/۱بیلیون نفر مبتلا شدند که ۵۷۵ هزار نفر جان خود را از دست دادند.

ویروس کرونا و منافع اقتصادی امپریالیستها

علیرغم خطری که ویروس کرونا برای میلیون ها نفر در سراسر دنیا دارد و مردم دنیا را به طور جدی تهدید می کند، اما رقابتهای امپریالیستی از بین نرفته است وحتی موقتا به کناری هم زده نشده است.  همانگونه که قبلا اشاره شد ، علیرغم اخطار های دولت ها اما در مورد جدی بودن در حفظ جان مردم سوالات بسیاری مطرح است.

در هنگامی که چین در گیر و دار بحران کرونا بود شاید رهبران آمریکا و غرب تصور نمی کردند که ویروس کرونا به آسانی راهش به سایر نقاط جهان و یا حداقل به آمریکا باز شود، یا علیرغم اخطار دانشمندان و متخصصین مربوطه تصور می کردند که شاید کار بدانجا نیانجامد. حتی برخی از سیاستمداران  امپریالیستی تصور می کردند که فرصتی بدست آمده است تا پیشرفتها اقتصادی سرمایه داری چین را که به عنوان یک قدرت بزرگ اقتصادی ظهور کرده است را با ضربات مهلکی روبرو کنند و بخصوص سیاستمداران آمریکا تصور می کنند که این ضربات می تواند  به نفع آمریکا و متحدینش تمام شود.  وزیر بازرگانی آمریکا به همراه دیگر مقامات ذینفع آمریکایی بر این باور شدند که سرمایه گذاران خارجی بجای چین در آمریکا سرمایه گذاری می کنند. چرا که اوضاع نشان می دهد که در چین خط تولید و تحویل کالای مورد نیاز سرمایه داران بخاطر شیوع ویروس به تاخیر افتاده است.  در چنین شرایطی در کنفرانس امنیتی برلین وزیر خارجه و وزیر دفاع آمریکا، چین را به مثابه یک دشمن اصلی امنیتی آمریکا معرفی کردند. به نظر می رسد که آمریکا بار دیگر به استراتژی که آمریکا در ابتدای ریاست جمهوری ترامپ توسط مشاور امنیت ملی آنزمانش یعنی استفن بانون نمایندگی می شد روی آورده است.  یعنی زمانی که جان صدها میلیون انسان با خطری جدی روبرو است، سرمایه داران امپریالیستی به آن به مثابه فرصتی برای بزیر کشیدن رقیب می نگرند. اما این دیدی بسیار کوتاه نگرانه است. این درست که ویروس کرونا اقتصاد سرمایه دارانه چین را  با  صدها میلیارد دلار ضربه اقتصادی مواجه ساخت  که البته این تنها ضربات کوتاه مدت آن است و ضربات بلند مدت مهمی را می تواند برای  اقتصاد چین در بر داشته باشد. اما از طرف دیگر کل اقتصاد جهان سرمایه داری را با چالش های مهم روبرو کرد و زیربنای بحرانی آن را بیش از پیش برملا ساخته است و شوک های مهمی را تا به حال به آن وارد کرده است.

از زمان شیوع ویروس کرونا ، اقتصاد جهانی امپریالیستی دچار اختلالات و نوسانهای مهمی گشته است. در حدود 4و نیم تریلیون  از ارزش سهام در جهان کاسته شده اقتصاد جهانی سرمایه داری از ارزشش بشدت کاسته شده و دوشنبه سیاه که در آن بازار سهام افت ده تا ۱۵ درصدی را در یک روز در بر داشت که حتی از بحران ٢۰۰۸ وخیم تر ارزیابی شد.  اقداماتی مثل پر کردن ذخایر نفت آمریکا که تاثیر بر قیمت نفت و اثر مثبت بر ارزش سهام گذارد تنها موقتی است و نتایج دراز مدت مخرب تری خواهد داشت. این در صورتی است که مسئله کرونا حل شود. اما هنگامی که اقدامات لازم و ضروری برای مقابله با ویروس کرونا صورت نگیرد همه چیز در معرض خطر قرار خواهد گرفت. در شرایطی که مردم دنیا با خطری جدی روبرو هستند، موضوع رقابت های امپریالیستی و نگرش از زاویه ارزش های سرمایه دارانه و از زاویه جامعه طبقاتی مثل حفظ سرمایه های یک کشور معین، حفظ یک ملت معین و در نقطه مقابله تلاش برای منکوب کردن رقبا و ملت دیگر نتیجه ای غیر از جدی تر کردن خطر ویروس کرونا نخواهد داشت.  هر روزه در جهان جابجایی و حرکت انسانها در ابعادی وسیع صورت می گیرد. اینها همه در نتیجه رشد ارتباطات و گسترده تر شدن سرمایه داری و  حرکت کالا و سرمایه در سطح جهانی است که حاصل مناسبات بین المللی و ادغام هر چه بیشتر سرمایه ها  و بافته شدن در یک شبکه واحد از روابط سرمایه دارانه  است. مقابله با این ویروس در سطح ملی و با ارزش های سرمایه دارانه و حفظ ملت خود و بی تفاوتی در مقابل دیگر کشورها  سرطان واقعی این سیستم سرمایه داری است و بیان ماهیت مرتجعانه و ضد بشری آن نیز است. چرا که سود در صدر قرار می گیرد و نه منافع و احتیاجات مردم.

جمهوری اسلامی و ویروس کرونا:

وابستگی عظیم تجاری جمهوری اسلامی به چین به ویژه با در نظر گرفتن تحریم های مختلف انتقال افراد بین این دو کشور را به مراتب افزایش داده و به همین علت احتمال انتقال ویروس از این طریق نیز تشدید یافته است.

همزمان ویژگی های جمهوری اسلامی ، خطر شیوع این ویروس را چندین برابر کرده است. بعد از چین، اگر آمار واقعی را در نظر بگیریم بیشترین تلفات انسانی در ایران بوده است. جمهوری ارتجاعی اسلامی در تنگناها منجلابها و باتلاقهای متعددی گیر کرده است: کسری عظیم بودجه به علت تحریم ها و سیاستهای اقتصادی سیاسی، نظامی  وفرهنگی ارتجاعی و ضد مردمی، فساد ، رانت و دزدی افسار گسیخته ، اولویت های ارتجاعی طبقات حاکم و جنگ های نیابتی و به گروگان گرفتن زندگی و آینده اکثریت عظیم مردم نبود امکانات پزشکی و درمانی، توانائی رژیم را در جلوگیری و کنترل این ویروس بسیار محدود ساخته است. همزمان باورهای ارتجاعی و مذهبی و خرافی  شرایط را بیش از حد غیر قابل کنترل کرده است . مثلا اینکه جهت شفا یافتن و مبارزه با ویروس کرونا به زیارت قم و مشهد بروید و این موضوع از جانب روحانیان سرشناس و وابسته به رژیم تبلیغ می شد و مهمتر اینکه رژیم جمهوری اسلامی شدیدا به حفظ مناسبات خود با چین در رقابت های مختلف نیاز داشته و بر این مبنی اقدام ویژه ای را در مورد ممانعت از انتقال ویروس به ایران انجام نداد.

وجود 700 طلبه چینی در حوزه علمیه قم و سفر آنها به چین در ایام تعطیلات سال میلادی و برگشت بدون کنترل آنها به همراه سفرهای تجار و سرمایه داران قمی مرتبط با چین، می تواند از علل اصلی انتقال و شیوع  این ویروس و مرگ بسیاری  در قم باشد. همزمان تعداد زیادی کارگر چینی در قم درگیر ساختن کارخانه و موسسات دیگر بودند  و آنها نیز تحت هیچ کنترل پزشکی قرار نگرفتند.

جمهوری اسلامی همچنان سانسور و پنهان کاری را در این مورد بکار می برد. اما آمار واقعی مبتلایان به این ویروس و کشته شدگان  به این ویروس به دلیل  سانسور و امنیتی بودن اخبار غیر ممکن شده است. تحقیقات موازی و همچنین شواهد نشان می دهند که آمار واقعی مبتلایان و کشته شدگان به این ویروس در ایران ممکن است بیش از ده برابر آمار رسمی باشد. به گفته یک پزشک در یکی از شهرهای  استان خراسان که جزو شهرهای حاد نیست، از هفته ها قبل افرادی مبتلا به این ویروس جان خود را از دست می دادند، اما پزشکی قانونی علت مرگ را دلیل دیگری ثبت می کرد. البته خبرهای غیر رسمی از شاهدین عینی شامل مامورین امداد، دکترها و کارکنان بیمارستان ها، مرگ و میر بالا در شهرهای مختلف را که بی سر و صدا دفن می شوند را، نقل شده است.

تعداد زیادی از عناصر رژیم و افراد “سرشناس” به این ویروس مبتلا گشته اند. عکس ها و ویدئوهای بسیاری در فضای مجازی  حاکی از افزایش  به زمین افتادن بیماران در کوچه و خیابان است. این عوامل فقط می تواند اپیدمی این ویروس در ایران را اثبات نماید.

جمهوری اسلامی با توجه به سرکوب های آبان ماه و منفور بودن در بین مردم آگاه بود که مجبور است برای سالگرد 22 بهمن و انتخابات مجلس  به بسیج دامن زند. به همین دلیل برای بسیاری روشن بود که این یک دلیل مهم در سانسور و پنهان کردن گسترش ویروس کرونا بود. این مسئله تاثیر هولناکی بر گسترش این ویروس و مرگ ناشی از آن گذارد. جمهوری اسلامی این پنهان کاری را مجبور شده است که ادامه دهد. و همچنان افرادی را که از مناطق مختلف ایران گزارشات مستقل تهیه می کنند را تحت پیگرد قرار می دهد. اخبار مربوط به کرونا مانند بسیاری دیگر از مسایلی که به مردم مربوط است در ایران به یک مسئله امنیتی مبدل  شده است  تا آن حد که اطلاعات سپاه پاسدران در بستری کردن، ترخیص و دفن مبتلایان  نقش مستقیم دارد. همزمان محتکران دولتی و خصوصی یک میلیون ماسک را پیش خریده کرده و به چندین برابر قیمت بفروش می رسانند و سودهای کلانی را به قیمت جان مردم به جیب می زنند. تا کنون در چندین شهر ایران به علت سیاستهای دولت در ارتباط با مسئله ویروس کرونا تظاهرات و اعتراض هایی صورت گرفته است. اگر چه بر خشم مردم افزوده می شود اما  خطر گسترش ویروس  مانع شکل گیری اعتراضات گسترده تر می شود.

حریرچی، معاون وزارت بهداشت در مصاحبه مطبوعاتی درست زمانی که در تب کرونا می سوخت و می دانست که دروغ می گوید در حال توجیه کنترل این ویروس توسط جمهوری اسلامی بود. و بالاخره زمانی که کلیه مرزها با کشورهای همسایه بسته شد و تحت فشارهای داخلی و بین المللی مجبور به گزارش برخی مسایل در ارتباط با این ویروس گشت. درچند روز گذشته 2 زندانی بر اثر این ویروس کشته شده اند و بسیاری در زندانها ( سیاسی و عمومی ) به کرونا مبتلا گشته اند. در این میان  کارکنان سیستم پزشکی در ایران برای مراقبت از جان مردم از جان خود مایه گذاشته اند. کادر پزشکی ایران به خاطر نبود امکانات و تجهیزات لازم و حداقل مواظبت از این کادر ضربه دیده است و دهها دکتر و نرس تا بحال جان خود را از دست داده اند. آنان سمبل از خود گذشتگی اند و یاد و خاطره شان همیشه همراه مردم خواهد بود.

جمهوری اسلامی از کرونا نیز برای بقاء خود استفاده خواهد کرد و همانند بقیه مرتجعین نیز به جوانب سوء استفاده از آن پناه خواهد برد تا بتواند چند صباحی به عمر خود بیفزاید. آنها با وجود آگاهی به ابعاد وسیع این ویروس و سرایت آن به سراسر کشور، جامعه را درگیر یک معضل جدی مرگ و زندگی کرده اند. بی تفاوتی آنها نسبت به خطری که این ویروس برای جامعه دارد اوضاع را سریع تر از هر جای دیگر به بحران کشاند و میلیونها نفر را در معرض خطر قرار داد. جمهوری اسلامی حداقل در ابتدا شاید به این مسئله فکر می کرد که تاحدی گسترش ویروس کرونا ممکن است باعث شود که مبارزات مردم را کنترل کند. مسئولین جمهوری اسلامی اصرار داشتند که همه چیز به روال عادی برگزار شود، در مقابل جلوی شورشها وخیزشها را بگیرند و یا حداقل بر رشد آن تاثیر بگذارند.

فرمانده عملیات مدیریت کرونا در کلان شهر تهران اعلام کرده است که ” زمان پایان ویروس کرونا به مردم بستگی دارد ، آنها باید بهداشت همگانی را بالا برند و …” همه می دانند که بالا بودن سطح بهداشت اساسا مسئله ای شخصی نبوده، بلکه مسئله ای مربوط به سیاست دولت است. بدون شک سهم گرفتن مردم در رعایت بهداشت بخصوص در این شرایط حساس از اهمیت حیاتی برخوردار است. – اما زمانی که اکثریت مردم در زیر خط فقرند ، در حاشیه نشین ها دهات و بسیاری از استانها آب آشامیدنی ، شرایط نظافت شخصی و امکان مالی برای انجام آن موجود نیست ، چگونه می توانند بهداشت را رعایت کنند و یا سرکار نروند و یا ضروریات آن را فراهم کنند. هنگامی که در دوران حساس و حیاتی دولت اخبار واقعی را از مردم دور نگاه می دارد و هنگامی که مردم را با جهل و خرافه و  دخیل بستن به مراکز مذهبی و تجمعات به نفع دولت تشویق می کنند، جمعیت کثیری در شرایط فقر و بدون امکانات حداقل زندگی می کنند، بعید به نظر می رسد که مردم بصورت انفرادی بتوانند از گزند این ویروس در امان بمانند. در چنین شرایطی است که نقش دولت و طبقه حاکمی که منافع اقلیت مرتجع را در نظر می گیرد و نه منافع و احتیاجات کل مردم  را روشن می شود.  در چنین شرایطی است که نقش دولتی که جامعه را بر اساس سود و استثمار مردم سازماندهی می کند، نه بر اساس منافع مردم و احتیاجات مردم روشن می شود.

ووریروس کرونا و سیاست های نژادپرستی و خارجی ستیزی!

امپریالیستهای آمریکائی و اروپائی از شیوع ویروس کرونا استفاده سیاسی می کنند تا با چین به تصفیه حسابهای رقابت جویانه بپردازند و هم مردم کشورهای خود را هر چه بیشتر ضد خارجی کنند. تبلیغات وسیع در سراسر جهان برعلیه چینی ها تشدید یافت. زشت رفتاری با نژاد چینی در عرصه های مختلف با سرعتی مافوق صوت گسترش یافت . چینی ها در فرانسه در مقابله با حملات راسیستی،  کارزاری را به نام  ” من ویروسی نیستم” براه انداختند. برخورد راسیستها با چینی ها و در مجموع با کل مهاجرینی که در آن کشور کار و زندگی می کنند بسیار تشدید یافته است. آنهائی که تحت تاثیر تبلیغات امپریالیستی قرار دارند ، با دیدن آسیایی ها در مترو ، اتوبوس یا سوپرها و اماکن عمومی از آنان دور می شوند و جمله ” برگرد به کشورت و ما را مریض نکن” ورد زبان راسیست ها گشته است. در ایتالیا به چندین مغازه چینی ها حمله کرده  و بسیاری را به اماکن عمومی راه نمی دهند. زد و خورد با دانشجویان، کارگران ، توریستها در اروپا به مراتب تشدید یافته است. یک جوان آسیایی در پاریس گفته است ما قبلا هم تحت فشار بودیم اما شرایط به مراتب تاثیر کرده و فشار بر ما بیشتر شده است.” در مدارس – حتی- ابتدایی – زمانی که یک دانش آموز آسیایی دیده می شود، به آنها گفته می شود “از ما دور شو ، مارا آلوده نکن”. در آلمان ” ویروس کرونا، ساخت چین” سر تیتر مجله ” اشپیگل” و عکس روی جلد آن است.

بستن مرزها بروی پناهجویان تقریبا در تمام کشورها تحت عنوان پیشگیری از شیوع امراض تا حد حمله فیزیکی توسط نیروهای نظامی و همراهان فاشیست شان – ( برای نمونه یونان) – تشدید یافته است. در چند هفته گذشته با تشدید جنگ های منطقه ای بویژه بعد از اشغال کردستان سوریه توسط ارتش ناتوئی ترکیه موقعیت میلیونها پناهجوی آواره سوری را همراه با پناهجویانی از کشورهای دیگر، با خطرات عظیمی مواجه ساخته است.

رژیم اردوغان هم از آمریکا و هم از اروپا تقاضای کمک های نظامی و مالی نموده و همچون گذشته ” بازکردن درهای ترکیه برای خروح پناهجویان به اروپا را علم کرده است. دولت ترکیه نیروهای پلیس و انتظامی خود را بسیج نموده و صدها هزار پناهجو را بسمت مرز یونان کشانده است و ارتش یونان نیز فراخوان بسیج نظامی و غیر نظامی را داده تا از ورود آنها جلوگیری نمایند. کوچ اجباری ارتجاع ترکیه به رهبری اردوغان ، جنایتی عظیم بر علیه پناهجویان و کل بشریت بوده و هر چه سریعتر باید جلوی آن گرفته شود.

ارتجاع منطقه پناهجویان را به عاملی برای امتیاز گیری تبدیل نموده اند و جان، زندگی و آینده میلیونها انسان را به خطر انداخته اند. در این جابجایی اجباری از ترکیه به یونان دهها نفر تا کنون بر اثر تیراندازی مامورین مرزی یا زخمی و به گفته شاهدین عینی حداقل پنج پناهجو شامل یک کودک جان خود را از دست داده اند. سرقت اموال و پول ناچیز پناهجویان حتی لخت کردن آنها و مجبور کردنشان به برگشت از رودخانه در این فصل سرما بسیاری را مریض کرده است. مطبوعات حکومتی برای بسیج افکار عمومی در یونان پناهجویان را عامل انتقال ویروس کرونا نامیده و عملکرد نیروهای نظامی را در حفظ سلامتی ملت تحسین نموده اند. به نظر می رسد که ویروس کرونا در اردوگاههای پناهجویان در جزایر یونان مانند جزیره لسبوس نفوذ کرده است و دولت یونان هیچ اقدامی را در این مورد برای حفاظت پناهجویان انجام نداده است. تنها کاری که انجام داده است جلو گیری از پخش خبر است و بنا به گفته های یکی از «دکتران بدون مرز» دولت یونان حتی اجازه ورود به «دکتران بدون مرز» را به اردوگاه نمی دهد و بر طبق همان منبع گویا تعدادی از پناهجویان را که حال شان وخیم  بوده بدون هیچ توضیحی از اردوگاه خارج کرده اند و به جای نامعلوم انتقال داده اند. که احتمال داده می شود مبتلا به ویروس کرونا بوده باشند.

پناهجویان در مجموع و بخصوص آنانیکه در اردوگاهها و در مرزها ی مختلف هستند در شرایط کنونی با توجه به گسترش ویروس کرونا در معرض خطر قرار دارند. این شرایط باید خاتمه یابد وزندگی در شرایط انسانی حق این پناهجویان است.

مبارزه برای جهانی بدون مرز(افغانستان-ایران(

بیانیه وکلای کردستان مزورانه و در جهت تقویت سیاسی جمهوری اسلامی است

بیانیه وکلای کردستان مزورانه و در جهت تقویت سیاسی جمهوری اسلامی است
در ٢٣ اسفند «بیانیه جمعی از وکلای کردستان در مورد ضرورت اقدامات پیشگیرانه در مقابله با کرونا» در سایت وابسته به جمهوری اسلامی "کردپرس" منتشر شده. این بیانیه توسط ١٠٢ نفر از وکلای ساکن کردستان تنظیم شده است.
بیانیه منتشر شده توسط وکلای کردستان در ١٢ بند و به منظور جلوگیری از "تسری" ویروس کرونا تنظیم شده است.!! اما امضا کنندگان بیانیه از آنجا که نخواسته اند در چارچوب بازی های مسخره و بی مسئولیتی های جمهوری اسلامی فراتر روند، عملا ضد منافع معیشتی، زندگی و سلامت مردم در کردستان و در جهت سکوت در مقابل بی مسئولیتی و بی لیاقتی نهادهای دولتی و جمهوری اسلامی حرکت کرده اند.

نظر به اهمیت سیاسی شرایط کنونی(مبارزه با دو ویروس کرونا؛ کرونای جمهوری اسلامی و ویروس کرونا) و تلاش آگاهانه برای حفظ و تامین معیشت و سلامتی مردم، انتشار هر بیانیه و اقدامی توسط نهاد و محافل و تشکلهای کارگری و معلمان، نهادهای زیست محیطی، زنان و دانشجویان باید خط فاصل و مرزهای سیاسی را با جمهوری اسلامی، دولت و نهادهای مزدور را مشخص و با خواستهای شفاف و کارساز و موثر در صحنه سیاسی کنونی مدافع بی چون و چرای حقوق و معیشت مردم و جامعه باشد. بیانیه ١٠٢ نفر از وکلای کردستان نخواسته این مساله مهم؛ "تلاش آگاهانه برای حفظ و تامین معیشت و سلامتی مردم" را بیان و آنرا نمایندگی، و در جهت تحکیم و تقویت جبهه مردم و تحمیل خواستهای انسانی آنها حرکت کند. بلکه آگاهانه در کنار نهادهای دولتی و سرکوبگر ایستاده است.
مواردی از این بندها که با سیاستهای جمهوری اسلامی در جهت سرکوب جامعه و نظامی کردن شرایط کنونی هم جهت است به قرار زیر هستد.
(بند ۵. کلیه اداره های خدمات‌رسان (آب، برق، گاز) تا اطلاع ثانوی از اعزام کنتورخوان و تحویل قبض به درب منازل خودداری نمایند و قرائت کنتور از طریق سامانه‌ی شرکت‌ها و اعلام همشهریان انجام گیرد).
این بند بدترین و غیر انسانی ترین مشاوره و توصیه ای است که وکلای "محترم" به نهادهای دولت و جمهوری اسلامی داده اند. در شرایط کنونی هر انسان منصف و مسئول سلامت مردم و جامعه باید اعلام کند؛ « هزینه های زندگی خانواده هایی که بدلیل ابتلا به کرونا و یا بدلیل تعطیلی کارشان درآمدی ندارند را تامین کند. قسط های بانکی شان را ملغی کند، آب و برق و گاز آنها را رایگان کند، اجاره مسکن آنها را بپردازد و سایر نیازهای روزمره شان را بطور کامل تامین کند». قرائت کنتورهای برق از طریق سامانه عملا خط تاکیدی است بر اینکه مردم قبض های آب و برق و گاز را پرداخت کنید و عملا سیاست و موضعی است علیه شعار و خواستی که مردم در ایران و در کردستان علیه پرداخت نکردن قبضهای آب و برق و گاز در چند سال گذشته بدست گرفته و بعنوان خواستی مبارزاتی آنها را پرداخت نکرده اند.

بیانیه ١٠٢ نفر وکلای کردستان در بند ٨ مهر تایید و همسویی با میلیتاریزم و نظامی کردن شهرها توسط نیروهای سرکوب است. (بند ٨. هرگونه تجمع و فعالیتهای خودسرانه در سطح شهر ممنوع اعلام گردد.) قطعا فعالیت خودسرانه متوحه مبارزات و اعتزاضات مردم است و بیانیه مبارزه و تجمع مردم را هدف قرار داده است. مردم حق دارند و باید بتوانند با رعایت توصیه های بهداشتی و ایمنی و سلامتی دست به تجمع بزنند. نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی اجازه ندارند (تحت عنوان فعالیتهای خوسرانه) به تجمع مردم حمله کنند و در خیابانها لشکر اوباش بسیجی و پاسدارها را بجان مردم بیندازند(چند مورد در چند روز گذشته بعد از دستور خامنه ای جنایتکار را ما شاهد بوده ایم، نیروهای نظامی جمهوری اسلامی با لباسهای نظامی و مسلحانه در شهرها فضای رعب و ترس و عملا حکومت نظامی را برقرار میکنند)، مردم و جامعه باید تحت هر شرایط دست به تجمع بزنند، خواستهایشان را در شهرها به نمایش بگذارند. بهتر بود بیانیه ١٠٢ وکیل علیه حضور اوباش مزدور و بسیجی ها اعلام موضع میکرد ! اما متاسفانه آنها علیه مردم و مبارزه و تجمعات احتمالی آنها تحت عنوان "فعالیت خودسرانه" "مجوز" سوکوب به نیروهای نظامی و امنیتی را داده اند.
وکلای نامحترم در بیانیه بجای همصدا شدن با بخش اعظم و اکثریت مردم و جامعه «آزادی کلیه زندانیان» توصیه کرده اند ارگانهای قضایی جمهوری اسلامی این نهاد ضد انسانی، نهاد قصاص و مدافع سنگسار و اعدام و زندان و شلاق و سرکوب در هفته سه روز به امر ضد انسانی و سرکوب ادامه دهد و به این اعتبار بانک ها را هم در کنار قوه قضائیه گذاشته اند. در شرایط کنونی مردم و جامعه، ده ها نهاد و تشکل کارگری و معلمان و زنان و فعالین اجتماعی بدرست خواهان "آزادی فوری کلیه زندانیان" شده اند، و مدافع سلامت جسمی کلیه زندانیان هستند. بیانیه ١٠٢ نفر از وکلا بیشرمانه از این مهمترین و انسانی ترین و فوری ترین خواست میلیونها نفر از مردم دفاع نمیکند، سکوت کرده است. عملا و آگاهانه در ارتباط با آزادی زندانیان سکوت کرده است. شرم بر شما که به اصطلاح شغل وکیل و در خط تماس با زندانی ها هستید!. سکوت امضا کنندگان بیانیه و هم جهتی آنها با جمهوری اسلامی و آزاد نکردن کلیه زندانیان پرونده سیاه و ضد انسانی است که باید بر در دفاتر امضا کنندگان بیانیه با خط درشت نوشته شود که شرم بر شما که مدافع و حمایت کننده زندانیان نشدید.
و بند ١٢ بیانیه ١٠٢ نفر ظاهر شدن در سمت مشاور اقتصادی جمهوری اسلامی است، اینها نوشته اند؛ « ۱۲- جهت جبران بخشی از خسارات وارده به مشاغل و کاهش درآمدهای مردم و تقلیل فشارهای مالی و معیشتی ناشی از شیوع بیماری ، رایزنی و تصمیمات و اقدامات لازم جهت معافیت یا کاهش و یا اعطای مهلت مناسب برای پرداخت کلیه عوراض و مالیات و هزینه انشعابات و اجاره بهای اماکن عمومی و دولتی و به ویژه بازپرداخت اقساط بانکی انجام گردد.»
مردم با شروع بحران کرونا خواهان تامین معیشت و ماندن در خانه هایشان با درمان رایگان و تامین معاش و حقوقهایشان شدند. در شرایطیکه مردم با مساله ویروس کرونا در حال جنگ و مبارزه ای سخت و هر روزه هستند، بی شرمانه ترین و ضد انسانی ترین توصیه ها توسط امضا کنندگان بیانیه تحت عنوان «کاهش و اعطای مهلت» برای پرداخت کلیه عوارض و مالیات و هزینه انشعابات و اجاره بهای اماکن عمومی و دولتی و به ویژه بازپرداخت اقساط بانکی، شده است. قرار گرفتن در جبهه جمهوری اسلامی به این شوری و با این لحن و بی توجهی با معاش و حقوق شهروندان جای بسی تاسف و البته تنفر است. در این بند(بند ١٢) بیانیه وکلا در موضعی ناآشنا و دور از مسائل مبارزاتی و تامین معیشت در کردستان و با فاصله ای عمیقا طبقاتی، واقعیتهای زندگی کارگران و مردم زحمتکش را بیان میکنند. به سرنوشت هزاران خانواده کارگری، کودک و سالمندان و جوانان بیکار بیگانه برخورد کرده اند. موضع سکوت بیانیه ١٠٢ نفر طبقاتی است. آنها مشکل تامین زندگی و معیشت را ندارند و نخواسته اند درد و رنج کارگران بیکار و خانواده هایشان را بفهمند. مگر آنها در کردستان شاهد این نیستند که بحران کرونا تامین معیشت و سلامتی مردم را در سطح عمومی با مخاطره جدی روبرو کرده است. تعداد زیادی از مکان های امرار معاش کارگران و جوانان بیکار از جمله دستفروشی و کولبری تعطیل شده اند. شرایط کنونی معیشت و زندگی هزاران نفر از خانواده های کارگر و زحمتکش را در مخاطره جدی قرار داده است. هزاران کارگر و جوانان بیکار از هرنوع درآمدی محروم شده اند. کارگران و جوانان بیکار خواهان؛ تامین هزینه های زندگی خانواده هایشان و خواستار بیمه بیکاری مکفی بر اساس تامین معیشت هر تعداد از خانواده ها، و خواهان تامین هزینه های زندگی و درمان رایگان خانواده هایی شده اند که بدلیل ابتلا به کرونا و یا بدلیل تعطیلی کارشان درآمدی ندارند، هستند. بیانیه وکلا آگاهانه از این واقعیت بزرگ طبقاتی و اجتماعی فاصله گرفته و سکوت کرده است!.
مردم کردستان به یقین بیانیه وکلا خطاب به دولت و نهادهای جمهوری اسلامی را بعنوان اقدامی در جهت منافع سیاسی، خفظ سلامت انسانها در مقابل ویروس کرونا و تامین معیشت خود بحساب نمیاورند. این بیانیه را بعنوان اقدامی بی شرمانه که در جهت سیاستهای سرکوبگرانه و غیر مسولانه جمهوری اسلامی است در پرونده آنها ثبت میکنند.
پیشنهاد ما این است هر تعداد از امضا کنندگان این بیانیه هنور استعداد ماندن و حرکت در جهت منافع و تامین سلامت و امنیت جانی و معیشتی مردم و جامعه را دارند، نام و امضاهایشان را در این بیانیه پاک کنند و به صفوف میلیونی مردم در ایران و کردستان بپیوندند.
در پاسخ به بیانیه ١٠٢ وکیل کردستان باید مردم و جامعه بی جواب نباشند. باید همه جا با بیانیه های رادیکال(اینروزها کم نیستند که توسط تشکلهای کارگری و معلمان و زنان و نهادهای مدنی منتشر شده اند)، جواب محکمی به بیانیه ١٠٢ وکیل داده شود و همه جا در بیانیه هایمان اعلام کنیم؛ ما خواهان؛ ــ تامین نیازهای بهداشتی و پزشکی جامعه بطور رایگان هستیم، ــ که خبررسانی کادر پزشکی و مردم درمورد کرونا کاملا آزاد باید باشد و افرادی که به این دلیل دستگیر شده اند را فورا آزاد شوند. ــ کلیه زندانیان فورا آزاد شوند ــ درمان و تامین سلامت مردم برای عموم آحاد جامعه رایگان شود. ــ که جمهوری اسلامی هزینه های زندگی خانواده هایی که بدلیل ابتلا به کرونا و یا بدلیل تعطیلی کارشان درآمدی ندارند را تامین کند. ــ که قسط های بانکی شان را ملغی کند، آب و برق و گاز آنها را رایگان کند، اجاره مسکن آنها را بپردازد و سایر نیازهای روزمره شان را بطور کامل تامین کند.
خواهان تامین هزینه های زندگی کارگران بیکار و خانواده هایشان با پرداخت بیمه بیکاری مکفی بر اساس تامین معیشت هر تعداد از خانواده و خواهان تامین هزینه های زندگی خانواده هایی که بدلیل ابتلا به کرونا و یا بدلیل تعطیلی کارشان درآمدی ندارند بشویم.
نسان نودینیان
٢٤ اسفند ١٣٩٨
١٤ مارس ٢٠ بیست

March 17, 2020

دررقابتی جدی یا طنزی قوی ؟ ... جهان در آستانه تحول ؟

دررقابتی جدی یا طنزی قوی ؟

 hoshyaresmaeil2017@hotmail.com
 


حکومت اسلامی ایران از صندوق بین‌المللی پول برای مقابله با کرونا درخواست یه عالمه میلیارد دلار کمک کرده...

ظریف وزیر خارجه سپاه پاسداران هم خواستار رفع تحریم‌های آمریکا برای مقابله با کرونا شده ...



همزمان روی سر نیروهای آمریکا در عراق موشک ول میکنند تا نشان بدهند قوی هستند زورشان به کرونا نمیرسد ولی به امریکا که مثلا میرسد ...به روح امام خمینی و رسوال الله...



حکومت اسلامی درخواست کمک از صندوق بین المللی پول را در حالی کرده است که با انبوهی هدایای ضد کرونایی رفته بود به عراق ... جوری که نماینده خودشان دادش درآمد و در صفحه توییتر خود نوشت: «آقای شمخانی اگر می‌خواهید و می‌توانید در مبارزه با کرونا "مساعدت" کنید، قبل از عراق به داد شهرهای شمالی ایران‌مان برسید که ظرفیت مراکز درمانی تکمیل شده و کادر درمانی‌اش بدون امکانات و مظلومانه جان می‌دهند. با روش فعلی امنیت سلامت ٨٠ میلیون ایرانی در معرض تهدید است . تخت برای بستری و کادر درمانی تازه نفس سالم و ماسک مخصوص و لباس محافظ و دارو نداریم! تو را به خدا به فکر ایران و ایرانی باشید.»



خواستم یادآوری کنم صندوق بین المللی پول زیر نظر مستقیم آمریکا کارمیکند بود بودجه و برنامه اش را آمریکا میدهد و این شامل اکثر نهادهای بین المللی میشود . ذخائر مالی و انرژی دنیا را تحت کنترل خودش در آورد و مشغول چرخاندن امورات زمین است . همین آخوند را هم خودش تا به حال نگه داشته است. حکومت اسلامی ایران در خاک عراق در حالی جولان میدهند که بعد از سقوط صدام آمریکا رسما گفت اینجا خاک ایالات متحده است و میداند در خاکش جه میگذرد ولی عمدا میدان میدهد . تحرکات مختلف در زمان مالکی و ظهور داعش هم کاملا با اشراف مکفی و فرمان غرب بود . حالا هم حرکات و جیغهای ریقوی عربده نمای ولایت فقیه در عراق ، در راستای همان فرمان است .150 میلیارد دلار پول نقد در زمان امضای برجام کاخ سفید داد تا این بازی مسخره ادامه پیدا کند .



این موارد و صحنه با چشم غیر مسلح هم دیدنی است .



حکومت اسلامی در بازیهای خاورمیانه البته به اندازه خودش و شعور دینی خودش مجرب و مخرب است ، اما تصویری که در ذهن بعضی مخاطبان میگذارد هم خنده دار است و هم بی خیال ... تصویر اینکه رقیب آمریکاست ، از موشک و قدرت اتمی بگذریم برای نشان دادن این رقابت نگاهی بکنیم به صحنه امروز در میدان علمی و عملی مبارزه با ویروس کرونا...



اقدامات امریکا در مقابله با ویروس کرونا

تست مجانی برای مردم و حقوق مکفی برای بیکاران ناشی از بحران کرونا
تخصیص 10 میلیارد دلار برای کمک به کشف داروی ویروس



اقدامات حکومت اسلامی ایران در مقابله با کرونا

تجویز روغن بنفشه در کون
لیس زدن آهن قراضه ها... ساختن گورهای دسته جمعی

جناب ولی فقیه و حاکمان مسلمان در ایران قدرت و نفوذ دارید اینجا نشان بده با اذن به اینکه این ویروس یک چیز دیگر را هم ثابت کرد جنگ موشکی و اتم و نظامی گری به آرامی قدیمی و کهنه هستند ! در رقابت جدی و قدرت واقعی باید علم و پول مکفی داشته باشی که اساسا هیچکدام را نداری ...
 

 

 


15.03.2020
اسماعیل هوشیار


 

+++


جهان در آستانه تحول ؟


hoshyaresmaeil2017@hotmail.com

بحران کرونا در سطح جهانی همچنان میتازد . چین آن را با هر روشی تقریبا مهار کرده است ، اروپا فعلا مشغول صعود است ، آمریکا هنوز میگوید چیزی نیست ولی عملا ترس و نگرانی در کاخ سفید جولان میدهد، غرب یا آمریکا از نظر رساندن خدمات اجتماعی دچار مشکل نخواهد شد اما این آخر قصه نیست ... قطعا ادامه این نسخه و شمایل فعلی حاکم در جهان دچار مشکل خواهد شد.


شیوع ویروس کرونا در سطح جهانی شکل عجیبی شده از سیاست و اقتصاد و جامعه ... که مثل زنجیره ایی به هم پیوسته عمل میکند...


ژنرال کنت مکنزی، فرمانده نیروهای نظامی آمریکا در خاورمیانه و آسیا، گفت: «حکومت اسلامی ایران درست در مرکز [خاورمیانه] قرار گرفته و بنا بر این توانایی آن در انتقال ویروس به کشورهای دوست ما بسیار نگران‌کننده است.»
خطوط هواپیمایی در سطح جهان ادامه وضع موجود تا 2 ماه آینده را مصادف با مرگ خودش خوانده است...

حکومت اسلامی در ایران تا همین حالا با کردیت غرب سرپا مانده است ، عملکردش با هر نتیجه ایی توسط سیاستهای غرب معنی دارد و بالعکس ... حالا خاورمیانه همان سرعت در فاجعه را خواهد داشت که اروپا و آمریکا...

حالا مثل قرنهای گذشته نمیشود جغرافیا را تقسیم بندی کرد ، وقتی قرار است اقتصاد جهانی شود امنییت و سلامت سیاسی همد باید جهانی باشد.

اینکه بعد از مهاربرویروس چه قدمهایی برداشته میشود را خواهیم دید ، اما ما و من چه زنده بمانیم و چه نباشیم ... تحولات سیاسی و اقتصادی در سطح جهانی اجتناب ناپذیر است.

بی بی سی فارسی : سال ۱۳۴۷ میلادی،"مرگ سیاه" اروپا را در برگرفت؛ و خیابان‌های شهرهای اروپا انباشته از اجساد مردگان طاعون‌زده شد. از قضا آن بار هم شیوع طاعون به نوعی از چین آغاز شد. تجارت، طاعون را به شبه جزیره کریمه صادر کرد و از آنجا طاعون ایتالیا و سپس سراسر اروپا را در بر گرفت. ظرف ۱۸ ماه نیمی از جمعیت انگلستان از میان رفتند. برآوردها نشان می دهد که جمعیت جهان از ۴۴۳ میلیون نفر در سال ۱۳۴۰ میلادی به ۳۵۰ میلیون در سال ۱۴۰۰ رسید. کاهشی در حدود ۱۰۰ میلیون نفر. کشتار بی‌سابقه ناشی از حادثه "مرگ سیاه" که تا سال ۱۳۵۱ میلادی بطول انجامید، تحولات عظیم سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در سطح جهان به‌ وجود آورد...این آغاز فروپاشی نظام فئودالی بود.


در واقع مرگ سیاه ساختارهای اجتماعی و سیاسی اروپا را بطور قابل توجهی بر هم زد. در این دوران کلیسای کاتولیک بر تمام عرصه‌های زندگی انسان‌ها در اروپا تسلط داشت. مردم که خود را در برابر طاعون، بدون سلاح می‌دیدند به کلیسا‌ها پناه می‌بردند و از کشیشان طلب کمک می‌کردند. رفته رفته این سئوال در اذهان مردم مطرح شد که چرا خود کشیشان هم از بیماری فرار میکنند و هیچ کاری از دست کلیسا ساخته نیست و کشتار ناشی از طاعون هم چنان ادامه دارد؟ قدرت بی چون و چرای کلیسا شکاف برداشت و صحنه برای تغییرات تاریخی که نهایتا به خلع قدرت کلیسا منتهی شد آماده گردید.

مراکز زیارتی تولید ویروس و میکروب را در ایران تعطیل کردند . بعد عده ای معتقد دینی معترض شدند دربهای حرم را شکستند . بی بی سی فارسی هم نوشت موقتا تعطیل است نگران نباشید ...


سپاه پاسداران اعلام حالت جنگی مقابل ویروس کرونا کرده است . اسکول خانی که حالت جنگی گرفتی ، آنها که درب حرم را شکستند مثل نفوذی دژمن در خط مقدم جنگ هستند شما در حالت جنگی برای نفوذی های دشمن کف میزنید ؟ این عده معتقد دیندار خودشان شعور ندارند از جای مشخصی خط میگیرند . آنها مثل حیوان دینی عمل میکنند ، سیستم سیاسی حاکم چگونه عمل میکند ؟ غرب به چه امیدی هنوز این سیستم مافیای دینی را محکم گرفته تا نیافتاد ؟ چند تا از این دینداران نفوذی حیوان را قاطعانه چوب به کونشان بکنید برای بقیه درس عبرت میشود .

عبور از دالان ضرورت و رسیدن به میدان آگاهی ... رنسانس اروپا و غرب را ساخت . در اروپا هم حالت فوق العاده اعلام شده و تمام مراکز تفریحی تعطیل شده است . حالا تصور کنید در عالم فرضی عده ایی بی شعور بخواهند دربها را با زور باز کنند . سیستم سیاسی حاکم برایشان دست نمیزند بلکه چوبی به کونشان میکند تا برای همه عبرت شود .


تفکری که از آگاهی ریشه نگیرد بی فایده است ریشه های اعتقاد دینی مانع رشد و آگاهی و سازندگی است . امروز این وضعیتِ جاری بر ایران اسلامی حاکم است. حکومت اسلامی در 40 سال عمر مضر خود فقط جهل و ناآگاهی جامعه را کردیت داد و بتون ریزی کرد !


17.03.2020
اسماعیل هوشیار


www.tipf.info

March 16, 2020

درگذشت فریبرز رئیس ‌دانا بر اثر ابتلا به کرونا!

bahram.rehmani@gmail.com

 

فریبرز رئیس ‌دانا، اقتصاددان چپ ‌گرا، نویسنده و پژوهش گر اقتصادی و عضو کانون‌نویسندگان ایران، پس‌از شش‌روز دست ‌و پنجه ‌نرم‌ کردن با بیماری کرونا و بستری ‌بودن در بیمارستان درگذشت

وی از شش روز پیش بر اثر ابتلا به ویروس کرونا در بیمارستان تهران ‌پارس تهران بستری بود و صبح امروز دوشنبه۲۶ اسفند - ١٦ مارس در این بیمارستان درگذشت.

 

فریبرز رئیس ‌دانا متولد ۱۳۲۷ در تهران، از استادان اقتصاد دانشگاه تهران بود که تحصیلاتش را در سطح دکتری رشته اقتصاد و علوم سیاسیِ مدرسه اقتصاد لندن گذارنده بود.

وی نویسنده بیش از ۱۵ جلد کتاب درباره مسائل اقتصادی و سیاسی و هم چنین صدها مقاله و مصاحبه بود که از آن میان می ‌توان به «آزادی و سوسیالیسم»، «اقتصاد سیاسی توسعه» و «منش روشنفکری» اشاره کرد.

از رئیس ‌دانا، هم چنین ترجمه ‌هایی منتشر شده است که کتاب «بربریت واقعا موجود، ویراسته لئو پانیچ، کالین لیز» از شناخته ‌شده‌ ترین آن هاست.

 

 

فریبرز رئیس دانا، اقتصاد دان و پژوهش گر اقتصادی نیمه شب شنبه ۲۸ آذرماه ١٣٨٩ - ١٩ دسامبر ٢٠١٠، در منزلش بازداشت شده بود.

آزاده فرقانی همسر آقای رئیس دانا، در گفت و گو با بی بی سی فارسی، با اشاره به این که هشت مامور لباس شخصی حدود ساعت یک ربع نیمه شب به منزل آن ها آمده اند، گفته بود: «این ماموران حکمی نشان ندادند و فقط مشتاق بودند که آقای رئیس دانا را هر چه سریع تر به همراه خود ببرند.»

خانم فرقانی گفت که «آن ها تاکید داشتند که مصاحبه ای انجام نشود.»

وکیل آقای رئیس دانا، ناصر زرافشان بود و به گفته خانم فرقانی، امروز (۲۸ آذرماه) که آقای زرافشان برای پیگیری پرونده موکلش مراجعه کرده در «هیچ یک از اماکن قضایی پرونده ای وجود نداشته و معلوم نیست که آقای رئیس دانا را کجا برده اند.»

خانم فرقانی، هم چنین گفته بود ماموران کامپیوتر شخصی و مقداری از سی دی های آقای رئیس دانا را نیز با خود بردند.

شنبه شب پس از اعلام محمود احمدی نژاد، رییس جمهوری وقت ایران مبنی بر آغاز به کار طرح حذف یارانه ها، فریبرز رئیس دانا در مصاحبه ای با بی بی سی فارسی با انتقاد از اجرای این طرح گفت: «دولت آقای احمدی نژاد از طریق شوک درمانی وارد نشده و از طریق توهم درمانی وارد شده است. به تدریج و قطعه قطعه یارانه ها را حذف کردند مقداری هم پول به حساب ها ریخته اند و از توهم پولی مردم محروم استفاده کردند.»

رئیس دانا در بخش دیگری از سخنانش، سیاست اعمال شده توسط دولت احمدی نژاد را «آرزوی قلبی» هشت سال دولت هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی عنوان کرد و گفت که «این دولت ها همه عاشق این کار بودند اما توان و نیروی نظامی را نداشتند.»

رئیس دانا گفت که این طرح پیامد مثبتی برای رفاه همگانی ندارد، مسئله هدفمند سازی نیست و تنها می خواهند یارانه را حذف کنند.

آزاده فرقانی، همسر فریبرز رئیس دانا، در گفت و گو دیگری با بی ‌بی ‌سی فارسی، اتهاماتی را که علیه آقای رئیس دانا مطرح شده بود، برشمرد.

خانم فرقانی گفت که ۱۹ روز پس از بازداشت آقای رئیس دانا، روز پنج شنبه گذشته برای اولین بار اجازه ملاقات کابینی با او را یافت.

به گفته خانم فرقانی، آقای رئیس دانا ده روز اول بازداشت خود را در سلول انفرادی گذرانده و در این مدت «تفهیم اتهام» شده است.

بر این اساس، یکی از اتهامات آقای رئیس دانا «توهین» به رئیس جمهوری ایران است.

خانم فرقانی گفت: «اگر مصاحبه های ایشان را نگاه کنید، می بینید که ایشان هیچ وقت شخص خاصی را مورد اشاره قرار نداده اند و به کسی توهین نکرده اند.»

او اتهام دوم آقای رئیس دانا را «نقد ایشان به طرح هدفمند کردن یارانه ها» عنوان کرد و گفت: «ایشان اقتصاددان هستند و بدیهی است که باید در مورد مسائل اقتصادی مملکت خودشان نظر بدهند.»

خانم فرقانی گفت که آقای رئیس دانا بر همین اساس مخالفت خود را با طرح هدفمند کردن یارانه ها اعلام کرده است.

همسر آقای رئیس دانا، اتهام سوم وی را هم «عضویت در کانون نویسندگان ایران» عنوان کرد و گفت که چنین اتهامی در تمام دوران فعالیت این کانون مطرح بوده است.

او وضعیت جسمی و روحی رئیس دانا را در هنگام ملاقات کابینی پنج شنبه گذشته، «خوب» توصیف کرد، هر چند گفت که او مقداری لاغر شده است.

در واقع پرونده وی در دستور کار نیروهای اطلاعاتی و قضایی بود که مصاحبه او با رسانه های «بیگانه»، دستگیری او را تسریع کرد.

عباس جعفری دولت آبادی، دادستان تهران، در مورد ارتباط میان بازداشت آقای رئیس دانا با مخالفت او با طرح هدفمند کردن یارانه ها، به خبرنگاران گفته بود: «پرونده این شخص در دستور کار نیروهای اطلاعاتی و قضایی بود که مصاحبه او با رسانه های بیگانه، دستگیری او را تسریع کرد؛ زیرا وقتی در آستانه اجرای طرح بزرگی هستیم، حق نداریم در آن اخلال ایجاد کنیم.»

 

کتاب شناسی

از جمله آثارو تالیفات رئیس دانا در حوزه اقتصاد و کسب و کار می توان به کتب و آثار زیر اشاره کرد که از ایشان بر جای مانده است:

پ‍ول و ت‍ورم، نوشته ف‍رخ ق‍ب‍ادی، ف‍ری‍ب‍رز رئ‍ی‍س ‌دان‍ا.

ک‍م ت‍وس‍ع‍گ‍ی اج‍ت‍م‍اع‍ی - اق‍ت‍ص‍ادی،۱۳۷۱.

ام‍وز و ن‍ی ‌ه‍ا: چ‍ه‍ارده م‍ق‍اله در گ‍س‍ت‍رده ای‍ران و ج‍ه‍ان.

ب‍ررس‍ی ‌ه‍ای‍ی در آس‍ی‍ب ‌ش‍ن‍اس‍ی اج‍ت‍م‍اع‍ی ای‍ران، ت‍ه‍ران: س‍ازم‍ان ب‍ه‍زی‍س‍ت‍ی ک‍ش‍ور، دان‍ش‍گ‍اه ع‍ل‍وم ب‍ه‍زی‍س‍ت‍ی و ت‍وان‍ ب‍خ‍ش‍ی.

ب‍ررس‍ی‌ ه‍ای ک‍ارب‍ردی ت‍وس‍ع‍ه و اق‍ت‍ص‍اد ای‍ران (۳ جلد).

اقتصاد س‍ی‍اس‍ی ت‍وس‍ع‍ه، ت‍ه‍ران.

دم‍وک‍راس‍ی در ب‍راب‍ر ب‍ی‌ ع‍دال‍ت‍ی.

ج‍ه‍ان‍ی‌ س‍ازی ق‍ت‍ل ع‍ام اق‍ت‍ص‍ادی.

روی‍ک‍رد و روش در اق‍ت‍ص‍اد، ت‍ه‍ران: آ.

گ‍ف‍ت‌ آم‍ده‍ای‍ی در شعر معاصر ایران: زمینه‌ های اجتماعی و سیاسی.

آزادی و سوسیالیسم: چند بحث و نظر.

یادی از خیالی (دفتر شعر).

گ‍ف‍ت ‌آم‍ده‍ای‍ی در ادب‍ی‍ات.

چند کاوش در سیاست و جامعه

***

ویروس کرونا، یک بیماری مسری و همه گیر است که فقیر و غنی نمی شناسد اما درمان آن به شدت طبقاتی است و تفاوت فاحشی بین درمان فقر و اغنیا وجود دارد. با این وجود، حکومت اسلامی به جای فراهم کردن پیش گیری های لازم بر علیه گسترش ویروس کرونا، این مسئله را امنیتی کرده و به جای فعالیت های بهداشتی و درمانی و تامین نیازهای درمان و پیش گیری این بیماری مهلک، سپاه و ارتش را به خیابان ها آورده است و بهانه شان نیز این است که به ایران حمله «بیولوژیکی» شده است.

چند روز پیش خامنه ای در یکی دیگر از تصمیمات سردرگم هفته های اخیر خود، تاسیس «قرارگاه جنگ بیولوژیکی» را برای «مانور» مبارزه با کرونا اعلام کرد. هم زمان خبرگزاری تسنیم وابسته به اطلاعات سپاه اعلام کرد: «به دنبال شکست وزارت بهداشت و دولت در مبارزه موثر با کرونا، سپاه و بسیج وارد عمل شدند.»

نام قرارگاه جنگ بیولوژیکی هم تبدیل شد به «قرارگاه بهداشتی امام رضا.»

رهبر با فرمان برگزاری راهپیمایی ٢٢ بهمن، انتخابات مجلس و جلوگیری از قرنطینه قم خود اصلی ترین عامل گسترش کرونا در کشور است، چند روز پس از فرمان تشکیل قرارگاه جنگ بیولوژیک، بار دیگر با دست کش محافظت از کرونا در باغ بیت رهبری ظاهر شد. او در این ظهور، دوباره گفت که زیاد هم نباید کرونا را بزرگ کرد، از این حوادث پیش می آید! و بدین ترتیب، کمی جنگ بیولوژیک و گرد و خاک تشکیل قرارگاه جنگی خوابید.

در حالی که سازماندهی مبارزه با کرونا در چین، توسط خود مردم و شوراها و کمیته های محلات و داوطلبان انجام شده که امر کنترل رفت و آمد و نظارت بر میزان سلامت افراد و توزیع مواد غذایی را برعهده داشتند. کار دولت و وزارت بهداشت فقط تصمیمات کلان در عرصه اقتصادی و بیمارستانی سازماندهی تولید مواد غذایی و مایحتاج مردم است.

به هر حال قرارگاه جنگ بیولوژیکی هم با هر خیال و انگیزه ای (از جمله در کمشکش های جناحی) تاسیس شد و از جمله قرارگاه پدافند غیرعامل که معلوم نیست در کجای قرارگاه جنگ بیولوژیک قرار دارد؟!

 

در واقع هم اکنون در ایران و در این شرایط حساس سرنوشت ساز برای میلیون های ایرانی، تنها سه نهاد از همه نهادهای دولتی فعال تر هستند: سپاه، وزارت اطلاعات و قوه قضاییه. فعالیت آن ها نیز متوجه شهروندان است، یعنی هر کس اعتراض و انتقادی بکند به زندان بیاندازند در حالی که احتمال دارد بزرگ ترین فاجعه انسانی به دلیل ابتلا به ویروس کرونا، در زندان های مخوف حکومت اسلامی رخ دهد. چرا که تراکم زندانیان در زندان های ایران، دست کم دو برابر ظرفیت آن هاست. مهم تر از همه، زندان های ایران به شدت آلوده و غیربهداشتی هستند. از این رو، خانواده های زندانیان سیاسی و اجتماعی و بخش عظیم شهروندان ایران و حتی نهادهای بین المللی مدافع حقوق بشر نیز خواهان آزادی همه زندانیان در ایران هستند.

 

با وجود گزارش‌ ها درباره شیوع گسترده کرونا میان ده ها نفر از زندانیان تعدادی از زندان‌ های ایران، مقام‌ های قضایی حکومت اسلامی، با درخواست بازدید ماموران سازمان جهانی بهداشت از زندان اوین مخالفت کرده اند. و درخواست مرخصی زندانیان سیاسی نیز هم چنان بدون نتیجه مانده است.

بر اساس گزارش‌ ها، روز دوشنبه ۲۶ اسفند ماه،‌ مقام‌ های حکومت اسلامی طی روزهای گذشته، با درخواست ماموران سازمان جهانی بهداشت برای بازدید از اندرزگاه شماره چهار زندان اوین در پی گزارش‌ هایی درباره شیوع کرونا در آن، مخالفت کرده‌اند.

این درخواست هم‌ زمان با حضور آن ‌ها در ایران برای تحویل محموله‌ های تجهیزات و امکانات بهداشتی و کمک به مقابله با همه‌ گیری کرونا مطرح شد.

خانواده برخی زندانیان نیز ضمن اشاره به کمبود امکانات بهداشتی و پزشکی، گفته اند که که بیماران پس از مراجعه به درمانگاه زندان تنها با تجویز قرص استامینوفن به بند خود بازگردانده می‌ شوند.

گفته می شود ضدعفونی زندان با محلول‌ هایی که مشخص نیست چیست انجام می‌ شود و در مواردی باعث تنگی نفس و مشکلات تنفسی برای زندانیان شده است.

مهدی محمودیان،‌ زندانی سیاسی پیشین و عضو کمیته دفاع از حقوق زندانیان، روز پنج شنبه گذشته در گفت ‌و گو با وب‌ سایت انصاف ‌نیوز، تعداد زندانیان سیاسی را که از مرخصی استفاده کرده‌ اند «انگشت‌ شمار» عنوان کرد.

این فعال سیاسی، افزود: «زندانیان دیگری که با دلایل مختلف سیاسی در زندان‌ اند امکان استفاده از این مرخصی را نداشتند، به‌ ویژه زندانی ‌ها در استان‌ هایی مثل کردستان و آذربایجان تقریبا هیچ ‌کدام امکان استفاده از مرخصی را نداشتند.»

علاوه بر این، طی روزهای گذشته نیز مقام‌های نیروی انتظامی اعلام کردند که ده‌ ها نفر از مدیران کانال‌های تلگرامی و خبری به دلیل پوشش گزارش‌ هایی مربوط به بحران کرونا بازداشت شده ‌اند.

 

بر اساس آماری که رادیو فردا از اظهارات پراکنده مقام ‌های رسمی محلی و منابع وزارت بهداشت به‌ دست آورده است، تاکنون ۳۲ هزار و ۲۷۱ نفر به دلیل داشتن علائم بالینی کرونا در ۳۰ استان ایران بستری شده و یا تحت نظر قرار گرفته ‌اند.

بر اساس این آمار، هم چنین ۱۳۱۰ نفر در ۳۰ استان ایران جان خود را از دست داده‌ اند.

آمار رادیو فردا درباره افراد بستری شده و یا تحت نظر در استان‌ های ایران مستند به سخنان مقام ‌های بهداشتی محلی و گزارش‌ هایی است که در خبرگزاری‌ های ایران منتشر شده است. تعداد افراد جان‌ باخته در ۲۷ استان، مستند به این گزارش ‌هاست.

هم چنین بر اساس گزارش منابع رادیو فردا از وزارت بهداشت، حداقل ۲۰۰ نفر در استان تهران جان خود را از دست داده‌ اند که این آمار به صورت رسمی توسط مقام‌ ها منتشر نشده است. مقام‌ های استان تهران، هم چنین افراد بستری شده در این استان را نیز اعلام نکرده ‌اند.

علی نجفی، نماینده بابل، از مرگ ۶۰ نفر در این شهر خبر داده است و بر اساس گزارش منابع رادیو فردا از استان مازندران، تعداد افراد جان ‌باخته حدود ۱۲۰ نفر است.

مقام ‌های رسمی حکومت اسلامی ایران، حاضر نیستند آمار جان ‌باختگان در استان‌ های تهران و قم را منتشر کنند که احتمال می ‌رود دلیل آن میزان بالای مرگ ‌و میر ناشی از ابتلا به ویروس کرونا است.

وزارت بهداشت حکومت اسلامی ایران، هم چنین آمار افرادی که در استان ‌های مختلف جان خود را بر اثر کرونا از دست داده ‌اند، به تفکیک اعلام نمی ‌کند.

مقام‌ های این وزارتخانه، اعلام می کنند که آمار آنان به استناد پاسخ تست نهایی از افراد است و افرادی که در گذشته علائم بالینی داشته‌ اند را در آمار خود لحاظ نمی ‌کنند. تعدادی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی ایران نیز اعلام کرده ‌اند که آمار اعلام شده توسط وزارت بهداشت بسیار کم تر از رقم واقعی است.

در آمار رسمی وزارت بهداشت حکوم تسالامی ایران، تنها به پاسخ تست نهایی افراد استناد می ‌شود و افرادی که در گذشته علائم بالینی کرونا داشته ‌اند، لحاظ نمی ‌شوند.

با این وجود، شیخ حسن روحانی امروز دوشنبه در جلسه «ستاد ملی مدیریت بیماری کرونا»، ادعا کرده است: که «از مرحله پیک بیماری کرونا عبور کرده ‌ایم» و «آمارها و ارقام روند مبارزه با بیماری کرونا امیدوارکننده است.»

 

اکنون با اعلام آمارهای نادرست و پنهان کاری شدید و توصیه های خشک و خالی بسیاری از مقامات بهداشتی طی چند روز اخیر، این است که شهروندان حتما در خانه بمانند و جز برای موارد فوق ضروری از منزل خارج نشوند. در همین ارتباط، دکتر کیانوش جهان پور سخنگوی وزارت بهداشت ظهر امروز در خصوص آخرین مبتلایان به کرونا در ایران گفت:

جهانپور، سخنگوی وزارت بهداشت امروز گفت: از ظهر دیروز تا امروز و بر اساس نتایج آزمایشگاهی، ۱۲۸۹ مورد بیمار جدید مبتلا به کووید۱۹ در کشور شناسایی شد و کل مبتلایان به این بیماری در کشور به ۱۱۳۶۴ نفر افزایش یافت.

خوشبختانه تا کنون ۳۵۲۹ نفر از بیماران مبتلا به کووید۱۹ بهبود یافته و ترخیص شده اند. متاسفانه در طول ۲۴ ساعت گذشته، ۸۵ نفر از مبتلایان جدید کووید۱۹ جان خود را از دست دادند و مجموع جان باختگان این بیماری در کشور به ۵۱۴ مورد رسید.

 

از جمله قرار است سه عضو کانون نویسندگان ایران، این روزها راهی زندان شوند. کانون نویسندگان ایران امروز ۲۳ اسفند با انتشار بیانیه به احضار سه عضو این تشکل برای اجرای حکم زندان آن ها اعتراض کرد. کانون این احضار را روانه کردن این سه نویسنده به «قربانگاه» دانسته و نوشته است: «عزم دستگاه قضایی برای زندانی کردن این سه نویسنده، در این مقطع زمانی که ویروس کرونا به شدت در حال گسترش و قربانی گرفتن است، آیا معنایی جز این دارد که مسئولین امنیتی و قضایی می خواهند منتقدین خود را به قربانگاه بفرستند؟»

در پایان اسین بیانیه نیز ضمن محکوم کردن اجرای حکم ناعادلانه «از همه آزدی خواهان و نهادهای مدافع حقوق بشر» خواسته شده است که: «به ظلمی چنین آشکار اعتراض کنند.»

بر اساس بیانیه کانون نویسندگان ایران، شعبه‌ یک اجرای احکام دادسرای شهید مقدسی در تاریخ بیستم اسفند ۱۳۹۸ با فرستادن ابلاغیه‌های جداگانه، سه نویسنده عضو کانون نویسندگان ایران، رضا خندان (مهابادی)، بکتاش آبتین و کیوان باژن را برای اجرای حکم مجموعا پانزده سال و شش ماه زندان فراخوانده است. در این ابلاغیه ها به این سه نویسنده از تاریخ ابلاغ حکم (بیستم اسفند ) پنج روز مهلت داده شده است که خود را به شعبه یکم اجرای احکام واقع در اوین معرفی کنند.

حکومتی که خودش عامل شیوع کرونا است و جان زندگی میلیون ها نفر را به خطر انداخته، سایه مرگ و یک فاجعه را بر سر جامعه حاکم کرده است، با پخش چنین ادعاهایی، باز هم ریاکاری و پنهان کاری خود هم چون گذشته را به نمایش می گذارند.

حکومت اسلامی گذشته از بی تفاوتی و عدم تامین امکانات و تجهیزات پزشکی، عدم اطلاع رسانی و…؛ کرونا را تبدیل به یک فاجعه بزرگ کرده است. از این رو، مردم کوچک ترین اعتمادی به ادعاهای حکومت و وعده های دروغین حکومتیان ندارند و خودشان مستقیما با کم ترین امکانات، ولی با امید و با انرژی به جنگ کرونا رفته اند. مردم در کنار مبارزه و جنگ بر علیه بیماری کرونا، حکومت مافیایی دزدان و آدم کشان اسلامی را نیز به چالش می کشند.

رئیس دانا، انسانی بسیار دل سوز به خصوص نسبت به طبقات محروم و مزدبگیر جامعه بود، شاید بخشی از راه ‌حل‌ های وی برای کمک به این طبقات اصولی نباشد، اما هرگز دل سوزی و مهربانی او فراموش شدنی نیست. به خصوص شخصا خاطراتی هر چند کوتاه، اما صمیمی نیز با وی داشتم.

درگذشت آقای رئیس دانا را به خانواده، دوستان و کانون نویسندگان ایران تسلیت می گویم و در این شرایط دشوار، برای شهروندان آزاده ایران و اعضای کانون نویسندگان ایران، شکیبایی و تندرستی آرزو می کنم!

 

دوشنبه بیست و ششم اسفند ١٣٩٨ - شانزدهم مارس ٢٠٢٠

حسن جان میخواهی بُکنمت مدیر؟


حسن جان میخواهی بُکنمت مدیر؟
 
hoshyaresmaeil2017@hotmail.com

آمار کرونا در ایران : نفرات درگیر شناخته شده حدود 100 هزار نفر
مرگ حدود 5000 نفر

چین میگوید توانسته کرونا را شکست دهد یا متوقف کند...
اروپا تبدیل به کانون ویروس کرونا در جهان معرفی شد اعلام تعطیلات عمومی در غرب...
آمریکا وضعییت اضطراری ملی اعلام کرد ...
 

و بالاخره حکومت اسلامی ایران که رهبر پروژه کرونا از حسن گرفت و به نظامیان سپاه داد .

آیا این تحول کرونایی را سپاه میتواند به تعویض ریل تغییرات هدایت کند و یا هنوز میخواهند با پنبه و روغن بنفشه و سوراخهای محمد عبدالله و آهن قراضه های عتبات زیارتی مملکت را بگردانند ؟ البته در زمان رسول الله روغن بنفشه کشف نشده بود و همه از روغن کرچک استفاده میکردند . محمد رسول الله در خاطراتش خیلی از سوزش روغن کرچک مینالید !

چرا در حکومت اسلامی ایران هر پروژه ایی به سرعت تبدیل به امنیتی و نظامی میشود ؟ سیل و زلزله و سقوط سنگ و هراتفاق دیگری را باید نظامیان در دست داشته باشند تا شکافی باز نماند ؟

آیا در میان حاکمان جهان و ایران عقل و شعوری هست تا این فاجعه ناخواسته را تبدیل به فرصتی کنند برای شروع و انجام تغییرات ؟


آیا غرب میداند که وجود و حضور حاکمان فعلی در تهران و بقیه جغرافیا ، عدم بی لیاقتی آنها گریبان خودشان را هم میگیرد ؟

کرونا در تمام زمینه ها فرصتی است تا چشم همه حاکمان جهان باز شود و محدوده فاجعه را فقط در جغرافیای دیگری مثل خاورمیانه و ایران ندانند حالا با همین ویروس کرونا ، وال استریت لباس عزا پوشیده ، تمامی مراکز اقتصادی جهان به حالت فلج درآمده اند و این همه یک تحولی در نظامهای موجود سیاسی و اقتصادی را میطلبد .
 

کرونا با هرمقدار تلفات انسانی ثابت کرد فقط نظام فاشیستی دینی ایران ، نیاز به تغییرات ندارد ، تمام جهان باید آماده تعویض ریل باشد جهانی که اقتصاد و قوانین کهنه شده اش که مغلوب یک ویروس میکروسپی شد.
 

پیروزی و جنگ با ویروس کرونا ، راه حل نظامی و پنبه روغن بنفشه ایی در سوراخ کون ندارد . برای پیروزی بر کرونا فقط سلاح علمی نیاز است و نه چماق دین !
 

غرب هنوز فکر میکند که خاله بازی زیرپتو با هر فاشیست دینی مثل حکومت اسلامی ایران میتواند بدون عواقب جهانی باشد ... چائیدی مستر...


حسن جان میخواهی بکنمت مدیر ؟

مدیریت مبارزه با ویروس کرونا به حسن روحانی رئیس جمهور سپاه پاسداران گذاشته شد ، این مدیریت را علی خامنه ای رهبر سپاه پاسداران به رئیس جمهور خودش داد ...

ظریف وزیرخارجه سپاه پاسداران گفت : تحریمها را بردارید کرونا شکست بخورد ...


غرب هم قبول کرد و گفت ساعت دیدیم فردا ساعت شش همزمان با ولادت حضرت خفاش متقیان خوبه ، تحریمها را لغو میکنیم چفیه هم میبندیم ...

ارتش آمریکا حمله راکتی به پایگاه تاجی عراق را تایید کرد؛ رسانه‌ها از کشته شدن دو سرباز آمریکایی خبر می‌دهند.

مواضع سپاه درعمدتا در بابل عراق شخم خورد ...


تاریخجه ویروس : از همان دوران صفویه و باورهای جادوگری دینی شیعه...

ازهمان حکایتهای درددل اسب حسین با خر یزید ، سکس کردن علی اکبر تا صبح شهادت و با همان حال 7000 دشمن را نابود کردن و شهید شدن ... تیرزهرآلود حرمله و گلوی طفل شش ماهه و با همین فرمان امروز رسیدیم به روغن بنفشه و حسن روحانی هم گفت برای مبارزه با کرونا از راه دور امام زاده را لیس بزنید ...


ویروس کرونا در همین مسیر و روند بخشی از وجود ذاتی و درونی جامعه ایران شد
در مرگ و تیرباران و شکنجه های ساواک ناظر بود
در تیربارن تپه های اوین ناظر بود و ساکت
در قتل عام پشت بام علوی ناظر بود و ساکت و حتی مشوق
در سرکوب نیروهای سیاسی ناظر و ساکت بود
در تیرباران شبانه گله ای نیروهای مخالف اصلا صدای گلوله را نمیشنید...


در قتل عام دهه 1360 ، ترور نیروهای خارج از ایران ، اعدامهای خیابانی و تخمه شکستن ، اسید پاشی ، قتل زندانیان محیط زیست ، گروگان گرفتن هرکسی که بشود ، قتل عام معترضان ماههای مختلف ... و اینطوری شد که جامعه ایران در 2020 ویروس شدیم.

حالا رسیدیم به جایی که زندگی بدون آخوند برای جامعه مذهبی و بیمار ایرانی معنی ندارد و آخوند انگل هم خارج از ارگان جامعه نمیتواند زنده باشد.


‏حکومت اسلامی ایران شایسته کدام مدیریت جدی است که کرونا دومی باشه ؟ به جز اختلاس ، روغن بنفشه ، و سرکوب معترضین ... این خارجی ها خیلی نامردن که مردمو ۴۰ ساله اسکول کردن و ولایت فقیه را به ایران چپاندند.

حسن روحانی اکبر گنجی را هم نماینده خودش در خارج ایران معرفی کرد .

شیرین عبادی از وزارت اطلاعات خواهش کرد نرگس محمدی را نکشد ؛ وزارت اطلاعات هم گفت باشه آبجی ، در موردش فکر میزنیم ، کاری داشتی بزنگ ...

خامنه ای ، قرنطینه ، ستاد بحران ، حسن روحانی ، اکبر ، شیرین ّ، اسلام رحمانی ، خالی کردن جزیره کیش ،؛ هجوم آخوندها به جزیره کیش ، هزاران جنازه درتمام ایران ...

این بود خلاصه معنویت و رافت اسلامی در ایران...
 
 
14.03.2020
اسماعیل هوشیار
 

حقایق ناخوشایند و تلخی که مولانا عبدالحمید عیان کرد

حقایق ناخوشایند و تلخی که مولانا عبدالحمید عیان کرد

 

 در شرایطی که کشور درگیر بحران مهلک ویروس کرونا است, مولانا عبدالحمید امام جمعه اهل سنت زاهدان در یک  ویدئوی کوتا (بعنوان خطبه نمادین آسیب شناسی ویروس کرونا) سخنانی را بیان کرده است که خشم برخی از علمای قم و مسئولین جامعه المصطفی (دانشگاه بین المللی مذهبی و مجانی برای هزاران طلاب خارجی در قم) را برانگیخته است و روابط عمومی جامعه المصطفی بیانیه ای بر علیه مولانا عبدالحمید صادر کرده است. بر طبق اطلاعات رسیده به مرکز مطالعات بلوچستان در لندن, اکنون فشارهای فراوانی در قم اعمال می شود تا مراجع تقلید همانند آیت الله مکارم شیرازی نیز عکس العمل نشان بدهند.

 

این ویدئو در پایگاه اطلاع رسانی مولانا عبدالحمید و در دیگران پلاتفرم های اجتماعی فضای مجازی وابسته به ایشان از جمله یوتیوب منتشر شده است. عنوان این خطبه است: "ضرورت آسیب شناسی ورود و شیوع ویروس کرونا در ایران, شیوع ویروس کرونا؛ به شفادهنده حقیقی برگریدم".

 

سخنان مولانا عبدالحمید در ظهر جمعه ٢٤ اسفند ١٣٩٨ (بعنوان خطبه نماز جمعه در خلوت و بدور از جماعت) چهار نکته مهم داشت:

 

اول اینکه اهل سنت نماز جمعه و جماعت خود را (همانند بقیه) به دلیل ویروس کرونا تعطیل کرده اند و از مردم خواسته اند از اجتماعات پرهیز کنند. این خطبه نماز جمعه در خلوت و بدور از جماعت را می توان یک حرکت نمادین در راستای فاصله گرفتن اجتماعی (Social Distancing) برای جلوگیری از گسترش بیشتر کرونا  و درخواست برای "آسیب شناسی" دانست.

 

دوم اینکه ورود ویروس کرونا از طریق طلاب چینی یک مقوله شناخته شده در ایران است و بارها توسط مسئولین دانشگاهی و رسانه ای مطرح شده بود. صد البته چون نه تنها هیچگونه ردیابی از به اصطلاح "بیمار صفر" در ایران صورت نگرفته, بلکه حتی ذره ای آسیب شناسی و ریشه شناسی ورود و گسترش ویروس کرونا از منظر واگیرشناسی صورت نگرفته, نمی توان با قاطعیت علمی صد در صدی حرف زد. اما در چنین شرایطی سخن از احتمالات گفتن نه غیر علمی است و نه غیر منطقی.

 

سوم اینکه مولانا عبدالحمید در این ویدئو از همه ( از جمله علمای دینی, مسئولین,  دانشگاهیان, پزشکان و دست اندرکاران) می خواهد در مورد ورود و شیوع ویروس کرونا در کشور ریشه یابابی و آسیب شناسی کنند. این درخواست منطقی و عقلایی با ذات پنهان کار جمهوری اسلامی در تضاد است. چون جمهوری اسلامی نسبت به شفاف سازی و آشکار کردن حقیقت آلرژی شدید دارد.

 

چهارم و بعقیده من مهمتر از همه, سخنان مولانا عبدالحمید در مورد بیهوده بودن حرم و ضریح و امامزاده ها برای شفای بیماران و دفع بلا است. ایشان می گویند که گسترش ویروس کرونا (بخوان در قم و مشهد) ثابت کرد که این ادعای شیعه در مورد قدرت شفادهی امامزاده ها نادرست است. این حقیقت تلخ تر از تلخ , بعقیده من, بیشتر از هر نکته ای دیگری برای علمای شیعه و مسئولین جامعه المصطفی آزار دهنده است. روابط عمومی جامعه المصطفی در بیانیه‌ خود به این نکته (یعنی اهانت به ائمه) اشاره ای نکرده است. چون همه ملت ایران می دانند که قم و مشهد نه تنها شفا ندادند, بلکه خود باعث گسترش این ویروس شدند. در صورتی که در بیانیه از توهین به طلاب سخن گفته شده. بعبارتی می توان گفت توهین به طلاب چینی کجا و توهین به ائمه (در مورد ناکارایی آنها در شفا دادن) کجا؟ و این حقیقت تلخ برای آنها دردآورترین است. البته مولانا عبدالحمید هیچگونه توهینی به ائمه نکرده و همیشه احترام و محبت همه آنها را واجب می داند.  اما جمهوری اسلامی هر نوع انتقاد عملگرایانه و عقلگرایانه به عملکرد نادرست خود را تحت بهانه توهین به مقدسات و تشویش اذهان عمومی و  و غیره سرکوب می کند.

 

عبدالستار دوشوکی

مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن

دوشنبه ٢٦ اسفند ١٣٩٨

 

لینک به ویدئو:   https://www.youtube.com/watch?v=xoUMFMd5X1I

March 15, 2020

ظهور وسقوط برنی سندرز

ظهور وسقوط برنی سندرز

برنی سندرز قبل از هر چیز یک انتخاب هیئت حاکمه نظام سرمایه آمریکا است. اگر نبود اورا در بازی انتخاباتی حکومت آمریکا راه نمیدادند.
جنبش اشغال و۹۹٪ در انقلاب عربی وجنبش اشغال در مصر به کشور آمریکا هم سرایت کرد ومیلیونها نفر که اکثریتشان جوانان معترض وانقلابی بودند اکثر خیابانها ومیادین شهرهای کوچک وبزرگ وحتی خیلی از ادارات دولتی را شبانه روز به اشغال خود در آوده بودند .
با سرکوب این جنبشُ؛ سندرز را بجلو آوردند تا جنبش اشغال را از خیابانها وانقلاب بدور کنند ودور سندرز جمع کنند. در حقیقت جنبش سوسیالیسم سندرز ادامه اخته شده این جنبش انقلابی واعتراضی بود تااین جنبش را از درون اخته کنند وجزو اعتراضات قانونی جامعه آمریکا قلمداد کنند.
سندرز دهها سال در کنگره آمریکا با همین عقاید بود. اما کسی اورا تحویل نمیگرفت. فقط بخاطر فرو نشاندن خشم مردم و۹۹٪ سندرز را وارد صحنه اصلی سیاست وانتخابات آمریکا کردند.
.سندرز در حقیقت خاتمی ومصدق السلطنه حکومت سرمایه داری آمریکا است. آمده است تا کل نظام را از فروپاشی نجات دهد. رسما اعلام میکند اگر وضع بدین منوال ادامه یابد این نظام سرمایه سقوط میکند. میخواهد کل نظام را نجات دهد.
اما جنبشی که سندرز آنرا رهبری میکند یک جنبش انسانی ورادیکال است از حکومت ودوحزب حاکم متنفر است. خواسته های انسانی دارد.... بیشتر کسانی که به ترامپ وسندرز رای دادند عملا مخالف وضع موجود واحزاب حاکم نظام بودند. وبخاطر دشمنی با دوحزب واز سر لجبازی به ترامپ وسندرز گرویدند چون اینان گویا جزو جریان اصلی اداره دوحزب حاکم نبودند.
.انتخاب سندرز وترامپ عملا به معنی بحران نظام سرمایه در آمریکا وجهان است که دیگر نمیتوانند مثل گذشته حکومت بکنند. باید با بازیگران جدید ومهره های جدید وبه اصطلاح ضد دوحزب حاکم جامعه را هدایت کنند
.................اما خواست بیمه درمانی رایگان وتحصیلات مجانی وبخشودگی قروض مردم وچندین خواسته های مترقی دیگرسندرز ؛ یک خواست انسانی است وقابل دفاع..برای همین سندرز را حتی در همین حد از صحنه انتخابات با تقلب ؛ زر وزور وکلک ودودوزه بازی دارند بیرون میکنند..این خواسته های انسانی سندرز به خودی خودی قابل دفاع است ونمیتوان با آن مخالفت ودشمنی کرد. اما طبقه حاکمه و اربابان قدرت وثروت در حزب دمکرات در این موقعیت حتی حاضر نیستند در مقابل سندرز وجنبش آن عقب نشینی کنند. عملا سندرز را کنار زده اند.مثل شاه که مصدق السلطنه را کنار زد وخامنه ای خاتمی را خانه نشین کرد وموسوی را زندان.
اما اگر جنبش اعتراضی وانقلابی بخواهد روی پای خودش به ایستد وبقدرت برسد نمیتواند بر روی الاغ چلاق (سوسیالیسم سندرز )شرط بندی کند. باید حزب مستقل وجنبش مستقل خودش را سازمان دهد و در مقابل کل نظام ضد انسانی سرمایه قد علم کند وآزادی وبرابری وسوسیالیسم واقعی را برای مردم به ارمغان بیاورد
بطور مثال طبق آمار خود کنگره بیش از ۴۵ میلیون در آمریکا گرسنه وبیش از ۹۰ میلیون بدون بیمه درمانی ونزدیک به ۱ میلیون شبها در خیابانها میخوابند.
طبقه حاکمه وحزبش- حزب دمکرات به ناراضیان ومعترضان دارد میگوید اگر بدون بیمه درمانی وگرسنه ومقروض وبیخامان وبی حقوق هستید حالا ۴ سال دیگر صبر بکنید تا در انتخابات دیگر نوبت شما بشود. وبه سندرز دیگری توسل بجویید.
یک حزب انقلابی با خواسته های انسانی بمردم میگوید اگر گرسنه وبیحقوق هستید اگر بیخانمان وگرسنه هستید یک دقیقه هم صبر جایز نیست به خیابانها بریزید جلوی کاخ سفید وگنگره ودولتی که این شرایط را برای شما بوجود آورده بایستید وتا به حق انسانی خود نرسیدید آنجا را ترک نکید. این تنها راه وصول حقوقی انسانی مردم در جامعه غیر انسانی ونابرابر است1

تاثیر کرونا بر انسان ها، اقتصاد جهانی سرمایه داری و وضعیت طبقه ی کارگر و مزدبگیران

تاثیر کرونا بر انسان ها، اقتصاد جهانی  سرمایه داری و وضعیت طبقه ی کارگر و مزدبگیران

 

قبل هر چیز باید اشاره کنم، که از یک سو ویروس کرونا جان انسان ها را میگیرد و از سوی دیگر بمب افکن ها، مسلسل ها و گاز اشک آورهای سرمایه ی جهانی برای دفاع و پایداری از سود، در سراسردنیا کماکان آتش افروزی می کند و بر سرانسان ها  بمب می ریزند ، معترضین را به عناوین  مختلف، دستگیر و زندانی می کنند، برای سرکوبی تظاهرکنندگان، گاز اشک آور پرتاب می کنند ومعترزین را به رگبار می بندد. نمونه ومثال در جهان در مبارزات سیاسی طبقاتی زدبگیران زیاد است. در ایران آبان ماه 1398 و در خاورمیانه، شیلی و .... و این است  چهره ی واقعی سرمایه داری  جهانی! ! لازم به اشاره است، که بنا به گزارش مؤسسه تحقیقاتی صلح بین المللی در سوئد، حجم فروش و صادرات اسلحه به مناطق بحرانی ودر حال جنگ دنیا نسبت به 5  سال پیش یعنی بین 2014-2018  آمریکا 36 درصد، روسیه 21 درصد، فرانسه 7 درصد، آلمان  6  درصد، چین 5  درصد و انگلیس با 4  درصد.  این جنگ افروزان 79 درصد صادرات سلاح  برای جنگ های موجود در دنیا را تامین می کنند. حال ببینیم از ویروس کورونا چه سودی آیدشان می شود.

ویروس کرونا در ژانویه ی از چین شروع  و به مرور در سراسرجهان شیوع پیدا کرده وتا کنون  بیش از80  کشور به این ویروس آلوده شده است. اما تاثیر این تراژدی تنها با از بین بردن فیزیکی و جانباختن بخشی از انسان ها خلاصه نمی شود( تاکنون یعنی تاریخ 07.03.2020 تعدار قربانیان  سه هزارو 300 نفر و مبتلا یان به این ویروس بیش از 100 هزار نفر اعلام شده است که البته این رقم روز بروز در حال افزایش است) بلکه به موازات مرگ عده ی زیادی از انسان های مسن و جوان، تاثیر خود را بر اقتصاد جهانی سرمایه داری و به ورشکستگی کشاندن هزاران ویا شاید ده ها هزار کارخانه کوچک و متوسط و کارگاه  در چین و سراسر جهان خواهد داشت، بر بستر این وضعیت طبقه ی کارگرجهانی را به فلاکت عمیق تری روبرو خواهد کرد وبرای سوئ استفاده گسترده ای از سوی دولت های سرمایه داری، دست سرمایه دارن بزرگ صنعتی و مالی و کارخانه داران را برای استثمار بیشتر مزدبگیران باز خواهد گذاشت، که در این زمینه هوشیاری طبقه ی کارگر و مزدبگیران و فعالان کارگری را می طلبد.  بنا به گفته ی اقتصادانان سرمایه داری، کشور چین با نیروی کار ارزانش در شرایط کنونی به میز کارتولید جهان سرمایه داری تبدیل شده است و این میز کار با نیروی کارارزان خود ارزش اضافی سرمایه داری جهانی را تامین می کند، این میزکارجهانی که در تامین سفارشات اقتصادی کشورهای صنعتی اروپا وغیر اروپایی فعال بوده ( مثل وسایل  و قطعات یدکی برای کارخانه های اتوبیل سازی، قطعه های میکروچیپ، داروها و...  )  به بخش زیادی از کشورهای صنعتی تا قبل از شیوع کرونا از سوی چین صادر می شده است، اکنون با شیوع ویروس کرونا دچار اختلال شده و باعث اثرات زیان باری بر اقتصاد جهانی سرمایه داری و بخصوص اقتصاد کشور های صنعتی خواهد شد.  زیرا اکثر اقتصاد دانان جهان سرمایه داری براین باورند که بحران اقتصادی در راه است و امکان بیکارشدن 50 میلیون مزد بگیر را حدث  و گمنه زنی می کنند.  بر بستر این بحران برای کارگران ومزدبگیرانی که از دست کرونا جان سالم بدر می برند باعث  فقرتند دستی بیشترو خواهد شد، ازسوی دیگر دروضعیت موجود کنونی  از سوی احزاب ، سازمان ها و دولت های نئولیبرال و بخصوص احزاب سوسیا ل دموکراسی با دلسوزی بسیار به حمایت از کارخانه داران وسرمایه داران بشکل گسترده تبلیغ می شود، که از سوی دولت و ازپول صندوق مالیات جلوی ورشکستگی آنها را بگیرند.و دولت تضمین می کند که کارگاه ها و کارخانه ها را تا دومیلیارد حجم معاملاتی حمایت کند. خوب روشن هم هست که در این گونه شرایط بحرانی درابتدا و کوتاه مدت اعتراضات کارگران و مزد بگیران  تخفیف پیدا خواهد کرد اما در دراز مدت جامعه ی بحران ضده با عروج اعتراضات گسترده ی مزدبگیران مواجه خواهد شد. حقیقت این است، که این ترفند بیشتربا هدف  استثماربیشتر کار گران ومزدبگیران خواهند بود. همچنین سرمایه داران واحزاب حامی آنها، با تبلیغات ضد کارگری و ظاهرن انسان دوستانه ، زنجیر بیکاری وبیگاری جهان سرمایه داری را چه بصورت پنهان و چه ایان بدست و پای مزدبگیران خواهد بست. هم اکنون دولت های سرمایه داری از جمله  آلمان  برای نجات یکسری از شرکت ها و کارخانه ها که با بحران روبروشده اند و در آیند رورو خواهند شد، قول حمایت و کمک داده شده است و حاضر است بجز حمایت مالی، مالیات را تا سطحی که به سود و ارزش اضافی آنها لطمه ای وارد نوشد پایین بیاورد. واین حاتم بخشی ازجیب کارگران و مزدبگیران جامعه ی آلمان است، یعنی ازجیب تولید گرانی است که ماهانه مالیات به دولت پرداخت می کنند.  در اینجا هوشیاری کارگران و مزدبگیران و فعالین شورایی ضد سرمایه داری  را می طلبد که در مقابل ترفند های مختلف سرمایه داران و دولت های حامی آنها به افشاگری و مقابله بپردازند. من سعی دارم که با داده ها ی وضعیت موجود، به خطراتی که می تواند طبقه ی کارگر جهانی و بخصوص طبقه ی کارگر و مزدبگیران ایران را تحدید کند اشاره کنم.

 -- Dun& Bradstreet  یکی از  سازمان های سرمایه داری است و فقط برای نجات کارخانه داران در بحران فعالیت می کند 

 Dun& Bradstreet  است که شرکت ها و کارخانه ها را از نظر فکری برای خروج ازبحران کمک می کند گزارشی را درمورد چگونگی تاثیرات شیوع ویروس کرونا بر اقتصاد جهان سرمایه داری را  منتشر کرد. گزارش و آمارهای این سازمان  به این دلیل است، که در واقع می خواهد  به شرکت ها و کارخانه هایی که در چین از نیروی کار ارزان استفاده می کنند کمک کند و چگونگی فرار و راه خروج از این بحران را نشان دهد. کارکنان و متخصصین این نهاد یا سازمان، کاردان ها وکارشناسان اقتصادی حامی سرمایه داران هستند. یعنی این نهاد کاملن در خدمت سرمایه داران است، ازسوی سرمایه داران حمایت و پشتیبانی می شود و روشن است که یک سازمان ضد کارگری است.

شیوع ویروس کرونا از ووهان Wuhan که متعلق به استان  هوبای Hubei  در چین می باشد شروع شد. این استان یکی از مناطق مهم صنعتی است. واین ویروس  به 18 استان دیگرخیلی سریع شیوع وکسترش پیدا کرد. عکس العمل دولت چین این بود که دستور بستن تعداد زیادی از این کارخانه ها را صادر کرد. بستن سریع این کارخانه ها وشرکت ها تاثیر خود را هم بر بیکارسازی کارگران ومزدبگیران در داخل چین و هم خارج از چین بطور محسوسی برمواد غذایی ، دارویی و صنعتی گذاشت و برخی از کشورها را حتی کشورهای صنعتی مثل آمریکا، آلمان و دیگر کشورهای صنعتی  رابا کم بود مواد دارویی، مواد ضد عفونی، قطعات وتولیدات مایکروچیب و گرانی برخی از تولیدات وارداتی از چین کرد. بنا به آماری که Dun&  Bradstreet  منشر کرده است حدود  50000  شرکت بزرگ وشاخه های وابسته به آنها و شعبه های مختلف یعنی 90  در صد شرکت هایی که در چین مستقر هستند تحت تاثیر این وضعیت قرار گرفته اند. در استانهای Guangdung, Jiangsu,Zhejiang, Pekan und Shandung 50 درصد از مجموعه ی شاغلان خذف شد اند و48  درصد از حجم فروش اقتصادی چین را دربر می گیرد و معلوم نیست کارگران ومزدبگیران درچه وضعیتی قرار دارند.  پنج بخشی که شدیدن آسیب دیده اند :  شرکت های خدماتی عمومی، شرکت های عمده فروشی،  خرده فروشان و شرکت های خدمات مالی را در بر می گیرد، این ها حدود 80  درصد شرکت های را تشکیل می دهند شامل می شود.  سهم کارخانه جات و شرکت های ساخت وتولید کالا، خدمات عمومی و عمده فروش ها ازاین 80  درصد، 65  در صد می باشد.  لازم به توضیح است که هنوز زود است که تاثیرات واقعی شیوع ویروس کرونا را بر زندگی انسان ها ی مزدبگیر و اقتصاد جهانی سرمایه داری گمانه زنی  و به حقیت  نزدیک و آنرا برآورد کرد.

برای روشن تر شدن  ازبحران کنونی، ما شیوع ویروس کرونا را در مقایسه با ویروس Mars  در 2002-2003  بر روی اقتصاد چین ، کوتاه بررسی می کنیم: بررسی ها وتخمین هایی که در آن دوره بعمل آمد این بود که ویروس مارس بین یک تا دو درصد به تولید ناخالص داخلی چین آسیب رساند. اما در زمانی بود که سرمایه داری دولتی چین هنوز به عنوان یک قدرت اقصادی جهان بطور مشخص مطرح نبود و به میز کارارزان سرمایه ی جهان هنوز تبدیل نشده بود. آلآن سرمایه داری دولتی چین با صادرات قطعات یدکی، دارویی و درجایی مواد غذایی  بخش عظیمی از  تولید کالای سرمایه جهان تبدیل شده و از نظر مواد غذایی، دارویی و میکروچیپ وسایر کالاهایی که می بایست درست سروقت (Just in tim   ) بدست مشتری های کشورهای صنعتی برسد تبدیل شده است.

پیش بینی کنندگان اقتصادی تاثیر ویروس کرونا را در سال 2020  بر روی اقتصاد جهانی سرمایه داری را در صورتیکه وضعیت کنونی را ثابت فرض کنیم و گسترش بیشتری پیدا نکند، بین 3،0 درصد تا  1 درصد خواهد بود در صورتی اوضاع اقتصادی وخیم تر آز تحلیلی است که گمانه زنی شدوهخ است.  شرکت های عظیمی مثل اپل، گوگل، استاربوکس و ای کیا  (Apple, Google, Starbucks Ikea)   شرکت هایشان را در چین بسته اند و معلوم نیست که مزدبگیران این غول های مفت خورو استثمارگر  تا زمان عادی شدن شرایط، در چه وضعیتی زندگی خواهند کرد .  این بحران تاثیر به سزایی  بر روی صنعت حمل و نقل هوایی گذاشته است، اکثرشرکت های حمل و نقل هوایی پرواز خود را از حالت محدود تا به صفر رسانده اند.  با تکیه بر این روند، کارگران ومزدبگیران هتل ها، دفترهای مسافرتی، رستوران ها، مزدبگیران شرکت های هوای و ... با مشکلات شغلی و بیکاری روبرو شده اند این وضعیت نه در چین بلکه وضعیتی است که در سراسر جهان گرینان گیری طبقه ی کارگر و مزدبگیران،  بخصوص کشور هایی مثل ایران که حجم مبادلات اقتصادیشان با چین در سطح بالایی است. البته لازم به اشاره است که صنعت اتومبیل سازی هم بعلت اینکه وسایل یدکی بخش زیادی از کارخانه های اتومبیل سازی در چین ساخته می شود دچاربحران کمبود قطعه و وسایل یدکی  شده اند و طبیعتن جایگاه کاری بیشتری را از بین خواهد برد.

 بنا به اطلاعات منتشر شده از سوی اطاق صنعت و بازرگانی شمال غربی آلمان، تاثیر ویروس کرونا با مختل کردن کارخانه جات وشرکت ها در چین، مستقیمن براقتصاد منطقه ی شمال غرب آلمان  تاثیر منفی گذاشته است. مثلن حدود 300  شرکت از شهر های دورتموند، هام  و اونا Una  ، Dortmund, Hamm   و با وضعیتی که در چین بوجود آمده است، با کم بود قطعات و وسایل یدکی ضربه اساسی  به تامین و شبکه های تولیدی وارد می شود و به ورشکستگی شرکت ها وکارخانه ها منجرخواهد شد، یا با اختلال درروند تولید جایگاه کاری کارگران ومزدبگیران را به خطر بیندازد.  در رابطه با ایتالیا هم مشکل مشابهی وجود دارد. ایتالیا برای شمال غربی آلمان NRW  بازار بسیار مهمی است، که حجم معامله ی سالانه  با ایتالیا 21  میلییارد یورو می باشد.   بنا به آمار اطاق صنعت وبازرگانی 345  شرکتی که زیر پوشش این اطاق بازرگانی وصنعت اند، درایتالیا فعال می باشند. اما نگرانی ها این است، که تاثیربحران اقتصادی ویروس کرونا در ایتالیا سراسری شود.

شمال ایتالیا که صنعتی ترین منطقه از ایتالیست با شیوع ویروس کرونا اقتصادش در بخش شمال کلن مختل شده وبه قبرستان کارگران ومزدبگیران تبدیل شده است. هنوز این کشور موفق نشده است که دامنه و گسترش این ویروس را مهار کند. در حال حاضر برای محار این ویروس 16 میلیون نفر در شمال ایتالیا در قرنطینه هستند. صنایع بخش شمال اساسن دست از تولید کشیده اند و آماردقیقی از بیکاری و یا وضعیت مزدبگیرانی که در این بخش ها فعالیت می کردند، در دست نیست.

تاثیرات ویروس کرونا در ایران چیست؟

 باور کنید جهنمی که سیستم سرمایه داری جهان برای مزدبگیران ساخته است در اساس یکی است. استثمار کار در حد توان سرمایه کماکان با شیوه وروش های مختلف ادامه دارد. اما شیوع این ویروس در ایران توانست،  بخشی از طبقه ی کارگر و مزد بگیرانی که  شاید به امامزاده ویا امام زاده هایی باورداشتند را، بسیار متذلذل کرده است  باور آن ها را در مورد معجزه ی این امازاده بسیار ضعیف کرده، از این جهت راه اندیشیدن به قدرت  و توان  خود در مبارزه بر علیه رژیم سرمایه داری اسلامی باز ترو روشنتر خواهد شد. همچنین اگرتوهمی به فقیه ویا فقها داشت اند شدین بزیر سؤال رفته است، زیرا در این شرایط همه ی امام زاده ها و از جمله فقها  ناتوانی و ضعف خود را در این وضعیت بحرانی نشان داده اند. خیلی ها از رونسان مرم ایران صحبت می کنند، زیرا در فضای مجازی امامان، امامزاده گان، فقها، ملاها بصورت گسترده ای از ناتوانی پرده برداشته شد و شدیدن مورد انتقاد  قرار گرفتند. در فضای مجازی ریزش خرافات توده ی مردم را در شرایط کنونی را بعنوان یک رنسانس در جامعه ی ایران با پیام ها خود رد و بدل می کردن. شاید می توان گفت، که بر بستر بحران کنونی، این یک رفرم فکریست،  که از جانب خود مردم برعلیه مذهب و خرافات مذهبی عروج کرده استن. در تاریخ این بی سابقه است، که مراجع معجزه زایی که برای عده ای معجزه دهنده وشفا دهنده بوده، با در های بسته این مراجع رو برو شوند، و برای اینکه ویروس کرونا گسترش پیدانکند،  رفتن به "زیارتگاه ها" برای جلوگیری از گسترش مریضی ممنوع اعلام گردد. خود کلاه برداران رژیم هم فهمیدند که مردم دیگر گول مداحی و دروغگویی آنهار نمی خورند. نتیجه این شده  است که همه ی باصطلاح زیارت گاها بسته شود. در شرایط کنونی روند تحول  فکر مردم را نسبت به رژیم و امامزادگانش را می توان یک تحول دراندیشه و باور بخش عظیمی از مردم دانست.  همکاران و هم رزمان عزیز، بر بستر بحران گسترده ای که تاثیر ویروس کرونا بر اقتصاد سرمایه جهانی و در پیوند با آن بروی شرایط وضعیت سایسی واقتصادی ایران خواهد داشت از یک سو، واز سوی دیگر برآمد و عروج مبارزات طبقه ی کارگر و مزدبگیران ضد سرمایه درچند سال گذشته، وضعیتی در مقابل ما به نمایش می گذارد، که شاید ترفند های سرمایه ی جهانی و بخصوص سرمایه داری نئو لیبرال ایران بتوانند طبقه ی کارگر و مزد بگیران را کوتاه مدت گیج و به بیراهه بکشاند، اما بدلیل داده ها و فاکتور های مختلفی که در این مطلب اشاره شده است، طولی نخواهد کشید، که طبقه ی کارگر از این گذار مقطعی گیجی بیرون بیآید و مبارزه ی طبقاتی کارگران ومزدبگیران عروج کند. طبقه ی کارگرجهانی و بخصوص طبقه ی کارگر ایران با بحران کنونی کوتاه مدت ضربه ی زیادی خواهد خورد، دچاربیکاری و فقر بیشتری خواهد شد، اما طولی نخواهد کشید که از حالت گیجی درخواهد آمد و با گذاراز این وضعیت، با عروج مبارزه ی طبقاتی وارداعتلاای انقلابی شده و شرایط را برای موقعیت انقلاب و برای نابودی سیستم سرمایه داری در ایران آماده کنند.

هوشیاری را از دست ندهیم

با ایجاد شوراهای کارگران و مزدبگیران ضد سرمایه داری  حاکمیت سیاسی و اقتصادی خود را در سراسر جامعه با نابودی سیستم سرایه داری درعملی سازیم.

15.03 2020

25 اسفند 1398

علی برومند

 

March 14, 2020

توضیحی راجع به داستانسرایی در مورد "فرار از زندان قصر"

 

در روزهای اخیر اعلام شد که " عفت‌ موسوی، همسر محمد محمدی گرگانی، نماینده دوره ‌اول مجلس از گرگان، استاد حقوق در دانشگاه..." بر اثر ابتلا به کرونا در گذشته است. به دنبال مرگ وی، نوشته های متعددی از منابع وابسته به اصلاح طلبان در مورد وی با عنوان "فراری دهندۀ اشرف دهقانی" در افکار عمومی داخل و خارج کشور پخش شده است، که توضیح زیر را ضروری می سازد.

 

فاطمۀ موسوی (عفت) یکی از اعضای خانواده های زندانیان سیاسی در زمان رژیم شاه بود که به هنگام فرار من از زندان قصر در سال 1352، چه آگاهانه و چه به طور اتفاقی، نقش ایفاء نمودند.

 

من در کتاب "بذرهای ماندگار" منتشر شده در فروردین 1384 (آوریل سال 2005) شرح کامل فرار خود از زندان را نوشته و قدر دانی خود از همه کسانی که به عنوان خانواده زندانیان سیاسی در جریان این فرار  قرار گرفته و هر یک به نوعی به آن کمک نموده بودند را ابراز کرده ام. با توجه به این که امروز یک بار دیگر فرار من از زندان رژیم شاه در دست اصلاح طلبان ایران به موضوع داستانسرایی جهت وارونه جلوه دادن حقایق و پیشبرد اهداف سیاسی خاصی تبدیل گشته است، لازم می بینم در پاسخ به سوالات متعددی که این روزها در زمینه فوق مطرح گشته، بخشی از کتاب "بذرهای ماندگار" که به موضوع فرار از زندان قصر اختصاص دارد به این شکل در اختیار افکار عمومی قرار گیرد.

 

این کتاب از طریق لینک زیر برای علاقه مندان در دسترس است:

http://www.siahkal.com/publication/bazr-haye-mandegar-ketab.pdf

24 اسفند 1398 - 14 مارچ 2020

---------------------------------------------------------------------------------------------------------

"فرار از زندان قصر" در روایت های غیرواقعی

 قبل از اینکه به شرح کامل چگونگی فرارم از زندان بپردازم، این را بگویم که پس از سقوط رژیم شاه متوجه شدم که خیلی ها در رابطه با فرار من از زندان قصر، نام زن مجاهد و رزمنده انقلابی، معصومه شادمانی را ذکر می کنند. مطرح می شود که گویا او در رابطه با این فرار، به من کمک کرده است. مثلاً عنوان می شود که خانم شادمانی در "سازماندهی فرار" اشرف نقش عمده ای داشت، یا سازمان مجاهدین خلق از طریق او "نقشه و سازماندهی فرار" را پیش برده است و یا گاه، با تصویرسازی های غیرواقعی، چنان از "نقشه و سازماندهی"ی این فرار صحبت می کنند که گوئی جمعی نشسته و به طور دقیق و حساب شده، آن را طرح ریزی کرده و اجرای آن را به من محول کرده بودند. اما، حقیقت آن است که هیچکدام از چنان اظهارات و تصویرسازی ها، صحت ندارند. در ابتدا، بگویم که نه سازمان مجاهدین خلق و نه سازمان چریکهای فدائی خلق، هیچکدام اساساً در جریان این فرار قرار نداشتند تا به سازماندهی آن نیز پرداخته باشند. نکته دیگری که لازم است با تأکید بگویم این است که، این فرار با وجود آن که در سطحی کاملاً گسترده، مطرح و باعث خشنودی توده ها و ارتقاء روحیه مبارزاتی ی آنها گردید و تأثیرات مبارزاتی بسیار مثبتی در جنبش مردم به جای گذاشت، اتفاقاً، خیلی ساده صورت گرفت و در آن، پای طرح و نقشه ی از مدت ها پیش تعیین شده، و سازماندهی جدی و منظم و حساب شده ای، در میان نبود. حقیقت آنست که نقش اساسی را در این فرار، ابتکار و عملکرد خود من و ما (من و ناهید جلال زاده)، بازی کرد و تنها، انگیزه های مبارزاتی من و ناهید، یعنی آگاهی از امید و شور و شوق انقلابی که چنین حرکتی می توانست در میان مردم ستمدیده مان ایجاد نماید، پشتوانه ی ما در تصمیم گیری و حرکت در آن جهت بود. البته جای تردید نیست که فرار، بدون کمک خانواده زندانیان سیاسی ای که بنا به علقه های مبارزاتی خود با انقلابیون به ملاقات ما آمده بودند و کمک های معینی که بعضی از آنها با به خرج دادن جسارت انقلابی در این رابطه انجام دادند، امکان پذیر نبود. در این مورد باید مشخصاً از زنده یاد صدیقه رضائی (دختر مبارز و مجاهد خانواده رضائی ها که در آن زمان با سازمان مجاهدین ارتباط نداشت، اما بعداً به عنوان یک انقلابی حرفه ای به زندگی مخفی روی آورد و در سال 54 در یک درگیری مسلحانه به دست نیروهای سرکوبگر رژیم شاه، به شهادت رسید و به این ترتیب او نیز همچون برادران فراموش نشدنی و رزمنده اش- احمد، رضا و مهدی رضائی- خون خود را تقدیم راه آزادی مردم ایران نمود) یاد کنم. آن دختر مبارز، تنها کسی بود که پیشاپیش در جریان تصمیم ما به فرار قرار گرفت، و وی بی دریغ به کمک ما شتافت. در مورد مبارز مجاهد معصومه شادمانی باید بگویم که برای من معلوم نیست که آیا او در آن روزی که فرار صورت گرفت، اصلاً در میان خانواده های زندانیان سیاسی که به ملاقات ما در زندان زنان آمده بودند، حضور داشته است یا نه! و در صورت حضور، آیا همکاری خاصی با صدیقه رضائی کرده است؟ اما، تا آنجا که به شخص من مربوط است، با صراحت می توانم بگویم که مادر مبارز، معصومه شادمانی نقشی در فرار من (من به طور مشخص) از زندان قصر، نداشت. من، او را نه موقع فرار دیدم- یا اصلاً در آن زمان می شناختم- و نه در روزهای بعد از فرار، با او در تماس قرار گرفتم. اما، پیشرفت مبارزه ی سترگی که در آن سال ها برعلیه دشمن مشترک همه توده های ستمدیده ی ایران (رژیم دیکتاتور شاه و اربابان امپریالیستش) در جامعه ایران جریان داشت، مبارزین راه آزادی را در مسیرهای مشترک به همدیگر وصل می نمود و آنها با وجود تفاوت در نظر و چگونگی و سطح فعالیت های شان، در جهت پیشبرد هدف های مشترک والا در راه رهائی مردم ایران از زیر یوغ امپریالیسم و سرمایه داران وابسته و در واقع از زیر ظلم و ستم و حق کشی و جنایت، در ارتباط با یکدیگر قرار می گرفتند. چنین بود که الزامات یک مبارزه ی آگاهانه ی مشترک (نه دست اتفاقی حوادث) من و مادر شادمانی را به هم مربوط ساخت. این موضوع به زمانی برمی گردد که من دیگر در بیرون از زندان، در درون سازمان چریک های فدائی خلق، فعالیت می کردم و بیش از یک سال از فرارم از زندان قصر می گذشت. در آن زمان، مادر شادمانی، مثل مردمان دیگر، علنی زندگی می کرد و ظاهراً زندگی عادی داشت (البته در واقعیت امر، با سازمان مجاهدین خلق در ارتباط بود و خدمات ارزنده اش را در این رابطه به جنبش مردم می نمود) اما من در یک شرایط کاملاً خاص و اضطراری قرار داشتم. سال 1353 اوج شرایط اختناق در جامعه ایران تحت سلطه رژیم شاهنشاهی بود. در چنین شرایطی که وضعیت شدیداً پلیسی بر جامعه حاکم بود، در شرایطی که مأموران رژیم شاه برای شکار انقلابیون، ضربه زدن به سازمان های مبارز مردمی (مشخصاً دو سازمان چریکهای فدائی خلق و مجاهدین خلق) و نابودی جنبش انقلابی، با همه ی قوا بسیج شده و به صورت سگ هاری در کوچه و خیابان ول بودند و به همه جا سَرَک می کشیدند، من، روزها و شب هائی را تک و تنها، بدون پناه و پناهگاهی گذرانده، ماجراهائی را پشت سر گذاشته و بالاخره، در آخر در ارتباط با مادر شادمانی قرار گرفتم. در آخر این فصل، پیرامون این موضوع خواهم نوشت تا ذهن خواننده نسبت به تماس من با مبارز گرامی، معصومه شادمانی، روشن گردد. در اینجا، قبل از ادامه ی مطلب در مورد فرار از زندان قصر، لازم می بینم یاد او را به عنوان یکی از سمبل های زنان متعهد، شجاع و رزمنده ی ایران گرامی داشته و توضیح دهم که معصومه شادمانی یکی از مادران مبارزی بود که با رشد و گسترش جنبش مسلحانه، در صحنه مبارزه ی سیاسی حضور یافت. او نمونه ای از توده های آگاه مردم بود که با امیدی که این جنبش به اثر بخشی مبارزه برای تحقق خواست های برحق مردم، ایجاد نمود، به سهم خود بی دریغ در این جهت تلاش نمود.

در اوایل سال 54 با دستگیری یکی از وابستگان به سازمان مجاهدین خلق و ضعف غیرقابل بخششی که وی در مقابل پلیس از خود نشان داد (تا آنجا که من شنیدم فرد مذکور بدون آنکه از طرف بازجو حتی مورد سوال قرار بگیرد، با خفت و زبونی اطلاعاتی که ساواک در خواب هم انتظارش را نداشت، در اختیار شکنجه گران قرار داد) فعالیت های مبارزاتی ی مادر شادمانی و از جمله ارتباطش با من، برای ساواک آشکار شده و او دستگیر گردید. در رابطه با این دوره، باید دانست که هم مقاومت و تسلیم ناپذیریِ مادر شادمانی در مقابل دشمنان مردم، و هم شدت شکنجه هائی که ساواک در مورد این زن مبارز اعمال نمود، یکی دیگر از نمونه های برجسته ی مقاومت و مبارزه جوئی از یک سو و پستی و وحشی گری از سوی دیگر در زندان های رژیم شاه، می باشد. در سال 57 که ثمره ی مبارزات خونین و تلاش های بی دریغ و صمیمانه ی رزمندگان آن دهه در رشد مبارزات توده ها و قدرت گیری آنها متجلی شد و مردم مبارز ایران، رژیم شاه را مجبور به گشودن درهای زندان ها نمودند، معصومه شادمانی نیز از زندان آزاد شد. اما، هنوز مدتی نگذشته بود که ارتجاع جمهوری اسلامی، این خلف برحق رژیم منفور شاه، او را مجدداً به بند کشید. مادر انقلابی، این بار به دست مأموران حکومتی اسیر شد که امپریالیست ها (در یک توافق جمعی در کنفرانس گوادولوپ) آن را به جای رژیم وابسته ی پیشین، به عنوان یک رژیم به اصطلاح "ضدامپریالیست" به مردم ایران قالب کرده بودند؛ حکومتی که می بایست کارهای ناتمام شاه در ضدیت با مردم و انقلاب آنان را، به اتمام برساند. مأموران این حکومت بودند که وحشیگری های ساواک در حق معصومه شادمانی را که گویا ناتمام مانده بود، به اتمام رسانده و او را به شهادت رساندند. به این ترتیب، ننگ قتل مادر مبارز شادمانی، بر پیشانی رژیم جمهوری اسلامی حک گردید.

حقایق ناگفته در رابطه با فرار من از زندان

اکنون به مطلب اصلی برگردم و در مورد فرار از زندان قصر بگویم. قبل از هر چیز، به این موضوع اشاره کنم که تا آنجا که من می دانم و بر مبنای آنچه تا کنون در مورد این فرار گفته شده می توان نظر داد، باید گفت که قرائن موجود، همگی بیانگر آنند که هنوز حقیقت موضوع این فرار بر کسی عیان نیست. حتی علیرغم این که ساواک در اواخر سال 53 و اوایل سال 54 عده زیادی را دستگیر نمود که در بین آنها افرادی که به گونه ای در آن فرار درگیر شدند نیز حضور داشتند، اما خودِ این دستگیرشدگان نیز به دلیل رعایت درست اصول مخفی کاری، از همه ی واقعیت های مربوط به این فرار مطلع نبودند و بالاخره هم موضوع برای آنها رو نشد. در حقیقت، ساواک نیز هیچ وقت کاملاً به طور دقیق نتوانست به تمام اطلاعات مربوط به این امر دست یابد. جالب است در اینجا بگویم که در رابطه با فرار خود من- به جز صدیقه رضائی و چند نفری که او برای فرار ناهید ومن در نظر گرفته بود- افراد مبارزی (حال در هر سطحی) به طور کاملاً اتفاقی در جریان آن قرار گرفته و نقش های مؤثری هم در آن ایفاء نمودند بدون آن که از قبل در مورد یاری به یک فرار که فراری تاریخی شد و نقش خود در آن، حتی تصوری در ذهن داشته باشند. با توجه به اینکه در آن شرایط، رژیم شاه قدر قدرت می نمود و زندان هایش دژهای مستحکم غیرقابل عبوری به نظر می آمد، یاری آنها به فرار من، خود جلوه ای از تأثیر مبارزه ای بود که تازه آغاز گشته بود. من به هنگام نوشتن "حماسه مقاومت"، برای رعایت مسائل امنیتی، نه تنها کاملاً دقت کردم که نام آن افراد- که همانطور که گفتم به طور اتفاقی در رابطه با حرکت فرار درگیر شده بودند- را ذکر ننمایم بلکه مجبور بودم از شرح برخی از رویدادها و واقعیت ها نیز خودداری کنم؛ هرچند سعی کرده بودم که موضوع فرار را در کلیت خود، به همان صورتی که بود، مطرح کنم. امروز خوشحالم که می توانم بگویم که در همان زمان هم، در طرح کلی، چگونگی فرارم را به درستی توضیح داده ام. حال پس از گذشت 31 سال، شرح کامل فرار از زندان قصر در اختیار خوانندگان عزیز قرار می گیرد.  واقعیت این است که نقشه و طرح فرار، به ابتکار خود من و ناهید جلال زاده (دختر مبارز مجاهدی که همراه با مجاهد فراموش نشدنی، مهدی رضائی دستگیر شده بود) ریخته شد و با کمک گرفتن از خانواده های زندانیان سیاسی مجاهد، به اجرا درآمد. شرایط فرار، به خودی خود، آماده بود. ملاقات حضوری که به مناسبت عید نوروز به زندانیان سیاسی داده بودند، زمینه ی اصلی بود. البته، باید تأکید کنم که هرچند ما برای داشتن ملاقات حضوری درخواست نموده و فشار آورده بودیم و مطمئناً خانواده های زندانیان نیز مصراً درخواست چنان ملاقاتی را کرده بودند، ولی چنین اقداماتی به هیچ وجه ربطی به موضوع فرار نداشت؛ و اساساً قبل از روزهای شلوغِ ملاقات حضوری، استفاده از آن فرصت برای فرار، حتی به مخیله کسی راه نیافته بود. در آن مقطع، تعداد ما زندانیان سیاسی زن، 7 نفر بود، و خانواده های مان که روز دوم عید موفق به ملاقات حضوری با ما شده و برای دیدار با ما به درون زندان آمدند، جمع چشمگیری را تشکیل نمی دادند. اما در روز سوم عید، تعداد زیادی از خانواده های زندانیان سیاسی دیگر که عزیزانشان در زندان مردها زندانی بودند، با درست کردن توجیهاتی و تحت پوشش فامیل درجه دو موفق شدند به درون زندان آمده و حضوراً با ما ملاقات نمایند. در این کار، هیچ چیز جز علاقه آنها به مبارزه ی انقلابی جدیداً آغاز شده و دیدار با کسانی که تنها برای دفاع از منافع توده ها به زندان افتاده بودند، دخیل نبود. در این روز بود که ما (من و ناهید) به فکر فرار از زندان افتادیم. همانطور که در "حماسه مقاومت" نوشته ام، من، ابتدا با دیدن آن همه جمعیت به فکرم رسیده بود که مطلبی بنویسم و جهت تشویق آنها به مبارزه و برای ارتقاء آگاهی شان، در ملاقات بعدی برایشان بخوانم. اما موقعی که قلم و کاغذ به دست گرفته و خواستم به انجام چنین کاری اقدام کنم، این فکر به سراغم آمد که آیا در شرایط خاصی که پیش آمده است، این بزرگترین کاری است که می توان در جهت پیش برد مبارزه، انجام داد!؟ حضور تعداد زیادی از خانواده های زندانیان سیاسی که در جوّ مبارزاتی آن دوره، از روحیه ی قویِ مبارزاتی برخوردار بودند، شرایط کاملاً مساعدی را برای فرار به وجود آورده بود. از طرف دیگر، فاکتور بسیار مهم دیگری نیز در آن شرایط، موجود بود و آن، حاکم بودن جوّ همبستگی مبارزاتی در بین مبارزین انقلابی بود که خود از غالب بودن اندیشه ی اتحاد و پیکار متحدانه ی تمامی نیروهای خلق برعلیه دشمن مشترک، نشأت گرفته بود. ما به مثابه کمونیست های فدائی، بین مجاهدین مسلمان که برعلیه امپریالیسم و سگ زنجیری اش، رژیم شاه می جنگیدند، و مرتعجین مسلمانی که آخوندهای وابسته به دربار (آیت االله ها و حجت الاسلام های توجیه گر نظام حاکم) آنها را نمایندگی می کردند، به درستی تفاوت اساسی می دیدیم و از این رو برای مجاهدین به مثابه دوستان مبارزاتی مان، احترام زیادی قایل بودیم. خانواده های مذهبی و مبارز مجاهدین نیز، علیرغم همه ی تبلیغات منفی ای که در مورد کمونیسم در جامعه وجود داشت (از جمله خیلی از آخوندهای مرتجع، "کمونیست" را برای پای منبری های خود، به مفهوم "کمو" به اصطلاح یعنی خدا و"نیست" یعنی وجود ندارد، پس کمونیست یعنی "خدا نیست"، معنی می کردند.) با دیده ی تحسین و احترام به کمونیست های فدائی می نگریستند. چنین احترام و دوستی متقابلی بین فدائی و مجاهد و خانواده های آنان، در آن شرایط سخت مبارزاتی و در شرایطی که هم فدائی کمونیست و هم مجاهد مسلمان، صداقت و صمیمیت خود با توده های ستمدیده را در مبارزه برعلیه یک دشمن مشترک (که همگان از دیکتاتوری و ظلم و جور آن به تنگ آمده بودند) در جریان عمل و با خون خود تضمین می کردند، کاملاً طبیعی و قابل فهم بود. بر چنین زمینه ای بود که بین من و ناهید جلال زاده نیز دوستی صمیمانه ای شکل گرفته بود. انسان های مبارز همیشه برای من، قابل احترام بوده اند و من ناهید را هم با اینکه مارکسیست نبود، واقعاً دوست داشتم. او همانند بسیاری از مبارزین مجاهد آن دوره، افکار روشنی داشت و فرد متعصبی نبود. به یاد دارم که کتابی از یک نویسنده ی روسی در مورد تکامل انسان را با هم مطالعه می کردیم و بحث های زیادی روی آن داشتیم. ناهید تنها فرد مجاهد در آن جمع بود و بیش از هر کس دیگری با من، احساس صمیمیت می کرد. از این رو بود که ما در زمینه ی فرار با هم صحبت کردیم. تا آنجا که موضوع به تدارکات درون زندان مربوط می شد، چیزی را غیرقابل حل نمی دیدیم. ترتیب همه چیز را می شد داد. اما باید کسانی می بودند که کمک می کردند تا ما از درِ زندان زنان گذشته، فاصله ی بین آنجا تا درِ بزرگ داخلی زندان را طی کنیم و از آنجا بیرون برویم، و این که پس از فرار به کجا باید رفت؟ آن شب و دیگر شب ها را تا زمانی که بتوان دوباره با سازمان تماس گرفت، در کجا باید گذراند؟ این ها اصلی ترین مسایلی بودند که با ناهید در مورد شان صحبت کردیم. احساس می کردم که از میان خانواده هائی که برای ملاقات ناهید می آیند، کسانی باید باشند که چنان کمک هائی را بکنند. در همان روز سوم فروردین، رفتار و حرف های آن ملاقاتی ها این را نشان می داد. (برایم جالب بود که در آن روز، دخترهای جوانی دور من جمع شده و هر کدام با اشتیاق مبارزاتی سؤالاتی از من می کردند. بیشتر از شکنجه می پرسیدند و بسیار روی مسئله ی تجاوز جنسی در زندان حساس بودند. به نظر می رسید که آنها در ذهن خود، هر شکنجه ای را برای خود تحمل پذیر می دانستند جز این موضوع را، به طوری که وقتی در این مورد صحبت شد، دختر بسیار جوانی که در آن جمع بود، به گریه افتاد). در آن روز با صدیقه رضائی نیز آشنا شدم؛ از برخوردهای محکم و سنجیده ی او مشخص بود که در کار مبارزاتی، از جدیت برخوردار است. کمک گرفتن از خانواده های مبارز زندانیان سیاسی و حل مشکل جا و امکان ماندن در بیرون از زندان، موضوعی بود که ناهید طی ملاقات هائی که داشت، در مورد آنها، صحبت کرد. البته من آگاهانه (بنا به تربیت تشکیلاتیم) کنجکاویِ خاصی در مورد شخص بخصوصی که او از میان خانواده های مجاهدین، در این زمینه با او صحبت کرد، ننمودم. اما برایم کاملاً معلوم بود که طرف صحبت او صدیقه رضائی می باشد. ناهید آنقدر با من صمیمی بود که حتی خیلی از جزئیات مسایل مربوط به دادگاه مهدی رضائی که مدتی قبل از آن روز ها در جریان بود و از کسانی که به ملاقاتش می آمدند می شنید، را با من در میان می گذاشت. با این حال، هم او و هم من کاملاً مراقب بودیم که مسائلی که در واقع امنیتی بودند، رو نشوند. در هرحال، ناهید به من گفت که برای فرار خودش و من امکان بیرونی وجود دارد. بر این اساس، ما (من و ناهید) دست به کار تدارک و آماده ساختن خود برای فرار شدیم. اما روز چهارم، یعنی یک روز قبل از روز عمل، وضعیتی حاکم بود که کمتر امیدی به امکان فرار و موفقیت در آن بود. در آن روز، نه تنها تعداد ملاقاتی ها بسیار کمتر از روز قبل بود، بلکه بر تعداد پاسبان هائی که در حیاط مواظب بودند نیز، اضافه شده بود. با این حال، فکر فرار هنوز در ذهن ما قوت داشت. از نظر ما، فرار، انجام یک حرکت انقلابی به ضرر رژیم و ساواکش بود، حرکتی بود که به هر حال در خدمت رشد مبارزه مردم قرار می گرفت. این انگیزه ای بود که من و ناهید را به تهیه تدارکات برای عملی نمودن آن می کشاند. هنگام بدرقه ی ملاقاتی ها، متوجه شدیم که کنترل ملاقاتی ها را شدید کرده اند. انگار احساس کرده بودند که ممکن است فراری صورت بگیرد. در آن روز، یک افسر و دو پاسبان دَم درِ زندان زنان، ایستاده و ملاقاتی ها را یک به یک از نظر می گذراندند. عصر آن روز نیز، همه زندانیان را به حیاط آورده و شروع به سرشماری نمودند. دو بار هم، به اتاق ما آمدند تا سرشماری دقیقی از ما کرده باشند و به ما فهماندند که اگر هم تا آن موقع به فکر فرار افتاده بودیم، چنان فکری را از سر خود خارج کنیم. من با دیدن چنین وضعی، همانطور که در "حماسه مقاومت" نوشته ام، به ناهید گفتم که: "امکان موفقیت چهل درصد است ولی ما این کار را می کنیم، بالاخره هر عملی ممکن است با خطر شکست همراه باشد." در آن زمان، من وظیفه خود می دانستم که موضوع فرار را با دو رفیق سازمانیم، شهین و رقیه در میان بگذارم. با توافق ناهید و با هم، موضوع را به آنها گفتیم. در این میان، رقیه ناگهان با خوشحالی و هیجان مطرح کرد که من هم می آیم. اما، این کار عملی نبود. نه فقط ناپدید شدن 3 نفر از تعداد اندک ما، خیلی زود به چشم می خورد بلکه به لحاظ امکانات عملی نیز واقعیت این بود که به هر حال، این خانواده های مجاهدین بودند که به ما در امر فرار کمک می کردند و این، آنها بودند که از ایشان انتظار می رفت که در بیرون به ما جا و مکان بدهند. بدیهی و کاملاً مشخص بود که  خانواده های مجاهدین، در درجه اول به خاطر ناهید مجاهد، وارد این قضیه می شدند؛ و ناهید نیز در طی ملاقاتش، علاوه بر خودش، در مورد فرار من صحبت کرده بود. اگر به جای من هم رقیه برای این کار آماده می شد، آیا برای صدیقه رضائی و یا کسان دیگری که درگیر این موضوع می شدند، فرق نمی کرد که نفر دوم به جز ناهید، از میان چریکهای فدائی، من باشم یا کس دیگر؟ علیرغم چنین امور واقعی، با توجه به اشتیاقی که رقیه نشان داد، چهار نفری روی موضوع فرار، با هم صحبت کردیم. صحبت ما به درستی روی هدف و انگیزه ی فرار متمرکز شد و در این رابطه به وضوح تأکید شد که در اینجا پای موضوع شخصی در میان نیست و باید معیار را منافع خلق قرار دهیم. با توجه به چنین معیاری، نظر این بود که با توجه به این امر که من در میان مردم شناخته شده هستم و نامم در میان مردم مطرح است، فرار من تأثیر تبلیغی هرچه بیشتری در جامعه، به جای خواهد گذاشت. در نتیجه، من کماکان برای فرار آماده شدم. در کتاب "حماسه مقاومت"، همین موضوع را به دلیل رعایت مسایل مخفی کاری در آن زمان، با زبانی دیگر (به متن کتاب رجوع کنید) مطرح کرده ام. بدیهی بود که هم رقیه و هم شهین در جریان فرار من و ناهید با صمیمیت همکاری کنند که چنین نیز بود و از این لحاظ جا دارد که قدردانی خود از آنها را یکبار دیگر ابراز کنم. آنها در آن زمان افراد مبارز و انقلابی و رفقای صمیمی من بودند. علیرغم همه ی عوامل منفی در روز چهارم عید- که امید کمی برای موفقیت فرار به جا می گذاشت- من و ناهید خود را برای فرار آماده می کردیم. در همان روز، من موفق شدم دور از چشم مأمور رخت کنی، چادر و کفشی را از آنجا بیرون بیاورم. آن ها را توی زنبیلی قرار داده و برای روز فرار، زیر یکی از تخت های اتاق قایم کردم. در صفحه ی اولِ بخشِ "فرار از زندان" در کتاب "حماسه مقاومت"، نوشته ام که: "... رفقا آمدند و به من گفتند عده ای پشت میله ها ایستاده اند و منتظرند ترا ببینند. بلند شدم و به اتاق ملاقات رفتم...". این، روز دوم فروردین بود که کسانی از میان خانواده ی زندانیان سیاسی، علیرغم این که نسبت خانوادگی با ما نداشتند، توانسته بودند خود را به پشت میله های اتاق ملاقات برسانند. آنها صرفاً به خاطر شوق مبارزاتی شان خواستار دیدار با من شده بودند. علت چنان اشتیاقی از طرف آنان برای ملاقات با من، آن بود که همانطور که قبلاً اشاره کردم، در آن زمان نام من در میان اقشار آگاه جامعه مطرح و به عنوان دختری که در زیر وحشیانه ترین شکنجه ها مقاومت نموده، بر سر زبان ها بود. من خودم در آن روز، ملاقاتی نداشتم و تنها برای پاسخگوئی به محبت های بی شائبه آنها به اتاق ملاقات رفتم. از پشت میله ها و توری، با افرادی که برای اولین بار می دیدم شان دیدار کردم.

صحبت خاصی در میان نبود. بیشتر، شوق دیدار بود که اهمیت داشت. در بین آنها، مرد جوانی بود که با متانت، علاقه ی مبارزاتیش را نشان می داد. اندکی نیز با او حرف زدم. در آن روز، من، نه به یاد فرار بودم و نه اصلاً به این موضوع فکر می کردم. اما، با حیرتی باورنکردنی (حداقل برای خودم) دیداری که در آن روز ملاقات داشتم، به طور اتفاقی، نقشی حیاتی در فرار من ایفا کرد! در آن روزها، شور و شوق های مبارزاتی و برخوردهای انقلابی ای که ما از افراد مختلف معمولی (معمولی، یعنی کسانی که به طور حرفه ای به کار مبارزاتی مشغول نبودند) می دیدیم، بسیار قابل تقدیر بود. در حقیقت، مبارزه ی مسلحانه ی روشنفکران انقلابی، چنان تأثیراتی در جامعه به جا گذاشته و می گذاشت، که برای ما که دست اندرکار آن مبارزه بودیم نیز، عجیب و باورنکردنی به نظر می آمد. من به این موضوع، بعدها بیشتر پی بردم. جامعه، در اثر عنصر انقلابی جدیدی که در آن وارد شده بود، رو به سوی جلو داشت و رشد می کرد. ولی ما که در زندان بودیم، به واقعیت های جامعه، بدون اینکه خود متوجه باشیم، به گونه ای ایستا و درست به صورت زمانی که تازه دستگیر شده بودیم، می نگریستیم. (آنطور که من بعدها پی بردم، در بیرون از زندان نیز بدون اینکه پیشاهنگان متوجه باشند، رشد سیاسی توده ها و رشد مبارزات آنان در اثر جاری بودن مبارزه مسلحانه ی روشنفکران انقلابی، جلوتر از آن رفته بود که آنها تصورش را می کردند. شرایطی به وجود آمده بود که شرط پیشاهنگ باقی ماندن، اتخاذ تاکتیک ها و سیاست های جدید متناسب با برآمد جدید مبارزات در جامعه، بود). نمونه ای از برخوردهائی که در آن زمان نظر مرا شدیداً به خود جلب کرد، برخورد مادر رضائی بود. در آن زمان، از جانباختن پسر ارشد او، احمد رضائی به دست مزدوران رژیم شاه مدت زیادی نمی گذشت و پسر دیگرش مهدی 19 ساله را نیز حدود 6 ماه بود که اعدام کرده بودند. فکر می کنم روز سوم فروردین آن سال بود که مادر رضائی نیز جزء ملاقاتی ها بود و من برای احترام، او را تا دم در زندان مشایعت کردم. با مادر صحبت می کردم و در حین صحبت سعی می کردم به نوعی به او روحیه بدهم. ولی چه خطائی! خیلی زود متوجه "اشتباه" خود شدم. از برخوردهای آن زن مبارز، آشکارا دستم آمد که روحیه ی او بسیار بالاتر از آن چیزی است که از یک مادر معمولی در موقعیت او انتظار می رفت. به یاد دارم که به هنگام خداحافظی، در حالی که دست پسر 6-7 ساله اش را در دست خود گرفته بود، رو به من کرد و با احساس سرفرازی، با دست دیگرش او را نشان داد و گفت: همین را هم برای مبارزه و انقلاب بزرگ می کنم. برای من، چنین برخورد شجاعانه ای واقعاً تازگی داشت. مسلماً او نیز مانند هر مادر دیگری دردها و رنج های زیادی را به خاطر از دست دادن فرزندانش متحمل می شد، اما گفته ی او دقیقاً بیانگر فضای مبارزاتی ای بود که کم کم جامعه ایران را فرا می گرفت. فضائی که اوج آن را در جریان قیام 21 و 22 بهمن شاهد بودیم.

به سوی خطر یا رهایی از قفس!

در روز موعود برای فرار، همانطور که نوشته ام، کفش و چادر را در اتاقی که خانواده ها برای ملاقات حضوری می آمدند، قرار دادم. از لحاظ آمادگی های درونی، همه چیز آماده بود. به واقع، زیادی هم آماده بود! در آن روز، متوجه شدم که از بیرون نیز برای من و ناهید چادر و کفش آورده اند. این را موقعی متوجه شدم که دیدم در آن اتاق بزرگ (داخل ساختمان خود زندان که ملاقات حضوری در آنجا صورت می گرفت) در همان اثناء که من برای سرکردن چادری که در همان اتاق گذاشته شده بود، می رفتم، خانمی در شلوغی اتاق دستم را گرفت و یواشکی گفت: بشین، همین جا بپوش. من حتی چهره ی آن فرد مبارز که به این ترتیب آگاهانه به انجام یک حرکت انقلابی کمک می کرد را به درستی ندیدم. فقط به یاد دارم که خانم نسبتاً قدبلندی بود، یا می توانم بگویم که قدکوتاه نبود. متوجه شدم که در طرفی دیگر، عده ای دور ناهید را گرفته اند. اصولاً، آن خانواده ها بیشتر به ناهید توجه داشتند تا من، طبیعی هم بود که چنین باشد. در هر حال، من در همانجا نشستم، کفش ها را که به سختی به پایم رفت، پوشیدم و چادر مشکی را سر کردم. حالا، قاطی ملاقاتی ها بودم که آنها نیز اغلب چادر مشکی به سر داشتند. دیگر لحظه ای معطل نکردم و در حالی که هنوز تعداد زیادی از ملاقاتی ها در اتاق بودند، همراه آن خانم از اتاق خارج شده و آمدم توی حیاط. چه لحظات باشکوهی بود. این را واقعاً احساس می کردم. کاملاً خونسرد بودم. خیلی راحت و عادی راه می رفتم و در کنار کسانی که داشتند به بیرون می رفتند و توجهی هم به من نداشتند، داشتم طول حیاط را می پیمودم. چشمم زندانیان عادی را دنبال می کرد و از تک سوراخ کوچکی که ضمن پوشاندن صورتم برای یک چشمم ایجاد کرده بودم به چهره های شان نگاه می کردم و در دلم، یک به یک از آنها خداحافظی می کردم. با چنین حالتی، با قدم های معمولی به طرف در خروجی می رفتم. در این موقع چند قدم آن طرف تر در سمت راستم، چشمم به ناهید افتاد که در میان جمعیت متراکمی از زنان چادر مشکی که پوششی برای او بودند، به صورت کاملاً غیرعادی با شتاب راه می رفت و در حالی که سرش را پائین انداخته بود، با عجله سعی داشت از میان جمعیت راهی برای خود باز کرده (در واقع، در میان آنها چرخ می خورد) و خودش را به بیرون برساند. قد ناهید کوتاه بود و چادرش خیلی بلند به نظر می آمد، چون آن را بدجوری دور خودش پیچانده بود و در آن راحت به نظر نمی رسید. روی خود را پوشانده بود ولی به نظر نمی آمد به سبکی است که معمولاً زن های چادر مشکی می پوشانند. شاید هم پائین انداختن سرش و آن طرز راه رفتن با عجله، چنان حالت غیرعادی به او داده بود. چادر مشکی که من سر کرده بودم، کمی از قدم کوتاه تر بود. اما من کمونیست که هیچ وقت اعتقادی به چادر سرکردن و روگرفتن نداشتم، هم چادر سر کردن برایم کاملاً عادی بود و هم بلد بودم چطور رویم را با چادر، بپوشانم. واقعاً درست به شکل همان زن های چادرمشکی ملاقاتی، روگرفته بودم (نمی دانم "روگرفتن" اصطلاح ترکی است یا فارسی، به هر حال، منظور از آن، پوشاندن چهره با چادر به سبک خاصی می باشد که در آن یک سوراخ برای دیدن یک چشم به وجود می آید. من این طرز پوشاندن صورت را از گذشته بلد بودم). در نتیجه، کوتاهی چادر هم نمی توانست چندان جلب توجه کند. شاید چادر سرکردن هم برای ناهید عادی نبود. برخلاف تصوری که ممکن است امروز از یک زن مجاهد مسلمان در ذهن ها باشد، در آن زمان دخترهای مجاهد، الزاماً چادری نبودند و روسری هم به سر نمی کردند. اگر درست در حافظه ام مانده باشد، فکر می کنم ناهید هم دختر چادری نبود. درست دَم درِ زندان بود که یکی از پاسبان ها متوجه ناهید شد. پاسبانی به نام هاشمی، او را گرفت. با توجه به آنچه شرحش رفت، از نظر من عجیب نبود که توجه پاسبان دَم در به ناهید جلب شد- هرچند ممکن است عواملی در گیرافتادن او نقش داشتند که بر من معلوم نیست. ناهید دختری با جرأت و انسان خونسردی هم بود اما در آن روز، راه رفتنش با حالت شتابزدگی همراه بود. شاید وجود زنانی که او را با خود می بردند، قبل از این که در او احساس پشتیبانی به وجود آورد، باعث چنان حالتی در او گشته بود. در هر حال، من، همان زمان وقتی دیدم که او سرش را پائین انداخته و با عجله برای خود از میان ملاقاتی ها راه باز می کند، پیش خود گفتم: "چرا ناهید این کارها را می کند!؟" و برای او نگران شدم! به هر حال، ناهید درست دَم درِ زندان زنان گیرافتاد؛ و من، در حالی که در دو قدمی او بودم (در سمت خارج از درب زندان) به جا ماندم. صحنه هائی را که در کتاب "حماسه مقاومت" در این رابطه نوشته ام، همگی درست به همان صورتی بودند که توضیح داده ام. عین آن مطالب چنین اند: "من در دو قدمی ناهید بودم. پاسبان متوجه من که وضع کاملا عادی و طبیعی داشتم، نشد. ناهید را گرفت و با خود به حیاط برگرداند. عده ای از ملاقاتی در بیرون و عده ای در حیاط بودند. پاسبان فوری برگشت و آنگاه شروع کرد چادر زن ها را یک به یک عقب زدن و صورتشان را نگاه کردن. من هم آن جا بین زن ها ایستاده بودم. نمی دانستم چه باید بکنم. پاسبان به طرف زنی که درست پهلوی من ایستاده بود، آمد و چادر او را کنار زده به صورتش نگاه کرد. من سعی می کردم، وضعی به خود بگیرم که عادی جلوه کند. زنبیل را با بی اعتنایی به بازرسی او، در دستم تکان دادم و با صورتی که نصف آن را با چادر پوشانده بودم، به پاسبان نگاه کردم. او هم که وضع را عادی دیده بود، توجهی به من نکرد و به سراغ زن های دیگر رفت." مطالب بعد از این قسمت را امروز باید با روشنی بیشتر توضیح دهم و بخصوص مواردی را که به خاطر رعایت مسایل امنیتی و رد گم کردن، کامل توضیح نداده ام، در اینجا تکمیل کنم. در "حماسه مقاومت"، برای اینکه ساواک متوجه نشود که من با چه کسی و یا کسانی مسیر بین زندان زنان تا دَم درِ اصلی ی زندان را پیموده و از آنجا فرار نمودم، طوری نوشته ام که گویا تعدادی از آن ملاقاتی ها به من کمک کردند. نوشته ام: "حالا چند نفر از ملاقاتی ها متوجه من شده بودند و احساس می کردند فرصت دارد از دست می رود... گفتند زود باش تو بیفت جلو! و من راه افتادم". اما، در واقعیت امر، "راه افتادن"، به این سادگی ها نبود. کسانی که در بیرون از زندان بودند و ناهید را تا آنجا همراهی کرده بودند، با دستگیری او، کاملاً شوکه شده بودند. بخصوص پس از آن که یکی از پاسبان ها به بیرون آمد و شروع به کنار زدن چادرهای آنها و نگاه کردن به صورت شان نمود، دیگر خطرناک بودن کار را خوب احساس می کردند و خود به خود ایستاده بودند که ببینند کار به کجا می کشد. در آن موقعیتی که پیش آمد، من خود یک لحظه نمی دانستم چکار باید بکنم. آیا دیگر امکان فرار از بین رفته بود و من بهتر بود برگردم و به روی خود هم نیاورم که داشتم فرار می کردم!؟ ظاهراً کار عملی و ممکن و"معقول" در آن لحظه همان بود! اما، من به خود گفتم: "با پای خودم که نباید دوباره برم تو!" این، دقیقا جمله ای بود که من در آن موقعیت پیش خود زمزمه کردم. در فرصت بسیار کوتاهی که وجود داشت، به کسانی که آنجا بودند، گفتم بیائید ما برویم. کسی نیامد. اصرار می کردم که بیائید با هم برویم. یکی می گفت "تو بیفت جلو" (طبیعتاً، معنی این حرف آن بود که آنها پشت سر من خواهند آمد) ولی من آهنگِ رفتن می کردم و کسی نمی آمد. انگار با دستگیری ناهید و شرایط جدیدی که به وجود آمده بود، دیگر دلیلی برای رفتن نمی دیدند. اما، من کاملاً مصمم بودم که از آن جا بروم. در این موقع، به خانم جوانی که در کنارم بود و بچه ای به بغل داشت، با حالت تأکید گفتم: بیا برویم! او ابتدا نمی آمد، گرچه مردد بود و بالاخره با اصرار من، راه افتاد. به این ترتیب، ما دو نفر با یک بچه که در بغل آن خانم بود، به طرف درب بزرگ زندان راه افتادیم. زندان زنان در آخرین قسمت محوطه بزرگ زندان قصر قرار داشت و از آنجا تا درِ بزرگ که به خیابان باز می شد، کلی راه بود. در این مسیر، هرآن ممکن بود اتفاقی بیافتد. برای من، بخصوص پیمودن راه بین فاصله زندان زنان تا آنجائی که راه به طرف زندان شماره 3  می پیچید بسیار دشوار بود.  از یک طرف، می بایست با حالت عادی راه می رفتم و حالت دویدن نمی داشتم تا توجه کسی را به خود جلب نکنم، و از طرف دیگر، در دلم غوغا بود و می خواستم هرچه زودتر از زندان زنان دور شده و حداقل در جلوی دید نباشم. هر قدمی که به جلو برمی داشتم پیش خود می گفتم خوب شد، همینجا هم دستگیرم کنند باز گفته خواهد شد دَم و دستگاه رژیم شاه آنقدرها هم که تصور می شود پرقدرت نیست که کسی اصلاً نتواند پایش را از دَم درِ زندان بیرون بگذارد. پس، فرار من تأثیر خوبی در ارتقاء روحیه ی مبارزاتی ی مردم خواهد داشت. این، بدون هیچ گونه اغراقی، واقعاً فکر من در آن لحظات و دقایق بود. هرچه دورتر می شدم، خوشحال تر می گشتم و می گفتم خوب تا اینجا آمدم، مردم خواهند گفت کسی توانسته تا اینجا فرار کند (در مقابل تبلیغات رژیم که می گفت هیچکس نمی تواند...). با چنین حالت بیم و امید و تشویش، از جلوی نگهبانی که دَم درِ زندان شماره 2 نشسته بود، گذشتم و در دلم گفتم: نمی دونی در جلوی چشمانت چه اتفاقی می افتد! تا دَم درب بزرگ می بایست از جلوی سه ساختمان زندان که دَم درب هر یک از آن ها دو پاسبان ایستاده بودند، بگذرم. واقعاً مطمئن نبودم که موفق به فرار خواهم شد. آیا خواهم توانست از درب اصلی بگذرم! آیا در فاصله ای که به آنجا می رسیدم، با تلفن به نگهبانان درب اصلی دستور نداده بودند که مواظب باشند و کسی را نگذارند به بیرون برود!؟ همانطور که در "حماسه مقاومت" نوشته ام  "با مطلع شدن آنها از مسئله ی فرار، حال دیگر فقط نیم درصد احتمال موفقیت بود. چه بسا که قبل از رسیدن به دَم درِ بزرگ، آنها به آنجا تلفن کرده و دستور داده بودند که همه ی درها را ببندند. نمی دانستم که بالاخره باید قدم هایم را به جلو، ازخطررستن به حساب آورم، یا به طرف خطر رفتن!؟ هیچ کاری هم نمی شد کرد. می بایست با همان نیم درصد احتمال به پیروزی، به جلو می رفتم." پس از گذشتن از پیچ دوم، وضع بهتری به وجود آمد. نه فقط به خاطر این که دیگر جلوی دید نگهبانان زندان زنان قرار نداشتیم بلکه در اینجا به عده ای از خانواده های زندانیان سیاسی که برای ملاقات می آمدند، برخوردیم. به کسانی برخوردیم که بزرگ ترین کمک را به فرار من نمودند، بدون آنکه کسی آنها را برای چنین کاری بسیج و سازماندهی کرده باشد. در حقیقت، کینه ی عمیق این افراد از رژیم آدمکش شاه و این که مبارزه علیه این رژیم و اربابان امپریالیستش را وظیفه ی انقلابی خود می دانستند، رهنمون حرکت آنها شد؛ و آنها با گشاده روئی و سخاوت، چنان کمک مبارزاتی را در اختیار من قرار دادند. کسانی که پس از گذشتن از پیچ دوم به آنها برخورد کردیم، افراد مذهبی بودند. بنا به سنت اسلامی، زن ها در یک طرف جاده و مردها به موازات آنها در طرف دیگر جاده می آمدند. در اینجا، در طرف مردها، ناگهان چشمم به همان مرد جوانی افتاد که روز دوم ملاقات همراه عده ای دیگر به ملاقات ما آمده بود و من با او حرف زده بودم. به طرف او رفتم. او از دیدن من جاخورد اما خیلی زود متوجه شد که دارم فرار می کنم. فوری به گونه ای، جمعیت را متوجه ساخت که برگردند. یعنی به طرف درِ اصلی راه بیافتند (تا آن موقع، من حتی نام آن مرد شریف را هم نمی دانستم. او جزء خانواده ی زندانیان سیاسی بود و برای ملاقات با یکی از عزیزانش که در ارتباط با سازمان مجاهدین خلق در زندان مردها بسر می برد به زندان قصر می آمد. بعدها دانستم که نام او حسین خراسانی بود). حالا خانم جوانی که با من آمده بود، همراه دسته ی زنان بود که آنها نیز با راهنمائی او برگشته و به طرف در اصلی رفتند. مرد شریف (حسین) به من گفت که در صف زن ها راه بروم که در آن شرایط، کار درست همان بود. چون به شکلی که آنها راه می رفتند، طبیعی آن بود که من در کنار زنان باشم. من عرض جاده را پیموده و به طرف دسته ی زنان رفتم ولی همینکه به پیش آنها رسیدم، یکی دو نفر با حالتی که اضطراب از آن پیدا بود و با صدای آهسته و به صورت پچ پچی، گفتند: نه نه، اینجا نه، برو پیش مردها! (معلوم بود که آنها متوجه خطرناک بودن اوضاع هستند و احساس می کردند که مردها قوی ترند و من باید پیش مردها راه بروم). من دوباره مجبور شدم باز، فاصله ی نه چندان کمِ بین دسته ی مردها و زنان را طی کرده و به طرف مردها بروم. دوباره، حسین با متانت به من اشاره کرد که همراه زن ها حرکت کنم و من نیز که همین را درست می دانستم، برای بار دوم پیش آنها برگشتم و این بار علیرغم مخالفت همان یکی دو نفر، همچنان تا دَم درب بزرگ زندان در کنار آنها راه رفتم... . به راستی آن خانم جوان که با من از دَم درِ زندان زنان راه افتاد و این مردان و زنانی که مرا در پناه محبت خویش گرفته و تکیه گاهی برای من شدند، چه کسانی بودند! واقعیت آن بود که آنها از توده های ستمدیده مردم بودند که هر یک به گونه ای در زیر سلطه ی جهنمی و ننگین رژیم شاه، دست و پا می زدند. افرادی از اقشار آگاه جامعه بودند، زنان و مردان آزادی خواهی که با آغاز و گسترش جنبش مسلحانه در ایران، به صحنه ی مبارزه ی سیاسی کشیده شده بودند؛ بخصوص که عزیزان شان نیز در چنگال مزدوران رژیم شاه گرفتار آمده و واقعیت ددمنشی رژیم شاه در زندان ها در حق آگاه ترین و بهترین فرزندان مردم، برایشان کاملاً عینی بود. آنها، بدون این که من از قبل بدانم، به خوبی مرا می شناختند، با نام من آشنا بودند و به وفاداری من نسبت به خودشان اطمینان داشتند. در حقیقت، آنها، از اولین قشرهای جامعه بودند که به حقانیت جنبش مسلحانه پی برده و آن را ، ازآن خود می دانستند. به همین خاطر، حال سعی داشتند قابلیت های مبارزاتی خود را در خدمت رشد و پیروزی این جنبش قرار دهند، درست به همان گونه که چند سال بعد توده های میلیونی به چنان آگاهی دست یافته و برای غلبه بر دشمنان خود، به فداکاری های بس عظیم تری دست یازیدند. در هر حال، همراه با این توده های مبارز بود که همگی به درب اصلی زندان قصر رسیدیم. در آنجا، من با دسته ی زن ها وارد اتاق نگهبانی شدم. روال کار آن بود که هر کس ورقه ای در دست داشت که باید آن را به نگهبان داده و اجازه ی خروج از درِ اصلی را پیدا می کرد. اما وقتی ما به اتاق نگهبانی رسیدیم، قبل از این که نگهبان فرصت کند حرفی بزند، همراهانم، زن های مبارز آن جمع، با قاطعیت و تدبیر و کاردانی، چنان جوّ شلوغی در اتاق نگهبان به وجود آوردند که او اصلاً متوجه نشد که موضوع از چه قرار است. براستی، من امروز هم که آن صحنه را جلوی چشمانم مجسم می کنم و کل آن فضا را برای خود یادآوری می کنم، به آنهمه قابلیت تحسین برانگیزی که آن زنان مبارز در آن روز از خود نشان دادند، درود می فرستم و به وجود چنان زنان مبارزی در جامعه مان افتخارمی کنم. این کار آنها، از یک دقیقه هم کمتر طول کشید. اما، در شرایطی که هرآن ممکن بود دستور بستن کامل درب اصلی زندان را بدهند، درست همین اندازه هم وقت می بایست صرف شود. فرصتی ایجاد شد که من در یک لحظه (واقعاً در یک لحظه) توانستم دور از چشم نگهبان، از آن محوطه بگذرم و در حالی که هنوز تقریباً همه ی آن زنان در اتاق نگهبانی بودند، از درِ اصلی رد شدم. حال در بیرون از زندان و در خیابان بودم. یک تاکسی جلوی در بود و مسافر سوار می کرد. (مطمئناً، تردد تاکسی در آنجا، با توجه به موقعیت محل و در ایام عید که ملاقات به طور گسترده، نه فقط برای زندانیان سیاسی بلکه برای زندانیان عادی نیز آزاد بود، امری عجیب و اتفاقی نبود). من حتی یک لحظه هم معطل نکردم، پریدم توی تاکسی. مسئله، رفتن بود. گریختن از دست مأموران رژیم. در آن شرایط، برای من مسئله اصلی همین بود، "به کجا باید رفت"، در درجه دوم اهمیت قرار داشت. اما خوشبختانه، درست موقعی که تاکسی می خواست حرکت کند، همان خانم مبارزی که همراه من از درِ زندان زنان آمده بود را دیدم که از درب اصلی زندان بیرون آمد- به واقع او با احساس مسئولیت مبارزاتی، زود خود را به بیرون رسانده بود که ببیند من در چه وضعی هستم. سرم را از پنجره بیرون آوردم و به او گفتم: می روم میدان خراسان؛ و تاکسی راه افتاد. جالب بود که در آن لحظه اسم "میدان خراسان" به ذهنم آمد. البته هر اسم دیگری هم به ذهنم می آمد، آن را می گفتم چون رفتن به میدان خراسان دلیل خاصی نداشت. شاید این اسم به این دلیل به ذهنم آمد که اولین خانه ی سازمانیم، در آنجا قرار داشت. (24)

همانطور که ملاحظه شد در فرار من از زندان قصر، هیچ یک از دو سازمان مجاهدین خلق و چریکهای فدائی خلق و افراد در ارتباط با آن ها، طرح و نقشه ای نریخته و پیشاپیش آن را سازماندهی نکرده بودند؛ بلکه تصمیم و انجام فرار به ابتکار من و ناهید جلال زاده در همان چند روزی که به خاطر عید ملاقات حضوری داده بودند، طرح ریزی و به اجرا درآمد. در این میان نقش ناهید- با توجه به این که با صدیقه رضائی و دیگر افراد مبارز از میان خانواده های زندانیان سیاسی مجاهد ملاقات می کرد- بسیار موثر بود. در بخش اول فرار که توسط من و ناهید صورت گرفت، صدیقه رضائی که در آن زمان هنوز به طور حرفه ای وارد مبارزه نشده و با سازمان مجاهدین خلق ارتباط نداشت، نقش کاملاً آگاهانه ای ایفاء نمود؛ همانطور که زنان آزادیخواهی از میان خانواده های زندانیان سیاسی مجاهد که صدیقه از همیاری شان برای ترتیب فرار من و ناهید استفاده کرده بود نیز کاملاً با آگاهی وارد چنان همیاری شدند. همچنین، باید بگویم که افرادی از میان خانواده های زندانیان سیاسی مجاهد که مشخصا در فرار من نقش های برجسته و مهمی ایفاء نمودند، همانطور که ملاحظه شد ، به طور اتفاقی در جریان آن قرار گرفتند. در اینجا، در ادامه ی توضیح چگونگی فرار، غیرلازم نمی بینم که توجه خواننده ی عزیز را به این نکته جلب کنم که براستی، به هنگامی که تاکسی از محوطه زندان دور می شد و به سوی محل های پُر جنب و جوش و شلوغ شهر در شتاب بود؛ به هنگامی که تاکسی مرا، که تا چند دقیقه پیش در چنگال دژخیمان خونخواری اسیر بودم، به جائی می برد که زندگی با بانگ صولتمندش در آن جاری بود، در چه وضعیتی بودم و یا چه احساسی می بایست داشته باشم؟ آیا فردی در موقعیت من می بایست احساس پرنده ای را داشته باشد که از قفس پریده است؟ پرنده ای که در آسمان ها به پرواز درآمده و به سوی آشیانه ای راحت و گرم، پر گشوده است؟ یا طور دیگری!؟ احساس انسانی که خود را از بند دیو زشت خو و قسی القلبی رهانیده و به سوی سرنوشتی نامعلوم به پیش می رود و در مسیرش گرداب هائی قرار دارند و خطرات ناگواری تهدیدش می کنند؟ احساس خوش آزادی، یا احساس ناامنی؟ براستی، من در آن هنگام که در تاکسی نشسته بودم، در واقعیت امر، چه احساسی داشتم؟ هرچند که امروز همه چیز را به خاطر ندارم، اما با قاطعیت می توانم بگویم که هرگز احساس ناامنی و ترس و دلهره و غیره در وجود من جای نداشت. در عین حال، با احساس هائی از آن نوع که مثلاً برای غنودن در خانه ای گرم و نرم در پروازم، نیز بیگانه بودم. در واقع، آشیانه ای از آن دست هم، در انتظار من نبود که من به شوق رسیدن به آن، جای گرفتن و خوش بودن در آن، بتوانم احساس پرنده ی سبکبال آسمان ها را داشته باشم. با این حال، من واقعاً همچون پرنده ای، سبکبال بودم. احساس واقعی ام، در یک کلام، شادی و خوشحالی بود. به طور خالص، احساس پیروزی می کردم. تنها موضوعی که در آن لحظات ناراحتم می کرد، دستگیر شدن ناهید بود. اگر او هم موفق به فرار می شد، دیگر به صورت چشمگیری به هدفی که قرار بود، رسیده بودیم. اما، به هر حال، اکنون با فرار انجام شده، ضربه ی بزرگی به دَم و دستگاه ساواک وارد آمده و قلب بزرگ توده های ستمدیده ایران شاد می گشت. من از چنگال دیو گریخته بودم تا با قدرت هرچه بیشتری، با او بجنگم. اینکه ممکن بود مجدداً اسیر شوم و دندان های تیز دیو، دوباره گلوی مرا بفشارد، موضوع دیگری بود. واقعیت و حقیقت جاری آن بود که این فرار ضربه ای به رژیم جنایتکار پهلوی وارد کرده بود. ضربه ای که حتی دستگیری مجدد من و یا هر کس دیگری در رابطه با این فرار، آن را جبران نمی کرد.

دوباره در میان مردم

 وقتی تاکسی راه افتاد، در همان ابتدای مسیر، خانم دیگری را سوار کرد. فوری او را شناختم، یکی از زندانیان عادی بود که به تازگی از زندان آزاد شده بود و حال احتمالاً از ملاقات دوست زندانی خود برمی گشت. صورتم را با چادر کاملاً پوشیده نگاه داشتم و کلمه ای نگفتم. مسلماً، اگر احتیاط نمی کردم، مرا می شناخت و ممکن بود عکس العملی نشان دهد که نتیجه ی خوبی نداشته باشد. خوشبختانه، او پس از مدت کوتاهی پیاده شد و من نفس راحتی کشیدم. نمی دانستم پول تاکسی تا میدان خراسان چقدر خواهد شد. من و ناهید مقداری پول تهیه کرده بودیم که از آن پول، من فقط 5 تومان برای خودم برداشته بودم (به نادرست) و بقیه را به ناهید داده بودم. فکر می کنم پول تاکسی تا میدان خراسان حدود 3 تومان شد. در میدان خراسان با خرده پولی در دست، پیاده شدم. دیدن مردم، ماشین ها، ساختمان ها و غیره هیجان خاصی در من به وجود آورده بود. هیچ معلوم نبود که کجا باید بروم و چه سرنوشتی در انتظار من است. اما در آن موقع به این جور چیزها فکر نمی کردم. لحظات هیجان انگیز و بسیار خوشحال کننده ای داشتم. با شادی به این می اندیشدم که با فرار خود از زندان، چه کار انقلابی انجام داده ام! با اشتیاق به همه جا نگاه می کردم. در آن لحظات، دلم می خواست تمام آنچه را که می بینم توی چشمانم، در ذهنم، در جائی ضبط کنم، گوئی که قرار بود دوباره آن ها را از من بگیرند. در یکی از میدان های قدیمی تهران بودم که خاطرات مبارزاتی از آن در ذهنم بود. شروع کردم دور میدان راه رفتن. آیا کسی به سراغم خواهد آمد!؟ مدتی گذشت و خبری نشد و من همچنان سلانه سلانه دور میدان راه می رفتم. در اینجا بود که یاد آدرس خانه ی آن زن زندانی آذربایجانی افتادم (در صفحات قبل در مورد او نوشته ام). سعی کردم آدرس را به طور دقیق به خاطر بیاورم. گفتم باید هنوز مدتی صبر کنم و اگر دیگر کسی به سراغم نیامد، سعی کنم دنبال خانه آن دوست زندانی بروم. در جلوی گاری دستی پیرمردی که وسایلی می فروخت ایستاده بودم و ظاهراً داشتم وسایل را برای خرید برانداز می کردم. در این هنگام بود که یکباره چشمم به شخصی خورد که او را باید ایفاءکننده ی نقش اساسی در بیرون از زندان در رابطه با آن عمل انقلابی دانست که " فرار از زندان قصر" نام گرفته است. شخصی که برخوردها و اعمالش گواه بر آن بود که انسانی است متعهد و به وظیفه ی انقلابی خود در قبال مردمش آگاه. او، همان پسر جوان اتاق ملاقات، حسین خراسانی، بود. با چهره ای بشّاش که سرزندگی و سرافرازی در آن موج می زد، به طرفم آمد. اولین سخنش این بود: - کجا بودی؟ پنج بار این میدان را با ماشین دور زدم و ترا ندیدم!  واقعاً بسیار شاد و خوشحال بود. معلوم بود که او از طریق کسی که من در تاکسی، محل عزیمت خود را به وی گفته بودم، از آمدن من به میدان خراسان مطلع شده و با عجله خود را به آنجا رسانده بود- چه بسا، بدون آنکه حتی آن خانم مبارز که من بعداً اسم او را دانستم (عفت) متوجه این امر بشود. با هم راه افتادیم. کفش ها، پاهایم را می زد. حسین متوجه این امر شد و گفت اول برویم یک جفت کفش راحت بخر! به یاد دارم که در مسیر مان یک پاسگاه بود که پاسبانی دَم درش ایستاده بود و افراد نظامی دیگری در آنجا در حال تردد بودند. حسین گفت: بیا حتماً از جلوی این پاسگاه رد بشویم که حسابی به ریش شان بخندیم! این کار را کردیم. واقعاً بیشتر از من، او خوشحال بود و احساس شادی و غرور می کرد. اکنون فکر نمی کنم که نیازی باشد که تمام جزئیات مسائلی که در آن روزها گذشت- البته تا آنجا که به یاد دارم- را در اینجا بازگوئی کنم. فقط شاید جالب باشد این را بگویم که از آنجا که حسین، از قبل برای مخفی کردن من آمادگی نداشت، شب اول را به مشهد رفتیم و در یک جای عمومی که محل زائران بود، اقامت کردیم و شب را در آنجا خوابیدیم. این را به یاد دارم که من خیلی مشتاق بودم در مورد مسایل مختلف با حسین صحبت کنم. از این رو، بعضی وقت ها بی احتیاطی می کردم و بدون توجه به این که حرفهایمان را ممکن است کسی بشنود، با او وارد گفتگو می شدم. در چنین مواقعی، او، به صورتی متوجهم می کرد و من دیگر چیزی نمی گفتم. حسین، فردی بسیار پخته و دارای روابط اجتماعی گسترده ای بود. در فاصله ای که بتوانم به سازمان مجاهدین و از آن طریق به سازمان خودمان وصل شوم، او مرا در خانه های متعددی در تهران و گرگان جای داد. از خانه ی یک کاسب با وضع زندگی متوسط رو به پائین گرفته، تا خانه یک خانواده با زندگی نیمه مرفه، تا آپارتمان پسر جوان روشنفکر اهل هنر، تا خانه های کارمندی، همه، مکان هائی بودند که در آن فاصله من در آن ها بسر برده و چتری از گرمی و حمایت توده های مردمی را احساس و درک نمودم. گرمی و حمایت توده هائی را که جانشان از مظالم رژیم حاکم به لب رسیده بود و به خاطر برخورداری از آگاهی و شرافت مبارزاتی، حاضر به کمک به انقلابیون بودند. در این مدت، من آگاهانه سعی می کردم آدرس هیچ خانه ای را یاد نگیرم و تا آنجا که امکان داشت، می کوشیدم که اطلاعات خاصی از میزبانان خود به دست نیاورم. حسین نیز تا حد زیادی متوجه ضرورت مخفی کاری بود. اما، او به هر حال یک عنصر تشکیلاتی نبود و نمی شد از او انتظار داشت که به همه ی امور مربوط به مخفی کاری آشنا باشد. در نتیجه، در همان روزهای اول، من اسم و فامیل حسین را دانستم و متوجه شدم که در گرگان مغازه ای دارد. در واقع، یکبار مجبور شدیم که به مغازه اش برویم که در ضمن من محل مغازه را هم یاد گرفتم. در همان روز اول، در آن شرایط شور و شوق ناشی از فرار از زندان، وقتی در رابطه با فرار، از همیاری خانم جوانی صحبت کردم که به او گفته بودم می روم میدان خراسان، حسین فوری گفت: "خب، عفت را می گی!" یک نام دیگر (حلیمه) را هم از زبان او شنیدم؛ معلوم بود که آنها زنانی هستند که در حالی که زندگی عادی خود را دارند، با مبارزه و مبارزین همراه بوده و به هر طریق که می توانند به امر انقلاب و انقلابیون یاری می رسانند.(25) علیرغم این امور، به طور کلی در آن دوره تا آنجا که من شاهد بودم، مخفی کاری تا حد زیادی به صورت درست و خوب، رعایت می شد. حسین در اغلب خانه ها تنها با یک نفر از اهالی خانه در مورد سیاسی بودن من صحبت می کرد و همه ی اهالی خانه نمی دانستند که من از دید پلیس، مخفی هستم. بیشتر تصور می شد که شوهر من، به عنوان دوست حسین، به مسافرتی رفته است و من در آن شهر غریب هستم و مدتی را پیش آنها می مانم. باید دانست که در آن زمان، هنوز حضور زن ها در مبارزه آنقدرها معمول و برجسته نبود که به صورت آگاهی عمومی درآمده باشد. در نتیجه، مردم به طور عموم، به یک زن معمولا به چشم یک عنصر مبارز سیاسی نگاه نمی کردند. بنابراین، من هم که در هرجا مطابق توجیهی که وجود داشت، رفتار می کردم، ظن کسی را برنمی انگیختم. به طور کلی، بودن در میان مردم در آن دوره، تجربه ی خوبی برای من بود. در آن زمان، واقعیت هائی را شاهد بودم که برایم تازگی داشتند. مثلاً در یکی از خانه ها، با خانم جوانی دمخور شدم که ترجمه های فارسی قرآن را می خواند و سعی می کرد از آن ها رهنمودهای مبارزاتی بگیرد. او، قرآن را به گونه ای تفسیر می کرد که می شد افکار مبارزاتی از آن اخذ نمود. برای من جالب بود که می دیدم او از خیلی از آیه ها- که حرف های کلی در آن ها زده شده بود- نتایجی را به نفع افکار مترقی خود اخذ می کند! من با آن خانم در مورد مسایل مبارزاتی به طور کلی صحبت می کردم و سعی می کردم افکاری که به نظرم درست می رسیدند را تبلیغ کنم. در یک مورد، در خانه ای در تهران مهمان یک خانواده مذهبی بودم و با آنها به مسجد می رفتم. این موضوع نیز برایم بسیار جالب بود که شاهد بودم که در آن مسجد آخوندی بود که برخلاف آخوندهای دیگر که همواره در القاء ارتجاعی ترین اندیشه ها به شنوندگان خود کوشش می کردند، ابتدا با روضه ی امام حسین شروع می کرد ولی کم کم مسائلی را مطرح می نمود که کاملاً معلوم بود که دارد از ظلم های رژیم شاه در حق مردم صحبت می کند. می دیدم که میزبانان من قسمت هائی از حرف های آن آخوند را با تأئید تکرار می کنند. بدون شک، آخوند مزبور از نادر آخوندهائی بود که با درک احساسات ضدرژیمی شنوندگان خود، با آنها همراهی می کرد. از طریق صحبت با افراد متعددی که در خانه شان بسر می بردم، متوجه شدم که چقدر در فاصله ای که من در زندان بودم فضای جامعه تغییر کرده و سیاسی شده بود! این را کاملاً احساس می کردم. در عین حال می دیدم که در شرایط سیطره ی دیکتاتوری که در آن برپائی ی هرگونه تجمعات دموکراتیک توده ای ممنوع بود و بخصوص هیچ امکانی برای طرح عقاید کمونیستی وجود نداشت و سخت گیری های شدیدی در این رابطه بر قرار بود، مساجد به عنوان مراکز مذهبی تجمعات توده ای، به محل هائی برای طرح بعضی مسایل سیاسی، از زاویه و دیدی مذهبی، تبدیل شده بود. از همان ابتدا معلوم بود که حسین باید کوشش کند تا مرا به سازمان مجاهدین خلق وصل نماید تا از آن طریق به سازمان خودم، سازمان چریکهای فدائی خلق، ملحق شوم. حسین در روز های اول می گفت که کسی را می شناسد که با سازمان مجاهدین ارتباط دارد و احتمال می داد که به زودی از آن طریق ارتباط را وصل خواهد کرد. نامی را هم ذکر می کرد (حسن) که از طریق او اقدام خواهد کرد. اما، این تنها یک خوش بینی بود. روزها از پی هم می گذشتند بدون اینکه با سازمان مجاهدین ارتباط برقرار شود. در شرایط پلیسی حاکم که مطمئناً ساواک نیز شدیداً مراقب خانواده های زندانیان سیاسی بود، و نسبت به آنها حساس هم شده بود، اینطور به نظر می آمد که حسین به راحتی نمی توانست با هر کسی در مورد ارتباط داشتن خود با من صحبت بکند. از طرف دیگر، به نظر می رسید کسی هم از هواداران مرتبط با سازمان مجاهدین دلیلی نداشت که برای ارتباط با من، سراغ حسین را بگیرد. با توجه به اینکه حسین به عنوان یک انسان شریف، به طور اتفاقی و صرفاً بر مبنای شور مبارزاتی و احساس مسئولیت انقلابی خود، در جریان فرار من قرار گرفته بود (البته باید بگویم که برای من، این امر که آیا سازمان مجاهدین از حضور من در بین افرادی از روابط حسین اطلاع داشت و می توانست ارتباط مرا هرچه سریع تر با سازمان خود مان وصل نماید یا نه، امروز هم روشن نیست). با گذشت زمان، که دیگر خیلی طولانی شده بود، من مرتب برای وصل ارتباط اصرار می کردم و او می گفت که هنوز امکانی برای ارتباط با سازمان مجاهدین پیدا نکرده است. از طولانی شدن بی ارتباطی با سازمان و شرایط بلاتکلیفیم، ناراضی بودم که طبیعتاً حسین هم متوجه این موضوع بود. البته من دیگر او را خیلی کم می دیدم. بالاخره، پس از گذشت مدتی از زمان فرار، که از نظر من نسبتاً طولانی بود، یک روز حسین خبر آورد که امکان ارتباط با سازمان مجاهدین به وجود آمده است. باید در تهران به دیدار یک مبارز عضو سازمان مجاهدین خلق می رفتم....

http://www.siahkal.com/publication/bazr-haye-mandegar-ketab.pdf

 

 

بیانیه وکلای کردستان مزورانه و در جهت تقویت سیاسی جمهوری اسلامی است

بیانیه وکلای کردستان مزورانه و در جهت تقویت سیاسی جمهوری اسلامی است
در ٢٣ اسفند «بیانیه جمعی از وکلای کردستان در مورد ضرورت اقدامات پیشگیرانه در مقابله با کرونا» در سایت وابسته به جمهوری اسلامی "کردپرس" منتشر شده. این بیانیه توسط ١٠٢ نفر از وکلای ساکن کردستان تنظیم شده است.
بیانیه منتشر شده توسط وکلای کردستان در ١٢ بند و به منظور جلوگیری از "تسری" ویروس کرونا تنظیم شده است.!!  اما امضا کنندگان  بیانیه از آنجا که نخواسته اند در چارچوب بازی های مسخره و بی مسئولیتی های جمهوری اسلامی فراتر روند، عملا ضد منافع معیشتی و زندگی و سلامت مردم در کردستان و در جهت حمایت از بی مسئولیتی و بی لیافتی نهادهای دولتی و جمهوری اسلامی حرکت کرده اند.
نظر به اهمیت سیاسی شرایط کنونی(مبارزه با دو  ویروس کرونا؛ کرونای جمهوری اسلامی و ویروس کرونا) و تلاش آگاهانه برای حفظ و تامین معیشت و سلامتی مردم،  انتشار هر بیانیه و اقدامی توسط نهاد و محافل و تشکلهای کارگری و معلمان، نهادهای زیست محیطی، زنان و دانشجویان باید خط فاصل و مرزهای سیاسی را با جمهوری اسلامی، دولت و نهادهای مزدور را مشخص و با خواستهای شفاف و کارساز و موثر در صحنه سیاسی و اجتماعی باشد. بیانیه ١٠٢ نفر از وکلای کردستان نخواسته این مساله مهم؛ "تلاش آگاهانه برای حفظ و تامین معیشت و سلامتی مردم" را بیان و آنرا نمایندگی کند. و در جهت تحکیم و تقویت جبهه مردم و تحمیل خوانستهای انسانی آنها حرکت کند. بلکه آگاهانه در کنار نهادهای دولتی و سرکوبگر ایستاده است. 
مواردی از این بندها که با سیاستهای  جمهوری اسلامی در جهت سرکوب جامعه و نظامی کردن شرایط کنونی هم جهت است به قرار زیر هستد.
(بند ۵. کلیه اداره های خدمات‌رسان (آب، برق، گاز) تا اطلاع ثانوی از اعزام کنتورخوان و تحویل قبض به درب منازل خودداری نمایند و قرائت کنتور از طریق سامانه‌ی شرکت‌ها و اعلام همشهریان انجام گیرد).
این بند بدترین و غیر انسانی ترین مشاوره و توصیه ای است که وکلای "محترم" به نهادهای دولت و جمهوری اسلامی داده اند. در شرایط کنونی هر انسان منصف و مسئول سلامت مردم و جامعه باید اعلام کند؛ « هزینه های زندگی خانواده هایی که بدلیل ابتلا به کرونا و یا بدلیل تعطیلی کارشان درآمدی ندارند را تامین کند. قسط های بانکی شان را ملغی کند، آب و برق و گاز آنها را رایگان کند، اجاره مسکن آنها را بپردازد و سایر نیازهای روزمره شان را بطور کامل تامین کند». قرائت کنتورهای برق از طریق سامانه عملا خط تاکیدی است بر اینکه مردم قبض های آب و برق و گاز را پرداخت کنید و عملا سیاست و موضعی است علیه شعار و خواستی که مردم در ایران و در کردستان علیه پرداخت نکردن قبضهای  آب و برق و گاز در چند سال گذشته  بدست گرفته و  بعنوان خواستی مبارزاتی آنها را پرداخت نکرده اند.

بیانیه ١٠٢ نفر  وکلای کردستان  در بند ٨ مهر تایید و  همسویی با میلیتاریزم و نظامی کردن شهرها توسط نیروهای سرکوب است. (بند ٨. هرگونه تجمع و فعالیتهای خودسرانه در سطح شهر ممنوع  اعلام گردد.) قطعا فعالیت خودسرانه متوحه مبارزات و اعتزاضات مردم است و بیانیه مبارزه و تخمع مردم را هدف قرار داده است.  مردم حق دارند و باید بتوانند با رعایت توصیه های بهداشتی و ایمنی و سلامتی دست به تجمع بزنند. نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی اجازه ندارند (تحت عنوان فعالیتهای خوسرانه) به تجمع مردم حمله کنند و در خیابانها لشکر اوباش بسیجی و پاسدارها را بجان مردم بیندازند(چند مورد در چند روز گذشته بعد از دستور خامنه ای جنایتکار را ما شاهد بوده ایم)،  مردم و جامعه باید تحت هر شرایط دست به تجمع بزنند، خواستهایشان را در شهرها به نمایش بگذارند. بهتر بود بیانیه ١٠٢ وکیل  علیه حضور اوباش مزدور و بسیجی ها اعلام موضع میکرد ! اما متاسفانه آنها علیه مردم و مبارزه و تجمعات احتمالی آنها تحت عنوان "فعالیت خودسرانه"  "مجوز"  سوکوب به نیروهای نظامی و امنیتی را داده اند.
وکلای نامحترم در بیانیه بجای همصدا شدن با بخش اعظم و اکثریت مردم و جامعه «آزادی کلیه زندانیان» توصیه کرده اند ارگانهای قضایی جمهوری اسلامی این نهاد ضد انسانی، نهاد قصاص و مدافع سنگسار و اعدام و زندان و شلاق و سرکوب در هفته سه روز به امر ضد انسانی و سرکوب ادامه دهد و به این اعتبار بانک ها را هم در کنار قوه قضائیه گذاشته اند. در شرایط کنونی مردم و جامعه، ده ها نهاد و تشکل کارگری و معلمان و زنان و فعالین اجتماعی بدرست خواهان "آزادی فوری کلیه زندانیان" شده اند، و مدافع  سلامت جسمی کلیه زندانیان هستند. بیانیه ١٠٢ نفر از وکلا بیشرمانه از  این مهمترین و انسانی ترین و فوری ترین خواست میلیونها نفر از مردم دفاع نمیکند، سکوت کرده و در جهت و همسنگری با جمهوری اسلامی حرکت کرده است. در ارتباط با آزادی زندانیان سکوت کرده است.  شرم بر شما که به اصطلاح شغل  وکیل و در خط تماس با زندانی ها هستید!. سکوت امضا کنندگان بیانیه و هم جهتی آنها با جمهوری اسلامی و آزاد نکردن کلیه زندانیان پرونده سیاه و ضد انسانی است که باید بر در دفاتر امضا کنندگان بیانیه با خط درشت نوشته شود که شرم بر شما که از زندانی و آزادی آنها در شرایط کنونی که خطر ویروس کرونا جان آنها را در معرض تهدید جدی قرار داده است، نشدید.
و بند ١٢ بیانیه ١٠٢ نفر ظاهر شدن در سمت مشاور اقتصادی جمهوری اسلامی است، اینها نوشته اند؛ «
« ۱۲- جهت جبران بخشی از خسارات وارده به مشاغل و کاهش درآمدهای مردم و تقلیل فشارهای مالی و معیشتی ناشی از شیوع بیماری ، رایزنی و تصمیمات و اقدامات لازم جهت معافیت یا کاهش و یا اعطای مهلت مناسب برای پرداخت کلیه عوراض و مالیات و هزینه انشعابات و اجاره بهای اماکن عمومی و دولتی و به ویژه بازپرداخت اقساط بانکی انجام گردد.»
مردم با شروع بحران کرونا خواهان تامین معیشت و ماندن در خانه هایشان با درمان رایگان و تامین معاش و حقوقهایشان شدند. در شرایطیکه مردم با مساله ویروس کرونا در حال جنگ و مبارزه ای سخت و هر روزه هستند، بی شرمانه ترین و ضد انسانی ترین توصیه ها توسط امضا کنندگان بیانیه تحت عنوان «کاهش و اعطای مهلت» برای پرداخت کلیه عوارض و مالیات و هزینه انشعابات و اجاره بهای اماکن عمومی و دولتی و به ویژه بازپرداخت اقساط بانکی، شده است. وقاحت و در جبهه جمهوری اسلامی به این شوری و با این لحن که فقط و فقط  از کاراکتر بورژواهای طبقات بالا برخواسته است، در تاریخ مبارزه طبقاتی تجربه شده است. بورژواهایی که به حکم در دست داشتن "مدرک" قوه قضائیه(جمهوری اسلامی) توانسته اند در صف ضد مردم  در سمت مشاور رژیم و در جهت حفظ منافع دزدان و چپاولگران حاکم که فساد آنها جهانی است، ایستاده اند.  در این بند(بند ١٢) بیانیه وکلا در موضعی ناآشنا و دور از مسائل مبارزاتی و تامین معیشت در  کردستان و با فاصله ای عمیقا طبقاتی، واقعیتهای زندگی  کارگران و مردم زحمتکش را بیان میکنند. به سرنوشت هزاران خانواده کارگری، کودک و سالمندان و جوانان بیکار بیگانه برخورد کرده اند. موضع سکوت بیانیه ١٠٢ نفر طبقاتی است. آنها مشکل تامین زندگی و معیشت را ندارند و نخواسته اند درد و رنج گارگران بیکار و خانواده هایشان را بفهمند.  مگر آنها در کردستان شاهد این نیستند که بحران کرونا تامین معیشت و سلامتی مردم را در سطح عمومی با مخاطره جدی روبرو کرده است. تعداد زیادی از مکان های امرار معاش کارگران و جوانان بیکار از جمله دستفروشی و کولبری تعطیل شده اند. شرایط کنونی معیشت و زندگی هزاران نفر از خانواده های کارگر و زحمتکش را در مخاطره جدی قرار داده است. هزاران کارگر و جوانان بیکار از هرنوع درآمدی محروم شده اند. کارگران و جوانان بیکار خواهان؛ تامین هزینه های زندگی خانواده هایشان و  خواستار بیمه بیکاری مکفی بر اساس تامین معیشت هر تعداد از خانواده ها هستند. و خواهان تامین هزینه های زندگی  و درمان رایگان خانواده هایی هستند   که بدلیل ابتلا به کرونا و یا بدلیل تعطیلی کارشان درآمدی ندارند. بیانیه وکلا آگاهانه  از این واقعیت  بزرگ طبقاتی و اجتماعی فاصله گرفته و سکوت کرده است!.
مردم کردستان به یقین بیانیه وکلا خطاب به دولت و نهادهای جمهوری اسلامی را بعنوان اقدامی در جهت منافع سیاسی، خفظ سلامت انسانها در مقابل ویروس کرونا و تامین معیشت خود بحساب نمیاورند. این بیانیه را بعنوان اقدامی  بی شرمانه که در جهت سیاستهای سرکوبگرانه و غیر مسولانه جمهوری اسلامی است در پرونده آنها ثبت میکنند.
پیشنهاد ما این است هر تعداد از امضا کنندگان این بیانیه هنور استعداد ماندن و حرکت در جهت منافع و تامین سلامت و امنیت جانی و معیشتی مردم و جامعه را دارند، نام و امضاهایشان را در این بیانیه پاک کنند و به صفوف میلیونی مردم در ایران و کردستان بپیوندند.
در پاسخ به بیانیه ١٠٢ وکیل کردستان باید مردم و جامعه بی جواب نباشند. باید همه جا با بیانیه های رادیکال که اینروزها کم نیستند که توسط تشکلهای کارگری و معلمان و زنان و نهادهای مدنی منتشر شده اند، جواب محکمی به بیانیه ١٠٢ وکیل داده شود و همه جا در بیانیه هایمان اعلام کنیم؛   ما خواهان؛ ــ   تامین نیازهای بهداشتی و پزشکی جامعه  بطور رایگان هستیم، ــ   که خبررسانی کادر پزشکی و مردم درمورد کرونا کاملا آزاد باید باشد و افرادی که به این دلیل دستگیر شده اند را فورا آزاد شوند. ــ کلیه زندانیان  فورا آزاد شوند  ــ درمان و تامین سلامت مردم  برای عموم آحاد جامعه رایگان شود. ــ که جمهوری اسلامی  هزینه های زندگی خانواده هایی که بدلیل ابتلا به کرونا و یا بدلیل تعطیلی کارشان درآمدی ندارند را تامین کند. ــ که قسط های بانکی شان را ملغی کند، آب و برق و گاز آنها را رایگان کند، اجاره مسکن آنها را بپردازد و سایر نیازهای روزمره شان را بطور کامل تامین کند.
خواهان  تامین هزینه های زندگی کارگران بیکار و خانواده هایشان با پرداخت  بیمه بیکاری مکفی بر اساس تامین معیشت هر تعداد از خانواده و خواهان تامین هزینه های زندگی خانواده هایی که بدلیل ابتلا به کرونا و یا بدلیل تعطیلی کارشان درآمدی ندارند  بشویم.
نسان نودینیان
٢٤ اسفند ١٣٩٨
١٤ مارس ٢٠ بیست

آیا اروپا توانایی تقبل این همه پناهجو و هزینه های مالی آنرا دارد؟

آیا اروپا توانایی تقبل این همه پناهجو و هزینه های مالی آنرا دارد؟
این سئوالی است که تقریبا همه جا و در همه رسانه های اروپا شنیده می شود.
در این یادداشت اساسا به توانایی مالی اروپا برای پذیرش پناهجویان می پردازم . در یادداشت بعدی ظرفیت اروپا برای پذیرش پناهجویان را آنالیز خواهم کرد. و اینکه با چه معیاری می گویند اروپا پر شده است و دیگر کافی است؟ چگونه و با کدام منطق اروپا بطور مرتب از پناهجویان و مهاجران پر یا خالی می شود؟

"شهروندان اروپا از خودشان می پرسند آیا پذیرفتن این همه پناهجو بالاتر از توان آنها نیست؟ همچنین در بروکسل رهبران اروپا نیز نگران دامنه حمایت شهروندان اروپا از حمایت مالی جامعه اروپا از پناهجویان هستند. اما این یک مضحکه ریاکارانه است. این حرفها را همان بروکسلی می زند که حاضر نیست در مقابل فرار مالیاتی شرکتهای بزرگ به ایستد، بدین طریق جامعه اروپا بیش از 80 میلیارد یورو از دست می دهد!...
پناهجویانی که حالا بسوی کشورهای اروپایی می آیند پیامدهای جنگی هستند که 13 سال پیش با دروغ شروع شد و تا حالا ادامه دارد... بیش از 3000 نفر در راه رسیدن به اروپا مردند... حالا بیش از 10.000 نفر از فرزندان آنها گم شده اند... " (1)
توضیح از احمد پوری:
در پایان سال 2016 معلوم شد که نه 3000 نفر بلکه بیش از 5000 نفر پناهجو در دریای مدیترانه جان باختند، به گزارش پلیس بین المللی بیش از ده هزار کودک پناهجو و مهاجر در اروپا گم شده اند. در برنامه ای دیگر در تلویزیون هلند این رقم را اصلاح کردند و اعلام کردند که رقم دفیق تر 20.000 کودک کم سن و سال در اروپا گم شده است! پرواضح است که سرنوشت اغلب آنها به بردگی جنسی یا جسمی منتهی می شود...

آیا جان انسانهایی که از جنگهای جنایتکارانه می گریزند برای رهبران اروپا که دائم دم از دمکراسی و حقوق بشر می زنند اینقدر بی ارزش شده است؟ باور کردنی نیست رهبران اروپا آگاهانه چشمشان را می بندند تا شرکتهای چند میلتی هر سال 80.000.000.000 اورو کمتر مالیات بدهند! بزبان دیگر دزدی مالیاتی بکنند و این هزینه ها را در عمل بر دوش شهروندان اروپایی منتقل کنند، سپس ادعا می کنند که پناهجویان علت از بین رفتن دولت رفاه و تمام مشکلات اقتصادی و اجتماعی اروپا هستند!... چرا اتحادیه اروپا از پرداختن 12 میلیون دلار در ماه برای نجات جان پناهجویان در دریای مدیترانه عاجز بود؟ ولی برای دزدی هشتاد هزار میلیون دلاری شرکتهای چند میلیتی در کمال مسرت با آنها همکاری می کنند؟!

خیرت ویلدرس رهبر "حزب آزادی" که در حقیقت حزب نئوفاشیستی است بارها در بحثهای پارلمان بصراحت گفته است:
"ما به هیچ وجه هیچکسی را نباید به هلند راه بدهیم! هیچکس!
به نظر من 99% پناهجویان دروغگو هستند! شاید نیم درصد پناهنده واقعی باشند آنها هم حتما مسیحی هستند! برای آنها هم در هلند جایی نیست می توان آنها را در کشورهای اروپای شرقی پناه داد! " (2)

"داشتن حافظه تاریخی در این دور و زمانه ای که رسانه های مهم جهانی در خدمت نخبه گان حاکم برجهان با استراتژی بسیار بغرنج و هوشمندانه حافظه تاریخی توده ها را دستکاری و مغزشویی می کنند... بینهایت مهم است!

شاید خیلی ها یادشان رفته باشد، چند سال پیش که بحران اقتصادی شروع شد رهبران هلند که در جلسه اروپایی نجات بانکها شرکت کرده بودند با اراده ای استوار و غیرقابل تصور گفتند ما آنقدر در این جلسه می مانیم که بایک راه حل جدی از این جلسه بیرون برویم و در عرض یک شب اغلب کشورهای اروپایی صدها میلیارد اورو برای نجات بانکها فراهم کردند!
چرا امروز برای نجات جان انسانها از آن اراده استوار خبری نیست؟
تنها در سال 2012 بودجه نظامی کشورها بیش از 2000 میلیارد دلار بود! طبق بررسی های جوزف استیگلیتز برندنده جایزه نوبل اقتصاد و اعترافات بعدی رهبران آمریکا تنها جنگ عراق بیش از 4000 میلیارد دلار برای مردم آمریکا هزینه داشت که سودش به جیب شرکتهاچند ملیتی و بانکها رفت... و کشور عراق ویران شد... چرا برای راه انداختن جنگهای غارتگرانه و جنایکارانه بودجه های نجومی براحتی آب خوردن پیدا می شود ولی برای نجات جان پناهجویان در دریای مدیترانه که به گورستان پناهجویان و مهاجران تبدیل شده همه کشورهای اروپایی باهم 100 میلیون اورو نمی توانند جمع آوری کنند؟ اگر این صد میلیون را از آن 80 میلیارد دزدی مالیاتی شرکتهای چندملیتی کم کنند بازهم آنها سالانه هفتاد و نه میلیارد و نهصد میلیون اورو با همکاری دول اروپایی کمتر مالیات دادده اند یعنی دزدی مالیاتی کرده اند!
چرا رهبران جهان سرمایه داری در راه انداختن پرهزینه ترین و وحشیانه ترین جنگهای جنایتکارانه همواره موفق هستند ولی در برقراری صلح و جنگ نکردن همواره شکست می خورند؟

کدام منافع رهبران اروپا را بسان سرباز جانباز در خدمت بانکها، موسسات مالی و شرکتهای چندملتی در آورده بود...؟
رهبرانیکه برای نجات بانکها از هر کشوری صدها میلیارد اورو جمع آوری کردند، سال قبل از بودجه 100 میلیون دلاری مارِ نوستروم (Mare Nostrum) جهت صرفه جویی، 70 میلیون دلار کم کردند تا پناهجویان و مهاجران را نجات ندهند با این هدف که آنها را نا امید کنند و جریان پناهندگی را متوقف کنند!
این سیاستها آشکارا سیاستی جنایتکارانه هستند! آگاهانه جان انسانها را به خطر می اندازند تا آنها را بترسانند و با دادن قربانیان بی شمار به اهداف خود برسند!

حالا به بهانه نجات جان پناهجویان می خواهند آنها را به آفریقا برگردانند!" (3)

"ملل متحد خواستار اقدام اروپا برای جلوگیری از تلفات مهاجران شد
سازمان کمک به پناهندگان ملل متحد دو دلیل را برای افزایش تعداد تلفات مهاجران اشاره می کند. اول این که جای برنامه نجات ایتالیا را برنامه موسوم به "تریتون" اتحادیه گرفته است که تمرکزش بیشتر بر نظارت و گزمه زنی است تا نجات مهاجران. و دوم اینکه به دلیل خرابی اوضاع در لیبیا تعداد بیشتری تلاش می کنند از طریق بحیره مدیترانه به اروپا فرار کنند.
ایتالیا در گذشته به تنهایی برنامه نجات پناهجویان را به پیش می برد، اما به جای این که از این برنامه تقدیر شود، دیگر کشورهای اتحادیه اروپا موضع انتقادی گرفتند. جودیت ساندرلند از سازمان دیده بان حقوق بشر می گوید: «آنها استدلال می کنند که ماموریت نجات ایتالیا (ماره نوستروم) مردم را تشویق به عبور از بحر می کند.» " (4)
بزبان دیگر سیاست واقعی رهبران اروپا این استکه قربانیان را نجات ندهند و بگذارند هرچه بیشتر در دریا بمیرند! در چنین جنایتی اثر انگشت اروپا روی اجساد باقی نمی ماند!... مقصر موجهای دریا، قاچاقچی ها و پناهجویان هستند نه رهبران اروپا!...

اتحادیه اروپا به دنبال ارعاب پناهندگان است
"بر اساس گزارش نشریه آلمانی "اشپیگل"، کشورهای عضو اتحادیه اروپا می خواهند پناهندگان از شمال افریقا را مانع گردند که داخل خاک اروپا شوند. ایتالیا با آلمان، فرانسه و اسپانیا روی چنین طرحی موافقت کرده اند. بنابر این کشورهای غیر اروپایی مانند مصر و تونس باید در نجات پناهندگان، که با قایق ها برای رسیدن به اروپا تلاش می کنند، سهیم گردانیده شوند.
... باور به این است که چنین رویکردی "یک اثر بازدارنده واقعی" می تواند داشته باشد و ایجاد ترس بین مهاجران می گردد.

اسکا کلر نماینده سبز ها در اتحادیه اروپا با انتقاد از کشورهای عضو گفته است که آنها "به هر قیمتی که باشد می خواهند از مسئولیت های شان در قبال پناهندگان" فرار کنند. او در ادامه می گوید که مصر و تونس کشور های امن برای پناهندگان نیستند." (5)

"سازمان عفو بین الملل به همین دلیل از اروپا انتقاد کرده است که اقدامات کافی روی دست نگرفته است. گوری فان گولیک از سازمان عفو بین الملل در اعلامیه ای گفته است که "حکومت ها در لندن، پاریس، برلین و دیگر پایتخت های اروپایی باید اعتراف کنند که استراتژی فعلی شان کاری و مثمر نبوده است و به جای آن باید یک عملیات هماهنگ بشردوستانه در بحیره مدیترانه راه اندازی کنند که کارکرد مشابه چون ماموریت (ماره نوستروم) داشته باشد.»" (6)

این سیاستها نتیجه انتخاب آگاهانه رهبران اروپا و یک نظام طبقاتی و سود محور است! سیاستمداران اروپا آگاهانه چشم خود را بر فجایع جنایتباری که پیامد منطقی و مستقیم سیاستهای سختگیرانه آنهاست می بندند به این امید که پناهجویان آنقدر در دریای مدیترانه در پای دیوارهای مرئی و نامرئی قلعه اروپا بمیرند که دیگران از ترس مرگ، از آمدن به اروپا منصرف شوند!

"برنامه نجات ایتالیا برای مهاجران موسوم به "ماره نوستروم" سال گذشته به پایان رسید و برنامه حفاظت مرزی اتحادیه اروپا (تریتون) جای آن را گرفت. اما فعالان حقوق بشر و سازمان‌های کمکی می‌گویند برنامه حفاظت مرزی اتحادیه اروپا پیش از این که برای نجات انسان‌ها در حالات عاجل باشد، تلاشی برای بازداشتن آن‌ها از رسیدن به اروپاست." (7)

زمین زیر پای پناهجویان چنان سوزان است آنها علیرغم اینکه شاهد تمامی این سیاستهای جنایتکارانه و عواقب آن هستند بازهم ریسک آمدن را بجان می خرند!
کسیکه زن و کودکانش را به بدست امواج توفانی اقیانوسها می سپارد به احتمال قوی زمین زیر پایش بسیار بیشتر از این دریای طوفانی و متلاطم در خطر ریزش و سقوط قرار دارد!

رهبران اروپا آگاهانه نمی خواهند کوچکترین توجهی به اساسی ترین ریشه های بحران پناهندگی که خودشان بوجود آورده اند بکنند! آنها فقط می خواهند قربانیان کشورهای جنگ زده به اروپا نیایند!
ولی بهزاران طریق تلاش می کنند توده ها را گمراه کنند و ریشه بحران پناهندگی را به قاچاقچی ها نسبت دهند!

آیا قاچاقچی ها علت بحران پناهندگی هستند یا معلول سیاستهای بیگانه ستیز و درهای بسته اروپا هستند؟
اگر اروپا جامعه باز باشد، همان جامعه بازی که در تمام دوران جنگ سرد شب و روز تبلیغش را می کردند و انسانها بتوانند بطور قانونی با پرداختن بهای بلیط هواپیما یا اتوبوس به اروپا بیایند کدام احمقی بسراغ قاچاقچی می رود تا دهها برابر بهای بلیط راه قانونی بپردازد و بالاتر از آن از طریق خطرناکترین مسیر و دهها ریسک دیگر خودش را به اروپا برساند؟
تولید قاچاقچی های بیشتر نتیجه مستقیم سیاستهای سختگیرانه رهبران اروپاست!
اگر سالها قاچاقچی ها را بمباران کنید باز هم نمی توانید ریشه آنها را بخشکانید! زیرا شرایط مادی و ضرورت وجودی آنها از بین نرفته است! براحتی می توان قاچاقچی ها را بطور ریشه ای نابود کرد اگر اروپا راه ورود قانونی پناهجویان را بازکند و تبدیل به جامعه بازی شود که همواره در تبلیغاتش ادعا می کند! ولی تبلیغات جامعه باز تازمانی ضرورت داشت که با نظام سوسیالیستی رقابت و مبارزه داشتند! حالا محبوب ترین هدف رهبران پوپولیست اروپا جامعه بسته و مرزهای بسته است!
یک راه بسیار موثرتر دیگر برای خشکاندن سیل پناهجویان و قاچاقچی ها هست، متوقف کردن جنگهای ویرانگر و جنایتکارانه ای که در خاورمیانه و بقیه جهان تنها بخاطر منافع 1% های حاکم برجهان راه انداخته اند!

هیچ ابزاری موثرتر از متوقف کردن جنگها نمی تواند چشمه تولید پناهجویان و مرگ و میر انسانهای بیگناه و تجاوز به زنان و کودکان آواره را در کشورهای همسایه و در اروپا را بخشکاند!...
ولی رهبران اروپا حاضرند در سر راه پناهجویان به اروپا هزاران دیوار بکشند، نیروی دریایی ناتو را برای متوقف کردن آنها در دریاها بفرستند، سیاستهای بیگانه ستیز را در کشورهای اروپایی هر روز شدیدتر کنند... ولی جنگهای ویرانگر را بخاطر منافع طبقه حاکم متوقف نکنند!
این امر یک انتخاب آگاهانه سیاسی است!
کلاوز ویتز بزرگترین فیلسوف جنگ بدرستی گفته است: " جنگ ادامه سیاست است با ابزار دیگراست!"
ماکس فان دن برخ می گوید: "ما از دولت و پارلمان هلند می خواهیم که بجای بمبباران سوریه، صدور اسلحه به مناطق جنگ زده را متوقف کنید. بجای فرستادن هواپیمای بدون سرنشین که بمب ها را در زمین می کارند، بهتر است به کسانیکه تخم تنفر می کارند یک ضربه جدی بزنید. " (8)

افزایش مهاجرسیتزی در اتحادیه اروپا
علاوه بر مرگ هزارن پناهجو در پای دیوارهای قلعه اروپا، یک نتیجه دیگر حل نشدن مسئله پناهجویان و پنهان کردن ریشه های واقعی فرار پناهجویان از کشورهایشان این است که در اروپا بطور دائم راسیسم و فاشیسم رشد میکند! راسیسم و فاشیسمی که بیشتر نتیجه بازیهای بسیار هوشیارانه و بغرنج رهبران سیاسی اروپاست برای دفاع از منافع طبقه حاکم بر جهان! رهبران سیاسی اروپا هرچند که خودشان را بسیار مستقل نشان می دهند در عمل کارمندان همان شرکتهای چند ملیتی هستند! از هزار و یک دلیل و مثال من به یکی قناعت می کنم. ویم کوک نخست وزیر محبوب هلند بعد از دو دوره نخست وزیری رفت کارمند شرکت نفتی شل شد! از این مثالها در مورد رهبران سیاسی اروپا بدون کوچکترین اغراقی هزاران مورد هست که علاقمندان می توانند براحتی در اینترنت پیدا کنند...

خانم شارون خست هاوزن نماینده پارلمان از حزب سوسیالیست هلند بدرستی می گوید قرارداد اروپا با ترکیه به معنی عملی کردن خواست خیرت ویلدرس رهبر "حزب آزادی" است! (9)

هری فان بومل : "باید امکان ریختن مواد غذایی از طریق هواپیما را به آلپو بررسی کنیم احتمالا این سریعترین راه کمک به ساکنان این شهر است... در آلپو وضعیت فاجعه باری حاکم است مردم میخواهند فرار کنند ولی با مرزهای بسته ترکیه روبرو می شوند. مردم در آلپو خودشان بدرستی می گویند مانند موش در تله گیر کرده اند.
سئوال این نیست که ما بین ریختن بمب و نان یکی را انتخاب کنیم. واقعیت این است وقتیکه مان ریختن نان را انتخاب می کنیم در عمل غیر ممکن است! " (10)

بیش از بیست سال است که در اروپا رقابت در سخت تر کردن سیاستیهای پناهندگی و کم کردن جدابیت کشور برای پناهجویان است. کار بجایی رسیده است که حتی مرفه ترین و متمدن ترین کشورهای جهان نظیر سوئد اعلام کرده اند:
"کمک به پناهجویان در سوئد می‌تواند قاچاق انسان محسوب شود.
اگر کسی، پناهجویان و کسانی را که دارای مجوز اقامت در سوئد نیستند، حتا بدون دریافت پول پنهان کنند یا از محلی به محل دیگر انتقال دهند، قاچاق انسان انجام داده و مجازات خواهدشد." (11)

" راسیسم و فاشیسم در تمام طول تاریخ هرگز بر مبنای ترس از خطر واقعی استوار نبود!
ویدئوهای جعلی در خدمت دامن زدن به ترس و تنفر از پناهندگان! " (12)

" وزیر مهاجرت نروژ sylvi listhaug در گفتگو با سایت خبری abc nyheter می‌گوید: ۱.۱میلیارد کرون هزینه کمپ‌های خالی در سراسر نروژ است.
در مجموع دولت ۱.۱ میلیارد برای کمپ های که به دلیل سیاستهای سختگیرانه پناهندگیش خالی مانده هزینه میکند. " (13)

"هزینه دستگاه پناهنده پذیری انگلیس برای یکسال برابر با هزینه نگهداری ده میلیون پناهنده به مدت یکسال است! " (14)

بزبان دیگر در محاسبه هزینه های پناهجویان تمامی هزینه های کاریابی و حقوق قاضی ها، وکلا، مدیران، مترجمین، کارمندان، کارگران اداره تابعیت و مهاجرت، شرکتهای ساختمانی سازنده کمپ ها و ... دزدی و فساد موءسسات و شرکتهای مختلف مانند پرداختن بیش از یک میلیارد به کمپ های خالی در نروژ... همه را به حساب پناهجویان می گذارند! ... در حالیکه در هلند که یکی از مرفه ترین کشورهاست، در عمل به پناهجویان هر هفته 58 اورو پول می دهند! با این پول بغیر از هزینه اقامت در کمپ و آب و برق و ... باید تمامی هزینه های خرید غذا و لباس و مسافرت... خود را بپردازند!
یکبار یک پروفسور راست افراطی را به تلویزیون آورده بودند با محاسبات بغرنج و فرضیه های کاملا نادرست ادعا می کرد که هر پناهنده بیش از یک میلیون اورو برای جامعه ما هزینه دارد! یکی از فرضیه های ایشان این بود که اگر پناهجویی 50 سال کار نکند و از تمامی خدمات عمومی و بیمه و مزایای دولت رفاه برخوردار شود...

آمریکا تنها در جنگ عراق بنا به محاسبات جوزف استیگلیتز برنده جایزه نوبل اقتصاد بیش از 4000 میلیارد دلار هزینه کرد! بهتر است این رقم را مقایسه کنیم با مبالغی که ثروتمندترین کشورهای جهان برای نجات جان بیش از 65 میلیون پناهجو به کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل می کنند.
کشورهای زیر بالاترین رقم کمک مالی را به کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل می کنند.
1 امریکا معادل 1,450,360,238
2 آلمان معادل 476,918,668
3 اتحادیه اروپا معادل 436,036,986
4 ژاپن معادل 152,359,773
5 بریتانیای کبیر معادل 136,219,370
منبع آمار: کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل (15)

بنا به گزارش اوکسفام نویب تنها “پنجاه کمپانی بزرگ آمریکایی بیش از 1000 میلیارد یورو در بهشت مالیاتی سرمایه گذاری کرده اند.”

روبی سیلورمان مشاور مالیاتی Oxfam Robbie Silverman اوکسفام نویب می گوید: این گزارش بار دیگر ثابت می کند که سوء استفاده گسترده و سیستماتیک در سیستم مالیات جهانی موجود یا حاکم است. " (16)

بهشت های مالیاتی توسط دولتها و رهبران سیاسی نظام سرمایه داری که در خدمت شرکتهای چندملیتی هستند به خاطر تضمین سودهای نجومی و دزدی "قانونی" طبقه حاکم بوجود آمده اند. هدف واقعی این بهشت های مالیاتی دادن امکانات "قانونی" به میلیاردرهای حاکم برجهان است تا بتوانند برای کسب سودهای نجومی، تمامی موانع قانونی و دمکراتیک کشورهای جهان را دور بزنند!
بینهایت خلاصه ماجرا این است که در جهان ما نظامی را حاکم کرده اند که سودهای نجومی شخصی و مال آنهاست. تنها در تقسیم ضرر و زیان بانکها و شرکتهای چندملیتی توده ها را در پرداختن قرضها شریک می کنند و به اصطلاح سوسیالیست می شوند! ...

ملاحظه می فرمائید که این سودهای نجومی نه توسط دست نامرئی بازار آزاد، نه توسط دست نامرئی خدا و نه توسط شانس و تصادف و طبیعت به حسابهای بانکی میلیاردرهای حاکم برجهان ریخته می شود! برای هر سنت این سودها با همدستی دولتها و بانکها و شرکتهای چند ملیتی بسیار دقیق برنامه ریزی شده است تا فقرا فقیرتر و ثروتمندان ثروتمندتر شوند! ...

سئوال از کسانیکه هنوز به امامزاده های نئولیبرالی دل بسته اند:

آیا هنوز هم فکر می کنید پناهجویان علت نابودی دولت رفاه در اروپا هستند؟
آیا هنوز هم فکر می کنید کشورهای اروپایی توانایی تقبل این همه پناهجو و هزینه های مالی آنرا ندارند؟
آیا هنوز هم فکر می کنید پناهجویان علت رشد راسیسم و نئوفاشیسم در اروپاهستند؟
آیا هنوز هم فکر می کنید این مشکلات در چهار چوب نظم کاپیتالیستی قابل حل هستند؟
آیا هنوز هم فکر می کنید که کاپیتالیسم بهترین نظامی است که بشریت کشف کرده است؟
آیا هنوز هم فکر می کنید 8 نفری که بیش از 3.5 میلیارد انسان ثروت دارند، از طریق دست نامرئی بازار یا امدادهای غیبی الهی به این ثروت رسیده اند ؟
آیا هنوز هم فکر می کنید دریای مدیترانه بطور تصادفی به گورستان پناهجویان و مهاجران تبدیل شده و مرگ بیش از 31.500 نفر در دریای مدیترانه ربطی به تصمیم های رهبران سیاسی اروپا ندارد؟

آیا هنوز هم فکر می کنید به علت تصادف و شانس هیچکدام از جنایتکاران جنگی آمریکا پایشان به دادگاه جنایت علیه بشریت کشیده نشده؟
بیش از 50% پناهجویان جهان از سه کشور جنگ زده هستند! حدس بزنید کدام کشورها ؟

با احترام،
احمد پوری (هلند) 14 – 03 – 2016

بروز شده در تاریخ 14 - 03 - 2018

پیوند این یادداشت در صفحه فیس بوک من:

https://www.facebook.com/ahmed.pouri/posts/1280636275288938?__xts__[0]=68.ARDY6IZrxHSSyy5eMZnVu5Iwa0zripz35w9nMfEBekZNKjtsdswmVehC35GDBXn
MLQrrm7wbKIaWl6fiDeSvvREX8oSKvo6vor_5KrSLAncjOOu683PqirWN7_KeOb
Few0hecay4AsGYTzPOOak70sibUs79C3wQ2me-jSd7tGrdg51Y9x4KGmwbTB8-3IZCM1ApEbq6h6HllKElyoKITEE7xaae_CUwCuVuO66iPITgdISj26w_f69Sp5TEBq0za_
DZ7gQLjAI4XFhMxByEpzltDH3dgen8ZRKrGIkq9zR_9
Irkr1BmRw_HaWTtDkOQaQiOSAKYyUqd9BYVosrl-nXRa-ZfNvh1Tem96uvJnwj2AMR0at4&__tn__=K-R

****************************************
لینک کانال احمد پوری در تلگرام:
@Ahmed_Pouri_NL
https://t.me/Ahmed_Pouri_NL

منابع:
(1) Toesprak Max van den Berg op de demonstratie op 6 februari: Vluchtelingen welkom, racisme niet! -
http://www.grenzeloos.org/…/toesprak-max-van-den-berg-op-de…

" ماکس فان دن برخ در خانواده ای سوسیال دمکرات بزرگ شد و سالها در بالاترین مقام های اجرایی در حزب سوسیال دمکرات هلند کار کرد. از جمله به مدت هشت سال رئیس فراکسیون سوسیال دمکراتهای اروپا در پارلمان اروپا بود... برخلاف رهبران فعلی سوسیال دمکراسی که تبدیل به سوسیال لیبرال شده اند، او که هنوز هم به پرنسیپهای قدیمی اش وفادار است در سخنرانی خود در تظاهرات ششم فوریه " پناهندگان خوش آمدند" در آمستردام گفت:
سال 1941 درست در کنار همین دیوار تریلرها و کامیون های آلمانی صف کشیده بودند آنان یهودی ها را بزور چماق و قنداق تفنگ جمع آوری و محاصره کردند وقتی که تعدادشان بیش از چهارصد نفر شد، بزور سوار تریلرها و کامیون ها کردند و به اردوگاه های کاراجباری مونیخ در آلمان بردند و همه شان را کشتند...
(2) Inbreng Geert Wilders - Algemene Beschouwingen HD 16-09-2015
https://youtu.be/TA7AyqBsJyg
(3) https://www.facebook.com/ahmed.pouri/posts/1089922247693676?notif_t=notify_me
(4) http://www.dw.com/…/%D9%85%D9%84%D9%84-%D9%85%D8…/a-18387458
(5) http://www.dw.com/…/%D8%A7%D8%AA%D8%AD%D8%A7%D8%…/a-18331917
(6) http://www.dw.com/…/%D9%85%D9%84%D9%84-%D9%85%D8…/a-18387458
(7) صدها مهاجر در نتیجه واژگون شدن یک کشتی غرق شدند
http://www.dw.com/…/%D8%B5%D8%AF%D9%87%D8%A7-%D9…/a-18384373
(8) http://www.grenzeloos.org/…/toesprak-max-van-den-berg-op-de…
(9) نهم مارس 2016 در صفحه فیس بوک خانم شارون خست هاوزن
(10) https://www.facebook.com/younislutfula.…/…/1685323315072223/
(11) http://www.irandn.se/…/%D8%AA%D9%88%D8%AC%D9%87-%DA%A9%D9%…/

(12) https://www.facebook.com/ahmed.pouri/posts/1189777227708177?notif_t=notify_me_page

(13) http://ilis.no/…/%D9%87%D8%B2%DB%8C%D9%86%D9%87-%D9%85%DB%…/
(14) ( جیمز هیتوی در برلین سوم دسامبر 2016 کنفرانس اروپایی النا و اکره James C. Hathaway )
ECRE ( European Council on Refugees and Exiles )
ELENA (The European Legal Network on Asylum )

(15) http://www.unhcr.org/donors.html

http://www.unhcr.org/5954c4257.html

(16) https://www.rtlnieuws.nl/…/topfirmas-stallen-honderden-milj

چند نکته درشرایط پاندمی ویروس کرونا

  چند نکته درشرایط پاندمی ویروس کرونا

هر روزه تعداد مبتلایان به ویروس کرونا و قربانیان ناشی از آن در کشورهای مختلف گزارش می شود . بعداز چین در سه کشور ایتالیا ، کره جنوبی و ایران شیوع این ویروس گسترده تر و تعداد بیشتری تلفات ازسایر کشورها داشته است . سرمایه داری چین دردسامبر سال گذشته  از شیوع ویروس کرونا در شهر ووهان خبر داد اما قبل از این تاریخ سعی کرد همانطورکه در سال 2003 در رابطه با پاندمی ویروس سارز انجام داد ،  آنرا پنهان کند تا تجارت جهانی اش دچار وقفه نشود و شریان سهم اش از کسب ارزش اضافی کارگران جهان آسیب نبیند . رژیم سرمایه داری اسلامی ایران نیزاز قبل از " انتخابات " کذایی اش شیوع بیماری مهلک ویروس کرونا را حاشا نمود و حالا که در ایران اپیدمی شده است اخبار کذب در رابطه با مبتلایان و قربانیان منتشر میکند و چون همیشه ، اطلاعات خلاف واقعیت میدهد . در دیگرکشورهای دنیای سرمایه داری هم البته نه به وقاحت رژیم اسلامی، تا کنون بر اساس نیازهای سرمایه که با تصاحب ارزش اضافی و متکی برکسب سود بیشترازاستثمار کارگران جهان در جریان است شیوع این بیماری مرگزا را جدی نگرفتند ، بطور نمونه  سوئد و کانادا، پروازهای هواپیمایی جمهوری اسلامی را بعد از نزدیک به یکماه که درایران از شیوع ویروس کرونا اطلاع داشتند اما متوقف نکردند وحتی هیچگونه کنترل وتستی ازمسافران درهنگام ورود صورت ندادند ، دولت های سرمایه داری بیشترنگران سقوط بازارهای بورس هستند تا جان انسانها،  درجهانی که نیروی کار انسان کارگر، از ارزان ترین کالاها برایشان به شمار میاید .                                                               

سازمان بهداشت جهانی ، ازآژانس های زیرمجموعه سازمان ملل بعد ازپاندمی ویروس کرونا درسایت رسمی اش آمارمبتلایان و مرگ ومیر ناشی از این ویروس در کشورهای مختلف با توجه به داده های رسمی و  در واقع تخمینی ونیزاطلاعات دررابطه با پیشگیری و ایمنی را انتشار می دهد ، بدون اینکه حرفی ازتدابیرعملی دررابطه با تهیه واکسن و تحقیقات پزشکی جنبی آن گزارش بشود. علیرغم اینکه سازمان بهداشت جهانی در سایت اش در رابطه با بیماریهای واگیرداردرج کرده است که « داروها و واکسن های مورد نیاز آنها را تضمین می کنیم » اما بودجه نجومی آن صرف هیچ تحقیقی دررابطه با اقدامات پزشکی ضروری برای تهیه دارو و درمان انسانها ، در این نوع موارد نمی شود - در سال گذشته که ویروس  ِابولا در چند کشورآفریقایی شیوع پیدا کرد و باعث قربانی شدن انسانها شد با اینکه ویروس آن در دهه هفتاد قرن بیستم کشف شده بود وبه  سازمان بهداشت جهانی هم ، همان زمان گزارش شده بود اما تا سال گذشته که انسانهای بسیاری جان باختند نه تنها در آن زمان اطلاع رسانی نکرده بود و کشف آنرا پنهان کرده بود بلکه بعد از شیوع آن هم بودجه ای برای تهیه واکسن این بیماری از طرف این آژانس اختصاص داده نشد . درواقع نبض دستگاه عریض و طویل بوروکراسی این تشکیلات در6 منطقه جهان و دربیش از 150 کشور و دفتر مرکزی در ژنو با تراستهای دارویی و مؤسسه های تحقیقاتی وابسته به آنها که اطلاعات پنهان شده از دید مردم جهان در رابطه با بیماری های واگیردار را از این آژانس سازمان ملل ( سازمان دولتها ) دریافت میکنند میزند . انحصارات دارویی هم برطبق منطق سرمایه ، یعنی اگرسود دهی در رابطه با تولید دارو تضمین شود و بتوانند کالای دارو را به صورت انبوه و گران به فروش برسانند ، به تولید آن میپردازند .                                                                                                     

درایران ، در جهنم جمهوری اسلامی سرمایه ، توده های میلیونی مردم کارگرفاقد کمترین امکانات پزشکی و بهداشتی دررابطه با شیوع ویروس کرونا هستند و فاجعه انسانی تهدیدشان میکند . بعضاً به حاکمان جنایتکاراسلامی ازین زاویه انتقاد میشود که احساس مسئولیت درقبال انسانها نمیکنند ، بعد از چهل و یک سال انسان ستیزی رژیم سرمایه داری اسلامی ، این انتقاد را باید به حساب توهم منتقدین گذاشت . آنچه تا کنون دررابطه با همین ایام شیوع کرونا درایران از طرف توده مردم به صورمختلف انعکاس یافته است شواهد انکارناپذیرخلاف توهم اشاره شده است ، کافی است فقط به اطلاع رسانی و افشاگری درمورد رژیم که تا کنون ازطرف کادردرمانی توده میلیونی طبقه کارگر صورت گرفته است توجه شود .                                                

طبقه کارگر می تواند دراین شرایط شیوع ویروس کرونا ، ازطریق سازماندهی در محلات ازانتشاربیشتراین بیماری با اطلاع رسانی و همیاری ساکنین بحد امکان جلوگیری کند و درپی آن بی وقفه مبارزه علیه فاشیسم اسلامی برای ، تعطیلی مراکز کاروتولید با پرداخت کامل دستمزد کارکنان ، تأمین و دردسترس همگان گذاشتن امکانات بهداشتی ازمواد ضد عفونی کننده تا ماسک و کیت های تست بطوررایگان ، تأمین امکانات ایمنی کلیه کارکنان مراکزدرمانی وآنچه کادر بهداشتی – درمانی برای جلوگیری از شیوع بیشتر بیماری و درمان مبتلایان لازم میدانند ، تخلیه زندانها ، برپایی قرنطینه های ویژه مبتلایان و درمان رایگان بیماران در تمامی مراکز درمانی ، تأمین همه امکانات زیستی ، معیشتی و بهداشتی کودکان کار ، دستفروشان ، زباله گردانها ، کارتون خوابها و کسانی که از زلزله وسیل آسیب دیده اند ، خدمات ضروری رایگان به سالمندان و تحقق بسیارموارد دیگر - طبقه کارگر می تواند رژیم سرمایه داری اسلامی را تحت فشارقراربدهد و فصلی تازه ، برای پیشروی درمبارزه طبقاتی را در این شرایط بگشاید .         

به وجدانهای بیدار

به وجدانهای بیدار

 

به این جملات از مصاحبه ابراهیم علیزاده با “بهمن سعیدی” که در کتابی تحت عنوان “۳ سال با ابراهیم علیزاده”،  چاپ مارس ۲۰۰۹،  منتشر شده است، توجه کنید:

سوال بهمن سعیدی:

“طبق سندی که در دست من است، در آخرین انتخابات دفتر سیاسی، شما( ابراهیم علیزاده) و عبدالله مهتدی دو نفر آخر هستید، معلوم میشود که منصور حکمت نفوذ زیادی داشته است، چرا او، حزب کمونیست ایران را ترک کرد و در مقابل شما را اخراج نکرد؟”

ابراهیم علیزاده:

“کومه له، که در کردستان مجموعه ای مسئولیت اجتماعی داشت، بخش اصلی حزب کمونیست ایران بود. منصور حکمت میخواست از زیر بار آن مسئولیتها شانه خالی کند…”

یک سوال مهم در هر دو  نوشته که ضمیمه اند، رو به رهبری کومه له طرح میشود: نقشه و برنامه رهبری کومه له  به منظور حفظ پیوستگی یک سازمان سیاسی کمونیستی، در اوضاع پس از خاتمه جنگ ایران و عراق چیست؟ کومه له با جنگ ایران و عراق تشکیل نشد تا با پایان آن، سرنوشت اش دگرگون شود. “پیشمرگ کومه له”، اسلحه را از عراق نگرفت تا پس از پایان تخاصمات با رژیم اسلامی، داوطلبانه خلع سلاح شود و در اردوگاههائی که دولت عراق پس از پایان جنگ با ایران، برایشان تعیین میکند، محبوس و دست بسته، پرچم سفید را بالا ببرد. آیا “مکان” جغرافیائی “سازمان کومه له” و “رهبری” آن و “نیروهای رزمی” اش به “اردوگاههای تحت کنترل دولت عراق” انتقال خواهد یافت؟ پاسخ رهبری کومه له( بخش اردوگاه) در پرده ابهام و عکس العملهای تحریک آمیز، “آری” بود. دور زدن این سوال و عوض کردن صورت مساله، که حول آن، سمینارها برگزار شده است، در پلنوم ها مورد بحث قرار گرفته و تصمیم و مصوبه از آنها در آمده، طرح و آلترناتیو فکر شده، صمیمانه و “دلسوزانه” برای سرنوشت و حیثیت سیاسی کومه له، حضوری و کتبی، ارائه شده است، نامه نگاری های متعدد انجام گرفته است؛ به نظر رو به مخاطبان معینی است.

ابراهیم علیزاده در همان کتاب میگوید “مساله” این بود:

[“جریان کمونیسم کارگری، در اردوگاههای کومه له به این حس ناصمیمانه علیه کمیته رهبری کومه له دامن زده بودند که گویا “ناسیونالیسم” و عشق به “جغرافیا” است که مانع است که آن انسانهای گیر افتاده در منگنه، به خارج اعزام شوند. کمونیسم کارگری با دست بردن به موقعیت آن انسانهای “چشم انتطار”، علیه کمیته رهبری کومه له “نفرت” سازمان میداد]

خیر! مساله “آش بتال” نبود. این تعبیر، حقیقت نیست، تاریخ و تاریخ نگاری نیست، حتی نقل منصفانه عین واقعیت ها و فکت ها  و رویدادها و “نقل قولها” نیست، ابهام زدائی نیست، و حالا دیگر، پس از قوام دادن به یک اردوگاه تحت الحفظ نیروهای امنیتی احزاب حاکم در سلیمانیه به عنوان سند “اجتماعی” بودن کومه له، و ریزش ها و انشعابات و دسته بندی ها و توطئه ها برای حفظ یک “بقاء” در این درماندگی، حتی “تشکیلات داری” هم به سبک مجاهدینی نیست. این رفتار، آوای یاس است و فغان و استغاثه است. این مواضع، نشان به پایان رسیدن تاریخ یک سازمان سیاسی در همه “کومه له” های موجود، در پس قراول کاروان برائت از کمونیسم است. پیوستن دیر هنگام و از موضع استیصال به پروژه کذائی “باز سازی” کومه لهِ “کنگره یک” است.

با اینحال، در مهندسی یک سکت اردوگاه نشین از کومه له و مباحثات و حدلها و مصافهای سرنوشت ساز یک تاریخ پر فراز و نشیب، حقایق و نیز “فکت” های واقعی، بطرز موذیانه ای دست کاری شده اند. من دو مطلب از منصور حکمت را که دقیقا زمینه واقعی بحث ها و اختلاف نظرها را برجسته میکنند، ضمیمه این یادداشت کرده ام.

حوصله کنید و به دقت متن های ضمیمه را بخوانید. بحث و جدل و صف بندی بر سر “مکان جغرافیائی” رهبری و “سازمان” کومه له است. اتفاقا منصور حکمت تاکید دارد که ما مجبوریم به زندگی در اردوگاه موعود تن بدهیم، اما با صراحت میگوید که آنهائی که مجبور میشویم به اردوگاه بفرستیم، تا شرایط بهتری را برایشان آماده میکنیم، نه “رهبری”، نه “واحد های رزمی”، نه “تشکیلات کومه له”، که اساسا کسانی اند که در “حاشیه” تشکیلات ما هستند.

متن اول پیاده شده سخنان منصور حکمت در جلسه وسیع کمیته اجرائی حزب کمونیست ایران پيرامون اوضاع کردستان و قطعنامه پلنوم دوازدهم در مورد تشکيلات کردستان حزب در خاک عراق، است و . متن دوم، آن بخش از سلسله سمینارهای مبانی کمونیسم کارگری است که، به کومه له و  مشخصات آن به عنوان یک سازمان کمونیست فعال در کردستان، اختصاص دارد.

اما، من خود، به عنوان کسی که در مقاطع مهم تشکیل و تغییر و تحول کومه له حضور داشته و مسئولیت های مختلف را از سال ۱۳۴۸ بر عهده گرفته ام، چند سطری نیز به عنوان یک ناطر “خودی” اضافه میکنم:

واقعیت این است که “تصویر” از کومه له و رهبری آن، در مقاطع مختلف متفاوت بوده است. اگر با قدری مسامحه تاریخ تشکیل  کومه له را از شکل دادن به برخی محافل، عمدتا در دانشگاههای تهران، و در پائیز سال ۱۳۴۸ فرض کنیم، “مکان جغرافیائی” فعالیت آن تا مقطعی که جمهوری اسلامی پیشروی میکند و مناطق پایگاهی را  از کنترل کومه له و نیروی مسلح آن خارج میکند، “مطلقا”  مورد بحث نیست. یعنی یک پیش فرض بدیهی بود که فعالان کومه له و کادرهای آن در میان مردم حضور فعال داشتند. در آن دوره، کومه له یک سازمان سیاسی است که رهبری اش در شهرها مستقر است و یا در مناطقی که به ضرب نیروی مسلح خود حفظ کرده است. هنوز از کومه له به عنوان “اردوگاه” سخنی در میان نیست. اسلحه ای که در دست پیشمرگ کومه له بود، از تصرف پادگانها و پاسگاهها و پایگاههای رژیم بدست آمده بودند. پس از پیشرویهای رژیم اسلامی، محل استقرار رهبری کومه له، به مناطق معروف به “مناطق محرًمه” اانتقال یافت. در این مناطق و اردوگاههای کومه له، در “شینکاوی”، “مالومه”، بوتی و .. هنوز نیروهای اداری و نطامی رژیم بعث مستقر نیستند و نیروهای سیاسی، از جمله حزب دمکرات، فقط در مسیر رفت و آمد به شهرهای کردستان عراق است که با برخی پست های نگهبانی(سیطره) دولت عراق مواجه اند. در خود اردوگاهها، هیچ نشانی از حضور دولت عراق دیده نمیشود. در برخی روستاها که به تدریج بازسازی میشدند، مدارس با معلمان کرد زبان کم کم دایر شدند. برخلاف ادعای غیر واقعی ابراهیم علیزاده در آن کتاب، آن محلها، “مناطق آزاد شده” توسط نیروهای حلال طالبانی نبودند. مناطقی بود که در پی قرارداد الجزایر بین شاه و صدام حسین در سال ۱۹۷۵، “خالی از سکنه” شدند، و به “سرزمین سوخته” معروف بودند. دولت عراق در مرز با کردستان ایران به عمق بیست کیلومتر را از هر دیحیات پاکسازی کرده بود. جنگلها را سوزانده و حتی چشمه های آب را منفجر کرده بود.

با اینکه محل استقرار رهبری کومه له در این مناطق قرار داشت، اما فعالیت نیروهای رزمی در داخل خاک ایران ادامه داشت و رهبری میشد. پایان جنگ ایران و عراق، و دورنمای سلطه کامل دولت عراق بر آن مناطق مرزی، بحث محل استقرار رهبری کومه له را داغ کرد. همزمان با آن تغییر در معادلات سیاسی و نظامی بین ایران و عراق، تصویر از کومه له و رهبری آن به عنوان “اردوگاه” وارد تعریف شد.

اما اشتباه است اگر چنین تصور شود که این فقط فشار واقعیتها و عوامل سیاسی و نطامی بودند که به تنهائی در تعریف از کومه له به عنوان “اردوگاه”، نقش داشتند. در رهبری کومه له، از دیر باز، دستکم تا کنگره دوم آن در فروردین سال ۱۳۶۰، عناصر موثر آن سازمان، خود را ادامه دهنده میراثهای جنبش مسلحانه “کمیته انقلابی” حزب دمکرات کردستان ایران، مشهور به جریان “ملا آواره- شریفزاده” و “هم خط”  و “تدارکاتچی” جلال طالبانی میدانستند. فکت و اطلاعات هم دال بر آن تلقی از رهبری کومه له وجود داشت. “سعید معینی” در صف نیروهای جلال طالبانی به کمین افتاد و جان باخت و “ساعد وطندوست” و “دکتر جعفر شفیعی” در گرماگرم روزهای پر جوش و خروش انقلاب ۱۳۵۷ در سراسر ایران و کردستان، در جوار “چادر مام حلال” در کوههای قندیل در راستای “احیاء شورش کرد”( انقلاب کرد)، پس از “آش بتال”(تسلیم و تعظیل) بارزانی در پی قرارداد الجزایر،”ماموریت” یافتند. قبلا هم نوشته ام، که جلال طالبانی نامه “بیعت با خمینی” را قبل از “پرواز انقلاب”، با انشاء آن دو نفر از رهبری کومه له نوشته بود. این را شخص جلال طالبانی، با صراحت آراسته به “قدردانی” از آن حس وفاداری به “کردایه تی” در کومه له وقت، در مراسم سالگرد اتحادیه میهنی که فایل ویدئوی آن در یوتیوب قابل دسترس است(از دقیقه ۴۳)، بیان کرده است.

این “سوتی” که ابراهیم علیزاده داده است، یعنی گویا کومه له در “مناطق آزاد شده توسط اتحادیه میهنی” مستقر شد، ریشه “بمباران شیمیائی” اردوگاه “بوتی” و فاجعه ای که بر سر “گردان شوان” آمد را “فاش” میکند. “مقامات” مخابرات عراق(سازمان امنیت در ارتش)، در توضیح به “هیات کومه له”، که ابراهیم علیزاده نیز عضو آن بود، که علت بمباران شیمیائی بوتی چه بوده، گفته بودند: به “دلیل نزدیکی شما با نیروهای جلال طالبانی”. “استقرار در مناطق آزاده شده توسط نیروهای جلال طالبانی”، در عین حال ماجراهای پشت پرده چنان پیوندی را در رابطه با فاجعه گردان شوان نیز، برملا میکند. بازهم ابراهیم علیزاده در همین مورد، یعنی در تشریح در “منگنه” قرار گرفتن رهبری کومه له، میگوید، “نیروهای اتحادیه میهنی” با کشیده شدن جنگ ایران و عراق به مرزهای کردستان، “به  رژیم جمهوری اسلامی” پناه آوردند و به کردستان ایران عقب نشینی کردند. “طرح آزاد سازی حلبجه”، در واقع طرح اشغال این شهر توسط نیروهای سپاه پاسداران جمهوری اسلامی بود که قرار بود با توجه به “آشنائی” نیروهای جلال طالبانی با مردم و منطقه، آنها را هم “سهیم” کنند. “نوشیروان مصطفی” جزئیات همکاری با جمهوری اسلامی، طرح منفجر کردن پالایشگاه نفت کرکوک و گرفتن مهمات لازم از جمهوری اسلامی، ماجرای تصرف حلبجه و حتی اینکه رژیم صدام به آنان اخطار داده بود که اگر “پای پاسدار را به حلبجه بکشانید، آن شهر را با بمب شیمیائی خواهند زد”، در کتاب های خاطرات خود، مستند کرده است. در همین ایام است که با همکاری نیروهای اتحادیه میهنی، مقرهای سپاه پاسداران در همان مناطق و در نزدیکی “اردوگاههای” کومه له و حزب دمکرات، دایر میشوند. سازماندهی ترور ها و عوامل نفوذی و جاسوسی در داخل مرزهای کردستان عراق، مستقیم تر و سازمانیافته تر شدند و گسترش یافتند. باید روشن باشد که در لابلای این سوتی دادن ابراهیم علیزاده، که حالاها در قالب خودشیرینی و تکریم در آستان ناسیونالیسم کرد، از زبان ها میلغزد، طرح اشغال حلبجه توسط جمهوری اسلامی با همکاری نیروهای جلال طالبانی در فرمول “آزاد سازی جلبجه”، به اطلاع افراد “مورد اعتماد” در کمیته رهبری کومه له انتقال داده شده بود. اگر نه، همه دیگر فرماندهان نظامی کومه له، بجز عثمان روشن توده که آنوقتها “فرمانده نظامی” کومه له بود و از همان کانال محفلی پوشیده از تشکیلات، از ماجرا قطعا خبر داشت، “اعزام” رفقای گردان شوان به آن مکان ناشناخته، مطلقا توجیه نظامی نداشت. این معما کماکان از جانب “معتمدین” جلال طالبانی در کمیته رهبری کومه له، سر به مُهر است. اما بالاخره آن تعبیر “استقرار در مناطق آزاد شده توسط نیروهای جلال طالبانی” که خلاف واقعیت است، به “شیوه تداعی معانی”،  بندها را آب میدهند. استقرار در آن مناطق، با بحث و جدل و کشمکش همراه بود، تصمیم گرفته شد که ضمن انتقال عملی به اردوگاه شینکاوی و مالومه و بوتی و… هم زمان آن اقدام به “اطلاع مقامات عراقی” برسد و توافق و اجازه آنان کسب شود. همین روال طی شد.

با محدویتهائی که برای کومه له پیش آمده بودند، آن گرایش خفته و ساکت قدیمی، “فعال” شد. ماندن در حضور “نیروهای ناسیونالیسم” کرد و “خالی نکردن” جغرافیای “کردستان” به یک جدل بر سر “مقاومت” و یا “هزیمت و تسلیم” انجامید. منصور حکمت، چه در سمینار اول مبانی کمونیسم کارگری و چه در جلسه کمیته اجرائی حزب کمونیست ایران، با دورنمای پایان جنگ بین ایران و عراق، از تن دادن و “تسلیم” به  زندگی اردوگاهی “سازمان” کومه له و “رهبری” آن و نیروهای رزمی اش در اردوگاههای تحت کنترل مستقیم دولت عراق هشدار میدهد. آن بحش از رهبری کومه له که رسوبات قوام گرفته تری، شاخص موضع گیریهایشان بود، در رقابت و چشم هم چشمی با نیروهای ناسیونالیسم کرد در “هر دو سوی مرز”، تصمیم گرفته بودند که در دنباله روی از سیر اوضاع پس از ختم جنگ، به استقرار در اردوگاههای تعیین شده توسط دولت عراق، تن بدهند. در آستانه تسلط نیروهای احزاب ناسیونالیست کردستان عراق بر سلیمانیه و اربیل، که با بمباران بغداد و از هم پاشاندن شیرازه مدنی عراق در”عملیات توفان صحرا”، میسر شد، دیگر به این معنی بود هر آن کس که نام کومه له را یدک میکشید، “واقعا” باید احساس میکرد که در “مناطق آزاد شده” زیر آن هجوم افسارگسیخته به مدنیت کل جامعه عراق،  “خود را باز یافته” است. موج سرازیری “تسلیمی” ها، جاسوسها و عناصر مشکوک و مساله دار به “اردوگاههای کومه له”ها، هیچ معیار و موازینی برای تشخیص انسانهای محترم از ناسالم ها و خورده شیشه دارها باقی نگذاشت. “سازمان” و حساب و کتاب از هم پاشید و راه برای دخالت سیاسی افراد در سرنوشت خویش و بی اطلاعی مطلق از “منابع” کمکهای مالی هموار شد. مسابقه در کمپین نفرت از کمونیسم کارگری و ترور شخصیت منصور حکمت، پیش شرط عکس یادگاری گرفتن از حضور بهم رساندن در مراسم ننگین آن انتقال خونین و چرکین سیاسی و طبقاتی بود.

متون را بخوانید تا متوجه شوید که چه کسانی و چه خطی، در برابر سرنوشت و حیثیت سیاسی کومه له، احساس مسئولیت میکند و پیه ترور شخصیت را به تن می مالد؛ و کی و چه کسان دیگری، از یک سازمان سیاسی کمونیست، سکتهای کت بسته در اردوگاههای دولتهای فاشسیت و نیروهای “آسایش”(امنیتی) ناسیونالیست حاکم “باز سازی” کردند؟ آنقدر بی چشم و رو اند که بخاطر همه این افتضاحات سرشان را نه تنها پائین نمیگیرند، که هنوز هم که هنوز است بخاطر مقاومت کمونیستها در برابر این اسباب کشی و مهاحرت سیاسی و چوب حراج زدن به یک تاریخ پرافتخار، دو قورت و نیم شان هم باقی است.

۱۳ مارس ۲۰۲۰

ایرج فرزاد

لینک به دو مطلب از منصور حکمت

 

March 13, 2020

باز هم لیبرالیسم قربانی شد

باز هم لیبرالیسم قربانی شد

 

 

برنامه اخیر پرگار(1) اختصاص به نئولیبرالیسم داشت و مجری این پرسش جالب را مطرح کرد که در سال های اخیر لفظ نئولیبرالیسم چنان رایج شده که گاه الفاظ هم خانواده اش چون سرمایه داری، کاپیتالیسم و لیبرالیسم را در سایه قرار داده است. نئولیبرالیسم چیست و چرا چنین کاربرد وسیعی پیدا کرده است؟

در ابتدا این امر مطرح گشت که اخیراً در تهران دانشجویان معترض شعاری را به نمایش گذاشتند که مردم ناراضی را از شیلی تا ایران و عراق تا فرانسه و عراق با نئولیبرالیسم مخالفند. این سؤال طرح شد که آیا نئولیبرالیسم به فقر عمومی دامن زده است و این معترضان با دشمن مشترکی می جنگند؟

میهمانان برنامه عبارت بودند از اقای آرش عزیزی، پژوهشگر تاریخ و آقای علیرضا صلواتی، پژوهشگر اقتصاد.

مواضع دو نفر شرکت کننده برای تعریف نئولیبرالیسم جالب بود. موضع آقای عزیزی که مشخصاً از جبهه ی چپ و هواداری طبقه کارگر سخن میگفت و آقای صلواتی اصولاً بر آن بود که نئولیبرالیسم تعریف مشخصی ندارد و لفظ موهومی است و نئولیبرالیسم همان لیبرالیسم است.

آقای عزیزی معتقد بود که شعار دانشجویان درست است و مشکل مشترکی در این کشورها موجود است و جوان های ایرانی دست روی موضوع صحیحی گذاشته اند، زیرا نئولیبرالیسم پروژه ای سیاسی و اقتصادی و ضد انقلابی بود که در دهه 60 آغاز شد در دهه 80 با به قدرت رسیدن ریگان و تاچر عینیت یافت و نئولیبرالیسم آخرین مرحله سرمایه داری است. نئولیبرال ها بر این باورند که بازار در درون کشوری و در سطح جهان باید همه چیز به آن سپرده بشود و این به بهبود زندگی کمک می کند. ولی از دید گوینده، این پروژه ای بود علیه طبقه ی کارگر و حاصلش این بود که اتحادیه های کارگری عقب زده شوند و سیاست بی معنی شود و عملاً کشورهای دموکرات را به این ترتیب عقب ببرد.

آقای صلواتی معتقد بود که این بحث دقیق نیست. اخلاق فرهنگ سیاست و اقتصاد پایه های لیبرالیسم است که خواستار تصدی حداقلی تصدی دولت در بازار است که تعادل رابرقرارکند. او گفت میزان رفاهی که بشریت شاهدش است، مولود همین سیاست است. می گفت لفظ نئولیبرالیسم یک جوری ناسزای محترمانه آکادمیسین های چپ به اقتصاد لیبرال است و اگر امروز میلیاردها نفر از فقر نجات داده شده اند، حاصل این مکتب است.

در پایان صلواتی با مجری به این نتیجه رسیدند که کشورهای نامبرده در شعارهای دانشجویان، در وضعیت های یکسانی به سر نمی برند و اطلاق داشتن سیاست های نئولیبرالی در این مورد بی معناست. در مورد ایران صلواتی برآن بود که وقتی در ایران اقتصاد 86% در دست حکومت است صحبت از نئولیبرالیسم نمی توان کرد. در مقابل، عزیزی بنیادهایی از قبیل بنیاد مستضعفان و غیره را دولتی نمی دانست. سرانجام مجری با نقل قولی از « دیوید هاروی» یکی از مشخصات نئولیبرال ها را مصادره کردن اموال و انباشت اموال عمومی شمرد.

البته این خلاصه گفتار و به اصطلاح لب کلام این دو میهمان بود و خوانندگان تفصیل آن را می توانند در لینک زیر بشنوند.

نتیجه ای که من از این بحث می گیرم اینست که تعریف نئولیبرالیسم در این برنامه ناتمام ماند و بیشتر ازهمه بر لیبرالها جفا شد. صلواتی که پیرو مکتب اقتصادی «هایک» است و فقط از جنبه ی اقتصادی به لیبرالیسم نگاه می کند و اختلافی با نئولیبرالیسم در آن نمی بیند. درحالیکه نئولیبرالیسم یک ایدئولوژی سیاسی است که گرچه عنوان لیبرالیسم را یدک می کشد ولی می کوشد آنرا محدود به برداشتی راستگرایانه بنماید. خاصیت اصلیش مخالفت با کینزیانیسم(2) و ​​مداخله دولت در اقتصاد است که طرفدار مالیات های پایین تر و مقررات دولتی کمتر است. نئولیبرالیسم توسط رونالد ریگان و مارگارت تاچر به کار بسته شد.(3)

آقای صلواتی درمورد بخش سیاسی لیبرالیسم که مبتنی بر حقوق برابر و آزادی های سیاسی و فردی است کاملا صم و بکم ماند و به این مساله که اصل و اساس لیبرالیسم، سیاسی است و نه اقتصادی، اشاره ای نکرد. هدفش محدود کردن لیبرالیسم به وجه اقتصادی آن بود و جا انداختن این فکر که آزادی بازار هر چه بیشتر باشد، لیبرالیسم بهتر به اجرا درآمده است. فرمولی ساده و مثل عموم فرمول های ایدئولوژیک، نادرست. ساده سازی بی پایه، به قصد رسیدن به نتیجه ی مطلوب. پس طبیعی بود که از لیبرالیسم اجتماعی حرفی نزند و وجودش را به طور ضمنی انکار نماید.

نئولیبرالیسم نه تنها لفظ موهومی نیست، بلکه در نهایت ضد لیبرالیسم هم هست. نئولیبرالیسم مدعیست وظایف دولت را به کارهای پلیسی، نظامی و قضایی محدود می کند. تازه بسیاری از نئولیبرالها همین ها را هم می خواهند بدهند دست بازار و در این زمینه نظریه پردازی می کنند. ولی نکته ی اصلی این است که فرد را در مقابل تعدی و اجحاف بازار بی دفاع می گذارد و راه دخالت دولت در متعادل کردن سامان اجتماعی را به نام آزادی می بندد. یعنی به اسم آزادی، آن بخش آزادی را که نمی خواهد تعطیل میکند. آزادی مثبت را به حداقل می رساند و مدعی می شود که آزادی فقط همان آزادی منفی است.

نئولیبرالیسم صرفاً مبتنی بر بازار است. برخی دفاع از بازار آزاد و سرمایه داری را تا آزادی خرید و فروش مواد مخدر و اسلحه هم بسط می دهند. بدین معنا که سرقت ، قتل و غیره باید غیرقانونی باشد در حالی که پدیده هایی مانند مواد مخدر ، اسلحه و فحشا باید قانونی شود. بی جهت نیست که همان دیوید هاروی که مجری در پایان از او یاد کرد نئولیبرالیسم را یک پروژهٔ طبقاتی توصیف می‌کند که بر مبنای اندیشه ی لیبرال سلطه ی طبقاتی را به جامعه تحمیل می‌کند.

آقای عزیزی درست گفت که بنیادها را وابسته به دولت نمی داند. اصطلاح خصولتی بیخود ساخته نشده و در ایران ما به ازأ دارد. اتاق بازرگانی را که 40 سال است در تیول هیأت موتلفه و سیاست نئولیبرالی آن است. در مقاله ای که سه سال منتشر شد، به این موضوع اشاره کرده ام «یحیی آل‌اسحاق در تابستان سال 1390 با دعوت از چند اقتصاددان سنگ‌بنای تشکیل شورای مشورتی اقتصاددانان را گذاشت که بتوانند چپاول و غارت آنها را توجیه و تفسیر کنند. در این شورا اشخاصی همچون مسعود نیلی، موسی غنی‌نژاد، داوود دانش‌جعفری، فرهاد نیلی و حسین عبده ‌تبریزی هر هفته در اتاق تهران جمع می‌شدند تا این که موفق شدند تحقیق جامعی در‌باره اقتصاد ایران منتشر کنند. در این مدت موسی غنی نژاد با پشتیبانی بی چون و چرا از اقتصاد نئولیبرالی و ضدیت و عناد با مصدق و ملیون، خدمات خود را به اتاق و صاحبان آن عرضه کرده است و برای چپاولی که نه لیبرال است و نه حتی قانونی، تئوری تراشیده.» اگر بخواهیم تمام برنامه ج ا را در این مدت خلاصه کنیم عبارتست از تعطیلی کارخانه ها و کشاورزی و توسعه بی رویه واردات.

لیبرالیسم به عنوان یک نیروی تاریخی غالباً لیبرالیسم کلاسیک خوانده می شود. بنیانگذار لیبرالیسم کلاسیک از نظر بسیاری جان لاک محسوب می شود. وی نظریه حقوق طبیعی ارائه داد که هر شخص حق زندگی، آزادی و مالکیت دارد. برای محافظت از این حقوق ، افراد جامعه به یک قرارداد اجتماعی وارد می شوند و دولتی ایجاد می كنند. لاک معتقد بود که حقوق افراد از طریق تقسیم قدرت بین پارلمان و دولت حفظ می شود. دراوایل قرن نوزدهم گروه های لیبرال دولت های مذهبی و سلطنتی را متزلزل کردند و از آن پس به سمت لیبرالیسم اجتماعی میل کردند که در حقیقت میراثی رادیکال به جامانده از انقلاب کبیر فرانسه است. کوشش محض یکی نمودن لیبرالیسم و نئولیبرالیسم، ستمی به لیبرالیسم و تحریف آن است.

نادیده گرفتن وجه سیاسی لیبرالیسم است که به نئولیبرالها امکان میدهد تا با هر رژیمی کار بکنند، همانطور که فریدمن با رژیم پینوشه کار کرد. آزادی های سیاسی، از نظر آنها اهمیتی ندارد و حذفش، اگر با آزادی اقتصادی همراه باشد، مشکلی ایجاد نمی کند. در جمهوری اسلامی هم غیر از این نیست. عده ای که با وسایل سیاسی دست بر ثروت مملکت انداخته اند، با اجیر کردن مشتی ایدئولوگ که خود را عالم اقتصاد جا می زنند، برای این اوضاع توجیه شبه علمی درست می کنند و نمایندگانشان نیز در همه جا به تبلیغ مشغول می شوند. وقتی وجه سیاسی لیبرالیسم، چنانکه باید و از اصل هم بوده، اساسی شمرده شود، حد و حدود آنچه که اینها آزادی اقتصادی میخوانند و در عمل آزادی چپاول برای خودشان است، روشن می شود. مردم در جامعه زندگی می کنند، نه در بازار و نمی شود با این ساده گرایی هایی که نشان از نادرستی هم دارد، زندگانیشان را سامان داد.

همان هایی که از لیبرالیسم که معنایش همان آزادیخواهی است، اولین ناسزای انقلابی را ساختند، پس از مسلط شدن بر اوضاع، از همزاد معیوب و ناقص الخلقه ی آن که همین نئولیبرالیسم باشد، برای مشروعیت دادن به کارهایشان استفاده می کنند. آنچه در هر دو مورد قربانی میشود خود لیبرالیسم است.

چهارشنبه، ۱۴ اسفند ۱۳۹۸

2020March  4

این مقاله برای سایت ایران لیبرال نوشته شده و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است
iranliberal.com

--

(1) https://www.bbc.com/persian/bbc_persian_tv/tv_programmes/w13xttnm

(2) جان مینارد کینز (به انگلیسی: John Maynard Keynes)، (زادهٔ ۵ ژوئن ۱۸۸۳ - درگذشتهٔ ۲۱ آوریل ۱۹۴۶)، یکی از اقتصاددانان برجسته قرن بیستم محسوب می‌شود.. خانواده وی از طبقه متوسط جامعه محسوب می‌شدند.کینز برخلاف نظریات اقتصاد کلاسیک، منتقد رویکرد به اقتصاد آزاد و سپردن اقتصاد به نیروهای بازار بود. وی این نظریه را که جامعه در حالت تعادل به اشتغال کامل می‌رسد رد کرد و اعتقاد داشت که سطح اشتغال با میزان تولید و میزان تولید با میزان تقاضای مؤثر (یعنی میزان خرید کالاها و خدمات) ارتباط مستقیم دارد. بنابراین وی معتقد بود که برای کاهش بیکاری، دولت می‌بایست اشتغال ایجاد نماید، هرچند که این اشتغال غیرمولد باشد.

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D8%A7%D9%86_%D9%85%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%B1%D8%AF_%DA%A9%DB%8C%D9%86%D8%B2

(3) https://sv.wikipedia.org/wiki/Nyliberalism#cite_note-11

(4)- از تحریم تا تحریم و از دولت تا دولت حسن بهگر

https://iranliberal.com/%d9%88%db%8c%da%98%d9%87-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d9%84%db%8c%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d9%84/%d8%a7%d8%b2-%d8%aa%d8%ad%d8%b1%db%8c%d9%85-%d8%aa%d8%a7-%d8%aa%d8%ad%d8%b1%db%8c%d9%85-%d9%88-%d8%a7%d8%b2-%d8%af%d9%88%d9%84%d8%aa-%d8%aa%d8%a7-%d8%af%d9%88%d9%84%d8%aa-%d8%ad%d8%b3%d9%86-%d8%a8/

معجزات کرونا

واگیر جهانی کرونا هزار و یک حرف و سخن در میان آورده که بیشتر آنها از حوزۀ بهداشت و بهداری صرف، بسیار فراتر میرود.

در این میان عده ای معتقدند که ورود بیماری به ایران و سخنان ناسنجیده و گاه یاوۀ حکومتیان، باعث خواهد شد که دین در رویارویی با علم عقب بنشیند و اعتبار رژیم اسلامی مخدوش و شاید خودش منهدم گردد! کمابیش این خیال که ویروس بیاید و جور ملت ایران را در براندازی رژیم بکشد! بعد از ترامپ شده نوبت این!

میتوان از این فرصت برای یادآوری دو نکته استفاده کرد.

اول اینکه مبارزۀ دین و علم یا به عبارت دقیقتر، مقاومت دین در برابر علم، چند قرن است که به نفع علم خاتمه یافته است. حاصل کار این شده که مذهب و اصحابش بفهمند که بهتر است در کار گفتار علمی دخالت و بخصوص با آن مقابله نکنند، چون از پسش برنمیایند. برایشان روشن شده که حوزۀ کاریشان از اهل علم جداست، ولی در عین حال به همان روشنی معلوم گشته که علم هم نمیتواند در حوزۀ مذهب دخالت کند و هستۀ اعتقادی آنرا به چالش بکشد. علم میتواند حق خود را بگیرد، ولی دین باید آنچه را غصب کرده تسلیم کند، نه همۀ دارائیش را. مرزبندی لازم بوده و انجام گشته. این برد یک بار واقع شده و به رغم اعمال مسخره نظیر آتش زدن کتب مرجع طبی و از این قبیل، در ایران هم همان اندازه اعتبار دارد که در دیگر نقاط جهان. مراکز علمی در ایران فراوان است و با قوت هم کار میکند. برای علوم خالص مزاحمتی نیست، فضولی اصلی در کار علوم انسانی میشود. به هر حال در جمع لزومی دیده نمیشود ایرانیان دوچرخه را دوباره اختراع کنند.

آنچه که ما گرفتارش هستیم، مرزبندی بین دین و سیاست است که اگر هم تکلیفش در کشور های دیگر روشن شده باشد، در ایران نشده و باید بشود. به عبارت ساده، مشکل ما مشکل سیاسی است، نه علمی، و باید به طریق سیاسی حل بشود، نه با تدابیر بهداشتی و با دوای ضد ویروس. طرف دیگر دعوا، در هر دو مورد یکیست، ولی موضوع فرق دارد.

و اما نکتۀ دوم. ولی اگر به کل دنیا بنگریم، میبینیم که واکنشهای غیر عقلانی که تازه فقط بخشی از آنها مذهبی است، کم دیده نمیشود و به هیچوجه نیز به کشور های جهان سوم محدود نمیگردد. البته این سخنان پذیرفتنی نیست و این افکار هم غیر قابل قبول است، ولی رواج ناگهانیشان بی دلیل نیست. ممکن است برخی بگویند که اینها برخاسته از ناامیدی از علم است برای حل مشکل کرونا. حرف دقیق نیست. علم شکست نخورده چون بیماری را شناخته و به دقت هم شناخته. اگر عجزی باشد، عجز تکنیک است، آنجاییست که علم هنوز نتوانسته درمانی برای این ویروس عرضه نماید. عموم مردم اعتبار علم را به وجه نظری آن نمیسنجند، با کارآیی تکنیکی، یعنی عملیش اندازه میگیرند. افزایش اعتبار علم در افکار عمومی، به همین شکل صورت میپذیرد.

در جایی که این کارآیی موجود نباشد، عامۀ مردم آمادگی کامل دارند تا به هر چیزی ـ دقیقاً هر چیزی ـ چنگ بزنند، بخصوص وقتی که پای جان در میان باشد. اینجا میدان جولان ترسها و الگو های فکریست که حتی از خود دین هم قدیمیتر است و انواع ادیان محل بیان آنها و عرضۀ پاسخ  بدانها بوده و هنوز هم هست ـ صندوقخانۀ ذهن بشریت که حتی روشن کردن زمان شکل گیریش هم آسان نیست. ممکن است مال دورانی باشد که این جانور هنوز دوپا هم نشده بوده…

رویکرد ما نسبت به این قبیل موارد یکسان نیست. اگر کسی برای درمان سرماخوردگی، دنبال دعا خواندن برود، به ریشش میخندیم، اما اگر خویشاوند بیماری را که از همه جا جواب شده، به اماکن زیارتی ببرد، در حقش با شفقت نظر میکنیم. ولی در اینجا مرز روشنی برای مدارا هست: جایی که این رفتار دیگران را در معرض خطر قرار بدهد، نه میپذیریم و نه میبخشیم.

 

درمان کرونای قم، جز نابودی دین دولتی نیست!

درمان کرونای قم، جز نابودی دین دولتی نیست!

 

کرونا، جام شیشه ای جان مردم را در سراسر کشور در دست گرفته، و بیاری هپروت و بی خردی دینمداران روزانه، هستی بسیاری را در سرزمین اسلامی ـ ولائی درهم می شکند و چه خانمان ها را نسوزانده و بسادگی نابود نمی کند. مسئولین دغلباز، خرفت و غارتگر مذهبی به مردم دست و شکم خالی می‌گویند در خانه بنشینند، آنهم در حالی که برای نمونه در زابل، بسان دیگر استان ها و شهرها مردم ما، برای داشتن تنها یک کپسول گاز (در کشوری که دومین منابع گاز جهانی را دارد) ساعت ها می باید در صف دریافت آن باشند؛ حالا چه رسد به دیگر نیازمندی های بخور و نمیر فراوان و تأمین شق القمرگونه ی آنها که به آسانی میسر دریافت نیستند؛ بماند. این رژیم شیعی و زندگی ناگوار ما و سرگذشت اسلامی آن، تنها گوشه ای کوچک از این مدیریت موهوم ملائی 41 ساله، نادرست و تباهگر است که همچنان چندش انگیز و مرگبار در همه عرصه ها حاکم مطلق بوده و تاوان های گرانش، بسان اپیدمی کرونا برای ما در چنین شرایط بسان گذشته ها جز مرگباری هولناکی هستی نبوده و نمی باشد.

 

پیش از همه پرسیدنی ست: چرائی های پنهکانکاری آشکار رهبر و سران نظام در قرنطینه ای نکردن قم و شیوع آن توسط زوار و خود طلبه هائی که برای نجات جان شان به سراسر ایران سرازیرشدند! یا تأکید بخشی از نظام آخوندی برای درخانه نماندن، چون دچار تناقض و تضاد ناتوانی رد مدیریت پُر هزینه در تأمین نیازمندیهای روزانه بود که از عهده دولت برنمی آمد. از سوی دیگر مراکز قلدران فسیلی رژیم هم بودند که با هر شکلی از رودرروئی با کرونا که اراده ی الهی قم در آن نقش نداشته باشد مخالف بودند و این بیانگر چه درهمریختیگی های ساختار دینی نمی باشد که با جان مردم بازی نکرده اند؟! یکی همچون حریرچی پیرامون هرگونه قرنطینه گفته بود: ما هیچوقت موافق نیستیم "قرنطینه مال قبل از جنگ جهانی اول است مال طاعون و وبا و این جور چیزهاست. این لجاجت ابله هانه و کور تنها بخاطر این بوده که حرمت شفابخشی قم فرونریزد. همانگونه که سعیدی نماینده خامنه ای در قم بروشنی با بستن قم و زیارتگاه ها مخالفت کرده و می گوید: (مردم باید اینجا بیایند و شفابگیرند!)

 

همچنین جنگ بی پایان و درونی قدرت رهبر، سران با باندها و مافیاهای ثروت که بسیاری از آنها اینجا و آنجا افشا و رسواشده اند فراوان می باشد. یکی از آن معترض ها علی رضا حیدری عضو مجلس هست که نوشته: کسی که در قم مانع ایجاد محدودیت ها شد و نگذاشت کرونا در نطفه خفه شود، حکمش چه می‌شود و بدنبال یافتن پاسخگوهاست؟ او و دیگر کارشناسان بر این باورند اگر به جای قم، شهر دیگری منشاء کرونا می بود، قرنطینه صورت می‌گرفت و کشور گرفتار این بحران ملی نمی ‌شد. وی همچنین می گوید: علاوه بر نادان های حوزه در قم، دولت بی لیاقت هم به ‌خاطر فرار از هزینه‌های مردم در دوران خانه نشینی شان با قرنطینه مخالف بود. و سخنگوی کمیسیون اصل نود مجلس شورای اسلامی گفته: موضوع تداوم پرواز برخی ایرلاین‌ها به چین را در قالب تحقیق و تفحص از سازمان هواپیمایی دنبال خواهد کرد.  شرکت هواپیمایی ماهان از 16 بهمن تا 4 اسفند در بحبوحه شیوع کرونا به پکن، شانگهای، گوانگجو و شنژن به صورت رفت‌ و برگشت 55  پرواز داشته است. شرکت هواپیمائی ماهان مال سران تاجر سپاه می باشد که همینک یگانه ابزار آوردن کرونا و شیوع آن در کشور می باشد.

 

پدرسوختگی این جماعت آخوند و آخوند صفت پایانی ندارد. زیرا بهرام پارسائی، سخنگوی کمیسیون اصل نود مجلس شورای اسلامی جمعه 23 اسفند در مصاحبه با خبرگزاری دانشجویان ایران گفت: کمیسیون اصل 90 قصد دارد به پرونده تحقیق و تفحص از سازمان هواپیمایی کشوری درباره انهدام هواپیمای اوکراینی با دو موشک سامانه پدافند هوایی سپاه پاسداران و همچنین درباره پرواز هواپیمائی ماهان به چین در بحبوحه شیوع کرونا در کشور بپردازد و مشکل پیشبرد آن به سبب شیوع کروناست که مجلس را از کار انداخته است. پارسائی همجنین گفته: البته اگر احیانا جلسه های مجلس تشکیل نشود، انتظارداریم قوه قضائیه رأساً به این موضوع ورود کند تا متهمین رده اول، کسانی که عامل ورود این ویروس به کشور بوده و باعث شدند هزینه جانی، مالی و معنوی سنگینی به کشور وارد شود که به راحتی قابل جبران نیست شناسائی شوند. و قطعاً سازمان هواپیمائی که مانع انجام پرواز به چین نشد در کنار ایرلاین ماهان از متهمان ردیف یک است. این آقا بسان دیگر ریاکاران حاکم مذهبی نمی خواهد مسببان اصلی فاجعه که خود رهبر و دیگر سران دستگاه و پاسداران حماقت باشند را افشاکند؛ و مردم را گول می زند. وگرنه بخوبی می داند که قوه قضائی مستقل از خامنه ای در ایران وجود خارجی ندارد. حتی دولت حسن روحانی بعد از شیوع ویروس کرونا در ووهان از 11 بهمن به بعد همه پروازها به چین را ممنوع اعلام کرد؛ با این حال هواپیمائی ماهان به پروازهایش به شانگهای ادامه داد.

رضا جعفرزاده، سخنگوی شرکت هواپیمایی کشوری در آنروز گفته بود: این پروازها به هیچ وجه مسافری نیست و باری بوده، و صرفا برای آوردن وسایل پزشکی مانند کیت، لوازم پزشکی و درمانی، با مجوز سازمان هواپیمایی کشوری و "با نظارت دقیق وزارت بهداشت" صورت گرفته است. در حالی که او دروغ گفته و همچنین هواپیما مسافر برده و آورده است و ادعای وارد کردن کالاهای پزشکی در آن 55 پرواز در شرایطی که پزشکان و پرستاران کشورمان از ایزار ناچیز و لازم هم در اغلب بیمارستان ها برای مبارزه با کرونا دست خالی مانده اند؛ آیا این ادعا بی شرمانه جنائی نیست؟ چراکه: خود مدیرعامل ایرلاین با سفیر چین نشست و با افتخار گفت که ما مسافر جابجا می‌کنیم. پارسایی همچنین دادستان کل را متهم کرد که او با وجود درخواست مجلس برای جلوگیری از ادامه پروازها به چین جز نظاره ‌گر نبوده است. علی مطهری هم، چهارشنبه 21 اسفند در مصاحبه با اعتماد آنلاین گفته بود که ویروس کرونا قطعاً پیش از 30 بهمن در ایران شیوع پیدا کرده بود زیرا 30 بهمن روابط عمومی وزارت بهداشت رسماً دو مورد ابتلای قطعی به کووید 19 را اعلام کرد.

اینک بیائیم و یک سرهم بندی ساده کنیم که پایه ای ترین مانع قرنطینه نشدن کرونا در قم، و نجات نیافتن مردم ایران در سراسر کشور را دریابیم، تبهکاری که جز خود خامنه ای رهبر نیست؛ کسی که تنها به خاطر پاسداری از حرمت پوچ دم و دستگاه ناتوان مذهبی و دروغپردازش راه کرونا را بسوی نسل کشی مردمی هموار کرد، و پیش از آن هدفش کشاندن وابستگان و فریبخوردگانش در راهپمایی 22 بهمن و سپس بردن آنان بپای صندوق رأی بود که دور تازه کشتارها با ویروس را براه انداخت. کسی که بی اندکی دانش از چندی چونی کرونا آنرا کذائی نامید و با بلاهت گفت که مردم مسئله را زیاد بزرگ نگیرند، و می توانند بویژه با دعای هفتم صحیفه سجادیه با آن برخورد کرده و شفا بیابند. آیا بحران کرونا که امری جهانی ست  با اصل درمان مذهبی نظام که پدیده ای وامانده و ایدئولوژیک و حیاتی برای دین دولتی می باشد دارای اندکی خردگرائی سازگار با زمانه ی کنونی هست؟ علت این همه فریبکاری ودروغسازی چیست؟ و چرا آن اندک مردم وابسته مذهبی، هنوز در نمی یابند که رژیم سر خود مسلمانان بیشتر از دیگر کلاه می گذارد؟ رژیمی که تاکنون و هرگز فکری به حال زار کارگران وزحمتکشان روزمزد نکرده که بخش بزرگی از آنها خود مسلمانان وابسته اش بوده اند که امروز از آن متنفرند. نظام مدعی کوخ نشینان و تنگدستان و کارگرانی که تاهماکنون ابتدایی ترین نیازهای زندگی اجتماعی کارگری را از توده ها ستانده و چپاول کرده، و از جمله بهداشت عمومی در آن معنی نداشته و وسایل بهداشتی نداده، و در مراکز درمانی همینک پوشش حفاطتی مهیا نساخته و بسیاری ار اهدائی های جامعه جهانی پزشکی راهم را یکجا در اختیار سپاه سرکوبگر گذارده و یا در انبارها برای فروش گراف آنهااحتکارکرده است؛ با این بساط ضدبشری چکار می توان کرد؟ نظام و رهبری که کروناوی قم را سراسری کرد! جز نابودی اش چاره ای وجوددارد تا بمردم یاری دهد؟ بی گمان نه! و البته برای اندکی بهتر دیدن هویت این نظام و گردانندگانش که پول های شان "تنها" در امپریالیسم آمریکا بلوکه شده است؛ به لیست پیوستی زیر که به دارائی بخشی از این اسلام پناهان پرداخته و به وجدان نداشته ی آنان برمی گردد بنگرید.

بهنام چنگائی ـ 23 اسفند 1398  

خزانه داری آمریکا دارایی ۶۶ مقام  حکومتی رژیم ایران را بلوک کرد   اسامی بلوک شده :

لیست وزارت خزانەداری بە شرح زیر است :

🔺پولهایی که به قیمت فلاگت وبدبختی مردم ایران دربانکهای آمریکا پس اندازکردند

۱ -مرتضی خامنه‌ای : ۴.۱۷ میلیارد دلار

۲- مجتبی خامنه‌ای : ۴.۵ میلیارد دلار

۳- سردار حجازی: ۱ میلیارد دلار

۴- بنت الهدی خامنه‌ای : ۲۹۳ میلیون دلار

۵- حسین جنتی : ۱ میلیارد دلار

۶- صادق محصولی : ۶ میلیارد دلار

۷-احمد جنتی : ۱.۷ میلیارد دلار

۸- غلامحسین الهام : ۵۶ میلیون دلار

۹- سعید پناهیان : ۱۷ میلیون دلار

۱۰- حسین معادی‌خواه : ۸۳ میلیون دلار

۱۱- عیسی کلانتری : ۷ میلیون دلار

۱۲- حسین تائب : ۱۸۰ میلیون دلار

۱۳- علی اکبر ولایتی: ۱۷۶ میلیون دلار

۱۴- سردار احمد وحیدی : ۲۱۹ میلیون دلار

۱۵- عباس ڪدخدائی : ۱۵ میلیون دلار

۱۶- مجتبی مصباح یزدی : ۴۶۳ میلیون دلار

۱۷- علی مصباح یزدی : ۳۴۷ میلیون دلار

۱۸- حسین فیروزآبادی : ۵۰۵ میلیون دلار

۱۹-پرویز فاتح : ۴۷ میلیون دلار

۲۰- حسین شجونی : ۱۲۷ میلیون دلار

۲۱- محمد محمدی : ۴۰ میلیون دلار

۲۲- مهدی احمدی‌نژاد : ۱۲۱ میلیون دلار

۲۳ – مسعود ڪاظمی : ۸۴ میلیون دلار

۲۴- اسفندیار رحیم مشایی : ۷۹ میلیون دلار

۲۵- حسین آقا محمدی: ۱۲۳ میلیون دلار

۲۶- علی جنتی : ۴۶۶ میلیون دلار

۲۷- محمدحسینی ری شهری:۴۵۳ میلیون دلار

۲۸- محسن هاشمی: ۹۱ مبلیون دلار

۲۹- محسن هاشمی ثمره : ۱۷ میلیون دلار

۳۰- علی لاریجانی : ۴۰۰ میلیون دلار

۳۱- عباس آخوندی : ۵۲۰ میلیون دلار

۳۲- محسن رفیق دوست : ۲۶۶ ملیون دلار

۳۳- حمید حسینی : ۱۳۰ میلیون دلار

۳۴- محمد حسینی: ۴۳ میلیون دلار

۳۵- محمود حسینی : ۱۶ میلیون دلار

۳۶- مجتبی هاشمی ثمره : ۲۲۸ میلیون دلار

۳۷- ڪامران دانشجو : ۱۰۸ میلیون دلار

۳۸- احمد رضا رادان : ۲۸۶ میلیون دلار

۳۹- یدالله جوانی :۵۰ میلیون دلار

۴۰- غلامرضا فیاض: ۴۷ مبلیون دلار

۴۱- رضا فیاض : ۴۷ میلیون دلار

۴۲- علی مباشری : ۷۳ میلیون دلار

۴۳- محمد نقدی : ۲۳۲ میلیون دلار

۴۴- فرهاد دانشجو : ۹ میلیون دلار

۴۵- خسرو دانشجو : ۱۸ میلیون دلار

۴۶- حمید حسینی : ۳۳ میلیون دلار

۴۷- محمدباقر خرازی: ۲۴۸ میلیون دلار

۴۸- مهدی هاشمی ثمره : ۵۰ میلیون دلار

۴۹- حمید رسائی : ۱۴۲ میلیون دلار

۵۰- حسین موسوی اردبیلی : ۱۶۳ میلیون دلار

۵۱- علی مبشری : ۳۳ میلیون دلار

۵۲- حسین شریعتمداری : ۳۷۹ میلیون دلار

۵۳- حسین شاهمرادی : ۱۲۷ میلیون دلار

۵۴- ڪامران دانشجو : ۶۷ میلیون دلار

۵۵- علی هاشمی : ۴۴ میلیون دلار

۵۶- عبدالله عراقی : ۳۲۰ میلیون دلار

۵۷- بهاءالدین ‌هاشمی‌: ۱۲۵ میلیون دلار

۵۸- محیاالدین فاضل : ۹۷ میلیون دلار

۵۹- سعید پناهیان : ۱۷ میلیون دلار

۶۰- فاضل لاریجانی : ۳۰۵ میلیون دلار

۶۱- مرتضی رفیق‌دوست: ۲۲۱ میلیون دلار

۶۲- م.ح پارسا : ۵۵ میلیون دلار

۶۳- فاطمه عسگراولادی: ۵۹ میلیون دلار

۶۴- علی‌اڪبر محتشمی: ۴۶۰ میلیون دلار

۶۵- یاسر هاشمی : ۵۶ میلیون دلار

۶۶- غلامعلی حداد عادل: ۵۸۰ ملیون دلار

نهادهای همیاری را در محلات و شهرها سازمان دهیم!

نهادهای همیاری را در محلات و شهرها سازمان دهیم!

سخنی با فعالین کمونیست و جوانان پیشرو!

 

فعالین کمونیست، جوانان پیشرو! با درود و روی سخنم با شما است!

فاجعه ویروس کرونا به همه استانها و شهرهای ایران گسترش پیدا کرده است. همه ما متوجه مخاطرات جدی و مرگبار آن هستیم. در این رابطه آگاهگری وسیعی شده و به سهم خود در مورد جوانب مختلف پیامدهای نگران کننده آن گفته و نوشته ام. قصدم پرداختن مجدد به مسایل قبلا مطرح شده نیست. اینجا میخواهم بر جنبه مهم دیگرمربوط به این مساله تمرکز کنیم. آن هم مساله سازماندهی و گسترش نهادهای همیاری مردمی در سطح هر محله و شهر برای مقابله با عوارض نگران کننده ویروس کرونااست.

 

میدانیم ویروس جمهوری اسلامی، خود اشاعه دهنده ویروس کرونا در سطح جامعه بوده است. ما با حکومت و دولتی روبروهستیم، که نمیخواهد و نمیتواند حتی حداقل اقداماتی را که لازمه مقابله و خنثی کردن خطرات ویروس کووید ۱۹ است، انجام دهد. هر چند این حکومت تماما ضد انسان را باید مدواما در داخل و در سطح بین المللی تحت فشار قرار دهیم و موظفش کنیم، امکانات لازم بهداشتی، پزشکی و معیشتی و دیگر اقدامات پیشگیرانه را به رایگان در این شرایط سخت برای شهروندان جامعه تامین کند. اما نباید خوشخیال بود و نباید توهم داشت، که جمهوری اسلامی جنایتکار همانطور که اشاره کردم، نمیخواهد و نمیتواند امکانات خنثی کردن صدمات این فاجعه را تامین و تضمین کند. در نتیجه با توجه به این مشاهده واقعی، مثل همیشه مساله نقش همیاری خود مردم برای مقابله با این واقعیت نامطلوب موضوعیت  پیدا کرده و موارد جدی از این حرکت در شهرها و محلات شروع شده است. در این رابطه روی سخنم با فعالین کمونیست و جوانان فداکار و پیشرو در محلات و در شهرها است، که آستین بالا بزنند و پیشقدم سازمان دادن و گسترش خلاقانه و مبتکرانه همیاری مردمی و ایجاد نهادهای مربوطه آن در سطح محلات و شهرها شوند.

 

سئوال اینست، چطور؟ چون این واقعه مثل بلایای طبیعی دیگر مثل سیل و زلزله و ... نیست. این پدیده مساله بیماری و پزشکی و تخصصی و علمی است. مضافا یک فاکتور مهم مقابله با آن عدم ارتباط انسانها با هم و نداشتن مراوده و تجمع معمول برای سازماندهی و اقدام مشترک است. در نتیجه شرایط برای سازماندهی همیاری مردم به شدت نامناسب است. اینها جزو موانع کار و واقعیت نامطلوب این مساله پیچیده است. در این موقعیت سخت و دشوار انتظار اینست فعالین کمونیست و نسل جوان مبتکر و خلاق ابتکارات منطبق با این اوضاع پیچیده را به عرصه عمل بکشند و سازمان دهند. همانطور که تاکنون موارد متعددی در تعدادی از شهرها و محلات شروع شده و در حال گسترش است. واقعیت اینست در سخت ترین شرایط هم انسانها نمیتوانند نسبت به همنوع و همکار و همسایه محتاج کمک بیتفاوت باشند. در نتیجه اگر توافق داشته باشیم که همیاری مردمی و انسانی علیرغم همه موانع و پیچیدگیهای سر راه، اما ممکن است، تلاش برای سازماندهی آن را در دستور کار میگذاریم و با در نظرگرفتن محدودیتها، راهکارهای منطبق با این اوضاع را پیدا میکنیم. نیروی ابتکار و خلاقیت و خنثی کردن موانع را به دست میدهیم. بر این اساس بیایید به طور مشخص در مورد ابتکارات و اقداماتی که در سطح هر محله میشود، انجام داد، همفکری کنیم و مهمتر تصمیم بگیریم.

 

در اینجا من بر اقدامات در محله متمرکز شده ام. به این دلیل اولاً، محله، مکان زیست و به هم رسیدن دایمی تر بخشهای مختلف جامعه از کارگر، معلم و کاسبکار و مغازه دار و دانشجو  و محصل و ... است. به ویژه در این دوره، که قرار است بخش عمده کار تعطیل شود، هم اکنون مدارس و دانشگاهها تعطیلند. در نتیجه در محل زیست مان در محله جمع میشویم، ثانیاً و به ویژه محلات محروم و فقیر نشین و کارگری که بیشتر مورد توجه بحث من است، به دلیل فقر زدگی، بی امکاناتی از هر نظر آسیب پذیرترین بخش جامعه و از جمله در مقابل گسترش سریع ویروس کووید ۱۹ بوده و متاسفانه به مکان اصلی تلفات انسانی تبدیل میشود. لذا یاری رسانی انسانی به این محلات مبرمیت جدی دارد. ثالثاً با تمرکز بر محله، مشخص و کنکرت میتوانیم، بگوییم چه باید کرد؟ از جمله:

 

۱- در قدم اول فعالین کمونیست و آزادیخواه و جوانان پیشرو در محله که همدیگر را میشناسند و به همدیگر اعتماد دارند، لازمست دست بکار شوند و سازماندهی مناسب با این اوضاع را در میان خود ایجاد کنند. برای اینکار احتیاجی به جلسه و تجمع متعدد و آسیب پذیر نیست. بیش از پنج، شش نفر نباید تجمع کرد. بلکه با اتکا به شبکه مدیای اجتماعی موجود، تلفن و اینستاگرام و تلگرام و غیره میشود، همفکری و تبادل نظر و تصمیم گیری مشترک کرد. واحدهای همیاری سه نفره و حداکثر شش نفره از فعالین و جوانان داوطلب و دارای جسم سالم را تحت عنوان مناسب (کمیته، واحد، تیم و ...) لازمست سازمان داد. در قدم بعدی برای تضمین سلامت جسمی همین تیم یا واحدها، ودر جهت ادامه کاریشان وسایل اولیه و ضروری مثل ماسک بهداشتی و استاندارد و دستکش و مواد ضد عفونی و در صورت امکان لباس مناسب مقابله با ویروس کرونا را باید تامین کرد.

 

۲- واحدهای همیاری  آماده بکار و مورد اعتماد مردم را با اسم و رسم واقعی آشنای مردم محله، از طریق تلفن و شبکه های اجتماعی و یادداشت و تراکت کوتاه و هر ابتکاردیگری در سطح محله باید معرفی کرد. شماره تلفن و کانالهای ارتباطی واحدهای همیاری را در اختیار خانواده ها و مردم محله گذاشت. تا بتوانند ارتباط بگیرند، مسائل و مشکلات و کمبودها و نیازهای خود را طرح کنند. متقابلا واحدها از این طرق و ابتکارات دیگر اطلاع رسانی کنند، توصیه ها و رهنمودها و اقدامات لازم برای پیشگیری را با مردم در میان بگذارند. متوجه هستیم که از کانال رادیو و تلویزیون و دیگر امکانات مدیایی اطلاع رسانی میشود، اما کم نیستند خانواده های فقیر و بی بضاعتی که فاقد وسایل ارتباط جمعی حداقلی اند، لازمست از این طریق تحت پوشش اطلاع رسانی و مهمتر آموزش رعایت استانداردهای سلامتی قرار بگیرند.

 

۳- یک وظیفه مهم این واحدها تامین ماسک، دستکش، مواد ضد عفونی و دیگر وسایل ضروری حفاظتی برای خانواده ها، به ویژه خانواده های محروم است. برای تهیه این امکانات، ابتکارات مختلف را باید بکار گرفت. از جمله مراجعه به موسسات دولتی و غیر دولتی ذیربط، به فروشگاهها و صاحبان دارنده و تولید کننده این امکانات، یا با اقدام به جمع آوری کمک مالی در محله و خریدن آنها و روشهای دیگر لازمست اقدام کرد. واحدهای همیاری میتوانند، این وسایل و امکانات را به جلو درب هر خانواده منتقل کنند و بدون ارتباط مستقیم به آنها اطلاع دهند، تا از آن استفاده کنند.

 

۴- واحدهای همیاری لازمست، لیست خانواده های فقیری که به لحاظ معیشتی همیشه تحت فشار بوده و به ویژه در این دوره با خطر گرسنگی روبرویند، تهیه کنند و معیشت آنها را با اتکا به کمک و تعاون خود مردم محله تامین کنند.

 

۵- اگر محله سمپاشی و ضد عفونی نشده، این واحدها با مراجعه به دم و دستگاههای مربوطه و با موسسات غیر دولتی خیرخواه برای ضد عفونی کردن عمومی کل محله میتوانند اقدام کنند.

 

۶- واحدها با بازوبند "واحد همیاری محله ... " که جای اتکا و اعتماد مردمند، در سطح محله لازمست کشیک داشته باشند و بچرخند. با راهنمایی و توصیه های خود مانع تجمع و گردهمایی بیمورد شوند و مردم را تشویق کنند در خانه هایشان بمانند. بنا به ضرورت، تردد به محله و امورات دیگر را زیر نظر داشته باشند. به این ترتیب در دسترس باشند و در حل مشکلات مردم و خانواده ها یاری رسان باشند.

 

۷- واحدهای همیاری به طور جدی لازمست به فکر کمک رسانی به بخشهای آسیب پذیرتر مثل زنان و مردان مسن، انسانهای مبتلا به بیماریهای دیگر و معتادان و کودکان کار و بخشا بی سرپرست باشند و  با اتکا به کمک مردم به یاریشان بروند.  

 

۸- تشکیل صندوق کمک مالی در محله از جمله اقدامات قابل فکر و اجرایی کردن است. اما موضوعی حساس و زیر نظر کسان و یا واحدهای تماما مطمئن و مورد اعتماد مردم لازمست تشکیل شود. خیلی ها در محله دستشان به دهنشان میرسد و میتوانند به چنین صندوقی کمک کنند. دراین مورد میشود به افراد صاحب امکان مالی و سرمایه دار در محله و شهر مراجعه کرد و آنها را قانع کرد و در موقعیتی قرار داد که به چنین صندوقی کمک کنند. امکانات مالی جمع شده را برای مقابله با اثرات نگران کننده ویروس کرونا و دیگر نیازمندیها درمحله هزینه کرد.

 

اینها مواردی است که من فکر میکنم در دستور کار نهادهای همیاری محله میتواند قراربگیرد. تردیدی ندارم، فعالین و جوانان دست اندرکار با توانایی و دقت بالا میتوانند دستور کار روشن و دقیقتری را پیگیری کنند. در جریان فعالیت، تجارب غنی را کسب کنند. مهم اینست از محله ای شروع کنیم و الگوی موفق به دست دهیم. چنین تجربه انسانی بسرعت در دیگر محلات تکثیر میشود. واحدهای همیاری محلات مختلف طبعا با اتکا به تلفن و شبکه های ارتباطی موجود لازمست و میتوانند در ارتباط با هم قرار بگیرند و شبکه به هم متصل واحدهای همیاری شهری را رسمیت دهند. میتوان تصور کرد حرکت همیاری انسانی بزرگ در سطح هر شهر شکل بگیرد و تجاربش به دیگر شهرها منتقل شود.

 

بحث را به این شکل به پایان میرسانم که در این دوران سخت انسانها به همدیگر احتیاج دارند، شما زنان و مردان کمونیست و سوسیالیست و آزادیخواه و شما دختران و پسران جوان و فداکار و خلاق آستینها را بالا بزنید، قدم جلو بگذارید، ابتکارات ویژه این دوران را بکار اندازید. نگذاریم به آسانی انسانها و همکاران و همسایه مان در بی امکانی و در خلوت و تنهایی تلف شوند. به وضوح می بینیم روحیه همکاری و انسانی در جامعه و شهر و محله وجود دارد، انسانها و فعالینی میخواهند این روحیه همکاری را کانالیزه و سازمان دهند. مساله اینست فعالین کمونیست و نسل جوان باید متوجه رسالت انسانی خود باشند و مبتکر سازماندهی این حرکت شوند.

 

فعالین کمونیست! جوانان آگاه و فداکار!  

آرزو داشتم در محله ای از این یا آن شهر برای سازماندهی چنین همیاری انسانی مستقیما در کنارتان میبودم. فعلا متاسفانه چنین امکانی از من و امثال من سلب شده است. به امید روزی که این فاصله نماند. اکنون هم ما را در کنار خود بدانید. قدر همیاری و همبستگی انسانی سازماندهی شده را در این دوران بدانیم. این دوره سخت را سپری میکنیم و همگامی و همبستگی انسانی به وجود آمده را به نیروی مبارزه برای سرنگونی ویروس جمهوری اسلامی تبدیل میکنیم.

 

***

ادعا و واقعیت ـ پسامدرنیسم یا عوامل اضمحلال تفکر و نظم جامعه ی بورژوایی؟

ادعا و واقعیت ـ پسامدرنیسم یا عوامل اضمحلال تفکر و نظم جامعه ی بورژوایی؟

http://www.azadi-b.com/G/file/eddea_v_v_F.F.pdf

حقیقتی در پس پردۀ ویروسِ کُرونا

حقیقتی در پس پردۀ ویروسِ کُرونا

چند وقتی است که خبرِ ویروس کُرونا، دیگر خبرها و مشکلات میلیاردها انسان دردمند را تحت الشعاع قرار داده است. خبری که بر هزاران درد و رنج توده های محروم افزوده و زندگی‏شانرا ناامن‏تر کرده است. قبل از توضیح و یا پرداختن به اهمال کاری‏ها و انگیزۀ دولت‏های سرمایه داری، پیرامون مقابله با ویروس کُرونا، ذکر این‏موضوع بی‏فایده نیست که انتظاری آنچه را که تابحال جهانِ سرمایه داری، در برخورد با این میکروب کُشندۀ صورت داده است، نیست. چرا که دولت‏های وابسته به سرمایه زاده نشده اند تا به نیازهای انسانی، و یا درمانِ بیماری‏های بدیهی میلیون‏ها انسان پاسُخ در خُور شایسته دهند، بلکه آمده اند از قبلِ آن‏ها و با پخش ویروس‏هایی هم‏چون کُرونا و دیگر مرض‏های سرمایه داری پول‏های کلانی به جیب بزنند.

 

حقیقتاً میزانِ جنایاتِ وارده و ناامن کردن فضای جامعه از سوی قدرت‏مداران به توده های محروم بسیار بالاست. خبرهای جهان، انباشته از درد و رنج و بی‏اطمینانی و پاشیدن تخمِ نفاق، انباشته از توطئه و نقشه های شوم علیۀ سازندگان اصلی جوامع بشری است. به این سبب که مبنای حرکت و تلاش سرمایه داران و آن‏هم در عصر رشد و تکنولوژی، فن آوری و دانش، در خدمت به بشریت و در خدمت به علاجِ صدها بیماری و ویروس‏های متفاوتِ حاصل از طبیعت و زندگی نیست. به این علت که همۀ سازمان‏ها و ارگان‏های دولتی در فکر چپاول، در فکر دزدی و سر کیسه کردن مردم اند. جلسات «سازمان بهداشتِ جهانی» هم بمانند دیگر جلسات سرمایه داری، به جلسات توطئه و به جلسات نقشه کشیِ کمپانی‏های بزرگِ شرکت‏های داروسازی، برای کسب سود بیشتر و غارت‏گری تبدیل شده است. در حقیقت چگونگی سودآوری بیشتر و آن‏هم در ازایِ قربانی کردن جان هزاران انسانِ دردمند، به تمِ اصلی جلسات و تجمعات‏شان تبدیل شده است. سالانه و هر از چند گاهی، مسابقۀ خوش‏خدمتی براه می‏اندازند و مدال‏هایی را تحت عنوان جایزۀ نوبل و امثالهم به گردنِ کسانی آویزان می‏کنند که مسیر نیستی بشریت را رقم می‏زنند؛ کسانی را در رأس سازمان‏هایی هم‏چون «سازمان بهداشت جهانی» قرار می‏دهند که در کیسۀ فعالیت‏های پزشکی خود، چیزی جز دروغگوئی و تعرض به بشریت، و چیزی جز خدمت به شرکت‏های بزرگ داروسازی ندارند. به طور مثال دبیر کل فعلی «سازمان بهداشت جهانی»، "تدروس ادهانوم" متهم به، پنهان‏کاری 3 بیماری همه گیر مهم وبا - و آن‏هم زمانی که وزیر بهداشت اتیوپی بُود -، است؛ دبیر کلی که هم‏اکنون، هم‏کاری نزدیک با بنیادهایی هم‏چون "بنیاد بیل، میلندا گیتس و مجمع جهانی اقتصادی"، در آزمونِ شبیه سازی ویروس کووید - 19، و نیز دیگر کمپانی‏های بزرگ داروسازی جهان دارد.

 

واقعیت این است که دزدی‏ها، غارت‏گری‏ها و توطئه چینی علیۀ مردم توسط سازمان‏های متفاوتی هم‏چون «سازمان بهداشت جهانی» قابل توضیح و اندازه گیری نیست. به کارِ شرکت‏های به اصطلاح حافظ جان میلیون‏ها انسان تبدیل شده است که بعضاً موارد آن و هر از چند گاهی دارد در چهارچوبۀ تضادهای درونی قدرت‏های بزرگ جهانی به بیرون درز می‏کند. به طور نمونه تولید کنندگان واکسن ضد گریپ خوکی H1N1 در سال 2009، به میزان 9 میلیارد و 400 میلیون دلار به جیب زدند، تا جائیکه پارلمان اروپا در همان سال اعلام کرده است: "بیماری همه گیر H1N1 وجود نداشت و موضوع یک کلاهبرداری برای کسب سود بُود". پس طبقۀ سرمایه داری به همراه سازمان‏ها و نهادهای ذیربط اش، مولّد ویروس‏های متفاوت و کُشنده برای کسب سود بیشتر اند. یعنی اینکه امکانات جهانی و بویژه علم پزشکی و ابزارهای مرتبط با آن، در خدمت به بشریت و در جهت مقابله با بیماری‏های حاصل از طبیعت و ذاتی انسان‏ها نیست، متأسفانه این‏دست موارد زیاد اند و سرمایه داران دارند با توطئه و با دغل‏بازی، جان هزاران انسان محروم و بی‏گناه را می‏گیرند.

 

در هر صورت و جدا از موارد فوق سئوال این است که چگونه علم پزشکی بمدت 40 سال و آن‏هم در عصر رشدِ تکنولوژی نتوانسته است، میکروب کُرونا را مهار کند؟ به چه دلیل ویروس کُرونا از مرکز تحقیقات بیماری‏های عفونی به بیرون منتقل و منجر به مرگ صدها نفر و بدنباله باعث ترس و بی‏اطمینانی میلیون‏ها انسانِ دیگر در سرتاسر جهان شده است؟ کدامین منفعت و انگیزه های سیاسی - تجاری و بیولوژیکی، باعث پخش کُرونا به میان مردم شده است؟ به چه علت و آن‏هم بعد از 40 سال چندین کمپانی تولید کنندۀ واکسن از جمله «گلاکسواسمیت کلاین (شرکت بریتانیایی و چند ملیتی داروسازی در لندن)»، «نوارتیس (شرکت چند ملیتی داروسازی در سوئیس)»، «مرک اندکو (شرکت داروسازی امریکائی)»، «سانوفی (شرکت داروسازی فرانسوی در پاریس)»، و «فایزر (شرکت داروسازی امریکائی و چند ملیتی)» که بعنوان بزرگ‏ترین شرکت‏های داروسازی جهان شناخته می‏شوند، در رقابت باهم و با حمایت و با امتیاز ویژۀ مالی «سازمان بهداشت جهانی»، بیاد و به فکر تولید واکسن ضد کُرونا افتاده اند؟!! شرکت‏هایی که علناً اعلام کرده اند تهیۀ واکسن ضد کُرونا، ارزش 4 میلیارد و 100 میلیون دلاری دارد، و متعاقباً شرکت‏هایی که در پروندۀ خود، انبانی از جنایت  کلاهبرداری، بابت هدر دادن جان میلیون‏ها کودک و انسان رنجدیده دارند.

 

با این اوصاف و بنابه هزاران ادله می‏توان پی بُرد، که رشد تکنولوژی و تکنیک پزشکی در انطباق با خواست‏های مالی عده ای محدود، و نیز در انطباق با منافع و سیاستِ نهادها و شرکت‏های وابسته به طبقۀ سرمایه داری است. بی دلیل نیست که اهمال‏کاری‏ها و مایه گذاشتن از جانِ میلیون‏ها کودک، زن و مرد، به کارِ و تمِ اصلی طبقات حاکمه و متعاقباً شرکت‏های داروسازی وابسته بدانان تبدیل شده است. در حقیقت جهان پُر از کلاشی و کلاهبرداری از ثروت‏ها و ذخائر جامعه، و نیز سر کیسه کردن مردم توسط عناصر و سازمان‏های ذیربط به امپریالیسم جهانی است. در این‏میان سرمایه های حاصل از کار، برای مبارزه با بیماری‏های حاصل از طبیعت و سن نیست. همۀ موضوعات و از جمله مقابله با بیماری‏ها در عصر امپریالیسم هم، رنگ و بوی طبقاتی گرفته است که نمودِ عریان آنرا می‏شود، در تقسیم بندی دوائر متفاوت دولتی، و نیز در عکس العمل دولت‏مردان ایران نسبت به زندانیان، پیرامونِ مبارزه با ویروس کُرونا به عینه دید.

 

براستی به جهانِ پُر از نابرابری‏ها نگاهی بی‏اندازیم؛ رفتار و کردارِ غیر انسانی دولت‏ها و ارگان‏های حافظ بقای‏شانرا در مقابل خود قرار دهیم و به بینیم که چه بلایی جنگ‏ افروزان دارند، بر سر پناهندگان و قربانیان نظام امپریالیستی - در مرز یونان - می‏آورند که بدون کمترین دودلی، چیزی جز یادآوری جنایت‏کاری‏های فاشسیتِ هیتلری در "اردوگاه آشویتس" نیست. همه جا دارند مرتکب جنایت می‏شوند و همه جا سرمایه داران دارند دایرۀ زندگیِ طبقات فرودست را تنگ و تنگ‏تر می‏کنند. پیداست که تفاوت محسوسی مابینِ دولت‏های امپریالیستی نیست. 4 میلیون کودک در انگلستان در زیر خط فقر اند؛ هزاران کارگر و کارمند علی‏رغم داشتن کار تمام وقت در این کشور، از تهیۀ امکانات اولیۀ زندگی باز مانده اند؛ هزاران دخترِ دانش آموز به دلیل ناتوانی والدین‏شان، از دسترسی به وسائل اولیۀ بهداشتی محروم اند؛ 3 میلیون کودک، زن و مرد در مرز ترکیه و سوریه، نظاره گر زندگیِ بی آیندۀ خود می‏باشند. بنابه خبرگزاری‏های امپریالیستی، روزانه بیش از 12000 نفر در اثر بیماری وبا و 16000 نفر دیگر در اثر بیماری ابولا دارند جان خود را از دست می‏دهند؛ 2 میلیون و 700 هزار نفر به دلیل ابتلاء به بیماری مالاریا کُشته می‏شوند؛ آنفلونزا دارد سالانه جان 36000 نفر را می‏گیرد؛ 156965 نفر در اثر آلودگی آب جان خود را از دست می‏دهند؛ 2419507 نفر به دلیل بیماری‏های واگیردار دارند می‏میرند؛ 57608 زن در حین زایمان و آن‏هم به دلیل فقدان امکاناتِ اولیۀ پزشکی، و نیز 320160 نفر روزانه در اثر ایذز زندگی خود را از دست می‏دهند. اضافه بر همۀ این‏ها اگر بخواهیم به مرگ و میر روزانۀ 1416731 نفریِ کودکانِ زیر 5 سال، و هم‏چنین کُشته شدن نزدیک به 250000 و 200000 زخمی در جنگ افغانستان، 300000 کُشته در لیبی، بیش از 600000 کَشته در جنگ سوریه و غیره و بدنباله آواره شدن میلیون‏ها تن دیگر را در اثرِ ویروس جنگ‏های ارتجاعی و امپریالیستی به آمار و ارقام فوق اضافه کنیم، آن‏وقت آسان‏تر می‏توانیم به عمقِ فاجعه ای که دارد در حق میلیاردها انسان رنجدیده روا می‏شود، پی ببریم.

 

در هر صورت حاکمان جهان، با پخش ویروس‏های متفاوت و از جمله ویروس جنگ به جان مردم افتاده اند و روز به روز دارند محرومان را با خطرات جانی، مالی و ناامنی‏های بیشتر رودررو می‏سازند. در حقیقت جنگ بیولوژیکی، سیاسی و تجاری براه انداخته اند و بی‏تردید قربانیان اصلی آن میلیون‏ها انسانِ فاقد سر پناه و امکانات اولیۀ زندگی اند. این خاصیت جهانِ سرمایه داری برای کارگران، زحمت‏کشان و دیگر توده های دردمند است. پس، پخش و یا اهمال کاری سرمایه داران در مقابله با ویروس کُرونا را نمی‏توان بعنوان امری بیگانه و یا ناشناخته به حساب آورد. پُر واضح است تا مادامیکه جهان در دستان سرمایه داران قبضه شده است، و تا مادامیکه رژیم‏های فاسد و تبهکاری هم‏چون رژیم جمهوری اسلامی در مسند قدرت اند. چرخۀ زمانه و دنیای کنونی، تولیدگر هزاران مرض سرمایه داری علیۀ سازندگان اصلی جوامع بشری است. شکی نیست که سران رژیم جمهوری اسلامی هم در چهارچوبۀ سیاست‏های سرکوب‏گرانه و بالا کشیدنِ اموال عمومی، و بویژه به دلیل عدم اقدامات لازمه در مقابله با مصبیت‏ها و ویروس‏هایی هم‏چون کُرونا، مقصر، و بانیِ بی‏اطمینانیِ در درون جامعه و در میان مردم اند؛ هم چنین شکی نیست که رژیم حاکم بر ایران بمانند دیگر رژیم‏های سرمایه داری، در فکر چپاول، در فکر دزدی و غارت‏گری ثروت‏های جامعه و سر کیسه کردن بیش از پیش مردم است؛ عامل بدبختی، بی‏خانمانی و مرگ و میر هزاران کارگر، زحمت‏کش، کودک و دیگر قربانیان نظام امپریالیستی است؛ مضافاً اینکه شکی نیست ویروس کُرونا باعث دزدی و غارت‏گری دم و دستگاه‏های دولتی - نظامی، شرکت‏ها و موسسأت داروسازی مرتبط با آن شده است که چند نمونۀ آن، مربوط به گم شدن 20 میلیون ماسک و 85 میلیون و 400 هزار دستکش در ایران، احتکارِ لوارم و مواد پیشگیرنده، و نیز نایاب و گران شدن آن‏ها می‏باشد.

 

خلاصه سرمایه داران بسیار سنگ‏دل، خشن و فاقد انساندوستیِ پایه ای و اولیه اند. کسب سودِ هر چه بیشتر در ازای خانه خرابی زندگی میلیون‏ها انسان به خصیصۀ ذاتی‏شان تبدیل شده است. دنیای‏شان علیرغم بزرگیِ دنیا، بسیار کوچک و بی‏رحم است. خالقِ توطئه علیۀ مردم اند. در تعرض به مردم هویت کسب می‏کنند و تنها و تنها در بالا کشیدنِ اموال عمومی جامعه و سرکوب مردم قابل توضیح اند. شوربختانه این اوضاعی‏ست که فضای جهان - و هم‏چنین فضای ایران - را احاطه کرده است و تغییر آن، منوط به انطباق شور اعتراضی با شعور مبارزاتی است. چرا که چیدمان دنیای سرمایه داری - علیرغم فعالیت‏ها و انساندوستی بخش‏های متفاوتِ تولیدی و پزشکی -، در جهت گردشِ سیستم، مناسبات و نقشه های سازمانداده شدۀ طبقۀ حاکمه است. با این تفاصیل سیستم حاکم بر جهان کنونی اصلاً و ابداً بدرد جامعۀ بشری نمی‏خُورد و مستحق زیر و رو شدن است. به این سبب که در خدمت به سازندگی و بالندگی جامعه، و نیز در خدمت به سلامتیِ انسان‏ها و آن‏هم بعنوان مولّدان اصلی سرمایه نیست؛ به این سبب که در پسِ افکارِ سرمایه داران، دوزوکلک، تبانی و دسیسه علیۀ مردم خانه کرده است و مسلماً با تداوم حاکمیت دغل‏کاران و سودجویان، دنیا هر روز با یورش تازه تر، با نقشه های شوم‏تر، با مرض‏های خود ساختۀ سرمایه داری و نیز با ویروس‏های کُشنده تر رودررو خواهد شد.

 

13 مارچ 2020

23 اسفند 1398

راه حل نظامی برای فاجعه کرونا عقلانی و علمی نیست

راه حل نظامی برای فاجعه کرونا عقلانی و علمی نیست

 

ایران تنها کشور جهان است که مدیریت ستاد مقابله با ویروس کرونا به نیروهای مسلح و نظامیان سپرده شده است. بعد از درخواست های مکرر مبنی بر اینکه رئیس جمهور باید شخصا مدیریت ستاد بحران را در اختیار بگیرد, آیت الله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی با صدور فرمانی حیرت آور به سردار سرلشکر باقری رئیس ستاد کل نیروهای مسلح فرماندهی ستاد مبارزه با ویروس کرونا را به نظامیان سپرد. ایشان نه از دولت یا وزارت بهداشت یا دانشگاه های علوم پزشکی یا جمعیت هلال احمر ایران یا جامعه پزشکی و پرستاری کشور, بلکه از نظامیان خواست در قالب یک "قرارگاه بهداشتی و درمانی" برای پیشگیری هر چه بیشتر از شیوع کرونا مسئولیت مدیریت مقابله با کرونا را بعهده بگیرند. در متن فرمان رهبر جمهوری اسلامی آمده است "این قرارگاه باید در هماهنگی کامل با دولت و وزارت بهداشت و درمان عمل کند". اما اگر درخمیره معنایی و جوهر ذاتی این دستور نیک بنگریم, معنای ژرف و عملی این جمله به وضوح این گونه است: " دولت و وزارت بهداشت و درمان باید در هماهنگی (و فرمانبرداری) کامل از این قرارگاه عمل کنند. چرا؟ چون بزعم ایشان این یک معضل پزشکی یا "واگیرشناسی" نیست, بلکه یک "حمله بیولوژیک" است.

 

تا به اکنون جمهوری اسلامی در مقابل فاجعه مهلک کرونا استراتژی های غیرمتعارف متعددی را بعنوان پدافند دفاعی به کار برده است. اولین استراتژی "انکار واقعیت" و پنهانکاری بود که در نهایت جواب نداد. دومین استراتژی توسل به سازه های ضد کرونایی احرام  و اماکن مقدس بود که آنها نیز با ناکارایی تعطیل شدند. سپاه پاسداران به قدرت خود در برپایی بیمارستان های صحرانی سخت می نازد. این بیمارستانها معمولا متشکل از یک چادر و چند تخت و چند بسیجی می باشند که در روستاهای محروم کشور برای چند روزی با سوزن و قرص درمانی مجانی قدرت پیشرفته پزشکی خود را به جهانیان نشان می دهند. غافل از اینکه سوزن ویتامینی و قرص و شربت مجانی در مقابل ویروس کرونا به همان اندازه کارآمد است که سازه های دیوار و ضریح حرم بودند.

 

جمهوری اسلامی خود را تافته جدا بافته ای نه تنها از بقیه دنیا بلکه از علم و عقل و عقلانیت می داند. یا وگر نه بعید می دانم متخصصین سازمان بهداشت جهانی که اخیرا به ایران سفر کرده بودند به مسئولین ایران پیشنهاد داده اند تا مدیریت بحران را به نظامیان بسپارند. زیرا این از علم و عقلانیت و تجربه بشری به دور است. این استراتژی نظامی برای حل یک معضل پزشکی به اندازه ای غیر موثر و بیهوده است که مثلا در صورت حمله نظامی ارتش یک کشور بیگانه به ایران از پزشکان و پرستاران بخواهیم به آمپول و سوزن در خط مقدم جبهه مدیریت دفاع از کشور را بعهده بگیرند و سپس از نیروهای مسلح بخواهیم خود را در پشت جبهه با کادر پزشکی هماهنگ کنند. یعنی گذاشتن گاری جلوی اسب برای تسریع امور.  اسفا که امروز در اولین جلسه قرارگاه بهداشتی و درمانی نیروهای مسلّح حضار همه یا سردار بودند و یا سرلشکر, و خبری از دکتر و سیاستمدار نبود

 

 در همه جای دنیا نیروهای مسلح می توانند بخشی از کارزار کمکی مبارزه با یک بیماری واگیر یا فراگیر نظیر ویروس کرونا باشند و نقش آنها می تواند در جایگاه خود در صورت ضرورت موثر باشد. آنها باید مجری فرامین وزارات بهداشت و نهادهای پزشکی, پیشگیری و درمانی کشور باشند تا سیاست های راهبردی علمی متخصصان را در عرصه عمومی  همرایی کنند. بعنوان مثال اگر مسئولین پزشکی تصمیم به قرنطینه یا منع عبور و مرور شهر یا منطقه ای کردند, در این صورت نیروهای مسلح و انتظامی برای اعمال آن تصمیم می توانند نقش مشخص و موثری داشته باشند. اما از منظر علمی و عقلانی آنها باید عامل اجرایی باشند و نه آمر راهبردی؛ و نه اینکه تصور کنند راه حل نابودی ویروس کرونا از لوله تفنگ آنها می گذرد.

 

شوربختانه اینگونه سیاست های مرگ آور و غیر علمی و تمهیدهای وقفه آفرین که باعث تاخیر و ابطال وقت حساس و حیاتی برای پیشگیری کرونا می شوند, علاوه بر تحمیل هزینه های دردآور جانی و اقتصادی سنگین, نه تنها سردرگمی و آشفتگی مسئولین جمهوری اسلامی را عیان می کنند بلکه بیانگر به هم ریختگی و سراسیمگی راهبردی مسئولین نیز می باشند که گویا با واقعیت های علمی و عینی ناسازگاری عمیق دارد. بعنوان مثال اخیر رهبر ایران گفته بود "مسئله ویروس کرونا یک مقوله فوق‌العاده نیست و نباید آنرا خیلی بزرگ کرد". اگر نیست پس چرا با گم کردن سوراخ دعا, فرایند و فرماندهی مقابله با آن به نیروهای مسلح و سپاه واگزار شده است؟ حسین سلامی، فرمانده سپاه پاسداران در مراسم سخنرانی خویش در استان کرمان نیز با تاکید به اینکه درگیر یک نبرد بیولوژیک از سوی آمریکا هستیم, عواقب تعلل و ندانم کاری های مسئولین جمهوری اسلامی را به "تهاجم بیولوژیکی آمریکا" نسبت داد  و گفت در مقابل "این  تهاجم" به زعم وی, قاعدتا باید نیروهای مسلح (بخوان سپاه) در خط مقدم استراتژی مقامت قرار بگیرند

 

 کاملا مشخص است که در این کشور بلا اندر بلا زده که جان آدمیزاد ارزش ندارد طبق معمول نگاه خرافه گونه , تحجرآمیز و امنیتی بر نگاه پزشکی و علمی  غلبه کرده است و جمهوری اسلامی در وانفسای خویش  بیم از مزاج خیزش خواه مردم ناراضی و "موتاسیون لجام‌گسخته اجتماعی" دارد. به همین دلیل و بر اساس این دکترین غلبه یافته سپاه در راس حاکمیت, هر کسی که کوچکترین اعتراض یا انتقادی نسبت به عملکرد نظام در مورد کرونا داشته باشد, بعنوان ستون پنجم و همراه با آمریکا شدیدا سرکوب خواهد شد. زیرا از نظر نظامیان و راس هرم قدرت در ایران تهاجم بیولوژیکی آمریکا بمثابه یک جنگ در جریان است. با این تفکر غالب و عقلانیت غایب باید گفت خدا به ملت ایران رحم کند! و این سوال بظاهر بی جواب همچنان باقیست؟ چه کاری از دست ما بجز آگاهی رسانی و ذکر مصیبت ساخته است؟

 

عبدالستار دوشوکی

مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن

جمعه ٢٣ اسفند ١٣٩٦

doshoki@gmail.com

 

 

معرفی نویسنده ترکیه ای - بریتانیایی الیف شافاک

معرفی نویسنده ترکیه ای - بریتانیایی الیف شافاک (Elif Shafak)

bahram.rehmani@gmail.com 

 

«الیف شفق» با نام هنری «الیف شافاک» از نویسندگان جوان و ترک تباری است که تا به حال بیش از ۱۵ جلد کتاب نوشته که ۱۰ جلد آن ها رمان است. اخیرا دو رمان وی در ایران، ممنوع الانتشار شده است.

الیف شافاک یا الیف شفق (Elif Şafak)، برنده جایزه‌ های مختلف و پرمخاطب ترین نویسنده زن ترکیه است. وی هم چنین یک فعال سیاسی، مقاله نویس از جمله در عرصه دفاع از حقوق زنان و یک روشنفکر متعهد است.

شافاک متولد ۲۵ اکتبر ۱۹۷۱ در استراسبورگ، فرانسه است. وی از دانشگاه فنی اورتا دو غوی آنکارا، لیسانس روابط بین‌الملل و فوق لیسانس مطالعات زنان و دکتری علوم سیاسی گرفت.

تاکنون، او برنده و نامزد ده ها جایزه شده و داور جوایز معتبر و بزرگی مانند «من بوکر»، «گلداسمیت» و بسیاری دیگر نیز بوده است.

وی فعال حقوق زنان، اقلیت ها و آزادی بیان است. او در مورد موضوعات و مسائل گوناگونی از جمله سیاست جهانی و فرهنگی، آینده اروپا، ترکیه و خاورمیانه، دموکراسی و جامعه گرایی نیز گاه مطالبی منتشر می کند. او دو بار سخنگوی جهانی «TED» و نیز عضو شورای برنامه جهانی برنامه «مجمع جهانی اقتصاد» در «داووس، سوئیس» و عضو موسسه «ECFR» (شورای اروپا در حوزه روابط خارجی) بوده است.

شافاک یکی از طرفداران برابری و آزادی زنان است. وث خود با دو مدل مختلف زنانگی، یعنی مادر مدرن، شاغل و تحصیل کرده و مادر بزرگ سنتی و مذهبی خود، بزرگ شده است. او همیشه درباره اقلیت ها و خرده فرهنگ ها، پسا استعمارگرایی، فمینیسم و به ویژه نقش زنان در جامعه می نویسد.

کتاب های او به ٤٨ زبان منتشر شده اند. او سخنران همایش های جهانی TED است و یکی از سخنرانی های او با عنوان «قدرت انقلابی تفکر متکثر» محبوبیت زیادی یافته است. او عضو «مجمع جهانی اقتصاد» در زمینه اقتصاد خلاق در سوئیس و هم چنین از پایه گذاران «اندیشکده مجمع اروپایی روابط خارجی»   (ECFR)است. شافاک در نشریات بزرگ و معتبری از جمله «فایننشیال تایمز»، «گاردین»، «نیویورک تایمز» و «وال استریت ژورنال» همواره مطرح بوده است.

 

 

رمان جدید «الیف شافاک» که چندی پیش اعلام شد ترجمه آن در ایران مجوز ندارد، با وجود این‌ که در سطح جهانی مورد استقبال قرار گرفته، برای دولت ترکیه دردسرساز شده است.

الیف شافاک، نویسنده‌ای سرشناس و مسلط به هر دو زبان انگلیسی و ترکی، مشکلی دشوار برای دولت رجب طیب اردوغان است. رمان‌ های وی، به طرز چشم گیری هم در داخل و هم خارج از ترکیه طرفدار دارند. الیف در ستون خود در روزنامه گاردین، به مراتب بیش تر از هر مقام ترک با مخاطبین غربی صحبت می ‌کند.

حمایت شجاعانه او از حقوق زنان، کودکان و اقلیت‌ ها، همواره خشم و غضب دوبت، ملی ‌گرایان و فاشیست های را در کشور زادگاهش برمی ‌انگیزد. در سال ۲۰۰۶، «حرامزاده استانبول»، دومین رمان وی، در فهرست بلند جایزه ادبیات داستانی «اورنج» جای گرفت اما از طرف دیگر از سوی دادگاه‌ ترکیه به اهانت به ترک بودن متهم شد. در نهایت پرونده او بسته شد اما اوایل سال جاری، دادستان ‌های ترک تحقیق درباره رمان ‌های او را آغاز کردند. از جمله اتهام‌ هایی که به او وارد شده «توصیف غیراخلاقیِ سوء استفاده جنسی» به چشم می‌ خورد.

شافاک که در لندن زندگی می‌ کند، این اقدام دولت ترکیه را طنز تلخی توصیف می کند. وی ماه می  سال گذشته، به یک خبرنگار گفت: «ترکیه کشوری است که در آن موارد خشونت جنسی علیه زنان و کودکان به ‌طور فزاینده ‌ای به چشم می ‌خورد. دادگاه‌ های ترکیه برای مقابله با آن اقدامی نمی ‌کنند و در عوض نویسندگان را تحت پیگرد قرار می ‌دهند.»

در سال ۲۰۰۶ جنجالی ترین کتابش به ‌نام «پدر و حرام زاده» (در نسخه ترکی که در نسخه انگلیسی به ‌نام «حرام زاده استانبول» (The Bastard of Istanbul) شناخته می ‌شود را نوشت. در این کتاب به دلیل اشاره به نسل کشی ارمنیان توسط ترک ها، از سوی دادگاه‌ های ترکیه به جرم «اهانت به ترک‌ ها و خیانت به جمهوری ترکیه» متهم شد. پرونده او در ژوئن ۲۰۰۶ بسته شد؛ اما در ژوئیه همان سال دوباره گشوده شد و وی با احتمال سه سال زندان رو به رو شد. مترجم و ناشر او هم با همین تعداد سال حبس رو به رو شدند. در ۲۱ سپتامبر ۲۰۰۶ به خاطر کمبود مدرک پرونده او از نو بسته شد.

کتاب بعدی او که در فارسی بیش تر به‌ نام «ملت عشق» شناخته می‌ شود، پس از ۳ سال از انتشار شیر سیاه، در سال ۲۰۱۰ منتشر شد. این کتاب در نسخه انگلیسی به نام «چهل قانون عشق» و در نسخه ترکی به نام «عشق» شناخته می ‌شود. این شاهکار شافاک که نام او را در تمام کشورهای دنیا پرآوازه کرد، به عنوان محبوب ‌ترین و پرفروش ترین کتاب در تاریخ ترکیه شناخته می شود.

شافاک به جای ترس و عقب نشینی، به بهترین وجه ممکن به مقابله برمی خیزد. رمان جدید او «۱۰ دقیقه و ۳۸ ثانیه در این دنیای عجیب» داستانی انسانی درباره اثرات دردناک رفتارهای تعصب ‌آمیز است. از آن هم بهتر، این کتاب به عنوان یکی از فینالیست ‌های جایزه «بوکر» امسال انتخاب شده که امید است فشار بیش تری به دولت ترکیه بیاورد تا از آزار و اذیت این هنرمند شدیدا با استعداد دست بردارد.

شروع «۱۰ دقیقه و ۳۸ ثانیه در این دنیای عجیب» هولناک است. داستان در سال ۱۹۹۰ اتفاق می ‌افتد و قهرمان آن، لیلا، زنی است که در حومه استانبول مورد تجاوز قرار می ‌گیرد: «او حالا با دلهره فهمیده بود که قلبش از تپش بازایستاده و تنفس اش ناگهان قطع شده، و هر طور که به موقعیت خود نگاه می ‌کرد می ‌دید نمی‌ تواند منکر این شود که مرده است.»

این مقدمه‌ تکان دهنده، یادآور نخستین رمان ریچارد فلاناگان، «مرگِ راهنمای رودخانه» است که حدود ۲۵ سال پیش منتشر شد. داستان او در فاصله گیر افتادن یک مرد زیر آب تا غرق شدن او اتفاق می ‌افتد. شافاک البته کار فلاناگان را بهتر انجام داده است. بخش اعظم داستان او طی ۱۰ دقیقه و ۳۸ ثانیه پس از مرگ لیلا اتفاق می‌ افتد. در این بازه زمانی اسرارآمیز، لیلا زندگی ‌اش را از زمان تولد تا لحظه‌ای که در آشغال ‌دانی رها می ‌شود به یاد می‌ آورد.

شافاک با دیدگاه لیلا هم‌دردی می‌ کند اما به آن محدود نمی‌ شود. او خانه اندوه ‌باری را توصیف می ‌کند که در آن مادرِ آینده لیلا در انتظار بارداری است. در سال ۱۹۴۷ وان، هزار مایل دورتر از استانبول، شهری است که هنوز آکنده از خرافات و تعصبات قدیمی است. نادانی این افراد نسبت به بدن انسان اگر این ‌قدر آسیب ‌زننده نبود، می ‌توانست خنده‌ دار باشد. لیلا از دورانی از فرهنگ می ‌آید که قادر به تشخیص استعدادهای یک زن جوان نیست. تلاش ‌های پدر لیلا برای کنترل رفتار نامعقول او تنها به رفتارهای غیرقابل تحمل‌تر از جانب او منجر می‌ شود تا این که سرانجام با دست خالی به استانبول می ‌گریزد.

بخش ‌های ابتدایی رمان تصویری غم ‌انگیز و تاسف ‌بار از نحوه نگرش‌ های غلط اجتماعی را نشان می ‌دهد که جسم و روح یک دختر جوان را خرد می ‌کند. شافاک با بینشی عمیق نشان می ‌دهد که زنان جوان در ترکیه چه طور بین آرمان ‌ها درباره آزادگی و افکار تحقیرآمیز گرفتار شده ‌اند. فرار از خانه برای جلوگیری از تجاوز بیش تر، لیلا را ناگزیر در معرض خطراتی قرار می‌ دهد که پدر تصور می ‌کرد دارد او را از آن ها محافظت می ‌کند. نتیجه، انتقادی کوبنده از فرهنگی است که وانمود می ‌کند از ناموس زن مراقبت می‌ کند اما او را با اشتیاقی بی ‌امان دور می ‌اندازد.

با قطعی شدن سرنوشت لیلا در صفحه آغازین، به نظر می ‌رسد که «۱۰ دقیقه و ۳۸ ثانیه در این دنیای عجیب» هیجان کمی ارائه خواهد داد، اما شافاک با مهارت به دام انداختن لحظاتی است که چشم‌انداز پیچ در پیچ و نزدیکی از استانبول در اختیار مخاطب قرار می‌دهد. اگرچه از ابتدا می ‌دانیم که لیلا مرده است، بعد از آن که کاملا درباره زندگی دشوار او آگاه شدیم و امید پشت امید که سرنوشتش به طریقی تغییر پیدا کند، رمان ما را به مرگ او برمی ‌گرداند.

آن چه بیش از همه شگفت‌انگیز است، طنز درخشان رمان، حتی در موقعیت ‌هایی است که می ‌تواند از جانب هر کس دیگری نامناسب باشد اما شافاک با ظرافتی می‌نویسد که کمدی الهیِ این افراد بیچاره را در بر می ‌گیرد. در نهایت، «۱۰ دقیقه و ۳۸ ثانیه در این دنیای عجیب» واقعا درباره مرگ نیست، بلکه درباره استمرار عشق است. شافاک بدون آن که تسلط خود را بر تراژدی تجربیات لیلا و بسیاری از زنان مانند او در ترکیه از دست دهد، شجاعت و دل سوزی خود را جشن می‌گیرد.

الیف شافاک اولین داستانش را در سال ۱۹۹۴ نوشت. اولین رمانش را نیز با عنوان «پنهان»، در هنگام تحصیل در دوره فوق‌لیسانس (در سال ۱۹۹۷) نوشت که جایزه رومی همان سال را به خود اختصاص داد. این جایزه ادبی به صورت سالانه به بهترین رمان اسرارآمیز در ترکیه اهدا می‌شود. پس از اتمام دوره دکترا به استانبول آمد و «آینه های شهر » را نوشت (سال ۱۹۹۹). سپس در سال ۲۰۰۰ رمان « مَحرم » و در سال ۲۰۰۲ رمان «کاخ بید» (که اولین کتاب پرفروش او در ترکیه بود) را به رشته تحریر در آورد. شافاک در سال‌های ۲۰۰۴-۲۰۰۳ با درجه استادیاری در دانشگاه میشیگان و بعد در بخش مطالعات خاور نزدیک دانشگاه آریزونا مشغول به کار شد و از ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۹ نیز ستون‌ نویس روزنامه‌ زمان بود.

 

رمان های شافاک

اولین رمان الیف شافاک با عنوان «پنهان» در سال ۱۹۹۸ منتشر شد که این رمان برنده جایزه ادبی رومی یا همان مولانا شد. (جایزه ادبی رومی هر سال در ترکیه برگزار می ‌شود و به بهترین رمان اسرارآمیز ترکیه جایزه ‌ای اهدا می ‌گردد). رمان دوم او، رمان «آینه‌ های شهر» را با موضوع زندگی یک خانواده اسپانیایی در فضایی تاریخی چاپ و منتشر کرد. یکی دیگر از رمان‌ های الیف شافاک رمان «نگاه» است که هیچ کدام از رمان ‌هایش نتوانست به اندازه این رمان توجه مخاطب را به خود جلب کند. این رمان در سال ۲۰۰۰ میلادی توانست جایزه بهترین رمان از جانب اتحادیه نویسندگان ترکیه را برای او به ارمغان بیاورد. او در رمان ‌هایش به موضوعات و مسائل بسیار متنوع می پردازد که این ویژگی باعث شده تا کتاب های او به لیست پرفروش‌ ترین‌های بسیاری از کشورها تبدیل بشود.

 

رمان دوم او، «آینه های شهر»، عرفان یهودی و اسلامی را در یک محیط تاریخی قرن هجدهمی در هم آمیخته است. شافاک رابطه خود با خوانندگان را با رمان «محرم»  تحکیم بخشید و نیز جایزه «اتحادیه بهترین نویسندگان ترک» را در سال ٢٠٠٠ به دست آورد. رمان بعدی او، «شپش پالاس» (٢٠٠٢)، نامرد دریافت جایزه بهترین رمان خارجی در سال ٢٠٠٥ شد.

شافاک، در کتاب  «آینه های شهر» می نویسد:

دلم که می گیرد به خودم یادآوری می ‌کنم برای چه به این جا آمده‌ ام. از تکرارش خسته نمی ‌شوم تا سر سوزنی تردید در ذهنم باقی نماند: به شهر آینه ‌ها آمدم چون در داستانی هستم که پیش از من نوشته شده. در شهر آینه‌ ها هستم چون می ‌خواهم بدانم کیستم.

 

کتاب من و استادم یکی دیگر از رمان ‌های نوشته الیف شافاک است که در سال ۲۰۱۳ چاپ شد. موضوع آن از این قرار است که نویسنده از نگاه یک هندو به نام «جهان»، به فرهنگ عثمانی پرداخته است. «جهان» شاگرد معمار سینان، معروف‌ ترین معمار دوران حکومت عثمانی است. داستان کتاب در زمانی که استانبول مرکز تمدن بود روایت می ‌شود.

 

   

 

  

 

«حرامزاده استانبول» رمان دوم او به زبان انگلیسی است که نامزد دریافت «Orange Prize» شد. در این رمان، شافاک به نسل کشی ارمنی ها اشاره می کند که اساسا این ماجرا توسط دولت ترکیه انکار می شود. «شافاک» برای بحث در مورد نسل کشی ارمنی ها در رمان (ماده ٣٠١ قانون مجازات اسلامی) به جرم توهین به ترکیه متهم شد که در صورت اثبات جرم، او باید حداکثر سه سال زندانی می شد.

بر اساس گزارش «گاردین»، کتاب «حرامزاده استانبول» شاید نخستین رمان ترکی باشد که به طور مستقیم به قتل عام، جنایت و تبعید ارمنی های تحت حکومت عثمانی می پردازد.

 

رمان «چهل قانون عشق» که در فارسی به نام «ملت عشق» ترجمه شده، درباره ماجرای پر شور «مولانا» و «شمس تبریزی» است. این رمان بیش از هفتصد و پنجاه هزار نسخه در ترکیه فروخت و در فرانسه جایزه «Mention Spéciale Littérature Etrangére» را به دست آورد. هم چنین، این رمان نامزد دریافت جایزه «International IMPAC Dublin Literary Award» در سال ٢٠١٢ بود.

 

رمان بعدی او به نام «افتخار» یک داستان تاثیرگذار درباره خانواده، عشق، آزادی، رستگاری است. رمان «افتخار» نیز نامزد دریافت جایزه «Man Asian Literary Prize and Women’s Prize for Fiction» در سال ٢٠١٣ بود.

الیف شافاک که در سال ٢٠١٠  «نشان شوالیه هنر و ادبیات» فرانسه را به خود اختصاص داده، همواره در لیست جوایز سر تا سر جهان، چشم ها را به خود خیره کرده است. او علاوه بر نوشتن، سخنگویی تواناست و سخنرانی هایش در چند سال اخیر با استقبال بی نظیر مخاطبین روبه رو شده اند.

 

رمان «شاگرد معمار» درباره «میمار سینان»، معروف ترین معمار دوره عثمانی است. این رمان آن قدر با مهارت نوشته شده که به صدای مردم و مناظر دوران امپراتوری عثمانی جان تازه بخشیده است. رمان «شاگرد معمار» داستان جادویی و شگفت انگیز یک پسر و فیل بازیگوش اش است که به دنبال یافتن جایگاه حقیقی خود در جهانی پر از شگفتی و خطر است.

 

داستان رمان «سه دختر حوا» (٢٠١٧) در استانبول و آکسفورد و از دهه ١٩٨٠ تا زمان حال جریان دارد. یک داستان مهیج و پیچیده است درباره ایمان، دوستی، سنت و مدرنیته، عشق و خیانت غیر منتظره.

«صادق خان» از « فایننشال تایمز»، این کتاب را ستود و آن را کتاب مورد علاقه سال خود خواند: «این یک رمان واقعا مدرن است. داستانی در مورد آزادی بیان و سرکوب سیاسی و تاثیرشان بر شکل گیری شخصیت و نیز بررسی روابط شخصی و فردی.»

«سیری هاستوت» معتقد است» که رمان های موضوعی و جذاب «الیف شافاک» به بررسی ابهامات و مشکلات زندگی غیرهدفمند و به نوعی سردرگمی می پردازد. شخصیت اصلی این کتاب، «پری»، بین مادر و پدرش، بین عشق و نفرتش نسبت به یک استاد مغرور، بین دو مسئله دین و سکولاریسم گیر افتاده است، رمان «سه دختر حوا» درباره مسائل و موضوعات عجیب و غریب و واقعی شرق و غرب، ظلم و آزادی، و مسئله راستی و ناراستی است که مدام باعث عذاب، جدایی و غافل گیری ما می شود.»

 

شافاک در مورد کتاب «شیر سیاه»، چنین اظهار نظر کرده است: «نام کتاب را به دو دلیل «شیر سیاه» گذاشتم: «نخست، به خاطر پرداختن به افسردگی پس از زایمان و این که جامعه بداند شیر مادر همیشه آن طور که فکر می کنند، سفید نیست؛ دوم، این افسردگی الهام بخش من برای نوشتن کتابم شد، به عبارتی از آن شیر سیاه، نوعی جوهر قلم ساختم!». در مصاحبه ای با «ویلیام اسکیدلسکی» از «گاردین»، شافاک گفت: «در ترکیه مردان می نویسند و زنان می خوانند، می خواهم شاهد تغییر این موضوع باشم.»

او راجع به انتخاب عنوان کتاب گفته است: «به دو دلیل نام کتاب را شیر سیاه گذاشتم. اول این که بر افسردگی پس از زایمان دلالت دارد و نشان می‌دهد که شیر مادر همیشه آن گونه که جامعه دوست دارد بپندارد سفید و صاف نیست. دوم این که فراتر از آن افسردگی، من توانستم الهام بگیرم. فراتر از آن شیر سیاه، من توانستم به جوهرها نوعی دیگر اضافه کنم.»

 

یکی از آثار الیف شافاک رمانی است که با عنوان «پدر و حرامزاده» در نسخه ترکی و در زبان انگلیسی با عنوان «حرامزاده استانبول» منشتر شده است. الیف شافاک در این رمان به موضوع روابط بین ترک‌ ها و ارمنی ‌ها اشاره می ‌کند. او در کتابش به کشتن ارمنی ‌ها در ترکیه اشاره کرده بود و همین موضوع باعث می‌شود که حکومت ترکیه او را به جرم «خیانت به هویت ترکی و جمهوری ترکیه» متهم و بازداشت کند. اما به دلیل کافی نبودن مدارک و دلایل الیف شافاک تبرئه شد.

 

الیف شافاک سه سال بعد از انتشار کتاب «شیر سیاه» را در سال ٢٠١١  منتشر کرد که تلفیقی از داستان و واقعیت است. این اثر درباره‌ مدت ‌زمانی است که این نویسنده در استانبول زندگی می‌ کرده است. در همین سال، این نویسنده کتاب «مادرم دو بار مرد» را هم منتشر کرد که چندین افتخار برای «الیف شافاک» به ارمغان آورد. این رمان نامزد «جایزه ادبیات آسیا در سال ۲۰۱۲»، برنده «داستان زنان ۲۰۱۳» و نامزد «جایزه‌ی بین‌المللی‌ ام پی ای سی دوبلین ٢٠١٣» شد. این اثر با نام «اسکندر» هم به فارسی ترجمه شده است زیرا یکی از شخصیت ‌های اصلی این داستان «اسکندر» است.

کتاب «سه دختر حوا» از جدیدترین آثار این نویسنده است که در سال ٢٠١٦ منتشر شد. این کتاب همانند سایر آثار این نویسنده تناقضات زندگی غرب و شرق را در میان داستان زندگی سه دختر نشان می‌ دهد.

«الیف شافاک» در سال‌های ٢٠٠٥ و ٢٠٠٧ جایزه‌ بهترین داستان خارجی را از بریتانیا دریافت کرد و سال 2009 موفق به دریافت جایزه بنیاد نویسندگان و روزنامه‌ نگاران ترکیه شد.

کتاب «خوشحالی این موبلوندها» اثری متفاوت از این نویسنده است که طی آن چرایی شادمانی موبلوندها و چشم رنگی‌ ها بررسی شده است و «الیف شافاک» هویت و اصالت غرب و شرق را تحلیل می ‌کند.»

 

محبوب ترین اثر شافاک، یعنی کتاب «ملت عشق» است. در این کتاب،٤٠  قاعده با ما در میان گذاشته می شود که قواعدی نه فقط برای عشق، بلکه برای رستگاری هستند. این کتاب در پنج بخش با معرفی پنج عنصر حیات (خاک، آب، باد، آتش و خلأ) روایت شده است.

«ملت عشق» پرفروش ‌ترین کتاب تمام دوران‌ ها در ترکیه است که ده ها بار در ترکیه به تجدید چاپ رسیده است. کتابی که توسط الیف شافاک، یکی از معروف ‌ترین نویسنده‌ های ترک در سراسر جهان نوشته شده و با به دست آوردن جوایز زیاد برای نویسنده ‌اش، موجب شهره جهانی این کتاب شده است. «ملت عشق» پس از ترجمه و چاپ در ایران نیز به سرعت به یکی از پرفروش ‌ترین کتاب‌های بازار کتاب ایران تبدیل شد.

اما داستان این کتاب پرفروش چیست؟ «ملت عشق» داستان عشق و رهایی است. روایت گر زندگی یک نواخت زنی در غرب که درگیر اندیشه های عرفانی شرق می‌ شود. «اللا روبینشتاین» چهل ساله، در بیست سال زندگی زناشویی ‌اش هیچ ‌چیز جز زندگی روزمره را تجربه نکرده است. تنها دلیل و عاملی که سمت و سوی زندگی ‌اش را تعیین می‌ کند خانه و آسایش خانواده ‌اش است. تا این که بعد از بیست سال زندگی مشترک یک روز صبح تصمیم می‌ گیرد خود را از بند این زندگی آزاد کند و سفری بی‌ بازگشت را آغاز کند. شاید عشق تنها دلیلی است که اللا را از زندگی آرام و تکراری ‌اش جدا کرده و در مسیری پر تلاطم قرار می‌ دهد.

نویسنده در این کتاب دو داستان موازی و گیرا را روایت می ‌کند که هر دو در نقطه ‌ای کانونی به نام عشق به هم می رسند. یکی از این داستان ‌ها در‌حال‌حاضر اتفاق می ‌افتد و دیگری در قرن سیزدهم. یکی داستان مولاناست که با معلم معنوی خود، درویش رقصانی به ‌نام شمس تبریزی مواجه می‌شود و دیگری درباره اللا روبینشتاین.

این کتاب در زبان انگلیسی با عنوان «چهل قانون عشق» و در زبان ترکی با نام «عشق» به شهرت رسید، به عنوان پر فروش‌ ترین کتاب تمامی دوران ترکیه شناخته می ‌شود. این کتاب در ایران توسط ارسلان فصیحی با عنوان «ملت عشق» توسط انتشارات ققنوس چاپ و منتشر شده است.

بخش اول کتاب «خاک» نامیده شده است: پدیده های عمیق، آرام و جامد زندگی

شافاک می خواست به مفهوم عشق، از نقطه نظری معنوی بپردازد و به همین دلیل، به سراغ رابطه شمس و مولانا رفت. به نظر وی، مولانا صدای عشق است. او که همواره از شعر و فلسفه ی مولانا الهام می گرفته، می گوید::

«مولانا ورای قرن ها و زمان ها با من سخن می گوید. وقتی شروع به خواندن مولانا می کنی، پا در سفری بی انتها می گذاری.»

شافاک در کتاب «ملت عشق»، از شخصیت های گوناگون و زوایای دید مختلف برای روایت استفاده کرده است. چرا که به نظر شافاک، حقیقت داستان گویی، بیش از آن که چیزی ثابت باشد، سیال است و در ادبیات، برخلاف سیاست های روزمره، آن چه اهمیت دارد، ابهامات، تکثر و انعطاف پذیری است. نوع روایت «ملت عشق» با دیدگاه های تصوف نیز هماهنگی دارد. چرا که هنرمندان در دنیایی سیال زندگی می کنند و معتقدند انسان هیچ گاه نباید از خودش مطمئن باشد و زیبایی ها را در تنوع آن می بینند.

بخش دوم کتاب «آب» نام دارد: پدیده های سیال، جاری و متغیر زندگی

شافاک می گوید نوشتن رمانی با شخصیت های تاریخی در ابتدا، ترسناک به نظر می رسد. به همین دلیل، به منظور به دست آوردن حقایق تاریخی برای نوشتن «ملت عشق»، دست به تحقیقات گسترده ای زده است. او از دهه بیست زندگی اش بر روی این موضوع کار می کرده و حتی رساله کارشناسی ارشدش را به آن اختصاص داده است. بنابراین، با پیشینه ای غنی به سراغ نوشتن این رمان می رود. اما پس از مدتی، مطالعات و پژوهش های خود را متوقف می کند و تمرکزش را روی داستان م گذارد.

الیف در این باره می گوید:

به شخصیت ها اجازه دادم راهنمایم باشند. تجربه به من ثابت کرده که ما نویسنده ها هر چه بیش تر شخصیت ها را کنترل کنیم، آن ها را تصنعی تر می کنیم. بنابراین هر چه منیّت نویسنده در فرآیند نوشتن کم تر باشد، شخصیت ها زنده تر و داستان، خلاقانه تر می شود.

بخش سوم کتاب «باد» نام گرفته است: پدیده های ترک کننده و کوچنده ی زندگی

الیف شافاک می گوید نوشتن این رمان بیش از آن چه قابل توضیح باشد، او را تغییر داده است. او می گوید:

برخی کتاب ها علاوه بر این که باعث دگرگونی مخاطبین می شوند، نویسندگانشان را نیز تغییر می دهند. «ملت عشق» برای من این گونه بود. وقتی آن را تمام کردم، همان کسی نبودم که آن را شروع کرده بود.

بخش چهارم کتاب «آتش» نامیده شده است: پدیده های سوزاننده، ویران کننده و نابودکننده زندگی

شافاک با این رمان، صدای مولانا را بیش از پیش به گوش دنیای غرب رساند. او باور دارد مولانا با زبانی سخن می گوید که می تواند هر کسی را صرف نظر از طبقه اجتماعی، رنگ پوست، دین، زبان و فرهنگ به خود جلب کند. زبان مولانا، زبانی جهانی است که همه ما را به هم متصل می داند. هیچ کس از دایره عشق خارج نیست:

ملت عشق از همه دین ها جداست

عاشقان را ملت و مذهب خداست

بخش پنجم کتاب «خلأ» نام دارد: پدیده هایی که نبودنشان بر ما تأثیر می‌گذارد. نه، بودن شان.

 

آثار غیرداستانی الیف شافاک شامل مقالاتی در حوزه‌ های مختلف است. از جمله تعلق فرهنگی، هویت، جنسیت، سیاست زندگی روزمره، ادبیات چندفرهنگی، و هنر همزیستی. این مقالات در قالب مجموعه ‌هایی به چاپ رسیده است: جزر و مد (٢٠٠٥)، فرارپرست (٢٠١٠)، شمس ‌پاره (٢٠١٢)، و تو تنهایی (٢٠١٧).

 

افسردگی

الیف شافاک پس از به دنیا آمدن اولین فرزندش، دچار افسردگی پس از زایمان شد. او در این باره می گوید:

وقتی به هر دلیلی آشفتگی را تجربه می کنیم، مجبور می شویم به درون مان نگاه کنیم تا ببینیم چه مشکلاتی داریم. وقتی همه چیز رو به راه است و در حال انجام وظایف مان، یکی پس از دیگری هستیم، دلیلی ندارد که توقف کنیم و به درون مان برویم. افسردگی، تجربه ای تکان دهنده است. انگار تمام قطعات وجودی مان از هم می پاشد. ولی فرصتی را فراهم می کند که بتوانیم خود جدیدی بسازیم که شاید بهتر از خودِ قبلی مان باشد.

شافاک اثبات می کند که چگونه یک نویسنده توانا می تواند از دردناک ترین حوادث زندگی اش برای خلق یک اثر بهره بگیرد. او در کتاب «بعد از عشق» درباره تجربه افسردگی پس از زایمان و بحران روحی خود نوشته است. او باور دارد که باید با افسردگی مانند دوستی آزادمنش رفتار کرد که هر زمان دلش می خواهد، می آید و می رود.

 

الیف شافاک، نویسنده ای منحصر به فرد است. به نظر او، تنها راه آموختن نوشتن از طریق خودِ نوشتن است. او به نویسندگان نوپا توصیه می کند که زیاد کتاب بخوانند؛ کتابی را بنویسند که خودشان دوست دارند بخوانند؛ از افسردگی نترسند؛ مخاطب، منتقدین و دنیای بیرون را فراموش کنند و در آخر، همه ی توصیه های او را نادیده بگیرند! چرا که هیچ قانونی برای نوشتن وجود ندارد و این، زیبایی آن است.

 

زندگی نامه الیف شافاک از زبان خودش!

الیف شافاک در سخنرانی در برنامه «تد» (TED)، زندگی‌ نامه ‌اش را این طور تعریف می ‌کند که: یک سال پس از تولدم، پدر و مادرم از هم جدا شدند و من به همراه مادرم از استراسبورگ فرانسه، به استانبول رفتیم و من در خانه مادربزرگم زندگی کردیم. این زندگی جدید باعث شد افکار و عقایدم شکل بگیرند. من شاهد تفکرات مادربزرگم به عنوان یک فرد بی‌ سواد، مذهبی و خرافاتی بودم که سرش گرم به مهره و فال قهوه گرم بود، از آن طرف با مادرم رو به رو می ‌شدم که فردی به روز و تحصیل کرده است و از طرف دیگر زندگی در شهری مانند ترکیه، شهری اسلامی، با جوی مرد سالارانه که بر آن حاکم است توانسته شخصیت من را شکل بدهد. مادرم به عنوان دیپلمات در ترکیه مشغول به کار بود و من به واسطه شغل مادرم دوران مدرسه را در مادرید و عمان، و سال‌های نوجوانی ‌ام را در آمریکا و انگلیس گذراندم و همین موضوع کمک کرد تا من ارتباط بیش تری با شهرهای بزرگ برقرار کنم زبان اسپانیایی را به عنوان زبان دومم انتخاب کنم.

الیف شافاک در همین راستا، در بخشی دیگر از گفتگوی خود می ‌گوید علاوه بر نقل مکان فیزیکی و تجربه اندوزی در خصوص افکار و عقاید مردم کشورهای مختلف، سفر در زبان و فرهنگ کشورها، به من کمک کرده تا داستان‌ های را به شکلی خلق کنم که مورد قبول فرهنگ ‌های مختلف بشود.

در تمامی آثار الیف شافاک می‌توانیم تاثیر زندگی در کلان شهرها، مخصوصا ترکیه را ببینیم. استانبول از نظر الیف شافاک مثل زن مسنی است که قلبش جوان است و تشنه و گرسنه قصه‌ ها و داستان‌ های تازه و جدید است. او در این مورد گفته است: استانبول شاید نه به شکلی روشنفکرانه اما به طریقی شهودی به انسان می ‌فهماند که شرق وغرب در نهایت مفاهیمی خیالی‌ اند و می ‌توان از آن ها وهم زدایی یا آن را باز آفرینی کرد. شرق و غرب آب و روغن نیستند. آن ها می ‌توانند مخلوط شوند و این اتفاق در شهری مثل استانبول به شکلی شگفت، شدید و مدام می‌افتد.

او در قطعه‌ای که برای بی.‌بی.‌سی نوشت:

«استانبول مثل یک ماتروشکای رنگارنگ بزرگ است، بازش که می‌ کنی عروسک دیگری در آن می ‌یابی. تو بازش می ‌کنی فقط برای یافتن عروسک دیگری در آن. استانبول سالنی از آینه‌ هاست. جایی که هیچ چیز همانی نیست که به نظر می ‌رسد. هنگام سخن گفتن از استانبول باید هوشیار بود. اگر یک چیز باشد که این شهر دوست نداشته باشد، آن کلیشه است.»

الیف شافاک در یکی از سخنرانی های TED با عنوان «سیاست های داستانگویی» درباره ی قدرت شکل دایره می گوید: 

مادربزرگم برای پیش بینی آینده، از فال قهوه استفاده می کرد و سرب آب شده را به شکل های مختلفی در می آورد تا چشم بد را دور کند. افراد زیادی برای درمان پیش او می آمدند که مشکلات پوستی مثل جوش و زگیل داشتند. هر بار مادربزرگ، دعاهایی را به عربی می خواند و بر روی یک سیب سرخ، درست به تعداد زگیل ها، خارهایی می زد. سپس یکی یکی، دور خارها با جوهر سیاه دایره می کشید و با این شیوه می خواست زگیل ها را از بین ببرد. ممکن است عجیب به نظرتان برسد ولی از میان بیمارانی که برای معاینه باز می گشتند، کسی را ندیدم که ناراضی باشد یا درمان نشده باشد. وقتی از مادربزرگ پرسیدم چطور این کار را می کند و آیا بهبود بیماران از قدرت دعاست؟ او در جواب گفت: «بله، دعا تاثیرگذار است ولی حواست به قدرت دایره ها هم باشد.»

درس ارزشمندی که از مادربزرگم یاد گرفتم این بود که برای نابود کردن هر چیزی، چه جوش، چه لکه، چه روح انسان، کافی است آن را در حصاری دایره ای اسیر کنیم. اگر هیچ ارتباطی با دنیاهای دیگری ورای دنیای امنی که برگزیدیم نداشته باشیم، در معرض خطر خشک شدن از درون قرار می گیریم. اگر بیش از حد درون پیله فرهنگی مان بمانیم، ممکن است انسانیت مان پژمرده شود.»

 

چه طور شد که من نویسنده شدم؟!

الیف شافاک در سخنرانی‌ای که در برنامه TED داشته قصه‌ای را تعریف می ‌کند که شاید بتوان آن را شروعی برای نویسندگی او دانست. او تعریف می‌ کند که: به اعتقاد من، هنر داستان گویی، یکی از راه‌ هایی است که ما را فراتر از مناطق ممنوعه می ‌برد. داستان‌ ها توانایی از بین بردن موانع را ندارند اما می ‌توانند در دایره‌ های ذهنی ما، روزنه‌ هایی ایجاد کنند تا ما بتوانیم از طریق این روزنه‌ ها نگاهی اجمالی به دیگران بیندازیم و گاهی حتی از چیزی خوش مان بیاید.

وقتی هشت ساله بودم، داستان نویسی را شروع کردم. یک روز مادرم با یک دفتر فیروزه‌ ای وارد خانه شد و از من پرسید که دوست دارم دفتر خاطرات داشته باشم؟ وقتی به گذشته برمی ‌گردم، فکر می ‌کنم مادرم کمی نگران سلامت عقلم بود چون من به طور مداوم در خانه داستان سر هم می‌ کردم. البته این نکته به خودی خود کار نگران کننده و نامعقولی محسوب نمی ‌شد و موضوع نگران کننده این بود که من این داستان ‌ها را برای دوستان خیالی ‌ام تعریف می‌ کردم و این موضوع اتفاق جالبی به نظر نمی ‌رسید.

من بچه‌ ای درون گرا بودم  که با مداد رنگی‌ هایم ارتباط برقرار می‌ کردم و وقتی با اشیای دور و بر خودم برخورد می‌ کردم از آن ها معذرت خواهی می ‌کردم. با توجه به این اتفاقات مادرم با خودش فکر کرده بود که ممکن است این کار من را به نوشتن تجربیات و احساسات روزمره‌ام وادار کند. چیزی که مادرم از آن اطلاعی نداشت این موضوع بود که زندگی من، از نظر خودم خیلی کسل کننده بود و نوشتن درباره خودم آخرین کاری که دلم می‌ خواست انجام بدهم. به جای این کار در مورد افرادی به غیر از خودم و چیزهایی که در واقعیت هرگز اتفاق نیفتاده بود شروع به نوشتن کردم. به این ترتیت اشتیاق دائمی من برای داستان نویسی شروع شد و از همان ابتدا داستان نویسی برای من کم تر حکم شرح حال نویسی را داشت و بیش تر سفر معنوی به زندگی دیگران بود.

 

   

 

سخنرانی الیف شافاک (شفق) در مراسم اهدای جایزه گلد اسمیت

الیف شافاک، در مراسم اهدای جایزه گلد اسمیت که دسامبر ٢٠١٨ که خود یکی از داوران آن بود درباره اهمیت رمان در عصر خشونت سخنرانی کرد. وی ضمن تشریح موقعیت انسان در جهان کنونی و نقش رمان در آن گفت: نویسندگان دیگر نمی‌توانند در دنیایی که ترس و تفرقه در آن حکم‌فرماست، ژست غیرسیاسی بودن بگیرند.

بخش‌ هایی از این سخنرانی:

«اگر جهان در حال دگرگونی است بنابراین جهان ادبیات نیز نیاز به تغییر دارد. نویسندگان از کشورهایی با دموکراسی‌ های آسیب ‌پذیر مانند ترکیه، پاکستان، مصر و ونزوئلا هرگز نمی‌ توانند ژست غیرسیاسی بودن بگیرند. اما مسئله جالبی که اتفاق می‌ افتد این است که نویسندگان غربی روز به‌ روز بیش تر آن ضرورتی را احساس می‌ کنند که مدت‌ ها قبل نویسندگان غیرغربی دریافته بودند. دوریس لسنیگ ادبیات را تحلیل بعد از واقعه خوانده است.

نویسنده‌ها به زمان نیاز دارند تا بتوانند اطلاعات را پردازش کنند، هضم کنند و درباره‌اش بنویسند؛ اما شاید امروز چنین فوریت و اضطراری وجود دارد که نویسندگان بیش تری از سراسر جهان در طی حادثه پاسخ دهند.»

این نویسنده در ادامه سخنرانی خود در دانشگاه گلداسمیت، افزود «من پیشنهاد نمی ‌کنم که هر نویسنده‌ ای باید سیاسی یا حزبی باشد و یا حتی به سیاست ‌های حزب علاقه ‌مند باشد. من از سیاست در گسترده‌ ترین حالت ممکن آن حرف می ‌زنم. به عنوان یک فمینیست می ‌دانم که جسم و بدن سیاسی است. و هرجا قدرت و نابرابری است سیاست نیز وجود دارد. رمان‌ نویسان باید درباره از دست دادن ارزش های اصلی مانند تعدد، آزادی بیان، حقوق اقلیت‌ ها جدایی قدرت دموکراسی حرف بزنند. بنیامین اعتقاد داشت که داستان‌ گویی باید اطلاعات را به خِرد تبدیل کند. امروز اما چالش بزرگ ‌تری پیش روی نویسندگان قرار دارد ‌که چه طور اطلاعات نادرست را به خرد و دانایی تبدیل کنند.»

او گفت «من از سرزمینی می ‌آیم که کلمات وزن دارند. هر نویسنده، شاعر یا روشن ‌فکر اهل ترکیه می‌ داند که بهخاطر یک شعر، رمان، مصاحبه یا حتی یک توئیت می ‌تواند در مظان تهمت قرار بگیرد و به دادگاه هم احضار شود و در نهایت تبعید و یا زندانی شوند. با بیش از ١٢٠ روزنامه ‌نگار که بعد از کودتای ناموفق علیه اردوغان هنوز در زندان به سر می‌برند ترکیه تبدیل به بزرگ‌ترین ندامتگاه روزنامه ‌نگاران شده است.»

شافاک گفت: «ما این دانش را ورای ذهن ‌مان حمل می ‌کنیم. زمانی که پشت میز می ‌نشینیم تا داستان‌ هایمان را بنویسیم. در نتیجه، یک خودسانسوری گسترده در بین نویسندگان وجود دارد. این همان چیزی است که فقدان دموکراسی و آزادی بیان آن را موجب می ‌شود و یک فضای ترس و تهدید به وجود می ‌آورد. همان ‌طور که آرتور کوستلر گفت که اقتدارگرایی نه تنها سیاست ‌مداران و نخبگان سیاسی را به انحراف می‌کشاند، بلکه عمیقا به جامعه مدنی و به سازمان‌ هایی که برای حیات دموکراسی وجودشان لازم است نیز ضربه می ‌زند. اقتدارگرایی هم چنین به حافظه جمعی نیز آسیب می‌ زند. ترکیه کشور فراموشی دسته‌ جمعی است و حافظه در نهایت برای ما نویسندگان مسئولیت می ‌آورد. در جهانی که با عوام ‌فریبی‌ های پوپولیستی و اطلاعات نادرست احاطه شده، حافظه، مسئولیت ما نویسندگان است. ما نمی‌ توانیم فراموش کنیم که چه اتفاقی در گذشته افتاد زمانی که قبیله‌ گرایی، ملی ‌گرایی، عزلت‌ گرایی، تعصب و وطن ‌پرستی افراطی کنترل انسانیت را در دست گرفتند.» و...

 

محرمانه ‌ترین کتابخانه جهان

محرمانه ‌ترین کتابخانه جهان حاوی کتاب ‌هایی است که فقط نویسندگانشان از متن آن ها آگاهند و تا یک قرن دیگر هیچ کسی به این کتاب‌ ها دسترسی نخواهد داشت.

 

 

مارگارت اتوود نویسنده سرشناس کانادایی،‌ دیوید میچل از انگلیس و سیون شاعر و نویسنده ایسلندی  هنرمندان دیگری هستند که پیش از این به این پروژه پیوسته ‌اند.

پروژه «کتابخانه آینده» از سال ۲۰۱۴ با ابتکار کیتی پترسون هنرمند اسکاتلندی آغاز به کار کرد. در این پروژه نویسنده کتابی را به کتابخانه آینده اهدا می ‌کند که فقط خودش متن آن را خوانده است و این کتاب تا زمان انتشار در سال ۲۱۱۴ در این کتابخانه محرمانه نگه داری خواهد شد.

در این پروژه، حتی برای تامین کاغذ انتشار کتاب ‌ها هم برنامه ‌ریزی شده است و در سال ۲۰۱۴ در اطراف اسلو پایتخت نروژ ۱۰۰۰ درخت کاج کاشته شد تا یک قرن بعد با قطع آن‌ ها از چوب شان برای تامین کاغذ مورد نیاز استفاده شود.

الیف شافاک نویسنده سرشناس اهل ترکیه نیز برای این پروژه انتخاب شد.

هان کانگ نویسنده سرشناس کره‌ ای هم به پروژه‌ ای پیوسته است. هان کانگ نویسنده برنده بوکر کتاب «گیاهخوار» پنجمین نویسنده ‌ای است که به این پروژه با عنوان «کتابخانه آینده»‌ پیوسته است.

 

کتاب های ترجمه شده به فارسی

الیف ۱۶ کتاب به زبان ‌های ترکی و انگلیسی منتشر کرده است که ۱۰ تا از آن ها رمان هستند. از پرفروش ‌ترین کتاب ‌های وی، می توان به «حرامزاده‌ استانبول»، «چهل قانون عشق» و جدیدترین آن به نام «سه دختر حوا» اشاره کرد. کتاب ‌های او به ۴۹ زبان دنیا و از جمله زبان فارسی ترجمه شده است که برخی از آن ها عبارتند از: «آینه‌ های شهر» و «شپش پالاس» با ترجمه «تهمینه زاردشت»، «ملت عشق» با ترجمه «ارسلان فصیحی»، «شرافت» با ترجمه «شهناز ایلدرمی»، رمان ‌های «من و استادم»، «محرم»، «اسکندر»، «سه دختر حوا» و کتاب «شمس پاره» با ترجمه «صابر حسینی.»

***

در جمع بندی، می توان تاکید کرد که نثر پر قدرت و جذاب «شافاک»، که در سراسر رمان هایش با واژه ها و عبارات ترکی آمیخته است، به گونه ای به شخصیت هایش جان می دهد که خوانندگان احساس می کنند، خود در حال ایفای چنین نقش هایی در زندگی هستند.

«ساندی تایمز» درباره آثار «شافاک» چنین می نویسد: «شافاک به شدت تلاش می کند تا تمام مرزهای نژادی، ملیت، فرهنگ، جنسیت، جغرافیا را کنار بزند و یک دیدگاه عرفانی نسبت به پیرامون خود اتخاذ کند.»

«ایرلند تایمز» او را «جذاب ترین رمان نویس ترک در سال های اخیر نزد خوانندگان غربی نامید.»

«نیویورک تایمز» نیز در وصف او چنین نوشت: «او یک نابغه است که به کوچه پس کوچه های استانبول سرک می کشد و به توصیف فرهنگ و تاریخ امپراتوری عثمانی می پردازد که هنوز نیز بخشی از شجره نامه هر خانواده ترک است!»

«الیف شافاک» علاوه بر نوشتن داستان، ترانه‌ هم سروده است و به‌ عنوان خبرنگار در روزنامه ‌های مختلف از جمله گاردین و نیویورک‌ تایمز هم فعالیت داشته است. او بازگوکننده‌ مشکلات زنان است و براین باور است که زنان از جمله آسیب ‌پذیرترین گروه‌ های جامعه هستند.

الیف شافاک معتقد است انسانی درون‌ گرا است. در نوشته ‌ها و سخنرانی‌ هایش ناگهان از اهمیت خیلی چیزها صحبت می ‌کند. از نظر زبان شناسی، جغرافیایی، و خلاقیت چندگانگی شخصیت خود را پذیرفته است و علیه قبیله‌ گرایی و خطرات پیله های فرهنگی سخنرانی می‌کند. شافاک متفکری سیاسی، روشنفکری اجتماعی و هم چنین نویسنده‌ ای پرکار است و از تغییر زبانی در آثارش لذت می ‌برد و قصه‌ هایش در سراسر دنیا رخ می ‌دهند.

از نظر شافاک «دموکراسی فقط در برگه رای خلاصه نمی‌ شود بلکه قانون اساسی، وجود رسانه‌ های آزاد، دانشگاه‌ های مستقل و البته حقوق زنان بخش اصلی یک قدرت دموکراتیک را تشکیل می‌ دهند: «همه مکتب‌ های افراطی یک نقطه اشتراک دارند: نگاهی غیرانسانی به دیگران دارند و هنگامی چنین اتفاقی رخ دهد و انسان‌ های دیگر را به عنوان هم ‌تراز خود نپذیریم بذر نژادپرستی، جنسیت ‌گرایی، و تبعیض به شکل‌ های مختلف کاشته می ‌شود.

به همین دلیل درک دیگران و داستان‌هایشان برای من از اهمیت زیادی برخوردار است. قصه ‌گویان باید یاد بگیرند که روحی انسانی به قصه دیگران ببخشند. دنیایی که در آن زندگی می ‌کنیم بر اساس دوگانگی و تبعیض بنا شده است و فرهنگ به ابزاری جنگی تبدیل شده است اما باید بدانیم فرهنگ محلی برای جنگ نیست، بلکه راهی برای ارتباط انسان ‌هاست.»

شافاک معتقد است از سال ٢٠١٦ وارد مرحله جدیدی از تاریخ شده ‌ایم و نویسندگان غربی هم تلاش می ‌کنند از خطراتی که دموکراسی را تهدید می ‌کند بنویسند: «به نظر من یک نویسنده باید از سیاست و قدرت سر دربیاورد‌. این شعار قدیمی درست است که شاید شما به سیاست علاقه ‌مند نباشید اما سیاست به شما علاقه ‌مند است.»

الیف شافاک نه تنها در میان شهروندان ترکیه به عنوان نویسنده مطرح است، بلکه تا حدودی در سطح بین المللی نیز چهره ای مطرح و آشناست.

«الیف شافاک»، رمان «حرام‌ زاده استانبول» را در سال ٢٠٠٦ نوشت و برای آن متهم به اهانت علیه کشور ترکیه شد؛ زیرا این نویسنده در این کتاب به نسل‌کشی ارامنه اشاره می‌کند. «الیف شافاک» برای این کتاب در سال ٢٠٠٨ موفق به دریافت «جایزه‌ی ادبیات داستانی زنان» از سوی بریتانیا شد.

«ملت عشق» یکی از معروف ‌ترین آثار این نویسنده است که پس از انتشار آن به اوج شهرت و محبوبیتش میان خوانندگان ایرانی رسید. این کتاب در سال ٢٠١٠ به دو زبان ترکی و انگلیسی منتشر شد و رکورد پرفروش‌ ترین کتاب تاریخ ترکیه را از آن خود کرد. «الیف شافاک» در این اثر فضای عرفانی را ترسیم کرده است و در میان آن احوالات و زندگی شمس و مولانا را روایت می‌کند. این نویسنده صاحب سبک و عمیق و ژرف در باب معنا برای نوشتن این کتاب نامزد دریافت «جایزه بین ‌المللی‌ ام پی ای سی دوبلین» که از گران‌ترین جوایز دنیاست، شد.

«الیف شافاک» پس از این اثر هم کتاب‌ های دیگری نوشت که آن ‌ها هم پرفروش و افتخارآمیز بوده‌ اند. او کتاب «شیر سیاه» را در سال ٢٠١١  منتشر کرد که تلفیقی از داستان و واقعیت است. این اثر درباره‌ی مدت‌ زمانی است که این نویسنده در استانبول زندگی می‌کرده است. در همین سال این نویسنده کتاب «مادرم دو بار مرد» را هم منتشر کرد که چندین افتخار برای «الیف شافاک» به ارمغان آورد. این رمان نامزد «جایزه ادبیات آسیا در سال ۲۰۱۲»، برنده «داستان زنان ٢٠١٣» و نامزد «جایزه‌ی بین المللی‌ ام پی ای سی دوبلین ٢٠١٣» شد. این اثر با نام «اسکندر» هم به فارسی ترجمه شده است زیرا یکی از شخصیت‌ های اصلی این داستان «اسکندر» است.

کتاب «سه دختر حوا» از جدیدترین آثار این نویسنده است که در سال ٢٠١٦ منتشر شد. این کتاب همانند سایر آثار این نویسنده تناقضات زندگی غرب و شرق را در میان داستان زندگی سه دختر نشان می‌ دهد. «الیف شافاک» نویسنده پرافتخاری است که توانست نشان معتبر هنری و ادبی فرانسه را از آن خود کند. او در سال‌های ٢٠٠٥ و ٢٠٠٧ جایزه‌ی بهترین داستان خارجی را از بریتانیا دریافت کرد و سال ٢٠٠٩ موفق به دریافت جایزه بنیاد نویسندگان و روزنامه‌نگاران ترکیه شد.

کتاب «خوشحالی این موبلوندها» اثری متفاوت از این نویسنده است که طی آن چرایی شادمانی موبلوندها و چشم رنگی‌ ها بررسی شده است و «الیف شافاک» هویت و اصالت غرب و شرق را تحلیل می ‌کند. «چهل قانون عشق» هم کتاب دیگری از این نویسنده است که روایت عاشقانه و عارفانه‌ ای است که از زبان چند راوی تعریف می‌شود. این داستان با تغییر زاویه دید و هجده نفر روایت‌کننده از جمله «مولانا» و «شمس» خاک، آب، باد و آتش را بررسی می کند.

                     

اتحادیه ناشران و کتاب ‌فروشان تهران در اطلاعیه‌ ای که در آبان ماه سال جاری منتشر شده، خطاب به موزعان و کتاب فروشان آورده است: طبق اطلاع واصله، کتاب «ناپاک ‌زاده استانبول» (ترکی اش: حرام زاده استلاتبول» نشر «آسیم» و نشر «فرهنگ نشر نو» و کتاب «شرم» نشر «نیماژ» و نشر «مروارید» لغو مجوز شده است، مراتب جهت اطلاع و پیش گیری از هرگونه پیگرد احتمالی حاصل از خرید و فروش آن به اطلاع می‌ رسد.

کتاب‌ های یادشده ترجمه‌ های متفاوتی از کتاب الیف شافاک هستند؛ «شرم» ترجمه صالح حسینی (مروارید) و «ناپاک زاده استانبول» ترجمه فرناز گنجی و محمدباقر اسماعیل‌ پور (آسیم) است.

مسئول روابط عمومی نشر نیماژ می ‌گوید کتاب «شرم» به خود مترجم واگذار شده و در نشر آن ‌ها منتشر نمی ‌شود و ناشر آن مروارید است.

پیش ‌تر نیز اتحادیه ناشران و کتاب ‌فروشان تهران از لغو مجوز نشر و توزیع کتاب «۱۰ دقیقه و ۳۸ ثانیه در این دنیای عجیب» نوشته الیف شافاک با ترجمه علی سلامی خبر داده بود.

 

همان طور که می ‌بینیم کتاب ‌های شافاک از فرهنگ‌ ها و سنت ‌های ادبی گوناگون،‌ تاریخ، فلسفه، عرفان و سیاست‌ های فرهنگی می ‌گویند. او که حالا علاوه بر نویسنده بودن، یک فعال سیاسی هم محسوب می ‌شود، مطالبش در روزنامه‌ ها و مجلات بزرگ مانند گاردین، نیویورک تایمز، ایندیپندنت و … منتشر می ‌شود.

الیف درباره زندگی می گوید: براى عوض کردن زندگی مان؛ براى تغییر دادن خودمان هیچ گاه دیر نیست. هر چند سال که داشته باشیم. هرگونه که زندگى کرده باشیم. هر اتفاقى که از سر گذرانده باشیم. باز هم نو شدن ممکن است. حتى اگر یک روزمان درست مثل روز قبلش باشد. باید افسوس بخوریم. باید در لحظه و در هر نفسى نو شد. براى رسیدن به زندگى نو باید پیش از مرگ مرد!

جمعه بیست و سوم اسفند ١٣٩٨ - سیزدهم مارس ٢٠٢٠

سران نظام جمهوری اسلامی، مقصر اصلی شیوع کرونا


سران نظام جمهوری اسلامی، مقصر اصلی شیوع کرونا                                           

 

 

دادستانی کل کشورامروز بیست یکم اسفند در بیانیه ای اعلام کرد هر گونه اطلاع رسانی در باره شیوع کرونا در ایران تنها باید از طریق ستاد ملی مدیریت بیماری کرونا باید انجام شود و هر اظهارنظری خارج ار روال مقرر، اقدامی خلاف مصالح ملی و امنیت ملی کشور تلقی و با مرتکب براساس قوانین مربوط بر خورد خواهد شد .

 میخواهم ازجنایتکاران ادم کش  دولت حسن روحانی و سران اوباش اسلامی بپرسم که اگر شما طرفدارمقررات و  قانون هستید ، چرا در تاریخ 10 بهمن که بیماری کرونا در شهر قم شیوع پیدا کرد شما اطلاع رسانی ننمودید  تا همه  از این فاجعه مطلع شوند ؟ چرا شهر قم را قرنطینه نکردید تا این بیماری  به شهرهای دیگر انتقال پیدا نکند و این فاجعه برزگ را ببار نیاورد ؟ چرا  شرکت هواپیمایی ماهان که متعلق به سپاه پاسداران   سرکوبگر ،است  در ان شرایط بحرانی پروازهای طلاب چینی را که خود مبتلا به ویروس کرونا بودند متوقف ننمودید ؟

 

چرا راهپیمایی  بیست دو بهمن را کنسل ننمودید ؟ چرا انتخابات مضحک  دوره یازدهم مجلس را ممنوع اعلام نکردید ؟ چرا تمام مدارس و دانشگاهها را تعطیل ننمودید؟  چرا زیارتگاه ها ، آن اماکن جهل و خرافات و بیماری را تعطیل نکردید ؟ چرا حسن روحانی  این اخوند شیاد ،حقه باز و دروغگو در گرد همای حکومتی  با اینکه میدانست بیماری کرونا شیوع پیدا کرده است حقیقت را به اطلاع مردم  نرساند.

چرا خامنه ای اوباش این نماینده جهل سرمایه و قاتل جوانان ، طبق معمول حقیقت را از مردم پنهان کرد و با بیشرمی  قضیه را به دشمنان نظام ربط داده و اعلام نمود که بیماری موجود مسئله بزرگی نیست وتوصیه من به مومنان این است که تا می توانید  دعا کنید ، در صورتیکه خود و خانواده اش با بهترین و ورزنده ترین تیم پزشکی به ویلای خوش آب و هوایی نقل مکان نموده و در آنجا قرنطینه شده است. ای خامنه ای کفتار صفت ننگ بر تو باد .

 

شخص خامنه ای و سران  جنایتکار حکومت عدل اسلامی، امام جمعه های فاسد و مفتخور و صدا وسیما رژیم فاسد که حقیقت را از مردم پنهان کردید در حالی که مردم ، پزشکان ، کارمندان و پرستاران شرافتمند بر اثر بیماری کرونا و کمبود امکانات پزشکی جان  پر بهای خود را از دست میدادند .

ای  خامنه ای قاتل  مردم  در طول حاکمیت ننگینتان  بسیار خوب شما و حکومت  کثیف عدل الهی تان را شناختند و برای حرف وشعارهای تو خالی شما تره هم خورد نمیکنند  مردم  ازادیخواه و سرنگونی طلب و ستم دیده در دی ماه نود شش و ابان نود هشت  به شما نشان دادند که جمهوری اسلامی را نمیخواهند و برای سرنگونی حکومت به میدان امده اند اما به شیوه غیر انسانی همگی از طرف شما سرکوب  و کشته شدند و هنوز هم تو و حکومت جنایتکارت جرا ت اعلام کشته شده گان و اسیران در بند را ندارد. 

ای خامنه ای فاسد پرونده  و عملکرد تو و دارو دسته خیانتکارت  در طول این چهل و یکسال نزد همه  احاد جامعه به خصوص کارگران و زنان اسلام زده سیاه است.  خودتان هم به خوبی واقف هستید حکومت شما  از بدو سر کار امدن وصله ناجوری برای اکثریت جامعه هشتاد و چهار میلیونی ایران بوده وهست. رژیم شما و اسلام سیاسی هیچ هم خوانی با زندگی بشر مدرن امروزی ندارد.

 در اخر فراخوان من  به زنان ، جوانان ازایخواه وبرابری طلب ، کارگران و رهبران  و انسا نهای  شرافتمند این است  که در این موقعیت حساس همکاری، اتحاد و صمیمت را پیشه خود  قرار داده  و فقط به رهنمود ها ی پزشکی و علمی توجه نمایید.  به هیچ  عنوان به خرافات و یاوه گوئیهای آخوندهای مفتخور توجه ننمائید. شما باید بدون اتکا به دولت فاسد و جنایتکار جمهوری اسلامی ، خود کنترل  محلات و شهرها را با یاری  و همکاری یکدیگر بدست گیرید.

 امیدوارم  بتوانیم هر چه زودتر این بحران بزرگ کرونا ، که جمهوری اسلامی آگاهانه به جامعه  ما تحمیل نموده ، با کمترین تلفات انسانی به پایان برسانیم . قدم بعدی و جنگ نهایی ما با اتحاد و موضع سیاسی طبقاتی روشن ، به پایین کشیدن  کل دم ودستگاه رژیم خونخوار جمهوری اسلامی  و سرنگونی آن   برای همیشه به زباله دان تاریخ می باشد. 

مرگ بر جمهوری اسلامی

زنده باد ازادی برابری حکومت کارگری                                  ابراهیم باتمانی 12.03.2020

زنان میان دو تیغه‌ی کار خانگی و کار مزدی

 

درباره‌ی کار خانگی در نظام سرمایه‌داری

جهانِ تسلیم، نابرابری و انحصار برای جمعیت کثیری از زنان قابل‌تحمل نیست. آنان جهان بهتری را طالب‌اند. همان زنانی که در میان دو تیغه‌ی کار مزدی و کارِ خانگی قرار دارند. کار خانگی، به معنای خدمات خانگی تولیدشده‌ی اعضای خانوار، به صورت رایگان عرضه می‌شود و بدون آن سرمایه‌داری در بازتولید نیروی کار درمی‌ماند. کار خانگی، در چارچوب مرکزی نظام حساب‌های ملی، خارج از محدوده‌ی محاسبه‌ی تولید ناخالص داخلی به حساب می‌آید. در نظام حساب‌های ملی در باب دلایل آن به غیربازاری بودن فعالیت‌های خدماتی، دشواری برآوردهای قابل‌قبول از ارزش آن و نیز فایده‌ی اندک محاسبه‌ی آن از نظر اهداف سیاست‌گذاری اقتصادی، تحلیل تعادل و عدم‌تعادل بازارها، تحلیل تورم، اشتغال و غیره اشاره شده است. نظام حساب‌های ملی درواقع به‌منظور استاندارد کردن و قابل‌مقایسه کردن شاخص‌ها بین کشورها طراحی شده اما در واقعیت امر به نامرئی کردن کار خانگی میلیون‌ها زن در ساختار نظام مزدی حکم داده است. نظام حساب‌های ملی در کنار احکام و تجویزهای سازمان تجارت جهانی و صندوق بین‌المللی پول، امر جهانی‌شدن سرمایه و سودآوری بیش‌تر سرمایه را پیش برده‌اند. درواقع سرمایه‌داری حذف کارخانگی از سیستم کارِ مزدی و رایگان بودن آن را در قالب یک «امرِ علمی» در اقتصاد به طرزی بس نامحسوس تحمیل کرده است، درحالی‌که بررسی دقیق‌تر نشان می‌دهد، آنچه در واقعیت امر رخ داده یک تحمیلِ ایدئولوژیک (و نه علمی) به نفع انباشت سرمایه است.

 

کارِ نامرئی، استثمار مرئی 

در جهان امروز این که کارگران معدن، صنعت نفت، فولاد و غیره کاملاً رایگان برای کارفرما کار کنند، قابل‌تصور نیست اما کار خانگی با وجود مصایبی مثل عدم‌امکان تغییر شغل، نداشتن روز تعطیل، نداشتن بیمه و جدا نبودن محل کار و محل زندگی که صرف بازتولید نیروی کار در جامعه‌ی سرمایه‌داری می‌شود، کاملاً رایگان است. ظهور این نوع کار که از دلِ شیوه‌ی تولید سرمایه‌دارانه بیرون آمده است، موقعیت اجتماعی خاصی برای زنان ایجاد کرده است. بخش اعظم زنان خانه‌دار بخشی از طبقه‌ی کارگر هستند اما برمبنای اقتصاد متعارف جزو جمعیت غیرفعال گنجانده می‌شوند. در گفتار عامیانه به آنها بیکار گفته می‌شود. اگرچه این زنان دستمزد نمی‌گیرند اما سهمی عمده در خلق ارزش در کشورها دارند که در محاسباتی که به بررسی حساب‌های اقماری خانوار می‌پردازد، آمده است.

«عرضه‌ی خدمات خانگی وظیفه‌ی خانواده است؛ خدمات خانگی را تنها زنان انجام نمی‌دهند، مردان نیز سهم کمی در آن دارند؛ اما خدمات خانگی زنانه است.» ساختار طبقاتی جایگاه جنس را در ساختار اجتماعی از طریق همین اصل کلی تبیین می‌کند و خانواده به شکلی که امروز شاهد آن هستیم، ظهور می‌کند.

خدمات خانگی عمدتاً شامل تهیه‌ی غذا، مسکن و اقامت، حمل‌ونقل، مراقبت از افراد (کودکان، بیماران، سالخوردگان و سایر اعضای نیازمند) و شست‌شو است. سهم زنان در هر یک از این‌ها بالا است و عمده‌ی سهم مردان مربوط به فعالیت‌های حمل‌ونقل می‌شود. این فعالیت‌ها نهایتاً به بازتولید نیروی کار منجر می‌شود. درواقع حاضر شدن یک کارگر در جایگاه شغلی خود، بدون رتق و فتق اموری از این دست ممکن نیست. خانواده‌ی کارگر در نظام سرمایه‌داری به‌مثابه‌ی یک کارگاه تولیدی یا سلول ارائه‌ی خدمات جهت بازتولید کارگر عمل می‌کند.

براساس سرشماری سال 1395، بیش از 24 میلیون خانوار در کشور وجود دارد و اخیراً دولت در تخصیص سبد معیشتی از ۲۰ میلیون خانواده نام برده است. بدین ترتیب، به‌نظر می‌رسد امروز بیش از ۲۰ میلیون کارگاه خدمات خانگی وجود دارد که در آن زنان کارگر تحت عنوان «زن خانه‌دار» اشتغال دارند که بدون یک ریال هزینه در خدمت بازتولید نظام سرمایه‌داری هستند.

 

 

ارزش ثروتی که زنان تولید می‌کنند

پژوهشکده‌ی پولی و بانکی بانک مرکزی آخرین آمار در خصوص ارزش‌گذاری کار خانگی را در سال 1388ارائه کرده[۱]، که طی آن محاسباتی برای ارزش‌گذاری کار خانگی انجام شده است. طی این محاسبات، برآورد ارزش ریالی کار انجام شده در خدمات خانگی مناطق شهری در سال ۸۸ رقم ۶۷.۶ هزار میلیارد تومان بوده است. درعین حال ارزش افزوده‌ی ناخالص خدمات خانگی ۱۰۴.۶۷ هزار میلیارد تومان بوده است. در همین سال تولید ناخالص داخلی در کشور ۳۵۷ هزار میلیارد تومان بوده است.

مطابق نتایج طرح آمارگیریِ گذران وقت خانوارهای شهری، نزدیک به ۷۹ درصد کار خانگی را زنان انجام داده‌اند. بنابراین ارزش ریالی کار انجام‌شده‌ی زنان در مناطق شهری ۵۳.۱۶ هزار میلیارد تومان در سال ۸۸ و ارزش افزوده‌ی ناخالص زنان در مناطق شهری ۵۸.۱۳ هزار میلیارد تومان و در مناطق روستایی ۲۲.۴۴ هزار میلیارد تومان بوده است.

طبق تحقیقات پژوهشکده‌ی پولی و بانکی بانک مرکزی، در نهایت ارزش افزوده‌ی ناخالص زنان خانه‌دار در کل کشور ۸۰.۵۷ هزار میلیارد تومان است که ۲۲.۵ درصد تولید ناخالص داخلی است. درعین‌حال، ارزش افزوده‌ی کل خدمات خانگی کشور ۲۹.۳ درصد ارزش تولید ناخالص داخلی کشور است.

ابعاد حیرت‌آور سهم محاسبه‌ناشده‌ی کار زنان در اقتصاد ایران وقتی معلوم می‌شود که بدانید سهم بخش صنعت، معدن وتجارت از تولید ناخالص داخلی بر حسب فعالیت‌های اقتصادی به قیمت ثابت سال ۱۳۹۰، در سال ۱۳۹۵ معادل ۲۳.۳ درصد بود. این یعنی کار خانگی زنان قابل‌مقایسه با کل بخش صنعت، معدن و تجارت در کشور است! تازه معلوم می‌شود که کار رایگان زنان خانه‌دار، کاری که در فرهنگ عامه بی‌ارزش شمرده می‌شود، چه تأثیری در معادلات واقعی نظام انباشت سرمایه در ایران و جهان دارد.

ارزش کارخانگی بدون دستمزد در استرالیا، در محاسبات ۱۹۹۷ رقمی معادل ۴۳ درصد از کل تولید ناخالص ملی بوده که سهم زنان در این کار ۶۵ درصد محاسبه شده است. سهم کار خانگی در آلمان در سال ۱۹۹۲، رقم ۶۸ درصد بوده است. همچنین این رقم برای بریتانیا در محاسبات سال ۱۹۹۹ عدد ۴۴ درصد بوده است. [۲]

 

فمینیسم لیبرال و پرسش‌های بی‌پاسخ

مسئله فقط بر سر نحوه‌ی استثمار در کار خانگی نیست، بلکه از دل چنین استثماری جایگاه زن در خانواده به مثابه جایگاه جنس در نظام تولیدی تبیین می‌شود و در نتیجه از درون چنین معادلاتی است که زن به‌مثابه جنس ضعیف تلقی می‌گردد. جداسازی خانه و محیط کار و از بین رفتن شراکت اقتصادی با این عبارت کلیدی که «مردان باید معاش زنان را تأمین کنند» به‌طور عام با ظهور سرمایه‌داری همراه بود. تداعی شدن مردان با قلمرو عمومی و زنان با قلمرو خصوصی به‌تدریج زنان را به مقام شهروندان درجه دو و کارگرانی بدون مزد تنزل داده است. از این‌رو برای ایجادتحول واقعی در جایگاه زنان در جامعه و خانواده‌ی مدرن که با کار رایگان زنان در خانه گره خورده است، باید نظام اقتصادی سرمایه‌داری را هدف گرفت. نمی‌توان به گونه‌ای مؤثر از ستم بر زنان سخن گفت، بدون این‌که نقش سرمایه‌داری در ستم بر زنان را هدف قرار داد. اگر زنان بتوانند در کنار کارِ خانه در بازار کار نیز حاضر شوند، همچنان جایگاه فرودست را حفظ می‌کنند، ضمن این‌که همچنان تکلیف نقش آن‌ها در تولید این ثروت عظیم در جامعه مشخص نیست. اگرچه از زاویه‌ای مطالبات زنان کارگر در محیط بیرون از خانه شامل دستمزد، مزایای شغلی و معیارهای ایمنیِ برابر با مردان و مرخصی زایمان مطرح می‌شود اما عرصه‌ی کارخانگی به گونه‌ای ریشه‌ای و رادیکال مسئله‌ی مطالبات زنان را به میان می‌کشد.[۳]

فمینیست‌های لیبرال با محدود کردن مسئله‌ی زنان به تلاش برای کسب امتیازاتی که مردان دارند، از جمله ورود زنان به بازار کار، موضوع را به‌گونه‌ای ریشه‌ای ارزیابی نمی‌کنند. در نوع نگاه فمینیسم لیبرال به مسئله‌ی زنان کسب امتیازاتی مساوی مردان برای زنان مطرح می‌شود که پاسخی برای ستم بر زنان نمی‌تواند باشد. چراکه جایگاه مرد کارگر نیز در کل نظام تولیدی سرمایه‌دارانه موقعیتی تنزل‌یافته است و بنابراین به جای تعمیق شکاف جنسیتی باید در راستای مرزبندی با فمینیسم لیبرال، پرداختن به تحول جایگاه خانواده به‌مثابه سلولی در نظام تولیدی و بازتولیدی برای تحول جایگاه اجتماعی زنان و مردان را هدف قرار داد.

نگاه دیگری که در مرزبندی با فمینیسم لیبرال به میان می‌آید، در خصوص تکیه‌ی این گرایش بر ورود زنان به بازار کار است. درحالی‌که در خانواده‌های کارگری اتفاقاً فقر تحمیلی، زنان و البته کودکان را مجبور کرده تا وارد بازار کار شوند. اما این امر نه به‌علت کسب آزادی‌های افزون‌تر بلکه به علت نیاز خانوار به چند منبع درآمد رخ داده است. آن‌هم بازار کاری که به شرایط تحمیلی، به مشاغل کم‌درآمد زنانه و مشاغل پرآمد مردانه تقسیم شده است. مشاغلی که به دستمزد کم-کار زیاد معروف است. چنان‌که براساس آمارمؤسسه‌ی عالی پژوهش تأمین اجتماعی، در ایران ۸۰ درصد شاغلان بدون بیمه در سال ۹۶ زن بوده‌اند و اغلب در مشاغل غیر رسمی.

سرمایه‌داری به هر نحو می‌کوشد تا ادامه‌ی کار رایگان در خانه را تضمین کند، اما شرایط تنزل‌یافته‌ی نیروی کار به‌ویژه در کشورهایی با ارزان‌ترین نیروهای کار عملاً با ورود زنان به بازار کار نه‌تنها از استثمار کاسته نشده، بلکه از بحرانی‌تر شدن اوضاع طبقه‌ی کارگر و زنان خانه‌دار نیز حکایت دارد. در واقع اشتغال زنان خانه‌دار در بیرون از خانه، به معنای شغل دوم و استثمار مضاعف آنان در خانه و بیرون است. شرایط نابرابر برای زنان موجب شده که آنان در یافتن شغل در حوزه‌ی اشتغال رسمی با مشکلات بیش‌تری مواجه شوند. در سال ۹۷، حدود 44 درصد از بخش فعال جمعیت زنان جوان 15 تا 29 سال بیکار بودند درحالیکه نرخ بیکاری مردان جوان مشابه ۲۱.1 درصد بوده است.

 

خانواده به‌مثابه سازمان تولیدی

سرمایه‌داری از ابتدای تکوین خود همچنان که که خودش را توسعه داده، گور خودش را هم کنده است. این یک اصل قدیمی مارکسیستی درباره‌ی شیوه تولید سرمایه‌داری است. کارگران صنعتی به گونه‌ای متمرکز در یک سازمان تولیدی معین قرار دارند و همین امر اتحاد طبقاتی کارگران را به‌عنوان یک امکان مادی و ماتریالیستی برای مبارزه ضدسرمایه‌داری را فراهم می‌کند. به این معنا خانواده نیز یک سازمان بازتولیدی نیروی کار در سرمایه‌داری است که سلول‌های منسجمی در طبقه‌ی کارگر فراهم ساخته است. سرمایه‌داری این هسته‌های منسجم را در محلات کارگری متمرکز کرده است. اگرچه خانه‌های سازمانی برای کارگرانِ هر واحد تولیدی به‌عنوان یکی از فرصت‌های تشکل‌یابی طبقه کارگر به سبب سیاست‌های نئولیبرالی به محاق رفته اما همچنان محلات کارگری به‌عنوان یک امکان مادی برای کنش ضد سرمایه‌داری کارگران موجود است که امکان تمرکز فضایی زنان خانه‌دار را فراهم می‌کند. اهمیت این مسئله از باب ضرورت‌های مادی شکل‌گیری اتحاد برای طرح مطالبات زنان خانه‌دار و تعمیق آگاهی طبقاتی در آنان در محله و خانه است. مطالباتی همچون آشپزخانه‌های عمومی و رایگان، رختشوی‌خانه‌ها و مهدکودک‌های اجتماعی و رایگان و درمجموع اجتماعی‌ و اشتراکی‌سازی کار خانگی که در مسیر تحول خانواده‌ی مدرن باید طرح شود و در مبارزات جاری و آتی طبقه‌ی کارگر باید تکوین یابد که خود می‌تواند به یکی از راه‌های مقابله با گردش به راست جامعه و طبقه‌ی کارگر در نقاط عطف تاریخی پیشروی خود بدل شود.

 

درباره‌ی مطالبه‌ی دستمزد برای کار خانگی

در این بین تحلیلگرانی همچون دالا کوستا و جیمز از راهبری مبارزه برای مطالبه‌ی «دستمزد خانه‌داری» سخن گفته‌اند.[۴] آنان استدلال می‌کردند که سود حاصل از استثمار زنان نصیب سرمایه می‌شود و بنابراین نه مردان بلکه دولت باید این دستمزد را پرداخت کند. اگرچه امکان‌های رهایی‌بخش طرح این موضوع در جامعه روشن است اما از نوعی خوش‌بینی نسبت به نظام سرمایه‌داری ناشی می‌شود و با پیش‌فرض حفظ مختصات نظم سرمایه‌دارانه این ایده محقق‌شدنی نیست. درباره‌ی ساعات کاری که زنان در خانه صرف می‌کنند، ارقام متعددی ذکر شده است که از ۷۵ ساعت تا ۱۰۰ ساعت در هفته را در بر می‌گیرد، این در حالی است که در ایران ساعت کاری هفتگی معادل ۴۴ ساعت در هفته است و دولت باید حدوداً بیش از دو برابر دستمزد کارگر عادی را به زنان بپردازد. در واقع این امر حتی برای سرمایه‌داری در کشورهای پیشرفته هم یک کابوس است. البته که کارفرمایان توان چنین پرداختی را به کارگران و زنان خانه‌دار دارند اما به هر حال این ایده با چنین چالش بزرگی همراه است.

مسئله‌ی‌ دیگری که مطرح می‌شود، همراه دانستن «همه»ی زنان در یک مبارزه‌ است. زن بورژوا به علت شرایط مادی زندگی‌اش اساساً گرایش به طرح مطالبه‌ی «دستمزد خانه‌داری» و مبارزه‌ی ضدسرمایه‌داری ندارد. زن کارگر برای متحول کردن کل شرایط خود نیاز به مبارزه‌ی ضدسرمایه‌داری را احساس می‌کند اما برای زن بورژوا افزایش نرخ استثمار به معنای رفاهیات بیشتر خواهد بود. لغو کارخانگی و اشتراکی کردن آن در پی لغو کار مزدی، آن تصویری است که همین امروز به‌عنوان یک افق در برابر طبقه‌ی کارگر و زنان خانه‌دار باید قرار بگیرد. شاید همه‌ی این تصاویر امروز و در حاکمیت سرمایه شدنی نباشد اما افقی است که باید دنبال می‌کنیم و آن را در برابر جامعه قرار می‌دهیم. تصویری که در برابر جامعه قرار می‌گیرد، به قول فریدریش انگس در آینده وضوح بیش‌تری خواهد گرفت. انگلس می‌نویسد:

«آن‌چه ما اکنون می‌توانیم درباره‌ی تنظیم روابط جنسی در خانواده پس از سرنگونی تولید سرمایه‌داری استنباط کنیم تنها خصوصیات منفی آن است و آن‌چه وجود نخواهد داشت. اما چه چیز تازه‌ای وجود خواهد داشت؟ پاسخ این پرسش موکول به زمانی است که نسل تازه‌ای رشد کرده باشد: نسلی از مردان که در زندگی خود هرگز با معنای تصاحب زن به وسیله پول یا هر ابزارقدرت اجتماعی دیگری آشنا نشده باشند؛ و نسلی از زنان که در زندگی خود هرگز مزه‌ی تمکین به مردی به دلیلی جز عشق واقعی را نچشیده باشند، یا از تمکین به مرد محبوب خود به سبب هراس از پیامدهای اقتصادی خودداری نکرده باشند. هنگامی که چنین مردان و زنانی در جهان باشند، بیش‌تر برای چیزهایی ارزش قائل خواهند شد که در نظر انسان‌های امروزی کم‌تر با ارزش تلقی می‌شود؛ آنان آدابی خاص خود می‌آفرینند… این فرجام کار خواهد بود.»[۵

March 12, 2020

سازمان بهداشت جهانی تحت اوامر امپریالیسم آمریکا این پدرخوانده نظام سرمایه‌داری-امپریالیستی است!

سازمان بهداشت جهانی تحت اوامر امپریالیسم آمریکا این پدرخوانده نظام سرمایه‌داری-امپریالیستی است!

سازمان بهداشت جهانی در روز سه‌شنبه ۱۱ مارس اعلام کرد که کروناویروس به یک معضل جهانی(پندامیک) تبدیل‌شده است و " شیوع کرونا به مرحله همه‌گیری جهانی رسیده است"، حال‌آنکه هفته‌ها بود که این معضل همه‌گیری جهانی شده بود و اعلام این مسئله را سازمان بهداشت جهانی به‌عنوان یکی از مؤسسات سرمایه‌داری امپریالیستی به تعویق انداخته شده بود. زیرا سازمان بهداشت جهانی باید برای اعلام این نظر از پدرخوانده نظام سرمایه‌داری امپریالیستی به رهبری دولت فاشیست ترامپ-پنس اجازه می‌گرفت! زمانیکه دیگر در مورد گسترش کروناویروس در بیش از ۲۴ ایالت آمریکا رژیم فاشیست ترامپ/پنس نمی‌توانست سکوت کند، با دروغپردازی بیشرمانه اعلام کند که همه چیز تحت کنترل است و آنرا به‌عنوان یک مشکل  خارجی جا بزند، مجبور به عقب‌نشینی شد و اعلام کرد که برای مدت ۳۰ روز کلیه پروازها از اروپا به آمریکا متوقف می‌شود و کلیه گردهمایی‌ها از جمله مسابقات بسکتبال و  برخی از مدارس و دانشگاه‌ها و غیره لغو و تعطیل می‌شود!

بیخود نیست درحالی‌که طی هفته‌‌های گذشته (نزدیک به بیش از یک‌ماه) که هزاران هزار نفر از بشریت در سراسر جهان، از چین تا ایتالیا، آلمان، ایران، کره جنوبی و غیره توسط این ویروس مهلک کشته شدند، سازمان بهداشت جهانی در مورد اعلام همه‌گیری جهانی‌شدن کرونا ویروس سکوت اختیار کرده بود! و باز تصادفی نیست که اعلام همه‌گیری جهانی‌شدن از طرف سازمان بهداشت جهانی مصادف است با شیوع این ویروس در ۲۴ ایالت آمریکا!

سازمان بهداشت جهانی با به تعویق انداختن اعلام همه‌گیری جهانی ویروس کرونا(کوید-19) نشان داد که یک سازمان مردم سالار نیست که به فکر منافع و جان بشریت در سراسر جهان باشد، و تحت اوامر امپریالیسم آمریکا به عنوان سرکرده جهان سرمایه‌داری امپریالیستی جهانی است و منافع این نظام ضد بشری برایش از اولویت اولیه و بالایی برخوردار است و در این جهت حرکت و اعلام موضع می‌کند!

منافع اساسی بشریت مهم‌تر از هر چیز دیگر است ، و باید از اولویت اولیه و بالایی برخوردار باشد. اما در جهان تحت حاکمیت نظام جهانی ضد بشری سرمایه‌داری -امپریالیستی منافع سرمایه‌داران و مؤسسات بزرگ ، بانک‌ها و شرکت‌های داروسازی، در اولویت قرار دارد جان بشریت برای حاکمان این نظام در کشورهای مختلف پشیزی ارزش ندارد.

جان مردم آمریکا مهمتر و ارزشمندتر از جان دیگر مردم در سراسر جهان نیست!

منافع بشریت مقدم بر هر چیز است!

برهان عظیمی

۲۱ اسفند ۱۳۹۸ مصادف با ۱۱ مارس ۲۰۲۰

فاشیسم سرمایه داری و “ معضل”پناهجویی- بخش دوم

فاشیسم سرمایه داری و “ معضل”پناهجویی- بخش دوم

 

در بخش اول مقاله به بررسی اظهارات دونالد ترامپ فاشیست در رابطه با شرایط مرزهای مکزیک و آمریکا، که در آن هزاران نفر در خطوط مرزهای دو کشور به امید رسیدن به دنیایی نیمچه مرفه تر در پشت دیوارهای مرزی بسر میبردند و روزها و هفته ها صبر و تحمل به خرج دادند، و همچنین به بررسی اوضاع پناهجویان در کشور آلمان پرداختم. با توجه به شرایط وخیمی که امروزه برای هزاران انسان مهاجر و پناهجو در مرزهای ترکیه و یونان خلق شده، وظیفه ای خود دانستم که حمایت و پشتیبانی خود را از حقوق طبیعی و مسلم آنان به عمل بیاورم.

 

اما سوال مطرح شده این است که ریشه ی این همه خشونت های صورت گرفته و دلایلی که انسان ها را وادار می کند که به امید رسیدن به زندگی مرفه تر به چنین اقدامات مخاطره آمیزی دست بزنند در  کجا نهفته است؟ در این مقاله تلاش می کنم که به سیر تحولات، بحران اقتصادی جهان و منطقه و بسترهای سازنده یی که منجر به خلق شرایط بحرانی برای پناهجویان و مهاجرین می شود بپردازم.

 

پس از آنکه اردوغان فاشیست، فرمان گشودن مرزهای ترکیه به سوی اتحادیه ی نازیسم اروپا را اعلام کرد، صدها پناهجو و مهاجر از طریق مسیرهای آبی و زمینی خود را به مرزهای یونان رسانده اند. بر اساس گزارش ها و اخبارهایی که از طریق رسانه های ارتباط جمعی در سطح جهان مشاهده می کنیم، شمار کثیری از این افراد در این چند روز اخیر با وحشیانه ترین برخوردهای فیزیکی و روانی از جانب پلیس های فاشیست یونان مواجه شده اند. همچنین تابحال چندین کودک در اثر شرایط وخیم منطقه و همچنین در اثر خفگی ناشی از پرتاب گازهای اشک آور جان خود را از دست داده اند. این افراد عمدتاً از کشورهای ایران، افغانستان و سوریه هستند که به امید رهایی از فقر و فلاکت و خشونت، خلاصی از شرِّ دیکتاتورهای حاکم در منطقه و هزاران مصیبت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی دیگر گریخته و راهی مرزهای اروپا شده اند. تمامی این موارد یادآور همان برخوردهای وحشیانه و فاشیستی پلیس و نیروهای نظامی آمریکایی بر علیه پناهجویان مکزیکی و آمریکای لاتین است( در بخش اول مقاله بدان پرداخته ام؛ ۱).

 

اردوغان فاشیست در حالی اقدام به بازگشایی مرزهای مشترک ترکیه و یونان کرده است، که او در سال ۲۰۱۶ به کشورهای اتحادیه اروپا وعده داده بود که با بستن مرزهای ترکیه – مرزهای ترکیه به سمت اروپا- مانع از ورود پناهجویان سوری و غیر سوری به کشورهای اروپایی بشود. اردوغان برای دستیابی به این هدف بدنبال ایجاد منطقه ی بود که بقول خودش در آنجا بتواند تمامی این پناهجویان را اسکان دهد. در واقع اردوغان با این اقدام،‌سیاست ( یک تیر و دو نشان) را بکار برد. از یکطرف این بهانه ای شد که بواسطه ی آن بتواند بخشی از خاک سوریه را تحت کنترل رژیم مطبوعش در آورد،‌و از طرف دیگر کشورهای ناراضی و نگران اتحادیه نازیسم اروپا را خشنود سازد. اما بلافاصله بعد از علنی شدن عدم رضایت کشورهای اروپایی در قبال سیاست های رژیم ترکیه در خاک سوریه ،‌اردوغان تصمیم گرفت که مرزهای ترکیه را بدون ممانعت به روی پناهجویان و مهاجرین باز بگشاید. در چنین اوضاع و احوالی، هدف رژیم ترکیه از این اقدام تنها جهت تحت فشار قرار دادن مضاعف تر به دولت های غربی و گرفتن امتیازات اقتصادی و سیاسی از آنان است. اتخاذ چنین تصمیمی به مذاق حاکمان کشورهای اتحادیه نازیسم اروپا خوش نیامد و نارضایتی و اعتراضاتی را در پی داشت. آنگلا مرکل، صدر اعظم آلمان و “حامی”پناهجویان در صدر همه ی مسئولین اروپایی اقدام ترکیه را ( غیر قابل قبول) خواند.

 

شرایط طوری نشان می دهد که فشارهای پلیس فاشیست یونان بر تمامی پناهجویان ساکن در مرزهای این کشور نه تنها متوقف نخواهد شد بلکه در صورت ماندن پناهجویان و مهاجرین در منطقه بشدت در حال وخیم تر شدن است . تمامی دولت ها و حاکمان سرمایه داری غرب در کنار دولت یونان و رژیم فاشیستی ترکیه همگی قصد دارند که به جنگ تجارتی با پشتوانه ی خون پناهجویان بپردازند. همگی کشورهای نامبرده نسبت به وخیم تر کردن شرایط پناهجویان و مرگ پناهجویان متفق القول عمل می کنند. اما مسلماً برنده ی اصلی در این بازی رژیم ترکیه است که از وضعیت پناهجویان به عنوان کارت بازی جهت گرفتن یکسری امتیازات بهره می جوید.

 

آنچه ذکر شد، فقط بخش کوچکی از حقیقت عیان وضعیت اسفناکی است که ما از طریق رسانه های ارتباط جمعی بدان دسترسی داریم . زمانی که ریشه ای تر به حقایق می پردازیم،‌متوجه حقیقت های دهشتناکتری هم می شویم. علاوه بر فشارهایی که از جانب دولت های حاکمه بر علیه پناهجویان اعمال می شود،‌هزاران مصیبت و خطرات دیگری وجود دارد که کلیّت و زندگی آنان را مورد تهدید قرار داده و می دهد . شمار کثیری از پناهجویان و مهاجران که با پول های کلان و قبول کردن خطرات جانی تصمیم می گیرند که روانه ی مرزهای اتحادیه ی نازیسم اروپا از طریق مسیرهای دریایی شوند، با نهایت تاسف نه تنها در تحقق اهداف خود توفیقی دست پیدا نمی کنند بلکه جان خود را نیز در این مسیر صعب العبور از دست می دهند . موضوع پناهندگی و مهاجرت تا زمان ماندگاری سوخت و ساز تولید حاکم همواره مورد بحث قرار خواهد گرفت و مسلماً‌ این قبیل اخبار و صحنه های دلخراش به عنوان یک امر روتین و قانونی شنیده و قابل رؤیت خواهند بود.

 

*اندیشه های مارکس نه تنها کامل و منطقی بلکه ضروریتی عاجل است

 

در طی پنج دهه ی اخیر و با بحران دولت رفاه،‌کلیّتی یکدست در بعد سیاسی- اقتصادی-اجتماعی انعکاس پیدا کرد که اسمش را میتوان نئوفاشیسم و نئولیبرالیزم نامید. دهه ی ۱۹۷۰ که چرخش عظیمی در شیوه های اقتصادی- سیاسی در پی داشت، شاید حساس ترین مقطع تاریخی حیات سرمایه داری تاکنون بشمار آید که ثمراتش و دستاوردهایش برایمان قابل مشاهده است.   

 

قرار شد، دولت رفاه، آسایش و امنیت را برای بشریت و بخصوص جوامع غربی به ارمغان بیاورد و در این بین طبقه کارگر نیز از بهره ی رشد اقتصادی چندغازی عایدش شده و مقوله ی انقلاب سوسیالیستی را به زباله دان تاریخ بسپارد. امّا ورق بورژوازی به یکباره برگشت و این سیر تاریخی نه تنها امتداد پیدا نکرد،‌بلکه زمینه ی ظهور نئولیبرالیزم و نئوفاشیسم را با تمام قدرت تدارک دید. بیکاری در سطح وسیع و عدم امنیت شغلی، تضعیف بنیان های ارزشمند انسانی، رکود اقتصادی و غیره، پاسخ سرمایه داری نئولیبرالیسم به دولت رفاه بود. سرمایه داری با ورود به نئولیبرالیسم و نئوفاشیسم، در سطح جهانی چهره ای واقعی خود را نمایان ساخت. در این مقطع، دولت های سرمایه داری نئولیبرال با سرکوب و فشار بر علیه ی نیروهای کمونیست و چپ رادیکال و مبارزات کارگری تلاش کردند که پاسخ دلبخواهی برای بورژوازی و شرکت های عظیم سرمایه داری ارائه بدهند . واقعیت این است که تحرکات نئوفاشیسم و نئولیبرالیزم  به فقر و بیکاری و غیره منجر شده است. برای نمونه در اینجا به نمومه ای از نوشته ای دیوید هاروی اشاره می کنم،‌که تفاوت عجیب در نابرابری درآمد و تقسیم ثروت را در دولت رفاه و عصر نئولیبرالیسم بیان می کند. « … کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی و توسعه نیز افزایش زیادی را در نابرابری پس از دهه ی ۱۹۸۰ نشان داده اند، در همین حال [ شکاف درآمدی بین یک پنجم از مردم جهان در ثروتمندترین و یک پنجم در فقیرترین کشورهای جهان در ۱۹۹۷، به ۷۴ به یک رسید که از دهه ۶۰ به یک در ۱۹۹۰، و ۳۰ به یک در ۱۹۶۰ افزایش یافته بود. »(۲). مشاهده می کنیم که دوران رشد اقتصادی در مناطق ذکر شده و همچنین کل کشورهای جهان در دهه های ۵۰ و ۶۰ یعنی دوران دولت رفاه بوده است. سیاست نئولیبرالیسم مردم جهان را فقیرتر از هر دوره ای کرده و در سطح سرسام آوری بر نابرابری درآمدی افزوده است. بی دلیل نیست که رونالد ریگان و مارگارت تاچر، همواره از جانب حاکمان سرمایه داری قرن بیست و بیست و یکمی مورد ستایش توصیف ناشدنی قرار می گیرند.

 

دولت رفاه، نئولیبرالیسم، فاشیسم و غیره همگی نمودهای و شکل هائی از مناسبات تولیدی بورژوایی هستند که باتوجه به شرایط تاریخی و زمانی و جغرافیایی ضرورت نقش خود را برای حفظ ساختار نظام  پراکتیزه می کنند. در دولت رفاه، سزقه سرمایه دار در برابر مبارزات کارگری و جنبش های رادیکال و گاهاً چپ مجبور به تقبّل رفورم و یکسری تغییرات به نفع آنان می شود. نئولیبرالیسم و فاشیسم بر خلاف دولت رفاه، نشانگر هارترین- یعنی چهره ای راستین سلطه ی حاکمه- نمود مناسبات حاکم هستند. در نئولیبرالیسم و فاشیسم،‌سرمایه داری با تمام قدرت مبارزه خود را در مقابل جنبش کارگری از سر می گیرد و از نیمچه خدماتی که دولت رفاه حاضر به پذیرش آن شده بود چشم پوشی می کند. در دولت رفاه شاهد افزایش هزینه های عمومی در قیاس با سایر الگوهای نظام سرمایه داری هستیم. امّا در عصر نئولیبرالیسم و نئوفاشیسم هزینه های عمومی در سطح چشمگیری رو به کاهش هستند. کافی است که برای حقانیت این ادعا به تعرض سرمایه داری انگلیس در دوران تاچر بر علیه ی اتحادیه های کارگری، اعتصاب معدنچیان،‌سرکوب چپ ها و انقلابیون و صدها مورد دیگر نگاهی بی افکنیم. بنا به همین فاکت های تاریخی، تاچر عنوان « قهرمان بزرگ علیه کمونیسم» را با “افتخار” و به قیمت تباهی کشیدن میلیون ها انسان به خود اختصاص داده است.

 

این روند نئولیبرالیسم کماکان در حال پیشروی بود تا جایی که به بحران ۲۰۰۷ می رسیم. جامعه ی اروپا و غربی «متمدن» از سال ۲۰۰۸ و بدنبال بحران جهانی سرمایه داری دچار تغییر و تحولات چشمگیری در سطوح سیاسی و اجتماعی و اقتصادی شده است، به گونه ایی که راست افراطی به سرعت در حال رشد و توسعه است و هر روزه برنامه های خود را در زمینه های نامبرده و منجمله تغییر قوانین نیمچه بشری پناهندگی پراکتیزه می کنند. بحران به حدی عمیق بوده است که چرخش جامعه در سطح وسیع را به سوی نئوفاشیسم در پی داشته است. نمونه ای بارزش را در آلمان میتوان مشاهده کرد. حزب «آلترناتیو برای آلمان»(۳) که خود محصول و مجری سیاست های ریاضت اقتصادی و نئوفاشیسم به شمار می رود، خود را به عنوان ناجی وضعیت بحرانی در جامعه معرفی می کند. در واقع این حزب نسخه ای جدیدی است که از جانب بورژوازی آلمان پیچیده شده است. حزب «آلترناتیو برای آلمان» را میتوان به عنوان نسخه ای افراطی احزاب خواهر [ SPD,CDU ] معرفی کرد. گرایش جامعه به فاشیسم و افکار نژادپرستانه،‌بازنمایی اعتراضاتی است که سیستم حاکمه و مناسبات تولیدی مسبب اصلی آن بوده است. فاشیسم بر خلاف نظرات ماکس هوکهایمر و تئودور آدورنو نه تنها انحرافی از سرمایه داری نیست (۴)، بلکه ماهیت پنج ستاره ی مناسبات تولیدی سرمایه داری است. بی دلیل نیست که آلن وودز رابطه ی بین مناسبات تولیدی و بحران را این چنین تعریف می کند : « چیزی به نام بحران نهایی سرمایه داری وجود ندارد. تقریباً دویست سال است که چرخه ی افت و زوال ویژگی دائمی سرمایه داری بوده است.  نظام سرمایه داری همیشه بالاخره از حتی عمیق ترین بحران اقتصادی بیرون می آید تا وقتی که کلِ  نظام به دست طبقه ی کارگر سرنگون شود ».(۵)

 

هدف مشترکی که حزب “آلترناتیو برای آلمان”را با سایر احزاب راست گرا و فاشیست و همچنین دولت های حاکمه اتحادیه نازیسم اروپا گره می زند، نشانه گرفتن به حق و حقوق پناهجویان و تمامی خارجیان است که جزو محرومترین اقشار و طبقه در جامعه محسوب می شوند. احزاب فاشیستی و دولت های حاکمه در حالی وارد جنگ بقا با پناهجویان و مهاجران شده اند  که همین مهاجرین متقبل به سخت ترین شرایط کاری در کشورهای اروپایی می شوند. تا بحال شماری از سیاستمداران دولت حاکم در آلمان اعتراف کرده اند که اقتصاد این کشور به حضور و فعالیت مهاجران وابسته است. این اظهارات در حالی علنی می شود که اقتصاد این کشور به شدت وابسته به نیروی کار ارزان و در همان حال متخصص بود . اما زمانی که دولت برای تحقق برنامه هایش به نتیجه ای دلبخواه نرسید، به یکباره ورق برگشت و احزاب « مهاجر دوست» دیروزی به همان قالب واقعی خود یعنی فاشیسم فرو رفتند. تمام تغییراتی که ایجاد امکان مهاجرت و رسیدن به کشورهای غربی را مضاعف تر کرده نمونه ای بارز این واقعیت است. در اینجا با مراجعه به استدلالات و موضع گیری و روش برخورد دولت های حاکمه پی می بریم، که برخورد فاشیستی و تحقیرآمیز آنان با احزاب فاشیستی در برخورد با پناهجویان،‌ریشه در یک منبع دارد. منازغه بین احزاب فاشیستی با دولت های حاکم غربی تنها بر سر مدیریت و کنترل تولید و استثمار بیشتر از طبقه کارگر است. به همین دلیل، دولت های حاکمه در همان حال می کوشند که سیاست های فاشیستی را از قلمرو احزاب فاشیست خارج کرده و تمامیت این ایدئولوژی را در قلمرو خودشان بگنجانند. این تنها تفاوتی است که در این بین به چشم می خورد.


پناهجویان و مهاجرینی که جهت رسیدن به مرزهای جغرافیایی اتحادیه ی نازیسم اروپا حاضر هستند که جان خود را فدا کنند، منبع سرشار نیروی کار ارزان در کشورهای نامبرده محسوب می شوند و مورد شدیدترین حالت استثمار قرار می گیرند. اما تفاوتی که شرایط پناهجویان را در کشور ترکیه نسبت به اتحادیه نازیسم اروپا رقم می زند، نیمچه قوانین حقوقی است که به عنوان پناهنده بدان دست پیدا می کنند. مسلم است که پناهجویان در کشور ترکیه از هیچ حقوق پناهجویی برخوردار نیستند، علیرغم اینکه ارزان ترین نیروی کار در این کشور را تشکیل می دهند.

 

تمامی این احزاب- بخوانید نمایندگان راستین حاکمان سرمایه داری و  سیستم حاکم- در تلاش هستند به مثابه ی مانعی برای ارائه ی نیمچه خدمات اجتماعی به مهاجران و خارجیان عمل کنند. آلمان،‌به عنوان کشوری که موج عظیمی از پناهجویان  سوریه، لیبی، ایرانی و افغانی و غیره را پذیرفته، باعث شده که حساسیت جامعه و بخصوص فاشیست ها نسبت به پناهجویان و در کل خارجیان گسترش یابد. حزب آلترناتیو برای آلمان در چند سال گذشته توانسته که آرای زیادی را از مردم معترض علیه سیاست های دولت حاکمه به سوی خود جلب کند. البته این فشارها باعث شده که احزاب حاکم در پارلمان بار دیگر و متفق القول در قوانین پناهندگی و بررسی عواقب تداوم شرایط حاکم در آلمان تجدید نظر و بازنگری بخرج بدهند . حزب [آلترناتیو برای آلمان] عامل و مسبب اصلی شرایط بحرانی و وضعیت وخیم اقتصادی آلمان را ناشی از روانه شدن موج پناهجویان و خارجیان به سوی این کشور میداند. تجارب تاریخی حداقل در ۱۰۰ سال اخیر به ما  آموخته که شیوع و گسترش بحران اقتصادی و افزایش نرخ بیکاری، در همان حال که موجب نارضایتی مردم و طبقه کارگر در سطح گسترده خواهد شد،‌بلکه رشد و توسعه ی فاشیسم را نیز بدنبال داشته است. در چنین اوضاع و احوالی، چهره و رخسار فاشیست ها و پوپولیست ها در قالب نخبگان سیاسی و احزاب سیاسی بیشتر نمایان شده و خود را به عنوان تنها نماینده واقعی مردم جا می زنند. در ایالات متحده آمریکا،‌ترامپ توانست که با شعارهای پر زرق و برق اکثریت کارگران و توده های زحمتکش را به اقناع رساند که وی نماینده واقعی آنان است. همگی احزاب و سازمان های فاشیستی با شعار وعده هایی همچون « همه مشکلات را حل می کنیم» پا به عرصه ی رقابت با احزاب حاکمه می گذارند.

 

در سالیان گذشته به اصطلاح احزاب فاشیست و دولت ها بر سر این مساله اختلاف نظراتی داشتند، اما این دفعه موضع گیری اردوغان فاشیست به بستری تبدیل شد که به یُمن آن این دروغ هم افشا شود. این بار شاهد هستیم که ماشین پروپاگاندای احزاب فاشیستی و دولت های “مدرن”غربی در کنار هم علیه ی مهاجران، بشدت در حال تئوریزه و پراکتیزه شدن است.


*نتیجه گیری

 

در شرایطی که ساختار مناسبات تولیدی سرمایه داری روز به روز جامعه را به سوی بربریت می کشاند،‌دیدن تصاویری غیر از این صحنه های دلخراش- وضعیت پناهجویان در مرزهای ترکیه و یونان- در همان حال که بایستی جای تامل قرار گیرد موضوع عجیب و غریبی قلمداد نمی شود. اینکه ما در کجای جهان قرار گرفته ایم، به قول تروتسکی سوال اساسی است که بایستی بشریت در مقابل خود مطرح کند و در جستجوی پاسخ دادن به آن باشد.

 

بحران ها و تضادهای سرمایه داری مشکلات و معضلات اجتماعی را به مسیری کشانده که مناسبات تولیدی از اساس نیازمند یک تغییر بنیادی در سراسر جهان است. تغییراتی که تنها نیروی عامل و تعیین کننده اش طبقه کارگر است. کسی که خارج از مناسبات تولیدی و مسائل طبقاتی به بررسی و تحلیل مشکلات و معضلات پناهجویان و مهاجرین بپردازد، بدون شک نه در جست و جوی حقیقت و تزریق آگاهی به جامعه است و نه در پی نقد مناسباتی است که کلیت بشریت را به ورطه ی نابودی کشانده است، آنهم مرحله ی که به قول ایستوان مزاروش، مرگبارترین مرحله ی تاریخ سرمایه داری بشمار می آید . با در نظر گرفتن این دیدگاه، وضعیت بحرانی پناهجویانی را که امروزه در مرزهای ترکیه و یونان شاهد هستیم،‌ نه تنها حالت استثنا بلکه به عنوان قاعده ای که مدام در حال تولید و بازتولید شدن است تعریف می کنیم . وضعیت بحرانی پناهجویان نتیجه ی همان سیاست حاکم بر جهان است که نتیجه ی جز تلاطم را دربر نداشته است.

 

متاسفانه در شرایط کنونی، علیرغم تمام اعتراضاتی که در اقصی نقاط جهان- ایران، عراق، شیلی، فرانسه و غیره- در جریان است، برای ایجاد یک بدیل سوسیالیستی در برابر شیوه ی تولید و بازتولید سرمایه داری، آلترناتیوی قابل مشاهده نیست. آلترناتیوی که به قول ایستوان مزاروش در همان حال که نیاز عاجل است بلکه بایستی بررسی نقادانه ی تاریخی را نیز جزو اولویت های اساسی در برنامه ی خود بگنجاند(۶). تنها یک راه است که می تواند جامعه ی بشری را از خطر فاشیسم و جنگ و مهاجرت در قالب امروزی و از همه مهمتر نابودی انسان رها سازد و تمامی این خطرات را به ورطه ی نابودی بکشاند. این راه نامش سوسیالیسم است.

 

ژوبین خضری 2020.03.10

 

۱: فاشیسم سرمایه داری و «معضل پناهجویی». سایت: آزادی بیان

۲: دیوید هاروی؛ تاریخ مختصر نئولیبرالیسم.  نوبت چاپ: ۱۳۹۱. ترجمه ی؛ دکتر محمود عبدالله زاده. صفحه ی ۳۰ کتاب

۳: حزب « آلترناتیو برای آلمان» ملقب به AFD

۴: تئودور آدورنو، ماکس هوکهایمر. دیالکتیک روشنگری.

نویسندگان کتاب بر این اعقتاد هستند که فاشیسم انحرافی از مناسبات تولیدی است. در نوشته ای که در نقد کتاب « دیالکتیک روشنگری» برشته ی تحریر درخواهم آورد به نقد و بررسی این نظریه بیشتر می پردازم.

۵: آلن وودز. بحران سرمایه داری و وظایف مارکسیست ها.

۶: ایستوان مزاروش. یا سوسیالیسم یا بربریت. نشر اختران. چاپ نخست؛ ۱۳۸۲. مترجم: مرتضی محیط. صفحه ی ۹۵ کتاب

تجاربی از کار کمونیستی در دوران جوانی در محل کار

 

تجاربی از کار کمونیستی در دوران جوانی در محل کار

به عنوان یک انسان کمونیست که اکنون در تبعید زندگی میکنم خاطراتی از زمان بعد از انقلاب 57 در ایران در کار کمونیستی در میان کارگران دارم. علاقمند هستم آنها را برای هر درجه ای که مورد استفاده باشد در اختیار نسل جوان کمونیست در ایران بگذارم. این خاطره ها را در قسمت های مختلف تلاش میکنم در میان بگذارم.

دوران انقلابی قبل و بعد از سال 57 گذشته بود. ضد انقلاب به رهبری خمینی یکی بعد از دیگری دستاورهای انقلاب را با حمله وحشیانه به مردم آزادیخواه و کارگران و رهبرانشان، پس میگرفت. من در شهر سقز این دوران را گذراندم. چپ بودم و در میدان های مختلف دفاع از دستاوردهای انقلاب مباره کرده بودم. با تشکیلات کومه له فعالیت میکردم و با شروع مبارزه مسلحانه من همچنان در شهر کار و زندگی میکردم و فعالیتهایم را در اشکال دیگری ادامه میدادم. سرکوب و خفقان دهه شضت به شکل وحشیانه همچنان ادامه دشت، و ضد انقلاب به جون انقلابیون افتاده بود، و موج دستگیریها و اعدامها به شیوه وحشیانه ادامه داشت.عرصه فعالیت برای ما هم تنگ شده بود و مجبورشدیم که میدان فعالیت را به مکان دیگری و به اشکال دیگری شروع کنیم، دیگر ادامه فعالیت در اینجا ممکن نشد و بعد از تشکیل حزب کمونیست ایران در سال 62  عضو حزب شدم و در ارتباط با مرکز تشکیلات های مخفی فعالیت را ادامه دادم. همراه دو رفیق دیگر که فکر کنم شرایط مشابهی با من داشتند بعنوان یک جمع حزبی (آن زمان حوزه حزبی می گفتیم) سازماندهی شدیم و قرار شد به تهران برویم و در آنجا زندگی و کار کمونیستی مان را دنبال کنیم.

۱-چگونگی پیدا کردن کار در شرکت مهستان

مانند ماهی سیاه کوچک از یک باتلاق وارد اقیانوس بزرگی شدیم. من از طریق دوستان هم شهری که در تهران زندگی و کار میکردند در شرکت ساختمانی مهستان توانستم بکار مشغول بشوم. ابتدا به عنوان شاگرد برق کار کار میکردم و سپس با توجه به نشان دادن خلاقیت و علاقه ای که به کارم داشتم، بعنوان برق کار ادامه دادم.

زندگی در شهر تهران، آشنایی با فرهنگ و مناسبات محیط بزرگتر، زندگی کارگری و خیلی ساده ای که داشتیم و آشنایی با دوستان جدید و داشتن نقشه برای گسترش فعالیت کمونیستی هیجان و شوقم را بیشتر کرده بود.

۲-قوانین ساعت کار و حقوق

در شرکت مهستان که شرکتی دولتی بود. و روزی ۸ ساعت کار می کردیم. و حقوق من به عنوان کار فنی بین ۳۰۰۰ تومان تا ۳۵۰۰ با توجه به اضافه کاری گاهی اوقات در نوسان بود.  حقوق کارگران ماهر مثل برق کار ، تراشکاری، مکانیک، و نجاری با کارگران ساده خیلی تفاوت داشت. کارگران ساده تا انجای که یادم هست بین ۱۵۰۰ تا ۲۰۰۰ تومان بود .

۳-محل زندگی

 محل زندگی ما در فاصله نه چندان دور از شرکت بود  و من هزینه مسکن نمی دادم و داستان ان را جداگانه به عنوان یکی دیگر از عرصه های فعالیت کمونیستی خواهم نوشت. اکثر کارگرانی که در شرکت کار می کردن محل زندگیشان در شهرکهای فقیر نشین اطراف تهران بود. و بٍعضی از انها که از شهرستانها امده بودند در خانه های موقت که متعلق به شرکت بود َزندگی می کردند. ایمنی کارگران تا حدی خوب بود چون این شرکت ًقبل از انقلاب توسط خارجیها کنترل شده بود هنوز قوانین ایمنی را تا حدی اجرا می کردند. کارگران روزهای پنج شنبه و جمعه تعطیل بودن . در این شرکت گویا در زمان شاه چون توسط خارجیها کنترل شده کارگران  از یک وعده غذای نهار برخوردار بودن ولی بعد از انقلاب    دولت ان را قطع کرده بود و در اختیار بنیاد مستضعفان بود. در محل زندگی مثل محل کار ما با یک تعداد از کارگران  که هر کدام در مکانهای مختلف کار می کردن سر و کار داشتیم و همچنانکه گفتم این بخش از زندگی نیاز به نوشته جدا از این بخش دارد و همزمان با همین فعالیتها و در برنامه زندگی سیاسی من بود.

۴-ارتباط گیری و شناسای افراد مورد اعتماد

شش ماه از کار در شرکت مهستان را گذرانده بودم و در این مدت کارم فقط پیدا کردن دوست و رفیق بود. همیشه گوشه چشمی به کارگران آگاه تری داشتم که آرزو میکردم سریعتر دوره دوستی با آنها را شروع کنم. بعد از این مدت رفقای هم حزبی که با هم به تهران آمده بودیم را توانستم یکی بعد از دیگری در آنجا معرفی کنم و توانستند استخدام شوند. این هدف جدی در کار ما بود و قطعا برای این شرایط ما خیلی مهم بود که بصورت جمعی بتوانیم ادامه کارمان را بدهیم.

اکنون جمع کمونیستی ما در یک شرکت ساختمانی با تعداد حدودا ۴۵۰ کارگر کارش را تازه داشت شروع میکرد. کار برای رفقای دیگر جمع ما که تازه در شرکت استخدام شدند ساده تر بود چرا که در مدت شش ماه گذشته دوستان زیادی که داشتم را به آنها هم معرفی میکردم و همه ما توانستیم جذب رفقای جدید به کار متشکل را سریعتر دنبال کنیم تا جایی که در همان اوایل کار جمع دیگری از رفقای کارگر فعال را داشتیم. نقشه ای که ما در توافق با حزب داشتیم این بود که جمع هایمان را تکثیر کنیم و در مبارزاتی که در شرکت داریم آگاهانه مطالبات را پیگیری کرده و شرایط کارمان را بهبود بدهیم. ما کمونیست بودیم و هیچ تعصب ملی و مذهبی نداشتیم و عمیقا معتقد بودیم که کارگران فارغ از هر برچسپ ملی و مذهبی که دارند متعلق به یک طبقه اند و منافع مشترکی دارند و میتوانیم به آسانی بر مطالباتمان متحد شویم. فعالیت ما بطور سازمانیافته تری دنبال شد و جلب و جذب کارگران آگاه مورد توجه جدی ما بود. با رفقای زیادی در ارتباط نزدیک بودیم افراد نزدیک و متمایل به ما و اهداف ما از جمله چریکهای اقلیت ، پیکاریها و هواداران  کومله  بودند. مطمئنا این رفقا که هر کدام به جریانی سیاسی تمایل داشتند دارای برنامه های مشابهی مانند ما بودند، ما نمیدانستیم اما کار ما معلوم بود که بسیار حساب شده و متشکل دارد پیش میرود. شرایط برای خم شدن روی بهبود شرایط کار مان فراهم شده بود و ما فکر میکردیم که میتوانیم با اتحاد و رفاقتی که بوجود آمده است سراغ طرح مطالباتی که داریم برویم.

۵-تصمیم گیری حوزه برای پیشبرد مطالبات اصلی  و روزمره کارگران در ان شرایط

ما تصمیم گرفتیم که روی مطالبات اصلی در شرایط موجود تکیه کنیم که به زندگی تمامی کارگران و کارکنان ان شرکت مربوط بود.گذران زندگی برای همه ما بسیار دشوار بود و به طور کلی بار سنگینی بر دوش همه ما بود.

ما تصمیم گرفتیم روی ایجاد شرکت تعاونی کارگران کار کنیم. تبلیغ آنرا با همه رفقای نزدیک شروع کردیم، رفقایی که بهمدیگر خیلی اعتماد داشتیم. نتیجه کار بسیار خوب پیش میرفت و بعد از مدت کوتاهی و با توجه به نظرات همین سطح از رفقا که هر کدام با جمع و رفقای دیگر کارگرشان در قسمت های مختلف، مساله شرکت تعاونی را مطرح کرده بودند، تصمیم گرفتیم که مساله را در مجمع عمومی کارگران طرح کنیم. فراخوان مجمع عمومی را توافق کردیم و اقدام به این کار کردیم. مساله را باید با مدیریت طرح میکردیم و اینکار را کردیم. اولین مانعی که با آن روبرو شدیم مخالفت امامی رئیس شرکت بود که گویا آدم سابقا توده ای بود. موضوع مخالفت رئیس را با کارگران در میان گذاشتیم و آنها بشدت از این تصمیم رئیس شرکت ناراحت و ناراضی بودند. فعالیت رئیس شرکت و کارمندان نزدیک به وی برای شناسایی عاملین این اقدام شروع شد و جالب بود که با عدم همکاری گسترده کارگران روبرو شدند و دستشان به کسی نتوانست برسد. منفعت مشترکی که همه ما با هم  روی مطالبه مان داشتیم بسیار عمیق تر از این بود که کسی طرف کارفرما را بگیرد و همین مساله رمز موفقیت ما بود.

۶-نقشه عمل ما برای برخورد با مخالفت مدیر شرکت

نقشه ای که ما داشتیم را با دیگر رفقای کارگر در میان گذاشتیم. اعلام کردیم که برای زمان برگزاری مجمع عمومی از یک ساعت زمان نهار که داریم استفاده کنیم و یک ساعت هم از زمان کار به حساب خود مان میزنیم و به زمان مجمع عمومی که فکر میکردیم دو ساعت طول خواهد کشید اضافه میکنیم. ارزیابی ما این بود که میتوانیم کار را به همین روال انجام بدهیم چرا که اظهار نظر رفقای دیگر از بخش های مختلف هم همین بود. به این ترتیب تمام کارگران فنی و عادی از این کار استقبال کردند. بخشی از کارگران مردد و یا کارمندانی که مخالف کار ما بودند با توجه به فضایی که در میان اکثریت کارگران بود کم کم به ما پیوستند و میتوانم بگویم که تمامی کارگران و کارمندان آماده برگزاری مجمع عمومی شدند، همه آنها مصمم بودند که یک ساعت نهار و یک ساعت از زمان کار که مدیریت دستمزدی در ازا آن نمیپردازد را به زمان مجمع اختصاص بدهند. رئیس شرکت کماکان مخالف برگزاری مجمع عمومی ما بود.

تاریخ برگزاری مجمع را در مشورت با بسیاری از رفقا تعیین کرده و اعلام کردیم.در این روز تقریبا همه کارگران و کارمندان شرکت حضور داشتند.

۷-بر خورد نهایی مدیر شرکت

مدیریت که نقشه اش برای برگزاری مجمع عمومی با مخالفت جدی کارگران روبرو شده بود در صدد اجرای برنامه دیگری بر آمد و بخشی از کارگران و کارمندان مخالف و مردد در مورد برگزاری مجمع را فعال کرده بود که جهت و نقشه ما را تغییر دهند.  هدف مدیر شرکت و حامیان او این بود که این شرکت تعاونی اگر قرار بر این است تایسیس شود باید تحت نفوذ و اتوریته مسولین شرکت باشد و از طرف خود شان مدیریت شود.

۸-اهداف کارگران برای شرکت در مجمع عمومی

همه میدانستند در این مجمع برای چه جمع شده اند. مدتی کار فشرده و اقناعی در مورد ضرورت شرکت تعاونی در رفع بخشی از نیازمندیهای زندگی و دسترسی سهلتر به آنها، صورت گرفته بود. سخنران هایی که ما انتظار نداشتیم اعلام کنند که حرف دارند نام نویسی کردند، آنها از میان مخالفینی بودند که در مواجهه با فضای شرکت موافق شده بودند و شامل کسانی میشد که درد مشترکی با اکثریت کارگران نداشتند و یا از این لحاظ تامین بودند و مشکلی نداشتند و تعدای هم با هم درد مشترکی داشتند اما تردید میکردند و میترسیدند با مدیر شرکت مخالفت کنند. بهرحال تعدای که بیشترشان از این دسته بودند حرفهایشان را زدند و زمان انتخاب نمایندگان مجمع فرا رسید و قرار شد که 11 نفر بعنوان نماینده کارگران برای پیشگری شرکت تعاونی انتخاب شوند. 25 نفر کاندید شدند. هیچکدام از اعضای جمع های ما که دیگر مانند کمیته ای شده بودیم قرار نبود سخنرانی کنند و ما همه کارهایمان را فکر میکردیم که قبلا کرده ایم. نتیجه انتخابات این شد که هیچکدام از کارگران و کارمندان مردد و مخالف رای نیاوردند. نفرات اول تا چهارم انتخاب شدگان از کمیته ما بودند و بقیه از رفقای نزدیک، رفقایی که در دیگر علیرغم اینکه به چه سازمان و گروهی سمپاتی داشتند، یا به اصطلاح به چه ملتی و چه مذهبی عقیده داشتند یا نداشتند، درد مشترک و عمیقی با هم داشتیم و رفاقت کارگری به معنای عملی کلمه مبنای تصمیمات مشترک ما بود و برای عواقب احتمالی آن هم خود را آماده کرده بودیم.

۹-ایجاد و تاسیس شرکت تعاونی کارگری

ما به همت یکی از رفقای کارگر با شرکت تعاونی مرکزی در تهران در تماس بودیم و جلساتی حضوری با انها داشتیم دال بر ایجاد همچنین برنامه ای و موافقت انها را جلب کرده بودیم و به ما اطمینان کلیه اجناس را داده بودن که بعد از فروش سرمایه آن به تعاونی مرکزی بر گردد. و مکان ان را از خود شرکت مهستان گرفتییم.

طولی نکشید شرکت تعاونی که مجمع عمومی کارگران و تصمیم آنها رای به ایجاد آن داده بود درست شد و تمام مایحتاج روزانه ما و حتی لوازم خانگی مورد نیاز ما از طریق آن تهیه میشد. همه ما نتایج رفاقت و دوستی که بر سر مسایل مشترکی که در کار و زندگی داشتیم را از دریچه ایجاد این شرکت تجربه کردیم و بشدت از کاری که کرده بودیم لذت میبردیم.

جمع کمونیستی ما هم تعدادش بیشتر شد و اعتماد و اعتبار بیشتری پیدا کردند. و نقشه های دیگری را هم که داشتیم دنبال میکردیم از جمله آنها باشگاه ورزشی بود که شروع آن با مسابقات پینگ پونگ شروع شد و علاقمندان به آن برای مسابقه ثبت نام کردند. هم چنین از طرف هییت اجرای منتخب مجمع دو نفر من وحسین احمدی نیا برای یک دوره کلاس حساب داری انتخاب کردن، و هدف از این برنامه برای دست رسی به حسابداری شرکت تعاونی تحت نظر خود هییت منتخب باشد. و هزینه این کلاس هم اجبارا از طرف هییت اجرای به مدیر شرکت تحمیل کردن.

۱۰- نتیجه کار حوزه ما در ان مقطع

رفتن به سمت طبقه کارگر به معنی بوجود اوردن سازمان برای کارگران نیست. به معنی بوجود اوردن سازمانی از کارگران است. ما باید بدانیم طبقه کارگر در هر محله کارگری از نظر عینی چکار میتواند و چکاری نمی تواند بکند. نقطه قدرتش کجاست و این قدرتش را چگونه به نمایش  می گذارد؟

ما نگران سازمان کارگران نبودیم چون بوجود امده بود و فضای را بوجود اورده بودیم که بدون ما هم ادامه کاری امکان پذیر بود.

ما به لحاظ امنیتی در موقعیتی بودیم که قبل از اینکه بتوانند به ما دست رسی پیدا کنند  باید انجا را ترک می کردیم چون خطر دستگیری  و شناسای از طرف دولت کاملا محسوس بود و اواخر سال ۱۳۶۴  انجا را ترک کردیم ولی شرکت تعاونی کارگران تا انجا که من خبر داشتم تا سال ۱۳۷۰ همچنان فعال بوده.

حبیب عبداللهی

۱۷-۱۲-۱۳۹۸

08 -03- 2020

 

 

 

نقد ریشۀ ساز و کار اجتماعی و استنتاج راهکارهای تغییر وضع موجود

نقد ریشۀ  ساز و کار اجتماعی و استنتاج راهکارهای  تغییر وضع موجود

تلاش برای دستیابی به شناختِ کارکردهای ذاتی جامعه امروز ایران و انکشاف و استنتاج قانونمندی های آن، پیامد آن درک روش ها، راهبرد ها و راهکاری برون رفت از بن بست ها و تنگناها،  فقر و بی حقوقی فراگیر خواهد بود. محافل، تشکل ها و گروه ها در خارج از کشور با  تنگناهای عملی و واقعی در برای ایجاد تشکل ها و سازماندهی بدنۀ اجتماعی طبقۀ کارگر،  معلم و پرستاران، بیکاران و دیگر اقشار مردمی مواجه اند. طبق رویکرد پراکسیس و انضمامی، نظریات و تئوری در هر فعالیتِ عملی برای سازماندهی و تشکل و تغییر توازن قوای طبقاتی موجود دائماً در حال تغییر و تعمیق هستند. از طرف دیگر نظریات که حاصل درک و دیدگاهها نوین، هستند مجددا در عمل بکار گرفته می شوند و بصورت پراکسیسی که تلفیقی برتر از عمل – نظر است، در حین فعالیت بر سبک کار و طرز سازماندهی و تغییر توازن طبقاتی مؤثر است. در داخل کشور هم وضع بهتر از آن نیست. به غیر از برخی استثنا های جزئی، گروه ها و محافل، فاقد وحدت نظر و دیدگاه و برنامۀ عملیاتی،  بدون کار مستمر و دراز مدت و پیشرونده و بدون توان تأثیر گذاری در توازن طبقاتی، بدون تأثیر روی بدنۀ اجتماعی و ایجاد سازماندهی و تشکل روی آن می باشند  عموم نیروها بجهت فقدان چشم اندازِ روشنِ جهانی، سرکوب مستمر، مشکلات معیشتی، فقدان هماهنگی و برنامه برای کار جمعی، میدانی و آموزشی، درک و شناخت شان از مکانیزم ها و کارکردهای درون ذاتی حکومت و طبقات گسیخته و پراکنده است. نیروی کار در یک کارخانه در مقابل تعطیلی آن  یا عقب افتادن حقوق و حذف برخی امتیازات مهم دست به اعتصاب و اعتراض می زنند، که با وعده ها و دریافت بخشی از حقوق و مطالبات خود مجددا به سر کار باز می گردند.خارج از این اعتراضات مقطعی، سازماندهی و تشکل استخوان دارِ دائمی و مستمری وجود ندارد. در ازای تورم 45 در صدی سال 98 و همچنین  چشم انداز تورم 40 در صدی در سال 99 که در مقابل آن دولت حقوق کارکنان و بازنشستگان را به میزان 15% اضافه کرد، که بمعنای تحمیل خط گرسنگی است، هیچ حرکت اعتراضی و متشکل و سراسری و حتی منطقه ای بوقوع نپیوست. بازنشستگان تأمین اجتماعی و کشوری نیز که مشمول این بی حقوقی عظیم و گسترده بودند نیز هیچ حرکت سازمان یافته و اعتراضی بعمل نیاوردند. جمعیت این دو قشر بازنشسته حدود 5/5 میلیون نفر است. اما در فراخوان های اعتراضی انجام شده در طول سال 98، توسط حدود ده محفل و تشکل بازنشستگان، بجهت فقدان ارتباط اجتماعی و سازمان یافته با بدنۀ بازنشستگان بطور معمول حدود 150 تا 400 نفر در تجمعات شرکت کردند. برخی موارد بسیار استثنا تا 2000 نفر نیز حضور یافته اند اما مثل رعد و برق در آسمان ناپدید و تکرار نگردید. تشکل های بازنشستگان نیز نه تنها قادر به وحدت و یکپارچگی نبوده اند بلکه بعنوان مثال یکی از گروه ها طی دو سال 3 تا 4 انشعاب در آن بوقوع پیوست. این نشانگر دیدگاه ها و نظریات شخص و سلیقه ای  و داشتن نظریات بخشی و گروهی است که دیدگاه و روش کار خود را ممکنست از یک محفل و یا جریان خاص – نه از آنالیز واقعیت کنون و لزوم پاسخ دهی به آن – کسب کرده باشد. لذا نه تنها چشم انداز وحدت ضعیف است بلکه انشعاب و پراکندگی حتی در این شرایط اسفبار، ریشه های  قوی تری دارد. تداوم این وضعیت بمعنی سلب حداقل معیشت و حقوق است. شناخت آسیب های پراکندگی و گسست و عدم توان اثر گذاری و اثر پذیری روی بدنۀ اجتماعی و جنبش ها نیاز به تلاش و فعالیت همه جانبه دارد  و در این یادداشت به بخشی از آن پرداخته می شود تا در آینده کارهای جامع تری صورت پذیرد. رئوس مطالبی که در این نوشتار مطرح می شود:

ÿ 1) نقد معطوف به موضوع و در راستای تغییر مناسبات اجتماعی و نه شخص است لذا انتقاد بايد از هر گونه برخورد شخصی مبرا باشد؛ ما کسی و يا آرايی را نقد نمی کنيم که ابطال بودن آنرا به کرسی بنشاينم ؛ ما نقد می کنيم تا همگی به حقيقت نزديک تر شويم.

ÿ 2) هدف نقد تغییر پراکسیس انسانی  و واقعیات موجود است. با ایده ها با منشأ  کلامی و ذهنی رابطه ای ندارد. طی یکهزار سال در قرون وسطی بحث های اسکولاستیک ،باعث شد  بشر در جهل و عقب ماندگی مانده و قادر به تحول اجتماعی یا حتی یک اختراع نشود.  

ÿ 3)  تئوری ها و نظریات تنها وقتی ارزشمند است که از واقعیات موجود، نقد آن و ضرورت تغییر در جهان واقعی،  استنتاج و استخراج شوند. استفاده و تحمیلِ نظریات و تئوری ها مربوط به دیگر اعصار،  قرون و دیگر کشور ها و تلاش به شکل دهی مناسبات اجتماعی موجود با آن ها، با بن بست و ناکامی مواجه می شود. علم و تئوری ها ثابت و لایتغیر نبوده و تغییرات مدام و دیالکتیکی دارند.

ÿ 4) شاخص اثر بخشی و حقانیت نسبی  هر محفل، تشکل یا تئوری بستگی به  میزان توان سازماندهی و تشکل بدنۀ اجتماعی: کارگران، معلمان، پرستاران،بیکاران و بازنشستگان و دستیابی آنان به مطالبات تاریخی و طبقاتی شان دارد. . هر محفل یا جریانی که نقش، کارکرد و اثر بخشی خود در این حوزه و شاخص را پاسخ ندهد در واقع به هیچ چیز پاسخ نداده است.

ÿ 5) هر محفل یا گروهی می بایست کارکرد مؤثر خود در ایجاد بستر  دیدگاه مشترک و وحدت با دیگر محافل را اثبات نماید. در یک مقطع زمانی تا چه میزان در ایجاد وحدت و همبستگی پیشرفت کرده است؟ مسلما رویکردهای گروه و فرقه گرایی قادر به حرکت در این مسیر نیستند. 

ÿ 6) هر فعالیت، از جمله نقد، نوشته و بیانیه ای  می بایست همبستگی اجتماعی را تقویت، سطح و عمق فعالیت ها را گسترش و توازن قدرت طبقاتی را تغییر دهد. اگر دستاورد عملی و پراکسیسی نداشته باشد، تنها جنبه نمایشی  و زاید خواهد داشت.

ÿ 7) گفتمان ها و نقد هایی که فاقد شاخص های عملکرد در بندهای 4 و 5 و6 باشند،  یعنی حاصلِ عملکرد آنها تغییر واقعیات، توازن نروهای طبقاتی  و برنامه نیست،  فاقد زمینه  برای بحث و گفتگو، برای دستیابی به وحدت و عمل مشترک و تفاهم می باشند، زیرا گفتگو و نقد به بحث های کلام مدرسی تبدیل می شود.

 

راستا و جهت گیری گفتگو و نقد

کلام و فلسفۀ مدرسی مبدأ و منشأ خواستگاه خود را ذهن – نه واقعیت- می دانست، این نگرش تا امروزه در بین بسیاری مکاتب مذهبی، غیر مذهبی و ایدئولوژیک و فرقه ای  تداوم دارد. یعنی دهها ماه و حتی ده ها سال گفتمان معطوف به ذهن غیر تاریخی ( اصول ازلی و ابدی)  بحث می کنند بدون آنکه کمترین تغییری در  وضعیت موجود، شرایط اجتماعی و پراتیک انسان ها بهبود حاصل شود. اساساً این گفتگوها ها نه تنها به وحدت نمی رسند چون حرکت از منشأ ذهن – خارج از کنش و فعالیت و پراکسیس – بوده و جنبه متافیزیکی دارد، به فرقه گرایی و انشعاب بیشتر منجر می شود و نمونه های این گسترش گروه گرایی در ایران، که بسیار بیش از همگرایی و وحدت است وجود دارد. نقد و گفتگو تنها به تغییرات واقعی در دستیابی به اهداف، مطالبات جنبش های اجتماعی  و سازماندهی و تشکل های واقعی توجه کرده و از افتادن در دام  بحث های کلام مدرسی و بی حاصل  می بایست پرهیز نمود.  با طرح چالش ها، بن بست های موجود اجتماعی و راهکارهای عملی و سبک کار و میزان تغییر واقعیت کنونی، معیار را مشخص و با آن سنجش نماییم. گفتگو و نقد با محفل یا تشکلی  قادر نیست، تغییر هر چند کوچک در ارتقای سطح مطالبات و سطح سازمانیابی بدنه اجتماعی نشان دهد،  و با صغری و کبری کردن اصول اولیه و ازلی از کتاب های انقلاب های بزرگ و کوچک در دوران مختلف ونقل قول و مشابهت سازی شرایط اجتماعی  - اقتصادی و ضمیمه کردن شعارهای بظاهر رادیکال اما بدون زیر ساخت، نتیجه ای در بر ندارد.

تلاش های نظری و پاسخ به تنگناها و معضلات در دانش جدید و دنیای مدرن، معطوف به تلفیق و انطباق عمل – نظر، پراکسیس، معطوف به حل معضلات و بن بست های واقعی و عینی و اجتماعی است. درنهايت در پراتيک است که انسان بايد حقيقت يعنی واقعيت و صحت انديشه اش دراين مقطع زمانی و مکانی را اثبات ؛ کند تا تئوری ها و فعاليت های ذهنی در انطباق با واقعيت عينی به عامل تغيير روابط اجتماعی درجهت منافع طبقه کارگر و عموم مردم منجر گردد.  در این راستا،  نقد عبارت از کشف تضادهای درونی تکامل اجتماعی و پيدا کردن راه های رفع و حل اين تضاد ها به قصد تسريع تکامل اجتماعی – اقتصادی و فرهنگی است. هدف تغيير مناسبات اجتماعی است ونه تغيير خصلت و شخصيت اشخاص ؛ ما کسی و يا آرايی را نقد نمی کنيم که ابطال بودن آنرا به کرسی بنشاينم ؛ ما نقد می کنيم تا به حقيقت نزديک تر شويم

  برای اینکه مبدأ حرکت خود را مشخص کنیم ابتدا وضعیت کنونی را آسیب شناسی می کنیم:

1-. استخراج و استنتاج آلترناتیو عملی و امکانپذیر در برابر نظام های طبقاتی و سرمایه داری عصر حاضر، یک ضرورت مهم است.  توضیح اینکه نظام هایی که بعنوان آلترناتیو سرمایه داری چه بصورت کشورهایی بنام سوسیالیسم و یا بنام جنبش های رهائی بخش و احزاب که تعداد آنها بالغ بر صدها جریان می شوند ناکام و با شکست مواجه شدند لذا استنتاج آلترناتیو از ساز و کار ها و مکانیزم های جاری و بحران های نظام های سرمایه داری در این دوران با استفاده از تجربیات و جمع بندی ناکامی ها تاریخی گذشته یک وظیفه مبرم برای طرح یک چشم انداز رهائی بخش و استقرار جامعۀ نوین سوسیالیستی است و باید انجام شود. بجای طرح عملی سوسیالیسم، تمسک به اظهارات این یا آن شخصیت تاریخی، جدا کردن آن از شرایط اجتماعی مشخص و جهان شمول کردن آن فاقد اثر عملی است.

2- بجهت پراکندگی گسترده و فقدان دیدگاه، افق و برنامه مشترک چگونگی گذر از معضلات، چالش های نظام های موجود سرمایه داری. می بایست به کار فشرده مشترکِ جمعیِ اشخاص، محافل و تشکل هایی که فاقد پیشفرض های ثابت و لامتغیر بوده و ملاک را تغییر عملی در توازن قوای موجود و وضعیت واقعی هستند، پرداخته تا به یک وحدت نظر جمعی و گسترده دست یافت.

3- اولین و مبرم ترین فلسفۀ وجودی یک تشکل مدعی  طرفدار کارگران و عموم مردم،  ارتباطِ ارگانیک با بدنۀ اجتماعی کارگران، معلمان، پرستاران، بازنشستگان و دیگراقشار مردمی و سازماندهی و ایجاد تشکل و دمکراسی جمعی بین آنانست. فقدان ارتباط ارگانیک چالشی است که بدون گذر از آن وظیفۀ هر نیروی کنش گر و فعال است.

 

ضرورت انکشاف مبانی نظری، تئوری از عمل و واقعیات  اجتماعی

همانطور که گفته شد،  تئوری ها و نظریات می بایست از درون فعالیت عملی برای تغییر واقعیات کنونی و جاری استخراج و استنتاج شود. شناخت واقعیات اجتماعی – اقتصادی متدولوژی و ابزار خاص خود را دارد.  برای این منظور، مشابهت سازی اجتماعی و تاریخی امکانپذیر نیست. کلیشه پردازی از کتاب ها و گفته های دهه ها و سده های قبل تنها برای اظهار فضل بکار می رود. فلسفه، دانش تئوریک، سوسیالیسم و دیالکتیک براى هر دوران تاریخی و با توجه به تفاوت های اقتصادی- اجتماعی کشورهای مختلف و شرایط مادی حاکم، می بایست بازآفرينى و ساخته شود. اگر بخواهیم برای تحول و تغییر مناسبات اجتماعی، یکبار برای همۀ ادوار و موقعیت ها، راهکارهای رسیدن به سوسیالیسم، مبانی تئوریک، اهداف عملی و سبک کار را تدوین کرده و در هر مقطعی عملیاتی و اجرا کنیم، با مبانی جامعه شناسی مغایرت دارد. این مقولات و از جمله ديالكتيك، سمت حركت را به ما نشان مى دهد اما يك فرمول نيست. اینان اموری نیستند که یکبار برای همیشه ایجاد و خلق شوند. مارکس و انگلس در همین رابطه در یک مقطع زمانی، در مورد فرانسه و آلمان در نقد « سوسیالیسم آلمانی یا سوسیالیسم "حقیقی"» در مانیفست حزب می نویسند: « ادبیات سوسیالیستی و کمونیستی فرانسه ادبیاتی که تحت فشار بورژوازی صاحب قدرت بوجود آمد، و جلوه گاه مبارزه علیه این قدرت بود، موقعی به آلمان معرفی شد که بورژوازی در آن کشور، مبارزه اش را تازه با مطلق پرستی فئودالی آغاز کرده بود.  فیلسوفان و فیلسوف نمایان و عشاق کلمات زیبا در آلمان، با ولع تمام به این ادبیات یورش بردند، بی آن که بدانند که وقتی که این نوشته ها از فرانسه به آلمان هجرت کرده بود، شرایط اجتماعی فرانسه به همراه این نوشته ها، سفر نکرده بود. این ادبیات فرانسوی، در تماس با شرایط اجتماعی آلمان، کلیه ی اهیمت عملی و فوتیِ و فوری خود را از دست هِشت، و جنبه ای مطلقا ادبی پیدا کرد». با توجه به این حقایق، سوسیالیسم، دیالکتیک و سبک کار و راهکار مبارزه می بایست بطور انضمامی از متن شرایط انضمامی واقعی و جاری استخراج شوند تکرار جملات و ادبیات گذشته راه نبوده و بن بست است

برای فعالیت عملی در جهت تغییر واقعیات جاری و تدوین تئوری رهائی بخش نیاز است:

الف)  متدولوژی شناخت شناسی، درک واقعیات و مؤلفه ها و مکانیزم موجود جامعه، همچنین انکشاف و استنتاج مبانی نظری و تئوری و مقولات جامعه را کسب و با دیالکتیک نفی – نفی چگونگی تحول به اهداف مطلوب را استخراج کنند.

ب) بطور روشمند و با برنامه فعالیت کرده و بتوان با گسترده ترین بدنۀ اجتماعی ارتباط سازمانیافته برقرار کرد.

ج) با نتایج و جمع بندی فعالیت ها نسبت به مبانی نظری و تئوری خود بازنگری و نظریات خود را  اصلاح و تغییر داده و در انطباق با شرایط واقعی قرار دهند

د) تئوری و نظری جدید را مجدد به حوزۀ عمل اجتماعی برده و با اصلاح سبک کار قبلی خود فعالیت و در جهت ارتقاء ظرفیت همبستگی و سازمانیابی جامعه عمل کنند.

 

روش ها و استراتژی های رهائی بخش بمیزان اهداف اهمیت دارند

علاوه بر داشتن تعهد و انگیزه های سوسیالیستی و انسانی در از میان برداشتن تضادها، اَبَر بحران های موجود، معضلات و بن بست های اجتماعی، بهمراه بوجود آورندۀ آن یعنی نظام سرمایه داری – بعنوان یک نظام طبقاتی – که علی رغم دستاوردهای تاریخی اش که مارکس هم بر آن صحه گذاشت، ضروری است، بصورت دیالکتیکی جایگزین شود. شناخت رادیکال و واقعی  وضع موجود ضروری است. " روش های علم" در شناخت پدیده ها، همچنین روش تحلیل مارکس در شناخت پدیده ها را می بایست فرا گرفت. بطور مسلم می توان گفت که طرح برای ایجاد تحول سوسیالیستی در جامعه،  در صورت ضعف در چند یا حتی یک جنبۀ کلیدی، همانند حکومت ها و احزاب و جنبش های  سوسیالیستی گذشته با ناکامی مواجه می شود. لذا پروژۀ سوسیالیسم می بایست بصورت همه جانبه از تمامی زوایا و جوانب با عمل انقلابی و بصورت روشمند، طرح ریزی شده و همانطور که مارکس می گوید طرح بارها و بارها مورد ارزیابی و تجدید نظر قرار گیرد. در حین اجرا نیز لازمست هراز چند گاهی کلیۀ فعالیت ها متوقف و نتایج و راهی که پیموده شده، مورد ارزیابی در صورت نیاز اصلاح قرار گیرند.

دیدگاه هایی که بر خلاف دیدگاه مارکسی مؤلفه های اساسی مدرنیته را درک نکرده و با مطلق گرایی و دیدگاه غیر تاریخی تئوری سوسیالیستی را مطلق نموده و کشف آن را یکبار برای تمامی تاریخ کافی می داند، جزو اعتقادات دینی و ماقبل دوران مدرنیته و روشنگری قرار می گیرد، از نظر پروژۀ مارکس که به عنصر نقاد انقلابی متکی است، کاملاً مردود است.  بجای همکاری در پیشبرد پروژۀ سوسیالیستی بخواهد با مقدس کردن برخی چهره ها، تاریخ را به عقب برگرداند. فراتاریخی کردن مارکس بوسیلۀ هوادارانش، تنها مسیری است که می توان نقش وی را تضعیف یا حذف کرد. دشمنان مارکس، بورژوازی و سرمایه داری با خیل لشکر نمایندگان روشنفکریش قادر به حذف مارکس از زندگی اعصار حاضر نیستند و این مهم تنها توسط هوادارانش از طریق مطلق کردن، قدسی کردن، پرستش پیامبرانه امکانپذیر است.  دور و تسلسل پیروزی و شکست جنبش های سوسیالیستی را با اتخاذ رویکرد مارکسیستی در نقد انتقادی – انقلابی می بایست خاتمه داد. نهاد ها و جوامعی  با ایدۀ سوسیالیسم ساخت که پایدار و ماندگار بوده و رشد یابند،  مسیر پیموده شده، این اصل فلسفی را به اثبات رساند که خود        " مسیر، روش و راه " دستیابی به اهداف به اندازۀ اهداف کلان و اساسی اهمیت دارد و از هر روش و سبک کار که متناسب با ساختار اهداف و راهکارها اهداف نباشد نمی توان به اهداف سوسیالیسم دست یافت

امروزه رویکرد انقلابی می بایست مبتنی بر جذب کلیۀ ظرفیت های توانمند و پویا در حوزه های تئوریک – فلسفی و پراتیک پیشروان سوسیالیسمی باشد، که رویکرد پراکسیسی  اتخاذ نمودند در عین اینکه بخش های ضعیف و غیر کارآمد میراث آن – از جمله کم بها دادن به دمکراسی و محوریت حقوق انسان - حذف شود. دستیابی به علم و دانش و دستاوردی های نوین بشری، یکی از الزامات ساخت جامعۀ سوسیالیستی است.  بدون نفی کلیۀ پیش داوری ها بنام سوسیالیسم، اقتباس و نقل قول از این یا آن رهبر سوسیالیستی و نشاندن آن بجای درک علمی و شناخت مکانیزم ها و کارکردهای درون ذاتی حکومت و طبقات و کشف آلترناتیو انضمامی مطابق شرایط انضمامی نظریۀ رهائی بخش و جنبش سراسری تبدیل نمی شود و ناکارآمد و با پای چوبین از رفتن باز می ماند. نظریۀ رهائی بخش از درون شرایط امروز باید ساخته و سراسری شده و گسترش یابد. اعتقاد و استناد مقدس نظریات پیشروان سوسیالیسم ملاطی نیست که بتوان همبستگی سراسری اجتماعی را پایه ریزی کند. جامعه ما و جهان به نظام نوین و رهائی بخش سوسیالیستی نیاز دارد.

 

                                               هاشم نیافر

                                               21/12/98

   

اوضاع افغانستان وخیم تر خواهد شد؟!

bahram.rehmani@gmail.com

 

حدود نیم قرن است که جنگ داخلی افغاستان و بده و بستان برخی نیروهای داخلی با نیروهای خارجی، قربانیان بی شماری از مردم این کشور گرفته است.

اکنون در غیاب مردم افغانستان و حتی دولت دست نشانده افغان، آمریکا و گروه طالبان در قطر، توافق نامه صلح امضاء کرده اند. اکنون کشور افغانستان، دارای دو رییس جمهور است. حملات طالبان هم چنان ادامه دارد و ...

 

 

امروز شورای امنیت سازمان ملل متحد، در قطع نامه ‌ای از توافق نامه صلح طالبان و آمریکا و اعلامیه مشترک آمریکا و دولت افغانستان حمایت کرد. این قطع نامه از سوی آمریکا در این شورا مطرح شد و بدون مخالفت به تصویب رسید.

زلمی خلیل زاد، نماینده ویژه آمریکا برای صلح افغانستان امروز چهارشنبه ۲۲ حوت - اسفند در توییتی نوشت: این قطع نامه نمایان گر حمایت جامعه جهانی از رویکرد آن ها برای امنیت جهان و صلح، وحدت و حاکمیت برای مردم افغانستان است.

او گفت این قطع نامه از طالبان و دولت افغانستان می ‌خواهد تا به اعتمادسازی ادامه داده و سریع تر به سوی گفت ‌و گوهای بین‌الافغانی حرکت کنند.

صدیق صدیقی سخنگوی رییس ‌جمهوری افغانستان بعدازظهر چهارشنبه ١١ مارس در نشست خبری در کابل گفت، ریاست اجراییه لغو شده و دیگر در تشکیلات حکومت نیست.

ریاست اجراییه در نتیجه یک توافق نامه سیاسی برای حل بحران انتخابات ریاست جمهوری افغانستان در سال ٢٠١٤ و با میانجی گری وزارت خارجه امریکا به وجود آمد که براساس آن، محمد اشرف غنی به عنوان رییس جمهوری و عبدالله عبدالله به عنوان رییس اجرایی این کشور معرفی شدند.

صدیقی تاکید کرد، با انجام مراسم تحلیف، ریاست اجراییه لغو شد، پروسه انتخابات پایان یافت و سیاسیون کشور می ‌توانند اختلافات سیاسی‌ شان را از راه گفت و گو و تفاهم حل کنند و دیگر وقت خشونت نیست.

او در ادامه صحبت‌ هایش به رهایی زندانیان طالبان اشاره کرده گفت، محمد اشرف غنی، رییس جمهوری کشور برای رهایی پنج هزار زندانی طالبان فرمانی را صادر کرده است.

سخنگوی رییس جمهوری افغانستان علاوه کرد، عملی شدن رهایی زندانیان طالبان مربوط به رفتار طالبان است و خشونت ‌ها باید به طور چشم گیر کاهش یابد.

در همین حال، محمد اشرف غنی برای رهایی زندانیان طالبان یک فرمان چهار ماده ‌ای صادر کرده می ‌گوید، این فرمان برای عفو مجازات و رهایی محبوسين مربوط به گروه طالبان به مناسبت آغاز و انجام مذاكرات صلح بين جمهوری اسلامی افغانستان و گروه طالبان صادر شده است.

 

عبدالله عبدالله که مدعی رییس جمهوری«دولت همه شمول» افغانستان است با نشر اعلامیه ای نوشت: «با انجام مراسم تحلیف، حکومت وحدت ملی عملا پایان یافته است و به ‌زودی رییس اجراییه دولت همه شمول را رسماً طی فرمانی معرفی می‌ کند.

در ادامه این اعلامیه آمده است: «محمداشرف غنی، رییس‌ جمهور پیشین حکومت وحدت ملی، دیگر رییس جمهور نیست و فرامین و احکام وی فاقد اعتبار می ‌باشد. به کارکنان ملکی و نظامی ریاست اجراییه پیشین هدایت می‌ دهیم تا کما فی السابق به وظایف و مسئولیت ‌های‌ روزمره شان ادامه بدهند.»

 

از سوی دیگر، انتخابات ریاست جمهوری افغانستان به تاریخ ششم مهر برگزار شده بود اما نتایج آن، حدود پنج ماه بعد به تاریخ ۲۹ بهمن اعلام شد. حدود سه هفته پس از اعلام نتیجه انتخابات جنجالی ریاست ‌جمهوری افغانستان، روز دوشنبه، نهم مارس - ۱۹ اسفند، محمد اشرف غنی رسما به عنوان رییس‌ جمهوری در «ارگ» سوگند ادا کرد.

در عین حال عبدالله عبدالله، رییس اجرایی پیشین که خودش را پیروز انتخابات می ‌داند، نیز به طور جداگانه در سپیدار (محل کار عبدالله) مراسم تحلیف برگزار کرد.

کمیسیون مستقل انتخابات افغانستان در ۲۹ بهمن، محمد اشرف غنی را برنده انتخابات اعلام کرد، اما عبدالله آن را «نتیجه تقلبی» خواند و خودش اعلام پیروزی کرد و گفت «حکومت همه‌ شمول» تشکیل می ‌دهد.

قرار بود که مراسم تحلیف غنی در هشتم اسفند برگزار شود ولی به امروز ۱۹ اسفند) به تاخیر افتاد.

براساس گزارش‌ ها زلمی خلیل زاد، نماینده آمریکا در امور صلح افغانستان و برخی چهره‌ های سیاسی در این مدت با دو طرف برای یافتن راه حل گفت و گو کردند اما این گفت و گوها به بن ‌بست خورد.

پس از آن‌ که ریاست‌ جمهوری افغانستان اعلام کرد مراسم تحلیف ریاست ‌جمهوری دوشنبه ۱۹ اسفند   برگزار می ‌شود، عبدالله عبدالله رییس اجرایی حکومت وحدت ملی که نتایج انتخابات را نپذیرفته نیز هشدار داد که هم ‌زمان مراسم تحلیف برگزار می ‌کند.

شنبه گذشته، ستاد انتخاباتی «دولت ‌ساز» (اشرف غنی) و «ثبات و هم ‌گرایی» (عبدالله) دعوت ‌نامه‌ های مراسم تحلیف محمداشرف غنی و عبدالله عبدالله را  توزیع کردند. دولت افغانستان دوشنبه را در کابل تعطیل عمومی اعلام کرده بود.

به گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس، مراسم تحلیف محمد اشرف غنی و عبدالله عبدالله هم زمان در دو محل مختلف برگزار شد. مراسم اشرف غنی در ارگ ریاست جمهوری و مراسم عبدالله عبدالله در قصر سپیدار در کابل.

زلمی خلیل ‌زاد، نماینده ویژه وزارت خارجه آمریکا برای صلح افغانستان، راس ویلسن، کاردار سفارت آمریکا در کابل، جنرال اسکات میلر و نیکولاس کی، نماینده ناتو در افغانستان، در مراسم تحلیف محمد اشرف غنی حضور یافتند. حمدالله محب، مشاور امنیت ملی کشور مهمانان یاد شده را همراهی می ‌کرد. این بدان معنی است که آمریکا از ریاست جمهوری اشرف غنی حمایت می ‌کند.

در این مراسم امرالله صالح، معاون اول و سرو ردانش، معاون دوم اشرف غنی نیز سوگند یاد کردند.

 

مراسم تحلیف عبدالله عبدالله، ظاهرا بدون حضور سفرای کشورهای خارجی و نمایندگان آمریکا برگزار شد. اما فضل‌ احمد معنوی، رییس کمیسیون مراسم تحلیف عبدالله به رسانه های داخلی افغانستان گفت که در این مراسم مهمانان خارجی نیز حضور داشتند. عبدالله عبدالله، رییس اجرایی در آستانه برگزاری این مراسم گفته بود هیچ کس نباید تعهد او و جناح «ثبات و هم‌ گرایی» را برای حمایت از «دموکراسی واقعی و حاکمیت قانون» دست ‌کم بگیرد. عبدالله در پیامی در توییتر گفته بود تنها راه حل برون ‌رفت از تنش های انتخاباتی، ابطال آرای تقلبی است. رییس اجرایی افزوده بود که سابقه‌ او در راستای سازش، نباید سبب شود که کسی او را جدی نگیرد.

مطابق ماده ۶۳ قانون اساسی افغانستان متن سوگند ریاست جمهوری این کشور بدین شرح است: «بسم الله الرحمن الرحیم، به نام خداوند بزرگ (ج) سوگند یاد می‌کنم که دین مقدس اسلام را اطاعت و از آن حمایت کنم.‌ قانون اساسی و سایر قوانین را رعایت و از تطبیق آن مواظبت نمایم. از استقلال، حاکمیت ملی، و تمامیت ارضی افغانستان حراست و حقوق و منافع مردم افغانستان را حفاظت کنم و با استعانت از بارگاه پروردگار متعال و پشتیبانی ملت، مساعی خود را در راه سعادت و ترقی مردم افغانستان به کار برم.»

محمد اشرف غنی، پس از برگزاری مراسم تحلیف با ایراد سخنانی گفت که رقابت های انتخاباتی دیگر پایان یافته و تمامی گروه ‌های سیاسی باید با هدف توسعه، رفاه و صلح در افغانستان به دولت کمک کنند. او هم چنین وعده داد که ظرف دو هفته کابینه ‌ای فراگیر و مورد قبول تمامی گروه‌ های سیاسی تشکیل دهد.See More

 

در مقابل عبدالله نیز در سخنرانی روز دوشنبه خود گفت که اگر در سال ۲۰۱۴ دولت وحدت ملی را نمی ‌پذیرفتم، کشور درگیر بحران می‌ شد ولی اگر این بار دولت برآمده از تقلب را بپذیرم،‌ باید فاتحه دموکراسی را خواند. او هم چنین به مردم افغانستان وعده داد تا ضمن برقراری صلح با همکاری کشورهای منطقه، افغانستان را از وجود تروریست ‌ها پاک کند و رفاه و آرامش را برای مردم این کشور به ارمغان بیاورد.

 

غنی و عبدالله در سومین دوره انتخابات ریاست جمهوری نیز رقیب یکدیگر بودند. عبدالله آن زمان نیز ابتدا نتیجه انتخابات را نپذیرفت اما با میانجی گری آمریکا سرانجام به عنوان رییس اجرایی دولت، با رییس دولت کنار آمد.

 

در حالی که عبدالله در جریان سخنرانی خود از تعیین هیات مذاکره کننده با طالبان خبر داد، محمد اشرف غنی هم اعلام کرد که نه تنها فردا(سه ‌شنبه) هیات مذاکره کننده با طالبان نهایی خواهد شد، بلکه در مورد رهایی زندانیان طالبان هم که اخیرا مورد توافق این گروه و آمریکا قرار گرفته، فرمانی را صادر خواهد کرد.

به گزارش رسانه‌ های افغانستان، در جریان سخنرانی هر دو مراسم تحلیف ریاست جمهوری صدای انفجارهایی نیز شنیده شده که برخی منابع آن را ناشی را شلیک خمپاره اعلام کرده ‌اند.

بر اساس رای نهایی کمیسیون مستقل انتخابات افغانستان که ماه دسامبر گذشته اعلام شد، اشرف غنی از مجموع یک میلیون و ۸۲۳ هزار ۴۸ رای معتبر با کسب ۹۲۳ هزار و ۵۹۲ رای، حائز اکثریت مطلق آراء و پیروز قطعی انتخابات شده است. هم چنین عبدالله عبدالله، رقیب اصلی محمد اشرف غنی با کسب ۳۹.۵۲ درصد آراء جایگاه دوم را به خود اختصاص داده است.

با وجود تلاش ‌های زلمی خلیل‌زاد، فرستاده ویژه آمریکا برای صلح افغانستان هنوز عبدالله «پیشنهاد ۴۰ درصد کابینه و ریاست شورای عالی صلح» را که از سوی اشرف غنی مطرح شده، نپذیرفته است و برای پایان دادن به اختلاف‌ ها خواهان سمت نخست وزیری و نیز ریاست شورای وزیران است.

محمد اشرف غنی، پیروز انتخابات سال ۲۰۱۴ پس از اعتراض عبدالله عبدالله نسبت به نتیجه آن انتخابات در نهایت بر سر یک دولت وحدت ملی با مشارکت وی به عنوان رییس اجرایی به توافق رسیده بود.

 

کمیسیون انتخابات افغانستان اشرف غنی را برنده انتخابات ریاست جمهوری که مهر امسال برگزار شد، معرفی کرده اما عبدالله این نتیجه را نپذیرفته و معتقد است در نتیجه انتخابات «تقلب» شده است و خود را رییس جمهوری می‌ داند.

او و تیم انتخاباتی‌اش از فردای اعلام نتیجه انتخابات برای چند ولایت والی معرفی کردند و حالا هم زمان با اشرف غنی مراسم تحلیف برگزار کردند.

غنی و عبدالله در سومین دوره انتخابات ریاست جمهوری نیز رقیب یکدیگر بودند. عبدالله آن زمان نیز ابتدا نتیجه انتخابات را نپذیرفت اما با میانجی گری آمریکا سرانجام به عنوان رییس اجرایی دولت، با رییس دولت کنار آمد.

حالا این بار نیز زلمی خلیل ‌زاد، نماینده ویژه آمریکا در افغانستان گفته که با هر دو طرف گفت ‌و گو کرده است. اما آن چه که برگزاری دو مراسم تحلیف پیدا است، این رایزنی ‌ها بی ‌نتیجه بوده است. آن هم در شرایطی که بر اساس توافق نامه آوردن صلح به افغانستان، قرار است گفت‌ و گو میان حکومت افغانستان و گروه‌های سیاسی و مدنی با طالبان از ۲۰ اسفند آغاز شود.

 

رحمت ‌الله نبیل، نامزد انتخابات ریاست جمهوری در واکنش به مراسم تحلیف در ارگ و سپیدار گفته است که این مراسم به کسی مشروعیت و قدرت نمی ‌دهد. او در توییتی نوشت: «امروز دفن جمهوریت براى دهه‌ ها حتمى و قطعی گردید. مردم رنج‌ کشیده افغانستان یک ‌بار دیگر قربانی سیاست‌های خودخواهانه و برتری جویانه حاکمان خود خواهند شد.»

ذبیح الله مجاهد، سخنگوی طالبان هم در مصاحبه با آسوشیتدپرس اعلام کرد که شکاف در دولت افغانستان مذاکرات بین ‌افغان را به خطر می ‌اندازد. قرار بود بر اساس توافق نامه دوحه در بدو این مذاکرات پنج هزار زندانی طالبان از زندان‌ های افغانستان آزاد شوند. اشرف غنی اما با آزادی این زندانیان مخالفت کرده بود. غنی گفته بود آزادی زندانیان طالبان می‌ بایست در مذاکرات بین افغان به بحث گذاشته شود.

با وجود تدابیر شدید امنیتی در جریان سخنرانی غنی در ارگ صدای چند انفجار شنیده شد. سخنگوی ریاست جمهوری پس از آن گفت هیچ کسی در این مراسم آسیب ندیده است. اما مراسم مدتی پس از آن هم ادامه داشت.

 

 

غنی پس از شنیدن صدای انفجار به سخنرانی ‌اش ادامه داد و بالاپوشش را باز کرد و گفت لباس ضدگلوله نپوشیده و «سرم فدای این مردم.»

خبرنگار بی.‌بی‌.سی که در ارگ حضور داشت می‌ گوید در بیرون از ساختمان ارگ شاهد خودرویی در حال سوختن بوده است.

محمد اشرف غنی در حضور سید یوسف حلیم، قاضی القضات افغانستان و اعضای دادگاه عالی افغانستان سوگند ادا کرد.

در سوی دیگر در سپیدار، عبدالله به جایگاه ویژه رفت تا مراسم تحلیف خود را آغاز کند. مراسم سوگند عبدالله و معاونانش نیز توسط شهزاده شاهد، روحانی مذهبی انجام شد.

 

 

به نظر نمی ‌رسد که نماینده‌ ای کشور خارجی در مراسم تحلیف عبدالله شرکت کرده باشد و در چنین وضعیت مشخص نیست تحلیف عبدالله برای افغانستان و حکومت داری این کشور چه پیامد در پی خواهد داشت.

در حالی که دستگاه دولت تقریبا به صورت کل در اختیار غنی است اما عبدالله هم متحدان سیاسی نیرومندی دارد و قبلا تهدید کرده بود که دستگاه‌ های دولتی در ولایات تحت نفوذ خود را در اختیار خواهد گرفت و والیان این ولایات را از سوی خود تعیین خواهد کرد.

 

انتخابات ریاست جمهوری افغانستان به تاریخ ششم مهر برگزار شد. نتایج این انتخابات حدود پنج ماه بعد به تاریخ ۲۹ بهمن اعلام شد.

پیش از اعلام این نتایج، تیم انتخاباتی عبدالله بارها کمیسیون انتخابات این کشور را متهم به طرفداری از غنی کرد و اعلام کرد تا زمانی که آرایی که به نظر آن ها معتبر نیست، باطل نشود، نتیجه را نخواهند پذیرفت.

آن ها مدعی بودند که حدود ۳۰۰ هزار رای نامعتبر شامل نتایج شده است. با وجود اعتراضات مکرر حامیان این تیم، در نتیجه بازشماری ویژه که به فیصله کمیسیون رسیدگی به شکایات انتخاباتی از این آرا صورت گرفت، این آرا معتبر شناخته شد.

آمریکا به برگزاری دو مراسم تحلیف در افغانستان که طی آن محمداشرف غنی، رییس ‌جمهوری افغانستان و عبدالله عبدالله، رییس اجرایی پیشین این کشور هر دو سوگند یاد کردند واکنش نشان داده است.

مایک پومپئو، وزیر امور خارجه آمریکا، با صدور بیانیه ‌ای اعلام کرد ایالات متحده با تشکیل یک دولت موازی در افغانستان مخالف است و از حاکمیت ملی و یک پارچگی افغانستان حمایت می کند.

وزیر امور خارجه آمریکا گفت کشورش برای رسیدن به یک توافق بین دو طرف این مناقشه تلاش می ‌کند. او تاکید کرد: «ما قویا با هرگونه اقدام برای تشکیل دولت موازی و استفاده از خشونت برای حل اختلافات سیاسی مخالف هستیم.»

زلمی خلیل زاد، نماینده ویژه آمریکا برای صلح افغانستان نیز در یک رشته توییت ‌های گفته که بیش تر هفته گذشته را تلاش کرده که رییس جمهور محمد اشرف غنی و عبدالله عبدالله در مورد حکومت جامع و فراگیر توافق کنند.

او افزوده که دو رهبر در اظهارات دیروزشان واضح کردند که برای پایان بخشیدن به بحران سیاسی، آنان برای گفت و گوها آماده ‌اند، صلح و آشتی اولویت دارد.

خلیل زاد افزوده که اعلام رییس جمهور غنی درباره این که فرمانی را صادر خواهد کرد تا زمینه برای تبادله شمار قابل ملاحظه زندانیان مهیا می‌ کند و «تیم مذاکره کننده ملی با حمایت گسترده را رهبری خواهد کرد، سبب ایجاد تحرک به سوی مذاکرات بین ‌الافغانی می ‌گردد.»

 

سرانجام پس از هفته‌ ها مذاکره و در چهارچوب توافق طالبان، آمریکا و نیروهای امنیتی افغانستان، از بامداد شنبه ۲۲ فوریه - ۳ اسفند، یک دوره کاهش خشونت در این کشور آغاز خواهد شد.

این خبر از سوی جاوید فیصل، سخنگوی شورای امنیت ملی افغانستان اعلام شد و به گفته او این دوره کاهش تنش برای یک هفته ادامه خواهد داشت.

قرار است در این مدت حملات طالبان به شهرها، شاهراه‌ های ارتباطاتی و پایگاه‌ های نظامی افغان‌ ها و آمریکایی ها متوقف شود.

فیصل با اشاره به این که دولت برای عملی کردن این طرح یک هفته‌ ای، تدابیر لازم را به اجرا گذاشته، افزود: «برنامه این است که این مرحله از روز شنبه آغاز شود و حکومت افغانستان به خاطر استفاده از این فرصت آماده‌ گی گرفته است. امیدواریم که طالبان بر بنیاد تعهد، خشونت‌ها را کاهش دهند.»

زلمی خلیل‌ زاد، نماینده ویژه ایالات متحده برای صلح افغانستان و ملا عبدالغنی برادر، مسئول دفتر سیاسی طالبان (که خود را «امارت اسلامی افغانستان» می‌ خواند) پس از

ایالات متحده آمریکا و گروه طالبان که خود را «امارت اسلامی افغانستان» می‌ خواند، پس از ۱۸ ماه‌ گفتگو و کشمکش سرانجام روز شنبه ۲۹ فوریه -۱۰ اسفند در دوحه قطر توافق نامه ای را با حضور مایک پومپئو، وزیر خارجه ایالات متحده، زلمی خلیل ‌زاد، نماینده ویژه ایالات متحده برای صلح افغانستان و ملا عبدالغنی برادر، مسئول دفتر سیاسی طالبان و معاون این گروه، امضاء کردند. یک منبع آگاه دولتی افغانستان می‌ گوید ضمائم و جزئیات این قرار داد از دولت افغانستان پنهان نگه‌ داشته شده است.

 

 

روزنامه هشت صبح کابل سه ‌شنبه ۱۳ اسفند به نقل از این منبع نوشته بود:

«از آن ‌جایی که ساحه تطبیق محتوای موافقت ‌نامه امریکا با طالبان، جغرافیای افغانستان است، نیاز بود جزییات کامل این موافقت ‌نامه با مقام‌ های ارشد حکومت افغانستان در میان گذاشته می‌ شد. اما با وجود این‌ که حکومت افغانستان خواستار همه‌ جزییات موافقت ‌نامه امریکا با طالبان شده است، اما دو طرف حاضر نشده ‌اند ضمایم این موافقت‌ نامه را حتی با رییس جمهور کشور در میان بگذارند.»

به گفته او، این مسئله بر نگرانی های پیشین مردم و حکومت افغانستان درباره صلح با طالبان، دامن زده است.

طالبان تاکنون نیمی از وسعت افغانستان را تحت کنترل خود درآورده است. این گروه هم زمان با «پیشرفت» مذاکرات به حملات خود به نیروهای امنیتی افغانستان و مردم ادامه داد و حتی دوره کوتاه «کاهش خشونت» را که قرار بود به جای آتش‌بس اجرا شود، نقض کرد.

حمدالله محب، مشاور امنیت ملی افغانستان دوشنبه ۱۲ اسفند، درباره محتوای توافق‌ نامه صلح ابراز نگرانی کرده و از طالبان خواسته بود جزییات کامل مذاکرات با ایالات متحده و پاکستان را با حکومت افغانستان در میان بگذارد. او گفته بود: «نمایندگان گروه طالبان با استفاده از امکانات پاکستانی وارد دوحه شده‌ اند و باید برای مردم توضیح بدهند که در قبال این امکانات به پاکستان چه تعهدی سپرده ‌اند.»

توافق «صلح» ایالات متحده با طالبان چهار بند اصلی دارد. در این توافق  ایالات متحده، همان‌ طور که در جریان مذاکرات اعلام شده بود، تعهد کرده است نیروهای نظامی‌ خود و متحدانش را از افغانستان خارج کند و در قبال آن گروه طالبان متعهد شده است از این پس رابطه‌ با گروه‌ های تروریستی دیگر از جمله سازمان القاعده را قطع کرده و اجازه ندهد که از خاک افغانستان در برابر ایالات متحده و متحدانش استفاده نظامی‌ صورت گیرد. هم چنین قرار است ناظران بین ‌المللی بر خروج نیروهای «بیگانه» نظارت کنند. براساس بند دیگری از این توافق، گروه طالبان باید از دهم مارس -۲۰ اسفند برای به پای میز مذاکره بین‌افغان بنشیند و درباره چگونگی برقراری آتش‌ بس، با دولت افغانستان به صورت مستقیم مذاکره کند.

 اما گفته می‌شود توافق مذکور بندهای «محرمانه» ای نیز دارد.

مایک پومپئو، وزیر خارجه ایالات امریکا یکشنبه در مصاحبه با شبکه «سی ‌بی‌ اس» امریکا گفت متن توافق‌ نامه صلح با طالبان که به کنگره ارائه خواهد شد، دو «عنصر اجرایی» دارد که به‌دلیل اهمیت شان برای حفاظت از نیروهای آمریکایی، جزو اسناد محرمانه نظامی به شمار می‌ روند.

روزنامه هشت صبح به نقل از مشاور امنیت ملی افغانستان، یکی از دلایل فاش نشدن ضمائم این توافق ‌نامه را «تغییر موضع طالبان» درباره فعالیت‌ هایشان ذکر کرده اشت. حمدالله محب در این زمینه گفته است: «طالبان از پیش جنگ با نیروهای امنیتی افغانستان و نیروهای خارجی را جهاد عنوان می‌ کردند، اما در معامله ‌ای که با ایالات متحده آمریکا صورت گرفته است، طالبان اعتراف کرده‌ اند که این جنگ جهاد نه، بلکه خشونت بوده است.»

یکی از این «بندهای محرمانه» احتمالا به آزادی پنج‌ هزار زندانی طالبان مربوط می ‌شود. طالبان آزادی این زندانیان را از زندان ‌های حکومت افغانستان پیش ‌شرط آغاز مذاکرات بین ‌افغان و یکی از «جزییات پنهانی توافق‌ نامه صلح با واشنگتن» ذکر کرده است.  دولت اما با استناد بر متن اعلامیه مشترک کابل و واشنگتن می ‌گوید که ایالات متحده امریکا تنها تسهیل ‌کننده رهایی زندانیان دو طرف است و صلاحیت تصمیم ‌گیری درباره آزادی زندانیان طالبان را ندارد.

محمداشرف غنی، رییس جمهوری افغانستان  یک شنبه ۱۱ اسفند رهایی زندانیان گروه طالبان را منوط به تصمیم جمعی مردم افغانستان خواند و گفت: حکومت افغانستان هیچ تعهدی برای رهایی زندانیان گروه طالبان ندارد.

از سوی مقابل، سخنگوی طالبان اعلام کرده است تا وقتی که دولت افغانستان پنج هزار نفر از شبه ‌نظامیان طالب را که در زندان ‌های افغانستان به سر می‌ برند، آزاد نکند، طالبان در گفت‌ و گوهای بین ‌افغان شرکت نمی ‌کنند. دولت افغانستان می ‌گوید طالبان برای تکمیل فهرست یک‌هزار زندانی دست به آدم ‌ربایی می ‌زند.

به ‌نظر می ‌رسد مورد دیگری که طرفین بر سر آن توافق ندارند تعریف از «کاهش خشونت» است.  اشرف غنی، در بیانیه مشترک با وزیر خارجه ایالات متحده و ینس استولتنبرگ، دبیر کل سازمان پیمان انتلانتیک شمالی (ناتو) در افغانستان، اعلام کرده بود: دوره کاهش خشونت‌ ها ادامه خواهد یافت تا این که به یک آتش ‌بس دایمی در سراسر کشور منجر شود. گروه طالبان اما دیروز دوشنبه اظهارات غنی را رد کرد و گفت مرحله کاهش خشونت ‌ها پایان یافته و این گروه عملیات نظامی علیه نیروهای مسلح افغان را از سر می ‌گیرد.

 

یک مقام طالبان به خبرنگار ان‌ بی ‌سی در پیشاور پاکستان، گفت: «شورای طالبان آتش ‌بس هفت روزه را تصویب کرده اما تاکنون زمان آغاز آن مشخص نیست.» این منبع افزوده است که «تاریخ امضای توافق صلح هنوز قطعی نشده است. این توافق هم چنان مشکلات کوچک اما سرنوشت سازی دارد.»

او با انتقاد تلویحی از بدقولی ایالات متحده، گفت: «شما می توانید انتظار هرچیزی از آمریکایی ‌ها داشته باشید، همان طور که ما تجربیات بسیار بدی از آن‌ها داریم.»

اسپر که پس از پایان نشست دو روزه وزیران دفاع کشورهای عضو پیمان ناتو در بروکسل، در یک نشست خبری سخن می ‌گفت، تاکید کرد که در جریان این نشست نظر مشورتی سایر وزراء دفاع کشورهای عضو ناتو را جویا شده و جلساتی دو جانبه و چند جانبه در مورد آن برگزار کرده است.

وزیر دفاع آمریکا، هم چنین یادآور شد که مذاکره نمایندگان این کشور با طالبان مرحله به مرحله پیش خواهد رفت و در پایان هر مرحله نتایج آن مورد ارزیابی قرار می ‌گیرد.

 

مایک پمپئو، وزیر امور خارجه آمریکا، مارک اسپر وزیر دفاع این کشور و زلمی خلیل ‌زاد نماینده ویژه ایالات متحده در امور صلح افغانستان در حاشیه کنفرانس امنیتی مونیخ با اشرف غنی، رییس جمهوری افغانستان درباره توافق واشنگتن با طالبان گفت ‌و گو کرده بودند.

مایک پمپئو، در این دیدار گفت: «بگذارید طالبان هرچه که می گویند، بگویند. از هر جایی که می گویند بگویند، اما واقعیت این است که باید آنان با تروریسم و القاعده وداع بگویند و دست از جنگ بردارند. ما حامی قوای امنیتی و دفاعی افغانستان بوده ایم، هستیم و خواهیم بود.»

اسکات میلر، فرمانده نظامیان آمریکایی و نیروی مامور ناتو در افغانستان، اسدالله خالد، سرپرست وزارت دفاع افغانستان و هارون چخانسوری، سرپرست وزارت خارجه افغانستان نیز در این دیدار حضور داشته ‌اند.

توافق آمریکا و طالبان برای کاهش سطح خشونت‌ ها در افغانستان یکی از مراحل حصول به توافق نامه صلحی است که به موجب آن با عقب ‌نشینی نیروهای آمریکایی از این کشور همراه می‌ شود.

هجده سال پس از حمله ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ گروه القاعده به برج ‌های تجارت جهانی در نیویورک که زمینه حمله ائتلافی به رهبری آمریکا را به افغانستان فراهم کرد، هم چنان حدود ۱۳ هزار نظامی ایالات متحده و هزاران سرباز ناتو در این کشور حضور دارند.

 

به گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس دونالد ترامپ، رییس جمهوری آمریکا با ملا عبدالغنی برادر، معاون سیاسی طالبان، تلفنی گفت‌ و گو کرد. این نخستین بار در تاریخ آمریکاست که رییس جمهوری آن کشور با یکی از رهبران طالبان گفت‌ و گو می‌ کند.

 

ترامپ ساعتی پس از گفت ‌و گو با ملاعبدالغنی برادر، در جمع خبرنگاران در کاخ سفید گفت:

«رابطه بسیار خوبی با ملا دارم. ما امروز یک گفت ‌و گوی طولانی خوب داشتیم. آن ها می‌ خواهند خشونت‌ ها را متوقف کنند. آن ها علاقمند هستند، خشونت پایان یابد. من فکر می‌ کنم همه ما یک علاقه بسیار مشترک داریم.»

ذبیح ‌الله مجاهد سخنگوی طالبان، شامگاه سه ‌شنبه ۱۳ اسفند با انتشار پیامی در توییتر تماس تلفنی ملا عبدالغنی برادر با رییس جمهوری آمریکا را تایید کرد.

طالبان افغانستان نیز در بیانیه ‌ای اعلام کردند گفت ‌و گوی رییس جمهوری آمریکا با رییس دفتر سیاسی طالبان در مجموع ۳۵ دقیقه به طول انجامید. هنگام این تماس تلفنی گروهی از اعضای هیات مذاکره‌ کننده طالبان در دوحه قطر و هم چنین زلمی خلیل ‌زاد، نماینده ویژه آمریکا در امور افغانستان حضور داشتند. بر همین اساس رییس دفتر سیاسی طالبان به ترامپ گفت:

«آقای رییس جمهور، در مورد خروج نیروهای خارجی از افغانستان اقدامات قاطع انجام دهید و به کسی اجازه ندهید اقدامی را انجام دهد که شرایط توافق را نقض می ‌کند، در این صورت ما رابطه مثبتی با هم خواهیم داشت.»

آمریکا و گروه طالبان پس از ۱۸ ماه‌ گفت ‌‌و گو شنبه ۲۹ فوریه - ۱۰ اسفند در دوحه قطر توافق نامه‌ ای را امضاء کردند که خروج سربازان آمریکایی از افغانستان را تضمین می ‌کند. یک منبع آگاه دولتی افغانستان روز گذشته گفته بود ضمائم و جزئیات این قرارداد از دولت افغانستان پنهان نگه‌ داشته شده است.

 

 

آسوشیتدپرس، اعلام کرد که آمریکا پیش ‌نویس قطع نامه ‌ای را برای ارائه به شورای امنیت سازمان ملل تهیه کرده است تا حمایت سازمان ملل از توافق‌ نامه‌ این کشور با طالبان را به ‌دست آورد. در این پیش ‌نویس از مذاکرات طرف ‌های افغان براساس حمایت از حقوق همه افغان ‌ها، از جمله زنان تاکید شده است.

به‌گزارش آسوشیتدپرس، آمریکا به دنبال آن است که شورای امنیت سازمان ملل از توافق‌ نامه صلح جنجالی که با طالبان امضاء کرد، با هدف پایان دادن به طولانی ‌ترین جنگ آمریکا و بازگرداندن سربازان آمریکایی از افغانستان، حمایت کند.

آسوشیتدپرس نوشته است که پیش‌ نویس قطع نامه آمریکا برای شورای امنیت عصر پنج ‌شنبه ۱۵ اسفند - ۵ مارس به‌دست این خبرگزاری رسیده است.

پیش ‌نویس قطع نامه آمریکا به شورای امنیت از «پشتیبانی پایدار» سازمان ملل و شرکای بین ‌المللی در تلاش برای صلح، از جمله برگزاری «مذاکرات بین افغان ‌ها برای دست یابی به یک توافق سیاسی و آتش‌بس دائمی و جامع» استقبال می ‌کند.

این پیش‌ نویس، هم چنین می ‌افزاید که «هرگونه توافق سیاسی باید از حقوق همه افغان ‌ها، از جمله زنان، جوانان و اقلیت ‌ها حمایت کند.» تاکید بر این موضوع افزون بر طرح اولیه اعضای شورای امنیت است که خواهان تضمین حقوق زنان افغان و عدم بازگشت طالبان به اقدامات قبلی خود، از جمله منع زنان از تحصیل و کار، شده بودند.

براساس توافق ‌نامه آمریکا و طالبان، قرار است مذاکرات صلح بین طرف‌ های متخاصم افغان از سه ‌شنبه ۲۰ اسفند - ۱۰ مارس، آغاز شود.

شورای امنیت بنا به درخواست روسیه روز جمعه مشاوره پشت درهای بسته درباره پیش‌نویس قطع نامه را ترتیب داده است.

پیش‌ نویس قطع نامه، هم چنین از قصد دولت افغانستان و طالبان برای پیگیری اقدامات اعتماد سازی بیش تر به‌ منظور ایجاد شرایطی برای مذاکره استقبال می ‌کند و خواستار کاهش بیش تر خشونت‌ ها و پشتیبانی بین ‌المللی از افغانستان پیش از توافق آتش ‌بس است.

در این پیش ‌نویس، از آمادگی شورای امنیت برای بازنگری در تحریم‌ ها علیه افراد و گروه‌ ها پس از شروع مذاکرات بین افغان ‌ها «به منظور حمایت از روند صلح» سخن رفته و تاکید شده است که اقدامات طالبان در کاهش خشونت و پیش برد مذاکرات بر بررسی این روند تاثیر خواهد گذاشت.

پیش ‌نویس قطع نامه آمریکا خواست مردم افغانستان برای برقراری صلح پایدار و پایان دادن به جنگ را به‌ رسمیت می ‌شناسد و این‌که «یک صلح پایدار تنها با یک روند صلح تحت رهبری افغان‌ ها و متعلق به افغانستان حاصل می‌ شود.»

بر اساس توافق آمریکا با طالبان در دوحه قطر، در مذاکرات بین‌ افغان با نمایندگان دولت می ‌بایست موضوعاتی مانند حقوق زنان، آزادی بیان و سرنوشت هزاران نیروی مسلح در بین دو طرف متخاصم به بحث و گفت‌ و گو گذاشته شود. اما ظاهراً دولت افغانستان موفق نشد یک جبهه واحد در برابر طالبان تشکیل دهد.

 

غنی شنبه ۱۷ اسفند گفت که هیئت مذاکره کننده برای گفت‌وگو با طالبان تا ۲۰ اسفند آماده می ‌شود. به گفته او، یک هیات از سوی شورای عالی صلح برای مذاکره با طالبان انتخاب خواهد شد.

 

مشکل دیگر برای آغاز گفت ‌و گوها، ۵ هزار زندانی طالبان در زندان ‌های افغانستان است. در توافق نامه آوردن صلح میان آمریکا و طالبان بر آزادی این زندانی‌ ها تاکید شده است. حکومت افغانستان، اما گفته که آزادی زندانیان طالبان به عنوان پیش شرط مذاکره را نمی‌ پذیرد. او اما پیش تر به صورت یک طرفه و برای نشان دادن آن چه که خودش «حسن نیت» خواند، یک هزار زندانی طالبان را آزاد کرد.

طالبان پیش از این گفته بود که حکومت افغانستان را به رسمیت نمی‌شناسد.

نتایج یک نظرخواهی که از سوی روزنامه هشت صبح افغانستان منتشر شد هم بیانگر مخالفت ۸۶ درصد پاسخ گویان با آزادی زندانی ‌های طالبان پیش از مذاکره است.

این گروه  جمعه ۶ اسفند به روستای «خواجه نور» در ولایت هرات حمله کرد و هفت غیرنظامی را کشت. تنها دو روز پس از امضای توافق در دوحه، پایتخت قطر هم آمریکا یک پایگاه طالبان را هدف حمله قرار داد.

 

پس از توافق آمریکا و طالبان با هدف آوردن صلح به افغانستان پس از توافق آمریکا و طالبان با هدف آوردن صلح به افغانستان، و سه روز قبل از گفت ‌و گوها میان طالبان و حکومت افغانستان، در حملات دو روز پیاپی اما ۳۹ تن در کابل و هرات کشته شدند.

جمعه ۱۶ اسفند مراسم یادبود عبدالعلی مزاری در کابل هدف حمله قرار گرفت. ۳۲ تن کشته و ۱۸ تن زخمی شدند. داعش مسئولیت این حمله را برعهده گرفته است.

عصر جمعه ۱۶ اسفند در هرات، جنگجویان طالب به روستای «خواجه نور» حمله کردند. جیلانی فرهاد، سخنگوی والی هرات شنبه ۱۷ اسفند حمله به این روستا را تایید کرد و گفت که در جریان این حمله هفت تن کشته شدند. همه کشته شدگان غیرنظامی بودند.

به گفته او، ۱۷ تن هم در جریان این حمله زخمی شدند. همه آن ها نیز غیرنظامی بودند. فرهاد در باره عاملان این حمله چیزی نگفت اما والی هرات در یک بیانیه مطبوعاتی، حمله را به طالبان نسبت داد و آن را «جنایت ضد بشری» و «غیراسلامی» خواند.

طالبان تا به حال واکنشی به این بیانیه نشان نداده است.

در حالی که گروه ‌های سیاسی و حکومت افغانستان خود را برای آغاز گفت ‌و گوها با طالبان آماده می‌ کردند، خشونت ‌ها در این کشور متوقف نشده است. جمعه ۱۶ اسفند مراسم بزرگ داشت «عبدالعلی مزاری» که حکومت افغانستان به او لقب «شهید وحدت ملی» داده است، در کابل به خون کشیده شد. شاخه خراسان داعش مسئولیت این حمله را بر عهده گرفته است.

به گزارش روزنامه هشت صبح افغانسان، مهاجمان مسلح هنگام سخنرانی محمد کریم خلیلی، رییس شورای صلح، حاضران را به رگبار بستند. ۳۲ تن را کشتند و ۸۱ تن دیگر از جمله ۷ زن و یک کودک را زخمی کردند.

عبدالله عبدالله، ریاست اجرایی دولت افغانستان هم در این مراسم حاضر بود اما جان سالم به در برد. علاوه بر او محمد محقق، معاون دوم ریاست اجرایی، محمد کریم خلیلی، رییس شورای عالی صلح، حامد کرزی رییس جمهور پیشین و چندین مقام فعلی و پیشین افغانستان نیز در مراسم حضور داشتند.

نیروهای امنیتی افغانستان پس از چند ساعت درگیری سرانجام دو فرد مهاجم را از پای درآوردند.

طالبان در همان نخستین ساعت دست داشتن در این حمله را رد کرد. ارگ ریاست جمهوری افغانستان هم با صدور بیانیه ‌ای آن را «تروریستی» و «جنایت علیه بشریت» خواند.

یک روز پس از جمعه خونین افغانستان، نتایج یک نظرسنحی منتشر شد که نشان دهنده مخالفت شهروندان با آزادی زندانیان طالب است. آمریکا و طالبان توافق کرده بودند که ۵ هزار زندانی طالبان پیش از آغاز مذاکرات گروه ‌های افغانستانی آزاد شوند.

۸۷ درصد پاسخ گویان به یک نظرخواهی که از سوی روزنامه هشت صبح انجام شد، با این بند از توافق مخالفت و گزینه «زندانیان طالب پس از مذاکرات آزاد شوند» را انتخاب کرده ‌اند. تنها ۱۳ درصد گفته‌ اند که با آزای زندانیان طالب پیش از مذاکرات موافق هستند.

براساس اعلام شورای عالی امنیت ملی افغانستان، ۱۲ هزار تا ۱۵ هزار عضو طالبان در زندان‌ های افغانستان نگه داری می‌ شوند.

 

نیروهای آمریکای چهارشنبه ۴ مارس - ۱۴ اسفند برای اولین بار بعد از حصول توافق صلح با طالبان در دوحه قطر، مواضع ستیزه‌ جویان طالبان در ولایت هلمند در جنوب افغانستان را بمباران کردند. سخنگوی نیروهای آمریکا در افغانستان، اعلام کرد این حمله، نخستین «حمله دفاعی» نیروهای ایالات متحده به طالبان در ۱۱ روز گذشته است.

به گزارش خبرگزاری رویترز، سرهنگ سانی لگت، سخنگوی نیروهای آمریکا در افغانستان، در توییتر نوشت ستیزه جویانی که در این حمله هوایی هدف قرار گرفتند، حملات شدیدی به یک قرارگاه نیروهای امنیتی افغانستان انجام می‌ دادند. به گفته سخنگوی نیروهای آمریکا در افغانستان، طالبان تنها در روز سه‌ شنبه ۴۳ بار به قرارگاه نیروهای امنیتی افغانستان حمله کرده بودند.

به گفته سانی لگت، این نخستین «حمله دفاعی» نیروهای ایالات متحده به طالبان در ۱۱ روز گذشته است. سخنگوی نیروهای آمریکا در افغانستان در ادامه این نوشته از گروه طالبان خواست دست از حملات بی‌ جا به نیروهای امنیتی افغانستان بردارد و به تعهدات خود در توافق‌ نامه صلح با آمریکا در دوحه پایبند بماند. سانی تگ نوشت:

«ما به صلح متعهد هستیم. در عین ‌حال ما مسئولیت داریم از همکاران خود، نیروهای افغان، دفاع کنیم. افغان‌ ها و آمریکا توافق را رعایت کرده‌ اند، به نظر می‌ رسد طالبان قصد مخالفت دارند و خواست مردم را برای صلح ندیده می ‌گیرند.»

طالبان تاکنون درباره حملات مکرر به نیروهای امنیتی افغانستان در ولایت هلمند، سکوت کرده‌ است. وزارت دفاع افغانستان، هم چنین حمله به یک پایگاه ارتش آن کشور در شهر قندوز را تایید کرد و گفت که در آن حمله هفت نفر از نظامیان افغان کشته شدند.

وزارت امور داخله افغانستان، اعلام کرد که گروه طالبان در یک شبانه ‌روز ۳۳ حمله را علیه نیروهای امنیتی در ۱۶ ولایت اجرا کرده است که در نتیجه آن شش غیرنظامی کشته شده و ۱۴ غیرنظامی دیگر زخمی شده ‌اند. در حمله متقابل نیروهای دولتی هشت عضو گروه طالبان کشته شده ‌اند. توافق طالبان با آمریکا بر اساس کاهش خشونت ‌ها شکل گرفته است. توقف کامل خشونت‌ ها به گفت ‌و گوهای بین‌ افغان موکول شده است.

محمداشرف غنی، صبح چهارشنبه گذشته در چارچوب دیدارهایی که با اقشار مختلف مردم برای درک خواسته‌ های آنان از مذاکرات بین ‌افغان انجام می‌ دهد پس از دیدار با گروهی از جوانان در تازه‌ ترین اظهاراتش در مورد روند صلح گفت قانون اساسی خط قرمز جمهوری اسلامی افغانستان در مذاکره با گروه طالبان است.

غنی تاکید کرد که به عنوان رییس جمهوری افغانستان، صلاحیت و حق ندارد که حتی یک وجب از منافع ملی کشور بگذرد.

برخی گروه‌ های خارجی مختلف طالبان:

 

 

 

 

بر اساس برخی پژوهش ها، شمار جنگ جویان طالب در افغانستان از ۶۰ هزار تا ۱۰۰ هزار تن تخمین زده می شود که از هر سه طالب یک جنگ جوی آن شهروند خارجی است. بیش ترین جنگ جویان این گروه را در میان خارجیان، پاکستانیان و پس از آنان پیکارجویان کشورهای آسیای میانه تشکیل می دهند. جنگ جویان اروپایی تعدادشان انگشت ‌شمار است.

اما تعداد جنگ جویان طالب در حال تغییر است. چرا که در فصل سرما از شمار این جنگ جویان کاسته می‌ شود و در بهار و تابستان که فصل جنگ افغانستان است و با تعطیلی ‌های مدارس دینی در پاکستان، شمار این جنگ جویان به بالاترین رقم در میدان‌ های نبرد می‌ رسد. یک شمار جنگ جویان خارجی طالبان، تنها برای پیش برد عملیات ‌ها از پاکستان به افغانستان می ‌آیند و با پایان ماموریت به پناه گه هایشان برمی‌گردند.

لورینس سیلین، نظامی ارشد بازنشسته آمریکایی، گفته که پاکستانیان به‌ مثابه بازوان پر قدرت طالبان در جنگ افغانستان، عمل کرده اند و این نبرد ریشه از پاکستان و از مدرسه‌ های دینی این کشور، می ‌گیرد. سیلین، در جنگ‌ های عراق، افغانستان و در جنوب آفریقا نیز، تجربه ماموریت ‌های پیچیده را داشته است.

یافته‌ های این نظامی کهنه‌ کار آمریکایی از جنگ افغانستان، نشان می‌ دهند که نظامیان پاکستانی نقش مهمی در این جنگ داشته اند و از طالبان هم چون نیروهای نیابتی، استفاده برده اند.

لورینس سیلین می‌‌ گوید: اینان «طالبان» همه‌ شان افغان نیستند. معمول خارجی ‌ها از پاکستان به افغانستان می ‌آیند.»

در این پژوهش، هر گروه هراس ‌افگن خارجی در افغانستان، جداگانه مرد بررسی قرار گرفته شده است. در جنگ این کشور، ۲۰ گروه هراس ‌افگن خارجی و از ۱۸ کشور با طالبان و داعش، حضور دارند. بزرگ ترین شمار این جنگ جویان اعضای گروه‌ هایی است که از دیرزمانی در افغانستان آشنایی و نقش داشته اند؛ گروه‌ هایی وابسته به القاعده از زمان جهاد و پس از آن تا حکومت طالبان «۲۰۰۱» و در ۱۸ سال آخر.

جنگ جویان خارجی در افغانستان، نقش‌ های اساسی در بالا بردن مهارت ‌های جنگی و استخباراتی، آموزش‌ های نظامی، ساخت ‌و‌ ساز بمب ‌ها و مین‌ ها به طالبان داشته اند.

برخی از فرماندهان ارشد پیشین طالبان نیز، در این گزارش پذیرفته اند که جنگ جویان خارجی نقش گسترده در میدان‌ های جنگ افغانستان در کنار طالبان داشته اند. یک فرمانده پیشین طالبان که می ‌خواهد نامی از او در این گزارش برده نشود، می ‌گوید که پاکستانیان نقش سازنده در این جنگ داشته اند. این فرمانده پیشن طالبان که رابطه نزدیکی با دفتر سیاسی طالبان در قطر نیز دارد، می ‌گوید که با داغ شدن گفت ‌و گوهای صلح میان آمریکاییان و طالبان، جنگ جویان خارجی از این کار ناخشنود شده اند.

این فرمانده پیشین طالبان، نقش رهبری ‌کننده در چند جبهه جنگ افغانستان از سال ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ میلادی و پس از آن تا سال ۲۰۰۴ میلادی تا هنگامی که به دلایل نامعلومی در پاکستان بازداشت شد، در کنار طالبان بر ضد نیروهای خارجی و دولت افغانستان داشت. این مرد، نزدیک به پنج سال تا ۲۰۰۹ میلادی، در بند نیروهای آمریکایی در افغانستان بود و اما با سپرده ‌شدنش به دولت افغانستان، از سوی حامد کرزی رییس ‌جمهور پیشین افغانستان، با چند فرمانده دیگر طالبان آزاد شد.

این فرمانده پیشین گروه طالبان، می ‌گوید: «طالبان افغان با طالبان پاکستانی و دیگر خارجی‌ ها یک رابطه بسیار نزدیک داشته اند، اکنون اما، بعضی از آنان با داعش پیوسته اند.»

توماس نیز، پیشینه فعالیت در پاکستان و با شبکه حقانی، دارد. این مرد آلمانی، پس از آشنایی با گروه طالبان در پاکستان، به هلمند آمده بود. شبکه حقانی از خطرناک ‌ترین گروه ‌های هراس ‌افگن شناخته شده است که خونین‌ ترین حمله‌ ها را در افغانستان، داشته است.

اداره پلیس جنایی آلمان در پایان سال ۲۰۱۴ میلادی، در رابطه با این مرد هشدار داده بود. نماینده‌ گی ملل متحد در کابل، تهدید‌های برخاسته از توماس را هم همگانی ساخته بود که: توماس ک، یک شهروند آلمانی حمله ای را در کابل، بر علیه یک نهاد بین ‌المللی، طرح‌ ریزی کرده است.»

بر اساس پژوهش ها، در سرتاسر پاکستان، بیش از ۱۵۰ هزار مدرسه دینی فعالیت می‌ کند. بیش تر این مدرسه‌ ها زیر نام تعلیمات اسلامی، مشغول تدریس بنیادگرایی و گسترش خشونت ‌ها هستند و از این میان، تنها ۲۵ هزار مدرسه به گونه رسمی در این کشور، ثبت شده ‌است. در بیش از ۲۵۰۰ مدرسه در پاکستان بیش تر کسانی آموزش می ‌بینند که به جنگ افغانستان فرستاده می ‌شوند.

دراین مدرسه ‌ها، ۵۱ گروه مذهبی نقش برجسته در ترویج جنگ طلبی دارند. گروه‌ هایی که با تعطیلی ‌های بهاری و تابستانی این مدرسه ها، شاگردان خود را هم چون سرباز، به میدان های جنگ افغانستان می‌ فرستند.

در جنگ ‌هایی که باعث سقوط شهر غزنی در اکتبر ۲۰۱۸ میلادی شد، اجساد زیادی از جنگ جویان پاکستانی در میدان‌ های نبرد ماندند. منابع ما از کشته ‌شدن چهل پاکستانی در این جنگ، پرده برداشته اند.

 

حکومت اسلامی ایران نیز هم زمان یک جنگ پیچیده استخباراتی را در جنوب و غرب افغانستان به ویژه درهلمند، راه انداخته است. بخشی از مشکل جدی ایران بر سر آب دریای هلمند بوده است؛ چیزی که سالانه بین ٥/٢ تا ۳ میلیارد مترمکعب آب دریای هیرمند، به ایران سرازیر می‌ شده ‌است. اما با ایجاد بندهای آب‌ گردان در مسیر دریاهایی که آب آن‌ ها به ایران می‌ رفت، کم‌ آبی در بخش ‌هایی از شرق ایران به بار آمده است.

مایک مارتین، افسر پیشین بریتانیایی در هلمند می‌ گوید که جنگ جویان ایرانی به گونه مستقیم در میدان‌ های جنگ هلمند فعال نبوده اند و اما ایران دربرآورده شدن اهداف‌ اش از طالبان استفاده می‌ برده است. این نظامی کهنه‌ کار بریتانیایی، بر این باور است که ایران با فراهم‌ ساختن پول و جنگ ‌افزار به طالبان، جنگ ‌افروزی می ‌کرده است و مانع فعالیت بند کجکی نیز در هلمند می ‌شده است.

مایک مارتین می‌‌ گوید: «در هلمند کارمندان استخباراتی ایران، بسیار فعال بوده اند. ماموران استخباراتی ایران، در واقع هر دوماه یک ‌بار می‌‌ آمدند. آنان در ولسوالی ‌های کجکی، گرمسیر، نوزاد، واشیر و در مارجه ظاهر می ‌شدند.»

در مسیر رودخانه هیرمند، فعالیت ‌های طالبان گسترده است. منابع آگاه در وزارت انرژی و آب افغانستان می ‌گویند که آب رودخانه هیرمند، از عوامل مهمی بوده است که ایران همواره می ‌خواسته است تا با پشتیبانی از گروه طالبان، مانع ایجاد بندهای آب ‌گردان در خاک افغانستان در این مسیر شود.

در سال ۲۰۱۷ میلادی، در نشستی در تهران نیز مقام ‌های ارشد ایرانی، به هیات افغانستان هشدار می ‌دهند که اگر کابل به خواست تهران در پیوند به آب هیرمند موافقت نکند، ایران به زبان دیگری با افغانستان حرف خواهد زد. منابعی از این نشست پرده برمی ‌دارند که مقام‌ های ایرانی، هیات افغانستان را که در راس آن یک عضو ارشد شورای امنیت ملی افغانستان بود، تهدید می‌‌ کنند که اگر حکومت افغانستان در این زمینه همکاری نکند، ایران برای برآورده‌ شدن اهداف ‌اش بر سر آب، با طالبان کنار خواهد آمد.

وزیر پیشین انرژی و آب افغانستان، که اکنون مشاور ارشد دکتر عبدالله، رییس اجراییه حکومت افغانستان است، در این گزارش، ایران را تهدید جدی در برابر منابع آبی کشور برمی‌ شمارد.

علی احمد عثمانی، وزیر پیشین انرژی و آب افغانستان؛ «فشارهای نظامی و سیاسی بر حکومت ما تحمیل می ‌شد. در یکی از مذاکرات ابزار نگر در تهران میان ایران و افغانستان، هیات ما توسط مذاکره ‌کننده ایرانی تهدید شده بود. جانب ایران گفته بود که اگر در بخش آب با ما توافق نکنید، ما ناگزیر هستیم که با طالبان همکاری کنیم، به خاطری که حکومت آینده را تشکیل می ‌دهند.»

در معاهده سال ۱۳۵۱ هجری خورشیدی، حق آبه ایران از هیرمند ۸۲۰ ملیون متر مکعب آب در سال مشخص است و اما تا ۳ میلیارد متر مکعب آب نیز در سال ایران از آب هیرمند، استفاده برده است. در سال‌ های پسین، اما، ساخت‌ و‌ ساز بندهای آب‌ گردان در خاک افغانستان، ایران را سخت به چالش گرفته است. از همین‌ رو، ایران دست به کارهایی می‌ زده ‌است تا مانع این سدها شود.

در ماه سپتامبر سال ۲۰۱۹ میلادی، یک ایرانی عضو مهم طالبان به نام علی‌ رضا، در ولسوالی گرزیوان ولایت فاریاب، در یک عملیات ویژه کوماندوهای افغانستان، همراه با شش تن از فرماندهان طالبان در فاریاب کشته شدند.

نقیب‌الله فایق، والی فاریاب، می‌‌ گوید که نقش ایران در ولایت فاریاب گسترده است زیرا از هر دو خانواده در این ولایت، یک یا دو تن از اعضای آنان برای کار به ایران رفته اند و ایران از این مهاجران برای سود جستن و برای رسیدن به اهدافش در بخش‌‌ هایی از شمال افغانستان استفاده می ‌کند و هر از گاهی آنان را وادار می ‌‌سازد تا به میدان‌ های جنگ طالبان نیز بروند.

والی فاریاب می ‌گوید: «طالبان ایرانی برای آموزش و مشورت‌ دهی به این ولایت می ‌‌آیند. ایرانی‌ ها هر از گاهی در برنامه‌‌ های مشورتی و نظامی طالبان شرکت می کنند. ایرانی‌‌ ها روابط مستحکم با شیخ مطیع ‌‌الله، مسئول پنج ولایت جوزجان، فاریاب، سرپل، غور و بادغیس دارند. اطلاعات دقیق ما نشان می ‌‌دهند که این افراد جنگ جویان عادی نیستند.»

 

افغانستان در نزديک به نيم قرن اخير، چندين دوره جنگ را پشت سر گذاشته است. آخرين دوره که با سقوط حاکميت طالبان آغاز شد، حدود هفده سال را در بر می گيرد، هنوز نيز ادامه  دارد و هيچ اميدی برای پايان آن در آينده نزديک نيز وجود ندارد.

زمينه های مختلف داخلی برای ادامه جنگ های افغانستان وجود دارد. همين زمينه ها سبب شده اند که سازمان های اطلاعاتی خارجی، گروه های تروريستی و دشمنان افغانستان به راحتی بتوانند آتش جنگ را در این کشور شعله ور سازند و از ميان افغان ها سربازگيری کنند. روشن است که بدون زمينه های داخلی، امکان اشغال گری و شعله ور نگه داشتن آتش جنگ داخلی برای دهه های طولانی امکان پذیر نیست.

واقعيت ديگر جنگ افغانستان، موضوع جنگ به مثابه تجارت است. جنگ افغانستان با مسايلی چون مواد مخدر، تجارت سلاح، فساد اداری، قاچاق انسان و ... گره خورده است. اين واقعيت که جنگ طالبان و گروه های تروريستی با افغانستان تنها بر اساس مسايل ايدئولوژيکی نيست، از ديد مردم پنهان می شود. طالبان و ديگران چنين وانمود می کنند که جنگ با دولت افغانستان بر سر مسايل ايدئولوژيکی است، در حالی که هيچ نشانه جدی از چنين ادعایی، عملا قابل اثبات نيست. اگر تجارت اسلحه، قاچاق و کشت مواد مخدر، فساد اداری حاصل از وجود جنگ و... نباشد، ادامه جنگ غيرقابل انتظار است. جنگ برای بسياری ها سودآور بوده و سرمايه های هنگفتی برايشان به ارمغان آورده است.

دادن اطلاعات دروغ و نادرست و آمارهای متناقض نیز واقعيت ديگری از جنگ افغانستان است. بارها اين مسئله مورد بحث قرار گرفته است که اگر شمار افراد طالبان چيزی در حدود ٢٥  الی ٥٠ هزار نفر (بر اساس آمارهای مختلف) است، نيروهاي نظامی افغانستان در مقابل آن ها عددی بسيار بزرگ به شمار می روند، علاوه بر ده ها هزار نيروی بين المللی که سال ها در کنار آن ها جنگيده اند. از سویی تجهيزات و امکانات استخباراتی نيز غيرقابل مقايسه با آن چه طالبان دارد، می باشد.

 

نهایتا در ادامه توافق آمریکا با گروه اسلامی طالبان، نیروهای آمریکایی از افغانستان خارج خواهند شد. بی تردید این وضع به تضعیف دولت مرکزی افغانستان منجر خواهد شد تا آن جا که شاید گروه طالبان را بار دیگر به قدرت برسد.

دونالد ترامپ، رییس جمهور آمریکا، روز جمعه ششم مارس، به خبرنگاران گفت: «قرار نیست چنین وضعی پیش بیاید، اما شاید هم پیش بیاید.»

ترامپ در توجیه دیدگاه خود توضیح داد: «هر کشوری باید به وضع خودش برسد. فقط تا مدت معینی می ‌توان به دیگران کمک کرد.»

اظهارات ترامپ تنها یک هفته پس از امضای توافق میان دولت آمریکا و گروه اسلامی طالبان در دوحه، پایتخت قطر، بیان می ‌شود.

هدف توافق‌ نامه میان آمریکا و طالبان، ظاهرا برقراری صلح و ثبات پایدار در افغانستان اعلام شده است. آمریکا قصد دارد خروج نیروهای خود از خاک افغانستان را شروع کند.

در مرحله نخست، آمریکا در ماه ‌های آینده شمار نیروهای خود را از ۱۳ هزار نفر به ۸۶۰۰ نفر کاهش خواهد داد.

در برابر گروه طالبان متعهد شده است که با گروه‌ های تروریستی مانند شبکه القاعده و «خلافت اسلامی» (داعش) مبارزه کند و با دولت مرکزی افغانستان وارد مذاکرات صلح شود.

دولت کنونی افغانستان ناخرسندی خود را از برخی از مواد توافق‌ نامه دوحه، مانند آزادی پنج هزار نفر از زندانیان طالبان، اعلام کرده است.

همان طور که در بالا نیز اشاره کردیم از زمان امضای این توافق ‌نامه، حملاتی از جانب طالبان صورت گرفته است. در گزارش های اداره بازرس ایالات متحده برای بازسازی افغانستان، آمده است که طالبان در ربع آخر سال ٢٠١٩ نزدیک به ٨٠٢٤ حمله بر نیروهای دولتی افغانستان انجام داده است که نسبت به زمان مشابه در سال گذشته 17 درصد افزایش را نشان می دهد.

اگر دولت افغانستان و گروه طلبان به توافق نرسند احتمال دارد که این کشور بیش از پیش به سوی تجزیه به حرکت در آید و داتشن دو ریس جمهور یعنی دو دولت در حاکمیت افغانستان نیز می تواند نشانه های اولیه این تجریه باشد!

 

امپراطوری بریتانیا به افغانستان در سال ١٨٣٩ در چارچوب «بازی بزرگ» نیرو فرستاد. بریتانیا هراس داشت که روسیه افغانستان را اشغال خواهد کرد و در سرحد با هند «مروارید تاج و تخت بریتانیا» قرار خواهد گرفت. با پیش گیری از این حوادث، آن ها کابل را اشغال کردند و دوست محمد خان امیر افغانستان را سرنگون ساختند و به جای او دست نشانده خود شاه شجاع درانی را به قدرت رساندند. وقتی که در موج مقاومت سرسختانه اقوام که بخش اعظم آن ها از طرفداران اکبرخان پسر دوست محمد خان بودند، مواضع آن ها متزلزل شدند و عقب نشینی کردند. ولی هنگام عقب نشینی همه کشته شدند و فقط برایدون خود را نیم جان به جلال آباد رساند و دوست محمد خان دوباره کابل را تصرف کرد.

اتحاد شوروی همان اشتباه را مرتکب شد. شوروی بعد از کودتای داخلی در کشور به افغانستان نیرو فرستاد. حکومت شوروی از حفیظ الله امین هراس داشت که قدرت را بعد از قتل تره کی (رهبر کودتای آپریل سال ١٩٧٨) هب دست گرفت. در دسامبر سال ١٩٧٩ لیونید بریژنف به افغانستان نیروی فرستاد. اتحاد شوروی کودتای نو راه اندازی کردند، امین را به قتل رساندند و ببرک کارمل وفادار به مسکو را به قدرت رساند. آمریکائیان بعد از شکست در جنگ ویتنام و انقلاب سال ١٩٧٩ ایران، امکان خوب در مداخله شوروی در افغانستان مشاهده کردند. آن ها حمایت از مجاهدین آغاز کردند که هم با حکومت و هم با حامیان شوروی مبارزه می کردند. پاکستان و عربستان سعودی از مجاهدین حمایت می کردند. بعد از گذشت ده سال حکومت شوروی درک کرد که مواضع نیروهای اشغال گر آن ها متزلزل شده و عقب نشینی نمودند.

 

 

تهاجم و لشکرکشی اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان، باعث گردید تا اکثر کشورهای روابط دیپلماتیک ‌شان را با افغانستان قطع کنند، راه‌ های ترانزیت به روی افغانستان بسته شد. اقتصاد و تجارت افغانستان به رکود مواجه گردید، اختلافات درون ‌حزبی بین اعضای حزب دموکراتیک، یعنی خلق و پرچم به اوج رسید و کودتاهای درون‌ حزبی و نیز کودتا‌های سیاسی آغاز شد. جنگ داخلی آغاز و جبهات متعدد جنگی علیه دولت در اکثر نقاط افغانستان به فعالیت ‌های نظامی آغاز کردند که همه این عوامل به بی‌ ثباتی و تداوم نیافتن حکومت انجامید.

سرانجام داکتر نجیب ‌الله مشی مصالحه‌ «ملی» را اعلان و در صدد آشتی ملی و تحکیم سیاسی دست به تلاش ‌های سیاسی زد که مخالفان حکومت آن را نپذیرفتند و بالاخره حکومت نجیب مطابق تعهدات سازمان ملل، از قدرت کنار رفت.

اما باز هم پروسه‌ صلح و آشتی ملی با ناکامی مواجه شد. گروه‌ های مسلح بدون هم ‌آهنگی از احزاب مختلف جهادی داخل شهر کابل شدند و پروسه ملل متحد مختل شد، جنگ‌ های داخلی و تنظیمی در داخل شهر کابل با تلفات انسانی پایتخت افغانستان را مخروبه ساخت.

صد‌ها هزار انسان جان باختند، بی ‌ثباتی و بحران شدید سیاسی سراسر کشور را فرا گرفت. در ولایت‌ ها، جنگ‌ های شدیدی آغاز گردید و حکومت ربانی بعد از پنج سال توسط طالبان سقوط کرد.

طالبان بعد از تصرف کابل، در صدد حاکمیت سراسری در افغانستان شد که با مشکلات و جنگ‌ ها در شمال کشور مواجه شدند و هم حکومت طالبان توسط اکثر کشور‌های جهان به رسمیت شناخته نشد و از نگاه روابط بین ‌الملل در انزوای سیاسی قرار گرفت.

 سیاست سخت ‌گیرانه طالبان، نبود روابط با جهان و نیز حوادث یازدهم سپتامبر، حکومت طالبان را در یک تنگنای بزرگ سیاسی و نظامی قرار داد و سرانجام طبق قرار شورای امنیت سازمان ملل و حملات هوایی ائتلاف بین ‌المللی به رهبری آمریکا، حکومت طالبان به سقوط مواجه گردید.

تشکیل اداره موقت به مدیریت حامد کرزی، ایجاد حکومت انتقالی و انتخابات ریاست جمهوری، پارلمانی و شوراهای ولایتی صورت گرفت، موجودیت بالاتر از صدها هزار سرباز خارجی در آیساف و ناتو از کشورهای مختلف جهان ایجاد فضای باز سیاسی، آزادی مطبوعات، تشکیل کمیسیون‌ های جداگانه، تدوین قانونی اساسی، آزادی احزاب و سایر موارد از جمله دست ‌آوردهای حکومت جدید به حساب می ‌آمد.

اما نبود یک قدرت مستقل داخلی از شخصیت ها گرفته تا احزاب سیاسی با سلیقه‌ های قبیله ای و هم‌ چنان مداخله‌ کشورهای مختلف در امور داخلی افغانستان، ایجاد پایگاه‌ های تروریستی در کشورهای هم ‌جوار، فساد گسترده‌ اداری، ارزش دادن به منافع شخصی و حزبی نسبت به منافع عمومی کشور، حملات انفجاری و انتحاری ایجاد پناه‌ گاه ‌ها از سوی مخالفان دولت، فرار میلیون ها شهروند و هزاران متخصص و نسل جوان از کشور، همه از جمله عوامل نبود ثبات و تداوم نیافتن نظام سیاسی در افغانستان به شمار می ‌آیند.

امروز هم کمابیش همان سناریوهای سیاه سابق در حال تکرار شدن هستند. روزگاری آمریکا طالبان را سرنگون کرد و افغانستان را اشغال نمود و اکنون آمریکا در تلاش است مجددا طلبان را در افغانستان به قدرت برساند.

در ۱۴ سپتامبر ۲۰۰۱، سه روز پس از حملات یازدهم سپتامبر، رییس ‌جمهور «جورج دبلیو بوش» در حالی ‌که داشت در «کلیسای ملی» در واشنگتن دی ‌سی سخنرانی می ‌کرد، گفت: «فقط سه روزِ این وقایع برداشته شود، آمریکایی‌ ها هنوز از تاریخ فاصله ندارند. پس مسئولیت ما در قبال تاریخ کاملا واضح است: پاسخ دادن به این حملات و رهاندن جهان از شر شیطان.»

در روز سخنرانی بوش در کلیسای جامع واشنگتن، سنا برای اجازه‌ی استفاده از نیروی نظامی برای پاسخ ‌دادن به حملات یازدهم سپتامبر، ۹۸ رای موافق و مجلس نمایندگان ۴۲۰ رای موافق دادند. طرح بوش در سنا رای مخالف نداشت و در مجلس نمایندگان فقط یک رای مخالف داشت.

تروریست ‌هایی که «مرکز تجارت جهانی» و «پنتاگون» را هدف قرار داده بودند در آلمان و «فلوریدا» آماده شده بودند، اما زمین بازی القاعده افغانستان بود. وقتی آمریکا از رهبران طالبان، حاکمان وقت افغانستان، خواستار بن لادن شد، طالبان خواهان اثبات دست ‌داشتن بن لادن در حملات یازدهم سپتامبر شدند. ولی مقامات واشنگتن این درخواست طالبان را رد کردند. بوش «زنده یا مرده» بن لادن را می ‌خواست. سایر ملل «یا با ما بودند یا علیه ما.» اما به هرحال معلوم نبود که طالبان می ‌توانند بن لادن را به آمریکا تحویل دهند یا خیر. بن لادن تا آن زمان به پاکستان گریخته بود، جایی که در نهایت پیدا و کشته شد.

مقامات واشنگتن فکر کردند که اگر نمی ‌توانند به بن لادن حمله کنند، طالبان در دسترس است. در ۷ اکتبر ۲۰۰۱، ایالات متحده بمباران افغانستان را آغاز کرد. پس از دو ماه از آغاز «عملیات آزادی پایدار» حکومت طالبان سرنگون شد، اما بسیاری از جنگ‌ جویان طالبان و القاعده و هم چنین فرماندهان ارشد طالبان به پاکستان گریختند. پاکستان تلاش چندانی برای دست ‌گیری آن ها نکرد.

در جنگ علیه شر و شیطان، تفکر، خویشتن‌ داری و هنجارهای اخلاقی کنار گذاشته می‌ شوند. دیری نگذشت که آمریکا بازداشتگاهی را در خلیج «گوانتانامو» در کوبا افتتاح کرد. صدها نفر در آن جا زندانی شدند و تا سال ‌ها بدون این‌ که جرم ‌شان مشخص باشد، تحت شکنجه قرار گرفتند و شبکه ‌ای از زندان ‌های مخفی و اتاق های شکنجه نیز در سراسر جهان ایجاد شد. (رییس ‌جمهور اوباما در جنوری ۲۰۰۹ برنامه شکنجه سازمان سیا را با صدور یک فرمان اجرایی متوقف کرد.)

در ۱۸ سپتامبر، رسانه‌ ها و دفاتر کنگره پاکت‌ هایی را دریافت کردند که حاوی گرد سیاه زخم بود. پنج نفر در اثر تماس با این پاکت‌ ها جان خود را از دست دادند. مقامات امریکایی از جمله «دِک چنی»، معاون رییس ‌جمهور و سناتور «جان مک ‌کین» گمانه ‌زنی ‌هایی کردند که باعث شد دولت و مردم تصور کنند که این پاکت‌ های حاوی مواد کشنده، بخشی از حمله‌ بعدی است. (وزارت دادگستری ایالات متحده سرانجام به این نتیجه رسید که یک دانشمند دولتی، که خودکشی کرده، مسئول پخش این پاکت‌ ها بوده است.) در ماه اکتبر، «لایحه میهن ‌دوستی» آمریکا با اکثریت آرا در مجلس نمایندگان و ۹۸ رای موافق و ۱ رای مخالف در مجلس سنا، به تصویب رسید. این قانون که مقررات آن طرفدار افزایش بازداشت، اخراج مهاجران و از میان برداشتن قوانین سخت ‌گیرانه شنود و جاسوسی است، نظارت دولت را رسمیت بخشید و قوانین نظارتی را سخت‌ تر کرد.

همه‌ این وقایع وقتی کنار هم قرار بگیرند، نشان ‌دهنده‌ نوعی سقوط و نوعی ناکامی همه‌ جانبه‌ پسا «یازدهم سپتامبر» است که کم ترین سازگاری با منطق ندارد.

بعد از سخنرانی بوش در مورد «وضعیت کشور»، از «محور شرارت» نام‌ برد که باعث شد علاوه بر تغییر اهداف ماموریت افغانستان، دشمن نیز تغییر کند. چتر خصومت آمریکا نیز گسترده شد تا نه فقط دامن عراق، بلکه دامن ایران و حتی کره شمالی را، که هیچ دخلی در اقدام تروریستی ۱۱ سپتامبر نداشت، نیز در بر بگیرد.

ناکامی افغانستان عمیق‌ تر از زخم‌ های شکست ویتنام است. در داخل آمریکا، سیاست را فاسد می‌ کند، اما در خارج از کشور، خصومت ‌های جدید را به وجود می ‌آورد؛ یک ‌جانبه‌ گرایی جایگزین دیپلماسی می ‌شود و آمریکای «متعهد»، از معاهدات و پیمان ‌های بین المللی خارج می‌ شود. توان نظامی که نمونه‌ آن ۸۰۰ پایگاه نظامی امریکا در بیش از ۷۰ کشور جهان است، لیبرالیسم دموکراتیک را در حوزه نفوذ ایالات متحده تحت ‌الشعاع قرار می ‌دهد. علاوه‌ براین، زرادخانه‌ هسته ‌ای در حال تجدید حیات است و جنایت ‌کاران جنگی قهرمان معفری می‌شوند. این همه در حالی‌ ست که رییس ‌جمهور آمریکا تهدید وجودی تغییرات اقلیمی را فریب خارجی تلقی می ‌کند.

اسناد جنگ افغانستان گواهی شکست امریکاست. پریشانی دیوانه ‌وار فرهنگ سیاسی فعلی، آینده سیاست آمریکا را تعریف می کند.

با این‌ حال در مورد جنگ افغانستان، کشوری که هجده سال پس از آغاز این جنگ هنوز ویران و درگیر هرج و مرج است. افغانستان در دو دهه‌ گذشته، بزرگ ترین قربانی جنگ گروه‌ های تروریستی بوده است. بر بنیاد گزارش کمیسیون حقوق بشر افغانستان، در یازده سال گذشته بیش از ۷۵۳۱۶ غیرنظامی کشته و زخمی شده اند و به گفته‌ رییس جمهور غنی، تنها در چهار سال گذشته، بیش از چهل و پنج هزار نظامی، در جنگ با طالبان و گروه‌ های تروریستی کشته شده اند.

مردم افغانستان در نیم قرن گذشته، همواره قربانی جنگ و تروریسم بوده اند. کشتار گروه طالبان، داعش و سایر سازمان‌ های تروریستی جریان دارد. جهان باید این واقعیت را نادیده نگیرد که طالبان اگر در نتیجه‌ معامله با آمریکا یا به نحو دیگر در افغانستان حاکم شوند، این گروه بیش تر این وضعیت را سخت خواهد کرد.

 قدرت ‌گیری مجدد طالبان، بیش تر از پیش برای منطقه خطرناک است و از مردم افغانستان قربانی خواهد گرفت و بیش از پیش افغانستان را به مرکز گروه‌ های تروریستی مبدل خواهد کرد. این گروه، حقوق اساسی زنان و آزادهای انسانی را نمی ‌پذیرد.

همه ‌اش به «منافع ملی» آمریکا برمی ‌گردد: سربازان را به خانه بازگردانیم و منتظر بمانیم که طالبان بتواند هزاران جنگنده داعش در افغانستان که در صحراها و کوهستان های افغانستان سنگر گرفته اند را نابود کند تا نتوانند در یازده سپتامبر دیگری به خاک آمریکا حمله کنند!

اکنون هیچ کس غیر از حاکمیت آمریکا و رهبری گروه طالبان، خبر ندارد که در مذاکرات محرمانه دوحه چه مواردی مورد بحث و توافق قرار گرفته است؟ اما آن چه که روشن است اوضاع افغانستان وخیم تر خواهد شد!

 

چهارشنبه بیست و یکم اسفند ١٣٩٨ - یازدهم مارس ٢٠٢٠

آیا سپاهیان پاسدار وعوامل بسیج، دانش پزشکی واجرایی مقابله با ویروس بیماری کرونا را داشتند، ملت بی خبر بود؟!

آیا سپاهیان پاسدار وعوامل بسیج، دانش پزشکی واجرایی مقابله با ویروس بیماری کرونا را داشتند، ملت بی خبر بود؟!

درحالی‌که کمبود امکانات برای مقابله و مهار شیوع ویروس کرونا در استان گیلان منجر به بروز فاجعه و اعلام وضعیت قرمز در شهرستان‌ها شده، مردم و جوانان با همیاری هم برخواسته تا کم‌کاری دولت را جبران و به یاری همنوعان خود بشتابند. تشکیل کانون‌های خودگردان با خودمدیریتی مردمی برای تهیۀ امکانات و پول برای خرید ماسک و گان و ... در لنگرود، از نمونه‌های موفق و زبانزد این کارهاست. همچنین دخالت‌گری مردمی در بستن ورودی شهر‌ها، کمک‌رسانی به بیمارستان‌ها از دیگر فعالیت‌های مردمی جوانان گیلان در این روزهاست. در حالی‌که بسیج هم در حرکاتی نمایشی و بی‌تأثیر سعی در مصادرۀ این تلاش‌ها به نام خود دارد، مردم مشخصاً صف و کمک‌های خود را از آن نهاد وابسته به سپاه که در سال‌های گذشته جز غارت و سرکوب مردم کاری نداشته، جدا می‌کنند.

خبرها را که دنبال می‌کردم در تیتر "خبرگزاری تسنیم"، نزدیک به سپاه پاسداران، این خبر جلب نظر می‌کند: «فرماندۀ لشکر عملیاتی ۱۶ سپاه استان گیلان گفت: سپاه آمادۀ همکاری همه‌جانبه با دستگاه‌های اجرایی برای ‌کنترل این ویروس در سطح استان گیلان است». سرهنگ پاسدار بهروز دولتی گفته: «نیروهای لشکر عملیاتی سپاه گیلان دارای توانمندی لازم برای کمک بیشتر به کادر درمانی استان و جلوگیری از شیوع کرونا هستند و هماهنگی‌های لازم برای همکاری نیروهای لشکر عملیاتی سپاه گیلان با کادر درمانی بیمارستان رسول اکرم رشت در حال انجام است».

این مقام نظامی سپاه با بیان اینکه نیروهای سپاه آمادۀ فعالیت و کمک به کادر درمانی بیمارستان رسول اکرم برای مبارزه با ویروس کرونا هستند گفت: «این موضوع پس از جمع‌بندی و موافقت نمایندۀ وزارت بهداشت و درمان در استان گیلان عملی می‌شود». (۱)ایضاً در تاریخ دیگری، فرماندۀ سپاه گیلان هر پایگاه بسیج را یک پایگاه سلامت دانست و گفت: «ریشه‌کنی ویروس کرونا نیازمند کارجهادی تمام فعالان و دلسوزان جامعه است. خبرگزاری تسنیم رشت، از قول سردارمحمد عبدالله‌پور در نشست مشترک با محوریت اجرای طرح بسیج ملی مبارزه با کرونا در دانشگاه علوم پزشکی گیلان با اشاره به اینکه سلامتی نقش مهمی در پویایی ونشاط جامعه ایفا می‌کند،نوشت: «سپاه با بسیج تمام امکانات و ظرفیت‌های خود برای مقابله با گسترش ویروس کرونا در جامعه آمادگی دارد». وی مدعی شده: «۲۰ روز کار جهادی برای ریشه‌کنی ویروس کرونا زمان نیاز است و تمام فعالان و دلسوزان کشور باید توان خود را در این حوزه معطوف کنند». (۲)

با توجه به این دو خبر و ادعاهای فرماندهان سپاه باید پرسید: «سپاه کجای کاراست؟ آیا سپاه می‌خواهد درشرایط گیجی وغیبت آپارات دولت، به جلو خیز بردارد و به بهانۀ رشد ویروس کرونا، ادارۀ سیاسی کل استان را برعهده گیرد؟!» نخستین نتیجه‌ای که از اخبار فوق‌الذکر برمی‌آید این است که: «سپاه ورود می‌کند وصرفاً خدمات لجستیکی ارائه می‌دهد».

اما پرسش اساسی این است: با توجه به تجربه و شناختی که نسبت به کارکرد سپاه است؛ و مقابله و مهار بحران شیوع ویروس کرونا که نیازمند کارشناسی و عملیات درمانی دارد، چرا باید سپاه در میانۀ ماجراباشد؟ در استان گیلان جای نهادها و سازمان‌های متخصص کجاست؟ از سازمان‌های بهداشت و درمان تا خدمات شهری و همکاری سازمان‌ها واداره‌جات یا مسئولین استانی، چه حرف جدی داریم به مردم منتقل کنیم که حالا سپاه و بسیج بخواهند همۀ جنبه‌های کار را به قبضۀ خود درآورند؟ جز این است که از متشکل‌شدن مردم و جوانان برای همیاری خودگردان در مهار و مقابله با کرونا در شهرها که مانند آتشفشانی زیر پای نظام است، هراسانند؟!

تجربۀ دخالت سپاه پاسداران، نه تنها دراستان گیلان، بلکه در جای جای کشور، بر پایۀ ادعای فرماندهی سپاه، «کارجهادی تمام عیار» را در بحران‌هایی مانند زمین‌لرزه و سیل از پیش دیدیم که جز سوء استفاده و مقاطعه‌کاری برای پول گرفتن از دولت ناکارآمدی که همۀ امکان و اختیارش در ید قدرت سپاه است، نبوده و نیست.

آنچه در مسیر رشد و گسترش ویروس کرونا ـ بعد از پیشرفتش در قم و گسترش آن در بخش وسیعی از استان‌های کشور از جمله در دو بخش شرق و غرب و مرکزاستان گیلان، شهر رشت رخ می‌نماید ـ نشان داد چنانچه کادر درمانی کشور اعم از پزشکان و پرستاران و بهیاران و... بخواهند از کار درمانی انصراف بدهند، چه فاجعه‌ای در کشور رخ خواهد داد؟ حضور و سلامت یکایک آنها در جایگاه اجرایی‌شان، بسیار مهم، مفید و ارزشمند است. و باید حفظ و حراست از آنان در اولویت باشد، و امکانات و تجهیزات کافی و لازم برایشان تهیه شود. در حالی‌که در روزهای گذشته حوزه‌های علمیه کشور را تعطیل کردند. اقامۀ نماز جماعت در کل کشور لغو شده است. جلسات شورای نگهبان و مجلس خبرگان ، در میان سه قوه ، دولت تعطیل، حتی مجلس شورای اسلامی هم بدون بازپرداختن به لایحۀ بودجۀ سال آینده؛ تعطیل شد. حضرات مجلس نشین، پس از این‌که به شکل انحصاری از امکانات محدود آزمایش و تشخیص ابتلا به ویروس کرونا استفاده کردند، جانشان را برداشتند و فرار از تهران را در دستور کار خود قرارداده‌اند. و تنها قوه قضائیه است که در این شرایط خود را تعطیل نکرده ومشغول فیش برداری وهمچنان درحال صدوراحکام فوق بشری است. این دوسوی ماجرا را که در برابرهم قراردهیم تازه می‌فهمیم، نبود بعضی‌ها در کشور نه تنها احساس نمی‌گردد بلکه نبودنشان کلی ازهزینه‌های کشور را هم کم خواهد کرد.

اما دراین میان سپاه پاسداران کجای کاراست؟

با توجه به این‌که سپاه در این سال‌ها همیشه پنهانی و از پشت پرده، به شکلی فراقانونی، همچون دولتی در سایه اهدافش را پیش برده، وقتی یکی از فرماندهان سپاه مدعی‌ست: «سپاه آمادۀ همکاری همه‌جانبه با دستگاه‌های اجرایی برای ‌کنترل این ویروس درسطح استان گیلان است». بعید نیست بدون اعلام علنی دست به کنترل و دراختیار گرفتن استان زده باشد.

مردم می‌پرسند: سپاه پاسداران که علیرغم اعلام لزوم قرنطینه توسط وزارت بهداشت و پزشکان و کارشناسان، همواره با آن مخالفت کرده و بطورمشخص مخالفت با اعمال قرنطینۀ قم پیشتر ازطرف سپاه بود، چگونه است که در گیلان پیشقراول کمک رسانی شده و در نشست مشترک با دانشگاه علوم پزشکی گیلان مدعی‌ست: با بسیج تمام امکانات و ظرفیت‌های  برای مقابله با گسترش ویروس کرونا در جامعه آمادگی دارد طی ۲۰ روز کار جهادی ویروس کرونا را ریشه‌کن کند؟ اما سردار عبدالله‌پور که چنین ادعایی دارد، نمی‌گوید چگونه سپاه طی بیست (۲۰) روز کار جهادی ویروس کرونا را ریشه‌کن می‌کند؟ با اعلام حکومت نظامی؟ با سرکوب کارگران و دستفروشانی که مجبور به بیرون آمدن از خانه و کسب درآمدند، با ممانعت از تشکل‌های مردمی و کمک‌رسانی خودگردان جوان‌هایی که از آنها سخت در بیمو هراسند؟

یک چیز روشن است؛ چنانچه قرنطینۀ گیلان در نتیجۀ اعلام وضعیت قرمز در شهرستان‌های رشت، تالش، انزلی و لنگرود اعلام شود، سپاه و بسیج و حتی ارتش می‌توانند برای محدود و ممنوع کردن رفت و آمدها و فعالیت‌های مرسوم درفضای شهرها و روستاهای منطقه خود اقدام ورزند. ادعای فرماندهی سپاه مبنی بر اینکه «سپاه آمادۀ همکاری همه‌جانبه با دستگاه‌های اجرایی برای ‌کنترل این ویروس در سطح استان گیلان است» ادعای بی معنی و دهن پرکن است که تنها مداخله‌گری در کار کادر پزشکی و درمانی و ایجاد نوعی ترمز و مانع در برابر پیشروی خدمات شهری کارگروه‌های مستقل و مداخله‌گری مردم خواهد شد.

امروز گسترش ویروس کرونا این فهم عمومی را تا اعماق جامعه گسترانده است که ضریح و مرقد، امام و امامزاده نه تنها شفا نمی‌دهند بلکه خود باعث و بانی بیماری‌اند. مردم حتی در دور افتاده‌ترین روستاهای کشورما دریافته‌اند که بدون آخوند و خواندن تلقین بر گُورها هم می‌شود جنازه‌ای را دفن کرد.

امروز مردم ما به چشم خویش دیدند که همۀ سرمایه‌های مملکت، صرفِ خرید موشک و تسلیحات سپاه سداران برای پیشبرد جنگ‌های نیابتی شده تا جایی که در مواقع ضروری حتی برای پزشکان و پرستاران، که ستارگان خط مقدم سلامت کشورند و با ایستادگی و پایوری خود در صف اوّل مبارزه با کرونا هستند، ماسک و مواد ضدعفونی کافی پیدا نمی‌شود.

امروزآحاد جامعه ما دریافته‌اند تمامی حاکمیت اسلامی، تنها عامل ورود ویروس کرونا به ایران و گسترش آن از طریق پروازهای مرتب هواپیمای ماهان به چین و از آن طریق به سراسر کشوراست. اگرسران تا بُن دندان مسلح ایران به جای چپاول و غارت کشور، بیمارستان‌ها و مراکز درمانی و امکانات بهداشتی و درمانی کشور را مجهز می کردند امروز شاهد گسترش چنین فاجعه ضدانسانی نمی‌بودیم.

برای مردم بیداردل ما روشن است تا به امروز، عوامل پنهان و آشکار سپاه و بسیج و لباس شخصی با دخالت بی‌جای خود جلوی احیاء و تشکیل نهادهای مستقل مردم نهاد را گرفتند و مانع شدند تا آنها درسطح شهرها و روستاها و با مراجعه به مردم و مدیریت خودگردان در تهیه و تجهیز انمکانات ضروری در مواقع بحران بتوانند به همنوعان خود مدد رسانند. این نظامیان مدعی، امروز بجای آمدن به میدان بهتر است که در پادگان‌ها و دفاتر بسیج باقی بمانند. چرا که ترس و وحشت حضورهمین نهادهای مداخله‌گر که همواره سعی در حفظ وضع موجود به هر قیمتی حتی قتلعام فرزندان مردم دارند، خود مصیبت و دردسر دیگری برای مردم در بحران است.

مشکل اصلی امروز جامعه ما همچون دیروزمان در لحظۀ آفرینش بحران‌ها، همین مداخله‌گری بی‌جا و زمخت عوامل سپاهی است. آنان خود دامن زنندۀ نفرت عمومی‌اند و هیچگاه  تا به امروز نتوانستند جای خالی نگاه ملی و نیروی متخصص را پُرنمایند. چرا که آنان آتش بیار معرکه و عامل بحران عمومی جامعه بوده‌اند.  چارۀ کار در این است که برای ایجاد اعتماد همگانی ، آقایانی که نا آمدی خود را در همه امور نشان داده اند، رها کنندوادارۀ امور کل استان وشهرها را بدون مداخله‌گری بسیج و سپاه به خود مردم و فرزندان جوان جامعه واگذاراند...

http://karegari.com/

چهارشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۸ برابر با ۱۱ مارس ۲۰۲۰

منابع:

  • خبرگزاری تسنیم ۱۲ اسفند ۱۳۹۸

https://www.tasnimnews.com/fa/news/1398/12/12/2215239

  • خبرگزاری تسنیم ۲۰ اسفند ۱۳۹۸

https://www.tasnimnews.com/fa/news/1398/12/20/2220784

March 11, 2020

بحران کرونا، مردم، احزاب و فعالین سیاسی!

بحران کرونا، مردم، احزاب و فعالین سیاسی!

ویروس کرونا خارج از کنترل شده است. مراجعه به بیمارستان و درمانگاه ها هر ساعت رو به افزایش است. مردم از کمبود و در دسترس نداشتن امکانات دارویی و پزشکی به تنگ آمده اند. مراجعه به آزمایشگاه های  تست خون در مطب های خصوصی به بیش از یک میلیون افزایش قیمت رسیده است. خرید ماسک و مواد تمیزه کننده دست و منازل نایاب و در دسترس عموم نیست. بازار سیاه و فروش دارو و ماسک هم بیداد میکند. جمهوری اسلامی و دولت در کمال بی شرمی  به مردم دروغ تحویل میدهند. بجای رسیدگی به فوریترین خواستهای مردم و در دسترس قرار دادن دارو و امکانات پیشگیری کننده  و استقرار آزمایشگاه های مجانی و  دائم، بجای سیستم نظارت به جاو گیری از سرایت میروس کرونا،  عهد عتیق مذهب را فعال کرده اند. حوزه علیه قم میگوید؛ شیوع کرونا در جهان  «جزو سلسله آزمایشات الهی دوران آخرالزمان» است.  و میگویند؛ « بیماری کرونا آزمونی است تا «انسان به عجز خود در برابر پروردگار» پی ببرد. در جریان زلزله تویسرکان و کرمانشاه و سیل در سیستان و بلوچستان این نوع سموم  خرافی را بجای خدمات فوری و رسیدگی به وضع زلزله زدگان و سیل زدگان تحویل مردم دادند.  

به هنگام زلزله ناگوار کرمانشاه و تویسرکان مردم در مقابل خرافات گویی و بی مسئولیتی جمهوری اسلامی و دولت با اتکا به نیروی خود دست به سازماندهی کمک رسانی و مردمی  زدند. به کمک زلزله زدگان رفتند. هزاران نفر از زلزله زدگانی که  در سخت ترین شرایط روحی و معیشتی قرار داشتند با کمک های انسانی که بسوی آنها سرازیر شده بود شوق زندگی و انسانی در آنها شکوفته شد.  در ده ها شهر صدها کامیون امکانات غذایی، دارو و پوشاک را در مناطق زلزله زده در دسترس مردم قرار دادند. مردم دخالت کردند و نیروی عظیمی از سازماندهی توده ای در حمایت انسانی از زلزله زدگان ایجاد شد.

 

قطعا کمک رسانی به سیل زدگان و زلزله زدگان در شرایط اجتماعی ـ بهداشتی و زیست محیطی متفاوت انجام شده است. مردم با اپیدمی ویروس و ابتلا به بیماری کرونا روبرو نبوده اند. مردم میتوانستند در فضای باز در اماکن عمومی جمع شوند و کمک رسانی های انسانی را سازماندهی کنند.

 

شرایط کنونی متفاوت شده. مردم خود در قرنطینه قرار گرفته اند. تجمع و دیدار هم برای تامین سلامت و جلوگیری از سرایت ویروس کورنا  نباید انجام شود.

دخالت مردم و چه باید کردنها به ابتکارات در میدیای اجتماعی و حرکتهای جهشی و ضربتی مربوط میشوند. بحران کرونا وضعیت احتماعی ـ صف بندی و دخالت مردم را با چالشهای مختلفی درگیر کرده است.

 

مردم و جامعه بهداشت، دارو و امکانات پزشکی و ادامه حیات میخواهند. مردم و جامعه باید به لحاظ معیشتی و حقوقی تامین شوند. مردم و جامعه  قرنطینه های پزشکی با مراقبتهای پزشکی و دارویی و تامین خوراک و میوه و بازیابی جسمی را میخواهند.

 

جمهوری اسلامی(بعد از این از اسم کوتاه شده ج.ا استفاده میشود) در چهار دهه گذشته نتوانسته و نخواسته است که ستون و یاری دهنده خوب مردم و جامعه باشد.

جمهوری اسلامی در فساد و دزدی و چپاول و سرکوب مردم خوب کارکرده اند. کارنامه مردودی با حکم نابودیشان را مردم در آبان و دی ماه صادر کرده اند. در کشورهای بورژوایی با درجه ای از ساختار حقوق انسانی و رعایت حقوق و اختیارات شهروندی، ازادی بیان و تشکل و رای آزادانه تعریف میشود، مردم و جامعه در کنار دولت ها و ارگانهای حکومتی  می ایستند و به ستون و یاری دهنده آنها برای بیرون آمدن از بحرانها از قبیل اپیدمی های خطرناک قرار میگیرند. در هدایت دولت و ارگانها برای غلبه بر بحران ها فعالانه دخالت میکنند. از کانال تشکل های بزرگ و فدراسیون های اتحادیه های  کارگری و کارمندان و دیگر نهادهای مدنی، اعمال نفوذ میکنند و رای و خواست و استانداردهای انسانی را به دولت و بورژوازی تحمیل میکنند. و اگر دولت با خواستهای مردم دمساز نشود حق اعتصاب و تظاهرات و راه پیمایی در اختیار مردم و جامعه قرار دارد که دست به  اعتصاب، مبارزه علنی بدون ترس از سرکوب، زندانی و اعدام میزنند.

در ایران تحت حاکمیت ج.ا رابطه مردم بر اساس دشمنی و تنفر تعریف شده است. در جامعه ای که مردم هیئت حاکمه را دشمن خود میداند، استبدادی و دیکتاتور است، سرکوب خونین انجام داده، زندان و اعدام و قوه قضایی را در خدمت سرکوب و اعدام بکار گرفته، مذهب و اسلام سیاسی را برای ستم کشی بر زنان و تبعیض جنسیتی بکار میگیرد، اقتصاد مملکت را در اختیار حزب الله و اسلام و تروریسم در داخل کشور و بیرون از مرزها قرار داده،  رابطه مردم با دولت و هیئت حاکمه بر اساس حق شهروندی و فردی و آزادی بیان و عقیده  و تشکل  تعریف نمیشود، مردم و جامعه بدرست در قطب مخالف، دشمنی و ضدیت و در جبهه اعتراض و مبارزه برای سرنگونی و عمیق کردن بحرانها، قرار میگیرند. در ایران تحت حاکمیت ج.ا رابطه مردم بر این اساس تعریف شده است. در تمام بحرانهای تاکنونی در بحرانهای سیل و  زلزله های ٤ دهه گذشته مردم و جامعه در قطب ضدبت و مبارزه و اعتراض علیه دولت و هیئت حاکمه قرار گرفته اند. مردم و جامعه میدانند که ج.ا در جهت رفاه و امنیت، شادی و تامین انسانی معیشت آنها قرار نگرفته است. در رویدادهای سیل و زلزله و اپیدمی هایی نظیر کرونا راهگشا نبوده، دروغ و پنهانکاری را پیشه کرده و در جبهه دشمن مردم قرار گرفته است.       

 

بنا به دلائل و تزهای مورد اشاره در ستونهای بالا، دخالت مردم در مبارزه با دو ویروس(کرونا و جمهوری اسلامی) امری جدی و مهم است، احساس انسانی، مسئولیت پذیری انسانی و اجتماعی در قبل حفظ و بقا جان انسانها، میزان مشارکت اجتماعی و توده ای و دخالت مستقیم مردم و جامعه در آنها مشترک است.

 

چالش بحران  کرونا،  به مراتب وسیعتر و عمومی تر از بحران سیل و زلزله  است. همه جا در روستاها،  شهرها و محلات مردم با چالش کرونا درگیر هستند.  

اگر مردم در قرنطینه هستند، اگر نمیتوانند دست به تجمعات توده ای و تظاهراتهای وسیع بزنند، اما شرایط و سطح استانداردهای ارتباطی(میدیای اجتماعی) بدرجه ای پیشرفت کرده و در اختیار انسان قرن ٢١ قرار داده شده است که بتواند در موقعیتهای متفاوت بر دولتها و بحرانها غلبه و یا سطحی از اراده فردی و جمعی را اعمال و ابراز وجود کند. از خود بیگانه نشود، اگر به لحاظ بهداشتی برای حفظ تندرستی و سلامت جسمی در قرنطینه قرار میگیرد، اما بلحاظ اعمال اراده فردی و جمعی در قرنطینه سیاسی و مبارزاتی قرار نگیرد. انسان امروزی در قرن ٢١ راه های مدرن و امروزی  برای بودن در قرنطینه(اجباری) و ادامه مبارزه در اشکال سازماندهی مردم و جامعه را در اختیار دارد. مهم این است بفکر استفاده و شیوه مثبت و با پتانسیل این امکانات امروزی(میدیای اجتماعی) بود.

 

برای مردم و جامعه مهم این است که  بحران کرونا را با سازماندهی و اتحاد مردم هدایت کند.  و از دل(بستر) شرایط کنونی اعتراض و مبارزه تا سرنگونی و نابودی حکومت اسلامی را ادامه دهد. از قرنطینه بهداشتی و پزشکی  سرافراز بیرون بیاید و بحران کرونا را به مکانیسم زنده ای با بکارگری پتانسیل های بالایی از دخالت مردم در خدمت خود و اتحاد ، تبدیل کند.

 

اقدامات ابتکاری و برآمده از تجارب مبارزاتی مردم فاکتور مهمی در شرایط کنونی است. هم اکنون در تعدادی از شهرها مردم با اتکا به نیروی خودشان دست به تهیه ماسک زده اند و آنها را در میان مردم پخش میکنند. در دسته های چند نفره مردم با استفاده از میگافون توصیه های پزشکی را به مردم انتقال میدهند.

در مواردی کمک رسانی های جمع آوری کمک مالی را سازماندهی کرده اند. موارد سالم و تمیز را تقویت کرده اند و مواردی از کمک های جمع آوری شده  و ناسالم را با  هوشیاری خنثی و جلو سودجویی عناصر حکومتی که در فساد و سودجویی همه کاره هستند را گرفته اند. 

ما خواهان دست بکار شدن مردم در محلات و شهرها برای سازماندهی شوراهای محلات و شوراهای شهرها و ارگانهای نمایندگی شوراهای محلات و شهرها هستیم. به نظر ما  بر بستر سازمانیابی مردم در محلات و ایجاد نهادهای اعمال اراده مردم در محلات مردم میتوانند و توانایی نظارت بر تامیتن امکانات درمان رایگان، نظارت بر میزان استفاده یکسان از امکانات پرشکی و کمک های مردمی و کمک رسانی را باید داشته باشند. مردم میتوانند از کانال شوراهای محلات بر کمک های دارویی و پزشکی، مالی و پوشاک و خوراکی که در سطح بین المللی اهدا میشود، نظارت کنند و خواهان نظارت مردم و جامعه در سطح سراسری از طریق نمایندگان آنها باشند.

    

با رعایت توصیه های بهداشتی، شعار نویسی،  قرار دادن بنرهایی که خواست درمان و پرداخت حقوق ها و تامین معیشت و زندگی را نمایندگی میکنند، در سطح شهرها و مراکز زندگی مردم اهمیت دارد. 

همه شهرها باید با بنرهایی که خواستهای فوری مردم و جامعه را تامین میکند و دولت را موظف به عملی کردن آنها میکند، اشباح شود.

در محلات و شهرها بنرهای ما باید گویای خواستهای فوری مردم باشند؛  دولت موظف است: هزینه های زندگی خانواده هایی که بدلیل ابتلا به کرونا و یا بدلیل تعطیلی کارشان درآمدی ندارند را تامین کند. قسط های بانکی شان را ملغی کند، آب و برق و گاز آنها را رایگان کند، اجاره مسکن آنها را بپردازد و سایر نیازهای روزمره شان را بطور کامل تامین کند.

 

در بحران کرونا و غلبه بر شرایط کنونی و گم نکردن قطبنمای اعتراضات آبان و دی ماه برای نابودی حکومت اسلامی وجود فعال، دینامیک و زنده حزب سیاسی که افق و سیاست کارساز و درست را  به مردم و جامعه بدهد مهم است. در بحران کرونا حزب کمونیست کارگری ایران با بکارگیری پتانسیل بالایی از قدرت توده ای و مردمیش در داخل و تشکیلات خارج از کشور، با کانال جدید بیست و چهار ساعته با تمرکز بالای رهبریش برای هدایت سیاسی ــ اعتراضی و مبارزاتی جامعه نقش و تاثیر منحصر بفردی داشت. فراخوان به اعتصاب، فراخوان به آزادی زندانیان، درمان رایگان و ... پیگیری توصیه های سازمان بهداشتی در سطح بین المللی و تبلیغ انها از کانال جدید از حزب ما  حزب مسئول سلامت و تندرستی مردم و جامعه، حزب در دست گرفتن خواستهای مردم و حزب سیاسی جدی برای نابودی و  بزیر کشیدن جمهوری اسلامی را، داد. این تصویر که  حزب در کنار مردم ایستاد و هر لحظه از فعالیت و ابراز وجود سیاسیش را به مهمترین مسائل سیاسی ـ اجتماعی برای بازگرداندن سلامت و تندرستی، کرامت و حرمت انسانی مردم و جامعه صرف کرد، مهم است و آزمون مهمی است برای احزاب مدعی قدرت سیاسی.

 

در بحران کرونا کم نبودند فعالین اجتماعی و سیاسی وسیع در داخل و خارج از کشور و کادرهای سیاسی و اجتماعی که با طرح ایده های دخالتگرانه، بیانیه های شفاف و سیاسی و با فعالیتهای روشنگر در جهت تقویت سازماندهی جامعه و اعتراض و در منگنه گذاشتن ج.ا اسلامی، قرار گرفتند.  فعالیتهایشان موثر واقع شد.  وجود فعال این طیف وسیع از کادرها بر این واقعیت بار دیگر تاکید کرد که جامعه ایران با ٤ دهه گذشته کاملا متفاوت شده، ادبیات و مشغله ها و شیوه دخالتگرانه فعالین سیاسی، کارگری و زنان پیشرو   کارساز و برای مردم و جامعه قابل اعتماد تر شده اند.     

 

بحران کرونا بر بستر اعتراضات سال های ٩٦ و ٩٨  جایگاه سازماندهی توده ای و جایگاه دخالتگرانه مردم و احزاب را بخوبی در معرض قضاوت قرار داد.  به این اعتبار یکی از بزرگترین آزمونهای سیاسی ــ مبارزاتی و اجتماعی در شرایط کنونی است. 

نسان نودینیان

١٨ اسفند ١٣٩٨

٨مارس ٢٠ بیست

 

فلسفه میان" بهشت سوسیالیسم" و "فلسفه زندگی"

فلسفه میان" بهشت سوسیالیسم" و "فلسفه زندگی"

اعتراض لیبرال ها به اعلان انحلال فلسفه

 

موضوع این نوشته، تعریف فلسفه، وظایف و سرانجام آن در نیمه دوم قرن 19 است. چپ ها پیش بینی میکردند فلسفه رهایی بخش ماتریالیستی دیالکتیکی بعد از پایان وجود طبقات اجتماعی و رسیدن به بهشت سوسیالیسم، منحل خواهد شد و دیگر نیازی به آن نخواهد بود. لیبرال ها کوشیدند با نزدیک نمودن فلسفه به علوم تجربی و طبیعی در قالب "فلسفه زندگی" وظایف جدیدی برای آن تعیین کنند. در رقابت با فلسفه و دین گروهی از فیزیک دانان دهها سال است که مدعی کشف "فرمول جهان" پیرامون شناخت جهان و هستی شده اند.

در یونان باستان پیش از سقراط ، فیلسوفانی مانند اپیکور، دمکریت، و لویکیپ به جستجوی منبع و دلیل نخستین حرکت و تکان در جهان و کائنات پرداختند. معمای دیگر جهان و انسان، معمای آگاهی و ذهنیت بشر از آغاز تاریخ بشر بوده است.

در قرون وسطا ادیان ابراهیمی آغاز افرینش را از نقطه صفر، نیستی، و پوچی توسط خدا و خالق میدیدند. در عصر روشنگری گفته میشد معما را نمیتوان با کمک معمای جدید دیگری حل نمود. اگر در قرن 18 فلسفه رقیب الهیات شد، در قرن 19 علوم تجربی رقیب فلسفه شدند. شک به ماتریالیسم از سال 1872 میلادی شروع گردید.فلسفه فلسفه ها  در لباس "بازرس مخصوص" باید دست آوردهای علوم تجربی را جمعبندی مینمود و دیدی جامع و کلی پیرامون هستی مطرح میکرد. گروهی از اندیشمندان لیبرال نیز بر این باور بودند که علوم تجربی هیچگاه موجب انحلال فلسفه و دین نخواهد شد.

بعد از داروین، در فلسفه غالب کشورهای غرب جایی برای "دوئالیسم روح و جسم" نماند. از طرف دیگر در فلسفه نیمه دوم قرن 19 غالب کشورهای غربی نشانه ای از نوابغ فلسفی مانند گذشته وجود نداشت. لیبرالها مدعی شدند که مارکس را خارج از هواداران انترناسیونال کسی بعنوان فیلسوف نمی شناخت یا تایید نمیکرد. هواداران هگل نیز فضا و زمین ایده الیسم را از دست دادند و در مقابل علوم تجربی چیزی برای مقاومت نداشتند.

از سال 1848 میلادی در آلمان انتقاد اجتماعی و روشنگری از طرف فیلسوفان موجب دردسر شغلی شان در دانشگاه میشد و ماتریالیستها غالبا دچار ممنوعیت شغلی گردیدند، مثلا فیلسوفانی مانند شوپنهاور، فویرباخ، کنت، کیرکگارد، میل، اسپنسر، و مارکس را هیچگاه به دانشگاه راه ندادند. در آن زمان فلسفه هرگونه جذابیت اجتماعی را از دست داد. نقد اجتماعی که در حوزه فلسفه روشنگری بود، از رشته فلسفه طرد شد. چپها هنوز بر این باور بودند که فلسفه باید پاسخگوی معمای جهان،جامعه، و انسان باشد.

"بوریس ریموند" در سال 1872 میلادی مرزهای شناخت علوم طبیعی را محدود میدانست. فلسفه باید در لباس علم العلوم به آینده نگری میپرداخت. انگلس پیرامون وضعیت زمان خود نوشت در دانشگاهها انواع فیلسوفان التقاطی با موضوعاتی به رقابت با هم میپردازند که مجموعه زباله های فلسفه متافیزیک گذشته است.

فلسفه در عصر روشنگری از الهیات و در نیمه دوم قرن 19 از روانشناسی و جامعه شناسی جدا شد ولی ایده آلیسم هگلی تا میانه آن قرن به حضور لجاجت آمیز خود ادامه داد. هگل میگفت فلسفه باید بتواند زمان خود را بشکل تعریف و مفهوم درآورد؛ در حالیکه آن معمولا یک التقاطی تاریخی از نظرات افلاتون،ارسطو،کانت و خود هگل شده بود. در قرن 19 گمان زده میشد که از طریق آغاز علوم تجربی و طبیعی،عمر فلسفه به پایان نزدیک شده. فلسفه سعی کرد حتی یکی از علوم تجربی شود. بحث های متافیزیکی مانند" اراده و ایده" دیگر قابل ادامه نبودند. این شاگرد هگل مدعی بود که جهان و آگاهی و شناخت انسان از منظورها و اهداف تشکیل میشود و جهان طبیعت براساس قوانین "علیت" بوجود آمده و بنا شده

"ترندلنبرگ" برای شناخت هستی،فلسفه را"علم العلوم" نامید و همچون ارسطو از موضع بالا به علوم منفرد دیگر مینگریست. برای هگل، منطق یعنی کار روی" مفاهیم و تعاریف"، برای شاگردش منطق یعنی کار روی علوم تحربی و واقعی. سیستم جهانی" ارگانیک " ترندلنبرگ که براساس مخلوطی از نظرات ارسطو و هگل و شلینگ بناشده بود، دوام نیاورد. امروزه فقط  گروه کوچکی به دیدار آن خرابه رمانتیک می روند.

فیلسوف دیگری بنام لوتس (1881-1871م) در آن زمان میگفت برای ورود به شناخت جهان راههای گوناگونی وجود دارد؛ درک و شناخت انسان از جهان میتواند، علمی، استتیک، مذهبی، اقتصادی و یا سیاسی باشد و برای هر کدام از این راهها، زمانی افرادی از گوشه ای برای پاداش این حقیقت جهانی،دست تکان خواهند داد.

در ادامه بحث تعریف و وظایف رشته فلسفه، متفکر آشنایی بنام ویلهلم دیلتای(1911-1833) کوشید تا ار مرگ و بن بست و انحلال فلسفه در پایان قرن 19 جلوگیری کند. او با اشاره به آثارباستانی و باقیمانده خرابه های فلسفه میگفت سیستمهای متافیزیکی سقوط کرده و به بن بست رسیده اند و فیشته و شلینگ و هگل با همه عظمت شان تبدیل به دود و خاکستر شده اند. وی در سال 1883 در کتاب "مقدمه ای بر علوم انسانی" وظیفه خود را نوسازی جدید فلسفه در آینده تعریف نمود و کوشید تا این علوم را منطقی نماید. سرانجام ولی این نوگرای فلسفه،نیمه دوم عمر خود را در این راه هدر داد،بدون اینکه بتواند کتاب جدیدی در این مورد منتشر کند. او در کتاب "جهانبینی ها" در پایان قرن 19 بجای "سیستم جهان" از " مواضع مختلف انسان ها نسبت به جهان" سخن گفت. در نظر او فلسفه دیگر مانند اندیشه کانت و فیشته و شلینگ و هگل چیزی عینی نیست بلکه نگاهی شخصی و ذهنی به جهان براساس علائق و منافع و احساسات شخصی است. وی میگفت فلسفه ای که جدی و منطقی نباشد، مبتذل و ارزان است و محکوم به انحلال. وی در این کتاب فیلسوفان را به 3 دسته تقسیم میکند.- نخست، ماتریالیستها و پوزیویتیستها مانند کنت و دالامبر و ارشمیدس هستند. در گروه دوم، فیشته و شیلر، ایده آلیسم افلاتون را تمسخر میکردند. در گروه سوم، سیستم سازانی مانند اسپینوزا، لایبنیتس، و هگل در کنار هم ایستاده اند و پیرامون هم آهنگی آسمانی جهان فلسفه بافی میکنند.

دیلتای در دفاع از فلسفه به کمک اندیشه های ریموند، ترندلنبرک، و لاتس اشاره میکند و میگفت آگاهی انسان را نمیتوان با کمک ابزار علوم تجربی اثبات نمود چون آگاهی چیزی بیشتر از مجموعه ابزار فیزیولوژیک انسانی است. وی به انتقاد خود از تجربه گرایانی مانند کنت و میل افتخار میکرد چون او تاریخی بودن پروسه تجربه را نمیدید. وی همچون لوتس میگفت علم منطق، مخلوق و ساخته اندیشه انسان است و نه حقیقتی ابدی، و نه عامل و دلیل اذلی، بلکه تطابق فهم و درک انسان با جهان تجربه هاست، فلسفه نه چوپان و کلفت منطق جامعه و کل است و نه همچون علوم تجربی میتواند عینی باشد. انسان و آگاهی اش مانند علوم تجربی مشمول قوانین "علیت" نمیشود چون انسان زیر تاثیر عواملی مانند احساسات،خاطرات،حافظه،آرزوها، انگیزهها، ترسها،وظایف، انتظارات و تکرارهاست. آخرین ریشه و بندناف یک جهانبینی، زندگی است و نه یک رابطه قوانین "علیت".

روش و متد تحقیق در علوم انسانی با علوم تجربی فرق دارد بدین دلیل دوام و ادامه فعالیت فلسفه حق این رشته از علوم انسانی است. فلسفه خلاف رشته اخلاق و تئوری شناخت فاقد محتوا و معنی خاص خود است. این رشته، علم منطق هم نیست، علمی است که توضیح میدهد و تجزیه و تحلیل میکند و به انسان میگوید چگونه جهان در آگاهی انسان به اشکال گوناگون بوجود می آید. در نظر دیلتای به این دلیل" فلسفه زندگی" دارای مفهوم و هویت خاص خود است.

دیلتای "فلسفه زندگی" را حتی" فلسفه فلسفه ها" نامید چون آن 3 وظیفه دارد.- اول اینکه منتقد علوم تجربی است. دوم اینکه دست آوردهای تمام علوم تحربی و ارتباط آنان با هم را زیر نظر دارد. سوم اینکه به بررسی تمام سیستم های فلسفی و جهانبینی های فیلسوفان میپردازد و به نقد یک بعدی بودن آنان اشاره میکند و قبوله های متافیزیکی و دید محدود شان را نقد میکند. به این دلیل" فلسفه زندگی" خود یک علم است. دیلتای کوشید از طریق "علوم انسانی تفهیمی" رقیبی برای علوم تجربی و برای ورود به جهان بیابد. "فلسفه فلسفه های" دیلتای میخواست تا بی اعتباری و شکست فلسفه در پایان قرن 19 میلادی را مانع شود گرچه فاقد یک سیستم فلسفی بود. او مدعی است کنت،میل،مارکس و اسپنسر، هرکدام به نوعی کوشیدند اندیشه فلسفی را مطابق علوم پوزیویتیستی زمان خود سازماندهی کنند. فلسفه شان باید چنان عینی میبود مانند علوم طبیعی. دیلتای میگفت غیرممکن است چون انسان ماشین شناخت واقعیت عینی نیست. او فقط از اشیاء و پدیدهها عکسبرداری نمیکند بلکه میکوشد تا آنان را بفهمد. به این دلیل بنظر دیلتای نمیتوان اخلاق و علم اخلاق را به سطح عینی علوم طبیعی درآورد.

                                             --------------------------------------------------

  تماس.                                                       falsaf@web.de

  منبع این نوشته

کتاب "خودت باش!" ریچارد داوید-پرشت،فیلسوف آلمانی، صفحات295-262 است. چاپ کتاب سال 2019 میباشد.

 

پست مدرنیسم، نسبیت فرهنگی و برابری جنسیتی جهان شمول

پست مدرنیسم، نسبیت فرهنگی و برابری جنسیتی جهان شمول

 

 

"هیچ نمونه تاریخی وجود ندارد که نشان دهد با برآمد دین و جنبش های دینی حقوق زنان تهدید نشده است. از اینرو من همچنان بر استقلال جنبش‌ فمینیستی سكولار در برابر نحله‌های دینی پافشاری می‌كنم! تجربه چند دهه اخیر اهمیت و صحت این پافشاری را چنان نشان داده که دیگر از  مدعیان "فمینیسم اسلامی" دستکم در ایران ردپایی نیز باقی نمانده است"!

 امروز با کاهش نفوذ اندیشه های پست مدرنیستی در جهان به رغم دیرپایی عصر تردید، عقب رانده شدن اسلام گرایی در منطقه در پی عریان شدن پیامدهای دردناک آن، و گسترش تب سکولاریسم و تمایل به فرهنگ غربی به ویژه در ایران در پی چهل سال حاکمیت ایدئولوژی زن ستیز برخاسته از انقلاب اسلامی شده آن، دیگر کمتر کسی به بهانه ”رهیافت بومی” از نسبیت فرهنگی یا ”فمینیسم اسلامی” دفاع می‌کند. تا آنجا که برخی از پیش قراولان پیشین باورمند به نسبیت فرهنگی و فمینیسم اسلامی در ایران، امروزه با فاصله گرفتن از باورهای پیشین، خود را در زمره گروه فمینیست سکولار و طرفدار جهان‌شمولی حقوق برابر زنان و مردان می‌خوانند.

رشد روزافزون فرهنگ بومی/جهانی یا ”گلوکال” (برخاسته از در هم آمیختگی فرهنگ گلوبال و لوکال) نیز با پایان بخشیدن به دوگانه‌سازی‌های بومی/جهانی در بی رنگ شدن رهیافت های ”بومی” نیز نقش موثری داشته است. امروز، نظریه های فراگیر و عمومی از یکسو و از سوی دیگر نظریه های خاص گرا که تنها به "خود ویژگی ها" و تمایزات می پردازند، هرچه بیشتر جای خود را به تاویل متن و بررسی بافتار متن در زمان و مکان معین (کنتکستوالیسم) برخاسته از درهم آمیزی عام و خاص سپرده اند. همچنین  نظریه های پسا ساختارگرا که ابژه و سوژه و کلان و خرد را درهم آمیخته، دوگانه سازی های پیشین نظری را کمرنگ کرده اند. این عوامل، پیش روی اندیشه های پست مدرنیستی در دهه های گذشته را که نظریه فمینیستی را نیز به دلیل جهان شمولی ایده های آن با چالش روبرو ساخته بود، به عقب رانده است. این نوشته که ویرایش تازه ای از فصلی از کتاب چالشگری زنان علیه نقش مردان نگارنده است به تناقضات نظری و پیامدهای محافظه کارانه تئوری نسبیت فرهنگی در حوزه زنان می پردازد. امری که گذر زمان وتجربه بیش از همه امکان سنجش صحت و سقم آنرا بدست داده است.

ناپایداری و چندگانگی در تئوری‌های فمینیستی

یکی از پرسش‌های اساسی در جامعه‌شناسی جنسیت میزان اعتبار تعمیم نظری و جهان‌شمولی تئوری‌های فمینیستی است. پرسش‌هایی از این دست كه آیا ارزش‌های جهان شمولی وجود دارند كه به رغم تفاوت فرهنگ‌ها از طبیعت‌ یگانه‌ی انسانی برخاسته باشند و لاجرم باید برای تحقق آنها در تمام جوامع بشری كوشید؟ آیا هیچ تئوری و حقیقت فراگیری وجود دارد كه مرزهای نسبی‌گرایی را درنوردد و تبدیل به مبنایی برای نزدیكی انسان‌ها در چهارگوشه‌ی كره خاكی و یافتن زبان مشترك گردد؟ در این صورت كدام فرهنگ، ارزش‌ و حقیقت را می‌توان برتر از دیگری شمرد و در عین حال به دام قوم‌مداری، تحقیر فرهنگ بیگانه و غیر خودی و برتری‌جویی نیفتاد؟ و تا آنجا كه به مسئله‌ی زنان برمی‌گردد، چگونه می‌توان به رغم تفاوت چشمگیر موقعیت زنان در غرب و در جهان اسلامی، با معیارهای واحد و جهان شمول به بررسی حقوق و وضعیت آنان پرداخت؟

 یكی از معضلات تئوریك جنبش‌ فمینیستی ناروشنی میزان اعتبار و كارایی تعمیم‌های نظری آن در توضیح مناسبات و فرهنگ زنان و مردان، در ارائه تصویری جهان شمول از ریشه‌های مشترك ستمدیدگی زنان در جوامع مختلف و در دوره‌های تاریخی گوناگون و همچنین دشواری در ارائه طرح‌های فراگیر برای برچیدن ستم جنسی است. دامنه‌ی این تردیدها تا آنجا گسترش‌ یافته است كه  فمینیست‌هایی چون شیلا رابوتام  Sheila Rowbotham( 1 )  حتی کاربرد ”پدرسالاری” كه فراگیرترین مفهوم مشترك در نزد غالب فمینیست‌ها است را برای توضیح همه اشکال نظام جنسیتی نابرابر قدرت را مناسب ندانسته و استفاده شماتیك و تعمیم کلیشه آن را مسئله برانگیز می‌داند. برای نمونه او ضمن توضیح تفاوت تقسیم‌بندی طبقاتی و جنسیتی اشاره می‌كند كه روشن نیست كاربرد مفهوم پدرسالاری و تحلیل‌های عام مبتنی بر آن در باره‌ی تفاوت موقعیت، طرز تلقی، روحیات و ”طبیعت” زنان و مردان تا چه حد بر پایه‌ی تفاوت و ویژگی‌های بیولوژیك جنسی استوار است (نظیر نقش‌ منحصر به فرد زنان در بازتولید نسل) و تا چه حد می‌توان آن را با پدیده‌های اجتماعی و ساختمان بندی جنسیتی زنان و مردان (Gcnder) توضیح داد. وی تقسیم زنان و مردان به دو گروه یكپارچه را شماتیك خوانده و بر آن است مفاهیمی چون پدرسالاری ایستا نبوده، بلكه تحت شرایط تاریخی گوناگون تحول و تنوع یافته اند. در واقع، مفاهیمی چون جنسیت تنها نقطه آغازی برای تحلیل ستمدیدگی زنان بشمار می‌رود. لیكن واقعیت به مراتب پیچیده‌تر از چنین طبقه بندی است. از نظر شیلارابوتام، ما نیازمند تحلیل‌هایی هستیم كه هم تضادها و هم نقش‌ مكمل دو جنس‌ را روشن سازند. همچنین در نقد برداشت‌های عام فمینیستی می‌توان به دل‌نگرانی انسان‌شناسان و قوم شناسان فمینیستی اشاره كرد كه تعمیم ارزش‌ها و معیارها موجود در جهان غرب در مورد مسئله زنان و نیز انتقال این ارزش‌ها و معیارها به فرهنگ‌های دیگر را تداوم فرهنگ استعماری پیشین در اشكال مدرن دانسته و علیه آن هشدار داده‌اند. چنین نگرانی‌ها و انتقاداتی امروزه ابعاد گسترده‌ای یافته‌اند و در نظریه های پسااستعماری و میان برشی به شدت مورد توجه قرار گرفته اند.

در واقع یکی از مهمترین چالش‌ نظری موجود در جنبش‌ فمینیستی - گذشته از تئوری میان برشی، پسا استعماری و کوئیر که اعتبار طبقه بندی یکسره جنسیتی را بزیر پرسش می برند - از آن نقدهای پسامدرنیستی و یا پسافمینیستی است. به زعم آنان نظریات و نحله‌های گوناگون جنبش‌ فمینیستی بمثابه یكی از جریان‌های اجتماعی زاده‌ی مدرنیسم همچون لیبرالیسم، سوسیالیسم و..به رغم اختلافات درونی شان، به دلیل نگرش‌ جهان شمول خود مسئله برانگیزند. حال آنكه فمینیست‌های پسامدرن - همچون کویر فمینیست، فمینیسم پسا استعماری، فمینیسم پسا ساختارا و میان برشی اما به گونه ای غلو آمیزتر- اتكای جنبش‌ فمینیستی به تئوری‌های عام، تقسیم‌بندی‌های كلی زنانه، مردانه و هر نوع ”حقیقت مطلق و یا عینی” را مورد نقد قرار داده‌اند.

ساندرا هادرینگ Sandra Harding (2) بر آنست همان گونه که تفكر پدرسالار حاكم بر علوم با مبنا قرار دادن تصویری عام از انسان در واقع جهان، معیارها و نرم‌های مردانه را مد نظر دارد و در عمل ایندو را یكی می‌انگارد، جایگزین نمودن یك تصویر تعمیم یافته از زن بجای مرد، خود دشواری‌های نوینی می‌آفریند و تنها پارادیم قبلی را جابجا می‌كند. به گونه ای که تجربه خاص گروهی از زنان، تجربه و موقعیت عام زنان برشمرده می شود. او بر آنست كه برداشت غالب فمینیستهای غربی از زنان عمدتا متكی بر پژوهش‌ها و تجربیات زنان غربی، بورژوا، متعلق به نژاد سفید و دگرجنس‌ خواه (Heterosexuell) است که بر مبنای هنجارهای دگر جنس خواهی اجباری (هترونورماتیو) استوار است. در نتیجه اساسا داده‌های این بررسی‌ها در بهترین حالت می‌تواند در مورد زنان و مردان غربی، بورژوا، سفید و دگرجنس‌ خواه مصداق یابد و قادر نیست در مورد تجربیات و طرز تلقی زنان و مردان به صورت عام حكمی صادر کند و یا اصولا آن را توضیح دهد. به زبان دیگر، تئوری‌هایی كه در پی تبین فمینیستی فراگیر از واقعیات و تجربیات انسان‌ها هستند، با این خطر روبرویند كه مشكلات، نیازها و تجربیات مختص‌ به گروهی از زنان را جایگزین مشكلات و نیازهای كل زنان نموده و در نتیجه راه حل‌های گروه نخست را به عنوان تنها راه حل همه زنان جلوه دهند. به نظر وی تئوری‌های فمینیستی با نشان دادن آنكه انسان كلی وجود نداشته، بلكه زنان و مردان با جنسیت اجتماعی مختلف وجود داشته‌اند، ادای سهم بزرگی نموده‌اند. نتیجه‌ی منطقی این نگرش‌ آنست كه در گام بعدی پذیرفته شود ارائه یك تصویر عمومی از مرد و زن نیز بی‌فایده بوده بلكه می‌بایست ارزیابی‌های مشخصی بجای آن جایگزین شود كه زنان را در یك رابطه تاریخی پیچیده و مركب و مرتبط با شرایط و تعلقات طبقاتی، قومی و فرهنگی‌شان مورد بررسی قرار دهند.

چنین نگرش‌ی اگر به نوعی نسبی‌گرایی مطلق منجر شود، البته نمی‌تواند به نیازهای سیاسی و روشنفكرانه‌ای كه هدایت‌گر تفكر روزمره و عادت‌های اجتماعی است، پاسخ گوید. در عین حال نباید نادیده گرفت كه در نزد اندیشمندان فمینیست پست مدرن، پسا ساختارگرا و پسااستعماری این سوظن وجود دارد كه آنچه غالبا به عنوان واقعیت در غرب معرفی می‌گردد در ارتباط با آنچه قدرت‌های حاكم مجاز می‌شمردند، می باشد. به زعم هاردینگ به عنوان راه حل می‌بایست نوعی بی‌ثباتی و عدم قطعیت و چندگانگی در مفاهیم تئوریك فمینیستی به رسمیت شناخته شود. در واقع از درون همین بی‌ثباتی است كه باید تئوری‌هایی كه بازتاب واقعیات سیاسی شرایط كنونی‌اند و برای تحوه‌ی اندیشیدن و عمل ما قابل استفاده‌اند، بكار گرفته شود. وگرنه چگونه ممكن است در پی ساختن دستگاه تئوریك فراگیری متكی بر قواعد و اصول معینی برآمد و همزمان رابطه قدرت و دانش‌ را باز تعریف كرد و مورد نقد قرار داد.  واقعیت اما می‌تواند بسته به موقعیت ما در اجتماع، اشكال گوناگونی به خود بگیرد. برای مثال آنچه برای یك گروه حاكم مطلوب و حقیقی بشمار می‌آید، می‌تواند برای گروه تحت ستم نوعی ”آگاهی كاذب” تلقی گردد كه به منظور انكار حق آن گروه و به رسمیت شناختن مصالح گروه حاكم ارائه شده است.

با این وجود ساندرا هاردینگ و بسیاری از فمینیست های پسا ساختارگرا سطح معینی از طبقه‌بندی عام جنسیتی زنان و مردان در تئوری فمینیستی را همچون طبقه بندی طبقاتی می پذیرند، هرچند برچند و چون دامنه این تعمیم ها و چند وجهی بودن واقعیت پیچیده اجتماعی انگشت می‌گذارند. به نظر این دسته از نظریه پردازان فمینیست هیچ دلیل قابل قبولی وجود ندارد كه تئوری و مفاهیم فمینیستی كه در رابطه با خصوصیات جامعه‌ی غربی قوام یافته‌اند، به جوامع آسیائی، آفریقائی نیز بگونه‌ای خشن و مكانیكی تعمیم یابند. برعكس‌ می‌بایست نظریات فمینیستی و تئوری‌های شناخت گوناگون مبتنی بر شرایط تاریخی و تجربیات ویژه انسان‌ها در آمریكا، آسیا و آفریقا شكل گرفته و توسعه یابند تا بتوانند خصوصیات شخصی، برداشت‌های دینی، كدهای اخلاقی و امثال آن را كه در چهار گوشه‌ی جهان متفاوتند، مورد بررسی و بازتاب دهند. در غیر این صورت محال است كه بتوان با یك سیستم نظری عام و مشترك برای مردم سرزمین‌های استعمار شده و استعمارگر كه تجربه‌ی متفاوتی از زندگی بدست آورده‌اند، سخن گفت. هم از این رو ساندرا هاردینگ از ضرورت ”چند سیستمی” در تئوری‌های فمینیستی و نظریه میان برشی از اهمیت توجه به دیگر روابط قدرت علاوه بر جنسیت سخن می‌گوید.

 زنان در کشورهای اسلامی از منظر ”فمینیسم غربی”

نقطه‌ی قدرت اندیشه‌ی هاردینگ و دیگر فمینیست های پساساختارگرا، پسا استعماری در برحذر داشتن فمینیسم غربی از درافتادن به دام ”شرق شناسی” است كه به گفته‌ی ادوارد سعید ساخته و پرداخته غرب برای توجیه و مشروعیت بخشیدن به خویش‌ است. برای نمونه چاندرا موهانتی Chandra Mohanty  ( (3در نقد فمینیست های آكادمیك غربی در مقاله بسیار بحث برانگیز خود از هاردینگ فراتر رفته و آن را با گفتمان استعماری در ارتباط می‌بیند. به نظر وی تفكر مسلط بر مكاتب فمینیستی غرب به ویژه در جهان آكادمیك متاثر از غرب محوری است كه بنابر آن زنان كشورهای ”جهان سوم” می‌بایست با پیمودن طریق خواهران غربی خود آزاد گردند. به همان گونه كه دیگر اندیشه‌های استعماری غرب در گذشته و حال تلاش‌ نموده‌اند تا ارزش‌های جهان غرب را مثبت، برتر و تنها راه پیشرفت و تعالی جلوه دهند كه جهان ”عقب مانده” نیز باید از طریق جذب آنها خود را به تمدن غرب برساند تا به سعادت دست یابد. موهانتی همچون دیگر فمینیست های پسا ساختارگرا، میان برشی، کوئیر و پسااستعماری به قرار دادن زنان در یك مقوله‌ی عمومی انتقاد می‌كند و بر آنست كه تنوع اجتماعی، قومی و طبقاتی در بین زنان گسترده‌تر از آنست كه بتوان آنها را گروهی یكدست و یكپارچه تلقی نمود. به زعم موهانتی چنین نگرشی لاجرم و بطور منطقی به زنان ”جهان سوم” نیز بصورت كلی یكپارچه می‌نگرد و آنان را موجوداتی منفعل، بی‌قدرت و قربانی و مظلوم می‌شمارد. در واقع چنین ارزیابی - به ویژه آن جا كه زنان جوامع اسلامی را با حجاب، سنتی، مؤمن، بیگناه، منفعل و كاملا تابع و بی‌قدرت می‌خواند - بیش‌ از هر چیز بر آنست كه زنان غربی را همچون ”متمایز”، آزاد، سكولار، مدرن و حاكم بر سرنوشت خویش‌ معرفی نماید. با چنین نگاهی مردان ”شرقی” نیز صرفا موجوداتی خشن، بیرحم، آمر و شوونیست بشمار می‌روند كه تنها توحش‌ پدرسالاری‌ای این جوامع ”غیر متمدن” را به نمایش‌ می‌گذارند.

این برداشت‌های شماتیك و ساده‌انگارانه به ویژه در برخورد با جوامع اسلامی از شدت بیشتری برخوردار است. به ویژه آنكه رسانه‌های عمومی و حتی دنیای آكادمیك غرب نیز چنین تصوریری از ”شرق” را در نزد افكار عمومی غرب پدید آورده‌اند. كتاب و فیلم ”بدون دخترم هرگز” و استقبال گسترده از آن در بسیاری از كشورهای غربی نمونه ای از این گفتمان برتری طلبانه و حتی تا حدودی نژادپرستانه است که توسعه یافته است (4). مگنوس‌ برگ Magnus Berg  قوم شناس‌ سوئدی دلیل چنین استقبال گسترده‌ای را در نوعی خودشیفتگی غرب محورانه جستجو می‌كند كه بنا بر آن ارزش‌های ”خودی” می‌بایست از طریق تحقیر هر چه بیشتر ”دیگری” یعنی بیگانگان نامتمدن اعتبار و حقانیت یابد (5). به گمان وی بخش‌ اعظم 12 میلیون نفری كه یا كتاب را خریده و یا به تماشای فیلم رفته‌اند (در این آمار ده‌ها میلیون بیننده‌ی اروپایی كه از طریق تلویزیون به تماشای فیلم نشسته‌اند، در نظر گرفته نشده‌اند) به یك نیاز روانی _ فرهنگی خود پاسخ گفته‌اند: جداسازی آنچه غیر طبیعی، خطرناك و ممنوع است از آنچه طبیعی، مجاز و ایمن است كه اولی متعلق به فرهنگ و سنن ”آن دیگری” است و دومی بخشی از ارزشها و قواعد حاكم بر زندگی ماست. وی در مقاله‌ی دیگری (6) به بررسی شش‌ كتاب كم و بیش‌ مشابه ”بدون دخترم هرگز” كه با استقبال گسترده‌ای در غرب روبرو و در آنها نیز اعراب و کشورهای اسلامی تحقیر شده‌اند، می پردازد و نتیجه می‌گیرد كه آنچه ادوارد سعید در نقد ”شرق شناسی” در جهان آكادمیك غرب برملا کرده، در این كتب و فیلم‌های تجارتی نیز در سطح عامیانه‌ای بازتولید می‌شود: معرفی شرقی كه اساسا ساخته و پرداخته ذهنیت قدرت‌های غربی است و ربط چندانی به شرق واقعی ندارد.

به نظر ادوارد سعید چنین شرق‌شناسی كه برای مشروعیت بخشیدن به غرب و سیطره‌جویی آن پدید آمده است، به سمت نژداپرستی نیز سوق می‌یابد. او تاكید می‌كند این قوم مداری غرب محورانه در ارائه‌ی تصویری از شرق به صورت حقیر، كاملا بیگانه و نیازمند به غرب برای پانهادن در شاهران تمدن، به ویژه در برخورد با تمدن اسلامی و كشورهای مسلمان و تخطئه كامل آنها به چشم می‌خورد (7). به زعم سعید در حالیكه حركت‌های ضد استعماری و ضد امپریالیستی سرتاسر جهان شرق را در بر گرفته، شرق‌شناسان كل این حركت‌ و ماجرا را نه تنها به عنوان آفت و دردسر، بلكه به مثابه‌ی توهینی به دموكراسی‌های غربی محكوم می‌كنند. وی این نوع شرق‌شناسی را میراث فرهنگ استعمار قرن نوزدهم و پیش‌ از آن می‌داند كه با نوعی سامی ستیزی توام بوده است و از این رو پرداخت و مقایسه‌ی دین‌های ابراهیمی (یهود، اسلام و مسیحیت) در قیاس‌ با مثلا هندوئیسم از جایگاه برجسته‌تری برخوردار است. ادوارد سعید با تكیه پرنفوذ گسترده اسلام و رابطه‌ی خاص‌ آن با مسیحیت و دین یهود، برآنست كه اسلام به عنوان جریانی در تقابل با غرب مسیحی در غالب ادبیات شرق‌شناسی همواره مورد تنفر، دوری و یا تحقیر قرار گرفته است. بگونه‌ای كه عامدانه تمدن اسلامی را تنها با تكیه بر مجموعه‌ای از اصول باستانی كلاسیك تعریف کرده و اعتقادات اسلامی را مخالف با تجددطلبی، سكولاریسم، دموكراسی و برابری زنان و مردان می‌دانند.

چنین انتقاداتی به ”شرق‌شناسی” مسلط بر غرب منحصر به ادوارد سعید نیست، اما اثر او بصورت گسترده‌ای بازتاب یافته و حتی در ادبیات فمینیستی روشنفكران ”شرق‌اسلامی” نیز تاثیر چشمگیری گذاشته است. برای مثال فمینیست‌هایی چون لیلا احمد، فاطمه مرنیسی و نوال السعداوی برآنند كه فرهنگ مردسالاری ویژگی مذهب اسلام نبوده، بلكه مربوط به تمامی مذاهب آسمانی است كه بازتابی از شرایط شكل گرفتن آنهاست. از همین رو نه تنها ایده‌ی برخورد خشن‌تر اسلام با زنان مردود شمرده می‌شود، بلكه بسیاری ادعا می‌كنند كه می‌توان با تفسیرهای جدیدتر، اندیشه‌ی اسلامی را از انحصار برداشت‌های مردسالارانه خارج نمود. به گمان لیلا احمد ضرورتا پیوندی بین فرهنگ ویژه‌ی اسلامی و موقعیت زنان آنچنان كه فمینیست‌های غربی‌ مدعی‌اند، وجود ندارد. وی نیز برآنست كه قضاوت‌های فمینیسم غربی از اسلام و موقعیت زنان در جوامع اسلامی عمدتا متاثر از اخلاقیات استعماری عصر ملكه ویكتوریاست (8).

 بدین ترتیب همزمان با رشدیابی جنبش‌های اسلامی در كشورهای جهان سوم، شاهد شكل‌گیری و توسعه نظریاتی در میان روشنفكران كشورهای مسلمان و از آن فراتر حتی برخی از انسان‌شناسان و جامعه‌شناسان غربی نظیر ماكسیم رودنسون هستیم كه نه تقابلی بین دموكراسی و اسلام می‌یابند و نه ضرورتا آن را مذهبی زن‌ستیز می‌دانند، بلكه با ارائه تفسیرهای سكولار و برابری جویانه خواهان آنند كه تمدن اسلامی و كلا كشورهای مسلمان تخطئه نگردند و به موجودیت، رشد و تجدد خواهی آنها میدان داده شود. در این زمینه حمیداحمد یكی از پژوهشگران عرب تا آنجا پیش‌ می‌رود كه از یك اتحاد نامقدس‌ بین فرهنگ امپریالیستی غربی و بنیادگرایی اسلامی سخن می‌گوید و معتقد است كه این هر دو اسلام و دموكراسی را ناسازگار می‌یابند (9). وی خواهان آنست كه روشنفكران غرب و شرق خود را از تاثیرات این نوع تبلیغات برهانند.

 در واقع پرسش‌ اینجاست كه آیا تاكید بر تصویری از اسلام كه بنا بر آن امكان سازگاری بین اسلام و دموكراسی، سكولاریسم، تجدد و برابری زنان و مردان وجود ندارد، بیشتر می‌تواند به پیشرفت این جوامع یاری رساند؟ و یا گسترش‌ طرز تلقی‌ها و برداشت‌هایی كه بین اعتقاد به مذهب و مبانی انسان‌گرایی تضادی ندیده می‌كوشد ایندو را با هم وفق دهند؟ آیا یك مسلمان باید با این دو راهی روبرو شود كه یا اعتقادات مذهبی خود را كنار بگذارد تا به اندیشه‌ی دموكراسی، تجدد و برابری روی آورد و یا در صورت حفظ باورهای دینی باید مدافع مردسالاری، استبداد و سنت‌گرایی باشد؟

برای خروج از چنین بن‌بستی، برخی از روشنفكران بومی این جوامع با اعتقادات دینی و یا حتی غیر دینی، در پی آن برآمده‌اند تا با تفسیرهای تازه‌تر از اسلام، نه تنها آنرا با دموكراسی و سكولاریسم، بلكه با فمینیسم نیز تطبیق دهند و راه و روش‌های متناسب با شرایط بومی خود بیابند. در این راستا، بی‌اعتبار شدن بسیاری از تئوری‌ها و بدیل‌های جهان‌شمول، بی‌اعتباری ”شرق‌شناسی” حاكم برغرب و آنچه كه از آن به عنوان "امپریالیسم فرهنگی” نیز نام برده می‌شود و كلا بی‌اعتباری الگوپردازی از فرهنگ و ایدئولوژی‌های عصر مدرنیسم در غرب به رشد چنین اندیشه‌هایی یاری رسانده است و سبب شده كه این اندیشه ها تحت عناوینی چون ”نسبیت فرهنگی” و با اتكا به نقد پسامدرنیستی تا حد توجیه بی‌چون و چرای فرهنگ بومی خویش‌ نیز پیش‌ بروند.

نسبی‌گرایی فرهنگی و پسامدرنیسم

نسبی‌گرایی از گزاره ای می‌آغازد كه نقش‌ مهمی در تكامل دانش‌ و شكفتگی اندیشه داشته است، و آن باور به نسبی بودن دانش‌ و حقیقت است و از این رو حقیقت یگانه، عینی و مطلق را رد می‌كند. نسبی‌گرایی با رد دوگانگی اوبژه \ سوژه برآنست آنچه به گمان ما واقعیت عینی است که امكان شناسایی آن توسط همه‌ی آدمیان وجود دارد، چیزی نیست جز جلوه‌ای از برداشت‌های ذهنی و نتایج شناخت ما كه در بین گروهی در باره‌ی آن توافق وجود دارد. نسبی بودن به معنای آنست كه دانش‌ و حقیقت بسته به شكل زندگی و زمان و مكان، فرهنگ و شرایط تاریخی، موقعیت طبقات و گروه‌های مختلف اجتماعی، اشكال قدرت سیاسی و حتی بسته به سنت‌ها، عادات و باورها، متفاوت است. در واقع سخن گفتن از حقیقت نسبی به معنای آن است كه بتوانیم جهان ”دیگری” را بشناسیم. پرسش‌ اینجاست كه آیا می‌توان به اعتبار باورها و ارزش‌های مورد قبول خود، به رد زندگی و فرهنگ دیگری برخاست؟ از نظر نسبی‌گرایان گزاره‌ها و باورها نه در خود معنایی دارند و نه بیان حقیقتی هستند، بلكه معنایشان بسته به تاویل ها در افق نظری و تجربی خاص‌ است. هم از اینرو ارزش‌ حقیقی یك گزاره نه جاودان و نه قطعی است، بلكه بسته با تاویل‌ها می‌تواند تغییر کند (10).

البته هر نوع نسبیت‌گرایی الزاما به معنای انكارحقیقت عینی نیست. چه، در پاره ای از اندیشه‌های مدرنیستی نیز این نگرش‌ وجود دارد كه یك نظریه‌ی علمی الزاما یگانه تبین علمی یا بازتابی از ”واقعیت عینی” نیست. اما به گفته بابك احمدی (11) ”نسبی‌نگری فرهنگی” مورد خاصی از نسبی‌نگری شناخت‌شناسانه است كه بر ناتوانی ما در داوری میان ارزش‌ها و هنجارهای فرهنگی به دلیل تمایزهای عمیق شناختی، مفهومی و نظری تاكید می‌گذارد. برای مثال بر این نكته تاکید می شود كه استانداردهای خرد باوری در جوامع گوناگون یكسان نیستند. هیچ مبنای عقلی‌ای وجود ندارد كه بنابر آن بتوان نظام ارزشی معینی را بر دیگری ترجیح داد. زیرا مبنای عقلانی خود زاده‌ی نظام ارزشی است. در نتیجه تنها از چشم‌انداز یك نظام فرهنگی معین می‌توان به سنجش‌ هنجارها، ارزش‌ها و باورهایی كه انسان‌ها در همان نظام آفریده‌اند، پرداخت و آن را عقلایی یا غیر عقلایی خواند. بنابراین از این منظر هیچ حكم ارزشی و اخلاقی جهان شمول نیست و نمی‌توان هم از موضع معینی ارزشی را تبلیغ نمود و خواستار جهان شمولی آن شد و هم از گفتگوی فرهنگی سخن گفت (همانجا). نسبی‌گرایان فرهنگی برآنند كه حركت از ارزش‌های جهان‌شمول عملا به تمسخر و تحقیر تمدن‌های دیگر و قوم‌مداری و برتری طلبی می‌انجامد. هم از این رو ما نمی‌توانیم در مورد احكامی داوری كنیم كه محصول نگرشی متفاوت از نگرش‌ ما هستند. زیرا ما قادر به درك تجربه‌ها و بنیان‌های فرهنگی در گفتار و كنش‌ كسی نیستیم كه به حوزه‌ی فرهنگی‌ای متعلق است كه  به گونه‌ای رادیكال با قلمرو فرهنگ و افق دانایی و شناخت ما تفاوت دارد.

 پرسش‌ اینجاست كه چگونه می‌توان از ”عادی” خواندن فرهنگ خویش‌ و ”غیر عادی” دانستن فرهنگ دیگران فاصله گرفت؟ كارل _ الف آرنستبرگ Carl-olof Arnstberg در كتاب ”فرهنگ، فرهنگ و فرهنگ” در دفاع از نسبی‌گرایی فرهنگی می‌نویسد: ”هیچ فرهنگی از فرهنگ دیگر ارزشمندتر نیست و مسئله اینست كه همه‌ی فرهنگ‌ها حتی فرهنگ خود را باید از بیرون نگریست و كوشید آن را درك نمود”. تاکید این دسته از مدافعان  ”نسبی‌گرایی فرهنگی” بر اهمیت مقابله با برتری‌طلبی قومی و نژادی و دفاع از ”جامعه‌ی چند فرهنگی” است.

چارلز تایلوراما برآن است: ”همان گونه كه برابری ارزش‌ انسان‌ها با حق انتخاب آزاد شیوه‌ی زندگی، باید آن را از حوزه‌ی آزادی فردی به حق گروهی ارتقا داد و از حق برابر گروه‌ها و فرهنگ‌های قومی در انتخاب ارزش‌های خود و شیوه‌های زندگی‌شان دفاع نمود”. با این همه وی ”احترام به اصالت‌ها” را با یك مداراجویی منفعلانه یكسان ندانسته و روی سكه‌ی دیگر آن را یافتن زبان مشترك برای به رسمیت شناخته شدن خواسته‌ها می‌داند. وی به رغم دشواری یافتن توازن در این ناسازه (پارادكس‌)، آن را شكل مناسب‌تری از ”احترام متقابل” در مقایسه‌ با احترام بدون قید و شرط، نسبی‌گرایانه و پسامدرنیستی می‌داند كه به روی فرهنگ‌های دیگر به عنوان ”سیاست صحیح” چند فرهنگی آغوش‌ می‌گشایند (12).

 ”نسبی‌گرایی فرهنگی” را می توان نتیجه منطقی یك تعبیر افراطی از نسبی‌گرایی و برخاسته از نقدهای پسامدرنیستی بر مفاهیم مدرنیته چون عقلانیت، پیشرفت، انسان‌گرایی، جهان‌شمولی و حقیقت مطلق دانست. بحران كنونی مدرنیسم و شكست ”اردوگاه سوسیالیسم واقعا موجود” نیز در افزایش‌ این درهم ریختگی و آشفتگی نظری، تقویت نسبی‌گرایی و نفوذ اندیشه‌های پست مدرنیستی كه پیشرفت ایدئولوژیك _ تاریخی عصر روشنگری را به زیر سئوال می‌كشد، موثر واقع گشت.

گرچه این نیچه بود كه نخستین بار بر آئین مدرنیته‌ی مسیحی، علم‌گرایی و خردباوری ‌شورید و تخم بی‌اعتمادی و تردید نسبت به دستاوردهای آن را ‌افكند، اما اساسا با هوركهایمر و آدرنو در ”دیالكتیك روشنگری” است كه با نقد خرد تكنولوژیك و ”خرد ابزارگرا” مبانی اساسی دستاوردهای مدرنیته مورد شك و تردید قرار ‌گرفتند. به ویژه آدرنو از ”دیالكتیك منفی” یا منفی گرایی انتقادی سخن می‌گوید كه به معنای نقد تمام مواضع فلسفی و نظریات سیاسی _ اجتماعی است. امری که نوعی از شك‌گرایی و نسبی‌گرایی را تداعی می‌كند كه می تواند امكان وجود هر نوع مبدا مطلق یا مبنای غائی برای اندیشه‌ی بشری را نفی ‌كند. با تیره شدن تمدن اروپایی به ویژه طی دو جنگ جهانی، شكاكیت به خردباوری و جهان شمولی حقیقت پا به مرحله‌ی نوینی  گذاشت. آدرنو در جایی گفته بود: ”پس‌ از آشویتس‌ شاعری بی‌معناست”، و لیوتار اضافه می‌كند: ”آشویتس‌ نام تعریفی است برای ناتمامی تراژیك مدرنیته”. به نظر وی پسامدرن بی‌شك بخشی از مدرن است. ولی او تاكید می‌كند كه به هر چه كه دریافت شده، حتی اگر قدمتش‌ به دیروز برسد، باید سوظن داشت (13). بدین ترتیب پسامدرنیسم به مثابه‌ی شكل تكامل یافته‌ای از مدرنیسم با تاثیرپذیری از تئوری انتقادی، ادعای رهایی بخش بودن پروژه‌ی مدرنیته را به زیر سئوال می‌كشد. محتوای تاریخی این نقد نه تمایل رجعت به گذشته و نه تعیین دوران تاریخی آینده، بلكه تاملی در باره‌ی سرگذشت مدرنیته است كه به رغم وجود چندگونگی های بسیار، رامین جهانبگلو به شش‌ اصل پایه ای آن اشاره می کند كه هر یك تعیین كننده‌ی یك گرایش‌ فكری و نظری است: 1_ نسبی‌گرایی و عدم قطعیت در شناخت 2_ شكست ایده‌ی پیشرفت و فرجام نهایی غایت‌گرایی‌های تاریخی 3_ انحلال سوژه‌ی اجتماعی و خصوصی شدن بعد سیاسی 4_ نقد مفهوم جهان‌شمولی فرهنگ مدرن و اهمیت یافتن ایده‌ی هویت فرهنگی 5_ بحران محیط زیست، رشد وسایل ارتباط جمعی و همه‌گیر شدن استراتژی اقتصادی 6_ انحلال كامل سوژه‌ی هگلی به دنبال نقد نیچه‌ای _ فرویدی از اصل حقیقت فردگرایی (14).

 بسیاری همچون پل‌ریكور برآنند كه تاریخ مدرنیته در غرب به ما نشان می‌دهد كه از عمیق‌ترین ”تعقل‌های سیاسی” خطرناكترین ”شرهای سیاسی” سرچشمه گرفته اند. میشل فوكو نیز تاکید می کند نقد دیگر در پی ساختارهای صوری‌ای كه ارزشی جهان‌شمول دارند، نیست. وی به تجربه اشاره می‌كند كه به ما آموخته است ادعای گریختن از نظم فعلی برای ارائه برنامه‌های همگانی (برای جامعه‌ای دیگر، شیوه‌ی تفكری دیگر، فرهنگ و جهان‌بینی‌ای دیگر) سرانجامش‌ تداوم خطرناك‌ترین سنت‌ها بوده است. با اینهمه فوكو از نقد مثبت و تغییرات مشخص‌ در عرصه‌هایی از شیوه‌ی بودن و اندیشیدن،روابط اقتدار، مناسبات بین زن و مرد و درك از دیوانگی و بیماری و... دفاع می‌كند و بر ضرورت هدفمندی، تجانس‌، انتظام‌دهی و جامعیت در تئوری نقد پافشاری می‌كند به شرط آنكه محدودیت‌ها و تجربه‌ی نظری و عملی كه پشت سر گذاشته شده در نظر گرفته شود و پذیرفته شود آنچه خود پشت سر می‌گذاریم، همواره تجربه‌ای محدود و معین است كه می‌بایست دوباره از سر گرفته شود (15). در واقع مخالفت فوکو با ادعای تئوری‌های مدرنیسم در باره دانش‌ و حقایق عینی و خنثی است که آن را اجزای متحد و بهم پیوسته قدرت و سلطه می‌داند.

در متن چنین انتقاداتی به مدرنیته و ادعای جهان شمولی آن، بودریار از آن فراتر رفته و تنها راه حل این معضل را حفظ و احترام به تفاوت‌ها و هویت گروهی می خواند. او با  رد هر نوع كلیت گرایی و یا تام‌گرایی Totality و جهان‌شمول خواندن مسایل برآنست كه هیچ روش‌ و نظریه‌ی  واحدی نمی‌تواند معانی حقیقت را تعیین كند، زیرا كه شناخت پدیده‌ای غیر متداوم و ناپایدار است. در دیدگاه پسامدرنیستی هیچ اتوریته نهایی برای داوری حقیقت گفتمان‌های فلسفی و نظری وجود ندارد. او ضمن رد هر گونه فكر احیای یك خطی بودن تکاملی جهان‌شمول، می‌گوید ادعای اینكه تاریخ خردمندانه‌ای وجود دارد كه در آن سرانجام تمام جوامع با هم كنار خواهند آمد نادرست است و از اینرو خود را طرفدار فردیت جوامع می‌داند (16).

آنچه در فلسفه‌ی پسامدرنیستی به ویژه می‌تواند نقطه عزیمت پیروان ”نسبی‌گرایی فرهنگی” قرار گیرد توهم آمیز خواندن امكان دستیابی به حقیقت ناب است. چه، ”حقیقت از گفتار ناشی می‌شود نه از واقعیت” و یا به زعم در یدا” خارج از متن چیزی وجود ندارد”.  پس‌ یك تفسیر از واقعیت، الزاما عام و جهان شمول نیست. آیا این بدان معنی است كه پسامدرنیست ها در برابر تئوری نیز مقاومت می‌كنند؟ جان مورفی پرسش‌ را به این گونه مطرح می‌كند كه آیا در عمل پسامدرنیست‌ها به تضعیف حقیقت نمی‌پردازند و نتیجتا تمدن را دستخوش‌ شبهه نسبیت نمی‌نمایند؟ به دیگر سخن، اگر حقیقت با یك "وجود عینی" كه بتوان در تجربه به آن رجوع نمود، مرتبط نیست، ساختن گفتارهایی حقیقی، غیر ممكن نیست؟ اگر معرفت همیشه مورد تفسیر قرار گیرد، چگونه می‌توان برای فراهم ساختن جامعه‌ای با شالوده‌های سالم بر واقعیتی ”غیر شخصی” ایجاد کرد؟ مورفی اشاره می‌كند كه پسامدرنیست‌ها در شتابشان برای منسوخ نمودن ساختار و شالوده شکنی، به قربانی كردن معرفت و نظم معتقدند و از پذیرش‌ قوانین جهان‌شمول و عام طفره می‌روند. با اینهمه برآنست كه آنها حقیقت و نظم را یكسره رها نمی‌كنند و چنین ادعایی كه آنان هر تفسیری از واقعیت را میپزیرند نیز نادرست است. از دید او پسامدرنیست‌ها نشان داده‌اند كه هر بازی زبانی مورد حمایت ارزش‌هایی است كه اگر قرار است واقعیت درك شود، بایستی محترم باشند. با اینهمه بسیاری از پسامدرنیست‌ها خود معترفند كه آزادی ارزش‌ بجای آنكه جامعه‌شناسان را به دستیابی حقیقت دلگرم سازد، داده‌ها را به انحراف می‌كشاند (17).

 پرسش‌ اینجاست كه آیا آزادی ارزش‌ و نفی حقایق جهان‌شمول در نزد پسامدرنیست‌ها عملا به نفی بدیل و دست شستن از ایده‌آل انسانی منجر نمی‌گردد؟ و آیا بدین ترتیب جدال ارزش‌ها و مبارزه برای تغییر به امر بیهوده‌ای برای تحقق حقیقت واحدی كه وجود ندارد بدل نمی‌گردد؟ پاسخ به این سئوال به دلیل تنوع نظری گسترده در بین پسامدرنیست‌ها چندان ساده نیست. برخی از آنان بر ایده‌آل‌هایی كه مبنای آن نه لزوما فلسفه‌ی مشترك، بلكه مجموعه‌ای از گفتمان‌هاست كه برای توجیه عقاید و كردارها به كار می‌روند، پای می‌فشرند. برای نمونه پل ریكور (18) از ”شرهای سیاسی” و یا ”شر بنیادی” نتیجه نمی‌گیرد كه تمام اعتبار عقلانیت سیاسی مخدوش‌ شده است، حتی اگر نمونه‌هایی نظیر آشویتس‌ و یا قتل عام گولاك‌ها را در نظر آوریم كه فراموش‌ ناشدنی‌اند. بالعكس‌ در نزد وی به رغم این حوادث سیاسی، هنوز اندیشه‌ی كلی و جهان‌شمول انسانی معتبر است و تنها هدف ما می‌تواند احیای مجدد آرمان شهروندی باشد. در نزد وی وظیفه هر موتیك تعالی فرد برای دست یافتن به شناخت تاریخ جهان، یعنی جهانی كردن فرد است كه از طریق ایجاد اشتیاق به شبهه و شك و تعهد به موشكافی و دقت و اشتیاق به گوش‌ فرادادن و در اصل توهم‌زدایی و احیای معنا بدست می‌آید. ریچارد دروتی نیز بدبینی پسامدرنیستی را نوعی خودفریبی ژرف می‌خواند و آن را بازتابی از بدبینی سیاسی _ اجتماعی می‌داند كه از زمان نومیدی ضمنی از سوسیالیسم و بی‌علاقگی كامل به سرمایه‌داری، گریبانگیر روشنفكران غربی شده است (19). او خود به دفاع از جامعه ایده‌آلی می‌پردازد كه به هر كس‌ اجازه رشد و شكوفایی دهد و برای همگان توازنی از صلح و ثروت و آزادی و رعایت ایجاد نماید.

در میان اندیشمندان چپ نیز پساماركسیست‌ها، رادیكال مدرنیست‌ها یا پساساختارگرایان یا ”پسا مدرنیست‌های سازنده” از زمره كسانی هستند كه پسامدرنیسم را امكانی برای گذار به ماورای نهادهای مدرنیسم می‌شناسند و در پی ارائه بینش‌ چپ جدید و بازسازی تئوری انتقادی هستند (20). در مقابل، برخی دیگر تنها وظیفه‌ی پسامدرنیسم را جستارگری در بطن امكانات موجود به جای جهت‌گیری به سوی اهداف فرضی دانسته و آن را از آوانگاردیسم منفك و در بهترین حالت نوعی از مقاومت می‌دانند. زمانی كه لیوتار حقیقت را صرفا محصول بازی‌های زبانی می‌داند كه با ایجاد دستگاهی از قوانین واقعیت را از توهم و خیال متمایز می‌كند (21)، چگونه می‌توان اعتباری برای مبارزه در راه فراگیر نمودن هر گونه‌ ارزشی قائل شد؟ برای نمونه به زعم بودریار یك ارزش‌ نمی‌تواند جهان‌شمول باشد، و اگر باشد، مانند مایع بسیار رقیقی محو می‌شود. وی می‌پذیرد كه چنین نحوه‌ی برخوردی با بازگذاشتن راه برای هرگونه نسبی‌گرایی فلسفی _ سیاسی، برخی از ارزش‌های دموكراتیك را در معرض‌ خطر قرار می‌دهد. با اینهمه برآنست كه دموكراسی امروز خود فرایندی زنده نیست و حتی به زور جنبه‌ی جهانی یافته است. او با اشاره به کودتای الجزایر علیه اسلام گرایان (که سپس در مصر نیز تکرار شد) برآن است اكنون در هر كجا اگر انتخابات با خرد خاص‌ فلان طبقه خاص‌ تطبیق نكند، رك و راست انكار می‌شود. از همین رو به زعم وی ارزش‌های دموكراتیك، به علت كامیابی خویش‌، در معرض‌ خطر نابودی‌اند. گرچه او می‌پذیرد كه انسان اجبارا دارای ارزش‌های اخلاقی است، اما آنها را ارزش‌های جمعی نمی‌داند (22).

این واقعیتی است که بسیاری از اندیشمندان پسامدرن با نقد ارزش‌های جهان‌شمول و حقیقت عینی، مطلق و جاودانه، دفاع از چندگانگی‌ها، افسون‌زدایی از ایده‌ی ”پیشرفت به سوی بهشت گمشده”، غایت گرایی و رسالت تاریخی، نقد ”یقین‌های علمی” و كلا دگماتیسم و معایب مدرنیسم، غالبا به توسعه تئوری انتقادی یاری رسانده‌اند و چالشی در برابر فرهنگ سلطه‌جویانه و خودمحورانه‌ی غرب ایجاد نموده‌اند. حتی به زعم برخی، نسبی‌گرایی فرهنگی با نفی سلطه‌ی تمدن غرب و پایان دادن به آن، زمینه را برای گفتگوهای عمیق‌تر بین فرهنگ‌های موجود فراهم آورده و به رشد پلورالیسم فكری یاری رسانده اند.

با اینهمه آیا سخن گفتن از هر نوع فرهنگ جهانی بشری و هر ارزش‌ جهان‌شمولی بی‌معناست؟
آیا عملا باید پذیرفت كه ارزش‌های مثبت مدرنیسم، سكولاریسم، دموكراسی و برابری حقوق زنان و مردان مربوط به تمدن غرب بوده و یا هر چه كه از آنجا ریشه گرفته باشد، قابل گسترش‌ به دیگر گوشه‌های جهان نیست؟ آیا نسبی‌گرایی افراطی با امتناع از پذیرش‌ هر معیاری به توجیه ستمگری و بی‌حرمتی به انسان در كره‌ی خاكی و نوعی محافظه کاری نوین نمی‌انجامد؟ و آیا بدون حضور هر نوع زبان مشترك امكانی برای گفتگو وجود دارد؟ در این صورت بر چه مبنایی می‌توان به محكوم نمودن نقض‌ حقوق بشر، ستمگری بر زنان، تبعیض های اتنیکی و نژادی و دیگر اشکال تبعیض، سلطه‌جویی و بهره‌كشی، استبداد دینی و سیاسی و نظایر آن پرداخت؟

در دفاع از ارزش‌های جهان‌شمول بشری

نقد پسامدرنیستی خود از انتقاد بری نیست. هابر ماس آنرا نوعی محافظه کاری نوین خوانده است. به زعم منتقدین، تئوری‌ها و اندیشه‌های پسامدرن نوعی بازی با الفاظ و نشانه‌ها و عملا به معنای نفی جدی دستاوردهای مدرنیسم و خردگرایی است. در غلطیدن به نیهیلیسمی است كه بازتاب واخوردگی انسانی است كه در نفی ساختارها و روابط اجتماعی ناپسند، در جستجوی بدیل و راه چاره نیست. این نگاه در حوزه سیاست، گرچه دستاوردهای مهمی در نقد نژآدپرستی، چندگانگی فمینیستی،  و فهم ”دیگری” داشته است، اما گاه به ابزار دفاع از اسلام گرایی و توجیه ایدئولوژی های سرکوبگرزنان و دیگر اشکال تبعیض نیز بدل شده است. اکبر احمد البته معنای پسامدرنیسم را  تنها درنفی جهان شمولی مدرنیته و رویاررویی با ”هویت تحمیلی” و وارداتی جوامع ”بیگانه” در فهم ”دیگری” خلاصه ندانسته بلکه برآن است که این درعین حال چالشی در برابر تعصب ”جهان بینی توحیدی” اسلامی است (23).

 با این همه باومن بر آن است که بدبینی پست مدرنیستی از آن رو که بر شکاکیت افراطی و نفی هر نوع کلان روایت استوار است، هر نوع امکان در هم آمیختن آن با هر پروژه چپ گرایانه و ترقیخواهانه واقع بینانه ای را ناممکن می سازد. در حوزه فمینیستی، سیبنا لاویبند در مقاله فمینیسم و پست مدرنیسم” بر خطر تخطئه های پست مدرنیستی علیه هرنوع کلان روایت که فمینیسم نیز برآن استوار است تاکید می روزد و می نویسد:

اگر رویکرد سیاسی نظام مندی در برخورد با مسائل ثروت، قدرت و کار وجود نداشته باشد، در آن صورت چگونه می توان انتظار داشت که چالش موثری در برابر آن نظم اجتماعی وجود داشته باشد که منافع، امتیازات و بار مسئولیت ها و فشار مشکلات خود دا به شیوه ای نظام مند و به گونه ای نا عادلانه بین زن و مرد توزیع میکند (24).
 
 اما ببینیم این تناقضات در حوزه‌ی ارزشها چگونه بروز می‌كند. نخست آنكه بر خلاف نظر نسبی‌گرایی فرهنگی تمایز بین دنیاها و فرهنگ‌های گوناگون نیز مطلق نیست. اعتقاد به آنكه فرهنگ‌های جوامع مختلف آنقدر از هم متمایزند كه در آن هیچ وجه اشتراكی نمی‌توان یافت، خود محصول نگرشی است كه با ثابت پنداشتن فرهنگ‌ها و انكار امكان شناخت آن از منظری دیگر، عملا امكان گفتگو و تاثیرپذیری و تاثیرگذاری را منتفی می‌داند. دیگر آنكه با نسبی‌گرایی فرهنگی كه هیچ فرهنگ و ارزشی را برتر از فرهنگ دیگری نمی‌داند، می‌توان به توجیه هر جنایتی نیز پرداخت! چه، معیار قرار دادن هر قاعده‌ای برای سنجش‌ كنش‌ دیگران، نوعی عمومیت بخشیدن به ارزش‌ها و نادیده گرفتن ازرش‌های ویژه آنها و حركت از معیارهای اخلاقی و نظام ارزشی خویش‌ است. از نظرگاه نسبی‌نگری فرهنگی می‌توان قربانی نمودن كودكان و زنان را در بسیاری از نقاط مشاهده كرد و با باور به همسانی و هم‌ارزشی همه‌ی فرهنگ‌ها نسبت به آن اعتراضی نکرد.

حركت از چنین نقطه عزیمتی است که برخی از روشنفکران غربی نظیر جان میردال، نویسنده مشهور سوئدی را  برآن داشت تا از درك فتوای قتل سلمان رشدی سخن گوید. نمونه‌ی دیگر ماجرای محكومیت برخی از مردان مهاجر مسلمان در سوئد به جرم خشونت علیه همسران خویش‌ است که هواخواهان نسبیت فرهنگی با این استدلال كه فرهنگ جوامع دیگر متفاوت است و در برخی از آنها كتك زدن همسر جرم نیست، در موارد متعددی خواستار تخفیف مجازات مجرم شدند!

نفی ارزش‌های عمومی و جهان شمول با حركت از این نقطه كه هر جامعه دارای آرمان، ارزش‌ و اخلاقیات خاص‌ خویش‌ است می‌تواند در یك برداشت افراطی‌تر به هر گروهی و حتی هر فردی در جامعه تعمیم یابد. بدین ترتیب هر كس‌ هر عملی هم كه انجام دهد، ”قابل فهم” و ”طبیعی” خواهد بود و ما حق نخواهیم داشت به سنجش‌، نقد و محكومیت آن بپردازیم و یا برای تغییر آن بكوشیم. به عبارت روشن‌تر، ”اگر معیاری برتر از آنچه هر جامعه‌ای برای خودش‌ در حكم آرمان می‌شمرد وجود نداشته باشد، ما هیچ گاه نخواهیم توانست در برابر آرمان اجتماعی خودمان به صورتی كه شایسته داوری انتقادی است عمل كنیم و از آن به درستی فاصله بگیریم” (25). حال آنكه نسبی‌گرایی فرهنگی با مطلق نمودن تمایزها، امكانی برای نزدیكی فرهنگ‌ها فراهم نمی‌آورد و عملا راه دستیابی به معنای مشترك را مطلقا می‌بندد.

بدین ترتیب نسبی‌گرایی فرهنگی در عمل می‌تواند به پشتوانه‌ی نظری ارتجاعی‌ترین و ضد انسانی‌ترین فرهنگ‌ها بدل گردد. در حالیكه كسانی كه از وجود ارزش‌های جهان‌شمول دفاع می‌كنند، می‌توانند بر مبنای ملاك‌های امروز این ارزش‌ها  که فردا می‌تواند تغییر یابد و تكمیل گردد) از حیات انسانی دفاع نمایند. بر همین مبناست كه اندیشمندانی چون هابرماس‌ پسامدرنیسم و نسبیت فرهنگی را ایدئولوژی محافظه‌كارانی می‌خواند كه سعی در بی‌اعتبار نمودن تئوری‌ها و ارزش‌های عام رهایی بخش‌ عصر مدرنیسم می‌نمایند. البته گادامر، ضمن رد ادعای‌ هابرماس‌ مبنی بر انتقادی نبودن هر منوتیك، برآنست كه هدف دامن زدن به دیالوگ و گفتگو است كه باید با حیات انسانی همخوانی همیشگی داشته باشد. به نظر وی پیش‌ فرض‌ اصلی این است كه ”دیگری” ممكن است برحق باشد! هر چند ممكن است رعایت این اصل زندگی را دشوار سازد اما پایه و اساس‌ زندگی جمعی همین اصل است. وی تلاش‌ برای صدور فرهنگ مادی و معنوی غرب را بی‌فایده دانسته و بر اینكه می‌توان از فرهنگ‌های دیگر نكته‌هایی آموخت، تاكید می‌ورزد. (26) چنین توضیحی هر چند هم پذیرفتنی باشد، كافی نیست. ژرژبالاندیه، ضمن رد ایده‌ی ”تنها راه موجود”، برآنست كه دنیاهای با فرهنگ دیگر می‌توانند هر یك مدرنیته‌هایی بیافرینند كه رنگ و بوی فرهنگ خود آنها را داشته باشد. وی لفظ پسامدرنیسم را هیولای اصطلاح شناختی می‌خواند و بجای آن از ”بیش‌ مدرنیته” سخن می‌گوید. او اگر چه عمومیتی بسط یافته را كه بیمارگونه و مسری و محصول مدرنیته‌ی مبتذل ساز” است رد می‌نماید، اما از گرایشی كه برای بازگشت به اصل عمومیت و جهان ‌ شمولی كه حقوق بشر بر اساس‌ آن بنا شده، دفاع می‌كند (27).

در واقع پایه‌ی اصلی چنین جهان‌شمولی نگری باور به خصلت یگانه‌ی طبیعت بشری است كه می‌تواند اشكال فرهنگی مختلفی نیز به خود بگیرد. هر چند كه روشن نمودن مرزهای آنچه طبیعت بشری و ارزش‌های جهان‌شمول بشری است، با آنچه كه ویژگی‌های فرهنگی محسوب می‌گردد، چندان ساده نیست. به زعم ولتر ”آنچه به طبیعت انسانی مربوط می‌شود، از این سر تا آن سر دنیا یكی است، آنچه به آداب و رسوم وابسته است، می‌تواند تفاوت كند، و تنها از سر تصادف ممكن است كه میان آنها همانندی یافت شود”. فرهنگ هر جامعه از عناصری تشكیل می‌گردد كه برخی از آنها بیان‌گر "ویژگی‌های ملی" آنست و عناصری از آن نیز جنبه‌ی فراملی و یا حتی جهانی دارد كه به ”تمدن” مربوط می‌گردد. بگذریم از آن که فرهنگ هیچ ملتی یکپارچه نبوده و بسته به طبقه، جنسیت، تعلق اتنیکی، گرایش جنسی، سن، توانمندی و..محیط پیرامونی و ویژگی های فردی سخت متنوع است. آنچه به عنوان فرهنگ جهانی یا فرهنگ بشری خوانده می‌شود، جزئی از مفهوم عام تمدن بشری است. ”فرهنگ جهانی” دربرگیرنده‌ی تجارب و سنت‌های ملل گوناگون است. همانگونه كه رامین جهانبگلو نیز تاكید می‌كند، از جمله‌ مهم‌ترین خطراتی كه امروزه بسیاری از فرهنگ‌های بومی را تهدید می‌كند همانا بسته ماندن به روی فرهنگ جهانی است. این در حالی است كه ماشاهد یك پویش‌ و رشد ”فرهنگ جهانی” هستیم كه از دل همزیستی و تبادل فرهنگ‌ها به سوی دستیابی به ارزش‌های همگانی و جهان‌شمول سیر می‌كند. برای مثال مسائلی نظیر فقر، بی‌سوادی، رشد جمعیت، توسعه، حفظ محیط زیست و بهبود موقعیت زنان و نظایر آن مسائلی نیستند كه با فرهنگ منزوی بومی حل و فصل گردند بلكه نیازمند همبستگی بین‌المللی‌اند. در واقع هر كوشش‌ فرهنگی نوعی فاصله گرفتن و نگاه انتقادی به ”فرهنگ خویشتن” در جهت درك و تساهل نسبت به ”فرهنگ دیگر” است. از اینرو ماهیت واحد ”فرهنگ جهانی” در كثرت فرهنگ‌های گوناگونی است كه در را به روی یكدیگر باز می‌گذارند (28).

 فرهنگ مدرنیته نیز به رغم تمام كمبودها و معایب آن یكی از آن پدیده‌های جهان‌شمولی است كه تمدن بشری با سرعت كم یا زیاد به سوی آن پیش‌ می‌رود. اینكه مدرنیزاسیون راه‌های بسیار متفاوتی را در جوامع گوناگون طی می‌كند، غیر قابل انكار است. اما آیا می‌توان از آن سرباز زد و آیا برخی ارزش‌های مدرنیته نظیر برابری حقوقی زنان و مردان را نباید جزئی از فرهنگ جهانی بشر دانست كه برای تحقق آن در همه جا، چه در غرب و چه در شرق باید كوشید؟ مارشال برمن به طنز می‌پرسد: ”اگر مدرنیسم و فرهنگ آن واقعا منحصر به غرب بوده و ربطی به ”جهان سوم” ندارد، پس‌ از چه رو حكومت‌های این جوامع این همه انرژی صرف سركوب و بازداشتن جوامع از ”غربزدگی” و در واقع مدرنیسم می‌كنند؟ جز آنست كه معمولا هنگام پاره شدن قید و بندها، این روح مدرنیستی است كه از نخستین پدیده‌هایی است كه آشكار می‌گردد؟” (29)  مصداق چنین واكنشی از سوی جمهوری اسلامی ایران طی این چهار دهه بسیار برجسته بوده است.امروزه میل به تامین حقوق برابر زنان و مردان، در واقع جلوه‌ای از همان روح مدرنیستی در جنبش‌ زنان در جوامعی چون ایران است كه در حال گسترش‌ است و حكومتگران به طرق گوناگون در پی مهار آنند. پرسش‌ اینجاست كه آیا جنبش‌ زنان بنیادگرای اسلامی نیز چالشی در برابر فمینیسم سكولار نیست كه بر پایه نسبیت فرهنگی قوام یافته است؟

جهان ‌شمولی حقوق برابر زنان و مردان و ”فمینیسم اسلامی”

درحالی که فمینیست‌های سكولار طرفدار جهان‌شمولی ارزش‌ها با مبنا قرار دادن حقوق بشر، از حق برابر زنان و مردان دفاع می‌کنند، اما ”فمینست‌های اسلامی” طرفدار نسبیت فرهنگی آنرا رد کروده و در مقابل از مفاهیم گنگ و پوشیده‌ای چون انصاف و عدالت دفاع می‌کنند. معصومه ابتكار می نویسد: "طرفداری از برابری حقوق زنان و مردان نوع از فمینیسم افراطی است که خواهان برابری كامل بوده و تفاوت‌های بیولوژیك را در نظر نمی‌گیرند، غافل از اینكه با این موضع هویت ”زن بودن” را از او گرفته و او را در رقابتی بی‌هدف با مردان قرار می‌دهد".  هم از این رو بجای دفاع از برابری equality كه به معنی حقوق یكسان است، از مفهوم عدالت equity استفاده کرده و می نویسد که”اصل برابری در نظر ما شامل برابری زن و مرد در حقوق و كرامت انسانی است و نقش‌ها و مسئولیت‌های متفاوت اجتماعی آنان بیانگر ضرورت نظام عادلانه حقوق است” (30).

 به زبان روشن‌تر، در نزد پاره ای از ”فمینیست‌های اسلامی” ایرانی، زن و مرد ارزش‌ یكسانی دارند، هر چند كه از حقوق نابرابری برخوردارند! اینكه بنا بر قوانین حاكم بر ایران و دیگر كشورهای مشابه زنان مورد تبعیض‌ واقع شده، بصورت سیستماتیك تحقیر می‌گردند، در بی حقوقی كامل بسر می‌برند و عملا شهروند درجه دو به حساب می‌آیند از نظر آنان همواره ناعادلانه نبوده، بلكه گاه مربوط به ”نقش‌ و مسئولیت‌های متفاوت” مرد و زن در خانواده و اجتماع برمی‌گردد كه  شرع  دینی آنرا تنظیم کرده است. در این نگاه برخورداری افراد از حق گرایش جنسی، نفی هرگونه تبعیض‌  جنسیتی و رعایت حقوق كودكان و حقوق بشر می بایست تابعی از الزامات دینی گردد. معصومه ابتكار، طرح خواست‌های جهان شمولی از این دست را ناشی از موضع سلطه‌جویانه‌ی فرهنگی غرب و تلاش‌ برای تحمیل آن می‌داند كه با فرهنگ جوامع مسلمان و در حال توسعه قرابتی ندارد (همانجا). ”فمینیست‌های اسلامی” ایران تفاوت بین زن مدرن غربی و فمینیسم سكولار با جریان فكری خود را در تفاوت میان اعتقاد به اصالت انسان یا اصالت خدا می‌دانند. در حالی كه دسته‌ی اول برای ”فردیت یافتن زن” مبارزه می‌كنند، گروه دوم برای اثبات عبودیت برای خدا می‌جنگند. حفظ بیضه‌ی اسلام آن ”دیگری” اصیل است كه زن انقلابی متدین حتی همسر و فرزندان خود را به پای آن نثار می‌كند و هم از اینرو در این چند سال پس‌ از انقلاب اسلامی، بسیاری از نیازهای خود را در برابر حفظ بنیادهای حكومتی نادیده انگاشته است (31).

 بدین گونه ”نسبیت فرهنگی” و نفی ارزش‌های جهان‌شمول می‌تواند در خدمت چنین دیدگاه‌های واپس‌گرایانه درآید كه حتی تحت نام فمینیسم اسلامی طفره رفتن از پذیرش‌ حقوق زنان را توجیه نماید. البته تمام كسانی كه در پی تطبیق فمینیسم با اسلام هستند، لاجرم همچون معصومه ابتکار نمی‌اندیشند (که روشن نیست امروز نیز تا چه حد از همان باورهای پیشین برخوردار است).  برای نمونه، برداشت محسن سعیدزاده از تطبیق فمینیسم و اسلام با این دست از افراد یكی نیست و در گذشته نیز نشریه‌ی ”زنان” نگاه متفاوتی از نشریه ”فرزانه” در این حوزه داشت.

این تفاوت‌ ها گاه تحت نام فمینیست‌های اسلامی و دولتی متمایز از مسلمانان فمینیست‌ مستقل مورد تاکید قرار گرفته اند. برای نمونه برخی چون Jan-Hjarpe اسلام شناس‌ برجسته‌ی سوئدی ضمن تفكیك ایندو گروه از یکدیگر از وجود چهار دسته جریان فمینیستی در كشورهای اسلامی نام می‌برند. وی ”فمینیسم اسلامی” را جریانی دولتی و یا مرتبط با نهضت‌های اسلامی می‌داند حال آنكه مسلمانان فمینیست (همچون فاطمه مرنیسی) را از دسته‌ی اول جدا کرده و برآنست كه آنان در پی درهم آمبختن اندیشه‌های فمینیستی با خوانشی "زن ورانه" از  اسلام هستند. علاوه بر این دو گروه، او از فمینیست‌هایی كه مذهب بطور عام و اسلام بطور خاص‌ را مردسالارانه و مانع رهایی زنان می‌خوانند نام برد كه به نوعی فمینیست‌های دین ستیز هستند. دسته‌ی چهارم فمینیست‌هایی همچون نوال السعداوی هستند كه نسبت به مذهب موضعی ”خنثی” اتخاذ می‌كنند و برآنند كه باید به دین به مثابه‌ی اعتقادی فردی نگریست و نظام حقوقی جامعه را بر پایه‌ی آن بنا ننهاد (32).

درباره ارزیابی از كم و كیف این چهار جریان و به ویژه وجوه اشتراك و افتراق فمینیسم سكولار و اسلامی در مقاله دیگری -"اسلام، پدرسالاری و فمینیسم" - به آن پرداخته ام.  هدف این گفتار نیز انكار واقعیت جنبش‌ زنان مسلمان و یا یکسان خواندن کسانی که می کوشند فمینیسم‌ را با باورهای  اسلامی خود تطبیق دهند نبود. البته كه هر قرائت لیبرال‌تری از اسلام به نفع رشد سكولاریسم در جامعه است و یا هر تفسیر زن‌ورانه‌ای از قرآن و اسلام كه بنابر آن مشروعیت اقتدار مردسالاری در جامعه تضعیف گردد، به نفع زنان و جنبش‌ فمینیستی است. اما پس‌ از تجربه‌ی بنیادگرایی اسلامی در ایران به جای تاکید بر سکولاریسم و فمینیسم تلاش در پی جایگزینی آن با باورهای فقهی ملایم‌تری كه بر توهم ”حكومت دموكراتیك دینی” و یا  ”فمینیسم اسلامی” استوار باشد، در بهترین حالت عقیم کردن جنبش فمینیستی است. در چنین شرایطی بسته به خوانش این و آن آیت‌الله و حجت‌الاسلام قوانین مدنی مبتنی بر فقه اسلامی می توانند فورا تغییر کرده و زنان باید دائما دل‌نگران حقوق خود باشند. تجربه نشان داده است ”فمینیسم اسلامی” - اگر این اصطلاح  معتبر باشد -  بیش از آن که به تضعیف نظام مردسالاری یاری رساند، استقلال زنان و جنبش‌ فمینیستی را خدشه دارد می کند! دیدگاه های مجله ”فرزانه” همچون نمونه فمینیسم اسلامی در ایران به روشنی نشانگر ادعای فوق است (33).

 كلام آخر آنكه بجای دنباله‌روی از ”فمینیسم اسلامی” و یا شیفتگی در برابر آن، باید بیشتر به دشواری‌های رشد و تحقق آمال‌های فمینیستی در جوامع اسلامی اندیشید و در آن تامل كرد. یك مسلمان حق دارد كه بنیادگرایی اسلامی را نتیجه‌ی منطقی اعتقاد به اسلام بداند و یا نداند و یا بین اعتقاد به برابری زنان و مردان و باورهای دینی خود تضادی بیابد و یا نیابد. همانطور كه افراد لائیك می‌توانند در مورد نقش دین در تضعیف حقوق زنان نظر متفاوتی داشته باشند و این به رغم این واقعیت است که هیچ نمونه تاریخی وجود ندارد که نشان دهد با برآمد دین و جنبش های دینی حقوق زنان تهدید نشده است. با این همه زبان مشتركی كه بتواند مسلمانان فمینیست و سكولار را به هم پیوند دهد، نه در پذیرش‌ تفسیر یكدیگر از اسلام، بلكه در سپردن آن به حوزه تفسیرهای شخصی و عدم مداخله‌ی آن در دولت و نظام حقوقی جامعه است. اصول جهانی حقوق بشر می‌تواند نقطه آغاز مناسبی نه تنها برای استقرار یك نظام سكولار و دموكراتیك در جامعه، بلکه برای گسترش برابری حقوق زنان و مردان باشد. از اینرو من همچنان بر استقلال جنبش‌ فمینیستی سكولار در برابر نحله‌های دینی پافشاری می‌كنم! تجربه چند دهه اخیر اهمیت و صحت این پافشاری را چنان نشان داده که دیگر از  مدعیان "فمینیسم اسلامی" دستکم در ایران ردپایی نیز باقی نمانده است!

توضیحات و منابع

1- Sheila Rowbotham. The Troublc with `atriarchy` in New Statcsman, December 9791, London.
2- Sandra Harding. Instabiliteten i den Feministiska Teoribildningens analytiska Katagorier, Kvinnovetenskapliga tidskeiften, Nr2-3

3- Chandra Mohanty. Under western Eyes. Feminist Review Nr 03, 8891.
4_ ”بدون دخترم هرگز” حتی توانست احساس‌ همدردی و تایید بخشی از فمینیست‌های غربی را
بدست آورد. از سوی دیگر بسیاری از ناسیونالیست‌های دو آتشه ایرانی، در مذمت این كتاب
و فیلم همسو با جمهوری اسلامی تا آنجا پیش‌ رفتند كه بر واقعیات زن ستیزانه موجود در
جامعه‌ی ایران نیز سرپوش‌ نهادند. با اینهمه بسیاری از فمینیست‌های ایرانی از زاویه‌ای
زن‌ورانه به نقد تمایلات نژادپرستانه‌ی كتاب برخاستند.
برای نمونه می‌توان به ”گرفتار تارهای پیشداوری” از نسرین بصیری )1371( و كتاب دیگری
از ایراندخت آزاده و انابلور تحت عنوان ”پژوهش‌ و نقدی بر بدون دخترم هرگز” 1992 چاپ
آلمان رجوع نمود.
5-Magnus Berg.(1994) Betty Mahmoudis oforklariga huvudvark, Ljusgarden.
6- Magnus B. (1995)  Modern popular orientalism och behovet av en Stabil maskulinitet, TFMS, Nr,1.
البته قهرمان شش‌ كتاب مشهوری كه ”برگ” از آن نام برده است، برخلاف ”بدون دخترم
هرگز” جملگی مرد هستند. مردان قهرمانی كه از سرزمین غرب به دلیل گروگانگیری، جنگ و
یا ماجراجویی از شرق اسلامی سر درآورده‌اند و با مشكلات و عجایب این سرزمین‌های ”بدوی”
روبرو شده‌اند و سرانجام پیروزمند به خانه و كاشانه‌ی خود بازگشته‌اند.
7_ ادوارد سعید: شرق‌شناس‌، ترجمه‌ی عبدالرحیم گواهی، تهران 1371.
8- Leila Ahmed. Women and Gender in Islam 2991, London.
9- Hamidi Hassan. Islam, Seder, tro och Kulture, Kosmopoth Nr 3,4, 5991.
10 و 11_ بابك احمدی: كتاب تردید، 1374، تهران

Charles, T. (1997). The politics of Reconition Princeton, University press-12
13_ سرگشتگی نشانه‌ها، نمونه‌هایی از نقد پسامدرن، گزینش‌ و ویرایش‌: مانی حقیقی، تهران
1374، ص‌ 46.
14_ رامین جهانبگلو: مدرنیته، دموكراسی و روشنفكران، 1374، تهران.
15_ میشل فوكو: روشنگری چیست؟ ترجمه‌ی ناصر اعتمادی، كتاب نقطه شماره 1، پائیز 1374.
16_ پایان دوران ارزش‌های جهان‌شمول، گفتگوی رامین جهانبگلو با ژان‌بودریار، نگاه نو
شماره 17، دی 1372.
17_ جان مورفی: جامعه‌شناسی فرانوین، ترجمه‌ی محمدرضا عطائی، فرهنگ و توسعه، شماره‌ی
17، سال 1374.
18_ پل ریكور: احیای معنا یا كاهش‌ توهم، ترجمه‌ی هاله لاجوردی، ارغنون، شماره‌ی 3،
1373 و ”هرمنوتیك و سیاست” نگاه نو شماره‌ی 24، سال 1374، همچنین رجوع شود به مقاله‌ی
پل‌ریكور: از هرمنوتیك تا سیاست، به قلم رامین جهانبگلو در همان شماره.
19_ ریچارد دروتی: هایدگر و كوندرا و دیكنز، ترجمه‌ی هاله لاجوردی، ارغنون شماره 1،
بهار 1373.
20_ كاظم علمداری: جامعه‌شناسی پسامدرنیسم، آدینه شماره‌ی 97، سال 1373.
  21. Jean - Francais Lyotard. The post - modern Condition, 1991

22 –همان منبع شماره 16

23- َ Akbar S Ahmed (2013). Postmodernism and Islam

 24- به نقل از کتاب پست مدرنیته و پست مدرنیسم، حسینعلی نوذری انتشارات نقش جهان 2009

                        25 -همان منبع شماره 10

                       26-  مصاحبه با گادامر، مجله ارغنون شماره دو تابستان 1374

                       27 - ژرژ بالاندیه: جستجوگر تمدن و مدرنیته ای دیگر، مجله نگاه نو، شماره 18  سال  1375

28-همان منبع شماره 14                                                                                                 

29- مارشال برمن: مارکس و مدرنیسم و مدرنیزاسیون، ارغنون، شماره 3 پائیز1373                  

 30-معصومه ابتکار:مبانی فکری سند پکن، مجله فرزانه، شماره 7، زمستان 1374                       

31 -محبوبه عباسقلی زاده: چالش میان خود و دیگری میان سازمان های غیر دولتی ایران، فرزانه،     

                      شماره 7 سال 1374  

Hjärpe, Jan (1995) islamisk feminism. In ”kvinnor och fundamentalism”, n10.- 32

 33 -  مجله"فرزانه" با صاحب امتیازی و مدیریت معصومه ابتکار شاخص ترین تریبون مدافعان فمینیسم اسلامی در ایران بود که پس از انتشار 13 شماره تعصیل شد. البته چرخش های نظری در دیدگاه محبوبه عباس قلعی زاده سردبیر پیشین آن، از سال 1379 به تدریج او را از آن مجله و طیف فمینیست های اسلامی دور ساخت و در نهایت به سمت فمینیسم سکولار سوق داد که امروز نیز از فعالان جنبش زنان در تبعید است. مقاله پروین اردلان در معرفی مجله فرزانه در نشریه زنان شماره 29 آبان 1379 نشانه های این چرخش نظری را که گواه بی رنگ شدن فمینیسم اسلامی حتی در نزد پیشکسوتان آن است، بدست می دهد.

به نقل از زمانه

https://www.radiozamaneh.com/492648

 

 

       

روز جهانی زن و آن حرفها !


روز جهانی زن و آن حرفها !
 
hoshyaresmaeil2017@hotmail.com

من هنوز روز جهانی زن را نمیفهمم ... در فضای مجازی و تیترهای بی معنی و مراسمهای تکراری ... اصلا خودم هم گُم هستم . اگر زاویه نگاه فقط مردانه باشد که نیازم ربطی به عمق این نگرش جاهلانه تاریخی ندارد...نگاه مردانه و نیاز فیزیکی مقولاتی مشابه نیستند .

انسان خوب یا بد ربطی به هیچ چیز ندارد، از جمله جنسیت ، نیازی هم به تعریف با اخلاق مردانه یا آروقهای روشنفکری با بوی پیاز ندارد .

من به سهم خودم و اندازه فهم خودم ، نگاهم را با نیازم یکی نمیکنم . این 2 مقوله برای من دو روی یک سکه نیست ... نیاز از جنس فیزیک و غریزه است که شامل همه جانداران میشود و نگاه از جنس شعور است و فقط و فقط مخصوص انسان ... !

تفعی زدم به حضرت شاملو که البته از روی دست زنی تقلب کردم...باشد که رستگار شوم ...

شما که عشق تان زندگی ست
شما که خشم تان مرگ است!
شما که تابانده اید در یأس آسمان ها
امید ستاره گان را
شما که به وجود آورده اید سالیان را
قرون را
و تاریخ بزرگ آینده را با امید
در بطن کوچک خود پرورده اید
و شما که پرورده اید فتح را
در زهدان شکست،
شما که برق ستاره ی عشق اید
در ظلمت بی حرارت قلب ها
شما که سوزانده اید جرقه ی بوسه را
بر خاکستر تشنه ی لب ها...!

احمد شاملو
 
....................


ظاهرا حضرات حاکم مسلمان در ایران از کنسرت ایرانی در عربستان راضی نیستند این کسنرت ایرانی طی 2 شب در نیمه های اسفند برگزار میشود الان فقط معلوم نیست که ناراضیان اسکول از اصل کنسرت راضی نیستند یا از خاک عربستان ؟

اگر از کنسرت و شادی مردم راضی نیستند که عجیب نیست ادیان الهی چه زمانی با شادی مردم موافق بودند ؟ حتی در مواجه با کرونا هم نوحه تزریق میکنند تا کرونا شاد شود .

اگر هم با خاک عربستان موافق نیستند که غلط میکنند سالانه میلیاردها دلار خرج سفر حج میکنند تا دزد و حاجی بیشتری پرورش دهند . خاک عربستان اگر بد است پس غلط میکنی میروی حج جاکش...

و بالاخره اینکه هر نوع شادی و کنسرت و هرعملی که به سیستم سیاسی حاکم در ایران در هر مکانی فشار و پایان دهد ، جای تشکر و تقدیر دارد .

کنسرت ایرانی در عربستان اگر کون عظما و سیستم سیاسی ولایت فقیه را میسوزاند پس حتما خوب است ، اگر هم حاکمان ایران را شاد میکند پس حتما بد است ...

......................

اینجانب علی ف که در حال حاضر در کشور آلبانی ساکن و مشغول زندگی خودم می‌باشم، چندی پیش که همراه یکی از دوستانم که مریض و در بیمارستان بستری بود و من در حال رسیدگی به او بودم، متوجه شدم که فردی بنام سیامک نادری که هیچ رابطه‌ای نه با من و نه با مریض داشت، تحت عنوان ملاقات با مریض به بیمارستان آمد.

در خلال صحبت اقدام به گرفتن عکس یادگاری با مریض کرد ، مثل ایرج مصداقی که با زنده یاد عباس رحیمی در لندن عکس میگرفت و تبلیغ برای خودش میکرد ... و سعید بهبهانی جاکش هم حرکات مصداقی را منکعس میکرد
...

دو روز بعد وضعیت مریض درسایتهای حکومت اسلامی ایران منتشر شد مثل انتشار حرکات مصداقی در میهن تی وی و تلویزیون اینترنشنال که از بیماری و مرگ افراد هم دنبال لقمه سیاسی خودشان هستند ...


خلاصه اینکه سگ بشاشه به ذات و روح سعید بهبهانی و میهن تی وی و مصداقی و همراهان سیاسی...


 


09.03.2020
اسماعیل هوشیار

رقابتهای منطقه ای اردوغان و جنگ علیه پناهجویان

رقابتهای منطقه ای اردوغان و جنگ علیه پناهجویان

 

بار دیگر رقابتها و جنگ ها میان قدرتهای بزرگ و منطقه ای زندگی  میلیون ها نفر را در معرض خطر و معامله قرار داده است. هم اکنون هزاران پناهجو در پشت مرزهای یونان گرفتار آمده اند. از یک طرف ترکیه برای فشار بر اتحادیه اروپا مرزهای خود را باز کرده است و اذیت و آزار پناهجویان را افزایش داده است و تلاش می کند تا افکار عمومی را علیه پناهجویان برانگیزاند تا فشاری به پناهجویان باشد و ترکیه را ترک کنند و خود  را به مرز یونان برای راهی شدن به اروپا، برسانند. از طرف دیگر یونان با گاز اشک آور و شلیک گلوله و باتوم به استقبال پناهجویان شتافته و مرزهای خود را بسته است. پناهجویان بصورت گروهی و یا فردی که در میان آنان خردسالان و کودکان دیده می شود مجبور شده اند که بدون هیچگونه امکانی هفته گذشته را در سرمای شدید بسر برند در حالیکه همگی از بی غذایی و کمبود آب آشامیدنی رنج می برند. در مقابل رفتار ماموران پلیس علیه پناهجویان وحشیانه تر می شود.  و بر طبق گزارش ها تا بحال چند نفر زخمی و حداقل یک نفر کشته شده است.

در حال حاضر در حدود سه و نیم میلیون پناهجوی سوری در ترکیه بسر می برند. جنگ اخیر میان ترکیه و سوریه در منطقه ادلب بیش از یک تا دو میلیون سوری را آواره  کرده است. همچنین گزارش شده است که هم اکنون در حدود یک میلیون و پانصدهزار نفر از  آوارگان سوری خود را به پشت مرزهای ترکیه رسانده اند. اما این مرز نیز بر روی پناهجویان بسته است.

مردم سوریه در یک دهه گذشته اسیر جنگ خانماسوزی بوده اند که نزدیک به یک سوم جمعیت کشور را به خارج از مرزها  در ترکیه ، لبنان، اردن و مصر کشانده است. رسانه های غربی تلاش کرده اند که جنگ سوریه  را یک جنگ داخلی و یا جنگ میان مردم و رژیم جلوه دهند. اما اگر چه در ابتدا مردم سوریه بودند که علیه رژیم بشار اسد به پا خواستند اما با سرازیز شدن قدرتهای جهانی و قدرتهای منطقه ای و نیروهای مختلف بنیادگرا  عرصه جنگ بین مردم و رژیم مرتجع بشار اسد بسرعت تغییر کرد و سوریه به میدان تاخت و تاز رقابت ها ی جهانی و منطقه ای مبدل شد.  وحشیگری های بی سابقه و فجیعی علیه مردم از جانب همه طرف های درگیرصورت گرفت. از یک طرف  نیروهای بنیاد گرای داعشی و القاعده و دولت های حامی آنها مثل ترکیه، عربستان و کشورهای غربی بودند و طرف دیگر  رژیم اسد و حامیانش مثل جمهوری اسلامی و روسیه و حزب الله لبنان قرار داشت.

ترکیه، رقابتهای منطقه ای و پناهجویان:

 

پناهجویان در مرز ترکیه و یونان

جنگ اخیر میان نیروهای ترکیه و سوریه اینگونه آغاز شد که نیروهای اسلام گرایی که مورد حمایت ترکیه قرار دارند، در استان ادلب تنها استانی که حضور دارند، در روز ٢۷ فوریه یکی از شهرهای شمال این استان را به نام سراقب که از اهمیت استراتژیک برخوردار است با کمک نیروهای نظامی ترکیه تصرف کردند. روسیه حضور نیروهای نظامی ترکیه در این منطقه را مخالف قرارداد قبلی بین خود و ترکیه در سال ٢۰۱۸ قلمداد کرد و به همین دلیل به سوریه کمک کرد که به این منطقه حمله کند. سوریه با حملات هوایی خود مواضع نیروهای اسلام گرای مورد حمایت ترکیه را هدف قرار داد  و ۳۳ نیروی نظامی ترکیه کشته شدند و تعداد کشته های ترکیه را از آغاز سال میلادی به ۴۹ نفر رساند.  اردوغان نشان داده است که یکی از عاملان اصلی ایجاد جنگ و بی ثباتی در سوریه است. در حدود یک دهه بسیاری از قدرتهای جهانی همچون روسیه، آمریکا و اتحادیه اروپا و همچنین قدرتهای منطقه ای مثل جمهوری اسلامی ایران، عربستان و ترکیه بطور مستقیم و یا با ارسال کمک های مالی و نظامی به حمایت از رژیم بشار اسد و یا از  نیروهای اپوزیسیون جهادی سوریه پرداخته اند. نتیجه این دخالت های نظامی باعث کشته شدن چند صد هزار نفر ( تخمین زده می شود بین ۴۰۰  تا ۵۰۰هزار نفر ) و  آواره گی بیش از ۱۳ میلیون نفر یعنی نیمی از جمعیت سوریه شده است. اما بعد از یک دهه جنگ و خونریزی و رقابت های وحشیانه که هزینه اصلی آن را مردم تحت ستم این منطقه با جان و زندگی خود پرداختند بالاخره رژیم بشار اسد با حمایت روسیه وایران بر سرکار ماند. و ظاهرا و یا موقتا اتحادیه اروپا و آمریکا بر سر موقعیت کنونی با روسیه به توافق رسیدند. اما به نظر می رسد اردوغان که انتظار داشت کنترل سوریه و یا حداقل بخش مهمی از آنرا  به او اعطا کنند و یا بتواند حرف اول را در سوریه بزند از این توافقات راضی نیست و پیوسته در تلاش است همین ثبات نسبی و شکننده  را که با بند بست بین قدرتهای جهانی و منطقه ای بدست آمده است را با قلدری و بهانه های مختلف بر هم زند. در پاییز امسال اردوغان با چراغ سبز آمریکا، حملات وحشیانه ای را علیه روژاوا – کردستان سوریه – آغاز کرد که هزاران نفر کشته و چند صد هزار نفر مجبور به ترک محل ومکانی شدند که نسل ها در آنجا زندگی می کردند و این چنین  به ایجاد جنگ در سوریه و بی ثباتی در منطقه دامن زد. ترکیه از همان ابتدای جنگ سوریه با اتکاء به نیروهای جهادی و بنیادگرا که از اعوان انصار داعش و القاعده می باشند سعی کرده است که جای پایی در سوریه حاصل کند. در جنگ اخیر به دفاع از نیروهای مرتجع بنیادگرا برخاسته و نیروهای نظامی عظیمی را به آنجا گسیل کرده است. فاکتوری را که ترکیه در این جنگ هایش در نظر نگرفته است، اینکه روسیه در یک رویارویی با قدرتهای جهانی آماده بود که برای حفظ کنترل و نفوذ خود در سوریه و حفظ  رژیم بشار اسد تا جایی که در توان دارد تلاش کند و علیرغم فشار نیروهای غربی و منطقه ای حاضر به عقب نشینی نشد. در نهایت بالاخره با توافقات و یا بند وبست معین و پشت پرده ای عملا کنترل سوریه به روسیه واگذار شد و بشار اسد بر سر قدرت باقی ماند. هر چند که روشن است قدرتهای غربی ممکن است که با نارضایتی و یا بصورت موقتی به این توافق تن داده باشند.

در چنین شرایطی است که ترکیه اعلام می کند که ” توان تحمل یک موج جدید مهاجرت را ندارد و بار مشکلات پناهجویان سوری را نمی تواند به تنهایی بکشد.”  به همین علت مرزهای خود را بسمت اتحادیه اروپا را باز کرده است. اردوغان تلاش می کند که این توافقات را بر هم بزند. اما روسیه به آسانی حاضر به عقب نشینی نیست. اردوغان خوب می داند که حملات سوریه به ادلب نه به تنهایی بلکه با حمایت و نقشه روسیه بوده است . و حمله به نیروهای ترکیه نیز عملا با اشاره و هدایت روسیه صورت گرفته است. در نتیجه می خواهد که با زور و استفاده از ابزار پناهجویان اتحادیه اروپا را به میدان بکشاند و یا به حمایت از خود وادارد. اما توافقات از قبل صورت گرفته است و به نظر نمی رسد که اتحادیه اروپا بخواهد در شرایط کنونی آنرا بر هم زند. بازی اردوغان برای بند بازی بین تضاد قدرتهای بزرگ ناشیانه و همراه با قلدری است که  به نظر می رسد نتایج دلخواه اردوغان را به همراه نداشته است.

اما اردوغان اگر چه نتوانست که اتحادیه اروپا را به جنگ بکشاند اما توانست به یک فاجعه پناهجویی دیگر دامن زند. ممکن است که کشورهای اروپایی و یا سازمان ملل آنرا یک بحران به حساب نیاورد اما یک تا دومیلیون انسان مجبور به ترک محل زندگی خود شده اند که اکثریت آن زنان و کودکان هستند. و جان بسیاری در معرض خطر است. بسیاری در زیر درختان پناه گرفته و یا به ساختمان های متروکه پناه برده اند.اما بقیه هیچ سرپناهی ندارند و در سرمای شدید زمستان از بی غذایی و امکانات گرمایی و یا دارو محرومند.

جنگ طلبی های و توسعه طلبی های اردوغان و بقیه قدرتهای منطقه ای و جهانی باعث جنگ در سوریه شده است و میلیونها نفر از مردم سوریه را آواره کرده است. در نتیجه رژیم ترکیه از عوامل بوجود آوردن جنگ در منطقه و در نتیجه بحران پناهجویی در منطقه و بخصوص در سوریه بوده   است.

مرز ترکیه – یونان

از طرف دیگر ترکیه پناهجویانی را که در خاک ترکیه هستند بزور بسمت مرز یونان می راند و از طریق تبلیغات رسانه های اصلی مردم را بر علیه پناهجویان بر می انگیزاند و  پناهجویان سوری و همچنین بقیه پناهجویان از جمله پناهجویان افغانستانی و ایرانی زیر فشار فوق العاده ای از جانب پلیس و همچنین افرادی که از احزاب حاکم طرفداری می کنند، می باشند. پناهجویان مجبورند که درانظار عمومی حتی الامکان ظاهر نشوند. بطور مثال در روز هشت مارس عده ای از پناهجویان زن ایرانی طرفدار کارزار زنان که تلاش داشتند روز زن را برگزار کنند، مورد تعقیب پلیس قرار گرفتند و تعدادی بازدداشت شدند که مورد سوال و تهدید قرار گرفتند. حتی این حرکت تبعیض گرانه و فاشیستی پلیس ترکیه مورد اعتراض کسانی که در محل حضور داشتند و از فعالین زن ترکیه  نیز بودن قرار نگرفت.

شمار پناهجویانی که به  مرز ترکیه – یونان رانده شده و یا به میل خود به آنجا  رفته اند به گفته مقامات ترکیه بیش از ۸۰هزار نفر هستند. پناهجویان در سر مرز با خشونت کم سابقه ای از جانب پلیس ضد شورش یونان روبرو شدند. گاز اشک آور، ضرب و شتم با باتوم، لخت کردن و به داخل آب انداختن از جمله پذیرایی هاییست که پلیس یونان از پناهجویان به عمل آورده است. عده ای از پناهجویان هم تلاش می کنند که از طریق مرز بلغارستان ترکیه را ترک کنند.برخی برای رهایی یافتن از این اوضاع دل به دریا می زنند و با قایق های بادی که تهیه کرده اند از راه دریا به طرف یونان سرازیر شده اند. پلیس یونان سابقه برخوردهای فاشیستی با پناهجویان را دارد. بطور مثال در اواخر ژانویه گزارشی که با تصویرهای ویدئویی تایید می شد  نشان می داد که نیروی دریایی یونان باعث واژگون شدن یک قایق کوچک ماهیگیری که حامل ٢۸ پناهجو در نزدیکی جزیره فارمکونیسی بود شد و در نتیجه  ۱۱ تن از پناهجویان غرق شدند. یکی از نجات یافتگان که اهل سوریه بود به خبرنگاران گفت که در حالیکه تلاش می کرد یک کودک خردسال را از آب نجات دهد با خشم و لگد پلیس روبرو شد که باعث شد این کودک دوباره به دریا بیفتد و غرق شود.

پناهجویان و جزیر لسبوس:

پناهجویان در جزیره لسبوس در اعتراض به شرایط اردوگاه

یکی از مناطق ورود پناهجویان به یونان جزیره لسبوس است. پناهجویان از طریق استان ” چاناق قلعه ” با  قایق خود را به این جزیره می رسانند. در این جزیره  حدود بیست هزار پناهجو در اردوگاهی که  برای سه هزار نفر ساخته شده جای داده شده اند. این پناهجویان در شرایط بسیار نامناسبی از لحاظ بهداشتی، و کمبود امکانات زندگی می کنند. تراکم جمعیت و دیوارهای بلند و سیم های خاردار همراه با  حضور سنگین پلیس و نیروهای امنیتی ، صف های طولانی دوش و دستشویی، اردوگاه ها را به زندان مبدل کرده است. در ابتدا قرار بود پناهجویان بصورت موقتی تا هنگام رسیدگی به وضعیت پناهندگی شان در این اردوگاه بمانند اما برخی همراه با خانواده و کودکان خود چند سال است که در آنجا اقامت دارند. تعداد بسیاری پناهجویان از افغانستان و ایران در این اردوگاه می باشند و در حالت بلاتکلیفی بسر می برند. در چند روز پیش یک قایق که 54 پناهجوی افغان در آن بود در سواحل جزیره لسبوس از آب گرفته شد. علاوه بر لسبوس پناهجویان در دو جزیره دیگر به نام های خیوس و ساموس نیز اسکان داده شده اند. که در مجموع در حدود ۴٢هزار پناهجو در این سه جزیره مستقرند در حالیکه  ظرفیت این اردوگاه ها حداکثر هشت هزار نفر است. حتی کمیسار عالی آژانس پناهندگان سازمان ملل وضعیت این اردوگاهها را ” شرم آور و تکان دهنده خواند”.

پلیس ضد شورش در اردوگاه لسبوس برای مقابله با پناهجویان

اما پناهجویان لسبوس با مشکل دیگری نیز روبرو شده اند. و آن اعتراض برخی از ساکنین به وجود پناهجویان دراین جزایر است. که تا بحال چندین تظاهرات در اعتراض به حضور پناهجویان برگزار کرده اند.  آخرین آنها در ٢۶ فوریه برگزار شد که در آن دهها نفر از معترضین و افسران پلیس زخمی شدند. برخی از گروههای دست راستی در سازماندهی این تظاهرات ها علیه پناهجویان نقش دارند که از نگرانی و نا خشنودی ساکنین سوء استفاده می کنند. اما در مقابل هفته گذشته تظاهرات بزرگی  به حمایت از پناهجویان و بر علیه سیاست های پناهجو- ستیزی یونان و اتحادیه اروپا در شهر مرزی تسالونیک به خیابانها آمدند، و شعار دادند که ” ما برای دنیایی آزاد و برابر با تمام قدرت مبارزه می کنیم.” و همچنین فریاد زدند ” ننگ و نفرت بر حاکمان سرمایه که دنیا را به لجن کشانده اند”.

قدرتهایی که با دخالتها و  جنگ های اشغال گرانه و ستم گرانه خود  عامل آوارگی میلیون ها نفر از مردم کشورهای جهان و خاورمیانه شده اند حالا یا خود را کنار کشیده اند و یا  با زندگی آنها بازی می کنند، آنها را به ابزار  رقابتها و اهرم فشار خود مبدل کرده اند. این نتیجه عملکرد جهانی نظام طبقاتی است. مرز های میان کشورها و تفاوت ها بر مبنای ملیت و نژاد ، جنسیت و مذهب تنها بهانه هایی است در دست طبقات حاکم، برای تحمیق بخشی از مردم و سرکوب بخشی دیگر. واقعیات نشان داده که معضل پناهجویی و آوارگی در چنین نظامهایی پایان نخواهد یافت اما با از میان برداشتن طبقات، مرزها نیز از میان خواهند رفت. آنگاه تنها در چنین جهانی است که سخنی از آوارگی و جنایات علیه آنها نخواهد بود.

فرهاد کیان

۹ مارس ٢۰٢۰

 

Web site: www.ri-awwb.org

email.awwb.pm@gmail.com

Facebook.com/riawwb

 

March 10, 2020

ماهیت جمهوری اسلامی و تداوم بحران زایی...

              ماهیت جمهوری اسلامی و تداوم بحران زایی...

 

"همچنان که در زندگی خصوصی میان آن چیزی که شخص درباره‌ی خود می‌اندیشد و به زبان می‌آورد، و آنچه به واقع هست و انجام می‌دهد، فرق می‌گذارند، در نبردهای تاریخی، حتی بیشتر لازم است که میان گفته‌ها و ادعا‌های خیال‌پروارنه‌ی احزاب، و سازمان و منافع واقعی آنها و همچنین میان طرز تلقی آنها از خودشان و آن چیزی که به واقع هستند، فرق گذاشته شود."

                                                                                     کارل مارکس هجدهم برومر لویی بناپارت

 

گسترش ویروس کرونا وضعیت استثنایی نیست. با وجود آنکه ویروس کووید ۱۹ در ده ها کشور پخش شده است. اما سازمان بهداشت جهانی هنوز آن را همه­گیر اعلام نکرده است. ویروس همه­گیر جهانی، شیوع یک بیماری در یک محدوده جغرافیایی گسترده است، که جمعیت بسیاری را تحت تاثیر قرار می­دهد، و پدیده جدیدی نیست.

آنفلوآنزا ی اسپانیایی: درسال ۱۹۱۸ این نوع آنفلوآنزا حدود ۵۰ میلیون نفر را در جهان کشت به ویژه افراد ۱۵ تا ۳۴ سال به آن مبتلا شدند.

آنفلوآنزا ی آسیایی: نخستین بار در سال ۱۹۵۷ درسنگاپور گزارش شد این بیماری یک میلیون و ۱۰۰ هزار نفر را کشت.

آنفلوآنزای هنگ کنکی: در سال ۱۹۶۸ ظاهر شد و جان۵۰۰ هزارنفر را درهنگ کنک گرفت. بیماری در اروپا و آسیا گسترش پیدا کرد. سربازان آمریکایی بازگشته از ویتنام این ویروس را به آمریکا آوردند. ده ها هزارنفر به دلیل این بیماری درامریکا مردند.

آنفلوآنزا ی خوکی: این نوع آنفلوآنزا در سال ۲۰۰۹، جان حدود ۲۰۰ هزارتن را گرفت  اولین بار این بیماری در مکزیک پیداشد. عامل این بیماری شبیه ویروس­هایی است  که خوک­ها را بیمار می­کند

ویروس‌هایی مثل Hiv  و فلج اطفال کشنده تر هستند . Hiv  یا ایدز در سال ۱۹۸۱ در آمریکا گزارش شد. ۷۵ میلیون نفر در سراسر جهان به آن مبتلا شده‌اند که ۳۲ میلیون نفر جان دادند.

سازمان بهداشت جهانی احتمال سرایت ویروس کرونا به سرتاسر جهان را "بسیار بالا" می‌داند. در حال حاضر بیش از ۸۰ کشور موارد ابتلا به ویروس کرونا شناسایی شده و افزایش تعداد مبتلایان در کشورهایی نظیر کره جنوبی، ایتالیا و ایران روندی پر شتاب به خود گرفته است. شمار قربانیان ابتلا به ویروس کرونا در سراسر جهان تا ۴ مارس ۱۴ اسفند ماه ۹۸ به ۳۳۰۰ نفر رسید. چین همچنان طلایه دار بیش‌ترین آمار با  ۹۰ هزار مبتلا و نزدیک به ۳۰۰۰ کشته داده است. بعد از آن کره جنوبی، ایتالیا و ایران قرار می‌گیرند. ۹۰۰ نفر نیز بهبود یافته‌اند. ویروس کرونا تا کنون ۲۷۲۰ نفرفقط از ساکنان استان هوبئی و مرکز آن شهر ووهان قربانی گرفته است که کانون اصلی شیوع ویروس جدید کرونا شناخته می‌شود.

بیشترین موارد مرگ بر اثر ابتلا به کرونا در خارج از چین تا کنون در جمهوری اسلامی رخ داده است. وزارت بهداشت ایران تا ۱6 اسفند، شمار قربانیان کرونا را 124 تن و تعداد مبتلایان به این ویروس نیز 4747 نفر اعلام کرده است. اما آمارهای دیگر چندین برابر این تعداد را در ایران، اعلام کردند.

 بیماری واگیر کرونا اولین بار توسط دکتر مولایی که برادرش در بیمارستان کامکار قم بستری شده بود، علنی شد. او اول اسفند ۹۸ به خبرگزاری "رکنا" گفت: "جالب است که در مدت یک هفته‌ای که برادرم در بیمارستان بود درخواست تست عفونت کرونا برای او داده نشده بود و روز آخر با اصرار و خواهش من یک بال گرفتند و تست کرونا را به تهران فرستادند و امروز هم جواب تست آماده شد که مثبت بود. جالب اینکه که ده‌ها نفر با این علایم در بیمارستان‌های قم فوت کرده‌اند و علت را پنومونی و عفونت ریه اعلام کرده‌اند. و واقعا مشخص نیست پنومونی بوده، انفلوآنزا بوده یا کرونا ؟ ظاهرا تا کنون بنا نبوده است که از بیماران تست کرونا گرفته شود. من یک شب قبل از فوت برادرم در ICU به مسئول بخش گفتم از برادرم تست کرونا ویروس گرفته شود. جواب دادند ما تست کرونا تا حالا نگرفته‌ایم. با اصرار و خواهش من بالاخره این کار را انجام دادند. ضمن اینکه طی این چند هفته تعدادی دیگری بیمار با همین تابلو و علایم فوت کرده‌اند. برادر من که فوت شد هیچ بیماری زمینه‌ای نداشت. ۶۰ ساله و معلمی بازنشسته بود که سابقه سفر به جایی هم نداشتند. در کوچه و بازار دچار کرونا شده است."

نماینده مجلس نیز از پنهان‌کاری مسئولان انتقاده کرده است، غلامعلی جعفرزاده ایمن‌آبادی نماینده رشت در مجلس گفته است:  «آقایان را به خداوندی خدا قسم می‌دهم که آمار واقعی به مردم ارائه کنند. متاسفانه، مکررا آمار را از مردم پنهان می‌کنند و به صراحت می‌گویم که آمارهای ارائه شده تاکنون، هنوز واقعی نیست. قبرستان‌ها را که نمی‌شود پنهان کرد؟ به هر حال، که از آرامستان‌ها و همچنین گزارش دوستان داریم از آمار خیلی وحشتناکی خبر می‌دهد که نمی‌شود آن را پنهان کرد.» ایمن‌آبادی اضافه کرده «من از بهشت زهرا، تازه آباد و باغ رضوان رشت آماری در خصوص جان باختگان بر اثر کرونا گرفتم و باید بگویم که آمار، خیلی بیشتر از این حرف‌هاست.»

علیرغم آنکه در سایر مناطق دنیا دستیابی به نرخ بهبود ۲۰ درصد و حداقل ۱۷ روز طول کشیده است، در ایران از روز ششم اعدادی در همین حدود و بالاتر گزارش شده‌اند. برای مقایسه بهتر، زمان واحدی را در نظر بگیریم که تعداد مبتلایان ایران ۵۹۳ نفر، ایتالیا یک هزار و ۱۲۸ نفر، و کره جنوبی سه هزار و ۵۲۶ نفربودند، ملاحظه می­کنیم که تعداد بهبود یافتگان ایران ۱۲۳ تن، ایتالیا ۴۶ تن، و کره جنوبی ۳۰ نفر است. با توجه به آنکه موج همه گیری گسترده در هر سه کشور تقریباً همزمان رخ داده است، اینکه با داشتن بالاترین ضریب مرگ ‌و میر، جمهوری اسلامی چطور بیشترین تعداد بهبودی را هم گزارش کرده است، بنابراین اعتبار این آمار را خدشه دار می‌کند.

این نمونه‌ها به خوبی نشان می‌دهد وقتی سخنگوی وزارت بهداشت می‌گوید «شفافیت ما همه را آچمز کرده است»، انگار منظورش این است که وضعیت آمار و اطلاع‌‌ رسانی آنها، همه را آچمز کرده است!  واقعا در ایران و به خصوص وزارت بهداشت ایران چه می‌گذرد که این همه تناقض و ابهام وجود دارد؟ مردم از عدم وضیعت بهداشتی و کمبود امکانات درمانی رنج می‌برند. مشکل کشوری همچون ایران فقط شیوع یک ویروس ناشناخته نیست. مسئله انباشت سال‌ها و دهه‌ها سوءتغذیه، و عدم دسترسی به امکانات بهداشتی در اغلب افراد جامعه است. که درصد تلفات کرونا را بالا می­برد.

با حاکمیتِ مدیریت تحت امرِ استبدادِ فقاهت دینی، نه تشخیص بیماری به درستی انجام می‌شود و نه اطلاع‌رسانی در مورد آن، قدم اول در جهت کنترل وضعیت این است که ما مردم، خود کنترل اوضاع را به دست بگیریم و به بازتوزیع دانش درباره این بیماری و شیوه‌های مراقبت‌های جمعی را اشاعه دهیم. کارگران روزمزد در این موقعیت بحرانی برای دسترسی به امکانات بهداشتی، و مزایای مرخصی و بیمه، موانع شدیدتری دارند. حرکت به سمت کار داوطلبانه در جهت تولید و گسترش اطلاعات علمی و امکانات بهداشتی می‌تواند اولین تجربه عمومی برای حرکت به سمت جامعه خودگردان باشد.

در ایران کنونی مبارزه با شیوع کرونا، با یک سازماندهی از پایین، ممکن است. شرایط مادی چنین شکل سامان­یابی از طریق توزیع ثروت مشترک نظیر دانش پزشکی و امکانات بهداشتی و منابع غذایی میسر خواهد شد. این بار دیگر نه اسلحه سپاه جواب می‌دهد و نه روضه و سخنرانی. راهکار جدید نظام یعنی استفاده از ادبیات جنگی و آتش به اختیارهای رهبری نمی تواند خدمات پزشکی برای جلوگیری از کرونا را فراهم کند. در تهران بر روی ماشین سمپاشی خیابان توسط سپاه نوشته شده بودند "عملیات سرکوب کرونا" ! انگار آبان ماه ۹۸ است که مغز و قلب معترضان به گرانی بنزین را هدف گرفتند.  تنها راه نجات از این ویروس، استفاده از علم مدرن دنیای سکولار است. برای نظام ولایی چنین نجات ‌دهنده‌ای خطرناک‌تر از هر چیز دیگری است، حتی از خود فاجعه ویروس کرونا.

سید مصطفی تاج زاده که نماد اصلاح طلبی پیگیر و صادقی است، در جمع بندی مقاله "وقتی همه بودند . . ." می نویسد:

"من به دهه طلایی انقلاب باور ندارم زیرا معتقدم کارنامه جمهوری اسلامی در رعایت حقوق مخالفان حتی در آن دهه قابل قبول نیست. اما به دوران طلایی بهمن ۵۷ تا خرداد ۶۰ باور دارم زیرا فقط در آن دوران سه حق اساسی شامل «آزادی اندیشه، بیان، قلم، مطبوعات»، «آزادی تشکل، تجمع، تحزب» و «آزادی انتخابات» در اوج خود قرار داشت و حتی جنگ و تجزیه ‌طلبی و ترورهای فرقان نیز نتوانست آن را به زیر کشد. تنها بعد از تروریسم کور و گسترده فرقه رجوی بود که با کمال تأسف انسدادگرایی امکان قدرت نمایی یافت و بعد از یک دهه در سال ۱۳۷۰ با نظارت استصوابی رسمیت یافت و شد آنچه نباید بشود. راه نجات ایران را نیز بازگشت به آن دوره طلایی و تأمین حقوق اساسی همه ایرانیان با هر گرایش فکری و سیاسی می‌دانم."

مشی تروریستی مجاهدین خلق بر بستر حاکمیت دینی روحانیت و اقشار انحصار طلب که قدرت را با اِعمال خشونت قبضه کردند، شکل گرفت. هم چنانکه گسترش ویروس کرونا در جهانی که بیشترین هزینه های هزار میلیارد دلاری را در ساختن ملزومات جنگی و حفظ مناسبات سودبری از نیروهای کار، اختصاص می­یابد، تا افزایش ثروت سرمایه داران که یک درصد از جمعیت جهان هستند بیشتر شود. در مقابل از هزینه کردن برای خدمات پزشکی و پیشگیری از بیماری ها که به مرگ اکثریت جامعه منجر می شود، دریغ می گردد.

در اوائل "دوره طلایی" که تاج زاده ازآن یاد می­کند،  روز ۲۶ مرداد ۱۳۵۸ در قم، رهبر انقلاب برنامه  حکومت رعب آور و سرکوب را چنین اعلام می کند:

" اشتباهی که ما کردیم این بود که به طور انقلابی عمل نکردیم و مهلت دادیم به این قشرهای فاسد، و دولت انقلابی و ارتش انقلابی و پاسداران انقلابی، هیچ یک از اینها عمل انقلابی نکردند و انقلابی نبودند. اگر ما از اول که رژیم فاسد را شکستیم و این‌ سد بسیار فاسد را خراب کردیم، به طور انقلابی عمل کرده بودیم، قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم، و رؤسای آنها را به محاکمه کشیده بودیم و حزب­های فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم، و رؤسای آنها را به سزای خودشان رسانده بودیم، و چوبه‌های دار را در میدان­های بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم، این زحمت­ها پیش نمی‌آمد. من از پیشگاه خدای متعال و از پیشگاه ملت عزیز، عذر می‌خواهم، خطای خودمان را عذر می‌خواهم. ما مردم انقلابی نبودیم، دولت ما انقلابی نیست، ارتش ما انقلابی نیست، ژاندارمری ما انقلابی نیست، شهربانی ما انقلابی نیست، پاسداران ما هم انقلابی نیستند؛ من هم انقلابی نیستم. اگر ما انقلابی بودیم، اجازه نمی‌دادیم اینها اظهار وجود کنند. تمام احزاب را ممنوع اعلام می‌کردیم. تمام جبهه‌ها را ممنوع اعلام می‌کردیم. یک حزب، و آن «حزب الله»، حزب مستضعفین. و من توبه می‌کنم از این اشتباهی که کردم، و من اعلام می‌کنم به این قشرهای فاسد در سرتاسر ایران که اگر سر جای خودشان ننشینند، ما به طور انقلابی با آنها عمل می‌کنیم. مولای ما، امیرالمؤمنین - سلام الله علیه - آن مرد نمونه عالَم، آن انسان به تمام معنا انسان، آنکه در عبادت آن طور بود و در زهد و تقوا آن طور و در رَحم و مروت آن طور و با مستضعفین آن طور بود، با مستکبرین و با کسانی که توطئه می‌کنند شمشیر را می‌کشید و می‌کشت. هفتصد نفر را در یک روز - چنانچه نقل می‌کنند - از یهود بنی قُرَیْضَه - که نظیر اسرائیل بود و اینها از نسل آنها شاید باشند - از دم شمشیر گذراند! خدای تبارک و تعالی در موضع عفو و رحمتْ رحیم است."

امام اصلاح طلبان، به تمام تهدیدها، ارعاب ها، و کشتارها عمل کرد، از کشتن کارگران بیکار اعتصابی در اصفهان تا ترور نمایندگان خلق ترکمن ، توماج و مختوم ها که برای مذاکره مسائل ارضی به تهران دعوت شده بودند، و سرکوبگری های متعدد در همان دو سال که مهمترین آن لشگرکشی به کردستان برای درهم شکستن نهادهای مردمی زحمتکشان کرد بوده است. پرداختن به یکایک پرونده های سنگین جنایات ضد بشری رژیم کنونی حتی قبل از انقلاب مانند جنایت آتش زدن سینما رکس آبادان توسط حزب الله، گشوده است و بر دوش مسئولیت "افشاگری و تحلیل"  ما خواهد بود. اگر اعلان برنامه سرکوب و برپایی چوبه های دار در این سند شفاف که کاملا به وقوع پیوسته و تا آبان ماه سال ۱۳۹۸ همچنان ادامه دارد، نتواند کنشکران منفرد و جریان های سیاسی، اجتماعی را که یکی به نعل می­زنند یکی به میخ، به چالش بکشاند! پس تنها جنبش حق طلبان میلیونی، می تواند جماعت تاج زاده ها و آلترناتیوهای سطحی را به پذیرش واقعیت تحول خواهی مجبور کند.

ندیدن موضع خمینی در ۲۸ فروردین ۱۳۵۹ که صراحتاً مردم عراق را مورد خطاب قرار داد، جعل تاریخ جامعه فلاکت زده ماست توسط روشنفکرانی که جسارت واقع بینی و منفعت اجتماعی عدالت خواهی را ندارند. که چگونه خمینی ۵ ماه قبل از حمله صدام و شروع جنگ، صدور انقلاب اسلامی را زمینه سازی می کند:

«ملت ها موافق با ما هستند و آنكه مخالف با ماست دولتها و امثال دولتها هستند مثل دولت عراق، دولت عراق دولتی است كه یك عده نظامی آمده اند و دور هم نشسته اند و خودشان هرچه می خواهند می كنند، با مردم تماس ندارند. اینها پوسیده هستند- این صدام حسین عقلش هم عقل درستی نیست و پوسیده است و همه حرفهایش این است كه ما عرب هستیم... معنایش این است كه ما عرب هستیم و اسلام نمی خواهیم ...اینها می خواهند به همان زمان جاهلیت برگردند... ملت عرب می داند كه حضرت آیت الله حكیم خوب اینها را محكوم به شرك كرد... ارتش اینها از همین مسلمانها، از همین اهل سنت هستند، از همین شیعه‌ها هستند- خب ارتشی كه از مسلمین است قیام ‌می‌كند.... ملت شریف عراق خودش را از چنگ اینها بیرون بیاورد. این ارتش عراق باید همانطور كه در ارتش ایران وقتی فهمیدند او شاه دارد با نهضت اسلام و اسلام جنگ می كند، همانطور كه قیام كردند و ارتش ملحق شد به مردم ، ارتش عراق هم باید همین كار را بكند... ارتش عراق حاضر است با اسلام جنگ كند  ما می خواهیم عرب و عجم و ترك و سایر چیزها را همه تحت لوای اسلام بیاوریم. چرا ارتش عراق نشسته اند و كسی كه مخالف با اسلام و مخالف با قوانین اسلام و مخالف با قرآن است از او تبعیت می كنند... ارتش عراق باید توجه به این معنا داشته باشد كه اینها را خودش سركوب كند و خودش از بین ببرد... حرام است بر آنها كه یك قدم دنبال این شخص لعین باشند و باید قیام كنند...»

نابودی زیرساخت های ایران توسط حاکمان نالایق تمامیت خواه، جامعه ما را در۴۰ سال گذشته گرفتارِ جنگ با عراق کرد. و حقوق خلق کرد که خواهان مدیریت شورایی در شهرهای کردستان بودند، بکلی ضایع شد. اختصاص ندادن بودجهء کافی جهت برنامه‌های علمی و عملی در راستای مقولهء سلامت شهروندان باعث شد الگوی مناسبی در زمینهء بهداشت و درمان و پیشگیری بیماری ها واگیردار برای مردم تدارک و مهیا نشود.

مثالی بیاورم از برخورد منتقدی در انتهای یادداشت "ما و کرونا"  آقای محمد مهدی اردبیلی پژوهشگر، نویسنده و مترجم حوزه فلسفه و دکترای فلسفهء غرب از دانشگاه تبریز که پژوهش‌های او عمدتاً در حوزه ایدئالیسم آلمانی، به ویژه فلسفه هگل قرار دارد، ایشان نوشته است :

( فرداروزی ماجرای کرونا هم تمام می‌شود. طبیعت قدرتش را به رخ ما انسان‌های از خود مطمئن می‌کشد . . . ما بی‌چرا زندگان. آن روز تا چه حد می‌شود باز هم به لبخندها و بوسه‌ها و آغوش‌ها اعتماد کرد؟ آیا هر تجربه‌ای از این دست، باعث نمی‌شود ما باز هم، از تمدن، از بشریت، بیشتر قطع امید کنیم ؟ . . . و فضا بوی مرگ نمی‌دهد، بوی ترس می‌دهد. وحشت از بیماری را می‌شود در همه جا احساس کرد. از گسترش روزافزون ماسک‌ها گرفته تا خلوت شدن تدریجیِ معابر و لغو شدن اجتماعاتِ "غیرضروری" !. در میان بی‌اعتمادی کامل به یک سیستم ناصادق و ناکارآمد و نیز فروپاشی اعتماد اجتماعی، انسان‌ها خود را تنها حامی خودشان می‌پندارند. اینجا اصالت با فردیت و اصل بقاست: تجربه‌ای شبیه "وضع طبیعیِ" هابز. هر انسان به دیگری به مثابه‌ی تهدید می‌نگرد. امروز در ایران، ایده‌ی "انسان گرگ انسان" به وضوح قابل مشاهده است.)

وقتی مقولهء بیمار و دارو از منظر عرضه و تقاضا و ارزش افزوده نگریسته می شود، تجهیزات پزشکی از نگاه دولت ها کالاست. پزشکان نمی­توانند درمان‌ محور باشند. آن‌ها با تفکر آموزش و خدمات پزشکی در خدمت مردم زندگی نمی کنند. بودجه نظامی دولت ها مانع توانایی مقابله با کرونا ست، مثلا وقتی یک ششم از درآمد سالانه امریکا به بودجه نظامی اختصاص می یابد.

 پژوهشگر فلسفه چرا ریشه یاب گرگ واقعی و اصلی نمی شود تا ثروت عظیمی که می بایست صرف آبادانی و پیشگیری از بلاهای طبیعی و انسانی شود بر عکس در حوزه های ملزومات جنگی و انرژی هسته ای و . . . در راه حفظ قدرت سردمداران دولت کنونی به یغما رفته و سوخت شده است.

نشریه اقتصادی اکونومیست نتایج حاکمیت چهل ساله جمهوری اسلامی ایران را فقیرتر شدن هر روزه ایرانیان دانسته است و خسارت های وارد آمده را به تفکیک بدین صورت محاسبه کرده است:

۱)   ضرر ادامه جنگ با عراق  =  ۳۰۰۰ میلیارد دلار

۲)  مبلغ صرف شده برای پروژه انرزی اتمی = ۹۰۰۰ میلیارد دلار

۳)  هزینه سیاست های ماجراجویانه در منطقه =  ۵۰۰۰ میلیارد دلار 

۴) خسارت های وارده بر منابع آبی کشورو محیط زیست  = ۳۰۰۰ میلیارد دلار

 ۵) ضرر مالی از تحریم های تا کنونی = ۶۰۰۰ میلیارد دلار

 ۶)  زیان بابت صنایع و زیر ساخت ها به دلیل بی کفایتی و مدیریت غلط  =   ۴۰۰۰ میلیارد دلار

جمع ارقام فوق  = ۰۰۰'۰۰۰'۰۰۰'۰۰۰'۳۰ میلیارد دلار (سی تریلیون دلار)

جمع کل خسارت محاسبه شده به مردم ایران را اکونومیست مبلغ سی هزار میلیارد دلار محاسبه کرده است که البته محافظه کارانه است. خسارت هایی چون فرار مغزها و فرسایش خاک و . . .  مقوله هایی است که در این تحلیل نیامده است. مبلغ فوق حدود ۱۷۰ برابر بودجه سالانه کشور ایران و حدود ۶ برابر بودجه سالانه امریکاست. برنی سندرز در برنامه انتخاباتی خود سرمایه گذاری برای بازسازی سیستم ارتباطی و بزرگراه ها را یک هزار میلیارد دلار عنوان کرد، واقعا با سرمایه ۳۰ برابری سوخت شده توسط دولت مافیایی حکومت اسلامی، امکان پیاده کردن دهها پروژه اساسی در زمینه مسکن، آموزش ، بهداشت، درمان، ایران نابود شد. بودجه شگفت و سرشار فوق که              می­توانست در خدمت تجهیزات زیرساختی تولید رفاهی، آبادانی، و پیشگیری از حوادث و بیماری هایی ناگهانی، هزینه و به کارآیی درآید و در موقعیت بلای واگیرکرونا ، زلزله و سیل و دیگر مصیبت های اقتصادی واجتماعی به داد محرومان جامعه برسد، درواقع صرف ماندگاری نهاد ارتجاعی و استثماری سیستم حکومتی کنونی شده است. خسارت بسیار سنگین با رقم حیرت آور 28هزار نفر کشته که ناشی از تصادفات جاده های ایران در سال 1397 بوده است را مدیران بی ­لیاقت حکومت بر جامعه ما تحمیل کرده اند، یعنی به طور متوسط در سال پیش، روزانه 76 نفر جان خود را از دست داده اند. و به این صورت است که جمهوری اسلامی با چپاول دسترنج و اندوخته ده ها میلیون انسان دردمند، اقتدار و حاکمیت خود را در ایران و منطقه نشان می­دهد.

مراد ویسی نکات آموزنده ای را جمع بندی کرده است: " نگاه غالب در نظام جمهوری اسلامی به ویروس کرونا نگاهی مذهبی- امنیتی به جای رویکردی علمی-کاربردی است. آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، از کرونا به عنوان تلاش دشمن برای کاهش مشارکت در انتخابات یاد کرده و حسن روحانی، رئیس‌جمهور، نیز آن را تبلیغ سیاسی دشمن خوانده است. . . . جمهوری اسلامی در ۴۱ سال گذشته منتقدان و مخالفان سیاسی خود را به بهانه‌های امنیتی بازداشت، محاکمه، زندانی، شکنجه و اعدام کرده است. نظام با این رویکرد نه تنها مخالفان و معترضان را سرکوب کرده بلکه ماندگاری خود تا کنون را نیز تضمین کرده است. . . .حالا اما ویروس کرونا در حالی کارآمدی جمهوری اسلامی را به چالش طلبیده که نه می‌توان آن مانند یک منتقد و مخالف سیاسی بازداشت، محاکمه و مجبور به اعتراف اجباری کرد و نه مانند یک دگراندیش مذهبی می‌توان چماق تکفیر و خروج از دین را بر سر او کوبید و حذفش کرد. دست روحانیون و فقها برای مقابله با کرونا خالی است و مردم نیز این را می‌دانند ولی روحانیون حاضر به تسلیم شدن و پذیرش نظر پزشکان و متخصصان نیستند. . . . رهبر، رئیس‌جمهور و روحانیون ارشد، جملگی به عنوان روحانیونی که خود را نماینده امام معصوم، پیامبر و خدا در زمین می‌دانند، حاضر نیستند بپذیرند که راه‌حل برخی مشکلات نزد آنها نیست و باید تابع نظرات متخصصان و کارشناسان باشند. از نگاه رهبر، رئیس‌جمهور و روحانیون ارشد چنین بدعتی اساس برتری فقها و روحانیون در نظام سیاسی کشور و نیز مبنای نظام اقتصادی زائر- نذورات را زیر سؤال می‌برد. . . . از زاویه دیگر، نظام در حالی که در اکثر عرصه‌های حکومت‌داری ناکارآمد نشان داده، حاضر نیست این ناکارآمدی را بپذیرید و برای اینکه ناکارآمدی را نپذیرد مجبور به دروغگویی و انتشار داده‌ها و اطلاعات نادرست و مخفی کردن واقعیت‌های مربوط به انتشار ویروس کرونا شده است. . . . تنها راه خروج موفق ایران و ایرانیان از بحران ملی کرونا، تسلیم شدن روحانیون ارشد و امنیتی‌ها و نیز متولیان آستانه ها به نظرات متخصصان، دانشمندان و پزشکان ایرانی است که حلقه­ ای از زنجیره بزرگ همکاران منطقه ای و جهانی خود و دانش بشری هستند. "

بر خلاف دروغِ آشکارِ "وقتی همه بودند" تاج زاده، بخشی از زنان جامعه ایرانِ انقلاب کرده از همان  ۸ مارس در اسفند ۱۳۵۷ با شعار "ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم" از  فراخوان "همه باهم" حکومت اسبتداد دینی که هنوز توجیه گر آن هستید جدا شدند. حدود ۵۰۰۰ تا ۸۰۰۰ زن در دانشگاه تهران تجمع کرده و شعار دادند. همچنین تعداد زیادی از دانش آموزان مدرسه‌های دخترانه به تظاهرات زنان در تهران پیوستند. به نوشتهء روزنامه کیهان چاپ ۱۷ اسفند، «گروه‌ها و دسته‌جات مختلف زنان از صبح امروز در خیابان‌های شمالی و مرکزی تهران به مناسبت روز جهانی زن و به خاطر ابراز نظریات خود دربارهء حجاب زنان دست به راهپیمایی زدند. در راهپیمایی‌های امروز زنان، تعداد زیادی از دانش آموزان مدارس دخترانه نیز شرکت داشتند. آنها ضمناً علیه کسانی که به زنان بی‌حجاب در روزهای اخیر حمله کرده‌اند، شعار می‌دادند… راهپیمایی امروز در حالی انجام شد که ریزش برف بی‌وقفه از اولین ساعات بامداد آغاز شده‌است.»

بعد از برگزاری ۳۷ انتخابات نمایشی در ۴ دهه اخیر و افت متوهمان نظام به حدود ۲۰ درصد رای دهنده، مخالفان داخل سیستم حکومت که در جهل و جنایت رژیم موجود ایران، کم و بیش شریک جرم بودند، حق ندارند شکست خوردگانِ مبارز و زندانیان و اعدام شدگان و خیل زنان و مردمان که از آغاز انقلاب به جمهوری ولایت مطلقه فقیه "نه" گفتند، را مسئول وضعیت نابهنجار جامعه ایران بدانند.

اشتباهات در استراتژی و تاکتیک جریان های مخالف مذهبی و چپ در مقابله و مبارزه با نظام حاکم بسیار متفاوت است با کسانی که آب به آسیاب سیستم سرمایه داری ریخته اند و مهم تر اینکه چرخ دنده ای برای بازتولید استبداد دینی و بهره کشی از  اکثریت مردمی بودند که فقط با قوه جسمی و با اتکا به توان جمعی شان، روزگار سپری می کنند.

نیروهای آگاهِ فروشنده کارِ خود به مثابه کالایی ارزش افزا و سوسیالیست های مبارز همراه آنان، با جهانی چالش دارند و با سیستمی جدال می کنند که در آن مرگ، بیماری و ویروس هم ناعادلانه و نابرابر بازتولید می‌شود.

بقول مارکس در نامه اش به باوئر می نویسد:

"فقر و نداری یک مقوله ی صرف نیست، بلکه غم انگیزترین واقعیت است. امروزه انسانی که بی چیز است هیچ است چرا که از هستی به طور کلی و از آن بالاتر از هستی انسانی ساقط می شود. چرا که این وضعیت، وضعیت جدایی کامل انسان از عینیت خویش است.... فقر مایوسانه ترین نوع اعتقاد است. عدم واقعیت کامل هستی انسان و واقعیت کامل وجود غیرانسانی شده است. فقر دارایی است اما منفی: گرسنگی، سرما، بیماری، جنایت، حقارت، بلاهت و به عبارتی تمام ناهنجاری‌ها و صفات غیرانسانی..."

 

درس های ویروس کرونا!

درس های ویروس کرونا!

هجوم پاندمیک «کرونا» به زندگی انسان ها مسلما یک فاجعه بزرگ بشری است اما حتی سترگ ترین فاجعه های تاریخی و انسانی هم اگر به طور ریشه ای واکاوی گردد می تواند بسیار درس آموز باشد و اپیدمی کووید 19 هم حتما این چنین است. «کرونا» کل گندیدگی، انحطاط، درندگی، بربریت و بشرستیزی سرمایه داری را یکراست و زمخت روی پرده آورده است و محسوس بسیار پرآزار بینائی، شنوائی، لامسه و همه حواس چندگانه بشر ساخته است. گندیدگی رعب آور این نظام را چراغ انداخته است و بند بند، زندگی بشر را سالن تشریح و محل رؤیت ابعاد عفونت آن کرده است. کرونا لیستی به طول جهان هستی پرسش پیش روی کارگران دنیا پهن نموده است. ساده ترین و صد البته مهمترین آنها این است که سرمایه داری با تولید ناخالص سالانه ای فراتر از 85 تریلیون دلار امریکا، با کهکشان افسانه ای دانشها، زنجیره بی انتهای دانشگاهها، مراکز سر به فلک کشیده علمی، انستیتوهای آسمان خراش تحقیقی، با صف بسیار طولانی و پرخروش دریافت کنندگان عظیم الشان نوبل پزشکی!!، با کوهساران عظیم یافته های دانش بشری، چرا از کشف به موقع این یا آن ویروس مهلک، از بستن سد بر سر راه شیوع اپیدمیک بیماری ها، از درمان به موقع بیماران مبتلا، از ساختن واکسن پیشگیری ویروس ها تا این اندازه زبون، مستأصل، عاجز و زمینگیر است؟!! خاصیت این همه دستاوردهای انباشته علمی و تحقیقی، این همه دانشگاه، پژوهشکده و مؤسسات آکادمیک بین المللی چیست؟ اگر کوهساران کهکشان سای کشفیات صنعتی، یافته های علمی و کاوش های تکنیکی قرار نیست حتی شر یکه تازی فاجعه آفرین ویروس کرونا را از سر بشر کوتاه سازد، پس حاصل کار قرن های متوالی آموزش، پژوهش، دانش افزائی، کشف، اختراع و بر هم انباشتن پروسه های علمی این نظام چیست؟!! به کجا رفته است، برکدامین ساحل لنگر انداخته است، توسط کدام مافیاها سرقت گردیده است، هیزم خشک کدام کوره ها برای حصول کدامین اهداف شده است؟

این حیاتی ترین پرسش است و پاسخ آن برای کارگرانی که حداقل شعور خودجوش طبقاتی خویش را ازبمبارانهای توفنده وهمه جاگیر شستشوی مغزی سرمایه حراست نموده اند، چندان دشوار نیست. دستاوردهای صنعتی، ذخائر تکنیکی، فتوحات پژوهشی، امکانات اقتصادی و یافته های علمی سرمایه داری قطعا حیرت انگیز است، از ارض تا عرش پهن و همه جاگیر است، اما آنچه مورد بحث اساسی است نه حصول یا عدم حصول این پیشرفت ها، نه قلت یا وفور انفجاری آن ها که سمت و سوی موضوعیت، فلسفه حصول یا هدف زاد و ولد کهکشانی این دستاوردها است. علم در میعاد نظام بردگی مزدی ساز و کار تولید سود افزون تر و دستمایه خودگستری طغیان زای سرمایه است. سرمایه همه چیز را از زیج سود عظیم تر و خودافزائی سهمگین تر رصد می کند، سیر تا پیاز عالم را با معیار و ملاک سودزائی انبوه تر محک می زند و به داوری می ایستد. بود و نبود یا حق حیات بشر را به نقش افراد در تولید و افزایش اضافه ارزش ها ارجاع می دهد. ماهیت سرمایه داری این است، بند، بند وجود، تاریخ، پروسه انکشاف، اقتصاد، سیاست، حقوق، مدنیت، فرهنگ، اخلاق، ایدئولوژی و مسلکش دقیقا این است. سرمایه شیفته دانش است اما به این شرط که رود سود را خروشان سازد، دلباخته تحقیق است فقط از آن روی که بارآوری کار را و از این طریق نیروی فوران سود را تکامل بخشد، همه جا بساط پژوهش پهن می کند اما تنها به این خاطر که هزینه تولید را کاهش و منحنی سود را صعودی گرداند. سرمایه همه عالم را دانشگاه می کند ولی در این راستا که تکنیک را شکوفا سازد تا انباشت را سیل آسا، شط سود را غرنده و حجم نوین الحاقی خود را غول پیکر بنماید. نه فقط سلامتی کارگر، نه فقط سلامتی انسان که بنیاد وجود بشر در این نظام صرفا تابعی مضحک، بدون هیچ اراده، شیئی گونه، زبون، آلت فعل و کاملا مقهور و منفعل از نیازهای چرخه ارزش افزائی و سودپوئی سرمایه است. برای لحظه ای به اطراف خود نظر کنیم. از 45 تریلیون دلار حاصل کار و تولید سالانه چند میلیارد کارگر سکنه کره خاکی، چه مقدار و چند درصد آن به کل امور بهداشت، درمان، دارو و سلامت آنها اختصاص می یابد؟!! این رقم در ایران حتی از اقلام نجومی هزینه ای که بورژوازی حاکم برای شستشوی مغزی و سرکوب فکری و فیزیکی طبقه کارگر اختصاص می دهد، چندین بار کمتر است. در همین بودجه سال 1399 دولت روحانی سهم بهداشت، دارو، درمان، بهزیستی، مؤسسات پژوهش و آموزش پزشکی از 4 درصد کمتر است. از این 4 درصد چه میزانش از تطاول دهشت زای مافیاهای دولتی و خصوصی سرمایه در امان می ماند تا احیانا وارد مجاری بهداشت یا درمان گردد، به طور قطع نازل ترین سهم است و تازه از این سهم گام به گام در حال سلاخی، چه چیزی به توده های کارگر می رسد؟ پاسخ را فقط در مدار صفر می توان جستجو نمود.   

آیا فقط در جهنم سرمایه داری اسلامی چنین است؟ واقعیت این است که آسمان سرمایه داری همه جا همرنگ است و اگر اینجا و آنجا تفاوتی دیده می شود، باید آن را صرفا حاصل فشار، خیزش و جنگ کارگران دنیا در دوره ای از تاریخ دید. در اتحادیه اروپا، ام القرای دموکراسی، حقوق بشر!!، مدنیت، مالامال از اتحادیه های کارگری و احزاب سیاسی راست و چپ، شهره شهرآشوب «رفاه اجتماعی» با 20 تریلیون دلار محصول اجتماعی سالانه با کشورهائی که بیشترین سرانه «تولید ناخالص داخلی» را دارند !!! سهم کل بهداشت، درمان، تحقیقات پژشکی و همه آنچه به این حوزه مربوط است از 7 درصد پائین تر است. سهم واقعی کارگران به ثلث این میزان هم نمی رسد. اروپا این است، تکلیف امریکا، روسیه و چین به روشنی معلوم است. در ایالات متحده با 22 تریلیون دلار تولید ناخالص سالانه، وضع بهداشت و درمان کارگران از جهنم سرمایه داری اسلامی هیچ بهتر نیست. ضد ماجرا اما در مورد انباشت سالانه سرمایه صدق می کند. آن بخش از «تولید ناخالص سالانه» که صرف تشکیل سرمایه الحاقی یا افزایش روزافزون سرمایه در جهان می گردد، سر به آسمان می ساید، این رقم در هر نقطه دنیای سرمایه داری از چند برابر آنچه که صرف کل معیشت و آموزش و دارو و درمان و رفاه اجتماعی و همه هست و نیست کارگران می گردد بالاتر است. راز فروماندگی، زبونی، عجز و استیصال غول پیکرترین قطب های قدرت سرمایه بین المللی در مقابل ویروس کرونا یا هر ویروس دیگر را باید در اینجا جستجو نمود. تولید، دانش های بشری، پژوهش ها و جهان کشفیات و اختراعات و تحقیق ها همگی یکسره و از صدر تا ذیل در خدمت افزونی سود و کهکشانی تر ساختن حجم سرمایه است. در این نظام آنچه حائز هیچ ارزش، اعتبار موضوعیت و موجودیت نیست، انسان و صد البته انسان کارگر، نیازهای جسمی و روانی وی، از جمله بهداشت، درمان و تندرستی او می باشد. شاید گفته شود که سرمایه داری در کنار همه علوم، به رشد دانش پزشکی و تولید دارو هم کمک کرده است!! این حرف هزاران بار بیش از آنکه بیان واقعیت باشد، تحریف آمیز و گمراه کننده است.

سرمایه اولا. برای افزایش بارآوری کار تا ژرفنای کهکشان ها پیش تاخته است و حیرت انگیزترین فتوحات را داشته است، حال آنکه در پهنه پزشکی برای گشایش ابتدائی ترین معضلات دامنگیر بشر، هیچ گام چشمگیری به جلو بر نداشته است. سالیان متمادی است که بر طبل علاج سرطان ها، آلرژی ها و فراوان بیماری های دیگر می کوبد، اما قطار دستاوردهایش از چهاردیواری بیت جالینوس یونانی، هواتوئوی چینی یا ابن سینا و رازی ایرانی فاصله چندانی نگرفته است. هر سال انبوهی از انسانها کور می شوند، بدون آنکه از این امامزاده بی اعجاز، هیچ شفائی بینند. فراوان بیماریها همچنان لاعلاج لیست می شوند. مرگ و میر ناشی از امراض غیرقابل مداوا رعب آور و هول انگیز است، دارو فراون و بسیار متنوع کشف شده است اما صرفا به این دلیل و با این هدف که حوزه ای برای پیش ریز سرمایه ها باشد و نتیجه احتمالی آن برای سلامتی بشر را باید با رمل و اصطرلاب، تردید و اضطراب، در مارپیچ طغیان پرخروش سودها و اضافه ارزش های سرمایه کندوکاو کرد.

دوم. کثرت بیماری هائی که سرمایه داری به ویژه در طول قرن بیستم، در جستجوی راههای خودگستری انفجارآمیز خود، در پویه افزایش بارآوری کار اجتماعی، در پروسه اختصاص کل دانش ها به تولید طغیان آمیزتر سودها، در عرصه آلوده سازی محیط زندگی انسان ها، تولید کرده است و بر جان بشریت انداخته است، صدها بار از شمار اندک امراضی که به اصطلاح علاج نموده است بیشتر است. این حقیقت بسیار عریانی است که دولتمردان، محققان، متفکران، پزشکان، دانشمندان و کل دانش پزشکی سرمایه داری آن را استتار می کنند. سرمایه داری، سلول، سلول محیط زیست انسانها، کل آب و خورد و خوراک و لباس، فضا و دریا، جنگل و صحرا و همه چیز بشر را زادگاه و محل تکثیر و نشو و نمای مهلک ترین بیماری ها به ویژه امراض لاعلاج یا صعب العلاج ساخته است. نظام بردگی مزدی علم را نه ساز و کار جلوگیری از ظهور ویروس ها و میکروب ها، نه وسیله درمان بیماری ها که هزاران بار بیشتر از اینها مایه تولید ویروس ها و امراض ساخته است.

 سوم. پیشرفت های نسبتا چشمگیر دانش پزشکی در سده نوزدهم به ویژه نیمه اول آن قرن را نباید به حساب نظام بردگی مزدی نوشت. این کاملا درست است که شروع انکشاف شیوه تولید سرمایه داری، شالوده تاریکی زار قرون وسطی را در هم ریخت، نظام فئودالی را به ورطه فروپاشی انداخت، پایه های سلطنت را لرزاند، ارکان استیلای کلیسا را متزلزل ساخت، رنسانس طلبی طبقه در حال رشد بورژوازی را دامن زد و در همین راستا، همراه با همین پروسه ها، سدهای سر راه شکوفائی علمی از جمله موانع موجود پیش پای پیشرفت پزشکی را فرسود. در درستی اینها شکی نیست اما کل این مفروضات فقط نیم ضعیفی از حقیقت هستند، باید رویه دیگر آن را هم به دقت دید. در دوره مورد گفتگو بورژوازی طبقه مسلط اقتصادی نبود. قدرت سیاسی را به دست نداشت، سرمایه هنوز فشار تناقضات سرکش سرشتی خود را لمس نمی کرد، موج بحران سفینه هستی اش را به گرداب نمی راند. نیاز به رشد انفجاری بارآوری کار وجودش را متلاطم نمی ساخت، دولت نداشت و دنیائی مسائل دیگر که نیاز به لیست کردن آنها نیست. سرمایه داری در آن روز به خاطر حمل این مؤلفه ها، به رغم تشدید هلاکت زای لحظه، به لحظه استثمار توده کارگر، هنوز در موقعیتی نبود که زمین و زمان زندگی بشر را به پویه سودآفرینی هر چه کهکشانی تر خود میخکوب کند. سرمایه چنین وضعی داشت و در دل این وضع جنبش کارگری باهمه نوپا بودنش بسان یک قدرت اجتماعی میدان دار بر بورژوازی می شورید، آرایش قوای درون جامعه و ضعف بورژوازی به پرولتاریا امکان می داد که در چهارچوب انکشاف روز سرمایه داری خواست های زیادی را موضوع پیکار نماید و بر بورژوازی تحمیل کند. سخن کوتاه کل مؤلفه های آن دوره با دوره های بعدی، تفاوت تاریخی داشت. سرمایه داری هنوز با ضرورت قهری بمباران سلول، سلول هستی فیزیکی و فکری بشر به عنوان شرط محتوم و گریزناپذیر پویه خودگستری و ارزش افزائی خود دست به گریبان نبود، زیر فشار قدرت پیکار طبقاتی کارگران هم قرار داشت. ریشه پیشرفت هر چند اندک دانش پزشکی در آن سال ها را باید در ژرفنای چنان شرایطی کاوید. عمر این دوره اما بسیار کوتاه بود و تابوت دوامش در همان نیمه دوم قرن نوزدهم برای همیشه چهارمیخ شد.

چهارم و مهم تر آز همه اینکه ماهیت سرمایه داری، بیگانه سازی بی انتهای شعور بشر از تشخیص، کالبدشکافی و کاربرد انسانی واقعیت ها است. معضل سرمایه فقط این نیست که سلامتی بشر را قربانی سود می کند یا امکانات شکوفائی پزشکی را به گروگان سود اندوزی خود در می آورد، مشکل واقعی مصیبت عقیم سازی، انجماد و تحجر تاریخی بشرستیزانه ای است که بر کل پروسه شعور و فکر انسان ها از جمله نمایندگان خود بار می کند. اندیشه اساسا شمع آجین ماده است. رشد، بسط و اعتلای آن رشد و شکوفائی و عروج فکری انسان اندیشنده است، انسان فقط هنگامی قادر به حفاری و کالبدشکافی متعالی واقعیتهای هستی از جمله نهفته های مرموز بیولوژیک، پزشکی و درمانی می گردد  که از همه قیود ماوراء خود آزاد باشد. سرمایه داری ماهیتا و در همه تار و پود خود زنجیری پولادین بر دست و پای زندگی بشر، سدی رعب انگیز بر سر راه بالیدن انسان و از همه بدتر و مهلک تر سیاهی زاری بسیار دهشت آور برای گمراه ساختن، مسخ، انجماد و به انحراف کشاندن توان تشخیص او است. «محصول تولید برآیند و عصاره فعالیت و تولید است، پس اگر کارگر با محصول کار بیگانه باشد، خود تولید قاعدتا می باید بیگانگی فعال، بیگانگی فعالیت و یا به عبارتی فعالیت بیگانه سازی باشد، بیگانگی محصول کار از کار، صرفا در جدا افتادگی و بیگانگی خود فعالیتِ کار خلاصه می گردد..» (مارکس- دستنوشته ها) در نظام بردگی مزدی کار از جمله کار پزشک نسبت به وجود انسان، به نیازهای واقعی زندگی انسان، عنصری کاملا خارجی و بیگانه است. محقق، پزشک، بیولوژیست، شیمیدان، داروشناس و دانشمند این نظام اگر هم حتی قلبش با هفت شمشیرعشق به انسان، در خون نشسته باشد!!!، زمانی که میان موج کاوشها می چرخد به تنها چیزی که نمی اندیشد تأثیر کشفیاتش بر سرنوشت واقعی انسان است. او برای یک انستیتو، یک مرکز علمی متعلق به یک تراست غول پیکر داروئی، برای سرمایه کار می کند، حاصل کارش باید قدرت رقابت سرمایه را افزون سازد، شط سود را خروشان تر کند، اعتبار و ابهت تراست را در مقابل رقیبان بالاتر برد. خوب دقت شود که اندیشه در اینجا سرمایه و سرمایه دار اندیشنده است، پویه کاوش و پژوهش زیر غرش توپخانه سود است. آنچه فاقد موضوعیت است انسان و سلامتی او است. اگر داروی در حال کشف یا راه درمان پزشکی مورد تحقیق، نیاز سرمایه را پاسخ گوید، سیل سود را جاری سازد، اما در همان حال به جای سلامتی، مخاطرات افزون تر و امراض مهلک تر زاید، باز هم هدف پژوهش و فعالیت علمی به تمام و کمال حاصل گردیده است!! این بنمایه و اسرار هستی سرمایه است. هیچ چیز فریبکارانه تر و شیادانه تر از این نیست که هدف تحقیقات پژشکی و کشفیات داروئی سرمایه داری را علاج بیماری های دامنگیر بشر بدانیم. بالاتر تأکید شد که شمار امراض هلاکت زای جدیدی که فرایندهای علمی و پژوهشی این نظام در تقلای کاهش هزینه تولید و طغیان بیشتر سود، آفریده و همه گیر ساخته است، اگر از بیماری هایی که قابل علاج شده اند، بیشتر نباشد مسلما کمتر نیست. به خاطر داشته باشیم که هسته اساسی بحث در این قسمت مصیبتی است که سرمایه بر سر اندیشه و در واقع انسان اندیشنده می آورد، سرمایه با شعور بشر چنین می کند، آن را در زندان سود می فرساید، به انجماد می کشد، از هر میزان تکاپو و تعالی انسانی باز می دارد و بر راه دستیابی آن به حقایق و اسراری که کشف آن ها نیاز سلامتی فیزیکی و فکری انسان است سد می بندد.

پنجم. تناقض هویتی و قهری  سرمایه داری با رویکرد پاسخ به نیازهای انسانی از جمله رویکرد همسو با سلامتی، دارو و درمان بشر، باعث می گردد که به گاه بروز سونامی ها، طوفانهای دریائی، آتشفشان ها، پاندمی های هلاکت زای بشریت کش هم هیچ رغبتی به بهره گیری از امکانات و تجهیزاتش برای کاهش مشکلات آوار بر سر انسانها نشان ندهد. به این دلیل روشن که هر گامی در به کارگیری این امکانات گامی در کاهش سودها تلقی می گردد. به آنچه در این دو ماه، در رابطه با اپیدمی کووید 19 انجام گرفته است نظر اندازیم، ویروس کرونا از انسان به انسان منتقل می گردد و بر همین اساس اجتماع آدم ها در یک محیط با هر تعداد مهم ترین و فاحش ترین عامل انتقال ویروس و گسترش اپیدمیک بیماری است. با رجوع به این مشخصه اساسی ویروس در یک سو و فقدان هر نوع داروی علاج بیماری در سوی دیگر توضیح واضحات است که باید تعطیل مراکز کار و تولید در صدر تمامی چاره گری ها و راههای چالش کووید 19 قرار گیرد. کلیه دولت ها در سراسر دنیا نه فقط کمترین توجهی به این موضوع ننموده اند که دقیقا ضد آن را انجام داده اند. سرمایه داران و دولتهایشان با تمامی قوا به مخالفت با هر میزان تعطیل کارخانه ها و محیطهای کار برخاسته اند، به این نیز بسنده نکرده اند، برای اینکه توده های کارگر سخن از توقف چرخه کار بر زبان نیاورند، حتی تا مدت ها نفس شیوع بیماری و تاخت و تاز طوفانی ویروس را کتمان کرده و به گونه ای جنایت آمیز مورد انکار قرار داده اند. در جهنم سرمایه داری ایران، رژیم درنده اسلامی بورژوازی از این حدود هم فراتر رفته است. هر کارگر، هر خبرنگار و هر انسان افشا کننده واقعیت گسترش بیماری را دستگیر و راهی شکنجه گاه کرده است. همین حالا هم آمارمبتلایان و کشتگان را حداکثر در سطح 10 تا 15 درصد گزارش می نماید. دولت چین تا زمانی که چرخه انباشت و سودآوری سرمایه را در خطر ندید بر روی طغیان دامنگستر بیماری پرده آهنین انداخت. در ایتالیا، کره جنوبی، ژاپن، امریکا، فرانسه و همه جاهای دیگر عین همین سناریو توسط بورژوازی تکرار شد. جهان سرمایه داری این روزها زمین و زمان را از ستایش ابتکارات و چاره اندیشی های رژیم پکن پر ساخته است. حتی رقبای امریکائی چین زبان به تحسین گشوده اند. همه اینها اما بسیار آگاهانه یک حقیقت را تحریف می کنند. اینکه بورژوازی چین فقط وقتی کشور را میدان رژه ارتش ضد کرونا ساخت، هنگامی وسیع ترین تدارکها را دستور کار کرد، زمانی 50 میلیون جمعیت ایالت هوبی را در قرنطینه قرار داد که آژیر افول حجم اضافه ارزش ها و اختلال پویه تولید سرمایه داری به صدا در آمد، تا وقتی جان انسانها درو می شد، هیچ نیازی به این برنامه ریزی ها، بسیج ها، راه حلها و چاره گریها به مخیله هیچ دولتمرد یا هیچ صاحب سرمایه خطور ننمود. عین همین ماجرا در مورد ایران، کره جنوبی، ژاپن، امریکا، ایتالیا و سایر ممالک اروپایی رخ داد. هر کدام این کشورها با بهره گیری از تجربه چین می توانستند شیوع بیماری را در همان نقطه شروع کنترل کنند، در نخستین گام دست به تعطیل مراکز کار و تولید و آموزش زنند، شبکه های ایاب و ذهاب و حمل و نقل را زیر نظارت جدی بهداشتی قرار دهند، امکانات ضدعفونی، حفاظتی، پزشکی و درمانی را چند برابر سازند، توزیع امکانات را با نیازهای سلامتی و درمانی مبتلایان همگن کنند و کارهای مهم دیگر انجام دهند. اما درجهانی که هرگونه خطر اندک برای چرخه تولید سود را از میلیونها کیلومتر دور، با مجهزترین موشک های نقطه زن به رگبار می بندند، در رابطه با خطر کووید 19 و طوفان مرگ توده کارگر روزها گذشت، « بانگی برنخاست» و آبی از آب تکان نخورد. حتی ماسک، وسائل ضدعفونی ابتدائی به کارگران داده نشد، در امریکا که فقط هزینه جنگ افروزی و حمام خون آفرینی سالانه اش بالغ بر 720 میلیارد دلار است شمار کشتگان به 10 درصد مبتلایان رسید اما کیت تشخیص بیماری در اختیار بیمارستانها و مراکز درمانی قرار نگرفت. بورژوازی و دولتها فقط هنگامی راه افتادند که خطر کسادی بازار سود را جدی دیدند. جان کارگر برای سرمایه داری بسیار بی ارزش تر از آنست که در هیچ محاسبه ای مکانی احراز کند. و این بی ارزش بودن در رابطه با پاندمی کووید 19 هزار چندان شد وقتی به خاطر آریم این بیماری بیشتر از همه جان انسانهای بالاتر از شصت و هفتاد سال را می گیرد. جمعیتی که سرمایه دهه های متمادی با استثمار جنایت آمیز آنها رود سودش را پرخروش و حجم خود را کهکشانی ساخته است و اینک در این برهه سنی قادر به تولید اضافه ارزش نیستند، سخن کوتاه بورژوازی و دولت های همه کشورها تا زمانی که جان بشریت آماج تهدید کرونا بود و گرد غمی بر رخسار چرخه ارزش افزائی و تولید سود نمی نشست دقیقا راه کتمان شیوع بیماری را پیش گرفتند، «اطلاع رسانی» از زمانی آغاز شد که ماجرا از مرگ انسانها گذشت و شیپور کاهش سودها و خطر طغیان بحرانها به صدا در آمد. همین حالا روند افزایش مبتلایان با سرعت در فرانسه، آلمان، برتانیا، هلند، اسکاندیناوی و جاهای دیگر پیش می رود. در سوئد 9 میلیون نفری هر صبح تا عصر حداقل 100 نفر بر تعداد بیماران افزوده می گردد. اما هیچ اثری از اقدامات نوع چین، حتی ایتالیا قابل مشاهده نیست، زیرا هنوز ویروس خطر سهمگین چرخ تولید سود نگردیده است.

به نقطه شروع بحث باز گردیم. با درس آموزی از ویروس کرونا آغاز کردیم و جوهر گفتگو این بود که سرمایه در بنمایه خود ضد انسان است. بنیاد موجودیت، خودگستری، ماندگاری، دانش افزائی، پیشرفتهای علمی و تکنیکی، کشفیات و اختراعات خیره کننده و همه چیزش بر جداسازی هر چه موحش تر کارگر از کار و محصول کارش،  بر تبدیل حاصل کار کارگر به ضد هستی او استوار است. در این نظام همه چیز از صدر تا ذیل ضد کارگر و ضد انسانی است، همه چیز در خدمت تولید سود انبوه تر است. دانش، از جمله هر کشف پزشکی و داروئی هم بدون استثنا همین هدف را دنبال می کند، سرمایه علم را با مته سود می کاود، با معیار سود محک می زند و با مقیاس سود می سنجد، آنچه این روزها در رابطه با کرونا و پاندمی کووید 19 می بینیم شاهد بیش از حد زنده، جوشان و گویای همین حقیقت است. در همین راستا هجوم کرونا هم درسی برای شناخت بسیار ساده و اسان انسان ستیزی ذاتی سرمایه داری است. کرونا هم به نوبه خود بانگ می زند که باید سرمایه داری را نابود کرد. رخدادی که وقوع آن نیازمند و چشم به راه میدانداری آگاه طبقاتی توده های کارگر دنیا است.

ناصر پایدار

مارس 2020

March 09, 2020

کارگران خشمگین زیر سایه گسترش ویروس کرونا!

کارگران خشمگین زیر سایه گسترش ویروس کرونا!

هم اکنون، موج گسترده ای از اعتصاب و اعتراضات کارگری زیر سایه مرگبار ویروس کرونا با مطالبه پرداخت حقوق های معوقه شروع شده است. مسئله حقوق های معوقه به کارخانه ها محدود نیست بلکه به بیمارستانها، کارگران شهرداری ها و نهادهای آموزش و پرورش، پرستاران، کارگران خدماتی و راننده ها نیز تعمیم یافته است. در تعداد زیادی از مراکز کارگری حقوق و مزایای کارگران بیش از یکسال است پرداخت نشده، مبارزه برای پرداخت حقوق ها، مطالبه پیگیر و همه گیر بخشهای وسیعی از کارگران، کارگران شهرداری ها، کارکنان و پرستاران است.
خانواده های کارگری با مشکل دریافت حقوق هایشان گاها تا یکسال درگیر هستند و مضاف بر این، عدم دسترسی به حقوق و تامین زندگی، با بیکاری و عدم اشتغال فرزندانشان مواجه هستند. وجود چند  میلیون جوان تحصیلکرده بیکار، مشکلات خانواده های کارگری را دوچندان و سخت تر نموده است.
دولت روحانی با اقتصاد ورشکسته اش، با تحمیل بیشترین ریاضت اقتصادی، با تحمیل بیکاری میلیونی و پایین نگه داشتن استانداردهای زندگی و معیشت چند میلیون خانواده کارگری و کارکنان جامعه،   کاری جز رجز خوانی از خود نشان نداده است. دروغگویی، امنیتی کردن مراکز کارگری، دستگیری و زندانی کردن کارگران و فعالین حقوق کارگری، تحمیل چند برابری معیشت زیر خط فقر و سلب تمام استانداردهای زندگی انسانی در کارنامه روحانی جنایتکار نزد جامعه و کارگران ثبت شده است. ماهیت جمهوری اسلامی، روحانی و هیئت حاکمه جنایتکاران شناخته شده ماهیتی کاملا ضد کارگری است. مردم و جامعه و کارگران از این نظام کثیف متنفر هستند. در اعتراضات آبان ماه و دی ماه در خیابانها و در تجمعات اعتراضی حکم نابودی و سلب اعتماد از این نظام جانی را اعلام کرده اند. 

تجمعهای اعتراضی کارگران علیه حقوق های پرداخت نشده ده تا و صد مورد نیست، در صدها مراکز کارگری و تولیدی، شرکت های ساختمانی،  در میان کارگران شهردای ها، پرستاران، راننده ها،  معلمان و کارمندان، تجمع های اعتراضی علیه پرداخت نکردن حقوق ها برگزار شده است. نگرانی کارگران از گسترش بیماری کرونا و پرداختن نکردن حقوق ها تا سطح یکسال، ١٥ ماه و دو سال پدیده ای ضد انسانی و ضد کارگری است که حکومت اسلامی سرمایه به طبقه کارگر و مزدبگیران تحمیل کرده است. 

سال ٩٨سال اعتراضات وسیع و گسترده کارگران، خانواده های کارگری و مردم علیه جمهوری اسلامی بود. در این سال کارگران در فولاد اهواز، نیشکر هفت تپه، هپکو، صنایع پتروشیمی، تراکتورسازی ها و ده ها مرکز تولیدی با دست زدن به اعتصاب و تجمعهای اعتراضی علیه استثمار و زورگویی های دولت و کارفرما استوار و محکم ایستادند. سال ٩٨ سال اعتماد و جلب حمایت مردم و دانشجویان به طبقه کارگر و سال سلب اعتماد و منزوی شدن جمهوری اسلامی، بود.

سال ٩٩ سال اعتراضات گسترده و میلیونی کارگران و جامعه علیه جمهوری اسلامی  خواهد، بود.
سال ٩٩ اما باید بتواند از شرایط کنونی و پراکنده بودن اعتراضات کارگران عبور کند. فعالین کارگری و طیف بسیار وسیعی از کارگران هم اکنون در شبکه های بهم وصل شده میدیای اجتماعی حضور فعال و موثری دارند. در تلگرام و اینستاگرام، فیس بوک و تویتر بشکل مجازی متشکل هستند. و بر سر مسائل متنوع کارگری، کارگران زندانی و زندانیان سیاسی و ده ها سوژه اجتماعی ــ کارگری و سیاسی می نویسند، تبادل نظر میکنند. اعتصاب و اعتراض کارگران علیه حقوق های پرداخت نشده یکی، دوتا نیست. هر روز در جریان است. ما هر روز شاهد اعتصاب و اعتراض کارگران به پرداخت نشدن حقوق هایشان هستیم. با وجود تداوم  اعتصاب و اعتراضات کارگران اما دولت و کارفرماها در همه جا در مراکز کارگری، شهرداریها و... با وعده و وعیدهای دروغین و فریب دهنده به  اعتصاب و اعتراضات کارگران جواب داده است. روند پرداخت نکردن حقوقها را کم نکرده و در بیشتر مراکز کارگری و تولیدی و شهرداری ها حقوقها با تاخیرهای چند ماهه پرداخت میشود.
باید با تلاش آگاهانه و دخالت فعال فعالین کارگری با سازماندهی و هماهنگی، جلو دروغگویی و وعده های عملی نشده جمهوری ایستاد. چهار فاکتور در این عرصه مهم هستند، یکم: تعطیلی کلیه مراکز کار که در مناطق شیوع ویروس کرونا قرار گرفته اند بدون کسری حقوق و مرخصی. دوم: اتکا به نیروی کارگران در مراکز کارگری و تولیدی و شهرداری ها و اتکا به مجمع عمومی و فعال کردن کارگران و متقاعد کردن آنها برای اقدامی جمعی و سراسری در اشکال اعتصابات و تعطیلی کار. سوم: بکارگیری فعالانه مدیای اجتماعی، ایجاد تلگرام های ویژه و هماهنگ کننده علیه پرداخت نشدن حقوق ها، صادر کردن اطلاعیه ای جمعی و امضای وسیع و حمایتی توسط کارگران به منظور سازماندهی اعتصاب و تجمع همزمان در مراکز  کارگری و یا شهرداری ها و ... در مدیای اجتماعی. چهارم: شرکت فعال خانواده های کارگری در تجمعات اعتراضی و تشویق مردم شهرها برای پیوستن به صفوف خانواده ها و کارگران اعتصابی و تجمع کننده (پناتسیل حمایت توده ای مردم در شرایط کنونی در سطح بالا و مناسبی قرار دارد، جامعه در سطح علنی و فعال علیه حاکمیت فاسد و چپاولگر جمهوری ایستاده است، مردم ظرفیت حمایت از اعتراضات کارگران را دارند). در اینجا باید با تاکید ویژه بگوییم که در اعتصابات کارگران شهرداری، حضور فعال خانواده ها و مردم شهر بسیار ضروری و حیاتی است
کارگران و مردم علیه فقر، دستمزدهای نازل، علیه اختلاس و دزدی، هر روز در اعتراض و مبارزه هستند. کارگران  خواهان حقوق مناسب برای زندگی انسانی هستند. کارگران با برپایی  تجمع اعتراضی و با اعتصاب و راه پیمایی  در مقابل هجوم بی رحمانه هیئت حاکمه و صاحبان قدرت، دولت و کارفرماها ایستاده اند.
سرنگونی این نظام و برقراری جامعه ای آزاد و سوسیالیستی جواب روشن ما بشرایط کنونی است.
١٥ اسفند ١٣٩٨

كارگران را در يابيم

كارگران را در يابيم

در روز هايى كه شيوع كرونا زندگى همه مردم را دچار اختلال كرده است. روزهايى كه هركس را ميبينيم خواستار قرنطينه شهرها و افراد است و بازار هاى خريد و فروش در بدترين حالت ممكن خود به سر ميبرد. اوضاع كارگران بدتر از هر قشر ديگرى است. بطور مثال به گفته رئيس اتحاديه هتلداران تهران ٥٠٪؜هتل هاى تهران تعطيل شده است و ضريب اشغال هتل ها به ٥٪؜ كاهش پيدا كرده است.اين يعنى دادن مرخصى اجبارى به كارگران و يا بنا به گفته رئيس اتحاديه هتلداران مشهد از مجموع ٢٥٠ هتل مشهد تنها ٥٪؜ هتل ها باز هستند و مابقى كاركران خود را به مرخصى بدون حقوق فرستاده اند. به گفته اصغر مير ابراهيمى رئيس اتحاديه رستوان داران تهران فروش رستوران ها ٣٥٪؜ درصد كاهش داشته است كه موجب اخراج بعضى كارگران شده است. آقاى على اكبر نريمانى رئيس اتحاديه چلو كباب فروشى ها ، مجموعه فروش چلو كبابى هاى تهران به دليل شيوع كرونا به زير ٣٠٪؜ كاهش داشته است كه به همين دليل بسيارى از اعضا صنف تعطيل كرده اند و كارگران را تا بهتر شدن اوضاع اخراج موقت كرده اند. همچنين اسدالله احمدى رئيس اتحاديه اغذيه فروشان تهران بيان كرده است كه به دليل اين بيمارى اكثر مغازه ها بسته اند و مابقى با ظرفيت ٣٠٪؜ توان كار دارند. كه به همين ميزان كارگران خود را كاهش داده اند. آقاى على بهرمند رئيس اتحاديه قنادى ها هم گفته است اين صنف بطور كامل در ركود است و يا آقاى محسن نظرى رئيس اتحاديه قهوه خانه دار هاى تهران گفته است كه ٩٥٪؜ از ٥هزار واحد اين صنف تعطيل شده اند و كارگران در مرخصى اجباى بدون حقوق قرار دارند. و آقاى اكبر شاهرخى رئيس اتحاديه گل و گياه تهران از كاهش ٧٠٪؜ فروش و به تبع آن اخراج كارگران خبر داده است و روئساى اتحاديه هاى خياطان و فرش شوى ها از كاهش ٥٠٪؜ فروش خدمات و اخراج نيروى كار خود اطلاع ميدهند. يا آقاى مسعود طباطبايى مدير سايت على بابا با افتخار از اخراج ٢٤٪؜ پرسنل خود سخن ميگويد.

به اين ليست ميتوان بسته شدن كارگاه هاى ساختمانى و مرخص كردن نيروهاى كار چه كارگر ساده ساختمانى باشد يا گچ كار و بنا. يا ركود كم سابقه در بخش گردشگرى كه تورليدر ها را بيكار كرده يا مربيان باشگاه هاى ورزشى را ميتوان نام برد

تمام اينها بخشى از ستم مضاعفى است كه يقه نيروى كار را در اين شرايط بحرانى گرفته است. كارگرانى كه با توجه به گزارشات فراوان از نبود ايمنى و بهداشت متناسب با اوضاع كنونى كشور در محيط كار دست به گريبان است و از سوى ديگر اخراج و مرخصى اجبارى بدون حقوق را در پيش روى خود دارد.

در اين آشفته بازار كه كارگر يا به دليل نبود ايمنى كافى در كارگاه ها قتل عام ميشوند يا به سبب مريض شدن در محيط كار ميمرد و يا به خاطر گرسنگى حاصل از اخراج. غياب سازمان ها و نهاد هاى نظارتى به وضوح مشهود است. تا حداقل با الزام كارفرما به رعايت بهداشت كارگاهى و اعطاى حق بيمه بيكارى به كارگران اخراج شده به بهانه اى كرونا كمك حال اين قشر آسيب پذير باشد.

در انتها بايد گفت با توجه به شوى تلوزيونى كه عموم اجتماع را تشويق به خود قرنطينه اى اختيارى ميكند كارگرانى كه دغدغه نان دارند نه تنها از اين امر استقبال نميتوانند بكنند بلكه در نبود اطمينان از نبود بيمه بيكارى استرس از دست دادن شغل و درآمد را هم بيش از مبتلا شدن به كرونا دارند

ویروس کورونا، سرمایه و سیاست!

۸ مارس بر همه برابری‌طلبان خجسته باد!


ویروس کورونا، سرمایه و سیاست!

 

فرازهایی از این نوشتار

در مدل‌های زیست-پزشکیِ سنتی، تمرکز اصلی بر بیولوژی و پاتوفیزیولوژی بود؛ بعبارت بهتر تاکید اصلی بر عامل ِبیماریزا، مکانیسم بیماریزایی، ویژگی‌های ژنتیکی میزبان، چرخهٔ بیماری و خلاصه رابطهٔ پاتوژن با میزبان نهاده می‌شد. در سال ۱۹۷۷ مدل جدیدی معرفی گردید که به «مدل زیست‌شناختی-روانشناختی-اجتماعی» معروف شد. در این مدل، سلامت و بیماری، بمثابهٔ محصولِ عملکرد متقابلِ متغیرهای بیولوژیکی، روانشناختی و اجتماعی-فرهنگی تعریف شدند... این نوشتار سعی می‌کند از این دریچه و از زوایای دیگر به پاندمی «کووید-۱۹» بپردازد. 

اولین نمونهٔ عفونت کرونایی که به سارز (SARS) معروف شد، در چین در سال ۲۰۰۲ پیدا شد که ۸۴۲۲ نفر را مبتلا کرد و به مرگ ۹۱۶ نفر انجامید (درصد مرگ‌و‌میر ۱۱٪). در سال ۲۰۱۲ نمونهٔ موسوم به MERS در عربستان سعودی پیدا شد که  ۲۴۹۴ را مبتلا کرد و موجبِ مرگ ۸۵۸ نفر شد (۳۴٫۴٪)... در ۲۹ دسامبر ۲۰۱۹، در شهر ۱۱ میلیونی وُهان چین ویروس جدیدی پیدا شد که بخاطر بجاگذاشتن عوارض تنفسی شدید و حتی کشنده‌‌اش، «سارز-کووی-۲» (SARS-CoV-2) نام گرفت و بیماری ناشی از آن «کووید-۱۹» خوانده شد... «سارز-کووی-۲» ظرف حدود ۲ ماه، به حدود ۷۰ کشور رسیده، حدود ۱۰۰ هزار نفر را آلوده کرده و حدود ۳۵۰۰ کشته بجا گذاشته است! تازه اینها بر اساس آمارهایی است که از منابع رسمی (و غیرمعتبری مثل رژیم‌ ایران) جمع‌آوری شده‌اند.
... دامنهٔ شایعات در دنیای مجازی داغ است و به مجامع و محافل تخصصی هم رسیده است: آیا «سارز-کووی-۲» نتیجهٔ یک موتاسیون (جهش ژنتیکی) طبیعی است یا محصول دستکاری (مهندسی) ژنتیکی است؟... صرفنظر از آنکه ویروس «سارز-کووی-۲» محصول جهش طبیعی یا نتیجهٔ دستکاری ژنتیکی باشد، مرگ‌ومیر ناشی از پاندمی «کووید-۱۹» لزوما ناشی از نادانی، ناتوانی و ناداری بشر نیست!... دانشمندان و مراکز مستقلِ تحقیقاتی نشان دادند که تهیه واکسن و تولیدِ انبوه آن و پیشگیری بموقع از پاندمی کرونایی هم بلحاظ علمی و هم بلحاظ عملی امکانپذیر است...

برای مطالعه و دانلود این نوشتار از لینک و آدرس زیر استفاده کنید
http://revolutionary-socialism.com/ny-corona-fa/
 

March 08, 2020

قربانیان گم‌نام کرونا(کوید ١٩) کی‌ها هستند. و وضع آن در کردستان

قربانیان گم‌نام کرونا(کوید ١٩) کی‌ها هستند. و وضع آن در کردستان

همراه با درود به شما!

این روزها ویروس کرونا(این موجود نامرئی) شرکتها، کارخانه‌ها، مدارس و مراکز آموزشی، مسافرت و پرواز و بازدید و گردشکری، ورزش و اماکن مسابقات، هتل و رستورانها، جشن و شادی، تالار و سینما، اجتماع و دیدار خانوانده‌گی، تحت تاثیر  قرار داده و حتی مراکز جهل و خرافات از قم و مشهد گرفته تا مکه و مدینه، خود را قرنطینه کرده‌اند و پرچم سفید و تسلیم را برای این  ویروس برافراشته‌اند.

در این رزوهای مملو از ترس و دلهره، از کانالهای مختلف از آغاز و چگونگی مریضی، عوارض و شیوه بالا بردن دفاع بدن برای پیشگیری و معالجه صحبت بعمل آمده است. در اینجا به عوارض این مریضی که بیشتر، اقشار محروم جامعه را هدف قرار میدهد اشاره کنم.

بطور مثال اگر صحبت از پیشگیری است، آیا با خوراک و مواد تقویتی منظور است و اینکه گلبولهای سفید را خوراک خوب بدهیم که"به جنگ ویروس" بروند. ولی کارگری که هیچ بیمه اجتماعی ندارد، حقوق‌بگیر نیست و تا کنون تنها با کار روزمزد خود بخور و نمیر و نان خشک برای سفره خانواده را به سختی فراهم میکرد، و اکنونه که همه چیز به تعطیلی کشیده، آیا صحبت از تقویت بدن و ویتامینها خواب و خیال نیست، در  جایی که دارچین، سیر و زنجیل و دیگر مواد اولیه که گویا برای فقرا قابل دسترس باشد در مدت چند روز چند برابر گران شده‌اند، میتوان این اقلام ساده را خرید؟؟ در کلبه‌های فقرا نان‌ریزها‌ی جمع شده قبلی که بوی غذاهای کهنه را میدهد به ته کشیده شده است، و در چنین شرایطی پول برای نفت و یا کپسول گاز ندارند که آب را هم گرم کنند، چگونه از نوشیدنی گرم با عسل و لیمو و زنجبیل و ... یا هوس پروئین و گوشت را بنمایند؟

اگر صحبت از وسایل پیشگیری به مانند ماسک و سایل ضد عفونی میشود، چگونه و با چه پولی برای یک بیکار و یا کارگر روزمزد، افراد بیمار و بی‌درآمد در خانه و بدونه تامین اجتماعی، یک ماسک فیلتری به قیمت ٥٠ هزار تومان خرید؟ و با چه پولی ویتامین D و A و E و یا احیانا دارو و درمان بخرند؟

مثلا اگر هزاران کارگر کولبر در شهرها با بردن بسته و خرید روزانه مردم به درب خانه‌ها چندرقازی میگرفتند، و یا در ایام نوروز پولی به عنوان انعام میگرفتند که بتوانند یک وعده غذای گرم بخورند، با تعطیلی بازار و شهر و نبود کار برای کارگران روزمزد، از کجا درآمدی داشته باشند؟

همزمان ما می بینیم که تقسیم ثروت ناعادلانه در میان جامعه به حد اعلای خود رسیده است. ثروت خامنه‌ای به ٢٠٠ میلیارد دلار و دیگر آقا زاده‌ها و رئیس و روسا را مردم شنیده‌اند.

دولت و این انگلهای جامعه خیلی وقت است که خیر جامعه را بخشیده‍اند. بی کفایتی و بی لیاقتی خود را برای اداره امور جامعه نشان داده‌اند و تنها توانایی آنها در سرکوب و کشتار است. و اکر فیلم آخرین نماز جمعه خامنه‌ای در دانشگاه تهران را دوباره ببینید، وی بر خلاف تمام نمازجمعه‌های دیگر بجای کلاشینگوف یک تفنگ قناسه دوربین دار در کنار خامنه‌ای قرار دارد. این نماد سپاسگزاری از تمام تک تیراندازها بود که در ایران و عراق بر روی پشت‌بام‌ها قلب و مغز جوانان را نشانه گرفتند.

جامعه به طرف از هم پاشیده‌گی میرود. اگر در جاهایی که به مانند بیمارستانها، آتش نشانی‌ها و یا ایاب و ذهاب عمومی و مدارس لنگان لنگان کار میکند از بهر فداکاری پرسنل این مراکز است. آیا چاره‌ای جز این است که خود را با آگاهی سازمان دهیم که قدرت را از دست این مفت‌خواران بگیریم. یعنی این حکومت باشد و نباشد این مراکز با همت همین مردم فداکار به چرخه خود ادامه میدهند. و این را کارگران نیشکر هفت‌تپه هزار بار تکرار کردند و گفتند که ما کارگران مدیریت کارخانه را به عهده میگریم و صلاحیت ما بیشتر از مدیران سودپرست و بی کفایت است. و این وضعیت در اماکن دیگر نیز صدق میکند. پس تنها چاره ما اماده شدن برای این مدیرت از جانب مردم است. خوشبختانه در ایران و بویژه در کردستان مردم با تشکیل دهها و دهها نهاد مردمی خیلی از امورات را با همت وهمیاری مردم به پیش میبرند و همین ضد غفونی کردن شهر سقز بویژه در محلات فقیر نشین توسط نهاد مردمی انجام می‌شود.

زمان افشاگری تمام شده و زمان چه باید کردن‌هاست. زمان آن فرار رسیده که مردم آزادیخواه خود را سازمان دهند و برای گرفتن قدرت در دست خود آماده شوند. این کار با آگاهی، با برنامه و اینکه چگونه و چه باید کرد ممکن است. اینکه خود را در محل زندگی و کار و زیست خود سازمان دهند، میسر است، و در موقع لازم برای بدست گرفتن قدرت وارد عمل شوند. این کار ممکن نیست مگر اینکه فعالین همین امروز در زندگی مردم نقش ایفا کنند. مثلا اگر در شهر سقز گویا کارگاه کوچکی برای تولید و پخش چند هزار ماسک و توزیع رایگان در سطح شهر اقدام انسانی بزرگی کرده است. باید خود مردم در توزیع و کمک رسانی و این امورات با همان تشکلها و نهادهای مردمی، مشارکت و سکان امور را در دست گیرند. و همین نهادهای مردمی با ابتکارات محلی از نابودی محرومان همسایه جلوگیری کنند. و با این اقدامات و عملهای روزانه زمینه اتحاد و تشکل و خود مدیریتی را آغاز و تجربه کنیم.  

اگر در شهرهای بزرگ صحب بر سر هزاران "گورخواب" و "کارتن خواب" است بهتر است که خانه‌های اعیانها را در لواسان و دیگر نقاط تهران و همچنین مکانهایی بصورت جمعی در شهرستانها اشغال کنند وبگویند که دولت میگوید در قرنطینه و خانه‌ها باشیم، ما خانه نداریم و اینجا میمانیم. در نهایت اگر مجرم شناخته شدند به زندان میروند که حداقل سرپناهی هست. اگر دیه و جریمه هم بخواهند(جریمه و ثیقه برای آزادی زندانیان بکار میبرند که به اقتصاد ورشکسته دولت کمک کنند) چی را از دست میدهند؟

در واقع نیروی میلیونی بیکاران ، گرسنگان و فقرای و بی مسکن‌ها، بیکاران، حاشیه‌نشینها و.. در جامعه آماده رهایی و تعیین تکلیف با رژیم چپاول و غارتگر است. اما متاسفانه فعالیت احزاب سیاسی بیشتر افشاگری است  و تفسیر از جنایات رژیم در جامعه، نه برنامه عملی برای تغییر این نظام. اگر مریضی کروناه صدها از این محرومان جامعه را از بین ببرد نامشان در هیچ کجا نخواهند آمد و خاموش به خاک میروند. فقط آیت‌الله‌ها که در عمر کردن رکورد را شکسته‌اند، و یا سفرا در واتیکان و سوریه، نامشان به روزنامه‌ها می‌افتد. همین قشر و سیع محرومان اگر هم مریض نشوند با عوارض این مریضی و عدم تامین اجتماعی که توضیح دادم از گرسنگی و محرومیت ازبین خواهند رفت.

در پایان به کرونا در کردستان اشاره کنم. به نظر من در اخبار داخلی و به طبع خارج کشور به شیوع این بیماری در کردستان اشاره نمی شود. رژیم اسلام از یک طرف می‌خواهد که دولت خود را در مقابل خدمات درمانی به کردستان بی مسئولیت کند، و از طرف دیگر بخواهند که هر چه بیشتر این بیماری در کردستان بیصدا گسترش یابد، و مردم را به زانو درآورد. حتی روایت است که تعدادی از آخوندهای شهرهای دیگر ایران را برای بستری به مریوان آورده‌اند که ضمن مکان مناسب برای مداوا، در صورت پخش ویروس این بلا را برای مردم کردستان بجا بگذارند؟  و این آرزوی رژیم است که بعد از ٤١ سال ناکامی در به زانو درآوردن مردم کردستان، از مردم کردستان با تلفات فراوان با این ویروس انتقام بگیرید.

اخباری از جانباختن تعدادی در کردستان هست و در شهر کوچک دیواندره نیز صحبت از اولین قربانیان پخش شده است. اما من به دلیل اطلاعات بیشتر به شهر سقز میپردازم. طبق آخرین اخباری که من تا دیروز دریافت کرده‌ام فقط در شهر سقز ١٤ نفر  جان خود را از دست داده اند. نام تعدادی را همچون آقایان رحیم شاکری، حاجی علی محمدی و مردی با نام "ب- ص" در بعد ازظهر دیروز و خانمها شیوا مکری بابامیری و خانمی با نام "ع" ٥٠ ساله که در قبل از ظهر دیروز در بیمارستان خمینی در شهر سقز جان باخته‌اند شنیده ام و ....

خیلی از مرگ و میرها را بدونه تشخیص و یا عدم اعلام اگاهانه درمورد علل مرگ(که ویروس کرونا باشد) خاکسپاری می‌کنند و به مردم نمی گویند. تمام مراکز درمانی ضمن اجلاسیه با حضور نماینده‌گان اطلاعات سپاه، ابلاغیه و بخش‌نامه‌هایی دریافت کرده‌اند که مملو از تهدید که هر گونه درز اطلاعات با مجازات و اخراج روبرو میشوند. اما مردم فداکار در سراسر ایران برای اشکار نمودن فجایع این بیماری کوتاهی نمی کنند.

اقدام مهم این است که مردم باید برای حفظ جان خود بکوشند. توصیه‌های علمی را رعایت کنند. از اجتماعات غیر لازم خودداری کنند و یا اینکه فکر نکنند که مرگ در دست خدا است و بی توجه باشند. خانه خدا اکنون به خاطر ترس از ویروس تعطیل است. شنیدم در همین روزها در سقز در محله‌ای عروسی بوده و صدها نفر در این عروسی شرکت کرده‌اند. میدانم که مردم تشنه شادی هستند و جایی برای ابراز شادی به غیر اینچنین مراسمهایی ندارند، اما به عواقب آن بیندیشم و عروسی را به عذا و مبتلا کردن احمتالی دیگران به ویروس کرونا تبدیل نکنیم. و یا به عکس دیگر که مردم سر در کنار هم و مشغول بازی "جوزان هستند" نگاه کنید. با علم و آگاهی برای پیشگیری و مقابله برویم و به رژیم جهل و جنایت اعتماد نکنیم. اگر در کشور آلمان و اسکاندیناوی بالغ بر ٨٠٠ نفر به ویروس کرونا مبتلا شدهاند اما تاکنون یک نفر هم تلفات نداشته. اگر همین تعداد در کردستان و در میان مردم محروم ایران روی دهد که در حال سرایت است درصد بالایی به دلیل عدم مقاومت بدن از بین خواهند رفت.

با همه خانواده قربانیان این فاجعه (به غیر از کسانی در جنایات این رژیم شریک بوده‌اند) ابراز همدردی میکنم و تسلیت عرض مینمایم. تلاش پرسنل فداکار درمانی و همه انسانهایی که برای مبارزه با این ویروس و کمک به جامعه به میدان آمده‌اند قابل ستایش است و به همه خسته نباشید میگویم و دستشان را به گرمی میفشارم.

 

همراه با ارادت/ ابراهیم رستمی ٧مارس ٢٠٢٠ میلادی

 

تجاهل و ناآگاهی اکبر گنجی در مورد خطر حاد ویروس کرونا

تجاهل و ناآگاهی اکبر گنجی در مورد خطر حاد ویروس کرونا

 

خبرنامه گویا مطلبی در مورد گسترش ویروس کرونا در ایران و جهان را از کانال تلگرام اکبر گنجی منتشر کرده است که عمق نهفته ناآگاهی این بظاهر متخصص "همه چیز دان" را عیان می کند. گنجی در نوشتاری تحت عنوان "ما "کارمندان دولت های راست افراطی" از طریق "کروناهراسی" ایران و ایرانیان را نابود خواهیم کرد", مدعی شده روشنگری ها و پوشش اخبار کرونا توسط رسانه های فارسی زبان برونمرزی, پروژه دروغین, اغراق آمیز و سفارشی آمریکا و انگلیس و عربستان و اسرائیل برای نابودی ایران است. ابتدا فکر کردم این مطلب از نشریه آتش به اختیاران ثارالله بسیج مسجد یکی از دهات قم است. اما عجبا که این ادعای بی پایه از کسی است که خودش جوایز و پول های هنگفتی از کشورهای غربی دریافت کرده از جمله جایزه ۵۰۰ هزار دلاری میلتون فریدمن موسسه کیتو؛، جایزه 'قهرمان آزادی مطبوعات" توسط "موسسه بین المللی مطبوعات", جایزه آزادی جان هامفری, و جايزه مارتين انلز  براي دفاع از حقوق بشر, و غیره (لیست طولانی است و مبلغ شگفت آور). بمصداق غزل زیبا و گویای حافظ باید گفت: "گنجی مبلغ گیر و نرگس مست و بر ما نام فسق؛ داوری دارم بسـی یا رب کـه را داور کنم".

 

آنهایی که زره ای به عقلانیت و علم مدرن اعتقاد دارند نیک می دانند که خطر کرونا از هر لحاظ بسیار جدی است. نه تنها سازمان بهداشت جهانی, بلکه همه کشورهای دنیا و متخصصین امور پزشکی شرایط را خطیر و جدی اعلام کرده اند. حتی بعد از هفته ها تجاهل و تساهل غیر مسئولانه, مقامات جمهوری اسلامی اینک دریافته اند که خطر کرونا بسیار جدی است. اما شوربختانه اکیر گنجی با نگاهی  ناآموخته و نافرهیخته و به دور از علم و عقلانیت حتی از مسئولین جمهوری اسلامی چند صباحی عقب تر است. به همین دلیل دقیقا همان سخنی را می گوید که سه هفته پیش مسئولین طراز اول جمهوری اسلامی در مورد توطئه تبلیغاتی دشمن در فلج کردن جامعه ایران می گفتند.

 

گنجی از روشنگری و اطلاع رسانی بر حق و صحیح رسانه های فارسی زبان برونمرزی در مورد خطر کرونا و مخفی کاری و انکار اولیه خیره سرانه مقامات جمهوری اسلامی, هراسان و اذیت شده است. وی در حمله لجوجانه و نیابتی اما تمسخرآمیز به رسانه ها با دقت همان مهملات و اتهامات توطئه ـ محور و  توهم گونه را مطرح می کند که رسانه های اصولگرا نظیر کیهان شریعتمداری بازنشخوار می کنند.

 

در تیر ماه ١٣٨٥ وقتی گنجی بعد از رهایی از زندان به لندن آمد و سپس برای دریافت نیم میلیون دلار جایزه (و جوایز بعدی) به آمریکا رفت و ماند و برنگشت, بعد از ملاقات وی در لندن, مقاله ای در نقد او نوشتم. زیرا از همان زمان مشخص بود که گنجی خود را پاک ترین مصلح و دیگران را قلم به دست یا میکروفون به دهان مزدور بیگانه برای ایران هراسی می داند. آنهم در شریطی که خود او بیشترین وجوه نقدی از نهاد ها و کشورهای غربی را دریافت کرده است. بعقیده نگارنده اطلاع رسانی و پوشش دروغگویی ها و مخفی کاری های نظام جمهوری اسلامی در مورد ابعاد واقعی و زیانسار کرونا در ایران, توسط رسانه های فارسی زبان امری بسیار پسندیده, حرفه ای و منطبق با سیاست شفاف سازی سازمان بهداشت جهانی و منافع ملی و سلامت عمومی مردم ایران می باشد. و باید به آنها دست مریزاد گفت. در این مورد اگبر گنجی عمق ناآگاهی و تجاهل خویش در مورد ویروس کرونا و نفرت او از همه رسانه های فارسی زبان را نشان می دهد. همان رسانه هایی که اکبر گنجی را "اکبر گنجی" کردند و همواره او را بعنوان "متخصص عصبی" و درخود فرو رفته در همه امور دعوت می کنند.

 

در انگلیسی ضرب المثلی است که می گوید (ignorance is bliss) یعنی ناآگاهی نوعی رستگاری و شادکامی است. اتهام زنی و تمسخر اکبر گنجی در مورد پوشش جدی رسانه های فارسی زبان برونمرزی و روشنگری و افشاگری آنها در مورد خطر ویروس کرونا در ایران, بسیار شبیه حملات علم الهدی و آیت الله مجتهدی شبستری و امثالهم می باشد. همان هایی که وقتی نماز جمعه تهران تعطیل شد, هزاران نفر را به مسجد جمکران فرا خواندند تا با تضرع و توسل به چاه جمکران برای رستگاری فریاد "مرگ بر کرونا" سر دهند. این موضع غم انگیز و تاسفبار گنجی نشان می دهد که آب از سر چشمه گل آلود است, و اینکه پیوندی ناگسستنی با پایه و شالوده فکری آمیخته با جاهلیت و خرافات توهم گونه و توطئه ـ محور وجود دارد؛ که هرازگاهی خود را اینگونه ناخودآگاهانه آشکار می کند.

 

تا به اکنون سهل انگاری, توهم, تجاهل و شیوه انکارگونه و کوچک انگارانه مسئولین جمهوری اسلامی (از جمله رهبر و رئیس جمهور)  در مورد خطر واقعی و حی و حاضر بیماری کرونا جان حداقل صدها هموطن را گرفته است و خانواده های بیشماری را داغدار کرده است  و کشور را بسوی یک بحران مرگبار و خطرناک سوق داده است. در چنین شرایطی دست کم گرفتن و فروداشت کردن خطر کرونا و تمسخر و خوار شمردن اطلاع رسانی محق رسانه ها اگر خیانت تلقی نشود, در آنصورت باید آن را حداقل بعنوان تراوشات ناسنجیده فکری یک آدم مغرض, بیسواد و ناآگاه قلمداد کرد و به آن بهایی نداد.

 

دکتر عبدالستار دوشوکی

مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن

یکشنبه ١٨ اسفند ١٣٩٨

doshoki@gmail.com

 

 

 

در حاشیه یک تاریخ نگاری جعلی(نکاتی در مورد ادعاهای محمد آسنگران)

در حاشیه یک تاریخ نگاری جعلی

(نکاتی در مورد ادعاهای محمد آسنگران)

 

مدتی است اختلافات سیاسی در "حزب کمونیست کارگری" علنی شده است. محمد آسنگران از اعضای رهبری این حزب طی دو نوشته در ١١ و ١٥ فوریه ٢٠٢٠، زیر عناوین "در مورد علنی شدن اختلاف نظر من و رفیق حمید تقوایی" و "ملزومات پیروزی چپ و جنبش کمونیسم کارگری در اوضاع سیاسی امروز ایران! بررسی چند ترمینولوژی در مباحث اخیر رفیق حمید تقوایی!"، در دل بحث اختلافات خود با حمید تقوایی، ادعاهایی را به نام فاکت و تاریخ در مورد جدایی ما از حزب کمونیست کارگری، از اختلافات در این حزب در سال ۲۰۰۴ به رشته تحریر درآورده است. آنچه جای تعجب است، این است که با وجود مکتوب بودن این تاریخ و دهها بحث و نوشته جمعی و فردی طرفین اختلاف در آن دوره، محمد آسنگران بدون نیاز و نگاه به آن حقایق، پاره ای ادعای دلبخواهی، غیر مستدل و غیر واقعی را به نام تاریخ آن دوره مکتوب کرده است. دو نوشته محمد آسنگران حاوی مسائل مختلفی است که به قول او طی چند سال گذشته در این حزب مورد اختلاف بوده و او خط "متمایزی" از رهبری حزبش و مشخصا حمید تقوایی داشته است.

قصد من در این نوشته پرداختن به اختلافات امروزی این حزب و مباحث و ادعاهای  محمد آسنگران نیست، این را نه لازم میدانم و نه در این نوشته میگنجد. اما نکاتی را در مورد "تاریخی" که محمد آسنگران، برای اثبات صحت برخورد امروز خود، می سازد، در مورد ضدتاریخ ساخته وی، بیان میکنم.

ابتدا اشاره کنم که تاریخ مستند اختلافات در حککا (حزب کمونیست کارگری ایران) در پروسه جدایی، تمام اسناد آندوره منجمله نامه های ما به عنوان اکثریت کمیته مرکزی آن حزب و بحثهای بعدی و ارزیابی از انشقاق در آن حزب و...، در سایت حزب حکمتیست (خط رسمی) زیر عنوان  (اسناد تاریخی حزب حکمتیست ) قابل دسترس است. علاوه بر این اختلافات ما با جریانی که به نام "حزب کمونیست کارگری"  تا امروز ادامه فعالیت داده است، در همه مقاطع مهم تاریخی مکتوب و مدون است. ارزیابی ما از این جریان، از سیاست و پراتیک آن، از تعلق جنبشی این جریان، ، از اختلافات و جدایی سال ۲۰۰۴ و نقش و سیاست آنها در برخورد به این اختلافات و تفاوتهای فاحش ما با آنها در بسیاری مقاطع مهم تاریخی مدون موجود و قابل دسترس است. امروز فاصله عمیق سیاسی، جنبشی، "حزب کمونیست کارگری"  و حزب حکمتیست(خط رسمی) را هر کسی که ذره ای به سیاست کمونیستی عطف توجه دارد، را به روشنی میبیند. این دو حزب در دنیای واقعی و بر اساس تاریخی از جدال، به جنبشهای  سیاسی و طبقاتی متفاوت با سیاستهای متمایز، فرهنگ و سنت و پراتک متمایز و در بسیاری مقاطع در مقابل هم ، تعلق دارند. این واقعیت را کمونیستها و کارگران سوسیالیست در ایران دیده و بر مبنای آن تصمیم سیاسی خود را گرفته اند. جایگاه متفاوت این دو حزب در جنبش کارگری و کمونیستی انعکاسی از این واقعیت است. این تفاوت نه یک روزه شکل گرفت و نه یک روزه به اینجا رسیده است. گرایشات مختلف در حککا از ابتدا موجود بودند. نفس وجود اختلاف سیاسی در تمام چهل سال گذشته از حزب کمونیست ایران تا بعدتر و تا دوره انشقاق در حزب کمونیست کارگری امری مخفی نبود. اما مشکل نه نفس وجود اختلاف، و عدم پذیرش اینکه هر حزب سیاسی گرایشات راست و چپ خود را دارد، بلکه برخورد جریان مقابل ما، که اتفاقا محمد آسنگران از شخصیتهای اصلی آن بود، با این اختلافات بود که آن حزب را بطور زودرس دچار انشقاق کرد. تلاش ما در همان دوره ایجاد امکان یک تقابل سیاسی روشن و یک جدل سیاسی شفاف بود که در دل آن کل حزب و جامعه از دامنه این اختلافات، خطوط مختلف در آن حزب مطلع میشد، بحث و جدلها به سرانجام میرسید، حول این اختلافات و سیاست و پلاتفرم های مختلف، صف بندی های سیاسی و واقعی شکل میگرفت و به این اعتبار جدایی یا انشعاب (که قطعا این اتفاق می افتاد) در یک فضای سیاسی و متمدنانه پیش میرفت و اعضا و کادرهای حزب با آگاهی به عمق اختلاف و به دور از هر نوع پروپاگاند یا شانتاژ و ... تصمیمی سیاسی میگرفتند.  چنین واقعه ای به شکلی که ما برایش تلاش میکردیم نه تنها به زیان کمونیسم تمام نمیشد، بلکه میتوانست به رشد سیاسی کل فعالین آن حزب و به نفع کمونیسم تمام شود، چیزی که جریان مقابل هیچوقت به آن تن نداد.

 

تاریخ نگاری جعلی

محمد آسنگران در مطلب "در مورد علنی شدن اختلاف نظر من و رفیق حمید تقوایی" مینویسد:

" من بعد از جدائیهای ٢٠٠٤و ضرباتی که حزب و جنبش ما متحمل شد، قدم به قدم و به مرور به یک ارزیابی رسیدم. متوجه شدم اختلافات سیاسی باید امری طبیعی در یک حزب سیاسی باشد. اما حزب ما سنت مدیریت آنرا نداشت و اختلافات سیاسی باعث جدایی شد."

"... متاسفانه چند نفری که آن دوره نقش هدایتگری و تاثیرگذاری بر اعضا و کادرهای حزب داشتند نتوانستند دو قدم بعد تر را ببینند. افق روشنی از سیاست و پیروزی نداشتند. هر کدامشان حرف میزدند میخواستند ادای منصور حکمت را در بیاورند. ..... بقیه کادرها هم با الهام از روش افراد با نفوذ دوره انشعاب بر آن آتش دمیدیم و حزب را دچار انشقاق کردیم."

 

محمد آسنگران در ادامه در مورد دو طرف این جدال میگوید:

" از نظر من تا به امروز هیچکدام از آنها یک ارزیابی واقع بینانه از آن سیاست و عواقب آن نکرده اند. هر جا به آن دوره رجوع کرده اند هر کدامشان خود را قهرمان و طرف مقابل را شیطان معرفی کرده اند."

 

بر اساس ادعای محمد آسنگران جدایی زودرس آن دوره بدلیل برسمیت نشناختن نفس اختلاف سیاسی از جانب چند نفر در بالای حزب و  دنباله روی بقیه، منجمله ایشان، از آنها بوده است. ایشان معتقدند تا امروز هیچ ارزیابی واقعی از این اتفاق از جانب هیچ کس و جریانی صورت نگرفته است. بر اساس ادعای او همه ما در آن پروسه و تحمیل انشقاق در آن دوره سهیم هستیم و بالاخره اینکه امروز کسانی مثل آسنگران قدمی برداشته و به نقد اشتباهات "مشترک" ما و آنها رسیده است!!!

 

برای شخص من جای خوشحالی است که محمد آسنگران های آن حزب حتی بعد از گذشت ۱۵ سال به این بدیهیات که وجود اختلاف در یک حزب سیاسی امری طبیعی است، رسیده اند. میگویم بدیهیات زیرا که در آن حزب از بدو تشکیل تا مرگ منصور حکمت به ظاهر برای همه وجود اختلاف سیاسی، پذیرفته شده بود. یک پای جدل ما با حمید تقوایی و رفقایش در آن جریان بعد از مرگ منصور حکمت و از کنگره چهارم و در همه پلنومهای کمیته مرکزی و تا مقطع جدایی، تلاش برای تن دادن این دوستان به این بدیهیات بود که حزب سیاسی فرقه مذهبی یا ایدئولوژیک نیست. که اختلاف سیاسی در هر حزب سیاسی، وجود جناح های راست و چپ، فراکسیون و حداقل و حداکثر در هر حزب سیاسی طبیعی است. که تن دادن به موازین حزبی تنها شرط ادامه فعالیت مشترک حزب علیرغم این اختلافات است. امروز آسنگران، پس از ۱۵ سال کشف کرده که وجود اختلاف سیاسی در احزاب طبیعی است. اما تاریخ از روزی که محمد آسنگران های آن حزب به این بدیهیات رسیده اند شروع نمیشود. ظاهرا باید از او تشکر کرد که گوشه ای از حقایقی را که ما سالها نوشتیم، گفتم، استدلال کردیم و برای تثبیت آن تلاش کردیم، حقایقی که او اخیرا به آن رسیده است، را به عنوان نوآوری از جمله برای ما حکمتیستها به رشته تحریر در آورده است. محمد آسنگران نه در "نوآوری" و "کشف جدید" خود به حقیقت پاینبد است و نه در تصویری که از اختلافات درون حککا، به نقش جناح ها و شخصیتهای اصلی آندوره به خوانند مطالب خود میدهد. تصویری که محمد آسنگران از اختلافات و جدایی آن دوره میدهد، سر سوزی به حقیقت نزدیک نیست. حتی این نوع تاریخ نگاری، و ضد تاریخ، محمد آسنگران هم نوآوری و کشف جدیدی نیست. جعل تاریخ واقعی و مستند حزب کمونیست ایران، توسط رهبری فعلی آن، جعل تاریخ حزب کمونیست کارگری توسط رهبری فعلی حککا، با هدف توجیه فاصله عمیق سیاسی و جنبشی و حتی تقابل این احزاب با تاریخ واقعی گذشته این جریانات، سیاستها و استراتژی آنها، امر جدیدی نیست. یک تاریخ نگاری دلبخواهی که گویا همه حقایق تاریخی از زمانی شروع شده است که آنها به "انتقاداتی" رسیده اند و یا تاریخ واقعی همانی است که آنها بر اساس نیاز و مصلحت امروز و انتخابهای سیاسی که کرده اند، دست به نگارش آن میزنند. انتشار همه اسناد تاریخی این جنبش از جانب حزب ما اولا برای دسترسی همگان به اسناد این تاریخ و بعلاوه خنثی کردن "تاریخ نگاری های" جعلی ودلبخواهی، سرشار از دروغ است.

 

برخلاف ادعای محمد آسنگران و بر اساس اسناد همان تاریخ که موجود و قابل دسترس هستند، مسئول تحمیل آن انشقاق زودرس و ممانعت از پیشبرد یک مبارزه سیاسی متمدنانه، علنی و روشن، نه ما بلکه خود این دوستان  بودند. ادعای "همه شریک و سهیم در تحمیل انشقاق بودیم"  ملی کردن انحلال طلبی ای است که بخشی از رهبری وقت آن حزب، که محمد آسنگران خود یکی از شخصیتهای اصلی آن بود، مرتکب شدند. این توجیهات که "همه سهیم بودیم" یا تخفیف نقش خود که "ما دنباله روی کردیم"، آنهم از طرف شخصیتهایی که در رهبری احزاب بودند، جدید نیست. این نوع "انتقاد" کردن را قبل از آسنگران از کسانی دیگر هم شنیده ایم و هیچ وقت نپذیرفتیم. قبل از محمد آسنگران دوستانی که  "حزب اتحاد کمونیست کارگری" را اعلام کرده بودند و قصد پیوستن به حزب حکمتیست را داشتند، همین ارزیابی را داشتند و همان زمان جواب ما را گرفتند. گفتیم و امروز هم تکرار میکنیم که ما در این "انتقادات" شما سهیم نیستیم. این ادعاها تحریف آشکار یک تاریخ مستند و مکتوب است. و بعلاوه تلاشی برای زیر فرش کردن نقش منفی خود محمد آسنگران و آسنگران های آن دوره است. این مظلوم نمایی که "عده ای آن بالا نقش داشتند و همه ما هم در پایین دنبال آنها افتادیم"، تلاش برای فرار از یک نقد صمیمانه و کمونیستی از یک سنت سیاسی است. تلاش در زیر فرش کردن اختلافات سیاسی، سبک کاری، اختلاف در فرهنگ مبارزه سیاسی، اختلاف در تلاش برای تثبیت یک حزب سیاسی یا تبدیل آن به فرقه ایدئولوژیک، تلاش در تثبیت سنت کمونیستی در و یا حل اختلافات سیاسی با سنت مجاهدینی و شانتاژ و کمپینهای شخصی و نفرت پراکنی و .... است. نه دوست عزیز سهم همه ما در اختلافات و انشقاق، در غیر سیاسی کردن اختلافات، در آلوده کردن فضای سیاسی در حککا یکی نیست.

 این تاریخ سازی و بخشش از جیب ما، از جیب جریانی است که در همان دوران بارها بر تحزب سیاسی و موازین و اصول آن، بر مبارزه سیاسی روشن به جای اتهام و شایعه پراکنی و پرونده سازی، بر مبارزه سیاسی به جای محفل بازی و تاریخ سازی در محافل علیه طرف مقابل تاکید کرد. جریانی که تلاش کرد رهبری وقت آن حزب را متقاعد کند که به جای خزیدن در محافل و زیر پای بقیه را خالی کردن و به جای شایعه پراکنی و پخش تهمت و افترا، پای یک مبارزه روشن و سیاسی، بیاید. چیزی که تا امروز هم در آن جریان علیه ما در جریان است و متاسفانه محمد آسنگران هنوز هم از آن فاصله ای نگرفته است. ما شریک نقد نیم بند آسنگران نیستیم! مرحمت تان زیاد لطفا از کیسه ما بخشش نکنید!

بر خلاف ادعا و ارزیابی محمد آسنگران، در همان دوره بارها تاکید کردیم که اختلاف نظر در یک حزب امری طبیعی است. اعلام کردیم حزب سیاسی حول موازین و مصوبات رسمی فعالیت میکند، اعلام کردیم آنچه حمید تقوایی های آن دوره میکنند و تصورشان از حزب سیاسی ، فرقه ایدئولوژیک است. ما مخاطرات اینگونه سیاست کردن را همان زمان و قبل از جدایی به اطلاع رساندیم، تلاش کردیم راه برون رفت را به رهبری وقت آن حزب و به عنوان اکثریت کمیته مرکزی به اطلاع برسانیم. نامه های ما در این زمینه و مجموعه ای نامه و نوشته رفقای مختلف در سایت ما و به عنوان بخشی واقعی از آن تاریخ موجودند. تنها برای نمونه کسانی که مایلند میتوانند به نامه اکثریت کمیته مرکزی قبل از جدایی که بخشی از این مسائل در آن امده است و هشدارهایی که داده ایم در این لینک مراجعه کنند (نامه مشترک اکثريت کميته مرکزى درباره پلنوم کميته مرکزى و راه برون رفت از بحران کنونى html HYPERLINK "http://www.hekmatist.com/nashriyeHekmat/1/Hekmat%2001Asnad25-1.pdf"pdf).   

نامه های آن دوره ما بعنوان اکثریت کمیته مرکزی در مورد انحلال طلبی اقلیت در رهبری حزب و از جمله تقوایی و همراهانش، راه ممانعت از یک انشقاق زودرس و فراهم کردن شرایط یک مبارزه سیاسی سالم را همان زمان به گوش کمیته مرکزی و دفتر سیاسی وقت رساندیم و تلاش همه جانبه ای از جانب طیف ما و شخص کورش مدرسی انجام گرفت که حزب کمونیست کارگری آن دوره وارد انشقاق زودرس نشود. تلاش شد فضای سالم سیاسی، فضای باز برای بحث و پیشبرد مبارزه ای سیاسی و متمدنانه به جای تهمت زنی و شیطان سازی، تامین شود که هیچ وقت از جانب جناح اقلیت پذیرفته نشد.

 

واقعیت این است که پس از مرگ منصور حکمت، توازن میان گرایشات در آن حزب به نفع گرایش ناسیونالیست چپ پرو غرب، به رهبری حمید تقوایی، تغییر یافت و این گرایش احساس میکرد فرصتی فراهم شده است که سکان حزب کمونیست کارگری وقت را در دست گرفته و تکلیف خود با گرایش کمونیستی در آن حزب را یکسره کند. اختلاف در آن حزب همیشه موجود بود و حمید تقوایی و انقلابیگیری غیر کارگری او همان بود که امروز هست. با گذشت زمان، تحولات درونی حککا و خروج ما از این حزب، امکان ابراز وجود روشن تر و صریح تر این گرایش و نهایتا هژمونی این گرایش در حککا را ممکن شد. حمید تقوایی قبل از مرگ منصور حکمت هم همان حمید تقوایی بعد از مرگ او بود. اتوریته و اعتبار حکمت، همه جانبه نگری و غالب بودن خط و سیاست او، امکان بروز همه جانبه و قدرتمند را به خط تقوایی نمیداد. مباحثی چون انقلاب و سرنگونی، جمهوری سوسیالیستی و ...نمونه هایی از ابراز وجود این خط و عقب نشینی سریع آن در مقابل خط کمونیستی منصور حکمت است.  با مرگ منصور حکمت و تغییر توازن قوا میان جریان کمونیستی که تا آنزمان حکمت در راس آن بود، جریان پوپولیسم و طرفدار انقلاب همگانی، احساس کرد وقت میدانداری است و فرصت ابراز وجود همه جانبه تر را یافته است. این گرایش که میخواست بر دوش یک انقلاب همگانی "سوسیالیسم" خود را به مقصد برساند، سنتهای سیاسی، فرهنگ مبارزه سیاسی بشدت عقب مانده، فرقه ای و غیر سیاسی و... خود را داشت، سنت و فرهنگی که نهایتا کار مشترک و مبارزه سیاسی سالم را به بن بست رساند.

تلاش برای دست بالا پیدا کردن یک گرایش در یک حزب جرم نیست به شرطی که مبتنی بر مبارزه سیاسی سالم و نقد و بحث و پلاتفرمهای روش و با رعایت موزاین فعالیت مشترک و قانونی و حزبی باشد. اما جناحی که محمد آسنگران به آن تعلق داشت، علاوه بر اینکه موازین و قوانین بازی و اصول سازمانی و ارگانهای رسمی حزبی را برسمیت نمیشناخت، بعلاوه به جای بحث روشن سیاسی و نقد و جدل علنی؛ به شایعه پراکنی، بحثهای محفلی، آشپزخانه ای، افترا و پرونده سازی، ترور شخصیت و نهایتان یارگیری های محفلی و تلاش برای تصفیه دیگران متکی بود. ظاهرا محمد آسنگران فراموش کرده است که جریان ما و شخص کورش مدرسی با علم به این حقایق و برای آماده کردن فضا برای بحث و جدل سیاسی از پست لیدری حزب میگذرد تا جنگ و دعوای غیر سیاسی و ناسالم بر سر پست را خاتمه داده و مانع انشقاق زودرس در حزب شود و مباحثات و اختلافات بصورت سیاسی امکان بروز پیدا کنند. آن زمان طرف مقابل ظاهرا از این تصمیم استقبال و اما در عمل باز هم به جای درک ماجرا از آن به عنوان فرصت جهت تصفیه جریان مقابل و تنگ کردن فضای سیاسی حزب و دامن زدن به شایعه پراکنی های غیر سیاسی و شیطان سازی، دیوار نفرت درست کردن به جای مبارزه سیاسی و تعجیل در "یکسره کردن" مسئله و تصفیه مخالفین استفاده کرد. سنتی که امروز هم در حککا موجود است. امروز علیرغم گذشت ١٥ سال از آن تاریخ، هنوز یکی از "اتهامات" محمد آسنگران که از جانب طرفداران خط غالب حککا دائما عنوان میشود "طرفداری" و "هم خطی" او با "بحثها" و "خط"  کورش مدرسی است و سرمایه نفرت پراکنی علیه محمد آسنگران است. ظاهرا ملی کردن سنت غیر سیاسی خود و دوستان دیروز توسط محمد آسنگران، راهی برای رفع این "اتهام"  است.

این سنت در این جریان به شکل بسیار نهادینه شده و زمختی موجود است. سنتی که در سیاست ایران با فرقه مذهبی مجاهدین شناخته شده است  و امروز به شکل بسیار برجسته ای در حزب حمید تقوایی نهادینه است و اتفاقا یقه منتقدین درونی خود را هم گرفته است. افترا و شایعه در مورد مخالفان، بحث غیر مستدل و تاریخ سازی، ادعاهای خود را به نام تاریخ و فاکت به اسم طرف مقابل بیان کردن و رفتن به جنگ آنها، همراه با فحاشی برای از میدان بدر کردن مخالف سیاسی، امروز سنت جا افتاده این جریان است. نا گفته نماند که در تمام ایندوره ۱۵ ساله  شاهد کوچکترین اعتراض و انتقاد محمد آسنگران ها از این فرهنگ، از فرهنگ فحاشی به مخالفان به جای نقد مستند نبوده ایم. "مرور و تعمق" در این تجربه، "درسگیری" از آن و بالاخره کشف اینکه "اختلاف سیاسی طبیعی است" امروز اساسا ناشی از فشار این سنت بر روی خود محمد آسنگران و مخالفین خط رسمی و غالب در حککا است.

 

حمید تقوایی و چپ، کورش مدرسی و جنبش ٨٨

محمد آسنگران در نقد برخورد حمید تقوایی به مراسمهای سوسیالیستها در ١٦ آذر امسال مینویسد:

"در سال ٨٨ یک جنبش بزرگ سرنگونی طلبانه به بهانه رای من کو به خیابان آمد و بخش عظیمی از آنها شعار میر حسین یا حسین و الله و اکبر سر میدادند اما بدون ابهام گفتیم این بهانه ای برای جنبش سرنگونی است و این جنبش را علیه جمهوری اسلامی باید جهت داد و تقویت کرد و... اما در مورد یک شعار ضد لیبرالیستی و علیه مجاهد و سلطنت که جنبش چپ دانشگاه بلند کرد، اگر فرض کنیم حتی نادرست بوده باشد، برخورد خصمانه ای به آن شد و حتی مثل جنبش سال ٨٨ هم ارزیابی نشد. این کپی همان برخوردی بود که کورش مدرسی به جنبش سال ٨٨ کرد. اینجا تفاوتی بین متد کورش مدرسی و حمید تقوایی وجود ندارد."

آسنگران در ادامه میگوید:

"حال سوال این است چرا به این چپها که فرضا یک جا اشتباه کرده اند یا سیاست نادرست داشته اند دشمنی میشود، اما با راستها که بخشی از آنها هم سابقه همکاری و نزدیکی با رژیم دارند و هم امروز که خواهان استعفای خامنه ای هستند موارد بسیار بیشتری از سیاست راست را نمایندگی میکنند، اگر نگویم نزدیکی لاقل با ملایمت برخورد میشود.؟ "

 

ابتدا اشاره کنم که در گفته های محمد آسنگران در مورد کورش مدرسی و حمید تقوایی یک حقیقت وجود دارد. این حقیقت نزدیکی متد آنها نیست بلکه دفاع صمیمانه هر دوی آنها از جنبشی است که به آن تعلق دارند. حمید تقوایی و حککا در سال ۸۸ صمیمانه از جنبش سبز، از جنبش مخالفان ولایت فقیه حمایت کرد و به متحدین "موقتی" خود یعنی رفسنجانی و موسوی و کروبی اعلام آتش بس کرد. پس از دیماه ۹۶ زمانیکه زیر سایه جنبش محرومین مجالی برای مخالفین ولی فقیه باز شد دوباره از راستهای طرفدار استعفای خامنه ای، علیرغم اینکه به قول محمد آسنگران "بعضی از آنها سابقه همکاری با رژیم" را داشته اند، و از مسیح علینژاد ها و... دفاع کرد و تز مشعشع "اپوزیسیون اپوزیسیون" نشوید را علم کرد. دلیل اینکه این تز شامل نیروهای چپ و کمونیستها نمیشود، به سادگی هم جنبشی بودن حککا با اپوزیسیون راست و سیاست انقلاب همگانی با آنها است! دلیل احترام به راست و شمشیر کشیدن و لیچار گویی علیه چپ در دانشگاه همین حقیقت ساده است.  در مقابل ما، کورش مدرسی و حزب حکمتیست، جنبش سبز را جنبشی بورژوایی و ارتجاعی ارزیابی کردیم. ما علیرغم رفتن مردم متوهم زیر پرچم جنبش سبز، علیرغم اینکه بخشی از این مردم از سر ضدیت با جمهوری اسلامی زیر پرچم جنبش سبز رفته بودند، مردمی که فکر میکردند این امکانی برای ابراز وجود است، به دفاع از آن جنبش برنخواستیم. سبز شدن جامعه، توده ای شدن هرچند موقت این جنبش را به مستمسکی برای حمایت خود از موسوی و کروبی و رفسنجانی تبدیل نکردیم و پشت تز های پوپولیستی "حمایت از جنبش توده ای" قایم نشدیم. برعکس توده ای شدن جنبشهای ارتجاعی و فاشیستی در اروپا را در مقابل مردم قرار دادیم و گفتیم مردم فریب نخورید! ماهیت و افق ارتجاعی  این جنبش و تمامی حامیان آن را برملا و تلاش کردیم مردم متوهم از آنها کنده شوند. نتیجتا تز "نزدیکی متد تقوایی و کورش مدرسی" از اساس بی پایه است و حقیقت تعلق جنبشی آنها به جنبشهای متفاوت و متضاد سیاسی را زیر فرش میکند.

 

جنبش مورد حمایت حمید تقوایی و حکاکا، انقلاب مد نظر او، درست مانند اپوزیسیون بورژوایی چیزی جز نفس سرنگونی جمهوری اسلامی و مخالفت با ولی فقیه و "رژیم اشغالگر" نیست. به همین دلیل همه مخالفان ولایت فقیه و حاکمیت "آخوند" از نظر حمید تقوایی و حکاکا، بخشی از جنبش سرنگونی طلبی مورد دفاع آنها است. اینها نیروهای به پیروزی رساندن "انقلاب" همگانی حمید تقوایی اند.  تم رژیم اشغالگر حمید تقوایی دیگر نه تنها بیان عمق ناسیونالیسم ایرانی در این جریان که نشانه ضد عرب بودن است. این تم بیان ناسیونالیسم ضد عرب ایرانی است که خمینی و ... را نه ایرانی بلکه عربهای مسلمان میداند که ایران را اشغال کرده اند. لذا انقلاب حمید تقوایی چیزی جز کنار گذاشتن این "اشغالگران" و واگذاری ایران به "ایرانیان" نیست.

حضور مردم متوهم زیر پرچم جنبش سبز برای حزب محمد آسنگران بهانه و توجیه دفاع از کل آن جنبش و افق و آرمانهای ارتجاعی آن شد. بر آشفته شدن حمید تقوایی از کسانی که تنها به رفتن جمهوری اسلامی قانع نیستند و تلاش میکنند فاصله خود را از طیف سرنگونی طلبان مرتجع جدا کنند، چشم و گوش کارگر و مردم آزادیخواه را بر ماهیت آنها بازکنند، از همین زاویه است. ضدیت حمید تقوایی با جمهوری اسلامی مانند اپوزیسیون راست بورژوایی ضدیت با روبنای سیاسی حاکم در ایران، با حاکمیت مذهب و "آخوند" و ولی فقیه و "اشغالگری" مشتی "آخوند" است. دلیل اهمیت "سکولاریسم"  و غش کردن این حزب برای مسیح علینژادها همین است. این نوع ضدیت با ضدیتی که کمونیستها و طبقه کارگر با بنیادهای نظام مزدی با هر شکلی از روبنای سیاسی آن داریم از یک جنس نیست. دلیل دشمنی حمید تقوایی و حکاکا با دانشجویان چپ و کمونیست در ۱۶ آذر و سپس در آبانماه "تفاوت در "متدولوژیک" نیست بلکه دشمنی طبقاتی و جنبشی است. این تفاوت افق و آرمانهای حمید تقوایی، تفاوت جناح چپ ناسیونالیسم پرو غرب با جریان ما، با گرایش سوسیالیستی طبقه کارگر، است. اتفاقا حمید تقوایی بسیار روشن و سر راست از هر ارتجاعی، به شرط مخالف بودن با جمهوری اسلامی دفاع کرده است و متقابلا علیه کمونیستها، چه حزب ما به عنوان بخش تحزب یافته این جنبش و چه سوسیالیستها در دانشگاه و...، با زبانی غیر مودبانه ای، از ترور شخصیت تا پخش دروغ و شایعه پراکنی، کوتاهی نکرده است.

حمید تقوایی و حزبش در توجیه نزدیکی و دوستی با جریانات و شخصیتهای راست، رسما اعلام کرده اند که نمیخواهند "اپوزیسیون اپوزیسیون" شوند. آتش بس و دوستی این حزب با اپوزیسیون راست "ضد ولایت فقیه" و همزمان دشمنی با اپوزیسیون چپ و کمونیست، سیاست رسمی این حزب است. لذا مشکل از "تناقضات در سیاست یا متدولوژی" حمید تقوایی نیست. برعکس مشکل از خود محمد آسنگران و تناقضات او است، مشکل نقد سطحی و مصلحتی محمد آسنگران از سیاست حمید تقوایی و حزبش است. 

احساس دشمنی حمید تقوایی و حزبش با چپ و سوسیالیستها در دانشگاه، اتفاقا از جنس احساس نفرت آسنگران دیروز و امروز از کورش مدرسی و از حزب حکمتیست است. نفرتی که علیرغم تمام تلاشهای آسنگران برای نشان دادن فاصله خود از حمید تقوایی و حکاکا، تلاش برای "توضیح سیاسی" و "بررسی انتقادی" از تجربه سال ۲۰۰۴، در بند بند این نوشته و تاریخ سازی جعلی او نمایان است. بالا بودن غلظت این نفرت علیه کمونیستها، علیه حزب ما و علیه شخص کورش مدرسی در حکاکا، منتقد درونی این حزب را هم ناچار کرده است که ابتدا دشمنی خود با این خط و حزب را اعلام کند تا بتواند چهار انتقاد خرد و ریز از سیاستهای راست تقوایی را طرح کند و گوش شنوایی پیدا کند. این نفرت علیه کورش مدرسی و حزب حکمتیست (خط رسمی) نه شخصی است و نه امری جدید، بلکه کاملا تاریخی و طبقاتی است.

 

سوریه و تاریخ سازی مصلحتی

محمد آسنگران در نوشته دوم خود به بحران سوریه هم پرداخته است. همچنانکه اشاره کردم مشکل محمد آسنگران مستقل از تاریخ نگاری غیر واقعی از دوره جدایی ما و بیان یک تاریخ خودساخته و دلبخواهی که نهایتا قهرمان آن خود نویسنده است، اما انتقادات او به تقوایی و حزبش، نقدهای عمیقا سطحی و در بهترین حالت انتقاداتی از برخی از سیاستهای این حزب است، حزبی که جناح چپ و میلیتانت ناسیونالیسم پرو غرب ایرانی است.

ارزیابی محمد آسنگران از تحولات سوریه، ارزیابی کسی است که در تحولات خاورمیانه به جناح "واقع بین" تر در حکاکا تعلق داشت. شاید جناح اسم مناسبی نباشد اما بالاخره محمد آسنگران در تحولات این منطقه  با سیاست رسمی حزبش اختلافاتی داشته است. اما عمق نقد و واقع بینی او چنان کم و بی بنیه است که در هر تند پیچی به اصل خود برمیگردد. این سرنوشت هر منتقدی است که به جای نقد ریشه ای و تقابل پایه ای به گوشه و کنار این و آن سیاست میزند. به همین دلیل محمد آسنگران حق دارد بگوید با ٨٠ درصد سیاست حزبش توافق و با بیست درصد هم مخالف است و لذا قصد ادامه فعالیت در آن حزب را دارد و به این نتیجه هم رسیده است که اختلاف سیاسی امری طبیعی است. محمد آسنگران همان اندازه صاحب این حزب با همه سیاستهای راست، سنت و فرهنگ سیاسی و بالاخره جایگاه آن بعنوان یک جریان غیر کمونیستی و بورژوا - ناسیونالیست پرو غرب است که حمید تقوایی. اختلاف اساسا بر سر برخی از تاکتیکها و "برخورد" های چنین حزبی است.

 

من قبلا به اتفاقات در خاورمیانه از لیبی تا سوریه و سرانجام جنگ در موصل، به مواضع و سیاست پرو ناتوی حزب کمونیست کارگری و شخص حمید تقوایی به عنوان لیدر این حزب پرداخته ام و اینجا لزومی به وارد شدن به این مبحث را نمیبینم. اما نقد آسنگران به مواضع حزبش در این زمینه هم مانند مواضعش بر سر جدایی، بسیار سطحی و مصلحتی است. اجازه بدهید اینجا از زبان خود آسنگران در نوشته دومش به ارزیابی او از جنگ در سوریه یا آنچه به بحران سوریه مشهور شد نگاه کنیم.

او مینویسد:

"در سوریه اسد و جمهوری اسلامی توانستند جنگ مردم با حکومت را به جنگ دو جنبش ارتجاع اسلامی سنی و شیعه تبدیل کنند. از این طریق حقانیت قیام مردم را به حاشیه راندند و شکست دادند. جنگ داخلی راه انداختند. با دخالت روسیه ابعاد کشتار و سربه نیست کردن مخالفین را به صدها هزار نفر رساندند. آوارگی و خانه خرابی مردم را در ابعاد میلیونی رقم زدند. چنانچه اکنون بخش عمده کشور سوریه به ویرانه ای تبدیل شده است که دهها سال لازم است تا باز سازی شود."

 

محمد آسنگران هم اینجا و هم در جنبش سبز پایش در همان جبش چپ پرو غرب حکاکا گیر کرده است. این دیگر تناقضات محمد آسنگران است و نمیشود گناه آنرا به گردن "متدلوژی" حمید تقوایی انداخت. ارزیابی او از بحران سوریه اتفاقا نعل به نعل ارزیابی است که حمید تقوایی و حزبشان میگویند. این ارزیابی حتی از ارزیابی بی بی سی و العربیه و رسانه های رسمی دول غربی هم سطحی تر، مهندسی شده تر و جعلی تر و پرو امریکایی تر است. در این ارزیابی پرو امریکایی تمام تحولات سوریه و جنگ و جدال چندین ساله قطبهای امپریالیستی و متحدین آنها در منطقه که باعث ویرانی کامل این کشور و کشتار صدها هزار انسان و آوارگی بیش از ده میلیون انسان بیگناه شده است، همگی پای یک طرف ماجرا و فقط یک طرف که ایران، سوریه و روسیه باشد، نوشته شده است. حتی بخشهایی از هیئت حاکمه امریکا و دول اروپایی مسئولیت بخشی از فاجعه انسانی در سوریه را قبول کرده اند. ارزیابی محمد اسنگران و حزب مطبوعش از تحولات سوریه حتی از هیلری کلینتن که اعلام کرد داعش و جبهه النصر دست ساز ما هستند، غیر تاریخی تر و غیر واقعی تر است.

 این تاریخ نگاری به اندازه تاریخ نگاری محمد آسنگران از پروسه جدایی ما دلبخواهی، جعلی و غیر مستدل است. اولا در سوریه در دنیای واقعی قیامی صورت نگرفت و با شروع اعتراضات توده ای فوری و درست مانند کیس لیبی با دخالت دول بزرگ غربی، مردم معترض به خانه فرستاده شدند. مهمتر و مستقل از این، در ارزیابی محمد آسنگران انگار نه انگار در سوریه ابتدا و قبل از هر دولتی، کشورهای غربی دخالت کردند و "ارتش آزاد سوریه" توسط آنها و با پول و امکانات عربستان و قطر و به کمک ناتو سازمان یافت که داعش بخش بزرگ آن بود. آسنگران "فراموش میکند" که همین دول غربی اعلام کردند در مدت کوتاهی تکلیف دولت اسد را روشن و دولتی "دمکراتیک" به کمک دول غربی و با اتکا به اپوزیسیون او(ارتش آزاد سوریه) شکل خواهند داد. در این دوره هنوز روسیه بازیکن میدان نبود. پای روسیه وقتی به سوریه باز شد و دخالت کرد که عملا پروژه غرب به بن بست رسید و امکانی برای ایفای نقش روسیه در منطقه ای که سنتا و تاریخا حیات خلوط امریکا و غرب بود باز شد. زمانیکه داعش از "ارتش آزاد" خارج و با همه امکانات مدرنی که دول غربی در اختیارش قرار داده بودند، و به کمک پول عربستان و قطر و کمکهای فراوان ترکیه، بخشی از سوریه را تسخیر، اعلام خلافت اسلامی کرد و به عراق هم حمله کرد. 

شکست ناتو و در راس آن امریکا در سوریه، فرجه ای به روسیه داد که بعنوان میانجی دخالت کند و جای خالی دول غربی را پر کند و به دولتی دخیل و امروز مدعی در منطقه تبدیل شود. در سوریه "جنگ داخلی" در جریان نبود، بحثی از جنگ شیعه و سنی نبود، خاورمیانه موزاییکی، قومی و مذهبی و تقسیم بندی بر اساس مذاهب و اقوام مستقیما نقشه و سیاست دول غربی و در راس آن امریکا بود. اطلاق "جنگ داخلی" به جنگ در لیبی و سوریه و عراق و....، چیزی جز آب پاک ریختن بر سر دول بزرگ جهان و دخالتگری های امپریالیستی و متحدین منطقه ای آنها نیست. این ارزیابی دلبخواهی وقتی اتفاق می افتد که غرب شکست خورده است و البته هنوز آمریکا حضور دارد و روسیه و کل قطب روسیه، اسد، ایران و..، پیروز جنگ شدند.

تقلیل یک دخالتگری بزرگ امپریالیستی و تبدیل سوریه به مرکز تخاصمات دولتهای بزرگ جهان و متحدین منطقه ای و محلی آنها و ویرانی خاورمیانه و تبدیل مردم محروم این منطقه به قربانی جدال آنها، به "جنگ داخلی" میان شیعه و سنی و محدود کردن عاملین جنگ و این وضع هم به دولت سوریه، ایران و روسیه، دیگر اشتباه نیست، فقط یک ارزیابی سطحی نیست، بلکه تاریخ سازی به نفع یکی از طرفین این تخاضم است.  فراموش نکرده ایم حمید تقوایی و حککا در همان ابتدای دخالت روسیه، تز پوسیده سه جهان و ضرورت تقابل با "ابرقدرت روسیه" را از مائویستها قاپیدند تا سیاست پرو امریکایی خود را توجیه کنند. محمد آسنگران هرچقدر در "نقد متدولوژی حمید تقوایی" بنویسد و بگوید هنوز در ارزیابی مهندسی شده حزبش و شخص حمید تقوایی و روسای دفتر سیاسی آن حزب همنظر و هم جهت است.

قابل توجه است که ارزیابی محمد آسنگران درست زمانی است که در مقابل چشم جهانیان و با چراغ سبز ترامپ، ترکیه رسما نیروهای نظامی خود را به سوریه اعزام و در حال جنگ با دولت این کشور است و بعلاوه مدت مدیدی است در بخشهایی از خاک این کشور مستقر است، بخشی از مناطق کرد نشین را عملا تسخیر کرده است. فراموش کرده است که اکنون و درست در این مورد هم با توافق ضمنی ترامپ، دولت اردوغان به لیبی نیز نیرو فرستاده است. و بعلاوه اسرائیل در کل این تاریخ و به بهانه حضور ایران و حزب الله لبنان، مرتب و بدن اینکه به کسی جوابگو باشد مناطقی را بمباران میکند. اما هیچکدام از این کشورها در ارزیابی محمد آسنگران، ردپایی در ویرانی و بحران سوریه ندارند.

 

آنچه محمد آسنگران به نام تاریخ و فاکت در مورد جدایی بیان کرده است، درست مانند ارزیابی او از تحولات سوریه، تاریخ نگاری مصلحتی، غیر مستند و تاریخ سازی بر اساس نیاز روز است. ما نه تنها در این تاریخ نگاری و انتقاد های محمد آسنگران شریک نیستیم، بلکه بسیار همه جانبه تر، واقعبینانه تر، روشنتر و هزاران بار مسئولانه تر از "نقد" امروز محمد آسنگران، ١٥ سال پیش برای مقابله با یک انشقاق زودرس تلاش کردیم. ما تز "همه اشتباه کردیم" که محمد آسنگران امروز به عنوان اعتراف به حقایق آندوره و رسیدن به نقد آن بیان میکند، را نه تنها به نفع شفافیت و روشنی سیاسی، به نفع کمونیسم و طبقه کارگر نمیدانیم، برعکس آنرا تلاشی برای سرپوش گذاشتن بر مسئولیت یک گرایش معین با سیاست، فرهنگ سیاسی-تشکیلاتی غیر کمونیستی میدانیم. این نوع "انتقاد" ها بیش از هر چیزی محکی برای سنجیدن "منتقد" و جایگاه او در سیاست است.

 

سیر مبارزات زنان ایران در دهه ی ۵٠ شمسی

سیر مبارزات زنان ایران در دهه ی ۵٠ شمسی
https://drive.google.com/file/d/1vwST1cHOt_47s9FdiyG_CC9S4j85ChUY/view

زنده باد هشت مارس

 زنده باد هشت مارس

مروری برهشت مارس در کردستان

جهان دیگری با دستهای همه ی ما ممکن است.

امروز هشت مارس است و برای من و خیلی ها فراتر از یک تاریخ عادی در تقویم روزمره گی است. هفته ی گذشته برنامه ای از طریق فعالین حقوق بشر در احزاب مختلف پارلمان انگلیس برای بزرگداشت روز جهانی زن ترتیب داده شده بود و من هم بعنوان یک  سخنران زن و فعال حقوق زن دعوت شده بودم.

در مراسم روز جهانی زن در پارلمان باید تاریخچه ای از فعالیتهای زنان در ایران و مشخصا درکردستان ایران بعد انقلاب ارایه می شد. در حین نوشتن متن سخنرانی، باید به گذشته های دورتر از هشت مارس های تاریخی شهرهای کردستان و  سنندج در سالن آزادی و سینما بهمن نگاهی می انداختم ، تا هیچ چیزاز قلم نیافتد. زندگی ومشقت های آن ، از من نوعی،  انسان خوش شانسی ساخته بود که قادربه دیدن دیگران و تاثیرات مثبت شان بر دنیای پیرامون مان  باشم. دیگرانی که اینگونه بودن و اینگونه نگریستن امروز ما را ممکن کردند. خیلی بچه بودم که اولین بار، اسم هشت مارس را از فریده آقاجانی و حوری غمیان  که از فعالین چپ در سنندج بودند، در یک مناسبت فامیلی شنیدم . فریده و همچنین زنده یاد صبری دوستکامی، از جانباختگان گردان شوان، همیشه مشوق ام برای خواندن آثار ادبی انقلابی در دوران کودکیم بودند. بعدها از طریق پدرم اطلاعات بیشتری در مورد هشت مارس و مبارزات زنان بدست آوردم. پدرم با دادن کتابهای مختلف به من ، مانند زندگینامه ی جمیله بوپاشا از اعضای جبهه آزادیبخش ملی الجزایر، اورا به قهرمان و رول مدل کودکی ام تبدیل کرده بود. جالب این بود که پدرم می توانست ساعتها راجع به شکنجه و تجاوز به انسانهای مبارز در سراسر دنیا بعنوان پدیده ا ی عادی برایم حرف بزند. شاید هم ناخودآگاه مثل همه ی پدرها، می خواست دخترهایش را که برادر بزرگتر نداشتند اینطور قوی و مستقل  در جامعه ایی مردسالار، باربیاورد. اما هر چه بود شجاعت و ریسک پذیری و عدم تمکین به شرایط حاکم بر زندگی زنان را جز لاینفک شخصیت ام درهمه ی دوران زندگیم ساخت.

بعد ازآن ، سالهای دوران راهنمایی در مدرسه ،  گرامیداشت هشت مارس و نوشتن شعار برابری زن و مرد در شکلاتهای روز و قراردادن آن درزیر کشوهای تحریر دانش آموزان، برایم تبدیل به یک وظیفه و عادت همیشگی شده بود.این اواخر و بعد از اعدام زنده یاد جمال چراغ ویسی، فعال کارگری قهرمان ، پدرم هم که میدانست نمیتواند مانعم شود، دراین راه کمکم میکرد. سالها بعد که برای دانشگاه به تهران رفتم به چند مراسم خانگی هشت مارس دعوت شدم. این مراسم ها بیشتر مختص قشر نویسندگان و شعرا و هنرمندان مترقی بود. به مرور، هشت مارس برایم فراترازیک نماد مبارزه  و تبدیل به رمز شبی شده بود که از طریق آن به محافل روشنفکری و سیاسی وقت ، در تهران راه پیدا کردم. محافلی که شانس و افتخار آشنایی  و دوستی نزدیک با شعرا و نویسندگان بزرگی چون محمد مختاری ، جعفر پوینده ، احمد شاملو و سیمین بهبهانی را به من داد وبه این شکل تمام مسیر زندگی جوانی ام عوض شد. بخاطر می آورم که اکثر عصرپنج شنبه ها را در ظهیرالدوله ، آرامگاه فروغ فرخزاد که محل تجمع  جوانهای مترقی آن دوره درتهران بود ، می گذراندم. آنجا بود که ازطریق کار بعنوان تهیه کننده و گوینده به رادیو پیام راه پیدا کردم و فرصتی برایم فراهم شد که در روزنامه و هفته نامه های پایتخت راجع به زنان بعنوان قربانیان اصلی خشونتهای خانگی و فقر و فحشا که موضوع اصلی مرتبط به کار و درسم در زمینه روانشناسی بود، بنویسم. بعد از اتمام درس  برای کار به کردستان برگشتم.

تجربه زندگی در تهران ، آنهم در قلب محافل روشنفکری ، مکمل تجربیات کودکی و نوجوانی ام  در کردستان شد و با پیدا کردن انسانهای همفکرو دوستانی بسیاردلسوز ، اولین نهاد زنان در کردستان به اسم جامعه ی حمایت از زنان تاسیس شد. جامعه ی حمایت از زنان به سرعت توانست در محفل های مختلف و در شهرهای مختلف محبوب شود وبرگزاری مراسم ها ی باشکوه وتاریخی هشت مارس با شرکت چندین هزار نفردر سالهای هشتاد و دو و سه و چهار و پنج شمسی یکی از برگهای برنده کارنامه ی فعالیتهایش است.

خواست و مطالبات مطرح شده در این مراسم ها هنوزجزانسانی ترین و مدرن ترین مطالبات زنان در دنیای امروز است و برآورده شدن چنین مطالباتی قطعا دنیایی عاری از خشونت و توحش را برای بشر امروز رقم خواهد زد.

 

یادم می اید که سالها پیش تر در دوره ی دانشگاه چندین زمستان هشت مارس را درتهران جشن گرفتیم .اما هیچگاه هشت مارس در تهران با استقبالی که در کرستان داشت، برگزارنشد.

آن روزها که جوانتر بودم ، و به اقتضای سن و بی تجربه گی ، امتیاز تمام کارهای خوب را به خودت میدهی وتقصیرات را با اشاره انگشتی به سمت دیگران نشانه میروی تا هیولای سیری ناپذیر ایگوات آرام شود ، تمام امتیاز آن افتخارات را به دوستانم و خودم و در کل بچه های جامعه ی حمایت از زنان می دادم.

اما اکنون ، در مراسم هشت مارس پارلمان ، باید حقیقتی بزرگتر را برای زنان فمینست سفید و آنهم در قدرت،  توضیح می دادم که چرا هشت مارس دردوره ای معین و نقطه ای مشخص از خاورمیانه و در کردستان باشکوهتر و با استقبالی بیشتر روبرو می شد. کردستان همیشه جبهه جدال جریانات ارتجاعی و مذهبی با جنبش آزادیخواهی و چپ مترقی  بوده است و نبض این تحرکات انقلابی هنوز بعد سالها سرکوب و اختناق مشخصا درهمه ی شهرها ی آن  می تپید.

اما روال فعالیتها اینطور نبود که  برای برگزاری هشت مارس یک شبه فراخوانی  داده شود و فردایش چند هزار نفر در سالن ورزشی آزادی یا سینما ی شهرجمع شوند.

کسانی که تجربه ی فعالیت اجتماعی  در هرزمینه ای دارند ، کاملا آگاهند که جلب اعتماد مردم در هر جامعه ای و مخصوصا یک جامعه ی اختناق زده ، کاری نیست که یک شبه اتفاق بیافتد.

مردم به کسانی که در کنارشان هستند و مبارزه و زندگی شان  به هم گره خورده است ، افتخار و اعتماد می کنند و این بزرگترین شانس برای خلق چنان اتفاقات تاریخی بی نظیر در دوره ای مشخص است.

هنوز هم بعد سالها که به گذشته بر می گردم و حتی ، امروز که رژیم اسلامی در ناپایدارترین دوران حیاتش به سر میبرد امکان برگزاری چنان تجمعات باشکوهی و جود ندارد. و برای همین تعهد دارم که از تمام عناصری که به اتفاق  هم بخشی از تاریخ پر افتخار جنبش دفاع بی قید و شرط از حقوق انسان را ساختند یادی بکنم.  

 نمیشود از هشت مارس های تاریخی سنندج و بقیه ی شهرهای کردستان نام برد واز نقش زنان و مردان پیشرو و دست اندرکارجامعه ی حمایت زنان که  شجاعانه زندگی شان را ریسک میکردند غافل بود.  به همان اندازه که نمیشود نقش تک تک افراد و جریانات و احزاب چپ و مترقی را که با سالها مبارزه وتلاش در جامعه بستری مساعد تر برای صدای زنان فراهم کرده بودند نادیده گرفت.

و مهمتر ازهمه نمیشود نقش مردم تشنه ی آزادی و جهانی بهتررا نادیده گرفت که با حمایت شان و با حضور شجاعانه شان در مراسم ها ی هشت مارس ، و بقیه مراسم ها و کارگاههای دیگر، تاریخی پر افتخار را برای خودشان و آینده گان رقم زدند. همان مردمی که هنوز از پا ننشسته اند و شهر به شهر ، کوی به کوی طومار و امضا جمع می کنند و حکم اعدام ها را لغو می کنند ، و در اعتراض به اعدامها اعتصاب میکنند و با هر حرکت و تلاششان ، نور امید به قلب میلیونها انسان در جامعه ایران و حتی در تبعید می تابانند که جهان دیگری با دستهای همه ی ما ممکن است.

 

هشت مارس بر تمامی زنان و مردان حق طلب و آزادیخواه گرامی باد و به امید دنیایی به دور از سیاهی های امروز، دنیایی که تمام شعارها و مطالباتش برای تحقق جهانی شایسته ی بشر، نه بر روی پلاکاردها بلکه به بدیهی ترین حقوق پایه ای انسانها تبدیل شود.

دیبا علیخانی

هشت مارس نود و هشت

 

 

 

گرامی باد ۸ مارس روز جهانی زن

گرامی باد ۸ مارس روز جهانی زن

http://www.azadi-b.com/G/file/AzadieZananVaSarmayehDaari.pdf

اگرجنگی باشد !

اگرجنگی باشد !

 hoshyaresmaeil2017@hotmail.com

از اول هم معلوم بود با روغن بنفشه و ائمه اظهار و لیس و دعا... نمیشود مملکت اداره کرد . در شرایطی که تلفات ناشی از ویروس افزایش دارد و جامعه ملتهب و نگران است ... خبر رسید که کادر درمانی را به رزمنده و بیمارستان را به جبهه و روغن بنفشه را به شربت شهادت تعبیر کردند در بیمارستانها هم برای روحیه دادن به بیمار نوحه پخش کردند...نه جانم چائیدید.

این رفتارهای بیمارگونه مسلمین از عملکرد ویروس نگران کننده تر است . شبیه سازی اوضاع به آن جنگ احمقانه ایران و عراق بیشتر شبیه وضعییت بیماری در حال تشنج است . جنگ بدترین شیوه مدیریتی یک جامعه است ، در هیچ جامعه ایی جنگ تبدیل به فرهنگ نمیشود ولی ناگهان رقص و اواز خودش شروع میشود این یعنی فرهنگ . حالا نظام اصرار میکند که با زور تفنگ و گلوله و سرکوب ... جنگ احمقانه را تبدیل به فرهنگ کند ؟

 

اگر شدنی بود در این 40 سال بی لیاقتی اداره جامعه در جایی تثبیت میشد . در همان جنگ احمقانه هم فکر میکردند با دعا و روغن گنجد و توسل به ائمه دشمن شکست میخورد . دشمن هم هر لحظه به جای دعا طراحی علمی و مانور جنگی میکرد و نتیجه اینکه طی هشت سال فقط چوب به کون مسلمین حاکم در ایران کرد اینقدر که خمینی هم آبروی نداشته را با خدای خودش معامله کرد .

همان امام خمینی که بلد نبود جامعه را اداره کند و فکر میکرد با جنگ و دعا و روغنهای چرب ، میشود این عدم توانایی را پوشش داد همان خمینی روانپریش که جنگ را نعمت میدانست چون تمام بی لیاقتی و ناتوئانی در اداره جامعه را با وجود جنگ توجیه کرد .
برای اینکه تصویری واقعی داشته باشید اون درپوش سرکوب و اختناق را بردارید معلوم میشود چه برشی از جامعه 80 میلیونی فعلی خواهان فرهنگ جنگی امام خمینی روانپریش است . اگر جنگی هم باشد بین کل جامعه ایران و سیستم سیاسی حاکم در ایران است . بین علم و دین است ، بین خرافات آسمانی و انسان زمینی است .
 
به گزارش خبرگزاری رویترز، سه قدرت اروپایی بریتانیا، فرانسه و آلمان، به همراه بلژیک و استونی، پس از پایان نشست شورای امنیت نیز با صدور بیانیه‌ای از کره شمالی خواستند با حسن نیت به پای میز مذاکره با ایالات متحده بازگردد تا شاید مقام عظمای ولایت عبرت بگیرد وبا اختیار خودش قمبل کند. روسیه و ترکیه هم در سوریه به توافق رسیدند و حالا دیگه وقتشه مقام ولایت فقیه شُل کند...

در ادامه پروازهای ماهان به چین و حمل و نقل ویروس کرونا توسط سپاه پاسداران ، ماهان ایر به کرونا ایر تغییر نام یافت .

 

 

07.03.2020
اسماعیل هوشیار

 

 

March 07, 2020

چهره های ماندگار , کلارا ژوزفین آیسنر

چهره های ماندگار


کلارا ژوزفین آیسنر ( Eissner Clara Josephine  )  ۵ ژولای 1857

گوشه ای از دیدگاه این کمونیست برجسته قطره ای است از این رود خروشان انقلاب زنان و مردان کارگر.
«جنبش بورژوائی زنان ... زاده شیوه تولید سرمایه داری است. این شیوه ی تولید، پدیدآورنده ی شالوده ی اقتصادی و در بردارنده ی و محرک تلاش برای برابری اجتماعی کامل زنان با مردان در درون جامعه بورژوائی بوده که خود نیز مبتنی برهمین شیوه تولید است...

جنبش بورژوائی زنان، خواست اساسی هم ارزشی و برابری کامل حقوقی و اجتماعی زن و مرد را عنوان کرده است؛ رهبران آنان مدعی اند که تحقق این خواست ها برای همه زنان بدون استثنا، به یکسانی مفهوم رهائی را دربر دارد! این یک اشتباه است. .. این حقیقت مسلّم در مورد آزادی کامل اجتماعی ـ انسانی یا بردگی را نمی بینند و یا نمی خواهند ببینند که جامعه بورژوائی، که مبتنی بر شیوه تولید سرمایه داری است، به سبب تضاد طبقاتی آشتی ناپذیر بین پرولتاریا و بورژوازی، بین استثمار کننده و حاکم از یک سوی، و استثمار شونده و محکوم از سوی دیگر، تقسیم شده است...

عامل اساسی تضاد طبقاتی، مالکیت خصوصی وسائل تولید، لوازم زندگی و بالا بردن سطح زندگی فرهنگی است که در جامعه بورژوائی جزء اموال خصوصی می باشند. از آنجائی که زنان طبقه زیر ستم و استثمار شونده ولایه های نزدیک به آنها ـ که توده ی گسترده ای از زنان را تشکیل می دهند ـ در عمل و در واقع خواهان رهائی و برابری کامل خود می باشند که باید برعامل اساسی بردگی طبقاتی خود پیروز شوند. اشتراکی ساختن وسائل تولید تنها زمانی متحقق می شود که مالکیت جمعی جایگزین مالکیت خصوصی گردد و جامعه شرایط بهسازی ابزار تولید و توزیع مادی و نیز روابط فرهنگی را تعیین کند... تنها سازماندهی انقلابی ـ طبقاتی همه ی استثمار شوندگان بدون در نظر گرفتن جنسیت آنان است که تحقق این هدف را امکان پذیر می سازد و نه مبارزه زنان به ضد ابر قدرتی مردان، بدون در نظر گرفتن تمایز طبقاتی آنان...
خواستهای اصلی جنبش بورژوائی زنان برای از بین بردن برتری جنس مرد بر جنس زن به قرار زیر اند:
حق برابر برای جدائی، ازدواج و طلاق ـ حق سرپرستی فرزندان برای زن و مرد ـ داشتن اخلاق یکدست جنسی برای زن و مرد ـ اختیار آزادانه زن بر دارائی ها، درآمد ها و مزد خود ـ تضمین آزادی های آموزشی و شغلی و حق برابر فعالیت و آزادی شغل زنان و مردان در تمام محدوده های زندگی اجتماعی و برابری کامل سیاسی در دولت و ارگان های مربوطه و غیره. بدیهی است که خواست های حقوقی زنان برای زنان پرولتر و نیز برای زنان شاغل با ارزش اند و به ویژه تأئید اصولی هم ارزشی و برابری جنسیتی زن از اهمیت مهمی برخوردار است. ولی وزن و اهمیت رفرم در جهت کاستن و یا حذف بردگی جنسیتی زنان، برای اکثریت زنان در جامعه بورژوائی کاهش یافته، و قطعا با ادامه یافتن بردگی طبقاتی [یعنی] به زنجیر کشیدن جسم و روح استثمار شوندگان از میان خواهد رفت. جنبش بورژوائی زنان نهایتا و کلا در خدمت زنان مرفۀ طبقۀ حاکم و استثمار کننده قرار خواهد گرفت...
مدافعان جنبش حقوق زنان [فمینیست ها] از مبارزه به ضد بردگی طبقاتی اکثریت نزدیک به همه ی زنان چشم می پوشند، اگر چه خود مسئله بردگی جنسیتی را به شکل وسیعی مطرح می کنند. به علاوه آنان اساساً مبارزۀ طبقاتی ای را نیز که باید قاطعانه به دست طبقه زیر ستم به ضد حاکمان و شکنجه گران انجام گیرد، رد می کنند. جنبش بورژوائی زنان بر روی هر دو پای خود بر زمین جامعه بورژوائی ایستاده است و از آن در برابر پرولتاریای پیشرو پشتیبانی می کند. این جنبش تنها برای این تلاش می ورزد که جامعه ی بورژوائی را که در آن جنس زن در اسارت امتیازات مرد گرفتار می باشد، با گسستن وابستگی های حقوقی و اجتماعی اصلاح کند. اکثریت بزرگی از مدعیان حقوق زن، امروزه در مقابل مبارزه در جهت انقلاب رهائی بخش زنان که عامل اجتماعی برای دستیابی قدرت پرولتاریا و برقراری سوسیالیسم است نه به صورت رفرمیستی و ظاهری، آن چنان که در شروع حرکتشان بودند، [بلکه] بیشتر با دشمنی آشکار و تند و تیز ایستاده اند...
فشرده اینکه، جنبش بورژوائی زنان، نیروی ضد انقلابی جدی و خطرناکی است که با آن نه می توان و نه ممکن است سازش کرد و یا با آن پیمان اتحاد بست. جنبش بورژوائی زنان باید شکست داده شود تا انقلاب پرولتری پیروز گردد و نیروهای عینی و ذهنی تاریخ پیروزی خود را تضمین کنند».(1)
این فشرده از نوشتاری از نگاه کلارا زتکین، کمونیست و رهبر جنبش رهایی زن و پایه گذار 8 مارس. کلارا زتکین رهایی زنان را با دیدگاه فمینیسم مارکسیستی نگریسته و همانند فردریش انگلس، آگوست ببل، آلکساندرا کولنتای، کروپسکایا، لنین و روزالوکزامبورگ ها رهایی انسان را در مبارزه مشترک زنان و مردان کارگر و سوسیالیست و در گرو سرنگونی مناسبات سرمایه‌داری می داند.
کلارا روز 5 ژولای 1857 در روستای "ویدرآو" در جنوب لایپزیک در شرق آلمان از مادری آموزگار و پیشرو زاده شد. کلارا در پیوند با انجمن های کارگری و آمدن به لایپزیک با مسایل کارگری پیوند بیشتری می یابد. در نخستین سال های 1870 است که با شرکت در آموزشگاه خلقی برای زنان که به وسیله گروهی رادیکال به رهبری آوسیپ زتکین روسی-اکرایینی سازماندهی شده بود -و با هم در سال 1878شریک زندگی می شوند -آموزش می بیند و عضو حزب سوسیالست کارگران آلمان می شود. سال 1878 با برقراری قانون ضد سوسیالیستی به فرمان بیسمارک (نخست وزیر آلمان) دستگیر و به سوئیس اخراج می شود. بیسمارک با اعلام قانون خود افزون بر1350 روزنامه و کتاب را ممنوع کرد و 900 نفراز سوسیال دمکرات ها را راهی تبعید یا روانه ی زندان ها ساخت و یا به جریمه های نقدی محکوم کرد. کلارا نیز در سال 1882 درپی اخراج آوسیپ از آلمان، به زوریخ و سپس به پاریس و با او همراه شد. بدون ثبت ازدواج با آوسیپ شریک زندگی شد و دو فرزند پسر به نام های ماکسیم و کاستشا نتیجه این همسری بود. آوسیپ، در پاریس در تنگدستی و در نتیجه بیماری در سال 1879 جان باخت. در همان سال کلارا در سازماندهی برگزاری کنگره دوم بین المل در پاریس و همراهی انگلس و آگوست ببل شرکت کرد. در همین کنگره است که موضوع و پرسش تاریخی زنان و زنان کارگر از سوی او پیش روی گذارده می شود. کلارا از این به بعد است که بیش از پیش رهایی زنان را با جنبش کارگری و سوسیالیستی در پیوندی جدایی ناپذیر می شمارد و پایه گذار جنبش سوسیالیستی و رهایی زنان می شود. از سال 1891 در پی مرگ همراه زندگی اش، با نام خانواده گی «زتکین» در سال 1890 با پایان یابی قانون سیاه سوسیالیستی، از زوریخ به اشتوتگارت باز می گردد و از سال 1892سردبیری نشریه ی فیمینستی رادیکال " برابری" را به دست می گیرد که تا سال 1917 ادامه یافت.
کلارا به همراه روزا لوکزامبورگ، ببل و کارل لیبکنشت در برابر گرایش رفرمیستی حاکم بر حزب سوسیال دمکرات آلمان ایستاد و 3 آگوست 1914 با چیرگی گرایش غالب سوسیال دمکراسی آلمان، همکاری با جناح راست حزب را ترک کرد و در برابر جنگ افروزی و دفاع طلبانه ی دولت و سوسیال رفرمیست های غالب بر حزب ایستاد. به پیشنهاد و پیشتازی کلارا زتکین بود که ٨ مارس، روز خیزش تاریخی زنان کارگر بافنده در شهر نیویورک نام روز جهانی زن گرفت. زتکین در سال۱۹۱۰ در دومین کنفرانس بین المللی زنان در کپنهاک پیشنهاد کرد که هرساله ٨ مارس بسان روز زن و دفاع ازحقوق زنان در برابر تبعیضات پذیرفته شود.با پذیرش پیشنهاد زتکین، ٨ مارس جهانی شد و درسال۱۹۷۵ از طرف سازمان ملل با فروکاهی هسته انقلابی بینش زتکین های انقلابی، زیر نام روز جهانی زن رسمیت یافت

با آغاز جنگ نخست جهانی وی به همراه آکوست ببل و کارل لیبکنشت و روزا و دیگر رفقای سوسیالیست خود علیه جنگ و اختصاص بودجه به جنگ و شرکت در آن و دفاع طلبی ناسیونالیستی بر می خیزد. وی به همراه روزا لوکزامبورگ در برابر ادوارد برنشتین(پدر رویزیونیسم) می ایستد و رفرمیسم را با کوبندگی زیر ضرب می گیرد. گرایش کلارا، حزب مستقل سوسیال دمکرات را اعلام می کند که سرانجام به نام اسپارتاکیست ها و در سال 1921 به نام حزب کمونیست آلمان اعلام موجودیت می کند. کلارا، در انقلاب نوامبر سال 1918 با جدایی کامل از حزب سوسیال دمکرات کارگران آلمان که به اپورتونیسم درغلتیده بود، به همراه روزا و همراهان انقلابی همانند کارل لیبکنشت به سازماندهی جنبش شورایی-کارگری می پردازد و گرایش انقلابی اسپارتاکیست های انشعابی و رادیکال سوسیالیستی را رهبری می کند. کلارا، همراه با روزا و دیگر کمونیست ها در برابر دولت بورژوایی آلمان می ایستد و با قانونی که مخالفت با جنگ را برنمی تابید،در برابر میلیتاریسم و امپریالیسم مبارز می کند و با سخنرانی ها و نوشتارها آگاهی بخش در مخالفت با جنگ امپریالیستی شبانه روز خروشان است.

]

از چپ به راست داماد ببل، دختر ببل، کلارا زتگین، فردریش انگلس، ژولی ببل، آگوست ببل، ارنست شاتر، رژین برنشتین و ادوارد برنشتین، زوریخ 1893
کلارا، به همین سبب برای مدتی به جرم مخالفت با سیاست های امپریالیستی و جنگ جهانی اول، خائن اعلام شد و بازداشت گردید که در پی فشار همایش های بین المللی آزاد می شود. در سال 1915 کلارا برای سازماندهی کنفرانس جهانی زنان برای صلح که در برن سوئیس بر گذار می شد تلاش درخشان و سازنده ی به پیش می برد. سال 1918 با پایان یابی جنگ جهانی و فروپاشی حکومت خسروانی (قیصر) آتش فشان شورش و خیزش کارگری و شورایی در آلمان، کلارا در کنار روزا در خیزش و باریگادهای کارگری شرکت دارد. سال 1919 انقلاب نوامبردر آلمان به جمهوریت بورژواها سرانجام می یابد. در توفان خیزش های کارگری و شورایی و کشتارهای خیابانی در برلین، جمهوریت بورژوایی بر خرابه های حکومت ویلهلم دوم، سوسیال دمکرات ها برای حفظ مناسبات سرمایه کمر بسته و بزرگترین نقش در ماندگاری مناسبات و فرمانروایی سرمایه داران را به عهده می گیرند.
به فرمان همین سوسیال دموکرات ها و رفرمیست ها است که روزا و کارل لیبکشنت ربوده و تیرباران می شوند و هزاران کارگر و سوسیالیست در خیابان ها به خون فرو می غلتند. کلارا در رهبری اسپارتاکیس تها، حزب کمونیست آلمان را در سال 1919 سازمانده اصلی است و در این برهه، جذب زنان کارگر و انقلابی به حزب کمونیست را پیشتاز است. حزب کمونیست، در پی کشتارهای گروهی و ترور و سپس رفرم سال 1920 با رویکرد به پارلمان و استفاده از تریبون های قانونی سرمایه داران به شرکت، گرایشی ساده اندیشانه و در همانحال کژروانه می یابد. کلارا، در آفیش انتخاباتی پارلمان نوشت «به لیبکشنت و به لیست زتکین (اسپارتاکوس) و به حزب کمونیست بیاندیشید!»
کلارا، تا سال 1933 و برآمد هیتلر و برآمد ناسیونال سوسیالیسم (نازیسم) هیتلری، در پارلمان و از موضع چپ ماندگار است. این برهه، به سان نقطه انتقادی و منفی در کارکرد کلارا است زیرا که این حضور، توهم به پارلمان را در ذهن و آگاهی طبقه کارگر و جامه سیاه افکنده و دامن زند و به جای سازمانیابی جنبش کارگری و حزب کمونیست و انقلاب، پارلمانتاریسم را به هر تحلیل، نمایش گر می شود.

کلاار، در سال 1921 در کنار آلکساندرا کولنتای از جمله در کنگره حزب کمونیست روسیه درمسکو شرکت می کند. از همین سال است که به گروه رهبری کمینترن برگزیده می شود که تا پایان عمر ادامه می یابد. او سال های 25-1921 سردبیری روزنامه انترناسیونالیستی زنان کمونیست را به عهده دارد. در سال 1920 در دیدار و گفتگوی داغ و پرشور با لنین و انتقاد لنین در مسکو است که سپس در جزوه ای زیر نام «خاطرات من از لنين، گفتگويي درباره مسئله زن» را منتشر می کند، کلارا در این دیدار به دیدگاه کمونیستی رهبر انقلاب گارگری جهان گوش فرا می دهد. لنین در آن سرمای سخت مسکو، ارزش گذار کلارای کمونیست می شود تا به رفاقت اینگونه بگوید:
‏"بنابراين براي ما كاملا صحيح است كه خواسته هاي زنان را طرح كنيم. اين نه يك برنامه حداقل است و نه يك برنامه رفرمیستی به معني "سوسيال دمكراتيك" و "انترناسيونال دومي" آن. اينكار به آن نشانه نیست كه گويا ما فكر مي كنيم بورژوازي و دولت آن تا ابد حتي براي دراز مدت پابرجا خواهند ماند. اين كوششي براي منفعل كردن توده هاي زنان با رفرم ها، و منحرف كردن آنان از جاده مبارزه انقلابي نيست. به هيچ روی چنين نيست؛ اينكار به هيچوجه يك فریب رفرميستي نيست. خواسته هاي ما يك رشته نتيجه گيري هاي عملي است از ضرورت های مبرم و زن ستمبر و محروم در سيستم بورژوازي و نیز عليه تحقيرهاي زشتي كه بايد در اين سيستم تحمل كند. با طرح اينها ما نشان مي دهيم كه از نيازهاي زنان و ستم بار زنان آگاهيم؛ از جايگاه سلطه گرانه ی مردان آگاهيم؛ و از همه اينها نفرت داريم. آری، نفرت داريم و خواهان پیان یابی هر گونه ستم و آزار هستيم كه به زن كارگر، همسر كارگر، زن برزگر، همسر يك مرد عادي وارد مي شود؛ و حتي از بسیاری جوانب به زن طبقات ثروتمند نيز وارد مي شود. حقوق و اقدامات اجتماعي كه ما از جامعه بورژوازي براي زنان مي خواهيم گواهي است بر اينكه ما موقعيت و منافع آنها را در نظر مي گيريم؛ طبيعتا نه در نقش رفرميست هاي قيم مآبي كه اذهان را تخدير مي كنند. نه! بهيچ وجه. بلكه در نقش انقلابيوني كه زنان را به شركت مساوي در بازسازي اقتصاد و روبناي ايدئولوژيكي فرا مي خوانند."‏

کلارا در این یادمان از دیدار با لنین می گوید: «به لنين اطمينان دادم كه من نیز بر همین دیدگاهم، ولي بي شك با آن مخالفت مي شود. اذهان نامطمئن و ترسو اين عقيده را به عنوان اپورتونيسم مشكوك رد مي كنند...» لنين با تعجب و کمی ناراحتي گفت "يعني چه" اين خطر در مورد هر چيزي كه می گوييم يا انجام مي دهيم وجود دارد. اگر اجازه دهيم كه ترس از اين مسئله ما را از انجام كارهای درست و ضروري باز دارد، بهتر است برج نشين شويم. ما نبايد تزلزل داشته باشيم، به هيچ روی نبايد تزلزل داشته باشيم، در آن صورت ارزش ها و اصول والاي خود خواهيم لغزيد. درمورد ما تنها اينكه چه بخواهيم مطرح نيست، بلكه همچنين چگونه بخواهيم مطرح است... هميشه، همه اينها بايد در اتحاد با منافع عمومي پرولتاريا باشد... هر چالشی از اين گونه ما را با دار و دسته بورژوازي محترم و با نوكران رفرميست كه به همان اندازه محترم هستند، سرشاخ مي كند. اين كار دسته اخير را مجبور مي كند كه يا زیر رهبري ما بجنگد ـ كه آنها اين را نمي خواهند ـ يا نقاب خود را به دور اندازند. اين مبارزه است كه ما را از آنان تفكيك می كند و چهره كمونيستي ما را نشان می دهد. بدين ترتيب اعتماد توده زنان به سوی ما جلب می شود؛ توده ای كه خود را استثمار شده و زیر سلطه مردان می بيند، توده ای كه زیر قدرت کارفرمایان و جامعه بورژوايي به تمامی خود را در هم شكسته و برده مي يابد. زنان كارگر كه همه به آنها خيانت كرده و تركشان کرده اند، درك مي كنند كه بايد دسته جمعي همراه ما بجنگند. آيا لازم است آشكارا اعلام كنم يا شما را به اعلام آشكار اين موضوع وادارم كه مبارزه برای حقوق زنان، بايد همچنين با هدف عمده ما در پیوند باشد. يعني با هدف به دست آوردن قدرت و برقراري ديكتاتوری پرولتاريا؟ در حال حاضر، اين جزء الفباي ماست و كماكان چنين خواهد بود. اين روشن است، مطلقا روشن. ولي توده های وسيع زنان كارگر - اگر كه ما فقط روی اين خواست تكيه كنيم – با اشتياق جذب مبارزه براي كسب قدرت دولتی نخواهند شد؛ حتی اگر اين خواست را با بوق و كرنا جار بزنيم و گوش فلك را كر كنيم. نه هزار بار نه! ما بايد در اذهان توده زنان اين خواست را به لحاظ سياسي با رنج ها، نيازها و آماج های زنان كارگر بياميزيم. همه آنها بايد بدانند كه ديكتاتوري پرولتاريا براي آنان چه معني خواهد داشت: برابری كامل حقوق با مردان، هم قانونی و هم در عمل، در خانواده، در قدرت رهبری و در جامعه، اينها به معني تضمين نابودي قدرت بورژوازي است."
سپس با لبخند رو به من كرد و چنين گفت: ‏ ‏"مي دانيد كلارا، مي خواهم از اين واقعيت كه با يك زن گفتگو مي كردم استفاده كنم و پر حرفي زنانه را به بهانه ی دير كردن ارائه دهم. هرچند اين بار اين مرد بود كه بيشتر حرف مي زد و نه زن. به طور كلي بايد گفت كه شما شنونده واقعا خوبي هستيد؛ شايد اين بود كه مرا تشويق كرد اينهمه حرف بزنم."‏
لنين با اين شوخي در پوشيدن پالتو به من كمك كرد.‏ ‏"شما بايد گرم تر از اين لباس بپوشيد، مسكو، اشتوتگارت نيست. شما به پرستاری نیاز داريد. سرما نخوريد. بدرود."‏
و دست مرا محكم فشرد.» (2)‏
در پی مرگ لنین در سال 1924، کلارا همراه و پیشتاز گرایشی است که با استالین همراه نیست بلکه در برابر وی می ایستد. اما با توجه به شهرت و نامداری کلارای 66 ساله، استالین و دستگاه رهبری وی از نام و جایگاه جهانی اش سوء استفاده کرده اما وی را همانند کولنتای و کروپسکایا همرزم لنین ایزوله می کند. سال 1928 کلارا از فردریش زوندل، همراه زندگی خود جدا شد. و در سال 1932 به سان رئیس سنی پارلمان آلمان برگزیده شد و علیه فاشیسم و نازیسمی که در پارلمان نشسته بود به سخنرانی پرداخت و همه گان را به خطر فاشیسم هشدار داد. سال 1933 هیتلر به قدرت رسید و پس از آتش سوزی مشکوک رایشتاک پارلمان در 27 فوریه که به دوش کمونیست ها افکنده شد، کلارا خود تبعیدی در روسیه را برگزید و به مسکو رفت. نوشتارها و آثار کلارا به همراه آثار دیگر کمونیست ها، چون تپه ای به فرمان ناسیونال سوسیالیست ها به رهبری هیتلر و در همدستی با سوسیال دمکراتها به آتش کشانیده شدند. سخنرانی ها و نوشتار‌های او به نام گزیده ی سخنرانی‌ها و نوشته‌ها بین سال‌های ۱۹۵۷ تا ۱۹۶۰ در ۳ کتاب در آلمان شرقی به چاپ رسید.
کلارا در بیستم ژوییه سال 1933 در مسکو درگذشت و در دیوار کرملین در مسکو به خاک سپرده شد. سال 2007 اتحادیه ی کارگری آی جی متالIG Metall - (فلز کاران) جایزه ای به نام کلارا زتکین برای زنی که در زمینه زنان کارگر تلاش برجسته ای انجام داده است در نظر گرفت. نام کلارا با 8 مارس و مبارزه زنان کارگر و تلاش برای رهایی زن از ستم دوگانه طبقاتی و مرد سالارانه در تاریخ جاودان است.
منابع
: Zetkin, Clara: Zur Geschichte der proletarischen Frauenbewegung Deutschlands, Frankfurt am Main 1979,S.146-152
کلارا زتکین: تاریخ مبارزات جنبش پرولتری زنان ـ آلمان فرانکفورت ۱۹۷۹ ص ١٥٢-۱۴۶ترجمه علیرضا، سایت اشتراک 
https://eshtrak.wordpress.com/2011/03/15 با اندکی ویرایش.

2) http://faryad-nina.blogspot.com/2010/10/blog-post.htm از از مجله جهاني براي فتح شماره 24 با اندکی ویرایش.

مفسربی بی سی: تحلیل سیاسی یا سرگردانی سیاسی؟

مفسربی بی سی: تحلیل سیاسی یا سرگردانی سیاسی؟

مفسربی بی سی که درطی همه این سالها هنرش کندوکاو و منبت کاری و سبک و سنگین کردن حتی مثقالی تغییر وزن کفه این یا آن جناح و این یا آن باند و کلا تغییرات درون سیستمی بوده است؛ اکنون از انهدام ساختارحکومت اسلامی ( و یا به گفته وی جمهوری اسلامی) سخن می گوید که مراد از ساختار همان نهادهای باصطلاح انتخاباتی است که در آن نهایتا سپاه دست بالا را خواهدداشت. پرسش اما این است که در وضعیت کنونی بحران حکومت اسلامی را با کدام مؤلفه ها می توان توصیف کرد؟ و خودتحلیل رفتن ساختارهای صوری به چه معناست؟

اکنون مدت هاست که «بحران بازتولیدقدرت» مهمترین ویژگی بحران نظام را تشکیل می دهد. فرایندی که در آن هیچ حادثه مهمی در فضای سیاسی ایران به وقوع نمی پیوندد مگر آن که صدای شکستن اتوریته رژیم به گوش رسد. همان بحرانی که به معنی فراینداز کارافتادن «متابولیسم» یا سوخت وساز چهل ساله ای است که رژیم از طریق آن تا کنون به زیست سیاسی خود ادامه داده است. متابولیسمی که وظیفه اش تأمین سوخت لازم برای استتاربافت اصلی و خودانتصابی ساختارقدرت-ولایت فقیه- در ورای بافت باصطلاح انتخابی و فربه کردن هرچه بیشترآن بوده است.

وقتی از بحران بازتولیدقدرت صحبت می شود، قبل از هرچیز  سخن  ازبحران در تولیدهمان دومؤلفه مزبور است و این فرایندشامل خودسپاه چون گاردویژه حافظ نظام هم می شود و نه آن که سپاه هم چون مصون از آن و یا ناجی نظام از گردآسمان برسد. اگر بحران اساسا معطوف به تحلیل رفتن خودمکانیزم سوخت وسازباشد و نه به ارتباط اجزاء سیستم با یکدیگر، گرچه در چارچوب این بحران ورودبه قبض یا فشرده ساختن قدرت برای ایجادمازاد جهت ماندن و حفظ خود که مستلزم حذف حلقات واسط  شبه تزیینی و تصفیه تازه ای در صفوف خویش با هدف بیرون انداختن همراهانی که دیگردوره مصرفشان تمام شده و غیرخودی محسوب می شوند و به اندازه کافی ذوب شده در ولایت نیستند، اجتناب ناپذیرمی گردد و این یعنی افزایش وزن مخصوص نهادهای نظامی و امنیتی. یعنی تمامی مکانیزهم های حائل و واسط و تزیینی و نمایشی هم چون دست شکسته وبال گردن، مزاحم زیست سیاسی در وضعیت اضطرار به شمار می روند و حاصل آن هم ظاهرشدن قدرت با اندام لخت و نحیف و اسکلت وار در صحنه می گردد. در حقیقت این سپاه نیست که دیگرنیروها را کنارمی زند و به آن ها دیکته می کند که چه کنند و یا جای آن را پر می نماید ( بخش نظامی بخش انتخابی را می خورد) برعکس خودچنین روندی ناشی از روندبنیادی و ژرفت ترفروپاشی فراینداقتداراست که با کنارزدن حشو و زوائد و بافت ها و پوشش های سیاسی موجب عقب نشینی به آخرین سنگرها یا حلقات سخت افزاری اندام های قدرت به روی صحنه می گردد. یعنی همان گزاره ای که از یکسو طبق آن رژیم دیگر نمی تواند به شیوه تاکنونی حکومت کند و از سوی دیگر حکومت کردن به شیوه جدیدهم دستخوش بحران است. با این همه اگر رژیم نتواند در حالت اضطراری که در آن قرارگرفته است، و بحران در پی بحران فرا می رسد و  روزمرگی و عدم توان آینده نگری از مختصات آن است، به باز ترمیم اندام های نرم خود موفق شود، که نشان داده است نمی تواند، آنگاه تحت تاثیرروندعمومی فروپاشی قدرت، زمان فروپاشی اندام های سخت یعنی واپسین سنگرها هم خواهدرسید. این که این فروپاشی به چه شکلی اتفاق بیفتد و از دل این فروپاشی چه چیزی نهایتا بیرون بیاید بحث دیگری است.

در هرحال پارادایم اسلامی سیاسی بویژه با سلطه بیش از پیش و کامل ترآن بخشی که حامل ارتجاعی ترین قرائت ولایت مطلقه است، و کل شاکله اقتصادی- سیاسی ولایت فقیه، واردمرحله افول، فسادوگندیدگی فراگیر و فرایند فروپاشی خودشده است و وقوع هربحرانی ( و از جمله همین کرونا۱۹) نمایشگرآن است. گرچه این روند خود درمتن پیچیده و بزرگی بنام بحران فزاینده جهانی و قطب بندی های جدیدآن صورت می گیرد که به نوبه خود به این روندفروپاشی و اجتناب ناپذیر ویژگی هائی می دهد. ازجمله چه بسا تهدیدها و فرصت های معینی را فراهم کند و روندهای را تضعیف و یا تقویت کند اما کل روند انحطاط و گندیدگی این پارادایم و اقتصادسیاسی آن به درجه ای رسیده است که امکان رویشی در آن متصورنیست. هر پارادایمی در پاسخ به مسائلی مشخص و کلان واردعرصه می شود، اما پس از آن که سترونی کامل خود را به نمایش می گذارد، با از دست دادن فلسفه وجودی خود، بتدریج  واردفازبحرانی می شود. تکثیربحران ها و تراکم و کم شدن فواصل وقوع آن ها، بجائی می رسد که توان بازتولیدخود را از دست می دهد و هرروز نحیف تر و درهم شکسته تر از روزقبل در انظارعمومی ظاهر می گردد. هم چون تنه درختی پوسیده که ممکن است با هر طوفان برافکنده شود.

 

از متن مقاله دوره قبض قدرت، بحران بازتولید و تناقض خفه کننده!:

http://taghi-roozbeh.blogspot.com/2020/01/blog-post_27.html…

بحران بازتولیداقتدار!

اگر متابولیسم یا مکانیزم سوخت و سازسیاسی رژیم را ( که سرنوشت سایرحوزه های را تعیین می کند) در دو مؤلفه پایه ای و مکمل القاء مشارکت کاذب انتخاباتی و جناح بندی های کذائی معطوف به آن از یکسو و دوگانه سازی نظام و دشمن با هدف ایجادوضعیت اضطراری و بحران دایمی بدانیم، که هدف نهائی آن ها جلوگیری از قطب بندی مستقل جامعه علیه کلیت سیستم و تثبیت قدرت بوده است، اینک با بی خاصیت شدن نسبی هردو آن ها شاهدغروب اقتداررژیم هستیم. با این همه در اینجا اشاره به دونکته حائزاهمیت است: اولا از کارافتادن متابولیسم فوق باید به انتهای خود برسد و امکان هرنوع مانور را از رژیم سلب کند و ثانیا بدلیل سکانداری بلامنازع قدرت توسط ارتجاعی ترین بخش های حاکمیت، هم چون خروجی اجتناب ناپذیرآن دو مؤلفه کذائی، حاکمیت علیرغم انزوای گسترده اجتماعی بدلیل وجودخلأنسبی پادقدرت در جامعه، به هیچ عنوان حاضرنیست از موقعیت ممتازخود دست بکشد. از همین رو برای حفظ آن در حالی که فاقدپشتوانه های لازم یک تهاجم هم جانبه است؛ اما موضع تهاجمی به خود گرفته است. با این وجود اتخاذموضع تهاجمی در شرایط تدافعی، در شرایطی که زمین زیرپا نشست دارد، بالذات شکننده است و با گسترش مقاومت و فشارهای فرسایشی بخصوص با ریختن هرچه بیشترهاله و افسون قدرت حتی می تواند به فروپاشی بیشترخودهسته سخت قدرت منجرشود. در چنین شرایطی نمایش قدرت که رژیم سعی می کند برای پوشاندن روندافول و فروپاشی خود به طورمداوم از آن بهره بگیرد بی خاصیت می شود. در چنین وضعیتی اگر فراینددوقطبی شدن جامعه دچارخلل و آسیب نشود، زمان ترک خوردن قدرت سخت افزاری هم فرامی رسد.

خیزبلند یا زورواپسین؟!

این که جناح حاکم علیرغم خیزبلندی که برداشته است بتواند به تحقق سودای یکدست سازی و بقیه قضایا نائل شود، البته خود به معنی واردشدن به قماربزرگی است که فی الواقع بردی در آن وجودندارد. نه فقط جامعه در اکثریت بسیاربالا با چنین مالیخولیائی احساس هیچ گونه همذات پنداری ندارد که برعکس آشکارا رؤیای دیگر و متضادی را دنبال می کند، و هم جهان پیرامون در برابرآن است. با این همه هرچه که هست بیانگرآن است که ماندن و نماندن حکومت اسلامی و به هواپراندن آخرین بارقه های پارادایم اسلام سیاسی ( از نوع ولایت فقیهی)، بیش از پیش با قماربزرگی گره خورده است، شاید آخرین زورقبل از از نفس افتادن باشد که برددر آن ناممکن است. اما می دانیم که قمار تا به پایان نرسد وسوسه انگیزاست و جادوی خود را دارد ( تا حدی نمونه ای از این نوع وسوسه را می توانیم در کودتای محافظه کاران در شوروی سابق بیابیم که درست به عکس خود تبدیل شد). چنین وسوسه ای خود بخشی از فرایندبحران بازتولیداقتدار و امکان ناپذیرشدن حفط آن به شیوه تاکنونی است. سیاست سیستماتیک حذف برای حفظ قدرت در ذات خود مسیرهمواره گشوده ای نیست. برعکس مسیری است بن بست که رژیم دارد به انتهای آن نزدیک می شود. دینامیزم ناشی از حذف در ذات خود با دیوارقانون آنتروپی و کهولت و زوال قدرت تصادم می کند. مقاومت جامعه در طی این چهل سال نشان داده است که اگر نه در تحقق خواست های خود، اما در پنبه کردن بسیاری از سوداهای حاکمان موفق بوده است و از قضا توسل به آخرین زور واکنشی است به آن. با این همه حکومت اسلامی که همواره با تعلیق وضعیت عادی سرکرده است، اکنون نیز با دخیل بستن به وضعیت اضطراری خودساخته، بدنبال یافتن سکوی مناسبی برای دادن آرایش تازه به صفوف خود جهت پیش برداهداف شکست خورده خویش است.

*- «انهدام ساختار» جمهوری اسلامی ایران


https://www.bbc.com/persian/iran-features-51744791?SthisFB

تقی روزبه  ۷ مارس ۲۰۲۰

روز جهانی زنان کارگر و نه زنان بطور کلی، چرا؟

روز جهانی زنان کارگر و نه زنان بطور کلی، چرا؟

رفقای کارگر و زحمتکش، کارگران  زن و مرد، بردگان در اسارت نظام ستم و استثمار طبقاتی سرمایه داری امپریالیستی و ارتجاعی که جز تحمیل فقر و نداری، جز اینکه از راه استثمار ما کارگران از هر جنس و ملیت و نژاد هر ساله میلیاردها دلار، یورو، پوند، تومان، روبل و ین و... بر ثروت سرمایه داران بیرحم بیافزاید، چیزی نداشته است و نخواهد داشت، بیائیم از ارزش های طبقاتی مان، از روزهائی که با خونمان آنها را بر طبقه سرمایه دار تحمیل کرده ایم، با همان نام و محتوا، معنی و مفهوم دفاع نمائیم که بوده اند که آفریده شده اند و نه در غالب مفاهیم و نام هائی که طبقه سرمایه دار بوسیله دولت ها و بویژه سازمان های  جهانی دهان پر کن اش مثل سازمان ملل متحد که نه سازمان ملل است و نه متحد و برای از محتوای طبقاتی شان خارج کردن نامیده شده اند.

ما کارگران و زحمتکشان جهان، اگر به تقویم ها نگاهی بیاندازیم، متوجه میشویم که  تا کنون، از ۳۶۵ روز سال، فقط ۲ روز داریم که عبارتند از اول ماه مه بعنوان روز جهانی کارگر  و 8 مارس  بعنوان روز  جهانی زنان کارگر! تنها این دو روز متعلق به ما هستند و دیگر روزها متعلق یه طبقات حاکم – طبقات استثمارگر – طبقات زائد و نالازم، ولی متأسفانه حاکم!

این ۲ روز هم سرمایه داران کوشش کرده و میکنند که  هم در شکل و هم  در محتوا از ما پس بگیرند و به نام خویش یعنی نام های کلی تبدیل کنند تا در اذهان به نام هائی مانند روزهای مذهبی و ملی، روزهای مثلا پدر و مادر، حقوق بشر و امثالهم تداعی شوند و نه روزهائی که در آن یک طبقه بر علیه طبقه دیگری برخاسته است و قوانین، مذاهب و اخلاق سالوسانه اش را زیر سؤال برده و جنگیده است و با خون سرخش مطالباتی را بر طبقه سرمایه دار و دولتش تحمیل کرده است.

روز ۸ مارس، روز جهانی زنان کارگر است و نه زنان بطور کلی، زیرا که زنان هم در جامعه طبقاتی و بویژه سرمایه داری تعلق طبقاتی دارند و در تاریخ همین جامعه سرمایه داری نشان داده شده است که زنان متعلق به طبقات دارا، طبقه سرمایه دار با مردان متعلق به این طبقه استثمارگر، بر علیه طبقه کارگر  زن و مرد جنگیده اند و خونشان را ریخته اند  و نه با زنان کارگر بر علیه سرمایه داران جنگیده باشند.

هم اکنون اعضای دولت های سرمایه داری امپریالیستی را نگاه کنید!  صفوف نیروهای سرکوبگرش را از نظر بگذرانید! شاهان، ملکه ها، رئیس جمهوران، صدراعظم ها، نخست وزیران و وزراۀ ، نمایندگان مجالس قانون گزاری  و امثالهم اش را ببینید، آیا مشاهده نمی کنید که مردان و زنان بورژوازی متحدانه و یک دل و یک بازو بر علیه ما کارگران و زحمتکشان متشکل و سازمان یافته، فرمان می دهند و فرمان می برند؟ ما را  در کارخانه ها، معادن، خیابانها و میادین میکُشند و در زندانهایشان ما را تحت شکنجه و تجاوز قرار می دهند  و در میادین تیر ما را تیر باران میکنند!

رفقای کارگر بدانیم که تا هنگامی که طبقاتی اندیشه نکنیم، تا زمانی که خود را بعنوان یک طبقه در مصاف با یک طبقه حاکم استثمارگر و خونریز ندانیم، یعنی جامعه کنونی و همه چیزش را طبقاتی ندانیم، همچنان اسیر، تحت استثمار و محکوم به مرگ فجیع هستیم!

اینکه زنان هم بطور کلی از این جامعه طبقاتی رنج می برند، درست است و اینکه جامعه رها نمی گردد، مگر اینکه زنان بطور کلی رها گردند نیز، درست است و اما، متأسفانه اینها باعث نشده و نمی شود که زنان متعلق به طبقات دارا و استثمارگر، بر علیه جامعه طبقاتی بلند شوند، زیرا که در جامعه طبقاتی منافع طبقاتی بر همه چیز ارجحیت دارد و این را هر روزه شاهدیم.

بنا براین، زنان بطور کلی زمانی به رهائی می رسند که انقلاب قهری کمونیستی پرولتارهای زن و مرد سازمان یافته، متحد شده و مسلح به سلاح آتشین به پیروزی رسیده باشد! جز این راهی برای رهائی نیست! به باور من و واقعیات تاریخی اجتماعی!

ما روزی برای خود می جنگیم و نه برای سرمایه داران و بر علیه خود طبقاتی که : مرزهای ملی، نژادی، قومی، مذهبی و جنسیتی را بشکنیم و زنجیرهای مرعی  و نامرعی را، یعنی زنجیرهائی که بر پا و مغزمان بسته اند، از هم بگسلیم و همچون یک طبقه و یک مشت گره کرده با دست های سلاح برداشته و با خواندن سرود انترناسیونال و دادن شعار:  انقلاب مداوم – انقلاب قهری کمونیستی جهانی کارگران و زحمتکشان برخیزیم! http://www.kvinnonet.org/International.html

این یعنی باور به این جمع بندی مارکس و انگلس در مانیفست حرب کمونیست :

« کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظریات خود را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همه نظام اجتماعی موجود، از راه جبر، ( یعنی بکارگیری قهر، یعنی با استفاده از قدرت کارگران مسلح  و... حمید قربانی) وصول به هدفهایشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند. پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را بدست خواهند آورد.

پرولتارهای سراسر جهان، متحد شوید ! »، پایان مانیفست سال ۱۸۴۸.

اما، به باورمن،  امروز این شعار را باید با افزودن  مخصوصا کلمه مسلح، به شکل زیر نوشت : پرولتارهای سراسر جهان متحد، متحزب، مسلح شوید!

رفقا: نبرد سرنوشت ساز نزدیک است، خود را برای آن آماده کنیم که رهائی را به چنگ آوریم، رفقای زن و مرد کارگر و زحمتکش روزتان را به روز نبرد بر علیه سرمایه داران و دولت هایشان تبدیل کنید. آنرا پس بگیرید!

 

روز جهانی زنان کارگر، بر زنان و مردان کارگر در جهان و بویژه ایران گرامی باد!

حمید قربانی ۷ مارس ۲۰۹۳ سال اسپارتاکوسی

بیانیه های تشکلات صنفی واجتماعی و کارگری به مناسبت ۸ مارس روز جهانی زن

 

https://www.akhbar-rooz.com/%d8%a8%db%8c%d8%a7%d9%86%db%8c%d9%87-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%aa%d8%b4%da%a9%d9%84%d8%a7%d8%aa-%d8%b5%d9%86%d9%81%db%8c-%d9%88%d8%a7%d8%ac%d8%aa%d9%85%d8%a7%d8%b9%db%8c-%d9%88-%da%a9%d8%a7%d8%b1%da%af/

March 06, 2020

ملاحظاتی پیرامون سخنان رفیق ابراهیم علیزاده در روز کومه له ۲۰۲۰

ملاحظاتی پیرامون سخنان رفیق ابراهیم علیزاده در روز کومه له ۲۰۲۰

 

ناصر زمانی

طبق رول همیشگی مراسم گرامی داشت ۲۶ بهمن روز کومه له در کشورهای مختلف و همچنین در مقر مرکزی سازمان کردستان حزب کمونیست ایران- کومه له در سلیمانیه برگزار شد. رفیق ابراهیم علیزاده به عنوان سخنران در این مراسم، مسائلی را مطرح نمود که نگارنده ی این مطلب تلاش میکنم پیرامون این مسائل، ملاحظات و انتقاداتی خود را هرچند کوتاه روبه جامعه آنها را مطرح نمایم. قبل از هر چیز یک توضیح کوتاه را لازم میدانم. ملاحظاتم را به این دلیل علنی بیان می کنم اینست که این سخنان در روز گرامیداشت روز کومه له علنی روبه مردم کردستان ابراز شده است. همچنین اگر ما بر این امر توافق داشته باشیم که اتخاذ سیاست های کومه له در طول بیشتر از ۴۰ سال علنی شدنش ربط مستقیم به سرنوشت میلیونها کارگر و زحمتکش بطور مشخص در کردستان دارد پس نظرات، ملاحظات و انتقادتمان، بر همین مبنا نمی تواند از چشم جامعه کردستان و فعالین جنبش های رادیکال پوشیده باشد. از این زاویه به عنوان عضو حزب کمونیست ایران خود را مسئول میدانم تا ملاحظاتم را علنی روبه جامعه مطرح نمایم؛ زیرا به باور من اتکاء بر همچین شیوه ای سالمی از تبیین مسائل سیاسی و اجتماعی جامعه، به پویایی و زنده نگه داشتن تمام پرنسیب های سیاسی کومه له و حزب کمونیست ایران که با اتکاء به آنها تاریخ ساز شده است، کمک شایانی خواهد کرد.

 

ملاحظاتم بطور مشخص حول اعلام فراخوانی از طرف رفیق ابراهیم پیرامون پیوستن مردم کردستان به صفوف کومه له و همچنین شفافیت عمل در منطبق بودن بر تصمیمات کنگره چنانکه در سخنرانی ( ۱)  رفیق ابراهیم روی آنان تاکید دوچندان داشت. هر چند این نوع فراخوانها به خودی خود در شکل کلی هیچ اشکالی ندارد، اما به باور من اگر این فراخوان ابتدا به ساکن و در شکلی مجرد باشد، و دوم اینکه برای هر کسی که فعل و انفعالات سیاسی در تشکیلات ما در کمیته رهبری کومه له در تطبیق کردن تصمیمات در راستای شفافیت عملکرد سیاسی منطبق بر مصوبات کنگره ها، بطور مشخص بعد از کنگره ۱۷ کومه له را دنبال نکرده باشد یا به عبارتی بر آن اطلاع و اشراف کافی نداشته باشد، این فراخوان در کلیت خود نه تنها قابل نقد نیست، لزومی هم بر طرح ملاحظات ندارد بلکه می توان آن را همسو با استراتژی حزب و برنامه کومه له برای حاکمیت مردم در کردستان را بسیار مسئولانه ارزیابی کرد. آیا واقعیت این فراخوان را بدون در نظر گرفتن عملکرد چند سال اخیر در در تشکیلات ما (رهبری کومه له) را میتوان به مجرد ارزیابی نمود و ارادگرایانه نادیده گرفت؟! بطور مشخص مردم کردستان و کسانی که سرنوشت کومه له برایشان مهم است از ما سوال نمی کنند برای همچین فراخوانی انسجام سیاسی- تشکیلات ما از زاویه مسائل داخلی و وحدت حزبی، چه از درون و چه روبه بیرون برخورداریم؟! تعامل رهبری کومه له در رابطه با احزاب راست ناسیونالیست- بورژوازی تا احزاب چپ و کمونیست بر اساس تصمیم ها در مصوبات کنگره ها بطور مشخص در کردستان همسان عملکرده یا نه؟! این سوالات و خیلی از این بحث ها متاسفانه در لابلای این سخنرانی ها نه تنها موجود نیست بلکه گاهن از زبان رهبری کومه له در کنفرانس ها و مصاحبه ها با تحلیل های همچون اینکه، جامعه ی کردستان بیشتر طبقه ی متوسط و متوسط به بالا را در بر می گیرد، ترمینولوژی سیاسی از زبان رهبری ما روبه بیرون بیان می شود که به باور من جای تعمق دارد و با واقعیت معیشتی زندگی میلیون ها مردم فرودست، کارگر و زحمتکش در دل جامعه ی کردستان هم خوانی ندارد.

  

برای اینکه بتوانم مستدل و با اتکاء به اسناد تشکیلاتی  به این موضوع مطرح شده و مهم بپردازم جا دارد از سخنان رفیق ابراهیم علیزاده نقل قول های را بیاورم. در سخنان آمده است:

 

« قبل از هر چیز از این تریبون استفاده می کنم و فراخوان خودمان روبه همه کمونیست های کردستان، روبه همه ی سوسیالیست های کردستان، روبه همه آنهایی که دلشان در گرو رهایی مردم کارگر و زحمتکش است... در ادامه: همه آنهایی که قبلن در کومه له بوده اند،... همه ی آن کسانی، انسان هایی که خودشان را سوسیالیست می دانند... حزب کمونیست ایران به هیچ وجور مانعی بر سر راه آنان نیست، از ابتدای تاسیس آن، کار را آسان کرده است برای پیوستن همه سوسیالیست و کمونیست ها و انسان های آزادیخواه به آرمان کومه له.، ... اختلاف نظر سیاسی نمی تواند مانع باشد بر سر راه آن مسئله. بگذار مثال همین حزب کمونیست ایران را بیاوریم، حزب کمونیست ایران در اوج شکوفایی فکری و سیاسی خودش بیشترین اختلاف نظر را در خود داشته است، در سال ۱۹۸۳که تشکیل شده تا سال ۱۹۸۷ حزب کمونیست ایران به شهادت همۀ چپ ایران و به شاهدی همۀ ادبیات و نوشته و تبلیغات و صحبت های ما، روند فکری و سیاسی روبه رشدی را سپری کرده است، نگاه کنید بر سردلیل سرنگونی اتحاد شوروی، بر سر سوسیالیسم در یک کشور، بر سر جنگ ایران و عراق و تبیین آن جنگ، بر سر بحث شورا و سندیکا ، حتی بر سر تبیین جنگ کومه له و دمکرات ؛ بر سر همۀ آنها اختلاف نظر و دیدگاه مختلف وجود داشته اما حزب رشد کرده است، بنابراین هیچ درجه از تمایز در ارزیابی، در دیدگاه و در سیاست و در فکر نمی تواند و نباید مانع باشد بر سر راه پیوستن سوسیالیست ها و کمونیست های کردستان به صفوف کومه له یا پیوستن مجدد و برگشتن شان به صفوف این سازمان» (پایان نقل قول، خط تاکید از من است)

 

همانطور که همه شاهد بوده و هستیم، بطور مشخص در جامعه کردستان کم نیستند کسانی که خود را سوسیالیست تعریف میکنند. میدانیم طیف های مختلفی متحزب هستند و یا هیچ حزبی را ظرف فعالیت متشکل مناسبی برای فعالیت خود نمی بینند بعضن اکثر این افراد کسانی هستند که سال های پیش عضو حزب کمونیست ایران و کومه له بوده و برای همگان کاملن آشکار است که آنها که صفوف ما را ترک و انشعاب نموده اند حزب کمونیست ایران را مانع جدی بر سر راه کومه له به تعبیر خود دانسته و این امر از کسی پوشیده نبوده، عبدالله مهتدی در مصاحبه با روزنامه «ئاسو» شماره ۲۹۸ دسامبر ۲۰۰۶ به زبان کردی بطور شفاف بیان کرد: «حزب کمونيست ايران يک گور دسته جمعی است که بخشی از کادرهای  کومه له  بدون سبب خود را در آن زنده به چال کرده اند».

 

 

بطور مشخص از انشعاب سال ۲۰۰۰ به بعد  کسانی که دوباره به هر دلیلی صفوف سازمان و حزب زحمتکشانی ها را ترک نمودند، نه به دلیل اینکه جریان زحمتکشان و رهبرانش افق و استراتژی سوسیالیستی را میوه ی ممنوعه در اتخاذ سیاست هایشان دانسته، بلکه بر این باور بوده و هستند که رهبری زحمتکشان نتوانسته بود در راستای یک افق و استراتژی ناسیونالیستی متعارف جهان مدرن امروزی، در جامعه ظاهر شود. آنها کماکان هیچ مخالفتی از نظر سیاسی- تاریخی با ارزیابی وتبیین شان با رهبران حال حاضر سازمان های زحمتکشان در مورد وجود حزب کمونیست ایران ندارند. حداقل در طول این بیست سال از انشعاب سال ۲۰۰۰، برای جامعه کردستان امر بدیهی شده که شعار "باسازی کومه له" و اختلاف بر سر "آرایش تشکیلاتی و نام حزب کمونیست ایران در شکل و قواره حزبی" تنها و تنها از طرف منشعبین یک بهانه ای بیش نبود. امروز شرایط و جایگاه سیاسی- اجتماعی همه ی آنها چه در شکل متحزب و یا بعنوان فعالین مستقل از احزاب به ما می گوید آنها بر سر مبانی برنامه، استراتژی و سیاست های رادیکال حزب کمونیست ایران و کومه له، ناظر بر فعالیت تشکیلات ما اختلاف اساسی داشته و دارند. مگر نبوده و نیستند کسانی که با تحلیل ها و ارزیابیشان با دلایل واهی بر این امر تاکید میکردند انقلاب کارگری و تصرف قدرت سیاسی توسط طبقه ی کارگر را خیالی و زود هنگام فرض میکردند، با این استدلال که جامعه فاقد زیر بنای اقتصادی قوی و کارخانه های صنعتی است. بطور مشخص فراکسیون تحت عنوان روند سوسیالیستی نه اینست بر همین پاشنه آشیل می چرخد و تحقق سوسیالیسم را نا ممکن و به آینده ای نامعلوم حواله میکند و با برنامه کومه له برای حاکمیت مردم در کردستان مخالفت جدی داشته و دارند. این طیف از فعالین سیاسی، رنگین کمانی از ناسیونالیست ها تا سوسیال دمکراتها ی دو آتشه را در بر می گیرید. باید گفت بر عکس اظهار نظر رفیق ابراهیم، اتفاقن حزب کمونیست ایران مانع جدی است که بخش اعظم مخاطبان مد نظر شما در این فرخوان، آن را نه تنها انکار نکرده، بلکه به واضحی و شفاف ابراز و با تکیه بر همین اساس صفوف حزب مرا ترک و انشعاب کردند. با نگاهی به شبکه های اجتماعی میتوان آشکارا دید بر مبنای همین سخنرانی، مخاطبان چراغ زرد اشاره شده در سخنرانی شما قند در دلشان آب شده و مثل روال همیشگی بر همان پاشنه آشیل سیاسی، با صراحت پیشنهاد انحلال حزب کمونیست ایران را به شما توصیه میکنند تا بتوانند در فراخوانی که شما آن را اعلام نموده اید جواب روشن آری را بدهند و به عضویت تشکیلات ما درآیند. از سوی دیگر اعضای تشکیلات ما علنن در شبکه های اجتماعی با آزاد منشی کامل برای انحلال حزب کمونیست ایران و گاهن پلاتفرم یک جریان تمام قد بورژوا- ناسیونالیستی را تبلیغ و ترویج کرده اند. آیا با توجه به اساسنامه و برنامه حزب کمونیست ایران و کومه له، کسانی که حزب کمونیست ایران را قبول نداشته باشند میتوانند به درون تشکیلات ما برگشته و به عضویت آن درآیند؟! درحالیکه به جرات میتوان گفت اکثریت این افراد همان کسانی هستند که در انشعاب سال ۲۰۰۰ پشت سر رهبران زحمتکشانی ها به خط شده و خواهان بی اما و اگر بازسازی کومه له  و انحلال حزب کمونیست ایران بوده و کماکان هستند. این حضرات بعد از بیست سال نفرت پراکنی و فرافکنی در خصوص حزب کمونیست ایران و کومه له، کاری به جز تاریخ سازی جعلی و وارونه، فعالیت مهمی در دستور کار خود نداشته اند تا جاییکه تا به امروز طبق اسناد حزبی نتوانسته اند روبه مردم کردستان نشان دهند خود را از نظر خط مشی سیاسی متعلق به کدام یک از سه کنگره کومه له پیش از تشکیل حزب کمونیست ایران می دانند.

 

 سوال اینجا است، با مفروض گرفتن اینکه این طیف های سیاسی که همگی مخالف جدی حزب کمونیست ایران هستند، مخاطبان این فراخوان توسط رفیق ابراهیم علیزاده را شامل می شود یانه؟! این دقیقن نقطه ی کور و پر ابهامی است که در سخنان رفیق ابراهیم روشن و شفاف نیست.

 

در ادامه باید گفت اختلافات سیاسی در سال های بعد از تشکیل حزب کمونیست ایران  تا اواخر دهه ی ۶۰ شمسی را نمیتوان همتراز و هم سنگ اختلافات سیاسی منشعبین سازمان زحمتکشان در سال ۲۰۰۰ میلادی قلمداد کرد. به باور من از نظر سیاسی و روند تاریخی و تبیین این دو انشعاب از وضعیت سیاسی و جهانی یک مقایسه درستی نیست. اگرچه در انشعاب اول در سال ۱۹۹۰ منشعبین بر این امر تاکید میکردند که حزب نتوانسته است در محقق کردن اهداف اولیه اش به حزب رهبران کارگری تبدیل شود  و به عبارتی از یک زاویه چپ تر تصمیم به ترک حزب گرفتند، این در حالی است که سال ها بعد در انشعاب دوم گرایشی که در حزب کمونیست ایران و کومه له نمود عینی پیدا کرد از یک موضع کاملن راست و ناسیونالیستی بود که نه تنها دست به تحریف تاریخ پر افتخار کومه له و حزب زدند بلکه کاملن مبارزه برای سوسیالیسم را به طاق نسیان سپرده و پرچم فدرالیسم مبتنی بر نظام پارلمانی را از دست احزاب ناسیونالیست کردستان ایران ربوده و کماکان بر این امر هنوز پافشاری می کنند و هیچ ربطی به سوسیالیسم ندارند و خودشان این امر را هم انکار نکرده اند.

 

از سوی دیگر باید گفت اختلاف بر سر تحقق سوسیالیسم در یک ( ۲) کشور در چند سال بعد از تشکیل حزب کمونیست ایران در تشکیلات ما مجموعه ی مباحثات و نظراتی است که رفیق جانباخته "غلام کشاورز" عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران در اولین سمیناری که در بهار که ۱۳۶۴ تشکیل شد مباحثاتی را تحت عنوان "زمینه های انحراف و شکست انقلاب پرولتری در شوروی" ارائه نمود و بر متن این مباحثات و  پیرامون آن به مسئله "ساختمان سوسیالیسم در شوروی"، " امکان برقراری سوسیالیسم در یک کشور" در پرداختن به انقلاب اکتبر و دلایل شکست آن از زوایای مختلف مورد تجزیه و تحلیل کادرهای صاحب نظر در آن دوره قرار می گیرد. باید تاکید کرد که ایشان از این مسئله این حکم عام را استنتاج نکرد که تحقق و برقراری سوسیالیسم در یک کشور، امکان پذیر نیست و توضیحات در این زمینه به یک مطلب جداگانه ای احتیاج دارد که از حوصله این مطلب خارج است. در ضمن این مباحثات بین رفقای زنده یاد "غلام کشاورز" و "منصور حکمت" در همان دوران در چند شماره بولتن تحت عنوان "مارکسیسم و مسأله شوروی" به تفصیل انتشار پیدا کرد. اما  کسانی که در بعد از انشعاب سال ۲۰۰۰ و بطور مشخص زحمتکشانی ها، منشعبین فراکسیون سوسیالیستی و تعدادی از رفقای که در تشکیلات ما عدم تحقق سوسیالیسم را در راستای چند قدم عقبگرد سیاسی و رویکردی کاملن راست روانه را دنبال میکنند، به عبارتی روشن تر دقیقن همان نظرات و تزهای مشعشع رهبر حزب دمکرات کردستان ایران "عبدالرحمن قاسملو" که در جزوه ای تحت عنوان "بحث کوتاهی در باره سوسیالیسم" در بیشتر از ۳۰ سال پیش انتشار یافت و رفیق زنده یاد "جعفر شفیعی" در نقد به این نظرات در جزوه ای تحت عنوان: "حزب دمکرات سوسیالیسم یا سرمایه داری؟" (۳) جواب قاطع  و در خوری داد که در تاریخ ۳۰ آذر ۱۳۶۳ طی یک ضمیمه به زبان فارسی در نشریه ارگانی سازمان کردستان حزب کمونیست ایران- پیشرو انتشار داده شد. با این توضیحات میخواهم بگویم حتا بحث بر سر عدم تحقق سوسیالیسم در دو مقطع زمانی در تشکیلات ما نه تنها در راستای افق یک استراتژی قرار نمی گیرد و یک نتیجه را استنتاج نمی کند بلکه دو افق و استراتژی سیاسی متقاوتی را نمایندگی میکند. لذا پیشنهاد من به همه ی مخاطبان این بحث ها اینست که حتمن به این اسناد که در دسترس همه قرار دارد مراجعه کنند و قضاوت این مسئله را به خود مخاطبان و خوانندگان این اسناد واگذار میکنم.    

 

در ادامه این سخنرانی رفیق ابراهیم علیزاده بیان می کند:

 

« در کجا به عمل شفافیت داده می شود؟ در جاهایی که تصمیم گرفته می شود. تصمیم در کجا گرفته می شود؟ در کنگره ها. پس اگر اینطور باشد هیچ مانعی نیست بر سر راه کسی که بنابه تعریف خود را انترناسیونالیست می داند فکر کند حزب کمونیست مانع است، این هم مانع نیست، به هر شکلی از اشکال راهی پیدا کنند و ما هم تلاش کنیم از هر دو طرف که این همه نیرو که مانند بذر در همۀ دنیا پخش شده اند و زیاد تر از ۱۶هزار پیشمرگ قدیمی کومه له هستند که الآن در داخل ایران زندگی می کنند بخش زیادی از آنها هنوز خود را هوادار مردم کارگر و زحمتکش می دانند خود را سوسیالیست می دانند و هوادار این آرمان(خط مشی سیاسی.م) هستند، چرا اینطور پراکنده باشند و دور بیافتند؟ بستری بهتر از کومه له برای کار کردن در آن و رشد دادن به آن نیست، و این کاری است همانگونه که عرض کردم فوری چونکه تحولات به سرعت می آیند و اگر ما نخواهیم رنج و مبارزۀ جانباختگانمان و کار و فعالیت های خودمان و توده های مردم کردستان ضایع شود باید جوابی فوری و سریع به این نیازها بدهیم.» (پایان نقل قول) (خط تاکید از من است)

همه میدانیم کردستان از نظر سیاسی- اجتماعی تحزب یافته است. اگر این امر را هم بپذیریم به هر اندازه ای که احزاب و سازمان های سیاسی در کردستان در طی ۴۰ سال اخیر تحت تاثیر تحولات سیاسی اجتماعی چه در سطح جهانی و چه در سطح منطقه ای قرار گرفته اند و بعضن به انشعاباتی منجر شده، باید گفت همان ۱۶ هزار نفر مد نظر رفیق ابراهیم، به همان اندازه در مسیر این تغییر و تحولات تحت تاثیر قرار گرفته و به احتمال قوی انتخاب سیاسی شان را کرده اند. به این سادگی هم نیست که همه بخواهند به تشکیلات دوباره بازگردند. از زاویه اتکاء به همین سخنان، آیا تشکیلات ما حداقل از کنگره ۱۷ کومه له به بعد، علیرغم داشتن ظرفیت و پتانسیل سیاسی تاریخی که در کارنامه خود داشته، توانسته به یک چتر قابل اتکا برای جذب این نیروی انترناسیونالیست در کردستان بر آید؟! برای پاسخ به این سوال باید گفت متاسفانه ما در طی این دوره در حد و توانایی های سیاسی اجتماعی خود که جامعه و جنبش های رادیکال و پیشرو در جامعه از کومه له انتظار داشته اند، نتوانسته ایم ظرفیت ها و پتانسل خود را برای همچین فعالیت و جذب نیروی به کار بگیرم. متعاقب آن هم نتوانسته ایم نیروها کمونیستی که دل در گرو تقویت هژمونی قطب چپ و کمونیست که خود را انترناسیونالیست تعریف میکنند زیر یک چتر با مفروض گرفتن اختلافات سیاسی مان گرد هم آوریم، و با توجه بر این امر که سازماندهی یک قطب چپ در راستای آلترناتیو سوسیالیستی که از نان شب برای جنبش کارگری و کمونیستی ایران و متعاقب آن در کردستان واجب تر است، در راستای همگرایی تقویت چپ بطور مشخص در کردستان نتوانسته ایم دقیق و مسئولانه عمل نماییم که در ادامه کوتاه به آن می پردازم.

 

رفیق ابراهیم بیان میکند: « در کجا به عمل شفافیت داده می شود؟ در جاهایی که تصمیم گرفته می شود. تصمیم در کجا گرفته می شود؟ در کنگره ها. پس اگر اینطور باشد هیچ مانعی نیست بر سر راه کسی که بنابه تعریف خود را انترناسیونالیست می داند فکر کند» این جملات کاملن درست و مسئولانه است که نگارنده ی این مطلب با این اظهار نظر توافق کامل دارم اما با اتکا به همین گفته ها سوالاتی در ذهن هر انسانی رَهزنی میکند که مطرح کردن آنها میتواند به شفافیت بخشیدن به این اظهار نظرها کمک کند. برای روشن شدن این موضوع میخواهم در چند مورد مستند نشان دهم اظهارات رفیق ابراهیم زیاد دقیق نیست.

 

مورد اول به عنوان مثال تشکیلات ما کومه له در کنگره دهم در سال ۱۳۸۱، در رابطه با انشعاب سازمان زحمتکشان (مهتدی- ایلخانی زاده) یک قطعنامه تصویب کرده ایم که در آن آمده است:

«کنگره دهم کومه له، استفاده از نام کومه له را برای معرفی جریانی که ربطی به اهداف، آرمان و سنتهای کومه له را ندارد، محکوم می کند و بر این باور است که کارگران و مردم آزادیخواه کردستان همانگونه که تاکنون با پشتیبانی بی دریغ خود، این نوع نقشه ها و فرصت طلبیها را علیه کومه له با شکست مواجه ساخته اند، از این پس نیز با حمایت بی دریغ خود جنبش رادیکال و سوسیالیستی کومه له را در رسیدن به اهدافش یاری خواهند رساند.» (۴) (پایان نقل قول)

 

 

اگر حالا اظهارت خود رفیق ابراهیم را مبنا قرار دهیم با توجه به شفافیت عمل از زاویه نگاه به تصمیم گیریهای کنگره، قطعن شامل تمام عملکردهای سیاسی تشکیلات ما خواهد شد پس اگر به درستی بر این امر توافق کامل داشته باشیم: چرا تشکیلات ما کومه له در تاریخ ۷ اردیبهشت ماه ۱۳۹۶ برای "بایکوت کردن انتخابات ریاست جمهوری و شوراهای شهر" (۵) علیرغم مصوب کنگره دهم کومه له که در بالا به آن اشاره شده،  بیانیه مشترکی را با ۵ حزب و سازمان دیگر امضاء نمود که همه میدانیم دو تا از آنها غیر مشروع با نام کومه له نامشان آمده بود؟!

 

مورد دوم به عنوان مثال سخنرانی رفیق ابراهیم در کنفرانس سالیانه تشکیلات حزب کمونیست ایران ژانویه ۲۰۱۸ در آلمان، تببین اش از وضعیت جامعه کردستان اشاره میکند:  «گاهی اوقات خود جامعه کردستان فراموش می شود بعضی وقتها تو این تحلیل ها که این جامعه کجا قرار گرفته، مثلن این جامعه طبقاتی است و اینکه حتا از نظر توازن طبقاتی، توازن به نفع طبقه ی کارگر هم نیست در این جامعه، یعنی طبقه ی متوسط و طبقات بالا از لحاظ  تعداد بیشتر هم هستند(۶) (پایان نقل قول، خط تاکید از من است)

 

طبق گزارش نهاد بین المللی مجمع جهانی اقتصاد، در سال های اخیر بر مبنای متوسط استانداردهای زندگی، طبقه ی متوسط شهری کوچکتر و از تعداد افراد طبقه ی متوسط کاسته شده است، ریزش این طبقه و تضعیف آن در خلال سال های اخیر به دلیل سیاست های اقتصاد نئوالیبرالیستی، ساختار‌ نهادهای سیاست‌گذاری‌ اقتصاد سرمایه داری در ایران نشان داده است وضعیت این طبقه مدام در حال تغییر است و منطقن کردستان هم در همین چارچوب قابل تعریف است. همه میدانیم در جامعه ی کردستان متعاقب سراسر کشور نرخ بیکاری پیوسته روبه افزایش است و به عبارتی میزان اشتغال متناسب با رشد جمعیت نیست و شاهد هستیم خود پدیده ای به نام کولبری نشان میدهد که وضعیت اقتصادی کردستان و بطور مشخص مناطق مرزی حاصل بیکاری و روی آوردن بخش زیادی از کارگران کردستان ایران به کردستان عراق به دلیل عدم زیر ساخت های اقتصادی و اشتغال در این مناطق است و مردم کردستان علاوه بر ستم طبقاتی از ستم ملی هم رنج می برند و دهها نمونه دیگر از وضعیت معیشتی را میتوان اشاره نمود. باید از رفیق ابراهیم پرسید کجا و در چه کنگره ای ما همچین ارزیابی سیاسی از وضعیت طبقاتی مردم کردستان را داشته ایم؟! همزمان مسئولانه است این سوال را با خود مردم در کردستان مطرح نمود و پرسید آیا شرایط معیشتی و طبقاتی مردم در کردستان و متعاقب آن با وجود ستم ملی، میتوان بر همچین ارزیابی های مهر تایید بزنند؟! من قضاوت را به عهده مردم کردستان و نیروها و جنبش های رادیکال جامعه ی کردستان واگذار میکنم. این یک اشتباه لفظی، روانکاوی دیگران و بدست گرفتن ذربین برای تجزیه و تحلیل مسائل مطرح شده نیست این واقعیت های است که مستند در اختیار همگان قرار دارد. به باور من یک ترمینولوژی سیاسی است میخواهد آگاهانه یا نا آگاهانه طبقه ی متوسط جامعه را بزرگ نمایی کند و نتایج دیگری از این بحث ها ارائه دهد که متاسفانه در طی این چند سال اخیر از زبان بعضن رفقای کمیته مرکزی ما در کومه له تشکیلات خارج از کشور حزب کمونیست ایران شنیده می شود.

 

مورد سوم رفیق کمیته مرکزی ما در گرامی داشت روز کومه له در سال ۱۳۹۶ در مقر مرکزی در سخنرانی اش در خواندن پیام کمیته مرکزی کومه له به مناسبت این روز، در بخشی از آن نیروهای چپ و کمونیست مورد حمله قرار می دهد و همچنین در مصاحبه اش در تلویزیون کومه له عدم شرکت کومه له در "مرکز همکاری احزاب کردستان ایران" را در اختلاف استراتژی نمیداند بلکه موانع ومشکلاتی مانند عدم هماهنگی و آماده کاریهای لازم از طرف احزاب برای تشکیل چنین مرکزی را از زبان کمیته رهبری کومه له به عنوان دلیل عدم شرکت کومه له در آن مرکز همکاری بیان می نماید واظهار میکند: «این طرف و آن طرف گفته شده و ما شنیده ایم که گویا دلیل اینکه کومه له در  نشست ۵ حزب و سازمان کردستان ایران در جهت همکاری و کار مشترک ایجاد گردیده، و سازمان کُردستان حزب کمونیست ایران – کومه له شرکت نکرده، این است که ما استراتژی متفاوتی با آین احزاب داریم.» (پایان نقل قول)

این رفیق که عنوان نماینده ی کمیته ی مرکزی کومه له روبه جامعه کردستان سخنرانی میکند، استراتژی کومه له بعنوان مانعی در جهت همکاری پایدار با احزاب راست را به رسمیت نمی شناسد، در حالیکه درست بر عکس این اظهار نظرات،  در برنامه کومه له برای حاکمیت مردم در کردستان شفاف تاکید شده است: «یکی از شرایط لازم پیشروی جنبش انقلابی کرستان و تحقق حاکمیت مردم جدايی توده های کارگر و زحمتکش از استراتژی افق آرمانها و سیاست های احزاب بورژوایی در کردستان و تقویت استراتژی سوسیالیستی در قبال استراتژی ناسیونالیستی در مقیاس اجتماعی است» (۷) (پایان نقل قول)

 

مگر نه اینست که این اظهارات از زبان رهبری این تشکیلات در مناسبت های مختلف و بعضن از تلویزیون تشکیلات ما رو به بیرون انعکاس پیدا میکند؟! و در ادامه رفیق ابراهیم به عنوان سردبیر نشریه پیشرو کردی ارگان کمیته مرکزی کومه له در گزارش از این مراسم این بخش از سخنان رفیق کمیته مرکزی تشکیلات ما را حذف و از انتشار آن در شماره ۲۹۲ این نشریه ارگانی خود داری میکند. با مبنا قرار دادن سخنان رفیق ابراهیم اگر واقعن تصمیم در کنگرها و عملکرد با اتکاء به مصوبات آن به عملکرد ما شفافیت می بخشد، ما توانسته ایم بر این اساس از تمام ظرفیت های خود در نقد استراتژی احزاب بورژوا- ناسیونالیست در کردستان که منافعشان در تضاد با منافع مردم کردستان و جنبش انقلابی آن است، ظرفیت های خود را برای آگاهگری و افشای استراتژی و سیاست های آنان بکار بگیریم؟! خوب باید به صراحت گفت شفافیت و تصمیم گیریها در عملکرد سیاسی تشکیلات ما شامل این بخش ها هم می شود که ما در قبال وظیفه اشاره شده در برنامه کومه له برای حاکمیت مردم کردستان در قبال افشای استراتژی احزاب ناسیونالیست نتوانسته ایم دقیق عمل کنیم. به باور من بیشتر عملکرد ما در این دوره در نزدیکی بیشتر با کمیته دیپلماسی مشترک احزاب و سازمانهای کردستان " کنگره ملی کرد" ( ک . ن . ک ) پر رنگ تر بوده در حالیکه با توجه به اتفاقات اخیر در طی یک سال گذشته، تعامل در قبال احزاب چپ و کمونیست و تلاش تشکیلات ما کومەلە برای ایجاد آلترناتیو سوسیالیستی درکردستان زیاد مسئولانه عمل نکرده ایم. نهایتن میخواهم با توجه به موارد برشمرده در بالا بپرسم طبق اظهارات رفیق ابراهیم، ما توانسته ایم بر اساس عملکردمان به تصمیمات کنگرها شفافیت ببخشیم.؟!

 

 سخن آخر

با توجه به تاريخ پر افتخار سازمان كردستان حزب كمونيست ايران_ كومه له، در طول بيشتر از ٤٠ سال علنى شدن، کومه له به عنوان يك جريان كمونيست از ظرفيت و توانايى های غیر قابل انکاری در دل جامعه برخوردار است و كماكان در تمام تند پيچ هاى سياسى باید تا حد امكان مسئولانه عمل كند. اگر بر اين امر توافق داشته باشيم که جریان چپ از زمینه های عینی تری در جامعه کردستان  برخوردار و تحزب یافته است، در این جامعه کمونیست ها از پتانسیل قابل توجهی در سازماندهی مردم برخوردار هستند، حرف خودشان را میتوانند آزادمنشانه مطرح کنند، مطمئنن نقش عملکرد شفاف و سیاسی تاریخی کومه له سازمان کردستان حزب کمونیست ایران را پشت سر خود دارد ونشان میدهد که مردم این جامعه با ظرفیت و توانایی کمونیست ها نا آشنا و بیگانه نیستند و کمونیست ها به دلیل مبارزات شفاف و روشن شان برای آزادی و برابری و حاکمیت شورایی در به قدرت رسیدن خود مردم تلاش بی دریغ کرده اند، اگر کمونیست بودن چه در جامعه ایران و چه بطور مشخص با نام کومه له در اذهان عمومی و در بین جنبش های رادیکال و آزادیخواه در مجامع مختلف جنبش کارگری، جنبش زنان و دیگر عرصه های تشکل یافته در دل جامعه تداعی می شود، به جرأت ميتوان گفت کومه له سر و گردنى چه از لحاظ كيفىت و چه از لحاظ كميت از ديگر احزاب چپ و كمونيست در كردستان بالاتر است بر همين مبنا بايد گفت اين رسالت تاريخى كومه له است که از تمام ظرفيت هاى سياسى و اجتماعى اش در راستاى يك آلترناتيو سوسياليستى براى سازماندهى و تقويت قطپ چپ در جامعه مسئولانه ظاهر شود. اين امر مستلزم آن است كه مانند هميشه شفاف در قبال اتخاذ عملى كردن خط سياسى تصويب شده در كنگره ها و مصوبات مربوطه عمل نماييد. عليرغم هر نوع حملات هيستريك و نامسئولانه اى از طرف احزاب كمونيست ديگر با هر درجه از حضور كيفى و كمى كه دارند نبايد ما را به همان حملات نامسئولانه سوق دهد، زيرا بر اين باور هستيم تشكيلات ما ظرفيت و پتانسيل آن را دارد كه به عنوان يك چتر سياسى در كردستان قطب سياسى چپ جامعه ى كردستان را دور هم گرد آورد. و این امر واقع نمی گردد مگر اینکه به همان اندازه شفافیت عملکرد ما در انطباق با کل تصمیمات و مصوبات کنگرهای این تشکیلات باشد و این یکی از مسئولانه ترین عملکرد است که ما را کمک میکند در دو عرصه درون و بیرون از تشکیلات قابلیت های قابل اتکا تشکیلات ما به عنوان یک جریان کمونیستی به تکیه گاه قطب چپ در راستای یک آلترناتیو سوسیالیستی و حاکمیت شورایی در کردستان تبدیل نماید که به باور من کومه له سازمان کردستان حزب کمونیست ایران از همچین ظرفیت، پتانسیل و پایگاه اجتماعی در دل میلیونها توده های فرودست جامعه برخوردار است. پس بر همین اساس مسئولیتی که ما در کومه له بر عهده داریم می تواند رسالت نقش تاریخی- سیاسی خود را در دل جامعه کردستان پیروزمندانه به انجام برساند. 

ناصر زمانی

۶ مارس ۲۰۲۰

 

منابع :

۱. سخنرانی رفیق ابراهیم علیزاده در مقر مرکزی کومه له

https://www.facebook.com/komalatv.ersal.1/videos/504648370429119/

 

۲. بحث در سمينار حزب کمونيست ايران درباره سوسياليسم در يک کشور

http://hekmat.public-archive.net/fa/3891fa.html

 

۳. حزب دمکرات سوسیالیسم یا سرمایه داری؟ جعفر شفیعی

https://www.facebook.com/photo.php?fbid=2579817052037564&set=pb.100000278827338.-2207520000..&type=3&theater

 

 

۴. قطعنامه کنگره دهم کومه له در باره جریان انشعابی از کومه له

http://www.komalah.org/kp/asnad/congress%20komala/10/02.pdf

 

۵. احزاب کردستان انتخابات ریاست جمهوری و شورهای شهر و روستای ایران را تحریم کردند

https://www.kurdistan24.net/fa/news/e67f7a7c-2014-4c06-ba59-78093b25aa2d

 

۶. سخنرانی رفیق ابراهیم در کنفرانس سالیانه تشکیلات حزب کمونیست ایران ژانویه ۲۰۱۸ در آلمان

https://www.youtube.com/w
atch?v=K2tjRz0niHA&fbclid=IwAR3wjuMpL
YLcU6kJ2fbhEQPsdAFH0vXczdC0TVSe3ytHaimlafn3nbi6dYw

 

۷.  برنامه کومه له برای حاکمیت مردم در کردستان

http://cpiran.org/ketabkhane/asnad/pdf/bhbmk.pdf

 

 

 

هشت مارس، نمادِ حق طلبی و آگاهی زنان

هشت مارس، نمادِ حق طلبی و آگاهی زنان

در آستانۀ هشت ماه مارس روز جهانی زن قرار داریم. به طور قطع دست اندازها و دشواری‏های بس فراوانی در مقابلِ نیمی از جمعیتِ جوامع بشری قرار دارد؛ دست اندازها و دشواری‏هایی که برون‏رفت از آن‏ها، نیاز به بررسیِ عمیقِ اوضاعی دارد که حاکمان جهان نه در برابر زنان، بلکه نسبت به دیگر جنسیت‏ها انتخاب کرده اند. پیداست که رهائی زنان از قید و بندهای اسارت‏بار، با رهیافت‏های تجریدی و آن‏هم در دنیایی که سرمایه داران در حوزه های متفاوت چنگ انداخته اند، ناممکن است.

درواقع زندگی در جهانِ انباشته از دارایی و پس انداز شده، به دلیل زیاده خواهی و تعدیِ سرمایه داران، برای میلیاردها انسان دردمند بسیار مشقت‏بار و زجرآور شده است. میلیون‏ها انسان از فرط فقر و نداری زندگی‏شان هدر رفته است؛ میلیون‏ها کارگر فاقد لوازم اولیۀ کاری، بهداشتی و ایمنی اند؛ میلیون‏ها تن دیگر دارند برای کسب حقوق‏های معوقۀشان با کارفرمایان و صاحبان تولیدی کلنجار می‏روند؛ میلیون‏ها زن و دختر به دلیل قوانین ارتجاعی و ظالمانه، مورد توهین، تحقیر و تعرض جنسی و جنسیتی قرار می‏گیرند، و خلاصه میلیون‏ها کودک هم، به نیروی کار ارزان تبدیل شده اند، تا مبادا بر روندِ سودآوری و چپاول‏گری حاکمان خدشه ای وارد گردد. براستی چرخۀ دنیای کنونی در مسیر حقیقی خود در گردش نیست و عده ای مفت‏خوار، با قبضۀ اهرم‏های حکومتی - دولتی، و نیز با استفاده از سلاح و سرکوب، در صدد تخریب هر بیشتر زندگانی میلیاردها انسان و بویژه زنانِ سرتاسر دنیا می‏باشند. بدین ترتیب و در جمع بندِ ساده ای می‏شود گفت که در چنین چهانی، خواست‏های قربانیان نظامِ امپریالیستیِ سرتاسر جهان همسان، و ستم و تحقیر جنس‏ها از جانب نکوهش‏گران و غارت‏گران، شبیه به هم است. یعنی اینکه سیاستِ حاکم بر جهان کنونی، سیاست پس زدن زن‏ها و آن‏هم همراه با دیگر جنسیت‏هاست؛ یعنی اینکه نظام‏های سرمایه داری بنابه ماهیت‏شان در فکر تعرض به معیشت میلیون‏ها انسان دردمند، جنس‏ها و جنسیت‏های متفاوت اند؛ خلاصه سیاست تبلیغ و ترویجِ نابرابری‏ها، در حوزه هایی هم‏چون کارِ برابر، در برابر حقوقِ نابرابر، امری طبیعی و معمولی به حساب آمده و به جرأت می‏توان گفت که طرح مساوات طلبی و اجرای عدالت که به تمِ دولت‏مردان و حکومت‏مداران جهان تبدیل گشته، چیزی جز پوچ و بی‏معنی نیست.

 

آری، سرمایه داران جهان از یک‏طرف دارند نابرابری‏های شغلی و جنسیتی را از طرُق دولت‏ها - و آن‏هم در حوزه هایی هم‏چون سیاسی - اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی -، به زنان تحمیل می‏کنند و از طرف‏دیگر حرف از محترم شمردن به حقوقِ زنان می‏زنند. معلوم است که تعابیرِ دولت‏مردانِ حاکم بر جهان، رواجِ نابرابری‏ها و محروم کردن زنان و دختران در انتخاب شغل و پوشش دلبخواۀ شان است؛ معلوم است که عامل فقر و گوشه نشینی زنان از گردونۀ تولیدات و مناسبات اجتماعی، نظام‏های جبارِ حاکم بر جهانِ کنونی اند. بی‏تردید راندمان منفی سیاست‏های ارتجاعی دولت‏مردان را می‏شود، در پهنه های گوناگون و آن‏هم بدرجات متفاوت، در دنیای اندوخته از ثروت دید. علاوه بر این‏ها و قابل یادآوری‏ست که وظیفۀ طبقات حاکمه، به هرز و هدر دادنِ توان و انرژیِ، بخشِ عظیمی از نیروی فعال جامعه است. چرا که نگاهِ طبقات بالا، نگاهِ تحقیر و توهین به زنان، نگاهِ پس زدن به حقوق‏های اولیۀ سازندگان اصلی جامعه، و نیز نگاهِ تعرضِ و تحمیلِ سیاست‏های ارتجاعی و عقب‏مانده به جامعۀ انسانی است. حقیقتاً همه جا اوضاع زنان - و آن‏هم با اندکی تفاوت -، در معرضِ بی‏عدالتی‏ها و در معرضِ یورش بی‏حد و مرزِ حاکمان است. به همان دلیلی که از منظر سرمایه داران، فراگیری دانش و تحصیل، کارِ کودکان نیست، به همان دلیل هم، زنان نمی‏بایست در گردونۀ اصلی مناسبات تولیدی، اجتماعی، فرهنگی  و اقتصادیِ جامعه قرار گیرند و از نعمات آن‏ها بهره مند شوند. پس تبعیضات، محدودیت‏ها و پُرسش‏های بسیار زیادی در برابر زنان قرار گرفته است که بی‏شک، سامانه و روابط حاکم بر جهان، توان پاسُخگوئی صحیح بدان‏ها را ندارد. پیداست که در چنین مناسباتی بخش اعظمِ مشاغل مدیریتی و مسئولیت‏ها به مردان اختصاص داده می‏شود و در مقابل زنان، بسیار محصور و در قالب‏بندی‏های تعریف شدۀ جامعۀ مبتنی بر نابرابری‏ها، قادر به فعالیت و نقش آفرینی اند. بطور مثال و بنابه روایت جمهوری اسلامی، مشارکت اقتصادی زنان در ایران کمتر از هیجده درصد است. پس تعجب آور نیست که آشکارا جامعه را در حوزه ها و در بخش‏های متفاوت، مردانه و زنانه کرده اند، و نیز تعجب آور نیست که مانع تصمیم، حضور و دخالت‏گری زنان در درونِ جامعه اند.

 

امّا و علیرغم چیدمان قوانین و حاکمیت ارتجاعی و سرکوب‏گرانه، زنانِ آگاهِ سرتاسر دنیا، با اشراف به تبعضاتِ جاری و اعمال شده، پا پیش گذاشته و به انحای گوناگون دارند حامیان و مجریان سیاستِ نابرابری‏های جنسی و جنسیتی را به چالش می‏کشند. به طور نمونه در فرانسه و انگلستان هزاران زن با حمل پلاکاردها به خیابان‏ها سرازیر شده و خواهان رفع خشونت جنسی و جنسیتی اند. روشن است که این‏دست اعتراضات، مختص به زنان انگلستان و فرانسه نبُوده و هزاران زنِ سرتاسر جهان، علیۀ بی‏عدالتی‏های موجود و علیۀ نابرابری‏ها در تقابل با مدافعین نظم کنونی به صف شده و خواهان برسمیت شناختن حقوق بیش از نیمی از جمعیت جامعه اند. متأسفانه تعرض به زنان در ابعادی دهشتناک رو به بالاست و دولت‏های حاکم، نه تنها در صدد حمایت و پشتیبانی از زنان نیستند، بساکه عامل اصلیِ تبعضات، توهین و رواجِ بیش از پیشِ تحقیر، تعرضِ جنسی و جنسیتی به زنان اند. حفره های جداسازی و حقیر شمردن زنان را دارند روز به روز وسیع و وسیع تر می‏کنند. همین چند روز قبل - یعنی در بیستم فوریه -، بُود که هزاران زن عراقی در کنار مردان در بغداد و در چندین شهر دیگر به خیابان‏ها آمدند و مخالفت خود را نسبت به «مقتدی صدر» روحانی که خواستار زنانه و مردانه شدن تظاهرات ضد دولتی بُود، اعلام کردند.

 

جهان و مناطقِ محروم را جانیان بشریت به لجن کشانده اند و بر دامنۀ تفاوت‏های طبقاتی و جنسیتی افزوده اند؛ علناً حقوق‏های بنیادی انسان‏ها را بر اساس میل و رغبت، تمایلات حقیر و فکری‏شان لگدمال کرده اند تا مبادا، بر میزانِ هوشیاریِ طبقاتی، و نیز بر میزانِ دانشِ سیاسیِ جنس‏های متفاوت - و بویژه زنان -، اضافه شود. در قرنِ رشد بی‏سابقۀ تکنیک و تکنولوژی، درپی جداسازی زنان از مردان، درپی اسارت و به بند کشیدنِ هر چه بیشتر زنان، و خلاصه درپی فاصله گیری زنان ار دخالت‏گری‏های سیاسی - اجتماعیِ درونِ جامعه اند. مگر می‏شود تولیدات و گردشِ زمانه را بدون نیمی از نیروی فعال آن به حرکت در آورد؟ مگر می‏شود با قوانین دست و پاگیری که با افکارِ علیلِ سرمایه داران و مرتجعین، هم‏طراز نیست را بخُورد جامعه، به مردان و به زنان داد؟ پیشقراولی زنان و دختران فلسطینی در برابر تهاجمات گُستاخانۀ ارتش اسرائیل، و بدنباله دخالت گُستردۀ دختران و زنان ایران، علیۀ سیاست‏های ارتجاعی و پس‏ماندۀ سردمداران رژیم جمهوری اسلامی، روشن‏گر این واقعیات است که پیش‏رفت و بویژه برون‏رفت از نابرابری‏ها و بی‏عدالتی‏های موجود در جوامع متفاوت، بدون حضور فعال و بدون فعالیت‏های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگیِ زنان ناممکن است. بی دلیل نیست که زنان و دختران ایران، بهمراه دیگر زنان معترضِ سرتاسر جهان، با دخالت‏گری‏های سیاسی و اجتماعی‏شان، سران رژیم جمهوری اسلامی را کلافه و هلاک کرده اند. در این میان نظامِ جمهوری اسلامی بمانند دیگر نظام‏های مدافع نابرابری‏ها، و نیز در چهارچوبۀ سیاست‏های دیگر دولت‏های سرمایه داری، تابحال و با تصویبِ صدها قانون واپس‏گرا، بگیر و به بندهای وحشیانه نتوانسته است، زنان و دختران ایران را مطیعِ خواست‏ها و سیاست‏های ارتجاعی اش کند؛ به دُرست زنان و دختران ایران، راهِ هرگونه عمومی‏تر کردن قوانین عقب‏مانده را بسته اند و اجازۀ پهن‏تر کردن آن‏ها را به سران حکومت نداده اند. آخرین حیله، یعنی زور و سرکوب سازمانیافتۀ ارگان‏های نظام هم نتوانسته است، زنان و دختران را به کُنج خانه ها هدایت و آنانرا از میادینِ جنگ و جدال بدُور کند. حضور بی‏وقفه در اعتراضات و اعتصابات متعدد، و نیز هم‏سوی با جوانان و دیگر توده های محروم برای بازستانی حقوق‏های پایمال شدۀشان، علامت و جلوه های شور مبارزاتی - اعتراضی زنان و دختران، در برابر حامیان سرمایه و نظام امپریالیستی حاکم بر ایران است. نه تنها چنین نقش، و شور برجسته در اعتراضاتِ خیابانی دیماه نود و شش، و آبانماه نود و هشت نمایان بُود، بلکه از همان روزهای نخستِ حاکمیتِ ارتجاعی جمهوری اسلامی، زنان و دختران در مقابل سیاستِ "یا روسری، یا توسری"، بپاخاستند و در دُوره ها و در زمانه های متفاوت، پیش کسوت مبارزه علیۀ بی‏عدالتی‏ها و نابرابری‏های درون جامعه بُوده اند. دستگیری دختران و زنان مخالف، مبارز و کمونیست، و نیز اعدام صدها تن از آنان به جرم آزادیخواهی، نشانۀ آگاهی زنان و دختران، و بویژه نشانۀ جایگاه و روحیۀ اعتراضی و رزم‏جویانۀ نیمی از جمعیت اثرگذار جامعه است.

 

بدین ترتیب و جدا از گرامیداشت هشت مارس روز جهانی زن، بی‏مناسبت نیست تا بار دیگر به این نکاتِ اساسی و مهم اشاره شود که رهائی زنان، تنها و تنها در بستر مبارزۀ سخت با قوانین و مناسبات ارتجاعی سرمایه داران و آن‏هم در همراهی با جنس‏های مخالف ممکن‏پذیر می‏باشد. واقعیت این است که همۀ تلاش سرمایه داران و منادیان‏شان بر آن است تا جنبش‏های اعتراضی و خواسته های بنیادی زنان را به مسیرهای انحرافی هم‏چون فرهنگِ برتری طلبی مردان و امثالهم سمت و سو دهند؛ همۀ تلاش‏شان بر آن است تا عللِ اصلی مصبیت‏های وارده بر زنان را، به گُردۀ افکار ناصحیح جنس‏های مخالف زنان بی اندازند و قوانین ارتجاعی و عقب‏مانده شانرا، بعنوان قوانینِ مدافع حقوق برابری زنان با مردان جلوه دهند. امّا ثبت صدها دستور و مقررات واپس‏گرای مختص با مناسبات سرمایه داری، نمایان‏گر آن است که دلیل بنیانیِ نابرابری‏های شغلی، جنسی و جنسیتی در درون جوامع متفاوت، به ماهیتِ سیستم و مناسباتی بر می‏گردد که حاکمان و قدرت‏مداران جهان مدافع آنند؛ دلیل آن به فرهنگ و به ایدئولوژی ای مربوط می‏شود که طبقۀ سرمایه داری مولّد و حامی آن است. پس تا زمانیکه نظام‏های سرمایه داری در مسند قدرت اند، زندگی زنان و آن‏هم بهمراه دیگر جنسیت‏ها، در معرض تعرض به حقوقِ پایه ای‏شان، و نیز در معرض نابرابری‏های شغلی و دیگر روابط و مناسبات اجتماعی حاکم بر جامعه خواهد بُود. با این اوصاف با نابودیِ سیستم سرمایه داری و با ریشه کن کردن قوانین ارتجاعی اش است که زنان خواهند توانست، در کنار دیگر جنسیت‏ها و محرومان از مساوات طلبی و برابری برخُوردار گردند و بدُور از تبعیض، توهین و تحقیر، در مناصب متفاوت شغلی و تحصیلیِ اسارت‏بار امپریالیستی قرار گیرند و در جهت سازندگی و شکوفائی جامعۀ منطبق بر برسمیت شناختن حقوق انسان‏ها گام بردارند.

 

6 مارس 2020

16 اسفند 1398

عالم قدس و هاله حکومت دینی درهم شکسته

عالم قدس و هاله حکومت دینی درهم شکسته

 

نگرانی جهانی ـ ایرانی از پدیداری، گستردگی و کشتار کرونا و هراس حقیقی ایکه او بر جان و زندگی ملت ها افکنده، دستکم برای ما مردم آخوندزده ایران، و عراق ویران که میلیون انسان با فتنه انگیزی مذهبی خمینی دچار نسل کشی در "راه قدس از کربلا می گذرد" شدند؛ هراس از مرگ تازگی ندارد. وجود مرگبار داعش شیعی برای ما، یا دیگر مسلمانان منطقه که گرفتار مالیخولیای همنوع کشی القاعده، طالبان، داعش و... شدند، بیشتر از کرونا با هستی توده های منطقه بازی کشنده کرده است. تبهکارهای ضدبشری عربستان سعودی و ایران ولائی علیه مردم حوثی ها که میلیون ها از همدران مسلمان آنرا بجان هم انداختند مهلک تر کرونا بود و هست. خود ما از آغاز پیدائی دولت دینی پیاپی در نسل کشی های 60 و 67، در اعدام ها و ترورهای بیشمار و در خشم سرخوردگی و ترفندهای خمینی دچار مرگ روزانه بوده، و در پی تداوم آن سرسپردگی ناآگاهانه مذهبی به ولی فقیه مطلق تا بامروزِ، رژیم زندگی ما را همراه با کشتارها، اسیرشدن ها و ناپدیدشدگی ها کرده، و ترس پیگیر مردن از گرسنگی و بی پناهی بر دل و زندگی مان سایه افکنده و هنوز با بهانه های بی پایان نگرانی می افکند. به اوج شبیخون های سه برهه 10 ساله ی 78، 88 و 98 رژیم در همین آبانماه گذشته بنگریم که معترضان را چگونه بی پروا تر و بی رحمانه تر از کرونا رودررو با مرگ گذاشت و مادران و پدران هزاران نوجوان بیدادرس را شگفتزده کرد. رژیم ما راپیاپی با وحشت مرگ دمساز ساخته و بودن ما با پذیرش قهری و ناگهانی مردن سرو کار داشته و دارد؛ چراکه دین دولتی جز تنیدگی زندگی با مرگ نیست و مردن با این اپیدمی هم تازگی ندارد.

 

بی گمان برای ما بیم از "مرگ غافلگیرانه" چه با کرونا و چه در نظام دینی ولائی با همه تلخی هاشان تازگی ندارد. چون ما درین چهاردهه و هنوز از کنام های درد سرکوب ها نالیده و از رنج تنگدستی ها بارها مرده و دررفته و سرخورده ایم. یا در کمینِ کشتارگاه های خرد و اندیشه ورزی انسانمدار طبقاتی، با کلک های مذهبی آخوندها هزاران بار از پادرآمده ایم و گول آخوندهای آزمند و دروغگو را خورده ایم. و در باور به ماجراجوئی های سرکردگی مذهب شیعی خمینی بارهای بار خودباوری مان توسط دسیسه های مذهبیان ویران گشته؛ و یا همینک توهم به اتمی شدن خیمه خامنه ای که 80% درصدمان را در کنام مرگ از گرسنگی گذارده است را شگفتا تاب آورده ایم. ما با آنهمه تاوان های سنگین جانی و مالی در جنگ خمینی با صدام که نه سر پیاز بودیم و نه ته آن و سرآخرش هم ملایان حکومت یا بهشت زمینی شان را ساختند و بردند، و مای میلیونی آس و پاس و بینوا جان باختیم. جانباختن هائی که همچنان و با ویروس های ناشی از دین دولتی ادامه یافته و همینک با ژرفای تحریم های کمرشکن و ویروس ناتوانی در تأمین نازل نان بخور و نمیر، قریب به اتفاق کارگران و زحمتکشان و تنگدستان، اسیر ویروس های بیکاری، نداری و گرسنگی روزانه اند؛ و آموخته اند که چگونه جان بدربرند و برده اند و ناگوارائی های این رژیم خون آشام و پیشآمدهای نابودگرشان را تاب آورده ایم.

 

با اینوجود ضرورت برخورد اصولی و پیشگیری های درست خود ما برابر اپیدمی کرونا بسیار حیاتی ست. ولی بازتاب مسخره ی خامنه ای که گفته: این بلا آنچنان بزرگ نیست و می توان آنرا با دعای هفتم صحفیه سجادیه درمان کرد! این نسخه جز نمایش تحقیربرانگیز مذهبی از به سخره گرفتن دانش پویای پزشکی نیست که رهبر "هِر از بِر" دانش درمانگر را تشخیص نمی دهد ولی بارها پیرامون کرونا چنین بی پروا یاوه سرائی کرده است. باید دانست که رژیم و نارسائی هائی ویرانگر کنونی و سپاه پاسداران قاچاقچی اش که حتی ماسک تنفسی را انبارکرده تا با قیمت گزاف در بازار سیاه بفروشد، بار مرگ این نظام مافیائی هزاران بار سنگین تر از عوارض بیماری کرونا برای کودکان، جوانان و زنان و سالمندان تنگدست ماست که در بازار و داروخانه ها همین ماسک را نیز بسادگی نمی یابند. هرگز فراموش نکنیم که اینگونه بازتاب های خائنانه، سبک سرانه و بدتر از همه فریبکارانه ی رهبر و دیگر آخوندهای مچل، برای گرفتارشدگان به کرونا بسیار مهلک تر می باشد؛ چون برخورد فنی و پزشکی با بیمار را به پستوی ریاکاری مفت و مجانی مذهبی می کشاند و این خیال درمانی، جز فرمان قتل بیمار نیست.

 

ویروس 41 ساله دین + دولت درین بلندای تاریخ خونین و سیاه "ولایت سرمایه سالاری" چه ستم ها و زورها، چه مرگباران با دارها و تیرباران ها، چه بلاها با سرکوب های مذهبی شیعی بر علیه دیگر باورمندان، و تنها بدلیل تفاوت جهان بینی ها و... بر سر نوع انسان نیاورده، و یکجا دار و ندارمان را برده و خودمان را گرفتار طمع چه جنایتکاران هراسناک، باندها قاچاق و مافیاهای مذهبی تبهکار شیعی و ای بسا سنی نکرده که ویروس خداوارگی خامنه ای در رأس آن نشسته، ما را گرفتار در دام چه دردها و رنج ها و مرگ های جانکاه رهانساخته، که خود مردم مومن و مسلمان نیز بسان دیگران، همه مصیبت ها را یکسان با پوست و استخوان خویش و همچون میلیون های دیگر تجربه نکرده اند، ایم؟! برای مای بلازده حکومت مذهبی، کرونا هرگز آخرالزمان نیست؛ ولی بی گمان برای حکومت دروغبان، فریبکار، بیدادپیشه، فاشیست، برتریجو و چپاولگران اسلامی بی کم و کاست، آغاز ِپایان عصر سوءاستفاده های دینی، و بسرآمدن مفتخوری های یک مشت مذهبی دله از کار و تلاش توده های ساده دل می باشد.

 

این شگفت انگیز نیست که کرونا نیز همچون هر پدیده ی بدخیم ناشناس، ناگهانی و بشکلی حماسی، تراژدیک و گیج و مات کننده پیداشود که شد. درست بسان دیگر بیماری ها و نارسائی هائی تاریخی که با مخالفتخوانی های دینی برای دگرگونگرائی های اجباری که در طول تاریخ و البته با سرکردگی حکومت های دینی پدیدارشده است، چنین رویدادهائی پیوسته، افشاگر ناتوانی ادیان در پذیرش تحولگرائی لازم و پیشرو باشد! سران مذهبی ایران هم بیگانگی و ستیز خود با فراروئی های زمینی و انسانی را درین مقطع هولناک نشان داد و بنمایش گذاردند و کرنش خردورزانه را برنتابیدند و روبروئی درست و پزشکی با کرونا را بخاطر" سرخوردکی مردم از عالم قدس و شکنندگی هاله ی ناتوان حکومت دینی" نپذیرفتند. و به چاره یابی برای گذر از این بیماری زمینی بموقع تن ندادند و بیش از همه باورمندان خود را هم سرخورده و بیمارکردند. ازینرو، کرونا برای یاری و بیداری واماندگان مسلمان در دام دینکاران به شهادت تاریخی درآمده، و هویت کشنده اش جز با یافتن دارو و درمان شفابخش، هرگز متصور نیست. و باورمند آسمانی آشکارا پی می برند که دین شان نمی تواند بر پای دید دعا و درمانِ دوران دینسواری از زنجیر مرگ رهانیده شوند و این نقش روشنگر را کرونا بخوبی بعهده گرفته است.

 

 در چنین بزنگاه ویرانگر دین دولتی و برای کارگران و مردم بجان آمده ی گرسنه و در خطر ابتلا به کرونا یا دریغا دچارشده، اینک یک امکان چرخش بسوی انقلاب و جهش تارخی بسوی جدائی دین از دولت مهیاست تا که همزمان به چرائی وجود و چگونگی تن دادن به بقای هستی جهان اسلامی خود بپردازیم! و همچنین به ضرورت زدودن چیرگی دین دولتی با اینهمه پلیدی، تباهی، فساد، دشمنی افکنی، ستیزه جوئی و جنگ افروزی های هزاره گذشته و بیشماران کنونی اش، با اینهمه ناهمخوانی ها و خردستیزی ها و ناتوانی های رهبرانش در پاسخ حتی به کرونا که سراسر کشور را تسخیر و بکام مرگ کشانده، به این حکومت کشتار پایان دهیم. کرونا در برابر سران جاهطلب، حریص و خرافه باف، قد برافراشت تا روند بایسته و شایسته انسانمداری را که رژیم هرگز نداشته است را رسواکند و با این چالشِ نوپا و آگاهی زا، همزادی و پیوند حکومت دینی با مرگ را پیش چشم توده ها گذارد. و ضرورت مبارزه ای اجتماعی طبقاتی بجا و بایسته ای را گریزناپذیر کند. و نبرد با پدیده انگلِ واپسگرائی و از همینرو، رودرروئی ناچار با خودکامگان و سران شیعی سرمایه پرست را الزامی نماید. آنانیکه بی پروا و بیشرمانه بنام خدا و اسلام 4 دهه بر هستی مردم ایران ویروس وار و کشنده نقش داشته، و بیش از هرکجای دیگر جهان اسلام، این مافیای ضدبشری یک تنه، بی رقیب و مرگبار حاکم مطلق زندگی تباهشده ما و ویرانگر دارائی های خود و کشورمان بوده اند.

 

اینک با اثبات ناتوانی واقعی رژیم در انجام وظیفه شناسی در خدمت بمردم از یکسو، و آشکاری باخت زمان در پیشگیری اصولی از گسترش بیماری کرونا که بمرگ بسیاری انجامیده و خواهدانجامید از دیگرسو آبرو باخته ترشد. این باند مذهبی و بیگانه با خردورزی علمی و انسانی، زوال و پگاه فروریزی و سرنگونی اش توسط خود شیعیان فریبخورده و پاکباخته فرارسیده است. زیراکه: پاسخ چرائی وجود، چونی یا " کیفیت" واماندگی مذهبی بیمار، و چندی" کمیت" بلند درجازدگی اش مزاحم حرکت رو به پیش زندگی انسان ها می باشد. آنهم پس از 1400 سال تکیه بر نگاه پیشین، و دشمنی با دیالکتیک پویا و جویا و منتقد مروز! آنهم بی هیچگونه دستآورد عقلی، علمی، فنی، اجتماعی و ... یا در چنین بحران ها دستکم گرایش مترقیانه به منطق پایه در اصول تحولگرائی انسانی تاریخی که هیچگاه اگر در برابر اصول و فروع دین اش باشد، بردباری نداشته، همانگونه که اینک ندارد. بویژه حکومتی که خودفریبی چشمگیرانه مذهبی اش برابر همه عرصه های عقلی و اجتماعی ایستاده و همچنان می ایستد. غافلگیری کرونا، یکی از آنهاست؛ که رهبر و سران رژیم می خواستند در برابر این بیماری، ناگزیر دعاخوانی را به هر بها موثر بداند؛ در حالیکه همین امروز و از روی استیصال، سختی سنبه کرونا، و با تأخیر بلند مرگبار ناچار، در نماز جمعه هایش را میخ زد و بست تا مگر به سخره ی خود مسلمانان کشیده نشود و آنانرا به تنگناهای مرگ بیشتر هول ندهد. این رویداد و عقب نشینی رژیم، پیروزی نبرد خرد با خرفه و واماندگی بود. من باور به آزادی عقیده و وجدان دارم؛ ولی همزمان مخالف بهم دوختن دین و دولت می باشم که آنها اینگونه در هم تنیده و روزگار ما را چنین تباه و سیاه ساخته است.

بهنام چنگائی ـ شانزدهم اسفند 1398

 

 

به مناسبت هشتم مارس ، روز جهانی زن

به مناسبت هشتم مارس ، روز جهانی زن

فریده نفیسی ( ج )

        هشتم مارس روز بین المللی زنان علیه بی حقوقی ونابرابری ستم جنسی درمناسبات شیوه تولید سرمایه داریست .
گرامی باد هشت مارس و یاد تمام قربانیان ستم جنسی در جهان طبقاتی سرمایه داری .                                        
روز جهانی زن امسال درشرایطی برگزار میشود که جنبش زنان رویدادهای فراموش نشدنی وتاریخی را پشت سرگذاشته وهم اکنون نیزدرپیش دارد . اعتراضات وافشاگریهای زنان درابطه با سیاستمداران بورژوازی ، تجارت سکس وسوءاستفاده جنسی از زنان درمحیط های کار وبه ویژه محیط کار هنری ، ادامه مبارزه جانانه زنان کوبانی علیه داعش ، مراسم اعتراضی خاکسپاری فرخنده توسط زنان افغانستان علیه ارتجاع مذهبی ، کیفر خواست مادران زندانیان سیاسی کشتارهای دهه شصت تا کنون علیه رژیم اسلامی ، شرکت پرشورزنان درخیزش آبانماه98 با شعار نابودی رژیم سرمایه داری اسلامی که متاسفانه عزیزان زیادی جان خودرا از دست دادن وبسیاری به اسارت درآمدند ، سوزاندن حجاب اسلامی ومبارزه دختران خیابان انقلاب ، اعتراضات علیه کشته شدن سحرخدایاری وشرکت پررنگ زنان طبقه کارگردرمبارزه طبقاتی جاری درایران سرمایه داری رژیم اسلامی وبسیارازاین نوع در اقصی نقاط جهان که میشود نمونه آورد ، در صورتیکه جوهرطبقاتی مبارزاتشان علیه سرمایه داری برجسته وتقویت شود نوید دهنده بالندگی خواهد بود .                                                     
از طرف دیگر رژیم ضد بشری وزن ستیز اسلامی ایران مثل همیشه با حیله های جدید وبهانه های مختلف به رعب ووحشت ، دستگیری وسرکوب ، شکنجه واعدام فعالین جنبش زنان ودیگر اعتراضات طبقاتی با شنیع ترین اعمال جنایتکارانه ادامه میدهد ، شلیک موشک سپاه پاسداران به هواپیمای مسافربری که باعث کشته شدن 176 انسان شد انکارمیکند ، زنان ومردان کولبردرکردستان را به گلوله می بنندد ، گرانی بی سابقه بنزین وصدها ستم دیگررا روزانه بر معیشت توده مردم وارد می سازد . درخارج ازکشوربه توسعه مراکزعقب مانده وخرافات دینیش می پردازد ، جوانان وزنان اروپایی را شستشوی مغزی میدهد وازنطر مالی ساپورت میکند ، ازسازماندهی تروریستی غافل نمی شود ، سرمایه اجتماعی را صرف اعلام روزجهانی توسط یک زن آمریکایی که وابسته به گروههای اسلامی است میکند ؛ سمیناروکنفرانسهای تبلیغاتی برپا میدارد . اینها درحالی است که هرروزتجاوزبه کودکان درمراکزآموزش دینی وحتی صیغه زنان متاهل به دلیل فقرگزارش میشود .         
اما امروز رژم ایران درمنجلاب خود ساخته اش دست وپا میزند ونفس های آخررا میکشد . شرکت نکردن مردم درمضحکه انتخابات وبه شکست کشیدن آن توسط توده های میلیونی جواب دندان شکنی بود به نقشه های همیشگی شوم رژیم ، نباید فراموش شود که تحمیل شرایط وزندگی مرگبار ، فقر، بیکاری ، تجاوزوخشونت ، خودکشی ومرگ ومیرهای زیاد وزود رس ، فحشا واعتیاد ، جنگ وآوارگی میلیونها انسان ، زن وکودک حاصل ونتیجه شیوه تولید سرمایه داری است . تحمیل مرگ تدریجی به مردان وزنان ایران خواست وهدف رژیم سرمایه داری اسلامی است . بنای ماهیت واساس رژیم برظلم ،  کشتارواستثماربرپا شده است که باید زیروروشود .                                          
مبارزات زنان علیه تمامی جوانب آپارتاید جنسی درجهان وایران هرچند امروز با شرایط طاقت فرسا روبروست ، اما تداوم دارد . جنبش زنان برای رسیدن به آزادی وبرابری لازم است اجازه ندهد تجارب تلخ گذشته تکرارشود وقاطعانه بایستی به نقد کوبنده وبررسی تمام جوانب وصله های ناجوربه جنبش زنان علیه تبعیضات طبقاتی وجنسیتی بپردازد . جنبش زنان ایران ازرفرمیستها ، احزاب چپ نمای مردسالار ، صف زنان مرتجع رژیمی ودیگرگرایشات بورژوایی فاصله بگیرد ودرعمل انها را ایزوله نماید . جنبش زنان ایران باید تکلیف موقعیت وخواستها ومطالبت خود را درمبارزه طبقاتی علیه سرمایه داری روشن نماید واجازه ندهد مبارزات انها توسط یک عده زنان مرتجع گرایشات مختلف بورژوایی مصادره شود ، نباید اجازه بدهند که مبارزه وتلاش زنان صرفآ علیه تبعیض جنسی وحجاب تلقی شود ، بلکه مبارزه زنان با مبارزه طبقاتی عجین است وزنان این مبارزه را پیش میبرند .                                                    
مبارزه علیه حجاب اسلامی از مبارزه علیه کلیت نظام ددمنش سرمایه داری اسلامی ایران تفکیک ناپذیراست .                                                           

زنده باد هشت مارس ، روز جهانی زن
                                                                                           
                                                                          
                

بعد لیس زدن !

بعد لیس زدن !
hoshyaresmaeil2017@hotmail.com


با ظهور ویروس کرونا من هم با نگرانی اخبار داخل ایران را دنبال میکنم . طی این مدت مرتب خبرها را گزارش میکردند تعدادی از فوتی های کرونا مربوط به روستای اجدادی ما است . بین این تعداد 2 وجه مشترک خیلی بارز است . اول اینکه همه در سنین متوسط به بالا بودند و دوم اینکه همه رفته بودند زیارت حضرت و فکر میکردند قرنطینه هستند . غافل از اینکه اولین پارامتر در پیروزی بر ویروس رعایت بهداشت است . آن مکانهای زیارتی هر حضرتی فقط ویروس و باکتری و میکروب تولید میکنند مرکز پخش بیماری است .

ویروسها هم که به شکل هیئتی حرکت میکنند با رسیدن به روستای اجدادی ما ، و دیدن مشتی اسکول که از حضرتی گارانتی گرفته اند برای زنده ماندن ، و خندان هستند... رهبرشان به بقیه ویروسها فرمان میدهد همین جا چادر میزنیم خیلی با حالن ...


با دفتر آیت الله در حوزه علمیه تماس گرفتم و گفتم مسئلتون حاجی...

نماینده خدا گفت بفرمائید فرزندم تا جواب بدهم ...

گفتم حاج آقا اقوام ما رفتند زیارت و یحتمل ضریح را لیس هم زده اند برای زنده ماندن ... ولی هی خبر میرسد درحال ورپریدن هستند مشکل کجاست آیا در گارانتی حضرت باید شک کرد ؟

نماینده خدا گفت : مشکل در تمام نکردن فریضه است ، مطابق سنت رسول الله بعد از فریضه الهی لیس زدن حتما باید کرد توش ... تا حضرت خوشش بیاید و گارانتی زنده ماندن درست عمل کند والا شما لیس میزنی و اگر توش نکنی حضرت نیمه کاره روی هوا ول میشود و این درست نیست و گارانتی به فرمان خدا عمل نمیکند . حالا بگو اقوام شما بعد لیس کردند توی ضریح ؟

گفتم نمیدونم حاجی ، بی خبرم.

فرد لیس زن ضریح حضرت را به عنوان یک بیمار روانی سرخود ... دستگیر کردند ولی علی خامنه ای ضمن دوری از شهر تهران و قرنطینه کامل خودشان ، برای بقیه بیماران کرونایی نسخه پیچید که به ائمه اطهار توسل کنید ... این توسل کردن علی خامنه ای و آن لیس زدن بیمار مربوطه هر دو از یک جنس هستند . از جنس جهل مطلق ...

بعد از چهل سال جنایت و دزدی اسلامی مطابق قانون اساسی شریعت وعدم توانایی مدیریت جدی برای هر بحرانی ، منتظر معجزه و نتیجه ایی الهی نباش . کرونا را با سرکوب و گلوله و طناب دار ، یعنی تنها هنر حکومت اسلامی ایران ، نمیشود مهار کرد . باید دلسوز و خلاق باشید که نیستید.

و بالاخره با ظهور ویروس کرونا و در این جنگ بین علم و خرافات ، از ساکنان اصلاح طلب مفت خور کاخ سفید ، خبری نیست . سروش ، گنجی ، مسیح و بقیه حضرات ... کجائید جیگرا ، دقیقا کجائید ؟

.................................................

حداقل ۱۳ هزار نفر را در مرز ۲۱۲ کیلومتری بین ترکیه و یونان مشاهده کرده اند...

هوا سرد است ، خانواده ها و کودکان خرد سال در این هوای سرد منجمد برای زنده ماندن تلاش میکنند پلیس یونان اقدام به شلیک مستقیم به پناهجویان کرده است .


پدیده پناهئدگی یا آوارگی یک انتخاب معمول برای انسانها نیست ، غالبا یک جبر است ، این جبر محصول سیاستهای کلان غرب است و حالا میخواهند هم سیاستهای خودشان را پیش ببرند و هم اصلا قیمتی ندهند .


سباستین کورتس، صدراعظم اتریش، در تویتر اش نوشته است: "وضعیتی مانند سال ۲۰۱۵ نباید تکرار شود." او در ادامه نوشته است که "هدف ما باید محافظت صحیح از مرزهای خارجی اتحادیه اروپا، متوقف کردن مهاجران غیرقانونی در آنجا و متوقف کردن حرکت شان به سمت مرز ها باشد...

ترکیه رسما از اروپا تقاضای کمک در جنگ سوریه کرد ، ر همین زمینه، رجب طیب اردوغان، رئيس جمهوری ترکیه روز چهارشنبه اتحادیه اروپا را تهدید کرد یا از عملیات نظامی این کشور در سوریه حمایت کنند یا خود را آماده رو به رو شدن با موج بزرگ‌تری از پناهجویان در اروپا کنند.


براساس اعلام سازمان ملل متحد، از ماه دسامبر 2019 به این طرف نزدیک به یک میلیون نفر به آوارگان سوریه اضافه شده است که نیمی از آنها کودکان هستند. بشارالاسد، رئیس جمهور سوریه و متحد وی روسیه حملات تهاجمی شانرا را در آخرین دژ محکم شورشیان در ادلب پیش می برند. عمدتاً شبه نظامیان اسلام گرا و جهادیست ها در این منطقه فعال هستند که برخی از آنها توسط ترکیه حمایت می شوند...


تمامی این صحنه محصول سیاستهای بیست ساله غرب در خاورمیانه است و مهاجرت یکی از میوه های تلخ این سیاست است .


جناب اروپا و غرب ، شما بهتر است اول بازیهای خون در خاورمیانه را پایان دهید از حمایت حکومت اسلامی ایران دست بردارید ... موضوع پناهجویی اتوماتیک بی معنی میشود . هیج انسانی در حالت عادی آوارگی را انتخاب نمیکند اگر که غرب دست از حمایت حکام مرتجع خاورمیانه بردارد.




اسماعیل هوشیار
05.03.2020

March 05, 2020

فراخوان به "خودی"ها برای پیوستن به صفوف کومه له , دربارۀ اظهارات اخیر رفیق ابراهیم علیزاده(۴)

فراخوان به "خودی"ها برای پیوستن به صفوف کومه له

دربارۀ اظهارات اخیر رفیق ابراهیم علیزاده

(۴)

 

 

 

 

رفیق ابراهیم علیزاده دبیر اول کومه له-سازمان کردستان حزب کمونیست ایران در ادامۀ سخنان خود خطاب به احزاب سیاسی در کردستان، که در جریان سخنرانی خود به مناسبت گرامیداشت روز کومه له آنرا ارائه نمودند گفتند:

" مسئلۀ دیگری که خیلی مهم است سرنوشت نیروی مسلح است در کردستان. نیروی مسلح در کردستان یکی از آن سئوالات پیشارویمان است که در فردای وقوع تحولات در جامعۀ ایران با آن چکار خواهیم کرد، راجع به این مسئله درهایمان باز است برای صحبت و گفتگو برای خودمان، نظر و دیدگاه خودمان را داریم آنرا فرموله و بیان کرده ایم و فکر می کنم واقع بینانه است، اما بگذار بر سر آن صحبت کنیم، گفته ایم که نیروی مسلح تحت کنترل مردم قیام کننده باشد، در زیر کنترل نهاد و ارگان هایی که مردم نمایندگی می کنند باشد، از زیر کنترل احزاب سیاسی بیرون بیاید، حزب سیاسی صاحب نیروی مسلح نباشد، بر سر جزئیاتش حرف می زنیم، مشکل نیست از جانب ما راه این باز است، منتها کسی که به آیندۀ کردستان فکر می کند نمی تواند به آن فکر نکند و نمی تواند آن همه تجربۀ تلخی که در گذشته روی داده اند مد نظر قرار ندهد. مسئلۀ دیگر، مسئلۀ حاکمیت است. همه می گویند جنگ های داخلی و آن نوع جنگ ها، برای حاکمیت(قدرت.م) است، چنین باشد یا نه، به هرحال اگر این  جنگ و درگیری و به جان هم افتادن واقعی است، خُب بیاییم فکری به حال آن بکنیم، ساده ترین دیدگاه دمکراتیک که در دنیا هست این است که حاکمیت حق مردم است، پس حاکمیت را به مردم بدهیم. بیاییم و بنشینیم و توافق کنیم که پروسۀ واگذار کردن حاکمیت به مردم چگونه است و بر روی جزئیات آن به توافق برسیم، اما البته ما واقع بین هستیم، ما در خیال زندگی نمی کنیم، ما می دانیم که مرحلۀ گذار هم هست، شما به ترافیک لایت، چراغ راهنمایی، نگاه کنید چراغ راهنمایی، زرد و قرمز و سبز دارد، اگر زرد نداشته باشد روزی هزاران تصادف روی می دهند، بیاییم ما برای چراغ زرد هم فکری بکنیم با آن چراغ زردی که از تصادف جلوگیری می کند، راهی برایش پیدا کنیم برای اینکه در آن مرحله تا جامعه می تواند ثبات خود را دوباره بدست بیاورد، تا مردم حاکمیت توده ای خود را تأمین می کنند، تا نیروی مسلح به تحت کنترل مردم در می آید، بیاییم فکری نیز برای ترافیک لایت زردمان هم بکنیم، اینهم بر روی "پشت شیر" نیست، اگر حسن نیت باشد، می شود. از دیدگاه ما باب دیالوگ و گفتگو با همۀ احزاب سیاسی کردستان بر سر این موضوع گشوده است و ما از آن امتناع نمی کنیم از پیداکردن را چارۀ واقع بینانه. اما ما دوست نداریم با آن نمایش بدهیم، این ضرورت ها و نیازها را به پشت پا گرفتن از پهلودستی خود تبدیل کنیم، فقط با آن تبلیغ کنیم، ما می خواهیم واقعاً آنرا به عمل در آوریم."

در ارتباط با سخنان ایشان ابتدا باید گفت این درست است که کومه له در خصوص "نیروی مسلح" در آیندۀ کردستان دارای سیاست روشن و اصولی است، چنین سیاستی منتج از برنامه و اهداف اعلام شدۀ کومه له در کردستان یعنی استقرار حاکمیت شورایی مردم در کردستان است. نیروی پیشمرگ کومه له بمثابه بازوی مسلح حزب کمونیست ایران هم، بایستی در خدمت ایجاد و سازمان دادن یک ارتش توده ای در کردستان و در خدمت به امر تحقق حاکمیت شورایی قرار گیرد و نیز در سطح سراسری متحدین خود را به حمایت از نیروی مسلح توده ای مردم کردستان فرا بخواند.

بنابراین بدون تأکید و ابلاغ مشخص بر شکل "حاکمیت مردمی" که از نظر ما کمونیست ها همانا سیستم شورایی بوده و می تواند متضمن حداکثر دخالت مردم در امور جامعه از جمله لگام زدن بر سرکشی و اقدامات خشونت آمیز احزاب باشد؛ اشارۀ عام مبنی بر تحت کنترل قرار گرفتن نیروی مسلح از سوی "مردم"، ناقص است و راه به جایی نمی برد. چرا که می دانیم مثلاً حزب دمکرات کردستان و سازمان زحمتکشان هم از برنامۀ فدرالیستی خود به عنوان برنامه برای "حاکمیت مردم کردستان" نام می برند. احزاب بورژوازی فاسد و چپاولگر حاکم بر کردستان عراق، سالهاست که شکل حکومتی پارلمان خود را به عنوان "حکومت مشروع مردم کردستان" به دنیا معرفی می کنند و اینک بعد از گذشت ۳۰ سال از به قدرت رسیدن آنان، همچنان اسلحه و تفنگ است که حرف اول را در این جامعه می زند. رژیم جهل و جنایت اسلامی هم، "مجلس شورای اسلامی" خود را "نماد حاکمیت ملت ایران" معرفی می کند. اساساً کدام کشور و سیستم حکومتی در دنیای سرمایه داری هست که "شکل حکومتی" خود را "مردمی" و برای "مردم" معرفی نکند؟!

هر چند که مخاطب قرار دادن این احزاب برای التزام به رعایت موازین دمکراتیک و پرهیز از خشونت در قبال یکدیگر و در قبال جامعه وظیفه ای همیشگی است، اما امری که می تواند متضمن تحقق چنین سیاست روشن و اصولی ای باشد، تلاش جدی برای استقرار حاکمیت شورایی در کردستان است نه چیز دیگری. قوت کومه له در این خواهد بود که هم در عرصۀ همکاری های معین با آن احزاب و هم در عرصۀ آگاهگری و افشای اعمال و سیاست های آنان، با قدرت و اعتماد بنفس عمل کند.

احزاب بورژواناسیونالیست در کردستان همیشه خود را سرور و قیم مردم به حساب آورده و برای به قدرت رسیدن و حاکمیت خود بر این مردم، به هر عملی ولو جنایتکارانه هم متوسل می شوند، حال چگونه برایشان قابل قبول است که این بار مردم بر آنها مسلط شده و خود تحت کنترل مردم باشند؟! تجربۀ همجنسان شان در حکومت اقلیم کردستان همین را نشان می دهد. پس در این میان، راهکار اصلی و تعیین کننده، نه در دست احزاب، بلکه در دستان توانمند توده های مردم و در رأس آن کارگران و زحمتکشان کردستان قرار دارد.

نزدیک به سه دهه است که در متن روابط و دیپلماسی موجود میان کومه له و حزب دمکرات، همواره به این حزب اعلام شده است که مثلاً مذاکرات یک جانبه با رژیم اسلامی، در ضدیت و تقابل با منافع مردم کردستان است و باید تحریم شود، اما گوش این حزب به این حرفها بدهکار نبوده و تا همین امروز هم مشغول ادامۀ سیاست مذاکرۀ خود با رژیم اسلامی هستند.

 به همین سان، هیچ درجه از روابط و دیپلماسی، امضاهای روی کاغذ، تعامل و تسامح و حتی اعلان التزام به جامعه، نمی تواند مانع بروز جنگ و درگیری و توسل به خشونت از سوی احزاب و جریانات بورژواناسیونالیستی باشد. هر چند تلاش ها در این زمینه ضروری است، و به این امر نیز واقفیم که زبان تبلیغات مان باید با مناسبات ما با این احزاب خوانایی داشته باشد؛ اما تمامی این تلاشها و امورات، مربوط به شرایط و دوران امروز یعنی "در اپوزیسیون بودن" است. در صورت وقوع هر گونه تحول (اعتلا، قیام و انقلاب) در جامعه، کل مناسبات و قراردادهای موجود بین ما و این احزاب دگرگون شده و یکبار دیگر بر اساس شرایط تازه و الزامات آن، و توازن قوای موجود در آن دوران، آرایش می یابد. احزاب مذکور از جانب متحدین منطقه ای خود مورد حمایت و پشتیبانی قرار می گیرند و برای جلوگیری از تعمیق انقلاب، به نسبت توازن قوایی که در آن قرار می گیرند و در صورت غیاب حضور مردم در صحنۀ سیاسی، کاملاً محتمل است که برای تأمین قدرقدرتی خود، علیه مردم، علیه احزاب چپ و کمونیست و علیه یکدیگر نیز وارد جنگ و درگیری هم بشوند. پس تنها تشکیل فوری و بلافاصلۀ شوراها در سطح وسیع، و تسلیح بلافاصلۀ عموم مردم، و ایجاد یک ارتش توده ای، و به عبارت دیگر، حکومت شورایی است که می تواند از دستاوردها و حاکمیت مستقیم مردم حمایت کند و سد محکمی بر سر راه بروز چنین اعمال جنگ طلبانه ای باشد.

اما در شرایطی که رهبری امروز کومه له به پوپولیسم و راست روی و تقویت گرایش ناسیونالیستی مشغولند، به طور عملی به استراتژی سوسیالیستی کومه له در کردستان که یکی از ارکان آن تلاش برای جدایی توده های مردم کارگر و زحمتکش از استراتژی، افق، آرمانها و سیاست های احزاب بورژوایی در کردستان و تقویت استراتژی سوسیالیستی در قبال استراتژی ناسیونالیستی در مقیاس اجتماعی بوده و اساساً شرط لازم پیشروی جنبش انقلابی و تحقق حاکمیت مردمی در کردستان است؛ پشت کرده و در این میان موضوع همکاری و روابط با احزاب ناسیونالیستی را چنان برجسته کرده اند که مدتهاست کل سیاست و انرژی کومه له در کردستان را به آن مشغول کرده اند و در واقع اساس کار را به فراموشی سپرده اند. ایشان آگاهانه جامعه را از مسلح بودن احزاب می ترسانند، ممانعت از "تکرار تجربۀ تلخ" که منظورشان جنگ حزب دمکرات علیه کومه له است را ورد زبان خود کرده اند تا مجوزی برای سازشکاری و همسویی های خود با حزب دمکرات دست و پا کنند. وگرنه کسی که وفادارانه به تاریخ کومه له افتخار می کند، نمی تواند جانفشانی ها و مقاومت قاطعانۀ کومه له در برابر قلدری و تعدیات حزب دمکرات علیه آزادی و دمکراسی در کردستان را به عنوان "تجربۀ تلخ" یاد کند، همانگونه که نمی توان از تهاجم کومه له به سپاه مزدور"رزگاری" و محو آنان از صحنۀ سیاسی کردستان و همچنین از جانفشانی و مقاومت کومه له در برابر تعدیات و سرکوبگری های رژیم اسلامی در کردستان به عنوان "تجربۀ تلخ" یاد کرد. کسی که چنین تبیین عوامفریبانه ای به خورد جامعه می دهد، قبل از هر چیز جانبازی رفقای خود و کمونیست های این جامعه را به هدر می دهد! بایستی به چنین کسانی گفت که اگر به زعم شما آن "تجارب تلخ"، نمی بود بورژوازی و ارتجاع در کردستان اینک این جامعه را قرق کرده بود و به قول معروف "نه از تاک، نشان مانده بود و نه از تاک نشان!"

تکرار عبارت بی مُسمای پرهیز از "تجربۀ تلخ"، در واقع در خدمت افسارگسیختگی احزاب و به رسمیت شناسی توسل به خشونت در برابر هر افشاگری یا صدای مخالف در جامعه خواهد بود. در اینجاست که باید گفت احساس مسئولیت واقعی در قبال "هر قطره خون در کردستان"، و نیز ضمانت واقعی آزادی بیان در این جامعه، همانا تلاش پیگیر در راستای برپایی یک جنبش شورایی قدرتمند در همین امروز، و آگاهگری به موقع و افشای سیاست ها و طرح و برنامه های ضدمردمی موجود دراین جامعه است؛ نه سکوت و مدارا در قبال آنان. در غیر اینصورت، فساد و جنایت و خونریزی همچون کردستان عراق، در آیندۀ کردستان ایران نیز حکمروایی خواهد کرد.

رفیق ابراهیم در ادامۀ سخنان خود، به مسئلۀ حاکمیت در کردستان اشاره می کند. ایشان اصل "حاکمیت برای مردم" را به عاریه می گیرد تا در یک چنین پوششی مواضع انحرافی امروز خود را در این باره، بیان دارد. بحث توافق با احزاب ناسیونالیست بر سر "مرحلۀ گذار" با تمثیل "ترافیک لایک"، که رفیق ابراهیم بر آن تأکید دارد؛ دقیقاً بخشی از همان بحث و مواضع انحرافی رفیق "جمال بزرگپور" دیگر عضو رهبری کومه له در خصوص به زعم ایشان "ناکارایی" برنامۀ کومه له برای حاکمیت شورایی مردم در کردستان است. رفیق جمال بر این باورند که در آینده، و در دورۀ انتقالی یا همان دورۀ گذار(بعد از جمهوری اسلامی)، ادارۀ جامعه به احزاب سپرده شود و پس از آنکه آن دوره سپری شد آنگاه می توان از دورۀ انتقالی بە دورۀ تثبیت پایەهای حاکمیت تودەای گذر کرد"! ایشان از جمله از اینکه در برنامۀ کومه له، به این موضوع پرداخته نشده و به جای آن فوراً تشکیل شوراها را در دستور گذاشته شده است؛ این برنامه را فاقد امکان عملی شدن می داند! (در این باره قبلاً نوشته های مفصلی انتشار داده ام که در آرشیو همین سایت اینترنتی موجود است.)

اینک رفیق ابراهیم علیزاده نیز این تبیین را توسعه کرده و بر خلاف برنامۀ کومه له برای حاکمیت، آنرا خودسرانه به عنوان موضع رسمی کومه له روبه جامعه اعلام می کند!

 بحث مزبور سالها قبل در صفوف تشکیلات مورد نقد قرار گرفت و بعد از آن رفیق جمال آنطور که خود گفته اند آنرا به بایگانی سپردند! در اینجاست که باید برای آن دسته از رفقای متوهم در این تشکیلات روشن شده باشد که چند سال سکوت رفیق ابراهیم در قبال نظرات انحرافی رفیق جمال که همان نظرات جریان "فراکسیون" در مورد برنامۀ کومه له برای حاکمیت بود، برای چه بود؟! ما همان موقع گفتیم که این یک اپورتونیسم سیاسی آشکار است. گفتیم که این نظرات به بایگانی سپرده نشده و سکوت رفیق ابراهیم هم نشانۀ رضایت بر آن است. فقط زمانِ کمی لازم بود تا امروز در شرایط مساعدتری از وجود گرایش راست و ناسیونالیستی غالب بر رهبری کومه له، آن نظراتِ مسکوت و مذموم، این چنین در تریبون رسمی تشکیلات توسط دبیر اول آن جار زده شود!

صحبت های اخیر رفیق ابراهیم، تکرار همان مواضع و صحبت های "عبدالله مهتدی" است که چند ماه قبل طی یک سخنرانی در شهر کلنِ آلمان، هنگام پرداختن به استراتژی سازمان زحمتکشان با عنوان "طرح مدیریت در کردستان"، ضمن ابراز نگرانی از اوضاعی که ممکن است در آینده کنترل آن برایشان دشوار باشد، بر امر ادارۀ جامعه در دورۀ انتقالی توسط احزاب، تأکید دارد.

 "طرح مدیریت دوران گذار"، چه از سوی عبدالله مهتدی و چه از سوی رفیق ابراهیم علیزاده در واقع طرح و پروژه ای است که عملاً در خدمتِ به قدرت رسیدن احزاب، و به حاشیه راندن مردم قرار دارد! "مدیریت دورۀ گذار" از سوی احزاب، در واقع دورۀ مصالحه بر سر قدرت و تدارک مقدمات اداری و بوروکراتیک مربوط به تقسیم قدرت میان احزاب و شکل مربوطۀ آن یعنی پارلمان خواهد بود. در این میان اگر "ترافیک لایت"ی هم موجود باشد، همانا نشان دادن چراغ قرمز بر روی مردم و چراغ سبز بر روی احزاب خواهد بود، چراغ زردی وجود نخواهد داشت! یک چنین "ترافیک لایت"ی، قطعاً باعث تصادف خواهد شد، چرا که عبور به میدانِ قدرت، و کشمکش بر سر تقسیمات آنرا، برای احزاب مجاز نموده است.  به یقین که مردم کردستان، این "ترافیک لایت" را بر مبنای درست آن، تغییر خواهند داد!

اظهارات اخیر رفیق ابراهیم، علاوه بر برنامۀ کومه له برای حاکمیت، با مصوبۀ کنگرۀ ۱۵ کومه له هم در تناقض و مغایرت کامل قرار دارد. در آن کنگره، دقیقاً در پاسخ به چنین دیدگاه و مواضع انحرافی مبنی بر لزوم پرداختن به نقش احزاب در ادارۀ جامعه، به طور مصوب گفته شد که "تعيين سياست و تاکتيک مشخص برای شرايطی که هنوز به وقوع نپيوسته و توازن قوايی که هنوز ناشناخته است، برنامه ريزی برای آن، سياست و تاکتيک معينی را تا سطح استراتژی ارتقا می دهد و استراتژی سوسياليستی را در عمل به حاشيه می راند."

مواضع رفیق ابراهیم و رهبری امروز کومه له، در میان مردم به این توهم دامن می زند که گویا احزاب ناسیونالیست قابلیت و صلاحیت ادارۀ جامعۀ کردستان را دارند! از رفیق ابراهیم باید پرسید چنانچه حزب دمکرات در همان دوران گذار، بر مسند به زعم شما "اداره آن دوره"، بنشیند، آیا واقعاً حاضر است بعد از آنکه "مأموریتش" به اتمام رسید، لطف کند از مسند خود پایین آید و آنرا به توده های مردم تفویض نماید؟

در اینجاست که باید دید نگرانی رفقا از بروز جنگ و درگیری بین احزاب برای چیست؟ ایشان از هم اکنون می خواهند تنش و کشمکش های مربوط به مسئله ای که خود از آن به عنوان "ادارۀ جامعه در دورۀ گذار" نام می برند را تخفیف داده و به گونه ای معامله گرانه با احزاب ناسیونالیست برای شراکت در چنین اداره ای، به مصالحه و توافق برسند! این احزاب، به قول معروف "از خدا می خواهند" که بهانه ای برای نشستن بر مسند قدرت پیدا کنند. در این جا هم و طبق معمولِ سالهای اخیر، رفیق ابراهیم به کمک آنان شتافته و با دوختن "کلاه شرعی" دیگری، راه را برای آنان هموار می کند و خود نیز همراهشان است. اما غافل از اینکه، سپردن ادارۀ جامعه به دست احزاب در هر مقطعی، سرآغاز جنگ و خونریزی خواهد بود. براستی که این، معاملۀ آشکاری است بر سر حقوق پایمال شدۀ مردم کردستان!!

باید گفت که برنامۀ کومه له برای حاکمیت شورایی، بر پایۀ حق حاکمیت کارگران و توده های مردم کردستان و دخالت مستقیم آنها در تعیین سرنوشت سیاسی و اداری جامعه استوار است. بنابراین، در این برنامه جایی برای تقسیم قدرت مابین احزاب سیاسی وجود ندارد. این امر به معنای حذف و یا نادیده گرفتن نقش احزاب در حاکمیت سیاسی کردستان نیست. تا آنجا که به نقش احزاب مربوط می شود، چگونگی و نحوۀ دخالت آنها در امر حاکمیت سیاسی مطرح است نه چیز دیگری. احزاب مختلف سیاسی می توانند همچو اقشار مختلف مردم، در پروسۀ انتخابات نمایندگان مردم شرکت کنند و از این مسیر وارد سیستم و نظام شورایی شوند و از این طریق در "قدرت سیاسی" نقش ایفا کنند.

در واقع صحنۀ سیاسی جامعۀ کردستان میدان جدال و تقابل دو آلترناتیو است، آلترناتیوِ حکومت شورایی که موجبات دخالت مردم در اداره و مدیریت جامعه را فراهم می آورد، و آلترناتیوِ حکومت پارلمانی که مانند هر جای دیگر، مردم را به حاشیه می راند و به تقسیم قدرت در بین احزاب رسمیت و قانونیت می بخشد. در این جدال واقعی، باید بیش از پیش قاطعانه و بدون هیچ گونه شک و تردید و یا تزلزلی، بر عملی بودن، برحق بودن، مترقی بودن و راهگشا بودن آلترناتیو حکومت شورایی پای فشرد و همین امروز آنرا به یک حرکت و جنبش واقعی در کردستان تبدیل کرد.

صلاحیت و توانایی ادارۀ جامعه در هر مقطعی، چه دوران گذار و چه غیر آن، در اختیار کارگران و مردم مسلح متشکل در شوراها می باشد. تجربۀ کردستان و ادارۀ جامعه توسط شورا و جمعیت های مردمی در سالهای اوایل قیام، هنوز زنده است و نباید به هیچ حزب و جریانی تحت هیچ بهانه و ادعایی، اجازۀ پایمال کردن آنرا داد. درست است که جامعۀ کردستان به درجاتی تحزب یافته است، اما تجربۀ زندۀ همسرنوشتان این مردم در کردستان عراق، گواهی است بر اینکه کل این مردم از دخالت و سروری احزاب به بهانه "مدیریت" و "حکومت"، و تقسیم نفوس میان آنان، بیزار و متنفرند!

با توجه به اظهارات رفیق ابراهیم علیزاده، از نظر رهبری امروز کومه له، حاکمیت شورایی مردم در کردستان، ابتدا باید با اداره و حاکمیت احزاب شروع شود. این است چهرۀ واقعی مواضع و نظرات ایشان در خصوص حاکمیت مردمی و ساختار آن! یک چنین دیدگاه و نظراتی نه تنها راست روانه، بلکه کاملاً در تضاد با کل سیاست و برنامۀ مبارزاتی کومه له و حزب کمونیست ایران قرار دارد. اینان با یک چنین سلسله مواضع، و نیز عملکردهایی که در طی قسمت های قبلی این نوشته به گوشه هایی از آن اشاره شده است؛ صلاحیت رهبری کومه له به مثابه سازمان کردستان حزب کمونیست ایران را از دست داده اند!

پویا محمدی

۱۵ اسفند ۱۳۹۸

۵ مارس ۲۰۲۰

 

۸مارس روز جهانی زن بر همگان مبارک !

۸مارس روز جهانی زن بر همگان مبارک !

هر روز روز زن است و هر روزتان مبارک باد!

نمیدانم از کجا شروع کنم تا آنجایی که من یادم میاد در کتابهای درسی زمان ما داستانهایی داشتیم که خیلی درسها وپند هایی را به ما میداد البته با زبان کودکی و قابل فهم برای کودکان از جمله بلدرچین وبرزگر،مورچه وجیرجیرک و شعرهای کودکانه مادر و فرزندان  و صد دانه یاقوت وامثالهم......که همگی هم نسلهای ما بخوبی بیاد دارند.

 

حالا از آن زمان تا کنون چند دهه میگذرد اما همچنان داستان زندگی ما و در آرزوی بدست آوردن حداقلی از امکانات جامعه و رسیدن به آزادی زن سر جای خودش است. اکنون در آستانه روز جهانی زن متاسفانه ما با یک پدیده به اسم ویروس کرونا مواجه هستیم که باعث فراموشی ویروس اصلی جامعه یعنی نظام ضد زن اسلامی شده است. این حکومت سانسور و بی تفاوت به جان مردم اکنون با استفاده از  ویروس کرون در حال ایزوله  کردن مردم معترض است، و کاری کرده که باید با قیمت چند برابری ماسک و ژل و دستکش جهت پیشگیری از ابتلا به کرونا  بخریم. 

مردم در این شرایط سخت اقتصادی باز مثل همیشه باید تاوان بی درایتی  مدیران نالایق و چپاول خزانه صندوقهای باز نشستگی را بدهند..

 حتی در این شرایط سخت کشور نیز زنان از جمله زنان پرستار نقش اصلی و فداکاری خود را ایفا میکنند. در مجموع هر چه جمهوری اسلامی و جامعه مرد سالاری دینی در راه تضعیف موقعیت زن در جامعه است اما نقش زنان در تمام عرصه های اجتماعی و فرهنگی  و اموزشی و امداد رسانی و اداره امور کشور در سطحی است که همه پروپاگند و قوانین و فرهنگ ضد زن آنها را بر باد داده است.

 

با نزدیک شدن به هشت مارس روز جهانی زن شاهد تلاش همه جانبه و بی وقفه جنبش آزادیخواهان مران و زنان برابری طلب در بدست آوردن حق برابر زن و مرد و حق برخورداری از همه امکانات کشور بطور برابر در مشاغل مختلف و مدیریتی حتی در سطح وزارت را خواهان هستند، هر چند مقام زن در هر پستی در این نظام به معنی بی حرمتی با پدیده زن خواهد بود چون سیاست و قوانینی را اجرا میکند که کاملا علیه  خود و برابری زن تدوین و اجرا میگردد. اما نفس آگاهی به اینکه این حق زنان است در همه امورات کشور حضور برابر داشته باشند خود گامی رو به جلو است.

امیدوارم که زنان و مردان آزادیخواه و برابری طلب دوشا دوش هم بتوانند در رفع تبعیض در تمام عرصه های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و اداری کشور گامهای موثر تری برداشته و بتوانیم آینده روشن و بهتری را که شایسته زنان و مردان متمدن است بسازیم وبستر  مناسب برای نسل نو و جوان ایرانی و کودکان عزیز خود فراهم کنیم. راه اول رسیدن به این هدف سرنگونی حکومت ضد زن جمهوری اسلامی و استقرار نظام سوسیالیستی است.

 

از این فرصت استفاده کرده روز جهانی زن را به تمام زنان کشورم تبریک گفته و آرزوی سلامتی و موفقیت روز افزون برایشان دارم. به امید آنروز که خیلی دیر نیست. زنده باد آزادی و برابری!

 

 

-منبع: شماره ١٢٠ نشریه سوسیالیسم امروز

١٥ اسفند ١٣٩٨

٥ مارس ٢٠٢٠

-

 

ده ها هزار پناهجو قربانی سوء استفاده های سیاسی اتحادیه اروپا و دولت فاشیست ترکیه!

ده ها هزار پناهجو قربانی سوء استفاده های سیاسی اتحادیه اروپا و دولت فاشیست ترکیه!

bahram.rehmani@gmail.com

 

اردوغان بر سر نبرد ادلب: «اروپا یا از ما حمایت کند یا منتظر موج پناهجویان باشد» !

 

اما روز چهارشنبه ۴ مارس ٢٠٢٠، اتحادیه‌ اروپا طی نشستی فوق العاده با انتشار بیانیه‌ای مخالفت شدید خود را با «سوء استفاده ترکیه از پناهجویان برای اعمال فشار جهت رسیدن به اهدافی سیاسی خود» اعلام کرد.

در این نشست که با حضور نمایندگان ۲۷ کشور اتحادیه ی اروپا برگزار شد، از ترکیه خواسته شد تا به مفاد توافق سال ۲۰۱۶ میان ترکیه و اتحادیه‌ی اروپا در مورد مهاجران پایبند باشد.

طبق توافق سال ۲۰۱۶ ترکیه متعهد شده است در قبال دریافت کمک‌های مالی از اتحادیه ی اروپا با ماندن پناهجویان در خاک خود موافقت خواهد کرد. این توافق در پی بحران مهاجرت در سال ۲۰۱۵ میان ترکیه و اتحادیه‌ اروپا منعقد شده است.

ترکیه هفته‌ گذشته اعلام کرده بود که دیگر به مفاد این توافق پایبند نخواهد بود.

ترکیه می‌خواهد از مهاجران برای اعمال فشار بر اروپا برای کسب حمایت آن ها با سیاست هایش در جنگ سوریه استفاده کند. بر این اساس ترکیه مرزهای خود را به روی مهاجرانی که مدت هاست در این کشور به سر می برند گشوده است.

 

 

 

رجب طیب اردوغان، روز چهارشنبه، اتحادیه اروپا را تهدید کرد که یا از عملیات نظامی جدید ترکیه در سوریه حمایت کنند یا با موج بزرگ تری از پناهجویان روبه‌رو خواهند شد.

اردوغان طی سخنرانی در جمع نمایندگان پارلمانی حزب عدالت و توسعه، گفت: «موج ورود پناهجویان به اروپا ادامه خواهد داشت مگر این که قانون اساسی جدیدی بر اساس وحدت سیاسی و تمامیت ارضی سوریه ایجاد شود، انتخابات آزاد برگزار گردد و دولت دموکراتیک منتخب مردم به روی کار بیاید.»

او خطاب به اروپا توضیح داد: «اگر کشورهای اروپایی می‌خواهند بحران پناهجویان را حل کنند، باید از راهکارهای سیاسی و انسانی ترکیه در سوریه حمایت کنند...  برای کشورهای اروپایی که هر روز صدای قدم‌های فاشیسم از آن جا بلندتر به گوش می‌رسد، وضعیتی مانند این (افزایش موج پناهجویان) یک فاجعه واقعی خواهد بود. امیدواریم که وضعیت کنونی، اتحادیه اروپا را به دیدن واقعیت و ارائه حمایت لازم به کشور ما مجاب کند.»

اردوغان با بیان این که اجازه نمی‌دهد خون سربازان کشته شده ترکیه در سوریه به هدر رود، به ارائه آماری بدون مدرک از تلفات و خسارات ادعایی ارتش سوریه بر اثر عملیات نظامی آنکارا پرداخت و ادعا کرد: «۳۲۰۰ نیروی حکومت از پای درآمده، ۱۶۰ دستگاه تانک نابود، ۱۰۰ یگان توپخانه‌ای، ۳ فروند جنگنده، ۸ فروند بالگرد، ۷ سامانه ضد هوایی و حدود ۱۰ انبار مهمات نابود شده است.»

 

در پی کشته شدن ۳۴ سرباز ترک در حمله هوایی روز پنج شنبه ۲۷ فوریه به کاروان نظامیِ ترکیه در اِدلِب، رییس جمهوری ترکیه کشورهای عضو ناتو را به کمک طلبید و از آن­‌ها خواست که ترکیه را در برابر ارتش سوریه و ارتش‌ های حامیِ بشار اسد تنها نگذارند، و گرنه مرزهایش را برای ورود پناهجویان به اروپا خواهد گشود. اما آمریکا و چند کشور اروپاییِ عضو ناتو به همین بسنده کردند که حمله هوایی به کاروان نظامی ترکیه را محکوم کنند.

به گفته بعضی از کارشناسان، آن­ها از این ظاهرسازی نیز می‌‌توانستند چشم پوشی کنند، زیرا با دخالت نظامیِ ترکیه در سوریه مخالف­‌اند.

ترکیه سرانجام روز جمعه ۲۸ فوریه مرزهایش را به سوی اروپا گشود. به گفته سازمان ملل عصر روز شنبه ۲۹ فوریه دست‌کم ۱۳ هزار پناهجو به مرز یونان رسیده بودند. طول مرز زمینی ترکیه با یونان ۲۱۲ کیلومتر است. در همان روز مرزبانی یونان اعلام کرد که بیش از ۹ هزار پناهجو را که قصد ورود به خاک آن کشور را داشتند بازگردانده است.

وزارت دفاع ترکیه روز چهارشنبه ۴ مارس، اعلام کرد دو سرباز دیگر این کشور در درگیری‌های ادلب در سوریه کشته شدند. به گزارش يورونيوز، درگیری‌ها در ادلب میان نیروهای حامی دولت سوریه و ستیزه‌جویانی که از سوی ترکیه حمایت می‌شوند بالا گرفته است و آنکارا خود به صورت مستقیم وارد این درگیری‌ها شده است.

 

ترکیه روز یک شنبه، ۱ مارس دو فروند هواپیمای جنگی سوریه از نوع٤٢ SU- را در آسمان استان ادلب در شمال‌غرب سوریه هدف گرفت و سرنگون کرد.

در همین زمینه، رجب طیب اردوغان، ریيس جمهوری ترکیه روز چهارشنبه اتحادیه اروپا را تهدید کرد یا از عملیات نظامی این کشور در سوریه حمایت کنند یا خود را آماده رو به رو شدن با موج بزرگ‌تری از پناهجویان در اروپا کنند.

این تهدید اردوغان در حالی صورت می‌گیرد که در روزهای اخیر هزاران مهاجر از ترکیه به سمت مرزهای دریایی و زمینی یونان به راه افتاده‌اند.

اردوغان در بخش دیگری از سخنرانی خود در جمع نمایندگان پارلمانی حزب عدالت و توسعه، گفت: «اگر کشورهای اروپایی می‌خواهند بحران پناهجویان را حل کنند، باید از برنامه‌های ما در سوریه حمایت کنند. در شرایطی که هر روز صدای فاشیسم در اروپا بلندتر از قبل به گوش می‌رسد، افزایش موج پناهجویان می‌تواند برای آن ها یک فاجعه واقعی باشد.»

اردوغان هم چنین بار دیگر بشار اسد را تهدید کرد که تا دیر نشده به خود بیاید چرا که سایر کشورها دیگر از او حمایت نخواهند کرد. «ما با عملیات سپر بهار نشان دادیم که می‌دانیم چگونه بجنگیم، هرچند ما به دنبال جنگ نیستیم و امیدواریم بعد از گفتگوی روز پنج شنبه با ولامیر پوتین آتش‌بس فوری در ادلب برقرار شود. اما بشار اسد باید بداند حمایت‌های نظامی دیگر کشورها نمی‌تواند او را نجات دهد.»

عملیات ترکیه هم زمان با حملات ارتش سوریه و هواپیماهای جنگی روسیه به شرق استان ادلب انجام می‌شود که از روز شنبه شدت یافته است و این منطقه به یکی از اصلی‌ترین محورهای درگیری بین مخالفان مسلح مذهبی تحت حمایت ترکیه و ارتش سوریه تبدیل شده است.

ترکیه در هفته‌های اخیر هزاران نیروی تازه نفس، خودروهای زرهی و تسلیحات سنگین به منطقه اعزام کرده ولی ارتش این کشور و شورشیان سوری مورد حمایت آن هنوز نتوانسته‌اند مانع پیشروی نیروهای دولتی سوریه شوند.

 

اتحادیه اروپا روز چهارشنبه ٤ مارس ٢٠٢٠ و در پی انعقاد نشستی فوق‌العاده با صدور بیانیه‌ای مخالفت شدید این اتحادیه با آنچه که «سوءاستفاده ترکیه از پناهجویان برای اعمال فشار جهت رسیدن به اهدافی سیاسی» خوانده را اعلام کرد.

به گزارش خبرگزاری‌ها وزرای ٢٧ کشور عضو اتحادیه اروپا از ترکیه خواستند تا کل مفاد توافقی که در سال ٢٠١٦ و در پی بحران مهاجرت در سال ٢٠١٥ میان اتحادیه اروپا و ترکیه منعقد شده است را اجرا کند.

 

 

آنکارا و به منظور فشار برای کسب حمایت غربی‌ها در جنگ ترکیه با سوریه، مرزهایش با اتحادیه اروپا را به روی مهاجرانی گشود که مدت هاست در درون مرزهای این کشور محصور مانده‌‌اند.

شایان ذکر است که یونان چهارشنبه ویدیوئی را منتشر کرده که نشان می‌دهد پلیس ضد شورش ترکیه با شلیک گاز اشک آور به سوی گذرگاه مرزی کاستانیی تلاش می‌کرد هزاران تن از مهاجران را وارد مرزهای اتحادیه اروپا کند.

از سویی آتن که از حمایت اتحادیه اروپا برخودار است آنکارا را به تحریک عمدی مهاجران برای عبور از مرز و ورود به خاک یونان متهم می‌کند.

ترکیه هفته گذشته اعلام کرد که از این پس به توافق سال ٢٠١٦ با اتحادیه اروپا درباره مهاجران پایبند نخواهد ماند.

بنا به این توافق ترکیه در مقابل دریافت کمک‌هایی از اتحادیه اروپا با ماندن مهاجران در خاک این کشور موافقت می‌کرد.

هر چند امکان تحقیق درباره صحت و سقم ویدیوی منتشر شده از سوی یونان وجود ندارد اما در این ویدیو صفی از نیروهای امنیتی ترکیه را در پشت سپرها در حالی نشان می‌دهد که ٤ تن از عناصر آن ها اقدام به پرتاب گاز اشک آور به سوی خاک یونان می‌کردند.

یک مسئول امنیتی یونانی گفت که نیروهای ضد شورش ترکیه برای تسهیل عبور پناهجویان از مرز گلوله‌های گاز اشک آور را با هدف دور کردن نیروهای یونانی از طرف دیگر مرزها شلیک می‌کردند.

این مسئول امنیتی یونانی همچنین افزود که دلیل دیگر اقدامات نیروهای ضد شورش ترکیه «تحریک» طرف یونانی است.

 

در حالی که رسانه های بین المللی روز چهارشنبه از درگیری ‌های شدید میان پناهجویان و نیروهای امنیتی در منطقه مرزی میان ترکیه و یونان خبر دادند آتن کشته شدن یکی از پناهجویان بر اثر شلیک گلوله را در شهر مرزی کاستانیس تکذیب کرد.

مقامات دولت ترکیه پیش تر اعلام کرده بودند که یکی از پناهجویان در حالی که قصد داشت با عبور از مرز ترکیه وارد یونان شود و از آن جا راه اروپای مرکزی را در پیش گیرد با شلیک گلوله‌های جنگی نیروهای امنیتی در مرز یونان جان باخته است.

خبرنگار یورونیوز در گزارش خود از منطقه آورده است: «از حوالی ساعت هشت بامداد گروهی از مهاجران که پشت مرزهای یونان متوقف شده بودند با تجمع در ایستگاه مرزی کاستانیس اقدام به پرتاب سنگ و پرتابه‌های آتشین به سوی مرزبانان و پلیس یونان کردند. این اقدام بلافاصله با شلیک گاز اشک آور از سمت نیروهای مرزی یونان پاسخ داده شد.»

از سوی دیگر، مقامات ترکیه گفته‌اند که در جریان این درگیری‌ها شش پناهجو بر اثر شلیک گلوله جنگی زخمی شده و یکی از آن ها در پی شدت جراحات وارده جان باخته است.

این خبر بلافاصله از سوی مقامات دولت یونان تکذیب شد. استلیوس پتساس، سخنگوی دولت یونان در جریان کنفرانس خبری هفتگی خود اعلام کرد: «ترکیه مدام اقدام به انتشار خبرهای جعلی می‌کند و یکی از این خبرها امروز منتشر شد که در آن ادعا شده است تعدادی از پناهجویان با شلیک گلوله زخمی شده‌اند. این خبر نادرست است و من به شدت آنرا تکذیب می‌کنم.»

سخنگوی دولت یونان، هم چنین با تکذیب خبرهای منتشر شده از سوی مقامات ترک مبنی بر اقدام نیروهای مرزی یونان در شلیک گلوله به سوی پناهجویان تصریح کرد: آن ها تا کنون از زخمی شدن پناهجویان سخن می‌گفتند و حالا می گویند که یکی از مجروحان کشته شده است.

 

اروپایی‌ها حاضر به پذیرشِ پناهجویان در خاک خود نیستند. به همین سبب با دادن امتیازهایی به دولت ترکیه از آن دولت خواسته‌اند که آنان را در ترکیه نگه دارد. بعضی از کارشناسان معتقدند که ترکیه با شرکت فعال در جنگ داخلی سوریه و حمایت از گروه های مذهبی تروریستی، در عمل از ناتو بیرون رفته و بیش از پیش از اروپا دور و به روسیه نزدیک شده بود. اما اکنون این روابط نیز بر سر جنگ در ادلب تیره تر شده است.

در چنین روندی، اروپاییان به این نتیجه رسیده­‌اند که به درخواست های اردوغان گردن نگذارند. اردوغان مدعی است که ترکیه تاکنون برای نگهداری پناهجویان سوری ۴۰ میلیارد دلار هزینه کرده است. تهدیدهای اخیر اردوغان درباره پناهجویان مخالفتِ بسیاری از رهبران اروپایی را برانگیخته است. آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، سخنان او را «ناپذیرفتنی» توصیف کرد و مارگاریتیس شیناس، کمیسر یونانی­‌تبار امور مهاجرت اتحادیه اروپا گفت: هیچ‌کس نمی‌تواند از اروپا باج بگیرد.

پناهجویان می­‌خواهند ترکیه را به مقصد کشورهای پیشرفته اروپایی ترک کنند. اما اروپایی‌ها حاضر به پذیرشِ آنان در خاک خود نیستند. به همین سبب با دادن امتیازهایی به دولت ترکیه از آن دولت خواسته­‌اند که پناهجویان را در ترکیه نگه دارد.

 

مذاکرات اروپایی­‌ها با ترکیه برای حل بحرانِ پناهجویان از نوامبر ۲۰۱۵ آغاز شد و آن هنگامی بود که جنگ داخلیِ سوریه شدت گرفت و میلیون­‌ها غیرنظامی از سوریه گریختند. در سومین نشست اعضای شورای اتحادیه اروپا و نمایندگان دولت ترکیه در ۱۸ مارس ۲۰۱۶ دو طرف مذاکره طرح جامعی را امضا کردند که بنابرآن از جمله قرار شد ترکیه بازار کار خود را به روی پناهجویان سوری بگشاید؛ با برقراری سفت و سخت ویزا ورود خارجیان را به خاک خود محدود کند؛ بر امنیت مرزهای زمینی و دریایی­‌اش بیفزاید و در هماهنگی با اتحادیه اروپا عرصه را بر قاچاقچیان انسان بیش از پیش تنگ کند.

توافق شد از بیستم مارس ۲۰۱۶ همه پناهجویان غیرقانونی که از ترکیه وارد جزایر یونان می‌شوند، بی‌درنگ به ترکیه بازگردانده شوند. در متن توافق آمده است که این کار با رعایت قوانین اتحادیه اروپا و قوانین بین‌الملل انجام خواهد گرفت. برای این منظور، مقام‌های یونانی وظیفه دارند درخواست پناهندگیِ یکایک پناهجویان را در هماهنگی با «کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل» بررسی کنند و به آنان پاسخ دهند. بدین‌سان، باید از اخراج دسته جمعیِ پناهجویان به هر شکلی خودداری کنند.

برپایه آن توافق ترکیه تعهد کرد در هماهنگی با اتحادیه اروپا به ویژه کشورهای همجوار اروپایی‌اش مانند یونان و بلغارستان مرزهای زمینی و دریایی‌اش را به روی پناهجویانی که می‌خواهند از خاک آن کشور وارد خاک اروپا شوند ببندد. ترکیه هم چنین متعهد شد مهاجرانِ غیرقانونی را که از خاک آن کشور وارد اروپا شده‌اند، پس بگیرد. در عوض، قرار شد اتحادیه اروپا ۶ میلیارد یورو در دو نوبت در اختیار دولت ترکیه قرار دهد تا صرف آموزش، تغذیه، بهداشت، مسکن و نیازهای دیگر پناهجویان شود. اتحادیه اروپا وعده­های دیگری نیز به ترک‌ها داد از جمله این که از اکتبر آن سال ویزای ورود شهروندان ترک را به اروپا برای اقامت کوتاه مدت لغو کند و مذاکره برای پیوستن ترکیه به اروپا را از ۱۴ دسامبر آن سال از سر گیرد.

وعده لغو ویزا برای شهروندان ترک را اتحادیه اروپا به سبب مخالفت‌هایی که در میان کشورهای عضو برانگیخت، خیلی زود پس گرفت. از سر گرفتن مذاکره برای پیوستن ترکیه به اروپا نیز با مخالفت بیش تر کشورهای عضو رو به روشد. دربارۀ پولی هم که قرار بود در اختیار دولت ترکیه قرار گیرد، گویا سوء تفاهمی پیش آمده بود. کمیسیون اروپا که وظیفه قوه مجریه را در اتحادیه اروپا به عهده دارد مدعی شد که بخش بزرگی از آن پول می‌بایست به سازمان‌های امدادرسان پرداخت شود نه به دولت ترکیه و آن‌ها وظیفه داشتند پروژه‌های خود را برای امدادرسانی به پناهجویانِ سوری به کمیسیون اروپا عرضه کنند. چنین کاری نیازمند زمانی طولانی‌تر بود.

در مارس ۲۰۱۸ اردوغان در آنکارا خطاب به اروپاییان گفت: از سه میلیارد یورویی که وعده داده بودید بخش بسیار اندکی را پرداخت کرده‌‌اید. شما نمی‌توانید با غرور ما بازی کنید. به گزارش مجله «لوپوون»، اتحادیه اروپا در ژانویه ۲۰۱۹ از ۳ میلیارد یورویی که وعده داده بود تنها ۱.۴۵ میلیارد یورو هزینه پناهجویان سوری در ترکیه کرده بود. در آن سال اتحادیه اروپا در نظر داشت ۶۴۰ میلیون یورو نیز به آنان اختصاص دهد.

گفته می‌شود در مجموع اتحادیه اروپا تاکنون از ۶ میلیارد یورو که در سال ۲۰۱۶ برای مددرسانی به پناهجویان وعده داده بود، تنها ۳.۲ میلیارد یورو صرفِ پناهجویان در ترکیه کرده است. بعضی از کارشناسان معتقدند که ترکیه با یکه تازی‌هایش در سوریه در عمل از ناتو بیرون رفته و بیش از پیش از اروپا دور شده است. در نتیجه، اروپاییان به این نتیجه رسیده‌اند که باید حساب خود را از حساب اردوغان جدا کنند.

از سال ۲۰۱۸ رییس جمهوری ترکیه پیوسته از اروپاییان می‌خواهد که از طرح او برای ایجاد «منطقۀ امن» در شمال سوریه برای بازگشت پناهجویان حمایت کنند، وگرنه چاره‌ای جز باز کردن مرزهای خود به روی آوارگانِ سوری برای ورود آنان به اروپا ندارد. او در دوسال گذشته چندین بار اتحادیه اروپا را به باز کردن مرزهایش تهدید کرده و رهبرانِ اروپا هربار به او گوشزد کرده‌اند که زیر بار تهدیدهای او نخواهند رفت.

روز سه شنبه ۳ مارس اردوغان در کنفرانس خبری مشترک با نخست وزیر بلغارستان مدعی شد که ترکیه تاکنون برای نگهداری پناهجویان سوری ۴۰ میلیارد دلار هزینه کرده است.

تهدیدهای مداوم و تکراری اردوغان، مخالفت سران اروپایی را برانگیخته است. آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، سخنان او را «ناپذیرفتنی» توصیف کرد و مارگاریتیس شیناس، کمیسر یونانی‌تبار امور مهاجرت اتحادیه اروپا گفت: هیچ‌کس نمی‌تواند از اروپا باج بگیرد.

ژان ایو لودریان، وزیر خارجه فرانسه گفت: «اتحادیه اروپا تسلیم باج‌خواهی ترکیه نمی‌شود. وزیر امور خارجه فرانسه روز چهارشنبه ۴ مارس - ۱۴ اسفند، در پارلمان این کشور گفت: «مرزهای یونان و منطقه شنگن بسته است و ما مطمئن هستیم که بسته خواهد ماند.» او رجب طیب اردوغان، رییس جمهوری ترکیه را به سازماندهی فشار به اروپا با دستاویز قرار دادن مهاجران متهم و تاکید کرد که اروپا تسلیم این باج‌خواهی نمی‌شود. او افزود که فرانسه به‌طور کامل از یونان اعلام حمایت می‌کند.

در این میان ویکتور اوربان، نخست وزیر مجارستان که به ضدیت با پناهجویان شهرت دارد ادعا کرد که ۱۳۰ هزار پناهجو از مرز ترکیه عبور کرده‌اند. مشخص نیست که او چگونه به این رقم رسیده است.

بویکو بوریسوف، نخست وزیر بلغارستان روز چهارشنبه پس از گفت‌وگو با مقامات اتحادیه اروپا خواستار مذاکرات مجدد با آنکارا در مورد نحوه رسیدگی به پناهجویان و ایجاد ثبات در مرزهای اتحادیه اروپا با ترکیه شد.

 

دولت یونان برای مقابله با این بحران که آن را «تهدید مستقیم علیه امنیت ملی» خود قلمداد کرده اقداماتی فوری و اضطراری را در پیش گرفته و مصمم است تا به هر نحو از ورود پناهجویان جدید به این کشور جلوگیری کند.

آتن هم چنین اعلام کرده است که تا یک ماه آینده رسیدگی به کلیه درخواست‌های پناهندگی را به حال تعلیق درخواهد آورد.

اتحادیه اروپا که با توجه به شرایط کنونی، مرزهای خود را در معرض تهدید دوباره هجوم پناهجویان می‌بیند اعلام کرده است که برای مقابله با بحران موجود به یونان کمک‌ خواهد کرد.

اروزولا فن در لاین، رییس کمیسیون اروپا روز سه شنبه به مقامات یونان وعده داد که اتحادیه اروپا از هرگونه کمک لازم برای جلوگیری از هجوم هزاران پناهجوی ساکن ترکیه به سوی اروپا دریغ نخواهد کرد.

به گفته رییس کمیسیون اروپا اعطای یک کمک مالی ۷۰۰ میلیون یورویی به یونان برای مدیریت بحران و مقابله با موج جدید مهاجرتی از جمله این مساعدت‌ها است.

یونان هم چنین از آژانس اروپایی نظارت بر مرزها موسوم به فرونتکس خواسته است که برای مقابله با ورود پناهجویان جدید که از خاک ترکیه عزم سفر به اروپا را دارند این کشور را مورد حمایت قرار دهد.

بر این اساس گفته می‌شود که قرار است یکصد نیروی مرزی از سوی این نهاد اروپایی برای یاری رساندن به ۵۳۰ مامور دیگر که پیش تر در مرزهای یونان مستقر شده بودند به منطقه اعزام شوند.

دفتر کمیساریای عالی پناهجویان سازمان ملل متحد در یونان در آخرین گزارش خود اعلام کرده است که حدود دویست هزار مهاجر هم اکنون در مرزهای این کشور با ترکیه اجتماع کرده و منتظر فرصتی برای ورود به این کشور هستند.

هنوز آمار دقیقی از شمار پناهجویانی که به بلغارستان و یونان وارد شده‌اند در دست نیست. اما دولت آتن گفته است که جلوی ورود پناهجویان را گرفته است.

ترکیه با یونان دو گذرگاه مرزی دارد. که معمولا عبور و مرور کامیون‌ها و قطارهای باربری نیز از آن جا صورت می‌گیرد. اکنون پناهجویان در مقابل هر دو گذرگاه تجمع کرده اند و منتظر باز شدن مرزهای یونان هستند.

 

 

دولت اردوغان، پایان جنگ داخلی سوریه و امنیت در منطقه را برای حاکمیت استبدادی خود، یک تهدید و چالش جدید قلمداد می‌کند. در حالی که تصور می‌رفت با پاک‌سازی قسمت‌های قابل توجهی از سوریه از تروریست‌های داعش، جنگ داخلی این کشور پایان می یابد هم مردم سوریه و هم مردم روژآوا، رفته رفته به امنیت می‌رسند، اما جنگ دولت سوریه، روسیه و ایران از یک طرف و ترکیه و گروه های تروریستی اسلامی از طرف دیگر در ادلب، شدت گرفت و اکنون نه تنها سبب بروز ناامنی در سوریه، بلکه در منطقه شده است. مردم بی‌دفاع سوریه، در پی این درگیری، باز هم آواره شده یا جان شان را از دست داده‌اند.

نیروهای ارتش سوریه در همکاری با روسیه و ایران طی چند هفته اخیر، عملیات‌های نظامی مهمی را به منظور تصرف استان ادلب در شمال غرب این کشور آغاز کرده‌اند. این منطقه آخرین جایی است که در کنترل مخالف حکومت سوریه که از حمایت ترکیه برخوردار هستند، قرار دارد.

به گزارش اسپوتنیک، خبرگزاری رسمی روسیه، ترکیه دست از دعوا برنمی‌دارد، این بار با ایران سرشاخ شده است. نیروهای ترکیه دست به حملات موشکی به گروه‌های تحت کنترل ایران در ادلب سوریه زده‌اند. ایرانی ها هشدار دادند که اگر ترکیه به آتشباری بی‌نظم مناطق شمال - غرب سوریه پایان ندهد، پاسخ مناسبی دریافت خواهند کرد.

وضعیت ادلب واقع در شمال - غرب سوریه وخیم شده است و در نبردها بر سر برقراری کنترل در این اراضی، ترکیه از گروه‌های مخالف سوریه حمایت کرده و به نیروهای دولتی سوریه حمله می‌کند.

حتی پس از آن که ارتش بشار اسد آسمان ادلب را برای پرواز بست، پهپادهای ترکیه به نابودی اهداف ادامه دادند. طی روزهای گذشته کامیون حامل جنگ‌افزار و مهمات جنگی و موتورسیکلت با کمک حمله هوایی نابود شدند. دیرتر سیستم پدافند هوایی ترکیه دو بمب‌افکن سو-٢٤ نیروی هوایی سوریه را نابود کرد ولی خلبانان توانستند خود را نجات بدهند

روسیه از ترکیه می خواهد عملیات زمینی را کاهش بدهد و به بیرون راندن شبه‌نظامیان گروه «هیئت تحریر الشام» از آن اراضی ادامه بدهد. آن چه به حمله هوایی مربوط می‌شود، در شرایط بسته بودن حریم هوایی بر فراز ادلب سوریه، مسکو از تضمین امنیت پرواز نیروی هوایی ترکیه خودداری می‌ورزد.

فراخوان به قطع آتشباری ادلب و اراضی همجوار آن، از سوی ایران نیز مطرح شده است. مرکز مشورتی ایران در سوریه که از ارتش اسد حمایت می کند متعهد شد نظامیان ترکیه را مورد هدف قرار ندهد.

در اعلامیه  مرکز مشورتی ایران آمده است: «واحدهای ارتش ترکیه در منطقه تحت نظارت ایران در شمال - غرب سوریه قرار دارند. تهران خویشتن‌داری نشان می‌دهد و دست به حمله نمی‌زند. اما نظامیان تحت کنترل آنکارا به آتشباری مواضع و پایگاه‌های ما ادامه می‌دهند.

نظامیان حکومت اسلامی ایران از نظامیان ترکیه خواستند در ادلب مطابق با منافع ملت سوریه و ترکیه عمل کنند. اگر آنکارا این سیگنال‌ها را نادیده بگیرد، حکومت اسلامی ایران برای انتقام‌گیری بمباران پایگاه های خود در سوریه آماده خواهد بود.

جنگ سوریه با یک سری تظاهرات گسترده و در نهایت درگیری‌های نظامی در کشور سوریه آغاز شد که از ٢٦ ژانویه ٢٠١١ شروع شده‌ بود که تاثیرگرفته از تحولات سیاسی منطقه خاورمیانه موسوم به بهار عربی است. حکومت سوریه از پشتیبانی و حضور نیروهای حکومت اسلامی ایران، روسیه، شبه نظامیان شیعه عراقی و حزب‌الله لبنان برخوردار بوده ‌است.

داعش که زمانی بر بخش‌های شرقی سوریه حکومت می‌کرد و حدود نیمی از خاک این کشور را در کنترل داشت هم با دولت‌های سوریه و عراق و هم با اپوزیسیون سوریه درگیر جنگ بود اما با دولت ترکیه رابطه حسنه ای داشت و ترکیه مرزهایش ر ابه رفت و آمدهیا اعضای داعش باز گذاشته بود. اما در حال حاضر، داعش با از دست دادن قسمت اعظم قلمرو خود به نواحی کوچکی در بیابان‌های شرق سوریه محدود شده ‌است.

از طرفی ترکیه به خاطر پشتیبانی نشدن توسط اروپا در این جنگ، تهدید خود را عملی کرد؛ عبور پناهجویان از مرکز ترکیه به سمت اروپا شدت گرفت و طی چند روز کوتاه، آواره‌های زیادی که تا پیش از این پشت مرزهای ترکیه متوقف شده‌ بودند، این کشور را به مقصد اروپا ترک کردند. اکنون آن ها با سیاست های ضدپناهدگی دولت های اروپایی مواجه شده اند. با در نظر گرفتن تمرکز کنونی پناهجویان در پشت مرزهای اروپا، آن هم در حالی که بیماری کشنده کرونا در حال گسترش است احتمال دارد یک فاجعه انسانی دیگری در بین پناهجویان پیدی آید.

یکی دیگر از مشکلاتی که جنگ ترکیه و سوریه را داغ‌تر کرده است، دخالت‌های روسیه برای جلوگیری از زیاده روی‌های ترکیه محسوب می‌شود. از طرفی، بسیاری عقیده دارند احتمال درگیری نظامی ترکیه و ایران در ادلب نیز وجود دارد. این اتفاقات، روابط بین کشورهای درگیر در جنگ داخلی سوریه دچار مشکل خواهد کرد.

 

 

اردوغان در تماس تلفنی که چند روز پیش با رییس جمهوری روسیه، ولادیمیر پوتین، داشت، از او خواست در استان ادلب مقابل ترکیه قرار نگرفته و از سر راه آن‌ها کنار برود. درخواست اردوغان، اجازه به ترکیه برای برخورد با دولت سوریه به تنهایی و بدون دخالت کشور یا ارتشی دیگری است.

در این تماس تلفنی، رییس جمهور ترکیه از عدم تصمیم برای خارج شدن از سوریه در حال حاضر صحبت کرد. این تماس تلفنی بعد از کشته شدن ٣٣ سرباز ترکیه‌ای در پی حمله هوایی روسیه در استان ادلب صورت گرفت. به عقیده ترکیه، نیروهای سوریه‌ای مورد حمایت روسیه عامل کشته شدن این تعداد سرباز این کشور بوده‌اند. اردوغان بعد از این اتفاق مدعی شد سوریه، بهای جان سربازان ترکیه‌ای را خواهد داد.

در چنین روندی با داغ شدن جنگ ترکیه و سوریه در ادلب اکنون شاهد بروز درگیری‌های لفظی نه چندان جدی بین ایران و ترکیه هستیم. اردوغان اعلام کرده در صورتی که ارتش سوریه به پیشروی در استان ادلب ادامه بدهد، نیروهای سوریه‌ای را نه تنها در ادلب، بلکه از این پس در سرتاسر سوریه هدف حمله قرار خواهد داد. اردوغان، آسیب دیدن و رسیدن گزند به نیروهای نظامی ترکیه‌ای را خط قرمز خود اعلام کرد و مدعی شد اگر به پایگاه‌های دیده‌بانی این کشور آسیبی وارد شود، ترکیه نه تنها فقط ادلب، بلکه کل سوریه را هدف حمله قرار خواهد داد.

این سخنان و ادعاها، نشان می‌دهد ممکن است جنگ ترکیه و سوریه در ادلب به جنگی تمام عیار بین دو کشور در سطحی وسیع منجر شود. دو هفته پیش، رییس جمهور ترکیه به دولت بشار اسد اخطار داد تا ده روز آتی باید به پشت مرزهای عاری از تنش (پشت پایگاه‌های دیده‌بانی ترکیه) عقب‌نشینی کند، اما سوریه به این صحبت‌ها توجهی نکرد و به پیشروی‌هایش ادامه داد. بعد از کشته شدن نزدیک به ١٦ ترکیه‌ای در این پیشروی‌ها، رسانه‌های ترکیه‌ای از عناوین «حملات تروریستی شبه نظامیان ایرانی حامی بشار اسد» استفاده کردند! این نوع درگیری‌های لفظی به آینده روابط میان دو حکومت ایران و ترکیه لطمه خواهد زد. از طرفی روسیه به زیر پا گذاشتن توافقنامه سوچی متهم شده است. طبق این توافقنامه، ادلب منطقه عاری از تنش محسوب می‌شود.

گفته می شود هم اکنون حدود یک میلیون پناهجو که از جنگ ادلب گریخته اند در پشت مرزهای ترکیه زمین گیر شده اند. اجلاس سران ترکیه و روسیه در روز پنج شنبه ششم مارس، ممکن است آخرین فرصت برای دست یابی به توافق‌نامه‌ای باشد که از وقوع یک فاجعه انسانی در شمال غربی سوریه جلوگیری کند. رجب طیب اردوغان، با توجه به تلفات و خساراتی که ارتش ترکیه در استان ادلب متحمل شده، خواهان برقراری آتش‌بس و توقف عملیات ارتش سوریه است. ولادیمیر پوتین، رییس جمهوری روسیه نیر آماده معامله است.

در یک ماه گذشته، نیروهای سوریه و ترکیه بارها بر روی زمین و در آسمان به طور مستقیم با هم درگیر بوده‌اند. ۵۸ سرباز ارتش ترکیه تاکنون در ادلب کشته شده‌اند و سه جنگنده ارتش سوریه نیز با سلاح‌های دوش‌پرتاب ارتش ترکیه ساقط شده است. هفته گذشته ۳۳ نظامی ترکیه در یک بمباران جان خود را از دست دادند و اردوغان نیز که در جلسه اضطراری ناتو از حمایت کشورهای اروپایی برخوردار نشد، مرزها را به روی پناهجویان باز گذاشت.

در آستانه دیدار اردوغان با پوتین، روسیه دو ناو جنگی به سوریه اعزام کرده و در حال تقویت نیروهای نظامی خود از راه دریا و هواست. پوتین درباره احتمال رویارویی مستقیم با ترکیه در خاک سوریه گفته بود: روسیه قصد ندارد با هیچ کشوری جنگ کند.

بحران پناهجویی در مرزهای اروپا، نگاه‌ها را متوجه مسکو کرده است. اتحادیه اروپا و ترکیه خواهان برقراری منطقه پرواز ممنوع در شمال غربی سوریه‌اند. بیش از سه میلیون نفر از ساکنان این مناطق زیر بمباران قرار دارند. سازمان ملل اعلام کرده است که از آغاز عملیات ارتش سوریه و متحدانش در این مناطق در دسامبر ۲۰۱۹، بیش از یک میلیون نفر آواره شده‌اند.

بر سر احتمال شکست توافق اتحادیه اروپا با ترکیه بر سر مسئله پناهندگان، روسای جمهور و نخست وزیرهای تعدادی از کشورهای اروپایی در حال بررسی پیشنهادهای جایگزین این توافق هستند.

به گزارش روزنامه بیلد آلمان گزارش داده است که برخی منابع آگاه و نزدیک به مذاکرات درونی اتحادیه اروپا می گویند که این طرح مطرح شده که در صورتی که دولت ترکیه دستور به گشودن مرزهایش در قبال پناهندگان دهد و دوباره اجازه دهد که آن ها روانه اروپا شوند، جزایری در یونان مرکز اصلی پذیرش پناهجویان شوند. بر اساس این طرح، پناهندگان در این جزیره ها ثبت نام می کنند و از آن جا چگونگی انتفال شان از طریق یونان به دیگر نقاط اتحادیه اروپا مورد بررسی قرار می گیرد و سپس در صورت تایید منتقل می شوند.

روزنامه بیلد سپس به نقل از یکی از وزرای اتحادیه اروپا که نام آن را ذکر نکرده آورده است که این پیشنهاد پناهندگان معلق مانده در این جزایر را نیز شامل می شود و علاوه بر آن این امکان را می دهد که آن دسته از پناهجویانی که تقاضای پناهندگی شان رد شده و نمی خواهند به کشورشان باز گردند به این جزایر بیایند و به طور مستقیم دوباره از آن جا یا تقاضای پناهندگی دهند یا پرونده پناهندگی خود را مجددا بررسی کنند.

به نوشته این روزنامه در صورتی که توافق صورت گرفته میان ترکیه با اتحادیه اروپا بر سر پناهندگان متوقف شود و به شکست بینجامد، کمک های مالی اتحادیه اروپا به ترکیه نیز متوقف خواهد شد و به جای آن این کمک ها به یونان داده خواهد شد.

نزدیک به دو ماه پیش، اعضای اتحادیه اروپا و آنکارا توافق کردند در صورتی که ترکیه مرزهای خود را به روی پناهندگان ببندد و از هجوم پناهندگان به سمت اروپا جلوگیری کند و هم چنین برخی دیگر از شرایط اتحادیه اروپا را بپذیرد چهار میلیارد دلار کمک مالی به ترکیه داده شود و هم چنین روادید برای شهروندان ترکیه برای سفر به کشورهای عضو شینگن را نیز لغو کنند. هم چنین امتیازهای ویژه تجاری و گمرکی برای ترکیه در نظر بگیرند.

کارل جیورج فیلمن، نماینده حزب دموکرات مسیحی در پارلمان آلمان که آنگلا مرکل، صدر اعظم آلمان رهبری آن را بر عهده دارد، درباره احتمال عدم پایبندی رجب طیب اردوغان به توافق انجام شده میان اتحادیه اروپا با ترکیه بر سر پناهندگان گفت: «در این صورت ما باید تدابیر دیگری بیندیشیم. مثلا حفاظت بیش تر از مرزهای خارجی اتحادیه اروپا و فرستادن مطالبات پناهندگی از سوی پناهندگان غیر قانونی به جزایر یونان و نه به خاک یونان تا پناهندگان از آن جزایر تقاضای پناهندگی خود را دنبال کنند.»

لازم به یادآوری است که رجب طیب اردوغان، روزی که استعفای نخست وزیر خود، احمد داوود اوغلو را پذیرفت، گفت که با تقاضای اتحادیه اروپا بر سر تعدیل قوانین مبارزه با تروریسم در ترکیه در مقابل لغو روادید برای شهروندان ترکیه مخالفت می کند و آن را مغایر منافع ترکیه می داند. این موضوع یکی از بندهای مهم در توافق ترکیه با اتحادیه اروپا در زمان نخست وزیری داوود اوغلو بود.

سیاست های دولت اردوغان در مورد پناهندگان، که متکی بر سوءاستفاده از آنان برای باج گیری از اروپاست سیاستی غیرانسانی است و باید با صدای بلند مورد اعتراض قرار گیرد.

گفته می شود گروه های فاشیستی طرفدار دولت ترکیه و شریک آن حزب حرکت ملی، همواره پناهجویان سوری و غیرسوری تهدید می کنند تا آن ها مجبور به ترک ترکیه کنند. در مخالفت با این اقدام فاشیستی دولت ترکیه، جا دارد که مردم و کارگران و نیروهای دموکراتیک ترکیه، خواهان همبستگی با میلیون ها کارگر و جنگ زده سوریه ای که به این کشور پناه آورده اند شوند.

شکی نیست که معضل مهاجرت، یکی از اساسی ترین معضلات و مشکلات انسانی در سیستم سرمایه داری جهانی است که در دوران مدرن امروزی نیز گریبانگیر بشریت شده است.

دولت حزب عدالت و توسعه و شرکایش با سیاست خونین در سوریه، رنج بزرگی را برای میلیون ها انسان به وجود آورده است. میلیون ها نفر را مجبور به مهاجرت از خانه و کاشانه شان کرد. دولت حزب عدالت و توسعه، این بار از پناهجویان برای حل بحران و مشکلات روزمره اقتصادی، سیاسی، دیپلماتیک و نظامی خود، سوءاستفاده سیاسی می کند. حفظ قدرت برای اردوغان، دقیقا همان کاری است که امروز انسان هایی را در مرزهای یونان رها کرده اند. و در مقابل، سیاست های دولت یونان و دولت های اتحادیه اروپا نیز غیرانسانی و نژادپرستانه و ضد حق پناجویی است.

 

از حدود دو سال پیش، گفتگوهایی درباره عملیات‌های ارتش سوریه به منظور رهاسازی ادلب صورت گرفت و به توافقاتی در نشست «سوچی» ختم شد. در پی اقدامات کشورهای طرف توافق، روسیه به ترکیه یک سری اعتراض داشت؛ روسیه کشور ترکیه را به عدم ایفای تعهداتش به منظور ساماندهی گروه‌های وابسته و شورشیان متهم کرد. اما چرا این قضیه برای ترکیه چالش برانگیز شده و به جنگ ترکیه و سوریه در ادلب منتهی شده است؟

جواب روشن است نخست در صورتی که ادلب از دست نیروهای مسلح اسلامی تحت حمایت ترکیه آزاد شود، نیروهای نظامی وابسته به ترکیه، دیگر مکانی برای استقرار نداشته و به همین دلیل وارد خاک ترکیه خواهند شد. این موضوع، اردوغان را به شدت نگران کرده است.

دوم این که از سال ٢٠١٨ تا امروز، رویه نظامی‌گری در سوریه همواره رو به افزایش بوده است، تا این که طی چند ماه اخیر به اوج خود رسید. ترکیه از چند ماه پیش و از اواخر سال ٢٠١٩، دست به یک سری عملیات نظامی در شرق و غرب رود فرات زد و در ادامه، صد کیلومتر از خاک سوریه و منطقه روژآوا را در راس العین و تل ابیض را به اشغال نظامی خود درآورد. پیش تر نیز ارتش ترکیه کانتون عفرین را اشغال کرده بود. ترکیه، برای توجیه این سیاست های جنگ طلبانه و اشغال گرانه خود، همواره موضوع روژآوا و پ.‌ک.ک را وسط می‌کشد، چون از گسترش مدل سیاسی روژآوا و فعالیت‌های پ.ک.ک در کردستان ترکیه، وحشت دارد. درست به همین دلیل، روسیه و آمریکا و ایران با موضوع ایجاد مناطق امن موافق هستند.

اما سوم این که اصرار ترکیه بر در اختیار داشتن مواضعی در ادلب و روژآوا، چالش‌های جدیدی در سیاست خارجی ترکیه در قبال سوریه به وجود آورده است. اردوغان ثبات یافتن سوریه و روژآوا را برای بقای حاکمیت فاشیستی و عثمانی گری خود تهدید می‌داند.

 

به این ترتیب، دولت های غربی با دولت ترکیه در حال بده و بستان هستند و کم ترین اهمیتی به جان و زندگی پناهجویان بی دفاع و رنج کشیده نمی دهند!

هزاران مهاجر ساکن ترکیه پس از اعلام این تصمیم با امید ورود به حوزه اتحادیه اروپا به سوی مرزهای یونان حرکت کردند که با ممانعت مرزبانان یونانی مواجه شدند.

بی گمان حق طبیعی و مسلم همه این انسان هایی ست که از جنگ و سرکوب و کشتار حکومت های جنگ طلب و سرکوبگر و فاشیست ملی، مذهبی و نظامی سرمایه داری می گریزند تا به یک زندگی امن و انسانی برسند!

در چنین شرایطی، همه انسان ها آگاه، سازمان ها و احزاب سیاسی و نهادهای دموکراتیک مدافع پناهندگان، وظیفه دارند که با محکوم کردن فاشیست های اروپایی و ترکیه ای، از هر طریق ممکن به دفاع از پناهجویانی برخیزند و با تمام قدرت، خواهان پذیرفته شدن آن ها در همه کشورهای غربی پناهنده پذیر شوند!

پنج شنبه پانزدهم اسفند ١٣٩٨ - پنجم مارس ٢٠٢٠

زنانی که در اعماق تاریکی، دریچه ای به نور شده اند

زنانی که در اعماق تاریکی، دریچه ای به نور شده اند

به مناسبت هشتم مارچ روز جهانی زن*

پیشکش به زنان فمنیست ـ سکولاری که  41 سال است، رویاروی حکومت اسلامی ایستاده اند. و به امید آزادی همه ی زنان رنج دیده ی سرزمینم  

امسال در آستانه ی «روز جهانی زن»، بیش از سال های گذشته شاهد رنج ها و مصیبت هایی هستیم که مردمان ایران، زن و مرد، با آن دست بگریبان شده اند؛ از درگیری های سیاسی گرفته تا بحران های اقتصادی، فرهنگی، آموزشی و  اکنون بهداشتی. به طوری که ایران اکنون در شرایطی کاملا اضطراری به سر می برد؛ شرایطی که مسبب اصلی آن جز حکومت اسلامی حاکم بر ایران نیست.

 از آنجا که بر همگان روشن است حکومت اسلامی حاکم بر ایران حقانیت خود را (شرعی و عرفی) از دست داده است، در آستانه ی روز جهانی زن می شود نگاه دیگری داشت به اهمیت عملکرد بخشی از زنان در فروپاشی این حقانیت.

من سال هاست (حتما چون بسیارانی دیگر) به این باور رسیده ام که اگر سرزمین هزاران ساله ما، با وجود همه ی تیره روزی ها، جنگ ها، و بلاهای انسان ساز و یا طبیعی تا به امروز زنده مانده، به دلیل ارزش هایی ست که در فرهنگ ایرانی ما وجود دارد؛  که از یک سو قابلیت به روز شدن و نو شدن را دارد، و از سویی دیگر انسان ها را به پایداری در مقابل هر بیداد و بیدادگری تشویق می کنند.

در واقع ما  در طی قرون با همین نیروی پایداری، و به شوق نو شدنی دوباره توانسته ایم در بزنگاه های مهم و تعیین کننده، راهی را برای برون شد از تنگناها پیدا کنیم.

 

اولین زنان فمنیست ـ سکولار جهان

نمونه ی یکی از این نوع پایداری ها را ما در چهل سال گذشته از سوی بخشی از زنان مان دیده ایم.  زنانی که به طور مداوم و خستگی ناپذیر رویاروی حکومت اسلامی ایستاده اند، زنانی که تن به هیچ نوع سازش و همراهی با حکومت مذهبی نداده اند، فریب وعده های دروغین روسای جمهورها و نمایندگان مجلس اسلامی را نخورده اند، و همیشه همان خواست هایی را داشته اند که مادرها و یا مادر بزرگ هایشان در چهل و یک سال پیش، در آغاز فاجعه ی انقلاب اسلامی در تظاهراتی پنج روزه با همه ی جان و توان شان فریاد زدند:

«آزادی جهانی ست، نه شرقی ست، نه غربی ست»

 

زنانی که پنج روز چوب و چماق و سنگِ انقلابیون مسلمان، و مردمان نادان برسرشان فرود آمد و تهدیدهای حکومت تازه به قدرت رسیده آن ها را به خانه هایشان فرستاد، غافل از آن که: 

«نکو {خو} تاب مستوری ندارد

ببندی در، ز روزن سر برآرد»

آن زنان که به طور قطع از باورمندان اعلامیه حقوق بشر بودند، به نظر من می توانند اولین «فمنیست ـ سکولار» های جهان نیز نامیده شوند. وقتی که بخش عظیمی از انقلابیون، آغاز پدید آمدن یک حکومت مذهبی قرون وسطایی را در قرن بیستم اعلام می کردند و کف بر دهان آورده فریاد می زدند «نه شرقی نه غربی؛ جمهوری اسلامی»، آن زنان با شهامت شگفت انگیزی مخالفت خودشان را، هم با دروغی چون جمهوریت + اسلامیت ابراز کردند و هم به اعتراض با بوجود آمدن یک حکومت مذهبی برخاستند.

در واقع، از آن پس، تا امروز و اکنون همان زنان فمنیست ـ سکولار هستند که در نسل های بعدی، خودشان را تکثیر کرده اند و همچنان با نوعی پایداری بی مانند و شجاعانه و صبورانه رو در روی حکومت اسلامی ایستاده اند.

فمنیست ـ سکولارهای ایران، زنانی هستند که دل به «اصولگرا» و «اصلاح طلب» نمی دهند، انگشتان خویش را به رای در این حکومت آلوده نمی کنند، از هیچ کدام از رهبران حکومتی و یا نمایندگان قلابی مجلس اسلامی تقاضای تغییر قوانینی را نمی کنند که به جان حکومت بسته است.

فمنیست سکولار ها خودشان را معطل مفاهیمی قلابی چون «فمنیسم اسلامی» نمی کنند. آن ها هوشیارانه بر این اصل مهم و غیرقابل تغییر واقف هستندکه هیچ حکومت مذهبی نمی تواند برابری و آزادی زنان را امکان پذیر یا حتی درک کند. آن ها به خوبی می دانند که «اندیشمندان مذهبی»، «روشنفکران غیرسکولار»، و یا «باورمندان به نسبیت فرهنگی» که آموزش دهندگان اصلی و مغزهای متفکر حکومت های مذهبی هستند هرگز  جرات و یا ظرفیت پذیرش و یا یاری رساندن به زنان برابری خواه را ندارند.

پایداری فمنیست سکولارهای ما بود که از دلش زنانی بیرون آمدند که به نام های مختلف خوانده شده اند:  آزادی های یواشکی، دختران خیابان انقلاب، زنان فعال محیط زیست، زنان خبرنگار آزاد، زنان هوشیاری که در پشت تظاهرات آزادی خواهانه نقش کلیدی را بازی کرده اند،  و ... و ... و...

پایداری فمنیست سکولارها بود که کم کم بخش های دیگر زنان مبارز که به امید راه نجاتی برای زنان ایران تن به مذاکره و یا حتی ائتلاف با سران حکومت اسلامی داده بودند، دریافتند که توقع حذف مهمترين خواست زنان، يعنی حذف تبعيض جنسيتی، در کنار تبعيض های ديگری چون تبعيض جنسی، قومی، نژادی، مذهبی، و فرهنگی و هر آن چه که در چارچوب قوانين حقوق بشر قرار دارد، از يک حکومت مذهبی حق ستیز  به خواب و خيال بيشتر شبيه است.

به این ترتیب هر سال گروهی از بخش های مختلف زنان مبارز به جمع فمنیست ـ سکولارها می پیوست. تا جایی که اکنون کمتر زن مبارزی ست که به «مذاکره» با حکومتی مذهبی امید بسته باشد، کمتر زن مبارزی ست که فکر کند می شود این حکومت را تغییر داد و این آگاهی را از نتایج آخرین انتخابات حکومت اسلامی کاملا می شود دریافت.

 

ظهور «فمنیسم ـ سکولار» در غرب

در سال های اخیر فعالیت های تازه ای از سوی برخی از زنان فمنیست در اروپا و آمریکا دیده شده که براساس آن ها می شود گفت مفهوم تازه ای در ارتباط با زنان به وجود آمده به نام «فمنیسم ـ سکولار». در واقع زنان فمنیست غربی که سالیانی دراز است از درگیری ها و مشکلاتی رها شده اند که هنوز زنان کشورهای زیر سلطه ی قوانین مذهبی با آن دست به گریبان هستد، تازه متوجه شده اند که آن ها نیز به نوعی هنوز درگیری هایی دارند که می تواند ریشه در باورهای مذهبیِ (پنهان و آشکار) در جوامع غربی داشته باشد. می گویند: « تجربه ما از جامعه سکولار الهام گرفته است. برای ما آشکار شده که حتی بسیاری از مردان احساس می کنند که فمینیسم یک تلاش بیهوده و پرخاشگر است.» و این نگاه مردانه را مستقیم و یا غیرمستقیم ناشی از اثرات ادیان ابراهیمی می دانند (1). در واقع به این واقعیت مهم پی برده اند که این نوع نگاه های غلط به فمنیسم بیشتر فرهنگی ست تا حقوقی و یا سیاسی.

دریافت همین واقعیت زنان فمنیست و مردان باورمند به حقوق برابر زنان را بر آن داشته که روی موضوع و مفهوم «سکولاریسم» در ارتباط با حقوق زنان بیشتر کار کنند. به این ترتیب پس از این، مفهوم سکولاریسم به مفاهیمی که تا کنون در کنار مفهوم فمنیسم قرار داشتند (مثل فمنیسم لیبرال، فمنیسم مارکسیستی، فمنیسم رادیکال، فمنیسم سوسیالیستی و..) اضافه می شود.

گسترش این فکر به گونه ای بوده که یکی از موضوع های اصلی در کنفرانس زنان Filia  در اکتبر 2019 بیشتر بر محور اهمیت سکولاریسم در زندگی زنان بود. و جالب است که این زنان در جوامعی زندگی می کنند که از نظر قانونی سال هاست قوانین سکولار داشته است. مطالبی که به ويژه از سوی افرادی از «انجمن ملی سکولار» (2) در این کنفرانس مطرح شد نشاندهنده این است که «سکولاریسم یک عنصر اساسی در کمپین های فمنیستی می باشد».

در بخشی از بیانیه ای که این انجمن برای توزیع در این کنفرانس تهیه کرده بود، به صراحت آمده که: «سکولارها می دانند که مذهب مدتهاست که نقش مهمی در انقیاد زنان داشته است. وقتی دولت ها دموکراسی را نفی می کنند و مذهب مداری را در آغوش می گیرند ، زنان از اولین کسانی هستند که مورد ستم قرار می گیرند»(3)

***

با توجه به استدلال های مطرح شده از سوی سکولارها در کنفرانسFilia  می توان گفت که اکنون اهمیت سکولاریسم، در ابعادی وسیع تر، برای پر کردن کمبودهایی که در راه برابری زنان، چه در غرب و چه در شرق وجوددارد غیرقابل انکار است؛ زیرا یکی از مهمترین سدهایی که هنوز و همچنان در مقابل فمنیست ها قرار گرفته، حضور مذهب و دخالت نابجای رهبران مذهبی در زندگی اجتماعی و فرهنگی جوامع مختلف (حتی جوامعی با قوانین سکولار) می باشد.

***

به این ترتیب می شود گفت، بخشی از زنان ایران درست همزمان با انقلاب اسلامی و تسلط یک حکومت مذهبی بر سرزمین شان، عملکردی داشتند که کاملا با درک مفهوم جدید «فمنیسم ـ سکولار» خوانایی داشت. زنانی که اگر چه فریادشان در آنزمان در سکوت عظیم و بی رحمانه ی بسیاری از گروه های مختلف چپ و راست و ملی گم شد، اما خاموش نشد. صدایی که همچنان از زبان نسل های بعدی نیز شنید شده است، نسل هایی که در اعماق تاریکی دریچه ای به نور شدند، و نگاهبانی «آزادی زنان» را 41 سال است به هم پاس داده اند تا روزی نه چندان دور جشن پیروزی آن را در همه ی شهرهای سرزمین مان برگزار کنند.

چهارم مارچ 2020 ـ دنور ـ کلرادو

----------------------------

*ـ درباره ی بوجود آمدن، اهمیت و جایگاه «روز جهانی زن»، دیدگاه های مختلف و گاه متفاوتی وجود داشته است:، برخی ریشه ی آن را جلسه ای در سال (1848) نیویورک می دانند، که به همت زنان بزرگی چون خانم الیزابت کدی استنتون و لوکرشیا مات، برای خواستاری برابری حقوق و به ویژه در ارتباط با حق رای زنان تشکیل شده بود. برخی آن را نتیجه ی تظاهرات زنان روسیه ی قبل از انقلاب اکتبر می دانند؛ تظاهراتی که برای نان و آزادی بود. همچنین تظاهرات زنان شیگاگو در اوایل قرن بیستم برای حقوق صنفی خود، و یا کنگره ی زنان در سال  1910 در کپنهاک برای حقوق برابر زنان نیز می تواند دلایلی برای بوجود آمدن روزی به نام زن باشد. در سال 1977 سازمان ملل هشتم مارس را به عنوان «روز حقوق زنان و صلح بین المللی» به رسمیت شناخت. اکنون روز زن، روزی ست جهانی و  متعلق به همه ی زنان جهان که در آن از دستآوردهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی زنان تجلیل می شود؛ اگر چه متاسفانه هنوز کشورهایی هم هستند چون ایران، که به دلیل داشتن حکومت هایی دیکتاتوری و یامذهبی نه تنها چنین روزی را قبول ندارند، بلکه برگزاری آن را هم جرم می دانند و کم نبوده اند زنان و حتی مردانی که به خاطر شرکت در برگزاری چنین روزی سر و کارشان به شکنجه و زندان افتاده است. 

1- یکی از آن ها گروهی اززنان فمنیست آمریکایی است که (در سال های 2016-2017) حرکتی را سازماندهی کردند با عنوان  Promoting Secularism  آن ها معتقدند که که پس از شکل های مختلفی از فمنیسم اکنون لازم است به  «فمنیسم سکولار» و ارزش های مشابهی که در این دو مفهوم هست بیشتر توجه شود. آن ها در مقابل این پرسش که «منظور از یک فمینیست سکولار چیست و چه چیزی فمینیست سکولار را از یک فمینیست سنتی متمایز می کند؟» می گویند: یک فمینیست سکولار تشخیص می دهد که مذاهب ابراهیمی پدرسالارانه است و نقش های جنسیتی دوگانه را ارتقا می بخشد. فمینیسم سکولار ما ریشه در تجربه شخصی و محلی ما از بنیادگرایی مسیحی انجیلی دارد.

2ـ انجمن ملی سکولار، National Secular Society سازمانی ست که در سال 1866 در انگلستان تاسیس شد. موسس آن چارلز بردلوا Charles Bradlaugh می باشد

نسخه ی ویرایش شده متنی که برای مجله Filia نوشته شده بود و در کنفرانس 2019 نیز آن را توزیع کردند.

 

نگاهی به مبارزات معلمان دراستان اونتاریوی کانادا

نگاهی به  مبارزات معلمان دراستان اونتاریوی کانادا:

درروز ۲۱ فوریه امسال، برای اولین بار و بعد از ۲۴ سال،  چهار اتحادیه اصلی معلمان در استان اونتاریو دست به اعتصاب زدند و برای یک روز سیستم آموزش و پرورش را متوقف کردند که درنتیجه آن دو میلیون دانش آموز در این استان به مدرسه نرفتند. هم چنین در این روز و برطبق گزارشات رسمی ۳۰،۰۰۰ نفر در میدان کوئینز پارک تورنتو، در مقابل مجلس استان اونتاریو، دست به تظاهرات زدند. این اعتصاب  سراسری و تظاهرات در پاسخ به حمله وسیع دولت استان اونتاریو به وضعیت معیشتی معلمان و قطع امکانات آموزشی و تفریحی دانش آموزان بود. ازعواقب این حملات میتوان به خطربیکاری ۱۰،۰۰۰ معلم در پنج سال آینده، افزایش تعداد دانش آموزان کلاسهای درسی، کم شدن روزهای مرخصی بیماری و کم شدن حقوق معلمان بخاطر عدم افزایش حقوق آنها منطبق با افزایش تورم نام برد. حمله دولت آقای 'داگ فورد' تنها شامل کارمندان آموزش و پرورش نمیباشد بلکه این حمله جزوی از سیاستهای ریاضت کشی اقتصادی و دیگرکارمندان خدمات اجتماعی را دربر میگیرد.

در اینجا اجاز دهید مروری هرچند گذرا داشته باشیم به مبارزاتی  که اعتصاب سراسری در روز ۲۱ فوریه در اوج آن بود. در پنجم سپتامبر سال ۲۰۱۹، کارکنان اداره آموزش و پرورش که شامل کارکنان اداری، کارکنان نظافت مدارس و دستیاران آموزشی میباشد با ۹۳%  رای به اعتصاب دادند. درآن زمان سخنگوی  اتحادیه ئی که این کارکنان را در سر میز مذاکره نمایندگی میکرد گفت که اتحادیه اش برای دفاع از حق دانش آموزان و هم چنین برای حفاظت خدماتی که  اتحادیه درسراسر اونتاریو ارائه میدهد مبارزه خواهد کرد. از طرف دیگر آقای استفان لسه، وزیر آموزش و پرورش دولت فورد گفت که او دنبال قراردادی است که دانش آموزان را در اولویت قرار میدهد. اما این یک عوام فریبی بیش نبود. از زمان به قدرت رسیدن دولت فورد درسال ۲۰۱۸، این دولت  بیش از یک میلیارد دلار از بودجه  خدمات اجتماعی را حذف کرده است. بهر حال در روز پنجم اکتبر سال   ۲۰۱۹ اتحادیه کارکنان آموزش و پرورش که  ۵۵،۰۰۰ نفر را نمایندگی میکند با دولت فورد با کسب امتیازتی و بدون اعتصاب به توافق رسید.  از جمله این امیتازات تضمین دولت در عدم بیکارسازی کارکنان آموزش و پرورش بود.

مرحله بعدی نوبت معلمان بود که به مقابله با دولت فورد بروند. موفقیت نسبی کارکنان اداره آموزش و پرورش استان درعقب راندن حمله دولت فورد زمینه مناسبی برای معلمان در سر میزمذاکره فراهم کرده بود. اما در هفتم نوامبرهمان سال ، دولت اونتاریو لایحه ۱۲۴ را بالاخره به تصویت رساند. برطبق این لایحه، افزایش حقوق کارمندان خدمات اجتماعی منجمله  رانندگان آمبولانس ها، کارکنان بیمارستان ها و البته کارکنان اداره آموزش و پرورش در سقف %۱ فریز خواهد شد. این گستاخی و حمله به حقوق معلمان و دیگر کارکنان خدمات اجتماعی با واکنش اتحادیه های کارگری، کارمندان دولت و هم چنین با مخالفت اولیای دانش آموزان مواجه شد. دبیر کل فدراسیون کارگران اونتاریو(OFL)  که ۵۴ اتحادیه کارگری و یک میلیون کارگر در استان اونتاریو را دربرمیگیرد اعلام کرد که لایحه ۱۲۴ یک حمله مستقیم به قرارداد جمعی کارگران است و اینکه OFL خود را ملزم میداند که ازهر اقدامی برای مقابله با این لایحه استفاده کند; اگرچه او اقدام مشخص را پیشنهاد نکرد. چهار اتحادیه اصلی آموزش و پرورش نیز دریک بیانیه ای این لایحه را محکوم کردند. از آن زمان تا روز ۲۱ فوریه این اتحادیه ها و سایر سازمانهای کارگری به جمع آوری نیرو و اطلاع رسانی و آگاهگری در باره سیاست های ریاضت کشی اقتصادی دولت فورد که نتایج آن جز فلاکت و بدبختی برای میلیونها مردم زحمتکش و کارکن ندارد پرداختند. دراینجا جا دارد که هم چنین نگاهی داشته باشیم به مبارزات کارگران دردهه های گذشته.

'غول بیدار میشود': تا قبل از دهه شصت میلادی معلمان از داشتن اتحادیه محروم بودند. درآن زمان معلمان نسبت به کارگران از وضعیت معیشتی بهتری برخوردار بودند. اما دردهه شصت اوضاع و احوال تغییر کرد. درحالیکه سالهای رونق اقتصادی بعد از جنگ جهانی دوم به پایان میرسید، دولت ها نیز بفکر مقابله با رکود اقتصادی که درپیش بود افتادند. دراین میان کارکنان خدمات اجتماعی از جمله معلمان درزمره اولین قربانیان بودند. درسالهای اولیه دهه هفتاد در استان اونتاریو معلمان برای مقابله با حمله دولت به وضعیت معیشتی خود و بخاطر نداشتن اتحادیه دست به 'استعفای جمعی' نمودند. درسال ۱۹۷۳این اقدام معلمان  با لایحه ۲۷۴ دولت کانسرواتیو 'دی ویس' مواجهه شد که درآن استعفای جمعی غیر قانونی اعلام شده و برای افرادی که از این لایحه سرپیچی کرده ۵۰۰ دلار جریمه تعیین شده بود. اما معلمان نیز برای مقابله آماده شدند. پنج انجمن معلمان اعلام یک روز اعتصاب غیر قانونی و اقدام به  راه پیمایی در روز ۱۸ دسامبر نمودند. آن روزها استان اونتاریو شاهد یک تقابل طبقاتی بین معلمان و دولت اونتاریو و حامیان او بود. دولت و حامیان او منجمله شهرداران شهرهای مختلف به معلمان اتهام 'شستشویی مغزی دانش آموزان' و ' ترساندن' دولت را زدند. روزنامه دست راستی تورنتو استار نوشت که کارکنان خدمات عمومی نباید دست به اعتصاب بزنند. بر خلاف این یاوگویی های دولت و هوا دارانش، اعتصاب معلمان با حمایت مردم از جمله دانش آموزان، مدیران مدارس، پزشکان، دندانپزشکان و حتی اعضای شورای شهرتورنتو  استقبال شد.  یکی از خوانندگان روزنامه تورنتو استار درنامه ای به این روزنامه، دولت دی ویوس را با رژیم های نازی و استالین مقایسه کرد. یکی از نمایندگان حزب نیو دموکرات وزیر آموزش و  پرورش دولت، آقای ولس، را 'فاقد صلاحیت، کل شق و احمق' نامید. درروز هیجدهم دسامبر ۹۰ هزار نفر از ۱۰۵ هزار معلم دراستان اونتاریو در اعتصاب شرکت کردند. علاوه بر آن، ۳۰ هزار معلم درآن روز بطرف پارلمان اونتاریو، درمقابل میدان کویئنز پارک، راه پیمائی کردند. معلمان پلاکارد هایی نظیر 'لایحه ۲۷۴ را نابود کنید، ولس را اخراج کنید' ، 'غول بیدار میشود' ، 'نابود باد دی ویس' را با خود حمل میکردند. چند روز از ۱۸ دسامبر نگذشته بود که دولت از ترس تشدید مبارزه معلمان لایحه ۱۷۴ را پس گرفت. از آن مهمتر، معلمان توانستند که  در سال ۱۹۷۵ حق اعتصاب را بدست آوردند

 اما شاید آنچه بیش از پپروزی اعتصاب نصیب معلمان شد این بود که معلمان در طی سه روز بیش از هر حرکت دیگری درطی  سه ده گذشته سیاسی شدند. بقول ویلکنسن، یکی از سیاستمداران آن دوره،  معلمان دیگر معلمان یک هفته پیش نبودند و هرگز مثل سابق نخواهند شد. براستی غول بیدار شده بود.  

تقابل آینده معلمان و دولت اونتاریو: اعتصاب و راه پیمائی روز ۲۱ فوریه بزرگترین نمایش قدرت کارگران در استان اونتاریو بعد از سال ۱۹۹۷ بود که در آن یک میلیون کارگر در یک اعتصاب عمومی دست از کار کشیدند. این قدرت نمایی معلمان و سایر کارگران همانند اعتصاب عمومی سال ۱۹۹۷ در تاریخ مبارزاتی کانادا ثبت خواهد شد. در شرایط حاضر، معلمان و دیگر کارکنان خدمات اجتماعی از حمایت وسیع مردم عادی بهرهمند هستند. بر طبق یک آمارسنجی از طرف کانال خبری CTV ، یکی از مهمترین کانالهای تلویزیونی در استان اونتاریو، هفتاد درصد مردم حمایت خود را از اعتصاب معلمان اعلام کرده بودند. از طرف دیگر دولت آقای فورد از کمترین حمایت مردم برخوردار هست. اما همه چیز به این گره خورده است که آیا اتحادیه های کارگری توان و اشتیاق پس زدن سیاست های قلدرمنشانه دولت فورد و بهره برداری از پتانسل موجود درمیان کارگران را دارند و یا تنها قانع به قدرت نمایی در مقابل دولت و به گرفتن امتیازات جزئی قناعت خواهند کرد. این شرایط هم چنین فرصت بسیار مناسبی است برای نیروهای چپ و سوسیالیست که با سازشکاری سران اتحادیه ها مقابله کرده و راه را برای پیروزی های هرچه بیشتر طبقه کارگر در استان اونتاریو و کانادا فراهم نمایند.

  

March 04, 2020

پیامدهای ویروس کرونا در ایران

پیامدهای  ویروس کرونا در ایران

با شیوع کرونااز ماه ژانویه  ودرنوردیدن مرزهای چین زنگ خطر دربسیاری از کشورهای جهان اکنون بصدا در آمده است. جدیت آن حتتا درچین زمانی مطرح شد که کاشف ویروس کرونا خود در اثر ابتلا به آن جان باخت.اما نگرانی ایرانیها وقتی جدی شد که شیوع این بیماری درایران ازمرکز تولیدمثل ولایت فقیهه(قم) شروع وباسرعت به شهرهای دیگر ایران رسید.

چرا باید ساکنان ایران بسیار نگران باشند؟

همه ما میدانیم که در٤دهه گذشته رژیم ایران چه بلایی بر سرشهروندان خود آورده است. جنگ، اعدامها، کشتار زندانیان، تعیب ودستگیری پرونده سازیها ودر یک کلام ساختار سیاسی اجتماعی رژیم ایران "افیون " توده های مردم بوده است. رژیم ایران دها هزار شهروند را به جوخه های کشتار وسرکوب برده است وزندگی انسانها را به یک جهندم واقعی برروی کره زمین تبدیل کرده است. ایجاد رعب ووحشت، تعقیب در کوچه بازار، خانه، مدرسه و دانشگاه وسرکار،شیوه های بارزازسیستم وحشتپراکنی حکومی شیعیان ایران برمردم بوده است.

طبیعت مریض

جدای از مسمومیت ونابودی روزافزون زندگی انسانها توسط رژیم آخوندهای ایران، طبیعت ایران نیز کاملا مسموم شده است. ایجاد انفجارهای زیرزمینی اتمی جهت ساخت تسلیحات موشکی ومسمومکردن طبیعت، قدرت مقابله طبیعت را درمقابل بلایای طبیعی را ازمحیط زیست ایران گرفته است. درکنار آن، تغییرات مهندسی غیرعلمی در رول طبیعی رودها و رودخانه ها وساخت صدهای بیرویه امکان ضربه پذیری طبیعت را چند برابر ساخته است. سوال برانگیزترازهرچیز قتل و کشتار فعالین محیط زیست بخشی از عجایبترین نشانه های ضدیت با طبیعت وضد انسانی حاکمان آن سرزمین عجایب میباشد.

جامعه مریض

توضیع مواد مخدر توسط سپاه پاسداران درچند دهه گذشته درمیان جوانان وبخصوص جوانان کردستان یکی از دومین حملات سازمانیافته رژیم اسلامی بعد از فتوای خمینی جلاد علیهه جوانان کردستان بود. مسموم کردن جوانان ومردم بامود مخدر ازجمله هیروئین، تریاک، شیشه و دها نوع مواد خطرناک وسازماندادن ضربه پذیری جسمی، روحی و اخلاقی آنان جزو برنامه های دولت اسلامی بعنوان سیاست وبرنامه بازدارنده عمل کرده است. تضعیف جسمی ، نارسایی عذایی ،روحی و بهداشتی مردم راه رابر گسترش ویروس کرونا هموار میکند.

سنت مصرف مواد مخدر از جمله تریاک، هیروئین وغیره درمیان حلقه های ریز ودرشت حکومتی وسر صفره سروتمندان وخانواده های سنتی ایرانی بخشی از فراورده های طبقه بالا درمیهمان نوازیها وخوشگذرانیهایشان بوده است. این سنت کشور معتاد بیدریغ راه ورود ویروس کرونا رابه ریه ها وششهای نا سالم آنان فراهم وهموار ساخته  و کشتارمسئولین درجه یک نظام  توسط ویروس کرونا را اجتناب ناپذیرخواهد کرد. با اینکه آمار مبتلایان در ایران توسط رسانه های رژیم از مرز ٢٩٠٠نفر گذشته است، اما دست اندرکاران رژیم از آمار چندین برابر سخن میگویند .درجامعه ای غیر بهداشتی بامحیط زیست بهنریخته وزیرساختهای سلامتی ناسالم آمار واقعی بطور یقین دها وصدها برابر نتایج اعلام شده کنونی است.

در روزهای اخیرشاهد نمایشاتی مضحک از قبیل شستشو دادن خیابانها باماشینهای آب پاش و بدون مواد وگازهای کشنده میکروب بنام ""عملیات سرکوب کرونا "" درکوچه بازار شهرها ی ایران بودیم. ماموران انتظامی با فشارآب ، میکروبهای کوچه وبازار را از طریق جوهای خیابان به چاههای آب زیرزمینی انتقال دادند تا بقیه شهروندان آنرا نوش جان بکنند.

سازمان بهداشت جهانی با فرستادن تجهیزاتی برای صد هزار نفربه ایران جهت مبارزه با شیوع کرونا وکمک به مبتلایان اقدام کرده است اما، خبر ها حاکی از آن است که ازافراد درجه یک نظام و آقازاده ها ونزدیکانشان لیست تهیه میشود که جهت کنترل سلامتی خود به مراکز تعیین شده تشریف ببرند. این درحالیست که آماراعلام شده رسمی توسط رژیم ازطریق دستاندرکاران رژیم زیر سوال میرود وتعداد مرده ها حتتا ازمیان مهره های اصلی رژیم ومبتلایان درعرض چند روز چنین برابر شده و شیوع کرونا به تما استانهای ایران سرایت کرده است. اینجاست که جامعه ایکه آخوندها ومامورین شان باکثافتکاری، ایجاد بازار آزاد تریاک ومجروح ومسموم کردن جامعه به امروز کشاندند، طبیعیست که جسم وروح یک جامعه مریض قدرت مقابله با ویروس کرونا را نخواهد داشت. اما این ویروس از آن ویروسها نیست. این یکی مرز بین فقیر وثروتمند را برسمیت نمیشناسد.

فرهاد جوانمردی. 2020 mars 4

شراکت آمریکا با اسلامگرایان ادامه دارد

شراکت آمریکا با اسلامگرایان ادامه دارد

دولت ایالات متحده آمریکا در دهم اسفند 1398 توافقنامه صلح با طالبان را امضاء کرد. براساس این توافق در خلال 14 ماه آینده نیروهای امریکایی در افغانستان باید از حدود 13هزارتن به  8600 تن کاهش پیدا کنند و تلاش هایی برقرار خواهد شد که مصالحه میان طالبان و دولت افغانستان انجام پذیرد.

به موجب این توافقنامه ایالات متحده خواستار تضمین‌هایی است  که هرگونه استفاده از خاک افغانستان توسط  هرگروه یا فرد علیه امنیت ایالات متحده و متحدان آن جلوگیری شود وهمچنین خواستار به رسمیت شناختن و تأیید این موافقت‌نامه از جانب شورای امنیت سازمان ملل خواهد شد.

بیاد بیاوریم که 19 سال پیش آمریکا بدون مجوزسازمان ملل متحد و بعنوان دفاع از خود پس از حادثه 11 سپتامبر به افغانستان حمله کرد و دراین جنگ   15000 از نیروهای امنیت ملی افغانستان و 20هزار غیرنظامی کشته شدند.

از  آن روز تا به حال نه تنها از قدرت طالبان کاسته نشد بلکه یک حکومت پنهان باقی ماند و چنان که امروز گفته می شود، گروه طالبان در حال حاضر 56% از مساحت افغانستان را در اختیار دارد.

در این توافقنامه آمده است: "واشنگتن مجدداً بر تعهد خود مبنی بر تلاش برای تأمین بودجهُ سالانه برای آموزش ، مشاوره و تجهیز نیروهای امنیتی افغانستان تأکید می کند ... ایالات متحده از استفاده از زورهایی که تمامیت ارضی کشور یا استقلال کشور را تهدید می کند، و همچنین دخالت در امور داخلی افغانستان خودداری خواهد کرد."*

مقامات آمریکایی سالانه بودجه ای را برای آموزش، مشاوره و تجهیز نیروهای امنیتی این کشور به افغانستان می فرستند. دولت افغانستان نیز به نوبه خود ، در ازای 1000 پرسنل امنیتی تحت حمایت طالبان ، 5000 زندانی طالبان را با حسن نیت آزاد خواهد کرد.

با این قرارداد آمریکا طالبان را که سالیان دراز بعنوان تروریست کشتار کرده است، بعنوان یک قدرت فائق در افغانستان به رسمیت می شناسد و خواه ناخواه دولت فعلی افغانستان زیر سؤال میرود.

این روش آمریکا شناخته شده است که درهیچ یک از مناطق اشغالی از دولت مرکزی حمایت نکرده و  نمی کند و فقط به  یک حکومت پوشالی قانع است  و کمک های تسلیحاتی خود را به قبایل و اقوام آن کشور می دهد. به یاد بیاوریم ناتوانی دولت عراق را طی یورش داعش به آن کشور که دولت مرکزی مستأصل و درمانده بود و کاری از دستش بر نیامد.

کاهش سربازان آمریکا برای نجات جان آنها و تحقق وعده های انتخاباتی ترامپ است و به این معنی نیست که آمریکا از منافع گاز و نفت و موقعیت ژئوپولتیک  پایگاه های خود در منطقه صرفنظر کرده است . صلح با طالبانی که دولت بوش به بهانه خطرناک بودنشان به آنها حمله کرد و خاورمیانه را به خاک وخون کشید، به معنای کاشتن تخم نفاق دینی در افغانستان است. با قدرت گرفتن طالبان بدیهی است تبعیض علیه باورمندان مذاهب دیگر از جمله شیعه و غیره و کشتار هزاره ها و سختگیری علیه زنان ادامه خواهد داشت. دست و پا بریدن و سنگسار زنان و ممنوعیت تماشای تلویزیون و رسانه های همگانی ، تبعیت اجباری زنان و مردان از قانون لباس و سبک زندگی مورد نظر طالبان  دوباره معمول خواهد شد. ادعای مبارزه با داعش آمریکا و توصیه آن به طالبان برای جنگ با آنها فقط مصرف تبلیغاتی دارد و همه می دانند انتقال داعش از سوریه به افغانستان فقط با کمک هوایی آمریکا صورت گرفته است.

صلح با طالبان سنی متعصب به معنای دشمن تراشی مذهبی برای حکومت شیعه ایران نیز هست و خواه ناخواه دو حکومت متعصب مذهبی را مقابل هم قرار خواهد داد و قدمی در تکرار سناریوی قبل از حمله بوش به افغانستان است تا جنگ مذهبی در منطقه ادامه یابد​.

صلح با طالبان به رسمیت شناختن یک دولت موازی در افغانستان است  و تشدید جنگ های داخلی در جهت خواست آمریکا . کشتار از یکدیگر بدون حضور آمریکا . چندی قبل جرج بایدن از تجزیه افغانستان سخن گفت وخواست باطنی آمریکا را آشکار ساخت پس تاکید بر تمامیت ارضی افغانستان در این توافق نامه هیچ ارزشی ندارد همانطور که وعده های مندرج در برجام با ایران ارزشی نداشت و یکشبه پاره شد.

متأسفانه هنوز هستند کسانی که گاه در مقابل دریافت دستمزد و گاه مجانی، برای اعتبار سخنان و وعده های آمریکا تبلیغ می کنند. در صورتی که مدت هاست ثابت شده که حتی قول آمریکا هم کوچکترین ارزشی ندارد، چه رسد به باقی کار. این کشور از اسلامگرایی با همان خونسردی استفاده می کند که از هر وسیله ی دیگری. نه مال و نه جان و نه آبروی مردم منطقه، در نظر آمریکا کوچک ترین ارزشی ندارد.

نه فقط در صورت تابع شدن رژیم ملایی با آن کنار خواهد آمد و راحتش خواهد گذاشت، اصولاً این راه حل را به هر راه حل دیگری ترجیح می دهد چون مخارجش کمتر است. امامزاده های واشنگتن بیشتر از امامزاده های خودمان معجز ندارد، نه برای کرونا و نه مشکلات دیگر.

دوشنبه - ۱۲ اسفند ۱۳۹۸

۱۳۹۸/۱۲/۱۲

این مقاله برای سایت ایران لیبرال نوشته شده و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است
iranliberal.com

 

  • متن کامل توافقنامه صلح میان امریکا و طالبان

https://www.khaama.com/persian/archives/69871

 

#حسن_بهگر

#آمریکا

#طالبان

#افغانستان

 

تقویت جامعۀ مدنی

تقویت جامعۀ مدنی

 

اخباری که از بابت شیوع کرونا در ایران میرسد برای همۀ ما نگران کننده است، . نه به حکومت و کارآییش اعتقادی داریم و نه میتوانیم به اخباری که رسانه های معلوم الحال با قصد بهره برداری سیاسی در همه جا رواج میدهند، اعتمادی بکنیم.

در این میان، یک رشته خبر هست که ضعیف است و تبلیغی هم پشت سرش نیست، مگر خوشبینی و خیرخواهی یا شاید در برخی موارد خوشخیالی ایرانیان دلنگران. اینکه مردم خودشان، در حدی که امکاناتشان اجازه میدهد، هر کدام به فراخور حال یا توان مالی یا شناخت علمی، کوششی میکنند تا گرهی از کار هموطنانشان خویش بگشایند.

یکی با پخش کردن ماسک رایگان، دیگری با تولید داروی ضد عفونی و… خلاصه هر کس هر کاری از دستش بربیاید، انجام میدهد. رفتار مردم مانند رفتار ملتی است که در حال جنگ است. البته در جنگ هم هست، ولی نه به طور رسمی. از یک طرف تحریم دارویی آمریکا که جنگ و رسماً جنایت است و از طرف دیگر دولتی که فاسد است و ناکارآمد واستبدادی و مردم تحت حکم خویش را از هر بیگانه بیشتر دشمن میدارد و تازه افکار راهنمایش در مبارزه با بیماری کشنده و واگیردار، دقیقاً قرون وسطایی است ـ خلاصه اینکه همۀ‌ محاسن را یکجا گرد آورده است.

ولی این وضعیت، در عین ایجاد نگرانی برای همه، تحسین برای ابتکار عمل و نوعدوستی برخی و برانگیختن خشم نسبت به حکومتیان، یک پیام سیاسی هم دارد که تا به حال چندان مورد توجه واقع نشده است و آن تقویت جامعۀ مدنی است. همان جامعۀ مدنی که سید کلاهبردار اصلاحات، نوید تأسیسش را میداد و برخی هم بی توجه به اینکه این جامعه سر جایش هست، دنبال او راه افتاده بودند تا تحصیل حاصل کنند و یک رأیی هم نذر دغلی بنمایند که میخواست رئیس جمهور بشود.

این واکنش سالم مردم که به هیچوجه به امید دولت ننشسته اند و خودشان در یاری به دیگران، پا در میدان گذاشته اند، مثال بارز و نمونۀ سالم ابراز وجود جامعۀ مدنی است. در حقیقت کار جامعۀ مدنی درست همین است، اینکه کارهایی را که دولت نمیتواند خوب انجام بدهد بر عهده بگیرد و خودش به خودش برسد.

البته در اینجا بحث از کارهایی نیست که دولت بیجا بر آنها چنگ انداخته، از وظایفی است که بر عهدۀ اوست و حیاتی هم هست، ولی به هیچوجه از عهدۀ آنها برنمیاید. مهم این است که جامعۀ مدنی ایران، در حد امکاناتش و به هر صورت با ابتکار عمل و به دور از انفعال، پا در میان نهاده تا به داد خودش برسد. نمونه ای دیگر از این امر که غیر از ایرانی، کسی به فکر ایرانی نیست ـ حتی در چنین مصیبتی.

حاصل کار، در یک کلام، تقویت جامعۀ ‌مدنی است. امری که از بابت سیاسی بسیار به ضرر حکومت است و در هنگام مصاف خود را نشان خواهد داد. حکومت با ناتوانی خویش، جامعۀ ‌مدنی را به ورزشی واداشته که یکی از ثمراتش، توانمند شدن است و این توانمندی برای برانداختن همین دولت به کار خواهد رفت. شروع داستان بهداشتی است، ولی عاقبتش سیاسی خواهد بود ـ از نوع خوشش.

 

 

 

غیر از ایرانی کسی خیرخواه ما نیست

همدیگر را دریابیم

فشار دوجانبۀ تحریم

در هشت مارس امسال!

در هشت مارس امسال!

هشت مارس یاد آور این مسله است که برابری و آزادی زن یک مسله مجرد و در خود نیست، بلکه یک مسله طبقاتی است، و بهر اندازه طبقه کارگر در هرجای جهان توانسته باشد ابتدایی ترین حقوق انسانی خودرا بکرسی بنشاند بهمان اندازه زنان در آن جامعه از موقعیت بهتری برخوردارند. یعنی در یک کلام مسله آزادی های فردی و اجتماعی انسان در گرو مبارزه طبقه کارگر برای رهایی از ستم و استثمار طبقاتی است.

کلارازتکین بدرستی میگوید: اگر همین امروز تمام قوانین موجود نیز تغییر کرده و زنان نیز همان حقوق را که مردان دارا هستند بیابند، باز این بمعنای رهایی از استثمار زنان و پایان بردگی نیست.

انتخاب روز هشتم ماه مارس به عنوان روز جهانى زن به خاطره مبارزات زنان کارگر نساجى در سال ۱۸۵۷ میلادی درشهر نیویورک امریکا یعنی قریبا ۱۶۳ سال پیش بر مى گردد.

بهمین خاطر است تاریخا هشتم مارس با جنبش کارگرى، حرکتهاى مردم مبارز و برابری طلب علیه بیحقوقى و نابرابرى در جهان سرمایه داری شناخته شده است. در دنیای فاسد سرمایه داری زنان هنوز نتوانسته اند بعد از این همه مبارزات و جانفشانی ها ، بعد از ۱۶۳ سال به خواست برابری خود با مردان برسند. نه تنها در بازار کار نه تنها در میان طبقه کارگر و مردم زحمتکش جامعه که هیچ،امکان نشان دادن علایق و قابلیتهای خود ندارند بلکه در میان خود بورژوازی مرفه و تحصیلکرده هم این مسله بارز واین اختلاف در جنسیت نقش تعیین کننده ای دارد. برای اینکه نشان دهند جنس زن کمتر از مرد ارزش دارد. برای رسیدن زنان در یک شرایط برابر به موقعیت مردان هم ردیفشان در جامعه فاسد سرمایه داری هنوز راه درازی را باید طی کنند.

کلارا زتکین سوسیالیست آلمانی در سخنرانی اش در گردهمایی سوسیالیستها در ۱۹۱۰ در دانمارک چنین گفت؛

«ما میدانیم که رهایی کامل زن نه صرفا با بدست آوردن حق اشتغال میسر است و نه با داشتن حق تحصیل، اگر چه اینها نیز حق مسلم و طبیعی ما و حتی مقدم به حقوق سیاسی ما هستند. گواه ما تجربه کشورهایی است که در آنان زنان حق شرکت در انتخابات باصطلاح همگانی آزاد و مستقیم را دارند. در این کشورها حق رای بدون داشتن استقلال اقتصادی زنان، تفاوتی واقعی در وضعیت آنان بوجود نیاورده است. اگر رهایی اجتماعی تنها با رهایی سیاسی میسر بود، رهایی زن تنها با رهایی انسان و در بیان اقتصادی آن با رهایی کار از سرمایه میسر است. اگر همین امروز تمام قوانین موجود نیز تغییر کرده و زنان نیز همان حقوق را که مردان دارا هستند بیابند باز این بمعنای رهایی از استثمار زنان و پایان بردگی نیست» .

این توجه دور اندیشانه کلارازتکین به مسله برابری زن در تمام عرصه های زندگی، امروز بعد از ۱۱۰سال هنوز بقوت خود باقی است.

. باید در روز هشت مارس در سراسر دنیا به پاس مبارزات انسانهای برابری طلب، کمونیست و آزادیخواه که مسبب و بانی این روز جهانی هستند همه انسانهای آزادیخواه ضمن قدر دانی از مبارزات آنها تلاش کنند خواستهای و آمالها و آرمانهای هشتم مارس را عملی کنند. خواستهای انسانی و برابری طلبانه هشت مارس همیشه پر چم مبارزات زنان و مردان برابری طلب علیه تمامیت نابرابری های جامعه سرمایه داری خواهد بود. در روز هشت مارس امسال باید علیه آپارتاید جنسیتی رژیم فاشیست اسلامی ،علیه تمامی فرهنگ و اخلاق مذهبی و مردسالار در جامعه ایستاد. رژیم اسلامی در ایران ، بانی قتل و کشتار و تحمیل بیحقوقی به انسان و نیز زنده کننده دوران توحش و تجاوز به حقوق برابر انسانهاست. باید علیه قوانین آپارتاد جنسیتی در ایران و در دیگر کشورهای اسلامی متحد و یکپارچه شد. صف مبارزات آزادیخواهانه و برابری طلبانه در هشت مارس باید به مارش مبارزه علیه هرگونه نابرابری طبقاتی ، علیه فرهنگ ضد بشری مرد سالار و ناموس پرستی در جهان تبدیل شود. باید همصدا علیه کلیه قوانین تبعیض جنسیتی و حجاب ایستاد و به هر شیوه ممکن باید مسله حجاب اجباری را به نفع آزادی و برابری زن و مرد در جامعه تبدیل کرد. رژیم فاشیست اسلامی با تحمیل قوانین تبعیض جنسیتی و آپارتاید جنسیتی در ایران توانسته است صف مبارزات کارگران و مردم برابری طلب برای سرنگونی را دچارانشقاق کرده. بوضوح پیداست که هیچ جامعه ای نمیتواند آزاد و انسانی باشد مگر مسله استثمار سرمایه ، برابری انسانها را عملا به پلاتفرم زندگی روزانه مردم درجامعه تبدیل کرده باشد. این باید به امر روز مره مبارزات کارگران تبدیل شود و برای بعمل در آوردن آن باید صف طبقه کارگر از اخلاق و فرهنگ مرد سالار و ضد زن جدا شود. کارگران آگاه و مبارز و کمونیست باید در افشاگری فرهنگ ضد بشری مرد سالار پیش قدم باشند. ضامن اتحاد و پیروز ما مبارزه جدی و روز مره در صف خود با افکار و فرهنگ ضد بشری مرد سالاری باشد. هشت مارس سنگر مبارزه سراسری برای برابری و آزادی جامعه انسانی از استثمار و نابرابری است.

در دوسال اخیر با شرکت وسیع زنان و مردان آزادیخواه در ایران موقعیت مبارزاتی و اجتماعی به نفع مبارزه علیه رژیم اسلامی تغییر داده اند و بخصوص در آبان ۱۳۹۸ جامعه ایران متحدانه تر نسبت به سابق برای سرنگونی اسلام سیاسی در ایران تلاش کرد. اگر چه فاشیسم حاکم با نهایت درندگی بدان برخورد کرد اما تقابل و مبارزات مردم در یک موقعیت برتری نسبت به سابق قرار دارد. به شکست کشاندن انتخابات اخیر نمونه بارزی از یک توازن قوای جدید برای سرنگونی قطعی رژیم اسلامی در ایران است. هشت مارس امسال باید در تداوم و همجهتی با مبارزات مردم بتواند بیشترین اتحاد و همبستگی را در بین کارگران مبارز و مردم آزادیخواه بوجود آورد.

زنده باد اتحاد و همبستگی زنان و مردان آزادیخواه

۸ مارس، روز رزم جهانی زنان کارگر را ، چگونه برگزار کنیم؟

۸ مارس، روز رزم جهانی زنان کارگر را ، چگونه برگزار کنیم؟

 

فقط طبقۀ کارگر زن و مرد، نجات دهنده خود و جامعه است، بنا براین رها طلب واقعی کسی است که در پی متحزب، آگاه و مسلح شدن این طبقه است!

 

۸ مارس امسال در سراسر جهان و بویژه جامعه ای مثل ایران در شرایط حساسی فرا می رسد. در شرایطی فرا می رسد که بحران اقتصادی با شیوع ویروس کشنده کرونا ویران کننده تر شده و اقتصاد جهان را گلو می فشرد و سرمایه داران در شرایط بحران همواره هار شده و حملات خود را بیشتر از پیش متوجه کارگران میکنند و ما این را به روشنی می بینیم.

آری، در شرایطی فرا می رسد که اگر چه کارگران از حزب کارگران آگاه، انقلابی و کمونیست، حزب مخفی، حزب سازمان دهنده ی انقلاب قهری کمونیستی برخوردار نیستند، بحکم شرایط اقتصادی وخیمتر شونده مادی زندگیشان و مرگ از گرسنگی و... پا بمیدان گذاشته اند و حاضر نیستند که دیگر همچون بره ای رام دریده گردند و مبارزات حتی قهرآمیز را در دستور گذاشته اند و ما این را هم هر روز در خیابانها، میادین و کارخانه های تولیدی و شرکت ها  و مؤسسات  آموزشی و خدماتی و معادن می بینیم که دسته دسته کشته می گردند، از کار یعنی فروخته شدن تا نان بخور و نمیری بدست آورند، اخراج میشوند و زندانی و تحت شکنجه قرار میگیرند، میافتند، ولی بازهم بلند میشوند! حتی اگر یکی بلند نمیشود، فورا یکی دیگر جای او را می گیرد.

این شرایط کلی است که هم اکنون با آن روبرو هستیم! باید آنرا تغییر ضروری، تغییر بنیاد ی دهیم. یعنی اینکه  این جامعه وارونه را دو باره وارونه کنیم.

 

 این را هم می دانیم که آگاهی طبقاتی - انقلابی چیزی نیست که در خارج از مبارزه طبقاتی و در جائی راحت طبقه را فرا میگیرد و سپس طبقه کارگر آگاه و تر و تمیز شده، برمیخیزد، بلکه آگاهی واقعی درست در حین مبارزه و برای پیشبرد مبارزه طبقاتی است که جوانه می زند، گل می هد و به بار می نشیند و میوه می دهد!

 

آری،  طبقه کارگر تولید کننده تمامی کالاهای موجود از مواد طبیعت است. بنا بر این، طبقه کارگر اگر بعنوان یک طبقه از این نقش خویش مطلع شده و متحد گردد، اگر سازمان یابد و جزب سیاسی خود را داشته باشد، حزبی که برای نابودی روابط موجود کارگران و زحمتکشان را متحد و آماده می کند، یعنی برای زیر و رو کردن جامعه سرمایه داری و نه اصلاح کردن این جامعه و برای آن درخواست داشتن از دولتی که ارگان سرکوب سرمایه داران است و وجودش وابسته به این است که هر روز برای سود بیشتر سرمایه، یعنی دستمزد کمتر و شرایط زندگی بدتر برای طبقه کارگر و خیل زحمتکشان به حاشیه رانده شدگان تلاش شبانه روزی نماید، می باشد و مخصوصا مسلح گردد و بداند که نیروی مسلح مادی را تنها با نیروی مسلح و سازمان یافته مادی میتوان از سر راه برداشت، میتواند خود و جامعه را نجات دهد.

این یعنی اینکه دولت سرمایه داران را درهمشکند و با دولت کارگران - پرولتارهای مسلح - جانشین نماید و از این طریق مالکیت خصوصی و دولتی سرمایه دارانه متکی بر کار مزدوری را لغو کند و مالکیت اشتراکی بر همه چیز قابل مالکیت و بویژه وسائل تولید را جانشین آن نماید.

آری، : " بجای جامعه کهن بورژوازی، با طبقات و تناقضات طبقاتیش؛ اجتماعی از افراد پدید میآید ( پدید آورد - من) که در آن تکامل آزادانه هر فرد شرط تکامل آزادانه همگان است. " مانیفست حزب کمونیست - نوشتۀ کارل مارکس و فردریک انگلس سال ۱۸۴۷ - ۴۸.

 

۸ مارس، روز جهانی کارگران زن را باید با سازمان یافتن همچون یک طبقه دربرابر طبقه دیگر، طبقه کارگر در برابر طبقه سرمایه دار و دولت اش در همه جهان به روز واقعی زنان کارگر تبدیل کنیم و بدانیم که رهائی زنان که شرط رهائی جامعه است، خود محصول پیروزی انقلاب قهری کمونیستی پرولتارهاست و انقلاب کمونیستی پرولتری به پیروزی نمی رسد، مگر با شرکت توده ی زنان کارگر و زحمتکش. چنین ۸ مارسی شایسته تبریک و مبارک گفتن بر اعضای این طبقه و بویژه ی زنان کارگر است. مبارک باد!

 

کارگران! جهان با رزم سیاسی نظامی تان آزاد میگردد! این رزم مشترک طبقاتی را به پایان رسانید!

حمید قربانی ۴ مارس ۲۰۹۳ سال اسپارتاکوسی!


هشت مارس و دادخواهی جنبش برابری طلبانه زنان در کردستان

هشت مارس و دادخواهی جنبش برابری طلبانه زنان در کردستان

 

از بدو ظهور هیولای اسلامی حاکم بر ایران، حنبش برابری طلبانه زنان در شهرهای کردستان از همان روزهای اول همگام با اولین مارش قدرتمند در تهران و سایر شهرهای دیگر با شعار "انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم، در مقابل مرتجعین تازه بقدرت رسیده ایستاد و از خود مقاومت و تعرض نشان داد.

هشت مارس در شهرهای کردستان صاحب سنتهای جا افتاده و پیشرو است که تاریخچه اعتراضی روشن و ثبت شده ای دارد.

هشت مارس امسال با دستاوردهای ارزشمندی که بدست آورده است نه تنها در شهرهای کردستان بلکه به وسعت جغرافیای کشور، میرود تا با طرح خواست و مطالبات همیشگی خود، فریاد دادخواهانه در امر سرنگونی جمهوری اسلامی را  همچنان بر پرچم اعتراضی خود بلند کند.

بیش از چهار دهه تعرض لجام گسیخته باندها و دستجهات اسلامی حاکم بر کشور علیه زنان، بیش از چهار دهه تلاش ارتجاع اسلامی برای به بند کشیدن زنان، از زندان و شلاق و اسید پاشی گرفته تا تحقیر و توهین به کرامت انسانی زن و صدها مورد دیگر از اعمال داعش گونه حکومت اسلامی علیه زنان، پرونده سیاه شیادان اسلامی حاکم بر ایران علیه زنان بوده است اما این جنبش با قامتی استوار در تمامی عرصه های مبارزاتی در مقابل باندها و شبکه های عنکبوتی مساجد، گشت های ضد زن  و دیگر مراکز اسلامی ایستادگی کرده است. نه تنها مقاومت و ایستادگی بلکه مقاطع تعیین کننده ای با ابراز خشم و انزجار به حاکمیت تعرض کرده است.

اکنون جنبش اعتراضی و سرنگونی طلبانه زنان و دیگر جنبشهای اعتراضی و اجتماعی در مقطع تاریخی تعیین کننده ای قرار گرفته است. بعد از اعتراضات و خیزش دی ماه ۹۶ و بدنبال آن تحولات عظیم آبان ۹۸ که باندهای مسلح اسلامی طی یک هفته جان ۱۵۰۰ انسان معترض را گرفتند و بالاخره قتل عام عمدی ۱۷۶ انسان در آسمان توسط سپاه اسلام و به فرمان خامنه ای سرکرده جنایتکاران حاکم بر ایران، امر سرنگونی این رژیم از سوی جامعه قطعیت پیدا کرده است.

فضای خشم و اعتراض بر بستر تحولات سیاسی در سراسر کشور این را به ما میگوید که فعالین جنبش برابری طلبانه در شهرهای کردستان و در هر نقطه ای در ایران اینبار متفاوت تر از دوره های قبل به استقبال هشت مارس روز جهانی زن خواهند رفت.

کیفرخواست جنبش زنان و مادران علیه جمهوری اسلامی با خواست محاکمه سران و کاربدستان جمهوری اسلامی، رنگ متفاوتی نسبت به سالهای قبل بر خود دارد.

فریاد "جمهوری اسلامی سرنگون و نابود باید گردد" هما جا طنین انداز شده است. حکم سرنگونی شبکه مافیایی اسلامی سراپا زن ستیز از سوی زنان و از سوی تمامی بخشهای جامعه سرداده شده است.

حضور برجسته زنان در جریان اعتراضات آبان ماه، وحشت و هراس بر پیکر مافیای اسلامی انداخت. در جریان خیزش آبان زنانی از کردستان بوسیله شلیک مستقیم اوباشان اسلامی جانباختند. شلیر دادوند اهل بوکان، یکی از زنان دانشجو اهل سقز، پریسا سیفی اهل کامیاران و زیبا خوشگوار اهل سنندج و تعدادی از زنان در تهران و دیگر شهرستانها، قربانیان جنایت پیشگی حاکمان اسلامی در اعتراضات آبانماه شدند.

جنبش اعتراضی زنان در هشت مارس امسال میکوشد تا همراه و در کنار مردان آزادیخواه و برابری طلب  در تمامی حرکتها و برنامه های اعتراضی خود با فریاد، "حکومت زن ستیز نابود باید گردد"، حکم سرنگونی بر این سیستم گندیده و ارتجاعی را صادر کند. به این اعتبار هشت مارس امسال علیه جمهوری اسلامی است. هشت مارس روز جهانی زن ، برابر است با ١٧ اسفند، این روز فرصتی است برای دادخواهی جامعه در برابر حکومت اسلامی فاشیستی و ضد زن که برای بقاء خود به هر جنایتی متوسل میشود. در هشت مارس امسال میتوان و باید به آپارتاید جنسی و انواع تبعیض ها و محرومیت های اسلامی که علیه زنان در ایران اعمال شده است اعتراض کرد. در این روز ماهیت جنایات جمهوری اسلامی علیه زنان که با زندان و اعدام و شلیک به سر تظاهرکنندگان و شلیک موشک به هواپیمای مسافربری برای بقاء ننگین خود دست و پا میزند را باید عمیقا نشان داد. در هشت مارس خواستار محاکمه سران جمهوری اسلامی بخاطر چهل سال جنایات این رژیم شویم. یکصدا فریاد دادخواهی خود را بلند کنیم و بگوییم، جمهوری اسلامی جنایتکار ضد زن نابود باید گردد!

 

١۳ اسفند ۹۸

۳ مارس ۲۰۲۰

کرونا و کاپیتالیسم

کرونا و کاپیتالیسم

اخبار و گزارشات در مورد نسل جدیدی از ویروس های اپیدمیک فضای مجازی را منفجر کرده است. داده های ضد و نقیض در مورد این بیماری توده‌ی مردم را مرعوب ساخته و بورژوازی ایران نیز در حال تغذیه از این ارعاب است. دلال های لوازم پزشکی و بهداشتی قیمت کالا های ضروری نظیر ماسک، دستکش، مواد ضد عفونی کننده را پنج تا ده برابر افزایش داده‌اند. در حالیکه داروخانه ها خالی از ابتدایی ترین وسایل پیشگیری از ابتلا به این ویروس‌اند، هر روز بازار سیاه این محصولات رونق دو چندان گرفته و خبر از کشف انبار محتکاران این لوازم منتشر می‌شود.

دولت سرمایه داری نیز به جای تدارک اقدامات تأمینی در این خصوص و کنترل قیمت های حاکم بر بازار در تلاش است که هر چه بیشتر از این وظیفه شانه خالی کند و شدت خطر این ویروس را ناچیز نشان دهد. دستگاه های تبلیغاتی دولتی حتی برای اثبات این امر تا کنون ابتلای بیش از چهار نفر از اعضای دولت را به این بیماری اعلام کرده‌اند.

دولت سرمایه داری به چند دلیل مشخص اقدامات ضروری و ضربتی جهت پیشگیری از ویروس کرونا را به تعویق انداخت. نخست؛ راه پیمایی بیست و دوم بهمن که سال هاست رژیم ایران آن را به عنوان جلوه‌ای از پذیرش مشروعیت حاکمیت بازنمایی می‌کنند. دوم؛ انتخابات مجلس که آن هم نمایشی تبلیغاتی جهت به رخ کشیدن پارلمانتاریسم بورژوایی در ایران است. تا بدین میانجی بتواند همچنان جناح رفرمیستی را در صحنه سیاسی نگه داشته و با همین ابزار توهم تعیین سرنوشت را در بخشی از توده‌ی مردم نگه دارد.
اما این دو مورد در مقابل امر تولید، مراوده تجاری و ساز و کاری های بوروکراتیک مسائلی روبنایی است. دولت ایران واقف بود که با اعلام آمار مبتلایان و کشته شدگان ناشی از این ویروس ناگزیر است کارخانه‌ ها، کارگاه ها، مراکز تولید و توزیع، مراکز آموزشی و ادارات را تعطیل کند تا از روند پیش‌روی ویروس جلوگیری شود. اقداماتی که طبیعتاً هزینه های بسیاری را بر بورژوازی ایران تحمیل می کرد و همچنین مراودات تجاری آن را با کشور های منطقه تحت تاثیر قرار می‌داد. از همین رو تلاش کرد تا اخبار مربوط به انتشار این ویروس را به قیمت ابتلای تعداد زیادی از مردم به تعویق اندازد.

درحالیکه هنوز هیچ صحبتی از تخصیص بودجه جهت پیشگیری و درمان این بیماری به میان نیامده، دو ماه پیش با مرگ قاسم سلیمانی در طی طرحی سه فوریتی مجلس و شورای نگهبان دویست میلیون یورو را جهت انتقام از اقدامات آمریکا تنها در عرض چند ساعت تایید کردند. توصیه های صرف دولت سرمایه در خصوص این بیماری تا چه حد می تواند جایگزین اقدامات بهداشتی و راه های پیشگیری از این ویروس در محل های کار گارگران شود؟ تا چه حد می تواند ابتلای زباله گردانی که به دلیل فقدان شغل رو به این شغل خطرناک آورده‌اند شود؟ کودکان کاری که روزانه تا ۱۸ ساعت در خیابان ها، مترو ها و اماکن عمومی هستند آیا از این بیماری سخت در امان خواهند بود؟ کارگران جنسی که پیش از این نیز در معرض ده ها بیماری بوده‌اند چگونه می‌بایست خود را از خطر ابتلا به این بیماری دور نگه دارند؟ طبیعی است که در این موارد مسائلی چون رشد بهره‌روی، افزایش تولید و ایمن سازی جهت تسهیل انباشت سرمایه در میان نیست، باید سکوت دولت بورژوایی را شاهد بود.

در جامعه طبقاتی بیماری نیز امری طبقاتی به شمار می‌رود. جایگاه طبقاتی افراد و اراده اقتصادی آنان نقشی تعیین کننده در ابتلای آن‌ها و همچنین درمان آنان دارد. به طوری که امروز و با وجود ویروس خطرناکی همچون کرونا نقش سرمایه را در زندگی و مرگ طبقه کارگر و زحمت‌کشان نشان می‌دهد. وضعیت دسترسی طبقه کارگر به خدمات بهداشتی و درمانی دولتی پیش از وجود این بیماری نیز تعریف چندانی نداشته و از کیفیت نازلی برخوردار بود. حال تصور آنکه وضعیت رسیدگی به بیماران در این مراجع به چه صورت خواهد بود چندان سخت نیست. در روز های اخیر رسانه ها و جریان های متفاوت فارغ از خط سیاسی در هنگام نقد عملکرد دولت ایران به مقوله‌ای کمتر مهم «دروغ»  می پردازند و کلیت بحران حال حاضر را با اشاره به وقایع اخیر از سرنگونی هواپیما گرفته تا آمار کشته شدگان آبان ماه با صرف خصلت دروغ گویی و پنهان کاری دولت سرمایه داری تقلیل می‌دهند. شرایط بحرانی بی شک تشدید نابرابری ها را به دنبال دارد. نابرابری هایی که در گردش سیستم سرمایه حقوق طبقه کارگر را به نفع بورژوازی پایمال می‌کند. باید اذعان داشت که این حق در شرایط کنونی حتی حق حیات طبقه کارگر را نیز زیر ضرب می‌برد. محور اصلی این ساز و کار که خود بخشی از بحران است؛ دروغ، پنهان کاری، مدیریت ناکار آمد و… نیست بلکه شیوه‌ی تولید حاکم بر جامعه است که تمامی این خصلت ها را به هئیت حاکم بخشیده است. و از همین رو می‌بایست این شیوه‌ی تولید و کلیت نظام سرمایه داری را مورد نقد و نفی قرار داد.

طبقه کارگر ایران با مشاهده‌ی کار‌شکنی های دولتی، عدم اطمینان از امنیت محیط کار، آزاد گذاشتن بازار و عدم نظارت جهت فقیر سازی هر چه بیشتر زحمت‌کشان دریافته است که خطر اصلی نه ویروسی به نام کرونا بلکه ویروسی به نام کاپیتالیسم است. ویروسی که اندام های حیاتی جامعه را در خود گرفتار کرده و هر روز نیز به تخریب و فرسایش این اندام ها به قیمت بقای بیشتر خود دامن می‌زند.

احمد آزادی جو

۱۴ اسفند ۱۳۹۸

 

آزادی زن، معیار آزادی جامعه است! (در گرامی داشت هشت مارس ٢٠٢٠)

bahram.rehmani@gmail.com

 

در اعتصاب ده هقته ای لارنس در زمستان ١٩٠٢، شاید بهترین تجلی این اعتصاب بزرگ شعر «هم نان و هم گل سرخ» بود. وقتی جیمز اوپن هایم، دختر جوانی از کارخانه را تو خط محافظت اعتصاب دید که پرده ای را می بردند که رویش این شعار را نوشته بودند: «ما نان می خواهیم، هم گل های سرخ»، این شعر را نوشت:

 

نان و گل سرخ

هم چنان که گام زنان می آئیم، گام زنان در زیبائی روز،

به هزاران هزار مطبخ تاریک و هزار بالاخانه خلکستری کارخانه،

تمام تابشی می افتد که از خورشیدی ناگهان برمی تابد،

زیرا که مردمان آواز ما را می شوند که می خوانیم:

«نان و گل های سرخ! نان و گل های سرخ!»

 

زنان کارگر آمریکا در آن دوران، در همه لحظات اعتصابات و مبارزات دوش به دوش رفقای مرد حود حرکت می کردند و در مقابل تهاجم وحشیانه پلیس نیز با شهامت می ایستادند.

 

امروز این مقاومت و مبارزه شجاعانه زنان را در همه جوامع هم چون روژآوا، عراق، لبنان، شیلی، ایران و ... می بینیم!

 

فرارسیدن هشت مارس ٢٠٢٠، روز جهانی زن را به همه زنان و مردان آزادی خواه و برابری طلب جهان تبریک می گویم!

به مناسبت هشت مارس روز جهانی زن، اشعاری را از شاعران و هنرمندان زن و مرد آزادی خواه و برابری طلب و عدالت جوی ترکیه، به فارسی برگردانده ام تا آن ها را به مناسبت این روز عزیز، به همه زنان و مردان پیکارگر، حق طلب، آزادی خواه، مساوات طلب و سوسیالیست تقدیم کنم. شعرهایی که با حال و احوال کنونی جامعه ایران و جهان خوانایی دارند.

ناگفته نماند که در این روزگار سخت و هولناک، ترجمه و خواندن شعر به انسان آرامش می دهد.

 

آن هم در زمانی که بیماری مسری و خطرناک «کرونا» همه را به حدی وحشت زده کرده است که درد و رنج میلیون ها پناهجو در مرزها ترکیه با سوریه و ترکیه با بلغارستان و یونان، زلزله شهرستان خوی، سیل ویران گر جنوب ایران، سرنوشت کودکان کار و خیابان، مسئله دستمزد کارگران برای سال ١٣٨٩ و...، در سایه قرار گرفته اند.

جهان کنونی ما چه قدر متناقض و وارونه است و شهروندان جهان، همواره در معرض خطرات عدیده ای از سرکوب و اعدام گرفته تا فقر و فلاکت اقتصادی و در معرض انواع و اقسام آلودگی ها و بیماری های مسری قرار دارند.

واقعا چه باید کرد که این جهان بی رحم را کمی انسانی تر و قابل تحمل تر کرد؟

چه باید کرد که انسان و طبیعت به جای جنگیدن با همدیگر، یار و یاور و دوست هم شوند؟

چه باید کرد که انسان به جای درماندگی احساس خوشبختی کند؟

چه باید کرد که سرنوشت میلیاردها شهروند جهان، به دست صدها تن سوپر سرمایه دار و حکومت های حامی سرمایه، رقم زده نشود؟

اکنون بیش از هر زمانی از تاریخ، اکثریت شهروندان جهان از هر طرف در میان منگه ای قرار دارند که لحظه به لحظه فشار آن را در وجود خود حس می کنند.

کرونا، بیماری فراق و جدایی ها و دوری هاست. شاید همه انسان ها بیمار شوند اما در عین حال تحت مراقبت پزشکی و نزدیکان خود قرار می گیرند اما بیماری کرونا، جان هر کسی را که به بیمار نزدیک شود تهدید می کند. به عبارت دیگر، عزیزان بیمار اجبارا نباید او را بغل کنند و ببوسند، بلکه با ماسک و از راه دور با او ارتباط بر قرار کنند و این وضعیت، چه قدر دردناک است.

چه دل خراش است که فرزندت، شریک زندگی ات، عشقت، و سایر عزیزانت را نتوانید بغل کنید، ببوسید و نهایت احساسات خود را تقسیم کنید. چرا که احتمال آلوده شدن وجود دارد.

این وضعیت برای کودکان و نوجوانان بسیار سخت و دشوار است.

در حقیقت کرونا، نوظهورترین بیماری عصر مدرن سرمایه داری است و هنوز عامل اصلی آن نیز به درستی روشن نیست.

این بیماری نیز مانند همه بیماری ها طبقاتی است. بیماران پول دار، بلافاصله تحت مراقبت های ویژه با مدرن ترین دستگاه های پزشکی قرار می گیرند اما شاید بیماران فقیر به چنین مراقبتی دسترسی نداشته باشند. اکنون کودکان کار و خیابانن و درد و رنج در خیابان ها و کارگاه های غیربهداشتی در معرض این بیماری قرار دارند. کارگران کارگاه ها و کارخانه ها، دانش آموزان و معلمان مدارس، کودکستان ها، دانشجویان دانشگاه ها و خوابگاه های دانشجویی، کارمندان ادارات، سربازان مراکز نظامی، زندانیان محبوس در زندان های مخوف، همه و همه در معرض ابتلا به این بیماری قرار دارند.

در چنین وضعیتی میلیون ها پناهجو در مرزهای ترکیه و سوریه و یا هزاران پناهجو در مرزهای ترکیه و بلغارستان آواره اند و در معرض خطر سرکوب و زندان و هم چنین غرق شدن در دریاها، ابتلا به بیماری های مختلف از سرمازدگی تا ابتلا به کرونا قرار دارند.

واقعا چرا باید اکثریت شهروندان جهان بازنده و اقلیت ناچیزی برنده جهان باشند؟!

اما با وجود همه این دردها و رنج های بشر و موانع پیش روی آن، مبارزه برای تغییر نظم موجود در همه نقاط جهان در جریان است. شاید بیماری کرونا قربانیان زیادی بگیرد اما تاریخ نشان داده است که در پس این وقایع خطرناک و دردناک و دل خراش، نهایت امید و روزنه های امیدی در حال باز شدن و بزرگ شدن است!

***

اسیرمان کردند

 

 

اسیرمان کردند

به زندان ‌مان انداختند

من میان حصارها

تو بیرونی

بی ‌آن که کاری از دستم برآید

تنها کار این است که انسان

آگاه یا ناآگاه

زندان را تاب بیاورد

با انسان‌ های بسیاری چنین کرده‌اند

انسان ‌هایی شریف، زحمت کش، خوب

و همان قدر که تو را دوست دارم، لایق دوست داشته شدن.

 

ناظم حکمت

 

 

صبح می شود

 

 

صبح می‌ شود

با من بیدار می ‌شوی

پرنده‌ ها تصویر تو را بر بال ‌هایشان نقاشی می ‌کنند

باران شبانه قطع می‌ شود

کوچه‌ ها به مهمانی روز می ‌روند

 

تو می‌ خندی

بازار در چشمان تو بنا می ‌شود

طفلی مادرش را گم می ‌کند

در سیمای تو پیدا می ‌کند

 

سخن می‌ گوییم

به مقصد می ‌رسند مسافران

چراغ های کشتی‌ ها روشن می ‌شود

ماه به مهمانی دریاها می ‌رود

ماهی‌ ها سفره‌ های حقیرانه پهن می ‌کنند

 

صورت تو را لمس می ‌کنم

چشمانم پر از اشک می ‌شود

در هر جای دنیا

زنان سرود تازه‌ ای آغاز می‌ کنند


آیتن موتلو

 

 

مادر

 

 

مادر، من هیچ گاه تیر و کمان نداشتم

نه پرنده‌ ای را زده‌ ام

نه شیشه‌ کسی را شکسته ‌ام

اما، بچه‌ چندان خوبی هم نبودم

هیچ گاه دلت را نشکستم، همیشه گردن خود را شکستم

من در طول زندگی، همیشه خود را آزردم

هرچند ساکت به نظر آیم

مغرور و شورشی‌ ام مادر

مانند یک نیزه

همیشه در مقابل آینه

صاف ایستاده ام مادر

من هیچ گاه کاری نکردم که به تو بد بگویند

یا آبرویت لکه ‌دار شود

اما مشت ‌های زیادی به سینه ‌ام کوبیده‌ ام

قلبم را بسیار فرسوده کرده ‌ام

من در طول عمرم، بیش از همه خود را محاکمه کرده‌ ام

من هیچ گاه معشوقه ‌ای نداشتم مادر

نه آشیانه‌ ای ساختم

نه هیچ گاه بخت با من یار بود

عمرم هدر شد

بدون آن که، حتی کودک ‌ام را ببوسم

هرکه را از صمیم قلب دوست داشتم

دلش را به دیگری داد

یک مرغ عشق داشتم، که آن هم از تنهایی دق مرگ شد

مگر تو همیشه مرا با تلخی‌ ها شیر دادی مادر؟

یا به اسم فرزند سنگی بزرگ زائیدی مادر؟

اذیت نیستم، درزحمت نیستم، به هیچ وجه در فلاکت نیستم

تنها روی عسل تو مگس نشست؟ بگو؟

خب مرا به دنیا آوردی،

اما با چه سرشتی؟

من هیچ رویایی نداشته ‌ام مادر

نه برای تو آسایش به ارمغان آوردم

نه خود روی آسایش دیدم

در این زندگی حتی یک عکس شاد هم از ما گرفته نشده

مانند کلیدی گم شده بی‌ صاحبم مادر

نه دست نوازش گر بر شانه ‌ام

نه دست مهربانی بر موهایم

مانند گل و لای بی ‌فایده‌ روان روی جاده ‌هایم مادر

خیس شدنم

لرزیدنم

مانند بارانم مادر

سالیان سال اشک‌ هایت را در کدامین دریا ریختی مادر

آه بمیرم من

تو مرا به چه امید زائیدی مادر؟

زندگی مگر چیست مادر؟

یک قصه! یک بازی نیست مگر؟

ببین، اسباب بازی‌ هایم شکست

عمرم گذشت

عشقم هدر شد

باور کن من هیچ گاه بزرگ نشدم.

 

یوسف هایال اوغلو، سراینده ترانه های احمد کایا

 

 

بسان مرگ

 

 

زمان معاشقه به سر آمد

شب مانند مرگ ادامه دارد

 

می ‌گویی عشق سرزمینی ست

که هنوز پای کسی بدان جا نرسیده

هر چه دورتر بروی از وجودش بیرون نمی ‌شوی

از خویش بیرون نمی ‌شوی هر چه بدان نزدیک شوی

 

در سکوت به صدای ناقوس ‌های شب گوش می‌ دهم

ناقوس ها مانند زخمی سوزناک می‌ نوازند

حیوانات در طنین ناقوس ‌ها تیر می ‌خورند

 

هرچه از تو دور می ‌شوم از تو بیرون نمی‌ شوم

هر چه به تو نزدیک می ‌شوم به تو نمی ‌رسم

 

در چشمان تو

تن وحشت زده اندوه را نوازش می ‌کنم

تا کجا جاری می ‌شود

تا کدام دریای مرده

خون آن مروارید جدا شده از صدف

می ‌دانم

 

شب مانند مرگ ادامه دارد

با خاموش کردن حریقی تشنه در قلبم

بیرق آتشی خاکستر شده را با خود حمل می‌ کنم

تا بلندترین قلعه ناقوس ‌های صدای تو

 

دروازه سنگین شب بسته می شود

شیشه آبی بی‌ پایانی در درونم شکسته می ‌شود

 

می ‌بوسم

مثل این است که چشمانت را برای آخرین بار می ‌بوسم

جنون عشقی چون مرگ را

 

آیتن موتلو

 

 

هر انسانی

 

 

هر انسانی، یک بار

برای رسیدن به یک نفر

دیر می کند

و پس از آن

برای رسیدن به کسان دیگر

عجله ای نمی کند


یاشار کمال

 

 

اهل کشور عشقم

 

 

من سه زبان می دانم

به سه زبان حرف زده و

به سه زبان می نویسم

عشق صلح آزادی

 

اهل کشور عشقم و

به همه زبان های دیگر بیگانه ام

 

اسماعیل شیمشک

 

 

اینک قلب من تویی

 

 

بدان که این دیوارها برای جدا کردن ما کافی نیست

این میله ها

این دروازه های آهنی

این هوا

باور کن

بعضی اوقات مانند مشتی سنگین قوی می شوم

بعضی اوقات مانند گنجشکی ضعیف

بی دلیل نیست

تا وقتی که این عشق در وجود انسان زبانه می کشد

بر کدام سختی فاتح نشده است؟

رفیق من

روزهای زیبا از گذرگاه های سختی ها می گذرد

انسان قطره قطره جمع می شود

قطره قطره رفیق من

روزی در دل زندگی جاری خواهیم شد

بدان که حصارها فرو خواهد ریخت

تمام دروازه ها گشوده خواهد شد

اینک قلب من تویی

تو را می تپد

و دوباره قطره قطره در دلم جمع می شوی

 

یلماز گونی

 

 

قوی ترین انسان دنیا

 

 

اگر یک روز از من بپرسند

قوی ترین انسان های دنیا

چه کسانی هستند؟

جواب می دهم

زنانی که تنهایی را یاد گرفته اند

 

جمال ثریا

 

 

تو را می خواهم

 

 

می خواهم تو را

به آتش بیاندازم

سپس از آتش نجات داده و

بر رویت آب بپاشم

نگاهت کرده و

به جای دردهایت بسوزم

 

می خواهم تو را

در آب غرق کنم

بعد وقتی که داری خفه می شوی

تو را در آغوش بگیرم و

به ساحل ببرم

نفسم را در نفس ات بدمم و

بیدارت کنم

آن قدر که قلبم به تپش بیافتد

 

می خواهم تو را

به زیر قطار پرت کنم

همان گونه که خودم می دانم

جمع کنم و بچینم ات

 

خواسته دیگری هم دارم

می دانی؟

به واقع من

می خواهم تو را ببینم

مثل خیالی

که زنده می کند و

می میراند تو را

مثل یک خیال

 

سنویچ چیلگین

 

 

 

چیزی بگو

 

 

چیزی بگو

مثل بهار

مثل شکوفه باز شو

و یا ببار

مانند رحمتی بر درونم

یا رنگین کمان باش و

روحم را در آغوش بگیر

چیزی بگو

فراتر از حرف باشد

جانم را لمس کند

چیزی بگو

مانند این که کنارت هستم

 

تورگوت اویار

 

 

تو را نمی توانم فراموش کنم

 

به یک باره مثلِ صاعقه ای

به من برخورد کردی

زمانی که هیچ به یادت نبودم

دوباره خودت را به یادم آوردی

ای کاش ابدا سراغم را نمی گرفتی

به فکرم افتادی

تو را نمی توانم فراموش کنم

 

می گویی دوباره مثل قبل باشیم و

گریه می کنی

می دانی که بار دیگری نخواهد بود

باور کن مرا خیلی ناراحت می کنی

به فکرم افتادی

تو را نمی توانم فراموش کنم

 

می گویی دوستم داری

از کجا می دانی که من هم دوستت دارم

باعث درد و رنج بسیارم می شوی

به فکرم افتادی

تو را نمی توانم فراموش کنم

 

جدا شدن از تو برایم خیلی سخت بود

می خواهم محکم تو را در آغوش بگیرم

اما عقلم می گوید دیگر دوستش نداشته باش

به فکرم افتادی

تو را نمی توانم فراموش کنم

 

از آن بار اول که دوستت داشتم

دیگر تو را نمی توانم فراموش کنم


ملیسا گورپینار

 

 

غولی بود با چشمان آبی

 

 

غولی بود با چشمان آبی

که به زنی باریک اندام دل داده بود

رویای زن خانه ای  کوچک بود

خانه ای با باغچه ‌ای پر از یاس

که باروری در آن شکوفا بود

 

غول او را دیوانه وار دوست داشت

دست هایش برای کارهای بزرگ ساخته شده بود

نمی توانست خانه ای این چنین بسازد

نمی توانست درِ خانه ای با  باغچه ‌ای پر از یاس

و سرشار از باروری را بکوبد

 

غولی بود با چشمان آبی

که عاشق زنی باریک اندام شده بود

زنی باریک اندام و ریز نقش

که آغوشش برای آسودگی باز

و از  قدم های بلند در راه غول خسته بود

با غول چشم آبی وداع کرد

و در دستان مردی ثروتمند و ریز اندام

به خانه ای با  باغچه‌ ای پر از یاس

و سرشار از باروری رفت

 

غول چشم آبی حالا خوب می داند

در خانه ای با  باغچه ‌ای پر از یاس

که باروری در آن شکوفاست

برای عشق اش

حتی گوری هم کنده نمی شود

 

ناظم حکمت

 

 

دردهای یک زن

 

 

دردهای یک زن

خیلى بیش تر

از آنی ست که

به زبان می آورد

 

تورگوت اویا

 

 

برای بیدار کردن تو

 

 

 

برای بیدار کردن تو

شب را از سمفونی مهتاب دزدیدم

به شهر خلوتی رفتم که هرگز نرفته بودی

شعرهایی در سکوت زمزمه کردم که نخوانده ‌ای

 

در سواحل آرامش نسیم‌ ها

حکایت تو را از شن‌ های خیس شنیدم

دریا در روی پاهای تو به خواب رفته بود

آن گاه که زمان چون تار مویی بین ما در پرواز بود

 

از لا به لای پرده‌ های خلاء

صداهای تنهای ماه را که بر صورت تو می ‌افتاد نوازش کردم

از عرشه کشتی بادبانی گم شده در اقیانوس

بر آب ها خم شده و سایه ‌ات را بوسیدم

 

با انگشتان ظریف کودکان آواره

آینه شکسته خواب ‌هایت را لمس کردم

از میان خطوط کم رنگ نقاشی ‌های باستانی

دست های تو را در غارها تماشا کردم

 

برای بیدار کردن تو

تمام خاطرات گذشته ‌ات را از نو نوشتم

گلی بر یقه تنهایی‌ ات چسباندم

فراموش کردم آن چه را که فراموش نکرده بودی

 

تنهایی ‌ات را با رایحه ‌ای در حال فرار پوشاندم

تن‌ ات چون شب کوهستان ترسید

راه درازی طلب کردم از نفس هایت به نفس هایم

 

برای بیدار کردن تو

گیسوان پژمرده پیشانی ‌ات را تماشا کردم

ابدیت را از لابلای انگشتان تو صدا زدم

وقتی که قلبم چون شهابی در حال مرگ بود

 

آیتن موتلو

 

 

گیسوانت در باد می پیچد

 

 

گیسوانت در باد می پیچید

در کنارت ترا می نگریستم

آفتاب می سوزاند

دریا می سوخت

تو حرف می زدی

من گوش می دادم

می خندیدی

ساکت می شدی

می اندیشیدی

دست در دست من قدم می زدی

راه تمام می شد

ترا نمی دیدم

زمان سال تا سال می گذشت

ترا از دور دست ها

خیلی دور ها

تماشا می کردم

 

ازدمیر آصف

 

 

چشم هایت

 

 

چشم هایت

چشم هایت، چشم هایت

چه در زندان

چه در مریض خانه

به دیدارم بیا

چشم هایت،

سرشار از آفتاب اند

آن سان که کشتزاران آنتالیا

در صبحگاهان اواخر ماه می.

چشم هایت

چشم هایت، چشم هایت

در برابرم بارها باریدند

خالی شدند

چون چشم های درشت آن کودک شش ماهه

اما یک روز هم بی آفتاب نماندند

چشم هایت

چشم هایت، چشم هایت

بلوط زاران بورسا هستند… در خزان

برگ های درختانند

بعد از باران تابستان

و در هر فصل و

هر ساعت… استانبول اند.

چشم هایت

چشم هایت، چشم هایت

روزی خواهد رسید

محبوبم!

روزی فرا خواهد رسید

که انسان ها

با چشم هایت، یکدیگر را

خواهند نگریست

با چشم های تو

خواهند نگریست.

 

ناظم حکمت

 

 

باور کن

 

 

تو را پنهان خواهم کرد

در آن چه که نوشته ‌ام

در نقاشی ها و آوازها و آن چه که می ‌گويم

 

تو خواهی ماند

و کسی نه خواهد ديد

و نه خواهد فهميد زيستن ات را در چشمانم

 

خواهی ديد و خواهی شنيد

گرمای تابناک عشق را

خواهی خفت و برخواهی خاست

 

روزهای پيش رو را خواهی ديد

که نخواهند بود

چون روزهای گذشته

آن طور که زيسته بودی

در افکارت غرق خواهی شد

 

فهميدن هر عشقی

گذران يک عمر است

سپری خواهی اش کرد

 

تو را وصف ناپذير

زندگی خواهم کرد

در چشمانم خواهم زيست

در چشم‌ هايم، تو را پنهان خواهم کرد

 

روزی تنها زبان به سخن خواهی گشود

خواهی نگريست

من چشم‌ هايم را فرو خواهم بست

در خواهی يافت

 

ازدمير آصف

 

 

روزهايی که

 

 

سودای عشق

در سر داشتم

عادت به نوشتن شعر

نداشتم

 

با اين حال

زيباترين شعرم را

روزی نوشتم

که عاشق اش شدم

 

از اين رو

شعرم را

اولين بار

برای او خواهم خواند

 

اورهان ولی

 

به من ترانه ای بیاموز

 

به من ترانه ‌ای بیاموز

تا در روشنایی ماه بخوانم

در تاریکی شب بخوانم

زیر باران بخوانم

وقت بیداری خاک بخوانم

 

به من ترانه‌ ای بیاموز

به من ترانه ‌ای بیاموز

وقتی کنار توام بخوانم

وقتی از تو جدایم بخوانم

وقتی فراموشت می ‌کنم بخوانم

 

به من ترانه ‌ای بیاموز

اگر به جاهایی رفتم که دیر بازگشتم

بتوانم دوباره هر چیز را بدون تو دوست بدارم

هی نگویم روز و شب، روز و شب

به کسی گوش نکنم

هم راه بروم هم بخوانم

هم بخوانم هم راه بروم

 

عارف دامار

 

به غیر از من

 

 

به نقشه‌ ها نگاه کردم

خانه‌ ات در هیچ‌ یک نبود

به دانش ‌نامه‌ ها نگاه کردم

عکس تو در هیچ‌ یک نبود

به فرهنگ ‌نامه ‌ها نگاه کردم

نام تو در هیچ ‌یک نبود

در آینه ها به خودم نگاه کردم

تو را دیدم

به غیر از من   

تو جایی نداشتی


عزیز نسین

 

 

 جست و جو می کنم

 


‍جست ‌و جو می‌کنم

در میان سوز سرد پاییزی

میان آفتاب صبح

میان روشنایی ماه

گم ‌شده‌ روزم را شب ‌ام را

 

نبودنت دردناک بود چون زخم خنجر

حرف هایت سوزناک بود چون گلوله

در روز قیامت تو را پیدا می ‌کنم

خود را فراموش می‌ کنم

تو را هرگز


ییلماز اردوغان

 

 

یک عمر با تو

 

 

گمان کرده بودم

با این قلب رنج دیده

دیگر نمی‌ توانم کسی را دوست بدارم

به یک ‌باره تو بر سرِ راه ‌ام قرار گرفتی

آن‌ گاه که امید به زنده‌ گی را از دست داده بودم

همه ‌چیز از آن لحظه آغاز شد

که خورشید را به قلب ‌ام سپردی

قطره قطره امید شدی

و همه ‌شب بر قلب ‌ام باریدی

در فصلِ بهار

با آواز پرنده‌ ها

چشم به بهارانی نو گشودم

و با عشق ‌ات، خود را

در آبی های بی حد و مرز یافتم

با ستاره‌ هایی که بر کف دستم ‌نهاده بودی

تمامِ دنیای ‌ام روشن شد

پنجره ای که تو باز کرده‌ ای

پر است از روشنی، عشق و محبت

با  عطر دل ‌انگیز خاک

بیدار شدن در کنارِ تو

هر صبح

غرق شدن در رویاهایی شیرین

و تمام عمر

با تو بودن را می ‌خواهم

 

عایشه آق‌ دوغان

 

 

آینه

 


فقط چشم هایم شبیه خودم مانده

و نگاه های غم آلودم

نشد آن چه که فکر می کردم

در آینه ها من هستم

دروغ نیست تغییر کردنم

تغییر کرده ام

حالا هر ترانه ای مرا می گریاند

این زمان نیست که انسان را به جنون می کشاند

بلکه تلخی فراموش نکردن است

زمان است که

از میان دستانم پر کشید و رفت

وقتی که هنوز رویاهایم نمرده بودند

زمان است که

حکمرانی می کند بر افکارم

چه کسی می داند الان

اولین عشقم در کدام سوی زمین است

اول مرگ خاطراتم را با خود برد

در آینه زمان مرگ خود را دیدم

 

امید یاشار اوغوزجان

 

تو که نیستی

 

 

تو که نیستی

توکه نیستی، خورشید طلوع نمی کند

ترانه ها حزن انگیزند

شعر ها نیز غریبه اند

میان هر مصراع چهره تو پیداست

عطر تو در بالین من مانده

همه جا چهره تو پیداست

 

تو که نیستی، گویی ناتمام مانده ام

توکه نیستی، دیوانه وار دلتنگم

توکه نیستی، فقط این ترانه را می خوانم

تو که نیستی؟

 

چه آرزوهایی داشتیم

قرار بود یار مرا بفهمد

برف روی آرزوهایمان بارید

قرار بود این طور شود؟

از فردای خود می ترسم

قرار بود این طور شود؟

 

توکه نیستی حالا کوچه ها خالی است

تو که نیستی اشک هایم پشیمانی را پنهان می کند

تو که نیستی امید هایم ممنوع می شود

تو کجایی؟

 

نیستی

نیستی

مرا نمی فهمی

نیستی

نیستی

چرا نمی آیی؟

 

فاتح قیسا بارماق

 

 

هزار بار عاشق خواهم شد

 

 

دست های مرا رها کن

سه سطر خواهم نوشت

در هر سه سطر، تو

 

چشم های مرا رها کن

به چهار طرف نگاه خواهم کرد

در هر چهار طرف، تو

 

قلب مرا رها کن

هزار بار عاشق خواهم شد

در هر هزار بار، تو

 

احمد سلجوق ایلخان

 

 

موهایت را باید بافته باشی

 


موهایت را باید بافته باشی

ناگهان تو را به یاد می آورم

در غروب پاییزی

و صدایی بسیار شیرین

که از دور شنیده می شود

آرام بخش و ملموس

همانند آهنگی که هر قدر به طرفش می روم

نزدیک تر شنیده می شود

 

چه قدر زیباست

به یاد آوردن تو

موهایت را باید بافته باشی

و دستان سفیدت

که برهنه اند

در لابه لای شب

 

زردآلوهایی

که در بشقاب چینی گذاشته ای

کنار دست ات دفتر شعری

که مصراع هایی سرشار از آزادی

در شعرهایش موج می زند

 

آدمی اگر بیاندیشد

چه چیزها که می تواند پیدا کند

برای به یاد آوردن

خندیدن

گریه کردن

آرزوهای مان

ما را تا کجا

دنبال خود خواهد کشید؟

کجا بودیم و با کدامین باد

یکی شدیم؟

 

موهایت را باید بافته باشی

مانند دخترانی که به مدرسه می روند

و چه کسی می داند

که در ذهن ات

چه بیتی از کدام شاعر پرسه می زند؟

و چشمانت

که از خوشبختی می درخشند

 

آتیلا ایلهان

 

 

از نو زاده شدم

 

 

در بهار صورتم را به سمت ابرها بالا می گیرم

و نجوا گونه زیر لب پچ پچ می کنم

با پرنده ها و علف ها شسته می شوم

با نسیم، با بهار

خورشید پلک هایم را گرم می کند

آه! به خورشید بهار اعتمادی نیست

در رویا به سر می برم یا حقیقت است؟

هم هستم و هم نیستم

در یک شهرک جنوبی، در قهوه خانه ای ساحلی

با پیچ و تاب بی پایان سنبل ها

این جا و تنها با خودم

می توانم این گونه عمرم را سر کنم

هرگز دهان پرنده ای را نبوسیده ام

شاید روزی بتوانم ببوسم

شاید روزی من هم چون نسیمی

از فراز سنبل ها وزیدن بگیرم

می خواهم قلبم را با یک روز تابستانی در هم بیامیزم

و در چهچه پرنده ای از نو زاده شوم

 

آتال بهرام اوغلو

 

 

در دنیای رویاهایم

 

 

انگار همین لحظه از دریا بیرون آمده است

لب ها و موهایش تا دم سحر

بوی دریا می دادند

سینه افتان و خیزانش

مثل موج دریا

می دانستم فقیر است

اما همیشه که نمی توان از فقر صحبت کرد

در گوشم آرام

ترانه هایی از عشق خواند

که می داند در زندگی اش، در نبردش با دریا

چه آموخته

چه اندوخته

پهن کردن تور ماهیگیری

جمع کردن آن

دستانش را در دست هایم گذاشت

تا ماهی خاردار را یاد آورم

آن شب در چشمانش دیدم

دریایی برآمده از دریا

در موهایش

موجی سوار بر موج

و من حیران

به این سو و آن سو رفتم

در دنیای رویاهایم

 

اورهان ولی

 

 

 

روی اگر بیبنیم آمده ای

 

 

روزی اگر ببینم آمده ای
یار من، بسان کبوتری خسته از دیاران دورست
با زیبایی بی پایانی در چشم هایت
و بهاری در گیسوانت
روزی اگر ببینم آمده ای
با نسیمی خنک در لبخنده ات
و دست هایی زیبا، به اندازه گذشته ها زیبا
شکوفه می دهند تمام درهایی که زده ای
روزی اگر ببینم آمده ای
با حسرت بی حسابت در درونم
ناگهان که خویش را گم کرده ام
ناگهان که چاره ای ندارم
تمام ستارگان آسمان در دلم سرازیر می شوند
روزی اگر ببینم آمده ای
نه بر رخساره ات سایه ای نشسته
نه بر زبانت گلایه ای
غبار کفش ‌هایت را به دیده ام می کشم
و دنیا از آن من می شود.

 

یاووز بولنت باکیلر

 

 

 

 

مرا ببخش محبوب من

 

 

گاهی زود می رسم

هم چون زمانی که به دنیا آمدم

گاهی اما خیلی دیر

مثل حالا که عاشق تو شدم دراین سن و سال

من همیشه برای شادی ها دیر می رسم

و همیشه برای مصیبت ها زود

 

و آن وقت یا همه چیز به پایان رسیده است

و یا هیچ چیزی هنوز شروع نشده است

 

من در برهه ای از زندگی هستم

که بسیار زود است برای مردن

و بسیار دیر است برای عاشق شدن

من بازهم دیر کرد ه ام

 

مرا ببخش محبوب من

من بر لبه عشق هستم

اما مرگ به من نزدیک تر است

 

عزیز نسین

 

 

صبر کن ای عشق من

 

 

اگر برف بر همه کوه‌ ها ببارد

اگر بوران قله‌ ها را بپوشاند

و اگر توفان همه روشنایی‌ ها را خاموش کند

صبر کن

ای عشق آتشین من

ای عشق تو میراث فرداها

صبر کن

 

اینک

حتی اگر از سرما یخ بزنم

حتی اگر از تشویش بلرزم

وقت در آغوش کشیدن امید است

 

امید با عشق فریاد می‌ زند

و دل است هماورد عشق

و شکوفایی عشق

کار بس ماهرانه ای است

 

رنج هزاران ساله را

و حرص آینده را

این گلیم پر نقش و نگار را

یعنی زحماتم را

یعنی قلبم را

به تو تقدیم می ‌کنم

 

ای عشق آتشین من

ای عشق تو میراث فرداها

بی درنگ

بی پروا

صبر کن


آیتن موتلو

 

 

در رویایم عشق را دیدم

 

در رویایم عشق را دیدم

دنبال انسان می گشت

بیدار شدم

انسان را دیدم

دنبال عشق می گشت

تمام دنیا را خواستم بغل کنم

دست هایم به هم نرسید

 

ازدمیر آصف

 

 

پیدایم کن مادر 

 

 

 

دیشب به خوابم آمدی

 در آرزویت ماندم

 دستت را در دست هایم گرفته

 اشک هایت را پاک کردم مادر

شیشه ها فرو ریختند

 دست هایم غرق در خون شدند

 نزد من بیا مادر، نزد من بیا

 دو پلیس در دو طرفم

 دستبندی بر دست هایم

 پیدایم کن مادر، پیدایم کن

 دیشب به خوابم آمدی

 از چشم هایت فرو چکیدم

روی سینه ات افتادم

جانت نسوخت مادر؟

شیشه ها فرو ریختند

 دست هایم غرق در خون شدند

 نزد من بیا مادر، نزد من بیا

 

ترانه ای از: احمد کایا

 

 

ای زیبایی

 

 

ای زیبایی

که به تلخی ها شیرینی می بخشی

به دل مان خوش آمدی

آمدی و

خشم مان را

به شاخه های پر شکوفه بدل کردی

حالا چه فرقی دارد که بر زندگی مان

باران سنگینی ببارد

یا که برف

بعد از آن که عشق را آموختیم

همه فرداها

به رنگ تلخی هم که باشد

مهم نیست


عدنان یوجل

 

 

اگر روزی ببینم آمده ای

 

 

اگر روزی ببینم آمده ای
مانند کبوتری خسته از دیاران دورست، یار
با زیبایی بی پایانی در چشم هایت
و بهاری در گیسوانت
روزی اگر ببینم آمده ای
با نسیمی خنک در لبخندت
و دست هایی زیبا، به اندازه گذشته ها زیبا
شکوفه می دهند تمام درهایی که زده اند
اگر روزی ببینم آمده ای
با حسرت بی پروا در درونم
ناگهان که خویش را گم کرده ام
ناگهان که چاره ای ندارم
تمام ستارگان آسمان در دلم سرازیر می شوند
اگر روزی ببینم آمده ای
نه بر رخساره ات سایه ای نشسته
نه بر زبانت گلایه ای
غبار کفش ‌هایت را به دیده می کشم
و دنیا از آن من می شود.

 

یاووز بلنت باکیلر

 

چرا این همه جدا از هم نشسته ایم

 

 

زیباترین‌ هایم در جهان
مرغان دریایی اند
چه قدر بی ‌جهت از آن ها ترسیده ‌ام
آن جا در جزیره کاشیک
فرود آیید به رویم فرود آیید
بزنید مرا بزنید
با منقارهایتان که بوی عروس های دریایی می ‌دهند
آه چه بی خود از شما ترسیده ‌ام
نمی ‌دانم که
چون من
هم ماهی‌ ام هم پرنده
اما هنوز نمی ‌فهمم
چرا این همه جدا از شما نشسته ام

 

جان یوجل

 

 

دنیا را به کودکان بدهیم!

 

 

دنیا را به ‌کودکان بدهیم 

دنیا را به ‌کودکان بدهیم،

حداقل برای یک روز

بدهیم مانند بالونی رنگارنگ

بازی کنند، بازی کنند،

آواز سر دهند در میان ستارگان

دنیا را به ‌کودکان بدهیم،

بدهیم مانند یک سیب بزرگ

مانند یک تافتون گرم.

چیزی نیست یک روز،

دنیا را به ‌کودکان بدهیم

حداقل برای یک روز

تا دنیا، دوستی را درک کند.

کودکان،
دنیا را از دست ما خواهند گرفت

و درختان ابدی خواهند کاشت!

 

(ناظم حکمت، بیست و یکم مه ١٩٦٢، مسکو)

 

چهارشنبه، چهاردهم اسفند ١٣٩٨ - چهارم مارس ٢٠٢٠

 

*توضیح: اشعار شاعران و اسامی آن ها را آگاهانه به ترتیب نام شعرا نیاورده ام به این دلیل که برای خوانندگان محترم خسته کننده و تکراری نباشند.

March 03, 2020

کرونا در ایران اسلام منفور و امامان زن باره و آخوند های مکلا و معمم مرتجع را تعین تکلیف میکند‎

کرونا در ایران اسلام منفور و امامان زن باره و آخوند های مکلا و معمم مرتجع را تعین تکلیف میکند‎



اسلام زور گیر گروگان گیر متجاوز به حقوق انسانی و مدنی زنان و به مردم ایران در پرتو خرافات و تقاضای شفا از امامان زن باره و آن خدای محصور شده در چهار دیواری کعبه متحجره 1400 سال حکمرانی کرده است، اسلام جنگ و ترور و کشتار و شکنجه و زندان امروز در چنبره ویروس کرونا تعین تکلیف میشود و مردم با چشمان باز میبینند که نه از دست خدای درون کعبه کاری ساخته است نه از امامان پدوفیل و ضد زن اسلامی که زن را برای شهوات روزانه شان مورد سوء استفاده قرار میدادند و میدهند کاری ساخته است.

درب کعبه و درب این امامان و امام زاده ها و مساجد را تخته کرده اند باید تخته کرده باقی بماند زیرا زیانش بسا بدتر از ویروس کروناست . با بسته شدن این اماکن تحجر فقط به بهروزی مردم افزوده خواهد شد. این یک تجربه تاریخی عظیم برای مردم ایران و کشیدن بیرون آنان از ظلمات مذهب و فاشیزم اسلامی است.



1400 سال دستان مردمی که با جنگ و ترور و زورگیری مجبور به پذیرش اسلام متجاوز شده بودند روی به آسمان و خدا و کعبه جندین بار در روز بلند میشد و استغاثه کنان طلب سلامت از بین بردن انواع میریضی ها و گرفتاریهای مادی و معنوی خود را داشتند عملی که آخوند های مرتجع معمم و مکلا در نهاد مردم با قرآن و حدیث و سوره نهادینه کرده بودند و نتیجه آن پروار شدن خرافات و مذهب ضد مردمی و متولیان آن بوده و هست. بارها شنیده اید که مردم محروم ایران حتی در موقع مریضی اعضای خانواده خود از گوشواره طلا یا انگشتر و دستبند و و آخرین پولهای جیبشان را برای گرفتن شفا از فلان امام و امام زاده داخل قُلک دزدی (ضریح) اسلام زور گیر میرختند و امروز این دور باطل بصورت تاریخی شکسته میشود مردم متوجه شدند برای یک زندگی شرافتمند احتیاج به تکنیک به تمدن به بهداشت و آموزشهای بهداشتی تعلیم و تربیت غیر مذهبی و غیر اسلامی دارند ولی احتیاج به خانه کعبه و امام و امام زاده و آخوند فراری و روغن بنفشه و دعای جوشن کبیر ندارند و باید درب این اماکن دزدی و غارت اسلامی برای همیشه بسته شود.

چند نکته تاریخی با مسعود رجوی و مجاهدین مسلمان

مسلمن وقتی فقر در جامعه فرا گیر میشود روی آوردن مردم گرسنه به محور قدرت افزایش میابد . این قدرت میتواند در جهت تکامل اجتماعی صورت بپذیرد و نیز میتواند به عکس بر ضد مصالح مردم راه خرافات و آلوده شدن به جرثومه های خباثت و جنایت را برای مردم رقم بزند.

مردم ایران آموخته اند و ویروس کرونا به آنان روزانه میگوید دستانتان را در جهت تطابق تکاملی بسوی ترقی سکولاریسم آزادی های فراگیر بشری دراز کنید و آن دستی را که با گریه و زاری و اشک و آه و برآورده شدن تقاضا های مادی بسوی امامان جنایت پیشه ضد بشر دراز کرده بودید کوتاه کنید و راه صحیح زندگی شرافتمندانه را پیش گیرید و به مردم نیز آموزش دهید هر گونه تخطی از این قانون تکامل بشری که با واقعیات تاریخی همگون است خود تبدیل به ویروس هائی میشود که بنیادتان را بر باد خواهد داد. آه و ناله مذهبی و سینه زدن و زنجیر زدن های فاشیستی اسلامی که هم خط آخوند و ارتجاع 1400 ساله پیش میرود را مردود اعلام کنید درب ذهن مردم را بر روی امامان و امام زادگان بی مصرف و ضد بشر ببندید و به یک انقلاب درونی کمر ببندید. خیلی ها دوست داشتند که انقلابی باشند و انقلابی عمل کنند ولی انقلابی که تیز تیغ خود را بر ریشه ها نچرخاند انقلاب نیست شبه انقلابی مخرب است برای سرپوش گذاشتن بر خواست های تاریخی تکامل بشری.

مردم ایران پس از ویروس کرونا دیگر آن مردم سابق نیستند

و این دستگاه امام و امازاده بازی و کعبه متحجره نیز دیگر جواب تاریخی خود را گرفته به گذشته باز نخواهد گشت.

رژیم اسلامی با تمام قوا میکوشد که با مظلوم نمائی و درور زدن تحریم های خفه کنند بین المللی به گسترش این ویروس در سراسر جهان کمک کند. مدیر کل اداره بهداشت سوئد گفته است: ایران به گونه ای کرونا صادر میکند که هیچ کشور دیگری نمیکند، ایران هیچ اقدامی جهت کنترل شیوع انفجار آمیز کرونا در ایران انجام نمیدهد.

رژیم فاشیزم اسلامی پایان خود را میبیند و همانطور که چند سال قبل بعد از بمبارانهای مردم بی دفاع سوریه و کشتار آنان با کمک پاسداران خود مهاجرین سوری را از مرز ها برای رساندن به اروپا عبور و اغتشاش و ناامنی در آن کشور ها گسیل میداشت امروز میخواهد با گسترش کرونا در جهان شاید بتواند خود را از این خفگی سرنگونی دامنگیرش برهاند

نوید اخگر

تاریخ سوم ماه مارش سال 2020 میلادی سوئد استکهلم

ویروسهای سیاسی در خاورمیانه !


ویروسهای سیاسی در خاورمیانه !
 
hoshyaresmaeil2017@hotmail.com

هنوز هجوم ویروس کرونا و بی لیاقتی حاکمان در مهار آن تمام نشده است که ویروس دیگری در میان بازی های کثیف سیاسی سرباز کرد .


ترکیه در دعواهای سیاسی با دیگر رقیبانش مرزهای خودش را بروی عبور پناهجویان بار دیگر باز کرد و هجوم پناهجویان به سمت اروپا از طریق مرز ترکیه و یونان آغاز شد . تصاویر و فیلمهای دریافتی زشت و خشن است پلیس یونان با سرکوب وگاز اشگ آور میخواهد مانع پیشروی پناهجویان شود .
 

مطابق خبرها ترکیه در حال حاضر حدود 3 تا 4 میلیون پناهجو را درخاک خود دارد . بنابر گزارش سازمان ملل شامگاه شنبه۲۹ فوریه حداقل 20 هزار پناهجو در امتداد مرز ۲۱۲ کیلومتری ترکیه و یونان به حرکت در آمده‌اند. اشپیگل‌‌آنلاین نوشته است که مقام‌های مرزی از حضور ۱۵ هزار پناهجو در این مرز خبر داده‌اند.


به نوشته دویچه وله ، ترکیه در قراردادی که در سال ۲۰۱۶ با اتحادیه اروپا بست تعهد داد جلوی عبور غیرقانونی پناهجویان از مرزهای خود را بگیرد.در همین قرارداد آمده است که اتحادیه اروپا همه پناهجویانی که از ترکیه خود را به مرزهای یونان برسانند، به ترکیه پس بفرستد. در مقابل ترکیه نیز کمک‌های مالی برای نگهداری از پناهجویان از اروپا دریافت می‌کند اما از هنگام درگیری‌ها میان ترکیه و سوریه، ترکیه مرزهای خود را باز کرده تا از این اهرم فشار برای وادار کردن ناتو به حمایت از این کشور در برابر سوریه و متحدانش استفاده کند. ترکیه هم‌چنین خواستار کمک‌های مالی بیشتر اتحادیه اروپا برای نگهداری از پناهجویان شده است.
 

حالا روسها و ناتو و ترکیه و سوریه و حکومت اسلامی ایران و خیلی های دیگر، مشغول دور جدیدی از بازی کثیف خون و آوارگی مردم عادی در خاورمیانه شده اند که بافت و ساختش از ویروس کرونا غمناکتر است .


دولت یونان ترکیه را متهم به سازماندهی هدفمند هجوم پناهجویان به این کشور می‌کند تا در یازیهای سیاسی دست بالا را پیدا کند . این را نیکوس پاناگیوتوپولوس، وزیر دفاع یونان، در تلویزیون این کشور اعلام کرد. او هم‌چنین از اعزام نیروهای بیشتر به مرز یونان و ترکیه خبر داد.


یونان از فرانتکس خواسته همراه با نیروهای مرزی کمک‌های انسانی نیز به مرز این کشور بفرستد . این سازمان ۴۰۰ نیرو در جزایر یونان و گروهی کوچک‌تر نیز در مرز یونان و ترکیه مستقر کرده است. حدود ۶۰ نفر از ماموران این آژانس نیز در مرز میان بلغارستان و ترکیه جهت سرکوب پناهجویان حضور دارند.


خبرگزاری فرانسه به نقل از مقام‌های فرانتکس می‌نویسد که وضعیت در این منطقه به مرحله‌ای به شدت بحرانی رسیده است. اشپیگل آنلاین نیز خبر داده که کیریاکوس میتسوتاکیس، نخست وزیر یونان، در گفت‌وگوی تلفنی با اورزولا فون‌درلاین، رئیس کمیسیون اتحادیه اروپا، و چارلز میشل، رئیس شورای اتحادیه اروپا، از آنها کمک خواسته است.


حالا بحران کرونا و پناهجویان یک طرف ... و فکر اینکه بعد از عبورعینی از این حکومت اسلامی ، انتخاب مردم اگر ورژن ایدئولوژیک داشته باشد وای وای مامانم اینا ... خیلی بد است.

ورژن تاجدار آن بار سیاسی دارد و نوع دینی آن بار ایدئولوژیک دارد . این 2 ویروس اسکول ساز هیچکدام در تاریخ سیاسی ایران تکرار نمیشود . اگر عبوری محقق شد ، تنها گزینه محتمل و قابل تامل حضورهمه نیروهای سیاسی در سپهر سیاسی ایران است . اگر نیروهای موجود سیاسی توان و ظرفییت کار جمعی را داشتند که مبارک مردم ایران است این تولد سیاسی ...

اندازه و کارنامه و عملکرد سیاسی افراد و نیروهای سیاسی در هر شرایطی در هر متنی مستتر است.

لاکن اینطور نباشد که فکر کنید نوع تاج مفت خورش خوب است و فقط زالوی عمامه دارش بد است و یا نوع کمونیستی اش بدتر است ...

هرکدام از این گزینه های سیاسی به تنهایی یعنی فاجعه ... این را تجربه مشخص میگوید .


ویروس کرونا سهام بازار را دچار اختلال کرد ، وال استریت کف کرد ، اقتصاد چین مثل تاپاله زمین خورد ، در حکومت اسلامی ایران هم مردم زمین خوردند آنجا چون اقتصاد مال خر است مشکلی اقتصادی نداشت . با این همه زند گی زورش بیشتر از تمام ویروسهای موجود است . از کرونا تا حکومت اسلامی ایران و ساکنان حوزه علمیه تا ساکنان کاخ سفید ...


بیچاره آنها که حتی از ویروس مرگ هم در زمین سیاست دنبال سود و زیان هستند ، ویروس کرونا پیش این جانوران تاجرهیچ ترس و گناهی ندارد .


بنا به اخبار رسیده حکومت اسلامی ایران ، به جای پذیرش کمکهاتی بیرونی و کاری جدی جهت مقابله با این بحران ، مشغول آماده کرده گورهای دسته جمعی است . یعنی تمام شالوده دین اسلام پیش شماست .


سالها پیش در مشهد حرم منفجر کردند و مردم جاهل باورمند را به خون کشیدند تا خط سیاسی خودشان را بروند و مخالفان را بدنام کنند ، حالا همانها که حرم مشهد را منفجر کردند مشغول لیس زدن آهن قراضه های حرم هستند تا عوام را در همان نقطه جاهلییت باورمند نگه دارد.


چه دست و پایی میزنند این جانوران مسلمان مضر بدتر از ویروس...
 
 
 


03.03.2020
اسماعیل هوشیار
 

فراخوان به "خودی"ها برای پیوستن به صفوف کومه له دربارۀ اظهارات اخیر رفیق ابراهیم علیزاده(۳)

ضمن ابراز همدردی و تسلیت به خانواده و بازماندگان کشته شدگان بر اثر بیماری کرونا و امید به غلبۀ بشریت بر این ابزار کشتار جمعی، قسمت سوم نوشته زیر را انتشار می دهم.

************

فراخوان به "خودی"ها برای پیوستن به صفوف کومه له

دربارۀ اظهارات اخیر رفیق ابراهیم علیزاده

(۳)

 

 

رفیق ابراهیم علیزاده پس از فراخوان خود به طیف ناسیونالیست و نادمین از کمونیسم به پیوستن به کومه له که در طی سخنرانی خود در مراسم گرامیداشت روز کومه له برگزار شده در ۲۵بهمن ماه در مقر مرکزی کومه له در کردستان عراق آنرا اعلان نمود، سخنانی هم خطاب به احزاب سیاسی در کردستان ایراد نمودند.

 ایشان در این باره گفتند:

"ما در همۀ کنگره هایمان، تقریباً بدون استثنا در همۀ کنگره هایمان، یکی از تصمیمات بسیار مهم ما چگونگی تنظیم ارتباط خودمان با همۀ احزاب سیاسی فعال در کردستان بوده است، همه شان، و بر سر این، قطعنامۀ روشن و شفاف داده ایم. بنابراین اگر کسی می خواهد بداند موضع ما چیست به آن قطعنامه ها مراجعه کند همه خیلی روشن اند. اما در اینجا من نمی خواهم به جزئیات این موضوع بپردازم. چند مسئلۀ مهم وجود دارد. یکی این است که احزاب سیاسی کردستان نباید بگذارند که دولت مرکزی بتواند از تمایزات سیاسی و طبقاتی مان، از اختلافات سیاسی مان، از همۀ اینها استفاده کند و شکاف های میان ما را زیادتر کند و تفرقۀ زیادتر در میان ما ایجاد کند، نباید به این راه داد. چیزی که می گویم تئوری نیست، نظریه نیست، آرزویی اخلاقی نیست که بخواهم بیان کنم، همین سال گذشته و یکی دو سال اخیر روی داد، در این یکی دو سال تلاش های جمهوری اسلامی برای اینکه چنین تفرقه و دو دستگی ای ایجاد کند و از آن بهره برداری کند روی داد. نباید گذاشت."

در اینجا نیز رفیق ابراهیم متأسفانه حاضر نیست اصلی ترین موضوع مورد نظر در سخنان خود که همانا موضوع "مذاکره" با رژیم اسلامی است را به روشنی بیان بدارد. با ایما و اشاره به ضرورت جلوگیری از ایجاد تفرقه میان احزاب توسط رژیم اسلامی تأکید می کند بدون اینکه نشان دهد چه چیزی می تواند سبب آن تفرقه باشد. کسی که از آن موضوع به خوبی مطلع نباشد نمی داند رفیق ابراهیم از چه چیزی دارد صحبت می کند.

می دانیم که جنگ، مذاکره و دیپلماسی، تاریخاً وجه مشترک ماهیت عملی احزاب ناسیونالیست در تمامی بخش های کردستان در قبال حکومت های مرکزی متبوعه بوده است. این تبیین، در اسناد کنگره ها و در ادبیات و مواضع کومه له در این زمینه، بکار برده شده است. احزاب ناسیونالیست بنا به ماهیت خود نه تنها هیچ اتکای واقعی به نیروی مبارزاتی مردم ندارند، بلکه در تقابل با منافع واقعی آنان، و چشم انتظار دخالت قدرت های خارجی بوده و هستند. تمام تلاش آنان فقط برای سهیم شدن در قدرت سیاسی و حاکمیت بر مردم است. بنابراین "مذاکره" با رژیم اسلامی بخش جدایی ناپذیری از سیاست و اعمال احزاب ناسیونالیستی است و خود نیز همواره به این امر معترفند، چه بسا خون رهبران شان هم در این راه ریخته شده است! در این میان روشن است که همیشه رژیم جمهوری اسلامی بوده است که بیشترین "استفاده" را از حربۀ مذاکره با احزاب سیاسی در کردستان، برده است. پس هر چند که همواره بایستی به طور صریح و علنی فشار سیاسی و اجتماعی لازم را به منظور "بالابردن هزینۀ" مذاکره برای این احزاب، بکار گرفت، اما این را هم باید دانست که این احزاب از یک چنین سیاستی دست بردار نیستند. امری که فشار مذکور را تکمیل و آنرا به سیاستی قابل اعتماد برای مردم تبدیل می کند، همانا افشاگری و نقد روشن علیه این احزاب، متعاقب هر گونه تلاش و یا انجام نشست و مذاکرات از سوی ایشان با رژیم است.

آنگونه که در بالا آمده است رفیق ابراهیم در ابتدا به وجود قطعنامۀ روشن و شفاف مصوب در کنگره های کومه له در خصوص تنظیم روابط با احزاب سیاسی در کردستان اشاره دارد و همین را هم مبنای ادامۀ سخنان خود قرار می دهد. بایستی به ایشان گفت که مشکل اصلی دراین بین، نه کمبود قطعنامه و مصوبۀ روشن، بلکه این است که همین قطعنامه های روشن و شفاف، توسط خودِ رهبری امروز کومه له زیر پا نهاده شده، آنها را مورد تفسیر دلبخواهی خود قرار داده و یا به تکمیلی مورد رعایت قرار نمی دهند.

یکی از بروزات چنین رویکردی، اتفاقاً در خصوص چگونگی تنظیم روابط و امر همکاری با احزاب ناسیونالیستی در کردستان است. کسی که با سیاست های کومه له آشنایی داشته باشد می داند که بنا به دلایلی روشن، کومه له امر روابط و یا همکاری با احزاب مزبور را با حفظ اصول و پرنسیپ های ناظر بر این امر در دستور داشته است. این روابط و همکاری ها مطابق با همان اسناد مصوب کنگره ها، بایستی معین و مشروط باشد. در غیر اینصورت عملاً تبدیل شدن به دنباله روی از این احزاب و یا همسو بودن با آنان، روی خواهد داد.

به عنوان نمونه، همین یکی دو سال قبل بود که در همان مکان و تریبونی که امروز رفیق ابراهیم سخنان خود را به مناسبت روز کومه له ارائه کردند، عضو هم کمیته ای رفیق ابراهیم در رهبری کومه له در سخنان خود به همین مناسبت و هنگام پرداختن به موضع گیری های لازم در قبال عدم شرکت کومه له در "مرکز همکاری احزاب کردستان ایران" که بحثی است در چهارچوب "اتحادعمل های پایدار" با این احزاب؛ گفتند که عدم شرکت کومه له در آن مرکز به دلیل وجود اختلافات استراتژیک کومه له با آن احزاب و جریانات نیست. ایشان در این راستا توضیحاتی هم ارائه نمودند و در این باره مشکلاتی همچون عدم هماهنگی و آماده کاری های لازم از سوی احزاب برای تشکیل چنین مرکزی را به عنوان دلیل عدم شرکت کومه له در آن مرکز همکاری دانستند. چنین موضعی از سوی عضو رهبری کومه له، کاملاً در مخالفت و تضاد با سیاست و مواضع رسمی کومه له که در کنگره های آن مورد تصویب قرار گرفته است (و رفیق ابراهیم به آن اشاره دارد) بود.

در یک سیستم مسئولیت پذیر، مثلاً هنگامی که از سوی دستگاه و یا نهاد رهبری یک دولت و یا حزبی، مواضعی خلاف مصوبات و یا قوانین و سیاست های رسمی، به عنوان سیاست و موضع رسمی اینان روبه جامعه معرفی می شود، بایستی از سوی همان نهاد و دستگاه و در راستای ارزش گذاری بر موجودیت و مصوبات و قوانین خود، توضیحات و اصلاحیۀ لازم در خصوص آن تخلف رو به جامعه ارائه شود. در غیر اینصورت ادعای رعایت و ارزش گذاری بر آن سیاست و قوانین، کذایی خواهد بود.

 موضع گیری فوق الذکر از سوی عضو رهبری کومه له در آن مراسم، نه تنها با هیچ توضیح و یا اصلاحیه ای از سوی هیأت این نهاد و کمیتۀ رهبری کومه له روبرو نشد، بلکه برعکس در ابعاد وسیعتری یعنی از طریق شبکۀ تلویزیونی کومه له هم انتشار یافت! چنین اقدامی گذاشتن مهر تأیید و یا تمایل به آن سخنان و مواضع محسوب می شد. چنین بود که آن موضع گیریِ مخالف با مصوبات و قطعنامه های روشن و شفاف کومه له توسط خودِ رهبری کومه له، با انتقادات و اعتراضات در صفوف تشکیلات خصوصاً از سوی فعالین و هواداران کومه له و حزب کمونیست در داخل کشور روبرو گردید.

رفیق ابراهیم از وجود قطعنامه و سند روشن، سخن می گوید. در کنگرۀ اخیر کومه له یعنی کنگره ۱۷ برگزار شده در تابستان سال ۱۳۹۶ خطوط عمدۀ سیاست کومه له در مورد همکاری و تنظیم مناسبات با احزاب سیاسی در کردستان که در کنگره های قبلی نیز مورد تأکید و تصویب قرار گرفته اند، تدقیق شده است. همزمان یک بار دیگر موانع موجود بر سر راه پیشبرد این سیاست یعنی وجود استراتژی های متفاوت، به روشنی مورد تأکید قرار گرفته است. در این باره در سند مصوب کنگره ۱۷ کومه له آمده است:

" اگر چه احزاب سیاسی برنامه های متفاوتی در پاسخ به ستمگری ملی در کردستان دارند، با اینحال متفاوت بودن برنامه آنها در این مورد، به خودی خود مانعی در راه همکاری برعلیه جمهوری اسلامی ایجاد نمی کند، اما استراتژی سیاسی متفاوت و در واقع مسیر متفاوتی که آنها برای تحقق برنامۀ خود در پیش گرفته اند، نه تنها شکل گرفتن اتحاد عمل پایدار و یا قرار گرفتن در زیر چتر یک پلاتفرم سیاسی واحد با این احزاب را با موانعی جدی و غیر قابل عبور روبرو خواهد کرد، بلکه همکاری های موردی را نیز مشروط می سازد. (تأکید از من است).

پس چرا رفیق ابراهیم اظهارات مغایر و متضاد با این قطعنامه و سند روشن را از سوی رفیق هم جناحی و هم کمیته ای خود می پذیرد و آنرا هم از تلویزیون کومه له انتشار می دهد؟! کافی است یک چنین نظر راست روانه و انحرافی در یکی از کنگره های کومه له که رفیق ابراهیم آنگونه که در قسمت دوم این نوشته به آن پرداخته شده است، "اختلاف نظر را مانع نمی داند" و از کنگره به عنوان محل شفافیت دادن به عمل نام می برد"؛ به نظر اکثریت تبدیل شود تا "دمار از روزگار" مابقی مصوبات و اسناد روشن و شفاف کومه له درآید!! چنانچه مقاومت ها در برابر جناح راست در رهبری کومه له نمی بود، رفقایی از همین رهبری خود را حاضر کرده بودند که به مرکز همکاری احزاب کردستان ایران بپیوندند!!

نمونۀ دیگر نقض مصوبات کومه له توسط رهبری امروز کومه له، در زمینۀ مذاکره با رژیم اسلامی است. هر چند رفیق ابراهیم در سخنرانی خود آگاهانه از بکارگیری عبارت مذاکره و تصریح بر آن در بیان خود، ابا دارند اما گفتند که تلاش های رژیم مبنی بر ایجاد تفرقه در میان احزاب سیاسی در کردستان و بهره برداری از آن طی همین یکی دوسال اخیر روی داده است. اشارۀ ایشان به انجام نشست مذاکراتی مأمورین رژیم اسلامی با نمایندگان مرکز موسوم به همکاری میان احزاب کردستان ایران متشکل از هر دو جناح حزب دمکرات کردستان و هر دو جناح سازمان زحمتکشان در تیرماه سال جاری یعنی هشت ماه قبل در کشور نروژ است.

می دانیم که در تیرماه سال جاری نشستی میان رژیم اسلامی و چهار جریان سیاسی مذکور درکشور نروژ صورت گرفت. متعاقب انتشار خبر آن نشست در شبکه های اجتماعی، معدودی از رفقای رهبری کومه له از جمله رفیق ابراهیم علیزاده مجبور شدند طی مصاحبه هایی از وجود پروسۀ یک سال و نیمه مربوط به شکل گیری آن نشست و مذاکره با رژیم که خودشان نیز در آن پروسه قرار داشته اند خبر بدهند. بر اساس آن اظهارات: رهبری امروز کومه له دو نشست را با طرف میانجی گر مذاکره انجام می دهد، بر شروط لازم برای انجام مذاکره با رژیم اسلامی تأکید می کنند، طرف میانجی گرهم پیغام این جلساتشان با آنها و دیگر احزاب را به جمهوری اسلامی می رسانند، در ادامه طرف میانجی گر به سراغ آنها نیامده و رهبری کومه له عملاً از آن پروسه کنار نهاده می شوند. نهاد دلال مربوطه، همزمان طرح و پروژۀ خود را با احزاب ناسیونالیست در کردستان ادامه می دهد و سرانجام به برگزاری ملاقات و جلسۀ مذاکرۀ این احزاب با رژیم اسلامی منجرمی شود. بر اساس اظهارات رفیق ابراهیم در مصاحبه ای با تلویزیون "رووداو"، صحبت هایی هم میان آن احزاب و کومه له در خصوص این موضوع انجام شده است. کل این پروسۀ یک سال و نیمه، بطور مخفیانه انجام می شود!

در شرایط سیاسی و اجتماعی و مبارزاتی امروز جامعۀ ایران و موقعیت رژیم اسلامی، هرگونه مذاکره از سوی اپوزیسیون با رژیم جمهوری اسلامی در خدمت تقویت این رژیم خواهد بود. بنابراین سیاست اصولی در قبال مذاکره، نه ترویج اصول و شروط برای مذاکره، نه تفکیک قائل شدن در سطوح مذاکره و مشروعیت دادن به آن؛ بلکه محکوم نمودن صریح آن، افشای سیاست، اهداف و عملکردهای ضدمردمی هر دو طرف درگیر در مذاکره و نیز تشدید مبارزه برای سرنگونی حکومت اسلامی است.

اما تا آنجایی که به اصول ناظر بر امر مذاکره هم مربوط است بایستی گفت که اصل شناخته شده و مصوب کومه له در خصوص مذاکره، علنی بودن آن است. مذاکره هم یک پروسه است. بنابراین کل این پروسه، بایستی علنی باشد. اگر کسی واقعاً به اصل علنی بودن مذاکره پایبند است و آنرا به عنوان یک پرنسیپ می پذیرد، با هیچ عذر و بهانه ای جایز نیست بخش مهمی از یک چنین پروسه ای که در واقع مربوط به مقدمات شکل گیری یک مذاکره و طرفین درگیر در آن است را مخفی نگه دارد. متأسفانه رهبری امروز کومه له با مخفی نگه داشتن پروسۀ شکل گیری "مذاکرۀ" اخیر رژیم با احزاب ناسیونالیست در کردستان، اصل علنی بودن مذاکره را نقض و آنرا خدشه دار و پایمال نموده اند و نیز بطور مستقیم کمک مؤثری به انجام آن نشست میان رژیم و احزاب یادشده نموده اند.

رفیق ابراهیم در سخنان اخیر خود در مراسم روز کومه له، بر ضرورت جلوگیری از ایجاد تفرقه میان احزاب توسط رژیم اسلامی تأکید می کند بدون اینکه اسمی هم از مذاکره بیاورند. یکی از دلایلی که امروزه ایشان را وادار به خودسانسوری در این باره نموده است این است که برخورد رهبری کومه له به موضوع به اصطلاح مذاکرۀ اخیر احزاب ناسیونالیست با رژیم اسلامی، کاملاً حساب شده و متمایل و همسو با آنان بوده است. اینان از آنجایی که خود نیز به نوعی "شریک" در پروسۀ شکل گیری مذاکره بوده اند، قادر نبودند به طور صریح و در شرایط سیاسی و مبارزاتی امروز هرگونه مذاکره و گفتگو با رژیم اسلامی و طرفین حاضر در آنرا محکوم نمایند. همۀ تلاش شان این بود که احزاب ناسیونالیستی مذاکره چی-بخوان خیانتکار به منافع مردم کردستان- را از تیغ انتقاد و انزجارعمومی مردم کردستان برهانند. در این میان صرفاً به برشمردن اهداف رژیم در یک چنین مذاکراتی پرداختند، گو اینکه احزاب مزبور در جهت تأمین منافع مردم و یا اتحاد میان اپوزیسیون و یا اینکه خیر، فقط برای وقت گذرانی به نزد "سربازان بدنام امام زمان" شتافته اند! همزمان به طور مکرر به تشریح اصول، شرایط و چگونگی مذاکره با رژیم می پرداختند، و با این حال اعلام می کردند که چنین شروط و شرایطی هم هنوز فراهم نیست. این، تناقض آشکاری بود که رهبری کومه له خود را در آن قرار داده بود، چراکه عدم وجود آن شرایط، خودبخود وارد شدن در پروسۀ مذاکره و یا تلاش برای تدارک شکل گیری آنرا بی معنا خواهد ساخت. رهبری کومه له از ضرورت "اجماع" احزاب در مذاکره با رژیم می گفتند و با زبان بی زبانی گلایه شان این بود که "مذاکره" بدون حضور آنان صورت گرفته است. این رفقا نه تنها رژیم اسلامی و احزاب ناسیونالیست مذاکره چی را به دلیل وارد نمودن ضربه به جنبش مبارزاتی مردم کردستان محکوم نکردند، بلکه تلویحاً برای این احزاب ابراز امیدواری می کردند که بلکه در قبال رژیم خوب عمل کرده باشند، و مجدداً خواستار تحکیم روابط و ماندن در کنار آنان بودند. در یک کلام کار این رفقا، توجیه مذاکره و در نوع خود سبک کردن بارسنگین توطئۀ انجام گرفته علیه جنبش انقلابی مردم کردستان از سوی احزاب ناسیونالیست بود.

در آن موقع، سیاست رسمی رهبری حزب کمونیست ایران به درست در جهت محکومیت نشست احزاب ناسیونالیست با رژیم اسلامی بود و این محکومیت به صراحت در اطلاعیۀ مشترک حزب کمونیست با پنج حزب و سازمان چپ و کمونیست دیگر روبه جامعه بیان شده است. اما رهبری کومه له از آنجایی که امروزه تبعیتی از رهبری حزب کمونیست و سیاست های عمومی حزب در کردستان ندارند و عملاً به تشکیلات شکنی روی آورده اند، این عمل احزاب ناسیونالیست را محکوم نکردند و در واقع به حزب کمونیست و سیاست های آن دهن کجی کردند. با این حال، ایشان با فرصت طلبی خود را هم، سازمان کردستان حزب کمونیست ایران به مردم معرفی می کنند!

رفیق ابراهیم در سخنان اخیر خود در حالی از وقوع تلاش های رژیم طی یکی دو سال اخیر مبنی ایجاد تفرقه در میان احزاب سخن می گوید که این احزاب ناسیونالیست عملاً به عوامل اجرایی آن توطئه و تفرقه ای که مورد نظر رفیق ابراهیم است تبدیل شده اند و به تأمین اهداف رژیم در کردستان خدمت کرده و لطمات خود را بر روند مبارزات جاری در جامعه وارد نموده اند، اما رفیق ابراهیم و رهبری امروز کومه له در قبال اعمال ضدمردمی این احزاب و به اصطلاح خیانتی که به منافع مردم انجام می دهند، چنان سکوت و مماشاتی پیشه کرده اند که در تاریخ کومه له سابقه نداشته است.

فراتر از این، ابعاد این همسویی و یا تسلیم طلبی در قبال احزاب بورژواناسیونالیست و ارتجاعی در کردستان زمانی بیشتر آشکار می شود که رفیق ابراهیم علیزاده در راستای خدمت به این احزاب و توجیه مذاکره و نشست و برخاست شان با رژیم، طی مصاحبه ای به تفکیک سطوح مذاکره پرداخت و گفت اگر مذاکرۀ اینان با رژیم بر سر منافع حزبی باشد جایز است و اگر بر سر حقوق و مطالبات مردم کردستان باشد خیر!! این اظهارات رفیق ابراهیم، نه تنها به نشست مخفیانۀ احزاب ناسیونالیست با رژیم اسلامی در تیرماه سال جاری، مشروعیت دیگری داد، بلکه تمامی نشست و گفتگوهای مخفیانۀ حزب دمکرات کردستان و سازمان زحمتکشان طی سالیان گذشته با مأموران رژیم را هم "تحت عنوان امورات و منافع حزبی"، جایز و مشروع به حساب آورد. کیست که نداند تاریخاً تمامی مذاکرات و گفتگوهای انجام گرفته احزاب و جریانات ناسیونالیستی با دولتها، به نام "ملت کرد" و "مردم کردستان" و منافع و سرنوشت آنان صورت گرفته است. کیست که نداند احزاب ناسیونالیست، تمامی زدوبند و معاملات خود با دولتها را مذاکره و گفتگو به نمایندگی از سوی مردم کردستان نام نهاده اند. کدام یک از آنان، عملاً تفکیکی بر این عرصه قائل بوده اند که اینک رفیق ابراهیم به طراحی آن می پردازد؟ آیا حزب دمکرات حاضر است مذاکرات فعلی و یا قبلی خود با رژیم اسلامی را تحت عنوان "منافع حزبی" به حساب آورد؟ اینان همواره گفته اند که رهبران شان بر سر تحقق مطالبات و خواسته های مردم کردستان بر سر میز مذاکره کشته شده اند! اگر اینان امروزه جرأت گفتن حقایق دربارۀ نشست و زدوبند اخیر خود با رژیم را به مردم ندارند، از بیم انزجار و نفرت بیشتر توده های مردم از سیاست و اعمال سازشکارانۀ اینان است. اینان تجربۀ طنین شعار "مرگ بر سازشکار" را از سوی مردم کردستان علیه خود دارند!

اظهارات رفیق ابراهیم علیزاده در خصوص قائل شدن به یک چنین تفکیکی در مذاکره، در تضاد و تناقض با مصوبات مربوطۀ کنگره ها و مواضع تاکنونی کومه له و حزب کمونیست ایران بود. به عنوان نمونه در سند مصوب کنگره ۱۵ کومه له آمده است:

"اجتناب از هرگونه ارتباط گرفتنی با رژیم، مذاکره با حکومت مرکزی در ارتباط با حقوق و خواستهای مردم کردستان، امری منحصر به هیچ حزب و یا سازمانی نیست. لازم است هرگونه ارتباط جداگانه با دولت مرکزی تحریم شود....

اگر رهبری کومه له در آن پروسۀ شوم شکل گیری مذاکره شرکت نمی کرد و بطور علنی و رسمی نیز تلاش می کردند که حتی المقدور آن احزاب را از رفتن به پای چنین عملی باز بدارند؛ به یقین که تأثیرات قابل توجهی در جامعه کردستان ایجاد می شد. چنین است امر و رسالت کومه له، این است احساس مسئولیت در قبال جامعه. با اتخاذ چنین رویکردی است که می توان ادعای تلاش برای خنثی نمودن توطئه های رژیم، و تأمین حداکثری یکپارچگی و هماهنگی در صفوف مبارزات مردم کردستان علیه رژیم اسلامی را مطرح کرد. پاسخ واقعی به "وحدت طلبی" مردم کردستان از یک چنین مسیرهایی می گذرد نه دیدار و میهمانی های فرمال با این احزاب، سکوت و مماشات در قبال آنها و یا حداکثر نصایح اخلاقی و همزمان ابراز ارادت و خلوص نیت به آنها!

(قبلاً به طور مفصل، نوشته هایی در خصوص مواضع رهبری کومه له در قبال مذاکره و بندوبست اخیر احزاب ناسیونالیست با رژیم اسلامی انتشار داده ام که در آرشیو همین سایت موجودند.)

همانطور که در بالاتر نیز آمده است، بر اساس مصوبات کنگره های کومه له، سیاست همکاری با احزاب ناسیونالیست در کردستان، مشروط و معین است. با توجه به روند رویدادها، و عملکرد واقعی این احزاب، این سیاست ما به جای اینکه همزمان با آگاهگری به موقع در قبال چنین اعمالی، تکمیل گردد و شروط پایه و اساسی کومه له برای این همکاری ها برجسته گردد، متأسفانه مدتهاست که شروط اساسی کومه له پایمال شده و همین به سهم خود موجبات تقویت زمینه های مربوط به انجام اعمالی که در تقابل با منافع مردم کردستان قرار دارد را فراهم آورده است. به عبارت دیگر، کومه له دیگر مانعی بر سر راه اعمال و سیاست های ضدمردمی احزاب ناسیونالیست به حساب نمی آید و این خود برکتی آسمانی برای ارتجاع در کردستان است.

 حال که این احزاب به روشنی شروط و اصول کومه له در این زمینه خصوصاً در قبال مذاکره با رژیم را پایمال نموده و به طور مستقیم به تأمین اهداف رژیم خدمت کرده اند، چگونه است که رهبری امروز کومه له بدون هیچ گونه اشاره ای به تأثیر این عمل ضدمردمی آنان بر روابط فی مابین؛ عملاً به گرمی روابط با آنان مشغولند؟! چنین عملی، نقض اسناد و مصوبات کنگره های کومه له است، یک خودسری تمام عیار محسوب می شود.

یکی از پیش شرط های بارز کومه له برای همکاری با احزاب سیاسی در کردستان که همواره در کنگره ها بر آن نیز به روشنی تأکید شده است عدم توسل به خشونت در قبال یکدیگر و پرهیز از هرگونه مذاکراتی اینچنین و تحریم آن بوده است. این، به این معناست که چنانچه یکی از این شروط، از سوی این احزاب پایمال شد تداوم همکاری و ارتباط جاری با آنان نیز در همان چهارچوب مورد تجدید نظر قرار خواهد گرفت. همچنانکه در مصوبات کومه له آمده است، با به رسميت شناختن اين پيش شرط از سوی آن احزاب است که این بار مباحثی از جمله در زمينه های همکاری با آنان پيش می آید.

در مصوبات کنگرهای۱۲و ۱۵کومه له آمده است:

" پيش شرط همکاری با احزاب و گروههای سياسی فعال در کردستان

در ارتباط با احزاب و گروههای سياسی فعال در کردستان که خواهان اتحاد عمل و همکاری در سطوح مختلف هستد نکات زير مبنای سياست عملی ما در برخورد به اين مسئله هستند. گروههای خواهان اين همکاری بايستی به روشنی هر گونه توسل به اسلحه از جانب گروههای مسلح دارای اختلاف سياسی را محکوم کنند و اصل پيشبرد ديالوگ و مبارزه سياسی متمدنانه را در ارتباط با اختلافات سياسی ما بين يکديگر بپذيرند. آزادی های بدون قيد و شرط سياسی در کردستان را به رسميت بشناسند و آن را به عنوان يکی از ارکان مبارزه سالم سياسی درعمل رعايت کنند. مذاکره با دشمن بر سر خواستها و مطالبات مردم کردستان نه امريک حزب يا گروه، بلکه امر مردم کردستان است. اين گونه تماسهای جداگانه و حزبی بايستی تحريم گردد. چنانچه در شرايط معينی انجام گفتگوها ضروری شود، اصل توافق جمعی در مورد انجام يا عدم انجام آن به رسميت شناخته شود.بديهی است که با به رسميت شناختن اين پيش شرط ها اينبار بحث مربوط به استراتژی سياسی و زمينه های همکاری پيش می آيد." (تأکید از من است).

در سند دیگری مصوب کنگره ۱۵ کومه له ضمن تأکید مجدد بر موارد فوق در خصوص مذاکره آمده است:

"-اجتناب از هرگونه ارتباط گرفتنی با رژیم، مذاکره با حکومت مرکزی در ارتباط حقوق و خواستهای مردم کردستان، امری منحصر به هیچ حزب و یا سازمانی نیست. لازم است هرگونه ارتباط جداگانه با دولت مرکزی تحریم شود. چنانچه در شرایط خاص و معینی مذاکره و گفتگو با دولت ضرورت پیدا کرد، اصل توافق همگانی در مورد قبول و یا رد مذاکره به رسمیت شناخته شود و در صورت انجام چنین مذاکره ای، مکانیسم و روش کلی پیشبرد آن مورد توافق عمومی باشد."

در ادامۀ این سند و در مبحث "سیاست کومه له در مورد همکاری احزاب سیاسی در کردستان" آمده است:

"دولت مرکزی همواره ابزارهای مختلفی را برای سرکوب و به انحراف کشاندن مقاومت و مبارزۀ مردم کردستان بطور همزمان به کار گرفته است. از جمله: سرکوب مستقیم، توسط لشکرکشی، اعمال خشونت و قهرعریان، بازداشت، شکنجه، زندان و اعدام؛ بهره برداری از شکاف ها و اختلافات احزاب سیاسی در کردستان؛ از محتوا خالی کردن خواست ها و مطالبات مردم کردستان و محدود کردن این خواست ها به چهارچوب تنگ مطالبات محدود فرهنگی با اتکاء به گرایشات سازشکارانه در جامعۀ کردستان؛ دامن زدن به روحیۀ انتظار در میان مردم کردستان با یاری گرفتن از حربۀ مذاکرات یک جانبه با برخی از احزاب و جریان های سیاسی. همکاری و اتحاد عمل نیروهای سیاسی فعال در کردستان بایستی در خدمت خنثی کردن این سیاست ها باشد." (تأکید از من است).

در ادامه این سند می خوانیم:

"همکاری نیروهای سیاسی در هر سطحی که انجام بگیرد لازم است در راستای منافع عمومی کارگران و مردم ستمدیده در سطح ایران و منطقه بوده و در جهت تقویت مبارزات جمعی و مستقیم آنها علیه جمهوری اسلامی، انجام بگیرد."

و سرانجام در کنگره ۱۷ کومه له نیزیک بار دیگر بر تمامی موارد فوق صحه گذاشته شده است.

باید از رفقای رهبری کومه له پرسید آیا این همه روابط فعلی شما یا در اصل همین سکوت و مماشات شما در قبال احزاب ناسیونالیست، تابحال توانسته است مطابق با سند فوق که خودتان هم از امضاکنندگان آن در کنگره بوده اید، در جهت خنثی کردن طرح و توطئه رژیم خصوصاً در زمینۀ مذاکره باشد؟ برعکس هر چه هست، ریشخند رهبران احزاب ناسیونالیست -این عاملین اجرایی طرح و توطئه های رژیم- به شماست، چرا که گوش آنان به نصایح دوستانۀ شما بدهکار نیست.

مطابق بند فوق از سند مصوب کومه له، آیا رفیق ابراهیم و رهبری کومه له می توانند ادعا کنند که رویکرد فعلی ایشان در قبال احزاب ناسیونالیست خصوصاً در قبال انجام مذاکره با رژیم و اینکه امروزه این احزاب با این کار خود به تأمین اهداف پلید و توطئه های رژیم در کردستان خدمت می کنند؛ در راستای منافع عمومی کارگران و مردم ستمدیده در سطح ایران و منطقه و در جهت تقویت مبارزات جمعی و مستقیم آنها علیه جمهوری اسلامی است؟

پس اگر قرار است رهبری کومه له خود را پیرو مصوبات کنگره های خود عنوان کنند و خودسرانه عملی انجام ندهند، همین که امروز احزاب ناسیونالیست چنین پیش شرط ها و اصول مصوب کومه له را زیر پا نهاده و علیرغم جلسات و نشست های بسیار با آنان و یادآوری صدبارۀ اصول و شروط مذکور به آنان و نیز اعلام همۀ اینها به جامعه، بازهم مشغول پیشبرد پروژۀ مذاکره با رژیم اسلامی هستند؛ بایستی که این اقدام آنان را با صراحت محکوم کنند و تداوم همکاری ها و "عرض ارادت"های خود به آنان را نیز تحت تأثیر لازم قرار دهند.

رهبری کومه له چند ماه قبل، در قبال اطلاعیۀ صادره از سوی کمیتۀ کردستان حزب کمونیست کارگری ایران علیه کومه له، با روحیه ای سکتاریستی و عصبانیت و خشم، کل ائتلاف بوجود آمده میان احزاب چپ و کمونیست در کردستان را یک شبه به بن رساندند و در واقع گریبان خود را از آنان خلاص کردند و لطمۀ جبران ناپذیری بر اتحاد سیاسی و طبقاتی حرکت چپ و کمونیستی در کردستان وارد کردند؛ اما حال می بینیم که در قبال آن توطئه مشترک احزاب ناسیونالیست و رژیم اسلامی علیه منافع و مصالح مردم کردستان و جنبش مبارزاتی این مردم، با چه انعطاف و مهربانی ای رفتار می کنند!

بدین ترتیب می بینیم که چگونه قطعنامه ها و مصوبات روشن کومه له- که رفیق ابراهیم در سخنان خود از آنها یاد می کند-توسط خودِ رهبری کومه له نقض و یا پایمال می شوند. بنابراین در زمینۀ همان تنظیم روابط با احزاب سیاسی در کردستان که رفیق ابراهیم به آن اشاره دارد، می توان گفت که تا این لحظه سیاست این احزاب ناسیونالیست بر سیاست کومه له چربیده است. نه تنها این، بلکه کومه له را هم به درجات چشمگیری با خود همراه و همسو نموده اند. این آرزوی همیشگی ناسیونالیسم در کردستان و در رأس آن حزب دمکرات بوده است که شر زبان سرخ کومه له را از سر خود کم کند، امری که رهبری امروز کومه له و جناح راست و ناسیونالیستی در این تشکیلات در توافقی اعلام نشده با آنان، مشغول انجام آن است!

 

ادامه دارد... (در قسمت بعدی این نوشته به موضوع "نیروی مسلح" و موضوع "حاکمیت" در کردستان پرداخته خواهد شد.)

 

پویا محمدی

۱۳ اسفند ۱۳۹۸

۳ مارس ۲۰۲۰

March 02, 2020

بازی جدید دولت فاشیست ترکیه با جان و زندگی پناهجویان و همراهی دولت های غربی با این سیاست غیرانسانی!

بازی جدید دولت فاشیست ترکیه با جان و زندگی پناهجویان

و همراهی دولت های غربی با این سیاست غیرانسانی!

bahram.rehmani@gmail.com

 

در جهان، از آغاز شیوع ویروس هولناک «کرونا» تا کنون بیش از ۳ هزار جان خود را از دست داده‌ اند. براساس آمار رسمی، بیش از ۹۰ درصد موارد مرگ ناشی از ابتلا به ویروس کرونا، مربوط به استان «هوبی» در چین است.

شمار کل مبتلایان ویروس «کووید-١٩» در حال حاضر به بیش از ۹۰ هزار نفر در سراسر جهان می ‌رسد.

در چنین شرایطی، دولت های غربی و در راس همه دولت فاشیست ترکیه در تلاش است هزاران پناهجوی بی دفاع را قربانی سیاست های جنگ طلبانه و توسعه طلبانه و معامله گرایانه خود قرار دهد.

پس از آن که دولت ترکیه به بهانه دریافت حمایت ناکافی از سوی هم پیمانان اروپایی خود در موضوع منازعات سوریه، دروازه‌ های مرزی خود به سوی اروپا را به روی پناهجویان سوری گشود، هجوم پناهجویان به مرزهای یونان به عنوان دروازه ورود به اتحادیه اروپا به مشکلی جدی برای آوارگان تبدیل شده است.

صرف نظر از اختلاف های میان ترکیه و یونان بر سر بحران آوارگان، این اختلاف ها عامل رنج فراوان ده ها هزار آواره سوری است که به امید ورود به کشورهای حوزه اتحادیه اروپا به سمت دروازه های مرزی ترکیه با یونان سرازیر شدند اما با دیوار محکمی از نیروهای مرزبانی تا دندان مسلح یونان و گازهای اشک آور مواجه شدند. کودکان، زنان و مردان پناهجویی که در جهنم زمستانی و سرد و سخت میان ترکیه و اروپا، نه راه پس دارند و نه راه پیش. نه دولت اردوغان دیگر به آن ها اجازه بازگشت می دهد و نه نیروهای مرزی یونان اجازه ورود به آن ها می دهند.

اردوغان جنگ طلب و قدرت طلب در مجلس ترکیه، در اولین موضع گیری در مورد کشته شدن ۳۳ سرباز این کشور در شمال سوریه گفت: «دیروز چه کردیم؟ درها را باز کردیم.»

اردوغان افزود: ما آن درها را نمی ‌بندیم، چرا؟ زیرا اتحادیه اروپا باید متعهد به وعده‌های خود باشد.

پیش از این گزارش شده بود که دولت ترکیه با هدف فشار به اروپا برای حمایت از عملیات نظامی آنکارا در استان ادلب سوریه، مرزهایش را به سوی اروپا باز کرده است.

دولت یونان گفته که در ۲۴ ساعت اخیر مانع از ورود حدود ۱۰ هزار پناهجو به این کشور شده و حدود ۱۴۰ نفر از پناهجویان را بازداشت کرده است. پلیس یونان روز شنبه، در گذرگاه مرزی پازارکوله با استفاده از گاز اشک ‌آور پناهجویان را وادار به عقب‌ نشینی کرد. پس از آن پناهجویان با پرتاب سنگ با پلیس مقابله کردند. در میان این پناهجویان ایرانیان نیز حضور دارند.

 

پناهجویان در مرز یونان و ترکیه

 

در حال حاضر هزاران پناهجو در منطقه بی‌ طرف میان ترکیه و یونان گیر افتاده ‌اند. ترکیه اعلام کرده که مرزهایش با اروپا را گشوده است، اما گزارش‌ ها حاکی از آن است که تنها گروه ‌های کوچکی از پناهجویان موفق به عبور از مرز شده ‌اند و مرزبانان یونانی برای جلوگیری از ورود پناهجویان به گاز اشک ‌آور و نارنجک نورزا متوسل شده ‌اند.

رجب طیب اردوغان، رییس جمهوری ترکیه شنبه ۲۹ فوریه -۱۰ اسفند ادعا کرده بود که از پنج‌ شنبه شب و به محض بازشدن مرزها با اروپا بیش از ۱۸ هزار پناهجو موفق شده ‌اند وارد اروپا شوند. اما شواهد موجود نشان می‌ دهد که مرزبانی یونان بسیاری از آن ها را با توسل به گاز اشک آور و نارنجک نورزا عقب نگه داشته است.

اردوغان پیش از این بارها تهدید کرده بود که ممکن است مرزهایش را برای خروج پناهجویان به سمت اروپا باز کند. اروپا و ترکیه در سال ۲۰۱۶ توافقی را امضاء کردند که به موجب آن این کشور در ازای دریافت کمک مالیِ اتحادیه اروپا جلوی حرکت پناهجویان به غرب را بگیرد.

به گزارش روزنامه «گاردین»، رییس ‌جمهوری ترکیه شنبه در استانبول تاکید کرد که مرزها باز خواهند ماند: «ما این درها را در مدت آتی نخواهیم بست و این کار ادامه دارد. چرا؟ چون اتحادیه اروپا باید به وعده‌ هایش عمل کند. ما نباید از این همه پناهجو مراقبت کنیم و غذایشان را فراهم کنیم.»

اردوغان، شکایت کرد که مبالغ وعده داده شده به ترکیه برای حمایت از پناهجویان به کندی پرداخت می ‌شوند، و گفت که از آنگلا مرکل صدراغظم آلمان خواسته است که پول ‌ها را مستقیم برای دولت او بفرستد.

اما به نظر می‌ رسد تغییر رویکرد اردوغان به این قصد صورت گرفته تا اتحادیه اروپا و ناتو را به حمایت از کارزار نظامی آنکارا در ادلب مجاب کند. ادلب آخرین سنگر شورشیان سوری است که هزاران سرباز ترکیه از آن ها در برابر پیش ‌روی حکومت بشار الاسد و حملات هوایی روسیه حمایت می ‌کنند.

جنگ خانمانسوز ادلب سبب شده است که نزدیک به یک میلیون آواره سوری به سمت مرز ترکیه حرکت کنند.

هم چنین ارتش ترکیه پنج ‌شنبه شب در حملات هوایی حکومت در استان ادلب ۳۳ نیروی خود را از دست داد. این بزرگ ‌ترین تلفات ارتش ترکیه از زمان دخالت این کشور در سال ۲۰۱۶ در سوریه بوده است. بعد از این ضربه بزرگ بود که رییس ‌جمهوری ترکیه اعلام کرد مرزها به روی پناهجویان باز خواهد شد.

 

روز جمعه پلیس، گارد ساحلی، و مرزی ترکیه دستور گرفتند که دیگر جلوی عبور پناهجویان و مهاجران به یونان و بلغارستان را نگیرند.

اما مهاجران که قصد ورود به یونان را داشتند گزارش دادند که به محض عبور از مرز با گاز اشک‌آور و نارنجک نورزا مواجه شدند.

مقامات یونان گفته اند که ۵۲ کشتی جنگی و نگهبانی را برای دیده بانی در مناطق نزدیک لسبوس و سایر جزایر دریای اژه بسیج کرده اند. این نمایش قدرت برای بازگرداندن مهاجرانی انجام می‌ شود که از راه دریا سعی می ‌کنند خود را به یونان برسانند.

 

بلغارستان نیز گفته است که هزار سرباز دیگر را به مرز با ترکیه فرستاده است.

 

 

شنبه صبح گزارش شد که وزش باد شدید در لسبوس مانع رسیدن قایق‌ ها خواهد شد اما هزاران مهاجر و پناهجوی دیگر که ظاهرا اغلب آن ها افغانستانی هستند، خطر را به جان خریدند.

خبرگزاری «آسوشیتدپرس» گزارش داده است که روز شنبه گروه ‌های کوچکی موفق شده ‌اند خود را یونان برسانند. بیش تر آن ها از افغانستان و بیش تر مرد بوده ‌اند، اما در میان آن ها تعدادی خانواده و کودک نیز به چشم می ‌خورد. این گروه‌ ها در طی شب در ساختمان ‌های رها شده و آلونک‌ های کوچک مناطق ییلاقی یونان پناه گرفته ‌اند و سپس راه خود را به شمال یونان ادامه داده ‌اند.

علی نیکاد، پناهجوی ۱۷ ساله ایرانی که با گروهی از دوستانش خود را شبانه به یونان رسانده، به رادیو زمانه گفته است: «فهمیدیم که مرز باز شده و به آن سمت حرکت کردیم. اما بعد دیدیم که بسته است. سوراخی در حصار مرزی پیدا کردیم از آن جا رد شدیم.»

نیکاد گفت که دو ماه در ترکیه بوده و امیدوار بوده که بتواند عموی خود را در یونان ملاقات کند.

بسیاری از کسانی که موفق شدند از مرز رد شوند، دستگیر شده و آن ها را در ون ‌های سفید برده ‌اند.

 

رجب طیب اردوغان ریيس جمهور ترکیه با ادعای کاذب این که ما تنها برای تامین امنیت مرزهای کشورمان و حل بحران انسانی میلیون‌ ها پناهجو سوری تلاش می کنیم، گفت: «دیگر زمان فداکاری‌ های یک جانبه درباره پناهجویان به پایان رسیده است. صدها هزار مهاجر غیرقانونی پس از باز شدن مرزهای مان به سمت اروپا حرکت کردند. این تعداد به زودی به میلیون‌ ها نفر می رسد.

یونان روز یک شنبه یکم مارس ٢٠٢٠، اعلام کرد که از ورود ده هزار پناهجو از ترکیه به خاک این کشور جلوگیری کرده است. دولت ترکیه از روز شنبه مرزهای خود با اتحادیه اروپا را به روی پناهجویان باز کرده و گفته که دیگر قادر به پذیرش سیل پناهجویان از سوریه نیست.

 

فرونتکس، نهادی که کنترل و نظارت بر مرزهای اروپا را بر عهده دارد، در گزارشی گفته است انتظار می ‌رود که بحران پناهجویی در مرزهای یونان و ترکیه بار دیگر تشدید شود. در این گزارش گفته شده که «موج پناهجویی گسترده» از ترکیه به سمت یونان پیش ‌بینی می ‌شود.

فرونتکس در گزارش تازه خود آورده است که متوقف کردن «موج پناهجویی گسترده» به یونان دشوار خواهد بود. بنابراین در روزهای آینده «افزایش دوباره فشار پیش ‌بینی می ‌شود.» این حتی در مورد «اقدام مقام‌ های ترکیه برای جلوگیری از عبور از گذرگاه‌ های مرزی خود» نیز صادق است.

 

بویکو بوریسوف، نخست ‌وزیر بلغارستان که پیش از این از اتحادیه اروپا خواسته بود که تا پنج ‌شنبه ۵ مارس به ترکیه کمک کند، امروز دوشنبه ۱۲ اسفند - ۲ مارس به آنکارا سفر خواهد کرد تا با رجب طیب اردوغان، رییس جمهوری ترکیه گفت ‌و گو کند.

آن‌ طور که دولت بلغارستان روز یک شنبه اعلام کرده بود، بوریسوف و اردوغان در ضیافت شام دوشنبه در مورد اقداماتی که به رفع بحران سوریه و متوقف کردن جریان پناهجویی کمک کند، گفت ‌و گو خواهند کرد.

بلغارستان هم چون یونان از اعضای اتحادیه اروپاست و با ترکیه مرز مشترک دارد.

بوریسوف نشست مشترک با اردوغان را جمعه گذشته ترتیب داده بود. به ‌گفته دولت بلغارستان، او شامگاه یک شنبه با کیریاکوس میتسوتاکیس نخست ‌وزیر یونان و سباستیان کورتس، نخست ‌وزیر اتریش درباره اوضاع سوریه و بحران پناهجویی گفت ‌و گو کرد. بوریسوف در این مکالمات تلفنی بار دیگر بر حمایت از ترکیه به‌ منظور جلوگیری از یک بحران انسانی تاکید کرد و گفت جامعه اروپا باید سریع واکنش نشان دهد.

در همین حال، کیریاکوس میتسوتاکیس نخست‌ وزیر یونان عصر یک شنبه پس از برگزاری جلسه بحران شورای امنیت ملی این کشور اعلام کرد که یونان محافظت از مرزهای خود را به بالاترین سطح خود می‌ رساند. بر این اساس، پس از آن‌ که ترکیه در دو روز اخیر مرزهای خود با اتحادیه اروپا را به روی پناهجویان گشود، گشت‌ های مرزی زمینی و دریایی یونان در شمال شرق این کشور تقویت شده‌اند.

استلیوس پتساس سخنگوی دولت یونان، هم چنین گفته است که کشورش نمی‌ خواهد درخواست ‌های پناهندگی جدید را به مدت یک ماه بپذیرد. او درباره «تهدید علیه امنیت کشور» صحبت کرد.

پتساس ترکیه را به‌ دلیل گشودن مرزهای خود برای ایجاد فشار دیپلماتیک مورد انتقاد قرار داد و گفت آنکارا با این اقدام، «خود به قاچاقچی انسان تبدیل شده است.»

 

رجب طیب اردوغان، رییس جمهوری مستبد ترکیه روز دوشنبه تاکید کرد که به زودی «میلیون ‌ها» پناهجو راهی قاره اروپا خواهند شد. تصمیم آنکارا برای گشودن مرزهای غربی خود بر روی پناهجویان به نگرانی کشورهای اروپایی از تکرار بحرانی مشابه آن چه در سال ۲۰۱۵ میلادی روی داد دامن زده است.

اورزولا فن در لاین، رییس کمیسیون اروپا گفته که سران سه نهاد اصلی اتحادیه اروپا روز سه شنبه برای بررسی حضور پناهجویان در مرز یونان به این کشور خواهند رفت.

به گزارش يورونيوز، رییس کمیسیون اروپا در این مورد گفت: «چالشی که یونان با آن رو به رو است چالشی اروپایی است.»

ترکیه به دنبال کشته شدن ۳۳ سرباز این کشور در درگیری‌ های ادلب سوریه اعلام کرده است که دیگر امکان میزبانی از پناهجویان را ندارد و به همین دلیل، مرزهای غربی خود را به روی آنان می‌ گشاید تا آن ها بتوانند راهی یونان و قاره اروپا شوند.

اورزولا فن درلاین در مورد تصمیم اخیر آنکارا، گفت: «می ‌پذیرم که ترکیه از نظر وضعیت پناهجویان و مهاجران در موقعیت دشواری است اما آن چه ما اکنون شاهدش هستیم نمی ‌تواند راه حل و پاسخ (به این مسئله) باشد.»

علاوه بر اورزولا فن در لاین قرار است شارل میشل، رییس شورای اروپا و دیوید ساسولی، رییس پارلمان اروپا نیز به روز سه شنبه به یونان سفر کنند.

 

 

با تشدید درگیری‌ ها میان نیروهای امنیتی یونان و مهاجران دولت یونان اعلام کرد مانور ۲۴ ساعته ‌ای با گلوله‌ های واقعی در مرزهایش با ترکیه برگزار می ‌کند. به گزارش شبکه خبری اسکای نیوز عربی، پس از آن که ترکیه اعلام کرد دیگر مانع عبور آزاد مهاجران به سمت اروپا نخواهد شد، یونان با سیل مهاجران به سمت اروپا مواجه شد اما دولت این کشور گفته است فعالیت‌ های رسیدگی به امور پناهندگی را تعلیق و نیروهایش را در مرزهای این کشور با ترکیه مستقر کرده است.

دولت یونان نیروهای ارتش و پلیس را به مرزهای شمال غرب این کشور اعزام کرده و تاکید داشته که ورود مهاجران ثبت نام نشده به این کشور غیرقانونی قلمداد خواهد شد.

ارتش اعلام کرده که با اجرای مانور ۲۴ ساعته‌ ای با گلوله‌های واقعی در مرز یونان منطقه برای هرگونه تردد هرگونه افراد در طول این مانور خطرناک خواهد بود. به گفته پلیس مهاجران بر ۱۰ بخش مرزی تمرکز کرده‌ اند. طی روزهای گذشته دولت یونان از گاز اشک آور و شیلنگ‌ های پرفشار آب برای مقابله با جمعیت مهاجران یورش آورده به مرز استفاده کرد.

یونان پس از آن که صدها مهاجر از نقاط عبوری کنترل نشده برای ورود به خاک این کشور استفاده کردند، روز یک شنبه مرزهای خود را در بالاترین حالت آماده ‌باش قرار داد.

نخست وزیر یونان نیز روز یک شنبه با انتشار توییتی ضمن تاکید بر این که یونان قصد حفاظت از مرزهای خود را دارد، به مهاجران هشدار داد، در صورتی که مهاجران بخواهند به شکل غیرقانونی وارد یونان شوند، آن ها را باز خواهیم گرداند.

او افزود: روز سه‌ شنبه به همراه رییس اتحادیه اروپا از مرزهای زمینی یونان با ترکیه در منطقه اوروس بازدید خواهد کرد.

برخی شاهدان عینی اعلام کردند: پلیس یونان برای متفرق کردن پناهجویانی که به سمت آن ها سنگ پرتاب می‌ کردند و قصد داشتند با زور مسیر را باز کرده و از طریق ترکیه وارد یونان شوند، گاز اشک‌ آور شلیک کردند.

درگیری‌ ها میان آن ها دو روز متوالی در گذرگاه مرزی شهر کاستانی ادامه داشت و پلیس یونان تلاش کرد با شلیک گاز اشک‌آور مهاجران را مجبور به بازگشت کند.

طبق اعلام پلیس یونان حداقل ۱۰۰۰ تن از روز یک شنبه از راه دریا خود را به سه جزیره یونانی نزدیک به ساحل ترکیه رسانده ‌اند.

مهاجران در مرز زمینی شمال یونان با عبور از رودخانه خود را به خاک یونان رساندند.

خبرگزاری رویترز نیز گزارش داد: گروه ‌هایی شامل ۳۰ تن کنار یکی از مسیرها تجمع کردند که از جمله آن ها یک زن افغان و نوزاد پنج روزه ‌اش بود. یک کودک امروز دوشنبه دوم مارس، مقابل سواحل جزیره لیسبوس یونان پس از غرق شدن قایق مهاجران حامل ۵۰ تن، جان باخت.

بگذارید «همه با هم بمیریم»؛ این سخن یک زن سالمند سوری است که در جریان جنگ ۹ ساله این کشور سه پسرش را از دست داده و اکنون به تنهایی از چهار نوه خود مراقبت می‌کند.

این مادر بزرگ ۵۶ ساله که زاهدا الحسین نام دارد یکی از صدها هزار سوریِ گرفتار در ادلب است؛ سرزمینی که به گفته سازمان ملل در آن جا یک فاجعه انسانی در حال وقوع است.

زاهدا الحسین مجبور شده است پس از حملات نیروهای دولتی سوریه تحت حمایت جنگنده‌ های روسیه به استان ادلب برای بازپس گیری مناطقِ تحت کنترل شورشیان، به همراه نوه‌ هایش روستایشان را ترک کند تا به مکانی امن پناه ببرد.

زاهدا الحسین یکی از ۹۴۸ هزار نفری است که از اول دسامبر تا کنون در پی درگیری های ادلب آواره شده ‌اند و بخش عمده آن ها را نیز زنان و کودکان تشکیل می ‌دهند.

زاهدا الحسین، هم اکنون با نوه‌هایش در اردوگاهی است که در نزدیکی جاده‌ای منتهی به مرزهای ترکیه دایر شده است. هر روز بر شمار آوارگان این اردوگاه افزوده می‌ شود و زاهدا الحسین از دیگران خوشبخت ‌تر است که می ‌تواند شب‌ ها را به همراه نوه‌هایش زیر یکی از چادرهای اردوگاه سپری کند.

سالی توماس، هماهنگ کننده پروژه ادلب در سازمان غیردولتی پزشکان بدون مرز می ‌گوید: «سرعت تشدید تنش‌ ها و نزدیک شدن خطوط مقدم به خانه و کاشانه غیرنظامیان شگفت‌انگیز است و آن ها را مجبور می‌ کند تا به سرعت هرچه دارند را رها کنند و بگریزند.»

صدام الجبل، نوجوانی ۱۲ ساله است که با مادر و سه خواهر و بردار کوچک ترش به غاری پناه برده ‌اند که پیش ‌تر برای نگه داری دام‌ ها استفاده می‌ شد. او روزها وقتش را صرف جست و جو در میان زباله ‌ها می کند تا کاغذ و پلاستیکی برای سوزاندن بیابد. این تنها راه آن ها برای گرم نگه داشتن خود و تنها وسیله برای پخت و پز است.

سالی توماس می ‌گوید: «خانواده‌ ها چاره‌ای ندارند و هرچه را بتوانند پیدا کنند، در دمای انجماد ماه فوریه برای گرم شدن می ‌سوزانند. به‌ تازگی همه اعضای یک خانواده،‌ به دلیل آن که موادی سمی را برای گرم شدن خود آتش زده بودند، در خواب خفه شدند.»

سازمان ملل هفته گذشته گزارش داد که بسیاری از کودکان در سرما یخ زده‌ اند. یونیسف نیز می ‌گوید که اگرچه نمی‌ تواند تعداد دقیق آوارگان جان باخته در سوریه را تعیین کند، اما تحقیقات این سازمان نشان داده دست ‌کم ۷۷ کودک در دور جدید تشدید درگیری ‌ها در شمال ‌غرب سوریه کشته یا زخمی شده‌اند.

آمار افرادی که از ابتدای این جنگ ۹ ساله تا کنون کشته شده ‌اند، بی ‌شمار است. زندگی و آینده آن هایی که زنده ماندند نیز کاملا ناروشن است. فدیا، نوه ۱۱ ساله زاهدا الحسین یکی از این کودکان بی‌ آینده است که به دلیل جنگ و درگیری درسش را رها کرده و دوران کودکی تلخ و کوتاه و پرخطری را سپری می ‌کند.

فدیا می ‌گوید: «کاش می ‌توانستم به مدرسه بروم. دلم برای دوستانم تنگ شده است. می‌ خواهم با آن ها بازی کنم و از زندگی لذت ببرم.»

فدیا که پدرش در حملات موشکی کشته شده و مادرش دوباره ازدواج کرده است، مشکل بینایی نیز دارد. اما این خانواده در این وضعیت جنگی نه راهی برای درمان او یافته و نه توان پرداخت هزینه‌ های درمان را دارند.

این آوارگان آرزو دارند که بار دیگر به روستاهایشان برگردند و مشغول کشاورزی و باغبانی شوند.

داستان زندگی زاهدا و فدیا، نمونه‌ کوچکی از داستان تلخ زندگی مردمانی است که قربانی معادلات و اختلافات سیاسی رهبران کشورهای منطقه ‌ای و فرامنظقه ‌ای شده اند، حاصل یک عمر تلاش خود را رها کرده ‌اند و به زور سرنیزه و از ترس گلوله ‌باران‌ های بی ‌امان تن به آوارگی داده ‌اند.

در این جنگ، کمابیش همه دولت های سرمایه داری جهان به ویژه آمریکا، روسیه، ایران، ترکیه و حکومت بشار اسد نقش مستقیم دارند.

بنا بر گزارش صندوق کودکان سازمان ملل، یونیسف، تنها در جریان حملات سه ‌شنبه گذشته در استان ادلب ۱۰ مدرسه و کودکستان هدف قرار گرفته‌ و دست ‌کم ۹ کودک و سه معلم کشته شده ‌اند. این حملات از هر دو سوی جبهه انجام می ‌شود. با تقویت استعداد نظامی ارتش بشار اسد در ادلب، ترکیه نیز با فرستادن صدها سرباز و خودروی نظامی، بر حضور خود در این منطقه از خاک سوریه افزوده است.

با تشدید این درگیری ها، آوارگان بیش تری به سمت شمال سوریه و مرزهای ترکیه می‌ گریزند. اما مرزهای شمالی از سال ۲۰۱۵ میلادی بر روی پناهجویان بسته است.

ادلب که زمانی با باغ‌ های زیتونش معروف بود، قبل از آغاز آخرین موج درگیری ‌ها حدود ۳ میلیون نفر را در خود جای داده بود. اما اکنون از این درختان به عنوان سرپناه استفاده می‌ شود و بنا به اعلام دبیرکل سازمان ملل، حدود ۲ میلیون و هشتصد هزار نفر از ساکنان این مناطق به شدت نیازمند کمک های بشردوستانه هستند.

بر اساس آخرین برآوردهای سازمان ملل، در حال حاضر بیش از ۴ میلیون غیرنظامی در شمال‌ غرب سوریه حضور دارند که بیش از نیمی از آن ها مجبور شده ‌اند برای چندمین بار خانه خود را رها کرده و برای نجات جان شان آوارگی را برگزینند.

حدود ۸۰ درصد از آوارگان جدید زنان و کودکان هستند و جان افراد مسن نیز در خطر است. بسیاری مجبور شده ‌اند در خانه‌ های افراد دیگر یا ساختمان ‌های متروکه، حتی در زیر درختان ساکن شوند تا به این ترتیب برای مدتی از حملات در امان بمانند.

امروز سابقه جدیدی از خشونت در کارنامه رجب طیب اردوغان به ثبت رسیده است. عملکرد او، چنان است که انگار ادلب بخشی از خاک کشور ترکیه است.

واقعیت این است که موضع دولت ترکیه در قبال جنگ دهشتناک سوریه از اولین روزهای آن تا امروز، حمایت از جهادگران و تهدید و سرکوب مردم کرد روژآوا بوده است.  از این رو، محکم و قاطع می توان گفت اردوغان یک دیکتاتور و جنایت کار جنگی است که روزی باید توسط نهادهای بین المللی بی طرف به دلیل جنایت علیه بشریت، محاکمه شود.

 

 

سلیمان سویلو، وزیر کشور ترکیه، گفت شمار آوارگان و پناهجویانی که در دو روز اخیر این کشور را به مقصد اروپا ترک کرده ‌اند به بیش از ۷۶ هزار تن رسیده است.

وزیر کشور ترکیه که در دو روز اخیر، هر چند ساعت یک بار، شمار پناهجویانی خارج‌شده به سوی اروپا را در توئیترش ذکر کرده، صبح یک شنبه در توئیت جدیدی نوشت: تا پیش از ساعت ۱۰ صبح امروز شمار پناهجویانی که از طریق گذرگاه مرزی ادیرنه ترکیه را ترک کرده‌ اند به ۷۶ هزار و ۳۵۸ تن رسید.

شهر ادیرنه در غرب ترکیه و در نزدیکی مرز یونان و بلغارستان واقع شده است.

سلیمان سویلو، وزیر کشور ترکیه، گفت شمار آوارگان و پناهجویانی که در دو روز اخیر این کشور را به مقصد اروپا ترک کرده ‌اند به بیش از ۷۶ هزار تن رسیده است.

وزیر کشور ترکیه که در دو روز اخیر، هر چند ساعت یک بار، شمار پناهجویانی خارج‌شده به سوی اروپا را در توئیترش ذکر کرده، صبح یک شنبه در توئیت جدیدی نوشت: تا پیش از ساعت ۱۰ صبح امروز شمار پناهجویانی که از طریق گذرگاه مرزی ادیرنه ترکیه را ترک کرده‌ اند به ۷۶ هزار و ۳۵۸ تن رسید.

شهر ادیرنه در غرب ترکیه و در نزدیکی مرز یونان و بلغارستان واقع شده است.

مرزهای ترکیه با اروپا به ازاری یک قرار داد ٢/٥ میلیارد پوندی در سال ۲۰۱۶ بسته شد. پیش از بسته شدن مرزها بیش از یک میلون پناهجو از راه زمینی وارد اروپا شدند.

حال اردوغان با تغییر دادن سیاستش و گیر افتادن در باتلاق جنگ سوریه و لیبی، ادعا کرده است که تعداد پناهجویان ورودی به اروپا، روز شنبه می ‌تواند به ۳۰ هزار نفر برسد.

او هم چنین گفت که از ولادیمیر پوتین، رییس جمهوری با افکار عثمانی گری و سلطه گری خود، روسیه خواسته که به حمایت‌ های خود از بشار اسد خاتمه دهد تا ترکیه بتواند آسان ‌تر با نیروهای اسد بجنگد.

اردوغان، ادعا کرد که «ما برای رفتن به سوریه (از جانب اسد) دعوت نشدیم. مردم سوریه ما را دعوت کردند. قصد نداریم قبل از این که مردم سوریه بگویند کار تمام است، از آن جا خارج شویم.»

در حالی که هیچ کس خبر ندارد کی و کجا مردم سوریه از دولت و ارتش فاشیست ترکیه دعوت کردند در جنگ داخلی سوریه شرکت کنند؟!

درگیری‌ها میان رژیم سوریه و ترکیه بالا گرفته است. در ساعات پایانی روز جمعه، ۲۸ فوریه/ ۹ اسفند، حملات ترکیه در شمال غربی سوریه به کشته شدن ۹ عضو حزب‌ الله و زخمی شدن ۳۰ نفر دیگر منجر شده است. هم زمان وزارت دفاع ترکیه از کشته شدن یک سرباز این کشور و زخمی شدن دو نفر دیگر بر اثر حملات رژیم سوریه خبر داد.

وزارت خارجه روسیه شنبه ۲۹ فوریه - ۱۰ اسفند گفت که دو طرف این هفته برای کاهش تنش ‌ها در ادلب توافق کردند؛ گرچه اقدامات نظامی ادامه می‌یابد.

ناتو به درخواست ترکیه جلسه اضطراری تشکیل داد، اما هیچ کمک فوری به این کشور پیشنهاد نداد و تنها پیشنهاد کرد که سامانه دفاع هوایی آنکارا را تقویت کند.

آنتونیو گوترش، دبیر کل سازمان ملل خواستار آتش ‌بس فوری شد و گفت که خطر افزایش تنش ‌ها هر ساعت بالا می ‌گیرد و این غیرنظامیان هستند که باید بدترین هزینه آن را پرداخت کنند.

روند جنگ در ادلب به مراحل خطرناک ‌تری رسیده و ضرب ‌الاجلی که رجب طیب اردوغان برای عقب نشینی از مناطقی که اردوغان آن ها را مناطق تحت نظارت ترکیه در حومه ادلب معرفی کرده است، روز یکم مارس به پایان رسید، اما ارتش سوریه هیچ توجهی به این ضرب ‌الاجل نکرده است. این مناطق حدود ۶۰۰ کیلومترمربع وسعت دارد و شامل ۴ شهر و ده ها روستا و منطقه حومه می ‌شود. در این شرایط این سئوال مطرح است که رییس جمهور ترکیه چه طور و با چه حق و منطق و قانون بین المللی از ارتش سوریه می ‌خواهد که از بخشی از اراضی سوریه عقب ‌نشینی کند؟

مهم ترین تحولات عرصه میدانی سوریه در حال حاضر ساقط شدن ۳ پهپاد ترکیه توسط سامانه‌ های دفاع هوایی سوریه است، علاوه بر این که در حملات ده‌ ها نفر از نظامیان ترکیه جان خود را از دست داده ‌اند و نیروهای وابسته به سپاه قدس حکومت اسلامی، حزب‌ الله نیز در ادلب وارد روند درگیری ‌ها شده ‌اند.

گفته می شود اردوغان از یکم مارس عملیات «سپر بهار» را آغاز کرده و بیش از ۱۵ هزار نظامی خود و بالغ بر ۳۵۰۰ خودروی زرهی را وارد عرصه عملیات کرده و از متحدان خود میان گروه‌ های مسلح سوریه به‌ ویژه جبهه النصره که یکی از گروه‌ های تروریستی بین ‌المللی به ‌شمار می ‌رود، استفاده و آن ها را با موشک ‌های ضدهوایی، موشک‌ هایی که نسخه اصلاح‌ شده ترکیه از موشک‌ های دوش ‌پرتاب استینگر آمریکاست، مجهز کرده است. این موشک ‌ها که توسط ارتش ترکیه در اختیار گروه‌ های تروریستی قرار گرفته، نه ‌تنها هواپیماهای سوریه را تهدید می‌ کند، بلکه هواپیماهای روس را نیز تهدید می‌ کند و به همین دلیل، مسکو این اقدام را نقض تمام خطوط قرمز خود معرفی کرده است.

با این وجود، اردوغان جرا ندارد وارد تقابل نظامی مستقیم با روسیه در اراضی سوریه شود، چرا که به‌ خوبی می‌ داند در این نبرد پیروز نخواهد شد. روسیه نمی‌تواند هزاران نفر از نیروهای نظامی و خودروهای زرهی خود را وارد عملیات کند، چرا که از عرصه عملیات دور است، اما می ‌تواند صدها هواپیمای پیشرفته به پایگاه هوایی حمیمیم در نزدیکی لاذقیه ارسال کند تا بتواند نقطه ضعف خود را پوشش دهد. نقش عملیات زمینی را ارتش سوریه حزب الله لبنان و نیروهای وابسته به حکومت اسلامی ایران به عهده دارند. در همین راستا، اردوغان از ولادیمیر پوتین رییس ‌جمهور روسیه خواسته است از این درگیری‌ ها کنار بکشد و اجازه پیشروی نیروهای ترکیه را بدهد.

در چنین روندی، بتوان گفت کشته شدن ۳۴ نظامی ترکیه در یک حمله که یکی از مواضع حومه ادلب را هدف قرار داده بود، اولین پیام هشدارآمیز روسیه به اردوغان در اعتراض به نقض آشکار توافق سوچی و آستانه و اعلام جنگ ضد ادلب به‌ شمار می‌ رود.

جالب این جاست که اردوغان تاکنون جرات نکرده است در قبال کشته شدن ده ها نفر از نیروهای خود، اتهامی را متوجه روسیه کند. این در حالی است که مقامات روسیه اعلام کرده ‌اند که آن ها مسئول انجام این عملیات بوده‌ اند.

اکنون اردوغان از آمریکا خواسته از موشک ‌های پاتریوت خود برای حمایت از نیروهایش در ادلب به ‌کار بگیرد. این بدان معنا است که این کشور نمی‌ تواند از موشک‌ های اس ۴۰۰ روسیه ضد هواپیماهای این کشور استفاده کند.

اردوغان با حمله به سوریه و ادلب تلاش دارد سیاست نئوعثمانی و اشغال گری را دنبال کند. اما او این نکته را در نظر نمی گیرد که ارتش سوریه از حمایت کامل روسیه، حکومت اسلامی و حزب الله لبنان برخوردار است. به علاوه دولت سوریه، توانسته بیش ٧٠ درصد از اراضی این کشور را از دست گروه‌ های تروریستی مورد حمایت ترکیه خارج کند.

اکنون اعزام دو کشتی جنگی روسیه حامل موشک‌های کروز، شاید دومین پیام روسیه به اردوغان است، علاوه بر این که پاسخ منفی پیمان ناتو به درخواست کمک ترکیه سومین پیام و چهارمین پیام را نیز می ‌توان در ناکارآمدی اهرم فشار ترکیه مبنی بر گسیل کردن پناهجویان به اروپا دانست که با مسدود کردن مرزهای اروپا انجام گرفته است.

اکنون اردوغان برای تصور است که می‌تواند دستاوردی در ادلب داشته باشد که طی ۹ سال گذشته در رسیدن به آن شکست خورده است. مهم تر از همه، روسیه هرگز از دستاوردهای راهبردی خود در سوریه دست نخواهد کشید.

در حال حاضر ترکیه به دلیل چالش های متعدد با آمریکا، ناتو و اتحادیه اروپا، اسرائیل، عربستان سعودی، ایران و... در انزوا قرار داشته و اوضاع داخلی ترکیه نیز به سوی انفجار در حرکت است، اوضاعی که در صورت ورود جنازه ‌های نظامیان ترکیه از سوریه و لیبی به این کشور، با اعتراض اجتماعی بیش تری رو به‌ رو خواهد شد.

از سوی دیگر، دولت ترکیه با نفرت عمومی مردم روژاوا و مردم کرد ترکیه و همه نیروهای آزادی خواه و برابری طلب منطقه رو به رو است. بنابراین، ماجراجویی های ترکیه راه به جایی نمی‌ برد و نهایت به شکست اردوغان و دولتش منجر خواهد شد!

در صورت تداوم بحران ادلب احتمال تقابل بیش تر کردهای سوریه در شرق فرات با نظامیان ارتش ترکیه وجود دارد. هم اکنون عفرین و بخشی هایی از مرزهای روژآوا در اشغال ارتش ترکیه است.

حربه همیشگی اردوغان برای سرازیر کردن پناهجویان به سوی اروپا برای باج گیری هم با تدابیر سخت گیرانه مرزی کشورهای اروپایی کارساز نیست.

امروز بیش از ۶۰ سازمان غیردولتی روز دوشنبه در نامه ‌ای سرگشاده از اتحادیه اروپا خواستند روند رسیدگی به بحران پناهجویی را تسریع کند.

مسلم است که دولت های اروپایی، طبق قوانین خود به ویژه کنوانسیون ١٩٥١ ژنو، موظفند مرزهای خود را به روز پناهجویانی باز کنند.

به نظر می رسد که ماجرای پناهجویان، اتحادیه اروپا و ترکیه دست کم در آینده نزدیک، پایانی نخواهد داشت؛ تا زمانی که امنیت در سوریه برقرار نباشد جریان مداوم پناهجویان به ترکیه ادامه خواهد یافت. بنابراین، خود دولت ترکیه مستقیما در مسئله پناهنده سازی نقش مستقیم و غیرانسانی دارد!

دوشنبه دوازدهم اسفند ١٣٩٨ - دوم مارس ٢٠٢٠

فیلم هایی در رابطه با پناهجویان:

- فیلم، بلایی که بر سر پناهجویان (در این فیلم پناهجویان ایرانی) در مرز ترکیه و یونان می آورند:

https://youtu.be/_i1Z7oO9dvU

 

- موریا لسبوس يونان:

https://youtu.be/1o30oA6_ARg

ویروس کرونا تهدید قرن!

ویروس کرونا تهدید قرن!

در مورد چگونگی پیدایش ویروس کرونا تا علائم و مخاطرات آن، هفته ها است متخصصین میکروبیولوژی، دانشمندان و سازمان بهداشت جهانی در گوشه و کنار جهان با اتکاء به دستاوردهای تکنولوژی و پیشرفت دانش پزشکی هر چند اندکی با تاخیر(با توجیه اینکه به پانیک بیمورد دامن زده نشود) در حد دانش و شناختشان آگاهگری کرده اند. تلاشهای نظام پزشکی جهان تا کنون برای یافتن واکسن این ویروس(که گویا نزدیک به هشتاد درصد علائم سندرم تنفسی ویروس سارس را دارا بوده اما بدلیل جهش ژنتیکی ویروس کرونا خطرناک تر از دیگر خانواده های ویروس آنفولاآنزاست) پیشرفتهایی داشته اما هنوز در مرحله تست بروی دیگر موجودات زنده اند. گویا هنوز زمان میبرد تا بمرحله ای برسد بتوانند آنرا روی انسان تست کنند تا بدانند به عنوان واکسن این ویروس پاسخ خواهد داد یا خیر. یعنی ما تا مرحله کشف قطعی واکسن و عرضه شدن به بازار و در اختیار عموم قرار گرفتن آن هنوز فاصله داریم. این از این بابت.

مورد دیگر اینست: اگر کشف زمینه های پیدایش و شناخت از مخاطرات این ویروس حوزه تخصص و عمل دانشمندان و کارشناسان علوم پزشکی است و بلاخره توصیه ها پیشگیرانه و آگاهگری لازم را نیز کرده اند که مردم چگونه تا در دسترس قرار گرفتن واکسن آن مبادرت به انجام مراقبتهای ویژه فردی و اجتماعی کنند، بدیهی است مسئولیت تامین شرایط جدی پیشگیرانه و امکانات آن حوزه عمل دولتهاست. البته قابل پیشبینی هم بود، دولتها، هیئت های حاکمه و قطبهای جهانی به روال همیشه در این حوزه نیز در پی مطامع خود و با انگیزه بیزنس سرک بکشند. برای مثال، شیوع ویروس کرونا در شهر ووهان چین با قرنطینه شدن این شهر هر چند بزرگترین زنگ خطر بود، اما دیدیم برغم اینکه ویروس کرونا حیات و زیست در یک شهر را متوقف کرد و قرنطینه شد و بر ابعاد فاجعه بار آن تا حدود زیادی واقف گشتند، هنوز اقدامات پیشگیرانه ایزولازسیون مبتلایان به این ویروس و مسدود کردن قاطعانه راه ارتباطات با داخل و دنیای خارج، اساسا بدلیل منافع مادی، با کندی و حتی تردید انجام شد. این بزرگترین عامل اوج گیری سرایت آن به دیگر کشورها بود. یعنی در حالیکه روز به روز آمار مبتلایان به این ویروس در چین رو به افزایش بود اما دولت راههای ارتباطات هوایی و زمینی را بنا به مصالح اقتصادی باز گذاشته بود! ما شاهد بودیم دولت چین و دیگر قطبهای اقتصادی بجای اینکه از هیولای کرونا که تهدیدی جدی علیه بشریت است در شوک و بهت فرو بروند، بیشتر درگیر تاثیرات زیانبار آن بر سقوط بورس جهانی بودند! دولت چین تا همین امروز هم با دقت علمی سرسام آوری دارد نمودار خسارات روزانه اقتصادی را نشان میدهد که روزانه بالغ بر 378 میلیارد دلار ضرر کرده و این رقم را ضربدر حدود دو ماه میکند!! در واقع فاجعه انسانی برایشان امری ثانویی است، به همین خاطر سهل و ساده کانال آسمانی را بروی شرکت هواپیما رانی کشورهایی همچون ایران که رژیمی خطرناکتر از کرونا است بازگذاشتند و چندین هفته راههای زمینی با کشورهای همسایه چین نیز مسدود نبود!

تا جائیکه این شبح مرگ یکی پس از دیگری کشورها و قاره ها را درننوردیده بود، حتی دیگر کشورها ی پیشرفته سرمایه داری نیز این تراژدی هولناک علیه بشریت را تهدید بسیار جدی نگرفته بودند. تا اینکه دیدند، این ویروس "اگر فرضا بمثابه هشدار جنگ بیولوژیکی میان رقبای اقتصادی" حتی اشاعه پیدا کرده باشد، دیگر کار از اینها گذشته و به یک اپیدمی خطرناک تبدیل شده و بطور واقعی کنترل آن از دست خودشان نیز خارج گشته و تهدیدی فراگیرست، اینبار همه را دچار شوک و بهت عجیبی کرد.
همین نبود اقدامات همه جانبه پیشگیرانه کشور چین اعم از مسدود نکردن راههای ارتباطاتی با دنیای خارج از خود، موجب شد به کشورهای دیگری نیز سرایت کند. متاسفانه کشور ایران به یمن رژیم سرمایه داری آخوندی دومین میزبان کرونا شد. رژیمی که جان شهروندان این مملکت برایش به ذره ارزشمند نبوده و نیست آگاهانه مراودات اقتصادی و بیزنس خود با کشور چین را نه تنها مسدود نکرد بلکه جدا از انگیزه های مادی آنرا دستاویزی قرار داد تا شاید بشود از راه انتقال این ویروس به میان مردم، از یکسو از بیزنس آن سهمی ببرد و از دیگر سو مبارزات و خیزشها را برای مدت زمانی به تعویق بیاندازد و از فشار خیزشهای پیاپی و اعتصابات و اعتراضات مداوم که رژیم را تا لبه سراشیبی سقوط سوق داده به نفع خود بهره ببرد. خصوصا در اثنایی که نمایش انتخابات دور یازدهم مجلس در راه بود و نزد سران رژیم نیز قابل پیشبینی بود اکثریت عظیمی از جامعه پای صندوق های رای نخواهند رفت(چرا که طی سالهای اخیر به کرات نشان داده بودند این نظام را به رسمیت نمیشناسند) رژیم ویروس کرونا را نیز وسیله ای دیگری دید جهت نسل کشی تا شاید بتواند از اینراه فضای جامعه را تحت تاثیر قرار دهد و مانع پیشرفت مبارزات اعتراضی و خیزشها گردد! اولین علائم کروناهفته ها قبل در شهر قم مشاهده شده بود. رژیم نه تنها اقدامات پیشگیرانه انجام نداد و شهر را قرنطینه نکرد بلکه دروغ تحویل مردم ایران و دنیای خارج از کشور داد! این عاملی شد آمار مبتلایان در دیگر شهرها نیز بسرعت افزایش یابد و تعداد چشمگیری به واسطه ویروس کرونا در خفا جانشان را از دست بدهند. به همین اعتبار وقتی آمارها علنی شد ابعاد فاجعه بیشتر نمایان گشت. یعنی متاسفانه ایران دومین میزبان این ویروس بعد از چین شده و در جایگاه نخست ناقل بودن به دیگر کشورهای جهان ایستاده است.
اکنون که چند هفته از پنهانکاری رژیم میگذارد و دیگر قادر نیست گورستانها را مخفی کند ابعاد فاجعه بیشتر و بیشتر نمایان میگردد. رژیم با این پنهانکاری و دروغپردازیها از یکسو از هر گونه اقدام موثر برای ایزولاسیون مبتلایان به ویروس کرونا و تامین امکانات پزشکی پرهیز کرده و از دیگر سو از اقدامات پیشگیرانه جهت اشاعه نیافتن این ویروس در سطح جامعه و سرایت نکردن آن به دیگر کشورها نیز به شیوه ای بسیار عامدانه شانه بالا انداخته و متهم است! به همین خاطر هم تا کنون رژیم جهل و جنایت ایران اجازه نداده اند سازمان بهداشت جهانی از این کشور بازدید بعمل آورد!

اگر حتی آماری که از سوی سازمان بهداشت ایران انتشار یافته را مبنا بگیریم (که بدلیل اینکه دولت بر آن نظارت مستقیم دارد و میزان آمار واقعی را کتمان میکند قابل اتکاء نیستند) آمار کسانیکه بدلیل ویروس کرونا جانشان را از دست داده اند 210 نفر اعلام کرده. نتیجتا با توجه به برآوردی که سازمان بهداشت جهانی در مورد مرگ و میر مبتلایان به این ویروی رصد کرده که از هر صد نفر ازمبتلایان به کرونا یک الی دو نفر جانشان را از دست خواهند داد، یعنی آمار مبتلایان به این ویروس در کشور ایران بیش از بیست هزار نفر است که در همین حد هم بسیار آماری تکان دهنده است!
گزارشهای دیگر حاکی از اینست اقدام رژیم با توسل به نیروهای سپاه برای کندن گورهای دسته جمعی در تهران برای اجساد کرونائیها و توجیه های پزشکی آوردن برای نزدیک نشدن به گورستانها پرده از این حقایق بر میدارد که بیم آن میرود ابعاد این فاجعه بسیار تراژیک تر از این میزان اعلام شده باشد.

رژیم جدا از اینکه بانی و مسبب گسترش این ویروس در جامعه بوده، و از اقدامات پیشگیرانه آن شانه بالا انداخته، دست همه گماشتگان و سودجویان خود چه در بخش دولتی و چه خصوصی را برنامه ریزی شده جهت احتکار ماسک و دیگر مایحتاج پیشگیرانه ویروس باز گذاشته. در حالیکه میلیونها نفر در معرض خطر ابتلا به ویروس کرونا در شهرهای ایران نیازمند این هستند از این خدمات حداقلی پیشگیرانه بهره مند باشند، طی روزهای گذشته ما وسیعا شاهد بودیم ده ها و صدها انبار بزرگ که ماسک و خدمات پیشگیرانه ابتلا به ویروس را از هفته ها قبل در همدستی با دولت ذخیره کرده بودند در دل این اوضاع دهشتبار، یکی یکی در انبارهایشان را باز کردند تا با فروش ده ها و صدها برابر قیمت معمول سود کلان آنرا به جیب بزنند! یعنی اقدامی سازمانیافته جنایتکارانه دیگر. در حالیکه داروخانه، بیمارستانها و مراکز پزشکی شهرهای بزرگ نظیر تهران، شیراز، قم...حتی در این شریط اضطراری فاقد ابتدائی ترین امکانات پیشگیرانه اعم از ماسک و مواد ضد عفونی کننده... برای مراجعه کنندگان بوده چه رسد به بخشهای مراقبتهای ویژه بیمارستانها و دیگر مراکز پزشکی که فاقد ایزولاسیون و قرنطینه هاست، اینهم دیگر بماند امکان عمومی بدتر از دیگر جاها بی صاحب رها شده اند.
این تصویر از دولت ضد انسانی و سودجویان بی وجدان را در نظر بگیرید که چه پانیکی در این جامعه را بوجود میاورد تا فشارهای روانی و ترس از مرگ میان مردم را چنان دامن زند که روحیه همبستگی و اتحاد را ذهی خیال باطل تخریب و در هم بشکند با تصویری که طی اینمدت از سوی موج عظیمی از انسان های شریف و آزادیخواه در سطح شهرها به شیوه رایگان یا قیمتی پائینتر از حد معمول اقدام به پخش ماسک و دیگر خدمات ابتدائی پیشگیرانه در میان مردم کرده اند!
هر چند این میزان از کمکهای مادی نتواند جوابگوی نیازمندیهای مردم باشد و منجر به پیشگیری کامل این اپیدمی گردد، که نمیگردد، اما دقیقا همان روحیه اتحاد و همبستگی را که رژیم بشدت از آن در هراس بوده و هست، حتی شیوع ویروس را مستمسکی کرده تا آنرا تضعیف و ضربه بزند بیش از پیش مستحکمتر و تقویت میکند.
اگر رژیم در برابر عزم مبارزاتی توده های مردم و اشکال متنوع رویارویی آنها در دنیا بیرون از میله های زندان به هر روشی برای در هم شکستن صفوف مبارزاتیشان کمر بسته است، باید دنیای بیدفاع صدها هزار اسیر پشت میله های زندان، اگر در شرایط پیشین زیر شکنجه و فشارهای روانی تلف شده اند، اگر بخاطر شرایط بسیار بد غذایی و عارضه های سوء تغذیه و نبود امکانات پزشکی جانشان را از دست داده اند یقینا باید در این شرایط فاجعه بار صدها مرتبه کشنده تر و زجرآورتر جلو چشم همدیگر تلف گردند.
میطلبد چه در داخل ایران و چه در خارج از کشور بیشترین فشار را در اشکال مختلف روی رژیم متمرکز نمود تا در اولین اقدام بدون قید و شرط زندانیان را آزاد کند.
سخن آخر
در دل این شرایط پرمخاطره که محیط کار کارگران، دانشگاه، مدرسه، خیابان... و همه اماکن عمومی امکان آلوده بودن به ویروس کرونا در آنها بالاست و برغم توصیه همه موارد پیشگیرانه که تا کنون متخصصین عرصه میکروبیولوژی و سازمان بهداشت جهانی گوشزد کرده اند و میباید دولتهایی که برای خود و شهروندانشان بهای انسانی قائلند، بیدرنگ خود را ملزم به اجرای آن بدانند اما رژیم ضد انسانی ایران ککش هم نمی گزد یکی از راههای موثر می تواند مثلا چنین مطرح گردد:
جا دارد توده های مردم علیه وضع موجود و در راسشان طبقه کارگر، فرو دستان و زحمتکشان که همیشه از اولین قربانیان اوضاع فاجعه باری بوده اند که رژیم طی بیش از چهار دهه از عمر ننگین خود به جامعه اعمال نموده، با اتکاء به تجارب و دستاوردهای تا کنونیشان هر چه همبسته تر و متحدتر در دل چنین شرایطی و با تشخیص مناسب مکانیزم آن در محیط، به رژیم آنچنان فشاری وارد کنند که به برآورده کردن مطالبات و نیازمندیهای عاجلانه آنان گردن نهد. و نشان دهند در صورت ادامه عدول رژیم از تامین همه جانبه اقدامات پیشگیرانه مورد توصیه سازمان بهداشت جهانی، آمادگی خود را جهت تدارک یک اعتصاب عمومی قدرتمند و فلج کننده در سراسر کشور به معرض نمایش میگذارند . و ضمنا به صفوف آزادیخواهی در سراسر دنیا نیر فراخوان خواهند داد که از این اقدام آنان که فصل نوینی از ایستادگی قاطعانه در برابر جنایت علیه بشریت است هر چه گسترده تر حمایت و پشتبانی کنند و وارد عمل شوند.

زنده باد اتحاد و همبستگی علیه رژیم کرونا!

مارس 2020

 

March 01, 2020

بە بهانەی ٨ مارس روز جهانی زن

بە بهانەی ٨ مارس روز جهانی زن


جنبش زنان و عصر بورژوازی



هر گاە سرا‌غ جنبش های سیاسی اجتماعی می رویم،یک تصویر روشن و افقی امیدوار در برابر خود ترسیم می کنیم،جنبش های رادیکال، کارگری و سوسیالیست همان افقی است کە سرنوشت طبقە استثمارجامعە طبقاتی را تعیین و بە پیروزی نهایی می رساند.


گاها توسط فمنیست های بی ریشە کە حافظ منافع بورژوازی هستند،براین باورند کە کە جنبش رهایی زنان تنها بایستی در میان تحصیلکردگان و دانشجویان جستجو کرد،و این گرایش بعنوان یک پدیدەی سیاسی می تواند گامها جنبش را بە عقب بردە و باسیاست های سوسیال دمکراتی امروزی، نقش زنان رادر مبارزات خویش کم رنگ وبی خاصیت کند.


در عین حال، حتی ان دستە از قشر متوسط جامعە کە با فرهنگ طبقاتی بیگانە هستند، گاها در برابرنظام طبقاتی احساس حقارت می کنند،در حقیقت این خصلت نظام طبقاتی است کە این گونە سیاست ضد جنبشی را تقویت می کند برای ادامە حاکمیت خود، اما قشر زنان در جوامع عقب ماندە و دینی بیشتر از هر قشر دیگر رنج می برند،در این جوامع هیچ ارگانی قادر بە خواست و مطالبات ضروری زنان نیست،هرچند مردان کارگر نیزجزیی ازاین قشر هستند کە همزمان با زنان کارگردریک صف طبقاتی قرار می گیرند ونوع استثمار انان متفاوت نیست.


زنی کە سوسیالیسم را هدف خود قرار می دهد،بایستی با طبقەاش اشنا و رابطەاش را با قشر متوسط جامعە کە با فرهنگ خردە بورژوازی نزدیک است، رابطەاش را بایستی کاملا قطع کند و بە همان جنبشی بپیوندد کە رهایی پرولتاریا در دستورکار خود قرار دادە، این امکان زمانی ممکن است کە زنان کمونیست هیچ توهمی بە فمنیستهای لیبرال نداشتە باشند.


امروز جنبش زنان بە گروهای مختلفی تقسیم شدەاند کە هر کدام سخن از مطالبات مشخص برای زنان دارند، اما انچە کە امروز برای ما کمونیستها اهمیت دارد جنبش رهایی زنان است کە هر روزبا نظام طبقاتی در مبارزە است،باید این اگاهی طبقاتی را توسط زنان سوسیالیست در سطح جنبش گسترش داد.


٨ مارس امسال در حالی گرامی می داریم کە نظام هار سرمایداری با شاخەهای رنگارنگش چنان دشمنی خود را با جنبش بر حق رهایی زنان نشان می دهد کە هرگز تمایل ندارند این جنبش بە طور مستقل بە رهایی کامل دست یابند،لذا زنان مبارز و سوسیالیست سنگر طبقاتی خود را بایستی حفظ نمودە و برای دست یافتن بە خواست و مبارزە رهایی خود بە جنبش کارگری و سوسیالیستی نیاز دارند کە خود بخشی ازاین جنبش هستند.


گرد همایی و جلسات و رژە ٨ مارس بایستی سیمای سوسیالیستی و کمونیستی بە خود بگیرد،و دست یافتن بە گام نوینی در راە ارمانهای کارگری مشغلەی این دورە از فعالین سوسیالیستی و کارگری باشد کە زنان پیشرو در این جنبش دخیل هستند.


جنبش رهایی بخش زنان،باید اهداف مشخض خودرا چنان تنظیم و رهبری کنند کە دیگر گرایشهای غیرسوسیالیستی کە چهرەی راست روانە را در خود زیرلوای سوسیالیسم و کمونیست بە نمایش می گذارند دوری کردە تا نتوانند در ان نفوذ داشتە باشند،چون هستند زنانی با توقعات کمتر و با آلترناتیوهای ضعیف تری رازی هستند، طبعا این نوع گرایشها در چهار چوب اهداف لیبرالها خواهد بود و نیتشان تنها بە بیراهە کشاندن جنبش سوسیالیستی است،هستند رادیکالترین اعضای جنبش زنان، کە خود را سوسیالیست می دانند، اما بە جای تمرکزدر پیشرفت جمعی، روی فرد گرایی بعنوان پیش شرط آزادی فردی، تأکید می کنند. این نوع تفکر از دیدگاە مارکسیستی بعنوان خردە بورژوازی تلقی می شود.


تقویت جنبش زنان و جنبش کارگری زمانی می تواند اهمیت پیدا کند کە در صف اعتراضات کارگری زنان در ضف اول قرار گیرند، این تشخیض باید خود زنان در تعیین و تصمیم ان نقش داشتە باشند.


وقتی زنان بتوانند از افکار سرکوب کنندۀ پدرسالاری خودرا آزاد کنند، بی شک می توانند در سرنوشت جنبش خود افق روشنی در فردای انقلاب کارگری کسب کنند، مسئلەی دیگری کە در پیروزی جنبش زنان اهمیت دارد، این است کە انها نباید خود را در چهار چوب حزبیت خودرا محدود کنند، یک حزب رادیکال و تودە ایی نیاز هر جامعەای است ، اما زنانی کە در بیرون از حزب فعالیت دارند مصمم تر و با اعتماد بە نفس در مبارزات روزانەی خود موفق تر هستند، بعضی وقتها پرنسیپ های دگم و دست و پاگیر حزبی بە زنان چنان فرمان در جا زدن می دهد، کە در رشد اگاهی سیاسی انان بسیار موثراست، تجربەی مبارزات کارگری و ان دورە ازفعالین جنبش زنان نشان دادە کە مبارزات مستقل و بیرون از حزب صدها قدم جنبش را بە جلو خواهد برد تا اینکە متوصل بە حزب بود و گاها با فرهنگ مرد سالاری و دها مناسبات غیر سوسیالیستی روبەرو بود.


پرچم سرخ ٨ مارس و اول ماە مەها باید بر دوش زنان سوسیالیست و کمونیست بە اهتزاز دراید.


زندە باد هشت مارس


زندە باد جنبش رهایی زنان


1/3/2020

نگاهی به رویدادهای اخیر سوریه و عملکرد فوق فاشیستی اردوغان!

نگاهی به رویدادهای اخیر سوریه و عملکرد فوق فاشیستی اردوغان!

شکست مفتضحانه نیروهای بنیادگرای اسلامی "داعش" به دست نیروی های انقلابی زنان و مردان  سوریه که خود را در حزب (هه سه ده و یه په گه) سازماندهی نموده اند ، در واقع خواب راحت را از سر بی مخان حزب اسلامی عدالت و توسعه به رهبری فاشیزم سده ٢١ رجب طیب اردوغان بدر نمود. شکست داعش و دیگر احزاب مرتجع اسلامی در سوریه و بیرون راندن آنها از بیشتر مناطق متصرف شده در واقع شکست سیاست های حزب عدالت و توسعه و برنامه های فوق ارتجاعی و توسعه گرانه پاکسازی نژادی و قومی رجب طیب اردوغان در ترکیه و سوریه بود. اما حزب حاکم ترکیه نتوانست که از شکست "داعش" عبرت گیرد و اینبار طریقه هجوم نظامی تمام عیار و پشتیبانی آشکار خود را از احزاب فیلیستر و پلشت اسلامی همچو ارتش آزاد سوریه ، جبهه نصرت، القاعده و تحریر الشام و عده ای احزاب وحوش بنیادگرای اسلامی دیگر ادامه داد.

جنگ داخلی سوریه که تقریبا ٦ بهمن ١٣٨٩ شروع شد، گرچه ناشی از تحولات سیاسی منطقه خاورمیانه موسوم به (بهار عربی) تو بخوان (بهار کشتار جمعی و آوارگی میلیونی) بود، اما در واقع ناشی از ستمگری و سرکوب شدید اقلیت های قومی و مذهبی و مخالفان سیاسی رژیم جنایتکار بعث سوریه به رهبری حافظ اسد و فرزند ایشان بشار اسد بوده و هست. اکنون ١١ سال است که مردم بی گناه و ستمدیده سوریه همچو لاشه یک حیوان به دام افتاده که شغال و کفتارها آنرا زنده زنده پاره و می خورند، توسط احزاب بیشمار اسلامگرای فناتیک و بلوک های سرمایه داری وحشی جهانی به رهبری آمریکا و روسیه دارند بطور زنده و  سیستماتیک و هر روزه قطعه قطعه شده و طعمه مدرنترین سلاح های  شیمیایی و بیولوژیکی کشتار جمعی و هواپیماهای این دو بلوک و احزاب آدمکش اسلامی دست ساخته اینها می شوند. در رأس این مثلث خون آلود نقش  مخرب و اصلی دولت آمریکا، ترکیه، ایران و  روسیه قرار دارند.

اگر اهداف پلید روسیه و آمریکا حفظ مناطق تحت نفوذ خود در جهان است، اهداف کثیف کشورهای همچو ترکیه و ایران در سوریه فاقد هر گونه توجیه سیاسی و نظامی می باشد. زیرا در سوریه هیچ حزب و گروهی نیست که بر خلاف ادعای کاملا پوج دولت نژاد پرست و فاشیزم ترکیه اینها را بلحاظ سیاسی و نظامی تهدید کند. اما ترکیه دارد که از موقعیت پیش آمده بطور کامل سواستفاده کرده و احزاب اپوزسیون داخلی و بیرون مرزی واقلیت کرد را بطوری وحشیانه سرکوب و جنیوساید و تار و مار  می کند. چندین سال این اهداف پلید را از طریق "داعش" و برخی احزاب اسلامی فناتیک و آدمکش پیش مییبرد. اما اکنون که این گروه های مرتجع نمی توانند که بر اوضاع سوریه مسلط گردند ، خود ترکیه مستقیما با توپ و تانک و هواپیما و ارتشی عظیم وارد خاک سوریه شده و همراه با دیگر احزاب تروریست اسلامی هر روزه دارند جنایتی تازه به کل جنایات یازده ساله اشان می افزایند.

از طرفی هم دولت سوریه با پشتیبانی مستقیم روسیه و ایران بر شدت حملات خود بر گروه های اسلامی در مناطق ادلب و اطراف شهر حلب که هم اکنون مرکز  اصلی "داعش" و بقیه گروه های اسلامی تندرو که از سوی ترکیه تغذیه و پشتیبانی می شوند ، افزوده است. دولت مونارشی ترکیه آشکارا با سپاهی عظیم و انواع اسلحه های مدرن به کمک این جانیان و آدمکشان شتافته و میخواهد که تروریست های اسلامی را از یورش نظامی دولت سوریه و روسیه در منطقه ادلب نجات دهد.

همچنین دو روز پیش در حاشیه ادلب نزدیک به ٦٤ نفر از ارتش  ترکیه که با احزاب تروریست اسلامی قاطی شده بودند توسط هواپیماهای سوری و روسی كشته و زخمی شدند. بعد از این واقعه اردوغان به کف چرانی پرداخته و از ناتو جنایتکار تقاضای کمک نموده است و دیشب نمایندگان آمریکا و  آلمان، فرانسه، بلژیک و بریتانیا و ترکیه حول این مسئله جلسه ای تشکیل داده که سرانجام به نقش ناتو و کمک آنها به ترکیه در این جنگ ارتجاعی خواهد انجامید. نتیجه  این نشست در سخنان کرافت نماینده آمریکا در سازمان ملل  و جلسه شورای امنیت بوضوح دیده می شود که به روسیه اخطار می دهد که باید هواپیماهای خود را فورا به زمین بنشاند. این همان سیگنالی است که آمریکا و ناتو جنایتکار میخواهند که  روابط سیاسی میان ترکیه و روسیه را به هم زده و دست ترکیه را برای قتل و عام های سیستماتیک بیشتر در منطقه باز نگه دارند. در این رابطه دو روز پیش روسیه هم دو کشتی جنگی بزرگ دیگر را از طریق دریای سیاه روانه سوریه نمود.

آمریکا همراه با شرکای جنگ افروز ناتو (تو بخوان اروپای معامله گر) عمدا دست ترکیه را در قتل و عام مردم سوریه و نا آرامی منطقه باز گذاشته اند و عمدا ترکیه را تحریک و به ایشان وعده کمک و پشتیبانی می دهند تا از استقرار روسیه در سوریه و منطقه جلوگیری کنند. فشارهای آمریکا نسبت به ترکیه در دو سال گذشته کلا حول دور کردن ترکیه از روسیه بوده است. ترکیه و در راس آن اردوغان فاشیزم آگاهانه میخواهد از این رقابت منطقه ای میان دو بلوک روسیه و آمریکا به طور دلخواه استفاده نموده و کل احزاب و افراد اپوزسیون و اقلیت های قومی درون ترکیه و سوریه را کاملا سرکوب و جاده را برای حزب عدالت و توسعه صاف و هموار نماید. بکار بردن گاز شیمیایی علیه کردهای سوریه  و قتل و عام مردم بی گناه آن منطقه و آواره کردن و مصادره کردن خانه و زمین های زراعتی آنها در چند قدمی پایگاه های آمریکا و روسیه و سکوت کامل آنها در اینمورد خود گواه بارز  این معادله کثیف سیاسی فی مابین آمریکا و روسیه می باشد. ترکیه با باز کردن مرزهای خود به روی پناهندگان مستقر در ترکیه به طرف اروپا تاکتیکی است دوگانه و با دو هدف مشخص: یکی اینکه اروپا را مجبور به پشتیبانی و سکوت از کل جنایات ضد انسانی ترکیه در منطقه کند و دیگری اروپا را وادار به افزایش سطح پرداخت باج زیادتر به بهانه پناهندگان نماید تا بتواند با این پول های سرسام آور ماشین جنگی خود را علیه بشریت در منطقه افزایش دهد.

هیچ دور از انتظار نیست که سرکشی و ماجراجویی دولت سوپر فاشیزم ترکیه در منطقه و بخصوص در سوریه منجر به درگیری بزرگتری میان آمریکا و ناتو با روسیه و هم پیماناش شود و دوباره میلیونها انسان دیگر قربانی سیاست های توسعه طلبی  و کثیف این جانیان سرمایه داری بشوند. دیروز در یک حمله همه جانبه ارتش ترکیه صدها نظامی سوری و ایرانی و شبه نظامیان حزب الله لبنان كشته شده اند و به قول یکی از فرماندهان حزب الله ترکیه آنها را "درو" کرده است.  اکنون صورت واقعی مسئله سوریه اینطور است که ترکیه و آمریکا مستقیما از احزاب و گروه های تندرو و فناتیک اسلامی در سوریه پشتیبانی می کنند و سدی در راه استقرار سوریه ایجاد نموده اند. نابسامانی سوریه به دولت دسپوتیسم ترکیه فرصت می دهد تا اقلیت کرد سوریه را با عناوین مختلف قتل و عام و آواره کند و خانه و کاشانه آنها را تصرف که به جای آنها اقلیت قومی دلخواه را اسکان دهد. از طرف دیگر نابسامانی سوریه به ضرر دولت  ارتجاعی و کارتونی بشار اسد و پیشبرد سیاست های توسعه گرانه روسیه و ایران است. اهداف و سناریو پلید  و سیاه کل این دولت ها در طول این یازده سال باعث آوارگی جهنمی چندین میلیون و کشته و زخمی شدن بیش از یک میلیون انسان سڤیل و بی گناه در سوریه شده است و پایانی برای این جهنمی که سرمایه داری جهانی و اسلام سیاسی برای مردم منطقه ببار آورده اند دیده نمی شود. اکنون در تمام دنیا همه توجه ها به ویروس کرونا معطوف شده است که تا به حال فقط جان نزدیک به سه هزار نفر را گرفته است. در حالیکه کرونای ترکی و فناتیک های اسلامی یازده سال است که در منطقه خاورمیانه بطور وحشتناکی شیوع پیدا کرده و جان میلیونها انسان بی گناه را  در سوریه، عراق، یمن و لیبی و فلسطین و افغانستان گرفته و کسی هم به آن توجهی نمی کند. کرونای نژاد پرستی، قومی و مذهبی و فاشیستی خطرناکترین و کشنده ترین ویروس در جهان است که باید تمام انسانهای آزادیخواه، کمونیست و سکولار و مدرن  توجه خود را به آن معطوف دارند. این ویروس سالهای متمادی است که به طور وحشتناکی از مردم قربانی می گیرد.

عزت دارابی

2020/03/01

 

 

فراخوان به "خودی"ها برای پیوستن به صفوف کومه له ,دربارۀ اظهارات اخیر رفیق ابراهیم علیزاده(۲)

فراخوان به "خودی"ها برای پیوستن به صفوف کومه له

دربارۀ اظهارات اخیر رفیق ابراهیم علیزاده

(۲)

 

 

در قسمت اول این نوشته، نشان داده شد که فراخوان اخیر رهبری کومه له-سازمان کردستان حزب کمونیست ایران مبنی بر پیوستن به صفوف کومه له که توسط رفیق ابراهیم علیزاده در مراسم روز کومه له اعلان گردید در اصل خطاب به طیف متعلق به سازمان زحمتکشان است، کسانی که به بهانۀ واهی "مانع بودن حزب کمونیست ایران" بر سر راه فعالیت شان، به اهداف و سیاست های کمونیستی پشت کرده و سالها قبل از تشکیلات کومه له و حزب کمونیست انشعاب کرده و به جرگه ناسیونالیسم و قوم پرستی گرویدند. همچنین تصریح شد که توجیهات و تشبثات بکارگرفته شده در اعلان این فراخوان، ناروا و در تناقض با تمامی اسناد و مصوبات حزبی و تبلیغات و ادبیات کومه له در زمینۀ انشعاب سازمان زحمتکشان و جدایی جمع موسوم به فراکسیون و تحریف واقعیات و مفاهیم رایج در این بین است. قسمت دوم این نوشته به نقد جوانب دیگری از این تقلاها می پردازد.

مطابق سخنان رفیق ابراهیم علیزاده که در قسمت اول این نوشته درج شده است ایشان در بیان فراخوان خود، از مانع نبودن "اختلاف نظر سیاسی" و "وجود حزب کمونیست ایران" برای "پیوستن" ها به تشکیلات کومه له سخن می گوید همزمان وعدۀ عضویت را هم به پیوست شدگان جدید می دهد، به این منظور اساسنامه و برنامۀ حزب کمونیست ایران را مستمسک قرار داده تا چنین پیوستن هایی را به صف تشکیلات تسهیل نماید. در اساسنامۀ مورد اشارۀ رفیق ابراهیم، عضویت در حزب چنین تعریف شده است:

"شرط لازم برای عضویت هر فرد در حزب کمونیست ایران این است که: ۱-برنامه و اساسنامۀ حزب کمونیست ایران را پذیرفته و از آن تبعیت کند. ۲-در یکی از تشکیلاتهای حزب فعالیت نماید."

به روشنی می توان دید اگر کسانی که اعتقادی به حزب کمونیست ایران نداشته و آنرا مانع سر راه فعالیت خود دانسته اند، بخواهند به فراخوان رفیق ابراهیم پاسخ مثبت دهند و این بار بدون توجه به حزب کمونیست، به کومه له بپیوندند کدام جناح و کدام صف در این تشکیلات از آن بهره برده و تقویت خواهد شد. در این باره بایستی گفت که صدور چنین فراخوانی در شرایطی صورت می گیرد که جناح راست در این تشکیلات به طور عملی کومه له را از چارت و اتوریتۀ سازمانی حزب کمونیست ایران جدا کرده و تبعیتی از حزب کمونیست برای خود قائل نیستند. اعلان این فراخوان در شرایطی است که در میان جناح راست هستند کسانی که با وجود عضویت در رهبری این تشکیلات، همچون منشعبین از کومه له وجود حزب کمونیست را زائد دانسته و خواهان انحلال آن بوده و عملاً هیچ تعلق سیاسی و تشکیلاتی ای نسبت به حزب در خود نمی بینند.

در اساسنامه تصریح شده است که: "کمیتۀ مرکزی کومه له به مثابه یک کمیتۀ منطقه ای حزب از کمیتۀ مرکزب حزب کمونیست تبعیت می کند." آیا رفیق ابراهیم (و یا هر رفیق دیگری در این تشکیلات) می تواند مطابق اساسنامه ادعا کند که آنچه امروزه رهبری و کمیتۀ مرکزی کومه له انجام می دهد در هماهنگی کامل و تبعیت از کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست ایران است؟

در شرایط وجود بحران و وضعیت عینی ای که تشکیلات با آن روبروست از جمله عملکرد مخرب و تشکیلات شکنانۀ جناح راست مبنی بر حذف بخش دیگر رفقای این تشکیلات خصوصاً در جریان انتخابات کمیته های تشکیلاتی که آخرین نمونۀ آن در جریان کنفرانس ۱۲ تشکیلات خارج کشور حزب با قباحت تمام انجام گرفت و کمیته تشکیلات خارج کشور کاملاً به قبضۀ جناح راست درآمد، اینک نیز کمیتۀ رهبری کومه له، تا قبل از رسیدن به موعد برگزاری کنگرۀ ۱۳ حزب کمونیست ایران، با یک چنین فراخوان حساب شده ای به فکر تقویتِ هر چه بیشتر جناح راست و ناسیونالیستی درون کومه له و شکل دادنِ هر چه بیشتر به آن نوع کومه له ای هستند که خود مد نظر دارند.

رفیق ابراهیم در ادامۀ توضیحات خود مبنی بر اینکه وجود اختلاف نظر نمی تواند مانعی برای پیوستن و یا پیوستن مجدد به کومه له باشد به دورانی از حیات حزب کمونیست اشاره می کند که به زعم ایشان بیشترین اختلاف نظر را در برداشته و علیرغم این، حزب رشد و ترقی نموده است. ایشان می گوید:

" بگذار مثال همین حزب کمونیست ایران را بیاوریم، حزب کمونیست ایران در اوج شکوفایی فکری و سیاسی خودش بیشترین اختلاف نظر را در خود داشته است، در سال ۱۹۸۳که تشکیل شده تا سال ۱۹۸۷حزب کمونیست ایران به شهادت همۀ چپ ایران و به شاهدی همۀ ادبیات و نوشته و تبلیغات و صحبت های ما، روند فکری و سیاسی روبه رشدی را سپری کرده است، نگاه کنید بر سر دلایل سرنگونی اتحاد شوروی، بر سر سوسیالیسم در یک کشور، بر سر جنگ ایران و عراق و تبیین آن جنگ، بر سر بحث شورا و سندیکا، حتی بر سر تبیین جنگ کومه له و دمکرات؛ بر سر همۀ آنها اختلاف نظر و دیدگاه مختلف وجود داشته اما حزب رشد کرده است، بنابراین هیچ درجه از تمایز در ارزیابی، در دیدگاه و در سیاست و در فکر نمی تواند و نباید مانع باشد بر سر راه پیوستن سوسیالیست ها و کمونیست های کردستان به صفوف کومه له یا پیوستن مجدد و برگشتن شان به صفوف این سازمان."

می بینیم که رفیق ابراهیم منشعبین از کومه له این نادمین از کمونیسم را سوسیالیست و کمونیست نام می برد و آگاهانه آنان را قاطی سوسیالست ها و کمونیست ها در کردستان می کند. کمونیست ها و سوسیالیست ها و فعالین این عرصه در کردستان هیچگاه چنین مواضعی را از ایشان نخواهند پذیرفت.

اما دوران مورد اشارۀ رفیق ابراهیم، قطعاً که دوران شکوفایی فکری و سیاسی حزب کمونیست به حساب می آید و این خود قبل از هر چیز نشان بارزی از پیروزی جریان مارکسیسم انقلابی در نقد تمامی جریانات و دیدگاههای انحرافی و غیرکارگری رایج در جنبش چپ و کمونیستی ایران بوده است. هیچ یک از نکاتی که رفیق ابراهیم اینچنین از آنها به عنوان اختلاف در آن دوران نامبرده است مانعی بر سر راه اتحاد و انسجام تام سیاسی و نظری و عملی در صفوف این حزب و رهبری آن و پیشبرد امورات مبارزاتی این حزب ایجاد نکرده اند. هیچ یک از آن نکاتی که رفیق ابراهیم به عنوان اختلاف از آنها نام می برد هیچ گاه در آن دوران به محملی برای تقویت افکار و نظرات راست روانه، غیرکارگری و غیرکمونیستی و چوب لای چرخ حزب گذاشتن تبدیل نشده است. اما امروز چه؟

برای مثال اگر در دوران مورد اشارۀ رفیق ابراهیم، در مورد "تحقق سوسیالیسم در یک کشور" در یک مورد اختلاف نظری وجود داشته است و بسیاری بحث کم نظیر شفاهی و مکتوب نیز پشتوانۀ روشنگری های لازم در این باره بوده است؛ این به تمامی از اختلاف نظر امروز شماری از رفقای جناح راست کومه له مبنی بر اینکه "سوسیالیسم در یک کشور قابل تحقق نیست" آسمان تا زمین فرق می کند. رفیقی که در آن دوران در این خصوص صاحب نظر بوده است به استناد اظهارات خود وی هیچگاه آن بحث را به مفهوم مطلق و یا مجزا از شرایط روسیه نپنداشته است. تمام آن بحث، و نکته ای که رفیق ابراهیم در این باره به عنوان اختلاف در آن دوران از آن نام می برد، در رابطه با "بررسی زمینه های انحراف و شکست انقلاب پرولتری در شوروی" بوده است و نه چیز دیگری. رفیق صاحب آن بحث عمیقاً به تحقق سوسیالیسم و اهداف و برنامه های سوسیالیستی در ایران معتقد بوده و برای آن مبارزه کرده است. اما در دوران حاضر چه؟

رفقایی که امروزه در تشکیلات کومه له و حزب کمونیست ظاهراً ژست صاحب نظر به خود گرفته اند و اظهار می دارند که امکان تحقق سوسیالیسم در یک کشور وجود ندارد، بدون اینکه کمترین توان دفاع و استدلالی را در این زمینه از خود نشان داده باشند و بتوانند حداقل توضیح و یا شرح مشخصی در این باره بدهند؛ اظهارات خود را نه در رابطه با بررسی انقلاب اکتبر و چگونگی پیشرفت "ساختمان سوسیالیسم" در شوروی، بلکه به طور عام در رابطه با عدم برقراری سوسیالیسم در یک کشور مطرح می کنند، و این خود نمایانگر عمق تردید و بی باوری امروز ایشان نسبت به امکان برقراری سوسیالیسم است. وقتی که برعدم امکان برقراری سوسیالیسم در یک کشورتأکید می کنند، کشوری مثل ایران مد نظرشان است. بنابراین از تبعات چنین موضعی، همان گونه که بارها از ایشان دیده و شنیده ایم به زیر سؤال بردن سیاست های کلان حزب کمونیست و کومه له، و نیز تردید و بدبینی نسبت به آلترناتیو سوسیالیستی در ایران و تلاش های صورت گرفته برای شکل گیری و استحکام چنین آلترناتیوی و بی باوری علیه نیروهای چپ و کمونیست در سطح سراسری است.

هدف از توضیحات بالا این است که نشان داده شود مقایسه ای که امروزه رفیق ابراهیم ظاهراً برای توجیه وجود اختلاف نظر در این حزب با دوران گذشته و تاریخ این تشکیلات انجام می دهند کاملاً نابجا است. نکاتی که رفیق ابراهیم از آن به عنوان اختلاف نظر در دوران حیات گذشتۀ این حزب از آن یاد می کند به تمامی از اختلافات سیاسی و نظری امروز که هر یک از آنها به تنهایی در مغایرت و تباین با برنامه و استراتژی سوسیالیستی کومه له و حزب کمونیست ایران قرار دارد، جداست و به هیچ روی نمی توان آنها را از یک جنس و یک هدف دانست. برای مثال هیچ یک از اختلاف نظرات دوران گذشته در حیات این حزب که رفیق ابراهیم به آن اشاره دارد، در راستای انحلال حزب کمونیست ایران، بی باوری به امکان برقراری سوسیالیسم و بدیل سوسیالیستی در ایران، بی باوری و تردید نسبت به استقرار حاکمیت شورایی در کردستان، مماشات و سکوت در مقابل سیاست و اعمال ضدمردمی احزاب و جریانات ناسیونالیستی و ارتجاعی در کردستان، معامله گری با احزاب ناسیونالیستی، پشت کردن به استراتژی سوسیالیستی کومه له در کردستان،....نبوده است!

 رفیق ابراهیم خود تأکید می کند که اختلافات مورد اشاره در آن دورۀ گذشته از حیات حزب، مایه رشد و شکوفایی حزب بوده است. آیا ایشان می تواند نشان دهد که اختلافات امروز آنهم با آن رفتار و روش مخرب و ضد دمکراتیک جاری از سوی صاحبان اختلاف(جناح راست که خود نیز حامی آنان است)، موجب رشد و تقویت این تشکیلات در جهت پایبندی به اهداف و سیاست های کمونیستی، انقلابی گری و رادیکالیسم، حفظ نیرو و یکپارچکی و انسجام در صفوف این تشکیلات خواهد بود؟!

رفیق ابراهیم در ادامۀ فراخوان خود می گوید:

"چیزی که ما لازم داریم وحدت عمل است. شما به برنامۀ حزب کمونیست ایران به برنامۀ کومه له برای حاکمیت مردم نگاه کنید یک کلمه درباره عقیده و باور در آن وجود ندارد، یک کلمه دربارۀ دیدگاه و نظر سیاسی در آن وجود ندارد، همه اش: این کارها را بکنیم این کارها را نکنیم، برای زنان چنین کنیم برای سالمندان، برای کودکان برای کارگران چنین کنیم، آزادی های دمکرات را اینطور تأمین می کنیم، مسئلۀ مذهب را اینطور برطرف می کنیم؛ همۀ آنها مجموعه ای کردار و مجموعه ای عمل هستند هیچ یک از آنها مسئلۀ ایدوئولوژی و عقیده و باور نیست، من نمی گویم ایدوئولوژی و عقیده و باور مهم نیست، اینها مهم اند اما میدان اینها گسترده است، میدانی گشوده دارند برای صحبت بر سر آنها، برای فکر کردن و برای رشد کردن و برای روبه پیش بردن و نهایتاً نیز برای شفافیت دادن به عمل. اما در کجا به عمل شفافیت داده می شود؟ در جاهایی که تصمیم گرفته می شود. تصمیم در کجا گرفته می شود؟ در کنگره ها. پس اگر اینطور باشد هیچ مانعی نیست بر سر راه کسی که بنابه تعریف خود را انترناسیونالیست می داند فکر کند حزب کمونیست مانع است، این هم مانع نیست، به هر شکلی از اشکال راهی پیدا کنند و ما هم تلاش کنیم از هر دو طرف که این همه نیرو که مانند بذر در همۀ دنیا پخش شده اند و زیاد تر از ۱۶هزار پیشمرگ قدیمی کومه له هستند که الآن در داخل ایران زندگی می کنند بخش زیادی از آنها هنوز خود را هوادار مردم کارگر و زحمتکش می دانند خود را سوسیالیست می دانند و هوادار این آرمان(خط مشی سیاسی.م) هستند، چرا اینطور پراکنده باشند و دور بیافتند؟ بستری بهتر از کومه له برای کار کردن در آن و رشد دادن به آن نیست، و این کاری است همانگونه که عرض کردم فوری چونکه تحولات به سرعت می آیند و اگر ما نخواهیم رنج و مبارزۀ جانباختگانمان و کار و فعالیت های خودمان و توده های مردم کردستان ضایع شود باید جوابی فوری و سریع به این نیازها بدهیم." (تأکیدات از من است)

بگذریم از اینکه موضوع وجود هزاران پیشمرگ قدیمی کومه له در جامعه و غلبه بر پراکندگی آنان به موضوع "وجود اختلاف نظر" و یا "مانع نبودن حزب کمونیست" بی ربط است و قاطی کردن این دو موضوع، کار صحیحی نیست اما بایستی گفت در برنامۀ حزب کمونیست ایران و برنامۀ کومه له برای حاکمیت شورایی مردم در کردستان، نه تنها در سطح کلمات و جملات بلکه صفحات بسیاری در مورد عقیده و باور-در اینجا کمونیستی- و دیدگاه و نظر سیاسی مشخص در آن وجود دارد. نه تنها برنامۀ حزب کمونیست و کومه له، بلکه به طور منطقی هیچ برنامۀ مطالباتی و یا سیاسی و اجتماعی ای را نمی توان سراغ داشت که مهر عقیده و باور مشخصی بر پیکر آن دیده نشود.

 آیا یک حزب سیاسی کمونیستی بدون اهداف برنامه ای و استراتژی سیاسی که منتج از جهان بینی آن است هیچ مفهومی دارد؟ آیا غیر از این است که برنامۀ حزب کمونیست اهداف درازمدت و نهایی حزب که همانا به قدرت رساندن طبقۀ کارگر، برقراری یک جامعۀ سوسیالیستی و گام نهادن در راستای سازماندهی یک جامعۀ کمونیستی می باشد را بیان می کند؟! آیا غیر از این است که استراتژی سیاسی حزب مسیر تحقق همان اهداف برنامه ای را نشان می دهد؟! آیا نادیده گرفتن جایگاه اهداف برنامه ای و استراتژی سوسیالیستی حزب و تأکید یک جانبه بر بخش مطالباتی برنامۀ حزب آنچنان که مد نظر رفیق ابراهیم است، هیچ خط فاصلی بین یک جریان کمونیستی با احزاب بورژوا لیبرال و ناسیونالیست باقی می گذارد؟ جدای از همۀ اینها، اساساً رد پای برنامه و استراتژی سیاسی حزب در بخش مطالباتی هم به وضوح نمایان است و کسی نمی تواند آنرا پرده پوشی نماید. باید گفت که تمام بخش مطالباتی برنامۀ حزب کمونیست ایران با اتکا به تعرض به سرمایه و مناسبات سرمایه داری، زمینۀ مادی تحقق خود را نشان می دهد.

 اگر تعبیر امروزی رفیق ابراهیم را از برنامه های سیاسی و مطالباتی کومه له و حزب کمونیست مبنی بر اینکه "یک کلمه هم دربارۀ عقیده و باور و دیدگاه و نظر سیاسی در آن وجود ندارد" بپذیریم؛ پس چرا مثلاً اعضا و نیروهای حزب دمکرات کردستان برای ادامۀ فعالیت شان به کومه له و حزب کمونیست نمی پیوندند و یا برعکس؟! پس بدون تردید هر برنامه ای از این نوع، حاوی عقیده و باور و ایدوئولوژی مختص به خود است. حتی ردپای عقیده و باور را مثلاً می توان در کلوپ های به اصطلاح مستقل فرهنگی و هنری به وضوح دید حال چه رسد به برنامه های مطالباتی و اجتماعی احزاب سیاسی. اگر غیر این باشد حزب سیاسی بی معنا خواهد بود.

رفیق ابراهیم آگاهانه و به منظور ایجاد تسهیل برای پیوستن طیف راست و ناسیونالیست خارج از کومه له به این تشکیلات، برخورد ناروا و تنزل دهنده ای در حق برنامه و اهداف مکتوب مبارزاتی این حزب و تشکیلات انجام می دهد. ایشان تعریف و تصویری مجرد و منفصل از برنامۀ حزب کمونیست و کومه له ارائه می کند. ایشان در صحبت هایشان تأکید دارند که "مطالبات مندرج در این برنامه ها، مجموعه ای کردار و عمل هستند و هیچ یک از آنها مسئلۀ ایدوئولوژی و فکر و عقیده نیست". اگر چنین باشد پس چگونه می توان فرقی بین مثلاً مطالبۀ "رفع ستم ملی" از سوی کمونیست ها با احزاب ناسیونالیست که آنها هم چنین عنوانی را در برنامۀ خود گنجانده اند، قائل شد؟ یا به همین سان مطالبه "لغو حجاب اجباری" که مطالبۀ اپوزیسیون لیبرال نیز هست؟ می توان گفت که این عقیده و باور، ایدوئولوژی و دیدگاههای سیاسی ناظر بر طرح هر تک مطالبه ای است که متضمن تحقق و یا رفع کامل و واقعی آن در جامعه می باشد. آیا اپوزیسیون لیبرال و احزاب ناسیونالیست با عقیده و باور و ایدوئولوژی مختص به خود توان و لیاقت آنرا دارند که مطالبات جاری و مطرح در جامعه را به طور واقعی و کامل متحقق نمایند؟ پس جدا کردن و یا بی ربط قلمداد کردن مطالبات برنامه ای از عقیده و باور سیاسی و نظری، غیرممکن است.

رفیق ابراهیم سپس با تأکید بر اینکه "ایدوئولوژی و فکر و عقیده مهم است"، اما آنها را موضوعاتی برای بحث و فکر کردن و برای رشد کردن و شفافیت دادن به عمل به حساب می آورد و در این راستا آنرا به کنگره ها مربوط می سازد. بنابراین از نظر ایشان "همه با هم" (پوپولیسم) در اولویت است فکر و عقیده هم مهم است اما اینها در حوزه های دیگری مورد استفاده است، آنطور که ایشان خود تأکید دارند وحدت عمل مورد نیاز است.

اما وحدت عمل، بدون هیچ گونه وحدت نظری معنا ندارد. وحدت نظر، پیش شرط و ضمانت واقعی وحدت عمل است. در غیر اینصورت وحدت عمل ناپایدار و شکننده خواهد بود. در یک حزب سیاسی و در شرایط وجود اختلاف نظر در آن، امری که می تواند یک وحدت عمل را پیرامون اشتراکات موجود شکل دهد، التزام به موازین دمکراتیک و رعایت حقوق و پرهیز از هر گونه روش ناسالم و مخرب علیه یکدیگر است. امری که در حال حاضر جناح راست و حاملین اندیشه و نظرات راست گرایانه و انحلال طلب در این تشکیلات، فرسنگ ها با آن فاصله دارند.

ادعای "اختلاف نظر اما وحدت عمل"، چیزی جز یک شعار و در اصل پوششی برای دعوت از افراد و نیروهای همفکر و هم جهت با خود(راست) برای پیوستن به کومه له نیست. اگر نه، فرضاً همین امروز شماری از اعضا و کادرهای متعلق به طیف حزب کمونیست کارگری به عنوان بخشی از کمونیست های این جامعه بخواهند به کومه له بپیوندند آیا رهبری کومه له با همان دست و دلبازیِ جاری در فراخوان شان، با آنها برخورد کرده و به عضویت این تشکیلات نائل شان خواهند کرد؟! در اینجاست که می توان هرچه بیشتر جوانب ناسالم فراخوان مذکور و مخاطبین اصلی آنرا دید.

همانطور که اشاره شد رفیق ابراهیم اظهار داشته اند که در برنامۀ حزب کمونیست ایران و برنامۀ کومه له برای حاکمیت مردم در کردستان، یک کلمه دربارۀ عقیده و باور و دیدگاه و نظر سیاسی در آن وجود ندارد! ایشان در حالی روبه جامعه چنین اظهار می دارند که سند بیانیۀ ۵۷ صفحه ای که کاملاً مربوط به جهان بینی و عقیده و باور کمونیست های متشکل در حزب کمونیست ایران و دیدگاه و نظر سیاسی و طبقاتی ناظر بر فعالیت و مبارزۀ کمونیستی این جریان است به عنوان پیش درآمد و زمینه و پشتوانۀ نظری و عقیدتی مختص به برنامۀ مطالباتی حزب کمونیست ایران و کومه له وجود دارد! این بیانیه همراه با برنامۀ کنونی حزب که رفیق ابراهیم به آن اشاره دارد هر دو به عنوان اجزای مکمل هم و تحت عنوان اسناد برنامه ای حزب کمونیست ایران در کنگرۀ ۵ حزب به تصویب رسیده اند.  بیانیۀ حزب کمونیست شامل ۵ فصل است که عناوین آن عبارتند از:

۱-تولید سرمایه داری و مبارزۀ طبقاتی ۲-دولت در جامعۀ سرمایه داری۳-سیمای کنونی جهان سرمایه داری ۴-تجربۀ شوروی و عواقب آن ۵-آلترناتیو کارگران: انقلاب اجتماعی و سوسیالیسم

علاوه بر این در برنامۀ حزب کمونیست ایران قبل از پرداختن به مطالبات، در بیش از چهار صفحه به تبیین پروسۀ رشد و جهانی شدن نظام کاپیتالیستی، پیدایش این نظام در ایران و شکل گیری طبقۀ کارگر، اوضاع این طبقه در رژیم شاه، ستم و استبداد رژیم سلطنتی، انقلاب ایران و سرکوب آن توسط رژیم اسلامی، نظام سرمایه داری اسلامی و وضعیت طبقه کارگر؛ پرداخته شده است و به دنبال آن آمده است که :

" حزب کمونیست ایران، به مثابه حزبی مارکسیستی، برای پایان دادن به حاکمیت سیاسی و اقتصادی طبقۀ سرمایه دار، برقراری حکومت کارگری و ایجاد یک جامعۀ سوسیالیستی مبارزه می کند. جامعه ای که پایان بخشیدن به استثمار انسان از انسان، زوال دولت و تمام ارکان نگاهدارنده اش از آن طریق می گذرد. هدف غائی ما دستیابی به جامعه ای است که در آن آزادی و رفاه همگانی جای اسارت و بی عدالتی و محرومیت را می گیرد و فرصت های یکسان برای رشد و شکوفایی خلاقیت ها و تعالی انسان فراهم می شود. جامعه ای که در آن هرکس به اندازۀ توانایی اش کار می کند و به اندازۀ نیازش از مواهب زندگی برخوردار می گردد، و در آن دولتی نیست که بر فراز جامعه قرار بگیرد و بند اسارت تک تک افراد آنرا به گذشته های استثمار، ستم، خرافه پرستی و جهل گره بزند. از نظر ما سوسیالیسم امری مربوط به آینده ای نامعلوم و دور دست نیست بلکه زمینه، توانایی و امکان اجتماعی و اقتصادی آن در بطن نظام سرمایه داری ایران فراهم آمده است و تحقق آن به نیروی آگاهی، تشکل و مبارزۀ طبقۀ کارگر ممکن خواهد شد. امکانات مادی و ثروت های غنی جامعۀ ایران و همبستگی بین المللی کارگری ضامن دوام و پایداری آن خواهد بود. در شرایط حاضر این مبارزه از طریق سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی تدوام می یابد و برانداختن این نظام سرکوب و خفقان در ایران هدف بلاواسطۀ انقلاب کارگری را تشکیل می دهد. اما در شرایطی که هنوز نظام سرمایه داری برقرار است، حزب کمونیست ایران در عین مبارزۀ بی وقفه و پیگیر برای برقراری سوسیالیسم و ایجاد جامعه ای کمونیستی، لحظه ای مبارزه برای انجام اصلاحات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی پیشرو و مترقی را جهت بهبود شرایط زندگی توده های کارگر و زحمتکش و امن تر و انسانی تر کردن جامعه و محیطی که در آن زندگی می کنیم، در چهارچوب همین نظام موجود نیز رها نخواهد کرد. تحقق این شرایط در عین حال زمینه و شرایط مناسب را برای انقلاب کارگری و سوسیالیسم فراهم می آورد. بنابراین حزب کمونیست ایران از هم اکنون برای تحقق مطالبات زیر مبارزه می کند."

در برنامه کومه له برای حاکمیت مردم در کردستان نیز قبل از پرداختن به مطالبات آمده است:

" کومه له بر طبق برنامۀ حزب کمونیست ایران برای پایان دادن به حاکمیت سیاسی و اقتصادی طبقۀ سرمایه دار و ایجاد یک جامعۀ سوسیالیستی مبارزه می کند. هدف نهایی ما دستیابی به جامعه ای است که در آن آزادی و رفاه همگانی جای اسارت و بی عدالتی و محرومیت را می گیرد و فرصت های یکسان برای رشد و شکوفایی خلاقیت ها و تعالی انسان فراهم می شود. جامعه ای که در آن هرکس به اندازۀ توانایی اش کار می کند و به اندازۀ نیازش از مواهب زندگی برخوردار می گردد، و در آن دولتی نیست که بر فراز جامعه قرار بگیرد و بند اسارت افراد آنرا به گذشته های استثمار، ستم، خرافه پرستی و جهل گره بزند. اما در شرایطی که هنوز نظام سرمایه داری برقرار است ما در عین مبارزۀ بی وقفه برای برقراری یک نظام سوسیالیستی، لحظه ای مبارزه برای انجام اصلاحات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی پیشرو و مترقی را جهت بهبود شرایط زندگی توده های کارگر و زحمتکش و تحت ستم و امن تر و انسانی تر کردن جامعه و محیطی که در آن زندگی می کنیم در چهارچوب همین نظام موجود نیز رها نخواهیم کرد. اعلام برنامۀ کومه له برای حاکمیت مردم در کردستان گامی مهم در جهت این استراتژی است. کومه له حق کلیۀ ملل ساکن ایران را در تعیین سرنوشت خویش به رسمیت می شناسد. در عین حال خواهان اتحاد آزادانه و داوطلبانۀ کلیۀ ملل ساکن ایران است. از نظر ما مصالح مبارزۀ طبقۀ کارگر برای سوسیالیسم، وحدت و یگانگی سیاسی و حزبی طبقۀ کارگر ایران را ایجاب می کند و کومه له در راه تأمین وحدت طبقۀ کارگر ایران در همۀ عرصه های مبارزاتی می کوشد."

پس از این همه عبارات و جملات در مورد عقیده و باور، بازهم قبل از پرداختن به مطالبات مندرج در برنامۀ کومه له برای حاکمیت مردم در کردستان، آمده است:

"نظر به اینکه: • بحران اقتصادی و سیاسی رژیم جمهوری اسلامی و مصائب و مشقات ناشی از حاکمیت نظام سرمایه داری، رشد جنبش کارگری و دیگر جنبش های اجتماعی و نارضایتی عمیق توده های مردم، وقوع یک برآمد توده ای، چشم انداز سرنگونی جمهوری اسلامی و برچیده شدن بساط نیروها و حاکمیتش در کردستان را به یک امکان مادی و واقعی تبدیل کرده است، •احزاب و نیروهای بورژوایی موجود در کردستان از هم اکنون تلاش می کنند تصویر خودشان را از پیروزی جنبش کردستان به افکار عمومی القا کنند و می خواهند استقرار یک حکومت فدراتیو مبتنی بر سیستم پارلمانی را به عنوان مکانیسم دخالت مردم در امور سیاسی و ادارۀ جامعه و محتوای پیروزی به مردم تحمیل کنند، • ارائۀ یک تصویر روشن از معنای پیروزی جنبش انقلابی کردستان، چگونگی شرکت مستقیم توده های مردم کردستان در حاکمیت سیاسی و ادارۀ جامعه و چگونگی تحقق خواستها و مطالباتشان مبرمیت پیدا کرده است، و تبدیل کردن معنی و مفهوم واقعی پیروزی به شعور عمومی توده های مردم ستمدیدۀ کردستان از پیش شرط های پیروزی جنبش انقلابی کردستان می باشد؛ کومه له (سازمان کردستان حزب کمونیست ایران) که خود از برپاکنندگان و سازمان دهندگان جنبش انقلابی در کردستان بوده است و از حمایت بخش های وسیعی از جامعۀ کردستان برخوردار است برنامۀ خود را برای حاکمیت مردم مبتنی بر سیستم شورایی در کردستان اعلام می دارد."

باز هم قبل از مطالبات موجود در برنامۀ فوق که رفیق ابراهیم به آنها اشاره دارد، مطابق با استراتژی سوسیالیستی کومه له در کردستان، در ۵بند به "ملزومات تحقق حاکمیت مردم در کردستان" پرداخته شده است.

هدف از درج اسناد فوق این است که نشان داده شود در برنامۀ حزب کمونیست و برنامۀ کومه له برای حاکمیت مردم، عبارات و مفاهیم بسیاری در مورد عقیده و باور و دیدگاه و نظر سیاسی وجود دارد و عقیده و باور و دیدگاه و نظر سیاسی جایگاه مهمی در راستای تحقق این برنامه ها دارند. ارائۀ تصویری ناقص از اسناد برنامه ای این حزب و تشکیلات، مخدوش نمودن و تهی کردن آن از جوهر اعتقادی کمونیستی و کارگری است.

در شرایط کنونی، صدور فراخوان اصیل برای پیوستن به کومه له باید از جنس فراخوان رهبر صدیق کمانگر مبنی بر "کارگران بیایید و این حزب و تشکیلات را فتح کنید" باشد و نه چیز دیگری!

ادامه دارد...

پویا محمدی

۱۱ اسفند ۱۳۹۸

۱ مارس ۲۰۲۰

 

 

انفجار اگاهی و انقلابات اجتماعی

انفجار اگاهی و انقلابات اجتماعی

دوره کنونی را قطعا باید عصر آگاهی اسم گذارد.  ابعاد انفجاری آگاهی و علم بشری در این دوره قابل تصور و باور کردنی نیست. کلمه "آگاهی" شاید تمام معنا و بار مساله را روشن نکند. بحث تنها بر سر رشد علم و تکنولوژی نیست. بلکه منظوراینجا بر سر کیفیتی است که بیشتر تحت نام "خود آگاهی" از آن اسم برده میشود. اینکه انسانها به جایگاه اجتماعی خود، حقوق خود، نقش خود، وظایف و انتظارات از خود و اهمیت و نوع مناسبات اجتماعی خود پی میبرند. ابعاد آگاهی انسانی امروز نه فقط از هر زمان دیگر بیشتر است، بلکه سرعت رشد آن از نظر پوشش طیفهای اجتماعی، پوشش عرصه های اندیشه بشری، سطح و عمق دانش و بسیاری جنبه های دیگر قابل مقایسه با هیچ دوره ای در تاریخ پیشین نیست.

این خود آگاهی انسانی که بر بستر رشد کلیت علم و تکنولوژی در ابعادی انفجاری رشد کرده و رشد میکند، با آنچه از گذشته بشر به ارث برده در تناقض کامل قرار گرفته است. انسانی که بسرعت دارد به نحوی همه جانبه خود را میشناسد، در عین حال گرفتار یک سیستم بشدت غیر منطقی و ضد انسانی و غیر قابل قبول یعنی سیستم طبقاتی است. یک بخش کوچک از مردم، بنام صاحب سرمایه بخش اعظم ثروتها و امکانات را با زور در اختیار گرفته اند و خود را اختیار دار جامعه میدانند و بر کل جوامع بشری حکومت میکنند. میلیونها انسان در همین دوره با گرسنگی به مفهموم دقیق کلمه رنج میبرند و این یک در صدیهای سرمایه دار واقعا نمیدانند با ثروتهای خود چه کنند و خیلی هایشان از فرط ثروت دچار جنون و دیوانگی شده اند.

این وضعیت نا هنجار را بشر از دوره های قبل به ارث برده است و با دوره کنونی مطلقا خوانایی و هماهنگی ندارد. این که حاکمیت یک اقلیت سرمایه دار با سیستم اجتماعی خوانایی ندارد قطعا حرف تازه ای نیست. اینکه این سیستم از قبل به ما به ارث رسیده است نیز حرف تازه ای نیست و مدام گفته شده است. این بیان دیگری از همان بحث اساسی مارکس است که به صورت "تضاد زیر و بنا و روبنا"، تضاد مناسبات تولید با نیروهای مولده، و امثال انها آنرا به نحوی عمیق بیان کرد و به اشکال مختلف توضیح داده است.

 نکته ای که من میخواهم اینجا مختصرا اشاره کنم اینست که در این دوره با رشد انفجاری آگاهی این تناقض نیز به صورت انفجاری یا انفجارات پی در پی بروز میکند. ما در حال نزدیک شدن به یک بیگ بنگ اجتماعی هستیم. انفجارات بزرگ و پی در پی اجتماعی. زیر و روشدنهای سریع، مداوم و عمیق. شوکهای باور نکردنی. رهبران و چهره های مشهوری که به ناگهان ظهور میکنند و تا دیروز ناشناخته بودند. چهره ها و حاکمینی که دنیا را زیر نگین خود می بینند  و با یک تکان اجتماعی دود میشوند و ناپدید میشوند. 

در انتهای این انفجارات پی در پی، بشر تاریخ دیگری را تاریخ واقعی خویش را از سر میگیرد. در واقع بشر اجتماعی از این زمان ظهور میکند و خلق میشود. بعبارت دیگر تاریخ واقعی بشر از این زمان آغاز میشود. در مقایسه با آنچه که در پیش است ما در دوره توحش بسر میبریم. در عصر برده داری، عصر بی دادگریها و بی منطقی ها، عصر جداییها و مرزها، عصر جنگها، عصر غمها و محرومیتها و رنجها. عصر دردها و سرابها و ناهنجاریها.

 

البته رشد انفجاری تکنولوژی ارتباطاتی و حرکت عظیم اطلاعات، نگرانی های زیادی را هم دامن زده است. میگویند تلفن هوشمند در جیب هر کسی یک جاسوس است که او را همراهی میکند. متخصصین میگویند تلفنهای هوشمند همراه، حتی وقتی که خاموشند میتوانند تمام اطلاعات و مکالمات و مکان و حرکت و تحرکات فرد را گزارش کنند. دولتها و دیکتاتورها و سازمانهای جاسوسی و ضد مردمی از این اطلاعات برای کنترل جامعه استفاده میکنند. بارها اخبار و اطلاعات این نوع جاسوسی ها که آنهم در ابعاد وسیع و میلیونی صورت میگیرد درز کرده است. یک نمونه اش افشاگریهای ادوارد اسنودن آمریکائی در سال 2013 یعنی هفت سال پیش بود که دزدی نجومی اطلاعاتی توسط آژانس اطلاعاتی آمریکا را رو کرد که دهها میلیون نفر را نه فقط در خود آمریکا بلکه در گوشه و کنار جهان رصد مینمود و علیه آنها جاسوسی میکرد. و همین افشاگریها باعث شد که خود اسنودن تحت تعقیب قرار گیرد و متواری و آواره شود. سیستم های جاسوسی ای که جمهوری اسلامی در ایران برای کنترل مردم مورد استفاده قرار میدهد نیز بسیار شناخته شده است. از این نمونه ها بسیار است و نگرانی ها بجاست. حتی تا آنجا که من میدانم خیلی از این پیشرفتهای تکنولوژیک و اطلاعاتی از اساس بخاطر کنترل مردم توسط حاکمین ابداع و اختراع شده است و بعد از کنترل آنها خارج شده است.

اما نکته اصلی اینست که نگرانی اصلی را باید دولتها و حاکمین و مرتجعین داشته باشند. سیستم کنترل و سانسور و اطلاعاتی همیشه در خدمت حاکمین بوده است و وجود داشته است. اما آنچه جدید است اینست که امروز امثال اسنودن و جولیان آسانژ و ویکی لیکس و سیستم افشاگری از بالایی ها هم به سناریو و تصویر جهان اضافه شده است. یعنی امروز کسب اطلاعات از درون دایره حاکمین توسط مردم وسیعا امکان پذیر شده است. امروز مردم بیش از هر زمان به اطلاعات بالایی ها و توطئه ها و نقشه هایشان دسترسی دارند. امروز کنترل و سانسور اطلاعات تا حد زیادی بی معنا شده است. دیوار آهنین بدور خانواده میلیاردرها و قدرتمداران فرو ریخته است و آنها هستند که لخت و عریان در مقابل مردم قرار گرفته اند. به همین دلیل این آنها هستند که باید از این فوران آگاهی وحشت داشته باشند تا ما مردم. خامنه ای و ترامپ و شیوخ مرتجع و جنایتکار کشورهای عربی و آفریقایی و کل خیل مولتی میلیاردرها و جنایتکاران جهانی و امثالهم مدام زیر کنترل و چشم مردم در وحشت بسر میبرند و عمق و فساد و گند کاریهایشان افشا میشود. جنایات و ریخت و پاشها و توطئه هایشان مدام دارد توسط مدیای اجتماعی و رسانه ها جلوی چشم مردم قرار میگیرد و تناقض وجودی شان با جهان پیرامونشان، عیان و آشکار در برابر چشم همه مردم قرار دارد. این باعث میشود که زبان مردم در مقابل آنها دراز تر شود.

روشن است که اینجا هم توطئه گری بالایی ها و توطئه گریهای اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی را شاهد هستیم. اما این تغییری در مسیر اساسی ای که دارد طی میشود نمیدهد. وقتی کمی در روند تاریخ بشری دقت کنیم متوجه میشویم که کلا تاریخ بشری روند رو به گسترش آگاهی بشری را شاهد بوده است. دانش بشری در تمام زمینه ها مدام رو به رشد داشته است و به همراه رشد اگاهی و دانش بشری، عملا این قدرت و امکانات و اتحاد و همبستگی مردم بوده است که رشد کرده و تقویت شده است و بشر از قید و بندها و اسارت نظامهای عقب مانده و ستمگرانه قبل خلاص شده است و به مرحله کنونی رسیده است که بسیار از دوره های قبل آزاد تر و قابل تحمل تر است. بعبارت دیگر با رشد تکنیک و به همراه آن آگاهی اجتماعی است که بشر از دوره برده داری و فئودالی و عشیره و قبیله ای، به دوره کنونی وارد شده است.

 امروز اما این روند رشد آگاهی و علم و دانش و ارتباطات بشری با سرعتی انفجاری رو به رشد گذاشته است و به همین دلیل نتیجه مهم این اوضاع اینست که تحولات اجتماعی و روند آزادی بشر از شر نظام طبقاتی و ستمگرانه نیز با سرعتی بیش از قبل به پیش خواهد رفت. هیچ گریزی از این بیگ بنگ اجتماعی که در پیش است نخواهد بود. هیچ تردیدی نباید داشت که ما در یک دوره موقت و گذرا بسر میبریم. بشر قید و بند بردگی و زمین داری را هزاران سال تحمل کرده و نهایتا آنرا پاره کرده است. اما با ورد به سرمایه داری، جنگ و جدال طبقاتی نیز به صورتی انفجاری در آمده و سرعتی شگرف به خود گرفته و مدام به سرعت آن افزوده میشود. نتیجه منطقی این اوضاع اینست که ما خیلی زود با وضعیتی رو برو خواهیم شد که قابل مقایسه با وضعیت امروز نیست.  تحولات اجتماعی شگرفی در پیش است که کل سیمای جهان امروز را تغییر خواهد داد.

طبعا این روند خودبخودی صورت نخواهد گرفت. همانگونه که تاکنون بوده است این خود انسانها هستند که در یک جدال طبقاتی حاد و پر از افت و خیز  و تحولات و انقلابات،  آینده خودرا رقم میزنند. نکته مهم اینست که هرچه ما آگاهانه خود و دوره ای که در آن بسر میبریم را بهتر بشناسیم، بهتر میتوانیم خود را با روند تاریخ همراه کنیم و به جای اینکه قربانی اوضاع باشیم، به نیروی فعاله تحولات انسانی و پیشرو تبدیل شویم. این نکته اساسی ای است که در نوشته های بعدی بیشتر به آن خواهیم پرداخت. 

طرح ترور خدا در ایستگاه تاکسیرانان ایرانی

 طرح ترور خدا در ایستگاه تاکسیرانان ایرانی

     قرن 19؛ جدال علم و فلسفه و خرافات .

 

ما هرگز و دیگربار" مسیر اتوپی به علم" را باز نخواهیم گشت، چون به بن بست و شکست خواهیم رسید، و دست آوردهای علم و صنعت، ما را تا روز قیامت، همراهی و تعقیب خواهند نمود! .

"داوید پرشت" ، فیلسوف جوان آلمانی، هر روز در ایستگاه تاکسیرانی پرسپولیس در شهر کلن آلمان سوار یک تاکسی، با راننده ای ایرانی میشود تا به دانشگاه یا به فرودگاه شهربرود. او اخیرا در یک مصاحبه تلویزیونی نقل کرد که تاکنون میان خارجی ها اینقدر افراد باسواد، تحصیکرده، علاقمند به فلسفه و سیاست ندیده است؛ مانند ایرانیانی که غالبا پناهنده میباشند و دارای مدارج بالای تحصیلی هستند و اکنون به اجبار، در غرب راننده تاکسی شده اند." داوید برشت"  با یکی از این رانندگان تاکسی ایرانی، سرگذشت فلسفه غرب در قرن 19 را چنین نقل میکند.-

در جدل و نبرد علم با فلسفه در این قرن، دانشمندان علوم تجربی و مدعیان "علم فلسفه" کوشیدند برای مبارزه با خرافات دینی، خدای مسیحی را پاکسازی یا تعقیب و دستگیر و حبس یا ترور نمایند. نیچه از مرگ خدا میگفت. مارکس دین را اپیوم زحمتکشان نام نهاد. فروید از علت و نماد ترسهای عمیق و ناشناخته، سخن گفت.

داستان نبرد علم و فلسفه در قرن 19 شبیه داستان پلیسی جنایی ایده ها است. در این قرن، علم و فلسفه دچار تحول گردید. بر اثر صنعتی شدن اروپا، جامعه بورژوایی و شهری بوجود آمد. فیلسوفان ایده آلیستی دچار تزلزل و اغتشاش فکری شدند و باور بر این بود که  در جهانی که خدا و نظم طبیعی در آن انکار شود، یک سیستم کامل فکری پیرامون جهان و جامعه میسر میشود.

در این قرن دانشمندان علوم تجربی در برابر فیلسوفان، تنها مدعی کشف حقیقت و معنی هستی و زندگی شدند. متفکرانی مانند کنت، میل، اسپنسر، ماخ،و پیرسیه، سعی کردند تا فلسفه را از نظر روش و متد به سطح رقابت با فیزیک و بیولوژی برسانند، در حالیکه آنان با اعتراض فیلسوفانی مانند شوپنهاور، کیرکگارد، و نیچه روبرو شدند، چون گروه دوم میگفتند، فلسفه، علم نیست، بلکه یک موضع و راهنما در زندگی است. آشنایی با فلسفه قرن 19 میخواست راهنمایی برای ورود به مدرنیته و تجدد در قرن 20 شود.

اگر قرن 18 قرن فیزیک بود،قرن 19 قرن بیولوژی شد؛ گرچه با شورش و کودتای "هژدهم برومر لوئی بناپارت" شروع گردید. اگر در سال 1800 میلادی، عمرجهان را با تکیه بر ادعاهای مذهبی، فقط چند هزارسال گمان میزدند، درقرن 19 این گمان و یقین به چند میلیارد سال رسید. حمعیت اروپا دراین فاصله بیش از دوبرابر شد و از 200 میلیون به 450 میلیون رسید.

با تکیه بر نظرات کنت و مارکس سئوال میشد که آیا قوانین طبیعی شامل قوائد تاریخ فرهنگ هم میشوند؟ فلسفه قرن 19 فلسفه بعد از خدا نام گرفت چون دیگر خدا در سیستم های فکری جایی نیافت و خدای دکارت، اسپینوزا، لایبنیتس، لاک، کانت، هگل، و کیرکگارد، نه معمار جهان بودند و نه یک سیستم الهی داشتند، فقط به خدای شخصی و ذهنی تبدیل شده بودند. حقیقت دیگر از بالای ممبر کلیسا اشاعه نمی یافت بلکه از طریق مطبوعات و سیم تلگراف. انجیل دیگر کلام آسمانی خدا نبود بلکه ادبیات و داستانهای کوتاه نادانی و جهالت، یا پروژه و سبدی برای آرزوها، یا قصه های هزار و یکشب، یا بقول فروید،غرائز ناشناخته و مخفی .

اعلان مرگ خدا همزمان شد با زوال متافیزیک پیشین. معجزات علم و تکنیک و رشد اقتصادی، بیش از روشنگری و فلسفه، موجب آته ایسم گردید. سئوال میشد جوامع و اهدافش را میتوان بدون خدا توضیح داد، ولی اخلاق درست و نظم ایده آل اجتماعی جهانی را نیز؟ . صنعت با تولیدات معجزه آسای خود جای خرافات، جادو، و ایمان را گرفت.

در این قرن گروهی مانند اسپنسر، و اقتصاددانان انگلیسی فقط جنبه های مثبت سرمایه داری را میدیدند، گروهی دیگر مانند گودوین، سن سیمون، فوریه، مارکس و انگلس، عبور و غلبه بر سرمایه داری را آرزو میکردند. در فضای روشنگری، به فرهنگ بجای طبیعت اهمیت داده میشد و بجای فلسفه، جامعه شناسی مسئول پاسخ به سئوال "چه ؟" و رشته روانشناسی مسئول پاسخ به پرسش "چرا ؟ " گردید. جامعه شناسانی مانند زیمل، دورکهایم، و وبر از بالا به جامعه مینگریستند. روانشناسانی مانند فروید، جیمز، کاروس، بنکه، هربارت، و وندت در عمق روان به جستجو پرداختند.

در قرن 19 بازار ایسمهایی مانند ناسیونالیسم، لیبرالیسم، راسیسم، کمونیسم، سوسیالیسم و کنزرواتیسم داغ شد، و زمانیکه انسان سیاسی فلسفی در پاسخ به پاره ای پرسشها احساس ناتوانی نمود، غالب این ایسم ها تبدیل به ایدئولوژی شدند. آنتونی تراسی، ایدئولوژی را علم واحد و متحد درک تصورات قوای حسی تعریف نمود، که به خشم و تنفر و ترس، جنبه ی قانونی میداد. سرانجام هر کدام از این جهانبینی ها، بقول نیچه، به دینامیت جنگ و شورش و انقلاب و ناآرامی در قرن 20 تبدیل شد.

روش جدید در فلسفه زمان، روش استقرایی یعنی حرکت از جزء به کل بود. کنت، استوارت میل، و ارنست ماخ، مکتب پوزیویتیسم را  دنبال نمودند، درحالیکه متافیزیک فلسفی رو به زوال میرفت. فلسفه باید در لباس علوم انسانی و علوم اجتماعی؛ به سبک علوم تجربی، فعال میشد. پوزیویتیست ها میخواستند تجربه گرا یعنی حسابدار دقیق واقعیت شوند. در امریکا پراگماتیست ها  و منطق گرایانی مانند" چارلز پیرسه" ظاهر شدند. شعار زمان شده بود " فلسفه موجب حساسیت نیروی درک انسان میشود"، و مانند تکنیک به نیازهای انسان پاسخ خواهد داد، خوشبینی و امیدی که کنت، میل، اسپنسر، و عملگرایان امریکایی وعده داده بودند، عظیم و نامتناهی بود.

سرانجام فلسفه در میانه قرن 19، روانشناسی و جامعه شناسی تجربی را از دست داد، آنچه باقی ماند چیزی نمیتوانست باشد غیر از " تئوری علمی، فلسفه تاریخ، و علم اخلاق"، و هرچه فلسفه به اصطلاح "علمی" تر میشد، کمتر میدانست چه بگوید! . جیمز آنرا فیزیولوژی، و ماخ آنرا فیزیک میخواستند. سئوال میشد آیا دانشمندان علوم تجربی، فیلسوفان واقعی هستند؟ و از طریق مشاهدات شخصی، رمانتیکها، شوپنهاور و کیرکگارد، پایه "فلسفه زندگی" و فلسفه اگزیستنسیالیستی را بنا نهادند. موضع آنان، سعادت شخصی و کشف معنی زندگی بود؛ یعنی چیزی که تجربه گرایان از آن اطلاعی نداشتند، چون میگفتند معنی زندگی را نمیتوان پیدا کرد بلکه باید به آن داده شود. جریان مخالف، از طرف نیچه طرح شد، که بیرحمانه به نقد فرهنگ غرب،دین مسیحیت و فلسفه عقل گرایانه پرداخت.

مشهورترین نمایندگان"فلسفه زندگی" به دلیل رفاه خانوادگی و مالکیت بر ارث پدری، خود مشکل شغلی و مالی و مادی در هستی اجتماعی نداشتند از جمله کیرکگارد و شوپنهاور، یا مانند نیچه که بچه آخوند بود و از میانه سالی بدلیل بیماری حقوق بازنشستگی میگرفت؛ گرچه غالبا در مسافرخانه های ارزان قیمت ایتالیای کوهستانی زندگی نمود. بر این اساس، سوسیالیستها مدعی شدند که غالب اینها غم و رنج و فقر را شخصا تجربه نکرده اند و این ناگواریها برایشان چون کالای لوکس فقط برای ژست بود. شعار "خود باش !"، در این رابطه مطرح شد یعنی انتخاب و فرم زندگی را باید شخصا گرفت و متکی به خود بود.

قرن 19 تنها تضاد میان دانشمندان و فیلسوفان اگزیسیتنسیالیستی، یا میان روانشناسی و منطق نبود، بلکه مبارزه میان جویندگان "معنی و هدف" زندگی اشرافی استتیک در مقابل انتخاب و تعیین زندگی خود بود. نیچه از موضعی اشرافی داروینیستی، به تحقیر کارگران و کار میپرداخت. در پایان قرن، فلسفه عقلگرایی روشنگری و حامی حقوق جهانی بشر، به فرهنگ پوپولیستی عوام تبدیل شد. لیبرالها در این مورد از فاشیسم و استالینیسم و اسلامیست ها نام میبرند. جامعه شناسان مشهوری مانند ماکس وبر، و زیمل همچون بورژوازی فرهنگی، ایزوله و طرد شدند. خوشبینی به پیشرفت وجنبش کارگری و جنبش سوسیال دمکراسی با اینوجود رشد میکرد. بدبینی و یاس فرهنگی جامعه شناسان بورژوایی نیز افزایش می یافت. اندیشمندانی مانند زیمل به "فلسفه زندگی" پناه بردند و سرانجام در آغاز قرن 20 مرگ فلسفه فرا رسید، در حالیکه از طرف نئوکانتی ها، جهان عینی، ذهنی میشد و خرد گریزها رشد میکردند، حقیقت دیگر راه نجات را نشان نمیداد بلکه فقط مفیدبودن مادی آن برای بورژوازی و فلسفه انگلوساکسنی و امریکایی مهم بود.

غیر از مارکسیستها، به ادعای علمی بودن فلسفه کسی باور نداشت. امید به اخلاق عقلگرا با شکست روبرو شد. اینها مقدمات راه نجات در حمایت از شروع جنگ حهانی اول شد ،و متفکرانی مانند وبر، زیمل، ناتروپ، نئوکانتی ها، و هواداران" فلسفه زندگی " ، برای شرکت در جنگ جهانی اول تبلیغ نمودند.

                   ----------------------------------------------------------------

اگر امکان  دارد لطفن تصویری از" ریچارد داوید پرشت "همراه این مقاله منتشر شود.

Richard David - Precht ,1964- ?, sei du selbst, eine geschichte der philosophie, band 3, goldmann verlag,2019, münchen, 608 s.

 

 

کرونای اسلامی خطرناکتر است! باید با اعتراض به جمهوری اسلامی به جنگ کرونا رفت!

کرونای اسلامی خطرناکتر است!

 باید با اعتراض به جمهوری اسلامی به جنگ کرونا رفت!

ویروس کرونا مذهب ندارد. اما کرونا وقتی با ویروس خطرناکتر جمهوری اسلامی ترکیب شود حتما خطرناکتر است.

1- همان هفته ای که خبر اپیدمی کرونا در چین منشر شد، هواپیمایی ماهان دهها پرواز چین به ایران و ایران به چین را همچنان ادامه داد. تردیدی نیست که پشت این بی اعتنایی به سلامت مردم منافع مادی مافیای اسلامی خوابیده است.

2- این اپیدمی که همزمان شد با "انتخابات"، موجب ترس سران حکومت شد که از پیش نگران عدم شرکت مردم در این مضحکه بودند. جمهوری اسلامی که هرگز با مردم روراست نیست، به خاطر اینکه خبرهای واقعی شیوع کرونا ممکن است حتی اوضاع را بدتر کند دروغگویی را شروع کرد. یک مقام وزارت بهداشت گفت دو نفر در گذشته اند ومقام دیگر همان زمان گفت چهار نفر

3- شهر قم اولین مرکز شیوع کرونا اعلام شد. اما به جای قرنطینه این شهر، معاون وزیر بهداشت چشم در چشم مردم دوخت و اعلام کرد: قرنطینه متعلق به دوره جنگ جهانی دوم است. خود چین هم از قرنطینه راضی نیست! قم قرنطینه نشد. به منبع شیوع ویروس نه تنها در سایر نقاط ایران بلکه در کل منطقه شد.

4-  تا کنون در 7 کشور منطقه و تعدادی کشور دور از ایران ویروس کرونا شایع شده است که منشا همه آنها مسافرانی از ایران هستند. جمهوری اسلامی بعد از چین به دومین مرکز اشاعه ویروس تبدیل شده است. تو خود حدین مفصل بخوان از این مجمل

5-  نسبت مرگ و میر بر اثر این ویروس در خود چین دو درصد است. درایران اما با توجه به تعداد اعلام شده مبتلایان به این ویروس و فوت شدگان، این نسبت 20 درصد است.

6-  این دیگر جالب است. اولا معلوم نیست چرا مرکز مذهبی حکومت اسلامی به مرکز شیوع کرونا تبدیل شده است و چاه جماران نتوانسته است کاری بکند! ثانیا چرا مبتلایان به این ویروس در میان مقامات حکومت اسلامی بسیار بالاست و از دست خداوند و پیامبران و امامان کاری ساخته نیست. از معاون وزیر بهداشت گرفته تا شهردار منطقه 13 تا رئیس شورای شهر تا نماینده مجلس در این میان اعلام شده اند.

7-  با اولین نشانه های ابتلا به این ویروس و چند مرگ اعلام شده، کرونا مثل همه مسائل امنیتی شد. به جای همکاری با مراکز پیشرفته تشخیص و درمان مبتلایان به این ویروس، "کارگروه ویژه در پلیس فتا" سازمان یافت و سربازان گمنامش شایعه پردازان زیادی در شهرهای مختلف را شناسایی و دستگیر کردند و اعتراف هم گرفتند که این "مجرمین" مشغول "تشویش اذهان عمومی" بوده اند!

8- روسای دو باند در جمهوری اسلامی - خامنه ای و روحانی هردو - "ملت عزیز" را از توطئه امریکا و دشمن خارجی مطلع کردند که میخواهند کشور را به تعطیلی بکشانند! این جانیان و ابلهان، به جای همکاری جهانی با مراکز پیشرفته تشخیص و درمان در این کشورها، میخواهند مردم را با خطر "شیطان بزرگ" مشغول کنند.

9-  در مقطع شعبده بازی "انتخابات" به مردم در باره ویروس کرونا دروغ گفتند که مبادا صندقهای شعبده بازیشان سوت و کورتر شود. بعد از پایان شعبده بازی سوت و کور سعی کردند منفور بودنشان را با خبر کرونا ماستمالی کنند که البته مایه ریشخند شدند. الان هم میخواهند به نام مبارزه با کرونا خطر اعتراضات گسترده مردم را کاهش دهند. میخواهند شیوع کرونا را که میرود به بهانه واقعی جدیدی برای شیوع اعتراضات جدید علیه حکومت اسلامی شود به "مائده آسمانی" برای ایجاد سد برای اعتراض مردم تیدل کنند. تعطیلی هر مرکزی توسط جمهوری اسلامی بر مبنای درجه امکان شیوع ویروس کرونا نخواهد بود بلکه بر اساس پتانسیل آن مرکز برای تبدیل شدن به مرکز اعتراض علیه حکومت انجام خواهد گرفت.

10- مثل همه حوادث طبیعی، اینجا هم مردم باید به تلاش و آگاهگری و اطلاع رسانی و کمک متقابل همدیگر اتکا کنند. اما این کافی نیست. مسئولیت مستقیم کشتار کرونا در ایران مستقیما بر عهده جمهوری اسلامی است که خاطره تلخ دروغ و دغلکاریش در قتل عام مسافران هواپیمای اکرایینی همچنان زنده است. باید به این حکام اسلامی که ذره ای به جان و زندگی مردم ارزش قائل نیست فهماند که هر کشته شده به خاطر ویروس کرونا پرونده جناتیشان را سنگینتر میکند. باید به هرطریق ممکن، با هر شکل اعتراضی ممکن این حکومت را زیر فشار قرار داد و مجبورشان کرد تا ثرورت و امکانات جامعه در خدمت مقابله با ویروس کرونا به کار گرفته شود.

11- زندانیان را فراموش نکنیم. نه فقط زندنیان سیاسی بلکه همه زندنیان. به یمن یک حکومت سراپا دروغ و شیادی و بی اعتنا به جان و زندگی انسانها، آنها که در زندان کل جمهوری اسلامی "آزاد" هستند، به طرز نگران کننده در معرض شیوع بیماری هستند چه برسد به زندانیان. هر جا و در هر اعتراضی باید نجات زندانیان در اولویت باشد.

12- جمهوری اسلامی از به هم خوردن امنیت خودش میترسد. میخواهد به بهانه کرونا خطر تجمع اعتراض مردم را کاهش دهد. یک راه مهم مقابله با این ترفند حکومت اسلامی گسترش اعتصابات در محلهای کار و تحصیل است. به استثنای خدمات پزشکی و بخشهای حیاتی جامعه، با اعتصاب عمومی در کارخانه ها، همه مراکز کار، دانشگاهها و مدارس هم میتوان میدان گسترش کرونا را کاهش داد و هم میتوان با حکومت اسلامی بی اعتنا به جان و زندگی مردم مبارزه کرد.

7 اسفند 1398- 26 فوریه 2020