رژیم آدمکش چاقوی کرونا را روی گلوی مردم گذاشته و تهدید به کشتار جمعی میکند؛ چرا؟
جمشيد هاديان
March 27, 2020رژیم آدمکش چاقوی کرونا را روی گلوی مردم گذاشته و تهدید به کشتار جمعی میکند؛ چرا؟
سران آدمکش رژیم در بهترین موقعیت برای پیشبرد سیاست گروگانگیری و اخاذی قرار دارند. به این دلیل ساده که آمریکا و قدرتهای اروپائی دارند صحبت از این میکنند که تنگناهای جدی که کرونا بوجود آورده و می آورد بسیاری از حکومتهای دنیا را «بیثبات» خواهد کرد؛ بخوان: مردم در کشورهائی مثل ایران به مقابله رادیکال با رژیمهایشان بر خواهند خاست. بنابراین جهت کلی سیاست قدرتهای غربی در این شرایط کرونائی جدید کمک باصطلاح پیش از مرگ سهراب به اینگونه حکومتهای بالقوه متزلزل است. یک نمونه هولناک این صحنه برای غرب متزلزل شدن جمهوری اسلامی است. متزلزل شدن جمهوری اسلامی در شرایطی که خود این قدرتها از پشت دستی در ایجاد و/یا هدایت آن نداشته باشند برای غرب ترسناکترین کابوس بینالمللی است. جمهوری اسلامی را غرب بعنوان حکومتی که از ابتدا رسالت و ماموریتی جز سرکوب مردم نداشته در این چهل سال مثل مردمک چشم از هر لحاظ محافظت کرده است. حتی در همین چند هفته اخیر میدیای غرب دو روز از بحران کرونا در ایران گفت، و خفقان گرفت؟ چرا؟ به این دلیل ساده که پخش هر نوع اخباری از جنایات این رژیم، منجمله رویکرد و کارکردش در زمینه مبارزه با کرونا، موجب همدلی و حمایت افکار عمومی مردم جهان خواهد شد. نمونههای آن را بعنوان مثال در خیزش ۸۸ دیدهایم، که خبررسانی میدیا در درباره آن هم پس از چند روزیکباره بکلی قطع شد، چون هم برای خودشان و هم برای رژیم خطرناک تشخیص داده شد.
اما ادامه انجام وظیفۀ سرکوب بیرحمانه مردم از جانب رژیم با دو برابر شدن جمعیت (جمعیتی جوان، پرتوان، باسواد، سکولار، سر به غرب، درس خوانده، آشنا با تکنولوژیهای خبررسانی و سازماندهی اجتماعی، عدالت خواه و تساوی طلب و غیره) طی چهل سال گذشته از نظر منافع قدرتهای غربی مدام حساستر و حاستر از سرکوب عاجل انقلاب ۵۷ و کشتارهای دهه شصت شده است. کمک شتابزده بیست میلیون یوروئی اخیر اتحادیه اروپا به رژیم بعنوان کمک به مبارزه با کرونا و فشارهایی که کشورهای عضو این اتحادیه همراه با چین و روسیه و سایر کشورهای متحد رژیم بطور مستقیم و غیرمستقیم (مثلا از کانال سازمان ملل) جهت کم کردن تحریمها به آمریکا می آورند تماما در راستای کمک به سر پا ماندن رژیم در مقابل خطر بپاخاستن مردم قرار دارد.
به این ترتیب رژیم راهزنان جانی بار دیگر برای ۱- تقویت و محکم کردن پایههای رژیمشان و ۲- برای شروع دور جدیدی از بجیب زدن ملیاردها دلار کمکهای نقدی و جنسی بین المللی، باز در موقعیت فوق مناسبی قرار گرفته اند. بار دیگر برای پیشبرد جنایتها و دزدیهایشان بقول معروف روی پر قو نشستهاند. کشتار عالمانه و عامدانه مردم از طریق مطلقا کاری نکردن یا تعلل جنایتکارانه در مقابل شیوع کرونا (مانند قرنطینه نکردن قم و مشهد و نبستن بموقع حرم ها و ده ها مورد دیگر) و هموار کردن راه ادامه این کشتار (از طریق، بعنوان مثال، آزاد گذاشتن مسافرت های نوروزی، رد کردن کمک های آمریکا، اخراج پزشکان بدون مرز)، سیاست داخلی و خارجی امروز رژیم را تشکیل میدهد. رژیم ِ همیشه گروگان گیر ِ تروریست اسلامی این بار کل ۸۰ میلیون مردم ایران را گروگان گرفته، قمۀ اسلامیش را روی گلوی مردم گذاشته و به دنیا اعلام می کند «خواستههایم را بدهید والا گروگانها را هزار هزار می کشم؛ و ادامه این کشتارها ممکن است باعث شود مردم بلند شوند و من را ''بی ثبات'' کنند. و این به نفع هیچداممان نیست! پس لطفا پرداخت باج سبیلهای مالی و سیاسی چهل ساله را درهمان مقیاسهای قبلی ادامه بدهید!».
همانطور که در ۷ اسفند ۹۹ (۲۶ فوریه ۲۰) با مشاهده اولین نشانههای تعلل آگاهانه رژیم در مقابل کشتار کرونا نوشتم: «دیگر شکی نمانده که ویروس کرونا در دست رژیم تبهکار تبدیل به یک سلاح کشتار جمعی، تبدیل به ''موهبتی الهی'' مانند جنگ ۸ ساله شده است». این واقعیت در یک ماه گذشته فقط آشکارتر، عمیق تر و وسیع تر شده، و امروز مساله مرگ و زندگی دیگر به مساله تک تک ما تبدیل شده است. مرگ ما حالا بدست کرونائی انجام میشود که از جانب حکومت ضد بشر حاکم بر ما تکثیر میشود؛ و زندگی ما بدست تلاشی است که برای سرنگونی این حکومت بخرج میدهیم. بعبارت سادهتر: یا آن را سرنگونی میکنیم و یا رژیم چند میلیون از عزیزانمان را جلوی دیدۀ بیتفاوت قدرتهای غربی با چاقوی کرونا سر میبرد.
مردم!
سرنگونی یک رژیم سیاسی جز با تشکل و سازماندهی و رهبری متمرکز ممکن نیست. آیا حساب قیامهای کشوری و شهری و محلهای و محل کاریمان دیگر از دست خودمان هم در نرفته است؟! چند بار، چند بار دیگر باید بپاخاست و حماسه آفرید و سرانجام حماسه غرق به خون را بی هیچ نتیجهای به موزه تاریخ سپرد؟ این پراکندگی، این بی برنامه و بی نقشه بودن در مواجهه با یکی از مقتدرترین و خونریزترین حکومتهای تاریخ، این بهدر دادن چهل سالۀ نیروی یک جمعیت ۸۰ میلیونی که امزوز ۷۸ میلیونش دشمن خونی این رژیم است، این سرکوب جنایتکارانه که هر روز گستردهتر و شدیدتر و بیرحمانهتر میشود، این شعار ملتمسانۀ «نیروی انتظامی، حمایت، حمایت»، این فریاد «نترسید، نترسید، ما همه با هم هستیم» سر دادن و بعد با اولین یورش بیست پاسبان جیرهخوار بی هدف و بی آرمان پا به فرار گذاشتن، این تماشاگر دستگیریهای وسیع بودن و بکمک یکدیگر نشتافتن در زمان درگیریها، این شجاعانه به میدان نبرد با نیروی انتظامی و قمه کشهای لباس شخصی وارد شدن و آخر شب به خانه رفتن بدون اینکه حتی با دو نفر هم رزم بغل دستیمان قول و قراری گذاشته باشیم، و... و... آیا هنوز، بعد از چهل سال، به ما نمیگوید که داریم چوب پراکندگی، چوب نامتشکل بودن، چوب رهبری متمرکز نداشتنمان را میخوریم؟ آخر ترس از تماس و رابطه برقرار کردن با احزاب سیاسی تا کی؟ آخر ترس از عضو یا هوادار فعال احزاب شدن تا کی؟! آخر بفکر یکی کردن نیروها نبودن تا کی؟! سر به آسمان برداشتن و دم گرفتن که «ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن» تا کی؟! آخر توکل به همان موجود آسمانی که اگر وجود داشت و دلش به حال ما سوخته بود همان سال ۵۷ نمیگذاشت این جانیها بر سر ما حاکم شوند تا کی؟! آخر به انتظار ظهور قهرمان از آسمان نشستن و دل به این فرد ناجی و آن فرد ناجی سپردن تا کی؟! آخر به امید این رئیس جمهور آمریکا و آن رئیس جمهور آمریکا نشستن و دعای «خدا کند این یکی کاری بکند، قبلیها که هیچ کاری نکردند!» خواندن تا کی؟
مردم!
تنها راه نجات ما اینست که در وهله اول به احزاب و سازمانهای سیاسی که اهداف و برنامهها و شیوههای فعالیتشان را میپسندیم نزدیک شویم. هر کداممان باید با حزبی، با هر حزبی، که میپسندیم رابطه برقرار کنیم، رابطه را دو جانبه کنیم، سعی کنیم بر سیاستهایشان تاثیر بگذاریم، انتظارات و مطالباتی که از آنها داریم را مطرح کنیم. از همه مهمتر اینکه از آنها بخواهیم بحثها و اختلافات درونیشان را هر چه بیشتر علنی کنند تا کل جامعه امکان دخالت و سر و سامان دادن به آن بحثها و اختلافات را پیدا کند. اگر مسائل مورد بحث در درون احزاب مسائل مربوط به بهبود زندگی مردم است و لاغیر، آن بحثها چرا باید از دید مردم پنهان باشند؟ چرا رهبران احزاب باید فکر کنند از دست مردم در سر و سامان دادن به آن بحثها و اختلافات کاری ساخته نیست؟! از آن زشتتر، چرا باید فکر کنند مردم صلاحیت دخالت در بحثهایی که مربوط به زندگی خود آنهاست را ندارند؟! پیام ما به احزاب باید این باشد: هر چه علنیتر کار کنید، ملاحظات امنیتی را گفتن ندارد که ما درک میکنیم. بطرف ما مردم بیائید. عصر اینترنت و امکان ارتباط جمعی و آنی و مستقیم است، ارتباط دیگر مشکلی و مانعی نیست، پس اگر تا حالا مردم به احزاب میپیوستند حالا به یک معنا زمان آنست که احزاب به مردم بپیوندند.
نزدیک و مرتبط شدن با احزاب تنها راه تاثیرگذاری ما بر اهداف و نحوه فعالیت آنهاست. باید عملا فعال بشویم – فعال متشکل، فعالی که حالا نقشه راهی که حزبش بدستش داده را در دست دارد. نشستن و تکرار طوطیوار «آخه این اپوزیسیون برای ما چکار کرده؟» و «مگر احزاب چکار کردهاند؟! همهاش توی سر هم میزنند و با هم دعوا دارند!» و امثال این دق دل خالی کردنهای از سر عجز و عقبماندگی دیگر نباید از جانب مخاطبینشان تحمل شود! جوابش اینست: احزاب در این چهل ساله هیچ کاری نکردهاند، فقط سالی یک تک ورق اعلامیه علیه رژیم دادهاند؛ لطفا بفرمایید *شما* چکار کردهاید؟!!
هر حزبی، با هر مشی و با هر نقشهای بهتر از بی حزبی است! لات و لوتهای دست راستی افراطی هم اگر تشکل سیاسیشان را درست کنند به نفع کل جامعه است. جامعهای که در آن از لحاظ سیاسی سگ سر صاحبش را نمیشناسد محیط نامساعدی برای فعالیت کل سازمانهای سیاسی، و در نهایت به ضرر مبارزات کل جامعه است. حتی اگر هیچ حزبی را نمیپسندیم حکم عقل اینست که با افراد هم سلیقهمان دور هم جمع و نهایتا حزب خودمان را بسازیم. آنها که احزاب و سازمانهای موجود را ساختهاند نه اعجوبه بودهاند و نه الهام آسمانی بهشان رسیده است!
در یک کلام، «من عضو هیچ حزب و گروه و دستهای نیستم» دیگر نباید مایه افتخار باشد؛ باید نشانۀ عقب ماندگی فرهنگی و بنابراین مایه شرم باشد!
نابود باد بلای پراکندگی سیاسی!
چاره مبارزان وحدت و تشکیلات است!
سرنگون باد رژیم آدمخوار اسلامی!