دگرگونی دولت و مبارزه طبقاتی در لبنان

محمد رضا ملکشا
March 27, 2020

چشمانم را می گشایم

بر اسرائیل که بر طبل جنگ می کوبد

و چشم هایم را می بندم

بر آمریکا که بر طبل جنگ می کوبد

زندگی،

پرواز گنجشکی میان دو انفجار است

و یکی دو واژه بر یک سطر[1]

                                           

                                               ((دگرگونی دولت و مبارزه طبقاتی در لبنان))

                                                                     م.رضا ملکشا

 

تاریخ کشور لبنان همچون تمام کشور های خاورمیانه با تاریخ تداخلات امپریالیسم درهم تنیده است.منطق امپریالیستی در طول سالها سطح تضاد های موجود در این کشور را همچون بسیاری از نقاط جهان پیچیده ساخته است.بدیهی است که چند وجهی و مرکب بودن سطح تضاد ها نبرد های طبقاتی را نیز تحت تأثیر قرار میدهد.

شکل گیری بورژوازی در لبنان نه ماحصل نبرد های طبقاتی و قیام های مردمی_دهقانی، بلکه برآمده و شکل یافته از تداخلات امپریالیستی است. در اوایل قرن بیستم بخشی از مناطقی که ما امروز در قالب مرز های یکپارچه لبنان میشناسیم، به دلیل وجود جمعیت مسیحی و اهمیت ژئوپلتیک یعنی مشخصا معبر هایی که میتواند مبدل به راه های تجاری شود مورد توجه امپریالیسم فرانسه قرار گرفت. بورژوازی پیش از هر چیز در صدد بود تا امنیت سرمایه ی خود را تضمین کند و از همین رو تأسیس کارگاه ها و کارخانه های صنعتی را در مناطق مسیحی نشین متمرکز کرد .قطبی شدن سرمایه در لبنان نه فقط سود و امنیت سرمایه گذاری، بلکه به میانجی ایجاد انشقاق بیشتر بین بخش های مسیحی نشین و مسلمان نشین بقای ایدئولوژیک بورژوازی را نیز تضمین کرد.

پس از معاهدهی سایکس_پیکو و حلقه زدن بدون قید فرانسه به دور این ماترک جنگ جهانی اول، امپریالیسم فرانسه جهت تشکیل یک دولت_ملت جدید در خاورمیانه دست به اقدام زد.عدم تکامل نیرو های تولیدی لبنان و دور ماندن از افت و خیز های مبارزات طبقاتی در اروپا، اروپای شرقی و روسیه آگاهی طبقه کارگر لبنان را همچنان راکد نگه داشته بود.از همین رو خلق لبنان بر خلاف کشور های حوزه بالتیک که ستمدیدگان و طبقه کارگر آن البته با حمایت های دولت تازه تأسیس کارگری روسیه در تعیین سرنوشت خود نقش مهمی ایفا کردند، اراده ی چندانی بر روند شکل یافتن دولت_ملت لبنان نداشتند.

با گذشت دو دهه از عمر کشور تازه تأسیس لبنان، اقتضاییات سود سرمایه ی جهانی سیمای جدیدی به اقتصاد کشور بخشید.قطب های صنعتی لبنان در مناطق مارونی نشین به تدریج دیگر عامل سود زا برای امپریالیسم به احتساب نمی آمدند.بلکه موقعیت خلیج های این کشور بود که بیش از پیش مورد توجه امپریالیسم و کشور هایی نظیر عربستان سعودی قرار گرفت. این گسیل سرمایه از مناطق صنعتی به حوزه های خلیجی برهه ای در تاریخ سیاسی لبنان است که بورژوازی از کالبد مسیحی خود بیرون می آید.تحلیل کارل مارکس در کتاب هجدهم برومر اینجا نیز مصداق پیدا کرد.بوروژای برای بقای سود حاضر است هزاران پوست عوض کند؛ حتی اگر ناچار باشد که در پوست های پوسیده بخزد. مسلمانان سنی پوستین جدید بورژوازی لبنان بودند اما این بدان معنا نیست که بورژوازی ناقص الخلقه ی لبنان اینبار ردای اسلام به تن کرده، تناقض ها در لبنان پیچیده تر شده بود.حال رقابت میان دو قطب بورژوازی موجود ستم دیدگان این کشور را بیشتر تحت فشار میگذاشت.حرکت لبنان یه سوی توسعه آنچنان ناموزون و بر آمده از اقتضاییات سود سرمایه جهانی و بورژوازی طایفه ای و سکتاریستی لبنان بود که میشد ظهور یک جنگ داخلی را حتی پیش از وقوع آن پیشبینی کرد .فرودستان لبنان که بخش گسترده ای از آنان در مناطق شیعه نشین بقاع و جنوب تمرکز یافته بودند، از تقسیم قدرت سیاسی و رفاه اقتصادی نا راضی بودند. بورژوازی فرقه ای به مدد اعطای امتیازات سیاسی و اقتصادی به امپریالیسم و همچنین استثمار طبقه کارگر همچنان همچون اواسط دهه ی بیست خود را مستحکم تصور میکرد.چرا که به رغم رقابت دو قطب موجود هیچ کدام دیگری را نفی نمی کرد.هیچ یک از شاخه های فرقه ای بورژوازی لبنان در بردارنده خصلتی متمایز و مترقی نبود و در نتیجه انکار طرف مقابل به معنای انکار خود و در تحلیلی کلی تر به معنای انکار ماهیت بورژوازی بود .جنگ داخلی رویدادی بود که نخست در جهت این انکار حرکت میکرد اما با گذشت زمان و در طی مجموعه عواملی نه فقط حیات بورژوازی لبنان، بلکه حتی تحکیم نفوذ سیاسی اسرائیل را نیز در خاورمیانه بیشتر کرد.

نخ های آغاز و سرانجام جنگ داخلی لبنان به امپریالیسم و خادمان وی در منطقه وصل است.اگرچه کنترل این نخ ها برای مدتی از دست آنها خارج شد.تشکیل دولت اسرائیل در منطقه و خیز برداشتن جهت تغییر بافت های جمعیتی مناطق تحت اشغال نیروهای صهیونیستی توده گسترده ای از فلسطینیان را آواره ی کشور های همسایه کرد. کانون های مقاومت در کشور های حول اسرائیل شکل گرفت.کانون هایی که طیف گسترده ای از مبارزان کمونیست، آنارشیست، سوسیال دموکرات ها، ناسیونالیست های عرب و سایر گروه های اسلامی را جهت اقدام واحد مبارزه علیه دولت صهیونیستی متحد کرد .شکاف موجود در قدرت سیاسی لبنان، جذب فرودستان و ستمدیدگان این کشور به این احزاب و سازمان ها و همچنین سازمان یافتگی نیروهای موجود لبنان را به عرصه مبارزه نه تنها با اسرائیل بلکه با امپریالیسم و همچنین بورژوازی لبنان مبدل کرد.جنگ داخلی لبنان در یک دورنمای سیاسی مشابه به جنگ داخلی اسپانیا است.بافت احزاب موجود، پراتیک آنارشیستی و طرفین متخاصم و همچنین ناکارآمدی بوروکراسی شوروی جهت اعتلای جنبش فاکتور های مشابه در این دو جنگ است.

تدارک های امپریالیسم در جهت سرکوب شبه فاشیستی نیروهای انقلابی در لبنان به انسداد خورده بود. در شرایطی که بحران های اقتصادی دامنه دار  اروپا را تهدید می کرد و اعتراضات گسترده در حال گسترش در تک تک کشور ها بود و همچنین امپریالیسم آمریکا با تبعات جنگ ویتنام از سویی و توده معترض از سوی دیگر دست و پنجه نرم می کرد،تداوم جنگ مهمی که می توانست توازن قوا را در خاورمیانه به نفع نیروهای انقلابی و مشخصا چپگرایان تقویت کند به نفع امپریالیسم نبود.از همین رو ایالات متحده  با بهره گیری از "فوبیای کمونیسم" کشور های منطقه نظیر سوریه، عربستان سعودی، اردن و سودان را جهت اشغال لبنان و سرکوب نیروهای انقلابی تهییج کرد.لشگرکشی ۳۰ هزار نفری امپریالیسم روند مبارزه نیروهای انقلابی از حالتی تعرضی به حالت تدافعی تغییر داد.جنگ فرسایشی ۶ سال طول کشید تا سرانجام با مداخلهای مستقیم تیپ های زرهی زمینی و هوایی صهیونیستی به سرانجام رسید.فاجعه اما به پایان نرسیده بود حاکمیت تازه قوام یافته لبنان حمله ای تمام عیار را علیه توده جنگ زده آغاز کرد.صد ها فلسطینی مهاجر و کمپ نشین اعم از زنان و کودکان به قتل رسیدند. دموکراسی که در کشورهای آمریکای جنوبی نیز در حال سلاخی و هجوم به سرنوشت و حیات هزاران نفر بود؛ خود را در لبنان نیز مستقر کرد.

جنگ داخلی و تبعات آن ضربه ای جبران ناپذیر به جنبش کمونیستی محسوب میشود و در عین حال مهر تایید دیگری بر شکست تئوری های استالینیستی به حساب می آید.سیاست جبهه های واحد که خطوط حیاتی و مهم میان تئوری اتحاد عمل لنینیستی و ائتلاف طبقاتی را تیره و تار می کند در لبنان نیز همچون ایتالیا در دهه بیست، چین در دهه بیست و سی، اسپانیا در دهه سی، ایالات متحده در دهه سی و چهل، مصر در دهه پنجاه و سوریه و عراق در دهه شصت، ایران در دهه هشتاد و در نهایت خود لبنان،  شکست سنگینی را به جنبش کمونیستی وارد کرده و همچنین آگاهی طبقاتی زحمتکشان را دچار سکته کرد.در جنگ داخلی لبنان نیز داستان همیشگی این اتحاد ها تکرار شد.احزاب بورژوای و خرده بورژوایی ملی، احزاب و گروه های بعثی،سوسیال ناسیونال های سوری و همچنین چند خرده جریان اسلامی از جبهه مقاومت را خالی کرده و حتی بخش هایی از نیروهای اپوزیسیون به جبهه سرکوب و یا به بیانی بهتر، به پیاده نظام های امپریالیسم پیوستند.

تهی شدن لبنان از ناسیونالیست های رادیکال عرب و نیروهای چپ مبارز و سرکوب های شدید دولت حاکم و  نیرو های صهیونیستی در جنوب و همچنین نظامیان سوری جریان های کمونیستی لبنان را دمورالیزه و فاقد درون مایه ی طبقاتی کرد.در چنین شرایطی بود که رشد نیرو های اسلامی نه فقط در لبنان بلکه در خاورمیانه شدت می گرفت.چهار ضلع اصلی این تقویت جریان های اسلامی در خاورمیانه مصر، عربستان سعودی، جمهوری اسلامی ایران و در آخر امپریالیسم آمریکا بود.امپریالسم آمریکا جهت تقابل نفوذ شوروی در افغانستان گروه های جهادی اسلامی را تقویت و تسلیح می کرد.مصر و عربستان سعودی راه را برای گسترش اخوان المسلمین باز گذاشته و آن را مهره ای مهم جهت سرکوب و هضم سایر بخش های مخالف اپوزیسیون و همچنین جهت در دست داشتن مهره ای جهت اعمال اراده در سایر کشور های اسلامی به خصوص کشور های آفریقایی به کار می بردند. و دست آخر جمهوری اسلامی، با تنزل دادن شعار صدور انقلاب، قصد داشت تا نفوذ خود را در بافت شیعی کشور های منطقه افزایش دهد.

پس می توان گفت بورژوازی شیعه ی لبنان و جناح های نظامی وابسته به آن نخست بر شکاف جنگ داخلی، دوم بر شکاف مذهبی و ایدئولوژیک خاورمیانه، سوم بر شکاف و رقابت بورژوازی مسیحی و اسلام سنی و به وجود آمده و قوام یافت.البته نمیتوان تاثیر زمین داران و اربابان سابق و بخشی از طبقه متوسطی های شیعه نشینی که به تدریج در ادارات و نهاد های دولتی جذب شده بودند را نیز نادیده گرفت.روند بورژوایی شدن شیعیان لبنان به بورژوایی شدن اقلیت سیاهپوستان کنگویی که بلژیکی ها آنان را به تمسخر تکامل یافته قلمداد می کردند بی شباهت نبود.قشری از تحصیل کردگان که مبدل به نخستین رهبران انقلاب کنگو و حرکت این کشور به سمت استقلال شدند.اما مجموعه ای از عوامل سیاسی که در منطقه رخ داده بود به این بورژوازی خصلت های خاص خود را میبخشید.

همانطور که اشاره شد بورژوازی شیعی لبنان ماحصل تصادمات داخلی و  برون مرزی است. از همین روست که جهت حفظ موجودیت میبایست مدام در نوسان باشد.حیات مستقل بورژوازی شیعه لبنان نه در ۱۹۷۰ معنایی داشت و نه کمابیش امروز معنایی دارد .این جناح، به مدد فقیر سازی دهقانان و کشاورزان، فروش گسترده زمین های زراعی، تحمیل مهاجرت به کشاورزان و سرمایه گذاری در بخش های تجاری و صنعتی برای خود درون مراودات بورژوایی جا باز کرد. بورژوازی مسیحی این جناح را اهرم فشاری کاربردی علیه جناح سنی و شرکت هایی که سرمایه سعودی ها را پشت خود داشتند تلقی میکرد و باز کردن فضا و اعطای امتیازات سیاسی را جهت قوام یافتن این جناح در دستور کار قرار داد.((شورای عالی اسلامی شیعه)) یکی از پیشرویی های سیاسی شیعیان لبنان به احتساب می آید که موسی صدر در اواخر دهه شصت در تلاش بود تا با شکل دادن این ظرف تمام جناح های بورژوازی تازه سر برآورده را بر حول برنامه های مشترک متحد سازد.در دوران جنگ داخلی و حمله تمام عیار نیرو های دولت مرکزی علیه نیروهای مقاومت فلسطینی و سازمان های چپگرا طبیعی بود که این جناح بورژوازی زیر پای آنچه خود از آن هویت گرفته بود را خالی نمی کرد.جریان أمل با همکاری حافط اسد و اقدام علیه جنبش ملی لبنان و آوارگان فلسطینی اثبات کرد که خالی از هر گونه افقی مترقی حتی جهت اتحاد عمل های مقطعی است. پس از شکست نیروهای های محرک ((جنبش ملی لبنان)) بورژوازی شیعه و جریان أمل بیش از پیش به حاکمیت سوریه و ایران نزدیک می شد. دولت های سرمایه داری هر دو کشور دریافته بودند که این جناح بورژوازی یکی از مهره های کار آمد در صفحه شطرنج سیاست های بناپارتیستی است و به همین جهت هر کدام به نوبه ی خود جهت قدرت یافتن این بخش از بورژوازی به خصوص از حیث نظامی و سیاسی تلاش کردند. حال، بورژوازی شیعه حتی نا متعارف تر از همتایان خود شکل یافته بود چرا که نه فقط فرزند ناخلف امپریالیسم، بلکه فرزند نا خلف چند کشور همسایه نیز به حساب می آمد     .

لبنان جنگ زده همچون کشور های آمریکای لاتین در دهه ۷۰ و ۸۰  بهشت بانک ها، موسسات مالی و در صدر تمامی آن ها بانک جهانی و صندوق بین المللی پول بود. توده جنگ زده لبنان ویرانی جنگ را از سر گذرانده بودند اما ویرانی هایی که نئولیبرالیسم قرار بود در معیشت آنان ایجاد کند را هنوز سر راه داشتند. مبارزات و مقاومت طبقه کارگر در طول سالهای پسا جنگ داخلی در قالب نهاد های قانونی علیه سیاست هایی که به معیشت آنان ضربه می زد ادامه داشته است.یکی از نمونه های آن اعتصاب و سلسله اعتراضاتی بود که در سال ۲۰۱۱ قریب به پنجاه روز تداوم یافت و از جانب اتحادیه کارگران بخش دولتی[2] و اتحادیه معلمان بخش خصوصی[3]  سازمان داده شده. نمونه چنین اقدامی، اعتصاب و اعتراض معلمان مکزیکی در سال ۲۰۰۶ بود که ۷۰ هزار معلم ایالت اوکاساکا جرقه ی جنبش بزرگ تری را در کل کشور زدند.

موج اعتراضات توده ای، اعتصاب های کارگری و شورش های خیابانی در دهه دوم قرن بیست و یکم جای جای جهان را پر کرده است. اعتراضات و مبارزه توده مردم از شیلی و برزیل گرفته تا کشور های اروپایی نظیر فرانسه و از عراق و مصر تا ایران، نمایانگر  بحران فرماسیون اقتصادی و اجتماعی سرمایه داری است.این بحران پرولتاریا و توده تحت ستم را سر دو راهی قرار میدهد.که اولی دیکتاتوری پرولتاریا و دومی فاشیسم است تا با بحران زدایی کوتاه مدت راه را برای زایش دوباره و البته مقطعی سرمایه داری متعارف سازد. پیش نیاز اصلی فاکتور نخست، سازماندهی و شکل دادن به آرایش نیروهای موجود جهت خلع ید از بورژوازی است. مشخص است که این پروسه در شرایطی که توازن قوا به نفع نیروهای انقلابی سرمایه ستیز نیست امری دشوار به حساب می آید اما شرایط رادیکالیزه شده امکان آژیته کردن برنامه های سوسیالیستی را به وجود خواهد آورد.برنامه سوسیالیستی در این برهه نه به معنای آموزش های تئوریک پیچیده بلکه به معنای ارائه ی تحلیلی انضمامی و پیوند دادن آن با شرایط زیست، مبارزه ی در جریان زحمتکشان و همچنین سمت و سو یافتن این مبارزات جهت اعتلای مبارزه است.در این میان، فاکتور دوم به تدریج در حال جسمیت یافتن است. شووینیسم عریان در سیاست کشور های ایلات متحده، انگلستان و برزیل نمود این تن یابی است و البته زنگ خطری برای پرولتاریای جهان که می تواند با نقش مخرب خود آگاهی و مبارزات طبقه کارگر را برای سالها واپس براند.

زحمتکشان لبنان نیز  که از هجوم همه جانبه سیاست های نئولیبرالی بر تمام ابعاد زیست خود به تنگ آمده بودند، در آبان ماه سال پیش موج جدیدی از اعتراضات را که  بخش گسترده ای از خاورمیانه را در خود فرو برد را آغاز کردند.اعتراضات لبنان به صورت خود انگیخته از شمال تا جنوب کشور را با جمعیت قریب به دو میلیون نفر درگیر کرد.

سرمایه اجتماعی لبنان که در دست جناح های بورژوازی تقسیم و سهم زحمتکشان از این سرمایه تنها کاسته شدن از خدمات ناچیز اجتماعی، افزایش هزینه های ضرورتی ترین مایحتاج زندگی، نزول حقوق مستمری، عدم خوانش دستمزد ها با تورم و هزینه های تساعدی اجتماعی و افزایش مالیات بر خدماتی نظیر مخابرات و برق بود.

مولفه حاکم بر اعتراضات لبنان همچون بسیاری از جنبش های زنده امروز فرودستان در سراسر جهان، شورش و عدم سازماندهی از جانب حزب، سندیکا و یا سازمان خاصی بود. در چنین شرایطی است که توده غالبا در لحظه مشخص تصمیم میگیرند تا دست به چه اقدامی بزنند.بدیهی است که این سبک کار  جنبش را دچار چند پارگی و ناهمگونی میکند. پراتیک شبه آنارشیستی حاکم بر اغلب تظاهرات در جریان حال حاضر دنیا در گام نخست مجوز سرکوب سبعانه و در گام دوم خطر مبدل شدن به خط اصلی جنبش را در پی دارد.

خطر دوم در چشم انداز استراتژی طبقاتی خطری بسیار مهلک تر برای پرولتاریا و فرودستان رزمنده است.چرا که عصیان خود به خودی توده که نمایانگر ابتدایی ترین سطح آگاهی آنان از وضعیت است در فقدان وجود ظرف شکل دهنده و رهبری کننده خود مبدل به شکل و سیمای جنبش میشود.با این پیش فرض، تمامی تناقضات و اعجاج هایی که در گستره جنبش رخ میدهد نیز به این عرصه راه مییابد.این کژی ها در طول زمان، صرفا اقدام های تک افتاده نیستند بلکه در صورت عدم وجود گرایش و یا خط نفی کننده آنها مبدل به دستور العمل های ثابت هر اعتراض میگردند. این چهار چوب همانطور که ولادیمیر لنین در ((چه باید کرد؟)) تصریح می کند، محل زایش اپورتونیسم و ((جریان یافتن آن)) است.اپورتونیسم در صفوف جنبش میتواند در قامت پاسیفیسم، انشقاق انداختن میان صفوف مبارزان به واسطهی تفاوت های قومیتی و مذهبی و از همه مهم تر رخنه ی مطالبات حداقلی که خاصهی جنبش های پست مدرنیستی از دهه هفتاد میلادی است باشد. این موارد با محو کردن ریشه ی اصلی بحرانی که توده ی فرودستان را به خیابان ها کشانده، بن بستی در مقابل اعتلای جنبش و رشد آگاهی طبقاتی پرولتاریا است.

 اعتراضات لبنان عرصه پذیرش و همچنین رد این مولفه ها بود. با تعقیب سیر حرکت توده ها در اعتراضات آبان ماه ۲۰۱۹ لبنان میتوان گفت که فرودستان صراحتا مرز بندی های ملی، قومی و مذهبی را از میان برداشتند.این گام ضربه ی سختی بر هژمونی جناح های بورژوازی و همچنین نمایانگر آگاهی رو به تعالی کارگران بود.وحدت طبقاتی موجود در اعتراضات مدخلی بر شناخت ماهیت اصلی دولت طبقاتی است. دولتی که در طی سالها با تقسیم قدرت و باز نگه داشتن دست جناح های رنگارنگ بورژوازی جهت استثمار خلق لبنان، آنان را هر دم از شناخت استثمارگران راستین خود دور کرده و در تلاش بوده است تا با بهره گیری از ساختار نا متعارف دولت بورژوایی، در طی دهه ها مبارزات توده مردم را دمورالیزه و به سمت و سوی این جریانات که هیچگاه حاضر به پیکار جهت احقاق منافع فرودستان و پرولتاریای کشور نبوده اند کانالیزه کند .اما در این میان، شبح حاکم بر بسیاری از  جنبش های موجود در چند دهه اخیر بر اعتراضات لبنان نیز سایه افکنده است. عدم وجود برنامه ی کانونی در دستور کار، تمرکز بر شعار های حداقلی و عدم پیوند دادن آن به ذات طبقاتی دولت حاکم، عدم شناخت بازو های سرکوب به عنوان بخشی از حراست کنندگان نظم موجود و درخواست به صحنه آمدن این نیروها، شکل یافتن نوعی پاسیفیسم خرده بورژوایی در روند اعتراضات که یادآور سلسله انقلاب های رنگی در صربستان،گرجستان و اوکراین بود.

به دنبال شدت یافتن اعتراضات، مالیات بندی بر تماس ها و مکالمات برنامه واتس اپ که در روز های اول یکی از علل شکل گیری اعتراضات به احتساب می آمد را برداشته و استعفای چهار تن از وزرای کابینه به علاوه ی "حریری" را اعلام کرد. تداوم جنبش به توده ی مبارز اثبات کرد که گرایشات و فرقه های متفاوت در تکانه های شدید انقلابی همگی پشت صخره سرکوب هئیت حاکم جمع میشوند و منافع طبقاتی را بر تفاوت های ایدئولوژیک مقدم تلقی می کنند. اما مشخص است که که آنچه به دست آمده نه کافی و نه برای معترضان راضی کننده است چرا که بحران سرمایه داری نه فقط بر یکی دو جنبه ابتدایی از زندگی، بلکه کل ابعاد زیست آن ها را تحت تأثیر قرار داده است.اعتراضات خیابانی همواره چه در دوران استیلای تمام عیار دولت بورژوایی بر بخش های اقتصادی و سیاسی حائز اهمیت و چه در دورانی که جنبش پایه های قدرت را متزلزل ساخته و قدرت دوگانه شده است.اما این اهمیت بدان معنا نیست که صرف کنش اعتراض آمیز خیابانی را الگوی ساقط کردن بورژوازی قلمداد کرد.اعتراضات خیابانی بدون پشتیبانی اعتصاب پرولتاریا و همچنین بدون وجود شکاف در بدنه ارتش یا به واسطه ی سرکوب های مداوم تحلیل می رود و یا با گذشت زمان مبدل به مراسمی جهت گردهمایی صرف فرودستان بدون هیچ افق طبقاتی خاصی میشود.[4]

عدم نفوذ احزاب و جریان های خرده بورژوایی وابسته به حزب الله و أمل در اعتراضات، و هدف قرار دادن تمامیت این جناح ها در شعار های اعتراضی، موجب شد که رسانه های دولت سرمایه داری ایران که همواره در خفا آماده ی پوشش خبری هر اعتراضی علیه دولت عون و حریری بودند یا از کنار اعتراضات اخیر به سادگی بگذرند و یا با بازنمایی محدود آن علیه اعتراضات بتازند.اعتراضات اخیر لبنان از این حیث اهمیت اساسی دارد که قطب های به ظاهر متخاصم سرمایه داری منطقه را هم  با همدیگر و هم با امپریالیسم آشتی داده است.

حزب کمونیست لبنان که در نتیجه ی سالها سرکوب پیدا و پنهان جریانات چپ در پوسته ی مبارزه علنی و پارلمانی فرو رفته است و در طی سالها اتحاد با جریانات خرده بورژوایی حزب الله تهی از  تئوری و پراتیک کمونیستی شده، کماکان چنگ به فرمول های  استالینیستی و مائویستی زده و مبارزه علیه بورژوازی را که ((عاجل ترین وظیفه ی کمونیست هاست))[5] به فراموشی سپرده است.چپ محور مقاومت که دورانی از  برگذاری جلسات حزب کمونیست لبنان در مساجد و دفاتر حزب الله سر مست و وعده ی انکشاف نیرو های چپ را در لبنان میداد حال میان امپریالیسم و خرده بورژوازی مسلح شیعه چنان دوپاره شده که دچار لکنت شده است.

همبستگی اعتراضات خاورمیانه کلیشه ای است که این روز ها بسیار شنیده میشود. اما گام های پیش از این همبستگی که می بایست درون هر کشور در طول دورانی که نیرو های سرکوب همچون قبل خود را بازسازی نکرده و شور انقلابی در میان خلق معترض جاریست برداشته شود. اعتراضات خاورمیانه در فاز کنونی بهترین مدخل موجود برای نیروهای کمونیست است که بتوانند مواضع رادیکال را در حوزه های مختلف تبلیغ و تدارک اتحاد جهت ساقط کردن دولت های سرمایه و جهت ساختن حاکمیت کارگری خیز بردارند.

 

 

منابع:

 شیعیان جبل عامل و لبنان جدید: تمارا چلبی/ شهناز شفیع خانی

تحولات خاورمیانه پس از انقلاب اسلامی/محمد صفا تاج

صلحی که همه ی صلح ها را بر باد داد/ دیوید فرامکین/ حسن افشار

Lebanon's protest movement is just getting started/ mana khneisser

 Movement in Lebanon demands fall of government/ nick clark

Why protesters in Lebanon are taking to the street/ kareem chenaeb, abby sewell

 

 

[1] شعر از غاده السمان از مجموعه شعر معشوق مجازی

[2] League of public sector workers

 

[3] union of private school teachers

[4] مسئله ای که در جنبش جلیقه زرد های فرانسه تا حدودی در حال جا خوش کردن است

 

[5] مانیفست کمونیست:کارل مارکس/فردریش انگلس


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com