قیام۱۳۵۷و پشیمان شدگان!

وارثان جنبش ملی- مذهبی امثال ابوالحسن بنی صدر، مهدی بازرگان، صادق قطب زاده، داریوش فروهر و همفکران امروزی شان که بنابه ماهیت جبهه ملی، به پروسه سرکار آوردن جمهوری اسلامی کمک کردند و تا زمانی که روی دستشان ماند و در گلویشان گیر کرد، با او همراه شدند؛ همچنین “سکولارها و چپ ” های طیف توده – اکثریتی، شیرین عبادی ها و فریبرز رئیس داناها و هم جنبش هایشان…که وقتی زیر تیغ قصاب حکومت خود ساخته قرار گرفتند، باز برای نجات خود از دست هیولای اسلام سیاسی، نه گزینه ای انقلابی، بلکه راه تعدیل و تطبیق دادن “اسلام اعتدال گرا” با شرایط جهانی و دمکراسی را انتخاب کردند و به این منظور دور بی بی سی حلقه زده اند، و بالأخره جریاناتی که “پدر طالقانی” و منتظری را هنوز الگوی مبارزه خود با جمهوری اسلامی می دانند، منطقاً باید از گذشته خود پشیمان باشند.

اما سازمان ها و احزاب سیاسی چپ حداقل در مورد سرگذشت سازمان و احزاب سیاسی که من در هر کدام از آنها زمانی شرکت داشته و به خصوص جریان کمونیسم کارگری که یک روز مبارزه با جمهوری اسلامی را تعطیل نکردند، فرق می کند. اگر با معیار نتیجه نهایی (جوجه ها را آخر پاییز می شمارند) تعطیل نکردن این مبارزه با جمهوری اسلامی و انشعاب و جدایی های هر ده سال یک بار آنها، این روند را بسنجیم، جای پشیمانی ندارد؟ آیا باید همه اقدامات و فعالیت های این پروسه را دستاورد شمرد و در مراحلی از این تاریخ احساس پشیمانی کرد؟ برای جواب به این سؤالات، شخصاً باید ابتدا به متن جامعه و زندگی کارگری به سال ۱۳۵۴ نقبی بزنم. زمانی که یک کودک یا نوجوان بودم و معمولاً در فصل پاییز و زمستان همراه پدرم برای کارگری به بندرعباس می رفتیم. قبل از این تاریخ، من خودم مستقیماً بعنوان کارگر (فصلی) هرگز در برابر نظام سرمایه داری ایران قرار نگرفته بودم. اما پدرم حتی سالها قبل از این تاریخ پروسه کارگری (فصلی) را شروع کرده و از محل کشاورزی و کارگری زندگی خانواده را تأمین می کرد. در فاصله چهار روز سفری که از روستای میانه در ۷۵ کیلومتری غرب ایران شروع می شد تا بندر عباس در جنوب، مهم ترین بحث آن گروه چهارده نفره ای که من و پدرم همراهشان بودیم، پیدا کردن شغل در بندر عباس بود. ترس از سناریویی که اصلاً کار گیرمان نیاید و یا مجبور شویم که هر سه چهار نفر تقسیم شده و جدا از هم کار پیدا کنیم، چنان به ذهن نوجوان من فشار می آورد که هنوز سایه آن را احساس می کنم. در رستوران ها غذا نمی خوردیم و محتاطانه از آذوقه ای که با خود برده بودیم، ارتزاق می کردیم.  تنها راه فرار از کابوس بیکاری آن زمان که به فکرم می رسید، این بود که آخر سر اگر کار گیر نیاوریم، به روستا بر می گردیم. برای نوجوانان آن دوران اگر کشاورزی نداشتند، باید راه فرار از سناریوی بیکاری چه بوده باشد؟ در آن سال ها تا قیام ۵۷ و از ۵۷ تا سال ۶۲ که هر سال به کارگری به بندرعباس می رفتم (سال ۶۲ به تشکیلات نظامی کومه له پیوستم و رفتن به بندرعباس و کشاوری را برای همیشه ترک کردم) از کسی در میان کارگران حرفی از حق تشکل کارگری، اتحادیه، انجمن، و شورا و سندیکا و… نشنیدم. اکنون پاسخ سئوالاتی که در اول پاراگراف طرح کردم، تا به مبارزه کارگران مربوط می شود خیلی آسان است: خوب اگر مبارزه نمی کردم چه انتخاب دیگری بود؟ پس هر درجه تلاش برای شخصیت دادن به انسانها (کارگران)، بالا بردن حرمت اجتماعی آنان و کوشش برای ایجاد تشکل کارگری، اتحادیه، انجمن و شورا وهر حق دیگری نه فقط جای پشیمانی ندارد، بلکه مایه افتخار است. اگر در این روند حزب تأسیس کردیم، ولی هنوز تشکل کارگری، اتحادیه، انجمن و شوراها و سندیکایی که مثل یک چتر کارگران را زیر آن پوشش داد نداریم، راهش این نیست که نباید مبارزه کرد! بلکه باید نوعی مبارزه کرد که این تشکل ها را برای حمایت از کارگر و جامعه ایجاد نمود. مثلاً من نوعی کارگر اگر این مسیری نمی آمدم، چه گزینه بهتری بود؟

این مبارزه برای کارگران را مقایسه کنید با اشخاص ملی- مذهبی امثال بنی صدرها، بازرگان ها، قطب زاده ها و فروهرها و همفکران شان در جبهه ملی ایران؛ همچنین با “سکولارها و چپ ” هایی مانند طیف توده – اکثریتی و عبادی ها. اینها شانس دارند که اگر در این مبارزه شرکت نکنند، هنوز دستشان به دهانشان می رسد. لیکن برای کارگران، مسأله مبارزه با سرمایه داری برای زندگی بهتر یک مسأله سیاه و سفید است.

بنابراین، مسیر مبارزه طبقه کارگر با سرمایه داری برای رفاه، آزادی و رهایی، بسان مسیر عبور از پُل صراط “سقوط به جهنم یا عبور به بهشت” نیست. روندی همانند موج دریا است که باید بود تا باشد. هر اعتراض، تظاهرات، اعتصاب و مبارزه ای که متعلق به کارگر بوده، گرهی از مشکلات آنان باز کرده و برخاسته از محلات کارگری، جنگ و گریز کارگر با حکومت و نظام سرمایه داری جهت بدست آوردن خواسته های کارگران بوده باشد، از نقطه نظر نتیجه نهایی مبارزه ای پیروزمند محسوب می شود. این مسیر پر از فراز و نشیب ها، افتادن ها و برخاستن ها و اتحادها و انشعاب ها بخشاً اجتناب ناپذیر و پیوسته بهم است که کل دایره مبارزه برای پیروزی را تکمیل می کند. در روند مبارزه کارگران، شکست به نوعی مقدمه و دستمایه پیروزی است. این مبارزات با عبور از میان راه های پر پیچ وخم است که جاهایی با سرعت و شتاب و جاهایی آهسته و کند پیش می رود.  بعضی از آنها با دستاوردهای بزرگ و بعضی با عقب نشینی و شکست مقطعی و درس و آزمون گرفتن از آن هاست. عقب نشینی مقطعی و اشتباه کردن از کل روند مبارزه وی جدایی ناپذیر بوده و باید کل آنها را مانند حلقاتی از یک زنجیر متصل بهم تاریخ مبارزات طبقه ما در نظر گرفت. در نتیجه، اگر از این منظر به تلاش طبقه کارگر و کمونیست ها برای رهایی قطعی نگاه کنیم، مطلقاً جای یک ذره احساس پشیمانی در هیچیک از این مقاطع تاریخی و عرصه های مبارزه خود با هر نوع سرمایه داری اسلامی و سلطنتی وجود ندارد. مبارزین این عرصه ها، بعد از هر چند سال، وقتی به تاریخ گذشته مبارزاتی خود رجوع می کنند، حق دارند با سر بلندی و افتخار بگویند: ما بودیم که با مبارزاتمان محیط کار را بهتر کردیم؛ بیمه بیکاری را افزایش دادیم؛ حقوق معوقه خود را گرفتیم؛ گنده دماغی فرهنگ بورژوازی نسبت به شخصیت اجتماعی کارگر را افسار زدیم و تا توانستیم با ظلم و ستم مبارزه کردیم؛ ما بودیم که سنت های مقاومت خود را پاسداری کرده و سنت های تسلیم طلبانه ای که سازمان خارج از کشور دو خردادی ها، یعنی سایت بی بی سی، می خواهد به نرخ “واقعبینی” به ما بفروشند را نخریدیم! نسل جدید طبقه کارگر امروز باید از خود بپرسد: آیا اصلاً مگر می شد بدون این تلاش ها و بدون شرکت در مبارزه دسته جمعی، دستاوردی داشت؟ هر کدام از این اقدامات، خشتی از دیوار سرپناه کارگران چه در زمینه رفاه اقتصادی و چه شخصیت و منزلت اجتماعی وی ساخته و درس ها و آزمون هایی برای نسل های بعدی به ارمغان آورده است. اگر کاهش ساعت کار از ۱۲ ساعت در روز به ۸ ساعت ممکن شده است، درجه بالاتری از رفاه و امنیت و نانی به سفره طبقه کارگر اضافه شده، دیگر چه جای پشیمانی از مبارزات گذشته وجود دارد؟ کارگر نمی تواند از مبارزات گذشته خود پشیمان باشد، مگر اینکه آن مبارزه غیرکارگری بوده باشد. این تنها اقشار خرده بورژوازی ناراضی از سهم خود است که وقتی از مبارزه خسته شد و دست کشید و به “ مدال بزنز” روی آورد، از گذشته خود احساس ندامت، پشیمانی و شکست می کند.

سازمان خارج از کشور دو خردادی ها، یعنی سایت بی بی سی، در یک مقاله تحت عنوان “نخبگانی (ایرانی) که به دلیل ناملایمات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مجبور به ترک خانه و سرزمین خود شده اند”، نمونه تیپیک نارضایتی اقشار خرده بورژوازی پشیمان شده از گذشته خویش را به نمایش گذاشته است. نویسنده مقاله مانند هر منتقد اقشار خرده بورژوازی نگران از سهم خود در جمهوری اسلامی، نقدش این است که: رژیم نخبه ستیزی می کند و مغزها را به خارج فراری داده است. انتقادشان به رژیم این است که ایدئولوژی مذهبی را دست آخوند و اقتصاد را دست متخصص و کارشناسان بازار عرضه و تقاضا نمی دهد. جامعه شناسان، فیلسوفان نئولیبرالیست و پسامدرنیست های گرداننده سایت بی بی سی، حتی شعور و شرافت دیدن میلیون ها کارگری که قادر به ترک زندان (کشور) نیستند را ندارند. اعتراض آنان به جمهوری اسلامی این است که نخبگان را با مشکل ناملایمات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی روبرو کرده و مجبورشان کرده است که خانه و سرزمین خود را ترک نماید و نتوانند بجای استثمارگرانی که مستقیماً اریکه قدرت حکومت در ایران در درست دارند، کارگران را استثمار نمایند! نامبردگان از مهاجرت کارگران به خارج، شکوائیه ای ندارد. تمام جریانات بورژوایی مگر زمانی که صاحب سرمایه “وطنی” به نیروی کار کارگران نیاز داشته باشد، از مهاجرت به خارج آنان شکایت کنند. تنها در نبود نیروی کار کافی و پر و بال بسته بودن بورژوازی برای مصرف بیشتر نیروی کار کارگران است که از مهاجرت نگران می شوند. اگر اعتراض نویسندگان مقاله “نخبگانی (ایرانی) به دلیل ناملایمات…” به مقوله استثمار بود، باید از آنهایی که بیشتر و شدیدتر از هر کس دیگری استثمار می شوند، یعنی کارگران، شروع می کرد. معضل میلیون ها کارگر که حتی توانایی ترک زندان (کشور) را ندارند، سر تیتر می کرد. به این خاطر، کادر خرده بورژوازی پشیمان شده بی بی سی و” نخبگان “ معترض به رژیم، این مفروض است که کارگر چه در “سرزمین خود” و چه هر جای دیگر، مادامی که کارگر است، حق اش کارکردن و استثمار شدن است.

اکنون بخش هایی از این دو طیف، از تاریخ گذشته خود پشیمان هستند. اما برعکس، ما که هدفمان از انتقاد به احزاب کمونیسم کارگری، خرد کردن کاسه کوزه ها بر سر آنان و احساس پشیمانی و تردید از اصول کمونیسم نیست، بلکه پاکسازی ایده ها و پراتیک خرده بورژوایی در مسیر راه مان برای سعادت، رهایی و برقراری جامعه کمونیستی است.  نقد ما به تاریخ گذشته خود، برای بدست گرفتن متدولوژی، سنت ها و پراتیک کارگری در همه عرصه های فعالیت های اجتماعی، تئوریک، سیاسی، عملی و حزبی در سطح کلان تر است. به این منظور به رویکرد تاکنونی چپ به طبقه کارگر انتقاد داریم که بند ناف خود را از سنت های خرده بورژوازی ملی- مذهبی های جنبش نهضت ملی، “سکولارها و چپ ” های طیف توده ای ها و ” اعتدال گرا” و دمکراسی طلب های بی بی سی قطع نکرده است. نقطه عزیمت این تلاش، تصفیه گرایش ها و روش و آلترناتیوهای نئولیبرالیستی و پسامدرنیستی در صفوف طبقه کارگر برای عبور از وضعیت فعلی است. احزاب چپ به محض اینکه زمین کنونی خرده بورژوازی را ترک کنند، جهانی از انرژی و ایده های کارساز برای پراتیک انقلابی و پیشروی به روی خویش باز خواهند کرد و قادر خواهند بود که برنامه بلند مدت و کوتاه مدت خود را برای پروژه های کارگری کردن کمونیسم و کمونیست کردن کارگران بطور سحرآسا فراهم و تدارک ببینند. ستاره اقبال چپ، زمانی می درخشد که کانون بحث و نظر برای نظر رسانه پسند را ترک کرده و هر معمایی در عالم مبارزه طبقاتی را تحت سایه مسائل ذهنی کشف نکند. خلاصه هر درجه از صرف انرژی با جهتگیری کارگری، اثر مثبت خود را برای ما خواهد داشت و امکانی برای پیروزی نهایی فراهم می نماید. چپ با انتقال دفتر مباحثات غیرکارگری به اتاق عمل طبقه کارگر برای تغییر شرایط مشخص بیکاری، از بین بردن رقابت در صفوف طبقه کارگر و… هم صفوف خود و هم جهان را متحول خواهد کرد. معنی نقد ما به گذشته خود پشیمانی نیست. پروژه ای برای درس گرفتن از این تاریخ، صیقل دادن مبارزه نظری برای سوسیالیسم و تأکید بر تحزب کمونیستی- کارگری است.

زمانی که سلطه نظام سرمایه داری تماماً حاکم است، مبارزه صرفاً ضد رژیمی جریانات خرده بورژوا با (بخش تمامیت خواه رژیم) قادر به پاسخ ریشه ای به طبقه کارگر و به تناقضات جامعه سرمایه داری نیست. در واقع، در عصر سرمایه داری گزینه های مبارزاتی خرده بورژوایی بی ثمر است. بگذار خرده بورژوازی ناراضی نتیجه تلاش هر چند سال مبارزه خود با بخش (تمامیت خواه حکومت اش) را بی ثمر و باطل اعلام کند. بگذار فرخ نگهدار از گذشته خود- دفاع از شوروی پشیمان شده و کتاب تجدید نظر از کمونیسم: “دمکراسی برای ایران” بنویسد. از این نظر، آنان حق دارند از گذشته خود (حمایت از این و آن جناح جمهوری اسلامی و از شوروی) پشیمان شوند. چپ های که وضعیت فعلی را ناشی از سیاست و تاکتیک های “تند روانه” و رادیکالیسم چپ می نامند و تشکیل حزب کمونیستی را زودرس برای کارگر ایرانی می نامند، باید از “ روزی روزگاری “ چپ بودن خود، احساس خجلت و پشیمانی نمایند.  آنان از دو منظر به گذشته خود برخورد می نمایند: یا آن را نفرین می کنند یا دچار نوستالژی می شوند. اما ما شریک هیچ کدامشان نیستیم.

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate