مساله از حداکثر دستمزد برای زندگی شایسته آغاز می شود و نه از حداقل!

وقتی از افزایش دستمزد صحبت می کنیم، موضوعات و مؤلفه های زیادی وارد صورت مسأله می شوند که بدون پاسخگویی به آنها، مباحث افزایش دستمزد بعنوان یک مؤلفه ناقص است. پاسخ به سؤالاتی از قبیل: تکلیف آن بخش از طبقه کارگر که اصلاً دستمزدی دریافت نمی کند و بیکار است چه می شود؟ چرا باید حداقل دستمزد را تعیین کرد؟ مبنای تعیین حداقل دستمزدها بر اساس چه منطقی است؟ زندگی بخور و نمیر جهت زنده ماندن یا حق حیات و زندگی شایسته انسان کارگر بدون در نظر گرفتن ظرفیت و توان سرمایه داری در این و آن کشور یا تحت فلان و بهمان شرایط؟ استدلالات، منطق و براهینی که می گوید دولت بیش از فلان رقم ظرفیت افزایش دستمزد کارگران در سال را ندارد، متکی بر چه منطقی است؟ متکی به منطق فریبنده” پنج انگشت دست مثل هم نیستند” و ” کبوتر با کبوتر باز با باز”؟ چرا باید مسأله را از حداقل دستمزد و نه حداکثر حقوق لازم برای زندگی شایسته شروع کرد؟ اصولاً انتهای این بده بستان (سرمایه دار ظرفیت ندارد و کارگر بیکار یا زیر خط فقر زندگی کند) تا کجا و تا کی باید کش داد؟ چون وقتی دو واژه (حداقل دستمزد) کارگر را کنارهم ترکیب می کنند، یک تصویر (بخور و نمیر) از زندگی کارگر به ذهن جامعه تداعی خواهند کرد و آن تناقضات پایه ای که منتج از کارکرد نظام کارمزدی است، از چشم جامعه پنهان می شود. به این صورت، متوجه خواهیم شد که در این بحث حداقل دستمزدها صد عامل دخالت دارند. وظیفه ما بدست دادن آن سر نخ هایی است که بتواند همه آنها را در یک رابطه ارگانیک برای پیشروی در این امر، بهم وصل کند.

در این فصل از سال، انواع راهکارها، طرح و پیشنهادها بر سر چگونگی مبارزه برای افزایش دستمزد از هر سوی به طبقه کارگر ارائه می شود، ولی در میان همه آنها تنها آن یکی کاراتر و بدردخور تر است که با معیار یکسان خواهان سطح استاندارد زندگی شایسته برای کارگران با وزیران و صاحبان سرمایه است. هر روشی چه مستقیم چه غیر مستقیم دو معیار متفاوت برای سطح زندگی انسان کارگر با وزِیر وکیل تعریف کند، در برخورد به رفع موانع افزایش دستمزدها در امروز، بناچار بجای نفی و حذف عوامل نابرابر کارگر با وزیر و صاحب سرمایه، به نفی برابری کارگر با دیگران ختم می شود. اینجا است که ما باید اهداف کوتاه مدت را به اهداف بلند مدت و تنه تشکل های کارگری را به ریشه ها و زمین پویایی آنها وصل کنیم تا در مبارزه برای افزایش دستمزدها در محدودنگری بورژوازی در حق به انسان کارگر از یک سو؛ و خیال بافی خرده بورژوازی که چهار فصل سال برایش یک فصل است و هر اقدامی را بی حساب و کتاب در دستور کارگران می گذارد- از سوی دیگر، گرفتار نشویم. کارگران و هر انسانی که برای افزایش دستمزد کارگر مبارزه می کنند، لازم است همچنین تبیینی از برابری انسان داشته باشند.

اهمیت شعارهای فرموله

بالانس مطالبات سیاسی با مطالبات صنفی، یکی دیگر از مشخصات این دوره مبارزه است که نباید بیش از ظرفیت فعلی کارگران و جامعه باشد. باید همیشه ظرفیت واقعی خود را مبنای دست بردن به هر کاری قرار داد و هرگز روی “اسب بازنده” شرط بندی نکرد. گسترش فعالیت های خویش را از کانال های طبیعی و مکانیسم درونی طبقه در نظر گرفته و آن را دنبال کرد. من این را ترجیح می دهم که کارگران امروز شعار رادیکالی را بلند نکنند، اگر قدرت ایستادن در مقابل حکومت را نداشته و اگر اتحاد و تشکل شان ضعیف شود. ضروری است که فعالین این عرصه ها، از ذوق زدگی خرده بورژوایی و تبدیل کردن ابزار مبارزاتی کارگران به اقدامات کوچک و زودگذر فاصله بگیرند. در این مرحله اگر علم کردن پرچمی، کارگران را در تداوم مبارزه و حفظ اتحاد و تشکل هایشان محدود می کند، نباید آن شعار را مطرح کرد. مسأله دیگر انعطاف پذیری است که باید دست اندرکاران این پروژه، با توده های طبقه کارگر و سلیقه های متنوع درون جنبش کارگری منعطف باشند. ضروری است آینده نگر بود و در پس هر حرکتی در فکر متحقق شدن تشکل و اتحاد فردا باشیم. تجربه و اندوخته های جنبشمان را عزیز بداریم و آن را به روز نماییم. باید ضمن مخالفت با این و آن تاکتیک، اتحاد خود را در هر شرایطی نگه داشت.

فعالین جنبش طبقه کارگر با در نظر گرفتن این صورت مساله، طبعاً صلاحیت این را دارند تا واقع بینانه طرح و برنامۀ با حساب و کتاب در هر مورد مشخص در کارخانجات و در محلات مشخص، سبک و سنگین کنند. صد موضوعی که هر کدام در زمان و مکان معین اصولاً می تواند درست باشد، به دست و پای خواسته های بالفعل امروز خود آویزان نکنند. چون ما نمی خواهیم نتیجه و حاصل کارها در این موارد، تنها اعلام موضع باشد و در زمین مادی پیشروی محسوسی نداشت. اگر فعالین مبارزه برای افزایش… با دید باز و بلند همتی کل تصویر را نگاه کنند و شناخت دقیقی از دینامیزم ظرفیت مبارزات کارگران داشته و انرژی لازم را روی اقداماتی که امکان مادی تحقق دارند متمرکز نمایند؛ منطقی تر تشخص (امروز چه کردن) خواهند داد. منظور از امکان مادی خواسته ها قطعاً شمارش تعداد کارخانجات و میزان رشد و توسعه سرمایه داری در مملکت نیست، منظور درجه آمادگی و ظرفیت کارگران و جامعه برای متحقق کردن خواسته های است که در یک زمان معین باید انجام داد. پراگماتیک به توازن قوا و ممکن ها نگاه کرده و اگر جای زورمان به واقعیت های جامعه در همین روز نمی رسد، باید آنچه می توان انجام داد انجام بدهیم. باید واقع بین بود و واقع بینانه و منطقی با توجه به ظرفیت امروز جنبشمان چه کاری را می توان انجام داد، آن را در دستور گذاشت. اما باید ما هوشیارانه و طبق اصول معیاری برای درستی واقع بینی و روش پراگماتیک برای هر جنبشی به چه معنی است، در دست داشته باشیم. از نظر من قطب نمای فعالین جنبش طبقه کارگر، اصول و معیارهای کمونیسم است. معیار آزادی خواه بودن هر کسی باید با پذیرش اصل اساسی حق متساوی انسان کارگر با هر سمت کشوری سنجیده شود. مداخله در مباحث افزایش دستمزد و راهکارها، طرح و پیشنهادها برای بهبود شرایط زندگی کارگران، بدون به رسمیت شناختن این موازین و معیارها، از همان مبدایی سبک و سنگین کردن مولفه ها، مفلوج است و دست و چشم خود را از دیدن زندگی فلاکت بار این طبقه می بندد.

در این رویکرد اجتماعی، نظرات رهبران عملی طبقه کارگر در محل جایگاه اساسی دارد و باید نظرات، پیشنهادات و انتقادات آنان را به حساب آورده و روی مسائل آنان برای به سر انجام رساندن پروژه افرایش دستمزد، اتحاد و تشکل برنامه ریزی کرد. فعالینی که به نصیحت کردن و شعار دادن از راه دور – که معمولاً برداشت اغلب نیروهای کنونی چپ از مبارزه کارگری است- اکتفا نمی کنند، لازم است سیاست تشکل یابی را به سطحی بالاتر ارتقا دهند تا بتوانند عملاً در محل همراه با خود کارگران با مشکلات دست و پنجه نرم کنند. تنها فعالیت های از پایه و از جنس دیگری است که کارگران را قادر می کند چون زنجیری بهم وصل شوند و وقتی یکی را دستگیر کردند، کل زنجیر و نه چند حلقه از آن، تکان بخورد. ما می گوییم کارگران اکثریت هستند، چرا باید مبارزه خود را به گونه ای سازمان داد که هنگام حمله دشمن به بخشی از این اکثریت، آنان چون تنی واحد قادر به دفاع از منافع خود نباشند؟

دیوار خانه کارگران را تنها می توان خشت به خشت از مصالح نیروهای خود آنان ساخت. بحث ما بر سر داشتن یک متد درست برای سبک و سنگین کردن مولفه های مثبت و منفی- دست یافت به مطالبت طبقه کارگر در هر مرحله در روند حرکت جنبش برای علاج معضل پراکندگی، بیکاری و اتمام کارهای تمام نشده در این زمینه ها است. با در دست داشتن متد کمونیستی، پروسه به سر انجام رساندن کارهای ممکن در همین امروز بمراتب واقع بینانه تر و سهل تر خواهد بود. چپ ها اکثراً با طرح شعارها به منظور اعلام موضع و نادیده گرفتن شرایط زنده و توانایی موجود کارگران، می گویند: “طبقه کارگر در صحنه سیاست ایران باید راساً به عنوان یک نیروی سیاسی مستقل و در تقابل با صف کل نیروهای ضد کارگری حاضر در این صحنه باشد”. بسیار خوب، اما چنین حضوری با داشتن تشکل های مستقل و قابل اتکایی که روی پای خود ونه با عصای دیگران راه برود، ممکن خواهد شد. باید نیرو، زمان و امکانات کارگران را مثل تخم چشم حفاظت کرده و به هدر نداد. در کارزار مبارزه در سطوح مختلف، هیچ کسی حق ندارد “از کیسه خلیفه بخشد” و گستاخانه سرنوشت و زندگی کارگران را به بازی گیرد. کارگر با گرفتن لقمه نان از دهان خود و فرزندانش به تدارک اعتراض و تظاهراتی می پردازد. لذا هر شعاری را بدون در نظر گرفتن توان و درجه آمادگی آنان و صدور فرمان “ به خیابان ها بیایید”، حاتم بخشی است! در وضعیت های گوناگون، باید نگاه کرد که کدام شعار ممکن و کار ساز و کدام یک به نیروی و امکانات بیشتری نیاز دارد. اجرای یک برنامه متناسب شرایط با در نظر گرفتن ظرفیت کارگران، بهتر از مطرح کردن برنامه های کلان، اما خارج از دسترس آنان است. تمرکز روی یک مسأله معین، مشخص کردن شعارهای مربوط به مبارزات روزمره بهتر از آویزان کردن ده ها موضوع و طرح همزمان دهها مطالبه در دست و دامن کارگرانی است که در آن لحظه، نیرویی واقعی برای انجام چند خواسته ندارند. باید پلاتفرم و برنامه هایی که پایشان بر روی زمین و برای آن شرایط واقعی هستند، در دستور گذاشت نه صد مطالبه در آن واحد با هم ادغام کرد که پس از چند دهه هنوز قادر نشده ایم سه فقره از آنها را اجرا نماییم. مثلاٌ اگر امروز زمینه و خاستگاه یک تظاهرات یا یک آکسیون آزادی فلان کارگر پیشرو از دست حکومت است، و اگر آزادی وی به مبارزه عمومی برای رهایی قطعی همه ما کمک می کند، مطرح کردن شفاف همین یک شعار بهتر از صدتا شعار دیگر است که ظاهراً از خواست آزادی یک کارگر رادیکال تر هستند ولی منجر به آزادی وی نمی شود. شعارهای فرموله و شفاف چه برای پیشبرد و انجام عملی و راه اندازی تشکل ها و چه برای افرایش دستمزد و تحقق خواسته های دیگر کارگران بوسیله تشکل های موجود، حائز اهمیت است و نه طرح آنها به منظور اعلام موضع. در وضعیت فعلی، ما داریم به سبک کار و تصویری قدرتمند از نحوه تطبیق خواست افزایش دستمزد با تشکل یابی و ساز و برگ مبارزه فکر می کنیم. به ساز و برگ مبارزه و متد درستی فکر می کنیم که از نظر توازن قوای اجتماعی و خواسته های معین و ساده کردن فعالیت ها، کاملاً پخته باشد و به نتیجه پراتیکی مشخص، قابل فهم و قابل اجرا منجر شود. شعارهای فرموله، سرراست و سهل الوصول موجب پذیرش آنها توسط اعضای هر چه بیشتری از توده های طبقه کارگر می شود.

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate