هگل و کمدی “معجزه” خلقت عیسی مسیح، (طنز، جک و تمسخر کریسمس) !

این تعیین کننده نیست که چند در صد از جمعیتی که هر سال در مراسم های ملون کریسمس شرکت می کنند به سناریوی کمدی پشت این داستان یعنی “معجزه تولد عیسی مسیح” اعتقاد دارند یا نه، مهم این است که آن را به یک واقعیت تاریخی در کلتور مردم تبدیل کرده اند. اکنون که به مفاهیم کلتور رسیدیم، باید متوجه بود که منابع تشکیل دهنده آن در این مورد مشخص، همان فرهنگ مذهبی است. پس ما راه گریزی نداریم تا پندارهای مذهبی را بدون پندارهای کلتوری نقد و جک کنیم. باید از خود پرسید که آیا کلتور چه نوع اشغالدانی تاریخی است که از قالیچه سحرآمیز و افسانه ها و اسطوره های ساخته دوران غارنشینی، تا ادبیات مسموم، پلاستیکی، کارتونی و فاسد شده پسامدرنیسم را در خود جای داده است؟ این چه ظرفی است که مذهبی ها و ناسیونالیست ها همه اجناس رمز آلود جنبش ملی خودشان را در این سبد گذاشتند و هر سنت مسخره مذهبی، هر نمایش کمدی و هر تخیل پوچ را در آن می توان یافت؟ اینک ما یکی از این نمایش های کمدی،  یعنی کریسمس را جک می کنیم.

همه ما داستان “معجزه” خلقت عیسی مسیح، را شنیده ایم که گویا خدا بجای اینکه با یک کشیش رابطه جنسی برقرار کند و عیسی را از یک ملا بزایید، با فوت، یا با زبان و یا هر ارگان “مبارکش”، در ۲۰۲۱ سال پیش، پرده بکارت یک دختر معصوم را پاره کرده و معجزه تولد عیسی مسیح را از مریم آفرید! هگل که بعضی ها وی را یک انسان نابغه می نامند و در زمینه مسیحیت شناسی سنگ تمام گذاشته و خیلی کار کرد (البته اگر مسحیت شناسی را کار بحساب آوریم) با این تصویر “معجزه مسیح” کنار آمده، چون از زمانی که انسان خودش را شناخته است، شاهد تولید مثل بوسیله دو انسان یک مونث و یک مذکر( پدر و مادر) بوده است. انسان هایی که مزخرفات”معجزه” خلقت مسیح را سرهم بافتند نیز، همین تصور را از زاد و ولد داشته و به این خاطر “معجزه” تولد عیسی مسیح را از دو جنس خدا پدر(نر) و مریم مادر(مونث) ساختند.

البته بر سر صحت و سقم این داستان به مانند سایر “معجزه های دیگر” ابهام و مشاجره فراوان وجود داشته، ولی چرا هیچ سئوال و تردیدی برای هگل مطرح نشد؟ سئوال های از قبیل اینکه: راستی چرا عیسی بجای مریم از یک مرد کشیش زاده نشد، تا باصطلاح معجزه عمیق تر شده و به رفع ابهام پیروان “اهل کتاب”؛ کمک کند؟ چون هگل خود را مسیحی معرفی می کرد و به خود اجازه نداد این سئوالات را مطرح نماید که آیا خدا بجای اینکه روح خود را از دهنه رحم مریم به شکم وی فوت کند، بهتر نبود آن را از مدخل مقعد یک کشیش فوت کند تا معجزه مکمل شود؟ اگر هدف خدا از همبستری با مریم “معجزه” تولد مسیح بود، حال چه فرق می کرد که معجزه بجای یک دختر از یک کشیش باشد؟ جایی شندیده بودم: اینکه هنری ندارد که خدا در تاریکی شب یک دختر معصوم باکره و آماده باردار شدن که همیشه ظن این هست که اگر حامله شود، در اثر رابطه با مردی حامله شده را گیر انداخته و روح الهی خود را در شکم او فوت کند! هر مردی بجای خدا می توانست این معجزه را انجام بدهد. هنر این بود که خدا بجای مریم “نی” روح الهی خود را به مقعد یک کشیش فرود کند- تا داستان خلقت عیسی مسیح معجزه در معجزه شود!

اما این سئوالات به ذهن هگل خطور نکرد، چون هگل فرهنگ مذهبی و مردسالاری داشت و این فرهنگ مردسالاری او را رها نکرد تا خود را جای یک زن آئتیست بگذارد و در مورد معجزه تولد مسیح مانند عرصۀ فلسفه حسابی مته به خشخاش بزند. و شاید فکر کرده در مورد معجزه مسیح اگر خیلی مته به خشخاش بزند، پوچ بودن کل این تصویر روشن شده و دیگر کسی به داستان سراپا مزخرف معجزه… باور نکند. هگل برای حفظ موقعیت خود، پا را از خط قرمز مذهب و فرهنگ مردسالاری و مقررات رسمی زمان خود خارج نکرد، تا سئوالاتی که امروز برای ما مطرح است، برای وی نیز مطرح شود.

با وجود اینکه نیمه جمعیت بشر مونث است، اما در همه ادیان و نزد هگل و همه آنانیکه امروز در ستایش هگل مفاهیم فلسفی “دیالکتیک، دیالکتیک” مانند یک فقره افزوده به سفره (هفت سین) کریسمس می نویسند؛ خدا و همه پیامبران نر هستند. در همه ادیان، کلام خدا نرینه و تبلیغ و ترویج فرهنگ مردسالاری است. مذهبی ها به این خاطر برای مریم احترام قائل هستند، که مریم محمل نطفه خدا و مادر عیسی است و نه بخاطر زن بودن وی. نقش خالق و مخلوق در همه ادیان مطلق و نابرابر است: پروردگار حکمران و انسان فرمانبردار. همچنین است زبان کتاب های آسمانی و کلام خدا. هر قبیله ای که دو هزار سال پیش در غار خدا را کشف کرد، کلام وی را با زبان قیبله خود نوشته؛ مثلاً زبان مادری خدا در قرآن عربی و در دیگری عبری است. البته در این سیستم ها، اگر شما فرهنگ مردسالاری را با زن سالاری جایگزین کنید، یا زبان مادری خدا را به انگلیسی و چینی تغییر دهید، جوهر مساله نابرابری همان می ماند که بود. در نتیجه انتقاد ما به صنعت مذهب و سیستم مذهبی، انتقاد ریشه ای به برخورد مذهب به انسان و به هستی است. از نظر ما مساله انسان تعیین تکلیف با صنعت مذهب، و نه عوض کردن موقعیت اجتماعی یکی بجای دیگری، بلکه نقد به نابرابری در این سیستم ها است.

گفته می شود: “کریسمس ماه همیاری، ماه محبت و ترحم و گل کردن عاطفه همنوع دوستی مردم برای کمک به نیازمندان و بی سرپناهان و… در جامعه است”. بله، برای دو هفته در سال شاید تا حدودی چنین باشد؛ اما در عین حال، کریسمس محمل ایجاد توهم، ریاکاری، بزک کردن دین و حاکمان هم هست- تا وجدان همه را طی ۱۱ ماه دیگر سال از معضل آنانیکه زیر پل ها و در پارک ها زندگی می کنند، بی خیال و آسوده و درد بی سرپناهان تسکین دهد! در واقع آن روی دیگر سکه کریسمس، فریب و اغوا مردم است. در بُعد فرهنگی، سنت های مذهبی، مردسالاری و فرهنگ ملی- فولکلور، محمل آذوقه و مهمات قبولاندن مزخرفاتی است که امروز بانی جنایات عظیم و گمراهی توده های مردم شده. مستمسک این همه خشونت علیه زن و علیه همدیگر، حراست از دستور پروردگار، اخلاق، معنویات و نوامیس فرهنگ نرینه  است. این تثلیث علاوه بر زنان، اعضای ناتوان و معلول جامعه را نیز روزمره دست می اندازد، تحقیر می کند و اقشار کم درآمد را با ضربالمثال های متعدد، مسخره و خوار می کند. این فرهنگ، بانی باز تولید تبعیض بخصوص نسبت به زن و به کارگر و زمینه پذیرش آن را در جامعه فراهم می نماید!

یکی دیگر از عوارض جانبی ضرو و زیان این مراسم های مذهبی، بی توجهی به جان و سلامت مردم در حین اجرا است. دو مثالی که در پی خواهد آمد، توهین به کسی نیست، مقایسه دو کردار است: همه به یاد داریم که چگونه در مراسم های حج مروه هر سال صدها نفر حجاج زیر دست و پای همدیگر خفه و له می شوند. یا در سیرک سینه زنی های عاشورا چگونه خود را شکنجه می دهند. شخصاً وقتی به کشته شدن صدها نفر در نمایش های حج عمره نگاه می کنم، منظره فیلم های راز بقا برایم تداعی می کند که چگونه گله های وحشت زده بوفالو به هنگام عبور از رودخانه های کشور تانزانیا همدیگر را زیر دست و پا له می کنند! پس امیدوارم در این مرحله که سایه شوم ویروس کرونا هنوز بر سر جامعه است، هیچ کسی تحت تاثیر تبلیغات مذهبی قرار نگرفته و در تجمع های کریسمس و نماز جمعه، خود را با خطر مبتلا شدن به این بیماری مواجه نکند. 

باز هم امیدوارم آنانیکه خود را محق می دانند که یک ماه پیش از کریسمس از همه منفذهای جامعه و در خلال مراسم و شادی مردم انواع تبلیغات مذهبی، تخیلات و کهنه پرستانه به خورد مردم (بخصوص کودکان) بدهند، تحمل شنیدن این طنزهای ما را داشته باشند و آن را زیاده روی تلقی نکرده و به ما حق بدهند که طی ایام کریسمس به نمایش های مذهبی آنان بخندیم و تحت عنوان اینکه “لامذهب ها حتی با سفره بوقلمون و شام غریبان مردم گیر می دهند”، محتوای نقد ما را لوث نکنند. انصافاً غیر از آنهائیکه با پادزهر فرهنگ کلتوری به این نمایش ها مصونیت پیدا کردند، حال مابقی مردم از این همه تبلیغات مذهبی میدیای رسمی بهم می خورد. میدیا رنگ کریسمس را به دستمال کاغذی توالت، به ضیافت شاه، به مناره کلیساها و به شام غریبان پاشیده است. 

و بالاخره، هر کسی به راه خود می رود. تا این بساط جهالت و خرافه پرستی چه نوع مدرن و اروپایی آن (کریسمس) و چه نوع اسلامی و شرقی ( افطار رمضان و سینه زنی) در جامعه پهن است، لازم است ما با جُک و نقد کردن این سناریوهای مکمل همدیگر؛ سال نو خود را شروع کنیم. در افتادن و مبارزه کردن با فرهنگ ارتجاعی در هر لباسی که آن را ارائه دهند، حتی در ایامی که مردم سرگرم  شام غریبان کریسمس و افطار جشن قربان بوده و ظاهراً انتظار ندارند به آنها گیرداد، یک وظیفه است؛ تا بدین وسیله به جنبش مبارزه آگاهانه طبقه کارگر در درجه اول و تمام انسان های برابری طلب در درجه دوم، برای ساختن جهانی بری از جهالت، ظلم و نابرابری و هر روز زندگی زیبا و شکوه مند باشد، کمک کرد. زندگی بدون مبارزه با سیستم و عناصر تشکیل دهنده نابرابری که عرصه های فراوانی در بر می گیرد؛ و یکی از این عرصه های مهم نقد پیوسته (اینجا با طنز)، خالی از محتوا می باشد.

محمد جعفری          ۱۱ماه دسامبر ۱ ۲۰۲

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate